یکی از ملموس ترین جاهایی که «باور احساس عدم لیاقت» خود را نشان میدهد، رفتاری است که نسبت به پرداخت بهای خواستههایمان داریم.
از ملموسترین لحظاتی که میتوانیم «باور احساس عدم لیاقت» و «باور به کمبود» را در خود شناسایی نماییم، لحظاتی است که به شدت بر سر بهای کالای مورد علاقهمان چانه میزنیم یا بدتر از همه، با اینکه توان تهیهاش را داریم، اما به دنبال راهی برای نپرداختن قیمت واقعی آن و تخفیف گرفتن هستیم. یعنی همیشه داشتن خواستههامان را موکول به زمانی میکنیم که یک جنس تخفیف بخورد.
در یک کلام، پرداختن بهای خواستههامان برای ما کاری بسیار سخت است.
به خاطر این کد مخرب در ذهن، وقتی بابت کالا یا تجربه ای پول می پردازیم که دوست داریم، گویی جان از بدنمان خارج میشود و به شدت احساس بدی پیدا میکنیم و این بدترین فرکانس درباره «کمبود ثروت» است که یک آدم به عنوان خالقی که با فرکانسهایش، تجربههایش را خلق میکند، میتواند ارسال کند. فرکانسی که از یک طرف ما را وارد مدار کمبودهای بیشتر میکند و همزمان از نعمتهای بیشتری دور میکند.
اگر خوب خودمان را بشناسیم و ریشه ی رفتارها و واکنش هایمان را بدانیم، می فهمیم که موضوع تخفیف گرفتن نیست بلکه پای چند ترمز جدی در میان است که خودشان را به شکل تلاش برای به دست آوردن خواسته هایمان با تخفیف، نشان میدهند.
به همین دلیل دوست دارم یک نکته اساسی را اول از همه به خودم و سپس به همه افرادی که این متن را میخوانند و به دنبال موفقیتهای مالی پایدار هستند، یادآور شوم و ترمزی را به آنها نشان دهم که شناختن و رفع کردنش، از هر تخفیفی که بخواهی بدست بیاوری، سودمندتر است و می تواند عاملی باشد برای ورود ثروتهای بسیار به زندگی ات.
در واقع این جنس از رفتار که برنامه ریزی می کنیم تا تجربه خواسته هایمان را به زمانی موکول کنیم که یک جنس تخفیف می خورد یا به طور کلی به دنبال داشتن خواسته هایمان به صورت رایگان، تخفیف و… هستیم یعنی پرداخت بهای خواستههایمان برایمان سخت است، این رفتار خبر از دو باور بسیار مخربی می دهد که سرمنشأ تمام کمبودها و نداشتن هایی است که در زندگی خود تجربه می کنیم.
سردسته ی این دو باور، «باور به کمبود» است.
باور به کمبود نعمت، ثروت، عشق، موفقیت و هر چیزی است که ما آن را ارزشمند میدانیم.
سپس در ادامه کار به همین جا ختم نمیشود و این باور مثل یک دستگاه مولد، شروع به تولید هزاران باور محدود کنندهی دیگر نیز مینماید که در تمام تار و پود وجودمان ریشه میدواند و ما را وارد مداری میکند که از مدار ثروت فرسنگها فاصله میگیریم.
به همین دلیل، حتی تجسم کردن ثروتمند بودن هم برایمان سخت میشود.
قانون این است که مدار تخفیف خواستن، با مدار خواستنِ ثروت، از هم جدا هستند. نمیتوانی هم به دنبال تخفیف باشی و هم باور فراوانی را بسازی.
نمیتوان به فراوانی باور داشت اما مرتب به دنبال تخفیف نیز بود. این دو مسیر، خلاف جهت هم هستند به همین دلیل تو مرتبا در این مسیر در حال رفت و برگشت هستی.
دومین باور محدود کننده در این باره، «باور احساس عدم لیاقتِ داشتن ثروت» است. به این معنا که، درباره تجربهی نعمتهای بیشتر، احساس لیاقت نداری. خصوصاً هرچه آن نعمتها تجملیتر باشند، به خاطر احساس عدم لیاقت، راضی کردن خودت برای تجربهی آن نعمتها سختتر خواهد بود، حتی اگر مشکلی در پرداخت بهای آن نداشته باشی.
در واقع این باور، یعنی احساس عدم لیاقت، زاییدهی باور به کمبود است. یعنی باور به اینکه پول درآوردن، کار سختی است. حتی اگر آدمهایی را ببینی که به راحتی در حال پول ساختن هستند، به خودت خواهی گفت:
خوب، من آنقدرها خلاق نیستم که از عهدهی این کار بر بیایم(که خودش نشانهای محکم از عدم لیاقت و باور نداشتن تواناییهایت است). در نتیجه تنها راهکار برایت این خواهد بود که :
مراقب باشی در خرج پول، از هرگونه اسراف پرهیز نمایی و با این نگاه، آنقدر خودت را در مدار کمبود ثروت پش میبری که، ترجیح میدهی فقط برای نیازهای فوق ضروری هزینه نمایی. سپس آنقدر درباره نیازهایت دچار سوء تفاهم میشوی که نیازهای ضروری را نیازهایی تعیین میکنی که به زندهماندن وابسته است و هرگونه تجاربی که مربوط به روح و روانت است و اصلاً برای تجربهی آن نعمتها به این جهان آمدی را غیر ضروری میدانی مثل:
تجربه اقامت در یک هتل زیبا برای چند روز
یا تجربه خوردن غذا در یک رستوران که بهایش به اندازه هزینه یک ماه غذا در منزل است
یا تجربه سفر با بلیط فرست کلاس که بهایش به اندازه چندین سفر است
یا تجربه …
یا حتی تجربه استفاده از مبلمان چرم به جای اجناس چینی.
در حالیکه بی خبری دلیل اینکه هر روز از تجربهی این نعمتها فاصلهی بیشتری میگیری، همین نوع نگاه است و نه عدم توانایی ات در ساختن ثروت!
سپس باور محدود کنندهی «احساس عدم لیاقت در تجربه نعمت و ثروت» بیشتر در تو ریشه میدواند و تو را بیشتر در مدار عدم لیاقت فرو میبرد.
مثلاً ترجیح میدهی خودت از وسایل بیکیفیت استفاده نمایی و وسایل گرانبها و با ارزش را برای میهمان بگذاری…
به همین دلیل وسایل زندگیِ تو شامل دو دسته است:
ظروف دَمِ دستی بیکیفیت برای خودت و ظروف لاکچری زیبا برای میهمان
ملافه پاره و پوره و بی کیفیت و قدیمی برای خودت و ملافه نخی و خوشبو و خوشرنگ برای میهمان
و…
یا حتی بدتر از آن، این رفتار را درباره خودت و اعضای خانواده مثل همسر و فرزند نیز تعمیم دادهای
مثلا در خرید لباس موارد غذایی، مواد شوینده و تمیز کننده و … اولویت را با سایر اعضای خانواده قرار میدهی و سعی میکنی همواره نیازهای خودت را کاهش دهی و کمخواهتر شوی.
مثلا از آنجا که همسر و فرزندانت زیاد از دستمال های یکبار مصرف برای خشک کردن دست و … استفاده میکنند، تو ترجیح میدهی برای برقراری تعادل در مصرف دستمال حولهای، برای تمیز کردن خانه از دستمال های پارچهای استفاده نمایی.
یا لباس های ارزانقیمت و بیکیفیت بخری و به هر ترتیبی همواره هزینههای خودت را کاهش دهی تا کمتر اذیت شوی. چون به اندازه کافی احساس لیاقت تجربه بهترینها را نداری.
چون درباره لایق بودن و انسان خوب و باگذشت بودن، دچار سوء تفاهم شدهای. چون همواره برای راضی کردن خودت در استفاده از یک نعمت، به دنبال یافتن دلایل قانع کننده هستی. یعنی خودت را لایق نمی دانی تا برای خودت تا این حد هزینه کنی و فکر میکنی آنقدر ارزشمند نیستی که پول نازنینات را صرف این خواسته نمایی. در نتیجه یا از آن چشم میپوشی و یا به دنبال شیوههایی هستی تا دلایلی منطقیتر از لایق بودنت، پیدا کنی. یعنی به این شکل که:
«من توانستم تخفیف بگیریم
من رایگان این را به دست آوردم
من بهای واقعی اش را نپرداختم و …»
این احساس گناه را که برای خودت پول خرج کردهای، از خود دور می کنی و یا به خاطر این کار احساس قدرت هم میکنی در حالیکه نمیدانی ریشه این رفتار که در اصل باور کمبود و باور احساس عدم لیاقت است، چه نعمتهایی را از زندگیات دور نموده است.
نعمتهایی که قابل مقایسه با هیچ تخفیف و هدیه ای نیست. و تازه ماجرا به همین جا نیز ختم نمیشود و حتی اگر به خاطر یک باور قدرتمندکنندهی دیگر، نعمتی وارد زندگیات شود، این باورِ محدودکننده، به شکل یک اتفاق غیر مترقبه، آن نعمت را از زندگیات حذف میکند.
من داستانهای بسیاری درباره این موضوع از افراد زیاد داشتهام که نوشتهاند، ماشینی که آن همه سال دوست داشتم سوار شوم را خریدم اما اوضاع به گونهای پیش رفت و هزینههای غیرمنتظره به گونهای روانه زندگیام شد که مجبور شدم به خاطر آن هزینههای غیرمترقبه، که اصلا هیچ وقت در زندگیام وجود نداشتند، نهایتا ماشینم را بفروشم.
و بسیار حسرت میخورَد که ای کاش حداقل از امکانات آن ماشین مثل کولر و… استفاده کرده بود… ای کاش حداقل کاور پلاستیک صندلیها را در آورده بودم و لذت نشستن روی چرم صندلی را تجربه کرده بودم و…
در حالیکه خبر نداشت، همین رفتارها که نشانهی باور احساس عدم لیاقت و در نگاه وسیعتر، باور به کمبود است، آن نعمتها را از زندگیاش خارج ساخته است.
در واقع، « مأموریت باور احساس عدم لیاقت»، دور کردن نعمتها از زندگی شماست و حتی اگر به خاطر یک باور درست، نعمتی وارد زندگیات شود، این باور کاری میکند که آن نعمت بار و بنه اش را از زندگیات بَربندد و به شکلی باورنکردنی و غیرمنتظره از زندگیات بیرون برود.
این رفتار که همیشه به دنبال یک تخفیف ویژه هستیم تا به خواستههایمان برسیم، معنایش دقیقا این است که:
«من که به صورت طبیعی امکان تهیه این جنس را ندارم. مگر اینکه تخفیف بخورد. مگر اینکه ارزان شود. مگر اینکه وام بگیرم. مگر اینکه قسطی بپردازم.»
یعنی از یک طرف آن خواسته آنقدر شدید است که نمیتوانی بی خیالش شوی، از طرفی آن باورها آنقدر مخرب است که نمیتوانی به داشتنش به صورت طبیعی فکر کنی. به همین دلیل به جای تغییر این کد مخرب و این ترمز قوی، خودت را با این کد مخرب، هماهنگ میکنی.
درحالیکه این ماجرا نهتنها کمکی به افزایش توان مالیات نخواهد کرد، بلکه شروع به، برباد دادن نتایج سایر باورهای قدرتمندکنندهات نیز میگردد.
دلیل اینکه افراد پس از اینکه نعمتی را به دست میآورند و پس از مدت کوتاهی به شکلی عجیب و غیر منتظره آن را از دست میدهند، همین باور عدم احساس لیاقت است.
به قول استاد عباس منش که می گوید “بیشتر افراد، باورهای خود را تغییر نمیدهند بلکه، می خواهند خواستههای جدیدشان را بر آن باورها منطبق سازند” و این اصلا امکان ندارد و نتیجهاش ساخته شدن یک باور محدودکنندهی دیگر است که باید بپذیری چنین چیزی در سرنوشت تو نیست و این برای از-ما-بهتران است!
به نظر شما، «از ما بهتر هم مگر هست!».
اگر همهی ما به یک اندازه به منبع ثروت وصلیم و به یک اندازه توان خلق زندگیمان را داریم، از ما بهتر کیست؟ چه کسی لایقتر از خودم برای استفاده از این نعمت میتواند وجود داشتهباشد.
بنابراین، اگر به دنبال تجربهی موفقیت مالی پایدار هستی، توصیه میکنم، خیلی جدّی تعهدی غیر قابل مذاکره را برای ریشه کن کردن این باورها و این رفتارها شروع کن.
خصوصاً در مواردی که مربوط به آموختن قوانینی است که زندگیِ ما را متحول میکند، حتی پرداخت تمام دارییمان نیز در برابر نتیجهای که کسب می شود، مبلغ ناچیزی به حساب میآید و حتی یک دقیقه به تعویق انداختنِ شروعِ این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید، چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد.
خشت اولِ موفقیت پایدار، از ساختن «باور به فراوانی و باور به لیاقت داشتن ثروت»، شروع میشود.
باور احساس عدم لیاقت در تجربه ثروت، یک شاهترمز است که، اگر بتوانی روی این ترمز کار کنی و آنرا اصلاح نمایی ترمزهای بسیارِ دیگری، به خودی خود برداشته میشود.
زیرا باور احساس لیاقت، شاهکلید عزت نفس است و از آنجا که عزت نفس، مهمترین توانایی است که به شما قدرت میدهد تا خودت را باور کنی و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و بخواهی از آنها ثروت بسازی، وقتی این ترمز برداشته میشود به مداری هدایت میشوی که میتوانی از تواناییها و علائقت ثروت خلق کنی.
به همین دلیل استاد عباسمنش همیشه شروع موفقیتهایش را به ساختن عزت نفسش مرتبط میداند و به این دلیل، صرف نمودنِ وقت برای ساختن باور احساس لیاقت، تا این حد برای شما مهم است.
خصوصاً اگر صاحب کسب و کار خودت هستی، داشتن راهنمایی مثل روانشناسی ثروت۳، برای رونق کسب و کارت، یک ضرورت است. در جلسات این دوره، استاد عباسمنش بهتر از هر جای دیگری، چگونگی ساختن باور احساس لیاقت را آموزش داده است.
زیرا تا زمانی که باور احساس لیاقت را بعنوان مدیر کسب و کارت نسازی و این باور را به روح و روان کسب و کارت منتقل ننمایی، فارغ از انیکه چقدر خدماتت عالی است و چقدر محصولت باارزش است، هیچ راهی به مسیر کسب و کارها سودآور نداری.
پس واقعاً ارزشش را دارد که چنین سرمایهگذاری سودآوری برای خودت و کسب و کارت انجام دهی.
زیرا این، مهمترین سرمایهی اولیه تو برای شروع و رونق دادن به کسب و کارت است.
زیرا اگر میدانستی نداشتن باور احساس لیاقت، مانع ورود چه نعمتهای بزرگی به زندگیات شده، اگر آب دستت بود، آن را کنار میگذاشتی و جهادی اکبر برای ساختن باور احساس لیاقت، به راه میانداختی.
