خودشناسی را از کجا شروع کنم؟ - صفحه 3

دسته بندی: پاسخ به مسائل زندگی

جواب‌های «عقل‌کل»دسته بندی: پاسخ به مسائل زندگیخودشناسی را از کجا شروع کنم؟
177

سوال:
در یکی از فایلها از استاد شنیدم که می گفت:
“من خودم رو خوب می شناسم و تلاشم کار کردن روی ضعف هام و بهبود خودم هست…
در آموزش های ایشان نیز به خوبی می شود این را فهمید که ایشان خیلی خوب خودشان را شناخته‌اند که توانسته‌اند چنین تحولی در زندگی‌شان بوجود بیاورند.
این در حالی است که من بشدت در شناخت خودم ضعف دارم. حتی نمی دانم چطور باید به خودشناسی برسم.
لطفا راهنماییم کنید که از کجا باید شروع کنم و اگر منبع خاصی سراغ دارید، لطفا معرفی کنید.


پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش:
اگر بخواهم تعریفی از خودشناسی داشته باشم، باید از یادآوری این قانون شروع کنم که:
جهان به گونه ای طراحی شده که به فرکانس های ما واکنش نشان دهد و بازتاب فرکانس های غالب ما(باورها) را وارد زندگی مان نماید.
پس خودشناسی یعنی تلاش برای یافتن ارتباط میان:
«رفتارها یا عکس العمل هایی که در برابر اتفاقات زندگی مان از خود بروز می دهیم»، با «باورها و نگرشی که درباره دلیل اتفاقات یا شیوه بوجود آوردنشان داریم»
سپس تلاش آگاهانه برای اصلاح آن باورها به منظور ایجاد رفتارها و عکس العمل های بهتر.
زیرا همیشه باورهای ما خود را در رفتارمان نشان می دهد و تنها راه تغییر آن رفتارها، تغییر آن باورهاست.
به نظر من کاری که استاد عباس منش انجام می دهد نیز یافتن این ارتباط، به منظور شناسایی ترمزها و موانع ذهنی و نیز تلاش آگاهانه برای برداشتن آن ترمز به وسیله تغییر نگرش.
این همان یافتن ترمزها و تبدیل آنها به گاز است که در دوره کشف قوانین زندگی راه و روش آن مفصلاً شرح داده شده است.
خودشناسی یعنی درک رابطه ما با جهان. درک رابطه ما با منبعی که جهان از او خلق شده و درک رابطه ما با سیستمی که جهان بر اساس آن کار می‌کند.
خودشناسی یعنی درک موجودیت فرکانسی خودمان و توانایی که برای خلق شرایط دلخواه‌مان به کمک این خاصیت فرکانسی داریم.
خودشناسی یعنی تلاش برای کنترل ذهن به منظور دریافت الهامات و هدایت‌های قلب.
مهم ترین ابزار های کار برای خودشناسی از دیدگاه من کار کردن روی این موضوعات است:
1. تلاش برای کنترل نجواهای ذهن:
راه حل های این موضوع به صورت بسیار مفصل در دوره جهان بینی توحیدی 1 خصوصا جلسه ششم، توسط استاد عباس منش آموزش داده شده است.
زیرا تا زمانی که ذهنت و نجواهایش را نشناسی و روش برخورد با ذهنت را ندانی و در یک کلام نتوانی دست ذهنت را بخوانی، راهی به سوی خودشناسی پیدا نمی کنی زیرا نمی توانی از عهده نجواهای ذهنت برآیی و در یک کلام نمی توانی صدای قلبت را بشنوی و هدایت اش را دریافت نمایی
زیرا ما در هر لحظه یا در حال گوش دادن به نجواهای ذهن مان هستیم یا در حال گوش دادن به صدای قلب مان.
یا در حال پیروی از شیطان ذهن هستیم یا در حال پیروی از هدایت خداوند.
دریافت هدایت الهی نیز از ساختن این باور توحیدی شروع می شود که ” به هیچ چیز جز خداوند، به عنوان نیرویی که برگی به اذن او به زمین نمی افتد، وابسته نشویم”
این موضوع، همان بستری است که باید در وجودمان ایجاد و سپس همه جنبه های زندگی مان را روی این بستر بچینیم.
در واقع به اندازه ای که این نگاه توحیدی ساخته می شود، بهتر موجودیت فرکانسی‌مان و توانایی‌مان در خلق هر خواسته‌ای را درک می‌کنیم و به همان اندازه نیز‌، حریف نجواهی ذهن مان خواهیم شد و به همان میزان نیز می توانیم نسخه بهتری از خودمان ایجاد نماییم و این یعنی خودشناسی.
آگاهی‌های دوره جهان‌بینی توحیدی‌، یک گنج حقیقی است برای درک این بخش مهم از خودشناسی یعنی درک توحید واجرای آن در عمل.
2. ایجاد مهم ترین رابطه زندگی مان که همان رابطه درونی ما با انرژی است که تمام هستی را مدیریت می کند و او را خدا نامیده ایم.
قوانین این موضوع را نیز استاد عباس منش تحت عنوان “هماهنگی میان ذهن و روح” هم در فصل سوم کتاب رویاهایی که رویا نیستند و هم به صورت کاملاً مفصل در دوره عشق و مودت در رابط، توضیح داده و چگونگی ساختن باورهایی که سبب ایجاد این رابطه می شود را، آموزش داده است و از آنجا که یک فرایند است، توضیح آن در قالب یک نوشته، نمی گنجد.
در حقیقت، به اندازه ای که فاصله فرکانسی میان ذهن مان و روح کمتر می شود، به همان اندازه قادر به دریافت هدایت الهی می شویم. به همان اندازه صفات مان خداگونه تر شده و می توانیم از آن دیدگاه، به همه مسائل و جوانب زندگی مان بنگریم و در یک کلام، خداگونه تر عمل نماییم و ان اقول کن فیکون بشویم.


