یکی از ملموس ترین جاهایی که «باور احساس عدم لیاقت» خود را نشان میدهد، رفتاری است که نسبت به پرداخت بهای خواستههایمان داریم.
از ملموسترین لحظاتی که میتوانیم «باور احساس عدم لیاقت» و «باور به کمبود» را در خود شناسایی نماییم، لحظاتی است که به شدت بر سر بهای کالای مورد علاقهمان چانه میزنیم یا بدتر از همه، با اینکه توان تهیهاش را داریم، اما به دنبال راهی برای نپرداختن قیمت واقعی آن و تخفیف گرفتن هستیم. یعنی همیشه داشتن خواستههامان را موکول به زمانی میکنیم که یک جنس تخفیف بخورد.
در یک کلام، پرداختن بهای خواستههامان برای ما کاری بسیار سخت است.
به خاطر این کد مخرب در ذهن، وقتی بابت کالا یا تجربه ای پول می پردازیم که دوست داریم، گویی جان از بدنمان خارج میشود و به شدت احساس بدی پیدا میکنیم و این بدترین فرکانس درباره «کمبود ثروت» است که یک آدم به عنوان خالقی که با فرکانسهایش، تجربههایش را خلق میکند، میتواند ارسال کند. فرکانسی که از یک طرف ما را وارد مدار کمبودهای بیشتر میکند و همزمان از نعمتهای بیشتری دور میکند.
اگر خوب خودمان را بشناسیم و ریشه ی رفتارها و واکنش هایمان را بدانیم، می فهمیم که موضوع تخفیف گرفتن نیست بلکه پای چند ترمز جدی در میان است که خودشان را به شکل تلاش برای به دست آوردن خواسته هایمان با تخفیف، نشان میدهند.
به همین دلیل دوست دارم یک نکته اساسی را اول از همه به خودم و سپس به همه افرادی که این متن را میخوانند و به دنبال موفقیتهای مالی پایدار هستند، یادآور شوم و ترمزی را به آنها نشان دهم که شناختن و رفع کردنش، از هر تخفیفی که بخواهی بدست بیاوری، سودمندتر است و می تواند عاملی باشد برای ورود ثروتهای بسیار به زندگی ات.
در واقع این جنس از رفتار که برنامه ریزی می کنیم تا تجربه خواسته هایمان را به زمانی موکول کنیم که یک جنس تخفیف می خورد یا به طور کلی به دنبال داشتن خواسته هایمان به صورت رایگان، تخفیف و… هستیم یعنی پرداخت بهای خواستههایمان برایمان سخت است، این رفتار خبر از دو باور بسیار مخربی می دهد که سرمنشأ تمام کمبودها و نداشتن هایی است که در زندگی خود تجربه می کنیم.
سردسته ی این دو باور، «باور به کمبود» است.
باور به کمبود نعمت، ثروت، عشق، موفقیت و هر چیزی است که ما آن را ارزشمند میدانیم.
سپس در ادامه کار به همین جا ختم نمیشود و این باور مثل یک دستگاه مولد، شروع به تولید هزاران باور محدود کنندهی دیگر نیز مینماید که در تمام تار و پود وجودمان ریشه میدواند و ما را وارد مداری میکند که از مدار ثروت فرسنگها فاصله میگیریم.
به همین دلیل، حتی تجسم کردن ثروتمند بودن هم برایمان سخت میشود.
قانون این است که مدار تخفیف خواستن، با مدار خواستنِ ثروت، از هم جدا هستند. نمیتوانی هم به دنبال تخفیف باشی و هم باور فراوانی را بسازی.
نمیتوان به فراوانی باور داشت اما مرتب به دنبال تخفیف نیز بود. این دو مسیر، خلاف جهت هم هستند به همین دلیل تو مرتبا در این مسیر در حال رفت و برگشت هستی.
دومین باور محدود کننده در این باره، «باور احساس عدم لیاقتِ داشتن ثروت» است. به این معنا که، درباره تجربهی نعمتهای بیشتر، احساس لیاقت نداری. خصوصاً هرچه آن نعمتها تجملیتر باشند، به خاطر احساس عدم لیاقت، راضی کردن خودت برای تجربهی آن نعمتها سختتر خواهد بود، حتی اگر مشکلی در پرداخت بهای آن نداشته باشی.
در واقع این باور، یعنی احساس عدم لیاقت، زاییدهی باور به کمبود است. یعنی باور به اینکه پول درآوردن، کار سختی است. حتی اگر آدمهایی را ببینی که به راحتی در حال پول ساختن هستند، به خودت خواهی گفت:
خوب، من آنقدرها خلاق نیستم که از عهدهی این کار بر بیایم(که خودش نشانهای محکم از عدم لیاقت و باور نداشتن تواناییهایت است). در نتیجه تنها راهکار برایت این خواهد بود که :
مراقب باشی در خرج پول، از هرگونه اسراف پرهیز نمایی و با این نگاه، آنقدر خودت را در مدار کمبود ثروت پش میبری که، ترجیح میدهی فقط برای نیازهای فوق ضروری هزینه نمایی. سپس آنقدر درباره نیازهایت دچار سوء تفاهم میشوی که نیازهای ضروری را نیازهایی تعیین میکنی که به زندهماندن وابسته است و هرگونه تجاربی که مربوط به روح و روانت است و اصلاً برای تجربهی آن نعمتها به این جهان آمدی را غیر ضروری میدانی مثل:
تجربه اقامت در یک هتل زیبا برای چند روز
یا تجربه خوردن غذا در یک رستوران که بهایش به اندازه هزینه یک ماه غذا در منزل است
یا تجربه سفر با بلیط فرست کلاس که بهایش به اندازه چندین سفر است
یا تجربه …
یا حتی تجربه استفاده از مبلمان چرم به جای اجناس چینی.
در حالیکه بی خبری دلیل اینکه هر روز از تجربهی این نعمتها فاصلهی بیشتری میگیری، همین نوع نگاه است و نه عدم توانایی ات در ساختن ثروت!
سپس باور محدود کنندهی «احساس عدم لیاقت در تجربه نعمت و ثروت» بیشتر در تو ریشه میدواند و تو را بیشتر در مدار عدم لیاقت فرو میبرد.
مثلاً ترجیح میدهی خودت از وسایل بیکیفیت استفاده نمایی و وسایل گرانبها و با ارزش را برای میهمان بگذاری…
به همین دلیل وسایل زندگیِ تو شامل دو دسته است:
ظروف دَمِ دستی بیکیفیت برای خودت و ظروف لاکچری زیبا برای میهمان
ملافه پاره و پوره و بی کیفیت و قدیمی برای خودت و ملافه نخی و خوشبو و خوشرنگ برای میهمان
و…
یا حتی بدتر از آن، این رفتار را درباره خودت و اعضای خانواده مثل همسر و فرزند نیز تعمیم دادهای
مثلا در خرید لباس موارد غذایی، مواد شوینده و تمیز کننده و … اولویت را با سایر اعضای خانواده قرار میدهی و سعی میکنی همواره نیازهای خودت را کاهش دهی و کمخواهتر شوی.
مثلا از آنجا که همسر و فرزندانت زیاد از دستمال های یکبار مصرف برای خشک کردن دست و … استفاده میکنند، تو ترجیح میدهی برای برقراری تعادل در مصرف دستمال حولهای، برای تمیز کردن خانه از دستمال های پارچهای استفاده نمایی.
یا لباس های ارزانقیمت و بیکیفیت بخری و به هر ترتیبی همواره هزینههای خودت را کاهش دهی تا کمتر اذیت شوی. چون به اندازه کافی احساس لیاقت تجربه بهترینها را نداری.
چون درباره لایق بودن و انسان خوب و باگذشت بودن، دچار سوء تفاهم شدهای. چون همواره برای راضی کردن خودت در استفاده از یک نعمت، به دنبال یافتن دلایل قانع کننده هستی. یعنی خودت را لایق نمی دانی تا برای خودت تا این حد هزینه کنی و فکر میکنی آنقدر ارزشمند نیستی که پول نازنینات را صرف این خواسته نمایی. در نتیجه یا از آن چشم میپوشی و یا به دنبال شیوههایی هستی تا دلایلی منطقیتر از لایق بودنت، پیدا کنی. یعنی به این شکل که:
«من توانستم تخفیف بگیریم
من رایگان این را به دست آوردم
من بهای واقعی اش را نپرداختم و …»
این احساس گناه را که برای خودت پول خرج کردهای، از خود دور می کنی و یا به خاطر این کار احساس قدرت هم میکنی در حالیکه نمیدانی ریشه این رفتار که در اصل باور کمبود و باور احساس عدم لیاقت است، چه نعمتهایی را از زندگیات دور نموده است.
نعمتهایی که قابل مقایسه با هیچ تخفیف و هدیه ای نیست. و تازه ماجرا به همین جا نیز ختم نمیشود و حتی اگر به خاطر یک باور قدرتمندکنندهی دیگر، نعمتی وارد زندگیات شود، این باورِ محدودکننده، به شکل یک اتفاق غیر مترقبه، آن نعمت را از زندگیات حذف میکند.
من داستانهای بسیاری درباره این موضوع از افراد زیاد داشتهام که نوشتهاند، ماشینی که آن همه سال دوست داشتم سوار شوم را خریدم اما اوضاع به گونهای پیش رفت و هزینههای غیرمنتظره به گونهای روانه زندگیام شد که مجبور شدم به خاطر آن هزینههای غیرمترقبه، که اصلا هیچ وقت در زندگیام وجود نداشتند، نهایتا ماشینم را بفروشم.
و بسیار حسرت میخورَد که ای کاش حداقل از امکانات آن ماشین مثل کولر و… استفاده کرده بود… ای کاش حداقل کاور پلاستیک صندلیها را در آورده بودم و لذت نشستن روی چرم صندلی را تجربه کرده بودم و…
در حالیکه خبر نداشت، همین رفتارها که نشانهی باور احساس عدم لیاقت و در نگاه وسیعتر، باور به کمبود است، آن نعمتها را از زندگیاش خارج ساخته است.
در واقع، « مأموریت باور احساس عدم لیاقت»، دور کردن نعمتها از زندگی شماست و حتی اگر به خاطر یک باور درست، نعمتی وارد زندگیات شود، این باور کاری میکند که آن نعمت بار و بنه اش را از زندگیات بَربندد و به شکلی باورنکردنی و غیرمنتظره از زندگیات بیرون برود.
این رفتار که همیشه به دنبال یک تخفیف ویژه هستیم تا به خواستههایمان برسیم، معنایش دقیقا این است که:
«من که به صورت طبیعی امکان تهیه این جنس را ندارم. مگر اینکه تخفیف بخورد. مگر اینکه ارزان شود. مگر اینکه وام بگیرم. مگر اینکه قسطی بپردازم.»
یعنی از یک طرف آن خواسته آنقدر شدید است که نمیتوانی بی خیالش شوی، از طرفی آن باورها آنقدر مخرب است که نمیتوانی به داشتنش به صورت طبیعی فکر کنی. به همین دلیل به جای تغییر این کد مخرب و این ترمز قوی، خودت را با این کد مخرب، هماهنگ میکنی.
درحالیکه این ماجرا نهتنها کمکی به افزایش توان مالیات نخواهد کرد، بلکه شروع به، برباد دادن نتایج سایر باورهای قدرتمندکنندهات نیز میگردد.
دلیل اینکه افراد پس از اینکه نعمتی را به دست میآورند و پس از مدت کوتاهی به شکلی عجیب و غیر منتظره آن را از دست میدهند، همین باور عدم احساس لیاقت است.
به قول استاد عباس منش که می گوید “بیشتر افراد، باورهای خود را تغییر نمیدهند بلکه، می خواهند خواستههای جدیدشان را بر آن باورها منطبق سازند” و این اصلا امکان ندارد و نتیجهاش ساخته شدن یک باور محدودکنندهی دیگر است که باید بپذیری چنین چیزی در سرنوشت تو نیست و این برای از-ما-بهتران است!
به نظر شما، «از ما بهتر هم مگر هست!».
اگر همهی ما به یک اندازه به منبع ثروت وصلیم و به یک اندازه توان خلق زندگیمان را داریم، از ما بهتر کیست؟ چه کسی لایقتر از خودم برای استفاده از این نعمت میتواند وجود داشتهباشد.
بنابراین، اگر به دنبال تجربهی موفقیت مالی پایدار هستی، توصیه میکنم، خیلی جدّی تعهدی غیر قابل مذاکره را برای ریشه کن کردن این باورها و این رفتارها شروع کن.
خصوصاً در مواردی که مربوط به آموختن قوانینی است که زندگیِ ما را متحول میکند، حتی پرداخت تمام دارییمان نیز در برابر نتیجهای که کسب می شود، مبلغ ناچیزی به حساب میآید و حتی یک دقیقه به تعویق انداختنِ شروعِ این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید، چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد.
خشت اولِ موفقیت پایدار، از ساختن «باور به فراوانی و باور به لیاقت داشتن ثروت»، شروع میشود.
باور احساس عدم لیاقت در تجربه ثروت، یک شاهترمز است که، اگر بتوانی روی این ترمز کار کنی و آنرا اصلاح نمایی ترمزهای بسیارِ دیگری، به خودی خود برداشته میشود.
زیرا باور احساس لیاقت، شاهکلید عزت نفس است و از آنجا که عزت نفس، مهمترین توانایی است که به شما قدرت میدهد تا خودت را باور کنی و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و بخواهی از آنها ثروت بسازی، وقتی این ترمز برداشته میشود به مداری هدایت میشوی که میتوانی از تواناییها و علائقت ثروت خلق کنی.
به همین دلیل استاد عباسمنش همیشه شروع موفقیتهایش را به ساختن عزت نفسش مرتبط میداند و به این دلیل، صرف نمودنِ وقت برای ساختن باور احساس لیاقت، تا این حد برای شما مهم است.
خصوصاً اگر صاحب کسب و کار خودت هستی، داشتن راهنمایی مثل روانشناسی ثروت۳، برای رونق کسب و کارت، یک ضرورت است. در جلسات این دوره، استاد عباسمنش بهتر از هر جای دیگری، چگونگی ساختن باور احساس لیاقت را آموزش داده است.
زیرا تا زمانی که باور احساس لیاقت را بعنوان مدیر کسب و کارت نسازی و این باور را به روح و روان کسب و کارت منتقل ننمایی، فارغ از انیکه چقدر خدماتت عالی است و چقدر محصولت باارزش است، هیچ راهی به مسیر کسب و کارها سودآور نداری.
پس واقعاً ارزشش را دارد که چنین سرمایهگذاری سودآوری برای خودت و کسب و کارت انجام دهی.
زیرا این، مهمترین سرمایهی اولیه تو برای شروع و رونق دادن به کسب و کارت است.
زیرا اگر میدانستی نداشتن باور احساس لیاقت، مانع ورود چه نعمتهای بزرگی به زندگیات شده، اگر آب دستت بود، آن را کنار میگذاشتی و جهادی اکبر برای ساختن باور احساس لیاقت، به راه میانداختی.
فقط مسئله این است که ما هنوز هم درک نکردهایم که ما، خالقی هستیم که تمام اتفاقات لحظات بعدی را با فرکانسهای این لحظه خلق میکنیم. فرکانسهایی که خود را به خوبی در رفتارها و واکنش ما به موضوعات مختلف افشاء می کنند و حقیقت باورهای ما را به ما نشان میدهند .
اگر برای ریشهکن کردن این باورهای مخرب جهاد به راه نیاندازی، هر دقیقه و ثانیهای که با این باورها پیش میروی، این ریشههای محدودکننده، در وجودت عمیقتر میشود و شاخ و برگهای بیشتری تولید میکند و نتیجهاش این است که:
احساس میکنی سالهاست که در یک سطح متوقف ماندهای و هنوز پس از اینهمه تلاش، اوضاع مالی رضایتبخشی نداری. نتیجهاش این است که همیشه درگیر پرداخت قسطهای تمامنشدنی میشوی.
نتیجهاش این است که همیشه درگیر جور کردن هزینههای زندگیات خواهی بود. همیشه درگیر تلاش برای اخذ یک وام دیگر برای پرداخت قسط چند وام قبلی هستی و به این شکل اوضاع مرتباً پیچیدهتر و غیرقابلکنترلتر میشود و نمیدانی که این موضوع اول از همه از اینجا شروع شد که مشتاق داشتن خواسته هایت به صورت رایگان، ارزان و یا بهره مندی از یک تخفیف ویژه بودی.
این مانع خیلی ریز است و خودش را در قالب سود، زرنگی و زیرکی نشان میدهد اما خودمان بهتر میدانیم که این حقیقت ندارد.
حقیقت این است که هیچ لذتی بالاتر از این نیست که آنقدر ثروتمند باشیم که برای داشتن خواستهای، نیازی به حتی دانستن قیمت آن نداشته باشیم و فقط اگر آن را نیاز داریم، تهیهاش نماییم.
خصوصاً کالاهایی که ارزش افزودهشان بینهایت است. مثل کالاهایی که روح و روان ما را متعادل میکند و ما را به طبیعت ثروتمند و بینیازمان باز میگرداند و آن را به یادمان میآورد و ما را در مدار آن ثروتها قرار میدهد.
به همین دلیل تأکید میکنم حتی یک دقیقه به تعویق انداختن شروع این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد. زیرا هر ثانیهی شروع نکردن تغییر این باورها، بسیار برایمان گران تمام میشود و در هر ثانیه، ما را از ثروتهای بیشتری دور میکند و به ضررهای بیشتری نزدیک میکند.
فقط وقتی این ریشه را در وجودت دنبال میکنی، می فهمی که چه شاخ و برگهای تمامنشدنی ای دارد.
به همین دلیل است که استاد عباس منش در دوره ثروت ۱ و جلسات اولیهی ثروت ۳، تا این اندازه بر ساختن باور فراوانی تاکید دارد و می گوید وقتی این باور ساخته می شود، هزاران باور محدودکننده خود به خود از وجودت حذف می شود.
تا زمانی که این باور در وجود ماست، راهی به سوی موفقیت مالی پایدار و استقلال مالی پایدار به معنای واقعیِ بینیازی، نخواهیم داشت. زیرا ثروت یک امر ذهنی است؛ اول ذهن شما ثروتمند میشود و سپس آن ذهن ثروتمند، ثروت را وارد زندگی شما میکند.
