یکی از ملموس ترین جاهایی که «باور احساس عدم لیاقت» خود را نشان میدهد، رفتاری است که نسبت به پرداخت بهای خواستههایمان داریم.
از ملموسترین لحظاتی که میتوانیم «باور احساس عدم لیاقت» و «باور به کمبود» را در خود شناسایی نماییم، لحظاتی است که به شدت بر سر بهای کالای مورد علاقهمان چانه میزنیم یا بدتر از همه، با اینکه توان تهیهاش را داریم، اما به دنبال راهی برای نپرداختن قیمت واقعی آن و تخفیف گرفتن هستیم. یعنی همیشه داشتن خواستههامان را موکول به زمانی میکنیم که یک جنس تخفیف بخورد.
در یک کلام، پرداختن بهای خواستههامان برای ما کاری بسیار سخت است.
به خاطر این کد مخرب در ذهن، وقتی بابت کالا یا تجربه ای پول می پردازیم که دوست داریم، گویی جان از بدنمان خارج میشود و به شدت احساس بدی پیدا میکنیم و این بدترین فرکانس درباره «کمبود ثروت» است که یک آدم به عنوان خالقی که با فرکانسهایش، تجربههایش را خلق میکند، میتواند ارسال کند. فرکانسی که از یک طرف ما را وارد مدار کمبودهای بیشتر میکند و همزمان از نعمتهای بیشتری دور میکند.
اگر خوب خودمان را بشناسیم و ریشه ی رفتارها و واکنش هایمان را بدانیم، می فهمیم که موضوع تخفیف گرفتن نیست بلکه پای چند ترمز جدی در میان است که خودشان را به شکل تلاش برای به دست آوردن خواسته هایمان با تخفیف، نشان میدهند.
به همین دلیل دوست دارم یک نکته اساسی را اول از همه به خودم و سپس به همه افرادی که این متن را میخوانند و به دنبال موفقیتهای مالی پایدار هستند، یادآور شوم و ترمزی را به آنها نشان دهم که شناختن و رفع کردنش، از هر تخفیفی که بخواهی بدست بیاوری، سودمندتر است و می تواند عاملی باشد برای ورود ثروتهای بسیار به زندگی ات.
در واقع این جنس از رفتار که برنامه ریزی می کنیم تا تجربه خواسته هایمان را به زمانی موکول کنیم که یک جنس تخفیف می خورد یا به طور کلی به دنبال داشتن خواسته هایمان به صورت رایگان، تخفیف و… هستیم یعنی پرداخت بهای خواستههایمان برایمان سخت است، این رفتار خبر از دو باور بسیار مخربی می دهد که سرمنشأ تمام کمبودها و نداشتن هایی است که در زندگی خود تجربه می کنیم.
سردسته ی این دو باور، «باور به کمبود» است.
باور به کمبود نعمت، ثروت، عشق، موفقیت و هر چیزی است که ما آن را ارزشمند میدانیم.
سپس در ادامه کار به همین جا ختم نمیشود و این باور مثل یک دستگاه مولد، شروع به تولید هزاران باور محدود کنندهی دیگر نیز مینماید که در تمام تار و پود وجودمان ریشه میدواند و ما را وارد مداری میکند که از مدار ثروت فرسنگها فاصله میگیریم.
به همین دلیل، حتی تجسم کردن ثروتمند بودن هم برایمان سخت میشود.
قانون این است که مدار تخفیف خواستن، با مدار خواستنِ ثروت، از هم جدا هستند. نمیتوانی هم به دنبال تخفیف باشی و هم باور فراوانی را بسازی.
نمیتوان به فراوانی باور داشت اما مرتب به دنبال تخفیف نیز بود. این دو مسیر، خلاف جهت هم هستند به همین دلیل تو مرتبا در این مسیر در حال رفت و برگشت هستی.
دومین باور محدود کننده در این باره، «باور احساس عدم لیاقتِ داشتن ثروت» است. به این معنا که، درباره تجربهی نعمتهای بیشتر، احساس لیاقت نداری. خصوصاً هرچه آن نعمتها تجملیتر باشند، به خاطر احساس عدم لیاقت، راضی کردن خودت برای تجربهی آن نعمتها سختتر خواهد بود، حتی اگر مشکلی در پرداخت بهای آن نداشته باشی.
در واقع این باور، یعنی احساس عدم لیاقت، زاییدهی باور به کمبود است. یعنی باور به اینکه پول درآوردن، کار سختی است. حتی اگر آدمهایی را ببینی که به راحتی در حال پول ساختن هستند، به خودت خواهی گفت:
خوب، من آنقدرها خلاق نیستم که از عهدهی این کار بر بیایم(که خودش نشانهای محکم از عدم لیاقت و باور نداشتن تواناییهایت است). در نتیجه تنها راهکار برایت این خواهد بود که :
مراقب باشی در خرج پول، از هرگونه اسراف پرهیز نمایی و با این نگاه، آنقدر خودت را در مدار کمبود ثروت پش میبری که، ترجیح میدهی فقط برای نیازهای فوق ضروری هزینه نمایی. سپس آنقدر درباره نیازهایت دچار سوء تفاهم میشوی که نیازهای ضروری را نیازهایی تعیین میکنی که به زندهماندن وابسته است و هرگونه تجاربی که مربوط به روح و روانت است و اصلاً برای تجربهی آن نعمتها به این جهان آمدی را غیر ضروری میدانی مثل:
تجربه اقامت در یک هتل زیبا برای چند روز
یا تجربه خوردن غذا در یک رستوران که بهایش به اندازه هزینه یک ماه غذا در منزل است
یا تجربه سفر با بلیط فرست کلاس که بهایش به اندازه چندین سفر است
یا تجربه …
یا حتی تجربه استفاده از مبلمان چرم به جای اجناس چینی.
در حالیکه بی خبری دلیل اینکه هر روز از تجربهی این نعمتها فاصلهی بیشتری میگیری، همین نوع نگاه است و نه عدم توانایی ات در ساختن ثروت!
سپس باور محدود کنندهی «احساس عدم لیاقت در تجربه نعمت و ثروت» بیشتر در تو ریشه میدواند و تو را بیشتر در مدار عدم لیاقت فرو میبرد.
مثلاً ترجیح میدهی خودت از وسایل بیکیفیت استفاده نمایی و وسایل گرانبها و با ارزش را برای میهمان بگذاری…
به همین دلیل وسایل زندگیِ تو شامل دو دسته است:
ظروف دَمِ دستی بیکیفیت برای خودت و ظروف لاکچری زیبا برای میهمان
ملافه پاره و پوره و بی کیفیت و قدیمی برای خودت و ملافه نخی و خوشبو و خوشرنگ برای میهمان
و…
یا حتی بدتر از آن، این رفتار را درباره خودت و اعضای خانواده مثل همسر و فرزند نیز تعمیم دادهای
مثلا در خرید لباس موارد غذایی، مواد شوینده و تمیز کننده و … اولویت را با سایر اعضای خانواده قرار میدهی و سعی میکنی همواره نیازهای خودت را کاهش دهی و کمخواهتر شوی.
مثلا از آنجا که همسر و فرزندانت زیاد از دستمال های یکبار مصرف برای خشک کردن دست و … استفاده میکنند، تو ترجیح میدهی برای برقراری تعادل در مصرف دستمال حولهای، برای تمیز کردن خانه از دستمال های پارچهای استفاده نمایی.
یا لباس های ارزانقیمت و بیکیفیت بخری و به هر ترتیبی همواره هزینههای خودت را کاهش دهی تا کمتر اذیت شوی. چون به اندازه کافی احساس لیاقت تجربه بهترینها را نداری.
چون درباره لایق بودن و انسان خوب و باگذشت بودن، دچار سوء تفاهم شدهای. چون همواره برای راضی کردن خودت در استفاده از یک نعمت، به دنبال یافتن دلایل قانع کننده هستی. یعنی خودت را لایق نمی دانی تا برای خودت تا این حد هزینه کنی و فکر میکنی آنقدر ارزشمند نیستی که پول نازنینات را صرف این خواسته نمایی. در نتیجه یا از آن چشم میپوشی و یا به دنبال شیوههایی هستی تا دلایلی منطقیتر از لایق بودنت، پیدا کنی. یعنی به این شکل که:
«من توانستم تخفیف بگیریم
من رایگان این را به دست آوردم
من بهای واقعی اش را نپرداختم و …»
این احساس گناه را که برای خودت پول خرج کردهای، از خود دور می کنی و یا به خاطر این کار احساس قدرت هم میکنی در حالیکه نمیدانی ریشه این رفتار که در اصل باور کمبود و باور احساس عدم لیاقت است، چه نعمتهایی را از زندگیات دور نموده است.