فقط مسئله این است که ما هنوز هم درک نکردهایم که ما، خالقی هستیم که تمام اتفاقات لحظات بعدی را با فرکانسهای این لحظه خلق میکنیم. فرکانسهایی که خود را به خوبی در رفتارها و واکنش ما به موضوعات مختلف افشاء می کنند و حقیقت باورهای ما را به ما نشان میدهند .
اگر برای ریشهکن کردن این باورهای مخرب جهاد به راه نیاندازی، هر دقیقه و ثانیهای که با این باورها پیش میروی، این ریشههای محدودکننده، در وجودت عمیقتر میشود و شاخ و برگهای بیشتری تولید میکند و نتیجهاش این است که:
احساس میکنی سالهاست که در یک سطح متوقف ماندهای و هنوز پس از اینهمه تلاش، اوضاع مالی رضایتبخشی نداری. نتیجهاش این است که همیشه درگیر پرداخت قسطهای تمامنشدنی میشوی.
نتیجهاش این است که همیشه درگیر جور کردن هزینههای زندگیات خواهی بود. همیشه درگیر تلاش برای اخذ یک وام دیگر برای پرداخت قسط چند وام قبلی هستی و به این شکل اوضاع مرتباً پیچیدهتر و غیرقابلکنترلتر میشود و نمیدانی که این موضوع اول از همه از اینجا شروع شد که مشتاق داشتن خواسته هایت به صورت رایگان، ارزان و یا بهره مندی از یک تخفیف ویژه بودی.
این مانع خیلی ریز است و خودش را در قالب سود، زرنگی و زیرکی نشان میدهد اما خودمان بهتر میدانیم که این حقیقت ندارد.
حقیقت این است که هیچ لذتی بالاتر از این نیست که آنقدر ثروتمند باشیم که برای داشتن خواستهای، نیازی به حتی دانستن قیمت آن نداشته باشیم و فقط اگر آن را نیاز داریم، تهیهاش نماییم.
خصوصاً کالاهایی که ارزش افزودهشان بینهایت است. مثل کالاهایی که روح و روان ما را متعادل میکند و ما را به طبیعت ثروتمند و بینیازمان باز میگرداند و آن را به یادمان میآورد و ما را در مدار آن ثروتها قرار میدهد.
به همین دلیل تأکید میکنم حتی یک دقیقه به تعویق انداختن شروع این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد. زیرا هر ثانیهی شروع نکردن تغییر این باورها، بسیار برایمان گران تمام میشود و در هر ثانیه، ما را از ثروتهای بیشتری دور میکند و به ضررهای بیشتری نزدیک میکند.
فقط وقتی این ریشه را در وجودت دنبال میکنی، می فهمی که چه شاخ و برگهای تمامنشدنی ای دارد.
به همین دلیل است که استاد عباس منش در دوره ثروت ۱ و جلسات اولیهی ثروت ۳، تا این اندازه بر ساختن باور فراوانی تاکید دارد و می گوید وقتی این باور ساخته می شود، هزاران باور محدودکننده خود به خود از وجودت حذف می شود.
تا زمانی که این باور در وجود ماست، راهی به سوی موفقیت مالی پایدار و استقلال مالی پایدار به معنای واقعیِ بینیازی، نخواهیم داشت. زیرا ثروت یک امر ذهنی است؛ اول ذهن شما ثروتمند میشود و سپس آن ذهن ثروتمند، ثروت را وارد زندگی شما میکند.
ذهن ثروتمند، یعنی ذهنی که فراوانی را باور دارد و میداند که بینهایت ثروت برای همه در جهان وجود دارد، هرگز برای داشتن خواستههایش انتظار تخفیف را ندارد و با عشق، بهای خواستههایش را تمام و کمال میپردازد.
ذهن ثروتمند هرگز تجربهی خودش را به خاطر گرفتن تخفیف، به تعویق نمیاندازد.
ذهن ثروتمند هرگز داشتن خواستهاش را منوط به گرفتن تخفیف نمیداند و چنین ذهنی سبب هدایت فرد به مسیر ایدههای ثروتساز میشود.
به شما هم توصیه می کنم که اگر میخواهی که به موفقیت مالی پایدار برسی و به مدار ثروت دسترسی داشته باشی، کلا از همین حالا ذهنت را به روی دنبال تخفیف بودن برای داشتن خواستههایت ببند و آن را جزو خطوط قرمز زندگیات بدان.
بهتر است همیشه به جای اینکه بخواهی چیزی ارزان یا رایگان شود تا بتوانی آن را بخری یا داشته باشی، این باور را بسازی و این درخواست را از جهان داشته باشی که توان مالی تو بیشتر شود تا بتوانی هر چیزی را که میخواهی بخری. نه فقط دربارهی محصولات ما، بلکه در مورد همهی مسائل زندگیات و همه خواستههایت این باور را بساز.
زیرا وقتی این کار را انجام میدهید، و جهان جدیت شما در این موضوع را میبیند، دیگر شما را در مداری قرار میهد و شرایطی را تجربه میکنید که اول به شما توانایی خرید را میدهد و بعد آن خواستهی مورد نظر را به شما نشان میدهد.
زیرا این باور به تو احساس قدرت بیشتری میدهد و تو را به مسیرهایی هدایت میکند؛ و به استقلال مالیای میرسی که میتوانی در هر زمان، هر آنچه که مورد نیازت هست را بخری، بی آنکه نگران قیمتش باشی یا اصلا حتی به قیمتش نگاه کنی.
در هر صورت، اگر درباهی برداشتن این ترمز و ساختن باور احساس لیاقت، متعهد و مصمم هستی، دوره روانشناسی ثروت۳، منبعی کامل از آگاهیها خالص و ورودیهای مناسب برای ساخته شدن باور لیاقت داشتن برای نعمتها است.
هرچه بیشتر روی ساختن این باور کار کنی، احساس خودارزشی بیشتری میکنی. و این احساس به شما کمک میکند تا خودت و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و مهمتر از همه، به این فکر کنی که چطور می توانی از این توانایی ها ثروت بسازی و مهم تر از آن، ایده هایی را جدی بگیری و اجرا کنی که به خاطر این طرز تفکر به ذهنت خطور می کند.
حتی نمیتوانی تصور کنی که با ساختن باور خودارزشی،، چه سایه سنگینی از سر توانمندیهایت بر میداری که تا حالا اجازه شکوفا شدن به آن تواناییها را نداده بود.
زیرا بارها، خواستههایی در وجودت شکل گرفته بود تا بخواهی بخشی از توانمندیهایت را بروز دهی. هزاران ایده در راستای آن خواسته ها آمده بود، اما از آنجا خودت را ارزشمند نمیدانستی و از آنجا که فکر میکردی موفق ها همان از شما بهتران هستند، آن ایدهها و آن تواناییها را جدی نمیگرفتی که بخواهی برایشان اقدام نمایی. در نتیجه آنهمه شور و شوق که با آن خواستهها آمده بود، با سمّی به نام «باور احساس عدم لیاقت» در نطفه خفه میشد و به این ترتیب خواستههای بسیاری در وجودت تبدیل به رویایی دور و دراز شده است. صدهایی ایدهای که هرگز فرصت تحقق یافتن نیافتند و زیر سایهی سنگین باور عدم لیاقت ماندند و هرگز فرصت ابراز وجود نداشتهاست.
حالا زمان آن است که جهادی اکبر برای ریشه کن کردن کدی مخربی به نام «احساس عدم لیاقت در داشتن نعمتها» را در وجودت اصلاح کنی.
به همین بخش اعظمی از آموزش های دوره روانشناسی ثروت 1 اختصاص دارد به شناسایی این دو باور مخرب «باور به کمبود و باور احساس عدم لیاقت» و راهکارهای و تمریناتی برای تغییر این دو باور.
در دوره روانشناسی ثروت 1، شما به وسیله ی آموزش ها و تمرینات این دوره و خودشناسی ای که در این روند طی می شود، فرایندی تکاملی را طی می کنی برای تغییر شخصیت خود.
این تغییر ابتدا در ذهن و افکارت ایجاد می شود و سپس به اندازه ای که این نوع تفکر را جدی می گیری و در ذهنت می پرورانی و تمرینات را به همان شیوه ای که استاد از شما خواسته است انجام می دهی، رفتارها و راهکارهایت را تغییر می دهد. نگاهت به مسائل زندگی ات را تغییر می دهد. نگاهت به توانایی هایت را تغییر می دهد و مهم تر از همه ایمانت را برای قدم برداشتن، مسائل را حل کردن و مولد ثروت بودن تقویت می کند و در طی فرایندی تکاملی، به زندگی ات آنچنان کیفیت می دهد که ربطی به شرایط کنونی ات نداشته باشی.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و نتیجه ای که می توانی با عمل به آنها بسازی
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام به استاد عزیزم و مریم مهربان و همه دوستانم. مریم عزیز من این متن شما را بارها در برهه های مختلف خونده بودم. ولی به اندازه ای که از اموزشهای استاد در مورد موضوع لیاقت درک کرده بودم، این متن رو هم به همون اندازه درک میکردم. قبلا استاد توی ثروت یک گفته بودن اینکه برای احساس لیاقت همون چیزی رو که برای مهمون در نظر میگیری برای خودت هم باید در نظر بگیری و ما کلا با همین فرمون پیش میرفتیم و بعضی جاها مثلا برای تهیه مواد غذایی با کیفیت و ظروف مناسب برای خودمون احساس لیاقت ایجاد میکردیم ولی بیشتر با این نگاه که برای ثروتمند شدن ما باید این تمرینا رو انجام بدیم .نتیجه اش این میشد که ما یعنی هم من و هم همسرم همیشه به دنبال تخفیف بودیم و دنبال ارزان خریدن و اگه چیز گرونی میخریدیم و همونم با تخفیف بیشتر به عنوان اینکه حالا یه تمرینی انجام داده باشیم در راستای بالا بردن احساس لیاقت. ولی همیشه غمگین بودیم و هیچ انگیزه ای برای ثروتمند شدن و انجام عملی کارهایی که میدونستیم باید انجام بدیم برای ثروتمند شدن رونداشتیم. من ته وجودم سالها احساس غم و ناراحتی و نارضایتی از زندگی و وضعیت مالیم داشتم و دارم اما یکی دوهفته پیش من اومدم با همسرم صحبت کنم که من ادم غمگینی ام، من احساس میکنم که اصلا خودم رو دوست ندارم با اینکه روی عزت نفس کار کرده بودم با اینکه توانایی های بالایی دارم و حتی رفتم تو زمینه معماری بدون اینکه تحصیلات دانشگاهی در این زمینه داشته باشم رفتم یکسری اموزشها تهیه کردم و از طریق اونها کسب درامد کردم و اعتماد به نفسم بالاتر هم رفت ولی همیشه این احساس غم و نارضایتی از خودم و زندگیم همیشه با من و همینطور همسرم همراه بوده با اینکه همسرم هم توانمندی های فوق العاده ای داره و همیشه تو هر عرصه ای وارد شده جز بهترینها بوده حتی در کنکور جز اولینهای کشور بوده ولی ما دو نفر همیشه حتی با وجود این توانمندیهامون بازم خودمون رو دوست نداشتیم و وقتی من با این مضمون شروع کردم به صحبت کردن باهاش از صحبتامون رسیدیم به همین متن مریم عزیزم که من بارها خونده بودمش ولی به تک تک نکاتی که ذکر شده در این متن ما به وضوح اون شب رسیدیم با بررسی تک تک تصمیمات ما توی زندگی برای خرید هرچیز و نحوه زندگی کردنمون و مقایسه اش با زندگی دو خواهرم که کاملا برعکس ما هستن و به نظر ما ولخرجی میکنن. ما متوجه شدیم که اونها ناخودگاه دارن به قانون لیاقت درست عمل میکنن. دوستان من که دارین متن رو میخونین این یه نکته رو بگیرید قلب شما باز میشه از زندگی لذت بیشتری میبرید و مدارتون قطعا تغییر خواهد کرد، اینکه تا میتونید به نیازهاتون پاسخ مثبت بدید و با عشق با بالاترین هزینه ها تا جایی که پولش رو دارید و نه با قرض و وام برید بهترینها رو بخرید اگه پولشو دارید بهترینشو بگیرید اگر ندارید نرید چیز ارزونو بی کیفیت بخرید. نگران تموم شدن ته حسابتون نباشید باور کنید میاد سمتتون. یکی از همکاران همسرم که در پایین شهر تهران زندگی میکرد تصمیم گرفت بره و تو یکی از مناطق خوب تهران زندگی کنه حتی اجاره ای که اجاره اش ده برابر بوده حتی بیشتر از حقوق کارمندیش ولی وقتی این لیاقت رو در خودش میبینه و حرکت میکنه و میره اونجا و حتی مادرو خانومش هم ناراحت و نگران این موضوع بودن که از پسش برنیاد ولی درهایی براش باز میشه که سه چهار برابر اون اجاره به درامدزایی میرسه. خواهر خودم با این که شهرستان زندگی میکنن ولی همیشه میاد خریدهاشونو از بهترین پاساژای تهران انجام میده و زندگیش هم روز به روز خداروشکر بهتر میشه و اون یکی خواهرمم همینطور هر وقت برای مسافرت جایی میرن کلی خرید میکنن یه سفر کیش سه چهار روزه 40 میلیون تومن خرج کرده بودن ولی همیشه ما فکر میکردیم با خودمون که اینا دارن ولخرجی میکنن و ما تازه متوجه شدیم که اونها خیلی عالی دارن به قانون عمل میکنن بدون اینکه درموردش بدونن. دلیل اینکه اونا اینجورین و من این شکلی دلیلش همون چیزیه که دوست عزیزم نوشا خیلی خوب اشاره کردن تو کامنتشون چون من همیشه کمبودها رو میشنیدم از پدرو مادرم و احساس دلسوزی و ترحم داشتم بهشون و سعی میکردم از بچگی به قول خودم ادم ولخرجی نباشم و در عوض اینکه خواهرو برادرم ولخرجی میکنن من ولخرجی نکنم و پول پدرومادرم رو حفظ کنم. ولی با تمام این داستانا خواهرو برادرم که ولخرجی میکردن پول همونا رو پدرو مادرم جور میکردن و الان نمودش رو تو زندگی خواهرام میبینم همونطور که خواسته های اونا بزرگتره و سعی میکنن بهترینا رواز همسرشون بخوان به همون میزان هم چیزای بهتر و با کیفیت تری رو دریافت میکنن ولی زندگی من شده سراسر از چیزای چیپ و بی کیفیت. و اینها باعث شده که من نه تنها از پدرو مادرم توقعی نداشتم که بهم چیز گرون و خوبی بدن بلکه از دیگران هم که بخوان بهم بدن هم حس ناراحتی دارم که میخوام اون نعمتهای خوبو دریافت کنم. از طرفی خرج نکردن و نخریدن شده از عادتهای به ظاهر خوب من اما یه عمر با این تفکر که اره چون من انسان ولخرجی نیستم من ادم خوبه ام نگو که داری بدجوری خودتو گول میزنی و هر روز غمگینتر میشی و هر روز از خواسته هات دورو دورتر میشی. منو همسرم به حدی از هر خرج کردن اضافه ای دوری میکردیم که به شدت ادمهای افسرده ای شده بودیم که هیچ انگیزه ای برای ثروت ساختن نداشتیم چون خرج نمیکردیم برای خودمون. بچه ها این یه تمرین نیس که بری رستوران خوب، بری ویلای لاکچری برای مسافرت بری خونه خوب بشینی حتی اجاره تو منطقه خوب اینکه بری از بهترین پاساژها بدون تخفیف گرفتن خرید کنی این یه تمرین نیس این خود خود عمل کردن به قانونه هر چیزی رو که میخوای بخاطر ارزون بودنش بخری و منتظر بمونی که تخفیف بخوره اخر زمستون بخری بدون که داری خودتو هزاران فرسنگ از مسیر ثروت دور میکنی . فهمیدن همین یه نکته به شدت امیدوارتون میکنه به اینده و به شدت عملگرا میشین برای ساختن ثروت. اگر که عمل کنید واقعا و برید جایگزین وسایل بی کیفیت زندگیتون وسایل خوب بخرید هم برای خودتون هم برای خونتون. بهترین و لاکچریترین رستورانا و کافه ها و ویلاها رو سعی کنید برید. برید برای تولد خودتون به بهترین رستوران و بهترین وسایل رو بخرید چون شما ارزششو دارید چون همه ما ادمای ارزشمندی هستیم باور کنید که اگر به تنهایی به همین یه قانون عمل کنید به شما چیزهایی داده میشه که در رویاهاتون هم نمیبینید، به شدت نمود این موضوع رو در ادمهای اطرافم بررسی کردم و در زندگی خودم هم همینطور. داستان معروفی هست که میگه دو تا کارمند بودن یکی تا نصفه ماه درامدشو خرج میکرد و بهترین غذاها رو میخورد و به بهترین رستورانا میرفت و نصفه دیگه ماه جیبش خالی بود اون یکی همکارش که همیشه سعی میکرد پولشو حفظ کنه تا اخر ماه و زندگی معمولی داشت یه روز ازش میپرسه چرا اینطوری زندگی میکنی، میگه توتا حالا سیگار برگ استفاده کردی تا حالا به فلان رستوران معروف رفتی و فلان غذای خوشمزه رو امتحان کردی. این همون داستان باور لیاقتهاس مگه ما چقد عمر میکنیم که از زندگی همین چیزا رو هم تجربه نکنیم پس به خودمون فرصت با کیفیت زندگی کردن و تجربه های قشنگ رو بدیم. یه کلیپی از دونالد ترامپ دیدم که راجع به یکی از دوستانش داشت تعریف میکرد که چطور شد ثروتمند شد ترامپ میگفت دوستم جیبش خالی میشد ولی با پرواز فرست کلاس همیشه پرواز میکرد این همون داستان لیاقته توی کامنتی خوندم که عظیم زاده یا عسگر اولادی دقیق یادم نیس ولی از همین دو نفر یه زمانی یه ورشکستگی براشون پیش میاد و باید برای یه کاری میرفته مشهد و از یه پرواز خوب استفاده میکنه یکی ازش میپرسه ورشکست شدی پس چرا با پرواز بازم میری میگه از اسب افتادم از اصل که نیفتادم. این همون ارزشمندی که ادم باید با جیب خالی هم برای خودش حفظ کنه. اب دستتونه این قانون رو درست انجامش بدید از وسایل کوچیک خونتون شروع کنید جایگزینشون وسایل با کیفیت و گرون رو بزارید ببینید که چه حس خوبی میده بهتون اون وسایل. ممنونم مریم عزیزم بابت این نوشته پر معنا که تا درک نشه ادم متوجه نمیشه از چه گنجی شما دارین صحبت میکنین. ممنونم استاد عزیزم بخاطر تک تک اموزشهاتون. و در نهایت سپاسگزار خداوندیم که این پرده رو از جلوی چشمان من برداشت تا این نکته رو بفهمم.
