سوال:
من از روانشناسی ثروت ۱ استفاده کردم و طبق تعهدم درآمدم ۳ برابر و بیشتر شد ولی روند آموزش ها را ادامه ندادم و ۲ سال هیچ تمرینی انجام ندادم.
اما الان تصمیم گرفته ام تا دوباره شروع کنم و این مسیر را ادامه دهم. دوباره تمرینات ثروت۱ را از سر گرفته ام و ایده هایی هم دارم که تصمیم به اجرای آنها گرفته ام. اما به محض اینکه درباره اجرایشان جدی می شوم، چیزی در درونم میگوید:
ایندفعه نمی توانی نتایج قبلی را تکرار کنی.
چطور میتوانم از این سردرگمی رها شوم و به ثبات فرکانسی برسم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
هر چه «باورها» را به عنوان اصل و تنها عامل ایجاد و خلق اتفاقات درک کنی، برای ساختن باورهایت تعهد بیشتری به خرج میدهی و در این مسیر ثابت قدمتر میشوی و به همان میزان از فرع و حواشیای که حواست را پرت و تو را از مسیر گمراه میکند، دور میمانی.
هرچه بیشتر سعی کنی ارتباط میان گفتگوهای غالب ذهنت (باورها) و احساسی که به واسطه آنها تجربه می کنی را، با اتفاقات زندگیات و شرایطی که در آن قرار داده می شوی بیابی، بیشتر و بیشتر این قانون را درک می کنی و جدّی میگیری که:
« تمام اتفاقات زندگی ات را خودت با افکار غالبت خلق می کنی. بدون هیچ استثنائی»
رسیدن به این درک، مثل یافتن کلید صندوق گنجی گرانبها و تمام نشدنی است.
اما زمانی می توانی از این کلید برای دستیابی به گنج استفاده نمایی، یعنی زمانی میتوانی این کلید را برداری و در قفل این صندوق بچرخانی و آن را باز نمایی که، قادر به کنترل ذهنت در همین مواقع شوی.
وگرنه خیلی از ما ها همین حالا این کلید را در اختیار داریم، خیلی از ما فایلهای و دورههای زیادی از استاد عباسمنش را خریدهایم و این آگاهی و این گنج را در اختیار داریم اما به جای سپردن سکّان زندگیمان به دست آنها، باز هم به شیوه ذهنمان پیش میرویم.
یعنی فقط این کلید گنج را در دستمان گرفتهایم. یعنی فقط به آن گنج خیره شدهایم و به درخشندگیاش نگاه میکنیم و هیچ استفادهای از آن نمیکنیم چون افسار زندگی در دست ذهنمان است.
هرچه در مسیر شناختن قوانین زندگی و خودشناسی پیش برویم، بیشتر درک می کنیم که مهم ترین توانایی ما به عنوان انسان، توانایی کنترل ذهن است.
هر فردی که در هر زمینه ای به موفقیتی دست یافته، بدون شک و با وضوح کامل، رد پای این توانایی- یعنی توانایی کنترل ذهن- بهعنوان مهم ترین عامل، در روند موفقیتاش دیده میشود.
افراد زیادی با قوانین زندگی آشنا شدهاند و اطلاعات زیادی در این باره کسب کردهاند. افراد زیادی با دیدگاه های استاد عباس منش و نقش باورها در میزان موفقیت شان، آشنا هستند.
افراد زیادی این قانون را فهمیده اند که، اگر با هر دلیل و برهانی، در احساس بد بمانند، اتفاقات بد را تجربه می کنند. اما با این حال، افراد کمی توانایی اجرای این قوانین را دارند. به خاطر اینکه افراد بسیار کمی، مهارت کنترل ذهن شان را کسب نموده اند.
این مهارت با تکرار و تکرار و ادامه دادن و تکرار و وفادار ماندن به ادامه زندگی به این شیوه، «به مرور » ایجاد میشود.
نکته کلیدی این ماجرا همینجاست. یعنی حتی درک این موضوع یک فرایند تکاملی است.
سپس مقدار کمی از آنچه درک کردهای را میتوانی باور کنی و به همین دلیل اجرایش میکنی. سپس آن عمل به ثمر مینشیند و ایمانی میسازد تا با شوق و ایمان بیشتر، دوباره آن روند درک را تکرار کنی. و این ماجرای تکاملی به همین شکل پیش میرود. اما از جایی که به میزان خوبی قدرت بگیرد، به صورت توانی رشد میکند و آنقدر شما را در مدارهای بالاتر قرار میدهد و آنقدر فاصله فرکانسی و مداریتان را با زندگی قبلی و نتایج قبلی زیاد میکند، که هرگز راهی به سوی مدارهای پایینتر و برگشت به عقب نخواهید داشت.
اما معظل از اینجا شروع میشود که ما در ابتدای راه و تا رسیدن به مرحله ثبات، نمیتوانیم آنقدر وفادارانه این فرایند را دنبال کنیم به این دلیل که نتوانستهایم تنها اصل و عامل را باورها بدانیم. به این دلیل که نتوانستهایم از عهده کنترل ذهنمان بربیاییم.
این اتفاق برای من، شما و برای افراد زیادی رخ داده است.
شما نیز تنها قسمتی از، درک خود از آگاهیهای دوره روانشناسی ثروت ۱ را توانستی اجرا کنی و بر طبق آن عمل کنی.
یعنی به اندازهای که توانستی باور کنی، به همان میزان در مدار آن باورها قرار گرفتی و به همان اندازه در آن مدار ماندی و به همان اندازه با اتفاقات و نتایج موجود در آن مدار برخورد کردی و سپس به خاطر ادامه ندادن و تغذیه نکردن ذهنت، دوباره از آن مدار خارج شدی و در مدارهای پایینتر قرار گرفتی.
کنترل ذهن مثل تولید یک کالا نیست که، فقط یک فرایند مشخص از آغاز تا پایان داشته باشد و سپس کار تمام شود.
کنترل ذهن یک کار همیشگی است. تا زمانی میتوانی در شرایط دلخواهت بمانی که، این فرایند را ادامه میدهی.
اما تفاوت «تلاش آگاهانه برای کنترل ذهن» و «رها کردن ذهن برای تاخت و تاز در زندگیمان» این است که،
کنترل ذهن آنقدر به تو آرامش میدهد، آنقدر وجودت را در صلح و هماهنگی با همه زندگی قرار میدهد که، برای انجامش نیاز به پاداش نداری.
چون صرف انجام دادنش خودش پاداش است.
یعنی احساس آرامشی که در این فرایند تجربه میکنی، مهمترین پاداش این ماجراست. حتی لازم نیست منتظر این پاداش بمانی. چون این پاداش در همان لحظه به تو هدیه داده میشود و سپس وقتی ادامه بیابد، هدایای جانبیاش مثل:
استقلال مالی، آزادی زمانی و مکانی، رابطه عاشقانه، سلامتی و… را نیز وارد ماجرای زندگیات میکند.
یعنی تمام بهایی که باید برای تجربه زندگی دلخواهت بپردازی این است:
«توانایی لذت بردن از هر لحظه از زندگی». راهکارش هم، «مهارت در کنترل ذهن» است.
مأموریت ذهن این است که در هر لحظه و از هر فرصتی برای نگران کردن و ترساندن و در یک کلام، قرار دادنت در احساس بد، استفاده نماید. این طبع ذهن است.
مثل یک گرگ درنده، که خلق و خویش درندگی است و هیچ فردی انتظار رحم و مرودت از گرگ را ندارد و این موضوع را می پذیرد.
موضوع این هست که زندگی ما به وسیله افکاری رقم میخورد که، هر لحظه در ذهنمان زمزمه می کنیم. تک تک اتفاقات زندگی ما به وسیله واکنش نشان دادن جهان به گفتگوهای درونیمان رقم میخورد.
اگر کمی به اتفاقات زندگیات توجه کنی، می تونی به راحتی ارتباط مستقیمی میان گفتگوهای درونی ای که اکثرا با خودت داری و اتفاقات و شرایطی که تجربه می کنی، پیدا کنی
این یک نشانه است که میگوید: راه تغییر آن شرایط، تغییر این گفتگوهای درونی هست.
یعنی نجواهای ذهنیای که نتیجه احساسی اش ترس، نگرانی، دلشوره، نا امیدی و … هست، همان چیزی است که شیطان نامیدهایم.
کار همیشگی ذهن ترساندن و نگران کردن است.
تا به یاد داریم، ذهن همیشه برای شروع هر کاری، ما را در کمبود و محدودیت نگه داشته با این منطق که:
فرصت دیگر تمام شد.
قبلاً ممکن بود اما الان اوضاع تغییر کرده.
قبلاً شرایطی موقتی پیش آمده بود که تمام شد.
ذهن همیشه فرصتهای تمام شده را به یادمان انداخته تا افسوس را جایگزین امیدی نماید که به تازدگی در دلمان جوانه زده.
ذهن همیشه با کلکی نخ نما به نام: «فرصتهای تمام شده»، نگاه ما را به الهاماتمان و فرصتهای جدید، تردید برانگیز نموده و شکهای خودش را جایگزین یقینی کرده که در الهامات مان به وضوح احساس کردیم.
اما نیرویی در وجودمان به نام قلب است که، جایگاه خداست و کارش امید دادن به ماست.
فقط مسئله این هست که شما به کدام صدا در وجودت بیشتر توجه می کنی؟
بیشتر به قلبت که جایگاه الهامات الهی هست و تو را به سمت خواستهات هدایت میکند توجه میکنی یا به نجواهای ذهنت که می خواهد با نگرانیها، ترسها و افسوسها، گمراهت کند؟!
