توانایی تمرکز بر نکات مثبت - صفحه 10

516 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ادریس69 گفته:
    مدت عضویت: 3579 روز

    دوست دارم مثل ارشمیدوس بپرم بیرون و داد بزنم خدای قانونت رو خیلی خوب یاد گرفتم .تک تک مسایل زندگیم رو درک میکنم و در هر لحظه کنترل احساسات و فرکانسم رو به دست گرفته م . خیلی تلاش کردم تا به این ایمان برسم و خیلی با دقت زندگیم رو درگیر قانون کردم. خدایا شکرت . برای خودکاری که باهاش مینویسم تو را شکر میگویم . اینو استاد یادم داد. خیلی خوب کار میکنه این قانون شکر گذاری . یه دفتر خوشکل بردارید و هر روز صبح که بیدار شدید 15 دقیقه بنویسید چی ازش میخواید . به قول استاد پرو باشید جلو خدا و هرچی مخواید رو بنویسید و اخرشم خدا رو برا همه داشته هاتون شکر کنید . تمام زندگی رو لذت ببرید و جز خوبی های اطرافیان و عزیزانتون به بدی هاشون توجه نکنید اخه شاید باورتون نشه توجه به خوبی های بقیه معجزه میکنه. دوره قانون آفرینش رو کامل خلاصه نویسی کردم و کل زندگیم رو عوض کرد . من باور دارم که خدی من هر لحظه در حال اجابت خواسته ها و نا خواسته هایم است و با تمام وجودم به خواسته هایم توجه میکنم . دوستان خیلی خوشحالم که با شمام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    ماری جون گفته:
    مدت عضویت: 3285 روز

    با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات

    «قارون» هرگز نمی دانست

    که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست

    از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی میکند…

    و «خسرو» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است…

    و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد می‌زدند،

    کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید…

    و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند

    هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید …

    و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند،

    هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد …

    بگونه ای زندگی می‌کنیم که حتی پادشاهان عصر هم اینگونه نمی زیستند اما باز شانس خود را لعنت میکنیم !

    و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم !

    خدایا قدرت شکرگوئی در حرف و عمل را به ما عنایت فرما.

    با آرزو ی ثروتمندی در مکان و زمان برا تک تک اعضای خونواده بزرگوارم و مردم دنیا.

    التماس دعا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3466 روز

    سلام به همگی

    درون توست اگر خلوتی و انجمنی ست

    برون زخویش کجا میروی ، جهان خالی است

    مابرون راننگریم و قال را

    مادرون را بنگریم و حال را

    سلام اقا عباس گل میخواهم یک جمله ی الهی به شما بگویم و آن اینکه تنها کسی که سخنش عین خدای من بردلم نشست شماااا بودید و سخن شما خلاصه میشود دراین شعر مولانا ؛

    من غلام قمرم ، غیر قمر ، هیچ مگو

    پیش من ، جز سخن شمع و شکر ، هیچ مگو

    خداوند زیبایی است ومن باورم شده و ایمان 100%دارم که هر لحظه حالم خوب باشد جهان هم روی خوش به من نشان میدهد

    عباس آقا ؛ ای که بر وجودم بعد از خدا نشستی چه زیبا امواج صدایت در قلب من و صدها انسان دیگر طنین انداز شد که ای عزیز ؛ اگراز زندگیت راضی نیستی ، حتما باید ؛ باورهایت را تغییر دهی

    ای همفرکانسی عزیزم ببین خدا چی میگوید:

    تو مبین اندر درختی یا به چاه

    تو مرا بین ؛ که منم مفتاح را

    مرا ببین. ……….

    خدا همه را دوست دارد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سید پوریا طباطبایی گفته:
    مدت عضویت: 3327 روز