سلام دوست عزیز
قبل از اینکه چیزی بنویسم یه تشکر ویژه دارم از خانوم شایسته عزیز که گنجینه ای از آگاهی
باور به لیاقت و فراوانی
من توی زندگیم چه اون موقع که اصلا قانونو نمیدونستم و چه الان همیشه درونم با تخفیف و جنس ارزون مخالف بود
یادمه یه بار که بچه بودم با پدرم رفته بودم خرید یه لباس دیدم که خیلی ازش خوشم اومد
پدرم خیلی داشت چونه میزد و همش اصرار میکردم که برام بخرش
پدرم وقتی اصرار کردن منو دید چپ چپ نگام کرد جوری که خیلی ترسیدم
شخصیت من طوری که خدا رو شکر از همون بچگی تصمیم گرفتم که خلاف پدرم عمل کنم و تا حدود زیادی هر کاری که پدر بنده انجام میداد و من ازش متنفر بودم بر خلافشو عمل میکنم
از اون روز به بعد ذات من و درون من انگار فراوانی قبول داشت و همیشه با ندارم مخالف بود جوری که اصلا دلم نمیخواست وقتی کسی ازم درخواست پول میکنه بگم ندارم
از تخفیف بیزارم و همیشه بدون پرسیدن قیمت خرید میکنم
مگه در مواقع ای که پولم کمه و میخوام بدونم پولم اندازه جنس هست یا نه
خدا رو شکر میکنم بابت این باور قشنگ که توی وجود منه و به خودم افتخار میکنم بابتش
دورد سپاس از خانم شایسته و خداوند که هدایت شدم به این بخش از آگاهی
دوست خوبم ممنونم از آگاهی های ارزنده و زیباتون و فوق العاده بیان ساده و با مثال های عالی که تو زندگی تک تک ما رخ داده
و با باورهای پنهان که سالها توی گوشمون خونده بودن زندگی کردیم و تا زمانی که با اصل آگاهی و قوانین آشنا شدیم به لطف استاد و خانم شایسته .
یه باور کمبود که از بچگی من رو پرورش داده بودن و دیده بودم این بود که آدم بدهکار نباش به هیچ جا نمیرسه ما ها اگر بدهکار نباشیم قسط نبندیم خودمون رو قرعه کشی نداشته باشیم به هیچ چیزی نمی رسیم . تا چیزی نیاز داشتیم اول دنبال این بودیم که وام شو چطور جور کنیم یا قرض بگیریم تیکه تیکه پس بدیم یا شرایط کنیم تا اون ( خونه . اون ماشین . اون وسایل خونه هر چیزی که خودمون رو لایق خریدن نقدش نمی دونستیم )
و خدارو شکر من از زمانی که خودم مسئول زندگی خودم شدم و با همسر عزیزم یک زندگی مشترک تشکیل دادیم و خدارو شکر همسرم فوق العاده باور به فراوانی خوبی دارن و همیشه از اجناس برند با کیفیت صحبت میکنن و اهداف بزرگ رو تو ذهنش پرورش میده بدون اینکه با قوانین آشنا باش و این منم که بعضی وقت ها حس میکنم لایق اون درخواست خانم نیستم مثلا میگه فلان خونه رو بخریم توش این کارو میکنم فلان وسایل و میخرم .. و کلی تصویر سازی .
و من چون باورم مشکل داشت و هنوزم داره میترسم از درخواست و تصویر سازی که خانم میکنه و میگم چطوری می خواییم اینارو تهیه کنیم سریع میگم آره خیلی عالی میشه خدا کمک کنه میخریم حرف و عوض میکنم .
یه مثال
همین تصویر سازی همسرم باعث شد که اول زندگی مشترکمون با خرید خونه خودمون بدون بدهکاری و قرض صاحب خونه بشیم و زندگی مون رو شروع کنیم و متوجه شدم همسرم از قبل دوست داشته اگر ازدواج کرد تو خونه خودش اثاث بچینه .
و من از زمانی که با استاد و قوانین جهان هستی به لطف الله آشنا شدم تونستم مدار درخواستم رو بالا ببرم و بهترین لباس ها بهترین فروشگاه ها بهترین تفریحات بهترین خوراک بهترین رستوران ها هر موقع خرید میکنم چه خوراکی چه هر چی فقط کارت میکشم و به مبلغ کاری ندارم و از شخص فروشنده اصلا تخفیف نمی خوام و بار ها شده خودشون به من تخفیف میدن که انقدر لارج رفتار کردم از رفتارم حال کرده و هدیه داده به من .
ولی با همه این وجود خیلی خیلی کار دار تا این باور بشه یک عادت همیشگی .
و بخاطر همین که به ارزشمندی برسم و خودم رو لایق بدونم هدایت شدم به دوره با ارزش عزت نفس و الان خیلی خیلی عالی دارم پیش میرم و بهترین روابط و بهترین اتفاقات رو دارم تجربه می کنم که با قبل خودم زمین تا آسمون فرق کردم خدارو میلیاردها بار شکر
دوست خوبم علی و مریم بهترین هارو هرجا ی دنیا هستین آرزو میکنم
سلام به دوست عزیزم
واقعا از کامنتت ممنونم و چقدر لذت بردم ، مخصوصا اونجا که مثال اطرافیانت رو زدی و تمرینایی که گفتی بچها حتما انجام بدید ؛ مرسی از حس خوبی که توی کامنتت بود و منو آگاه تر کردی ، حتی من کامنت شما رو کپی کردم تو نت گوشیم ؛
سلام و درود بر شما علی و مریم عزیز
مطلبتونو خوندم و خیلی استفاده کردم چون بینهایت دلی و واقعی نوشته بودین.
میخواستم اگه ممکنه برامون بگین چقدر در اجرای این موارد موفق بودین و با مثال برامون توضیح بدین که چه فاکتور هایی از زندگیتون رو با ایمان به فراوانی تغییر دادین تا باور ما هم قوی تر بشه.
چون این باور فراوانی و احساس لیاقت دریافت نعمتها پاشنه آشیل همه ماست.
سپاس از شما
سلام و درود بر شما علی و مریم عزیز
امشب که اومدم این مقاله رو از خانم شایسته خوندم واقعا ریشه مشکل مالی ام را پیدا کردم
و حالا که کامنت شما رو خوندم فکر کنم یکی از بزرگ ترین ترمز هامو کشف کردم
و از امشب تصمیم گرفتم عوضش کنم و پامو از روی ترمز بردارم
از اونجایی که کامنت مربوط به 3 ماه پیش کاش برامون از تغییرات این سه ماه بگید تا بتونیم باور های قوی تری در ذهن ایجاد کنیم
عاشقتوونم ❤❤
سپاس از شما 🌹
واقعا ازت متشکرم دوست خوبم با این پیام زیبا و دلنشین و پر از اگاهیت خیلی لذت بردم مخصوصا از مثال هایی که زدی
بهترین برای تو عزیز
سلام دوست عزیز
بسیار ممنونم از کامنته پرازمحتواتون که خیلی جاهاش من رو توضیح دادید مثلا اینکه خواهرم ولخرجه بذارمن کمترخرج کنم که پدرومادرم پولشون تموم نشه این باور ازبچگی بامن بود ونتیجه چی شد
خواهرم بامردی ازدواج کرد که وضعیت مالی خیلی خوبی داره وزندگیشون پراز فراوانی وثروته
ومن بادستان خودم جلوی وردو هرثروت ونعمتی به زندگیم رو میگرفتم
چه جاهایی که همسرم میخواست خرج کنه ومن نمیذاشتم وبااین کارم به جهان ثابت میکردم که من لایق خرج کردنهای زیاد نیستم
خداهدایتم کرد به این مقاله پرازاگاهی و کامنت شما عزیزان
به ذهنم رسید که علاوه بر تخفیف خواستن و دنبال چیزهای آف خورده و رایگان بودن ، تخفیف دادن هم ترمزی هست دال بر عدم لیاقت و ریشه در ترس داره وقتی بهای واقعی داشته هامون رو نخوایم و به کم قانع بشیم
چه نکته به جا و جالبی گفاین که من الان یهو از عمق وجودم بهش فکر کردم
تخفیف دادن به بقیه که هرچی خریدن قبول کنیم
هرجور رفتار کردن بپذیریم عالی بود عالی
وای دوست عزیز چه حرفی زدی واقعا این حرفت منو از تو داغون کرد. چقدر من این حرفو نفهمیدم بعد 12 سال کاسبی بازار و مغازه داری و دلالی. واقعا ممنونتم. ممنونتم از بابت این جمله هم از شما هم از استاد عزیز و دوست داشتی
سلام استاد عزیزم .باید بگم من نمیدونستم که تخفیف گرفتن یه ترمز هست و باید بگم من از قبل اینکه بخوام برای چیزی تخفیف بگیرم کلا این کارو خوب نمیدونستم و انگار از درون واقعا برای خودم ارزش قائل بودم که تو انقدر با ارزشی که هرچیزی که برای خودت بخوای بخری حتی اگه گرونم باشه ،تو ارزششو داری و کلا هیچ وقتتتتت توی زندگیم برای گرفتن تخفیف تقلا نکردم و نگفتم و چه خوب که الان متوجه شدم این باور به اینکه من بهای چیزی که برای خودمه پرداخت نکنم یه ترمزه باعث شد از درون خوشحال بشممممم.
در پناه خدا باشید.