انتخاب با خودت است. به هر کدام که توجه کنی، صدایش را بیشتر میشنوی و شرایطی که تجربه میکنی به آن احساس شبیهتر میشود.
یعنی می خواهم بگویم، ذهن ما مثل یک حیوان درنده است که طبع و خلق و خویش درندگی است.
کارش این است که ما را از مسیر خواسته هامان گمراه کند و به وسیله متمرکز کردن کانون توجهمان بر ناخواسته ها، بر کمبودها بر ترس ها و بر بیماریها، بر بدهیها، بر قضاوتها، بر مشاجراتی که با همسر، دوست و … داشتیم و تلاش برای ثابت کردن برحق بودن خودمان و برناحق بودن فرد مقابل و… ما را از مسیر و مداری که آنهمه برای ورود به آن تلاش ذهنی به خرج دادیم، خارج کند.
باید بپذیریم که این طبع ذهن هست. یعنی همان موضوعی که در قرآن توضیح داده شده و خدا درخواست شیطان را پذیرفته تا برای گمراه کردنمان تلاش کند.
ماجرای توضیحاتی که نوشته شده و مثالهایی که زده شده، ماجرای این آیه است:
الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ (۲۶۸)
و شیطان ذهن این موضوع را اقرار نموده که:
وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (۲۲)
هنگامى که کار تمام شود شیطان بگوید: «خداوند به شما وعده راست داد و من نیز به شما وعدهاى دادم و تخلف کردم، من بر شما سلطهاى نداشتم جز این که دعوتتان کردم و شما پذیرفتید، بنا بر این مرا سرزنش نکنید، خود را ملامت کنید، نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من، از این که شما از پیش مرا شریک خدا ساختید، بیزارم، و براى ستمکاران عذاب سختى است.» (۲۲)
ماجرا فقط انتخاب ماست. ما در هر لحظه دو انتخاب در دو جهت مختلف داریم.
میتوانیم به مسیر فقر برویم یا ثروت، مسیر سلامتی برویم یا بیماری، مسیر عشق برویم یا نفرت، مسیر آرامش برویم یا نگرانی، مسیر یقین بریم یا شک!
ما هر لحظه روی این گزینهها کلیک میکنیم و باید مراقب این کلیکها باشیم.
زیرا به قول خداوند، شیطان دسترسی به بندگان با ایمان ندارد. شیطان راهی به مدار ایمان آوردندگانی که در هر لحظه به تلاش برای ایمان آوردن اقرار میکنند، ندارد.
بنابراین همانطور که نمی خواهیم یک ببر وحشی را تربیت کنیم تا حیوان خانگیمان باشد، نمی خواهیم ذات و طبع ذهن را تغییر بدهیم و نباید هم بخواهیم انرژی خود را صرف انجام این کار کنیم که: چرا اصلاً ذهن باید باشد و…
به قول استاد عباسمنش: اگر میخواهی فرنی درست کنی، فقط شکر را بردار و به نمک کاری نداشته باش زیرا ا و قدرتی برای ورود خودکار به فرنی تو ندارد.
ما بز و گوسفند و مرغ و خروس را میپرویم که همین حالا طبعشان اهلی است و دردسری برایمان ندارد.
ما سعی می کنیم وارد مسیرهایی امکان وجود حیوانات وحشی هست، نشویم. یا جاهایی زندگی نکنیم که قلمرو این حیوانات هست.
باید همین کار را هم با ذهن انجام دهیم.
یعنی باید سعی کنیم اولاً بپذیریم که ترساندن، نگران کردن، دلیل و استدلال آوردن برای محدودیت و کمبود، کسب و کار ذهن است.
باید فقط او را نادیده بگیریم. باید ترس و تشرهایش را نشنویم. باید از خط و نشانهایش روی برگردانیم و به امیدهایی روی آوریم که قلبمان به ما میدهد.
باید به یقینها، خوشبینیهای او دل خوش کنیم.
البته در ابتدای مسیر و حتی گاهی در طول مسیر، به این دلیل که سالیان سال افسار زندگی در دست ذهن بوده، صدای خیلی بلندتری نسبت به قلبمان دارد و بیشتر بر ما مسلط است و راحتتر میتواند رأیمان را بزند.
اما هرچه بیشتر سعی کنیم آگاهانه به قلبمان توجه کنیم و با خوشبینی وعده و وعیدهایش را باور کنیم، کم کم صدای قلب بلندتر میشود و بر صدای ذهن غالب میشود. نشانه این کار هم، میزان آرامش ماست. به میزانی که خیالمان راحت میشود و آرام میشویم، به مان اندازه توانستهایم از عهده انجام این کار برآییم و روی پیشنهادات قلبمان کلیک کردهایم.
یعنی باید به هر روشی که می تونیم، در لحظاتی که ذهنمون نجواهایش را شروع میکند، سعی کنیم این شکل از گفتگوها را ادامه ندهیم و در این جنس از احساس بد نمانیم.
نشانه موفق شدنمان هم این است که احساسمان بهتر میشود.
«میزان»، بودن ما در احساس بهترِ است. هرچه بیشتر بتوانی خودت را در احساس بهتر و احساس آرامش نگه داری، با وضوح بیشتری الهامات قلبت را میشنوی.
سپس قلبت آرام آرام ، تو را به مسیر راهکارهایی هدایت ات می کند که وقتی در دراز مدت به نتایجات نگاه میکنی، متوجه میشوی هیچ توجیهی برای آن نتایج نداری. چون مسیر هدایت الهی، خیلی آرام و نرم رخ میدهد.
این اتفاقی است که به معنای واقعی کلمه من در زندگیام تجربه کردهام. و واقعاً هیچ توجیهی برای بسیاری از نعمتهای زندگیام ندارم جز اینکه تصمیم گرفتم خوشبینی بیش از حد الهامات قلبم را باور کنم و روی آنها حساب کنم.
امیدوارم توانسته باشم آنچه را که خودم از آموزشهای استاد عباسمنش در این باره خصوصاً آگاهیهای دوره جهانبینی توحیدی ۱ آموختهام و سعی بر انجامش دارم و از آن نتیجه میبینم را بیان کرده باشم.
چون یقین دارم، میزان رضایت ما از زندگیمان و میزان تجربه شرایط دلخواهمان، به اندازه ای هست که می توانیم ذهنمان را نادیده و به قلبمان که جایگاه خداوند هست، دل خوش کنیم.
اثبات این موضوع خیلی ساده است. یعنی هر فردی خودش میتواند خیلی زود از طریق تجاربش متوجه این قانون ساده اما اصلی بشود.
شما هم باید با ذهنت همین کار را انجام دهی. یعنی اول بپذیر که کار ذهن ناامیدکردن تو از مسیر درست است.
و گویا درباره شما موفق هم شده است. زیرا با اینکه قبلا از این آموزش ها به نتیجه رسیده ای، اما باز هم از طرق مختلفی مثل:
«دفعه قبل شانس آوردی، اما این دفعه دیگر خبری از شانس نیست»
«دلیل موفقیت دفعه قبل این بود که در آن زمان فرصتی پیش آمد که دلار ارزان شد، یا آن معامله جور شد، یا آن مشتری خاص سر راهت قرار گرفت و …»
یعنی به هزار دلیل و منطق کاری می کند تا باور کنی دلیل موفقیت گذشته ات، یک شانس یا عاملی بیرون از تو بوده که، هیچ کنترلی بر آن نداشته ای.
اینجا نقطه ای است که افراد زیادی، گمراه شدهاند و دست از اجرای ایده های الهام شده شان یا قبول کردن فرصت هایی برداشتهاند که، به خاطر ساختن باورهاشان با آن فرصتها، ایدهها و الهامات برخورد کردند.
به همین دلیل نیز، به موفقیت های پایدار نمی رسند و موفقیت های شان بسیار موقتی است.
زیرا موفقیت پایدار، به وسیله ادامه دادن مسیر، کم کم ساخته می شود و آرام آرام مدارهای تو تغییر میکند و از مدارهای قبلی فاصله میگیری.
یعنی در اول راه، فقط یک مدار بالاتر میروی. یعنی فاصله تو با مدار قبلی، خیلی زیاد نیست و امکان سقوط خیلی زیاد است. پس باید از کانون توجهات مثل نوزادی مراقبت کنی که تازه متولد شده و در برابر بیماریها خیلی حساس و ظریف است.
به همین دلیل در روزها و ماههای اولیه تولد، ده ها واکسن دریافت میکند تا از آن خطرات اولیه دور بماند و در طی زمان خودش را جمع و جور کند و قوی شود و از عهده خودش برآید.
به همان شکل نیز، واکنسی که باید در مدارهای اولیه مرتباُ تزریق کنی، کنترل کردن ذهنت است.
تنها راه ثابت قدم بودن در این مسیر، توانایی کنترل ذهن است.
این موضوع آنقدر مهم است که اگر بتوانی همین یک توانایی را در خودت ایجاد نمایی، یعنی بتوانی در چنین لحظاتی، ذهنت را نادیده گرفته و به صدای قلبت گوش دهی، چیزی در جهان نیست که بخواهی اما نتوانی آن را داشته باشی.
دلیل اینکه در جلسه ششم دوره جهان بینی توحیدی، استاد عباسمنش تا این حد، به ساختن این مهارت تاکید دارد، نقش این مهارت در کسب هر موفقیتی در هر جنبه ای است.
ساختن مهارت کنترل ذهن، مثل هر مهارت دیگری، با تمرین و تکرار بسیار و همیشگی، حاصل می شود. پیشنهاد می کنم از آموزش های این دوره، خصوصا این جلسه کمک بگیر و این مهارت را بیاموز.