ذهن ثروتمند، یعنی ذهنی که فراوانی را باور دارد و میداند که بینهایت ثروت برای همه در جهان وجود دارد، هرگز برای داشتن خواستههایش انتظار تخفیف را ندارد و با عشق، بهای خواستههایش را تمام و کمال میپردازد.
ذهن ثروتمند هرگز تجربهی خودش را به خاطر گرفتن تخفیف، به تعویق نمیاندازد.
ذهن ثروتمند هرگز داشتن خواستهاش را منوط به گرفتن تخفیف نمیداند و چنین ذهنی سبب هدایت فرد به مسیر ایدههای ثروتساز میشود.
به شما هم توصیه می کنم که اگر میخواهی که به موفقیت مالی پایدار برسی و به مدار ثروت دسترسی داشته باشی، کلا از همین حالا ذهنت را به روی دنبال تخفیف بودن برای داشتن خواستههایت ببند و آن را جزو خطوط قرمز زندگیات بدان.
بهتر است همیشه به جای اینکه بخواهی چیزی ارزان یا رایگان شود تا بتوانی آن را بخری یا داشته باشی، این باور را بسازی و این درخواست را از جهان داشته باشی که توان مالی تو بیشتر شود تا بتوانی هر چیزی را که میخواهی بخری. نه فقط دربارهی محصولات ما، بلکه در مورد همهی مسائل زندگیات و همه خواستههایت این باور را بساز.
زیرا وقتی این کار را انجام میدهید، و جهان جدیت شما در این موضوع را میبیند، دیگر شما را در مداری قرار میهد و شرایطی را تجربه میکنید که اول به شما توانایی خرید را میدهد و بعد آن خواستهی مورد نظر را به شما نشان میدهد.
زیرا این باور به تو احساس قدرت بیشتری میدهد و تو را به مسیرهایی هدایت میکند؛ و به استقلال مالیای میرسی که میتوانی در هر زمان، هر آنچه که مورد نیازت هست را بخری، بی آنکه نگران قیمتش باشی یا اصلا حتی به قیمتش نگاه کنی.
در هر صورت، اگر درباهی برداشتن این ترمز و ساختن باور احساس لیاقت، متعهد و مصمم هستی، دوره روانشناسی ثروت۳، منبعی کامل از آگاهیها خالص و ورودیهای مناسب برای ساخته شدن باور لیاقت داشتن برای نعمتها است.
هرچه بیشتر روی ساختن این باور کار کنی، احساس خودارزشی بیشتری میکنی. و این احساس به شما کمک میکند تا خودت و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و مهمتر از همه، به این فکر کنی که چطور می توانی از این توانایی ها ثروت بسازی و مهم تر از آن، ایده هایی را جدی بگیری و اجرا کنی که به خاطر این طرز تفکر به ذهنت خطور می کند.
حتی نمیتوانی تصور کنی که با ساختن باور خودارزشی،، چه سایه سنگینی از سر توانمندیهایت بر میداری که تا حالا اجازه شکوفا شدن به آن تواناییها را نداده بود.
زیرا بارها، خواستههایی در وجودت شکل گرفته بود تا بخواهی بخشی از توانمندیهایت را بروز دهی. هزاران ایده در راستای آن خواسته ها آمده بود، اما از آنجا خودت را ارزشمند نمیدانستی و از آنجا که فکر میکردی موفق ها همان از شما بهتران هستند، آن ایدهها و آن تواناییها را جدی نمیگرفتی که بخواهی برایشان اقدام نمایی. در نتیجه آنهمه شور و شوق که با آن خواستهها آمده بود، با سمّی به نام «باور احساس عدم لیاقت» در نطفه خفه میشد و به این ترتیب خواستههای بسیاری در وجودت تبدیل به رویایی دور و دراز شده است. صدهایی ایدهای که هرگز فرصت تحقق یافتن نیافتند و زیر سایهی سنگین باور عدم لیاقت ماندند و هرگز فرصت ابراز وجود نداشتهاست.
حالا زمان آن است که جهادی اکبر برای ریشه کن کردن کدی مخربی به نام «احساس عدم لیاقت در داشتن نعمتها» را در وجودت اصلاح کنی.
به همین بخش اعظمی از آموزش های دوره روانشناسی ثروت 1 اختصاص دارد به شناسایی این دو باور مخرب «باور به کمبود و باور احساس عدم لیاقت» و راهکارهای و تمریناتی برای تغییر این دو باور.
در دوره روانشناسی ثروت 1، شما به وسیله ی آموزش ها و تمرینات این دوره و خودشناسی ای که در این روند طی می شود، فرایندی تکاملی را طی می کنی برای تغییر شخصیت خود.
این تغییر ابتدا در ذهن و افکارت ایجاد می شود و سپس به اندازه ای که این نوع تفکر را جدی می گیری و در ذهنت می پرورانی و تمرینات را به همان شیوه ای که استاد از شما خواسته است انجام می دهی، رفتارها و راهکارهایت را تغییر می دهد. نگاهت به مسائل زندگی ات را تغییر می دهد. نگاهت به توانایی هایت را تغییر می دهد و مهم تر از همه ایمانت را برای قدم برداشتن، مسائل را حل کردن و مولد ثروت بودن تقویت می کند و در طی فرایندی تکاملی، به زندگی ات آنچنان کیفیت می دهد که ربطی به شرایط کنونی ات نداشته باشی.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و نتیجه ای که می توانی با عمل به آنها بسازی
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام به همه دوستان عزیز وممنون از خانم شایسته بابت حرفهای قشنگشون. بله. من هم در این مورد ضعف های بسیاری دارم که با خوندن این متن به آنها پی بردم. من هنوز نتونستم هیج دوره ای از دوره های استاد رو تهیه کنم. برای همین وقتی میخوام کامنتی بزارم احساس میکنم که من به اندازه کافی اطلاعات ندارم ولایق صحبت با دوستان نیستم. امیدوارم این عدم لیاقت در ثروت ونعمت در وجودم از بین بره تا راحت خرید کنم من دقیقا همیشه میخوام که تخفیف بگیرم واگر جنسی رو مجبور به خرید بشم وتخفیف نگیرم احساس میکنم کلاه سرم رفته واین افکار میاد به ذهنم که مثلا یارو خوب کلاه سرت گذاشت اصلا به این قیمت نمیارزه کاش نخریده بودمش وکاش فلان جا هم قیمت میگرفتم شاید فردا ارزونتر بفروشه شاید اگر میگفتم تخفیف بدین وگرنه نمیخرمش کلی کم میکرد و.. تا دلت بخواد حالا میفهمم که چقدر خودمو اذیت میکردم وچقدر فرکانس های منفی میفرستادم که جلو نعمت ها رو برای من میگرفتند حالا که فهمیدم من با احساس خوبم میتونم هر آنچه را که بخواهم خلق کنم خودم رو میبخشم واز امروز تصمیم میگیرم باورهایم را حسابی بتونم وزیر ورو کنم.از خدای خوبم میخواهم تا مرا هدایت کند تا در این مسیر موفق باشم. من همیشه فکر میکردم شوهرخسیس است که من نسبت به جاری ام که درآمد شوهرش چندان فرقی با درآمد همسر من نداشت زندگی بدتری دارم حالا فهمیدم که ای داد من در تمام این سالها که او بهترین لباسها را میپوشید وبهترین وسایل زندگی را میگرفت فکر میکردم اگر خرج نکنم پس انداز میشود وزندگی بهتری خواهم داشت اما امروز فکر میکنم اگر عمر من واو تمام شود من بسیار ضرر کرده ام واو بسیار لذت برده است. خدایا شکرت که به این آگاهی رسیدم. به امید روزی که دوره های استاد را تهیه کنم واینجا کامنت های زیادی بگذارم ممنونم از اینکه وقت گذاشتید ومطالب منو خوندید
سلام یاس عزیزم
چقدر کامنتت پر از آگاهی بود، تمام باورهای اشتباه رو بیرون میکشید…
ممنونم که این کامنت ارزشمند رو نوشتی، من دوسه بار خوندم، چون نجواهایی از طرف شیطان بود که به همین سبک در مغز من بارها صحبت میکرد…برای خرج نکردن ها، برای پس انداز کردن ها…
اون جمله که گفتید: امروز فکر میکنم اگر عمر من واو تمام شود من بسیار ضرر کرده ام واو بسیار لذت برده است.
خیلی عالی بود، دقیقا میشه با این معیار سنجید که کی برده و کی باخته! اونی که به خودش ارزش قائل شده و برای خودش خرج کرده، یا اونی که سالها خواسته هاشو نادیده گرفته تا پس انداز کنه! پس انداز، پس اندازی که قرار نیست خرج بشه به چه دردی میخوره! چرا الان نخرم و به اسم پس انداز، خریدهامو موکول کنم به بعد؟! آیا اصلا بعدا من زنده هستم؟
ممنونم دوست عزیزم.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان و دوستان همفرکانسی م
واقعیتش من هم یک باگ بزرگ و مخرب رو همین الان با خوندن این متن در خودم کاوش کردم.
من در خانواده ی پر جمعیت و فقیری بزرگ شدم که همیشه سر پول پدرو مادرم با هم جنگ و دعوا داشتند.
مادرم مثل مورچه ذره ذره پول جمع میکرد و در مواقع لزوم به پدرم همون پولها رو قرض میداد …و به قول خودش همیشه بابام باهاش بدحسابی میکرد.
الان ۴۳ سالمه و از وقتی که بچه بودم یادمه مادرم همیشه من و خواهر بزرگمو میفرستاد در خونه ی افراد پولدار که ازشون پول و آذوقه گدایی کنیم.(فطریه،خمس،ذکات،و حتی لباس و کفش های دست دوم)
در واقع عزت نفسم رو از بچگی له کردند و تا الان هر کاری می کنم که برای خودم برای خرید لباس و کفش و…خرج کنم نمی تونم.انگار اپیدمی شده در من که از دوستام وخانواده ی همسرم لباس و کفش طلب کنم.
حتی الانم که دیگه زندگی خودمو دارم ،مادرم به عناوین مختلف از من پول و همون لباسهای دست دومی که اقوام و دوستانم به من دادند رو می گیره و پخش میکنه بین بقیه ی خواهربرادرهام و بچه هاشون.
حتی بیشتر اوقات لیست میده که مرغ و گوشت و برنج و ….براش بخرم ببرم.تازه علاوه برهمه ی این کمک هایی که بهش می کردم،احساس گناه هم می کردم و هیچی از گلوم پایین نمی رفت…
شاید باورتون نشه مادرم از ۷ سالگی منو فرستاد سرکار.
هم درس میخوندم هم کار میکردم.و پولهای دستمزدمم همشو ازم می گرفتند…
دریغ از یه شکلات که برای خودم بخرم…
من خیلی براش گذاشتم ولی از یه جایی به بعد دیدم خیلی دارم تحقیر میشم چون حس می کردم منو فقط برای چیزایی که می بردم میخواد نه برای خودم.
طوری بهم القا کرده که هیچی رو توی زندگیم برای خودم نخام و همیشه فداکاری کنم…
و متاسفانه ثمرش این شده که من با وجود توانایی های منحصر بفرد و شخصیت خلاقی که دارم،خودمو باور نداشته باشم و الان هم توی زندگی مشترکم از خودم و خواسته هام بزنم بخاطر همسر و فرزندم.اونام دیگه اینطوری عادت کردند…همه ی اینا ریشه در بچگی من داره…
اما اما از این ثانیه به بعد از خواسته هام بخاطر هیچ موجودی صرف نظر نمی کنم.
خدا رو شکر می کنم که امروز به این متن آموزنده هدایت شدم.
خداروشکر که با این سایت توحیدی همراه شدم.
خوشحالم که اینجا قضاوت نمیشم.
دوستتون دارم.
سلااااام دوست قدرتمندم هستی جان
بهت تبریک میگم که اولا بابت این تصمیم عالـــــــــــی که گرفتی و دوما اینکه تبریک که اینحایی اینجا بودن خودش قدرتتو نشان میده که تو اون شرایط بد مالی و روحی در مدار عدم لیاقت بودی تونستی خودتو بالا بکشی این خودش یه لطف بینهایتی است که خداوند در حق شما داشت و توانایی و لیاقت خودتم براین لطف افزوده که تونستی الان اینجا باشی خیلیییییییی خداروشکر میکنم تونستی ازاون فقر لجن ازون مرداب گندیده خودتو بیرون بکشی بخدا خیلی قوی و قدرتمندی که تونستی خودتو بیرون بکشی که کمتر کسی،میتونه اینکارو بکته درود بر توانایی درونیت درود برخدای درونت که ترو به بهترین مکان هدایت کرد اینجا سرزمین وحی الهی است اینجا مکه هست خانه اصلی خدا اینجا همه جاش سراسر عشق هست و مهربانی و صلح و دوستی به خانه خودت خوش اومدی و واقعا شکرگزارم که تصمیم بزرگی گرفتی و اصلا شک نکن بع تصمیمت نزار عذاب وجدان بیخود و احساس گناه که اول زن و بچه بعد خودت این نجوای شیطانه چون اول وحودت بعد سجود که عزیزان تو و بقیه اطرافیانت هستن تصمیم عالی گرفتی منم همچین احساس گناه و عذاب وجدانی داشتم دارم از خودم دورش میکنم و خداروشکر میکنم برای کمکش …موفق باشی دوست خوبم
درود بر مرد بی ادعا.
امیدوارم که خوب باشید.
کامنتتون اشکمو درآورد.
راستش اول رفتم کامنت خودمو خوندم و بعد کامنت شما رو.
واقعیتش وقتی داشتم کامنت خودمو میخوندم دیدم یه حال عجیبی دارم .دیگه ناراحت و خشمگین نبودم.
یهو یاد حرفهای استاد افتادم که می گن بعد از مدتی که توی مدار صحیح قرار می گیرید،باخودتون به صلح می رسید و دیگه احساس قربانی بودن نمی کنید.چون ظرفتون بزرگتر شده و عزت نفستون تقویت شده.در واقع خلق کردین این موقعیتی رو که الان داخلشید و چیزایی که قبلا باعث ناراحتی تون میشده دیگه الان ناراحتتون نمی کنه.
چند روز پیش هدایت شدم به فایل وضوح از طریق تضاد توی دوره ی عزت نفس و
دریافتم که اگر اون تضادهای بچگیم نبود الان من اینجا توی این سایت توحیدی و در کنار شما دوستان هم مدار و استاد عزیزم نبودم.
خداروشکر بخاطر همه ی تضادهایی که تو زندگیم وجود داشته.
از شما دوست خوب و آگاهم هم سپاسگزارم از کامنت زیباتون که واقعا موتورم رو امروز روغن کاری کرد.
از خداوند براتون ثروت و حال خوب و سلامتی خواستارم.
سلام دوست خوبم خیلی خوشحالم تونستم باعث دلگرمی شما دوست عزیزم بشم خداروشکر که اینجا همه بهم نور و انرژی مثبت تزریق میکنیم تا بتوانیم راحتتر و بهتر از تاریکی ها عبور کنیم منم از کامنت شما از موفقیت شما انرژی و دلگرمی گرفتم پیروز باشی همیشه دوست خوبم
به نام خدای ثروتمند
سلام و درود فراوان به عاشقان ثروت و فراوانی
خدایا شکرت که به این صفحه ی ارزشمند هدایت شده ام❤️
من قبلا به همین شکل عمل می کردم و جاهایی که تخفیف میشد میرفتم خرید می کردم و البته الان خیلی خیلی بهتر شده ام و اونقدر به جاهای شیک و لاکچری خریدهامو انجام میدم که دیگه نمیتونم به مناطقی که کیفیت کارهاشون پایین تره برم حتی اگر هم خریدی نداشته باشم احساس می کنم متعلق به همچین جاهایی نیستم.
و این تغییر مدار فرکانسی خیلی باور فراوانی را در من تقویت کرده.
الان که تو مراکز خرید و مجتمع های بزرگ بیشتر خریدهای خودم و بچه هامو انجام میدم حس خیلی خوبی بهم میده و احساس ثروتمند بودن می کنم.
طوری که تمام لباسها و اجناسی که در منزل با کیفیت حتی متوسط داشتم را بخشیدم.
حتی ظرفهایی که نو و در جعبه بودند و حتی ازش استفاده ای هم نشده و با کیفیت بودند رو هم بخشیدم.
فایل ارزش ابزار استاد خیلی در من تاثیر مثبتی داشته و دنبال اجناسی هستم که با کیفیت باشد حتی اگر قیمتش بالا باشد اونو میخرم چون میدونم سود کرده ام و اون جنس مدت زیادی عمر می کند.
فایلهای سفرنامه دید منو به دنیای اطرافم وسیع تر کرده و باور لیاقت و ارزشمندی رو در من بالاتر برده.
به اینکه خالق من بی نهایت ثروتمنده و منو هم باارزش و ثروتمند خلق کرده و لایق تمام نعمتها و فراوانی های این دنیا هستم.
تمام باورهایی که از بچگی تو ذهن من کاشته اند این بوده که کم بخور، همیشه بخور و همش به ما می گفتند که باید صرفه جویی کنیم و کم کم مصرف کنیم.
با اینکه من در خانواده ی مرفه بزرگ شدم و اصلا هم هیچ کمبودی نداشتم و پدرم از همان وقتی که من بچه بودم تا الان همیشه مسافرتهای خارج از کشور را داشته و دارد و همیشه از اونجاها برام لباس و عروسک و وسایل شیک میاورد.
اما واقعا نمیدانم که چرا توی ذهن ما این باورها رو تزریق کردند.؟؟!!!
البته مادرم بیشتر رو این باور بوده و همچنان هم هست.
طوری که الان هم لباسشویی تمام اتوماتیک داره و با اینکه کمردرد داره بیشتر با دست لباسها رو میشوره.
و اینها همش ناشی از عدم احساس لیاقت نشات می گیره.
خداروشکر پدرم کلی باغ مرکبات داره و من هم در خانه ی بزرگ ویلایی ، بزرگ شدم.
پدرم امسال هم که دبی بود کلی لوازم بهداشتی و آرایشی مرغوب و با کیفیت ژاپنی برای من خرید.
اما چون من بیشتر در کنار مادرم و بهش نزدیکتر بودم و پدرم هم معلم بود و تمام خریدهای منزل رو خودش انجام میداد.
و من اصلا همراه مادر و با پدرم زیاد به بازار نمیرفتم .
و موقعی که دانشجو شدم تازه به شهر دیگه رفته بودم و اونجا بود که مستقل خرید می کردم.
