همهی دستاوردهایی که آنها را «موفقیت» نامیدهایم، حاصل:
تصمیماتیاند که، اخذ وعملی شدهاند؛ ایدههایی که جدّی گرفته شده و به مرحلهی اجرا درآمدهاند؛ و قدمهای برداشته شدهای هستند که پشتوانهشان نه عواملی در بیرون ما، بلکه نیرویی در درونمان بوده است.
اگر بخواهم از میان عوامل مختلف، قویترین نیرویی را برگزینم که، انسان را به مرحله اقدام و تحقق یک خواسته میرساند و او را در این باره از دیگران متمایز میکند، آن نیرو، قطعاً «عزت نفس» است.
عزت نفس همان نیرویی است که، باور تو را نسبت به خودت و تواناییهایت تا آن حدّ بالا میبرد که از مرز محدودیتهایت عبور میکنی، قادر به غلبه بر ترسها و رفتن به دل ناشناختهها میشوی و به جای حساب و کتاب کردنها و به تعویق انداختنهای تمام نشدنی، از همان شرایطی که هستی و با همان امکاناتی که داری، برای خواستههایت، قدمهایی عملی برمیداری.
عزت نفس است که قدرت «نه» گفتن به درخواستهای نامعقول دیگران را در وجودت ایجاد میکند.
عزت نفس است که تو را از انجام کارهای عجیب و غریب، سخت و پیچیدهای بینیاز میکند که، برای جلب توجه دیگران مجبور به انجامشان هستی.
عزت نفس است که موجب میشود منشأ تصمیمات تو، دیگر بر اساس ترسِ از دست دادن نباشد. ترسی که خود را در تلاش برای «راضی نگاه داشتن دیگران»، «تأیید شدن توسط آنها» یا «جلب توجه» آشکار میکرد، بلکه علاقهای باشد که، برای رشد و تجربهی خودت و تواناییهایت داری. فارغ از اینکه دیگران چه نگاهی به تو یا علائقت دارند.
عزت نفس است که، تو را قادر میکند به جای زیستن به شیوهی مورد تأیید جامعه، سبک شخصی خودت را برگزینی.
عزت نفس است که سبب میشود فارغ از خطاها و اشتباهات گذشته یا نقصها و نقاط ضعفت، بی قید و شرط دوست داشتنِ خودت را یاد بگیری و با پذیرش نقصهایت و درس گرفتن از اشتباهاتات، برای بهبود نقاط ضعف شخصیتیات قدم برداری.
عزت نفس است که سبب میشود به جای ناامیدی از نتایج ناراضی کننده، به دنبال شناسایی و رفع موانعی برآیی که بارها به بهانههای مختلف از آن فرار کردهای و تصمیماتی را اخذ و عملی میکنی که بارها به تعویق انداختهای.
اگر اینقدر دقیق، تفاوت زندگی با عزت نفس و بدون عزت نفس را میدانم، به این دلیل است که تجربهی هر دو زندگی- با و بدون عزت نفس- را داشتهام.
اگر تا این حدّ ساختن عزت نفس را اصل میدانم و بر آن تأکید دارم، برای این است که- به عنوان فردی که با ساختن عزت نفس خود، زندگی اش را از زیر صفر به جایگاه کنونی رسانده- با نتایجم به شما میگویم:،
وقتی عزت نفس و احساس لیاقت را در وجودت بسازی، نه تنها خواستههایی به صورت طبیعی و بدیهی وارد زندگیات میشود، که با تقلاهای بسیار و در طی سالیان نتوانستی به دست آوری، بلکه آرامشی حقیقی را در زندگیات تجربه میکنی.
آرامشی که خداوند از آن با عنوان «لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» یاد میکند. زیرا عزت نفس سبب میشود تا بدون ترسِ از دست دادن جایگاه، روابط، محبوبیت، شهرت، ثروت و فارغ از علائق یا اولویتهای دیگران، سبک شخصی خودت را زندگی کنی. زیرا عامل موفقیتتان روی پایهای درونی و توحیدی بنا میکنید که عوامل بیرونی قدرتی برای تخریبش ندارد.