اگر من فقط می خواستم از یک فایل استاد عباس منش برای زیستن زندگی دلخواهم، استفاده نمایم ، بدون شک، آن فایل، جلسه ششم دوره جهان بینی توحیدی ۱ بود.
منابع بیشتر:
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام و سپاس خدمت تمام دوستانی که به خدا نزدیکترن. میخاستم در مورد تمرکز ذهن و تمرکز روی خواسته ها بدون توجه به راه رسیدنش خدمتتون از اتفاقات خوب زندگیم بگم. من سال 95 با قانون جذب و فرکانس آشنا شدم. بعد از اون اولین جذب بزرگ زندگیم این بود که وقتی میخاستم برا کارشناسی ارشد بخونم هرروز میرفتم کتابخونه. کتابخونه مخصوص دانشجویان بیمارستان بود و من با اینکه نیروی همون دانشگاه بودم ولی مسئول کتابخونه گفت کتابخونه فقط برای دانشجوهای پزشکی بیمارستانه و شما نمیتونید استفاده کنید از طرفی درب ورودی کتابخونه با اثر انگشت باز میشد و اثر انگشت منم تعریف نشده بود اما من 6 ماه هرروز میرفتم و منتظر میموندم تا یکی از دانشجوها اثر انگشتشو بزنه و بره توی کتابخونه ومن پشت سرش میرفتم. روزهایی بود که نیم ساعت منتظر میموندم تا یکی بیاد بخاد بره تو و من پشت سرش برم. و تنها و تنها خدا میتونست به من کمک کنه که 6 ماه بدون اثر انگشت من تونستم هرروز برم اونجا درس بخونم و فقط میگفتم خدایا خودت یکی رو بفرست ( البته که کتابخونه جا داشت و من جای کسی رو نمیگرفتم و جا بود برای همه ی دانشجوها و صندلی اضافه هم بود البته). هر شب بعد از اینکه از کتابخونه میرفتم خونه هر شب تجسم میکردم و از ته قلبم ایمان داشتم که من سال دیگه توی این شهر نیستم و خونم رو تحویل میدم و بلیط پرواز میگیرم و با 2 چمدون میرم تهران دانشگاه دولتی و رتبم میشه یا 7 یا 17 کشور. در نهایت دقیقا همین اتفاق افتاد و من خونه رو تحویل دادم و 2 تا چمدون بستم و رتبه ی ارشدم شد27 ( ترتیبش قشنگ بود 7 و17و 27)و بلیط هواپیما گرفتم و رفتم تهران و دانشگاه علوم پزشکی دولتی ارشدم رو خوندم. جذب بعدیم کارم بود. من ترم 2 ارشدم بودم که دنبال کار میگشتم یادمه 11 تا بیمارستان میرفتم دنبال کار و هر بار نه میشنیدم میخندیم و میگفتم مهم نیس و خدا برام بهترین کار رو در نظر داره. من با تمام ایمانم میدونستم خدا برام کار مورد علاقم که تمام مشخصاتش رو نوشته بودم رو در نظر داره و با ایمان و توکل هرچه تمامتر هر بار که از مدیرای بیمارستان نه میشنیدم امیدم بیشتر هم میشد و توی دلم میخندیدم میگفتم خدا هوامو داره و بهترینو برام در نظر داره و بعد از اون دقیقا محیط کاری که نوشته بودم رو خدا بهم داد محیط تمیز همکارای عالی کار سبک که با پاره وقت بودنم اوکی بودن. روزی که اومدم برا مصاحبه ی همین بیمارستان که توش کار میکنم دقیقا 3 سال پیش بود با مترون بیمارستان مصاحبه کردم و گفتم من ارشد میخونم و میدونم بهترین گزینه هستم برای کار شما و همون روز ظهرش بهم زنگ زدن و گفتن از شنبه بیا شرو به کار کن من قبل از اینکه بهم زنگ بزنن میدونستم این اتفاق میوفته برام کاملا عادی بود. و دقیقا همون مترون 10 روز بعد از اینکه اوکی داد و منو جذب کرد خودش فت از مرکز. انگار رسالتش این بود که منو جذب کنه و بره. بعد از اون رابطه ی عاطفیم که پر از حس بد بود و 4 سال توش بودم یه روز از ته قلبم با تمام وجودم در حالی که داشتم گریه میکردم از خدا خاستم بهم کمک کنه و برای همیشه مهر این ادم رو از دلم بیرون کنه و خدا شاهده که نفهمیدم منی که عاشقش بودم چطور تونستم فراموشش کنم و بعدش وارد یه رابطه ی فوق العاده شم رابطه ای که پر از عشق رهایی شادی خنده و لذت بود و اون ادم به من کمک کرد تا به هدف اصلیم زندگیم برسم و تاالان با وجود اینکه 1 سال هست از ایران رفته ولی 900 دلار تاحالا برای هدفم بهم کمک کرده و انقد این رابطه قشنگ و پر از عشق و عاطفه اس با اینکه دوریم که به همه ی رابطه های نزدیکی که داشتم ترجیحش میدم انقد که وفادارو با محبته و منو دوس داره ومن عاشقشم.البته که من هم وفادارم و به قول قران زنان پاک برای مردان پاک. بعد از اون جذب رهن خونم بود که دیگه خابگاه رو تحویل دادم وبه عزت پرودگارم هنوزکه هنوزه برام مثل معجزه اس و کسی برا رهن خونم بدون اینکه من بگم بهش وسط حرفامون فقط گفته بودم میخاام وام بگیرم برا رهن خونم و خاهرم ضامنمه و همینجوری داشتیم حرف میزدیم که دیدم گفت وام نگیر من 50 میلیون بهت میدم من حتی این ادم رو ندیدم و شاید نبینم من فقط داشتم ازش مشورت میگرفتم چون مشاوره میداد من حتی نمیدونستم این ادم خیره. و 50 میلیون رو بدون اینکه حتی من ببینمش برام واریز کرد و الان دوباره تمدید کردم خونم رو و گفت اشکال نداره دستت باشه هروقت خونت رو دادی پس بده. این اگه معجزه نیس پس چیه واقعا. جذب بعدیم تمدید قرارداد خونم بود من از خدا خاستم و باهاش قراردادبستم که قرارداد خونم رو تمدید کن حتی توی برگه ای که داشتم با خدا حرف میزدم و مینوشتم خودم یه جای پایین برگه رو امضا کردم و یه جا گذاشتم و به خدا گفتم امضا کن تو هم و خدا امضا کرد. بعد چند روز صاحبخونه گفت پاشو من خونه رو برا پسرم میخام من میدونستم این قرارداد تمدید میشه به خدا گفتم به مو میرسه ولی پاره نمیشه با اینکه صاحبخونه گفت پاشو من ریکس بودم واصلاااااا شک نداشتم که خود صاحبخونه میاد و میگه نه تمدید میکنیم و چند روز بعد اومد گفت نمیخاد پاشی تمدید میکنیم و پولاتو جم کن که برم بنگاه اخر هفته. بعد 1 هفته دوباره اومد گفت پاشو . من خیلی ناراحت شدم گفتم شما دارید بی انصافی میکنید من یه دختر تنها تو این شهر و من هم خدایی دارم و شما به من قول دادی و گفتی اخر هفته میریم تمدید. با این وجود میدونستم تمدید میشه و ته دلم روشن بود چون من با خدا قراداد بسته بودم. چند روز بعد اومد گفت غلط کردم دوتا پسرم کرونا گرفتن توروخدا دعا کن حالشون خوب بشه و ناراحت نباش از ما منو ببخش و فردا بریم بنگاه تمدید کنیم و من اونموقع ایمانمو دیدم و میدونستم به مو میرسه ولی اره نمیشه. گفتم من برا دشمنم هم بد نمیخام چه برسه شما. و کلی دعا کردم که پسراش خداروشکر خوب شدن و قرارداد تمدید شد با بهترین قیمت. بعد از اون از خدا پذیرش فول فاند رو میخاستم از دانشگاهای کاندا که 1200 ایمیل زدم و میدونستم تهش خدا بهم میده بهترینو و استادم بهم پذیرش فول فاند داد و الان دارم کارامو میکنم که ادامه ی راهو برم. میخام بگم برا منی که تنها و بدون حمایت خانواده و تنها توکل و امید به خدا به اینجا رسیدم منی که حتی خانوادم پول لباس مدرسم رو نداشتن حتی کرایه ی رفت و برگشت رو نداشتم منی که 4 سال دبیرستانم مدرسه ی نمونه دولتی بودم و همه چی مجانی بود ولی حتی کرایه ی رفت و امد به خونم اونم فقط اخر هفته ها رو نداشتم البته که وضع مالی خانوادم خیلی بد بود ولی خدا هست دوستان. خدا حامی ماست تو تمام وضعیت های زندگیمون. کاش ما همه ی خواسته هاممونو از خدا میخاستیم. این داستان زندگی من بود. البته که از خدا خیلی چیزای دیگه میخام وخدا داره بهم چشمک میزنه میگه چشم بریم که بهت بدم هرآنچه میخاهی رو. توکل و باور همه چیزه. ایمان به خدا ایمان ایمان ایمان. استاد عباسمنش بنظرم پیامبر زمان ماست بهش اعتماد کنیم و جلو بریم. خدا نگهدار دوستان
سلام عزیزم خیلی خیلی لذت بردم از اینکه به این قشنگی خدارو تو زندگیت دیدی و میبینی و این همه به هدفات رسیدی افرین به این همه ایمان انشالله که منم بتونم بیشتر از اینا خدارو تو زندگیم درک کنم
سلام دوست عزیزم تحسینت میکنم به خاطر ایمانی که نشون دادی در تمام مراحل زندگیت اون قسمتی که در مورد رابطه ۴ سالت نوشتی و گفتی از خداخواستی مهرشو از دلت ببره برام الهام بخش بود چون منم الان مدت زیادیه در گیر رابطه ای هستم و هی سعی میکنم فراموشش کنم ولی نمیشه حالا باخودم گفتم چرا من اصلا اینقدر سعی میکنم بزار بسپرمش ب خدا انجامش بده
ب نام الله مهربان
سلام دوست عزیز ممنون از اینک تجربیات و آگاهی های با ارزشت رو نوشتی چقدر احساس خوب گرفتم و توی خط خط نوشته هات حضور خدا رو حس کردم. هر جا هستی در پناه خداوند سالم و سلامت و موفق باشی
سلام دوست نازنین … ممنونم بخاطر تعریف کردن زندگیت و وقت گذاشتنت و نوشتنت … من ممنونم بخاطر این ایمان قشنگت
خدا رو لحظه به لحظه باهات دیدم و میبینم
موفق باشی در پناه خودش ^_^
سلام دوست عزیزم فاطمه جان
چقدر کامنتت زیبا بود وپر از حس خدا وایمان تو به خدا وتسلیم بودن وسپردن خودت بخدا .وخیلی عالی تونستی در شرایط سخت ذهنت رو کنترل کنی وبه صدای قلبت گوش کنی تحسینت میکنم عزیزم موفق باشی وهمیشه در مسیر سعادت وخوشبختی حرکت کنی
واقعا سبحان الله✨
این کامنت خیلی تاثیر گذار بود برای من.