من از همان دوران هنرستان برای فروشگاهی جعبه های بسته بندی درست می کردم و به فروش میرسوندم و
بعد از فارغ التحصیل شدنم هم دیپلم خیاطی گرفتم و در منزل خیاطی می کردم و کسب درآمد داشتم. و بعد اون هم در آتلیه ی عکاسی به مدت ۵ سال کار می کردم و در آمد داشتم.
و کلی از جهاز خودم را با درآمد خودم تهیه کردم.
خیلی خوشحالم که با تمرین بازی فراوانی تا یک سال کلی باورهای ثروتم تقویت شده و نشانه های زیادی دیدم.
اما با این حال هنوزم که هنوزه بعضی اوقات اون حرفها و باورهای کمبود سرباز می زنه و ما مدام باید روی این باور کار کنیم تا مدارها را قدم به قدم طی کنیم.
خوشحالم که اینجا هستم خوشحالم که فهمیدم هر چقدر که ثروتمند شوم نزد خداوند محبوب ترم.
خوشحالم که فهمیدم هر چقدر که ثروتمند بشم و از نعمتهای خداوند بیشتر استفاده کنم بیشتر شکرگزار خداوندم.
سپاس از همگی که وقت گذاشتید و کامنت منو خوندید.
برا همتون از خدا ثروتی غیر قابل شمارش با سلامتی روزافزون آرزومندم.
سلام لیلای عزیز
هر حرف ما توجهان باعث یه پیشرفته اینو از صمیم درکم میگم هر تضادی تو زندگیمون باعث یه پیشرفته حتی ورود مورچه حتی ورود سوسک به خونمون حتی همین که من شما رو لیلای عزیز خوندم برای جای که من توش به دنیا اومدم
اما طرز فکری که پیدا کردید از دید من اصلا نمیشه گفت شما باور لیاقتتون رو درست کردید
شما تکیه کردید به یک تکیه گاه درست و جا پای ابراهیم گذاشتید این دقیقا توحیده بخدا
چقدر این دنیا صفر و یکیه یعنی یا ایمان داری به خدا یا نداری واقعا استاد راست میگه کل دوره هاش همینه فقط یکی استارتش تو این دوره میخوره یکی تو یه دوره دیگه و واقعا این چه اقیانوسیه که من توش افتادم و غرق شدم و هرچه فرو تر میرم به زیبایی های قشنگ تری میرسم چرا تا الان تو جهان مادی که خیلیا تو اون گیر کردن و خود برزخ بودم خیلی از حرفای که میزنن بقیه رو متوجه نمیشم و انگار من زیر آبم اونا فقط دهناشون باز و بسته میشه و هی به من میگن بیا نجاتت بدیم چقدر آرومه جهان چقدر قشنگه و چقدر زیباست این خدا کیه که انقد هم نشین زیباییه پس کجا بود اینهمه سال اون بود من نبودم ارع این درستشه خدا میدونه با بند بند وجودم دارم میگم فقط اون هیچکی نمونده دورم اولش ناراحت شدم ولی یکم که نگاه کردم دیدم دارن ظاهر میشن همه اونچیزای که میخوام مادرم پدرم همه حذف شدن و اونطوری که من میخواستم فقط بگن و بخندن فقط دوباره ظاهر شدن
این چه خدای که هم خونم شد هم کارم هم زندگی و هم همنشین تنهاییم بدون تلوزیون یا هر سرگرمی فقط منم و اون و یک گوشی و فوق العاده زندگیم عسل شد و در عمق این اقیانوس دوست دارم بازم فرو برم فرو فرو و فروتر
جالبه تا یه چیزیم پیش میاد سریع میگه آیا من برای بندگانم کافی نیستم میگم بخدا چرا به همه چی ارع تو باش تو تو تو همه چی هستی من هیچی
وقتی بچه ها استاد میگفتن گریه آدم در میاد وقتی اسم خدا میاد نمیفهمیدم یعنی چی میگفتم هه بعد دوباره میگفتم استاده برو جلو
الان که هیچکی نگفت چی میخوری
اون گفت چی بیارم برات اینجاست که حرف شما میخوره تو پیشونیم اونجا نفهمیدی اینجا بازبون لیلا میگم هرچی تو بخوای من میدم فقط تو یک کار کن منو بخواه فقط یادت باشه ها من نزدیکم به تو میشنوم صداتوووو
یبار بگو دوست دارم ۱۰ بار میام سمتت
یک قدم بیا سمتم دوان دوان میام سمتت
کی کی کی اینجوریه
کی انقد زیباست
کی انقد بخشندست
از من بی توجه تر نبود
ولی اون نه
من هواسم به ماشین این و اون بود
ولی اون نه هواسش به من بود دستشو اورد گفت تو بخواه من میدم به من اعتماد کن میدم باورم کن بخدا فقط اومدم تستش کنم نیومدم ایمان بیارم ولی تستمو فهمید و داد اون میدونه که من چی بودم اون بزرگه
لیلا جان عجب تکیه گاهیه چقد بزرگه چقدر محکمه چقدر مهربونه چقدر بخشندست چقدر فرق داره باهمه چی مبارکت باشه
نمیدونم چرا اینارو نوشتم
از خدا برات سلامتی شادی و نعمت بی نهایت میخوام
نکته آخر به خودم میگم البته
به قدری که میخوای ایمان داری اگر کم میخوای بدون ایمان نداری همههههه چیزهههه این علی اگر میخوای لایق رفتن تو آغوشش بشی قشنگ ترین آغوش همه عوالم پس زیاد بخواه خودخواهانه
خدایا انقد بهم بده که سلیمان تو خوابشم همچین قروتی رو ندیده
خدایا توحیدی بده که ابراهیم تو خوابم ندیده
خدایا سلامتی و طول عمری بده که نوح ندیده باشه
خدایا منتظر من نباش تو هدایتم کن تو هدایتم کن به راه راست راه کسانی که به اونها نعمت دادی نه راه کسانی که تورو ناراحت کردن
عاشقتم دوست دارم مهربون
به نام خدای بخشنده و مهربان
سلام و درود فراوان علیرضای عزیز?
چی بگم با این متن بلند بالایت که اشک شوق بر صورتم جاری شد.
واقعا منم وقتی شروع به نوشتن کردم نمی دانستم که چه چیزی میخوام بنویسم و همینطور بهم گفته میشد و می نوشتم.
من هم از خانواده و دوستام و تلویزیون و اخبار فاصله گرفتم.
خداروشکر که هر روز به مسیرها و آگاهی بالاتر هدایت میشیم.
من این پاسختون به کامنتم را یک نشانه میدانم و وقتی میگویی که نمیدانم که چرا اینها رو نوشتم، خداوند هم از زبان شما با من حرف میرند.
به راستی ما همه دستان خداوند هستیم برای کمک به همدیگه و وقتی در یک مدار باشیم این انرژی به صورت زنجیره وار به خدا متصل میشه و مثل دایره وار این پله های رشد و ترقی رو طی می کنیم.
حتی همینا رو که نوشتم از قبل اصلا زمینه ای نداشتم و فی البداهه خودش میاد و اون میگه و من مینویسم.
مثل استاد برای تهیه ی فایلها میگه تا قبل اینکه بیاد جلوی دوربین اصلا نمیدونه که چی باید بگه.
من ،شما ،بچه های سایت ،استاد، خانم شایسته و همه و همه که تغییر رو در زندگیمون خواستیم دستی از دستان خداوند هستیم.
این جمله تون خیلی ارزشمنده که :
یبار بگو دوست دارم ۱۰ بار میام سمتت
وقتی کامنتتون رو خوندم باز در ذهنم جرقه ای ایجاد شد و بهم گفته شد که لیلا پاشو الان همون کاری که چند روزه امروز و فردا می کنی رو همین الان انجام بده.
خدایا شکرت برای هدایتت لحظه به لحظه ات??????
خیلی سپاسگزارم از شما که اینقدر زیبا برام نوشتید و براتون از درگاه خداوند شادی و آرامش و سلامتی و ثروت روزافزون را آرزومندم.???
سلام لیلای عزیز ممنون از توضیحاتت
منم خیلی دوست دارم اجناس با کیفیت بخرم سفرای خوب برم ولی تو بعضیا مواقع شرایط مالی اجازه نمیده و مجبورا چیزی با کیفیت رو انتخاب میکنیم چطوری حس لیاقتو ببریم بالا؟الان که داشتم اینو مینوشتم یه چی تو ذهنم اومد که تو اول حس لیاقت بکن پولشم میاد اول بگو من اون جنسو میخوام نه پایینتزشو من اون گوشی رو میخوام مثلا حتی اگه ۲۰ میلیون باشه بعدا جور میشه بقیه ش
شما و بقیه دوستان اگه نظری دارید خوشحال میشم بدونم
انشالا موفقیات و آگاهیاتون روز افزون باشه
سلام حدیثه ی عزیز?
راستش من بیشتر اوقات تصویر سازی می کنم و حس می کنم که اونو دارم و به این شکل احساس لیاقتم را به دنیا ثابت می کنم و رهاش می کنم باور کن به شکل های باورنکردنی خداوند جورش می کنه خدایی که ارزشمنده و ما رو ارزشمند آفریده
خدایی که هنرمند واقعیه و ما رو اشرف مخلوقاتش کرده
خدایی که گفته انا اقول له کن فیکون
خدایی که گفته ادعونی استجب لکم
خدایی که گفته إِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ
همه ی اینا یه شرط داره
شرطش چیه؟!
فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ
اینه که تو هم اجابتش کنی و بهش ایمان داشته باشی تا راه سعادت را یابی
اونقدر رو باور توحیدی ات کار کن که هدایت لحظه به لحظه اش را درک کنی و راه رو از چاه تشخیص بدی.
اونوقت حس ارزشمندی تو هم بالاتر میره.?
امیدوارم رهگشا بوده باشد.??
سپاس از شما دوست عزیز???
ممنون عزیزم خیلی خوب اشک تو چشام جمع شد یه سری چیزا هر چقدر هم که تکرار بشه بازم کمه
میدونی لیلا جان جالبه تو یه پله میری بالا و دست منو میگیری میبری بالا من میرم بالا و دست تو رو میگیرم میبرم بالا با نوشتن آگاهیهامون البته که این بالا رفتن کار خداست وسیله ایم ما ولی خیلی جالبه انقد میریم بالا تاجهان دیگه جا نداشته باشه بعد جهان مجبوره بزرگ بشه چون علی رجبی باید به روند رشدش ادامه بده لیلا کیایی باید ادامه بده و این روند باعث رشد جهان میشه خیلی قشنگه دقیقا استاد میگه هر هدفی داشته باشی باعث پیشرفت جهانی حتی از سمت منفی مثلا یزید ۷۲ سر برید داعش صد تا و…..
خدایا شکرت بخاطر اینهمه آگاهی و پیشرفتم خدایا شکرت واسه اینهمه کاری که توو میکنی برام
سپاسگزارم دوست عزیز بابت مثالهایی که میزنید و نوع نگاهی که از قوانین الهی دارید.
زندگیتان سرشار از آرامش و برکت و سلامتی و لطف و هدایت روزافزون خداوند باشد??
یه باورخوبی ک نوشته ی شماداشت لیلای عزیز،این بود ک میشود معلم بود ثروتمند هم بود،مثل پدر شما❤️❤️❤️❤️❤️
باعرض سلام خدمت استاد عزیز و خانواده صمیمی عباسمنش
باور احساس لیاقت یک باور بسیار مهمی است که از وقتی دارم روی این باور کار میکنم وتا اندازه ای که کار کردم خداروشکرنتایج بسیاری گرفتم.
من هم قبلا هنگام خرید کردن یک احساس ترسی در وجودم بود که البته این به باور کمبود هم مرتبطه.
یا مثلا بیشتر برای فرزندم یاهمسرم وسایلای مورد نیاز رو میخریدم بعد اگر پولی اضاف میومد برای خودم خرید میکردم یا اگر هم میخریدم با قیمت مناسب یا ارزانتر.
خوب من فکر میکردم دارم کار خوبی انجام میدم و اول به فکر خانوادم بعد خودم.
یا از ظروف نو که داشتیم استفاده نمیکردیم و فقط برای مهمان استفاده میشد و خیلی موارده دیگه.
وبا این کار و با باور عدم احساس لیاقت خودمو از خیلی نعمتها محروم کردم .
خدار شکر از زمانی دارم روی این باور کار میکنم خیلی چیزها و خیلی رفتار ها عوض شده .
یک نمونش اینه که موقع خرید چیزی رو که لازم داشته باشم و میدونم ارزش قیمتش رو داره بدون چانه زدن و درخواست تخفیف خرید میکنم. و همیشه موقع خرید به خودم میگم من لایق بهترینها هستم و به باور فراوانی هم فکر میکنم و این کار خیلی به من کمک میکنه که احساس عالی داشته باشم.
قبلا که من احساس لیاقت نداشتم نه لباس خوبی نه کفش خوبی نه غذای خوبی همون چیزی هم که داشتم به زور برای خودم میگرفتم.
باهدایت الله مهربان و اموزه های استاد عزیز الان کلا ورق برگشته.
چند وقت پیش داشتم به نعمتهای که دارم فکر میکردم دیدم بابا چقدر چیزهای جدید وارد زندگی من شده . اونم به طور کاملا طبیعی خدارو هزار مرتبه شکر.
رفتم کمد کفشهامو باز کردم دیدم چند جفت کفش با جنس عالی که یک جفتش هم از طریق هدیه وارد زندگیم شده. گفتم خدایا شکرت .
پیراهنام همینطور شلوار هرکدوم چنتا وهمگی نو خدایاشکرت وخیلی چیزهای دیگه ودر امد من و سر مایه من کم که نشده بلکه داره بیشتر وبیشتر میشه خدایا هزار مرتبه شکرت.
ومن با این باور احساس لیاقت که دارم کار میکنم چه نعمتهایی وارد زندگی من شده .
واز خداوند میخاهم همیشه کمکم کنه وهدایتم کنه به سمت نعمتهای بیشتر.
سپاسگزارم از استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
میشه در مورد برطرف کردن ترس و کلا مواردی که الگو کردین که باور لیاقتتون رو عوض کنه ، بیشتر توضیح بدین که چطور از بینش بردین.منظورم موقع خریده.
سلام خدمت همه دوستان عزیزم
در رابطه با موضوع تخفیف یه نکته جالبی به ذهنم اومد که
سعی در تخفیف گرفتن و منتظر بودن برای خرید با تخفیف از باور کمبود و عدم لیاقت میاد یعنی من لیاقت هزینه کامل رو ندارم
که خدا رو شکر چند وقتی هست که اصلا تخفیف نمیگیرم
و با این جمله معروف “خرید که بدون تخفیف نمیشه” همراهی نمیکنم
ولی به نظرم اگر داریم روی باورهامون کار میکنیم و کالایی با تخفیف بهمون پیشنهاد شد یعنی باور لیاقتمون بالا رفته
مثل اینکه ما خودمون رو لایق هدیه گرفتن بدونیم و گاهی جهان این هدیه رو به صورت تخفیف بهمون میده
یعنی اگر در معرض تخفیف قرار گرفتیم ازش استقبال کنیم و خدا رو شکر کنیم ولی هیچ وقت درخواست تخفیف نداشته باشم که این فرکانس کمبود داره
سلام
این نکته بجا بود برامن که اگر در معرض تخفیف قرار گرفتیم ازش استفاده کنیم وگرنه درخواست تخفیف نکنیم که این فرکانس کمبوده👌👌
سلام
پس از دید شما خرید دوره های استاد ک خود ایشان تخفیف گذاشتند حس لیاقت برای ماست ک در معرض تخفیف قرار گرفتیم
ای ول به نکته مهمی اشاره کردید اتفاقا این برام سوال شده بود ک حالا از تخفیفات استاد عزیز بابت دوره ۱۲ قدم استفاده کنم یا ن
ک به جواب رسیدم با کامنت شما
ممنونم دوست عزیز
دوست عزیز واقعاب نکته مهمی اشاره کردی درخواست تخفیف یعنی باور ب کمبود و احساس عدم لیاقت،ولی وقتی هدیه ای یا تخفیف برات پیش میاد با شکر گزاری ازش استقبال کن یعنی پذیرش رزق و روزی
دوست عزیز پری
استاد روی محصولاتشون تخفیف نمی زارن
استاد محصولاتشون رو بروز رسانی می کنن و قبل از افزایش قیمت فرصتی به ما هدیه میدن تا بتونم با قیمت قبل ، محصول بروز رسانی شده رو خرید کنیم .