عزت نفس است که سبب میشود در زمان مناسب، تصمیمات درست را بگیری و عملی کنی
عزت نفس، شخصیتی قوی در وجودت میسازد که بارها از مسائلش بزرگتر است. برای همین برخورد با هر تضادی، برایت یک پله رشد است.
مطالعه اطلاعات بیشتر درباره دوره عزت نفس
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD97MB8 دقیقه
- فایل صوتی «نقش عزت نفس» در دستاوردهای زندگی من7MB8 دقیقه
به نام خدای مهربون
سلام خدمت همه ی عزیزان و استاد عزیزم و آبجی مریم عزیزم…
استاد یه اتفاقی برام افتاد چند روز پیش( دقیقا یادم نیست) که در حد خیلی خیلی زیادی خیلی خیلی حالم تغییر کرده و خواستم که با شما هم به اشتراک بذارمش… واقعا حالم عالیه خدا رو صد هزار مرتبه شکر…
هر چقدر که جلوتر میرم دارم بیشتر متوجه میشم که تمام کانون توجه و افکار و باورهایی که حالم رو بد میکنه منشائش از کمبود هست و تنها و تنها راه خوب کردن حال کار کردن روی باور فراوانی هست در تمام جنبه ها…
من یه آدم بی نهایت مذهبی بودم و نمیتونم بگم چقــــــــــدر تغییر کردم و کلا یه آدم دیگه شدم و اتفاقات زندگی ام هم کامل تغییر کرده در این مورد خدا رو صد هزر مرتبه شکر و آنطور که میخواستم رو رقم زدم، اما، یک موضوع توی وجودم بود که مطمئن هستم ته وجود شایدم در وجود هممون به طور کامل هست و اون هم برمیگرده به تضادی که بین زندگی مادی این دنیا و زندگی در آخرت که توسط دین و مذهب در درونمون گذاشته شده و توی کلمون کردند، مخصوصا برای من که تو همه ی موضوعات اینطور بود نه فقط پول!!!…
من بی نهایت مقاومت داشتم توی این موضوع در حالی که هیچ هدفی نداشتم و اصلا نمیتونستم به هدفی فکر کنم توی این سه ساله (خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر باور فراوانی، من مدیون این باور و خدای این باور هستم تاااا ابـــــــد) و اینقدر مخفی بود که حد نداشت و در واقعا اینقدر فضای ذهنم رو گرفته بود که نمی تونستم به چیز دیگه ای فکر کنم چون اینقدر با اون عینک داشتم نگاه میکردم که اصلا یادم رفته بود که بابا دارم با عینک نگاه میکنما!!!
خدا رو شکر بابت این فراوانی…
تاا همین دو شب پیش که این افسردگی حاصل از بی هدفی خیلی داشت بهم فشار میاورد و خیلی داشت اذیتم میکرد و من فقط داشتم روی فراوانی کار میکردم و با تمام توجه و با تمام وجودم داشتم روی فراوانی کار میکردم که به قول حافظ انگار که از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند… بخــــــدا خیلی حالم عالیه، بخــــــــدا خدا خیلی خوبه این جهان همش لذت و عشق وحاله بی نهایته که در هر لحظه فقط داره بیشتز و بیشترش میکنه این خدای مهربون…
میدونید چی شد؟؟ روی تختم خوابیده بودم و فقط داشتم کار میکردم و تمام تمرکز و حواسم رو گذاشته بودم روی فراوانی تا ذهنم رو کنترل کنم حدود ساعت3 نصفه شب بود… یهو تو وجودم خدای مربهون گفت چرا نگرانی؟ ثروت ها و نعمت ها بی نهایته پاشو برو فقط نقاشیت رو بکش همه چیز هست…
فهمیدید چی شد بچه ها…
ثروت ها و نعمت ها بی نهایته، میدونید یعنی چی؟ یعنی اینکه همین الان هم در اینجا و هم در آخرت بی نهایت ثروت و نعمت در تمام جنبه ها هست که نامحدود هستند و کار خدای مهربون اینه که فقط داره بیشتر و بیشترشون میکنه… نمیدونم چند نفر متوجه میشوند چی میگم که نیازی نیست چیزی بفرستی اونور تا آخرتت رو آباد کنی، اونور آباد هست اینور فقط لذت ببر و تجربه کن.