نعمتهایی که قابل مقایسه با هیچ تخفیف و هدیه ای نیست. و تازه ماجرا به همین جا نیز ختم نمیشود و حتی اگر به خاطر یک باور قدرتمندکنندهی دیگر، نعمتی وارد زندگیات شود، این باورِ محدودکننده، به شکل یک اتفاق غیر مترقبه، آن نعمت را از زندگیات حذف میکند.
من داستانهای بسیاری درباره این موضوع از افراد زیاد داشتهام که نوشتهاند، ماشینی که آن همه سال دوست داشتم سوار شوم را خریدم اما اوضاع به گونهای پیش رفت و هزینههای غیرمنتظره به گونهای روانه زندگیام شد که مجبور شدم به خاطر آن هزینههای غیرمترقبه، که اصلا هیچ وقت در زندگیام وجود نداشتند، نهایتا ماشینم را بفروشم.
و بسیار حسرت میخورَد که ای کاش حداقل از امکانات آن ماشین مثل کولر و… استفاده کرده بود… ای کاش حداقل کاور پلاستیک صندلیها را در آورده بودم و لذت نشستن روی چرم صندلی را تجربه کرده بودم و…
در حالیکه خبر نداشت، همین رفتارها که نشانهی باور احساس عدم لیاقت و در نگاه وسیعتر، باور به کمبود است، آن نعمتها را از زندگیاش خارج ساخته است.
در واقع، « مأموریت باور احساس عدم لیاقت»، دور کردن نعمتها از زندگی شماست و حتی اگر به خاطر یک باور درست، نعمتی وارد زندگیات شود، این باور کاری میکند که آن نعمت بار و بنه اش را از زندگیات بَربندد و به شکلی باورنکردنی و غیرمنتظره از زندگیات بیرون برود.
این رفتار که همیشه به دنبال یک تخفیف ویژه هستیم تا به خواستههایمان برسیم، معنایش دقیقا این است که:
«من که به صورت طبیعی امکان تهیه این جنس را ندارم. مگر اینکه تخفیف بخورد. مگر اینکه ارزان شود. مگر اینکه وام بگیرم. مگر اینکه قسطی بپردازم.»
یعنی از یک طرف آن خواسته آنقدر شدید است که نمیتوانی بی خیالش شوی، از طرفی آن باورها آنقدر مخرب است که نمیتوانی به داشتنش به صورت طبیعی فکر کنی. به همین دلیل به جای تغییر این کد مخرب و این ترمز قوی، خودت را با این کد مخرب، هماهنگ میکنی.
درحالیکه این ماجرا نهتنها کمکی به افزایش توان مالیات نخواهد کرد، بلکه شروع به، برباد دادن نتایج سایر باورهای قدرتمندکنندهات نیز میگردد.
دلیل اینکه افراد پس از اینکه نعمتی را به دست میآورند و پس از مدت کوتاهی به شکلی عجیب و غیر منتظره آن را از دست میدهند، همین باور عدم احساس لیاقت است.
به قول استاد عباس منش که می گوید “بیشتر افراد، باورهای خود را تغییر نمیدهند بلکه، می خواهند خواستههای جدیدشان را بر آن باورها منطبق سازند” و این اصلا امکان ندارد و نتیجهاش ساخته شدن یک باور محدودکنندهی دیگر است که باید بپذیری چنین چیزی در سرنوشت تو نیست و این برای از-ما-بهتران است!
به نظر شما، «از ما بهتر هم مگر هست!».
اگر همهی ما به یک اندازه به منبع ثروت وصلیم و به یک اندازه توان خلق زندگیمان را داریم، از ما بهتر کیست؟ چه کسی لایقتر از خودم برای استفاده از این نعمت میتواند وجود داشتهباشد.
بنابراین، اگر به دنبال تجربهی موفقیت مالی پایدار هستی، توصیه میکنم، خیلی جدّی تعهدی غیر قابل مذاکره را برای ریشه کن کردن این باورها و این رفتارها شروع کن.
خصوصاً در مواردی که مربوط به آموختن قوانینی است که زندگیِ ما را متحول میکند، حتی پرداخت تمام دارییمان نیز در برابر نتیجهای که کسب می شود، مبلغ ناچیزی به حساب میآید و حتی یک دقیقه به تعویق انداختنِ شروعِ این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید، چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد.
خشت اولِ موفقیت پایدار، از ساختن «باور به فراوانی و باور به لیاقت داشتن ثروت»، شروع میشود.
باور احساس عدم لیاقت در تجربه ثروت، یک شاهترمز است که، اگر بتوانی روی این ترمز کار کنی و آنرا اصلاح نمایی ترمزهای بسیارِ دیگری، به خودی خود برداشته میشود.
زیرا باور احساس لیاقت، شاهکلید عزت نفس است و از آنجا که عزت نفس، مهمترین توانایی است که به شما قدرت میدهد تا خودت را باور کنی و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و بخواهی از آنها ثروت بسازی، وقتی این ترمز برداشته میشود به مداری هدایت میشوی که میتوانی از تواناییها و علائقت ثروت خلق کنی.
به همین دلیل استاد عباسمنش همیشه شروع موفقیتهایش را به ساختن عزت نفسش مرتبط میداند و به این دلیل، صرف نمودنِ وقت برای ساختن باور احساس لیاقت، تا این حد برای شما مهم است.
خصوصاً اگر صاحب کسب و کار خودت هستی، داشتن راهنمایی مثل روانشناسی ثروت۳، برای رونق کسب و کارت، یک ضرورت است. در جلسات این دوره، استاد عباسمنش بهتر از هر جای دیگری، چگونگی ساختن باور احساس لیاقت را آموزش داده است.
زیرا تا زمانی که باور احساس لیاقت را بعنوان مدیر کسب و کارت نسازی و این باور را به روح و روان کسب و کارت منتقل ننمایی، فارغ از انیکه چقدر خدماتت عالی است و چقدر محصولت باارزش است، هیچ راهی به مسیر کسب و کارها سودآور نداری.
پس واقعاً ارزشش را دارد که چنین سرمایهگذاری سودآوری برای خودت و کسب و کارت انجام دهی.
زیرا این، مهمترین سرمایهی اولیه تو برای شروع و رونق دادن به کسب و کارت است.
زیرا اگر میدانستی نداشتن باور احساس لیاقت، مانع ورود چه نعمتهای بزرگی به زندگیات شده، اگر آب دستت بود، آن را کنار میگذاشتی و جهادی اکبر برای ساختن باور احساس لیاقت، به راه میانداختی.
فقط مسئله این است که ما هنوز هم درک نکردهایم که ما، خالقی هستیم که تمام اتفاقات لحظات بعدی را با فرکانسهای این لحظه خلق میکنیم. فرکانسهایی که خود را به خوبی در رفتارها و واکنش ما به موضوعات مختلف افشاء می کنند و حقیقت باورهای ما را به ما نشان میدهند .
اگر برای ریشهکن کردن این باورهای مخرب جهاد به راه نیاندازی، هر دقیقه و ثانیهای که با این باورها پیش میروی، این ریشههای محدودکننده، در وجودت عمیقتر میشود و شاخ و برگهای بیشتری تولید میکند و نتیجهاش این است که:
احساس میکنی سالهاست که در یک سطح متوقف ماندهای و هنوز پس از اینهمه تلاش، اوضاع مالی رضایتبخشی نداری. نتیجهاش این است که همیشه درگیر پرداخت قسطهای تمامنشدنی میشوی.
نتیجهاش این است که همیشه درگیر جور کردن هزینههای زندگیات خواهی بود. همیشه درگیر تلاش برای اخذ یک وام دیگر برای پرداخت قسط چند وام قبلی هستی و به این شکل اوضاع مرتباً پیچیدهتر و غیرقابلکنترلتر میشود و نمیدانی که این موضوع اول از همه از اینجا شروع شد که مشتاق داشتن خواسته هایت به صورت رایگان، ارزان و یا بهره مندی از یک تخفیف ویژه بودی.