    استاد عزیز مثل همه فایلهای دیگر عالی بود . استاد یه خواهش داشتم و خواستم که اگر این متن رو خوندین حتما یه ویدیو ضبط کنید وبرای حل این مساله خیلی واضح با من و جوانان دیگری که من مطمن هستم مساله خیلی های دیگر هم هست راهکار بدید . من 18 سالمه و حدود 6 ماه پیش یه بار خودارضایی کردم و اصلا الان نمیتونم ترک کنم و هر دفعه قصد ترک میگیرم اما بعد از 2 الی 4 روز فشار انقدر شدید میشه که واقعا نمیتونم تحمل کنم و قبل از این 6 ماه اصلا این کار رو نمیکردم . راستش اول هاش خالی از لذت نبود و فکر میکردم راهی دایمی برای پاسخ به نیازم پیدا کردم اما بعد از مدتی اصلا اون حس سابق رو نداشتم و اصلا از انجام این کار خوشم نمیاد . البته خدا رو شکر تا به حال از لحاظ جسمی هیچ مشکلی برای انجام این عمل برایم پیش نیامده اما حس خوبی نسبت به انجام این کار ندارم و وقتی دو روز میگذرد و این کار را انجام نمیدهم خیلی احساس قدرت میکنم و به خودم میگم دمت گرم ولی یکدفعه چنان فشاری بهم میاد که ناخوداگاه دوباره این کار رو انجام میدم . هر روز هم ورزش میکنم {بدنسازی} اما اصلا نمیتونه جلوی غریزم رو بگیر (اخه خیلیها میگن با ورزش میشه جلوشو گرفت ) در ضمن در حال حاضر اصلا فیلم پورن نگاه نمیکنم (کلا قبلا هم یه چندبار فقط نگاه کردم شاید تو عمرم 10-15 بار) فقط میخواستم بگم که چه تمریناتی رو انجام بدم تا دیگه این کار رو انجام ندم و بتوانم سرکوبش کنم. و راجع به این صحبت کنید که وقتی در حال انجام این عمل هستیم چه فرکانسی را ارسال میکنیم و چطور ان را تغییر دهیم . و در حال حاضر به عنوان کارگر در یه اشپزخانه صبح تا شب کار میکنم تا بتوانم بسته روانشناسی ثروت 1 رو تهیه کنم و به احتمال زیاد تا پایان تابستان بسته رو میخرم تا با کار کردن رو خودم بتوانم به رویاهای بزرگ خودم برسم البته شبها به فایل های رایگان شما گوش میدهم تا بتوانم انگیزه ام را بالا نگه دارم . خواهش میکنم فایلی اماده کنید و خیلی ریشه ای راجع به شهوت و خودارضایی با ما صحبت کنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    شیوا میرمحمدصادقی گفته:
    مدت عضویت: 2994 روز

    استاد عباس منش، سلام خسته نباشید ، میخواستم زندگینامه ی کوتاهم را از وقتی با شما آشنا شدم تعریف کنم… من 15 سالمه ، سال پیش برادرم از طریق یکی از فامیلامون چند تا از فایلاتونو گرفت ، وقتی برای اولین بار گوش دادیم اصلا نمیفهمیدیم، نمیفهمیدیم باور چیه و یعنی چی که باید تغییرش بدیم …