موفق باشید
باسلام خدمت استادعزیزو خانوم شایسته
من با خوندن متن بالا به یک سری از ترمزهایی که مانع میشد ثروت در زندگی من بماندبا اینکه همیشه پول میومد ولی همیشه صرف هزینه های غیر متقربه یا قسط و… وهیچوقت نمیتوانستم پس انداز داشته باشم . همیشه میگفتم خدایا من چقدر کار کنم و آخرش همش در مدار قرض و بدهکاری باشم من با اینکه پول در می آورم ولی همیشه باید آنرا به دیگران بدهم همیشه باید قسطی یا چکی بخرم و دوباره برای باز پرداخت آنهم دچار مشکل میشدم
الان با یک سری از آگاهی ها که به لطف خدا و استاد عزیز بهره مند شده ام دلایل زیر را علت بر این نتایج زندگی فعلیم میدانم ( البته من سه دوره کامل از اساتید داخلی را بطور کامل شرکت کردم وخیلی دانستگی هام و آگاهی ها پیدا کردم ولی نتایجی دریافت نکردم و باد استاد عباس منش عزیز و سایتشون هم یکسالی بود آشنا بودم ولی جزء ثابت نبودم و هم اکنون در دوره ۱۲ قدم ایشون شرکت کرده ام)
وتفاوت این دوره که با استاد هستم خیلی واکنش در من بوجود آورده
من دلایل زیر را مانع عدم موفقیت خودم میدام
1- من با پول داشتن راحت نبودم
مثلا هر وقت پول داشتم یوجوریی باید تمامش میکردم و خود این موضوع حس و حال بد و منفی زیادی بهم میداد وقتی موجودی کارتم صفر میشد
۲- عدم لیاقت و با ارزش بودن
هر روز صبح مینوشتم من با ارزش و شایسته و با لیاقت هستم ولی رفتارم در عمل چنین نبود مثلا اگر لباس جدیدی میگرفتم دلم نمیومد بپوشم ومیگفتم بزارم برای مهمانی
با خودم نمیرسیدم با اینکه آدم خسیسی نیستم ولی باز هم از جاهای ارزانتر غذا تهیه میکردم
برای خانواده ام راحتر هزینه میکردم تا خودم
با اینکه باید به دندانپزشکی میفرفتم ولی هی با بهونه الان وقتش را ندارم عقب مینداختم
موقع خرید حس خیلی خوبی دارم ولی بعدش خودم را سرزنش میکردم
وقتی پسرم همیشه موقع بیرون رفتن ادکلان میزند من خیلی بهم فشار میداد و میگم برا جاهای خاص مثل مهمانی رفتن باید ادکلان بزنی
همیشه بهترین عطر ها و ادکلان ها را تهیه میکنم ولی زیاد مصرف نمیکنم
دنبال تخفیف گرفتن نیستم ولی اگر هم درخواست کنم و فروشنده تخفیف ندهد خیلی سریع عصبانی میشوم
همیشه دنبال کار کردن و پول در آوردن هستم تا لذت و تفریح ودلیل اینکار را هم دادن اقساطم میدانم
توجه نکردن و ندیدن نکات مثبت و زیبایها و در لحضه زندگی نکردن و از چیزهایی که الان دارم بتوانم با احساس خوب لذت ببرم
توجه کردن به قسط و چک هام تا به درآمدم
با اینکه سه سال بیشتر هست تو حوضه موفقیت هستم ولی ناخداگاه عامل موفقیت را کار بیشتر میدانم تا توجه و تجسم به خواسته هام و از همه مهمتر توحیدی نبودنم با زبان خیلی میگم ولی در قلبم خیر
واز همینجا از خدا میخاهم کمکم کند ویاریم کند تا بتوانم الهاماتش و هدایت هایش را ببینم و متوجه بشوم چون در قرآن هم گفته ما به زنبور عسل هم الهام میکنیم
استاد عباس منش هم هدایت خدا بود و من باید در این زمان از دوره های ایشان استفاده میکردم
چون همین مواردی که اشاره کردم بطور شفاف از دوره ۱۲ قدم دریافت کرده ام با اینکه در قدم ۳ ایشون هستم
سلام
سلام دوست خوبم
قابل تحسین است احسنت من لذت بردم
تک تک ترمز های که نوشتی بسیار ارزشمند هستن وحتی ما میتوانیم استفاده کنیم .
سپاسگذارم
سلام خدمت استاد عزیزم و تموم دوستان
میخوام یه تجربه ای را بگم که بعد از خوندن متن فوق العاده خانم شایسته و کامنت های بچه ها به ذهنم رسید اون هم راجب پول خرج کردن..
من تازه دوره دوازده قدم را شروع کردم و اونجا استاد از فرآیندی صحبت می کرد که طی کرده تا با پول و ثروت زیاد تو زندگیش راحت تر بشه..
یکی از باور هایی که چند وقته دارم روی بهتر شدنش کار می کنم اینه که خیلی از ما آدم ها عادت داریم برای تموم پولی که در میاریم برنامه ریزی کنیم..
یعنی زندگی من همیشه این مدلی بوده که هر چی پول در میاوردم تا آخر خرج می کردم و همیشه آخر ماه کفگیرم به ته دیگ می خورد..
وقتی کامنت بچه ها را در مورد احساس لیاقت و رابطش با پول خرج کردن دیدم و قبلا هم که یه سری از کامنت های سایت را خونده بودم دیدم یه الگوی مشابهی تو خیلی از طرز فکر ها هست..
استاد تو قدم اول دوره 12 قدم گفت برای اینکه بتونه با وسوسه خرج کردن پول کنار بیاد و با پول دوست باشه ،
یه اسکناس 500 تومنی را توی جیبش گذاشته و قرار شد هر اتفاقی بیفته این پول را خرج نکنه..
بعدش این پول کمتر زیاد تر و زیاد تر شده و رسیده به چند میلیارد تومان و همین طور بیشتر و بیشتر..
حالا یه سوال پیش میاد :
شما چه زمانی احساس بهتری دارید؟
_ زمانی که همیشه یه مبلغی را تو حسابتون دارید و هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه؟
_ یا زمانی که میرید بیرون و با خودتون میگید امروز میخوام تموم پول هام را خرج خودم کنم چون احساس لیاقت بیشتری می کنم؟
یه مرز خیلی باریکی بین باور فراوانی و عمل کردن به اون وجود داره که حس می کنم باید خیلی بیشتر روش کار کنیم،
اینکه ما برای خودمون خرید کنیم و نیازهامون را با بالاترین کیفیت برآورده کنیم خیلی خوبه
ولی باید تکامل را توش رعایت کنیم…
یعنی اینکه همیشه یه مبلغی پول نقد تو زندگیمون داشته باشیم خیلی بهمون حس قدرت میده و نشون میده ما با داشتن پول تو حسابمون خیلی راحتیم..
نمیخوایم سریع از دست پول هامون راحت بشیم..
نیازهامون را برآورده کنیم ولی یادمون بمونه خود استاد همین الان هم بار ها تو صحبت هاش گفته که خرید هایی که می کنه خیلی خیلی کمتر از ورودی های مالی زندگیشه..
الگو های سرمایه گذاری را تو ذهنمون پرورش بدیم و ذهنمون را عادت بدیم تا با داشتن پول و ثروت زیاد راحت باشه..
دوستان اگر کسی تجربه ای تو این مورد داره حتما برام بنویسه؟
خیلی دوست دارم این روند را مدام اصلاح کنم و به باور های بهتری برسیم، کامنت هاتون خیلی بهمون کمک می کنه و مرسی…
سلام دوست عزیز
این تمرین رو استاد در دوره روان شناسی ثروت یک جلسه ۲۵ توضیح دادن ، که یک اسکناس ۵۰ هزار تومنی تو کیفشون گذاشتن وبه هیچ وجه خرجش نکردن حتی شرایطی براشون پیش اومده که تو تاکسی نشستن و یادشون رفته بوده پول بردارن ، ولی به اون اسکناس دست نزدن، تا این حد متعهد بودن ،
و این پول رو برای دوستی ذهنمون و منطقی کردن ذهن که همیشه پولداره ، باید داشته باشیم
و من هم مثل شما رابطه بین این کار و باور فراوانی و براورده کردن ارزوهامون رو متوجه نمیشدم تا اینکه انقدر فایل رو گوش کردم تا به این نتیجه رسیدم و همین رو زیر فایل ۲۵ ثروت کامنت گذاشتم و الان برای شما هم مینویسم:
سلام به استاد عزیزم و عزیزدلشون
که شبانه روز تو خواب و بیداری هم با ما هستن و دارن به ما اموزش میدن
در مورد این فایل، اوایل که گوش میدادم مقاومت داشتم
از یه طرف میگفتم خوب ، خوده استاد میگن پول رو نزارید راکد بمونه که طبق تئوری ظرف اب میگنده، و تو یه فایل دیگه میگن ما باید آیویش هامون( ارزوهامون) رو براورده کنیم ، یعنی اگه پول تو حسابمون داریم و چیزی رو دلمون میخواد بخریم و از طرف دیگه طبق باور فراوانی انقدر پول زیاده که ما هرچقدر برداشت کنیم بازم میاد تو حسابمون…
ذهن من نمیتونست بین این باورها رابطه ایجاد کنه …
تا اینکه یه عالمه از کامنتهای بچه هارو خوندم و این فایل رو چندین بار دیگه گوش کردم
اونجاییکه استاد میگه با پول دوست باشین رو خوب متوجه شدم و در مورد رابطه بین اون چندتا باور که بالا گفتم تونستم اینطوری ارتباط برقرار کنم که اقاجان ذهن ثروتمند باید بین این باورها تعادل برقرار کنه یعنی صفرو یکی به قضیه نگاه نکنیم
استاد بعضی جاها مجبورن برای اینکه یه سری چیزهارو برای ذهن ما منطقی کنن این مثال دوستی با پول رو میزنن
این باور این طوریه که:
«طبق گفته استاد ،ذهن برای باور پذیری دنبال فکت و منطق میگرده ، وقتی تو حساب من هیچ پولی نباشه چجوری میخواد خودشو ثروتمند بدونه؟ ذهن فقیر من که سالها حسابش خالی بوده باید یه فرقی با الانش که میخواد ثروت رو باور کنه داشته باشه ، حالا هزاری بیا بگو فراوانی هست … پول باید جاری بشه… و از این حرفها..، ذهن این چیزا حالیش نیست ،
میگه اغاجان به من پول واقعی نشون بده ، حساب بانکی نشون بده … »
و اینطور میشه که ذهن با دیدن پول ، اونو باور میکنه و بعد که تکامل کم کم طی شد ، جاری کردن پول رو هم یاد میگیره و مثل یه ذهن ثروتمند بین این باورها تعادل برقرار میکنه…
این برداشت و طریقه یادگیری خودم از این جلسه بود خواستم با دوستان به اشتراک بزارم که بتونه بهشون کمک کنه…
سلام دوست عزیز
در این مورد سوال منم بود که واقعا چه موقع باید خرج کنیم و چه موقع باید پول رو تو حسابمون نگه داریم!
من این چند وقته خیلیی راحت از طرق مختلف تونستم پول بدست بیارم و خیلی با احساس خوب هم خرج کردم و کلی هم لذت بردم از خرج کردن پول و حس میکنم تونستم درخصوص خرج کردن برای خودم و احساس لیاقتم کمی بهتر عمل کنم. اما خب همیشه حسابمو به صفر صفر میرسوندم و همیشه ی حس استرس و نگرانی تو وجودم بود برای اینکه تو حسابم چیزی نیست. تا اینکه این ماه تصمیم گرفتم پولی که بدست اوردم رو خرج نکنم (یعنی اول براش برنامه ریخته بودم که طلا بخرم و باز حسابمو به صفر برسونم) و الان با موجودی که تو حسابم هست حس خوبی دارم. اما بازم به شک افتادم که اینکارم نکنه باعث بشه باز به احساس لیاقتم صدمه ای بزنه! و بعد از خوندن کامنت شما دوستان متوجه شدم دقیقا من داشتم بهش به دید صفر و یکی نگا میکردم. یا همه موجودی حسابم رو خرج میکردم یا کلا بهش دست نزدم! الان میدونم که باید تو ی حساب دیگم که استفاده چندانی ندارم مبلغی رو بعنوان پس اندازم نگه دارم و مابقی رو با خیال راحت خرج کنم. خدایا شکرت برای دریافت این اگاهی.
سلام به استاد و بچه ها
الان که دارم این کامنت را مینویسم تقریبا دو ماه از کامنت قبلی گذشته..
میخوام بگم اون 50 هزار تومنی که گذاشتم کنار به طرز جادویی که اصلا نمیتونم توضیح بدم تبدیل شده به دو میلیون تومن..
اولش تو کیف پولم بود ولی بعد از یک هفته اونقدر زیاد شد که مجبور شدم بریزم تو یک کارت بانکی جدا..
حالا همین پول ها تو این 50 روز تاحالا سه بار منو راهی بانک کرده، چون اینقدر پول نقد جذب می کردم که مجبور می شدم برم بانک بریزم به حساب..
نکته جالب اینه که منی که قبلا هیچ پولی تو کارتم نبود الان به غیر از این حساب که بحثش فرق می کنه..
تو حساب روزمره خودم هم 4 تا 5 برابر قبل پول دارم..
پولی که حتی بعد از خرج های روزمره بازم داره هر روز بیشتر میشه..
تو کامنت قبلی گفتم که ظرف من سوراخ بود و هنوزم هست ولی حالا یک خورده دارم بهتر تعادل را احساس می کنم..
یعنی خرج های روزانه را با حال خوب انجام میدم نه با این باور که پولم داره تموم میشه..
و از طرفی فایل های مربوط به سرمایه گذاری را هم دارم تو مغزم دسته بندی می کنم یعنی باور های مربوط به حفظ پول بیشتر را تو ذهنم میسازم..
اینکه وقتی پول بیشتری دارم چقدر به خدا نزدیکتر میشم و کمتر نگران میشم..
و همون اهرم رنج و لذتی که تو دوره ثروت استاد گفت..
من اصلا فکر نمی کردم وقتی کامنت قبلی را نوشتم چجوری قراره این موجودی زیاد بشه ولی حالا شده..
مرسی..
مرسی دوست نازنینم که اومدی و بازخوردی که از این تمرین گرفتی رو زیبا برامون نوشتی و من هم هدایت شدم به کامنت شما و انجام این تمرین
سلام آقای شهیکی
از شما سپاسگزارم به خاطر این کامنت زیبا و مفیدتون، من هم این تمرین رو انجام خواهم داد، چون من هم تو این قضیه مشکل دارم و تا حالا نشده که تا سر ماه تو حسابم پولی بمونه، یعنی وقتی حقوق رو واریز میکنن فقط نگرانم که باز حقوقم تموم میشه و باز تا آخر ماه لنگ پول میمونم و استرس میکشم تا سرماه بیاد. خدایا شکرت که منو یه این کامنت دوست عزیز هدایت کردی.
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و همه دوستان هم فرکانسیم و خداوند رو شاکرم که منو به این مسیر زیبا هدایت کرد و امیدوارم هر لحظه ایمانمون قویتر بشه تا درک بهتری از قدرتی که خداوند در درونمون قرار داده داشته باشیم با خوندن این نوشته زیبا یاد یه سری اتفاقات تو زندگیم افتادم که دوست داشتم با شما دوستان عزیزم به اشتراک بزارم تا هم برای خودم یادآوری بشه هم بتونم به دوستانم کمک کنم یادمه وقتی نوجوون بودم هر وسیله ای رو که می خواستم خیلی راحت به دست میاوردم مثلا یه بار 15 سالم بود به همراه خانواده رفته بودیم برای تفریح به پارک اونجا یه زمین اسکیت سواری بود من خیلی دلم می خواست برم داخل زمین و اسکیت سواری کنم اما نه اسکیت داشتم نه بلد بودم برای همین یه حس ترسی داشتم پدرعزیزم که سالهاست به دنیای ابدی رفته اند و در اکثر کارهای زندگیم مشوق من بودن گفتن برو داخل و امتحانش کن میتونی یه اسکیت از داخل محوطه بگیری من هم با خوشحالی رفتم داخل زمین و یه اسکیت کرایه کردم و وارد زمین شدم و چون بلد نبودم مدام زمین میخوردم و بقیه رو میدیدم که خیلی خوب دارن بازی میکنن از خودم خجالت میکشیدم تا اینکه یه پسر بچه تقریبا 12 ساله اومد نزدیکم و گفت می خوای بهت یاد بدم چجوری حرکت کنی منم با خوشحالی پذیرفتم چون حرکاتش خیلی حرفه ای بود و با کمک اون پسر تونستم حرکات اولیه رو تو اون تایمی که داخل زمین بودم یادبگیرم و این اشتیاق در من بوجود اومد که دوست دارم یه اسکیت مال خودم داشته باشم تا هروقت دلم بخواد بتونم تمرین کنم ولی وضع مالیمون اونقدر خوب نبود که بتونم یه اسکیت شخصی داشته باشم با اینکه تک دختر خونه بودم و فرزند آخر و پدرم همیشه سعی میکرد چیزهایی که می خوام رو برام فراهم کنه ولی در وجود خودم یه حس بدی داشتم که اینو از پدرم بخوام چون فکر میکردم خودخواهی و زیاده خواهیه برای همین چیزی نگفتم تا اینکه دقیقا دو هفته بعد از اون ماجرا برادرم که ایشون هم چند سالی هست به رحمت خدا رفتند یه اسکیت با کلیه لوازمش برام خریدن و این منو خیلی خوشحال کرد بزرگتر که شدم و به سنهای بالاتر که رسیدم با کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین آشنا شدم اون زمونا پدرم فوت شده بود و ما در محلهای پایین شهر زندگی میکردیم و من توی خیابان مطهری تهران کار میکردم توی یه شرکتی و خیلی دوست داشتم که خونمون توی اون منطقه باشه یع فامیل دوری داشتیم که یه خونه سه طبقه توی خیابان ویلا داشت یادمه هروقت میرفتم سرکار توی تصوراتم احساس میکردم که دارم به خونمون میرم جالب اینجا بود وقتی سوار اتوبوس میشدم از دم خونه تا محل کار اگر باکسی هم صحبت میشدم میگفتم که ما تو خیابون ویلا زندگی میکنیم و برای مهمونی به خونه برادرم اومدم و تقریبا هرروز این کار رو تکرار میکردم اون موقع هیچ چیزی از قانون جذب نمیدونستم ولی وقتی این کار رو میکردم حس خوبی بهم میداد تا اینکه بعد از 1 سال از گذشتن این ماجرا به طور بسیار معجزه واری هدایت شدیم به اون منطقه برای سکونت سرتون رو درد نیارم مثالها و اتفاقها خیلی زیاده تو زندگیم ولی یه مدت بعد از اینکه ازدواج کردم فراموش کردم تمام اینها رو اونقدر در دغدغه های روزمره و بچه داری گم شدم که خودم رو فراموش کردم رویاهام رو و تواناییهام رو و با تکرار این حرف همسرم که دیگه تو و من مال خودمون نیستیم اول از همه باید حواسمون به بچه هامون باشه مهم نیست که خودمون لباس خوب نپوشیم اول بچه ها و دیگه بعد از ازدواج و بچه دار شدن به سرکار نرفتم چون همسرم میگفت بچه به مادر احتیاج داره و خودم رو فراموش کردم و گفتم راست میگه هیچی مثل مهر مادری نمیشه هروقت میرفتم خرید اول برای بچه هام خرید میکردم و اگر چیزی ته پولم باقی میموند برای خودم خرج میکردم و خودم رو لایق نمیدیدم که برم بهترین لباس یا وسیله رو برای خودم بخرم و الان با خوندن این مطلب زیبا از خانم شایسته عزیز به خودم اومدم با خودم گفتم نسیم این شرح حال تئه تو چیکار کردی با خودت با روحت تویی که هرچیزی رو اراده میکردی خیلی راحت به دست میاوردی الان جوری شده که برای تعویض یه ماشین لباسشویی ساده توی خونم باید به دنبال ارزونترین جنس و بی کیفیت ترین محصول تازه اونم به صورت قسطی خریدن باشم اما نه به خودم قول میدم که دیگه این کار رو با خودم نکنم و روحم رو آزار ندم چون من در قبال خودم مسئولم الان که دارم اینا رو مینویسم اشک از چشمام جاریه صبح از خدا خواستم تا کمکم کنه که چطوری باورهام رو تغییر بدم و بتونم نتیجه خوبی بگیرم و به ثروت برسم بعد در قسمت عقل کل راجب تغییر باورها جستجو کردم و به این صفحه هدایت شدم امیدوارم و ایمان دارم هممون با تلاش و پشتکار و با تغییر باورهامون به بهترین دستاوردها در زندگیمون دست پیدا میکنیم به امید خداوند همگی شاد سالم ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
سلااام و درود خانم نسیم تبریزی عزیز و گرانقدر و ارزشمند.