چرا؟
چون بی نهایت ثروت و نعمت هست… واقعا نمیدونم چطوری احساسم رو بیان کنم… الان دیگه فقط نشستم و دارم با خیال راحت نقاشی میکشم و هر وقت هم برم، از ته دلم خیالم راحته استاد، از اونور خیالم راحته راحته راحته، خیلی درونم آرووم شده… نگران مردن نیستم چون میدونم اونور بی نهایت هست همه چیز.. اینجا فقط لذت میبرم، فقط نقاشی میکشم، همه چیز بی نهایت هست، اون چیزهایی که دوست دارم تجربشون کنم رو تجربه میکنم چون دوست دارم تجربشون کنم، هیچ دلیل دیگه ای هم نداره، هر جوری که دوست دارم زندگی میکنم، بعدش هم هر وقت رفتم اونور ادامه ی بی نهایت ثروت و نعمت رو تجربه میکنم…
نیازی نیست چیزی برای اونور بفرستم تا اونورم خوب باشه، نه، همین الان اونور بی نهایت ثروت و نعمت نامحدود و تمام نشدنی تا ابد هست، الان میفهمم که چرا خدای مهربون تو قرآن میگه که اخرت برای شما بهتره چون اصل فراوانی اونوره ه ه ه ه، قربونش برم مـــــــــن!!!!!
الان دیگه ثروتمندان رو بد نمیبینم چون میگم اینا کسایی هستند که قراره ثروت و نعمت بی نهایت اونور رو تجربه کنند پس اتفاقا خیلی هم خدایی و معنوی هستند.
الان دیگه فاصله ای بین نعمت ها و ثروت های دنیای مادی و آخرت نمی بینم، پیوسته هستند چون بی نهایت هستند و در بی نهایت قطع یا فاصله ای نیست، ادامه ی این زندگی متمولانه و سرشار از رفاه اونور هست و این چیزی که اینجا هست در مقایسه ی اونور هیچی نیست.
الان دیگه دنیا و آخرت رو جدا از هم نمیدونم در هیچ موردی خدا رو شکر…
الان میفهمم که شما چرا میگید اگه الان برم راضیم اگه الان نرم هم راضیم، چون اصلا فرقی نمیکنه بی نهایت بی نهایته، تمام نشدنی تمام نشدنیه…
وقتی که خدای مهربون اون الهام رو بهم کرد و اصلاً انگار وجودم چرخید و تغییر کرد، آیه ی (( یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیه مرضیه)) رو با تمام وجودم حسش کردم و ناخود آگاه اومد توی ذهنم و اومد روی زبونم و داشتم میخوندمش و نمیدونم چقدر گریه کردم اما از گریه کردن خوابم برد، انگار تمااااااااااااااااااام وجودم رو با یه وجود دیگه تعویض کرده بودند، اصلا یکی دیگه شده بودم!!!!!… یکی تو وجودم با عشق و شور گفت خـــــــــــب، حالا دیگه فقـــــــــــط بشینیم نقاشی بکشیم و با خودم گفتم آقا من تااا ابد دیگه هیچ کاری ندارم جز لذت بردن، الان عشقم نقاشیه می شینم نقاشی میکشم.
دیگه دنبال پول نیستم، دنبال لذت بردنم دنبال این هستم که اغلب روزها با عطش و یه حرارت سوزان بلند میشم به عشق نقاشی و تا شب توی اتاقم فقط نقاشی می کشم، خیالم تا ابد راحته که آقا بی نهایت ثروت و نعمت و آرامش و شادی و تفریح و هر چیز خوبی که میخوام و نعمت خداست هست، همین الان بی نهایت هست و تازه هی داره بیشتر و بیشترش میکنه.