این مانع خیلی ریز است و خودش را در قالب سود، زرنگی و زیرکی نشان میدهد اما خودمان بهتر میدانیم که این حقیقت ندارد.
حقیقت این است که هیچ لذتی بالاتر از این نیست که آنقدر ثروتمند باشیم که برای داشتن خواستهای، نیازی به حتی دانستن قیمت آن نداشته باشیم و فقط اگر آن را نیاز داریم، تهیهاش نماییم.
خصوصاً کالاهایی که ارزش افزودهشان بینهایت است. مثل کالاهایی که روح و روان ما را متعادل میکند و ما را به طبیعت ثروتمند و بینیازمان باز میگرداند و آن را به یادمان میآورد و ما را در مدار آن ثروتها قرار میدهد.
به همین دلیل تأکید میکنم حتی یک دقیقه به تعویق انداختن شروع این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد. زیرا هر ثانیهی شروع نکردن تغییر این باورها، بسیار برایمان گران تمام میشود و در هر ثانیه، ما را از ثروتهای بیشتری دور میکند و به ضررهای بیشتری نزدیک میکند.
فقط وقتی این ریشه را در وجودت دنبال میکنی، می فهمی که چه شاخ و برگهای تمامنشدنی ای دارد.
به همین دلیل است که استاد عباس منش در دوره ثروت ۱ و جلسات اولیهی ثروت ۳، تا این اندازه بر ساختن باور فراوانی تاکید دارد و می گوید وقتی این باور ساخته می شود، هزاران باور محدودکننده خود به خود از وجودت حذف می شود.
تا زمانی که این باور در وجود ماست، راهی به سوی موفقیت مالی پایدار و استقلال مالی پایدار به معنای واقعیِ بینیازی، نخواهیم داشت. زیرا ثروت یک امر ذهنی است؛ اول ذهن شما ثروتمند میشود و سپس آن ذهن ثروتمند، ثروت را وارد زندگی شما میکند.
ذهن ثروتمند، یعنی ذهنی که فراوانی را باور دارد و میداند که بینهایت ثروت برای همه در جهان وجود دارد، هرگز برای داشتن خواستههایش انتظار تخفیف را ندارد و با عشق، بهای خواستههایش را تمام و کمال میپردازد.
ذهن ثروتمند هرگز تجربهی خودش را به خاطر گرفتن تخفیف، به تعویق نمیاندازد.
ذهن ثروتمند هرگز داشتن خواستهاش را منوط به گرفتن تخفیف نمیداند و چنین ذهنی سبب هدایت فرد به مسیر ایدههای ثروتساز میشود.
به شما هم توصیه می کنم که اگر میخواهی که به موفقیت مالی پایدار برسی و به مدار ثروت دسترسی داشته باشی، کلا از همین حالا ذهنت را به روی دنبال تخفیف بودن برای داشتن خواستههایت ببند و آن را جزو خطوط قرمز زندگیات بدان.
بهتر است همیشه به جای اینکه بخواهی چیزی ارزان یا رایگان شود تا بتوانی آن را بخری یا داشته باشی، این باور را بسازی و این درخواست را از جهان داشته باشی که توان مالی تو بیشتر شود تا بتوانی هر چیزی را که میخواهی بخری. نه فقط دربارهی محصولات ما، بلکه در مورد همهی مسائل زندگیات و همه خواستههایت این باور را بساز.
زیرا وقتی این کار را انجام میدهید، و جهان جدیت شما در این موضوع را میبیند، دیگر شما را در مداری قرار میهد و شرایطی را تجربه میکنید که اول به شما توانایی خرید را میدهد و بعد آن خواستهی مورد نظر را به شما نشان میدهد.
زیرا این باور به تو احساس قدرت بیشتری میدهد و تو را به مسیرهایی هدایت میکند؛ و به استقلال مالیای میرسی که میتوانی در هر زمان، هر آنچه که مورد نیازت هست را بخری، بی آنکه نگران قیمتش باشی یا اصلا حتی به قیمتش نگاه کنی.
در هر صورت، اگر درباهی برداشتن این ترمز و ساختن باور احساس لیاقت، متعهد و مصمم هستی، دوره روانشناسی ثروت۳، منبعی کامل از آگاهیها خالص و ورودیهای مناسب برای ساخته شدن باور لیاقت داشتن برای نعمتها است.
هرچه بیشتر روی ساختن این باور کار کنی، احساس خودارزشی بیشتری میکنی. و این احساس به شما کمک میکند تا خودت و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و مهمتر از همه، به این فکر کنی که چطور می توانی از این توانایی ها ثروت بسازی و مهم تر از آن، ایده هایی را جدی بگیری و اجرا کنی که به خاطر این طرز تفکر به ذهنت خطور می کند.
حتی نمیتوانی تصور کنی که با ساختن باور خودارزشی،، چه سایه سنگینی از سر توانمندیهایت بر میداری که تا حالا اجازه شکوفا شدن به آن تواناییها را نداده بود.
زیرا بارها، خواستههایی در وجودت شکل گرفته بود تا بخواهی بخشی از توانمندیهایت را بروز دهی. هزاران ایده در راستای آن خواسته ها آمده بود، اما از آنجا خودت را ارزشمند نمیدانستی و از آنجا که فکر میکردی موفق ها همان از شما بهتران هستند، آن ایدهها و آن تواناییها را جدی نمیگرفتی که بخواهی برایشان اقدام نمایی. در نتیجه آنهمه شور و شوق که با آن خواستهها آمده بود، با سمّی به نام «باور احساس عدم لیاقت» در نطفه خفه میشد و به این ترتیب خواستههای بسیاری در وجودت تبدیل به رویایی دور و دراز شده است. صدهایی ایدهای که هرگز فرصت تحقق یافتن نیافتند و زیر سایهی سنگین باور عدم لیاقت ماندند و هرگز فرصت ابراز وجود نداشتهاست.
حالا زمان آن است که جهادی اکبر برای ریشه کن کردن کدی مخربی به نام «احساس عدم لیاقت در داشتن نعمتها» را در وجودت اصلاح کنی.
به همین بخش اعظمی از آموزش های دوره روانشناسی ثروت 1 اختصاص دارد به شناسایی این دو باور مخرب «باور به کمبود و باور احساس عدم لیاقت» و راهکارهای و تمریناتی برای تغییر این دو باور.
در دوره روانشناسی ثروت 1، شما به وسیله ی آموزش ها و تمرینات این دوره و خودشناسی ای که در این روند طی می شود، فرایندی تکاملی را طی می کنی برای تغییر شخصیت خود.
این تغییر ابتدا در ذهن و افکارت ایجاد می شود و سپس به اندازه ای که این نوع تفکر را جدی می گیری و در ذهنت می پرورانی و تمرینات را به همان شیوه ای که استاد از شما خواسته است انجام می دهی، رفتارها و راهکارهایت را تغییر می دهد. نگاهت به مسائل زندگی ات را تغییر می دهد. نگاهت به توانایی هایت را تغییر می دهد و مهم تر از همه ایمانت را برای قدم برداشتن، مسائل را حل کردن و مولد ثروت بودن تقویت می کند و در طی فرایندی تکاملی، به زندگی ات آنچنان کیفیت می دهد که ربطی به شرایط کنونی ات نداشته باشی.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و نتیجه ای که می توانی با عمل به آنها بسازی
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام خانم شایسته عزیز و دوستان مهربونم،
چقدر متن جالبی بود و منو به فکر فرو برد،
اتفاقا دیشب دنبال خرید عینک افتابی بودم که تخفیف داشت ولی بزام دلم نیمد بخرم چون داشتم فکر میکردم با این پول چند تا جنس دیگه میتونم بخرم که فهمیدم اشتباهه،
برام سوالی پیش اومده،
من عاشق خرید کردنم ولی هیچ پول زیادی پس انداز ندارم، حقوقم رو که میگیرم دلم میخواد خرید کنم ولی وقتی خرید میکنم حس عذاب وجدان میگیرم که این پول رو باید پس انداز کنی و خرید بی خودی نکنی، که میدونم خودش فرکانس بدیه،
حالا سوالم اینه با توجه به مطالب گفته شده، ایا من باید اون پول هارو پس انداز کنم فعلا تا به حد خوبی برسه بعد خرید کنم یا پس انداز رو بی خیال شم و با حس خوب و بدون ترس خرید کنم؟ :)
مرسی از راهنماییهاتون دوستای خوبم
سلام دوست عزیزم
شما باید مدیریت مالی رو یاد بگیرید.
