سوال:
در یکی از فایلها از استاد شنیدم که می گفت:
“من خودم رو خوب می شناسم و تلاشم کار کردن روی ضعف هام و بهبود خودم هست…
در آموزش های ایشان نیز به خوبی می شود این را فهمید که ایشان خیلی خوب خودشان را شناختهاند که توانستهاند چنین تحولی در زندگیشان بوجود بیاورند.
این در حالی است که من بشدت در شناخت خودم ضعف دارم. حتی نمی دانم چطور باید به خودشناسی برسم.
لطفا راهنماییم کنید که از کجا باید شروع کنم و اگر منبع خاصی سراغ دارید، لطفا معرفی کنید.
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش:
اگر بخواهم تعریفی از خودشناسی داشته باشم، باید از یادآوری این قانون شروع کنم که:
جهان به گونه ای طراحی شده که به فرکانس های ما واکنش نشان دهد و بازتاب فرکانس های غالب ما(باورها) را وارد زندگی مان نماید.
پس خودشناسی یعنی تلاش برای یافتن ارتباط میان:
«رفتارها یا عکس العمل هایی که در برابر اتفاقات زندگی مان از خود بروز می دهیم»، با «باورها و نگرشی که درباره دلیل اتفاقات یا شیوه بوجود آوردنشان داریم»
سپس تلاش آگاهانه برای اصلاح آن باورها به منظور ایجاد رفتارها و عکس العمل های بهتر.
زیرا همیشه باورهای ما خود را در رفتارمان نشان می دهد و تنها راه تغییر آن رفتارها، تغییر آن باورهاست.
به نظر من کاری که استاد عباس منش انجام می دهد نیز یافتن این ارتباط، به منظور شناسایی ترمزها و موانع ذهنی و نیز تلاش آگاهانه برای برداشتن آن ترمز به وسیله تغییر نگرش.
این همان یافتن ترمزها و تبدیل آنها به گاز است که در دوره کشف قوانین زندگی راه و روش آن مفصلاً شرح داده شده است.
خودشناسی یعنی درک رابطه ما با جهان. درک رابطه ما با منبعی که جهان از او خلق شده و درک رابطه ما با سیستمی که جهان بر اساس آن کار میکند.
خودشناسی یعنی درک موجودیت فرکانسی خودمان و توانایی که برای خلق شرایط دلخواهمان به کمک این خاصیت فرکانسی داریم.
خودشناسی یعنی تلاش برای کنترل ذهن به منظور دریافت الهامات و هدایتهای قلب.
مهم ترین ابزار های کار برای خودشناسی از دیدگاه من کار کردن روی این موضوعات است:
1. تلاش برای کنترل نجواهای ذهن:
راه حل های این موضوع به صورت بسیار مفصل در دوره جهان بینی توحیدی 1 خصوصا جلسه ششم، توسط استاد عباس منش آموزش داده شده است.
زیرا تا زمانی که ذهنت و نجواهایش را نشناسی و روش برخورد با ذهنت را ندانی و در یک کلام نتوانی دست ذهنت را بخوانی، راهی به سوی خودشناسی پیدا نمی کنی زیرا نمی توانی از عهده نجواهای ذهنت برآیی و در یک کلام نمی توانی صدای قلبت را بشنوی و هدایت اش را دریافت نمایی
زیرا ما در هر لحظه یا در حال گوش دادن به نجواهای ذهن مان هستیم یا در حال گوش دادن به صدای قلب مان.
یا در حال پیروی از شیطان ذهن هستیم یا در حال پیروی از هدایت خداوند.
دریافت هدایت الهی نیز از ساختن این باور توحیدی شروع می شود که ” به هیچ چیز جز خداوند، به عنوان نیرویی که برگی به اذن او به زمین نمی افتد، وابسته نشویم”
این موضوع، همان بستری است که باید در وجودمان ایجاد و سپس همه جنبه های زندگی مان را روی این بستر بچینیم.
در واقع به اندازه ای که این نگاه توحیدی ساخته می شود، بهتر موجودیت فرکانسیمان و تواناییمان در خلق هر خواستهای را درک میکنیم و به همان اندازه نیز، حریف نجواهی ذهن مان خواهیم شد و به همان میزان نیز می توانیم نسخه بهتری از خودمان ایجاد نماییم و این یعنی خودشناسی.
آگاهیهای دوره جهانبینی توحیدی، یک گنج حقیقی است برای درک این بخش مهم از خودشناسی یعنی درک توحید واجرای آن در عمل.
2. ایجاد مهم ترین رابطه زندگی مان که همان رابطه درونی ما با انرژی است که تمام هستی را مدیریت می کند و او را خدا نامیده ایم.
قوانین این موضوع را نیز استاد عباس منش تحت عنوان “هماهنگی میان ذهن و روح” هم در فصل سوم کتاب رویاهایی که رویا نیستند و هم به صورت کاملاً مفصل در دوره عشق و مودت در رابط، توضیح داده و چگونگی ساختن باورهایی که سبب ایجاد این رابطه می شود را، آموزش داده است و از آنجا که یک فرایند است، توضیح آن در قالب یک نوشته، نمی گنجد.
در حقیقت، به اندازه ای که فاصله فرکانسی میان ذهن مان و روح کمتر می شود، به همان اندازه قادر به دریافت هدایت الهی می شویم. به همان اندازه صفات مان خداگونه تر شده و می توانیم از آن دیدگاه، به همه مسائل و جوانب زندگی مان بنگریم و در یک کلام، خداگونه تر عمل نماییم و ان اقول کن فیکون بشویم.
منابع پیشنهادی ما برای رسیدن به خودشناسی:
محتوای آموزشی دوره عشق و مودت در روابط
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام و درود فراوان بر همه شما سروران واستادعزیزوهمسرشان
من هم همین مسئله رو داشتم وبا استفاده از فایل های رایگان ونوشتن مطالب مهم در یک دفتر الان به لطف الله در مسیری عالی هستم .گوش دادن بی وقفه ،نوشتن انجام تمارین و جملات تاکیدی مثبت مثل ریزش باران پر زمین خشک کم کم باعث ابادی زمین بی اب وعلف ذهن مان میشود
موفق و پیروز باشید
سلام دوستان عزیز
پیشنهاد میکنم خیلی خیلی دقت کنید روی تحلیل و قیاس رفتار ادم ها
از بچه ها تا بزرگ تر ها
نه به این دید که قضاوتشون کنید یا عیب هاشون رو بشمرید و بگید
برای اینکه خودمون بتونیم خیلی رابطه ها رو بفهمیم
نتیجه خیلی کار ها رو بدونیم و بازخورد خیلی اعمال رو درک و تحلیل کنیم
از نزدیکان خیرخواهمون بخوایم که به ما انتقاد کنند
و عطش رشد و بهتر شدن داشته باشی تا بتونیم بخوبی تحلیل خیلی چیز ها رو درک کنیم
و اینکه یکی از نام های قران فرقان هست
یعنی فرق دهنده مشخص کننده مسائل از هم
و شناخت درست و صحیح انها
ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا
اگر تقوا پیش کنید برای شما فرقان رو قرار میدهیم
باید صادق باشید ک ب قول قران در هر کاری با صداقت وارد شوید و با صداقت موفق و پیروز خارج شوید.
دقت کنید طبق باب عنکبوت، نشانه ۶۴، زندگی یک بازیه! این مسیر، مسیر خودشناسی و رسیدن به فردیت هستش، به عبارتی یگانه شدن. همون طور که شما کلش او کلنز بازی میکنید و بازی دستورات مشخصی داره، خداوند از ما میخواد کلش او پارادایس بازی کنیم و اون هم با دستورات خداوند! یعنی مبارزه برای رسیدن به بهشت زمین و اخرت.