منابع پیشنهادی ما برای رسیدن به خودشناسی:

محتوای آموزشی دوره عشق و مودت در روابط

فایلهای دسته بندی «توانایی ای به نام خودشناسی»

نمایش:  به ترتیب تاریخ   |  به ترتیب امتیاز   
7

باسلام به همه دوستان وخانواده صمیمی عباس منش
برای جواب این سوال خطبه قرا امام علی ع را پیشنهاد می دهم بادقت بخوانیم به خیلی از سوال های بی پاسخمان خواهیم رسید
متن فارسی
و از خطبه هاى عجیب اوست
سپاس خدایى را که برتر است به قدرت،
و نزدیک است از جهت عطا و نعمت،
بخشنده غنیمت فزون از حاجت،
و زداینده هر بلا و نکبت.
او را سپاس گویم که بخششهاى او
از روى مهربانى است،
و نعمتهاى او فراگیر و همگانى.
بدو ایمان دارم چه،
از هر چیز پیش است
و هستى او به خویش است،
و از او راه مى جویم
که نزدیک است و راه بر،
و از او یارى مى خواهم
که تواناست و چیره گر،
و بر او تکیه مى کنم
که بسنده است و یاور،
و گواهى مى دهم
که محمد (صلی الله علیه وآله)،
بنده و فرستاده اوست.
او را فرستاد براى روان ساختن فرمان،
و بستن راه عذر بر مردمان،
و بیم دادن از کیفر آن جهان.
بندگان خدا!
شما را اندرز مى دهم به تقوا،
و پرهیز از نافرمانى خدا،
که در کتاب خود براى شما مثلهاآورد، و زمان مرگ یک یکتان را معین کرد.
زینت لباس بر تنتان پوشید،
و روزى فراخ به شما بخشیده.
از بیش و کم شما آگاه است،
و پاداش هر یک را آماده داشته،
بر سر راه است.
شما را برگزید از دیگر جانداران،
به دادن نعمتهاى فراوان،
و بخششهاى شایان،
و ترسانیدتان از عذاب آن جهان
با حجتهاى روشن
و رسا در بیان.
یکان یکان شما را در علم مخزون خود به شمارآورد،
و براى هر یک زمانى معین کرد،
در این جهان
که جاى محنت است،
و خانه ابتلا
و عبرتهاست.
شما را در آن مى آزمایند،
و محاسبه مى نمایند،
چه دنیا،
آبشخورى است تیره و تار،
و به آب درآمد نگاه آن گلزار.
برون سوى آن فریبنده،
درون سوى آن کشنده.
فریبکارى است زود گذار،
سایه اى است ناپایدار،
تکیه گاهى است نا استوار.
روى خوش نماید تاآن
که از وى گریزان است،
بدو انس گیرد،
و آن
که ناشناساى اوست آرامش پذیرد.
ناگاه،
به چهار دست و پاى برخیزد،
و ریسمانها درآویزد،
آماج تیرهاى قضایش سازد،
و رشته هاى مرگ بر گلویش اندازد.
کشان کشانش براند،
تا به خوابگاه تنگش رساند،
که منزلگاهى است پر بیم،
براى دیدن
پاداش کردار از بهشت نعیم
و یا کیفرى از عذاب جحیم.
چنین بوده است رسم دوران
پسینیان از پى پیشینیان روان،
نه مرگ دست بردار
از تباه کردن آنان،
و نه ماندگان از نافرمانى روگردان.
آیندگان پا بر جاى پاى رفتگان نهند،
و هر گروه چون رمه بگذرند
و نوبت به دسته دیگر دهند
تا آن گاه که جهان سرآید،
و بانگ نیستى برآید.
رشته کارها گسسته گردد
و بناى روزگار در هم شکسته.
چون نوبت خفتن به سر رسد
و رستاخیز در رسد،
آنان را از شکاف گورها،
و دل مورها،
و لانه پرندگان
و کنام درندگان،
و درون مغاک
و افکندن جاى هلاک
بیرون آورند.
شتابان،
فرمان او را نیوشا،
در رفتن به بازگشتگاه او،
کوشا.
خاموش
و دسته دسته بر پا
و خدا به دیده قدرت بر همه بینا،
و آنان بانگ خواننده را شنوا.
لباس فروتنى بر بدن،
طوق بندگى
و خوارى بر گردن،
چاره اى پیش پا ندیده،
رشته امید بریده،
دلها از اندوه لرزان بانگها فرو داشته،
آهسته سخن گویان،
عرق از سرو روى بر گردن ریزان،
جپر بیم
و به خود لرزان،
که به آوایى درشت
آنان را به حساب مى خوانند،
تا جزاى هر یک را بدو رسانند،
و تلخى کیفر
یا شیرینی
پاداش را به وى چشانند.