منظورم اینه که وقتی حقوق میگیرید باید بتوانید پولتون رو تقسیم بندی و مدیریت کنید. مثلا درصدی برای پس انداز، درصدی برای سرمایه گذاری روی خودتون، درصدی برای تفریح و لذت، درصدی برای مایحتاجتون و…
اینکه همه پولتون رو بدون برنامه خرج کنید و یا همه رو پس انداز کنید میشه سیستم باینری، یعنی صفر و یک. یعنی یا خرج کنم یا پس انداز کنم. که این روش اشتباست.
بهتره مدیریت پولتون رو یاد بگیرید
در پناه الله باشید و هر روز ثرتمندتر از دیروز…
سلام دوست خوبم
شما وقتی برای خودت میخای خرید کنی حس عذاب وجدان داری یعنی نگرانی واین نگرانی به خاطر باور کمبود و عدم احساس لیاقته.
منم این صفت ناپسند رو دارم ولی یه مدته که دارم تمرین میکنم و خیلی بهتروشدم.
همون خدایی که تا حالا زندگیمو مدیریت کرده بازم خودش مدیریت میکنه.
اگه من برای خودم هزینه کنم در واقع دارم دروازه های ثروت رو به روی خودم وبعدش عزیزانم باز میکنم.
پس اگه به خودم بها ندم در واقع به خودم و هم عزیزانم خیانت کردم.
پس اول خودتون.
بعد دیگران.
موفق باشید
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و دوستانم در سایت
خانم شایسته واقعا وقتی این قسمت از سایت رو میخونم تمام افکارم تنظیم میشه روی اطلاعاتی که از دورها دریافت میکنم انگار تمام دساندازهایی که با اموزهای دورها توی ذهنم ایجاد میشه از سر راه برداشته میشه و مسیر خیلی هموارتر و راحتر میشه واقعا سپاسگذارم از خدا به خاطر وجود شما درکنار استاد که انقدر عالی قانون رو درک کردین
سلام دوست عزیز
واقعا با دیدگاهتون کاملا موافقم
ایشون بسیار درست ودقیق کناراستادرشد کردند وبه نظر من که کلمه استادبرازندشونه
بااین مقاله های نابی که مینویسند
باسلام به دوستان عزیزم و از خانم شایسته عزیز هم بابت مطالب قشنگشون ممنونم و با خوندن این مطالب زیبا و تاثیر گذار دیدم که من هم این ترمز مخرب رو دارم چون پیش خودم میگفتم من که روی باورهام دارم کار میکنم و میخوام دست به یه کاری بزنم چرا انجام نمیشه چون این باور عدم لیاقت داشتن به ثروت وجود داره و من خودم از این ترمز خبر نداشتم و داشتم اذیت میشدم حالا من یه سوال دارم ممنون میشم که بهم راهنمایی کنید من دارم روی این باورم کار میکنم خوب وقتی با همسرم برای خرید میریم بیرون همش قیمت اون جنس یا کالا رو می پرسه یا دنبال تخفیف هستش من در اون شرایط چی کار کنم که روی من این حرفاش تاثیر نزاره با تشکر از شما دوستان شاد و خوشبخت و سلامت و ثروتمند باشید در پناه حق
بنام او که مرا به نیکوترین سیرت آفرید.سلام به خانواده صمیمی عباس منش.همونطور که استادفرمودن ما اگه به اندازه کافی رو خودمون کارکنیم جهان بقیه کارهاروانجام میده وهدایتگرمامیشه ودرنوددرصدمواقع اون طرف مقابل تغییر میکنه.پس انشالاباکاربیشترروی باورامون و صبر وطی کردن تکامل وتوکل برخداهرروزبهترازدیروزبه سمت رشددرحرکتیم.درپناه الله
سلام دوست عزیز
چیزی که تا این لحظه درک کردم ،البته هنوز کار داره چون خیلی وقتا فراموش میکنم اینه که ما نمیتونیم کسی روتغییر بدیم وتجربیات ما در زندگی براساس فرکانس های ارسالیمون به جهان هستش ولاغیر
تلاش برای هم راستا کردن دیگران با خودمان به نظر من فقط تلف کردن انرژیه خودمون هست
بهتره اون انرژی رو برای تغییر باورهای خودمون استفاده کنیم
درپناه الله یکتا شادوثروتمندباشید
سلام بر خانم شایسته ی عزیز و استاد عباسمنش عزیزم دستان قدرتمند خدا
خیلی خیلی ممنونم از خدای مهربونم بخاطر اینکه انقدر عالی و زیبا این اگاهی های ارزشمند رو به اشتراک میزارید تازه فهمیدم کجایه کار ایراد داره خیلی ممنونم سپاسگزارم متشکرم بهترینا رو از خدا براتون میخوام سپاسگزار فاشقتم استاد
❤سلام بر خانواده صمیمی و بزرگ عباسمنش
چند وقتی هست که روی این موضوع کار میکنم واین متن زیبا وتاثیر گذار کمکم کرد تا متوجه شم مسیری که انتخاب کردم درسته اینم هدایت امروز من بود به بهترین ها خداروشکر تو این مسیر همیشه همینطور بوده وهست یا هدایت میشی وکاری رو انجام میدی بعد ادله اش برات جور میشه مثل الان یا ابتدا برات منطقی میشه بعد هدایت میشی خیلی این مسیر زیباست فقط باید لذت بردخدایا شکرت فقط همینو میتونم بگم
اوقاتتان مملو از عشق و امیدالتماس دعا❤
من چند وقت پیش اینجا به سوال یکی از دوستان جواب دادم و بحث کمی چالشی شد، خواستم این مطلب کلی رو بیرون از تاپیک سوال اون دوست عزیز بنویسم که افراد بیشتری بتونن ببیننش، چون فکر میکنم خیلیها قوانین جهان رو درست متوجه نشدن و دارن از راهنمایی های انگیزشی کلیپ ها سوء برداشت میکنن.
تو قرآن آیه داریم به کسانیکه صرفا متاع دنیا رو میخوان، متاع دنیا رو میدیم ولی اونا دیگه بهره ای از متاع آخرت که همانا بهشت عالم معناست نخواهند برد ولی اگر متاع دنیا رو وسیله ای برای رسیدن به هدف معنویت و وصل بیشتر خدا بخواید، اونوقته که خواسته تون خداپسندانه و درخور شان انسانه و با وصل شدن به قدرت نامحدود الهی هم از نظر ثروت مادی و هم از نظر ثروت معنوی به حد اعلا میرسید چون خودتونو به خدا که منشاء همه ثروتهای جهانه وصل کردید و قراره از جیب بی منتهای خدا در هر مسیری هزینه کنید و این جیب، ثروتش پایانی نداره ! انسان قرار بوده موجودی بی نیاز باشه و خودخواسته اتصالش با خدا رو به وسیله همون اختیاری که خدا در وجودش قرار داد، قطع کرده و تبدیل به یک موجود نیازمند شده و از بهشت و عالم بی نیازیِ معنا اخراج شده و مثل بقیه موجودات و حیوانات نیازمند اومده حیات مادی رو روی زمین تجربه کنه که در پس نیازمندیهایی که عقل ناقصش بدون درخواست هدایت از خدا، براش ترسیم میکنه و نیازهای مادی و حیوانیِ صِرف بدون در نظر گرفتن ابعاد معنوی هستند به رنج برسه تا در پس اون رنج های ناشی از انتخاب های بدون هدایت و خودسرانه، به این نتیجه برسه که بدون هدایت خدا به رنج خواهد رسید و تنها راه رهایی از رنج، وصل به خدا و درخواست هدایت مغز ناقص توسط خالق مغز و جبران نواقص و محدودیت های مغز با الهامات الهیه و از این رو وصل و عشق و هدایت خدا را انتخاب کند و زندگی مادی را وسیله کشف معنویت و بی نیازی روح الهی که در وجودش قرار داده شده و ازش فاصله گرفته، قرار بده! ولی متاسفانه خیلی از این کلیپ های انگیزشی شما رو به خواستن صِرف مادیات تشویق میکنه و بجای کشف روح الهی درون و از بین رفتن منیّت به واسطه اینکه اراده مون رو از خدا میدونیم و میدونیم خداست که ما رو خلق کرده و هدایت میکنه و بدون هدایت خدا ما یک جانور گمراه، بیش نیستیم، پس کلمه “من” مفهومی نداره و اراده ام از خداست نه خودم و من بنده و مطیع و تسلیم خدا هستم، در عوض تبدیل میشیم به یک انسان خودشیفته که مدام منم منم میکنه و نتایجش رو از آنِ خودش میدونه، نه هدایت خدا! و مادیاتی که بدست میاره رو هم مالِ خودش میدونه، نه هدیه خدا که قراره تو زندگی استفاده کنه و حین مرگ دوباره به خدا پسشون بده! و برای مادیات چنان قدرتی بیش از قدرت خدا قایل میشه که ترس از دست دادنشونو داره و زندگی بدون اونا رو مساوی با مرگ میدونه. در واقع اون آدم بجای بندگی خدا، بنده مادیات و از سویی هم بنده منیت خود شده و خود و مادیات رو هدف زندگی قرار داده و بعد از مرگش قطعا توشه ای برای حیات بعدیش نخواهد داشت و چه بسا در کالبد بعدیش در شرایط بسیار سخت و با محدودیت های زیاد برای زندگی بعدیش به دنیا بیاد. خدا در قرآن میگه بارها میمیرانم و زنده میکنم!