برای یگانه شدن اسمان ها مسخر شما شده که بهترین خودتون باشین تا جایی که میتونین خلاق باشید و خالق زندگیتون باشین.. یعنی شما همونی هستید که پذیرفتید.
عیسا مسیح به طور ذاتی به خداوند متصل و مقرب بود. ما همینو میخوایم.. برای همینه مسیحیان میگن در مسیح باشید!
معیار زندگی نیز بر پایه عشقه..
با معیار عشق به زندگی نگاه کنین..
طبق ترکیب دو شرطی زمانی گزاره درسته که هر دو گزاره درست یا نادرست باشه پس نتیجه میگیریم که باید از خودتون شروع کنید با معیار عشق!
باب بقره، نشانه ۱۳۸ میگه که رنگ خدایی… یعنی اینکه ارزش و شخصیتتون به اندازه خداوندگار باشه که میشه حق و توحید!
جهان نیز بر پایه گسترش و به سمت بهشت حرکت میکنه..
پس خودشناسی یعنی خدا شناسی و حرکت ب سمت بهشت زمین و اخرت!
پس طبق باب سبا، نشانه ۳۷ با تقویت ایمان و شایستگی شریعت میتونیم به بهشت زمین و اخرت برسیم..
خودشناسی یعنی درک کردن خداوند! درک اینکه ما انسان ها موجوداتی روحانی و به سمت بهشت در حرکتیم که جز تلاش و کوشش و البته با اشتیاق! میسر نخواهد شد.
سلام و درووووود
شناخت خود مهم ترین رسالت ماست
ما قبل از اینکه بیاییم زمین اگاه بودیم کی هستیم و نقشه مون چیه از سفر به زمین
الان ک دارم تایپ میکنم خیلی دوست دارم یک لحظه به یاد بیارم اون لحظه ای رو که انتخاب کردم روی زمین رو به یاد بیارم
اینکه بشناسیم قدرتی در درون داریم او همیشه با ماست همراه ماست یار و یاور ما هست
سرمایه ما هست همه چیز ما هست
درک کنیم فقط ب او قدرت بدیم
مثل ابراهیم که دوست خدا بود نشان میدهد ابراهیم خوب درک کرد و خودش رو شناخت و هم نشین خدا شد
اره این مسیر درست خودشناسی هست که بتونیم توحیدی باشیم
ما امده ایم تجربه کنیم تجررررررررربه کنیم نیومدیم که زور بزنیم بدبختی بکشیم و در حقارت زندگی کنیم
خداوند این رو از ما نخواسته
خداوند ما را پی کاری فرستاده است
سلام دوست عزیز
واقعا که خیلی خیلی قشنگ و کامل توضیح دادید من به درک خیلی خوبی رسیدم خیلی قشنگ متوجه منظورتون شدم واز نوع گفتار شما لذت بردم خداروشکر که توی این سایت هستم و میتونم از نظرات دوستان دیگه توی ایجاد باورهای درست استفاده کنم ممنونم از راهنمایی عالی تون
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم، سلام به خانم شایسته مهربون و دوستداشتنی و سلام به همه دوستای عزیزم، امیدوارم حال همگی عالی باشه.
خودشناسی یعنی چی؟
یعنی بدونی که خودت هستی که داری اتفاقات و شرایط زندگیت رو خلق میکنی و بدونی افکارهای غالب و باورهات هستن که دارن شرایط زندگیت رو رقم میزنن. بدونی یه موجودیت فرکانسی داری.
خودشناسی یعنی اینکه همینطور که یه کامپیوتر برای اینکه یه کاری رو انجام بده، نیاز به کدهای برنامهنویسی در قالب یه برنامه داره، اگر من هم دارم یه کاری رو انجام میدم، این رفتار از یه باوری داره میاد، اون برنامه داره توی ذهن من اجرا میشه، بیام این ارتباط رو کشف کنم، ارتباط بین رفتارها و اتفاقات زندگیم رو با باورهایی که درباره موضوعات مختلف دارم کشف کنم. خودشناسی بعبارتی یعنی حرکت از درک قانون هستی به سمت اینکه بخوایم خودمون رو با این قانون هماهنگ کنیم که نتیجه دلخواهمون رو بگیریم. چون قانون خودش رو با احدی هماهنگ نمیکنه، وقتی به دلیل اتفاقات توی زندگیمون پی میبریم، تلاش میکنیم خودمون رو با قانون هماهنگ کنیم، همون هماهنگی میان ذهن و روح در فصل سوم کتاب رویاهایی که رویا نیستن.
حضرت علی (ع) یک حدیث زیبا دارن که میفرمایند:
مواظب افـکارت باش که گفتارت میشود،
مواظب گفتارت باش که رفتارت میشود،
مواظب رفتارت باش که عادتت میشود،
مواظب عادتت باش که شخصیتت میشود،
مواظب شخصیتت باش که سرنوشتت میشود.
از این حدیث زیبا و از قانون جهان هستی در این مقاله زیبا میشه فهمید که لازمه رسیدن به خودشناسی اینه که ما ارتباط بین افکار و رفتارهامون رو بشناسیم، از این حدیث مشخص میشه که سرنوشتی از قبل برای ما تعیین نشده، مرحله اول افکاره که در مرحله آخر میشه سرنوشت، پس خودمون داریم سرنوشت خودمون رو رقم میزنیم.
استاد در دوره عزت نفس گفتن: خیلی مهمه که نقاط قوت خودت رو بشناسی، نقاط ضعف شخصیتیت رو بشناسی بدونی چطور باید نقاط ضعف رو تبدیل کنی به نقاط قوت.
چطور میتونیم به باورهامون پی ببریم، به این صورت که به نتایج زندگیمون نگاه کنیم، نتایج ما چیزی جدا از باورهامون نیستن.
درواقع هر رفتاری که از ما سر میزنه خودش رو در یک یا چند باور نشون میده، باید ببینیم آیا اون باور که دلیل رخ دادن اون رفتار خاص بوده، آیا محدودکننده است یا قدرتمندکننده، اگر باوری محدودکننده باشه، احساس و فرکانس ما بد میشه و خودش رو در حال بد به ما نشون میده، درواقع اون عمل به خودی خود مهم نیست، باورها هستن که کار اصلی رو انجام میدن، ممکنه یک عمل یکسان رو دو نفر با دو باور متفاوت انجام بدن، نتیجه برای یک نفر که باور محدودکننده باشه اصلا جواب نده، اما برای کسی که باور قدرتمندکننده داشته نتیجه عالی بشه.
به یاد آیه زیر افتادم که خداوند مثال میزنه به پشه، مثال یکسانه، اما نتایج افراد از این مثال کاملا متفاوته، یه گروه با باور درست هدایت میشن، یک گروه با باور غلط گمراه میشن.
إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۘ یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا ۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ
خداوند از اینکه پشه و حتی کمتر از آن، مثال بزند شرم نمیکند. آنان که ایمان آوردهاند، میدانند که آن، حقیقتی است از طرف پروردگارشان؛ و اما آنها که راه کفر را پیمودهاند، میگویند: «منظور خداوند از این مثل چه بوده است؟!» خدا جمع زیادی را با آن گمراه، و گروه بسیاری را هدایت میکند؛ ولی تنها فاسقان را با آن گمراه میسازد!
سوره البقره – آیه 26
شاد و سلامت باشید.