    برای همین دیگه گذاشتیم کنار تا موقع انتخابات آمریکاو فایلی که به ایمیل برادرم فرستادین… از اونروز منو برادرم باز شروع کردیم ولی اینبار تمام سعیمونو کردیم تا بفهمیم و الان قوانین شده جزئی از زندگیمون…هرچند هنوز خیلی خیلی جای کار داریم… همون روزا این قوانینو به چند تا از دوستامم گفتم و خب خیلی خوب شد چون تو مدرسه هم دیگه تنها نبودم و باهم این راهو طی میکردیم…البته توی خونه فقط من و برادرم بودیم و مادر عزیزم که حرفامونو تائید میکرد ولی پدرم اصلا موافق نبود هرچند توی دوران جوونیش زندگی فوق العاده ای داشت جوری که هنوزم بعضی چیزایی رو که تعریف میکنه دهنمون باز میمونه ، توی هر کاری که میخواست بره براش به راحتی جور میشد ، موقعیتایی براش پیش میومد که برای کمتر کسی معمولا پیش میاد تا اینکه اوایل ازدواجشون بهش دزد زد و یهو پدرم خیلی مومن شد جوری که تمام اون باورهای خوبشو خراب کرد، و از اونموقه زندگیمون خیلی سخت شد ، پدرم باور داره باید توی زندگی سختی کشید تا اون دنیا جات توی بهشت باشه (مثل باور خیلیا) منو برادرم وقتی قانونو فهمیدیم زندگیمون عوض شد و دیگه با خیال راحت میتونستیم به رویاهامون فکر کنیم ، بدون هیچ غیرممکنی…همیشه از اینکه مادرمو میدیدم که چقد برامون زحمت میکشه (نمونه یه مادر فوق العاده مهربون و فداکار بدون شک مادر من بود) و من نمیتونم کار خاصی براش بکنم ناراحت بودم ، بهش قول داده بودم به هرچی میخواد برسونمش تا حداقل بخش کوچیکی از وظیفمو براش انجام داده باشم… باور میکرد ، مطمئنم… همه ی آرزوش دیدن موفقیت منو داداشم بود… فکر میکردم خیلی وابسته ی مادرم نیستم و بعد فهمیدم فقط یه توهم بوده… خلاصه گذشت و گذشت تا چند هفته پیش که یه روز به دوستام گفتم اخه چرا من هیچ نتیجه ای نمیبینم … چرا هرچی فکر میکنم میبینم زندگیم قبل از اینکه این فایلارو گوش بدم خیلی بهتر بود… چرا من باید استرس داشته باشم از اینکه چند روزه فایل گوش ندادم و …. اونروز تصمیم گرفتم تا وقتی وارد عمل نشدم خودمو گول نزنم و دیگه گوش نکنم (اشتباه محض) تا وقتی که… وسط امتحانای خرداد و ماه رمضون ،همین سه روز پیش سحریو دور هم خیلی خوش و خرم خوردیم و بعد رفتیم بخوابیم… ساعت نزدیگ 10 ونیم و اینا بود که یه صدای خیلی بدی اومد، انگار یه چیزی افتاده باشه، از خواب بیدار شدم گفتم ایشالا از پشت بوم یه چیزی افتاده رو سقف میخواستم بخوابم دیدم بابامو داداشم بلند شدن دارن میگن چیشده و اینا… بلند شدم… مامانم سرش گیج رفته بود خورده بود زمین… با گریه داشت به بابام میگفت نمیدونم چرا سرم گیج رفت… میخواست بره دستشویی بابام منتظر بود بیاد بیرون کمکش کنه… دیدیم هیچ صدایی نمیاد…بابام درو باز کرد دید مامانم بی حال دوباره افتاده… با هر زحمتی بود آوردیمش بیرون، اورژانس خبر کردیم یه ربع طول کشید تا بیان… مامانمو صدا میکردم جواب نمیداد… بالاخره رسیدن و آخرش به من گفتن که یه پارچه بیار… خیلی بد بود… حالم خیلی بده… خیلی سخته… منو داداشم یه هفته بود با هم قهر بودیم، شب قبلش مامانم گفت قهرتون طولانی شده ها… باهم آشتی کردیم… چند روز قبلش به دختر دایی هامم زنگ زده بود حالشونو بپرسه… انگار میدونس… همش تقصیر من بود ، من بودم که شب قبلش توی دفترم نوشتم میخوام تغییر کنم … بعد رفتنش بود که فهمیدیم وابسته که هیچ، مامانم که رفته ما فلج شدیم انگار…. شرایطمون خیلی سخته خیلی… وقتی رفت پدرم حرفایی میزد که مامانم یه عمر میخواست بشنوه ازش… تازه یادش افتاده بود مامانم یه آرزوهاییم داشت ، دلم میخواست بش بگم تو که میگفتی من نمیخوام ثروتمند باشم چون مسئولیتش زیاده و ترجیح میدم همینجوری زندگی کنم حالا بکش… ولی میدونم نامردیه… اونم حالش خرابه گریشو قبل از این بیشتر دو سه بار ندیده بودم، حداقل خودم درس گرفتم.‌. مامانم خیلی غریب بود حتی مامانش دوستش نداشت و توی بچه گیاش خیلی سختی کشیده بود …. همه رو برام تعریف کرده بود و حالا مثه یه فیلم جلوی چشممه… نمیدونم حالم رو چجوری توصیف کنم ولی همش با خودم میگم این یه امتحانه… اگه خدا یه درو روم بسته صد تا در دیگه رو باز میکنه… با خودم میگم دیدی خدا انتخابت کرده… من یه دختری بودم که انرژیش خیلی زیاد بود خیلی آرزو داشت حتی قبل از این که باشما آشنا بشم مطمئن بودم میرسم به آرزوهام..‌ برای همین در حالی که هیچ کدوم از فامیلامون رشته ای که میخواستم برمو نرفته بود و در حالی که حتی بابام بهم میگفت آینده نداره و خیلیای دیگه من معماریو انتخاب کردم و رفتم جلو… ولی الان احساس میکنم همه چی تموم شده یه آدم جدیدی شدم… دیگه خیلی چیزا مهم نیست برام… دیگ مادی نگر نیستم انگار ، اخه دیدم مامانم همه چیشو گذاشت و رفت حتی مارو… وای خیلی سخته نمیدونم چیکار کنم امیدوارم زمان همه چیزو حل کنه..‌. تنها چیزی که الان برام مهمه اینه که در آینده فقط کمک کنم به دیگران… من بودم که قول جبران به مادرم رو داده بودم و نشد…. به بقیه به نیت مادرم کمک میکنم و خواهم کرد… نمیدونم کدوم تیکه از حرفامو دارم اشتباه میرم… نمیدونم ولی میخوام بگم ممنونم… من خیلی زیاد آهنگ گوش میدادم حتی به مامانم گفته بودم نمیدونم چیکار کنم ترک کنم اونم گفت من برات دعا میکنم( خداییش مادرم، عشقم تموم زندگیش برای ما از هیچ چیز کم نزاشت..‌.توی تموم زندگیش فقط برامون دعا کرد… هیچ کمبودی حس نمیکردم توی زندگیم با اینکه رابطم با بابام خیلی پدر و فرزندی نبود ولی مادرم از محبت برام کم نزاشت… همیشه باهامون دردودل میکرد و میگفت فقط برای رضای خدا دارم تحمل میکنم، پای شما وایمیسم تا موفق بشین ..‌. همیشه میگفت باید به خدا و چهارده معصوم توکل کنیم… خیلی اذیت شد خیلی… بخدا میخواستم جبران کنم براش) الان دیگه فقط میخوام فایلای شمارو گوش بدم فقط اینا بهم آرامش میده… از خدا طلب صبر میکنم درحالی که هنوز باورم نمیشه… ابدا ،انگار یه خواب بود..‌ همین سه روز پیش بود… مامان عزیزم نیست دیگه هی خاطراتش میاد جلوی چشمم… هی میگم خدا که گفته بود بازگشت همه به سوی اوست… ولی مامانم خیلی یهویی رفت شب قبلش خیلی اتفاقا افتاد که گفتم … همون شب به داداشم گفتم نگا چقدر خوشبختیم ما که هم پدرو مادر بابامون زندس هم پدرو مادر مامان… مرگ عزیزیو تاحالا توی عمرم درک نکرده بودم… عوض شدم خیلی زیاد…. خیلی قشنگ تر میشد حالا که 100 درصد مطمئنم به جایی میرسم که میتونم به راحتی کمک کنم اونموقه میومدم اینارو مینوشتم ولی نشد… من 15 سالمه و افتخار میکردم که وقتی هنوز باورام کامل شکل نگرفته یا حداقل وارد جامعه نشدم با این قوانین آشنا شدم… نمیدونم ته این قصه چی میشه… ولی صدای شما و حرفاتون تو این شرایط سخت بهم آرامش میده… میدونم باید به خدا ثابت کنم که قویم میدونم مادرم تو اوجش رفت دقیقا مثه یه بازیکن برای همین همه دوستش داشتن… استاد من کتاب حکایت دولتو فرزانگی رو خوندم و اولین مبلغی که نوشتم توی دفترم 140 میلیارد بود طی دو سال دیگه… به نظرم بعید نبود و نیست دیگه نمیدونم باید از کم شروع کنم اولین چیزی بود که به ذهنم خورد ولی فکر میکنم به خاطر همین نوشته هام بود که حالا باید ثابت کنم… اول از خدا و بعد از شما ممنونم .. حالا که امیدم فقط و فقط خداست و چاره ی دیگه ای ندارم جز تحمل… یه چیزیو همونطور که گفتین تحت هیچ شرایطی فراموش نمیکنم : مشکلات دلیل اصلی موفقیته…یه روزیم میام شرح حال موفقیتامو مینویسم… مطمئنم.