به نام خداوندی که مارو لایق آفرید
واقعا این موضوع که هر کسی باید ارزش خودش رو بفهمه تازه دارم درک میکنم
الان دارم میفهمم که باید از جمع های مخرب دور شم چون با ارزشم
الان دارم میفهمم که ارتباطم رو با هر آدمی تشکیل ندم، آدمارو غربال کنم و بعد باهاشون ارتباط بگیرم
خودم رو برای هر چیزی کوچیک نکنم یعنی مثلا ندوم دنبال دیگران که بهشون کمک کنم و تازه اونها با کلی حرف حدیث کمک منو بپذیرن
این موضوع خیلی مهمه
که برای کسی کاری و کمکی رو انجام بدی که لایقه، قدر اون چیز رو میدونه، سپاس گزاره
من کاملا مخالف منت گذاشتن یا یادآوری مدام کمک هایی که به دیگران کردیم هستم
ولی اعتقادم اینه که باید برای خودت ارزش قال باشی، یه زمانی من از وقت و انرژی و همه چیز خودم میزدم تا به دیگران کمک کنم
برای خودم ارزش قائل نمیشدم
به خودم احترام نمیذاشتم و آسیب هاشم میدیدم
ولی الان فهمیدم که کمک کردن به دیگران خوبه ولی اولویت قرار دادن اونها نسبت به خودت غلطه
اگه خواستی و به خودت فشاری نیومد میتونی اضافه ی زمانت رو به دیگران کمک کنی، اونم نه به خاطر اینکه به اونا حال بدی
بلکه به خاطر اینکه خودت با خودت بیشتر به صلح برسی، برای اینکه آرامش و احساس خوب خودت بیشتر بشه
دوست دارم که به کمک کردن به عنوان یک تمرین نگاه کنیم، یه تمرین مثل سپاس گزاری یا مدیتیشن
یعنی وظیفه ی تو مدیتیشن کردی نیست و اگر انجام میدی از اون تایم اضافه ی زندگیته و برای خودته، برای اینکه به آرامش برسی
حالا اگه مدیتیشن باعث بشه که آرامشت بهم بریزه بازم انجامش میدی؟
کمک کردن به دیگران هم همینه
سعی کن تا جایی که میتونی و به خودت آسیب نمیرسه کمک کنی
ولی ولی ولی
متاسفانه ما آدما اینقدر از خودمون میزنیم و به بقیه کمک میکنیم که یک دفعه ای به خودمون میایم میبینیم داغون شدیم
میبینیم که از خواسته هامون، زدیم برای بچمون
برای همسرمون
برای مادرمون
و بعدش
هیچ کدوم از اونها نیستن
هیچکدوم نیستن و نبایدم باشن
و اینجاست که یه جمله ی معروف ایرانی هارو میزنن که کاملا هم درست میگن ، اونم اینه که (میخواست نکنی)
تو چرا بیش از حد به اونها کمک کردی؟
چرا از خودت زدی برای کمک به اونها
برای اینکه به آرامش برسی؟
مگه هدف کمک کردن رسیدن به آرامش نیست؟
حالا رسیدی بهش؟
حالا بعد از اینکه میبینی پیر شدی و به دلیل اولویت قرار دادن بقیه توی زندگیت هیچوقت یه سفر طولانی، یه ماشین خوب ، یه غذای خوب توی یه رستوران لوکس ، یه رابطه ی عاشقانه ی خوب رو تجربه نکردی
آرامش داری؟
از خودت زدی برای بقیه
خودت رو بی ارزش کردی و به بقیه ارزش دادی
و اینم هست نتیجه
پس ابتدا برای خودت ارزش قائل باش
چون اگه برای خودت ارزش قائل نباشی دیگران هم برای تو ارزش قائل نیستن
کمک کردن خوبه ولی در زمان درستش یعنی زمانی که تو رو به ارامش میرسونه و بهم نمیریزتت
وقتی که پولی برای کمک به دیگران قرض میدی و خودت به مشکل مالی میخوری، از لحاظ ذهنی آرامشت بینهایت بهم میریزه
توی فرهنگ ما ایرانی متاسفانه این موضوع کاملا برعکسه
گذشتن از خود کار خوبیه
توی ذهن ما کردن که کسی که رفت جنگید و شهید شد از خود گذشتگی کرد برای دیگران و این آدم آدم خوبیه چون از خودش گذشته
یا اینکه مادری که از خواسته هاش میزنه که به فرزندش بهتر رسیدگی کنه این آدم آدم خوبیه و بهشت زیر پای این مادره چون مدام به فکر بچشه و از خودگذشتگی برای فرزندش انجام میده
کسی که اینکارارو نکنه خودخواهه و آدم بدیه
آدمیه که جاش وسط جهنمه
وای که چقدر باور های غلط داریم
یکی از دلایلی که اینقدر عذاب وجدان میگیرن بچه های سایت موقعی که تنهایی یه غذای خوبی رو میخورن و یا یه سفر خوبیو میرن همینه
همین که حس میکنن الان آدم بدین و برای آدم خوب بودن باید دیگران هم میاوردن به این سفره یا این رستورانه
من هم این باور رو داشتم ولی الان متوجه شدم که به لطف خدا به صورت ناآگاهانه وقتی روی فایل ها کار میکردم در ذهنم کمرنگ تر شده و الان خیلی خیلی بهتر از قبله
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید ❤
سلام آقا مانی عزیز
چه جمله ای واقعا برای امروز من بود، هدف کمک کردن رسیدن ب آرامش است
حتی این کمک میتونه قرض دادن باشه، ببین اگر این قرضو میخوای بدی آرامش ذهنی ات بهم میخوره یا نه ؟ اگر نه میتونی انجامش بدی و بگی خدایا من این را برای رضای تو میبخشم و هممون تجربه کردیم ک این نوع بخشیدن پول چقدر حس خوبی ب آدم میده و ب قول شما ب آرامش می رسیم.
حتی در کمک کردن ب دیگران اگر میخوای جبران زحمات شون رو کنی کمک کن و حواست باشه اولویت باز خودت باشی یعنی تاجایی ک توان داری و حست خوبه انجام بده نه اینکه خودتو بُکشی. من خودم گاهی ک میخوام کارهای خونه رو انجام بدم حتی اگر نوبت من نباشه مثلا جارو زدن بعنوان ورزش انجامش میدم و حس خوبی میده بهم، و خیلی سعی میکنم نجنگم چون باز می دیم با انجام ندادن اون کار آرامش من گرفته میشد و نمیتونستم با ذهن باز بیام و رو خودم کار کنم و خیلی از مواقع با انجام اون کار من از ضررهای ذهنی( برهم خوردن آرامش و تنش) نجات یافتم.درکل خیلی سعی میکنم ب هر درخواست مادرم سریعا جواب مثبت بدم و نزارم تکرار کنه و آرامش ام رو بهم بریزه و این باعث رابطه بهتر من با مادرم شده.
سپاسگزارم از شما، امروز از خدا خواستم ب من اخلاقیات درست رو یاد بده و از زبان شما من یک درس زیبا رو یاد گرفتم ممنون دوست عزیز
سلام مانی جان دوست خوبم
متشکرم ممنونم از کامنت زیباتون درباره ارزش به خود خیلی لذت بردم و اتفاقا امروز یه دفتر گرفتم تا در حین خواندن کامنتهای دوستان خوبم هر ترمزی به ذهنم رسید و اینجا دیدمو یادداشت کنم تیترشو نوشتم ترمزهای مخفی ذهن مینویسم تا دونه دونه ترمزها در من محوومتلاشی شوند و مطمعنم همین تمرین خیلی کمکم میکنه یه قسمت دیگشو نوشتم جهان من باارزش ترین و مقدس ترین و باشکوه ترین موجود روی زمینم و در روز هر اتفاقی حرفی برخوردی که بهم حس باارزشی،داد و توش یادداشت میکنم با تاریخ روز مثلا مینویسم امروز سوار تاکسی شدم دیدم راننده خیلی محترمانه بامن برخورد کرد هر روز جهان بهم زیبایی نشون میده رو مینویسم واینم حس خوبی بهم میده وقتی درحال نکته برداری هستم و مطمعنن اینم باعث رشدم میشه خداروشکر که داریم اینجا بهترین و راحت ترین و زیباترین و عزتمندانه ترین راهها رو یاد میگیریم برای ثروتمند شدن درود بر تو درست گرامیم مانی جان درود
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربون و دوست داشتنی و همه دوستان هم فرکانسی متعهد برای تغییر در خودشون ایجاد کردن
چه قد این باور احساس عدم لیاقت خوب که فکر میکنم چه قدر در همه ما هست کم و زیاد و چه قدر شناخت این باور بااهمیت بود ممنون از هدایت به این مطلب خدایا شکرت
من بعد از خوندن این مطلب تودفترم نوشتموبعد خواستم اینجا هم با شما به اشتراک بذارمش
من سیده عاطفه علوی اشرف مخلوق خداوندم خدایی که من رو بالاترین مخلوق خودش خونده و زمان خلقت به خودش احسنت گفت پس ارزش من خیلی خیلی بالاست و بعد از خدا دومین موجود در کل جهان هستی وکائناتم پس درست مثل شاه یککشور یا مقام اول یک کشور یا ملکه باید رفتار کنم و نه کمتر به کمتر از زندگی شاهانه نمیتونم زندگیکنم من لایق بهترین ها از نعمت ها و ثروتها و لذت ها و تفریحها عشق و سلامتی و حس حال خوب و منبعی از همه مواهب الهی در اختیار من قرار داده شده پس چرا من به سراغ ضعیف نشوندادن خودم برم من در جهانی خلق شدم که فراوانی ها از همه چیز موجوده ومن که لایق بهره مندی از همه اونها و بهترینها روداشتن هستم به کمتر راضی نمیشم،من خالقی ثروتمند دارم که هرانچه از او طلب میکنم در اختیارمه پس میخوام و تومدارش قرار میگیرم و اون موقع است که همه این فراوانی ها در اختیارمه
به امید شروع تمرکز و تمرینروی تخریب باور احساس عدم لیاقت
سلام دوست خوبم
حتما همینطوره درود برشما درود،براین عزتمندی که در نوشتار شما هست برایتان آرزوی بهترینها را دارم موفق و پیروز باشین ملکه جهان زیبا
خدایا بینهایت ازت سپاس گذارم که امروز دایم این سوال من بود که چرا من با ان که همه تمرینات را انجام میدهم چرا از نظرمالی رشد نمیکنم جواب خودم رااز این کامنت گرفتم چون باور کمبود مالی رادر عملم مشاهده کردم باور کمبود با باور احساس عدم لیاقت با نوشتن وجملات تاکیدی بر طرف نمی شود این خوب است اما کافی نیست برای کافی بودباید به ان عمل کرد تا ریشه کن شود تا باور به عمل تبدیل شود وعمل در زندگی نتیجه میدهد
و خدای وهاب چقدر خوب و در مکان و زمان مناسب نعمت هارو رو سرازیر میکنه به زندگی مون .
من قبلا به این صفحه رسیده بودم و نکته و ترمز های بسیاری رو از این متن و دیدگاه بچها در زندگیم کشف کرده بودم اما باز هم هدایت شدم به اینجا من دوباره این متن را که فکر کنم مریم جان نوشته خواندم .
و من بازهم کمبود را کشف کردم .
من چند وقت پیش به خرید رفته بودم و طبق نیازم که به چند روسری زیبا احتیاج داشتم وارد مغازه ای شدم و چند تا روسری توی طیف رنگهای مختلف خریدم بعد خرید من این روسری هارو به شخصی نشون دادم و اون شخص بهم گفت حالا چرا این تعداد ؟
و من گفتم رنگ قرمز رو برای فلان لباسم گرفتم و رنگ سیاه رو برای فلان لباس و ……..توضیح دادم و بعدش اون فرد به من گفت کع به نظرم تو ولخرجی کردی با ۲ تا روسری هم میتونی اون لباس هار بپوشی .
من توانایی خرید اون روسری هارو داشتم و هیچ کاستی هم در پول نداشتم هیچ تخفیفی هم نگرفتم .
امااااااا اما با اون حرف ها دید من از حالت ثروت و لیاقت و فراوانی به سمت کمبود و عدم لیاقت رفت من بار ها توی خونه نشستم و اون روسری هارو سرم کردم و هر بار به خودم گفتم درسته این رنگ رو نمیخوام زیادی خریدم یا این اصلا کار برد نداره و ……..
و من از خریدم خوشحال که نبودم از پولی که خرج کردم رضایت رو که نداشتم هیچ بلکه کوهی از احساس بد هم سرازیر شد درون من و من اون روسری هارو توی کمدم گذاشتم و به خودم گفتم درسته من زیاد از حد ولخرجی کردم و باید این روسری هارو مدت طولانی داشته باشم و فقط برای زمان های خاص استفاده کنم .
و حتی مدتی قبل خواهرم از من تقاضای پول کرد و من راحت اون چه رو که میخواست بهش دادم بدون حس بد اما اگر بگم میتونیستم اون پولو با احساس خوب برای خودم خرج کنم دروغ گفتم .
نمیتونستم چون این نجوا میومد سراغ من که این ماه بیش از حد خرج کردی.
همممممه این احساس بد از یک حرف شروع شد از یک اتیش که هنوز در وجودم زنده بود و کامل خاموش نشده بود اتیش عدم لیاقت و با یک حرف شعله ور شد نتنها در اون بخش از زندگی بلکه در بخش های زیادی از زندگیم احساس کمبود رو به وجود آورد ..
و یادمه چند وقت پیش به یک مهمانی خوب دعوت شده بودم و ادم های سطح بالای هم راستش آنجا بودن اما میدانید من آن لحظه اصلا حال خوبی نداشتم اصلا از مهمانی لذت نبردم و بعد از مدتی من فهمیدم چرا چون من خودم رو لایق نمیدونستم در همچین مهمانی باشم با همچین آدم های بزرگی هم کلام بشم همچین غذا های خوشمزه ای بخورم دقیقا مثل فردی که مریم جان گفتن به ماشین دلخواهشون رسیدن اما چون لیاقتش رو نداشتن از دست دادن من هم همین طور دعوت شدم اما چون لیاقت را در خودم نمیدیدم احساسم بد تر و بد تر میشد و بسیار این سولات رو در مهمانی از خودم میپرسیدم.
چطورا برم خونه ؟اونجا بهتر میتونم تایممو بگذرونم .!
واقعا من این جا در زمان و مکان مناسبی هستم ؟
و کلیییییی استرس که من نمیدونستم منشع اش چیه .
همش کمبود لیاقت همش عدم لیاقت .
و بله اگر ما عدم لیاقت این شاه کلید مانع ورود ثروت رو از درونمون بیرون کنیم چه ترمز های بسیاری رو با خودش از ذهنمون بیرون میبره .
در پناه حق عزیزان
سلام دوست عزیزم
چقدر خوب توضیح دادین راجب ترمزهای خودتون
نکته جالب اینکه ما این ترمزها رو تقریبا همه داریم و به نحوی توی رفتارمون مشخصه ولی خودمون اصلا متوجه نمیشیم و این موضوع رو که عرض کردین که توی مهمونی همش حالتون بد بود بارها برای خود من پیش اومد و در شرلیطی قرار گرفتم که واقعا همیشه آرزو داشتم ولی اونجا که بودم حسم بد بود
و شما با دقت فراوان این موضوع شناسایی کردین و اینجا نوشتین
واقعا سپاسگذارم ازتون
باید بیشتر روی خودم کار کنم روی احساس لیاقت درونیم
بقول استاد ما خدایم مگه خدا ترسی داره یا احساس کمبودی داره
پس اگه باور ما بر اینکه ما جانشینان خدایم پس لیاقت بهترینها رو در تمامی ابعاد داریم
سلام دنیا جان،
چقدر زیبا ترمزها رو شناسایی کردیت.
اونجا که گفتید پول به خواهرتون قرض دادیت احساستون خوب بود ولی اگه برای خودتون خرج میکردیت احساستون بد میشد.