انسانی هم که فکر میکنه مادیات رو یا خودش به تنهایی و بدون هدایت خدا بدست آورده یا یک مخلوق دیگر بهش هدیه داده، نه خالق اون مخلوق و و به این حقیقت توجه نداشته باشه که اون مخلوق واسطه اراده خالق بوده و ترس از دست دادنشون رو داره هم شرک عملی داره، هرچند در کلام بگه من خدا پرستم و به خدا ایمان دارم! خدا تو قرآن تو آیه ۱۰۶ سوره یوسف میگه اکثر مخلوقات ایمان نمیاورند مگر اینکه مشرک باشند، منظورش همین شرک عملیه یعنی زبانت میگه ایمان دارم ولی عمل پر از ترس و اضطرابت میگه برای مخلوقات و چیزهای دیگه قدرتی بیش از قدرت خدا قایلم.
ترس از دست دادن هر چیزی یعنی عدم ایمان به قدرت خدا در فراهم کردن اون. در چنین شرایطی خدا حمایتش رو از اون اموال برمیداره و میگه اگر فکر میکنی خودت بدستشون آوردی من حمایتی از اموالت نمیکنم تا ببینی بدون حمایت من اموالتو از دست خواهی داد! و حالا که از دست دادی، اگر این تو بودی که اونا رو بدست آورده بودی و انقدر منم منم میکردی و هدایت من بی تاثیر بوده حالا دوباره برو و بدستشون بیار و اتفاقا خواهی دید که دیگر بدست آوردنشون غیر ممکن میشه! فلسفه ورشکستگی تجار و ثروتمندان از دیدگاه خداشناسی دقیقا همینه!
پس صرف اینکه چه خواسته مادی دارم اهمیتی نداره! باید بدونم اون خواسته مادی قراره چه تاثیری در ارتقای معنوی من و روح من بگذاره و هویت معنوی من رو تقویت کنه و از منیّت من کم کنه و من خودم رو اون هدایت خدا بدونم نه انسان مستقل از خدا که میتونه برای خودش منیّت قائل باشه! و مادیات رو صرفا برای ساختن ظاهر عوام فریبانه و فاخر که زرق و برقش فقر هویت معنویم رو بپوشونه و بقیه رو فریب بدم که خریدار و بنده ظاهرم بشن و من رو برای خودشون بت کنن نخوام.
ما حق نداریم روی زمین خدا راه بریم، از ثروت و هدایای خدا استفاده کنیم، اونوقت با غرور و تکبر دیگران رو وادار به بندگی نسبت به خودمون و زرق و برق هامون بکنیم! چطور میتونیم با اموال خالق یگانه، فخر فروشی کنیم و اونا رو به اسم خودمون بزنیم و بجای تواضع و بندگی در برابر خدا، خودمونو لایق بت شدن بدونیم و از اینکه دیگران به واسطه تکبرمون بنده ثروتمون میشن لذت ببریم! آیه داریم روی زمین با غرور و تکبر راه نرو! ولا تمش فی الارض مرعا! یعنی اینکه فکر نکن توی x یا y هستی که داری راه میری یا موفقیتی کسب میکنی! تو بدون هدایت من همون حیوان ناطق هستی، نه انسان! وقتی هدایت منو دریافت میکنی و از راه درست موفقیت و ثروتی کسب میکنی، اون موفقیت و ثروت، منشاء ش منم نه تو! پس به چه حقی با غرور به خودت مینازی و به خودت افتخار میکنی و کبر میورزی؟
این عین شرکه! و کسی که چنین رفتاری داره باید منتظر از دست دادن ثروتش باشه!
ثروتمند با ایمان، انسان بی نیازیه که نیازی به جلوه گری و فخر فروشی نداره و از عشق و ارتباطی که با خدای خودش داره مست و خوشحاله و نیازی نداره تایید مخلوقات رو کسب کنه و براش تایید خالقش کافیه و اتفاقا بسیار متواضع و فروتنه، چون آگاهه هرچه که داره از خداست و بدون هدایت خدا محال بود به چنین موقعیتی دست پیدا کنه. و کسی که کردیت موفقیت هاشو به خدا بده، به خودش اجازه نمیده با ثروتی که خدا در اختیارش قرار داده جلوه گری کنه و در صدد الهه شدن بربیاد! و میدونه که الهه ای جز خدا وجود نداره
کسی که خودشو نیازمند تایید یک مخلوق دیگه میدونه، هنوز ایمان و یقین کافی به خالقش نداره و نمیدونه که تایید اون لازم و کافیه و در جایی که امکان گرفتن تایید خالقمون، وجود داره ما نیازی به تایید مخلوقاتی که خودشونم سرگردانند نداریم! پس نیازی هم به جلوه گری و خود برتر پنداری و کبر هم نداریم. و میتونیم از نعمات خدا استفادی کنیم و لذت معنویشونو ببریم و رضایت و تایید خالقمون برامون کافی باشه
ریشه عمده احساس عدم لیاقت هم، عدم ایمان به خالق و عدم کشف روح بی نیاز الهی که خدا در وجودمون قرار داده هست. چون ماهیت ارزشمند هویت الهیمون رو نشناختیم و خودمون رو با ابعاد ظاهری سایر مخلوقات مقایسه میکنیم و نیاز به تایید انسانهایی داریم که فکر میکنیم از هر نظر بهتر از ما هستند! در حالیکه خداوند با وحی قرآن به رسولی از جنس بقیه انسان ها که سواد خواندن و نوشتن هم نداشت، خواست این پیام رو بده، که مهم نیست در چه شرایطی هستی و فکر میکنی بقیه مخلوقات درجه و موقعیت بهتری نسبت به تو دارند، اگر محمد با بی سوادی به مشیت و اراده خدا تونست حامل وحی خدا در قالب قرآن بشه و کلمات و جملاتی از جنس نور و آگاهی رو به مردم ابلاغ کنه و این نور و آگاهی حاصل مطلق هدایت خدا، در نتیجه اتصال با خدا و درخواست هدایت از او بود، پس ایمان واقعی و به رسمیت شناختن قدرت خدا و باور عمیق الله اکبر یعنی قدرت خداوند از هر آنچه که در تصورت بگنجد بزرگتر است، میتواند در وجودت معجزه کند و تو را تبدیل به انسانی کند، در جایگاه و درجه ای بسیار بالاتر از آن مخلوقات دیگر، که حسرتشون رو میخوردی و گمان میکردی صد سال هم بگذرد به گرد پایشان هم نمیرسی و به واسطه این حسرت و عدم باور و ایمان به قدرت خدای درونت، خودت را ضعیف و بی اراده میدیدی!