سلام دوست عزیز. سپاس از کامنت عالی که نوشته اید خیلی نکات پر رنگ و طلایی داشت برایم مخصوصا مثال کامپيوتر که به جا و عالی بود.بهترین ها را از هر لحاظ براتون آرزومندم
اول تر ازهمه میخوام بگم که خود شناسی یک بحث خیلی مهمی هست . چون درحقیقت خود شناسی خدا شناسی هست . پس یاید سعی کنیم خودمون رو بشناسیم
طوریکه دوستمون گفتن : درحقیقت باید درخودمون پیدا کنیم اون چیزاییکه میخوایم و درموردشون توانایی داریم و چیزاییکه درموردشون کمی ضعف داریم . وقتی تونستیم به سوالاتی چون من کیم . کجام . واسه چی اومدم و هدفم چیه . پس درواقع خودمون رو شناختیم .
وخودمون رو پیدا کردیم
سلام به نظر من خودشناسی رو از روراست بودن با خودتون شروع کنید
هیچکس مخصوصا خودتون رو فریب ندید
همه جا رفتارتون یک جور باشه
دروغ باعث اختلال درونی میشه نا هماهنگی و نشناختن حقیقت در اینده میشه
خیلی وقت ها انتخاب های ما تحت تاثیر تمایلات صرف ماست
نه انصاف
بقول قرام سفه نفسه نباشیم
خودمون رو سفیه نکنیم و گول نزنیم
خدا حافظ
سلام به همگی خانواده استاد عباسمنش
همه صحبتهای دوستان انصافا جالب زیبا و ناب بود خیلی استفاده کردم ولذت بردم خداروشکر که در این مدار هستم واین مطالب زیبا به چشمم وبه گوشم میخوره
خدارو صدهزار مرتبه شکر وشکر وشکر
دیدگاهتون عالی بود
وگفتید دروغ باعث نا هماهنگی میشه واختلال میشه همه جا خودمون باشیم و صداقت و یکرنگی در رفتارهامون داشته باشیم بسیار خوب بود
واینکه رفتارهای کاذب خودمون گول نزنیم خیلی از شما سپاسگزارم
واز استاد عزیز ومریم جان عزیز هم متشکرم
به امید بهترینها برای همگی عزیزان وخودعزیزم🌹
پاسخ زیبایی بود.
این رو هم اضافه کنم که نجوا های ذهنی همان وسوسه ها و دعوت های شیطانند که میخواهد از سرعت رشد و تعالی ما جلوگیری کند تا اینکه مسیر را کاملا برگردیم :
»» الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ… (بقره ۲۶۸)
شیطان شما را از بینوایى مىترساند و به کارهاى زشت وا مىدارد
پس ضمن تفکر در این زمینه بهترین راه همان عمل کردن است ، که عمل نیک ریشه های نجوا های ذهنی را میخشکاند
باسلام به همه دوستان وخانواده صمیمی عباس منش
برای جواب این سوال خطبه قرا امام علی ع را پیشنهاد می دهم بادقت بخوانیم به خیلی از سوال های بی پاسخمان خواهیم رسید
متن فارسی
و از خطبه هاى عجیب اوست
سپاس خدایى را که برتر است به قدرت،
و نزدیک است از جهت عطا و نعمت،
بخشنده غنیمت فزون از حاجت،
و زداینده هر بلا و نکبت.
او را سپاس گویم که بخششهاى او
از روى مهربانى است،
و نعمتهاى او فراگیر و همگانى.
بدو ایمان دارم چه،
از هر چیز پیش است
و هستى او به خویش است،
و از او راه مى جویم
که نزدیک است و راه بر،
و از او یارى مى خواهم
که تواناست و چیره گر،
و بر او تکیه مى کنم
که بسنده است و یاور،
و گواهى مى دهم
که محمد (صلی الله علیه وآله)،
بنده و فرستاده اوست.
او را فرستاد براى روان ساختن فرمان،
و بستن راه عذر بر مردمان،
و بیم دادن از کیفر آن جهان.
بندگان خدا!
شما را اندرز مى دهم به تقوا،
و پرهیز از نافرمانى خدا،
که در کتاب خود براى شما مثلهاآورد، و زمان مرگ یک یکتان را معین کرد.
زینت لباس بر تنتان پوشید،
و روزى فراخ به شما بخشیده.
از بیش و کم شما آگاه است،
و پاداش هر یک را آماده داشته،
بر سر راه است.
شما را برگزید از دیگر جانداران،
به دادن نعمتهاى فراوان،
و بخششهاى شایان،
و ترسانیدتان از عذاب آن جهان
با حجتهاى روشن
و رسا در بیان.
یکان یکان شما را در علم مخزون خود به شمارآورد،
و براى هر یک زمانى معین کرد،
در این جهان
که جاى محنت است،
و خانه ابتلا
و عبرتهاست.
شما را در آن مى آزمایند،
و محاسبه مى نمایند،
چه دنیا،
آبشخورى است تیره و تار،
و به آب درآمد نگاه آن گلزار.
برون سوى آن فریبنده،
درون سوى آن کشنده.
فریبکارى است زود گذار،
سایه اى است ناپایدار،
تکیه گاهى است نا استوار.
روى خوش نماید تاآن
که از وى گریزان است،
بدو انس گیرد،
و آن
که ناشناساى اوست آرامش پذیرد.
ناگاه،
به چهار دست و پاى برخیزد،
و ریسمانها درآویزد،
آماج تیرهاى قضایش سازد،
و رشته هاى مرگ بر گلویش اندازد.
کشان کشانش براند،
تا به خوابگاه تنگش رساند،
که منزلگاهى است پر بیم،
براى دیدن
پاداش کردار از بهشت نعیم
و یا کیفرى از عذاب جحیم.
چنین بوده است رسم دوران
پسینیان از پى پیشینیان روان،
نه مرگ دست بردار
از تباه کردن آنان،
و نه ماندگان از نافرمانى روگردان.
آیندگان پا بر جاى پاى رفتگان نهند،
و هر گروه چون رمه بگذرند
و نوبت به دسته دیگر دهند
تا آن گاه که جهان سرآید،
و بانگ نیستى برآید.
رشته کارها گسسته گردد
و بناى روزگار در هم شکسته.
چون نوبت خفتن به سر رسد
و رستاخیز در رسد،
آنان را از شکاف گورها،
و دل مورها،
و لانه پرندگان
و کنام درندگان،
و درون مغاک
و افکندن جاى هلاک
بیرون آورند.
شتابان،
فرمان او را نیوشا،
در رفتن به بازگشتگاه او،
کوشا.
خاموش
و دسته دسته بر پا
و خدا به دیده قدرت بر همه بینا،
و آنان بانگ خواننده را شنوا.
لباس فروتنى بر بدن،
طوق بندگى
و خوارى بر گردن،
چاره اى پیش پا ندیده،
رشته امید بریده،
دلها از اندوه لرزان بانگها فرو داشته،
آهسته سخن گویان،
عرق از سرو روى بر گردن ریزان،
جپر بیم
و به خود لرزان،
که به آوایى درشت
آنان را به حساب مى خوانند،
تا جزاى هر یک را بدو رسانند،
و تلخى کیفر
یا شیرینی
پاداش را به وى چشانند.
بندگانى هستند به قدرت حق آفریده،
نا به دلخواه پروریده،
چون مرگشان در رسد،
جانهایشان گرفته است،
تن هاشان در دل خاک خفته،
تا پوسیده گردند
و خرده استخوان.
سپس از گور برانگیخته شوند
یکان یکان.
جزاى خویش را وامدار،
حسابشان جدا کرده
و آشکار.
که:
در این دنیا بدانها فرصت دادند
تا از گمراهى برهند،
و راه را بدانها نمودند،
تا بیراهه نروند.