ممنونم برای به اشتراک گذاشتنِ تجربه ات🙏🏻
سلام دوست عزیزم
خیلی عالی همه چیرو در مورد ایمانت به خداوند توضیح دادی خیلی خوشحالم برات که اینقدر به خدای درونت وصل هستی انشالله منم بتونم روز به روز به خدا نزدیکتر بشم و ایمانم قویتر بشه لذت بردم از این متن و دلنوشته ی زیبا احساس آرامش و امنیت به من داد که خدای بزرگ همیشه کنارمه و حواسش بهم هست درسته الان شرایط اون طور که میخوام نیست ولی میدونم و ایمان دارم در زمان مناسب خداوند منو به خواسته هام میرسون من باید ایمانم و باورهامو به خداوندم قویتر کنم سپاسگزارم امیدوارم در پناه خداوند سلامت ،خوشبخت و ثروتمند باشی …
به نام خدای هدایتگرم به نام خدایی که قدرت خلق زندگیم رو به خودم داده تا با باور و افکار درست بهترینها رو برای خودم خلق کنم و لذت ببرم از این جهان و امکاناتش
سلام به استاد عزیزو مهربانم و سلام به خانم شایسته بانوی این بهشت زیبا بنیانگذار زیباییها بنیانگذار آرامش بنیانگذار نکات مثبت
بابت وجودتون کنار استاد عزیز خداوند رو شکر میکنم
سلان به دوستان همدارم
از مقاله مریم جانم استاد عزیزم تشکر میکنم که چقدر قشنگ اومدن کنترل ذهن رو توضیح دادن و ما رو راهنمایی کردن متشکرم
وقتی روی ذهنت کنترل نداشته باشی آرامش نداری و عجله و نگران هستی و این موقع است شیطان دست به کار میشود و ندای قلبت رو نمیشنوی و گمراهت میکند بعد تو میمانی و پشیمانی که هیچ سودی ندارد
ولی وقتی بتونی از عهده کنترل ذهنت بر بیایی صدای خداوند رو بلند میشنوی و به ندای قلبت گوش میدهی و هدایتها رو مبپذیری و فاصله فرکانسی با خواسته ات کم میشود و آرام آرام نتایج عالی رو میبینی
کنترل ذهن باعث میشود گفتگوهای غالب ذهنت مثبت باشد و این کار تو را خوش بین میکند به مسائل و کارهات روان و آسان انجام میشود و اینا همه رو خداوند برات انجام میدهد اگر در مسیر درست و با این قوانین باشی
همین نوشتن کامنت و خوندن شون بیشتر روز رو در سایت باشی
یه روش عالی برای کنترل ذهن است که من به شخصه عاشقشون هستم و دارم انجام میدم و هر چیزی که نوشتم الان رو دارم عملی در زندگیم انجام میدم الهی شکر ای خدای مهربانم که همه رو اعتبارشو به خودت میدهم تو قدرته مطلقی من تسلیمم
استاد و مریم جانم بی نهایت سپاسگزارتون هستم
یاحق
سلام وقت بخیر
چقدر زیبا پاسخ این سوال رو نوشتین من واقعا لذت بردم چند بار از اول خوندم و مشخصه نویسنده چقدر زیبا قانون رو درک کرده
خدا را سپاس برای هدایت من به جواب سوال این دوست عزیز
واقعا تعریف از شیطان خیلی جالب بود الان که فکر میکنم همینه
نجواهای ذهنی که باعث ترس و نگرانی و ناامیدی میشه شیطانه
منم چند ماه پیش از طریق یه استاد دیگه به این راه هدایت شدم اما تمرینهاشون رو بی انگیزه انجام میدادم و همش نجواهای ذهنی داشتم و مسیر رو ول کردم نتایجی کمی داشتم اما راهکارش رو نمیدونستم آموزه های استاد عباسمنش عالین و قشنگ راهکار رو توضیح میدن، استمرار در کنترل ذهن و بی توجهی به ناخواسته ها و توجه به زیبایی ها
و جمله ی قشنگ این مقاله راهکار رسیدن به لذت در هر لحظه زندگی کنترل ذهنه
سلام به دوستای عزیزم
خدای من، من بارها این متن رو از عقل کل خونده بودم و امروز برای چندمین بار این متنو میخونم چه درک زیبایی دارم از این مقاله.درکی که واقعا هربار که میخوندم رو نداشتم
خدای من احساس میکنم مدارم بالاتر رفته و دارم خوب درک میکنم انگار چشمانم بینا تر شدن و مطالب رو بهتر میبینم.
بخدا که توی این مقاله اینو انگار دفعه ی اوله میبینم و میخونم که شیطان داره وعده ی فقر و نگرانی و ترس میده و اینا کسب و کاره ذهنه.
بارها شده که وقتی یه روز عالی دارم پراز نعمت و فراوانی ولی فردای اون روز که میخوام کدهارو بنویسم میگم دیگه هی قرار نیست همون اتفاقهای جالب دیروز برات بیفته قرار نیست ادم های خوب دیروز بازم سر راهت قرار بگیرن یا مشتری خوب دیروزم شانسی بوده و کلی نجوا ذهنم میده که اون روز اون اتفاق ها هیچ کدوم نمیفته و بعد ذهنم میگه دیدی همه چی شانسی بوده .
بارها من این روند رو در زندگیم داشتم که منو ناامید کرده از ادامه ی مسیر.واینجا این ردپا رو میزارم که بیام و بخونم و فراموش نکنم کار ذهن رو.
خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم که هدایت شدم به این مقاله ی بی نظیر که درک بسیار عالی ازش پیدا کردم.
ممنون مریم جانم
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته دوست داشتنی و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…
خدای خودم رو بسیار سپاسگزارم که امروز منو به این مقاله فوق العاده از خانوم شایسته هدایت کرد. واقعا این که استاد میگن من فقط یه نفر رو دیدم که بهتر از خودم داره روی قانون کار میکنه و اون خانوم شایسته اس، حرف درستیه.
چقدر این مقاله زیبا و منطقی نوشته شده بود. اصلا کسی که روی خودش کار نکرده باشه نمی تونه این کلمات فوق العاده رو از خداوند دریافت کنه و بعد متنی رو بنویسه که آدم با خوندنش کاملا بفهمه ایراد کارش کجاست و چطور باید عمل کنه که بعد از این نتایجش تغییر کنه. واقعا دست مریزاد خانوم شایسته. حضور شما در کنار استاد یه نعمت بسیار بزرگ هم برای ماست. واقعا من یکی که با خوندن نوشته هاتون جون میگیرم و اگه نگم دریافتی که از متون شما دارم بیشتر از آموزههای استاده، کمتر هم نیست. سپاسگزاری من رو بپذیرید.
امروز که خیلی عمیق تر به وضعیت زندگیم و روند سینوسیش نگاه می کردم، خیلی بهتر فهمیدم علت عدم پایداری نتایج، عدم پایداری من در کنترل ذهنمه. یعنی همونطور که خانوم شایسته به زیبایی فرمودن، ذهن مثل یک گرگ درنده آماده است تا ذره ای از خودت غافل بشی، بهت حمله می کنه و سعی داره تورو از مداری که هستی به مدارهای پایینتر بندازه. واقعا توی شروع کار، قدرت این گرگ خیلی زیاده و ایمان و تقوای زیادی لازمه که ما در این شرایط به جای شنیدن سروصداهای مکرر ذهن، به ندای قلبمون گوش کنیم و از شنیدنش لذت ببریم و از اون در مسیر حرکتمون استفاده کنیم.
خود من بارها بعد از برخورد به تضاد تصمیم گرفتم به صورت جدی روی ذهنم کار کنم و شرایط زندگیم رو از طریق کار ذهنیم بهبود بدم، اما تا یکم شرایط بهتر شده و اون تضاد برطرف شده، به قول استاد برام «من و این همه خوشبختی محاله!» رخ داده و دیگه به مسیرم ادامه ندادم. حاصلش هم این بوده که به زودی دوباره همه چی برگشته به حالت قبل و باز من به خودم اومدم و دیدم که ای دل غافل! هرچی بود داره از بین میره. چرا؟ چون من اون جدیت کار کردن روی خودمو از دست دادم.