بله ریشه واقعی عدم لیاقت، در عدم ایمان عمیق به قدرت خدا و عدم ایمان به اینکه هر آنچه لازمه رشد و تکامل من هست در وجودم قرار داده شده و به واسطه هدایت الهی به مسیر درست سعادت هدایت میشوم و این مستلزم تایید و تحسین بقیه نیست و نیازی به این تایید و تحسین انسانهای دیگر ندارم.
ممنون ازتون چقدر عالی توضیح دادین وقتی این متنو دیدم یه نشونه و هدایت بود برام چیزی از خدا خواستم و بعد چند ساعت به این متن هدایت شدم
سلام خانم شایسته عزیز
بسیار عالی نوشتید واقعا حرفاتون به دل میشینه امیدوارم بتونیم بهش عمل کنیم
مانا و برقرار باشید بانو جان
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان
عجب آگاهی های نابی
عجب توضیحات کامل و عالی
من قبلا این ها رو خوانده بودم ولی الان میفهمم .الان درک میکنم یکم که مدارم بالاتر رفته
آگاهی هام بیشتر شده.
استاد ممنونم.
استاد گفتید احساس عدم لیاقت
باور کمبود
نقطه مقابل عدم لیاقت احساس لیاقت
نقطه مقابل کمبود نعمت فراوانی نعمت
استاد چقدر خیلی هامون منجمله من از این دو تا ترمز ضربه خوردم و میخورم.
عدم لیاقت … لباس خوب و کفش خوب و شلوار خوب و وسایل خوب استفاده نمیکنم چرا؟؟چون میخواهم ارزان تر تموم بشه .چون خودم رو لایق نمیدونم که جنس باکیفیت بخرم و لذت ببرم
میوه خوب و درجه ۱ نمیخورم و نمیخرم چون گرونه .چون پولم کمه .چون خودم رو لایق نمیبینم.
در نتیجه جهان بهم ثابت کرده و میکنه….که تو لایق بهترین نیستی
بابت جنس باکیفیت نمیخواهی بها پرداخت کنی چرا چون کمبود هستش
استاد ممنونم .یکم درکم بهتر شد.
درک میکنم ضربه ها رو از کجا ها دارم میخورم یا خوردم.
من قبل ها پیش خودم میگفتم مثلا چرا این محصولات استاد گرون هستش و به مرور و هرچقدر بیشتر درک میکنم و میفهمم که تمام درک ها و صحبت های استاد رو هوا نیستش
واقعا درک باید بشه.
حرف های استاد و محصولاتشون مثل یک کالایی با ارزش میمونه که کسی که واقعا بهش احتیاج داشته باشه و درکش کنه و با جون و دل بهاش رو بده ازش نتیجه میگیره .
این کالای با ارزش دست کسی که باشه قدرش رو بدونه و استفاده میکنه و هزینه اش رو هم با کمال میل میده و واقعا نتیجه میگیره.
ولی همین محصول با ارزش رو بده به یک کسی که نمیدونه چی هست و مفت هم بهش بدی اصلا براش ارزش نداره و اصلا استفاده نمیکنه و قدرش رو هم نمیدونه و نتیجه هم نمیگیره.
انشالله بتونیم این ها رو درک کنیم و بتونیم عمل کنیم و به کار ببندیم.
احساس عدم لیاقت رو تغییر بدیم به احساس لیاقت داشتن
باور کمبود رو تغییر بدیم به فراوانی و وفور نعمت و ثروت و سلامتی و…
استاد بی نهایت ممنونم ازتون.
در پناه حق
سلام به همه
سلام دوست عزیز
خیلی ممنون بابت کامنت خوبتون ، که یک تلنگر خیلی خوب به من زد و به یادم آورد که همین چند دقیقه پیش که داشتم جواب گروه استاد رو میخوندم ، به ذهنم رسید که پولی که دارم رو برای خرید دوره بدم ، بعد در ذهنم اومد که خب پولت تمام میشه. غافل از اینکه همون دوره شروع ثروتمندی من خواهد بود ،و غافل از اینکه نجوای شیطان هست ، پذیرفتم.
ولی با خواندن کامنت شما جایی که گفتیم دوره های استاد خیلی باارزشه و کسی که قدرشو بدونه با جون دل هزینه اش رو میده ،
یکدفعه یادم اومد که بله باور کمبود ، درحال خواندن این مطالب عالی بازهم داشتکار خودشو میکرد.
وتعهد میدم که پول رو برای خرید دوره بدم و نگران چیزی نباشم ، چون جهان پر از فراوانی هست.
بازم ممنون
سلام ممنونم از توضیحات خوب و جامعتین واقعا شرح حال منو گفتین که هم باور به فراوانی از استاد شنیدم ولی هنوز که هنوز روی باورهای خودم به عدم فراوانی و عدم لیاقت خودم پافشاری میکنم شما دقیقا درست حرف استاد عزیز زدین که گفت میخواهین در شوره زار برنج بکارید نمیشه در شوره زار برنج کاشت وقتی که شرایط مناسب برای برنج مهیا نکردیم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان و دوستان خوبم
خانم شایسته سپاسگزارم به خاطر این مقاله عالی و بینظیر
بیشتر کامنتاییکه زیر این مقاله اومده رو خوندم از دوستان خوبم
سپاسگزارم که عالی نوشتن و من خیلی از ایراداتی رو دارم توی
کامنتا پیدا کردم و اینجا مینویسم که حواسم باشه باور کمبود
و احساس عدم لیاقت پاشنه آشیل منه و باید هر لحظه حواسم
باشه
باور کمبود طبق گفته استاد باور همه ی مردم هست چون
میلیاردها بار شنیدم که آب کمه ،پول کمه،برق کمه لامپهای
اضافی رو خاموش کنین،و….
.
ودر مورد خودم بگم این باور کمبود و احساس بی ارزشی در
من خیلی وحشتناکه
اگه بچه هام چیزی لازم داشته باشن به همسرم میگم ولی برای
خودم چیزی لازم داشته باشم میترسم که مطرح کنم نکنه
همسرم عصبانی بشه بگه پول ندارم ولی وقتی ببینم همسرم
چیزی لازم داره با اصرار میخوام که زودتر برای خودش بخره و
یه چیز عالی بخره و لی برای خودم تا چیزی واجب واجب
نباشه درخواستی ندارم همونم توی ذهنم قبل از درخواست دارم
همسرم رو توجیه میکنم که من قصد اسراف ندارم و اقعا
احتیاج دارم و آنقدر در ذهنم مقاومت دارم که وقت درخواست
پول از همسرم اونم جبهه میگیره و وقتی پول برام کارت به.
کارت. میکنه خیلی مبلغ پایین و همیشه احساس میکنم داره
مثل گداها به من صدقه میده همیشه توی ذهنم بود و چرا
برای من اینطوریه
یادم میاد وقتی خانواده همسرم
مهمان ما بودن کلی خرج میکردیم ولی وقتی خانواده خودم
میومدن با ترس خرج میکردم و خیلی کمتر خرج میکردم
همانطور که برای خودم ارزشی قاعل نبودم برای خانوادم ارزشی
قاعل نبودم
من در مورد خودم باور عدم لیاقت
دارم و فنی همسرم به من پول میده مواظبم که الکی خرج نشه
و برای خریدهای که واجبه خرج میکنم خیلی اوقات میرم از دست
فروشیهای کنار خیابون خرید میکنم که اونا ارزونتره البته یه
نگاه دیگم دارم نگاه دلسوزی که گناه دارن و یا یه وسیله رو
میخرم سریع میرم از اینترنت چک میکنم ببینم طرف گرون نداده
و یا اینکه توی دیجی کالا اگه تخفیف خورد خرید میکنم
یه وسیله رو
بخوام بخره پونصد بار سایتها رو چک میکنم ببینم کدوم سایت
ارزونتره و یاوسایلی رو که نیاز دارم توی دیجی کالا قسمت
شگفت انگیز رو فعال میکنم برام پیام بیاد که ارزون بخرم و یا
مدام برنامه اسنپ رو چک میکنم که اگه تخفیف خورده از اون استفاده
کنم و مدام نگران خرج کردن هستم باور عدم احساس لیاقت
کاری کرده در گذشته بیشتر ولی الان کمتر شده اگه لباسی و یا
هر وسیله ای همسرم برام میخرید تا روزها در احساس گناه
بودم که ببین تو زن زندگی نیستی همسرت به سختی پول در
میاره تو رفتی خرید کردی و یا خیلی اوقات یه لباس زیبا بود
ولی کمی گرون همسرم میخواست برام بگیره ولی هیچ وقت
اجازه ندادم و یا وقتی وسیله اینترنتی خرید میکردم با همسایه
این کارو میکردم که هزینه پستییش نصف بشه ولی همسرم
همیشه دوست داره وسایل با کیفیت بخره من میگم هر چی
شد فقط کارم راه بیفته و میدونم که باور کمبود و احساس عدم
لیاقت در من خیلی بالاست همه رو نوشتم که حواسم باشه از
این به بعد درست رفتار کنم و باورم رو درست کنم هفته های که
دارم روی این خود ارزشی کار میکنم
با سلام خدمت شما دوست گرامی :
وقتی کامنت زیبای شما رو خوندم،متوجه شدم من دقیقا همین باورهای محدود رو دارم،همیشه ضروری ترین چیزها رو خواستم ،اونم با کمترین ارزش و کیفیت.
و خودم رو لایق ندونستم.
البته این در خانواده ما مسری بود و مادر و خواهرم هم همین طور هستن ،مثلا چند وقت پیش به خواهرم می گفتم،که زن همسایه مون ،گوشی اپل خریده و قیمتش ۱۶۰میلیون بوده، و خواهرم گفت که طرف چه کارس؟گفتم خودش خونه داره.
و شوهرش بنگاه داره.
اونم بلافاصله گفت ،خوب ،شوهرش پولداره.
در صورتی که شوهرخواهرم به راحتی میتونست یه گوشی باکیفیت ،نمیگم اپل،برای خواهرم بخره و آخرشم نخرید .
یا اینکه خواهرم قبلا میگفت ،من که زن خونه دارم،با گوشی چه کار میتونم بکنم،من که مهندس و دکتر نیستم.
و به بی کیفیت ترین گوشی راضی شده بود، و تاکید میکنم این در خالی بود که شوهر خواهرم به راحتی میتونست براش لااقل یه گوشی بخره که اینقدر خراب نشه.
خلاصه همین مواردی که شما گفتین و خودتون رو لایق نمیدونستید ،بنده هم داشتم و دارم و با تمام وجود میخوام روش کار کنم ،منم فکر میکنم فرهنگ ما ایرانی ها ،خیلی در این عدم لیاقت ما تاثیر داشته ،مخصوصا کسایی که سنشون بالاتر هس.
من که بمباران شدم با این فکر و عمل که یه چراغ بع اندازه ۵دقیقه نباید روشن بمونه و همش کمبود و اسراف رو برامون توضیح دادن.
تلویزیون و خانواده و تبلیغات دیواری و پوستر و همه و همه،فقط اب نیس،برق نیس،جالبه که نتیجه شم میشد تجربه کمبود.
من چند ساله که میدونم این باور کمبود اشتباهه ،اما در مقابل سالهای زندگی ام ،خیلی کمه.
و چون اطرافیان و جامعه هم همون باور کمبود و عدم احساس لیاقت رو رواج میدن،پس خیلی باید روشون کار کنم،چون واقعا یادم میره.
بهترین ها رو براتون میخوام و سپاسگزارم برای کامنت تون
سلام
این جملات چقدر عالی بودند من چند روزی بود که به خود گفتم راهی برای شناخت باورهای محدود کننده و ترمزها پیدا میشه و این متن بدستم رسید
اگه بگم چقدر با اومدنش برم درد گرفت و از خودم ناراحت شدم شاید باور نکنید ولی مثل اینکه این متن برای من بود و شناخت باورهای من
خوشحالم ایراد ذهن خود را فهمیدم
حالا میخوام جهاد اکبر کنم و باورها را درست امید دارم به بهترین شکل اتفاق بیفتد
من خوشحالم که گره های ذهن را شناختم از دوستمان بابت نوشتن متن عالی سپاس و تشکر دارم
موفق بلشید
سلام
خانم شایسته عزیز و سپاسگزارن از شما بخاطر توضیحات زیباتون
واقعا چقد برای تخفیف عالی توضیح دادین
من قبل از عید میخواستم ی دوره اموزشی تخصصی برای خودم بخرم و همینجوری ب ذهنم خورد ک بذار تخفیف بخوره و با قیمت پایینتر بخر تا مقاله شما رو خوندم فهمیدم این ی ترمز توی ذهن من هست گ خیلی وقتا دیگه هم پیش میاد و بعدم مجبورم توی ی زمان بدون برنامه ازش استفاده کنم ک بقیه برنامه هامو بهم میریخت
مرسی بابت کمک به شناسایی این ترمز
براتون بهترینها رو ارزومندم
سلام به استاد عزیز ،چقدر این متن عالی بود بارها خوندمش هربار که خوندمش متوجه شدم من چقدر باورهای اشتباه دارم با ایکنه شغل خودم کاسبی هست و الان مدتهاست درآمدم روی یک محور میچرخه و اصلا تغییری نمیکنه و این خواست خداوتد بود من به این متن عالی هدایت بشم و نظرهای دوستان رو بخونم ودرس بگیرم مرسی استاد عزیز مرسی که هستید و به ما کمک میکنید
به نام فرمانروای جهانیان
درود بر استاد عزیزم عباس منش و خانم مریم شایسته و تمامی دوستان گلم در این سایت عالی
با تشکر فراوان از خانم شایسته که واقعا استادی برازنده ایشان هست که این متن عالی را نوشتند
الان که دارم این متن را می نویسم پر از هیجان پر از عشق هستم و سپاسگزار خداوندم
دوستان عزیز من با خوندن متن بالا و کامنت های دوستان در این 3 روز گذشته دیدم که واقعا چقدر راحت خودم را به سمت باور کمبود و عدم احساس لیاقت سوق داده بودم و چقدر این ترمز عدم احساس لیاقت درون من قوی هست به خودم قول دادم و تعهد دادم که هرگز هرگز دنبال تخفیف گرفتن و حراج ها نباشم اگر می توانم جنس خوب بخرم و اگر نمی توانم پول خلق کنم و بعدش بخرم و با تمام وجودم خودم را متعهد کردم امروز وقتی از خواب بیدار شدم روی گوشیم دیدم چقدر زود قانون جواب داد و پولی که قرار بود چندروز دیگه به حسابم بیاد دیشب واریز شده و بعدش از طرف استاد عباس منش هدیه ای برایم گذاشته شده واقعا اشک شوق ریختم باتمام وجودم سپاسگزار فرمانروای جهانیان هستم. دوست عزیز که این سوال را پرسیدی و دوستانی که این جواب های عالی را دادید ازتون سپاسگزارم. عزیزان قانون های خداوند خیلی ساده و راحت هستند فقط کافیه متعهد بشویم و عمل کنیم خداوند خودش هدایت می کنه به سمت بهترین ها
استاد گرامی خانم شایسته از شما هم ممنونم
به نام خدا و سلام بر دانشجویان راه زیبای زندگی
من نیز درباره شناخت رفتارهای نشاندهنده این باورهای مخرب مشکل داشتم که به لطف خدا ازطریق شما برمن شناخته شد، لذا می خواستم ازتون تشکر کنم. یک سوال هم تو ذهنم شکل گرفت و میخواستم دراین باره لطفاً توضیح بدین . با عنایت به اینکه در گفتارتان موضوع تخفیف را به زعم من نکوهیده برشمردین چرا دوره های آموزشی درسایت استاد عباس منش به مناسبتهای خاص تخفیف خورده و نیز پس از خرید دوره ای کد تخفیف به آن تعلق گرفته و تا ۵ روز فرصت استفاده از آنرا داریم، لذا به نظرم این دو با هم درتعارض هستند.
