روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 25

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    A گفته:
    مدت عضویت: 2412 روز

    سلام خوشتیپ

    استاد اتفاقا همین چندماه پیش داشتم نوشته های قدیمیمو در مورد قانون جذب میخوندم (عادت داشتم و دارم هر نکته ای که از فیلمای شما یا کتابا یاد میگیرم رو مینویسم روی ورق) رسیدم به یه جمله ای که نوشته بود تلاش نکن اینده را بدست آوری آینده ی هر انسانی قبل از تولدش مشخص و سرنوشت همه ی ما تعیین شده است اینو که دیدم از تعجب زاویه دید از شست به نود شد جملشو از یه کتاب خونده بودم و جالبه خوشم اومده بود و نوشتمش!

    بعد جالب اینجاست روزی که اینو نوشتم تقریبا یک ماهی هم بود که قانون رو فهمیدم (فهمیدم آره …)

    پیش خودم گفتم پسر تو همین الانشم هیچی نمیدونی از قانون هیچی اینو نوشتم که در آینده بخونمش

    حالا میفهمم من تو چه فرکانسی بودم و چه فرکانسی هستم

    خیلی جالبه که همه ی اتفاقات پله به پلست همون کوانتیده

    هیچ آزادی ای یهویی بدست نیومد هیچ فردی یه شبه ثروتمند نشد و هیچ شخصی مثل من یک شبه تحول فرکانسی نمیزنه و نزد

    من هستم این سفرو . باهم میریمش

    میسازیمش

    ناخودآگاه رو زندگی رو…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    رسول گفته:
    مدت عضویت: 2410 روز

    امروزم هم میخواهم بنویسم.

    بنویسم برای کسانی که دوستشون دارم. بنویسم برای کسانی که میخواهند دنیا جای بهتری برای زندگی کردن باشد.

    مهمترین راز انسان و مهمترین قانون انسان در دنیای امروز پیدا کردن رسالت خودش است.

    همه چیز از تو شروع می شود. بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست.

    باید بفهمی چه چیز را میخواهی. چون تا نخواهی، خدا هم برای تو نمی خواهد؛ و این یک قانونه.

    لذا میخواهم خود را دریابی و شروع به تغییر باورهایت کنی. و هم جهت با خواسته هایت فرکانس های مثبت را به جهان هستی ارسال کنی. ارسال فرکانس مثبت دریافت اتفاقات مثبت؛ و ارسال فرکانس منفی دریافت اتفاقات منفی، و چه زیبا گفت مولانا: این جهان فعل است و ما ندا* سوی ما آید نداها را صدا.

    میخواهم باور کنی که انسان های بزرگ یک روزی اندیشه های بزرگی داشتند اونا از اول نابغه نبودند بلکه طی مسیری نابغه شده اند. اونا استعداد نداشتند بلکه خواستند و شده اند.

    باید بپذیری که ما خالق شرایط زندگی خودمان هستم، نه جامعه و نه پدر و مادر و نه هیچ کس دیگه ای. لذا وقتی این را قبول کردی مسئولیت زندگیت رو برعهده میگیری و بزرگترین بهانه هایت خاموش میشود و این یعنی تغییر، یعنی شکستن دیواره های ذهن. ذهنی که میتواند از یک بهشت واقعی، یک جهنم واقعی را بسازد. چه بسا کسانی که همه چیز دارند ولی در ذهنشون گیر کردند و هیچ احساس خوشبختی از زندگی نمیکنند چون خوشبختی جنسش یک احساسه، یک آرامشه. وقتی آرامش داری یعنی ایمان داری چون با یاد خدای مهربان دلها آرام میگیرد

    دوستدار همه شما

    رسول هشبری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    محمدبگلو گفته:
    مدت عضویت: 3891 روز