بندگانى هستند به قدرت حق آفریده،
نا به دلخواه پروریده،
چون مرگشان در رسد،
جانهایشان گرفته است،
تن هاشان در دل خاک خفته،
تا پوسیده گردند
و خرده استخوان.
سپس از گور برانگیخته شوند
یکان یکان.
جزاى خویش را وامدار،
حسابشان جدا کرده
و آشکار.
که:
در این دنیا بدانها فرصت دادند
تا از گمراهى برهند،
و راه را بدانها نمودند،
تا بیراهه نروند.
از زندگانى بهره گرفتند
چندان
که تحصیل رضاى خدا را شاید.
و آن مایه از خرد یافتند
که گرد شبهت را زدایند.
آنان را رها کردند
تا ریاضت کشند،
مانند اسبان مسابقه،
و بر یکدیگر پیشى جویند
در اندیشیدن
و جستن نور معرفت،
در فرصتىکوتاه
که دارند،
و مهلتى از عمر
که با ناآرامى
به سرآرند.
وه!
که چه مثالهاى به جا،
و اندرزهاى رسا.
اگر در دلهاى پاک نشیند،
و در گوشهاى شنوا
جاى گزیند،
و اندیشه ها
مصمم یابد،
و خردها
با تدبیر آن را برتابد.
پس،
از خدا همچون کسى بترسید
که شنید
و فروتنى کرد،
گناه ورزید
و اعتراف آورد،
ترسید
و به کار پرداخت،
پرهیز نمود
و پیش تاخت،
یقین کرد
و نیکى ورزید،
پندش دادند
و به گوش جان خرید.
ترساندش،
و نافرمانى نکرد،
دعوت را پذیرفت،
و به خدا رو آورد.
بازگشت،
و توبه کرد.
پى راهنما افتاد
و بر نهاد او کار ساخت.
شریعت را بدو نشان دادند
و آن را دید و شناخت.
پس
خواهان،
بشتافت
و گریزان،
رهایى یافت.
سود طاعت
را ذخیره ساخت
و درون
از آلایش بپرداخت.
وبازگشتگاه آن جهان را آباد کرد.
و براى روز کوچ،
و راهى که در پیش دارد،
و نیازى که او را افتد،
و جایى که در آن درویش ماند
توشه فراهم آورد،
و فرستد آن را پیشاپیش،
براى اقامتگاه خویش.
پس،
بندگان خدا!
تقوا
و رضاى حق را بجویید،
و راهى را
که براى آن آفریده شده اید بپویید.
و از آنچه شما را ترسانده است
چنان
که باید بترسید.
تا آنچه را
براى شما آماده ساخته سزاوار باشید،
و انجام وعده او را خواستار،
و از بیم رستاخیز برکنار.
از این خطبه است:
شمارا گوش داد،
تا بشنود
و آنچه به کارش آید،
و دیده
که تاریکى
را بدان زداید.
و اندامهایى،
فراهم کردن
عضوها را به کار،
و با خمیدگیهاى آن سازوگار.
به صورت،
ترکیب شده با هم،
و چندان که دوام دارند
با یکدیگر فراهم.
با کالبدها
که منافع خود را مى رسانند،
و دلهایى
که روزى خود را خواهانند،
و مى ستانند.
همه
غرقه در نعمتهاى او،
که همگانى است
و فراگیر،
و به جان
او را منت پذیر.
قرین عافیت،
بى گزند
و به سلامت.
و براى هر یک از شما
بهره ای از زندگى انگاشت،
و پایان آن را پنهان داشت.
و براى عبرت شما
آثار پیشینیان را به جا گذاشت،
از آنچه بهره شان بود
و خوردند،
و از لذتى که در فراخناى
پیش از مرگ بردند.
و مرگى که شتابان در رسد
و رشته هاى آرزوشان راببرد.
و اجلها
که ناگاه بتاخت،
و بر و برگشان
را برانداخت.
به هنگام تندرستى
کارى نکردند
چنان که شاید،
و در بهار جوانى
عبرت نگرفتند،
آنسان که میباید.
آن که در شادابى جوانى است،
چه انتظار مى برد
جز شکست پیرى را،
که نزد وى رخت گشاید؟
و آن که در
چار بالش تندرستى است،
جز بیماریها را،
که بر سر او آید؟
و آن کس
که لختى در این جهان
به سر مى برد،
جز مرگ را
که از در درآید؟
زما ن رفتن
نزدیک گردیده،
دلها از اضطراب تپیده،
و سوزش درد را مزیده.
و شربت غصه را
جرعه جرعه چشیده.
براى یارى خود فریاد خواهان،
از فرزندان
و نوادگان،
و خویشان
و عزیزان،
و همتایان
و همسالان.
آیا خویشان
مرگ را از او
باز دارند؟
یا نوحه گران
وى را سودى رسانند؟
حالى که