    امیدوارم اینو بخونین همین هرچند خیلی طولانی شد ..‌.بهترینارو براتون آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      الهام جوکار گفته:
      مدت عضویت: 3378 روز

      سلام دوست عزیزم

      قبل از هرچیزی بهتون تسلیت میگم. ایشالله روحشان شاد باشه. ی مادر مهربان فداکار قطعا والاترین مقام رو دارند.

      دوست خوبم خیلی خوبه خیلی که توسن کم بااین قوانین آشنا شدی

      باجدیت روی خودت کارکن ازهمین فردا شروع کن تمام سوالاتتو بنویس توسایت دوستان همه همکاری میکنن ‌.

      شما میتونین باتمرکز بر خواسته هاتون بهشون برسین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ادریس69 گفته:
      مدت عضویت: 3579 روز

      یه روزی هم میاید و در مورد موفقیتاتون حرف میزنید دوست عزیز. خدا به شما صبر بده. خیلی سخته وابستگی مادر . ولی ایشون جاشون بهشت و شما باید سعی کنی از زندگیت لذت ببری خیلی خوب که تو این سن و سال به این نتیجه رسیدید و با قانون آشنا شدید خدا هواتو داره همیشه تنها به خدا فقیر و نیازمند باش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    رضا لیراوی گفته:
    مدت عضویت: 3543 روز

    سلام به دوستان عزیز

    من یه ماهی میشه که با سایت اشنا شدم و از اون روز کلی انرژی مثبت و امید به زندگی از این سایت و نظراتتون نصیبم شده

    راستش من توانایی تهیه دوره ها رو ندارم چون دانشجو هستم و هیچ منبع درامدی هم فعلا ندارم واسه همین میخوام فایلای رایگان رو شروع کنم ولی نمیدونم از کدوم شروع کنم

    ممنون میشم بهم بگین به ترتیب کدوم فایلا رو شروع کنم

    مهم ترین دغدغه ام اینه که هدف ندارم و البته نمیدونم به چه شغل و زمینه ای علاقه دارم دوست دارم بتونم هدف و علاقه ام رو پیدا کنم و واسش برنامه ریزی کنم چون خیلی ادم تنبلی هستم و کارا رو امروز و فردا میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رضا نعمتی فر گفته:
      مدت عضویت: 4012 روز

      سلام رضا جان . خوشحالیم به جمع ما پیوستید. خدا رو شکر از این بابت . زیاد نگران این موضوع نباش آهسته آهسته مدارت عوض میشه . فقط دنبال خواسته هایت برو. استاد یک فایلی رو چند وقت پیش رایگان رو سایت گذاشتند با عنوان از کجا شروع کنم؟ فکر کنم خیلی راه گشا باشه و بهتون کمک کنه. اگر توانستی دوره هدف گذاری رو هم تهیه کنی که محشره. انشاءالله برقرار باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رضا لیراوی گفته:
        مدت عضویت: 3543 روز