دقیقا منم همینطورم وقتی این متن خوندم گفتم وای منم اینطور هستم خرج یا قرض دادن برای دیگران همراه با حس خوب ولی متاسفانه برای خودم خرج کنم حسم بد میشه🥺
و منشأ این حس و رفتار من برمیگرده به عدم لیاقت داشتن 🥺🥺
در صورتی که از نظر خودم انسان فداکار،قانع خودم میدیدیم و این رفتار رو خوب،نیکو میدانستم و شاید تا همین الان بدانم که ثواب داره کمک به دیگران،
مثلا میدیدم کسی رنگ مو یا روسری گرون خرید میگفتم میتونست کمتر هزینه کنه به خواستش برسه و بقیش به فامیلی که نیاز داره بده اینطور ثواب برده و هم کمک کرد هم آخرتش آباد کرده😑😑
فقط یچیز ،مثلا رنگ کردن مو سالن های بالا شهر هستن با آرایشگاهای در پایین شهر با ربع همون قیمت موها را رنگ میکنن،
من برم پایین شهر موهام رنگ کنم از عدم لیاقتم یا برم سالن بالا شهر فقط بخاطر اینکه اون سالن معروفه و اسمش این نمیشه کمبود عزت نفس که فقط دونبال برند رفتن و اسم پزش.مممنووون میشیم کسی که درک کرده این تفاوت جواب بده؟؟؟؟
سلام دوست عزیز، اگر توان مالی دارید به ارایشگاه بالا شهر بروید ، هم با ادمهای ثروتمند هم نشین و هم کلام میشوید که این خودش باعث بالارفتن فرکانس شما میشود و در شما حس ثروتمندی ایجاد میکند،باعث میشود با ادمهای ثروتمند راحت تر باشید و از مصاحبت با انها احساس لیاقت کنید ، و نه احساس معذب بودن، ودر ضمن باعث بالارفتن عزت نفس شما میشود چون برای خودتان ارزش قائل شدید ودر ضمن استفاده از برند و سالنهای معروف مختص کسانیست که برای خود ارزش قائلند ولی متاسفانه در فرهنگ عامه به غلط با عنوان پز دادن به خورد ما داده اند ، باید دیدمان را نسبت به این قضیه عوض کنیم ، موفق باشید
سلام عسل عزیز
این جمله تون ک فرمودین استفاده از برند و سالنهای معروف مختص کسانیست که برای خود ارزش قائلند ولی متاسفانه در فرهنگ عامه به غلط با عنوان پز دادن به خورد ما داده اند
من این دید مثبت رو نداشتم و سرزنش میکردم اون خانم هارو و حالا متوجه شدم هرکس خرج زیادی کنه چه بسا برای ناخن و موهاش یعنی برای خودش ارزش قائله یعنی همون احساس لیاقت. و الان متوجه شدم این طرز دید سرزنش یه جورایی ریشه اش در حسادت هم هست و این باعث دور شدن من از نعمت میشد درصورتی ک من با دیدن هزینه اون خانمها باید ب خودم یادآوری کنم ببین چقدر پول دست مردم زیاده، ببین چقدر قدرت خرید دارن، ببین چقدر راحت خرج میکنن، ببین چقدر ثروت فراوان هست و دغدغه شون رنگ ناخن این ماه شون هست.اینا نشان ثروت و فراوانی جهان رو میده.
و یه برداشت اشتباه دیگه انم این بود ک میگفتم وا چه خبره مثلا فلانی این همه پول روی مو رنگ کردن داده، درصورتی اون آرایشگاه خیلی عالی و قشنگ موهاش رو رنگ کرده بود و کار حرفه ای تحویل داده بود، ولی در مقابل دیدم کسانی رو ک ارایشگاه های معمولی پایین شهر رو میرن و از موهاشون راضی نیستن و چند بار دیگه باید برن روش رنگ بزارن و کلی اعصاب خوردکنی برا خودشون بوجود میارن.
بارها شده برای خود من جاهایی ک برا خودم ارزش قائل نشدم چه اعصاب خوردکنی پیش اومده مثلا اجناس سنگینی دستم بوده و بجای اسنپ با وسیله نقیله رفتم و با اینکه سنگین بود دستم حاضر بودم کلی ب خودم سختی بدم ولی با اتوبوس برم و درمقابل جاهایی ک ب الهاماتم عمل کردم و اسنپ زدم مثل یک شاهزاده در کمال آسایش رسیدم مقصد و تو راه همش ب خدا میگفتم خدایا شکرت ک بهم گفتی اسنپ بزن و در کمال آسایش و راحتی رسیدم ب مقصد، حتی آدم قدردان تر هم میشه یعنی من توی اتوبوس با حال بد و سنگینی اجناس دستم حالم خوبه و سپاسگزار خداوند هستم یا در آسایش توی اسنپ؟ همینه ک باید ب خودمون ارزش بدیم و بگیم خدا این نعمات رو برای راحتی من مسخر من کرده. خودم از خودم دریغ نکنم راحتی رو.
سلام دوست خوبم
اتفاقا نادانسته اشتباه کردی و الان بهت میگم چرا
شما کار خوبی کردی،اون لحظه چند رنگـ متفاوت روسری خریدی بخاطر اینکه میخواستی لذت ببری و از رنگش خوشت اومد و با اینکارت اصلا پولتو حروم نکردی چون اون پول از جیب تو رفت تو جیب یهر بخشی دیگه از تو که داره تو این جهان باتو تو یک شهر یا کشور یا در این کره خاکی زندگی میکنه پس پولت ازین جیب به اون جیب رفت پس این نجوای مفت مفت مفت ذهنه که داره آزارت میده چرا چون هنوز برنامه کمبود تو ته ذهنت هست و اینجور موقعه برای اینکه دخل این ذهن و بیاری،باید همونروز یا فرداش درست زمانی که این نجوارو شنیدی باید بری دوباره یه رنگ دیگه شو بخری به ذهنت بگی به تو ربطی،نداره توحق نداری منو بترسونی من قایم مقام خدا هستم وتو رو خدابهم داد،تا بهم خدمت کنی نه حالمو بگیری و ازم سرپیچی کنی اتفاقا باید اون روسری هارو در بیاری هر روز حتی روزی دوبارم شده با رنگ لباست ست کن بزار برو جلوی آینه بگو چقد قشنگه وای چه کار خوبی کردم ترو خریدم چه حس خوبی بهم میدی بازم میخرمت رنگهای دیگتو میخرم عشق دنیارو میکنم ببین برای خاموش کردن نجوای ذهنت حتماااااا باید مخالفش که درسته رو انجام بدی،تا نتونه برات پر رو بازی دربیاره وقتی لطفااااا چیزی رو خریدی،به هیچکس خصوصا اونایی که میدونی موج منفی میدن و نگی یا اگه گفتی باید خودتو قوی کنی بگی نخیر اتفاقا ولخرج نیستم خوش خرجم خدابهم پول داد تا واسه دلم واسه خوب شدن حسم باهاش لذت ببرم بگو خدا بهم پول داد تا برم باهاش هرچی دوست دارم لازم دارم بخرم که با خرید کردنم دارم خیرات میکنم چون با پول خرج کردنمون باعث گسترش جهانمون میشیم اتفاقا اینجوری باید بری به جنگ حس کمبود و عدم لیاقت پس دیگه وسایلی رو که خریدی قایم نکن ازش استفاده کن نگران نباش خدا ببینه تو داری لذت میبری،بیشتر بهت میده اون حس گناه که باعث کمبود و ترس بیشتر میشه حتما فایل احساس گناه نداشته باش و گوش بده تو سایت هست خیلی بکارت میاد اگه گوش دادی دوباره گوش بده چون اینکار شما احساس گناه کردنم توش هست
دوست خوبم دعا میکنم روز بروز پول بیشتری بحسابت بیاد تا بتونی هرچی دوست داری بدون هیچ حس گناه و ترس کمبود وونگرانی بخری الهی آمین دوستتون دارم ببخشید ازینکه جوابم طولانی شد نیتم کمک کردن به بخشی از خودم که در شماست و جهت یاداوری بود تا بتونی انشالله ازین تاریکی که همه اسیرش هستیم راحتتر بگذری
سلام بر اساتید عزیزم و دوستان بی نظیر حاضر در این سایت زیبا. خداروشکر میکنم که به این سوال و پاسخها و کامنتهای عالی هدایت شدم.. دوستان عزیزم
یکی از مصداقهای واضح باور عدم لیاقت در من، احساس گناه از داشتن چیزهایی بود که دیگران و اطرافیانم ممکن بود نداشته باشن.. سالها بود اینو نمیتونستم بپذیرم که من داشته باشم چیزی از بقیه کم نمیشه و هر زمان به بی نیازی و ثروت و.. فکر میکردم سریع یه نجوایی توی ذهنم میگفت:( پس بقیه که ندارن چی ؟!) و احساسم نسبت به دارندگی بد و منفی میشد و این ترمز همیشه منو سوق میداد به سمتی که هرچی بود اول به دیگران برسه بعد اگر چیزی مونده بود برای من باشه. فرقی هم نداشت اون چیز چی هست، پول.. امکانات.. روابط عاطفی .. جایگاه شغلی بهتر.. غذای بهتر.. سورپرایز تولد یا هدایایی که دریافت میکردم یا حتی یه صندلی برای نشستن و چند لحظه استراحت کردن !! همیشه دیگران در ارجحیت بودند تا نخوام سختی و عذاب وجدان در آسایش بودن رو به جون بخرم!! انگار قرار بود برای آسایشم به کسی جواب پس بدم. چون یک عمر شنیده و دیده بودم که دیگران از من مهمترند!! چون خودمو ارزشمند و لایق نمیدونستم و اگر آسایشی نصیبم میشد همراه با عذاب وجدان بود. تا اینکه اونو پس میزدم یا به کسی دیگر میبخشیدم که از شرش خلاص بشم و حتی با اینکار احساس وارستگی و بی نیازی بهم دست میداد!!! و چون اینکار باعث میشد آدم خوبی بنظر برسم تشویق میشدم بیشتر ادامه بدم ولی این مسئله به همینجا ختم نمیشد و گاهی حتی حق زندگی کردن رو برای خودم سبک و سنگین میکردم!! تا اینکه فهمیدم دچار شرک هستم و کاری که میکنم بخشندگی نیست و به نوعی باج دادن و پس زدن نعمتهای الهی هست. فهمیدم بجای شکرگذاری دارم نعمتها و دستهای بخشنده الهی رو پس میزنم و بخشندگی خداوند رو انکار میکنم و نادیده میگیرم.. فهمیدم که در ازای هر موهبتی که دریافت میکنم اول باید پذیرا و شکرگزار باشم و بعد هر زمان که به اندازه کافی پر و بی نیاز شدم میتونم واسطه و وسیله ی آسایش دیگران هم بشم. فهمیدم که نمیتوان از نداشته های خود بخشید و احساس بخشندگی کرد.. فهمیدم که خدا به همه نعمت میده اما عده ای قدر میدونن و روز به روز بیشتر بدست میارن و عده ای هم مثل من پس میزنن و راه نعمتهارو بروی خودشون میبندن..
خدایا شکرت که بالاخره در مدار درک این آگاهیهای ناب قرار گرفتم. خدایا مارو به راه راست هدایت کن راه آنان که بهشون نعمت داده ای و نه راه گمراهان.
سمیه جان عالی بیان کردیت داشتن احساس عذاب وجدان از داشتن نعمتها،
👏👏👏👏
با خوندن کامنتتان ،من هم به این ترمزی که در وجودم هست پی بردم.
ممنون که اینقدر زیبا نوشتید،برم که دوباره بخونم کامنت با ارزشتان را🌹🌹🌹
سلام دوست خوبم سمیه خانم گل
الهــــــــی آمین برای دعای آخرت
و متشکرم برای حضور شما در جمع ما متشکرم که داری برای زیباترشدن جهانم تلاش میکنی تا ایده های زیبایی و ثروت بیشتر بشه بما راحتتر برسه همتون عشقین عشـــــــــق دوستتون دارم
چقدر زیبایی مریم جان. چقدر زیبا مینویسی. دوست دارم به صورت عمیق روی باور لایق بودن خود کار کنم. چقدر خوب است که آگاهیدهندگانی مثل شما و استاد عزیز هستند و کلام واقعی خدا را به ما میرسانند. خدایا از تو ممنونم که مرا به مسیر درست هدایت کردی. مسیری که سالها میخواستم و پیدایش نمیکردم. سر در گم و پر از شک و تردید بودم. چه زیباست وقتی مسیر درست را پیدا میکنی و با اعتماد به خداوند پیش میروی فارغ از اینکه بقیه چه میگویند و چه راههایی به تو پیشنهاد میدهند. احساس ارزشمندی و شادی و یقین و اعتماد به خداوند را پیدا میکنی و دوست نداری به هیچ قیمتی آنها را بفروشی. دوستت دارم مریم بانو. من همیشه تو را تحسین میکنم که چقدر با خودت در صلحی. چه عزت نفس بالایی داری. به امید دیدار در روزی که من هم به اوج عزت نفسم رسیده باشم.
سلام دوست خوبم
دقیقا گل گفتی واقعا اینجا یجای امنی هست بقول خودم اینجا سرزمین وحی الهی سرزمین مکه هست اونجایی که ابراهیم تا محمد نفس کشیدن و اونجا رو با نام خدا و توحیدعملی و یکتاپرستی متبرک کردن واقعا اینجا که هستی همه جوره در امنیتی هیچ کسی نیست با حرفاش با کاراش اذیتت کنه واقعا بهترین جای دنیاست چقد خوب میشه در جایی زندگی کنی همه آدماش شبیه اینجا با عشق خالص باهات رفتار کنن اینجا زن یا مرد دختر یا پسر محرم یا نامحرم مطرح نیست و هیچ جایگاهی نداره اینجا فقطططط عشق خالص هست بدور از هر نوع نژادپرستی اینحا معدن مفتاح جود هست اینجا خود عشــــــــــــــــق هست واسع همین برات مهم نیست دیگران دربارت چی فکر میکنن چون در راهیی بسیاااااار روشن افتادی که جلوترشو هم میتونی مثل روز ببینی اینحا نقطه تاریکی وجود نداره برای همین اینقد مطمعنیم و خداروشکر میکنیم که از بدنه تاریک جامعه جدا شدیم دعا میکنم تا اینجا موندن و دراین حس زیبا موندنمون تا لحظه مرگمون پایدار باشه الهــــــی آمین…دوستتون دارم از کامنتی که آگاهم کرد،که شکر کنم که اینجا هستم سپاااااااااس…سپاس از همه سپاس از استاد سپاس از خانم شایسته عزیز
سلام و سپاس دوست عزیز
باهاتون موافقم. مخصوصاً توحید عملی و یکتا پرستی که داره منو از همه چیزایی که توشون شرکه جدا میکنه.
ممنون از حس قشنگتون.
خدایا شکرت
سلام ب هدایت شدگان عزیز واستاد وبانومریم عزیز ک واقعا دستی مهربان از دستان خداوند هست برای تایپ این متن عالی و پروپیمان و نکات ریز ک روشن میکنه ک چقدر احساس لیاقت مهمه و من دوباره متوجه شدم خود ارزشی و داشتن لیاقت چقدر مهمه و یادآوری شد ک من اشرف مخلوقاتم من در جهان فراوانیها بدنیا اومدم من لایق داشتن بهترینها هستم و متوجه شدم وقتی باهمسرم ب خرید میرم دست روی اجناس ارزون میزارم ک ب ایشون فشار نیاد و اینجاست ک تازه متوجه شدم ب خودم و لیاقتم توهین میکنم و همش دوست دارم از طرف ایشون تأیید بشم ک من زن زندگیم و ب فکر جیب شوهرم هستم و هر درآمدیم ک دارم همه پولی ک وارد زندگیمون میشه دست ایشونه و من باید برای هر مبلغی از ایشون درخواست کنم و اینا همیشه منو آزار میداده و فقط میگفتم درست میشه بلاخره من ب استقلال مالی میرسم ولی متوجه نبودم ک باید باورهامو بسازم احساس لیاقتمو دست کاری کنم روی عزت نفس و خود ارزشیم کار کنم تا ب لطف خدا شرایطم تغییر کنه اونطوری ک من میخوام و خوشحالم ک باز باید میفهمیدم ک لیاقت دارم برای نعمتهای بیشتر و ثروت بیشتر ک ب این صفحه هدایت شدم تا مرور کنم خودمو و رفتارمو..
از همین امروز تصمیم گرفتم ی تمرین برا خودم بزارم ک ب ذهنم رسید ی دفترچه کوچیک ک همیشه همراهم باشه همه جا تا بنویسم نعمت و فراوانیهایی ک میبینم و بنویسم ک منم خالقی ثروتمند دارم و منو برای بهترین زندگی آفریده..
ب امید روزهایی پر از رفاه و ثروت در همه زمینه های زندگی..
شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید🤗
درود خانم کاظمی فرد عزیز.
مرسی بابت تجربه و کامنتی که گذاشتید.
آفرین به این آگاهی و اراده شما.
چه تمرین و اراده خوبی برقرار کردید که هر روز و هر جا هستید نعمتها و فراوانی ها و شکوه و عظمت و جلال و زیبایی های اطراف رو یادداشت بنویسید.
تا هی توجه و سیگنال بیشتر رو در مورد فراوان بودن و بیشتر شدن نعمات و زیبایی ها از هر چیز را ارسال کنید و به ذهن تون یادآور بشید.
از اتومبیل های گرانقیمت و شیک و راحت، از خونه ها و ویلا ها و آپارتمان ها، از بازارهای شلوغ و پر رفت و آمد،
از طلا و جواهرات زیبا و گرانقیمت،
از لباس های شیک و زیبا و گرانقیمت،
از لوازم خونه و آشپزخونه زیبا که راحتی و کارآیی بالا دارند،
از گوشی موبایل ها و لپ تاپ ها،
از مشتریان رو به افزایش، از معاملاتی که در املاک ها انجام می شود،
حتی از فراوانی عشق و علاقه و محبتی که در بین آدمها یا زوجین دیده میشود.
از طبیعت زیبایی که هر روز ممکنه بیشتر به چشم بخورند.
از روشنایی و برق که در شهر در ساختمانها و … مشخص است.
از تنوع مشاغل و کسب و کارهای جدید که هر روز تعدادشان بیشتر میشود چه در خیابانها و جامعه و چه در فضای آنلاین و اینترنت.
از فروش بلیط های مسافرتی هواپیمایی و سفرهایی که افراد می روند داخل و خارج،
از شادی ها و خنده هایی که همش بیشتر دیده میشوند.
از کودکان زیبایی که همش به چشم میخورند یا در حال بازی هستند یا در راه روهکی هستند که پدر یا مادرشان آنها رو راه می برند.
از پول هایی که در بانکها رد و بدل می شود که چقدر فراوانی است چقدر راحت ردوبدل می شوند.
چقدر ازدواج ها یا ماشین عروس هایی، در خیابان یا در هتلها دیده می شوند.
….
خداوندا شکرت
مدام و مدام ما را بیشتر و بیشتر به سمت زیبایی ها و فراوانی هایت، از هر مدل هدایت فرما.
چشمانم را گشوده کن تا آنها را بیشتر ببینم.
گوش هایم را باز کن تا بیشتر از فراوانی ها یت، بشنوم،
دستانم و قدرت لمسم، که بیشتر لمسشان کنم.
و قلبم را بازتر کن تا بهتر درک و احساسشان کنم و فقط و فقط در مورد نعمات و زیبایی های جهانت، که هر روز بیشتر میشود و ثروت به همراه شادی ها و آرامش ها و خوبی ها صحبت کنم. پس زبانم را هم به سمت فراوانی بچرخان.
اگه هر کس میخونه با هم بگیم
آآآمممییین
آمین. الهی آمین.
منتظر نتایج درخشان شما هستم.
خوب و ثروتمند و شاد و سلامت باشید.
همش باهم.
سلام دوستان عزیز وثروتمند این باور کمبود از زمانی که کودک بودم به من آموزش میدادن مخصوصاً برا آب برق وتلفن هروز بابام بمن میگفت که چرا باید بولت را به دولت بدهی و این باور کمبود رفت در ذهنم و الان دارم نتیجه اش را میبینیم ولی خدارا شکر توانستم که تا حدودی این باور را درست کنم فقط ذهن ما دلیل منطقی نیاز دارد که باور کند برای همین من شروع کردم به دیدن ماشین های توی خیابان به خودم می گفتم که چقدر ماشین هست و هرروز دارند تولید میکن یا قیمت این ماشین هارا حساب می کردم که اینقدر زیاد بود دیگه نمیتوانستم حساب کنم من با دیدن فراوانی موفق شدهام که تا حدودی این باور را درست کنم بس بیشنهاد میکنم که بروید توی خیابون و به مدت 5دقیقه ماشین هارا بشمارید یا حساب کنید این شکلی می توانی باور کمبود را از بین ببرید یا دیگر به سراغ شما نمیایدمن خداراشکر میکنم که در بهترین مکان و زمان قرارداده ومیتواتم این باور کمبود را به فراموشی بسپرم از اینکه متن من را خواندید متشکرم امید وارم که توانسته باشم به دوستانم کمک کرده باشم
سلام و درود آقای قائمی عزیز
دم شما گرم.
الهی روز به روز شادتر و ثروتمندتر باشید و هر روز در فرکانس و مدار بالاتر و جذب بیشتر ثروت ها و زیبایی ها قرار بگیرید.
مطمئن هستم الان از زمانیکه کامنت نوشتید در فرکانس و مدار جلوتر و بالاتری از نظر شادی و ثروت و توانگری هستید.
یک متن و دعایی رو در جواب کامنت خانم کاظمی فرد (قسمت بالاتر همین صفحه)، نوشتم که مربوط به همین کامنت شما هم میشه.
خوب باشید
باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و همراهان گرامی
بعد از خوندن این متن من تازه متوجه یه ترمزم شدم اونم عدم لیاقت و به قول شما استاد عزیزاین ترمزها معمولا خودشون پشت نقاب های قشنگ قایم میکنن تا نشناسیم
من تازه کلی ترمز با شروع دوره کشف قوانین زندگی پیدا کردم و فکر میکردم تموم شد امروز فهمیدم ترمز عدم لیاقت هم دارم راستش من کلاس های آموزشی برای بانوان میذارم و برای اولین بار رو این موضوع قفلی زدم که بابت آموزش هام هزینه بگیرم آخه قبلش خیلی سختم بود.هرکاری اگه انجام میدادم سختم بودم هزینه بگیرم و فکر میکردم چون خجالت میکشم و خجالتی هستم نمیتونم پول بگیرم در حالیکه از قبل اعلام کردم هزینه دوره رو و اصلا مبلغ بالایی نگفتم چون باورم این بود که مردم ندارن و گناه دارن از طرف من تحت فشار نباشن یه وقت(اسمش و گذاشته بودم دلسوزی)تا اینکه یکی از خانما که کارگر هم بود اون روزی که از سرکار اومد همونجا بخشی از پولی که کار کرده بود و داد به من بابت هزینه کلاس و من حس بدی داشتم و فکر میکردم حس دلسوزیه که البته شب رفتم واسه نوشتن ترمزام این و نوشتم که حس دلسوزی دارم که اشتباهه ولی امروز فهمیدم ریشه همون حس ترمز دیگه ای به اسم عدم لیاقت هست… من واقعا این ترمز و دارم و وقتی خودم و کنکاش کردم خیلی جاها ردش و پیدا کردم
منم که خدا نکنه بدونم چی به چیه در جا عمل میکنم سریع رفتم اول اینترنت خریدم آخه بسته ام تموم شده بود حاضر نبودم دوباره بخرم میگفتم منکه خیلی لازم ندارم هر وقت لازم شد به اینترنت پسرم یا همسرم وصل میشم(خودم و لایق نمیدونستم واسه خرج کردن پولم یا خسیس بودم که اونم از عدم لیاقت میاد شاید)رفتم بسته گرون و خریدم
بعد از اون تو گروه فیکی که از استاد بود عضو بودم البته هیچ وقت هیچی نخریده بودم فقط چون تیکه هایی از فایل ها رو میذاشتن گوش میکردم بعد با خودم گفتم چرا من اینجام در حالیکه تا الان ۶ دوره از دوره های استاد و خریدم تو سایت هم که همه چی هست پس چه چیزی باعث شده اونجا باشم؟رفتم بلافاصله از گروه خارج شدم.
یه باور اشتباه دیگه ای که دارم اینه که فکر میکنم زمان کم دارم عجله دارم واسه یاد گرفتن و این باعث میشه بجای اینکه درسن دوره ها رو گوش کنم و عمل کنم این و تموم نکرده اون یکی رو میخرم انگار فکر میکنم بجای اینکه دوره ها رو گوش کنم و درست درک کنم و عمل کنم دنبال یه میانبر آسونتر هستم حالا نمیدونم اسم این ترمز چیه عدم رعایت تکامل یا دور زدن و دنبال میانبر بودن و حل نکردن مساله ام
و الان فهمیدم روی ترمز عدم لیاقت باید خیلی کار کنم ممنونم استاد عزیز
سلام و درود سرکار خانم عبدی عزیز
اول من تبریک میگم به شهامت و صداقت شما از ابراز آنچه درونتان هست راحت بیان میکنید و می پذیرید
من واقعاً خوشم اومد و تحسینتون میکنم چون این خودش قدم صفرم هست، (یعنی پذیرش و صداقت بی رحمانه)
که این خودش احساس و فرکانس بهتری داره فرکانس صداقت و شجاعت و پذیرش و میل و اشتیاق بیشتر نسبت به تغییر رویه.
و مرسی که عالی اشاره کردید و با ما هم سهیم شدید نسبت به تجربه ای که داشتید و چقدر خوب شناسایی کردید باورها و فرکانس هاتونو در این مورد.
در مورد تیکه آخری که اشاره کردید بنظر میاد همون راه میانبر و عجله و شتاب داشتنی که گفتید همون تمایل ذهن تون برای طی نکردن تکامل بوده.
شما نه، بلکه برنامه ریزی ذهن ناخودآگاه تون، و(البته به خودمم اشاره میکنم و مستثنی نیستم) ذهن شیطانی و ویروسی و برنامه ریزی شده، همش میخواد قانون خداوند و خلقت رو دور بزنه، و فیلتر میکنه برای دیدن و شنیدن حقیقت، همش میخواد ماها رو فریب بده که، راه ارزان یا رایگان یا تخفیف یا فلانی نداره،
در صورتیکه قانون و عملکرد جهان و خلقت اینه که هر کس به یک میزان دقیقاً به یک اندازه به خداوند و ثروت هایش متصل است و امکان دست یابی دارد. (باور و ایمان به عدالت خداوند و جهان) هر کس میتواند به هر اندازه که بخواهد از کت جادویی خداوند بهره مند شود و برداشت کند.
وقتی بخوبی درک و باور کنیم که جهان مثل اسفنج عمل میکنه و بازگشت فرکانس ها و سیگنال های ما ست و همواره پاسخ میده و هر کس نتیجه انتخاب های خودش را آزادانه دریافت می کند دیگر کم و کمتر نگران دیگران میشیم (در این مثال وضعیت مالی مشتریان) و تمرکز رو روی بالاتر بردن فرکانس و مدار خودمون میزاریم تا به آنهایی که میخواهند کمک کنیم بعنوان یکی از بی نهایت دستان خدا.
من هم گاهی قدیم شبیه شما بودم ولی الان روز به روز کمتر میشه
و البته مقاومت هایم بشدت کمتر شده حتی کامنت نمیزاشتم ولی انگار قلبم شفا پیدا کرده و ترس و مقاومتم از مشارکت شکسته شده مدتیست تمام تمرکزم رو فقط روی محتوای سایت گذاشتم و چه حال خوبی و چه آگاهی های نابی دریافت میکنم.
تازه با اینکه کلی فایل استاد رو دارم از اول خیلی فایلها رو دوباره نگاه میکنم با جدیتی دیگر. با تعهدی بیشتر. با انگیزه و نیازی متفاوت تر.
بعضی وقتها آدم از روی اجبار درونی یا رفع تکلیف یا ثابت کردن برای اینکه بگه دیدی نشد!، فقط نگاه میکنه بدم نیست ولی عمیق نیست.
این فرکانس فرق داره با زمانیکه با همه وجود فکر و ذکرت میشه خوندن و نوشتن کامنت، میشه فایل دیدن و حتی در موردش صحبت کردن و تفکر کردن، فرق می کنه در زندگی مثال زدن
فرق می کنه عمل کردن و تنها راه نجات را این مسیر دانستن، مسیر تغییر زاویه دید مسیر تغییر باور ها بوسیله تغییر فرکانس ها و کلمات و عواطف و ذهنیت در هر لحظه، تا هر و هر و هر اتفاق و شرایطی که لایقش هستیم (بعنوان یک تیکه از خدای بی نهایت) جذب و تجربه کنیم و اطرافیان ما هم از این حال خوب ما برخوردار می شوند.
هر جا ذهن میخواد دور بزنه،گول بزنه، پارتی بازی کنه، فرار کنه، بترسونه، تنبلی رو بده، یا کم اهمیت جلوه بده همین موارد رو، یا بی ارزش و کوچک بشماره، یا بگه تو که بلدی ولش کن برو بعدی، اینو خودمم میدونم، صدبار دیدم یا شنیدم، از ترفندهای بسیار متنوع هر سری وارد میشه نجوای ذهن تا شکست بده ولی این هشیاری و آگاهی و در لحظه بودن و زرنگی ما بواسطه فرکانس ها و گفتگوهای درونی هر لحظه و روزانه ماست که مچ ذهن رو بگیریم و بگیم ما فریب نمیخوریم و اینا فقط برنامه ریزی قبلی ذهن است. ولی من گول نمیخورم.
بعد به خودمون بخاطر این پیشرفت و آگاهی و زرنگی واقعی جایزه های کوچک بدیم تحسین. و تشویق کنیم تا عزت نفس و اشتیاق و انگیزه مون بیشتر بشه از خودمون بیشتر خوشمون میاد.
بابا دمم گرم خوب فهمیدم آفرین ادامه میدم همینطور با جدیت.
بعد می بینیم حس لیاقت حس ارزشمندی حس دارایی هی بیشتر و بیشتر میشه
و همون طور که در کامنت بالا برای خانم کاظمی فرد عزیز هم نوشتم تو هر جایی تاجایی که میتونیم با توجه عمدی ببینیم و دقت کنیم و گوش ها رو تیز کنیم و تحسین کنیم و برای خودمون فراوانی ها رو ثبت کنیم که چقدر هر لحظه امکان ثبت خوبی و نعمت در جهان اطراف وجود دارد و بعد میگیم خداوندا سپاسگزارم.
خدای من دمت گرم
معذرت میخوام که این همه زیبایی و نعماتت را ندیدم و بی توجهی کردم.
خدای من شکرت.
خدایی که تمام کودکان را پیشاپیش روزی داده و بعد چطور ما نگران روزی مشتریان مون یا فردای خودمون هستیم؟!
مگه من باید نگران روزی فردای خودم و دیگران باشم؟! خدا باید انجامش بده.
مگه به من زندگی نبخشیده؟ مگه اون موقع که در رحم بودم معجزه و شگفتی و زیبایی به راه نینداخته؟
مگه شکوه و عظمتش را خبر ندارم؟ بعد نگران روزی امروز و فردای خودم یا اطرافیانم هستم؟
مگه اون موقع من که یک روزه یا یکساله بودم برای خدا فرقی میکرد؟ مگه میزان روزی برای او تفاوتی داره؟
مگه اون ماهارو ول میکنه یا میگیره میخوابه؟ یا میگه دیگه بستونه هر چی بهتون دادم؟؟!