به نام خدا
سلام
به شخصِ بگم بیشترین عللی که موجب میشه نتونیم احساس لیاقت را در خودمون درست کنیم خلع های شخصیتی من هست که موجب احمالکاری هم میشه و در نتیجه عامل عدم تقویت احساس لیاقت میشه
به نام ربّ
سلام بابی نهایت عشق برای شما
وقتی داشتم تو این قسمت متن رو میخوندم و نظرمو بعدش نوشتم متوجه یه موضوعی شدم که من دیگه به چیزای ناخواسته فکر نمیکنم
تمرکزم رفته روی موضوع متنی که دارم میخونم و باورای مخربی که هی پشت سر هم دارن به یادم میان و من متعجب بودم از اینکه ببین چی داره رخ میده
من تمام تمرکزم رفته بود به خوندن و سعی در درک مطالب و فکر کردن بهش رو داشتم
از این به بعد بیشتر سعی میکنم که هم از سایت و هم از تلگرام و نتایج دوستان که تو کانال گذاشته میشه بخونم و فکر کنم و بنویسم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم
امروز من با مطالعه ادامه مبحث احساس عدم لیاقت به چند باور مخرب که تا الان بهش فکر نکرده بودم برخوردم حس میکنم با هر بار تکرار و مطالعه باورهای مخرب بیشتری از عمق ضمیر ناخودآگاهم بالا میاد یادمه چند سال پیش برای بهتر شدن شرایط فروشم تصمیم به خرید دوره ی اینستاگرامی یکی از اساتید گرفتم مدت زمان تخفیف محدود بود و من هرطور که بود میخواستم این دوره رو خریداری کنم با دوستم مشارکتی تصمیم به خرید دوره گرفتیم مدتی هم طبق دوره پیش رفتم ولی فروشم از پیج تغییری نداشت بعد متوجه شدم فروشم ربطی به خرید این دوره نداشت و نیاز به اصلاح باورم داشتم و یکی از اتفاقات اخیر که مجدد تکرار شد با یک پیج اموزشی اینستاگرام برخورد کردم تصمیم گرفتم با پولی که از صندوق خونگی به دستم میاد حتما این دوره رو خریداری کنم و این سرمایه گذاری رو انجام بدم بهم گفتن مهلت تخفیف فقط تا چند ساعت دیگه ادامه داره و من با کلی استرس برای به موقع واریز کردن مبلغ بالاخره این دوره رو خریداری کردم و بعد از تحویل گرفتن دوره متوجه شدم مطلبی که قبلا درموردش صحبت شده بود داخل دوره وجود نداره و بخاطر هزینه ای که کردم خیلی ناراحت شدم چون حس میکردم این مبلغ رو دیگه نمیتونم بدست بیارم یا این مبلغ رو نمیتونم از سود فروشم به دست بیارم یا این مبلغ رو میتونستم طلا بخرم پس انداز کنم که الان ارزش پولم بیشتر میشد و یا باهاش جنس بخرم و کسب و کارمو شروع کنم و هر روز ذهنم به این مبلغ چسبیده بود و حس از دست رفتن پولم اذیتم میکرد تا اینکه تصمیم گرفتم کلا این موضوع رو رها کنم و هر ردپایی از این موضوع رو پاک کنم با انرژی بیشتری مجدد کارمو استارت زدم تصمیم گرفتم این مبلغ رو از فروشم بدست بیارم، تمام این اتفاقات بخاطر عدم احساس لیاقت و عدم اطمینان به توانایی خودم برای پول ساختن اتفاق افتاد و میدونم تا از این اتفاقها درس نگیرم بازهم تکرار می شه
با نام و یاد خداوند آفرینش و مالک هر آنچه در هستی میبینیم و نمیبینیم
با سلام و درود
در رابطه با موضوع مطروحه بنظرم آمد، چیزی که خودم جدیدا بهش رسیدم رو با عزیزان به اشتراک بگذارم، شاید به خواست خداوند جواب سوال کسی باشه و بتونه موثر واقع بشه
میخوام اسلام رو ارتباط بدم با نحوه برخورد ما با پول و ثروت و مادیات! دوستان اسلام یک دین نیست، یک لایف استایله که تمام رهنمودهاش برای رسیدن به بی نیازی مطلقه و هرکدوم حکمتی توش نهفته ست. اسلام یعنی فقط در برابر خالق هستی، تسلیم باش و تسلیم هرچیز دیگری جز خدا شوی شرک ورزیدی و حتی اگر زبانت بگوید مومنم به خدا، مشرک عملی هستی و در عمل شرک میورزی! یکی از شرک های عملی انسان، بندگی در مقابل پوله!
ریشه بندگی در مقابل پول هم، در واقع عدم بندگی در مقابل خدا و عدم باور این هست که اون پول و ثروت منشاءش خداست و خدا بهم هدیه داده، وقتی این باور رو درباره پول نداریم و فکر میکنیم خودمان بدست آوردیمش، و از خدای بی نیاز به ما نرسیده! پس چون فکر میکنیم خودمان بدست آوردیم، به دلیل محدود بودن منابع خود فرد، گمان میکند اگر آن را برای کاری هزینه کند، ممکن است دوباره خود فرد نتواند جایگزین کند! و اتفاقا چون چنین باوری دارد، خدا حمایتش را از ثروت وی برمیدارد و میگوید حالا که گمان میکنی خودت بدست آوردی، من دیگر در جایگزین شدنش راهی برات باز نمیکنم!
درواقع این فرد اول بنده خودش شده و خودخواهانه گمان کرده اراده کسب ثروت از خودش است نه خدای نامحدود بی نیاز و از طرف دیگر بنده پول شده و آن پول را به قدری بت قرار داده که برای خود پول بیشتر از قدرت خدا، قدرت متصور شده و قدرت خدا را در جایگزین شدنش نادیده گرفته است. این جنبه و بعد الهیشه، که در علم متافیزیک زبان انسانیش میشه همین فرکانس کمبود و محدودیت صادر کردن! ترس از دست دادن بعد مادی هر چیز، یعنی عدم ایمان به قدرت خدا در اینکه آن هدیه از خدا بوده و خودش قدرت جایگزین کردنش را برای بنده های با ایمانش دارد.
حالا اینکه میگم اسلام لایف استایله، توی قرآن برای تمرین عدم بندگی در مقابل پول تمرین داده شده به انسان، ما در قرآن تکلیف انفاق، خمس و زکات داریم! اینا با هدف دلسوزی برای مستمندان تکلیف نشده، اینا برای تمرین عدم بندگی در مقابل پول و تمرین این باوره که هر چیزی در این جهان است، ملک خدا و از خداست و اینکه به دست من هدیه رسیده، نباید گمان کنم خودم بدست آوردم و دیگر بدست نخواهم آورد پس، بجای بنده خدا بودن، بنده پولم بشوم و بجای خدا پرستی، پول پرستی و خساست رو پیشه قرار بدم
در قرآن آیه داریم، در ازای هر انفاقی که از مالتون بکنید مثل خوشه گندم یا انگور اگر اشتباه نکنم، به ازای هر واحد گندمی که ببخشید یک خوشه به مالتون به واسطه خدا اضافه میشه. و مولانا هم یه بیتی در این مورد داره که میگه عاشقان آنگه شراب جان کشند که به دست خویش خوبانشان کشند، منظورش اینه که زمانی به وصال و بندگی حقیقی و عشق پروردگارت میرسی که بتونی با دست خودت از چیزهایی که دوستشون داری و برای خودت بت ساختی بگذری!
و به واسطه اون گذشتن، بی نیازی و اعتماد به خدای بی نیاز رو به خودت ثابت میکنی و از اعتبار نامحدود حمایت خالقت که بهش اعتماد کردی و دستت رو در دستش قرار دادی، آن قدر احساس قدرت و لیاقت خواهی کرد که خود خدا الطافش رو به زندگیت به پاس اعتمادت جاری خواهد کرد که اصطلاح متافیزیکیش در این حالت میشه فرکانس احساس لیاقت و فراوانی صادر کردن
سلام و خدا قوت به شما عزیزان
واقعا پاسخ به سوال عدم لیاقیت چقدر قشنگ باز کردید با توضیح و مثال و من شخصا مورد هایی رو توی وجود خودم دارم و الان متوجه شدم با اینکه شاید خیلی نکات ریزی باشه و ادم بهش توجه نکنه ولی همین نکات ریز چقدر ثروت رو ازمون دور میکنه ولی خدا رو شکر که با شما اشنا شدم
به قول معروف ماهی رو هر وقت از اب بگیریم تازست