از زندگانى بهره گرفتند
چندان
که تحصیل رضاى خدا را شاید.
و آن مایه از خرد یافتند
که گرد شبهت را زدایند.
آنان را رها کردند
تا ریاضت کشند،
مانند اسبان مسابقه،
و بر یکدیگر پیشى جویند
در اندیشیدن
و جستن نور معرفت،
در فرصتىکوتاه
که دارند،
و مهلتى از عمر
که با ناآرامى
به سرآرند.
وه!
که چه مثالهاى به جا،
و اندرزهاى رسا.
اگر در دلهاى پاک نشیند،
و در گوشهاى شنوا
جاى گزیند،
و اندیشه ها
مصمم یابد،
و خردها
با تدبیر آن را برتابد.
پس،
از خدا همچون کسى بترسید
که شنید
و فروتنى کرد،
گناه ورزید
و اعتراف آورد،
ترسید
و به کار پرداخت،
پرهیز نمود
و پیش تاخت،
یقین کرد
و نیکى ورزید،
پندش دادند
و به گوش جان خرید.
ترساندش،
و نافرمانى نکرد،
دعوت را پذیرفت،
و به خدا رو آورد.
بازگشت،
و توبه کرد.
پى راهنما افتاد
و بر نهاد او کار ساخت.
شریعت را بدو نشان دادند
و آن را دید و شناخت.
پس
خواهان،
بشتافت
و گریزان،
رهایى یافت.
سود طاعت
را ذخیره ساخت
و درون
از آلایش بپرداخت.
وبازگشتگاه آن جهان را آباد کرد.
و براى روز کوچ،
و راهى که در پیش دارد،
و نیازى که او را افتد،
و جایى که در آن درویش ماند
توشه فراهم آورد،
و فرستد آن را پیشاپیش،
براى اقامتگاه خویش.
پس،
بندگان خدا!
تقوا
و رضاى حق را بجویید،
و راهى را
که براى آن آفریده شده اید بپویید.
و از آنچه شما را ترسانده است
چنان
که باید بترسید.
تا آنچه را
براى شما آماده ساخته سزاوار باشید،
و انجام وعده او را خواستار،
و از بیم رستاخیز برکنار.
از این خطبه است:
شمارا گوش داد،
تا بشنود
و آنچه به کارش آید،
و دیده
که تاریکى
را بدان زداید.
و اندامهایى،
فراهم کردن
عضوها را به کار،
و با خمیدگیهاى آن سازوگار.
به صورت،
ترکیب شده با هم،
و چندان که دوام دارند
با یکدیگر فراهم.
با کالبدها
که منافع خود را مى رسانند،
و دلهایى
که روزى خود را خواهانند،
و مى ستانند.
همه
غرقه در نعمتهاى او،
که همگانى است
و فراگیر،
و به جان
او را منت پذیر.
قرین عافیت،
بى گزند
و به سلامت.
و براى هر یک از شما
بهره ای از زندگى انگاشت،
و پایان آن را پنهان داشت.
و براى عبرت شما
آثار پیشینیان را به جا گذاشت،
از آنچه بهره شان بود
و خوردند،
و از لذتى که در فراخناى
پیش از مرگ بردند.
و مرگى که شتابان در رسد
و رشته هاى آرزوشان راببرد.
و اجلها
که ناگاه بتاخت،
و بر و برگشان
را برانداخت.
به هنگام تندرستى
کارى نکردند
چنان که شاید،
و در بهار جوانى
عبرت نگرفتند،
آنسان که میباید.
آن که در شادابى جوانى است،
چه انتظار مى برد
جز شکست پیرى را،
که نزد وى رخت گشاید؟
و آن که در
چار بالش تندرستى است،
جز بیماریها را،
که بر سر او آید؟
و آن کس
که لختى در این جهان
به سر مى برد،
جز مرگ را
که از در درآید؟
زما ن رفتن
نزدیک گردیده،
دلها از اضطراب تپیده،
و سوزش درد را مزیده.
و شربت غصه را
جرعه جرعه چشیده.
براى یارى خود فریاد خواهان،
از فرزندان
و نوادگان،
و خویشان
و عزیزان،
و همتایان
و همسالان.
آیا خویشان
مرگ را از او
باز دارند؟
یا نوحه گران
وى را سودى رسانند؟
حالى که
در کوى مردگان،
باز داشته است
و در خوابگاه تنگ،
تنها هشته.
خزندگان،
پوستش پاره کرده
و خورده.
خشت
و خاک گور،
شادابى را از تن او سترده.
گردبادها بر آثار او
خاک افشانده،
و گذشت روزگار
نشانه هاى او را پوشانده.
کالبدهایى که
آکنده از گوشت بود
نزار گردید
و استخوانها
از پس سختى،
پوسید.
و جانها
در گرو سنگینى بار گناه،
درستى خبرهاى غیبى را
به یقین دیده
و آگاه گریده.
نه کارى نیک،
افزون از آنچه کرده اند توانند،
و نه راهى براى پوزش
از لغزشهایى
که داشته اند،
دانند.
مگر شما
که زنده اید
پسران
یا پدران
یا برادران
و یا خویشان
آن رفتگان نه اید؟
که پا بر جاى پاى آنان مى گذارید،
و بر کارى که کردند سوارید،
و راهى را که رفتند مى سپارید؟
دلها سخت گردیده
و نصیب خویش نبرده،
راه رستگارى خود
به دست فراموشى سپرده،
توسن عمل را
در راهى
که نباید رانده.
چنانکه گویى
احکام خدا،
جز براى اینهاست،
و رستگارى
در به دست آوردن دنیاست.
و بدانید
که گذر شما بر صراط است
که جایگاهی لغزنده است،
و بیم این لغزش
را داشتن
و پیاپى ترسیدن.
پس،
از خدا چون خردمندى بترسید
که دل خود را از جز تفکر پرداخته، و بیم،
تن وى راناتوان ساخته،
وشب زنده دارى خواب اندک را از سر
او برده
و به امید ثواب،
گرمى روز را با تشنگى گذرانده، پارسایى،
شهوت را در دل
او میرانده،
و یاد خداش بر زبان
و به هنگام
از نافرمانى او ترسان.
از راهها به چپ و راست رود
ه به یک سو شده،
و راه روشن را پیش گرفته.
و آن راه را
که به سر منزل مقصود رسد
مقصد خویش گرفته،
و زیورهاى دنیاى فریبنده
و گمراه کننده،
او را از آن راه به دیگر سو نرانده،
و کارهاى آمیخته
و در هم بر وى پوشیده نمانده.
از دریافت مژده شادان
و دلفروز
در خوشترین خواب ایمن ترین روز.
از گذرگاه این جهان گذشت
با نیکنامى،
و توشه آن جهان
را از پیش روانه داشت،
با نکوفرجامى.
از بیم
پیشدستى کرد
و در فرصتى
که داشت شتافت
و خواست آنچه باید
و از آنچه نباید
ترسان
رخ بتافت
امروز نگاهبان فرداى خویش بود،
و طومار کارهاى کرده در پیش،
که:
بهشت پاداش و بهره را کفایت است، و کیفر و پادافراه را رسیدن دوزخ غایت،
و بس که انتقام گیرنده
و یاور خداى سبحان بود،
و حجت آور
و خصومتگر کتاب خدا،
قرآن.
شما را اندرز مى دهم
تا از خدا بترسید
که با بیمهایى
که داده جاى عذرى نگذارده،
و با راهى
که پیش پا نهاده،
حجت بر بندگان گمارده،
و شما را از دشمنى ترساند
که پنهانى در سینه ها راه گشاید،
و راز گویان در گوشها دمد،
و سخن سراید،
تاآدمى را گمراه کند
و تباه سازد،
و وعده دهد
و به دام هوسش دراندازد.
زشتى گناهان را در دیده
او بیاراید
و گناهان بزرگ
را خرد
و آسان نماید:
چندان که وى رابفریفت،
و راه چاره
را به روى اوبست،
و به گروگانى گذارد
که از آن نتواند رست،
ناگاه آنچه
را آراسته بود ناشناخته انگاشت،
و آن را
که خوارمایه شمرده بود بزرگ پنداشت، و از ارتکاب آنچه ایمنش دانسته بود، بر حذر داشت.
و از این خطبه است
در صفت آفرینش انسان:
با شما سخن گویم
از این انسان
که در تاریک جاى زهدانش بیافرید،
و در پرده هاى تیره اش در پیچید. نطفه اى بود جهنده و پلید،
سپس خونى شد لخته
و نا تمام،
و بچه اى در شکم مام،
و شیرخواره اى از پستان،
و کودکى در خور دبستان،
و نوجوانى رسیده
که سبزه زندگى اش تازه دمیده. سپس
او را دلى داد فراگیر،
و زبانى درخورد تعبیر،
و دیده اى نگرنده
و بصیر تا دریابد
و پند پذیرد،
و بازایستد
و راه نافرمانى پیش نگیرد.
چندان
که جوانى شد راست اندام،
تندرست
و به قامت تمام،
گردن کشانه از راه حق دورى گزید،
و بیهشانه این سو
و آن سو دوید.
از چاه سار آرزو نوشا،
و در پى دنیا کوشا.
سرمست لذت
و شادمانى،
از عنفوان
و نشاط جوانى.
نه اندیشه رسیدن مصیبتش در سر،
و نه از خدا
و تقوایش خبر،
تا آنکه در این آزمایش،
فریب خورده مرد،
و روزگارى کوتاه
را در خطا به سر برد.
نه عوضى به دست آورد،
و نه واجبى
را که بر عهده داشت ادا کرد.
در واپسین دوره جوانى
و آخرین منزلهاى کامرانى،
درد مرگ
او را فرو گرفت،
چندان
که روز را
باحیرانى به سر مى برد،
و شب را
با بیدارى و نگرانى.
هر روز به سختى
درد مى کشید
و هر شب رنج
و بیمارى به سر وقتش مى رسید.
حالى
که گردش برادرى بود
به جان برابر،
و پدرى مهربان
و نصیحتگر،
و مادرى
از ناشکیبایى فریادکنان
و از ناآرامى
بر سینه زنان.
و او در بیهوشى
و غفلت،
و در سختى
و مصیبت،
و ناله اى زار،
و نفسى افتاده به شمار،
و جان کندنى طاقتزا
و دشوار.
سپس
او را خاموش،
درون کفنهایش گذارند،
و گردن نهاده
و رام از زمینش برگیرند
و بر پاره چوبهایش بردارند.
پیکرى کوفته
و رنجدیده،
لاغر از بیماریى
که کشیده.
فرزند
و نواده
و برادران
همگان تابوتش را بردارند
و به خانه غربتش رسانند.
آنجا
که دیگر هیچ کس
او را نبیند
و تنها خود در آن خانه نشیند
تا چون مشایعت کنندگان باز گردیدند و مصیبت زدگان واپس گراییدند،
او را در گودالش نشانند،
زمزمه کنان،
حیرتزده از پرسش فرشتگان
و خطا کردن در امتحان.
و دشوارتر چیز آنجا،
بلاى فرود آمدن است در گرمى جهنم، و بریان شدن درآتشى
که زبانه زند،
پى هم.
و تیز گشتن بانگ آن هردم.
نه لختى آسوده بودن،
و نه راحتى،
تا بدان رنج را زدودن.
نه نیرویى باز دارنده
تا در امان ماند،
و نه مرگى
تا او را از این بلا برهاند،
و نه خوابى سبک
تا آرامشى رساند.
سختیهاى مردن از پى هم،
عذابها هر ساعت
و هر دم،
به خدا
پناه بریم از این غم.
بندگان خدا!
کجایند آنان
که سالیانى دراز ماندند؟
و در خوشى به سر بردند؟
تعلیمشان دادند
و به خاطر سپردند،
و مهلتشان بخشیدند،
و در بیهوده کارى گذراندند،
بى گزند بودند
و فراموش کردند
تا گاهى که مردند.
مهلتى یافتند دراز،
و بخششى گرفتند نیکو
و به ساز.
از عذاب دردناکشان ترساندند،
و نوید پاداش بزرگ
به گوششان خواندند،
از گناهانى
که به تباهى کشاند بپرهیزید!
و از زشتیها
که خشم خدا
را برانگیزاند بگریزند!
خداوندان دیده هاى بینا
و گوشهاى شنوا
و تندرستى
و کالا!
آیا گریزگاهى هست؟
یا رهایى؟
یا جاى امنى؟
یا پناه جایى؟
یا گریزى؟.
یا توانى راهى به دنیا گشایى؟
یا نه چنین است؟
پس کى باز مى گردید؟
و به کجا مى روید؟
و فریفته چه هستید؟
حالى
که بهره هر یک
از شما از زمین پر طول و عرض، همان اندازه است
که با گونه خاک آلود بر آن خفته است!
هم اکنون بندگان خدا!
که طناب مرگ بر گلو سخت نیست، روان آزاد است،
و وقت ارشاد باقى است،
تن ها در آسایش است
و هنگام گرد آمدن
و کوشش،
و اندک زمانى دارید از ماندن،
و مجالى براى اراده کردن،
و فرصت براى توبت،
و فراخى براى عرض حاجت،
بکوشید پیش از تنگى
و در سختى به سر بردن
و بیم داشتن
و مردن،
و پیش ازدرآمدن غایبى
که منتظر رسیدن آنید
و گرفتار شدن
به خشم خداى بزرگ و توانا،
که گریختن از آن نتوانید.
(در خبراست
که چون امیرالمومنین( علیه السلام) این خطبه را خواند،
تن هااز شنیدن آن لرزید،
و دیده ها باران اشک بارید،
و دلها از بیم بتپید،
و بعض مردم
آن را خطبه غرا نامیده اند.)
با سلام وتشکر از شما.ولی باید دید این خطبه در کدامین شرایط وافراد آن زمان گفته شده که امام علی چنین خطبه ای در مورد خداوند وترس از اخرت خوانده اند…. هرسخن جایی وهرنکته مکانی دارد دوست عزیز! آموزش خودشناسی در این زمان بسیار بسیار با ۱۴۰۰ سال پیش فرق داره .. موفق باشید
بنام نامی حق پروردگار جهانیان
سلام وعرض ادب خدمت استاد عباس منش عزیز وبانوشایسته گرامی وهمه دوستان خانواده بزرگ وتوحیدی عباس منش
دوستان خودشناسی ازآنجا آغاز میشود که عملا بدون هیچ تعصب به تماشای افکار وباورها ورفتار خود ونتایجتان بعنوان یک ناظر بنشینی و بدون قضاوت وبهانه نیک بنگرید دقیقا مانند قدم اول استاد عباسمنش در دوره دوازده قدم حال باید بیدیشی که چه ترمزهایی باعث ناکامی وچه باورهایی باعث رشد و تعالی شما شده است البته واقعا دشوار است اگر خود خواسته باشید بدون راهنما ومثل استاد با آزمون وخطا بخش برسید چون خیلی از باورهای اشتباه بسیار مستترند حتی زمانیکه روی ترک و جایگزین کردن باورهای مناسب کار میکنید ناخودآگاه در برخورد باتضادها باشرایط خاص یهویی فراموش میشوند وگاها به شیوه نامناسب قبل رفتار میکنید خدای مهربان را شاکرم که با استاد عباسمنش آشنا شدم وتوحیدی ابراهیمی ودروس زندگی را از ایشان می آموزم سپاسگزارم از استاد بزرگوار که تجربیات گرابهایشان را مشعل راه ما کرده آمد.
انسان دوجه دارد یک وجه مادی که به لن میگویند وجه الخلقی یک وجه الهی وروحانی که بهش میگن وجهللهی
خود شناسی یعنی من باتمام وجود به این درک برسم که ذات الهی هر لحظه با من معیت دارد ولحظه ای از من جدا نیس وهرلحظه درحال هدایت من است همان هدایت تکوینی .
وهم این که باور کنم یک وجه مادی دارم که اگر توجهم وتمرکزم روی بعد الهی نزارم ممکنه اسیر وجه مادی بشم. دخودم راه هدایت ثانویه یاهمان هدایت تشریعی رو برخودم ببندم. خودشناسی یعنی ارتباطم را با کل هستی بیابیم حتی از یه سوسک یه گیاه گرفته تا برو به مراتب بالاتر عبادات واخلاقیات ویادربعد دنیا شغل .دثروت و….. وبدانم که هدایتکر من در همه این روابط ها خداوند است ومرکز ومحور همه اتفاقات را خدا بزارم .واون وقته که نه تفرحو میشم نه تاسو. فقط وفقط سپاسگزار وشاکر هستم. واز همه مهمتر باورمیکنم که یک نیرویی همیشه درمنه وهرلحظه در حال رشد هستم.
❤❤❤وااااای یعنی بهتر از این هم میشه توضیح داد؟؟؟ عااااالی توضیح دادی خانم شایسته عزیز.
بسیار از شما سپاسگزارم. همیشه این برای من سوال بود که استاد گفت من خودم رو خوب میشناسم یعنی چی؟ چجوری میشه آدم خودش رو خوب بشناسه؟
جوابم رو گرفتم. سپاس
سلام عرض ادب خدمت دوستان خودم بهنام خدا جمله معروفی هست که میگه کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من همین جمله معنی های زیادی داره که میگه فقط خودتی خودت باید بجنگی برای اهدافت قوانین الهی رو یاد بگیرید تمرین کنین شکر گزاری کنید خداجونم شماهارو سربلند میکنه انشالله که موفق و موید باشید خدیا میلیارد هابارشکرت
به نام خداوند بخشنده ومهربان
خداوند هدایتگر و روزی فراوان ،خداوندی که همهچیز از آن اوست
چهچیزهایی دریافتکردماز این مقاله ؟؟
خودشناسی یعنی من محدود به اینجسم نیستم ،جسمیکه همینظاهر همین صورت وهمیناندام هست با اینجایگاه فیزیکی
خیر من فرکانسهستمو با پذیرفتن این مسئولیت پا به این جهانمادیگذاشتم
و با فرکانسها وکانون توجه خودم زندگی خودم روخلق میکنم
اگر خودم رو بشناسم و ماهیت کار کردن ذهن و جایگاه اون و ماهیت وجود قلب و جایگاه خداوند
و با ایمان قلبی به خداوندی که برگی بدون اذنش بر زمین نمیافتد میتونم کار خودم و راه بندازم و برگ برنده رو دست خودم داشته باشم وتمام اتفاقات رو به نفع خودم رقم بزنم
نباید فکر کردکه اینکاره خیلی راحتی هست و ما حتما باید کار خاصی انجام بدیم
خیر کنترل ذهن کار بسیار مهمی هست که تو بتونی تصویر بزرگتر رو ببینی
و ایمان داشته باشی به خدای و هدایتهای اون
ذهنهمیشه میخادکارهای ما روبی ارزش نشون بده و ما رو دچاره هول و ولا بندازه
البته که یه سری از کارها هم مهمه انجام دادنش
در همین لحظه سجده شکر ب جا میارم برای درک اینموضوع بسیار مهم خداوندا سپاسگذارم ازت
چیزی که قبل پایان سال توجه من روجلب کرد اینموضوعه که من باید همیشه شکرگذار داشته ها باشم و باید نعمتها و ویژگی های اطرافیان برام همیشه بلدباشه
و خودم اگاهانه خودم رو رشد بدم
همیشه جایگاه شیطان وخداوند رو برای خودم توضیح بدم
حالا بهتر متوجه میشم که گفته شده انسان فراموشکاره واحتیاج به یاداوری داره
بنام خداوند دانا و توانای من
سلام به مریم جان همیشه شایسته و استاد عزیزم و دوستان قشنگم در این سایت توحیدی .
چیزی که من درک کردم خودشناسی یعنی پیدا کردن ارتباط خودمون با احساس مون ،
وقتی من احساس خوبی دارم یعنی توکلم به خداست و دارم مسیر درست رو میرم و وقتی احساسم بد میشه یعنی ورودی هام رو کنترل نکردم و افکار منفی منو احاطه کردند .
باید درک کنم که خودم با باورهای و فرکانس هام دارم زندگیم رو خلق میکنم ، پس باید بتونم کنترل ذهن انجام بدم که البته کار راحتی نیستی ولی توی این مدت متوجه شدم که هر بار ذهنم رو کنترل میکنم از دفعه قبل بهتر انجامش میدم و یه جورایی افسار این اسب چموش رو بدست میگیرم .
من یه آدمی بودم که خیلی زود از کوره در میرفتم و گیرهای الکی به بچم میدادم نشستم با خودم فکر کردم و متوجه شدم ریشه در بچگی من داره ، چون مادری داشتم که همیشه باید طبق خواسته اون رفتار میکردم و اگر گوش نمیدادم کلی بد بیراه بارم میکرد یا کتک میخوردم ، اومدم روی این موضوع کار کردم و هر بار خودم رو کنترل کردم و تمرکزم رو از روی بچه ام و رفتاری که بنظرم اشتباه بود برداشتم و دیدگاهم رو تغییر دادم ، قبول دارم که کار راحتی نبوده و نیست و انجام دادنش کلی بهم کمک کرد و الان بهتر میتونم خودم رو کنترل کنم و در حال خوب بهتر و بیشتر بمونم ، درک کردم که این خود کنم که با عصبانیت باعث انرژی منفی بیشتر میشم و اتفاقات رو خلق میکنم .
از وقتی که متوجه شدم جهان مثل اینه عمل میکنه بیشتر مواظب رفتارم هستم و کم کم آرامشم بیشتر شده و روحم به خدا نزدیک تر …
وقتی آدم روی خودش کار میکنه و مدام در احساس خوب باقی می مونه خیلی چیزها تغییر میکنند ، وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم چقدر رشد کردم. دیگه برام مهم نیست که فلانی اذیتم کرد پشت سرم بد گفت ، میگذرم می بخشم چون ارزشمند هستم .
وقتی باورها تغییر میکنه قطعا آرامش به روح جسم میاد و وقتی آرامش میاد احساس خوب همراه داره و میشه حال خوب که اتفاقات خوب رو رقم میزنه .
خودشناسی یعنی من میدونم کجاها ضعف دارم و کجاها قوی تر عمل میکنم و میام روی نقاط قوتم کار میکنم ضعف هام رو با کنترل ذهن و ریشه یابی حل میکنم و به شناخت بهتری از خودم میرسم.
منم که باعث میشم با چه آدم هایی رو به رو بشم
منم که باعث میشم آدم ها چطور باهام برخورد کنند
منم که لحظه هام رو خلق میکنم
پس آگاهانه میام روی خودم کار میکنم .
قبلا از اینکه خواهرم پیشم غیبت اینو اون رو میکرد ناراحت میشدم و با اینکه بهش گفته بودم نمیخوام بشنوم ولی بازم ادامه میداد، چرا ؟
چون خود من در این مدار بودم و میخواستم از بیرون این موضوع رو حل کنم و از یه جایی به بعد متوجه شدم که این من هستم که باعث میشم این حرف ها پیشم زده بشه و باید خودم رو اصلاح کنم ،
بقول یکی از دوستان گاهی آنقدر برای خودمون ارزش قایل نیستیم که وقتی مهمان میاد و شروع میکنه غیبت کردن تهمت زدن یا بحث سیاسی کردن خیلی راحت همراهیش میکنیم ، دلمون میخواد نگیم ولی از اونجایی که خودمون رو دوست نداریم میگیم مهمان هست زشته .. اگه به خودمون به ارزشمند بودن مون فکر کنیم همراهی نمیکنیم و کلا اگه روی خودمون کار کنیم با چنین آدم هایی اصلا رو به رو نمیشیم و اگر شدیم باید آگاه باشیم و از اون مهمون درس بگیریم بدونیم کجای کارمون ایراد داره ،
وقتی من درون خودم رو بشناسم و سیستم جهان رو درک کنم ، باورها و فرکانس ها رو درک کنم به خودشناسی میرسم.
به نام خدا.
سلام
خودشناسی از دوره عزت نفس شکل می گیرد یعنی به گونه ای میشوی که دیگه آدم قبلی نیستی حتی بهتر از قبل
خودشناسی واژه ای است که در درون تعریف شده است اما باید از همین درون خودت بشکافی تا برون ریزی ها نمایان شود
خودشناسی من با خودشناسی فرد دیگه خیلی متفاوت است اما نکته ای که مهمه این است که اصل چیه و فرع چیه ؟
با دانستن اصل و با کنار گذاشتن فرع به خودشناسی می رسیم
اصل در همه ی زمینه ها مهمه
شاید ما خیلی از راه ها را رفتیم ولی نادرست بوده و امر اصل را می دونستیم وار راحتر پیش می رفت
دوره عزت نفس استاد خودشناسی را از پایه به من و شما نشون میده
اینکه شما چقدر جسارت داری که وقتی وارد هر جمعی میشوی بتونی خود واقعیت خود حقیقت خودت را نشون بدهی
سلام ب استاد عزیز و قشنگم عاشقتم استاد و سلام ب خانم شایسته عزیز که همیشه مهربون خون گرمه
از اونجا که حس خوبی دارم و چند روزی که سوال بچه ها را میخوانم و تمرکزم روی جواب سوال ها میزارم خیلی حس خوبی دارم و در نتیجه اتفاقات خوب برای خودم رقم میزنم خیلی خوشحالم
یه چیز خیلی عالی که استاد توی یه فایل ها گفت این بود که بچه ها زندگی خودتونو . خودتون رقم میزنید مدت ها فکر میکردم آخه مگه میشه ولی بعد ب خودم میگفتم استاد توانسته منم میدونم شدنی
یه ماجرا از خودم بگم
من تازه دارم متوجه میشم من جذب آدم ها با فرکانس منفی غیبت و تهمت و قضاوت داشتم حس خوبی نداشتم و واقعا حرفش پیش میومد منم از رو عادت شروع میکردم ب نظر خودم یکم کمتر شده آدم ها و شرایطم دارم رو خودم کار میکنم و از این جریان خوشحالم من فکر میکردم زندگی خواهر یا مادر و اعضای درجه یک من و ناراحتی ها و خوشحالیاشون ب من ربط داره ولی من هیچ وقت جذب خوشحالیاشون نداشتم و بیشتر جذب ناراحتی بوده یه بار بچه برادرم که خونه مامانم بودیم ی موضوعی پیش اومد که شروع شد بحث از این جور چیزها که بچه برادرم گفت زندگی هر کسی ب خودش ربط داره انگار جرقه ای بود تو مغز من البته تو فایل ها بار ها و بارها استاد گفته بود تو ذهنم بود ولی عملی نمیکردم تازه دارم عملی میکنم من این روزها ب خودم میگم که واقعا ما زندگی خودمون رقم میزنیم و زندگی بقیه ب من ربطی نداره و من تو ناراحتی ها هیچ کاری از دست من بر نمیاد چون اونا خدا را دارند و اون تضاد ب اونا کمک میکنه که عالی عمل کننند و پیشرفت کنند البته من خودم اصلا قبلا این طور فکر نمیکردم الان ب تضاد بر میخورم سریع ب خودم میگنم آرزو اومد تو را قوی تر کنه تو باید تو این موضوع پیشرفت کنی و واقعا مسیر پیدا میکنم حرکت میکنم قبلا کلنجار میرفتم و همش غر و اوضاع بدتر بود الان عالی شدم استاد خدا رو شکر اما هنوز برای پیشرفت هم جا دارم باید از این که هست بهتر بشم ولی دارم خودم پیدا میکنم و تازه دارم میفهمم کی هستم خیلی خوشحالم روی نقاط قوت کار کردن و نقاط ضعف پیدا کردن محشره من چقدر دارم پیشرفت میکنم خدا رو شکر استاد من هر باری باهاتم همه چیز عالی ی بار نیام تو سایت همه چیز بهم میریزه خدایا شکر که فرشته ی آسمانی سر مسیرم قرار دادی خدایا شکرت من چند سال پیش همچین دوست و خانواده ایی را آرزو کردم الان همون جایی که دوست دارم اومدم خدایا شکررررررررررت
به نام سیستم هدایتگر بشر
سلام
اینجا در خود شناسی قبلی خودم فرد عصبی می دانستم ولی چرا من مرضیه انقدر عصبی شدم چرا انقدر پرخاشگری میکنم چرا یهو و ناگهانی برون فکنی می کنم و می ریزم خودم بیرون؟ چرا من عصبی هستم و چرا اصلا پرخاشگری به وجود میاد چرا یک نفر دیگه ارام هست اما من مرضیه نه نمی توانم آرام باشم آیا فقط تقصیر من هست ریشه این عصبانیت از کجا نشات میگیره چرا نمی تونم وقتی که شرایط دلخواهم نبست و دیگران اذیتم می کنن انقدر بهم می ریزم؟
بریم سراغ ناهشیارم
اولا دلایل زیادی داره اینکه من به دلیل باورهای اشتباه که خانوادم بهم منتقل دادن و تعریفشان از دختر خوب دختری که همیشه خانه است مثل یک زندانی مثل یک برده نه مسافرت بره نه دوست رفیق داشته باشه نه اهل هیجان باشه نه اهل گردش باشه .دختر خوب از دیدگاه خانوادم دختری که تو هرکشوری باشه بهش میگن افسرده باید دارو مصرف کنه کم کم باورهای اونا در من نهادینه شد که دختر خوب دختری که حرف گوش کنه و همیشه خانه است و این باور و ترمز باعث میشد کائنات شرایطی به وجود بیاره من از کار بیکار بشم و بمونم خانه
از اون جهت که بیکار بودم خوب دستم تو جیب پدر باید باشه و این خودش سبب کلی مشکلات مالی میشه که برای رفع هرکدام از نیازهای خودت باید دستت جلو خانواده دراز کنی و بعد از،شنیدن جواب نه اونها باعث میشه نیازت از نظر مالی بر طرف نشه خودش عامل عصبانیت هست. فکر کن نتونی وسایل مورد نیاز شهریه دانشگاه شهریه باشگاه پوشاک و لباس و این موارد نیازها اولیه رفع کنی بعد سبب چی میشه اینکه فشار روحی زیادی تحمل کنی و درون خودت بریزی
پس این باور اشتباه که دختر خوب دختری که نباید کار کنه تو خانه باشه سبب ساز شده کلی فشار روحی بهم وارد بشه .