در واقع جهان مادی و جهان آخرت در بازه ی بی نهایتِ ثروت و نعمت بی نهایت و تمام نشدنیِ روز افزون هستند…
تماااااااااااااام اون مسائل مذهبی از وجودم رفت و خیلی خیلی حالم خوب شده خیلی زیاد اصلا نمیدونم چطوری بگم یه آراااااامش خاصی تو وجودم هست یه سکوت و سکون خاصی تو درونم هست که خیلی آرووومم کرده و تا موقعی که زنده هستم باید هر روز و هر لحظه مهم ترین کارم این باشه که روی فراوانی و بی نهایت بودن ثروت ها و نعمت ها در تمام جنبه ها کار کنم و به الهامتش در تمام اون جنبه ها عمل کنم، این تنها کار زندگی منه تا اااابد و با عشـــــــــــــق، هیچ کار دیگه ای ندارم، چون تنها اسلحه ی ذهن کمبوده و اون همیشه تا لحظه ای که من اینجا هستم، اون هم داره کارش رو میکنه، پس باید با تمرکز کامل روی این کار کنم فقط همین، بقیش خود بخود درست میشه،
آخخخخخخخخخخخخخ که من چقـــــــدر عاشق این خود بخود شدم…
استاد اینقـــــــــــدر نرم شدم، اینقــــــــــــدر ساده گیر شدم، بخـــــــــــــدا اصلا باورم نمیشه که محمدرضا تو چقــــــــدر تغییر کردی که یعنی اصلا یادم نمیاد دیگه کی بودم حالا خدا رو شکر اون اول فراوانی چکاپش رو نوشتم که شرایط الانم چیه که بعدا بفهمم و دوباره اون اشتباه عزت نفس رو نکنم که سه سال پیش چکاپم رو ننوشتم…
استاد یه حیا و عفت خاصی تو وجودم شکل گرفته، منظورم اون مسائل مذهبی نیستااا، نمیدونم، خودتون منظورم رو متوجه میشید حتما که چی میگم.
اینقـــدر بقیه باهام نرم شدند، یه گل می بینما دیووووانه میشم، اشک تو چشمام جمع میشه فقط بغلش میکنم و قربون صدقش میرم و کلی بوسش میکنم نازیش میکنم… خدا رو صد هزار مرتبه شکر…
اینقـدر حرف مردم برام بی اهمیت شده، اصلا خیلی کم پیش میاد که کاری به بقیه داشته باشم، همش سرم تو کار خودم و نقاشی خودمه…
در مورد اون دختر مورد علاقم من 87 صفحه ی A5 نشستم نوشتم چندین ماه پیش. اینقـــــــــــدر به خودم سخت گرفته بودم که نگووو!!!!، همش هم بخاطر حرف مردم بود( ته ذهنم بودااا) نشسته بودم سانت به سانت بدنش رو نوشته بودم که چه شکلیه و همینطور تک به تک اخلاقش و رفتار های ظاهریش رو، یعنی پوست خودم رو کنده بودم و افتخار هم میکردم که من خواستم رو واضح نوشتم و خودمم حالم به هم میخورد برم بخونمشون اینقـــــدر زیـاد بودند که نگو!!!!..
چند وقت پیش مدام یه حس خوبی اون تصاویر اون نوشتم رو میاورد توی ذهنم، سه شب پیش با خودم گفتم بذار ببینم این تصاویر چیه چند وقته داره میاد توی ذهنم، رفتم دفتر رو برداشتم اصلا انرژیش منفی بود خیلی توش کرختی بود.. بعد خدای مهربون گفت پارشون کن، خلاصه همه رو پاره کردم و با خدای مهربرون شروع کردیم به نوشتن ( در واقع هر شب یه قسمتی رو رفتیم که دیشب تموم شد) و اصلا باورم نمیشد که اینقدر ساده گیر شده بودم و خیــــلی ساده گیرانه و خیـلی راحت و در عین حال کامل نوشتم و تنها چیزی که نبود توشون، حرف و نگاه مردم بود، یعنی فقط اونطوری که خودم دوست داشتم نوشتم. کل ویژگی های ظاهری و اخلاقی که نوشتم فکر کنم 15 صفحه هم نشد. بعد با خودم گفتم یعنی همین به همین راحتی بود و بعدش خیــــــــلی احساس رقت قلب عجیبی داشتم و این احساس که اون دختر خیلی خیلی نزدیکه و اصلا یه حال ملکوتی و بی نهایت سبکی داشتم.