        دوست عزیز مرسی از پاسخگوییت

        راستش من دنبال دوره درامد سه برابر در یک سال هر چی تو سایت و فایلای رایگان میگردم نمیتونم پیداش کنم میشه لینکش رو برام بزاری چون خیلی گشتم

        بعدشم این دوره واسه شروع خوبه یا قبلش دوره های دیگه رو شروع کنم؟

        یه دنیا سپاس

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ادریس69 گفته:
      مدت عضویت: 3579 روز

      سلام دوست عزیز خیلی خوش اومدید به جمع مون . برگردید به فایل های آرشیو رایگان و داستان قانون رو از اول شروع کنید . من 2 سال آشنا شدم و زندگیم تو اکثر جنبه ها پیشرفت داشته . آروم آروم توانایی خرید محصولاتم پیدا میکنی مطمِیین باش .خیلی به خودت افتخار کن که در فرکانس قانون قرار گرفتی از اینجا به بعد زندگی رو خیلی عالی درک میکنی و دلیل تمام اتفاقات دورو برت رو خواهی فهمید. به امید ثروت و سلامتی روز افزون براتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ایمان ماهر گفته:
    مدت عضویت: 3135 روز

    سلام استاد من دارم دیوونه میشم نمیدونم با چی بجنگم با کی بجنگم دیگه الان 7 ماهه از آشنایی من با شما میگزره قانون آفرینش رو تهیه کردم بارها و بارها فایلهای شما رو گوش دادم ولی تا الان هیچ نتیجه ای نگرفتم من نظرات رو میخونم اکثرا به نتیجه رسیدن بخودم میگم آخه چرا من اینجوریم اگه نظرات رو میخونین لطفا راهماییم کنین پولم نمیرسه ثروت1 رو بخرم ای خدا کمکم کن ای استاد من من خیلی فایلهای رایگان شما رو دانلود کردم خیلی برا رفیقام تعریف میکردم من با قانون جذب به هر آنچه میخام میرسم ولی هیچی نشد ای استاد عزیز بیایید دقیقا علت نامید شدن بعد یه مدت رو به خیلیها بگین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سمیه مصطفائی گفته:
      مدت عضویت: 3553 روز

      جناب ماهر دوست گرامی سلام…

      نوشته های شما حالتی از نگرانی را به همراه داره بنظر می رسه که همین نگرانی شما باعث نتیجه نگرفتن شما از این برنامه ها باشه …

      قرار نیست جنگی درکار باشه و مقاومتی شما باید از این مسیر لذت ببرین بقول استاد کار شما باید این باشه که تمرکز کنید روی نکات مثبت خودتون اطرافیان و اتفاقات حتی به ظاهر کوچیک، اون وقته ک نتیجه خودش محکوم به شدن هست.

      استاد میگن وقتی در حالت اضطرار و نگرانی و البته وابستگی و چسبندگی به خواسته تون باشین دقیقا دارین مسیر رو برعکس می رین و از خواسته ها تون دورتر و دورتر میشین. وقتی همش با خودتون دارین میگین” پس چرا این نتیجه هم نشد ، چی شد چرا به اون خواسته ام هم نرسیدم ، ای خدا چرا نتیجه نمی گیرم و…….” افکاری از این قبیل رو برا خودتون تکرار میکنید بارها و بارها ؛ حواستون هست ک دارین به جهان همش فرکانس های ناخواسته هاتونوووووارسال میکنید ؟؟؟!!

      من اگه جای شما باشم بجای فکر کردن به اینکه چرا نشد ، میشینم؛

      داشته هایی که در حال حاضر دارم میشمارم،

      سپاسگزاری میکنم بخاطر داشته هام،

      و مهم تر از همه اینکه از همین داشته هام لذت میبرم( حتی با کوچکترین دلخوشی ها بقول استاد با یه دوش آب گرم ،یا با پیاده روی ) …‌میدونید کلا اصل کاریه همین لذت بردن اس …

      هر باری ک ذهنتون رفت سمت اون سوالات کذایی ( چرا نتیجه نشد ) به خودتون بگین این نجوای شیطان و من فقط باید لذت ببرم از لحظاتم قول میدم بهتون با اینکار نتیجه هم به راحتی بدون هیچ دردسری خودش میاد ?

      اینطوری با یه تیر دو نشون زدین هم از زندگی تون لذت بردین هم به نتایج و خواسته ها تون رسیدین….

      انشاالله که خبرهای خوب ازتون بشنویم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ستاره بنی نجاریان گفته:
      مدت عضویت: 3901 روز

      دوست من سلام.