به به کیف کردم خانم از متن و داستان زندگی تون.
از اینکه چقدر خوب و عالی هدایت شدید خونه و منطقه مورد نظرتون.
و اینکه چقدر خوب از قانون استفاده کردید ناآگاهانه، و خدا رحمت کنه پدر و برادر عزیز و نازنین شما رو که بعنوان دستانی از خداوند باعث شدند شما لذت ببرید و تجربه لذت بخشی را حس کنید.
که اگه همون تجربه نبود الان شما نمی تونستید از اون درس بگیرید. و همین باعث شد دوباره قانون رو بیاد بیارید که باز هم دوباره با امید و انگیزه میتونید حتی صدها بار بهتر از اون تجربیات عالی رو خلق کنید به لطف الله مهربان.
و چقدر حس پاکی و معصومیت شما رو حس کردم منم اشکم در اومد که وقتی آدم متوجه میشه که روح و روانشو مورد آزار قرار داده و البته همه اینها تضادهایی بعنوان راهنما بعنوان کمک بعنوان یار و دوست من و شما هستند نه برای آزار و اذیت، اتفاقا همین تضاد در شما انگیزه و شوق و ایمان را زنده کرده و هدایت میکنه و به جلو حرکت میده، که باید سپاسگزار و قدردان باشید هم قدردان اون زمان، هم این زمان چون هر دو زمان با هم دو لبه ی یک چوب برای حرکت شما شدند.
مرسی که تجربتونو با ما صادقانه درمیون گذاشتید من هم یاد گرفتم.
باز هم دوست دارم از تغییرات و هدایت هاتون با خبر بشم.
خوب و شاد و ثروتمند باشید.
سلام بر دوست خوبم نسیم خانم گل
خیلی لذت بردم و خیلی،ببخشید یلحظه دلم سوخت سریع با اشتباهم پی بردم خدا پر عزیزتو و داداش عزیزتو رحمت کنه روحشون شاااد و عمر باعزت باشه برای شما خیلی لذت بردم از اون قسمتی که ندانسته قانون و بکار گرفتی اومدی خ ویلا که دوست داشتی بصورت معجزه آسا خونه خریدی،الان فهمیدی،اون معجزه نبود اون پاداش کارت بود از طرف خداوند وقتی داریم رو قانون جلو میریم پس معحزه نباد معنی داشته باشه و اینکه شما وقتی اونموقع تونستی الان که قانون و فهمیدی و اینجا هستی پس بهتر و هزاردرصد میتونی موفق بشی یکبار وقتی یکار نشد در ذهنتو به شد تبدیل کردی پس الانم بهتر میتونی پس با قدرت قدم بردار شبیه تمرین قدیمی ات که گفتی اومدی اینجا مهمونی خونه داداشت خونتون هم تو خ ویلاست الانم همینطوری به خواسته هات برس جذبشون کن تو میتونی میخوای،میشود
موفق و پیروز باشی تبریک میگم که الان اینجا و در کنار خانواده بزرگ صمیمی خودت هستی همه بهم برای هم باعشق نور میبخشیم تا از تاریکی عبور کنیم .شاد باشی
سلام
– باور داشته باشیم بدانیم که برای هر موفقیت بهایش را پرداخت کنیم
– اگر برای خریدی که می کنیم چانه می زنیم یعنی باورکمبود داریم
– چرا همش منتظریم که کالایی تخفیف بخورد بعد تهیه کنیم چون باور کمبود داریم
– وقتی چیزی را می خواهیم خرید کنیم و از قلب ناراضی هستیم یعنی باور کمبود داریم، یعنی با این کاردر مدار کمبودهای بیشتری قرار میگیریم و در فرکانس کمبود هستیم
– تخفیف گرفتن چند باور اشتباه دارد که خود عمل تخفیف گرفتن نشان میدهد که این باورهای مخرب را داریم
– باور کمبود ریشه تخفیف گرفتن است که خود را در تخفیف گرفتن و کارهای شبیه به این به ما نشان میدهد
– شاید مشکل پرداخت بها را هم نداشته باشیم ولی با وسایل تجملی مشکل داریم که این یعنی برای خود ارزش قائل هستیم
– فکر می کنی که وسایل گرانبها برای دیگری و مهمان است و تو نمی خواهد که داشته باشی یعنی لیاقت آن را نداری و خود را لایق آن نمیدانی یعنی خود را ارزشمند نمی دانی
– وقتی احساس عدم لیاقت و باور کمبود داری سعی میکنی که از همه چیز و همه خرجها کم کنی و وقتی این فرکانس را به جهان می فرستی از جنس همان هم دریافت میکنی
– وقتی باور عدم لیاقت داری و این باور محدود کننده را داری هر چیزی که وارد زندگیت هم میشود. اوضاع به سمتی پیش می رود که باور عدم لیاقت را به تو ثابت کند و آن نعمت را از دست میدهی
– باور عدم احساس لیاقت ؛ گرفتن نعمتهای شما با خود باور شماست
– اگر خواسته ای داریم باورش را باید بسازیم نه اینکه فقط خواسته جدید را بخواهیم که روی قبلی بگذاریم
– همه مخلوق خدا هستیم و همه ما بسیار ارزشمند هستیم
– وقتی باور ارزشمندی و باور فراوانی را داشته باشی بسیار دیگر از نعمتهای خوب هم وارد زندگیت میشوند
– احساس لیاقت است که راه ورود نعمتها را به روی ما می گشاید
– سعی کنیم که حتی یک دقیقه هم در احساس لیاقت و ارزش نداشتن را نداشته باشیم.
– ثروت یک امر ذهنی است وقتی ذهنی ثروتمند راداشته باشی ثروت به سمت شما می آید
– اگر ذهن ثروتمندی داری دنبال تخفیف نباش
– وقتی احساس خود ارزشی داری سایه ای سنگین را از روی خودت بر میداری که باعث می شود ثروت و موفقیتهای بیشتری به سمت تو بیایند
– خیلی از ایده هایی که داریم محقق نمیشوند به خاطر عدم لیاقتی است که درخودمان داریم
خدایا شکرت
ليلا باقری
سلام به استاد بزرگوار وهمسر گرامیشان
وتمام هم فرکانسی های عزیزم
خداراشکر خداراشکر چقدر حالم عالیه
چقدر تغییر کردم هر روز بر آگاهیهایم افزوده میشه .چقدر لذت میبرم از کامنتهای دوستان
پر از آگاهیه
سپاسگزارم
سلام به استاادم بقیه عزیزان
درموردعزت نفس شایسته جان بسیاارعالی توضیح دادن واقعاا
وقتی مریض میشی وخودتوشل ووارفته ترمی گیری یعنی داری لطمه می زنی به عزت نفس
یعنی ای ملت من گناه دارم ضعیفم برام دلبسوزونین
وقتی همششش مشکلاتتومی گی برای همه که برات دل بسوزونن
وقتی حتی ازخستگی چشات نمی بینه ولبخند روی لباته
یعنی خودتونمی بینی
وقتی
ازهمون کودکی تابحال همممیشه موردتخسین قرارگرفتی
وتو اون حرفا روبه خودت نگرفتی
ولی وقتی مادرت یه حرفی زد
تومچاله شدی زجرکشیدی واونوپذیرفتی
یعنی نهال عزت نفس سوخت
وقتی می خوای پول خرج کنی وعصبی میشی یعنی اینکه خودتولایق این پولی که دراوردی نمی دونی
والبته برای اطرافیان خوب خرج می کنی
فراوانی روهم باورنداری
وقتی مهرومحبت پددر ومادری که الان برای بقیه فرزندانشون ابدیت شدن می بینی
وزجرمی کشی میری توگذشته ها وخودتوقربانی وناکام می دونی این یعنی داری تخریبش می کنی عزت نفسو
وقتی می بینی همسراونجورکه حقته نبوده ونیست اتیش می گیری وقصه می خوری
وبازخودتوقربانی می دونی
وبرای خودت دل می سوزونی
این فاجعه است
بایدبدونی که همیشه راهی هسست
وقتی خودتودرچهارچوب سنت ببینی وبپذیری همینی که هست
یعنی توخودتوعاجزوناتوان دیدی وتوقربانی شدی
وقتی برای خودت کسی بشی ازنظرمالی وبازبخاطرحرف مردم شرایط روابطی افتضاح روبپذیری یعنی خودت رولایق نمی دونی وترس ازحرف مردم داری شرک داری وخودتومی پذیری که این شرایطوتحمل کنی
وقتی به این نسعله فک کنی که اینده ی بچه ها وحتی خواهران مجردم باطلاق من تهت شعاع قرارمی گیره
یعنی اصلا توداری یه خط دورخودت می کشی که تونمی تونی لایق فراترازاین نیستی
وقتی باوجودزیبایی وخوشتىپ بودن
ویک شخص که تونسته توی اجتماع برای خودش کسی باشه بازم می گی می میاد سراغ من اخه
وقتی همسرت هییییچ چیزی درزندگیت نیست جزیک هم خانه
اونم خونه وزندگی که همش بادستان هنرمند وتوانای توساخته شده
داره زندگی می کنه خیییلی عادی
انگارهمه چی براش عادی وعااالیه
وتوفقطط به دلیل اینکه بگم بره ازاینجا جایی رونداره
این حس دلسوزی
چیکارت کرد
جزبی احترامی ومعذب بودن خودت چیکارت کرد؟!!
وقتی نی بینی حتی شناسنامه ات مال خودت نیست
!!!
وتواصلااا نمی دونی کی بدنیا اومدی
چه تولدها که ندیدی ونسوختی
رفتی ازپیرزنها وپیرمردها پرسیدی واونها گفتن تقریبا قبل عیده بوده
وقتی می بینی سفف این خونه یورهست وفشارش روی یه ستونه
ومی گی اشکالی نداره حتما خداخواسته
وقتی هییییچ وقت هیییییچ درخواستی ازکسی نداری
واحساس می کنی زشته
ولی به محض درخواست یکی
چقدباسرعت عمل می کنی
این یعنی چه
جزاینکه خودت رولایق نمی دونی
وبرای همین وقتی گفتی وخواستی برای خودت کاری کنی همممه روبرگردوندن
قهرکردن
طلبکارشدن
پشت سرت حرف زدن
وهزالران نکته ی دیگه که اشک محلت نمی ده
حتی همین اشک
اصلا توچته؟
چرابرای خودت اشک می ریزی؟!!!
بگوببینم تووو توانایی کدوم کارونداری؟!!!!
بگو
اصلا بگوببینم ایابه کسی جزخداااحتیاجی داااری؟!!
تاحالا شده جایی کم بیاری؟!!
تاحالا شده ازپس یه کاری برنیای
اونم کارهایی که مثلا زنانه نیستن!؟؟
الله اکبر
تودیگه کذت نیستی
تودخترهمون خدایی هستی
که اومدبه خوابت وگفت شااادباش
رهاا باش
دیگه خدابایدچیکارکنه که بفهمی چقددبراش مهمی
اصلا چقدتومهمی
تویه بنده ی خوب خدایی
یه خالق قدرتمند
کلی خدمت کردی
پس عزیزترهم هستی
تازه توحتی اگه گناه هم بکنی باز خدادوستت داره
بابا توخییلی خوشبختی
قدرخودتوبدون
تودردونه ی خدایی
سلام ترلان زیبای من
هیچ کار خدا بی حکمت نیست رو امروز از هدایت معجزه آسای خودم به کامنت زیبای تو که انگار تک تک جملاتش رو با پوست و خون و رگ درک کردی و نوشتی، فهمیدم
واقعا تک تک ابن جملات ، تک تک شون من بودم الّا اون جمله خواهران مجرد که من خواهر ندارم
انگار خدا این روزها داره ترمز رسیدن من به خواسته هام رو احساس عدم لیاقت میدونه و میگه برو روی احساس لیاقتت کار کن
من همه ی اون چیزایی که خواستی رو برات فرستادم پشت در خونه ت بسته های پستی من تلمبار شده
ولی درب آهنین عدم احساس لیاقت چنان قفل شده که قفلهاش زنگزده
برو زنگار از اون قفلها بردار و راه رو باز کن برای سرازیر شدن نعمتهایی که خواستی و فرستادم
اونوقت ببین که چطور نعمت از در و دیوار سرازیر میشه برات عزیزم
از شما ترلان زیبادل و زیبا سیرت بسیار بسیار ممنونم که دستی شدی از دستان پرمهر خدای رحمان مهربانم که ترمز بزرگ من رو به من نشون دادی
و
از خدای مهربونم میخوام که تماااااام راههای برداشتن سریع و راحت این ترمز رو بهم نشون بده و واضح و بلند بهم بگه که چیکار کنم تا قفلهای این درب آهنین و محکم زنگار گرفته عدم لیاقت رو باز کنم و سرازیر شدن نعمتهاش رو با چشمهای بسیار زیبایی که بهم داده ببینم و غرق لذت بشم
خداااایااااا شکرت
خدایااااا شکرت
الحمدلله کما هُوَ اَهلُه بِعَددِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُک
خدایا شکرت همانگونه که سزاوارش هستی به تعداد عددی که خودت به آن ( آخرین عدد هستی ) علم داری
با نام خداوندی کا خالق تمام عالم هستی هست
سلام عرض میکنم خدمت اساتید عزیزم
و تمام دوستانی که این متن رو میخونن
من دیروز به این مقاله زیبا هدایت شدم و تمام ۱۲۴ کامنتی که تا الان اومده رو خوندم چون برام مهم بود ترمزامو شناسایی کنم و از زاویه های مختلف به رفتارام نگاه کنم
منم مثل تموم بچه ها این ترمز و عدم احساس لیاقت رو دارم در واقع کسی تو دنیای مادی نیست که این احساس رو نداشته باشه بهتر از قبل خودش میتونه باشه اما نهایتی نداره
و چن وقتی هست شروع کردم به این تمرین احساس ارزشمندی و عمل کردن با دانسته هام
وقتی یادم میاد که بهترین رستوران رفتیم و بهترین غذاشو سفارش دادیم اون خاطره بهترین خاطره من هست
وقتی یادم میاد رفتم بهترین باشگاه شهرمون ثبت نام کردم و بهترین مربی رو واسه خودم با برنامه گرفتم اون لحظه ها و یادآوریش برام احساس شجاعت جسارت ایمان توکل احساس ارزشمندی داره
وقتی میرم بهترین کافی شاپ های شهرمون و گرونترین آپشن توی منو رو سفارش میدم اون لحظه و یادآوریش برام واقعا احساس ارزشمندی و جسارت شجاعت ایمان توکل در من زنده میشه
وقتی میرم بهترین پاساژ های شهرمون و از بهترین مغازه ها سعی میکنم بهترین لباس رو بگیرم واقعا احساس فوقالعاده ای دارم
این تمرین ها برای خیلیا که از قانون باخبر نباشن یجور حماقت هست.