اومدم اون اصل ها رو نوشتم، که اگه مثلا این اصل توی وجودش باشه دیگه بقیه ی اون جزئیات هم حله نمیخواد تک به تک اون جزئیات رو بنویسم. مثل اصل سادگی.( این هدایت خدای مهربون بود)
الان قشنگ می شینم به خودم میگم خب من چی رو میخوام و خواسته هام رو مشخص میکنم و مثل اینکه رفته باشم توی یک فروشگاهی که بی نهایت همه چی توش هست، هر چیزی رو که نیاز داشته باشم و برای کارم بخوام بر میدارم و استفادش میکنم و چیزی هم که نمیخوام رو اصلا سمتش هم نمیرم و اون چیزهایی هم که میخوام مرتبط با عشقم و طراحی ام هست و باعث میشه که من راحت تر به عشقم بپردازم و برای راحت تر کردن کارم باشه، میخواد خونه باشه میخواد یه ماشین باشه گوشی باشه یا هر چیز دیگه ای، چیزی که به عشقم یا علاقم ربطی نداشته باشه رو که اصلا سمتش هم نمیرم ( الان متوجه میشم که چرا شما هر چیزی رو که فقط نیاز دارید میخرید یا استفاده میکنید، قبلا باهاش مشکل داشتم میگفتم بابا شما که داری خب چرا فلان چیز رو نمی خری، اما الان خیلی قشنگ احساسش میکنم علت این کارتون و ساده گیری تون رو، اصل سادگی خیلی خنک و لطیف و قشنگه)
خدا رو شکر صد هزار مرتبه شکر بابت این فراوانی و بی نهایت بودن ثروت ها و نعمت ها در دنیا و آخرت…
حسم گفت که ایمان به خدا و روز آخرت که این همه توی قرآن تکرار شده، همون باور به فراوانی و بی نهایت بودن ثروت ها و نعمت هاست چون تنها در این صورت هست که اعمال صالح و صلح برانگیز انجام میشوند و این چیزی هست که من به لطف و فضل بی نهایت خدای مهربون الان در حال تجربه کردنش هستم.
استاد عباس منش عزیزم، آبجی مریم عزیزم، داداش مایک معرکه و بی نظیرم، خانم فرهادی عشق دلم، داداش ابراهیم فوق العاده و نابغه و عشق خودم و تک به تک شما آبجی ها و داداش های توحیدی و ناب و نازنین قلبم، هیولا وار عاشـقتونم و دوستتون دارم از ته ته ته قلبم.
در پناه بی نهایت خدای مهربون، شاد، سالم، خوشبخت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام خدای مهربون
سلام خدمت همه ی عزیزانم
استاد استاد استاد استاد استاد اصلا من الان چی بگم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمیدونم چطوری بگمش و توضیحش بدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
الان یعنی یه ساعت قبل خدای مهربون گفت که برو توی اون سوال عقل کل که مربوط به ویژگی های مثبت بود، ویژگی های مثبتت رو بنویس این کار رو کردم و تا اومدم کلید ارسال رو بزنم ایمیل به روز رسانی دوره ی عزت نفس برام اومد یخ کردم به ولله یخ کرده بودم همینطوری دستم روی کلیک موسم گیر خشک شده بود که میخواستم کلید ارسال رو بزنم…
و تازه استااااااااااد!!!!!!!!!، لا اله الا الله، لا اله الا الله…
چی بگم من!!!!!!!!!!!!!!!!!!، چی بگم من!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بخـــــــــــــدا به پیفمـــــــــــبر یعنی تمام موهای تن و صورت و پام و دستم سیخ شده، دستام و پاهام یخه یخه دستام جوون ندارن تایپ کنم سرم سنگین و سرد شده، نمیدونم چمه!!!!!!!!!!!! خدای من خدای من!!!!!!!!!!…
استاد دو تا کامنت قبلی من رو یادتونه که گفتم الان توی ج۸ ثروت ۳ هستم و یکی از اون الهامات فراوانی این بود که برو دوباره روی عزت نفست کار کن و رفتم و خیلی خیلی آروووم شدم، یه چیزی رو نگفتم و تو دلم بود و اون هم این بود که این دوره رو من سه ساله که دارم تقریبا هر روز گوشش میدم و کم پیش اومده که مثلا چندروز گوشش ندم و همش رو حفظ شدم و ملکه شده برام، دیگه چی رو برم دوباره از اول دوره کنم… استاد میدونی چی میخوام بگم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!! میدونی استاد؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
بخــــــــدا دستام جوووون نداره تایپ کنم به زور دارم تایپ میکنم حالم یه جووووریه، هماهنگی رو داری استاد؟؟؟!!!!!!!!!!! میدونست که باید آپدیت بشه بهم گفت که برو تو شروعش کن و بقیه ی حرفش اینه که تو بر وشروعش کن قراره که آپدیت جدید بیاد و دوباره به روز رسانی بشه و الان من انگار که دارم دوباره از نو شروع میکنم دوره رو، دقیقا همون چیزی که بهم گفت که برو دوباره از اول شروع کن و با قدرت دوباره شروعش کن، و این همون کن فیکون خدای مهربون و همراه شدن من با این قدرت کن فیکون هست، میدونی چی میگم استاد؟
همراه شدم با این قدرت کن فیکون، زودتر بهم خبر داده خدای مهربونم و استاد و معلم و مربی خصوصی عزیزم…
آخه چی بگم من!!!!!!!!!! آخه چی بگم مـــــــن؟!!!!!!!