      اصلا لازم نیست با هیچ چیز بجنگین فقط و فقط بااااید با خودتون در صلح کامل باشید. کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو اگر نخریدین از سایت تهیه کنید و با تعهد روش کار کنید. با هیچکس درمورد این دوره ها و استاد نمیخواد حرف بزنید فقط با خودتون حرف بزنید. دوست من تفاوت زیادی هست بین حرف زدن و عمل کردن. سعی کنید عمل کردتون رو درست کنید اصلا نیازی نیست کسی رو راهنمایی کنید یا بخواید از راهی که انتخاب کردید برای موفقیتتون با کسی صحبت کنید. امیدوارم بتونید واقعا عمل کنید البته اگه از خدا کمک بخواین و منعهد بشین بااااور کنید نتیجه میگیرید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ادریس69 گفته:
      مدت عضویت: 3579 روز

      دوست من سعی کنید از نشانه های کوچک دورو برتون تغییر رو ببینید و یادتون باشه قانون تکامل رو . قانون در آرامش و اطمینان از صحت آن کار خواهد کرد تو ماشین تو خونه هر جا تونستی فایل ها رو گوش کن نشانه ها کم کم بزرگ میشن و نتایج رو میبینی اینو من بهت قول میدم فقط به شرط ایمان و تمرین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      لیلا گفته:
      مدت عضویت: 3747 روز

      آقای ایمان ماهر صبور باش. من شرایط بسیاز بدی داشتم و لی جواب میده. تو کارت رو انجام بده یهو چشاتو باز میکنی و میبینی همه چی عالی شده. ولی با صبر. به خودت مدام بگو با صبر هر راهی جواب میده….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 3747 روز

    با سلام خدمت شما برادر عزیزم و راهنمای محترمم که حرفهای شما رو تا به حال از انسانهای اطرافم نشینده بودم.و متشکرم از خدا برای این آگاهی. من قریب به دو ساله که عضو گروه شما هستم و همیشه در تلاش برای تغییر بودم ولی تو این مدت نتوانسته بودم احساسات بد رو از خودم دور کنم و هر روز طبق قانون این احساسات در من قویتر میشدند و باعت بیماریهای جدید و افسردگی شدیدتر در وجود من میشدند. استاد گرامی من همیشه تو یادداشتهای قبلیم از پدرم مینالیدم و اون رو باعث بسیاری از باورهای اشتباه خودم میدیدم و اونقدر کینه و نفرت داشتم که به دیگران هم ترویج پیدا کرده بود و خودم تمام تلاشم رو برای دوست داشتن آدما میکردم ولی همه چیز برعکس میشد و احساس میکردم همه بیشتر و بیشتر دارن ازم دور میشن و این مورد بیشتر آزارم میداد و مریضم میکرد تا اینکه به جایی رسیدم که احساسات بد مثل هشت پا دورم پیچیده بودند. یه سوال مهمی که از خودم میپرسیدم این بود که اون چه باوریه که نمیزاره آگاهیهای تو به مرحله اجرا دربیان و هر روز داری ملولتر میشی. وای چه باور عمیقی:-( و درواقع از خدا میپرسیدم من باید چی رو تغییر بدم. استاد من بعد از خوندن فصل دوم رویاهایی که رویا نیستند پی بردم که من آن باورهارو آفریدم و دنیا داره در جهت اثبات هرچه بیشتر این باورهام به من کمک میکنه. و این کلیدی بود که قفل صندوق باورهای زیبا رو برای من گشود. و تازه فهمیدم دنیا چه خبره. آرامش خاصی دارم. البته گاهی همون افکار پلید خودشون رو نشون میدم. ولی مهم این است که من باور کردم که نجات پیدا کردم. من با واژه هام با جملات تاکیدی مثبتم.با تمرکزاتم و با توجهم به اینکه از راه منحرف نشم دیشب رو عالی خوابیدم . عالی. و این مسیر رو به جلو رو ادامه میدم. استاد میدونم این دیدگاه رو میخونید. من یک شبه ایمان پیدا کردم که پدرم مرد بزرگیه. چون تو نوشته های ده سال پیشش یه لیست پیدا کردم که توش از داشته هاش سپاسگزاری کرده بود و اگر منو برادرم در مقابلش واکنش نشون میدادیم بخاطر ضعف خودمون بوده. چون بزرگیش حس حسادت داشت برای ما.

    استاد یک شبه هم میشه باوری رو تغییر داد ولی با احساس عمیقی که به ضمیر ناخوداگاه میدی.استاد من باور کردم که میتونم بایه راهکار ساده و کلی که شما بارها تو فایلهای صوتی گفتید زندگیم رو کم کم به بهشت تبدیل کنم. اعتماد به نفسم رو بالا ببرم . کلید شما این بود که با کنترل باورها در هر لحظه احساستون رو خوب کنید. و درواقع گفته بودبد آدمهای موفق در هر لحظه احساسشون رو کنترل میکنن.

    من پذیرفتم که ذهن بیماری داشتم و الان در حال درمانم. و بسیار این بازی تغییر باورها رو دوست دارم. و ازش لذت میبرم. ممنونم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    ستاره بنی نجاریان گفته:
    مدت عضویت: 3901 روز

    سلاااام ودرود بر استاد عزیزم و دوستان خوب و نازنینم .