اما منی که سعی میکنم روی خودم کار کنم و ایمان به غیب داشته باشم فوقالعادس
دوستای عزیزم موفقیت یه مقصد نیست یه مسیره
ما از این مسیر باید لذت ببریم
با هر ترمزی که پیدا میکنیم و به اندازه درک اون لحظمون بهش عمل میکنیم باید لذت ببریم که داریم رشد میکنیم
مهم نیست تا الان چقدر اشتباه کردیم یا نتیجه خواستی نداریم مهم اینه که الان متوجه شدیم و سعی کنیم با هر قدمی که برای تعقییر شخصیتمون برمیداریم خوشحال باشیم و لذت ببریم
مگه از این همه آدم دوره بره خودمون چن نفر از این مباحث باخبرن و دارن جدی روی خودشون کار میکنن
واقعا وقتی فک میکنم که چقدر از انبوه آدم های دور برم دارن مسیر رو اشتباه میرن و اصلا از این صراط مستقیم خبر ندارن خیلی به خودم افتخار میکنم که فرکانس هایی فرستادم که الان اینجام و دارم آگاهانه روی خودم کار میکنم وسرمایه گزاری میکنم
میخام بگم سعی کنیم با لذت مسیر رو طی کنیم
خیلی سخته یه باوری رو پیدا میکنیم که خودمون یه عمر جلوی ورود نعمت ها رو سد کرده بودیم و در واقع ظلم کردیم در حق خودمون فقط با ذهن خودمون
اما باید بتونیم تقوا کنیم و جلوی ورود شیطان برای نجوای احساس قربانی شدن رو بگیریم
و با جدیت سعی در حل مسله خودمون باشیم
و خودمون هستیم تنها خودمون هستیم که باید به خودمون انگیزه بدیم و ادامه مسیر رو پر قدرت تر پیش بریم
دوستان عزیزم تک تک کامنت های شمارو خوندم و لذت بردم از اینکه انقدر صادقانه خود افشایی کردین و خیلی از رفتار های اشتباه خودم رو تو کامنت های شما پیدا کردم
واقعا ازتون سپاس گزارم
دیروز وقتی این مقاله رو میخوندم بلافاصله رفتم و دوتا برگه آچار گفتم چاب کنه
با احترام قیمت ها مقطوع میباشد و لطفا تقاضای تخفیف نفرمائید
و زدم دیوار مغازه
که گفتم نه دیگه تخفیف میدم و نه تخفیف میگیرم و علت تخفیف دادن رو هم تو ذهنم برسی کردم از ترس و کمبود بود
همین الان که داشتم تایپ میکردم یه مشتری اومد قیمت پرسید و قیمت دادم بهش گفت تخفیف نداره گفتم نه دوباره گفت ما مشتریتون بودیم ازتون خرید کردیم
منم گفتم غیر خواهم قیمت ها مقطوع هست برای تمام مشتریها میبینین که من روی دیوار برگه هم زدم
خدایا مارا به راه راست هدایت کن
به راه کسانی که به آنها نعمت دادی
نه به راه غضب شدگان
و نه گم راهان
سلام به دوستای عزیزم و خانم شایسته،از عصر شروع کردم به کنکاو کردن در درون خودم که ببینم چه ترمزی درونمه که از بچگی همیشه چند ماه دارا بودم،چند ماه فقیر،فکر کردم دیدم هنوزم خودم و خونوادم به این مسئله گرفتاریم،خیلی ناراحت بودم گفتم خدایا این مسئله داره از کجا آب میخوره که از بچگیم بوده هنوزم هست،فقط گفتم خدایا هدایتم کن تا این ترمز رو پیدا کنم،بعد اول اومدم دکمه کلیدی “مرا به نشانه ای هدایت کن” رو زدم که قسمت 15مصاحبه با استاد اومد که خیلی آگاهی تووش بدست اوردم اما باز قانع نشدم،گفتم خدایا ترمزم رو بهم بگو،اومدم عقل کل توو سوالها گذشتم،یه سوالی پیدا کردم که کمی شبیه سوال من بود که چرا چند ماه دارا هستم چند ماه فقیر،چندتا از دوستان پاسخ داده بودن که از باور کمبود و عدم احساس لیاقت میاد،اما باز قانع نشدم گفتم فکر نمیکنم از این باورها باشه،تا اینکه برای اولین بار نمیدونم چجوری خودمو توو این صحفه مقالات پیدا کردم تا حالا نیومده بودم الان نزدیک به سه ساعته توو این صحفه هستم و دارم میخونم،باز هم باور کمبود و عدم لیاقت،دیگه صدرصد که هیچ صدهزار درصد مطمئن شدم بله ترمزی که من و خونوادم از بچگی گرفتارش هستیم،از باور کمبود و عدم احساس لیاقت میاد
خیلی خوشحالم،خدارو شکر میکنم دوستان خیلی عالی کامنت نوشتن واقعا یکی از یکی زیباتر و پر از اگاهی واقعا دارم لذت میبرم از خوندن
ممنونم از همتون
خدایا نمیدونم چه جمله ایی رو به کار ببرم تا ذره ایی جبران مهربونیت باشه،فقط میتونم بگم خدایا شکرت،دوست دارم پروردگارم
سلام خانم شایسته ی عزیزم مهربان بانو ممنونم بخاطر اینکه دستی از دستان خدا هستی برای رساندن اگاهی ها به من و درست در زمانی که آن را میتوانم درک کنم این آگاهی ها به من میرسد .چقدر زمانبندی خدا بینظیر است خدایاشکرت
ترمزهایی مثل تخفیف .زرنگ بودن .سود کردن .قسطی بخر وگرنه نمیتونی یکجا بپردازی .رفتن به مغازه های سوت و کور برای اینکه جنسی پیدا کنم که هنوز صاحب مغازه گرون نکرده باشه واز درد ناچاری به من بفروشد و من ذوق کنم بگم چقدر عالی چقدر سود کردم حساب کردن دو دو تا چهار تا .خریدن غذای لذیذ و بعد داشتن عذاب وجدان باور کمبود باور بی لیاقتی باور خریدن جنس ارزان و چینی به جای جنس لوکس و مارک دار
باور حرص و طمع برای خریدن محصولات استاد تا زمان تمام شدن تخفیف .باور اینکه کد تخفیف بهم بخوره یا در عقل کل برنده بشم .
باور مخربی مثل از ما بهترون یا ااصراف کارها قشر مرفح بی درد .و اینکه چقدر بی عقلند که جنسها و کالاها رو گرون میخرن
باور پرسیدن یک لباس تز ص تا مغازه برای ده تومن ارزانتر وچونه زدن .
باور احساس عدم شایستگی برای داشتن بهترین لباسها و بهترین سفرها
باور فروش یک چیزی برای خریدن چیزی دیگر
باور اینکه چرا استاد با اینکه بی نیاز است اینقدر محصولاتش گرونه
باور اینکه اخ جون فایل رایگان اومد خخخخت
باور قضاوت دیگران
باور کمبود باور نبودن نگرانی تمام شدن
و…..
………
هزاران باور مخرب و ترمز ذهنی دیگر
امروز هدیه ای از طرف خدا توسط شما عزیز دل دریافت کردم که بسیار گرانبها و سود آور بود
خدایاشکرت که من رو در مسیر درست هدایت میکنی چقدر سنگ بزرگ جلوی راهم بود و نمیدونستم و توقع داشتم از زمبن و زمان .و چرا ها و علامت سوالها در ذهنم کنار رفت .اینجاست که انگیزه میگیرم برای خلق ایده های جدید و عمل کردن به اونها
اینجاست که با داشتن ذهن ثروتمند ثروت نعمت برکت انسانهای نازنین و دستان خدایی رو وارد زندگی ام میکنم
امیدوارم روز ب روز با کار کردن روی این اگاهی ها به رشد و پیشرفت خودم و جهان کمک کنم و ایمانی داشته باشم همراه با عمل
ممنونم و سپاسگذارم خانم شایسته دستت را از راه دور در قلبم میبوسم
در پناه خدا شاد و خوشبخت باشی
چقدر از این جملتون لذت بردم که نوشته بودید:«چقدر زمانبندی خدا بینظیر است»
باور فروش یک چیزی برای خریدن چیزی دیگر وای که چقدر این باور باعث شده چندین بار طلاهام رو بفروشم و یه گوشه از زندگی روبگیرم اما با یاری و هدایت خداوند بزرگوار و حاضر و ناظرم از همین الان برای همیشه قول میدم که دیگه هیچوقت چیزی رو نفروشم تا چیز دیگری بخرم طلا ملک و یا موارد قیمتی دیگه ممنونم دوست عزیز برای یاد اوری این باورهای مخرب ، و ممنون از سایت بینظیر و استادان پرفکت .
سلام بر اساتید عزیزم و دوستان بی نظیر حاضر در این سایت زیبا. خداروشکر میکنم که به این سوال و پاسخها و کامنتهای عالی هدایت شدم.. دوستان عزیزم
یکی از مصداقهای واضح باور عدم لیاقت در من، احساس گناه از داشتن چیزهایی بود که دیگران و اطرافیانم ممکن بود نداشته باشن.. سالها بود اینو نمیتونستم بپذیرم که من داشته باشم چیزی از بقیه کم نمیشه و هر زمان به بی نیازی و ثروت و.. فکر میکردم سریع یه نجوایی توی ذهنم میگفت:( پس بقیه که ندارن چی ؟!) و احساسم نسبت به دارندگی بد و منفی میشد و این ترمز همیشه منو سوق میداد به سمتی که هرچی بود اول به دیگران برسه بعد اگر چیزی مونده بود برای من باشه. فرقی هم نداشت اون چیز چی هست، پول.. امکانات.. روابط عاطفی .. جایگاه شغلی بهتر.. غذای بهتر.. سورپرایز تولد یا هدایایی که دریافت میکردم یا حتی یه صندلی برای نشستن و چند لحظه استراحت کردن !! همیشه دیگران در ارجحیت بودند تا نخوام سختی و عذاب وجدان در آسایش بودن رو به جون بخرم!! انگار قرار بود برای آسایشم به کسی جواب پس بدم. چون یک عمر شنیده و دیده بودم که دیگران از من مهمترند!! چون خودمو ارزشمند و لایق نمیدونستم و اگر آسایشی نصیبم میشد همراه با عذاب وجدان بود. تا اینکه اونو پس میزدم یا به کسی دیگر میبخشیدم که از شرش خلاص بشم و حتی با اینکار احساس وارستگی و بی نیازی بهم دست میداد!!! و چون اینکار باعث میشد آدم خوبی بنظر برسم تشویق میشدم بیشتر ادامه بدم ولی این مسئله به همینجا ختم نمیشد و گاهی حتی حق زندگی کردن رو برای خودم سبک و سنگین میکردم!! تا اینکه فهمیدم دچار شرک هستم و کاری که میکنم بخشندگی نیست و به نوعی باج دادن و پس زدن نعمتهای الهی هست. فهمیدم بجای شکرگذاری دارم نعمتها و دستهای بخشنده الهی رو پس میزنم و بخشندگی خداوند رو انکار میکنم و نادیده میگیرم.. فهمیدم که در ازای هر موهبتی که دریافت میکنم اول باید پذیرا و شکرگزار باشم و بعد هر زمان که به اندازه کافی پر و بی نیاز شدم میتونم واسطه و وسیله ی آسایش دیگران هم بشم. فهمیدم که نمیتوان از نداشته های خود بخشید و احساس بخشندگی کرد.. فهمیدم که خدا به همه نعمت میده اما عده ای قدر میدونن و روز به روز بیشتر بدست میارن و عده ای هم مثل من پس میزنن و راه نعمتهارو بروی خودشون میبندن..
خدایا شکرت که بالاخره در مدار درک این آگاهیهای ناب قرار گرفتم. خدایا مارو به راه راست هدایت کن راه آنان که بهشون نعمت داده ای و نه راه گمراهان.
سمیه جان عالی بیان کردیت داشتن احساس عذاب وجدان از داشتن نعمتها،
👏👏👏👏
با خوندن کامنتتان ،من هم به این ترمزی که در وجودم هست پی بردم.
ممنون که اینقدر زیبا نوشتید،برم که دوباره بخونم کامنت با ارزشتان را🌹🌹🌹
سلام دوست خوبم سمیه خانم گل
الهــــــــی آمین برای دعای آخرت
و متشکرم برای حضور شما در جمع ما متشکرم که داری برای زیباترشدن جهانم تلاش میکنی تا ایده های زیبایی و ثروت بیشتر بشه بما راحتتر برسه همتون عشقین عشـــــــــق دوستتون دارم
و خدای وهاب چقدر خوب و در مکان و زمان مناسب نعمت هارو رو سرازیر میکنه به زندگی مون .
من قبلا به این صفحه رسیده بودم و نکته و ترمز های بسیاری رو از این متن و دیدگاه بچها در زندگیم کشف کرده بودم اما باز هم هدایت شدم به اینجا من دوباره این متن را که فکر کنم مریم جان نوشته خواندم .
و من بازهم کمبود را کشف کردم .
من چند وقت پیش به خرید رفته بودم و طبق نیازم که به چند روسری زیبا احتیاج داشتم وارد مغازه ای شدم و چند تا روسری توی طیف رنگهای مختلف خریدم بعد خرید من این روسری هارو به شخصی نشون دادم و اون شخص بهم گفت حالا چرا این تعداد ؟
و من گفتم رنگ قرمز رو برای فلان لباسم گرفتم و رنگ سیاه رو برای فلان لباس و ……..توضیح دادم و بعدش اون فرد به من گفت کع به نظرم تو ولخرجی کردی با ۲ تا روسری هم میتونی اون لباس هار بپوشی .
من توانایی خرید اون روسری هارو داشتم و هیچ کاستی هم در پول نداشتم هیچ تخفیفی هم نگرفتم .
امااااااا اما با اون حرف ها دید من از حالت ثروت و لیاقت و فراوانی به سمت کمبود و عدم لیاقت رفت من بار ها توی خونه نشستم و اون روسری هارو سرم کردم و هر بار به خودم گفتم درسته این رنگ رو نمیخوام زیادی خریدم یا این اصلا کار برد نداره و ……..
و من از خریدم خوشحال که نبودم از پولی که خرج کردم رضایت رو که نداشتم هیچ بلکه کوهی از احساس بد هم سرازیر شد درون من و من اون روسری هارو توی کمدم گذاشتم و به خودم گفتم درسته من زیاد از حد ولخرجی کردم و باید این روسری هارو مدت طولانی داشته باشم و فقط برای زمان های خاص استفاده کنم .
و حتی مدتی قبل خواهرم از من تقاضای پول کرد و من راحت اون چه رو که میخواست بهش دادم بدون حس بد اما اگر بگم میتونیستم اون پولو با احساس خوب برای خودم خرج کنم دروغ گفتم .
نمیتونستم چون این نجوا میومد سراغ من که این ماه بیش از حد خرج کردی.
همممممه این احساس بد از یک حرف شروع شد از یک اتیش که هنوز در وجودم زنده بود و کامل خاموش نشده بود اتیش عدم لیاقت و با یک حرف شعله ور شد نتنها در اون بخش از زندگی بلکه در بخش های زیادی از زندگیم احساس کمبود رو به وجود آورد ..
و یادمه چند وقت پیش به یک مهمانی خوب دعوت شده بودم و ادم های سطح بالای هم راستش آنجا بودن اما میدانید من آن لحظه اصلا حال خوبی نداشتم اصلا از مهمانی لذت نبردم و بعد از مدتی من فهمیدم چرا چون من خودم رو لایق نمیدونستم در همچین مهمانی باشم با همچین آدم های بزرگی هم کلام بشم همچین غذا های خوشمزه ای بخورم دقیقا مثل فردی که مریم جان گفتن به ماشین دلخواهشون رسیدن اما چون لیاقتش رو نداشتن از دست دادن من هم همین طور دعوت شدم اما چون لیاقت را در خودم نمیدیدم احساسم بد تر و بد تر میشد و بسیار این سولات رو در مهمانی از خودم میپرسیدم.
چطورا برم خونه ؟اونجا بهتر میتونم تایممو بگذرونم .!
واقعا من این جا در زمان و مکان مناسبی هستم ؟
و کلیییییی استرس که من نمیدونستم منشع اش چیه .
همش کمبود لیاقت همش عدم لیاقت .
و بله اگر ما عدم لیاقت این شاه کلید مانع ورود ثروت رو از درونمون بیرون کنیم چه ترمز های بسیاری رو با خودش از ذهنمون بیرون میبره .
در پناه حق عزیزان
سلام دوست عزیزم
چقدر خوب توضیح دادین راجب ترمزهای خودتون
نکته جالب اینکه ما این ترمزها رو تقریبا همه داریم و به نحوی توی رفتارمون مشخصه ولی خودمون اصلا متوجه نمیشیم و این موضوع رو که عرض کردین که توی مهمونی همش حالتون بد بود بارها برای خود من پیش اومد و در شرلیطی قرار گرفتم که واقعا همیشه آرزو داشتم ولی اونجا که بودم حسم بد بود
و شما با دقت فراوان این موضوع شناسایی کردین و اینجا نوشتین
واقعا سپاسگذارم ازتون
باید بیشتر روی خودم کار کنم روی احساس لیاقت درونیم
بقول استاد ما خدایم مگه خدا ترسی داره یا احساس کمبودی داره
پس اگه باور ما بر اینکه ما جانشینان خدایم پس لیاقت بهترینها رو در تمامی ابعاد داریم
سلام دنیا جان،
چقدر زیبا ترمزها رو شناسایی کردیت.
اونجا که گفتید پول به خواهرتون قرض دادیت احساستون خوب بود ولی اگه برای خودتون خرج میکردیت احساستون بد میشد.
دقیقا منم همینطورم وقتی این متن خوندم گفتم وای منم اینطور هستم خرج یا قرض دادن برای دیگران همراه با حس خوب ولی متاسفانه برای خودم خرج کنم حسم بد میشه🥺
و منشأ این حس و رفتار من برمیگرده به عدم لیاقت داشتن 🥺🥺
در صورتی که از نظر خودم انسان فداکار،قانع خودم میدیدیم و این رفتار رو خوب،نیکو میدانستم و شاید تا همین الان بدانم که ثواب داره کمک به دیگران،
مثلا میدیدم کسی رنگ مو یا روسری گرون خرید میگفتم میتونست کمتر هزینه کنه به خواستش برسه و بقیش به فامیلی که نیاز داره بده اینطور ثواب برده و هم کمک کرد هم آخرتش آباد کرده😑😑
فقط یچیز ،مثلا رنگ کردن مو سالن های بالا شهر هستن با آرایشگاهای در پایین شهر با ربع همون قیمت موها را رنگ میکنن،
من برم پایین شهر موهام رنگ کنم از عدم لیاقتم یا برم سالن بالا شهر فقط بخاطر اینکه اون سالن معروفه و اسمش این نمیشه کمبود عزت نفس که فقط دونبال برند رفتن و اسم پزش.مممنووون میشیم کسی که درک کرده این تفاوت جواب بده؟؟؟؟
سلام دوست عزیز، اگر توان مالی دارید به ارایشگاه بالا شهر بروید ، هم با ادمهای ثروتمند هم نشین و هم کلام میشوید که این خودش باعث بالارفتن فرکانس شما میشود و در شما حس ثروتمندی ایجاد میکند،باعث میشود با ادمهای ثروتمند راحت تر باشید و از مصاحبت با انها احساس لیاقت کنید ، و نه احساس معذب بودن، ودر ضمن باعث بالارفتن عزت نفس شما میشود چون برای خودتان ارزش قائل شدید ودر ضمن استفاده از برند و سالنهای معروف مختص کسانیست که برای خود ارزش قائلند ولی متاسفانه در فرهنگ عامه به غلط با عنوان پز دادن به خورد ما داده اند ، باید دیدمان را نسبت به این قضیه عوض کنیم ، موفق باشید
سلام عسل عزیز
این جمله تون ک فرمودین استفاده از برند و سالنهای معروف مختص کسانیست که برای خود ارزش قائلند ولی متاسفانه در فرهنگ عامه به غلط با عنوان پز دادن به خورد ما داده اند
من این دید مثبت رو نداشتم و سرزنش میکردم اون خانم هارو و حالا متوجه شدم هرکس خرج زیادی کنه چه بسا برای ناخن و موهاش یعنی برای خودش ارزش قائله یعنی همون احساس لیاقت. و الان متوجه شدم این طرز دید سرزنش یه جورایی ریشه اش در حسادت هم هست و این باعث دور شدن من از نعمت میشد درصورتی ک من با دیدن هزینه اون خانمها باید ب خودم یادآوری کنم ببین چقدر پول دست مردم زیاده، ببین چقدر قدرت خرید دارن، ببین چقدر راحت خرج میکنن، ببین چقدر ثروت فراوان هست و دغدغه شون رنگ ناخن این ماه شون هست.اینا نشان ثروت و فراوانی جهان رو میده.
و یه برداشت اشتباه دیگه انم این بود ک میگفتم وا چه خبره مثلا فلانی این همه پول روی مو رنگ کردن داده، درصورتی اون آرایشگاه خیلی عالی و قشنگ موهاش رو رنگ کرده بود و کار حرفه ای تحویل داده بود، ولی در مقابل دیدم کسانی رو ک ارایشگاه های معمولی پایین شهر رو میرن و از موهاشون راضی نیستن و چند بار دیگه باید برن روش رنگ بزارن و کلی اعصاب خوردکنی برا خودشون بوجود میارن.