در کوى مردگان،
باز داشته است
و در خوابگاه تنگ،
تنها هشته.
خزندگان،
پوستش پاره کرده
و خورده.
خشت
و خاک گور،
شادابى را از تن او سترده.
گردبادها بر آثار او
خاک افشانده،
و گذشت روزگار
نشانه هاى او را پوشانده.
کالبدهایى که
آکنده از گوشت بود
نزار گردید
و استخوانها
از پس سختى،
پوسید.
و جانها
در گرو سنگینى بار گناه،
درستى خبرهاى غیبى را
به یقین دیده
و آگاه گریده.
نه کارى نیک،
افزون از آنچه کرده اند توانند،
و نه راهى براى پوزش
از لغزشهایى
که داشته اند،
دانند.
مگر شما
که زنده اید
پسران
یا پدران
یا برادران
و یا خویشان
آن رفتگان نه اید؟
که پا بر جاى پاى آنان مى گذارید،
و بر کارى که کردند سوارید،
و راهى را که رفتند مى سپارید؟
دلها سخت گردیده
و نصیب خویش نبرده،
راه رستگارى خود
به دست فراموشى سپرده،
توسن عمل را
در راهى
که نباید رانده.
چنانکه گویى
احکام خدا،
جز براى اینهاست،
و رستگارى
در به دست آوردن دنیاست.
و بدانید
که گذر شما بر صراط است
که جایگاهی لغزنده است،
و بیم این لغزش
را داشتن
و پیاپى ترسیدن.
پس،
از خدا چون خردمندى بترسید
که دل خود را از جز تفکر پرداخته، و بیم،
تن وى راناتوان ساخته،
وشب زنده دارى خواب اندک را از سر
او برده
و به امید ثواب،
گرمى روز را با تشنگى گذرانده، پارسایى،
شهوت را در دل
او میرانده،
و یاد خداش بر زبان
و به هنگام
از نافرمانى او ترسان.
از راهها به چپ و راست رود
ه به یک سو شده،
و راه روشن را پیش گرفته.
و آن راه را
که به سر منزل مقصود رسد
مقصد خویش گرفته،
و زیورهاى دنیاى فریبنده
و گمراه کننده،
او را از آن راه به دیگر سو نرانده،
و کارهاى آمیخته
و در هم بر وى پوشیده نمانده.
از دریافت مژده شادان
و دلفروز
در خوشترین خواب ایمن ترین روز.
از گذرگاه این جهان گذشت
با نیکنامى،
و توشه آن جهان
را از پیش روانه داشت،
با نکوفرجامى.
از بیم
پیشدستى کرد
و در فرصتى
که داشت شتافت
و خواست آنچه باید
و از آنچه نباید
ترسان
رخ بتافت
امروز نگاهبان فرداى خویش بود،
و طومار کارهاى کرده در پیش،
که:
بهشت پاداش و بهره را کفایت است، و کیفر و پادافراه را رسیدن دوزخ غایت،
و بس که انتقام گیرنده
و یاور خداى سبحان بود،
و حجت آور
و خصومتگر کتاب خدا،
قرآن.
شما را اندرز مى دهم
تا از خدا بترسید
که با بیمهایى
که داده جاى عذرى نگذارده،
و با راهى
که پیش پا نهاده،
حجت بر بندگان گمارده،
و شما را از دشمنى ترساند
که پنهانى در سینه ها راه گشاید،
و راز گویان در گوشها دمد،
و سخن سراید،
تاآدمى را گمراه کند
و تباه سازد،
و وعده دهد
و به دام هوسش دراندازد.
زشتى گناهان را در دیده
او بیاراید
و گناهان بزرگ
را خرد
و آسان نماید:
چندان که وى رابفریفت،
و راه چاره
را به روى اوبست،
و به گروگانى گذارد
که از آن نتواند رست،
ناگاه آنچه
را آراسته بود ناشناخته انگاشت،
و آن را
که خوارمایه شمرده بود بزرگ پنداشت، و از ارتکاب آنچه ایمنش دانسته بود، بر حذر داشت.
و از این خطبه است
در صفت آفرینش انسان:
با شما سخن گویم
از این انسان
که در تاریک جاى زهدانش بیافرید،
و در پرده هاى تیره اش در پیچید. نطفه اى بود جهنده و پلید،
سپس خونى شد لخته
و نا تمام،
و بچه اى در شکم مام،
و شیرخواره اى از پستان،
و کودکى در خور دبستان،
و نوجوانى رسیده
که سبزه زندگى اش تازه دمیده. سپس
او را دلى داد فراگیر،
و زبانى درخورد تعبیر،
و دیده اى نگرنده
و بصیر تا دریابد
و پند پذیرد،
و بازایستد
و راه نافرمانى پیش نگیرد.
چندان