    دوست خوبم خانم لیلا شب خیز عزیزم. سپاس فراوان به خاطر متن زیبایتان و حضور همیشه گرم و صمیمی تان. بسیار خرسندم که نازنینی چون شما از همراهان محبوب این جمع صمیمیست و خرسند تر از اینکه دوستان فهیم و مهربانی در این جمع هستند که نور هدایت الله یکتا همواره بر قلبهای دوست داشتنیشان میتابد و اینچنین زیبا مفهوم سخنان زیبای شما را با چشم دل میبینند. استاد گرامی ام سپاسگذارم که این جمع صمیمی را برپا کرده و مدیریت میکنید. همواره و هرلحظه در کنار شما ودوستان نازنینم زندگی میکنم. حتی خواندن 1 کامنت از دوستان خوبم میتواند تمام روز مرا پر انرژی کند چقدر دوست دارم دانشکده ای بود که همه ی ما حداقل ماهی یکبار گرد هم می آمدیم و دوستان و استاد نازنینم را زیارت میکردم. گاهی اوقات چشمانم را میبندم و تصور میکنم در کویر زیبای خداوند زیر آسمان مخمل پر ستاره در تاریکی شب آتشی برپا کرده ایم و گرداگرد آن نشسته ایم و مناجات حضرت حق میکنیم. در تصوراتم همه ی افراد صمیمی و عزیز این خانواده دوست داشتنی دست در دست هم سرود یکتا پرستی میخوانیم بعد همگی بلند میشویم و سر بر آسمان رقص سماااااا میرویم با لباسهای سفید در دل تاریک شب آنقدر میرقصیم و میچرخیم و اشک شوق میریزیم که تمام جنبندگان کویر سر از دل خاک بیرون آورده و به تماشای ما مینشینند و خداوند به نشان از عشقی که از جمع ما طراوش میکند ستاره ای زیبا از دل آسمانش میچیند و شهاب سنگی به زمین می اندازد و ما همچنان در دل کویر میرقصیم و میچرخیم…

    دوستتان دارم نازنینانم. خدایا سپاسگذارم که مرا از مقربان درگاهت قرار داد و لایق دانستی تا بتوانم سخنان استادم را گوش دهم و دل نوشته های دوستانم را بخوانم. خداوندا همه ما را همواره به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه راه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه گمراهان. پروردگار مهربانم ای فرمانروای جهان و جهانیان هذا من فضل ربی همه ی این پاکیها و احساسات زیبا واین نعمات از فضل و کرم توست. خدای مهربانم به اندازه حتی پلک بر هم زدنی مارا به حال خود وامگذار. همیشه و در همه حال سکان کشتی زندگیمان را در دستان پر قدرتت بگیر و به ساحل امن و زیبای خوشبختی سعادت سلامتی و ثروت رهنمون ساز. بار الاها استادم دوستان و مرا از مقربین درگاه بهشت دنیوی و اخروی ات گردان…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      دنیای آرامش گفته:
      مدت عضویت: 3377 روز

      سلام ستاره خانم گل گللللل……انقپر خودمو خوب تصور کردم انقففدر از متن زیباتون خوشحال شدم که بی اختیار اشک شوقم سرازیر شد…..واااقعا منم اون روزو میبینم و خیلییی زود زود اونو تصور میکنم …دوستون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3443 روز

      ستاره ی عزیزم ، سپاس فراوان بابت این همه لطف و محبت شما ،

      یادم افتاد به شعری که استاد از ملاصدرا خواندند که خداوند همه چیز می شود

      آن موقع ها که تازه خواهرم را از دست داده بودم با خودم می گفتم من که ایوب نیستم که اهل و فرزندانم به من باز گردد ، ولی باور کنید از روزی که وارد سایت استاد عباس منش ، مفهوم داشتن یک خانواده ی صمیمی را با تمام وجودم حس کردم ، انگار وقتی در جمع شما عزیزان هستم ، جز گذر عمرم محسوب نمی شود و زمان برایم متوقف می شود ، چه قدر ستودنی است ایمان شما عزیزانم ،

      ستاره ی مهربانم به وضوح برایم روشن است که چه قدر عزیز دردانه ی خدا هستید ، خواهش می کنم برای بنده هم دعا بفرمایید ،

      در خدا شادوپیروزباشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        ستاره بنی نجاریان گفته:
        مدت عضویت: 3901 روز

        سلام ودرود برشما دوست نازنینم لیلای عزیزم سپاسگذارم از این همه لطف شما. دقیقا همینطور است خداوند همه چیز میشود. من هم الهامات زیادی از دلنوشته های زیبای شما میگیرم و در خدا بودن با شما و دوستان خوبم بیشتر احساس میکنم. از خدای مهربانم رب العالمین فرمانروای مطلق جهانیان میخواهم همیشه و در همه حال همه ی مارا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده هدایت کند. آمییییین.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3885 روز

        خانم شب خیز با خواندن نظرتان بی اختیار یاد آیات زیر افتادم.

        حالا چقدر درک این آیات زیبا است.

        وَلِلَّـهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿بقره/١١5﴾ وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّـهُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۖ بَل لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ﴿بقره/١١6﴾ بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿بقره/١١٧﴾

        ترجمه: و مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ پس به هر سو رو کنید، آنجا روى [به‌] خداست. آرى، خدا گشایشگر داناست. (115) و گفتند: «خداوند فرزندى براى خود اختیار کرده است.» او منزه است. بلکه هر چه در آسمانها و زمین است، از آن اوست، [و] همه فرمانپذیر اویند. (116) [او] پدید آورنده آسمانها و زمین [است‌]، و چون به کارى اراده فرماید، فقط مى‌گوید: «[موجود] باش»؛ پس [فوراً موجود] مى‌شود. (117)

        ———–

        هر چی آرزوی خوب همال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          لیلا شب خیز گفته:
          مدت عضویت: 3443 روز

          آقای جوان دوست عزیز سلام وقت شما به خیر و شادی

          ?????

          و چه زیباست آنان که چون شما چنین خدا را می بینند و نفسشان با مهربانی خداوند طغیان نمی کند ، آنان که پایدار و ثابت ماندند و نتیجه ی صبرشان را دریافت کردند ، باز هم موفقیت فرزندتان را تبریک می گویم و آرزو دارم که خداوند توفیق روز افزون به شما و عزبرانتان عنایت بفرماید

          در خدا شادوپیروزباشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      لیلا گفته:
      مدت عضویت: 3747 روز

      دوست عزیزم احساست رو درک میکنم. خیلی دوست دارم کمکنپتون کنم. یه نکته کلیدی این که حتی برای ترک افکار منفی باید درخودت باور بسازی و اون باور دست خودته تا حقدرتش رو بشکنی. مثلا من یک ماهه بهشون میگم شما دروغید. فکرها فقط نقطه نظرند و واقعیت ندارند و شما واقعیت ندارید. وقتی بخاطر اونها به احساسات بد میرسیدم و هیچ فکر خوبی به ذهنم نکیرسید بهشون میگفتم خوب هیچ چیز تو این دنیا ماندگار نیست و شما هم چند دقیقه دیگه از بین میرید و من آروم میشم و میتونم تو آرامش خوب فکر کنم و خدا من رو به سمت افکار خوب و آرام بخش هدایت میکنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      ستاره بنی نجاریان گفته:
      مدت عضویت: 3901 روز

      سلام و درود برشما دوست و برادر گرامی جناب آقای نوریان عزیز.

      قبل از هرچیز ورودتان را به این جمع زیبا و صمیمی تبریک میگویم.

      استاد در مورد مقابله با ترس فایل رایگان در سایت دارند میتونید اون رو دانلود کنید و بارها و بارها گوش کنید و فایل فقط روی خدا حساب باز کن رو هم دانلود کنید و بارها گوش کنید. امیدوارم به لطف خدا به زودی بتوانید بر تمام ترس ها و تشویش هایتان غلبه کنید.

      من به عنوان یکی از افراد این جمع صمیمی به شما این اطمینان رو میدم که با تعهد داشتن ودر این مسیر زیبا قدم گذاشتن شما صد در صد موفق میشوید اگر آموزه های استاد را مثل وحی منزل دنبال کنید.موفق و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سمیه مصطفائی گفته:
      مدت عضویت: 3553 روز

      آقای نوریان دوست گرامی سلام …

      دوست عزیز برای از بین بردن تاریکی کافیه که فقط چراغی رو روشن کنید، تاریکی خودش از بین می ره ….

      پیشنهاد من به شما اینه که افکار منفی که در ذهن تون هست روی کاغذ بیارین ،یعنی اونها رو بصورت جمله بنویسید و بعدش برای هر جمله منفی ک نوشتین جمله مثبت اش هم بنویسید مثلا :

      جمله منفی: من همیشه شکست میخورم

      جمله مثبت: من همیشه موفق میشم.

      بعدش همه جملات مثبت رو یکجا جمع کنید و همیشه برا خودتون تکرار کنید ، می تونید توی یادداشت های گوشی تون بنویسین، یا توی یه دفترچه یادداشت، یا حتی اون جملات مثبت رو بلند بخونید و صدای خودتون و ضبط کنید و بارها و بارها اونو تکرار کنید….

      قانون تکرار و تکرار و تکرار بنظرم اولین قانونی هست که اگه انجامش بدین معجزه هارو میبینید در زندگی تون ….

      به امید موفقیت های بیشتر شما…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سیما تونی گفته:
      مدت عضویت: 3998 روز

      سلام و درود بر شما دوست خوبم

      استاد فرموده بودند که وقتی افکار منفی رو می خواهیم از بین ببریم ابتدا اونها رو روی کاغذ بنویسیم و بعد بجای اون کلمه ای که راجع بهش فکر بدمون رو نوشته بودیم کلمه ی “قوری” رو بنویسیم و این جملات خنده دار رو بارها بخونیم. دیگه قدرت این جملات منفی از بین می ره چون ما ابهتشون رو شکستیم و تازه خنده دار هم شدن. اون وقت می تونیم افکار مثبت رو جایگزین اونها کنیم.

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: