روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 27

با سلام خدمت استاد و خانم شایسته عزیز

خیلی ذوق کردم وقتی فهمیدم عزیزه دل استاد خانم شایسته هستند واقعا اینجاس که میگن کبوتر با کبوتر باز با باز، سخنان استاد و همچنین تماسی که با پدرم دیروز داشتم هردوتاش این حسو بهم داد تا این کامنتو بزارم

من تو شاهرود چندسالیه که زندگی میکنم و تو این شهر به جز اقوام خانومم هیچ فامیله دیگه ای ندارم البته ورودم به این شهر و ازدواجم در اینجا زمانی بود که با استاد آشنا شدم برازید مکالممو با پدرم اول بگم

با ایشون که صحبت میکردم و حاله خواهرو برادرا و عمو هامو که میگرفتم طبق معمول همه ناراضی بودن همه درگیر برادرم با پدرم دعوایی بود و عموها باهم و نگم براتون دیگه صحبتها به جایی رسید که پدرم به من گفت خوشبحالت که اینجا نیستی یعنی شانس آوردی خدا خیلی دوست داشته اونجا بود که فهمیدم زندگیه من چغدر تغییر کرده

خوانواده من در جنوب شهر تهران زندگی میکنند. من هم تا 4سال پیش اونجا بودم جایی که همش دعواا استرس و اصلا یه شرایط خیلی … نمیدونم چجوری بگم اصلا دوست ندارم راجبش صحبت کنم. من با همه درگیر بودم عمو ، داداش خواهر بچه محل و… به شدت اعصابم ضعیف بود به شدت جوی که درش زندگی میکردم افتضاح متشنج بود. کلا دنباله ی بهانه بودم که دعوا کنم اصلا یه وضی. از محله های پایین شهر هم که دیگه نگم

اما الان خدارو شکر با همسرم زندگیه آرومی دارم از جایی با اون همهد استرس به جایی اومدم که اصلا نمیدونم دیگه استرس چیه خیلی خونسرد شدم. رابطم با همه عالی شده عمو هام که میخواستن سره منو ببرن الآن یه علی میگن صدتا علی از کنارش میاد بیرون. تویه یکی از محله های خوب و خوش آب و هوای شاهرود دارم زندگی میکنم توی خونه ای که هرکی میبینه از اقوام میگه خوش به حالتون چ خونه قشنگی. مادرزن و پدر زن عالی اصلا یه جوری عشق تو زندگیم جاریه که بچه هایی که از قبل من و میشناختن واین چندسال جدید منو میبینن کلا براشون تغییر کردم و یه آدم دیگه ای شدم

خودم خودم اصلا اینقدر انرژی دارم که گاهی دوستام بهم میگن مگه میشه یه آدم اینقدر پر انرژی باشه ایول پسر.

البته گاهی انرژیم کم میشه ولی نسبت به دوران قدیم اصلا قابل مقایسه نیست. به لطف خدا زندگیم عایه. اینقدر زندگیم خوبه که بعضی از بچه های هم دانشگاهیم باورشون نمیشد. اینم بگم که من الان سربازم و قبلش هم ارشد میخوندم که عروسی کردم و رفتیم سر خونه سه سال شده و من فقط 6 ماه قیل از خدمت سره کار رفتمو تو این شرایط که همه مینالن ما داریم بدون درآمد چندانی خیلی شیک زندگی میکنیم که برای حتی پدره و مادر خوده منم جای تعجب داره و خیلی ها فکر میکنن که من یه پس انداز زیادی دارم. از خدمت هم که همین بس که الان با لب تاپ خودم دارم تو اتاقم کامنت میزارم. واقعا خداروسپاسگزام که منو با استاد عزیز اشنا کرد من واقانمونه یک شخصی بودم که زندگیه گزشتش و باورهاش داغون بود و چون مذهبی هم بودم دیگه اصلا یه وضی.ششاید از لحاظ مالی تغییری نداشتم ولی الآن که به گزشتم نگاه میکنم میبینم واقعا تا همین جاهم زندگیم چیزی جز معجزه نبوده این همه اتفاقای خوب و عالی این شرایط الان با اون باورهای واقعا چرت طبیعی هم هست که از لحاظ مالی پیشرفت نکردم خیلی. چون خیلی اوضام داغون بوده ولی الان به لطف خدا و کمک استاد سرعت رشدم داره بیشتر میشه و من اینو دارم حس میکنم. گاهی اینقدر تنش درونم زیاد میشه اینقدر مقاومت زیاد میشه که کم میارم ولی باز دوباره به خودم میگم علی تو که باز نمیخوای برگردی به اون روزا و دوباره شروع میکنم. این بار قوی تر . این چند روز هم که از درو دیوار داره برام نشونه میباره از صحبت هایی که باپدرم کردم از اومدن و زنگ زدن چند تا از رفیقای قدیمی تا رسیدن پول بهم درست وقتی که لازم داشتم اصلا اینا همه به کنار حسه علی که دارم همین وجود همسرم و مادرشون که امکان نداره قربون صدقه من نرن یعنی اگه یک روز با مادرزنم حرف نزنم نمیشه خخخخ

اصلا فوق العاده شده زندگیم و به امید الله به همین زودیا از لحاظ مالی هم به رشد خوبی میرسم

خیلی ممنون که کامنت منو خوندید

یه حسی بهم گفت که اینارو بگم منم نوشتم امیدوارم انرژیه منو گرفته باشید

به قول استاد براتون زندگیه سرشار از ثروت و نعمت وحاله خوب رو آرزو میکنم

شاد و پیروز باشید