که جوانى شد راست اندام،
تندرست
و به قامت تمام،
گردن کشانه از راه حق دورى گزید،
و بیهشانه این سو
و آن سو دوید.
از چاه سار آرزو نوشا،
و در پى دنیا کوشا.
سرمست لذت
و شادمانى،
از عنفوان
و نشاط جوانى.
نه اندیشه رسیدن مصیبتش در سر،
و نه از خدا
و تقوایش خبر،
تا آنکه در این آزمایش،
فریب خورده مرد،
و روزگارى کوتاه
را در خطا به سر برد.
نه عوضى به دست آورد،
و نه واجبى
را که بر عهده داشت ادا کرد.
در واپسین دوره جوانى
و آخرین منزلهاى کامرانى،
درد مرگ
او را فرو گرفت،
چندان
که روز را
باحیرانى به سر مى برد،
و شب را
با بیدارى و نگرانى.
هر روز به سختى
درد مى کشید
و هر شب رنج
و بیمارى به سر وقتش مى رسید.
حالى
که گردش برادرى بود
به جان برابر،
و پدرى مهربان
و نصیحتگر،
و مادرى
از ناشکیبایى فریادکنان
و از ناآرامى
بر سینه زنان.
و او در بیهوشى
و غفلت،
و در سختى
و مصیبت،
و ناله اى زار،
و نفسى افتاده به شمار،
و جان کندنى طاقتزا
و دشوار.
سپس
او را خاموش،
درون کفنهایش گذارند،
و گردن نهاده
و رام از زمینش برگیرند
و بر پاره چوبهایش بردارند.
پیکرى کوفته
و رنجدیده،
لاغر از بیماریى
که کشیده.
فرزند
و نواده
و برادران
همگان تابوتش را بردارند
و به خانه غربتش رسانند.
آنجا
که دیگر هیچ کس
او را نبیند
و تنها خود در آن خانه نشیند
تا چون مشایعت کنندگان باز گردیدند و مصیبت زدگان واپس گراییدند،
او را در گودالش نشانند،
زمزمه کنان،
حیرتزده از پرسش فرشتگان
و خطا کردن در امتحان.
و دشوارتر چیز آنجا،
بلاى فرود آمدن است در گرمى جهنم، و بریان شدن درآتشى
که زبانه زند،
پى هم.
و تیز گشتن بانگ آن هردم.
نه لختى آسوده بودن،
و نه راحتى،
تا بدان رنج را زدودن.
نه نیرویى باز دارنده
تا در امان ماند،
و نه مرگى
تا او را از این بلا برهاند،
و نه خوابى سبک
تا آرامشى رساند.
سختیهاى مردن از پى هم،
عذابها هر ساعت
و هر دم،
به خدا
پناه بریم از این غم.
بندگان خدا!
کجایند آنان
که سالیانى دراز ماندند؟
و در خوشى به سر بردند؟
تعلیمشان دادند
و به خاطر سپردند،
و مهلتشان بخشیدند،
و در بیهوده کارى گذراندند،
بى گزند بودند
و فراموش کردند
تا گاهى که مردند.
مهلتى یافتند دراز،
و بخششى گرفتند نیکو
و به ساز.
از عذاب دردناکشان ترساندند،
و نوید پاداش بزرگ
به گوششان خواندند،
از گناهانى
که به تباهى کشاند بپرهیزید!
و از زشتیها
که خشم خدا
را برانگیزاند بگریزند!
خداوندان دیده هاى بینا
و گوشهاى شنوا
و تندرستى
و کالا!
آیا گریزگاهى هست؟
یا رهایى؟
یا جاى امنى؟
یا پناه جایى؟
یا گریزى؟.
یا توانى راهى به دنیا گشایى؟
یا نه چنین است؟
پس کى باز مى گردید؟
و به کجا مى روید؟
و فریفته چه هستید؟
حالى
که بهره هر یک
از شما از زمین پر طول و عرض، همان اندازه است
که با گونه خاک آلود بر آن خفته است!
هم اکنون بندگان خدا!
که طناب مرگ بر گلو سخت نیست، روان آزاد است،
و وقت ارشاد باقى است،
تن ها در آسایش است
و هنگام گرد آمدن
و کوشش،
و اندک زمانى دارید از ماندن،
و مجالى براى اراده کردن،
و فرصت براى توبت،
و فراخى براى عرض حاجت،
بکوشید پیش از تنگى
و در سختى به سر بردن
و بیم داشتن
و مردن،
و پیش ازدرآمدن غایبى
که منتظر رسیدن آنید
و گرفتار شدن
به خشم خداى بزرگ و توانا،
که گریختن از آن نتوانید.
(در خبراست
که چون امیرالمومنین( علیه السلام) این خطبه را خواند،
تن هااز شنیدن آن لرزید،
و دیده ها باران اشک بارید،
و دلها از بیم بتپید،
و بعض مردم
آن را خطبه غرا نامیده اند.)



1

با سلام وتشکر از شما.ولی باید دید این خطبه در کدامین شرایط وافراد آن زمان گفته شده که امام علی چنین خطبه ای در مورد خداوند وترس از اخرت خوانده اند…. هرسخن جایی وهرنکته مکانی دارد دوست عزیز! آموزش خودشناسی در این زمان بسیار بسیار با ۱۴۰۰ سال پیش فرق داره .. موفق باشید

23

علم خود شناسی و خداشناسی

یاهو
اما وقتی کار از این نقطه یعنی ساختن تواناییِ «نگاه بی قید و شرط مثبت به خودت» شروع می‌شود‌، باور احساس لیاقت‌، فرصت بروز می‌یابد و تمام گزینه‌ها‌، انتخاب‌ها‌، تصمیمات و کلاً فرایند لازم برای تغییر را تحت تأثیر قرار می‌دهد و عزت نفس‌ات را به گونه‌ای رشد می‌دهد و تو را با خودت به صلح می‌رساند که‌، بتوانی نکات منفی و حتی ضعف‌هایت را به عنوان بخشی از ویژ‌‌گی انسان بودنت بپذیری.

این همان نقطه‌ای است که دست از تلاش برای تأیید دیگران یا ترس از قضاوت آنها برداشته‌ای.

این همان نقطه‌ای است که دست از جنگیدن با خودت برداشته‌ای.

و این همان نقطه‌ای است که توانایی تغییر آن ضعف‌ها و تقویت آن نکات منفی را پیدا می‌کنی و به خوبی از عهده‌اش برمیایی.

وقتی با عزت نفس بالا‌، مسیر مورد علاقه‌ی خودت را می‌روی(مسیری که تو را به آرامش و رضایت می‌رساند)‌، به دستاوردهایی می‌رسی که موجب تحسین دیگران می‌شود و به این ترتیب‌، نیاز طبیعی شما به تحسین‌، به این شکل برطرف می‌گردد.
(انسان به چیزی تبدیل میشه که بهش می اندیشه)

«من خودمو دوست دارم» 

اما تا همین حد بگم اگه قبول کنی ک همه اتفاقات زندگی رو خودت ایجاد میکنی و دنبال دلیل هر اتفاقی را در وجود خودت بگردی و توجه و تمرکز خودت رو بزار ب روی خودت و ب دیگران کاری نداشته باش.
پس باید تمرین کنیم ک در هر شرایطی ب خواسته هامون توجه کنیم و ب ناخواسته هامون توجه نکنیم.
کسی که به گفته شما یه شبه بهش ارث میرسه و پولدار میشه و هر روز هم این موضوع بیشتر در زندگیش نمود پیدا میکنه یعنی موفقیتشش بیشتر میشه به خاطر  مدار و فرکانسیه که اون فرد درش قرار داره و باور های ثروت رو در خودش بسیار عالی پرورش داده، در واقع اون فرد قانون تکامل ، لیاقت داشتن ثروت و احساس ارزشمندی خودش رو از قبل طی کرده و مشکلی هم از این بابت نداشته و از ثروت بدست اومده نهایت استفاده رو میبره.

بطور کلی:
همه چیز در مورد ثروت هایی که یهویی میرسه و پایدار میمونه یا کسی برنده میشه یا شانس بهش رو میکنه وغیره برمیگرده به باور و تکامل درونی اون شخص ( که برای شما قابل مشاهده نیست) و نتیجتا احساس ارزشمندی که اون افراد درونشون ایجاد شده.

فرق میکنه کسی که دوره تکامل ش گذرانده باشه و کسی که نگذرانده باشه
مثال پول باد آورده رو باد می بره

اما در مورد کسایی که شما میگین یه شبه ثروتمند شدن و موفقن مطمن باشید شما به ظاهر زندگی اون آدم دارید نگاه میکنید و باورهاش و افکارش رو که نمیدونید چی بوده پس حتما تکاملشو طی کرده و لایق اون ثروت شده که اون ثروت بهش رسیده 
شاید تو این مدت خواسته هایی رو داشته که به این مسیر هدایتش کرده و هم باوراش تغییر کرده هم این شرایط براش بوجود آمده.
قضاوت کردن از بیرون درست نیست.
چون غیرممکنه کسی باورهاش ایراد داشته باشه و موفق بشه.

دوست عزیز اگر کسی از راه درست ب ثروت برسه پس تکاملش رو طی کرده و گرنه اون ثروت در زندگیش دوام نخواهد آورد….
شما در ذهن اون افراد نبودید و از باورهاشون خبر نداشتید پس از کجا میدونید ک تکاملشون طی نشده….اینکه ما چیزی رو نمیبینیم دلیل بر نبودن آن چیز نیست….
مثل الکتریسیته ک وجود دارد اما ما آن را نمیبینیم….
مثل دانه گیاه بامبو ک مدت زیادی در دل خاک مخفی میمونه و تکاملش رو از درون خاک طی میکنه و بعد از مدتی سر از خاک بیرون میاره و ب سرعت قد میکشه و بلند میشه…..
موفقیت و رسیدن ب ثروت ۹۹% نیاز ب تلاش ذهنی دارد……آنها حتما با تلاش های ذهنی و تغییر باورهاشون تکاملشون رو پیموده اند…
موفق باشی..

شما که از باورهای اون فرد خبر نداشتید 
شاید اون باورهای قدرتمند و ذهن ثروتمندی داشته حالا ممکنه اگاهانه بوده باشه یا نااگاهانه
شاید اعتماد به نفس خیلی بالایی داشته 
شاید حس لیاقت بالایی در خودش میدیده 
خود استاد هم بارها در صحبت هاشون گفتند وقتی باورها خیلی قوی باشه روند و مسیر تکامل هم سریعتر طی میشه و هم چنین دوره  تکامل ممکنه برای یه نفر ۱میلیون ۱میلیون طی بشه و برای یه نفر دیگه ۱۰۰میلیون ۱۰۰میلیون، که اینم دقیقا به میزان باورها و قدرت تجسم و شکرگذاری و احساس خوب هر شخص بستگی داره 
اما مطمئن باشید که روند و سبستم و قوانین جهان هستی تغییر ناپذیره 
فقط کسانی بهتر بلدند استفاده کنند و خب طبیعتا بیشتر از نعمتها بهره مند میشوند