دلیل دوم باورهای محدود کننده خانواده وجامعه که دوست رفیق خوب نیست همیشه صحبت های خانوادم راجب اینکه نباید رفیق داشت رفیق فقط خانواده نباید با دوستای دخترت بری بیرون حق نداری رفیق داشته باشی دختر نجیب خوب باید فقط با خانوادش باشه که چی برم کافه با دوستام که چی بری با دوستات تهران که چی دوست رفیق داشته باشی دختری که خوبه فقط باید تو خانه باشه یا با پدرش یا همسرش بره بیرونه .ما آبرو داریم اگر تنها بری بیرون آبروی ما میبری .جامعه گرگ شده ما صلاح تو میخوایم دختر خوب بشین توخونه مگه هرزه ایی بری بیرون مگه ولگردی مگه باخانواده ایی بری بیرون .بری بیرون مزاحمت بشن که شر درست کنی. جامعه نا امن میبرن می دزدنت بلا سرت میارن بهت تجاوز می کنن. این حرفهایی که من شنیدم و مدام تو ذهنم تکرار شده.خانوادم دختر برده می دانن که چی موهات بریزی بیرون ومانتو کوتاه بپوشی آبروی ما ببری .همین مونده مثل ولگردها بچرخی.همیشه شنیدم دختر حوب دختر هست که فقط توخانه انقدر شنیدم شنیدم که از جامعه بیرون می ترسم و ۹۹ درصد مواقع داخل خانه هسنم .آنقدر شنیدم که تا شوهر نکنم حق زندگی ندارم می ترسم از اینکه تنها برم بیرون حتی الان نامزد دارم خانوادم نمیزارن با نامزدم برم بیرون بعد هی باورها تو ذهنم تقویت شده که بیرون همه گرگن همه بدن همه قاتل دزدن برم بیرون ممکن هزارتا بلا سرم بیاد .پس عملا نه دوستی دارم نه رفیقی حتی یک رفیق صمیمی ندارم.و همیشه خانه ام
باشگاه نمی روم
پس چی شد دلیل دوم اینکه من هیجانم هیچ جا نیست که تخلیه کنم که آرام بشم .وقتی نه شهربازی میرم نه باشگاه نه جنگل نه دوست رفیق پس این دائم خانه نشینی کنج عزلت برام فراهم کرده بالاخره باید انسان یک جا هیجان های درونش خالی کنه وقتی بیش از حد تنهایی و هیچ راهی برای خروج احساسات خودت نداری میشه مثل آتش فشان هی پر میشه میشه میشه و یک جا منفجر میشه و این انفجار خودش به شکل پرخاشگری نشان میده .که همون احساسات سرکوب شده همون نیاز به همدم نیاز به تفریح نیاز به آسایش آرامش هست .
دلیل سوم محدود بودن در یک مکان بسته و رفع نشدن نیازهای مالیم
دلیل بعدیش بیکاری هست وقتی همیشه همش توخانه هستی کاری نداری جز نشخوار فکری جز افکار بیهوده جز افکار شیطانی همش می شینی به گذشته فکر می کنی یا حوصله ات سر میره باید پرحرفی کنی با دیگران صحبت کنی پس بیکاری و تایم زیاد و همیشه در دسترس بودن باعث مشکلات زیادی میشه که یکیش پرخاشگری
بعدشم چون هر انسانی نیاز به محبت داره که از حامعه همسر خانواده دوست طبعیت و حیوانات برطرف میشه
وقتی همیشه خانه بیکار هستی
آیا راه حلی هست جز اینکه گدایی محبت کنی از همسرت از خانوادت؟
دلیل دیگه پرخاشگری من این می توانه باشه که انقدر از بچگی مادرم و پدرم گفتی تو عصبی تو پرخاشگری تو اینجوری خدا به داد دیگران برسه با تو هم صحبت میشن
باعث شده این یک باور بشه که خوب من عصبی هسنم همینه که هست یه ویژگی درونی غیرقابل تغییر هست .
دلیل دیگر اینکه من احساس قربانی بودن خودم با عصبی بودن سرکوب میکنم .
دلیل دیگر اینکه از رنج کشیدن لذت می برم .
سلام مرضیه جان
آفرین که اینقدر خوب روی خودت اعمال افکارت تعمق کردی و قانون پیداکردن باور های مخرب را خوب فهمیدی و آفرین که اینقدر خوب تشریح کردی و بابت اینکه وقت گذاشتی بنویسی تشکر میکنم واقعا زیاد چیز یاد گرفتم عالی بود به امید موفقیت های بیشتر.
خلاصه خودشناسی
ازدیدگاه خودم یعنی نقاط ضعف و قوت خود را بشناسیم.
بدانیم تاب و تحمل چه چیزهایی را داریم و چه چیزهایی را نداریم.
واکنش ما نسبت به وقایع مختلف چیه؟
عادات خوب و بد و زشت ما چیه؟ و سعی کنیم آنها را اصلاحش کنیم.
مثلا اگر دروغ میگوییم سعی کنیم دیگر دروغ نگوییم و …
بنظرم این چکیده خودشناسی است
خودشناسی ابتدا ویران کند
جان رها از دست این وآن کند
این و آن چون باز شد از پای جان
روح آنگه خدمت جانان کند
سلام به دوستان نازنینم این شعر خودش داره میگه اول از خودت و درونت تغییر رو شروع کن تا خودتو نشناسی نمیتونی قدم برداری اولین تغییر از ذهنت باید شروع بشه خودشناسی یعنی اول خودتو بشناسی با خودت چند چندی بعد مراحل بعدی
اگر درون رو درست کنیم بیرون خود به خود درست میشود ما نمیخوایم کاری برای بیرون انجام بدیم چون از عهده ما خارجه و به ما ربطی نداره ما مسول خودمون هستیم
چون همه چیز در ذهن اول ثبت میشه چه درست چه نادرست باید اولین قدم بپذیریم که مسؤل تمام اتفاقات و شرایط خودمون هستیم تا نپذیریم رشد نمیکنیم
پس مرحله اول پذیرفتن و قبول کردن است وقتی میپذیری ذهن یه جورایی توانشو از دست میده برای اینکه بیاد تو رو گمراه کنه
تکرار یه فکری رو میگویند باور
الان که آگاه شدیم بوسیله دستان خداوند که استاد و عزیزدلشون هست بیایم به چیزهایی که دوست داریم و میخواهم داشته باشیم فکر کنیم و توجه کنیم هر چه این افکار رو تقویت کنیم افکار و باورهای اشتباهه قبلی کمرنگ میشوند
خیلی خوشحالم که در کنار این استاد عزیز از درون تغییر کردم خودمو تا حدود زیادی شناختم فرق ترمز و گاز رو فهمیدم و بیشتر پامو روی گاز دارم فشار میدم و پا از روی ترمزها دارم برمیدارم و هر چه تلاش کنم ترمزهامو پیدا کنم و رفعشون کنم با سرعت بیشتری به خواسته هام میرسم اینم به خودم بستگی داره
خدایا شکرت که داری هدایتم میکنی هر دقیقه بیشتر به سمته این اقیانوس آگاهیها
سپاسگزارتم ای رب قدرتمند من
ممنونم از همه عزیزان و دوستان ناب الهیم
استاد ممنونتم که این فضا رو برامون ایجاد کردی
دوستتون دارم یاحق درپناه خداوند توانا و قدرتمند باشین