بارها شده برای خود من جاهایی ک برا خودم ارزش قائل نشدم چه اعصاب خوردکنی پیش اومده مثلا اجناس سنگینی دستم بوده و بجای اسنپ با وسیله نقیله رفتم و با اینکه سنگین بود دستم حاضر بودم کلی ب خودم سختی بدم ولی با اتوبوس برم و درمقابل جاهایی ک ب الهاماتم عمل کردم و اسنپ زدم مثل یک شاهزاده در کمال آسایش رسیدم مقصد و تو راه همش ب خدا میگفتم خدایا شکرت ک بهم گفتی اسنپ بزن و در کمال آسایش و راحتی رسیدم ب مقصد، حتی آدم قدردان تر هم میشه یعنی من توی اتوبوس با حال بد و سنگینی اجناس دستم حالم خوبه و سپاسگزار خداوند هستم یا در آسایش توی اسنپ؟ همینه ک باید ب خودمون ارزش بدیم و بگیم خدا این نعمات رو برای راحتی من مسخر من کرده. خودم از خودم دریغ نکنم راحتی رو.
سلام دوست خوبم
اتفاقا نادانسته اشتباه کردی و الان بهت میگم چرا
شما کار خوبی کردی،اون لحظه چند رنگـ متفاوت روسری خریدی بخاطر اینکه میخواستی لذت ببری و از رنگش خوشت اومد و با اینکارت اصلا پولتو حروم نکردی چون اون پول از جیب تو رفت تو جیب یهر بخشی دیگه از تو که داره تو این جهان باتو تو یک شهر یا کشور یا در این کره خاکی زندگی میکنه پس پولت ازین جیب به اون جیب رفت پس این نجوای مفت مفت مفت ذهنه که داره آزارت میده چرا چون هنوز برنامه کمبود تو ته ذهنت هست و اینجور موقعه برای اینکه دخل این ذهن و بیاری،باید همونروز یا فرداش درست زمانی که این نجوارو شنیدی باید بری دوباره یه رنگ دیگه شو بخری به ذهنت بگی به تو ربطی،نداره توحق نداری منو بترسونی من قایم مقام خدا هستم وتو رو خدابهم داد،تا بهم خدمت کنی نه حالمو بگیری و ازم سرپیچی کنی اتفاقا باید اون روسری هارو در بیاری هر روز حتی روزی دوبارم شده با رنگ لباست ست کن بزار برو جلوی آینه بگو چقد قشنگه وای چه کار خوبی کردم ترو خریدم چه حس خوبی بهم میدی بازم میخرمت رنگهای دیگتو میخرم عشق دنیارو میکنم ببین برای خاموش کردن نجوای ذهنت حتماااااا باید مخالفش که درسته رو انجام بدی،تا نتونه برات پر رو بازی دربیاره وقتی لطفااااا چیزی رو خریدی،به هیچکس خصوصا اونایی که میدونی موج منفی میدن و نگی یا اگه گفتی باید خودتو قوی کنی بگی نخیر اتفاقا ولخرج نیستم خوش خرجم خدابهم پول داد تا واسه دلم واسه خوب شدن حسم باهاش لذت ببرم بگو خدا بهم پول داد تا برم باهاش هرچی دوست دارم لازم دارم بخرم که با خرید کردنم دارم خیرات میکنم چون با پول خرج کردنمون باعث گسترش جهانمون میشیم اتفاقا اینجوری باید بری به جنگ حس کمبود و عدم لیاقت پس دیگه وسایلی رو که خریدی قایم نکن ازش استفاده کن نگران نباش خدا ببینه تو داری لذت میبری،بیشتر بهت میده اون حس گناه که باعث کمبود و ترس بیشتر میشه حتما فایل احساس گناه نداشته باش و گوش بده تو سایت هست خیلی بکارت میاد اگه گوش دادی دوباره گوش بده چون اینکار شما احساس گناه کردنم توش هست
دوست خوبم دعا میکنم روز بروز پول بیشتری بحسابت بیاد تا بتونی هرچی دوست داری بدون هیچ حس گناه و ترس کمبود وونگرانی بخری الهی آمین دوستتون دارم ببخشید ازینکه جوابم طولانی شد نیتم کمک کردن به بخشی از خودم که در شماست و جهت یاداوری بود تا بتونی انشالله ازین تاریکی که همه اسیرش هستیم راحتتر بگذری
سلام ، عرض ادب و احترام خدمت خانم شایسته عزیز و محترم.
وای که چقدر شما نحوه گفتارتون، متن هاتون، حرفاتون به دل میشینه، چه فرکانس ناب و آرامشی توی صحبتهاتون هست، واقعا از صمیم قلب سپاسگزارم که همیشه در جهت بهبود سایت زحمت میکشید و واقعا سایتی از همه جهت بینظیر دارین، سپاس سپاس سپاس ❤️
واقعا سوال بینهایت عالی بود و شما چقدررررر عاااااالی پاسخ دادین.
کلا این سایت نور علی نور هستش، استاد ، شما و اعضا سایت همگی یک مجموعه بی نهاااااااااایت ارزشمند و گرانبها رو تشکیل داده که واقعا اگه کسی خودش رو بتونه همفرکانس کنه با این سایت، انگار یه جورایی وصل شده به خود خود خودِ منبع آگاهیها.
… و اینکه ابن خداوند چقدر هدایتگره ❤️
بنا به درخواستی که داشتم از خداوند رحمان و سوالی که همش ذهنم رو مشغول کرده بود، من همین امروز از کلید نشانه هدایت من از سایت، هدایت شدم به فایل “باور احساس لیاقت ، پشتیبانی قدرتمند کننده برای اقدام در جهت خواسته ها” و چقدر بجا و عالی بود این فایل بارها خودندم و ذخیره کردم که باز ازش بهره ببرم، بعد با خودم گفتم همه سایت رو من دیدم، گشتم، چک کردم، بجز این بخش ینی منو “راهکارهای زندگی” چشمم افتاد به پاسخ به مسائل زندگی و کلیک کردم، ینی تا این حد هدایتگر؟؟ انگار خدا امروز دستمو گرفته، داره منو تاتی تاتی راه میبره که نیوفتم، ببین خدایاااااااا، “راهکارهایی برای شناسایی و رفع ترمز ذهنیِ مخرب با نام «احساس عدم لیاقت»” ، چقدر دقیق، چقدر بجا، ینی اگه با دستم میخواستم دنبال این دوتا فایل بگردم اینطور راحت نمیشد پیداشون کرد، میدونین؟ درسته که خیلی خیلی بهم چسبید و واقعا حال داد، ولی بقدری به قانون ایمان دارم و اعتماد دارم که خداییش زیاد متعجب نشدم، انگار انتظار داشتم که اینطور میشه، یعنی توقع من این بود و خیلی خیلی دقیق به انتظاراتم پاسخ داده شد.
خدایا هزاران هزار بار شکر بخاطر تمام هدایت هایت❤️
… و اینکه لیاقت داشتن
من همیشه با وجود اینکه شکر گزاری میکنم و همیشه سپاسگزار خداوند رحمان و رحیم هستم، همیشه سپاسگزار خداوندم بخاطر داشته هایم، سپاسگزار خداوندم بخاطر تمام نعمتهای بیکرانش، و از تمام شکرگزاری ها و سپاسگزاریها من قدردان تمام نعمتها و داشته هایم هستم، میدونین شاید یکی سپاسگزاری کنه ولی اونطور که باید قدر اون نعمت رو ندونه، ولی من قدردان تمام نعمتها هستم، قدر یک لقمه غذای خوشمزه، قدر یک لیوان آب گوارا، قدر یک همسر زیبا و باوفا، قدر دو فرزند زیبا و سالمم و قدر تمام داشته هایم رو میدونم، و در عین قدردانی و سپاسگزاری، همیشه احساس لیاقت و شایستگی میکنم به بهترینها، به نعمتهای بیشتر، به آب گواراتر و غذای خوشمزه تر، من همیشه احساس لیاقت میکنم به آرامش، آسایش رفاه و امنیت بیشتر، و مدام درحال بهبودی هستم، مدام درحال تقویت باورهایم هستم، و همیشه از خداوند رحمان و رحیم تو هر زمینه ایی عااااالی ترینها رو میخوام.
و آرزوی عالیترینها رو دارم برای شما و تمامی دوستان عزیز که حوصله کردین، زمان گذاشتین و متنم رو خوندین.
سلامت و سربلند باشید
❤️
باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و همراهان گرامی
بعد از خوندن این متن من تازه متوجه یه ترمزم شدم اونم عدم لیاقت و به قول شما استاد عزیزاین ترمزها معمولا خودشون پشت نقاب های قشنگ قایم میکنن تا نشناسیم
من تازه کلی ترمز با شروع دوره کشف قوانین زندگی پیدا کردم و فکر میکردم تموم شد امروز فهمیدم ترمز عدم لیاقت هم دارم راستش من کلاس های آموزشی برای بانوان میذارم و برای اولین بار رو این موضوع قفلی زدم که بابت آموزش هام هزینه بگیرم آخه قبلش خیلی سختم بود.هرکاری اگه انجام میدادم سختم بودم هزینه بگیرم و فکر میکردم چون خجالت میکشم و خجالتی هستم نمیتونم پول بگیرم در حالیکه از قبل اعلام کردم هزینه دوره رو و اصلا مبلغ بالایی نگفتم چون باورم این بود که مردم ندارن و گناه دارن از طرف من تحت فشار نباشن یه وقت(اسمش و گذاشته بودم دلسوزی)تا اینکه یکی از خانما که کارگر هم بود اون روزی که از سرکار اومد همونجا بخشی از پولی که کار کرده بود و داد به من بابت هزینه کلاس و من حس بدی داشتم و فکر میکردم حس دلسوزیه که البته شب رفتم واسه نوشتن ترمزام این و نوشتم که حس دلسوزی دارم که اشتباهه ولی امروز فهمیدم ریشه همون حس ترمز دیگه ای به اسم عدم لیاقت هست… من واقعا این ترمز و دارم و وقتی خودم و کنکاش کردم خیلی جاها ردش و پیدا کردم
منم که خدا نکنه بدونم چی به چیه در جا عمل میکنم سریع رفتم اول اینترنت خریدم آخه بسته ام تموم شده بود حاضر نبودم دوباره بخرم میگفتم منکه خیلی لازم ندارم هر وقت لازم شد به اینترنت پسرم یا همسرم وصل میشم(خودم و لایق نمیدونستم واسه خرج کردن پولم یا خسیس بودم که اونم از عدم لیاقت میاد شاید)رفتم بسته گرون و خریدم
بعد از اون تو گروه فیکی که از استاد بود عضو بودم البته هیچ وقت هیچی نخریده بودم فقط چون تیکه هایی از فایل ها رو میذاشتن گوش میکردم بعد با خودم گفتم چرا من اینجام در حالیکه تا الان ۶ دوره از دوره های استاد و خریدم تو سایت هم که همه چی هست پس چه چیزی باعث شده اونجا باشم؟رفتم بلافاصله از گروه خارج شدم.
یه باور اشتباه دیگه ای که دارم اینه که فکر میکنم زمان کم دارم عجله دارم واسه یاد گرفتن و این باعث میشه بجای اینکه درسن دوره ها رو گوش کنم و عمل کنم این و تموم نکرده اون یکی رو میخرم انگار فکر میکنم بجای اینکه دوره ها رو گوش کنم و درست درک کنم و عمل کنم دنبال یه میانبر آسونتر هستم حالا نمیدونم اسم این ترمز چیه عدم رعایت تکامل یا دور زدن و دنبال میانبر بودن و حل نکردن مساله ام
و الان فهمیدم روی ترمز عدم لیاقت باید خیلی کار کنم ممنونم استاد عزیز
سلام و درود سرکار خانم عبدی عزیز
اول من تبریک میگم به شهامت و صداقت شما از ابراز آنچه درونتان هست راحت بیان میکنید و می پذیرید
من واقعاً خوشم اومد و تحسینتون میکنم چون این خودش قدم صفرم هست، (یعنی پذیرش و صداقت بی رحمانه)
که این خودش احساس و فرکانس بهتری داره فرکانس صداقت و شجاعت و پذیرش و میل و اشتیاق بیشتر نسبت به تغییر رویه.
و مرسی که عالی اشاره کردید و با ما هم سهیم شدید نسبت به تجربه ای که داشتید و چقدر خوب شناسایی کردید باورها و فرکانس هاتونو در این مورد.
در مورد تیکه آخری که اشاره کردید بنظر میاد همون راه میانبر و عجله و شتاب داشتنی که گفتید همون تمایل ذهن تون برای طی نکردن تکامل بوده.
شما نه، بلکه برنامه ریزی ذهن ناخودآگاه تون، و(البته به خودمم اشاره میکنم و مستثنی نیستم) ذهن شیطانی و ویروسی و برنامه ریزی شده، همش میخواد قانون خداوند و خلقت رو دور بزنه، و فیلتر میکنه برای دیدن و شنیدن حقیقت، همش میخواد ماها رو فریب بده که، راه ارزان یا رایگان یا تخفیف یا فلانی نداره،
در صورتیکه قانون و عملکرد جهان و خلقت اینه که هر کس به یک میزان دقیقاً به یک اندازه به خداوند و ثروت هایش متصل است و امکان دست یابی دارد. (باور و ایمان به عدالت خداوند و جهان) هر کس میتواند به هر اندازه که بخواهد از کت جادویی خداوند بهره مند شود و برداشت کند.
وقتی بخوبی درک و باور کنیم که جهان مثل اسفنج عمل میکنه و بازگشت فرکانس ها و سیگنال های ما ست و همواره پاسخ میده و هر کس نتیجه انتخاب های خودش را آزادانه دریافت می کند دیگر کم و کمتر نگران دیگران میشیم (در این مثال وضعیت مالی مشتریان) و تمرکز رو روی بالاتر بردن فرکانس و مدار خودمون میزاریم تا به آنهایی که میخواهند کمک کنیم بعنوان یکی از بی نهایت دستان خدا.
من هم گاهی قدیم شبیه شما بودم ولی الان روز به روز کمتر میشه
و البته مقاومت هایم بشدت کمتر شده حتی کامنت نمیزاشتم ولی انگار قلبم شفا پیدا کرده و ترس و مقاومتم از مشارکت شکسته شده مدتیست تمام تمرکزم رو فقط روی محتوای سایت گذاشتم و چه حال خوبی و چه آگاهی های نابی دریافت میکنم.
تازه با اینکه کلی فایل استاد رو دارم از اول خیلی فایلها رو دوباره نگاه میکنم با جدیتی دیگر. با تعهدی بیشتر. با انگیزه و نیازی متفاوت تر.
بعضی وقتها آدم از روی اجبار درونی یا رفع تکلیف یا ثابت کردن برای اینکه بگه دیدی نشد!، فقط نگاه میکنه بدم نیست ولی عمیق نیست.
این فرکانس فرق داره با زمانیکه با همه وجود فکر و ذکرت میشه خوندن و نوشتن کامنت، میشه فایل دیدن و حتی در موردش صحبت کردن و تفکر کردن، فرق می کنه در زندگی مثال زدن
فرق می کنه عمل کردن و تنها راه نجات را این مسیر دانستن، مسیر تغییر زاویه دید مسیر تغییر باور ها بوسیله تغییر فرکانس ها و کلمات و عواطف و ذهنیت در هر لحظه، تا هر و هر و هر اتفاق و شرایطی که لایقش هستیم (بعنوان یک تیکه از خدای بی نهایت) جذب و تجربه کنیم و اطرافیان ما هم از این حال خوب ما برخوردار می شوند.
هر جا ذهن میخواد دور بزنه،گول بزنه، پارتی بازی کنه، فرار کنه، بترسونه، تنبلی رو بده، یا کم اهمیت جلوه بده همین موارد رو، یا بی ارزش و کوچک بشماره، یا بگه تو که بلدی ولش کن برو بعدی، اینو خودمم میدونم، صدبار دیدم یا شنیدم، از ترفندهای بسیار متنوع هر سری وارد میشه نجوای ذهن تا شکست بده ولی این هشیاری و آگاهی و در لحظه بودن و زرنگی ما بواسطه فرکانس ها و گفتگوهای درونی هر لحظه و روزانه ماست که مچ ذهن رو بگیریم و بگیم ما فریب نمیخوریم و اینا فقط برنامه ریزی قبلی ذهن است. ولی من گول نمیخورم.
بعد به خودمون بخاطر این پیشرفت و آگاهی و زرنگی واقعی جایزه های کوچک بدیم تحسین. و تشویق کنیم تا عزت نفس و اشتیاق و انگیزه مون بیشتر بشه از خودمون بیشتر خوشمون میاد.
بابا دمم گرم خوب فهمیدم آفرین ادامه میدم همینطور با جدیت.
بعد می بینیم حس لیاقت حس ارزشمندی حس دارایی هی بیشتر و بیشتر میشه
و همون طور که در کامنت بالا برای خانم کاظمی فرد عزیز هم نوشتم تو هر جایی تاجایی که میتونیم با توجه عمدی ببینیم و دقت کنیم و گوش ها رو تیز کنیم و تحسین کنیم و برای خودمون فراوانی ها رو ثبت کنیم که چقدر هر لحظه امکان ثبت خوبی و نعمت در جهان اطراف وجود دارد و بعد میگیم خداوندا سپاسگزارم.
خدای من دمت گرم
معذرت میخوام که این همه زیبایی و نعماتت را ندیدم و بی توجهی کردم.
خدای من شکرت.
خدایی که تمام کودکان را پیشاپیش روزی داده و بعد چطور ما نگران روزی مشتریان مون یا فردای خودمون هستیم؟!
مگه من باید نگران روزی فردای خودم و دیگران باشم؟! خدا باید انجامش بده.
مگه به من زندگی نبخشیده؟ مگه اون موقع که در رحم بودم معجزه و شگفتی و زیبایی به راه نینداخته؟
مگه شکوه و عظمتش را خبر ندارم؟ بعد نگران روزی امروز و فردای خودم یا اطرافیانم هستم؟
مگه اون موقع من که یک روزه یا یکساله بودم برای خدا فرقی میکرد؟ مگه میزان روزی برای او تفاوتی داره؟
مگه اون ماهارو ول میکنه یا میگیره میخوابه؟ یا میگه دیگه بستونه هر چی بهتون دادم؟؟!