1

5 سال پیش

باعرض سلام آقا حمزه کلی لذت بردم از دیدگاه شما برادر عزیز

7

خدا رو بی نهایت شکر می‌کنم ک هدایت شدم ب این صفحه زیبا خدایا بی نهایت شکرت



1

5 سال پیش

انسان دوجه دارد یک وجه مادی که به لن میگویند وجه الخلقی یک وجه الهی وروحانی که بهش میگن وجهللهی

خود شناسی یعنی من باتمام وجود به این درک برسم که ذات الهی هر لحظه با من معیت دارد ولحظه ای از من جدا نیس وهرلحظه درحال هدایت من است همان هدایت تکوینی .

وهم این که باور کنم یک وجه مادی دارم که اگر توجهم وتمرکزم روی بعد الهی نزارم ممکنه اسیر وجه مادی بشم. دخودم راه هدایت ثانویه یاهمان هدایت تشریعی رو برخودم ببندم. خودشناسی یعنی ارتباطم را با کل هستی بیابیم حتی از یه سوسک یه گیاه گرفته تا برو به مراتب بالاتر عبادات واخلاقیات ویادربعد دنیا شغل .دثروت و….. وبدانم که هدایتکر من در همه این روابط ها خداوند است ومرکز ومحور همه اتفاقات را خدا بزارم .واون وقته که نه تفرحو میشم نه تاسو. فقط وفقط سپاسگزار وشاکر هستم. واز همه مهمتر باورمیکنم که یک نیرویی همیشه درمنه وهرلحظه در حال رشد هستم.

24

سلام باسخ جامع و کاملی را بانو شایسته به شما دادند
ومن هم چیزی به ان اضاف می کنم
به نظر من خودشناسی یعنی اینکه ابتدا با خود درونیت رابطه ای زیبا داشته باشی و با او همژاد گردی چراکه درون ما بخشی از خود متعالی ماست و خودمتعالی ما هم همون خداست یا منبعی که جهان ازاو خلق شده است .



5

سلام خدمت دوستان وسروران گرامی

من همیشه باخودم فکر میکنم که آیا خودشناسی مهمتر است یا تغییر باورها…؟؟؟ لطفا منو در رسیدن به جواب سوال کمک کنید… باتشکر

سلام دوست عزیزم اگه خودتو بشناسی اون موقع بهتر میتونی روی باورات کار کنی

باور هاتو شناسایی کن

سوال بپرس از خودت مثلا:

به محض برخورد باتضاد چقدر بهم میریزم

چقدر باورای مخربی رو ازبین بردم و چه باورقدرتمند کننده رو جایگزین کردم


5 سال پیش

سلام نظریه خانوم شایسته خیلی عالی

بود من هم فقط یک نکته اضافه میکنم

ما باید خود شناسی رو از خدا شناسی شروع کنیم دوست عزیز سعی کن خدا رو در وجود خودت پیدا کنی به خدا اعتماد کن هر کاری که احصاص تو خوب میکنه اجام بده

در پناه حق


5 سال پیش

سلام دوستان یه نکته ی بسیااااار مهم هم من اینجا بگم که ما خود خدا نیستیم. یعنی این حرف اشتباهه که درون ما خداست.درسته جنس روح ما از جنس روح خداست و این به اختیار خداوند اینگونه خلق شده، اما توجه داشته باشیم که اشتباها برداشت نشه که درون ما خداست. خیر. بهتره بگیم خدا نزدیکتررررررین شخص به ماست. و از رگ قلب هم به ما نزدیکتره.

در پناه حق باشید دوستان هم فرکانسی خودم. 🙏🌿🌹


5 سال پیش

سلام دوست عزیز

منظور از خود روح لایتناهی جدای از جسم زمینی

خدا از روحش خودش در ما دمیده.

خدا شخص نیست.

ما حتی میتونیم از جسممون جدا شیم ولی خدا ثانیه ای ما رو به حال خودمون رها نمیکنه.

این دید رو به خدا داشتن متوجه میشید که منظور ما خود خداییم یعنی چی؟؟

خداوند رو توی همه چیز میشه دید و البته خودمون

که خیلی ها این روزا فراموشش کردن.

موفق باشید

رفتن به بالا