پس دیگه چه جور عشقی چه جور شکوه و عظمتی چه جور بزرگی ای؟
مگه ایمان نداریم؟
مگه در قرآن و دعا نداریم؟
مگه طبیعت را خبر نداریم چطور مدیریت میشود؟
مگه از ابر و باد و باران و خورشید و زمین و آسمان و هر آنچه در میان آنهاست اطلاع نداریم؟
هر چیزی یا بهتر بگم هر موجودی که بهش میگیم انسان، آدمیزاد، صرفاً به خاطر وجود انسان بودنش، که در یک رحم و از طریق یک مادر پا با زندگی زمینی گذاشته با خودش با ذاتش هم لیاقت انسانیت رو به همراه آورده ….
صرفاً بابت تولدمون، عزیز و لایق شده ایم. چه بخواهیم و چه نخواهیم عزیز خداوندیم، عزیز در جهان هستی هستیم.
لایق در بین شکوه و عظمت و زیبایی های جور وا جور و متنوع خلقت هستیم.
صحبتم خیلی فکر کنم طولانی شد.
ولی این حرفا یهو از درونم از روحم سرچشمه گرفت.
امیدوارم شما هم لذت ببرید و خودم بارها برمیگردم و میخونم.
خوب باشید و موفق.
شما لایق بهترین نعمتها و خوبی ها و عشق و احترام و پول و ثروت و سلامتی هستید. عین من و همه عزیزان.
سلام خدمت دوستان عزیزم
سلام فرانک جان من بسیار لذت بردم از اینکه نوشته شما رو خواندم اسگزارم ازتون به خاطر اینکه احساسات وباور هاتون رو با ما به اشتراک گذاشتید.شما باور فراوانی در وقت وزمان هم باید روش کار کنید به نظرم باور فراونی در همه چیز در درجه اول اینو به خودم میگم چون منم مثل شما این باور های عدم لیاقت وکمبود رو در خودم حس کردم مثلا هر زمان میرم خرید که برای خودم لباس بخرم در نهایت برای بقیه لباس میخرم وخودم با دست خالی بر میگردم این بار ها وبازها در من تکرار شده و این باور عدم لیاقت منو میرسونه یا در کار من الان تقریبا استادم و توانایی آموزش دارم وکتاب نوشتم ولی بازم خودم را لایق آموزش دادن نمی بینم من عذر خواهم فرانک عزیزم ولی دیدم در پایان متنتون اینو نوشته بودید و من حس کردم اول به خودم با نوشتن این متن وبعد به شما یادآوری کنم.از شما وهمه دوستانم وپدر ومادر این خانواده صمیمی به خاطر وجودتون سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و همه دوستان هم فرکانسیم و خداوند رو شاکرم که منو به این مسیر زیبا هدایت کرد و امیدوارم هر لحظه ایمانمون قویتر بشه تا درک بهتری از قدرتی که خداوند در درونمون قرار داده داشته باشیم با خوندن این نوشته زیبا یاد یه سری اتفاقات تو زندگیم افتادم که دوست داشتم با شما دوستان عزیزم به اشتراک بزارم تا هم برای خودم یادآوری بشه هم بتونم به دوستانم کمک کنم یادمه وقتی نوجوون بودم هر وسیله ای رو که می خواستم خیلی راحت به دست میاوردم مثلا یه بار 15 سالم بود به همراه خانواده رفته بودیم برای تفریح به پارک اونجا یه زمین اسکیت سواری بود من خیلی دلم می خواست برم داخل زمین و اسکیت سواری کنم اما نه اسکیت داشتم نه بلد بودم برای همین یه حس ترسی داشتم پدرعزیزم که سالهاست به دنیای ابدی رفته اند و در اکثر کارهای زندگیم مشوق من بودن گفتن برو داخل و امتحانش کن میتونی یه اسکیت از داخل محوطه بگیری من هم با خوشحالی رفتم داخل زمین و یه اسکیت کرایه کردم و وارد زمین شدم و چون بلد نبودم مدام زمین میخوردم و بقیه رو میدیدم که خیلی خوب دارن بازی میکنن از خودم خجالت میکشیدم تا اینکه یه پسر بچه تقریبا 12 ساله اومد نزدیکم و گفت می خوای بهت یاد بدم چجوری حرکت کنی منم با خوشحالی پذیرفتم چون حرکاتش خیلی حرفه ای بود و با کمک اون پسر تونستم حرکات اولیه رو تو اون تایمی که داخل زمین بودم یادبگیرم و این اشتیاق در من بوجود اومد که دوست دارم یه اسکیت مال خودم داشته باشم تا هروقت دلم بخواد بتونم تمرین کنم ولی وضع مالیمون اونقدر خوب نبود که بتونم یه اسکیت شخصی داشته باشم با اینکه تک دختر خونه بودم و فرزند آخر و پدرم همیشه سعی میکرد چیزهایی که می خوام رو برام فراهم کنه ولی در وجود خودم یه حس بدی داشتم که اینو از پدرم بخوام چون فکر میکردم خودخواهی و زیاده خواهیه برای همین چیزی نگفتم تا اینکه دقیقا دو هفته بعد از اون ماجرا برادرم که ایشون هم چند سالی هست به رحمت خدا رفتند یه اسکیت با کلیه لوازمش برام خریدن و این منو خیلی خوشحال کرد بزرگتر که شدم و به سنهای بالاتر که رسیدم با کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین آشنا شدم اون زمونا پدرم فوت شده بود و ما در محلهای پایین شهر زندگی میکردیم و من توی خیابان مطهری تهران کار میکردم توی یه شرکتی و خیلی دوست داشتم که خونمون توی اون منطقه باشه یع فامیل دوری داشتیم که یه خونه سه طبقه توی خیابان ویلا داشت یادمه هروقت میرفتم سرکار توی تصوراتم احساس میکردم که دارم به خونمون میرم جالب اینجا بود وقتی سوار اتوبوس میشدم از دم خونه تا محل کار اگر باکسی هم صحبت میشدم میگفتم که ما تو خیابون ویلا زندگی میکنیم و برای مهمونی به خونه برادرم اومدم و تقریبا هرروز این کار رو تکرار میکردم اون موقع هیچ چیزی از قانون جذب نمیدونستم ولی وقتی این کار رو میکردم حس خوبی بهم میداد تا اینکه بعد از 1 سال از گذشتن این ماجرا به طور بسیار معجزه واری هدایت شدیم به اون منطقه برای سکونت سرتون رو درد نیارم مثالها و اتفاقها خیلی زیاده تو زندگیم ولی یه مدت بعد از اینکه ازدواج کردم فراموش کردم تمام اینها رو اونقدر در دغدغه های روزمره و بچه داری گم شدم که خودم رو فراموش کردم رویاهام رو و تواناییهام رو و با تکرار این حرف همسرم که دیگه تو و من مال خودمون نیستیم اول از همه باید حواسمون به بچه هامون باشه مهم نیست که خودمون لباس خوب نپوشیم اول بچه ها و دیگه بعد از ازدواج و بچه دار شدن به سرکار نرفتم چون همسرم میگفت بچه به مادر احتیاج داره و خودم رو فراموش کردم و گفتم راست میگه هیچی مثل مهر مادری نمیشه هروقت میرفتم خرید اول برای بچه هام خرید میکردم و اگر چیزی ته پولم باقی میموند برای خودم خرج میکردم و خودم رو لایق نمیدیدم که برم بهترین لباس یا وسیله رو برای خودم بخرم و الان با خوندن این مطلب زیبا از خانم شایسته عزیز به خودم اومدم با خودم گفتم نسیم این شرح حال تئه تو چیکار کردی با خودت با روحت تویی که هرچیزی رو اراده میکردی خیلی راحت به دست میاوردی الان جوری شده که برای تعویض یه ماشین لباسشویی ساده توی خونم باید به دنبال ارزونترین جنس و بی کیفیت ترین محصول تازه اونم به صورت قسطی خریدن باشم اما نه به خودم قول میدم که دیگه این کار رو با خودم نکنم و روحم رو آزار ندم چون من در قبال خودم مسئولم الان که دارم اینا رو مینویسم اشک از چشمام جاریه صبح از خدا خواستم تا کمکم کنه که چطوری باورهام رو تغییر بدم و بتونم نتیجه خوبی بگیرم و به ثروت برسم بعد در قسمت عقل کل راجب تغییر باورها جستجو کردم و به این صفحه هدایت شدم امیدوارم و ایمان دارم هممون با تلاش و پشتکار و با تغییر باورهامون به بهترین دستاوردها در زندگیمون دست پیدا میکنیم به امید خداوند همگی شاد سالم ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
سلااام و درود خانم نسیم تبریزی عزیز و گرانقدر و ارزشمند.
به به کیف کردم خانم از متن و داستان زندگی تون.
از اینکه چقدر خوب و عالی هدایت شدید خونه و منطقه مورد نظرتون.
و اینکه چقدر خوب از قانون استفاده کردید ناآگاهانه، و خدا رحمت کنه پدر و برادر عزیز و نازنین شما رو که بعنوان دستانی از خداوند باعث شدند شما لذت ببرید و تجربه لذت بخشی را حس کنید.
که اگه همون تجربه نبود الان شما نمی تونستید از اون درس بگیرید. و همین باعث شد دوباره قانون رو بیاد بیارید که باز هم دوباره با امید و انگیزه میتونید حتی صدها بار بهتر از اون تجربیات عالی رو خلق کنید به لطف الله مهربان.
و چقدر حس پاکی و معصومیت شما رو حس کردم منم اشکم در اومد که وقتی آدم متوجه میشه که روح و روانشو مورد آزار قرار داده و البته همه اینها تضادهایی بعنوان راهنما بعنوان کمک بعنوان یار و دوست من و شما هستند نه برای آزار و اذیت، اتفاقا همین تضاد در شما انگیزه و شوق و ایمان را زنده کرده و هدایت میکنه و به جلو حرکت میده، که باید سپاسگزار و قدردان باشید هم قدردان اون زمان، هم این زمان چون هر دو زمان با هم دو لبه ی یک چوب برای حرکت شما شدند.
مرسی که تجربتونو با ما صادقانه درمیون گذاشتید من هم یاد گرفتم.
باز هم دوست دارم از تغییرات و هدایت هاتون با خبر بشم.
خوب و شاد و ثروتمند باشید.
سلام بر دوست خوبم نسیم خانم گل
خیلی لذت بردم و خیلی،ببخشید یلحظه دلم سوخت سریع با اشتباهم پی بردم خدا پر عزیزتو و داداش عزیزتو رحمت کنه روحشون شاااد و عمر باعزت باشه برای شما خیلی لذت بردم از اون قسمتی که ندانسته قانون و بکار گرفتی اومدی خ ویلا که دوست داشتی بصورت معجزه آسا خونه خریدی،الان فهمیدی،اون معجزه نبود اون پاداش کارت بود از طرف خداوند وقتی داریم رو قانون جلو میریم پس معحزه نباد معنی داشته باشه و اینکه شما وقتی اونموقع تونستی الان که قانون و فهمیدی و اینجا هستی پس بهتر و هزاردرصد میتونی موفق بشی یکبار وقتی یکار نشد در ذهنتو به شد تبدیل کردی پس الانم بهتر میتونی پس با قدرت قدم بردار شبیه تمرین قدیمی ات که گفتی اومدی اینجا مهمونی خونه داداشت خونتون هم تو خ ویلاست الانم همینطوری به خواسته هات برس جذبشون کن تو میتونی میخوای،میشود
موفق و پیروز باشی تبریک میگم که الان اینجا و در کنار خانواده بزرگ صمیمی خودت هستی همه بهم برای هم باعشق نور میبخشیم تا از تاریکی عبور کنیم .شاد باشی
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی
و دوستان هم فرکانس عزیزم
آنقدر این مطلب به من و باورهای فرسوده من در مورد ثروت چک و لگد زد که برق از سرم پراند …
که چقدر من باور های ریشه ای مخرب داشتم و انتظار ثروت هم داشتم با قدرت پا روی گاز و با قدرت بیشتر جفت پا روی ترمز
باور کنید از دیروز که فایل ۱۱ و ۱۲ دوره راهنمایی عملی دستیابی به رویا ها رو دیدم دنبال این بودم که خودم و باورهام رو تغییر بدم و شناسایی کنم باورهای مخرب و ترمزهای که باعث میشه ثروت نیاد تو زندگیم و امروز هدایت شدم به این جا که میتونم بگم فقط همین یه دونه پیام به اندازه تمام دوره ها ترانگل به من وارد کرد و چنان شکی به من وارد کرد که دوست دارم تا خود صبح تمام کامنت رو بخونم ….
من همیشه دنبال این بودم که حتی برای خرید میوه و…. بگردیم جایی که کمترین قیمت میدن حتی اگه چند روز طول بکشه و حالا دیگه تا تهش بخونید برای خرید دیگه چیزها چکار که نمیکردم ….
آنقدری که خیلی از اطرافیان برای خریدهاشون میگفتن من برم تا تخفیف بگیرم
الان واقعا نمیدونم بخندم به باورهام یا گریه کنم که چکارا که نکردم با خودم ….
ولی مهم الان هست دقیقا همین لحظه که من پذیرفتم که اشتباه کردم و میتونم بگم بزرگترین باور مخربم رو آگاهانه شناسایی کردم و تمام تلاشم رو میکنم که بازم باورهای بعدی هم پیدا بشن البته که همش توسط خدایم هدایت میشم و میسپارم بهش که به راحتی خودش شناسایی کنه و درستسون کنه …..
خیلی دوستون دارم استاد عزیزم و همه فرکانسی های من
آقا محمد سلام دوست خوبم
منم مثل شما همیشه افتخار میکردم که بهترین فردی هستم که میچسبم به فروشنده و تخفیف می گیرم و همه من رو با خودشون خرید می بردن و موقع حساب کتاب من رو می فرستادن جلو ، با این رفتار وقتی یه تخفیف کوچیک میگرفتم خودمو برنده می دونستم من خودم رو از درون عالی تصور میکردم .و می گفتم این رفتار درسته.
اما خدارو شکر دیگه اصلا تو هیچ خریدی تخفیف در خواست نمی کنم بار ها شده خود فروشنده به عنوان هدیه به من تخفیف داده .
خرید میوه میرم بیشتر خرید هام به قیمت توجه نمیکنم اندازه نیازم برمیدارم و جمعا کارت میکشم بار ها از من پرسیدن بلان میوه رو چند خرید میگم نمی دونم فقط کارت کشیدم تعجب میکنن اما من انقدر این رفتارو انجام دادم شدا برام بک عادت خداروشکر . اتفاقا پول هم برکتش بیشتر شده ورودی ثروت بیشتر شده .
و من برعکس شما ساعت ها دنبال محصول با کیفیت میگردم تا محصول ارزون که تخفیف خورده باش و این باور خیلی کمکم کرده تا فراوانی بیشتری رو تجربه کنم .
و همیشه از شهر خودم خارج میشم برای خرید به فروشگاه های بزرگ و لاکچری میرم و خریدام رو انجام میدم هم تنوع داره هم راحت بهترین اجناس رو خرید میکنم .
محمد جان فراوانی و ثروت رو برات در درگاه الله خواستارم موفق باشی
سلام به استاد عزیز خانم شایسته مهربان و دیگر دوستان .
با خوندن مطالب بالا و نظر دیگر دوستان ترمز های زیادی رو درون خودم یافتم و اون هارو نوشتم خیلی به نوشته هام و اون ترمز ها فکر میکنم و دارم سعی میکنم هر یک از اون ترمز ها رو به جایجای زندگیم ربط بدهم از خرید خانه و ماشین گرفته تا لباس . از روابط گرفته تا ارتباط .
اولین ترمزی که من درون خودم پیدا کردم این بود که من اکثر لباس های زیبایی که برای خودم میخرم رو درون کمد قرار میدهم و فقط برای مهمانی های خاص اون ها رو استفاده میکنم این باور مخرب تا جایی درون من ریشه زده بود که الان که نگاه میکنم من فقط چند دست لباس را برای پوشش عادیم قرار داده ام که آن ها هم بسیار قدیمی شده اند
. این ترمز از یک طرف و باور مثبت دیگر از یک طرف که من وقتی کمدم را میدیدم بسیار سپاس گذاری میکردم بابت لباس های مارک و زیبایی که دارم . اما غافل از آن که آن ترمز و باور منفی چنان بزرگ بود که دیدگاه مثبت من درباره فراوانی را به طور کلی پوشانده بود و درون سیاهی خود غرق کرده بود .
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
من چند سال پیش یه معامله ملکی رو میخواستم انجام بدم که تو اون معامله پول خوبی گیرم میومد اگه معاملرو انجام میشد سه میلیارد گیرم میومد من خریدارم پیدا کردم یه قرار ملاقات هم گذاشتم همه
سر تموم میشد ولی نمیدونم چرا معامله انجام نمیشد اون بهم میخورد و میرفتم یه خریدار دیگرو پیدا میکردم میبردم سر معامله بعد یه مدت بازم بهم میخورد آنقدر این تراژدی ادامه پیدا میکرد که کلا من بی خیال این معامله میشدم این سوال همیشه تو ذهنم بود که چرا این اتفاق نیفته و مثبت یه فایل خوب پیدا میکردم بدو مشتری رو جور میکردم میبردم سر معامله بعد میدیدم یه ایرادی تو پرونده پیدا میشد و معامله فسق میشد آقا سرتونو درد میارم من دست به هر کاری میزاشتم یه جورایی از دستم در نیومد و من کلا دیگه بی خیال شدم پیش خودم گفتم به تو نیومده پول قلمبه دستت بیاد بدو برو دنبال بازیت بعد اینکه من با سایت آشنا شدم و این سوال و که سایت جواب داده بودو خوندم متوجه قضیه شدم چون من اصلا نمیتونستم باور کنم که من این معاملرو جوشش میدم و به پولم میرسم یه جورایی خودمو لایق اون همه پول نمیدونستم و همش ذهن نجواگر من میگفت تو مال این حرفا نیستی تو کجا پول میلیاردی کجا آنقدر این ذهن من منو تخریب میکرد که کلا بیخیال کارم شدم و تازه میفهمم که ما هر چی فکر کنیم همون تو زندگیمون رقم میخوره و احساس عدم لیاقت قشنگ تو من هویدا بود چون باور نداشتم که من هم میتونم این پولو به دست بیارم و با این تفکر میرفتم و همه چیز بهم میخورد و برمیگشتم و میومدم خونه . احساس عدم لیاقت و نداشتن عزت نفس چنان ضربه ای تو زندگی به من وارد کرده که وقتی اینارو متوجه شدم گفتم خدا منو چقدر دوست داشته که هدایتم کرده به سایت و منو با استاد آشنا کرده تا بدونم که تمام اتفاقات زندگیم و خودم رقم زدم با فرکانسم و حالا بسیار خوشحالم بابت آگاهی از قانون و اینو میدونم که من با آموزهای استاد پیش برم تمام اون اتفاقات نافرجاممو تو مدت کوتاهی جبران میکنم و از وقتی که با سایت آشنا شدم سپاسگزار خداوندم هستم که من و هدایتم کرد تا مسیر زندگیمو باآگاهی پیش برم و رو باورام کار کنم و حال خودمو خوب نگه دارم و از همه مهمتر توجه به نکات مثبت زندگیم و سپاسگزاری این دو کلید واژه موفقیت و موندن تو احساس خوبه
سلام دوست عزیز. من با خوندن متن زیبای شما یاد یه نکته ای افتادم که:
ساختن باورها هم نیاز به طی تکاملی دارند.. به عنوان مثال اگر شما تا دیروز معاملات چند صد میلیونی انجام میدادید، برای رسیدن به معاملات چند میلیاردی احتمالا مدت زمانی رو باید طی میکردید تا ذهنتون با اون مبالغ قبلی راحت بشه(احساس لیاقتشو بدست بیاره) و بپذیره بعد برسید به مبالغ بالاتر. در کل به میزانی که چیزی که برای ذهن باورش سخت باشه همونقدر برای داشتنش احساس عدم لیاقت میکنیم.
موفق و ثروتمند و میلیاردر باشید در پناه حق
سلام دوست عزیز و آگاهم
چقدر زیبا و با منطق توضیح دادین تکامل داشتن لیاقت رو
بدرستی که همینطوره ما باید حتی برای داشت لیاقت قدمهای کوچیک برداریم
یه عمر ما رو جوری بار آوردن و جوری باورهای منفی بهمون تلقین کردن که نمیشه با یه دکمه خودمونو عوض کنیم
ما باید با کوچکترین نتیجه مثبتی که بدست میاریم اینقدر احساس خوب و احساس لیاقت رو در وجود خودمون پرورش بدیم تا اتفاقات بزرگتر به واسطه ظرفمون که بزرگ شده برامون رقم بخوره
با سلام و با سپاس فراوان از استاد عزیز ودوستداشتنی ام که نگرش جدید و لذتبخشی در زندگی ام ایجاد کردند و سپاس از شایسته ترین بانوی سایت که با توضیحاتشون باعث میشن تادرک قوانین راحت تر وساده تر بشه.و نیز از دوستان عزیزم که با نظراتشون انگیزه برای حرکت کردن ایجاد میکنند.
من قبل از اینکه در این سایت(که شباهت بسیاری به بهشت و صراط مستقیمی که در قرآن گفته شده داره) دوره های یک استادی رو خریده بودم وکار میکردم.در مورد ایجاد باور ثروتمندی یه جا گفتند که موقع خرید کردن،مثل پولدارها خرید کنید و نترسید و قیمت برایتان مهم نباشد واصلا نیازی به دونستن قیمت ندارید و …..که نمیدونم گفته ایشان کمی مبهم بود ویا اینکه من متوجه مطلب نشده بودم.خلاصه در مدت چند ماه پولهایی بدستم میرسید که واقعا لذت میبردم ولی با توجه به فهم اشتباهم در عرض چند روز تمام پولهارو خرج میکردم.(البته باید بگم ولخرجی میکردم تا تموم بشه ) و بعدش لنگِ پول میموندم….امروز که روز تولدمم هست خدارو شکر میکنم که هدایت شدم تا با بزرگترین و مهمترین ترمزهای ذهنی ام آشنا بشم.”عدم احساس لیاقت و عزت نفس و عدم باور به فراوانی”.که من تا الان نمیدونستم که منتظر اجناس تخفیف خورده موندن و دنبال اجناس ارزون قیمت رفتن و ….ترمز محسوب میشن و اینهمه مخرب و مانع بزرگی برای رسیدن ثروت و….هستند.تازه الان با خوندن این مطالب زیبا فهمیدم که دلایل اینهمه دست وپا زدن برای رسیدن به خواسته ها چی بوده(خیلی بنظر خودم روی خودم کار میکردم ولی نتیجه ای نمی دیدم).
خدارو شکر میکنم که رشد کردم.چرا که اگه رشدی نداشتم به این سایت هدایت نمیشدم.بقول استاد عزیزم؛” باید نشونه هارو ببینیم و تحسین کنیم و شکر کنیم” که من الان نشونه بزرگی که خداوند در مسیرم قرار داده میبینم و میگم خدایا واقعا شکرت! از وقتی که وارد سایت شدم و فایلهای رایگانو گوش میکنم چقدر احساس خوبی دارم.آرامش عجیبی دارم.و میدونم با استفاده از دوره ها و عمل کردن به آنها بزودی نتایج بسیار بزرگی رقم خواهم زد.استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز ممنونتون هستم.و بسیارخوشحالم که اینجام.خدارو بخاطر نعمتهای بسیار ارزشمندی چون شما سپاسگزارم.مرسی که هستید!🌹❤❤🌹
باسلام خدمت استادعزیزو خانوم شایسته
من با خوندن متن بالا به یک سری از ترمزهایی که مانع میشد ثروت در زندگی من بماندبا اینکه همیشه پول میومد ولی همیشه صرف هزینه های غیر متقربه یا قسط و… وهیچوقت نمیتوانستم پس انداز داشته باشم . همیشه میگفتم خدایا من چقدر کار کنم و آخرش همش در مدار قرض و بدهکاری باشم من با اینکه پول در می آورم ولی همیشه باید آنرا به دیگران بدهم همیشه باید قسطی یا چکی بخرم و دوباره برای باز پرداخت آنهم دچار مشکل میشدم
الان با یک سری از آگاهی ها که به لطف خدا و استاد عزیز بهره مند شده ام دلایل زیر را علت بر این نتایج زندگی فعلیم میدانم ( البته من سه دوره کامل از اساتید داخلی را بطور کامل شرکت کردم وخیلی دانستگی هام و آگاهی ها پیدا کردم ولی نتایجی دریافت نکردم و باد استاد عباس منش عزیز و سایتشون هم یکسالی بود آشنا بودم ولی جزء ثابت نبودم و هم اکنون در دوره ۱۲ قدم ایشون شرکت کرده ام)
وتفاوت این دوره که با استاد هستم خیلی واکنش در من بوجود آورده
من دلایل زیر را مانع عدم موفقیت خودم میدام
1- من با پول داشتن راحت نبودم
مثلا هر وقت پول داشتم یوجوریی باید تمامش میکردم و خود این موضوع حس و حال بد و منفی زیادی بهم میداد وقتی موجودی کارتم صفر میشد
۲- عدم لیاقت و با ارزش بودن
هر روز صبح مینوشتم من با ارزش و شایسته و با لیاقت هستم ولی رفتارم در عمل چنین نبود مثلا اگر لباس جدیدی میگرفتم دلم نمیومد بپوشم ومیگفتم بزارم برای مهمانی
با خودم نمیرسیدم با اینکه آدم خسیسی نیستم ولی باز هم از جاهای ارزانتر غذا تهیه میکردم
برای خانواده ام راحتر هزینه میکردم تا خودم
با اینکه باید به دندانپزشکی میفرفتم ولی هی با بهونه الان وقتش را ندارم عقب مینداختم
موقع خرید حس خیلی خوبی دارم ولی بعدش خودم را سرزنش میکردم
وقتی پسرم همیشه موقع بیرون رفتن ادکلان میزند من خیلی بهم فشار میداد و میگم برا جاهای خاص مثل مهمانی رفتن باید ادکلان بزنی
همیشه بهترین عطر ها و ادکلان ها را تهیه میکنم ولی زیاد مصرف نمیکنم
دنبال تخفیف گرفتن نیستم ولی اگر هم درخواست کنم و فروشنده تخفیف ندهد خیلی سریع عصبانی میشوم
همیشه دنبال کار کردن و پول در آوردن هستم تا لذت و تفریح ودلیل اینکار را هم دادن اقساطم میدانم
توجه نکردن و ندیدن نکات مثبت و زیبایها و در لحضه زندگی نکردن و از چیزهایی که الان دارم بتوانم با احساس خوب لذت ببرم
توجه کردن به قسط و چک هام تا به درآمدم
با اینکه سه سال بیشتر هست تو حوضه موفقیت هستم ولی ناخداگاه عامل موفقیت را کار بیشتر میدانم تا توجه و تجسم به خواسته هام و از همه مهمتر توحیدی نبودنم با زبان خیلی میگم ولی در قلبم خیر
واز همینجا از خدا میخاهم کمکم کند ویاریم کند تا بتوانم الهاماتش و هدایت هایش را ببینم و متوجه بشوم چون در قرآن هم گفته ما به زنبور عسل هم الهام میکنیم
استاد عباس منش هم هدایت خدا بود و من باید در این زمان از دوره های ایشان استفاده میکردم
چون همین مواردی که اشاره کردم بطور شفاف از دوره ۱۲ قدم دریافت کرده ام با اینکه در قدم ۳ ایشون هستم
سلام
سلام دوست خوبم
قابل تحسین است احسنت من لذت بردم
تک تک ترمز های که نوشتی بسیار ارزشمند هستن وحتی ما میتوانیم استفاده کنیم .
سپاسگذارم
به نام خدا
سلام
به شخصِ بگم بیشترین عللی که موجب میشه نتونیم احساس لیاقت را در خودمون درست کنیم خلع های شخصیتی من هست که موجب احمالکاری هم میشه و در نتیجه عامل عدم تقویت احساس لیاقت میشه
باسلام خدمت شما خانم شایسته که الحق شایسته شدی برای قانون
باورهای کمبود وعزت نفس که جز اساسیترین باورهای محدود کننده هستند را باید کد بنویسیم تا درست بشن
کمبود:فراوانی(دیدن تمام نعمتها و تحسین آنها بااین نگاه که چقدر فراوان نعمت وجود دارد ومن بااین تحسین وارد مدارش میشم ونعمتها به فراوانی جذب من میشن و نکته اینه که تاکید میکنم اصل اینه که جهان پایه واساسش فراوانی است ،،فراوانی آب،باران،پول،خاک حاصلخیز،درخت،برگها،آدمها،ماشین،…) به میزانی که بتوانی
اما با احساس قلبی قوی تری این فرکانس را بفرستی و صدق بالحسنی کنیم آسان میشویم برای آسانیها
عزت نفس ؛ درهمه موارد ردپا داره انتخاب دوستان،درآمد،شغل،خوراک وپوشاک و… هرچه خودم را دراولویت بزارم یعنی خودم را دوست داشته باشم و نوبتم را تا زمانی خودم نیاز دارم به هیچکس نبخشم حتی همسرم (اولا باید به خودم این باور را بقبولونم که ارزشمند هستم ودوما همه به انتخاب من احترام میزارند اینها راقبول کنم در وجودم)
اماگاهی عزت نفس ریزتر ازاینها هم میشه اینکه جنس خوب میخری ولی حالت خوب نیست اینهم نکته ای است قابل اهمیت به قول یه حاج آقایی در مورد نماز صحبت میکرد میگفت اگه نماز حال خوب بهت نمیده بیخود میکنی میخونی حالا تا وقتی لایه های زیرین افکار را درست نکنیم نتایج تغییری نمیکنند به قولی خودشناسی پایه خداشناسی است