واقعا چقدر صحبت های استاد در فایل «توحید عملی ۱۱» درسته و چقدر لازمه که همیشه رعایت بشه. این که حواسمو جمع کنم و در هر لحظهای، فارغ از این که چقدر نتیجه ایجاد شده یا نشده، تمرکزمو بذارم روی کار ذهنیم و از خداوند بخوام که من رو در مسیر درست قرار بده. من به واسطه این فراموشکاری و این که یادم رفته خداوند دست من رو گرفت و به وسیله کار ذهنی از اون شرایطی که داشتم نجاتم داد، هر بار در یک لوپ معیوب دارم عمل می کنم و نتایجم سینوسیه. اما خداروشکر که میتونم بگم صفر نیستم و چون قبلا نتیجه کار روی باورهامو دیدم، این بار خیلی سریعتر میتونم نتایج بسیار بزرگ تر رو رقم بزنم.
یه بخش نوشته خانوم شایسته، خیلی بیشتر از بقیه بخشها به دلم نشست. اونم اینجا بود:
«سپس مقدار کمی از آنچه درک کردهای را میتوانی باور کنی و به همین دلیل اجرایش میکنی. سپس آن عمل به ثمر مینشیند و ایمانی میسازد تا با شوق و ایمان بیشتر، دوباره آن روند درک را تکرار کنی. و این ماجرای تکاملی به همین شکل پیش میرود. اما از جایی که به میزان خوبی قدرت بگیرد، به صورت توانی رشد میکند و آنقدر شما را در مدارهای بالاتر قرار میدهد و آنقدر فاصله فرکانسی و مداریتان را با زندگی قبلی و نتایج قبلی زیاد میکند، که هرگز راهی به سوی مدارهای پایینتر و برگشت به عقب نخواهید داشت.»
اون بخشی که گفته میشه اول یه کوچولو عمل میکنی، یه سری نتایج میگیری. اون نتایج اولیه ایمانتو بیشتر میکنی و باز باید بیشتر عمل کنی و باز نتایج بزرگتر میشه. و این ماجرای تکاملی تا حدی پیش میره که باورهای تو به میزان خوبی قدرت بگیره، اون وقته که نتایج به صورت توانی و لگاریتمی رشد میکنه و این یعنی در مدت محدودی نتایج فوقالعادهای رو میگیری که خودت هم تو مخیلهات نمیگنجید! این بخش نوشته رو خیلی دوست داشتم. بهم یه حس امید عالی داد و همون لحظه حس کردم خداست که داره باهام صحبت میکنه.
خدایاشکرت برای این الهامات واضحی که بهم میکنی. از خانوم شایسته عزیزم برای نوشتن این گنج گرانبها سپاسگزارم. از استاد عزیزم برای فراهم کردن شرایط سایتی به این درجه یکی سپاسگزارم. و از شما دوست عزیزم هم برای اینکه وقتتو در اختیار من گذاشتی و نوشته من رو خوندی سپاسگزارم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت خاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.
ارادتمند
۱۴۰۳/۳/۳
۱۵:۱۷
به نام الله یکتا
سلام به استاد و خانم شایسته عزیز، سلام به دوستای عزیزم، امیدوارم حال همگی عالی باشه.
این مقاله درباره توانایی کنترل ذهن بود، من باید به خاطر بیارم که این ذهن درمقابل تغییر مقاومت میکنه، این ذهن دوست داره به هزار شیوه و ترفند توی دایره امن خودش بمونه، چون درغیر این صورت ماهیت خودش رو از دست میده، چون دنبال راحتیه، چون کار راحت اینه که هیچ کاری نکنه، راهکارهای ذهن همیشه قدرت رو میده به شانس یا عوامل بیرونی، اگر میخوای مهاجرت کنی، ترس میندازه توی دلت که چی میشه، شغلی نداری، جای خواب نداری، اگه میخوای کسب و کار خودت رو راه بندازی، میگه پول نیست، کار نیست، تو نمیتونی، اوضاع اقتصادی خرابه، اگر میخوای ازدواج کنی، میگه تو لیاقت نداری، بلد نیستی، دختر یا پسر خوب کمه، اینها رو مینویسم که با طناب این ذهن توی چاه نرم و چقدر زیبا که خانم شایسته گفتن ما همیشه دو صدا رو میشنویم و راه موفقیت از توانایی کنترل ذهن میگذره که بتونیم به ترسها و نجواهای ذهن بیمحلی کنیم و بتونیم صحبتهای خوشبینانه قلبمون رو باور کنیم و مدام اونها رو با خودمون مرور کنیم تا به مدارهای بالاتر بریم.
هر زمان که خداوند وحی کرده، شیطان هم نجوای خودش رو گفته و ما باید انتخاب کنیم، ما باید به جای اینکه بدنبال یه راهحل باشیم و بدنبال این باشیم که الان چه کارهای بیشتری میتونم انجام بدم با توی این تضاد چه خاکی به سرم بریزم، بیایم بگیم من با چه فکری میتونم به احساس یه ذره بهتر از احساس قبلی برسم، یاد فایل گفتگو استاد با استاد عرشیانفر افتادم، استاد میگفت: اون خورشید و شهود درون وجود داره، اما به تو بستگی داره که بری پنجره رو باز کنی، با باورهای درست میتونی درب دریافت الهامات رو باز کنی، چون الهامات خداوند نمیتونه وقتی توی احساس بد هستیم بیاد، اون وحی و هدایت خداوند فقط توی موج آرامش میاد، باورهای مناسب اینکه هر اتفاقی بیوفته به نفع منه، هر آنچه مرا نکشد، قویترم خواهد ساخت، الخیر فی ما وقع. خداوند همیشه برای من خیر مطلق میخواد، من بهش اعتماد دارم. این باورها باعث میشه حالمون نسبت به قبل بهتر بشه و آروم آروم صدای خداوند رو بیشتر میشنویم. به این کار میگن توانایی کنترل ذهن، همون چیزیکه قرآن بهش میگه تقوا یعنی خودنگهداری.
این ذهن نجواگر، کارش بد کردن حال منه، اما توی این مقاله انگار یه درک جدیدی نسبت به کلمه امید پیدا کردم، امید به روزهای خوب، کلیک کردن روی سمت خدا، باور کردن وعدههای خوشبینانه قلب، امید به اینکه اتفاقات خوب میوفته، امید به اینکه خداوند هوامو داره و به من در رسیدن به خواستههام کمک میکنه، اینکه اگر من بنده خوبی باشم، خداوند ارباب خوبیه و میگه ایمان بیار به من و اجازه بده من کارها رو برات انجام بدم. چه کسی در شرایط به ظاهر بد حالش خوبه و ادامه میده، اونیکه باور کرده قدرت خداوند رو، اونیکه امید داره که خداوند ازش حمایت میکنه.
خدا رو صد هزار مرتبه شکرت.
خانم شایسته عزیز ازتون ممنون و سپاسگزارم بابت یادآوری این مطلب و نقش کنترل ذهن در زندگی.
امیدوارم همه دوستان گلم در پناه خدای بزرگ همیشه شاد، سلامت، ثروتمند، عاشق و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام به همگی منم میخوام بنویسم
بنویسم از روزی که دارم آگاهانه کنترل ذهن میکنم چه آرامشی نصیبم شده
و هنوز چقدر کار دارم با این ذهن چموش ،وقتی باورهام رو یکی یکی بیرون میکشم میبینم چقدر پوسیده هستن و سالهای سال دارم اثرات همین باورها رو تو زندگیم میبینم .الان به مرحله ای رسیدم که حتی برای یک دقیقه نمیخوام افکار منفی بیاددسراغم و سریع مچش رو میگیرم و میگم نمیذارم بیچارم کنی
آره واقعا که اگر مراقب نجواهای ذهن نباشیم کاری میکنه کارستون،دقیقا افکار شیطانی میاد سراغمون و هی وعده ی کمبود وقت .کمبود امنیت .کمبود انسان های خوب کمبود انرژی .کمبود ثروت و امکانات .فقر ،تهی دستی ،نفرت ،خشم بهمون میده
اما در مقابل ندای خداوند …آرامش. امنیت .باور فراوانی از هر جهت .ثروت ،سلامتی .حس خوب ،امنیت ،زیبایی ها .وفور انسان های خوب ،رابطه های عالی ،رو بهمون یاد آوری میکنه
خداوندا کمکم کن و هدایتم کن .من چند روزی هست که با گذاشتن وقت بیشتر تو سایت راهایی داره برام باز میشه ،افکارم داره عوض میشه .مهربون تر، آروم تر ،و با ایمان تر دارم میشم .خدایا الان تازه فهمیدم که فقط تو این دنیا . و اون دنیا و از ازل تا ابد فقط تو هستی که برام میمونی …و تصمیم گرفتم هر کاری انجام میدم فقط برای رضایت تو باشه …و فقط میخوام روی تو حساب کنم خدای مهربونم،
رد پای من در تاریخ ۳۱.۲.۱۴۰۳. خدانگهدار
باسلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیزو دوست داشتنی با توضیحات خانم شایسته متاسفانه من متوجه شدم که تمام وجودم در چنگال شیطان ذهنم اسیرشده حالا میفهمم دلیل حال بدمو دلیل افسردگی ناامیدی خود کم بینی و…. ای لعنت به تو شیطان ذهن لعنت سالهاست که افسار ذهنم از دستم در رفته سوار بر من شده و به هربیراهه ای که دلش خواسته منو برده و من هم باهاش همراه شدم و از گمراهان شدم دقیقا مصداق همون آیه که مریم جان مثال زدن وقتی متن مریم جان رو میخوندم متوجه شدم که چه کلاه گشادی سرم رفته وشاخکام تیز شد اما نیاز به ی جهاد اکبر دارم و قدرتی الهی خدایا کمکم کن حالا که بیدارم کردی کمکم کن از گمراهان نباشم وبه صراط مستقیم هدایتم کن پروردگارا من به هر خیری که از جانب تو باشه سخت محتاجم نمیدونم چرا اینارو نوشتم این اولین کامنتمه اما حالم دگرگون شده حس عجیبی دارم هم بد هم خوب نمیدونم فقط امیدوارم ی روز بیام همینجا ی کامنت از حال خوبم بنویسم و بگم تونستم ذهنمو کنترل کنم واز اسارت ذهن رها بشم و همینجا آزادیمو باهاتون جشن بگیرم و امیدوارم خداهدایتم کنه این ی رد پا باشه به یادگار برای آینده خودم سپاس از گروه تحقیقاتی عباس منش که توحید رو گسترش میدن امیدوارم موحد باشیم و مشرک نباشیم
سلام و درود بیکران
ما باید بدونیم و درک کنیم و بپذیریم که توی وجود ما دو تا نیرو همیشه وجود داره. یک نیرو نیروی ذهن منطقی و شیطانی هست که اصلا کارش اینه که ما رو ببره تو جهنم خودش و بسوزونه. یه صدایی تو وجودت هست که بهت میگه تو نمیتونی. نمیشه. همه چی خراب میشه. تو بدبخت میشی و جملات منفی ناامیدکننده.
دومین نیرو نیروی خداونده که همیشه به ما امید میده. یه صدایی هست که میگه میشه. میتونی. همه چیز درست میشه. تو موفق میشی و جملات مثبت قدرتمندکننده.
ولی اولا باور کن نیروی خداوند بالاترین نیروست. نیروی خداوند غالبه. نیروی خیر غالبه. درواقع تنها یک نیرو وجود داره و اون نیروی خداونده. ولی وقتی تو نیروی خداوند رو فراموش کنی و یادت بره که به پیامهای امیدوار کننده اون گوش بدی، اینجاست که ذهن شیطانیت نیرو میگیره و شروع میکنه به اینکه با نجواهای منفی حالتو خراب کنه.
هر وقت داره حالت خراب میشه بدون که شیطان ذهنت دست به کار شده و داره نجوا میکنه. داره از یه موضوعی در آینده نگرانت میکنه یا از یه موضوعی در گذشته غمگینت میکنه.
اگر حواستو جمع نکنی و جلوی تاخت و تاز شیطان ذهنت رو نگیری به کارش ادامه میده و کم کم و تدریجا تو رو میبره تا قعر جهنم خودش و تو رو میسوزونه.
این رو بپذیر که کار شیطان ذهن همینه. نمیتونه غیر از این کار دیگه ای بکنه. بپذیرش و باهاش حتی در صلح باش.
و اینم بدون که دست خداوند بالای همه دست هاست. و تو اگر یکم تلاش ذهنی به خرج بدی و باورای قدرتمند کننده خداوند رو به یاد بیاری و مرور کنی، خیلی زود قدرت میگیره و پوزه شیطان ذهنتو به خاک میماله.
پس از این به بعد هر وقت دیدی حالت داره بد میشه شروع کن به مرور آگاهی ها و باورهای ناب الهی.
این یک انتخابه که تو بخوای به نجواهای ذهنت قدرت بدی یا به پیامهای الهی قلبت.
سلام و عرض ادب
بهترین روش کنترل ذهن با کنترل زبان و کلام است یعنی هر موقع ذهن شروع به نجوا کردن در ذهنمان کرد و افکار منفی به ذهن هجوم آوردند که نشانه ی آن هم بد شدن احساس است باید آگاهانه با کلام خود ، کنرل و افسار افکار را در دست بگیریم باید تمرین کنیم انقدر تمرین کنیم تا در این کار استاد شویم که در هر لحظه هنگامی که ذهنمان شروع کرد به نجوا کردن و پچ پچ کردن در ذهن، ناخود آگاه شرو ع کنیم به حرف زدن با خودمان به طوری که به احساس کمی بهتر برسیم، من خودم شخصا وقتی ذهنم شروع به نجوا می کند اولین کاری که بهش عادت کردم اینه که سریع به خودم میگم : انما النجوا من الشیطان و بعد می گم، خدایا پناه میبرم از شر شیطان و نجواهاش به تو چون میدونم میخواد منو بترسونه و غمگین کنه و بعد میگم خب پریا خانم، حالا چطوری باید نگاهتو عوض کنی که حالت بهتر بشه؟ و (یاد اون جمله ی چوپان در کتاب کیمیا گر می افتم که وقتی همه داراو ندارشو دزد برد وقتی میخواست بخوابه و حتی جای خواب هم نداشت با خودش گفت میتونم به این فکر کنم که یک قربانی و مال باخته هستم و بخوابم ولی من به این فکر می کنم که یک جستجوگر گنج و ماجرا جو هستم و حالا با حال خوب میخوابم) اینطوری حتی ذهن خودش به کمکم میاد… امتحانش کنید به من که خیلی جواب داده.
از درگاه رب جلیل برایتان عمر مدید و عزت سدید مسئلت دارم.
سلام و درود پریا خانم عزیز
آفرین بر شما
چقدر هم عقیده ام باشما.
و خود استاد هم همین ایده رو همیشه بکار گرفتن.
البته که باز سبک هر شخص و روحیاتش متفاوته ولی منم از این شیوه معمولاً استفاده میکنم
چون اولین و راحت ترین و دم دست ترین و سریعترین ابزار زبان و کلمات ما هستند.
اونم با صدای بلند
حتی میشه راه رفت و صحبت کرد
باریک الله چقدر خوب بیاد میارید إنما النجوی من الشیطان رو
و زاویه دید چوپان در کیمیاگر رو.
وقتی مدام در طول روز آدم با خودش و خداوند صحبت کنه دیگه شیطانی وجود نداره، شری وجود نداره،
همه چیز در امن و امانه،
و بعد کم کم میشه از نوشتن هم در زمان خودش سود برد و ترکیب کرد شاید برای افراد درونگرا و لمسی این مورد علاقشونه،
از نتایج و کامنت خوبت سپاسگزارم.
و خوشحال میشم اگه یکی دو مورد هم مثال از تجربیاتتون بنویسید تا بیشتر کیف کنم.
خوب و دل آرام باشید
سلام دوست عزیز اقا مجید،باید بگم کنترل ذهن یه روند تکاملی توی مسیر هدایته وبرای رسیدن به خواسته ت لازمه که حتما به درکش برسی چون مهمترین ابزار برای رسیدن به خواسته هامونه،چون ذهن یه شمشیر دولبه س که یا باعث صعود تو میشه یاسقوط چطوری؟؟وقتی تویه ارزویی خواسته ای داری ذهن میاد مانع ایجاد میکنه،ازنشدن وسختی اون مسیر میگه یادت باشه ذهن هوشمنده وکاملا ازترسها ونقاط قوت وضعفت اگاهه،این توهستی که انتخاب میکنی تسلیم بشی یا ادامه بدی،کنترل ذهن درابتدا یه کار سخت وغیر ممکن بود برام هربار تلاش میکردم مثل اسب چموش منو زمین میزد،لازم بود یاد بگیرم آرومش کنم نجنگم به قول استاد با منطق ارومش کنم ،ولی ازاونجا که تمام عمرم رها شده بود به این راحتی نمیتونستم کنترلش کنم ،پیشنهاد میکنم قسمت کنترل ذهن که توی فایلهای دانلودی هست رو برای تمرین مدام گوش کنی مجید عزیز یادت باشه مدام گوش کنی نه یک روز ویک هفته ،استاد تو قدم ها ازاینکه خدا میگه جهان رو مسخر ادم کرده صحبت میکنه که نا ممکن ها روممکن کرده وتونسته وحشی ترین حیوانات رو رام کنه پس اینو بدون توانایی ما زیاده ولازمه خودتو باورکنی وبه افکارت دستور بدی چطور عمل کنند،فقط کافیه بر خلاف ذهنت عمل کنی عبارات تاکیدی گوش کنی،ذهنتو رها نکنی،سعی کن فقط برای امروز ذهنتو عاطل نزاری ومطالبی روبخونی که نیاز به سعی تفکر وتمرکز داشته باشه کاری که ذهنت باهاش مقاومت میکنه ولی کم کم میبینی تونستی هدایتش کنی ،امیدوارم به همه خواسته هات برسی وازتجربه خودت برام بگی که تونستی روز به روز موفق بشی،برات بهترینها روارزو میکنم😊🙏❤️🌹
سلام و درود خدا بر شما استادجانان و مریم بانوی شایسته و همه باعشقی های خانواده بزرگ عباس منش
یچیزی امروز با خوندن این سوال و پاسخ یه چیز خوب به ذهنم اومد که واقعا میشه درباره خودمون برای تغییر اینجوری فکر کنیم که ذهن همون شیطان که هر ثانیه با ماست و خداوند روح ماست که در قلب ماست و برای رهایی از دست شیطان هر لحظه با قلبمون حرف بزنیم و هرگز بهش به شیطان جولان ندیم یعنی ازین به بعد بدونیم که هر چیز منفی در هرشرایط زندگیمون داره حال مارو بد میکنه و تووجودمون نگرانی وترس و ضعف ایجاد میکنه این فقط فقطططط کار شیطان که اگه افسارمون و بدیم دستش مارو به ناکجاآباد درد میبره و باید خودمونو دست خدا بسپاریم با فایل های بینظیررررررر استادجان عزیزمون با کمک عقل کل و خوندن کامنتهای دوستان اصلاااا هر وقت شیطان داره درونمون خیلی ببخشید دوستان زر زر میکنه حرف مفت میزنه سریع بیایم تو سایت یه چرخ بزنیم حالمون خوب میشه و یه پله جلوتر میربم تا موفقیت بشه عادتمون لذت روحانی معنوی بشه عادتمون.
متشکرررررررم بابت این آگاهیی ناب و عالی متشکررررررم از شما بانوشایسته عزیز و دوست داشتنی بابت این همه تلاش بی وفقه شون برای برپایی اینجا متشکرررررم از همتون که هستین اینجا هست متشکررررررم از اسنادی که هر روز داره روخودش کار میکنه که اینجا رو نورانی میکنه دم هممون گرم و خدا استاد عزیز و خانوادشو برامون نگهداره الهی آمیــــــــــن
واقعا پاسخ بینظری بود خدایاشکرت که هروز من رو اگاه تر از روز قبل میکنی واقعا این اگاهی ها فوق العادن امیدوارم منم یک روز به این اگاهی ها دست پیدا کنم و همین جا تعهد خودم رو به این راه ثبت میکنم و هیچوقت قرار نیست این راه و کنار بذارم و همیشه مراقب افکارم هستم و با قلبم بیشتر دوست میشم خدایاشکرت من رو درمسیر اهدافم قرار دادی خدایا شکرت بابت دریافت این اگاهی ها از استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و تیم قویشون نهایت سپاس گذاری رو دارم.
سلام به خانوم شایسته عزیزم که اینقدر زحمت میکشند و این مقاله های بی نظیر رو مینویسند و برای اگاهی بیشتر ما منتشر میکنند،
وقتی کامنت های باقی دوستان رو میخونم و اون لحظه خیلی بهم کمک میکنه و درک بیشتری بهم میده تصمیم گرفتم منم از تجربه ام که مربوط به این متن بنویسم..
من توی شرایطی بزرگ شدم که باور های محدود کننده خیلی زیادی داشتم و کلا شرایط خیلی سختی رو تجربه کردم و از همون سن کم خیلی کتاب میخوندم و تا حدودی با این مسائل اشنا شده بودم سعی میکردم که ذهنتم کنترل کنم و به ارامش بیشتری برسم و مسیر دور و درازی طی کردم تا به فایل های استاد رسیدم و تازه دارم اصل رو از فرع تشخیص میدم و تازه دارم درک میکنم قانون و روی مسائل مالیم کار میکنم و میدونم که باور های محدود کننده خیلییی زیادی دارم ..
و این واقعا یک مسیره یک مسیر تکاملی که اولش واقعا سخته و بدترین سد برای من عجله کردن بوده ،عجله کردن نمیذاره که به درستی قوانین درک کنی و نمیذاره لذت ببری و ادم توی سطح نگه میداره ،فک میکنی همه چی فهمیدی و میخای بزرگ بپری اما با مخ میخوری زمین و تازه میفهمی چه خبر بوده..
و یک سد بزرگ دیگه برای من چسبیدن به خواسته بوده اینکه نمیتونستم به خدا و جهان اعتماد کنم و همش میخاستم به زور خودمو ببرم توی اون فرکانس مدادم فکر میکردم به خواسته ام اما نمیفهمیدم که همین خودش حس نیاز ،حس شک ،عدم اطمینان و متو پایین نگه میداره باید یه جا اعتماد کنیم و بذاریم خدا درستش کنه مثل شنا یاد گرفتن میمونه تا یاد نگیری به جریان اب اعتماد کنی که تورو نگه میداره نمیتونی روی اب واستی باید یه لحظه انقباض ها رو باز کنی و خودتو رها کنی اون موقع مییای روی اب …
و مهم ترین و مهم ترین سد من احساس عدم لیاقت که توانایی های خودمو نمیدیدم خودمو مدادم سرزنش میکردم خودمو با بقیه قیاس میکردم و ارزش خودمو درک نمیکردم و وقتی اینو بفهمی خودتو بزرگ تر از تمام خواسته هات میدونی و دیگه دست و پا نمیزنی میدونی که به سمت تو مییان میدونی که وقتی لایقی بهترین ها برات مییان دیگه نمیترسی ..
و برای من رسیدن به این تله های ذهنیم که نتیجه اش ارامش ،نترسیدن ،ایمان و نهایتا هدایت شدن و رسیدن به خواسته هامه تکامل زیادی میخاست انگار اول فقط یک متن از رو میخوندم و فک مکردم من همه چی فهمیدم پس چرا زندگیم عوض نمیشه و زووورر میزدم و بیشتر تو حس های بد غرق میشدم که خب این هم جز تکامل برای گرفتن بعضی درس ها اول باید غرق شی تا یاد بگیری ..و امیدوارم این متن بتونه به دوستانی که توی مسیر هستن کمکم کنه و بدونین که تداوم تداوم کلید همه چی
هدیه جان ممنونم بابت کامنت زیبایی که نوشتی فکر میکنم خدامناهدایت کردکه نظرتورابخونم که بفهمم منم دقیقا مثل توام.بفهمم این راه غلطه واینکه تواگه همیشه به خواسته هات فکرنمیکنی الآن احساست چطوره ؟مگه نمیگن که باآرزوهات زندگی کن ومرتب تجسم کن تواون شرایط هستی.منم فکرمیکنم زوری یه چیزی رو میخام یااینکه خیلی عجولم درکل خیلی شبیه کامنتی که گذاشتی هستم واحساس خوبی ندارم
درود بر شما هدیه
تحسینت میکنم بابت این درک زیبا و پرمفهومت
و قلم رونت که زیبا و عالی کلمات رو بغل هم
گذاشتی و انقدر ب دل بشینه
اینکه رها باشیم نسبت به خواسته هامون و بسپاریم به اوس کربم و ایمان داشته باشیم در بهترین زمان اون خواسته رو سر راهمون قرار میده
و قسمت دوم کامنتت در مورد احساس لیاقت و ارزشمندی نوشتی موذدی هست که منم در گیرشم با اینکه دوره عزت نفس رو دارم و چندین و چند بار تمریناتشو انجام دادم ولی چندوقت که حواسم به این اگاهی نیست و یا تمرکز بر میدارم و روی یه موضوع دیگه یا دوره دیگه کار میکنم دوباره درگیرمقایسع و خودکم بینی و…این مورد ها میشم ،با اینکه واقعا دوره عزت نفس عالیه و خیلی کمکم کرده وخیلی بهتر شدم اما بازم خیلی جای کار دارم
امیدوارم که همه دوستان به قد ت درونی و اون لیاقت و ارزش درونی دست پیدا کنیم و زندگی باب میلمون رو زندگی کنیم
ممنون ازت بابت توضیحات قشنگشون
سلام به همه کسایی که هدایت شده الله هستن و به این متن هدایت شدن.
من تو ایران زندگی خیلی خوبی داشتم،کار رسمی با حقوق عالی تو یکی از پر درامدترین ارگانای دولتی تهران.مزایا و حقوق عالی،خونه پدرم تو نیاوران و ماشین و همه امکانات رو داشتم،هرروز خرید و عشق و حال.
تا اینکه با جراتی که استاد بهم داد پا رو همش کذاشتم و دلم خواست از ایران مهاجرت کنم.
من با اینکه کار رسمی با حقوق عالی داشتم اما استعفا دادم و از ایران مهاجرت کردم .
نمیدونستم اون موقع که کار درستی کردم یا نه ،اما یه ندایی تو قلبم میگفت تو برو راه برات باز میشه.
و منو با اعتماد به نفس هل داد به سمت جلو.
الان پنج ساله که از ایران مهاجرت کردم
من همیشه مستقل بودم و هیچوقت نمیتونستم دستمو جلوی پدرم دراز کنم.
با یه فردی آشنا شدم که روابط عاشقانه خوبی باهم داشتیم.
اما بعد از مدتی دچار بحران مالی شد،اون دلش نمیخواست کار کنم و منم گوش کردم.
الان که دارم این متن رو مینویسم به جایی رسیده پارتنرم که نمیتونه حتی یه آب بخره.
امروز پولمون برای هتل بودنم تموم شد.
من کشور غریب هستم. خارج از ایران.
جایی که هیچ دوست و آشنایی ندارم که ازش کمک بخوام. حتی سقفی بالا سرم نیست و نمیدونم امشب باید کجا بخوابم .حتی نمیخوام از پدرم کمک بگیرم.
یه حسی توی قلبم همش بهم میکه کم نیار ، اما در مقابل یه حسی هم بهم میکه که جمع کن برگرد ایران،نونت کم بود آبت کم بود،تو دختری بودی که همه چیزت براه بود،تو اون منطقه تهران بزرگ شدی،پدرت شهردار یکی از مناطق تهرانه،ماشین و همه امکاناتی داری،برگرد.
ولی نمیدونم چرا اون حسی که میگه وایسا ادامه بده کم نیار ،ویزای امریکات درست میشه و میری میرسی به هدفت،یکم تحمل کن ، نمیدونم جرا این خس بهم ارامش بیشتری میده.
شاید هرکسی جام باشه استرس داشته باشه که الان چکار کنه تو این کشور بدون حتی یک دلار پول و بدون جا،اما من حس میکنم خدا کنارمه و داره همه چیزو برام انجام میده.
من الان خیلی ارومم، استرس و نگرانی ندارم. چون میدونم خدا حواسش بهم هست . اون صدایی که تو قلبمه همش بهم میکه نگران نباش من کنارتم عزیزم،بارتو روی زمین نمیزارم، پاداش همه این اوارگیا و سختیارو میبینی عزیزم.
کم نیار.منی که تورو تا به اینجای کار اووردم از اینجا به بعدم میبرمت. دستت تو دست منه، تو فقط رکاب بزن ،فرمون دست منه.
دو شب پیش این متن اومد جلوی چشمم و عمیقا فهمیدم ندایی که به من استرس میداد و میکفت برگرد ایران پیش خانوادت از سمت الله نبود.
چون بهم احساس پسرفت،احساس کم اووردن از مسیر رسیدن به هدفام،هرچی بود احساس خوبی بهم نمیداد.
باور دارم که خدا با منه،یاد فایل استاد افتادم که میگفت اومدن تهران و جا نداشتن تا اینکه شاگردشون تو خیابون دیدشون و خونشونو بهش داد.
منم مثه استاد عزیزم کم نمیارم و صبر میکنم تا خداوند با دستاش به من کمک کنه و راه رو برام باز کنه .
امیدوارم ندای الله انقد توی هممون پررنگ بشه که دیگه هیچ صدایی نشنویم و ارامش تو وجودمون همیشکی بشه.
سلام لیلا جان ، امیدوارم الان در بهترین حالت ممکن باشی چون یکسال از کامنتت میگذره و من اتفاقی به این پیج و کامنت شما هدایت شدم .
منم دقیقا الان تو شرایط بسیار سختیم بسیار سخت ، و کنترل ذهن برام خیلی سخته ، قبلا دختری بودم زیاد پیش مادر و خواهرم درددل میکردم . ولی الان به خودم قول شرف دادم اگه نمیتونی جلو ذهنتو بگیری جلو دهنتو میتونی بگیری . و بخاطر همین برای این درد و دل ها میام تو همین پیج و شماهارو میبینم ، و یکی مثل تو که بهم انگیزه ادامه دادن دادی تو این روزایی که جز خدا کسیو ندارم . میخوام منم مثل تو بجنگم ، میخوام ذهنمو کنترل کنم . و میدونم نتیجه اینکارمو میبینم .
برات ارزوی بهترینهارو میکنم
به نام خدای مهربان، بخشنده، عاشق، ثروتمند، زیبا و قدرتمند
سلام به تمام آدم های خوب دنیا در تمام دوران ها
سلام به هر چی خیر و نیکی و خوبی که در جهان ما در جریانه
سلام به خانواده خوشبخت عباسمنش
* هرچه در مسیر شناختن قوانین زندگی و خودشناسی پیش می روم، بیشتر درک می کنم که مهم ترین توانایی ما به عنوان انسان، توانایی کنترل ذهن است.
* تمام بهایی که باید برای تجربه زندگی دلخواهم بپردازم این است:
«توانایی لذت بردن از هر لحظه از زندگی» وراهکارش هم، «مهارت در کنترل ذهن» است.
* تمام اتفاقات زندگی ام را خودم با افکار غالبم خلق می کنم. بدون هیچ استثنائی
بنام خداوند بخشنده .وبا سپاس فراوان ازخداوندی که من را در این مسیر هدایت کرد. وبا استاد عباس منش عزیز اشنا شدم که مسیر درست را راحتر پیدا کنم . من قبلا این نجوا های قلبی را داشتم برای هر کاری که گیر داشتم کمکم میکرد اما نمی دانستم این نجوا ها ی قلبی از طرف خداست که میگه این کار رو بکن واو کار هم خیلی خوب درست میشد وصداهای دیگه ای هم که خیلی بد میشد گوش میدادم وانجام میدادم وکار بد میشد ودر همن لحظه هم نجوای قلبی میگفت نکن الان اینجوری میشه بد میشه اما من توجه نمیکردم ونمی دانستم که اون قلبیه که میگه نکن .وخدارو شاکر هستم که در زندگیم به هر انچه میخواستم رسیدم واین را هم میدانم که انسان باقلبی پاک هر انچه را که بخواهد به دست می اورد . وهرروز ام بهتر از دیروز ایمان وباورم نسبت به خداوند و قوانینش بهتر میشود
سلام خدمت خانوم شایسته عزیز و استاد گرامی ،سپاس از این جواب زیبایی که دادید کامل هرباری که میخونم یه کد برام باز میشه و اینکه واقعا ما این ذهن نیستیم و به خودم قول دادم که عمیق تر و دقیق تر روی باورهام کار کنم چون هر وقت درست درک کردم جواب گرفتم هر وقت فاصله افتاد احساسم بد شد وسپاسگذاردوستان عزیز هستم که انقدر کامنتهای زیبا مینوسن که هرکدومش یه آگاهی برای من ،خیلی دوستتون دارم شاد باشید و پرازعشق 🙏🙏🙏🙏💜💜
سلام دوست
عزیزم
مهمترین قدم در مسیر موفقیت وپیشرفت توانایی کنترل ورودهای ذهن است و توجه به نکات مثبت وزیبایی های دنیا و سپاسگذار نعمتهای الله بودن هست
که باعث ارسال فرکانس خوب میشه و در نهایت اتفاقات و شرایط خوب را تجربه خواهیم کرد
درود و سلام استاد نازنین و خانم شایسته گرانقدر که اینقدر با ادبیات عالی و خوش رنگ کلمات رو به نگارش درمیارید.
کلماتی مثل تعبیر واکسن کنترل ذهن یا ببر وحشی با حال بود یا خوش بینی بی حد و اندازه به هدایت و الهامات قلب و خداوند خیلی خوب بود. بسیار ممنونم.
هر چقدر محتوای ذهن رو بهتر دسته بندی کنیم شفاف تر میشه و از حالت کلی و ابهام که مثل غول غیر قابل مهار بنظر میاد درمیاد و دیگر غیرقابل مهار نیست.
و روبرو شدن باهاش وحشتناک نیست زمانی وحشتناک و سخته کنترل کردنش که کلی گویی میکنیم و کلی در ذهنمون میخواییم همه کارها رو انجام بدیم
وقتی دسته بندی میکنیم راحت تر روبرو میشیم و راحت تر راه حل پیدا میکنیم و حس میکنیم ساده تر شده
و بعد معما چو حل شود آسان شود.
فقط تجربه خودمو عرض کنم که یکی از تکنیک های ساده که میتونیم استفاده کنیم سوال کردنه.
یعنی از ذهن مون سوال بپرسیم: یک تکنیک عالی برای کنترل کانون توجه در هر لحظه است.
حالا چه سوالی؟
مثلا این موضوع (که اتفاق افتاده و حس بدی داده) یک سال دیگه چقدر اهمیت داره واقعا؟ دو سال دیگه یا 5 سال دیگه چطور؟ واقعا اون موقع چقدر مهمه برام؟ طبیعتا هزاران اتفاق و موقعیت های خوش و متنوعی را تجربه کردی تا اون موقع پس ذهن نتیجه گیری منطقی می کند، همون طور که اتفاقات و احساسات ناخوشایندی رو بارها قبلا و ماهها یا سالهای پیش تجربه کردم و بعد از اون خیلی زود تموم شدن و پشت سرش احساسم خوب تر شده الانم طبیعیه که دیگه ماهها و سالهای بعدی هم این موضوع واقعا مهم نباشه.
و بعد به حس بهتری خواهیم رسید
من خودم گاهی این تکنیک یادم میاد و وقتی میبینم مستاصل شدم حسم بد شده یا حس رنجش و یا ناامیدی پیدا کردم با همین منطق به ذهنم میگم یادت نیست که تا حالا هزار بار حست بد شده ولی بعد از مثلا چند ساعت بتدریج بهتر و بهتر شده؟
واین خاصیت جهان مادیه که همه چیز در حال تغییره. پس طبیعیه که حس ناخوشایند هم پایدار نباشه و گذاراست و اونقدرها هم که تصور میکنم ماندنی و بد نخواهد بود چند وقت دیگه که اصلا این موضوع مثل الان حس بدی نداره.
فکر میکنم آنتونی رابینزم اینو در کتابش نوشته بود که میگفت خیلی وقتها ادمها مشکلات یا حس بد رو ماندنی و همیشگی می دانند.
در حقیقت در لحظات حس بد و خیلی بد این نجوای ذهن مدام یادآوری میکنه که این اتفاق و حس بد همیشگیست و هیچ وقت درست نمیشه و ما هم فریب ذهن دروغگو رو میخوریم.
و از اونجا که من دنبال حقیقت هستم و نه فریب، راحت تر میتونم باور کنم که این فکر قابل تغییر است و حسم بهتر میشه و ذهن قانع میشه اون هم به نرمی و بدون فشار و بعد به حس امید میرسم چقدر حس امید خوبه و بعد خوشحال تر میشم و بعد باز هم انتظارم بهتر میشه و همینطور حالت طبیعی رفته رفته بر میگرده و دوباره میتونم ادامه بدم و توانم بیشتر میشه.
امتحان کنید قول میدم حستون بهتر میشه
بصورت تکاملی هی بهتر میشید این اتفاق باید نرم و راحت بیفته با خودتون با ذهنتون به نرمی صحبت کنید.
برای شما و همه دوستان عزیزم آرزوی شادی و سلامتی و از همه مهمتر آرامش و ایمان با ذهنی شفاف و آزاد میخوام.
ارادتمندم.