خدا رو صــــــــــــد هزار مرتبه شکر.
خدا رو صــــــــــــد هزار مرتبه شکر.
این لحظه رو انگار قبلا دیده بودم!!!!!!!!!!…
بریم که یه استارت خیلی خیلی محکم تر از سه سال قبل رو با دوره ی جدید و به روز رسانی شده ی عزت نفس استاد عباس منش بزنیم و شررررررررررروعش کنیم به لطف و هدایت بی نهایــــــــــت خدای مهربوووووووووووووونم…
استاد توی اون دوره ، با هدایت و لطف و فضل وکمک بی نهایت خدای مهربونم و استاد عزیزم، منــــــــــــتظر نتایج جدیـــــد و شــــــــــگفـــــــت انگیــــــــــــــز مــــــــــــــــن باشید، که صد در صد و نه نود و نه درصد، غیر قابل مقایسه با نتایج الانم خواهد بود…
من عااااااااااااااااااااااااشــــــــــــــــــــــــق این دوره هستم، دیووووووووووووووانه واااااااااررررررررررررر و هیـــــــــــــولا واااااااااااررررررررررر دوســــــــــــــتشــــــــــــــش دارررررررررررررررم…
یوووووووووووووووووووهوووووووووووووووووووووووووووو ایــــــــــــــــــــــولـــــــــــــــااااااااا
خدایا شــــــــــــــکرت صــــــــــد هزار متربه شکررررررررررررررررررت
تو کامنت قبلی ام گفتم امسال که سال ۲۰۲۰ هست قراره بتــــــــــــرکونیم به لطف و فضل بی نهایت خدای مهربون…
الهی به امید تو و با تکیه و توکل بر تو…
ببیــــــــن چطور من با خدای مهربون دارم پیش میرم از روی فضل و لطف بی نهایتش و ببیـــــــــن چطوووووووووورررر خدای مهربون با من داره پیش میاد و حرکت می کنیم با هم از روی فضل و هدایت و لطف بی نهایتش، ببیـــــــــن!!!!!!!!!!
ایـــــــــــــــن دوره ی ثروت ۳ یعنی یعنی یعنی یعــــــــــنیـــــــــــی…بــــــــزرررررررررررگتریــــــــــن معــــــــــجزه ی تااااااااااارررررررررررررریــــــــــــــخ بشریــــــــــــت هست!!!!!!!!!!!!!!…
خدا رو صـــــــــــــــد هزززززززززززززززززاااااااااااااااارررررررررررررررر مررررررررررررررررررررتبه شـــــــــــــــــکررررررررررررررررررررررر
برررررررررررررررررریم که بتـــــــــــــــــرکونیم…
چقــــــــــــــــــــــــــــــــــدر حالم عالیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه…
یووووووووووووووووووووووووووووووهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو…اووووووووووووووووووووووووه
برو و بچه های کلاس عزت نفس خدای مهربون، عشقای دلم، آقااااااااا منــــــــتظر تون هستم شدیــــــــــــــــدنا، اصلا یه چیزی میگم یه چیزی میشنویداا
خدایا شکرررررررت خیــــــــــــلی خووووووووووووبه ایولا…
در پناه بی نهایت خدای مهربون باشید…