پس دیگه چه جور عشقی چه جور شکوه و عظمتی چه جور بزرگی ای؟
مگه ایمان نداریم؟
مگه در قرآن و دعا نداریم؟
مگه طبیعت را خبر نداریم چطور مدیریت میشود؟
مگه از ابر و باد و باران و خورشید و زمین و آسمان و هر آنچه در میان آنهاست اطلاع نداریم؟
هر چیزی یا بهتر بگم هر موجودی که بهش میگیم انسان، آدمیزاد، صرفاً به خاطر وجود انسان بودنش، که در یک رحم و از طریق یک مادر پا با زندگی زمینی گذاشته با خودش با ذاتش هم لیاقت انسانیت رو به همراه آورده ….
صرفاً بابت تولدمون، عزیز و لایق شده ایم. چه بخواهیم و چه نخواهیم عزیز خداوندیم، عزیز در جهان هستی هستیم.
لایق در بین شکوه و عظمت و زیبایی های جور وا جور و متنوع خلقت هستیم.
صحبتم خیلی فکر کنم طولانی شد.
ولی این حرفا یهو از درونم از روحم سرچشمه گرفت.
امیدوارم شما هم لذت ببرید و خودم بارها برمیگردم و میخونم.
خوب باشید و موفق.
شما لایق بهترین نعمتها و خوبی ها و عشق و احترام و پول و ثروت و سلامتی هستید. عین من و همه عزیزان.
سلام خدمت دوستان عزیزم
سلام فرانک جان من بسیار لذت بردم از اینکه نوشته شما رو خواندم اسگزارم ازتون به خاطر اینکه احساسات وباور هاتون رو با ما به اشتراک گذاشتید.شما باور فراوانی در وقت وزمان هم باید روش کار کنید به نظرم باور فراونی در همه چیز در درجه اول اینو به خودم میگم چون منم مثل شما این باور های عدم لیاقت وکمبود رو در خودم حس کردم مثلا هر زمان میرم خرید که برای خودم لباس بخرم در نهایت برای بقیه لباس میخرم وخودم با دست خالی بر میگردم این بار ها وبازها در من تکرار شده و این باور عدم لیاقت منو میرسونه یا در کار من الان تقریبا استادم و توانایی آموزش دارم وکتاب نوشتم ولی بازم خودم را لایق آموزش دادن نمی بینم من عذر خواهم فرانک عزیزم ولی دیدم در پایان متنتون اینو نوشته بودید و من حس کردم اول به خودم با نوشتن این متن وبعد به شما یادآوری کنم.از شما وهمه دوستانم وپدر ومادر این خانواده صمیمی به خاطر وجودتون سپاسگزارم
سلام به خانوم شایسته عزیز و استاد عزیزم
خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم به خاطر الگو هایی که دیدم ( خیلی دوست دارم هدایت بشن به این مسیر زیبا )
اون دو الگو پدر و مادرم هستن با اینکه شاید اکثر باور های مخرب رو از پدر مادرم دارم ولی خدارو شاکرم که به من با نشون دادن تضادش خیلی از درس ها رو یاد داد و به قول معروف ادب از که آموختی از بی ادبان
این رفتار رو خیلی تو مادرم و کمتر در پدرم دیدم و اون موقع هایی که با مادرم میرفتم خرید رو یادمه که کلی چونه میزدن ( باز خداروشکر مادرم زیاد بحث نمیکنه ) و همش میگفتم خدایا این چه کاریه پول رو بده تموم شه بره دیگه اخه طرف تهش بگه 10 تومن کمتر اصلا 20 تومن چه تاثیری داره در زندگی ما یا اون طرف.
و مثلا داداشامو میدیدن که به دلیل همین تضاد عزیز موقع خرید درجا پولو میدن یا تهش میگن اگه راه داشت تخفیف بده و کارتو میدادن به فروشنده و این تضاد چقدر ارزشمنده واقعا و خدارو شکر باعث شد منم به این مسئله پی ببرم و موقع خرید (بدون آگاهی از این باور) قیمت محصولی که میخواستم بخرم رو میپرسیدم و میدیدم دارم آیا یا نه کمتر حساب میکردم که خب ارزش داره بخرم یا نه ، اگه بعدا چیزی بخوام بخرم پول دارم یا نه ، خداروشکر درجا میخریدم چون خیلی به این حسم اهمیت میدادم چیزی میخواست براش فراهم میکردم و نمیزاشتم این حسرت تو دلم بمونه
ولی خب از اونجایی که این باور ریشه ای هست و یه جاهایی خودشو نشون میده اگه بهش رسیدگی نشه
من خدارو هزاران مرتبه شکر بعد از یک سال کار کردن بروی فایل های دانلودی تونستم قدم اول رو بخرم (که خیلی زودتر میتونست اتفاق بیوفته ولی نیاز داشتم به یاد گرفتن یک سری درس ها و تکامل)
بعد زده بود 30 روز مانده تا تخفیف
اواسط قدم اول من باز ورودی پول داشتم به لطف خدا و میتونستم بخرم ولی اون حسی که گفت قدم اول رو بخر نگفت الان وقتشه بخر میخواستم قشنگ ازش استفاده کنم آماده باشم برای قدم بعد
بعد این شمارش معکوس هرچی به صفر نزدیک میشد و چشمم بهش میخورد میگفت بگیر دیگه الان پولت تموم میشه یا تخفیف میره دیگه پولت نمیرسه و من میگفتم نه خدایی که این یک تومن رو رسوند و بقیه اش رو هم میرسونه اگه ده برابر هم بشه میتونم بخرم به وقتش
تا اینکه صفر شد و گفت حیف از دست دادی و الان چیکار کردی پولتو الکی خرج کردی و با دوستم هم صحبت کردم همینو گفتم گفتم پولم نمیدونم چیشد باد هوا شد ولی الان فکرشو میکنم هرچی نیاز داشتم خریدم هرچی دوست داشتم داشته باشم و یا نیازم بود برای کارم
این کش مکش همش هست و خب الان خداروشکر هدایت شدم به اینکه بینهایت فراوانی وجود داره و من برای خودم لایق بودم که اون محصولات رو خریدم و دارم خداروشکر یاد میگیرم روند باور سازی ، پول پس انداز کردن که با پول دوست بشم
یک کاری انجام دادم که خیلی تو دیدن فراوانی بهم کمک میکنه با دیدنش
رفتم از روی پل عابر تایم لپس گرفتم از خیابون شهر به مدت نیم ساعت یا یک ساعت
و باورتون نمیشه اینقدر ماشین رد میشه اینقدر رد میشه با سرعت که اصلا تو ذهنم نمیاد که بگم حدودا چقدر ماشین میتونه باشه این میتونه خیلی تو ایجاد باور فراوانی کمکتون کنه یا دیدن خونه هایی که درحال ساخته خدارو شکر تو گرگان تو راسته صیاد هر دو ماه یا سه ماه یک زمین تبدیل میشه به ساختمون خدارو هزاران مرتبه شکر اینقدر فراوانی وجود داره و تازه هم به فروش میره هم رهن میشه جایی که لب جاده عه اسفالت هنوز نشده کوچه هاش تازه دارن میسازن
خداروشکر برای امروز یک روز عالی امیدوارم این مطالب کمکتون کنه
شاد و پیروز باشید
سلام دوست عزیز
به نظر من وقتی برای بهای یه کالا و محصولی ، خود فروشنده به هر دلیلی ،تخفیف گذاشته و ما هم شرایط پرداختش رو داریم چرا قبول نکنیم ؟
مثلا بعضی از فروشگاههای لباس و ……. ، تو یه فصلهایی از سال پوشاک و یا اجناسشون رو با تخفیف ارائه میدن ، مثلا نزدیک به پایان فصل هست یا طرف میخواد مغازشو جمع کنه و ……..
آیا شما اگه به قصد خرید اون اجناس بری بیرون و تو مدارشون باشی و از این دست فروشگاهها سر راهت قرار بگیره که جنس مورد نظرت رو با تخفیف ارائه میدن ازشون خرید نمیکنی و میگی نه من باید از جایی خرید کنم که تخفیف نداره ؟
استاد عباس منش هم موقع خرید ملکهاشون یه قیمتی رو پیشنهاد میدادن و میخواستن با قیمت مد نظر خودشون به ملکی هدایت بشن که علاوه بر اینکه تموم آپشنهایی که میخواستن رو داره قیمتش هم فلان قیمت باشه .
این یعنی اینکه باید رها باشیم تا از بهترین مسیرها به بهترین شیوه و قیمت به خواستمون برسیم . نه اینکه از حقارت بار ترین مسیرها مثل فکر کردن به تخفیف گرفتن و تخفیف داشتن به خواستمون برسیم که به قول دوستان نشانه بی لیاقتی و کمبود هست.
به نظرم وقتی شما در مدار تخفیف برای خرید قدم بعدی قرار گرفتی و شرایط پرداختش رو داشتی ، اگر خرید رو انجام میدادی از باور اشتباه کمبود و بی لیاقتی نمیبود، به شرط اینکه واقعا پول تو حسابتون رو برای نیازهای اولیه و ضروری احتیاج نمیداشتید ، ضمن اینکه نوشتید (پولم نمیدونم چیشد باد هوا شدولی الان فکرشو میکنم هرچی نیاز داشتم خریدم هرچی دوست داشتم داشته باشم و یا نیازم بود برای کارم ) من برداشت کردم که جلوی خودتون رو برای خرید قدم بعدی که تخفیف داشته گرفتید که از سر باور کمبود و بی لیاقتی نباشه .
به هر حال به نظرم اگه تو مداری باشیم که فروشنده خودش تخفیف گذاشته و ما هم براحتی از پس پرداخت هزینه اش برمیایم اتفاقا نشونه اینه که در مسیر درست هستیم رو باورهایمان کار کردیم
ولی وقتی از اول با نیت گرفتن تخفیف میریم خرید یا منتظر اینیم که تخفیف بذارن و خریدمون رو به تعویق میندازیم نشونه بی لیاقتی ماست و اگه در زمان برخورد با تخفیف اون جنس پولشو نداشته باشیم با قرض و قوله بخواهیم تهیه کنیم که پول کمتری داده باشیم باور کمبود به شدت در ما خودشو نشون میده .
درود به آگاهی شما خانم میرزایی دقیقا درست فرمودید
من از زمانی که روی این دو باورکمبود و عدم لیاقت شروع کردم به کار .
نشونه های خوبی رو میبینم .
وقتی ما با احساس لیاقت و بدون هیچ کمبودی فقط به این فکر میکنیم که اون چیز یا وسیله یا هر نیازی که داریم رو درخواست میکنیم همین .
و رهاش میکنیم و اگر نزدیک به مدارمون باش خیلی زود دریافت میکنیم
یه مثال بزنم مهر تایید باش به مطالب شما خانم میرزایی .
همسر بنده خیلی خیلی دوست داشت بینیشون رو جراحی کنن و همیشه بخاطر اینکه پولشو نداشت فقط میگفت چی می شد من بینیمو جراحی کنم خدا چرا من پولشو ندارم و هر روز به دنبال دکتر و اشخاصی بود که بینی شون رو جراحی کردن باهاشون صحبت میکرد و همیشه هم افسوس میخورد که پولشو نداره و نمی تونه.
من یکبار بهش گفتم عزیزم میشه به پولش فکر نکنی یه قرار مشاور با پزشک بزاریم حالا بریم پزشک مناسبش رو پیدا کنیم خدا بزرگه پولش جور میشه نگران پول نباش
شما باورتون میشه،! اما اونایی که با قوانین آشنا نیستن درکش نمی کنن .
هدایت شدیم به پیج یک پزشکی که خیلی عالی و حرفه ای از نمونه جراحی هاش و خدماتش با اعتماد به نفس محتوا تولید کرده بود با مدرک.
خلاصه من گفتم احساس خوبی به این پزشک دارم یه وقت مشاوره بگیر . من این و گفتم و مهمونی دعوت بودیم رفتیم خونه مادرم
حرف جراحی بینی افتاد و مادرم گفت واقعا می خوای جراحی کنی خانم گفت آره خیلی مطمعن هستم گفت دکتر چی گفت وقت مشاوره گرفتم و مادرم گفت من پولشو میدم برو جراحی کن من و خانمم جا خوردیم خانمم اصلا باورش نمی شد که زنان جراحی رسیده به خواستش رسیده . خیلی احسا خوبی داشت و درکش میکردم .
و من یادآور شدم که دیدی گفتم به فکر پول نباش خدا بزرگه برو جلو ، چقدر زود چقدر سریع می تونه نتیجه بده .
و جالب اینجاست که وقتی رفتیم مشاوره پزشکی که هماهنگ کردا بودیم یه پزشک فوق العاده خداوند برامون معرفی کرد و اون روزی که ما هدایت شدیم به مطب خیلی شلوغ بود و متوجه شدیم بعد اینکه مشاوره گرفتیم و با رضایت قبول کردیم که همون دکتر جراحی رو انجام بدن .
و موقع رزرو متوجه شدیم خانم دکتر یک هفته بود که تو تخفیف بودن و ما نمی دونستیم که هزینه ۳۰ میلیون شد برای ما ۲۳ میلیون همه این نشونه ها به من ثابت کرد که مسیر درسته نتیجه رو من می تونستم حدث بزنم که چقدر عالی میشه و همونطور شد .
از این مثال ها فراوان دارم ..
من آموزش دیدم که به کمبود فکر نکنم با احساس لیاقت بهترینها رو درخواست کنم و هیچ شکی در اجابتش نداشته باشم و کافیه کوچک ترین قدم براش بردارم و قدم بعدی روشن میشه .
وقتی ما نشونه هارو کشف میکنیم و به سمتشون حرکت میکنیم پله پله در مسیر خواسته با ایمان و احساس خوب بدستش میاریم چطوری از چه طریقی توسط چه شخصی به ما اصلا ربطی نداره .
در پناه الله شاد و سلامت موفق و پیروز باشید
سلام آقای شریفی
خدا رو شکر که در رهایی کامل روی باور فراوانی و احساس لیاقت خودتون کار میکنید و امیدوارم به همه خواسته هاتون بسیار عالی و از آسونترین راهها برسید .
من دوباره کامنت دوست عزیزمون آقای زمانی رو خوندم و متوجه شدم ایشون متظورشون از استفاده نکردن تخفیف قدم دوم این بوده که قلبشون به این خرید در اون زمان تایید نداده .
این جملشون :
( اواسط قدم اول من باز ورودی پول داشتم به لطف خدا و میتونستم بخرم ولی اون حسی که گفت قدم اول رو بخر نگفت الان وقتشه بخر میخواستم قشنگ ازش استفاده کنم آماده باشم برای قدم بعد)
و من با عجله کامنت ایشون رو خونده بودم و خوب متوجه نشده بودم .
به هرحال این عجله باعث شده بود که به درست یا نادرست بودن استفاده از تخفیف با توجه به قانون کمی بیشتر فکر کنم و خودم به سوالات درون خودم پاسخ بدم .
امیدوارم درک و منطق صحیحی بوده باشه .
سلام به همگی
بعد هدایت شدن به این پاسخ و خوندنش الان که دارم اینارو مینویسم یه جوریه حالم……
.واقعیتش من چند روزه دنبال شال پاییزی برای خودم هستم و میخام بعنوان کادو برای همسر برادرم اسلیپر بخرم ولی تو پیج های اینستا که دنبال شال و اسلیپر بودم دقت کردم که من بعد اینکه از جنس خوشم اومد سریع میرم تا قیمت رو چک کنم……و اگه تا حالا سفارش ندادم بخاطر این بوده که میگفتم باید دنبال یه پیج با قیمت های پایین تر باشم…….در حالیکه من چند وقت هم هست باورهای غلطم درباره ثروت رو مینویسم…..و از خدا میخاستم تا کمکم کنه…اومدنم به این صفحه نمیتونه تصادفی باشه………..
.الان که خوندم دنبال تخفیف بودن باور غلط کمبود رو تداعی میکنه هم خوشحالم که این باور رو متوجه شدم و هم واقعیتش ترسیدم…
ترس از اینکه چقدر از این باورهای ریز تو وجودم هست که شناسایی شون میتونه سخت وزمانگیر باشه و نیاز به دقت زیادی داره…..
اما اینم بگم که من تو این سه ماه عضویت تو سایت شاید حتی یه بار هم به صفحه پاسخ به مسایل شما نیومده بودم…حالا که با قدرت تصمیم گرفتم تا روی باورهای ثروت کار کنم به این صفحه هدایت شدم …خدای خوبم هزاران بار شکر به درگاهت که اینقد حواست به همه چیز هست..حس خیلی خوبی دارم………شکرت که برای بالا بردن سرعتم و شناخت بهتر باورهام منو به این صفحه هدایت کردی……خدایا شکرت که ایراد کارمو بهم نشون دادی….برای کسی که دنبال هدایت باشه تو خیلی خوب حرف میزنی فقط کافیه خوب گوش به فرمان باشیمم…
..خدایا شکرت که بنده خوبی مثل استاد عباسمنش و همسرشون رو در مسیر من قرار دادی تا با دیدن شهود عینی با ایمان قویتر پیش برم….ممنونم از شما و ممنونم از خدای خوبم بخاطر شما
سلام به عزیزانم.
من این متن خانوم شایسته رو بارها وبارها خوندم.
یه بار نوشتم با دقت وبارنگهای متفاوت.
و ذره ذره دارم این متن رو میخونم و میچشم.
واز وقتی که به خودم بها دادم با همون امکاناتی که داشتم با همون یه مقدار پولی که داشتم واقعا زندگیم تغییر کرده و کاملا متفاوت هس.
اول بار خیلی مقاومت داشتم ودرک نمیکردم این متن رو.
ولی دارم تکاملم رو طی میکنم و قشنگ میفهممکه حرکتم سریعتر شده.
واقعا دنیا مثل آینه است که نگاه میکنه ببینه تو چی نشونش میدی تا اونم همون رو بهت نشون بده والان این برام یه باوری است که بهش رسیدم.
خدایا ممنونم که مرا در مدار ارزشمندی ولیاقت قرار دادی.
من ارزشمندم چون بنده خدایی مانند تو هستم.
من ارزشمندم چون بهترین مخلوق تو هستم.
خدایا شکرت هر روز دارم رشد میکنم.