    سلام سلام خدمت دوستان و اعضای گرم و صمیمی خانوادمون خدا رو یک مکیلیون مرتبه شکر گزارم از بابت اینکه در مسیر تکامل قرار گرفته ام و مدارم تغییر پیدا کرده و در ممسیر ثروت و خوشبختی قرار گرفته ام دوستان خبرهای خوب در انتظار منه هر روز دارم با سیل خروشان موفقیت رو برو میشم الله اکبر چقدر قانون خوب وجود داره و خیلیا ازش بی خبرن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فرنگیس محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2650 روز

    سلام دوستان و خانواده خوبم و استاد عزیزم

    فک میکنم همون کمال گرا هستیم

    من خیلی وقت بود میخواستم بشینم و نتایج م رو بنویسم اما همش با خودم میگفت بزا. فلان نتیجه هم حاصل بشه

    بزار تکلیف فلان قرار داد هم مشخص بشه

    بعد میام مفصل مینویسم

    اما با حرفها استاد فهمیدم اول به خاطر خودم و گذاشتن رد پا

    دوم _بخاطر پخش انرژی مثبت که خودم هم بسیار از نتیجه گرفتن دوستانی که نتایج رو مینویسن میگیرم بهتر من هم دست به تایپ شم

    یه ساله به صورت جدی با سایت همراه هستم

    اولین _نتیجم به دست اوردن کار خوب در مکان عالی با درامد خوب که از روز اول که شروع کردم و از روزی که تعهد دادم درام سه برابر بشه خیلی خیلی درام عالی شده

    (از این که تا ظهر میخوابیدم بعدش از خودم واقعا حالم بد میشد همش میگفتم وای حالا بچه دار شدم دیگه خونه نشین شدم دیگه سنم بالا رفت استخدام هم که نشدم دیگه اصلا ادامه تحصیل برا چی ..واقعا افسردگی گرفته بودم ?اون موقع با سایت اشنا نبودم ولی واقعا اون شرایط رو دوست نداشتم باورم نمی شد تو اقوام همه درامدی برای خودشون داشتن

    احساس میکردم عقب موندم و در جامیزدم.واقعا تو جمع های خانوادگی احساس میکردم حرفی برای گفتن ندارم تا این که شرایطی جور شد که جایی کار برام جور شد اونم یک ساله

    خلاصه بلافاصله خودم رو اونجا میدیدم که (اونجا مشغول کارم چادر میپوشم

    و.. خیلی تخیل میکردم )..اگه اون موقع با استاد اشنا بودم کارم راحت تر جور میشد ..خلاصه کمی دیر تر ولی جور شد و ….من همچنان اونجا پا برجا هستم

    دومین نتیجه ; تو محیطی که کار میکنم از نظر علمی سطح همه بالاست خیلی دوست دستم ادامه تحصیل بدم و با ادا مهایی که خودم قبول دارم و بنظرم ادم حسابی ان رفت و امد داست باشن چون کنکور نداده بودم نمیدونستم امسال ادامه تحصیل بدم چن سال پیش شرکت کرده و قبول شده بودم و به واسطه یه اشنا “دستان خدا”فهمیدم میشه بر واسه ثبت نام و الان هم امتحان ترم هم تموم شد ?و همه کارای ثبت نام و پرداخت شهریه خیلی راحت طی ۳ ساعت کمتر انجام شد

    بعد شرایطی جور شد که توی یه کارگاه مرتبط با رشته م تو یه شهر دیگه شرکت کردم و مدرس ش یه دکتر هستش که امریکا درس خونده و فوق العاده مسلط به کارشون هستن و همه دوستان کلاس که ۸ نفر هستن از نظر موقعیت اجتماعی تو شهرون برای خودشون کسی هستن و فقط من از یه شهر دیگه و دانشجو هستم ..و احساسم عالیه که از همه کلاس کم سن تر هستم و همکلاسی هام همه برا خودشون (مرکز تخصصی دارن و ادم های موفقی هستن ..) احساسم اونجا عالیه .

    سوم_ احساس میکنم با کار روی باورها به نسبت روز اول خیلی از لحاظ فرکانسی به مدار بالا رفتم چون به قول استاد دیگه از اتفاق افتادن اتفاقاتی که میخوام سورپرایز نمیشم

    سر یکی از امتحانات واقعا خیلی مشکل داشتم و به هر دری زدم که بشه با یه نفر کار کنم دقیقا زنگ هام رو شمردم به ۹ نفر از بچه های خوابگاه بگیر تا دوستان و پسر خاله و …

    و در نهایت ناامیدی و توکل بخدا خودم شروع کردم به خوندن درسی که هیچی ازش سردر نمی اوردم و رفتم سر جلسه .امتحان فوق العاده سخت ..خلاصه تمام مدت که نتایج نیومده بود شنیده بودم که استاد میتونستن استادان رو مسخ کنن? گفتم قانون قانون ه اگه استاد تونست منم میتونم

    استادم رو تصور میکردم به نکات مثبت ش توجه میکردم به خدای اون سلام میکردم و تمرینهای که تو کتاب اسکاورشین گفتن رو انجام میدادم خلاصه با کمال تعجب با نمره خیلی خوب قبول شدم که افتاده هم فراون داشتیم

    (جالبه همسرم میگفت تو که قانون رو میدونی و تا حدود زیادی مسلطی فقط تمرکز کن و همین حرفش انگار درسهای فراموش شده رو یادم میاورد.)

    چهارم _ماشینی که میخواستیم رو با نوشتن و شکر گزاری با قیمت خیلی مناسب خریدیم دقیقا همون مدل همون قیمت و بعدش قیمتها تغیر کرد و به موقع خریدیم .

    پنجم _همین چن وقت امتحانااسترس اینو داشتم که نکنه دیر برسم ?…همسرم به واسطه کارش نمیتونست منو برسونه با یه خانمی اشنا شدم و کلی دوست شدیم و تمام مدت امتحانا همسرش ما رو میرسوندن و تازه خودم هم متوجه نبودم که خواستم یه ماه پیش چی بوده بعد دفتر چم رو که نگاه کردم تو خواسته های ماهانم نوشته بودم ?

    کلی نتایج دیگه هم هست که باز هم مینویسم ممنون از استاد عزیزم ..و دوستان گلم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    ویدا قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2420 روز

    سلام استاد عزیزم و سلام به همه ی شما همسفرانم

    امروز به یه موضوع خیلی زیبا برخورد کردم که خیلی برام جالب بود خدایا هزار بار شکر بابت اینکه اینقدر دنیات عجیبو زیباست

    امروز خیلی بیشتر متوجه قدرت افکارمون شدم

    امروز بیشتر فهمیدم که چقدر افکارم کجاها باعث ترمزم میشه و چقدر قانون رهایی و عدم توجه مهمه تو چه جاهایی

    امروز مشغول خوندن مطالب سفرنانه روزای قبل بودم که دیدم پرنده ای در نزدیکیم داشت اواز میخوند من به صداش توجه کردم و گفتم چه زیبا میخونه یکباره دیدم ساکت شد دوباره گفتم تو چه زیبا میخونی و رهاش کردم کم کم دیدم دوباره صداش اروم اروم اومد و هر چقدر که بیشتر تمرکزم رو از روی صداش برمیداشتم و رهاش میکردم اون بلندتر و زیبا تر میخوند کاملا با کانون توجه و تمرکز من اونم تغییر حالت میداد و وقتی رها بود و من هم در لذت خودم بودم اونم صداش بیشتر میشد و برام بیشتر میخوند

    بعد وقتی به رفتارم و اتفاقات فکر کردم دیدم که چقدر این قانون رهایی مهمه و چقدر یک ترمز بزرگ به شمار میاد

    کشف شهود های زیادی این مدت به لطف خدای عاشق و مهربان دارم درک میکنم که حتما با شما عزیزان در میون میزارم

    خانوم شایسته عزیز ممنون بابت نکته هایی که بیان میکنید لذت میبرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    بهناز احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2622 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم ، خانم شایسته عزیز و همه اعضای خانواده ام، من اولین باره که دیدگاه میزارم البته که در این مدت اتفاقهای بینظیری در زندگیم رخ داد که البته بدون شک مهمترینش احساس آرامش و عدم نگرانی است هر روز بی دلیل لبخند برلبانم هست حتی گاهی همسر و فرزندم از میپرسند چرا داری میخندی و من لبخندم پررنگ تر میشود به خاطر جهانی زیبا و خدایی که در این نزدیکی هاست…میخواستم در مورد ۲۸ امین روز این سفر بگم ، من چند وقتی بود که ایده ای به ذهنم رسیده بود اما برای اجرایی کردنش تعلل میکردم امروز صبح که فایل سفرنامه رو دیدم گفتم باید هر جور شده یه تایمی رو اختصاص بدم وبرم سراغ این کار در مسیر راه پیاده میرفتم و داشتم فایل استاد و گوش میدادم که یه دفعه روی زمین طلا پیدا کردم باورم نمیشد همون لحظه گفتم استاد تو بینظیری من نشانه ی خدا رو برای فراوانی دریافت کردم طلا رو به مسئول پارک دادم و انگار روی ابرها قدم میزدم به محل مورد نظر رفتم وبسیار از ایده ام استقبال شد حتی گفتن چرا زودتر نیامدی و خیلی اتفاقات خوبه دیگه و اینکه خدا همیشه منتظره تا ما قدم اول برداریم تا مرحله بعدی رو نشونمون بده‌…مطمئنم این مسر سراسر فراوانی و برکت است ??بی نهایت سپاسگذارم از استاد عزیز که با جان ودل تمام آنچه درک کرده را به ما ارزانی میدارد که واقعا نمیشود قیمتی بر این آگاهیها گذاشت و سپاس از گروه تحقیقاتی عباسمنش????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    اسما گفته:
    مدت عضویت: 3128 روز

    سلام استاد عزیز و خانواده عباس منش عزیز

    دوستان با اینکه 27 روز از شروع این سفر هیجان انگیز می گذره ولی من تازه روز اول شروع کردم با اینکه اولش فایل شما استاد عزیز گوش دادم تصمیم گرفتم هر چند تا فایل را با هم گوش بدهم تا به روز موعد برسم ولی بعد شروع روز اول و درک فهمیدهاش و تفاوتی که با قبلم داشتم تصمیم گرفتم تا هر چند روزی که نیاز هست در اون روز بمونم و ازش لذت ببرم و یاد بگیرم درک کنم خانم شایسته عزیز از شما ممنونم که این سفر هیجان انگیز ایجاد کردید و من هم یک مسافر از این سفر شدم و جالب تر اینکه در این سفر می تونی با ارامش قدم بزنی لذت ببری و یاد بگیری و رشد کنی …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    روشا گفته:
    مدت عضویت: 2646 روز

    سلام خانواده ی صمیمی من

    من تقریبا تازه واردم یعنی بودما اما بودم واسه اینکه انکار کنم. این سایت این استاد این حرفها داره منو دیووونه میکنه. آخه من که داشتم زندگیمو میکردم اونم چه زندگی از صب تا شب میگفتم تقصیر اینه تقصیر اونه بعد با خیال راحت که من هییییچ تقصیری نداشتم روزمو شب میکردم و شبمو روز. خیالم راحت بود که تقصیر من نیست تقصیر همه ست همه جز من. حتی تقصیر اجزا بی جان و وسایل تو خونه هم هست جز من. تازه من منبع اصلی مقصرها رو پیدا کرده بودم خدا …… اومدم اینجا بعد این استاد انگشت گرفته سمت من میگه توووو تقصیر توئههههه. چی میگی عباس منش؟؟؟؟ چرا نمیزاری زندگی قبلیمو بکنم که همه مقصر بودن جز من … چرا تو خوابمم میای میگی تقصیر توئه …. یهو نصف شب پا میشم یعنی تقصیر منه؟ واقعا تقصیر منه؟؟؟؟ بعد میشمرم ببین اون اینطوری کرد این اونطوری هست پس تقصیر من نیست خیالم راحت میشه که این شخص داره دروغ میگه که تقصیر منه اما فکر میکنی میتونم بخوابم نه … نکنه تقصیر منه !!!!!! …… میدونی چقدر حرف داشتم که میگفتم برم اون دنیا از خدا میپرسم خب این دنیا که خدا فقط داره تماشا میکنه برم اون دنیا باهاش حرف میزنم میگفتن نکیر و منکر میاد سوال بپرسه تا شروع بکنن میگم یه لحظه وایسید من خودم با لیست بلند بالای سوالات اومدم که همشون هم با چرااااا شروع میشه اول خدا به اینا جواب بده بعد. خیالم راحت بود عباس منش خیالم راحت بود که تقصیر من نیست. حالا اومدی میگی تقصیر منه همه این اتفاقات؟؟!!!

    اول انکار میکنم بعد فکر میکنم نکنه برم اون دنیا خدا یه جوابی بهم بده که بفهمم بدجور این زندگی رو باختم وااای حتی فکرش هم آدمو به آتیش میکشه نکنه جهنم همینه که اون دنیا بفهمیم همه چی تقصیر خودمونه!!!!!

    وااای خدایا شکرت هنوز نمردم تا کی زنده ام نمیدونم شاید کم شاید زیاد. باید شروع کنم. چقدر سخته شروعش استاد، اینکه وایسی جلو آیینه بگی تقصیر خودته که الان اینجایی.

    استاد راست گفتی که خدا کمکتون میکنه؟ با همه دلشوره ای که گرفتم که چطوری از کجاااا شروع کنم اما اون ته ته دلم یه چیزی مثل “خیالت راحت من باهاتم” هست. اون کیه؟ اون خداست؟ استاد راسته که خدا با تو حرف میزنه؟ راسته که خدا به همه الهام میکنه خیر و شرشونو؟ یعنی اونی که اون ته دلم میگه خیالت راحت، خداست که با من حرف میزنه؟

    اگه این حرفا راست باشه حالا من چیکار کنم؟ آخه تا چند لحظه پیش که همه مقصر بودن چطوری از این دایره امنم بیام بیرون و تغییر کنم. استاد میفهمی من الان کجای راهم؟ تو دوراهی … یه راهش اینه که همه مقصرن و من خیالم راحته و البته با یه زندگی که باختم و یه راهش میگه پاشو تغییر کن، کار کن، عوض شه و بساز اگه عمرت هم تموم شد تو این مسیر و جاده بودی. اصلا مگه رسیدن مهمه؟ مگه فقط تو این مسیر بودن مهمتر نیست؟

    وای من چقدر کار دارم … چقدر خواسته دارم … واااای استاد نمیدونی من چقدر آرزو دارم داره یکی یکی یادم میفته که من چی میخوام …. باید برنامه ریزی کنم باید از همه ی وقتم استفاده کنم چقدر ذوق دارم … واای من چقدر کار دارم …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      ملیحه گفته:
      مدت عضویت: 2468 روز

      سلام عزیزم چقد قشنگ گفتید منم بیدار شدم و تو تکاپو افتادم انگاری یکی دستمو بسته بود ونمیزاشت حرکت کنم الان با فایلهای استاد دارم جون میگیرم وخیلی کارهای نیمه تمام رو شروع کردم به تمام کردن خودمو پیدا کردم

      من وما لایق بهترینها هستیم

      خدایا هزاران مرتبه شکر بابت قرار گرفتن در این راه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 2506 روز

      سلام زهرا جان ، چقدر قشنگ گفتی ، واقعا خدا ما رو به بهترین مسیر هدایت کرد ، خداروشکر ،

      وقتی که انگشت تقصیر داشتن ها رو برای شرایط و اتفاقات زندگی مون به طرف هر کسی می گرفتیم و حتی اشیا و وسایل و … با غرور به خودمون می بالیدیم که اره من حواسم جمع هست و میدونم که اون دنیا چی بگم ، و با لیست بلند بالا برای خدا ،شرح حال داشتیم که دیگران باعث هر اتفاقی شدن و راحت میخوابیدیم و گاهی باز برای اینکه اونها موفق میشدن و حسرتش برای ما بجا میموند میگفتیم، حالا بزار طبق شنیده های ما از کسانی که مثلا ترویج دین کردند ، هر کسی که خدا بهش نده اون دنیا بهش بهترش رو میده خودمون رو آروم میکردیم ، و وقتی زمان می گذشت باز از خودمون می پرسیدیم آخه پس چه جهان مسخره ای میشه ، همش اون دنیا ، پس این دنیا چی ؟

      و اینجا که استاد عباس منش عزیزمان زنگ بیداری را برای دلهای آشنا ی صدای حق، برای همه به صدا در آوردند که بیدار بشید ای مردم ، ما خودمون هستیم که سرنوشت خودمون را خلق میکنیم ، ما لیاقت داریم هم این دنیا و هم اون دنیا به خواسته هایمان برسیم و…، اگه ما لیاقت داشتن بهترین رو نداشته باشیم پس کی داره ؟

      اره دوست عزیزم ما همه بیدار شدیم، خدا رو شکر ، باور های نادرست فقط برای سکوت موقت بود ، و حقیقتا مخرب روح و جسم . حالا دیگه اون لیست رو پاره کنیم و به لیست درون خود تحقیق و بررسی رو شروع کنیم و نکته نکته ، تغییر و ترمیم و جاگذاری خواسته هامون رو انجام بدیم .

      الهی که شما و همه اهل این خانواده بخصوص استاد که خداوند بزرگ این لیاقت شناخت رو اول به ایشون داد تا ما بیدار شویم ،را همواره پاداش های عظیم دهد ، سالم و شاد باشید .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        روشا گفته:
        مدت عضویت: 2646 روز

        سلام مریم جان

        خداروشکر برای این بیداری و ممنونیم از خالقی که هدایت کرد ما رو به اینجا و بعد گفت حالت تو شروع کن منم پشتتم

        من دقیقا بعد از ارسال این پیام، یک نشونه خیلی واضح از بزرگترین خواسته ام رو دیدم. فهمیدم آره خدا با منم حرف میزنه. میخوام جنس صداشو بشنوم اون موقع دیگه هر چی گفت بگم چشم.

        متاسفانه گاهی شک میکنم به اینکه این خداست یا فقط خیالات ذهنی خودمه. اما فکر کنم با عمل کردن به حرفاش بتونم صداش رو تو قلبم واضحتر بشنوم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سیده سعیده حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2957 روز

      سلام زهرا جان

      خداروشکر که به این مسیر هدایت شدین امیدوارم همیشه در این مسیر ثابت قدم باشین.

      خیلی زیبا گفتین منم اول آشناییم با این سایت دقیقا این حرفا رو میزدم ولی هر چی گذشت دنیای من به کلی تغییر کرد. منم چند وقته همش دارم روی باورهام کار میکنم روی معنی قرآن و گوش کردن به فایلهای استاد و خیییلی کار دارم با اینکه به ظاهر بقیه فکر میکنن من هیچ کاری ندارم چون من خانم خانه داری هستم که فرزند هم ندارم و وقتم خیلی آزاده. و بسیار سپاسگزارم از خداوند که این وقت آزاد رو به من داده که خودمو تغییر بدم و خدا رو بهتر بشناسم. درحالیکه اطرافیانم که بیکارن همش غر میزنن که حوصله مون سر رفته و به من میگن تو چکار میکنی تو خونه بدون بچه. ولی من واقعا وقت کم میارم.

      آرزوی بهترینها رو براتون دارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        روشا گفته:
        مدت عضویت: 2646 روز

        سلام سعیده جان

        چقدر حس خوبیه هماهنگیت و عاشقانه هایی که با خدات داری و این بین شما دوتاست و هیچ کس خبر نداره.

        میدونم هر وقت خدا داره باهات حرف میزنه نمیتونی لبخندت رو نگه داری این شاید نشونه خوبیه تا بفهمیم کیا دریچه قلبمون بازه و خدا داره با معشوقش عاشقی میکنه

        توام شنیدی استاد گفتن که خدا عاشق ماست؟؟ میخوام این جمله رو با تمام‌ روح و روان و وجودم درک کنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سجاد الماسی نژاد گفته:
      مدت عضویت: 2517 روز

      عالی

      عالی

      عالی

      واقعا حال آدمو این مطلب عوض میکنه…

      “مهم رسیدن به مقصد نیست مهم لذت بردن ار مسیره”

      خیالت راحت تو به راه راست هدایت شدی

      همیشه میگیم” خدایا مارا به راه راست هدایت فرما ”

      ولی مقصد “بازگشت همه به سوی خداست”

      پس مقصد همه یکی هست مهم اینه از راه راست به مقصد برسی مهم اینه از راهی که پر از نعمت هست لذت ببری ، بزرگ بشی ، کامل بشی و به مقصد برسی…

      اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ

      صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        روشا گفته:
        مدت عضویت: 2646 روز

        سلام سجاد جان

        آره واقعا وقتی که فکر میکنیم به اهدافا میبینیم مقصدی نیست جز خدا، خب وقتی مقصد اینه چرا خوشحال نباشیم؟ چرا لذت نبریم؟

        الان که دارم این متن رو مینویسم به الهام خدا گوش دادم و بلیط تهران رو گرفتم دارم میرم تهران برای عملی که هییییچ ایده ای ندارم که چطوری میخواد پیش بره، اما اون صدا اونقدر واضح بود گفتم میرم

        ساعت نزدیک ۵ صبحه و من تو اتوبوسم و جاده بسیار بارانی و مه آلود، طوری که فقط فقط خطوط روی زمین مشخصه برای رانندگی اونم فقط میشه خط جلو ماشین رو دید. اما راننده داره با سرعت حرکت میکنه. من همینطوری مات نگاه میکردم که چطوری تو این هوای بارونی و مه آلود اینقدر با سرعت رانندگی میکنه، بعد گفتم چون به رانندگی خودش مطمئنه. نگاه کردم دیدم تو اتوبوس همه خوابن فکر کنم فقط من بیدارم و راننده … بعد یاد خدا افتادم گفتم خدا مثل این راننده ست اول اینکه اون براش مهم نیست تو برای چی میری تهران فقط تو مقصد دادی اون داره تو رو میبره؛ برای خدا هم مهم نیست تو چه خواسته ای داری تو میگی اینو میخوام میگه بشین من میبرم سمت همون چیزی که میخوای. بعد اینکه من چرا نگران این باشم که چطوری رانندگی میکنه و یا آیا سر زمان مناسب من رو میرسونه یا نه. اصلا برای راننده فرق میکنه تو بشینی توی اتوبوس استرس بگیری تا برسی یا بخوابی؛ پس چرا منم لذت نبرم از اینکه هدایتم کرد به این مسیر تماشا نمیکنم معجزه خداوند رو.

        حالا نگاهم به جای شیشه بزرگ جلو اتوبوس به شیشه کناریم برای لذت بردن از باران و رحمتیه که میخوره به شیشه. و یه دل قرص که راننده زندگیم خداست فقط من مقصد رو میگم اون منو میرسونه.

        من نگاهم به دستان خداست تا معجزه رو ببینم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      آرمین قاسمی گفته:
      مدت عضویت: 3998 روز

      خواهر خوبم

      چقدر متن زیبا و پرانرژی ای نوشتی؟! خیلی بهت تبریک میگم.

      بنظرم چون با خودِ خودِ قلبت نوشتی اینقدر روی هممون تاثیر گذاشت و

      خواستم هم ازت تشکر کنم بابت این تاثیر زیبا که روی هممون گذاشتی و هم برات دعا کنم که در مسیرت هر روز موفق تر و موفق تر باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        روشا گفته:
        مدت عضویت: 2646 روز

        سلام برادر خوبم آرمین جان

        بله زمانی که داشتم تایپ میکردم گریه میکردم. همون موقعی بود که کم کم داشتم به خدای استاد باور میکردم. بعد اون خدا دست گذاشته بود رو چیزی که میترسیدم و میگفت باید انجامش بدی اگه خدای استاد رو باور داری؛ یه حس قوی میگفت شروع کن یه نجوا ذهنی میگفت آخه چطوری؟؟؟؟ من بین این دو تا حس مونده بودم اومدم حرفامو اینجا نوشتم. بله از حس درونیم بود که به دل شما نشسته

        ممنون بابت دعای زیباتون، من که به اون صدای قوی اعتماد کردم و قدم اول رو براشتم.

        استاد گفته :

        اگر ما باورمون رو به خداوند تقویت کنیم اگر آسمان داشته باشیم اون قدرت به راحتی، تاکید میکنم به راحتی درها رو برای ما باز کنه به راحتی موقعیت ها رو برای ما ایجاد کنه، به راحتی رزق رو وارد سفره ما بکنه، به راحتی میتونه ما رو از فرش به عرش ببره در هر زمینه ای. اگر ما این رو باور کنیم

        اگر تکیه کنی به خداوند، خدا شاهده خداوند راههایی رو برات باز میکنه، قلبهایی رو نرم میکنه برات، ارتباطهایی رو برات ایجاد میکنه که هیچ وقت این حرفها نمیتونه ایجاد کنه.

        استاد من فایل “فقط روی خدا حساب کن” رو شاید بالای صد بار گوش دادم و هر دفعه رسیدم به این قسمتها خدا شاهده نتونستم گریه ام رو نگه دارم. استاد حرفایی که قبل از بیانش خدا رو قسم میدی، نمیدونی با من چیکار میکنه نمیدونی …..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    بهمن جمعی گفته:
    مدت عضویت: 3023 روز

    با سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز و با تشکر از استادم و دیگر همکاران استاد که زحمت میکشن.

    من یه درخواست از دوستان عزیز داشتم اون هم اینکه دوستان خواهشا به جای تعریف و تمجید و قربون صدقه رفتنها ( که البته این ابراز احساس دوستان برای بنده هم خیلی ارزشمند ولذت بخش هست ) و همچنین به جای نوشتن و بیان آموزه های استاد با یه دیالوگ دیگه ( که البته بعضا هم خیلی اطلاعات خوبی داده میشه ولی خوب استاد خودشون کامل توضیحات مکفی رو در فایلهای مختلف داده اند) دوستان بیان در مورد الهامات و اقدامات عملی و تجربیات و ادراکاتی که پس از عمل به این آموزه ها دست پیدا کردند و در مورد نحوه عمل کردنشون به این آموزه ها صحبت کنن تا دوستان بتونیم در عمل حرفهای استاد رو بهتر درک کنیم . وگرنه همه سخنرانان و شاعران خوبی هستیم چون ذوق و هنر از ویژگی ایرانیان است . من واقعا از نوشته های از دوستان که در مورد اقدامات عملی شون به این آموزها نوشتن نتایج لی نظیری گرفتم مثل همین کامنت محمد عزیز و یاسمن عزیز که به عنوان محبوبترین دیدگاه در همین فایل کامنت گذاشتن.

    مثلا دیروز یکی از عزیزانم که بیماری خاصی داره و من خیلی در مورد این قوانین باهاش صحبت میکردم بهم گفت که بیماریش بازم هم یکم تشدید شده و من که میدونستم که داره بازهم فکرهای ناامید کننده میکنه بهش گفتم میدونی هر کسی در جایگاهی که هستش همون بهترین جایگاهش هست و اون ناراحت شد وبه من گفت دستت درد نکنه یعنی این جایگاه بهترین جایگاه من هستش دیگه و من بهش جواب دادم په نه په این جایگاه مال عمه تو بوده خدا دادتش به تو و این جواب خوده من و اون رو تکون شدیدی داد و قانون رو درک کرد و من خودم هم عالی این قانون رو که تمام اتفاقات زندگی رو خودمون رقم میزنیم رو درک کردم . یا حق خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: