سلام به دوستان عزیزم
دوستان یک سوال به بهم گفته شد بپرسم و اینه که کارهای که تا حالا به خداوند سپردی و به طور معجزه آسا انجام شده و همزمانی ها صورت گرفته رو در زیر این سوال بنویسید تا از اینکه ایمانمان نسبت به سپردن کارها به خداوند وانجام شدنش به نحوه احسن بیشتر بشه ومصداق این آیه قرآن رو که آیا خداوند برای تو کافی نیست بهتر درک کنیم ودیگه این همه زور نزنیم و وا بدیم و کارها رو به کاردون بسپاریم و از گذر عمر لذت ببریم
دوستان مطمنا هر کدوم از ما از سپردن کارها به خداوند مثالهای داریم حتی مثالهای کوچک رو هم بنویسید مثل پیدا کردن یک آدرس مثل کمک گرفتن برای بردن یک بازی منچ و خیلی مثالهای بزرگتر یا برنده شدن در یک قرعه کشی
اگه هر کدوم از ما آگاهانه مثالی از کمک خداوند در زندگی روزانه بزنیم چه کولاکی میشه برای قدرتمند کردن این باور عالی و توحیدی
قبلا از تمام دوستان عزیزم که در جواب دادن به این سوال من و تمام دوستان را همراهی میکنن سپاسگزارم
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام به دوستان عزیز و توحیدیم
چند سوال خوب بپرسیم ببینیم جریان هدایت به کجا میرسد
چگونه میشود به خداوند اطمینان کنیم ؟
راهی که باید اعتمادتان به خداوند بیشتر شود چیست ؟
منظور از بزرگتر کردن ظرف برای دریافت نعمات الهی چیست؟
این نظر منه دوستان عزیزم و دوست دارم اینو برای خودم یه باور قوی کنم
در زیر این سوال دوستان و دانشجویان مکتب توحید تعداد مثال های بی نظیر از هدایت های الهی رو گفتند که باعث بیشتر شدن ایمانمان شد
خداوند همیشه بوده و هست و خواهد بود
کسانی که زندگی روزمره خود بر اساس هدایت های الهی انتخاب میکنن و بر مسیر خود پا برجا میمانند اینجاست که دیگر خداوند است که میخواهد وجود پر قدرت خود را به انسان نشان دهد و یا به عبارتی دیگر خداوند است که میخواهد وجود خود را به انسان ثابت کند در اصل خداوند چه انسان آگاه باشد چه نا آگاه همیشه در همه حال در حال هدایت انسان هست در اول مطلب گفتم انسان اختیار دارد که این هدایت ها رو قبول کند و یا رد کند
برای اعتماد به خداوند باید به مثالهای و همزمانی های که خداوند در زندگیمان به وجود آورده توجه کنیم ودر موردش صحبت کنیم و به نظر من برای اینکه ایمان و این اعتماد بیشتر و بزرگتر شود به علاوه توجه به هدایت های کوچک زندگی خداوند خودش به ما راه رو به ما نشان داده یا بهتره بگم خداوند شوق بیشتری داره تا ما رو بزرگتر کنه و این راه چیزی نیست جز آیه ۲۶۰ سوره بقره در حالی که ابراهیم به بزرگی و عظمت الله ایمان داره وباز این درخواست رو از خداوند میکنه که زنده شدن مرده ها رو بهش نشون بده تا ایمانش بیشتر شود و این درخواست ابراهیم از خداوند این رو نشون میده که حضرت ابراهیم ظرف خودش رو خیلی بزرگ کرده
منظورم اینه حضرت ابراهیم در ابتدا پذیرفتن هدایت های الهی نیومده که بگه زنده شدن مرده ها رو به من نشون بده در ابتدا شاید پیدا کردن یه مسیر بوده و بعدش یه هدایت بزرگتر خواسته وبعد بزرگتر وبعد شاید شکستن بت ها و بعد سرد شدن آتش و بعد رها کردن فرزند و بعد ساختن خانه خدا و … حضرت ابراهیم این همه معجزه از خدا دیده و باز هم به نظر من خداوند میخواهد حضرت ابراهیم خواسته بزرگتری داشته باشه تا خداوند باز خودشو به اون ثابت کنه یعنی حضرت ابراهیم به صورت تکاملی داره ظرف وجودی خودش رو بزرگتر میکنه و اعتماد ش رو به خداوند بیشتر میکنه با کارهای بزرگتری که خداوند براش انجام میده
خداوند که بزرگی خودش برای خودش ثابت شده است وفقط از طریق درخواست های ماست که خداوند میتونه بزرگی خودشو رو به ما نشون بده
خداوند رحمان و رحیم اشتیاق بیشتری داره که ما به رو به مسیر راست و ساده و راحت هدایت کنه اگه فقط و فقط ما هدایت رو انتخاب کنیم و یاد بیاریم هر کاری رو که راحت و آسان برامون انجام میشه نگیم که شانس آوردم بگیم حتما و حتما پیروی ما از هدایت الله بوده که آسان شدیم برای آسانی ها
پس بیاد بیارید هدایت ها و آسانی ها و همزمانی های زندگی تان را و اعتبار آن را به الله بدهید میشه شکر گذاری و برای بزرگ کردن ظرف و ثابت نبودن مانند حضرت ابراهیم درخواستها یتان رو بزرگ تر کنید تا به ایمانتان افزوده شود
این درخواست خود خداوند است
وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبَّ أَرِنی کیفَ تُحْی الْمَوْتی قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلی وَ لَاکن ل یطْمَئنَّ قَلْبی قَالَ
فَخُذْ أَرْبَعَهً م نَ الطَّیرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیک ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کلُّ جَبَلٍ م نهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یأْتِینَک سَعْیا وَ
اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ )260(
ابراهیم گفت: »پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟« فرمود: »مگر ایمان
نیاوردهای؟« گفت: »چرا، ولی میخواهم آسوده خاطر شوم.« فرمود: »چهار پرنده را بگیر و آنها
را پاره پاره کن و هر قسمت را بر کوهی بگذار. پس آن گاه آنها را بخوان، شتابان نزد تو خواهند
آمد، بدان خداوند توانمندی فرزانه است.«
دوستتان دارم، در پناه الله یکتا در آرامش و دریافت هدایت هایش قدمهای توحیدی بردارید تا بر ایمانتان افزوده شود
سلام به دوستان توحیدی و عزیزم
سوره البقره
وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبَّ أَرِنی کیفَ تُحْی الْمَوْتی قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلی وَ لَاکن ل یطْمَئنَّ قَلْبی قَالَ
فَخُذْ أَرْبَعَهً م نَ الطَّیرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیک ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کلُّ جَبَلٍ م نهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یأْتِینَک سَعْیا وَ
اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ )260(
ابراهیم گفت: »پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟« فرمود: »مگر ایمان
نیاوردهای؟« گفت: »چرا، ولی میخواهم آسوده خاطر شوم.« فرمود: »چهار پرنده را بگیر و آنها
را پاره پاره کن و هر قسمت را بر کوهی بگذار. پس آن گاه آنها را بخوان، شتابان نزد تو خواهند
آمد، بدان خداوند توانمندی فرزانه است.« )260(
دوستان عزیزم به درخواست حضرت ابراهیم از خداوند دقت کنید
میگه میخوام ببینم چگونه مردگان رو زنده میکنی
درخواست بزرگیه دیگه
خداوند می فرماید برای چی میخوای ببینی
مگه کارهای که من برات انجام دادم نمیببینی مگه ایمان نداری
میگه چرا ایمان دارم فقط میخوام آسوده خاطر بشم
میگه اوکی انجام میدم
حالا این آیه چه چراغی تو ذهن شما روشن میکنه ؟
چه باوری رو براتون قدرتمند میکنه ؟
که درخواست زنده کردن مرده برای تقویت ایمان
حالا ما همه کسانی که اینجا در این سایت الهی جمع شدیم همه به خداوند ایمان داریم حالا چرا ما از خداوند نمی خواهیم برات اینکه آسوده خاطر بشیم بگیم خداوند کاری رو برای ما انجام بده
حضرت ابراهیم با اون عضمتش از خدا درخواست میکنه که نشونش بده که چگونه مرده رو زنده میکنه تا ایمانش قوی تر بشه
حالا این آیه داره میگه شماها هر کدومتون جدا گونه از من درخواست کنید کاری رو برایتان انجام بدم تا ایمانتان به منِ خدا بیشتر بشه
حالا براساس ظرفی که برای خودتون ساختید شروع کنید به درخواست کردن از خداوند
ودر شروع درخواست هم به خداوند بگید به استناد این آیه که به ابراهیم نشان دادی که چگونه مرده رو زنده میکنی تا آسوده خاطر بشه به من هم قدرتت رو نشون بده تا ایمانم به توی خدا بیشتر بشه
و من در پی این نشانه الله ازش درخواست میکنم که یک میلیارد تومن به من هدیه کند تا من رو آسوده خاطر کند
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید
سلام خیلی ممنون بابت کامنت خوبتون
من از خداوند درخواست میکنم برای افزایش ایمانم بهش امسال معلم بشم و آزمون رو قبول بشم. خدایاشکرت خدایاشکرت
من از خداوند میخواهم جریانی از ثروت رو وارد زندگی من بکند تا ایمانم بهش خیلی زیادتر بشه
به نام خدای هدایتگرم
دوم اسفند سال ۱۴۰۲ این سوال رو در عقل کل پرسیدم
، در حالی که با تمام وجودم مشتاق بودم تا بتونم روی خودم کار کنم و به نتیجه دلخواه برسم و از طرفی دوست نداشتم تقلا کنم و به شدت دست و پا زدن برام خط قرمز بود ، به خودم قول داده بودم تسلیم بودن و بندگی کردن رو تمرین کنم و در برابر جریان هدایت مقاومت نکنم
همینطور که به آخرای سال تحصیلی نزدیک میشدیم و هر روز سه قلوها رو میبردم مدرسه در راه گفتگوهاشون در این مورد بود که :
مامان چی میشه از این خونه بریم یک جای بزرگتر ؟ قشنگ تر ؟ اصلا اگه اینجا نمیشه خونه بهتر گرفت بیا از تبریز بریم ،
حرفها رو می شنیدم و تنها جوابم این بود که :
چرا به من میگید این حرفها رو ؟
توی دفتر شکر گزاریتون از خدا بخواهید و بنویسید و به جای چی میشه و چی نمیشه ، در مورد خونه ای که میخواهید با هم صحبت کنید ،
سوال رو در عقل کل پرسیدم و متوجه شدم دچار یک اتفاق تکرار شونده در زندگیم هستم و باید روی باورهام کار کنم با سه قل در میون گذاشتم ، به عظیم جان هم گفتم ، چون باور دارم انرژی دسته جمعی که به کائنات ارسال میشه اثری به مراتب بیشتر داره .
کم کم صحبت های جمع پنج نفریمون رفت به سمت خواسته هامون و یکیش که خیلی پر رنگ بود زندگی در کنار دریا و با ویوی طلوع و غروب و طبیعت بود ، خونه ای نوساز و شیک و البته پر نور میخواستیم .
نشانه هایی که میدیدیم مهاجرت رو توصیه میکرد ،
با دوست و همراه زندگیم مشورت کردم و ایشون رفت شهر رشت تا در مورد مهاجرت بررسی کنه ،
بعد از چند روز برگشت و گفت شهر خوبیه با مردمانی شاد . این بار من میمونم تبریز ، کنار بچه ها و شما برو
۳۱ خرداد ۱۴۰۳ مهلت قرار داد خونه تموم میشد
امتحانات عقب افتاده بود
و من از اسفند ماه ۱۴۰۲ تا نیمه خرداد روی باور احساس لیاقت و ارزشمندی و تسلیم کار میکردم و هر روز مراقبه داشتم تا بتونم مشاهده گر ذهنم باشم که یه وقت جاده خاکی نرم .
الخیر فی ما وقع ذکر قلبم شده بود و دخترکانم گاهی در مواجهه با اتفاقات روزانه این جمله با شکوه رو از زبانم می شنیدند
۱۸ خرداد بلیط رو اوکی کردم و با قلبی تسلیم سوار اتوبوس تبریز _ رشت شدم و این در حالی بود که هم آرام بودم و هم ۱۰۰ در صد به مهاجرتم و مسیرم ایمان داشتم که کار درست همینه .
۱۹ خرداد یک خونه حیاط بزرگ رو برای بازدید اوکی کردم ، خونه رو دیدم و پسندیدم و برای عزیز دلم و سه قلوها کلی عکس و فیلم گرفتم ، این در حالی بود که هر لحظه شاهد ذهنم بودم و بندگی خودم رو ابراز میکردم که میدونم تو همه کاره ای و فقط تو هستی که تسلیم بودنم و درک میکنی .
از خونه اومدم بیرون و هنوز در و نبسته بودم که خانم همسایه سرش و از در حیاط کرد بیرون و گفت شما مستاجر جدید هستید ؟
گفتم بله !
بچه هم دارید ؟
بله !
دختر یا پسر ؟ چند ساله ؟
سه قلو دختر دارم ۱۴ سالشونه !
کمی اومد جلوتر و چادر گل گلیش رو دور صورتش محکمتر کرد و گفت :
همه توی این محل شوهر من و میشناسن و میدونن که صدای شادی و ترانه و خنده نباید بیرون بیاد ! چون شوهر من روحانیه و اصلا دست خودش نیست وقتی صدای موسیقی بشنوه حالش بد میشه ، خلاصه گفتم که حواستون باشه .
یک لحظه همون که از رگ گردن بهم نزدیکتره و سه ماهه بهش دست دوستی دادم گفت :
زهره حالا وقت عمله ، ایمانت و نشون بده ، بیخیال رشت بشو و برگرد ، اینجا جای تو و سه قل نیست .
تمام این جملات در طول چند ثانیه که اون خانم داشت صحبت میکرد به ذهنم گذشت و تشکر کردم و در خونه رو بستم و تا سر خیابون قدم زدم تا اسنپ برسه ، هوا به شدت گرم بود و خنکی کولر که به صورتم خورد زنگ زدم صاحبخونه که تهران بود ،
سلام آقای .. ممنون برای بازدید خونتون ، عالی بود . ولی خدا از زبون خانم همسایه باهام حرف زد و گفت رشت جای تو نیست و برگرد تبریز .
بنده خدا مالک نمیدونست چی بگه و کلی عذر خواهی برای گفتار خانم همسایه و اصرار به موندن .
اما نمیدونست زهره قول داده بود تسلیم باشه و هدایت رو بپذیره .
ولی ذهنم چموشی رو شروع کرد اونقدر که بغض کردم و زنگ زدم به عزیز دلم و گفتم : آخه من که همش هدایت خواستم پس چرا این سفر و این خونه جور شد ؟ چرا قبل از اومدن خونه تبریز و رو دادیم به مستاجر جدید ؟ حالا چکار کنیم ؟
مثل همیشه عظیمم همون که توی کامنتهای قبلم نوشتم رسول و فرستاده خداست به زندگی ، به آرامش دعوتم کرد و گفت :
مطمئن باش خیریت همینه و ایمان اینجور وقتها خودش و تشون میده ، مگه هممون نمیخواستیم از این خونه قدیمی بریم به جای بهتر ؟ پس اعتماد کن و آروم باش ، اگر به مهاجرت هدایت نمیشدیم برای سال چهارم هم این خونه رو تمدید میکردیم ، پس رها باش و تسلیم ، استراحت کن و با خودت خلوت کن و برو دیدنیهای شهر رشت و ببین و لذت ببر و تحسین کن ……
بلیط برگشت اوکی نشد و چهار روز سفرم طول کشید . در طول این مدت اصلا وسوسه نشدم که مجدد خونه ای رو بازدید کنم و با همه سلولهام میخواستم به ندای قلبم لبیک بگم . هر چند گاهی دوباره ذهنم بازیم میداد اما من باید کنترلش میکردم و نه اون ، من رو !!!
۲۳ خرداد رسیدم خونه و آخرین امتحان بچه ها ساعت ده صبح بود ، هوا ابری و خنک ،
دل سپردم به دلدار و بچه ها جلوی مدرسه موقع خداحافظی گفتند مامان : حالا چی میشه ؟ یک هفته دیگه باید خونه رو خالی کنیم . لبخند زدم و گفتم : عه تسلیم بودن و یادتون باشه و با هم بگید الخیر فی ما وقع
گفتند و رفتند داخل حیاط ،
ماشین و تکون ندادم و چشمام و بستم و آگاهیم و متمرکز کردم و گفتم خدایا خودت هدایتم کن به سمت یک خونه ، من نمیدونم چکار کنم و جواب بچه ها رو چی بدم ،
چشمام و باز کردم و خشکم زد :
یک تابلو مشکی با نوشته زرد رنگ و براق نظرم و جلب کرد ( دپارتمان بام )
گفتم خدایا من ۸ ماهه که بچه ها رو میارم مدرسه ولی تا به حال اینجا رو ندیدم چقدر عجیب !
رفتم داخل و گفتم دنبال خونه ام
بعد از چند پرسش و پاسخ : گفتند یک خونه داریم ولی یک ساعت دیگه مالک میاد و باید منتظر بمونید .
و بهتر از این نمیشد چون تا یک ساعت بعد دخترام از جلسه میومدن بیرون و دیگه منتظر من نمیموندن که یه وقت دیر برسم .
خونه رو که بازدید کردیم : هممون هاج و واج مونده بودیم .
منی که سالها یک اتفاق تکرار شونده رو تجربه میکردم ، حالا با یک واحد آپارتمان ۲۰۰ متری و کلید نخورده روبرو شدم . طبقه نهم و تکواحده . پنجره های بزرگ و خونه ای پر نور ،
هممون شاکر بودیم و لبخند میزدیم و این در حالی بود که بچه ها معنای تسلیم بودن و رهایی و الخیر فی ما وقع رو به عینه میدیدن .
منی که تا همین چند ماه قبل آرزو داشتم ، شاهد طلوع و غروب خورشید باشم و سهم چشمام از آسمون بی اندازه باشه ، حالا بدون هیچ مانعی هر سحر از انرژی طلوع برخوردارم و رنگهای بی نظیر غروب و دریافت میکنم و دیدن کوه عینالی با اون صلابت و زیبایی در تمام طول روز حال دلم و عالی میکنه به خودم یادآوری میکنم که
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلۡکَرِیمِ
حواست باشه زهره ، مبادا مغرور بشی !
همواره شاکر باش و بدون این تویی که باید تغییر کنی و خودت رو در مسیر هدایت رها کنی ، چرا که او همیشه حی و بصیر و شنوا و تواناست .
سلام زهره خانم بهتون تبریک میگم که اینقدر قشنگ به قانون عمل کردین وتسلیم بودید در برابر خداوند
اتفاقا منم دلم یه خونه غرق نور با ویو عالی توی یه منطقه عالی میخواد الان چند وقته هر شب توی دفتر شکر گزاریم دارم خواسته ام رو مینویسم وامید دارم که به راحتی وسادگی وحال خوب بهش میرسم
بنام خدایی که برای بنده اش کافیست
سلام به روی ماهت زهره جونم
لذت بردم از تجربه بینظیری که داشتی
چند ساعت پیش موقع پیاده روی یه سوال از خدا پرسیدم که بهم همون موقع پاسخ داد اما کامنت شما راهش و بهم یادآوری کرد
چقدر انسان فراموشکار ِ
الهی بینهایت شکرت که دوست های توحیدی و نابی دارم
زهره ی زیبا و دوست داشتنی مرسی که نوشتی از تسلیم بودنت و دریافت نعمت ها
لذت بردم از کلمه به کلمه ی نوشته هات عزیزم
تحسینت میکنم که بهترین الگویی برای دخترهای قشنگت
دوستتون دارم
با درود و وقت بخیر خدمت خانم زهره زیدآبادی عزیز چقدر خوشحال شدم که با تلاش و کوشش و ساختن باورهای قدرتمند تسلیم الخیر و فی ماوقع شدید
و اینکه گفتید
روی باور احساس لیاقت و ارزشمندی و تسلیم کار میکردم و هر روز مراقبه داشتم تا بتونم مشاهده گر ذهنم باشم که یه وقت جاده خاکی نرم
و به خواسته تون بشکلی فوق العاده عالی هدایت شدید خدایاااا صد هزار مرتبه شکر .. اتفاقا وقتی داشتم کلمات اولیه ی آرزوتون رو می خواندم یک آن احساس کردم خودم اینو نوشتم اینکه گفتید ..زندگی در کنار دریا و با ویوی طلوع و غروب و طبیعت بود ، خونه ای نوساز و شیک و البته پر نور میخواستیم
منم واقعا دوست دارم منظره ی طبیعت رو با طلوع و غروب خورشید را داشته باشم .. البته شکر خدا در حال حاضر هم در خانه ی نوساز و شیک و عالی هستم و هم از نعمت دیدن این طلوع صبحگاهی خورشید از پشت آن کوه های دور دست برخوردار هستم خدایااا صد هزار مرتبه شکرت … ولی ظرف وجودم انگار بیشتر شده و دوست دارم غروب خورشید رو هم داشته باشم و وقتی این گفته های شما رو خواندم انگار نشانه ی واضحی برام توسط شما فرستاده شد اینکه گفتید : شاهد طلوع و غروب خورشید باشم و سهم چشمام از آسمون بی اندازه باشه ، حالا بدون هیچ مانعی هر سحر از انرژی طلوع برخوردارم و رنگهای بی نظیر غروب و دریافت میکنم و دیدن کوه عینالی با اون صلابت و زیبایی در تمام طول روز حال دلم و عالیکرده
خدا رو شکر خدا رو صد هزار مرتبه شکر
راستی آن سوال شما را که لینکشو گذاشتید رو خواندم و چقدر جالب آقا جمال عزیز انگار در پاسخ براتون پیش بینی کرده که بود شما توی آپارتمان دویست متری و بالای شهر این خونه رو می گیرید و انگار دست خداوند بود و براتون نشونه ای شده بود من که خیلی از پاسخ های آقا جمال لذت میبرم چون واقعا از ریشه و بنیاد آن مسایل رو بررسی میکند و توضیحات فوقالعاده ای رو هم می نویسند واقعا باید از خداوند برای داشتن چنین فضایی روز و شب شکرگذاری کنیم خدایا شکرت که در چنین فضای بهشتی حضور دارم و پاسخ آقا جمال انگار پاسخ منم هست و باید ظرف وجودم رو بیشتر و بزرگتر و وسیعتر کنم الهی آمین
ممنون و سپاس زهره جان آمدید و از نتایج تون برامون نوشتید
خانه ی نو و شیک نورانی زیباتون مبارک انشالله خیر و برکت بیشتری رو همراه خانواده ی عزیزتون و سه قلو های نازنین تون در سلامتی و دلخوشی و شادمانی تجربه کنید الهی آمین
سلام زهره خانم
تبریک میگم بهتون خونه بزرگ و پر نور و نوسازتون رو
انشالله توی این خونه همواره خنده و شادی باشه براتون.
خیلی لذت بردم از کامنت تون ،از تسلیم بودنتون و از احساس ارزشمندی تون .
من یه نکته ای رو میخواستم بگم
بعضی موقع ها ما یه خواسته هایی با یه سری ویژگی ها داریم که مناسب ما نیست اون خواسته در این شرایطی که ما داریم
و اتفاق ها می افتند تا ما در یه سری ویژگیهای های خواسته مون تجدید نظر کنیم
مثلا شما نوشته بودید خونه ای بزرگ روبه دریا ولی موضوع مهاجرت موقتا پیش اومد تا شما برید ببینید خونه ای که نزدیک دریا باشه فعلا به صلاح زندگی شما نیست و باید این ویژگی تو خواسته شما نباشه و منصرف بشید تا به اصل ویژگی های خواسته تون برسید .
البته این نظر شخصی منه
در پناه رب العالمین شاد باشید و ثروتمند
سلام به شما دوستان عزیزم، امیدوارم حال همگی عالی باشه.
یه داستانی میخوام بگم که هدایت خدا رو درک کردم، مینویسم که یادم نره خدا چقدر عالی برام کار انجام داده، خدایا شکرت.
من یادم میاد اردیبهشت ۱۴۰۳ بود، دوست داشتم برای یکی از دوستام به مناسبت تولدش یه کادو بگیرم که سوار موتورم شدم و به خدا گفتم: خدایا هدایتم کن، چه هدیهای بگیرم که دوستم ازش خوشش بیاد، یه حسی گفت برو کافه اردیبهشت، توی شهر ما یه کافه هست که کتابفروشی و وسایل هنری هم داره، همینطور میگشتم که چشمم خورد به یه تابلوی زیبا که نوشته بود:
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست 🌹 از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
آقا من نگاه میکردم ببینم چیز بهتری پیدا میکنم یا نه، اینکه چی بگیرم، اون تابلو رو خریدم و یه پیکسل برداشتم و به فروشنده اونجا گفتم میشه این پیکسل رو مجانی برام حساب کنید، اون فروشنده هم گفت این دفعه اشکال نداره، بفرمایید. روی پیکسل نوشته بود: من اهل دوست داشتنم، تو اهل کجایی؟
این هم هدایت خدا بود و اینکه یه حسی بهم بگه اینجا این پیکسل رو بردار و تمرین درخواست دوره عزت نفس رو انجام بده.
آقا ما هدیه دوستمون رو دادیم و لذت بردیم، بعضی روزها که میخواستم برم سر کار پیکسی که گفتم رو به سینهام میزدم و میرفتم، دوستام که میدیدن، براشون جالب بود و کلی میگفتیم و میخندیدیم، یه جایی بچههای شرکت گفتن پیکسل و شعار جدید بزن روی سینهات، من هم برای دل خودم از پیکسل استفاده میکردم، خلاصه یه روزی شش مورد پیکسل انگیزشی خریدم و بعضی روزها ازش استفاده میکردم.
این قسمت رو داشته باشید، این اتفاقات مصادف شده بود با اینکه من با خودم صحبت میکردم و سعی داشتم نکات مثبت و تواناییهام رو به خودم یادآوری میکردم. یه روزی داشتم چک آپ فرکانسی مینوشتم که رسیدم به قسمت عزت نفس و گفتم من از فروش میترسم، یه حسی گفت چرا کاری نمیکنی؟ گفتم عصری توی شرکتمون میرم اضافه کاری که فقط یاد بگیرم فروش خودرو رو، بعد توی یکی از روزهایی که تایم عصر رفتم، یکی از همکارهای عزیزم دست خدا شد برای اینکه یه سری صحبتها رو به من بگه که برای خودت ارزش قائل باش و توی زمینه خودت متخصص شو و اینقدر خودت رو پخش نکن، این صحبتها برام هدایت خدا بود واقعا، بعد یکی از روزها پیکسلی استفاده کردم که نوشته بود: I AM CRAZY من به خودم میگفتم مفهومش یعنی من جسورم، بماند که بعضی دوستان میگفتن: اینکه یعنی من دیوونهام و من اگه فرصتی بود توضیح میدادم و برام هم نظر بقیه مهم نبود، بعد از اون روز من با خودم درباره ارزشمندی خودم صحبت کردم و من قبلا کل نمایندگیمون رو گردگیری میکردم، شیشهها رو تمیز میکردم، آشغالی ریخته بود جمع میکردم و خیلی سختم بود تغییر کنم، یه حسی میگفت: مگه تو جسور نیستی؟ پس به صاحب کارت بگو، من هم با شجاعت به صاحب کارم گفتم من کمتر میخوام نظافت کنم، چون وظیفه من نیست، (من مسئول تحویل هستم)، یعنی اگر صاحب کارم میگفت اینجا رو طی بکش و چندین بار قبلا انجام داده بودم، من خودم رو آماده کرده بودم که بگم ببخشید، من انجام نمیدم، حتی گفتم فلانی که حفاظتمون هست و کارهای نظافت رو ایشون باید انجام بده، بهم گفت مایع سرویس بهداشتی رو پُر کن، من هم گفتم انجام نمیدم، ایشون خودش اومد مایع رو پُر کرد، بعد چقدر صاحب کارم خوشش اومد از این صحبت من.
من این همزمانیها رو درک کردم، حتی بعضی موارد شده که به افراد نه گفتم و کمی سختم بوده و نجوای ذهنی داشتم، اما خدا رو شکر دارم تغییر میکنم و باید این روند رو ادامه بدم.
به خودم گفتم ببین چطور خدا هدایت میکنه، افراد، شرایط موقعیتهای کوچیک کوچیک رو میاره که کمکم کنه توی این مسیری که انتخاب کردم با قدرت برم، چطور بشه من همراه با هدیه تولد یه پیکسل بگیرم، بعد بیام پیکسلهای انگیزشی مثل I AM CRAZY ،YOU CAN، NOW OR NEVER و غیره بگیرم، چی بشه که من راضی بشم تایم عصر برم سر کار و این فرد سر راهم قرار بگیره که این درس رو بهم بده و من بخوام روی ارزشمندیم کار کنم و یه حسی بگه مگه تو جسور نیستی؟ و من اون صحبت رو به صاحب کارم بزنم و اون خوشش بیاد، اینها از نظر من پلن خداونده. خدایا صد هزار مرتبه شکرت.
شاد و سلامت باشید.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز.چقدر این سوال برام قشنگ بود و جواب های دوستان هم عالی بود.من سال ۹۷ از خیاطی زدم بیرون اومدم تو کار املاک یک سال بعد دو تا مشارکت در ساخت گرفتم بسازم چند ماه بعد از استارت دو تا ساختمون یک قطعه زمین هم خریدم اون رو هم استارت زدم برای ساخت با پیش فروش کردن واحد ها اون زمین رو هم خریده بودم.پول نداشتم بابام دو تا واحد داشت یکیشو فروخت پولشو داد بهم.خیلی تلاش میکردم به همه چیز خیلی زود برسم.تا سقف چهار پیش رفته بودم که یهو شهرداری جلوی تمام کارهارو گرفت تا یک سال نمیذاشتن آجر رو آجر گذاشت تو این یک سال همه چیز دو برابر شد قیمتش شاید باورتون نشه هر روز کسایی که واحد خریده بودن بهم زنگ میزدن پس چی شد واحدمون.من مونده بودم با سه تا ساختمون نیمه کاره و واحد هایی که پیش فروش کرده بودم.خیلی روزای سختی بود برام جوری که شبها نمیتونستم بخوابم تا صبح ساعت های ۷یا ۸ بیدار بودم از فشاری که روم بود از دوست و آشنا هم که به گوشم میرسید میگفتن حسین فراری شده.خدا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت که اون روزهاجز خودت هیچ کس رو نداشتم که بتونه کمکم کنه.دقیقا تو تاریک ترین روزهای زندگیم بودم که گفتم ولش کن هر اتفاقی برای بقیه سازنده ها بیوفته برای من هم میفته سپردم به خودش چون هیچ کاری از دست من بر نمیومد.بعد از چند روز به یک باره فهمیدم جلوی کار هارو باز کردن یک ماشین داشتم فروختم باز شروع کردم به کار کردن چون پیش فروش کرده بودم یه مقدار از قسط واحد ها مونده بود با همون قسط واحد ها خدا کمکم کرد ساختمون هارو جمع کردم و حالا خدارو شکر ساختمون جدیدم رو که ساختم دو تا واحد برای خودم نگه داشتم ازش میخام بگم وقتی کارهارو میسپاریم به خودش و نگران نباشیم همه چیز و برامون درست میکنه وقتی اعتماد میکنیم بهش. در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید
سلام .داستان از جایی شروع میشه که من و همسرم دنبال یه خونه بودیم تو تهران یا مشهد …..همش میگفتیم یه خونه ای باشه که برا مسافرت هامون باشه …..و بریم گاهی اوقات تهران یا مشهد بمونیم راحت باشیم دغدغه ی هتل و مسافرخانه هم نداشته باشیم .
یه مدت من خیلی میگشتم سایت دیوارو ولی دیگه خسته شدم و به خدا سپردم و انگار فقط سفارش دادم به کائنات
که چند وقت پیش همسرم رفته بود تهران برای کاری ،،، یهو دوستش رو میبینه ،بهش میگه که تو این محدوده دنبال منزل هستم که دوستش بهش گفته من خونم رو اتفاقا میخوام اجاره بدم و کی بهتر از تو … و با یک شرایط ویژه خونه رو تو بهترین جای تهران بهمون تحویل داد
دیگه همسرم از تهران تماس گرفت که همچین خونه ای هست و عکساش رو هم برام فرستاد .من خیلی خوشحال شدم و با خودم گفتم
اگه الان به بقیه میسپردم برام خونه پیدا کنند ..بهمون میگفتن که مثلا پول پیش زیاد و ….ولی وقتی دست خدای مهربانم میسپارم بهترین ها برام اتفاق میفته …..دوستون دارم رفقا ۱۷.۵.۱۴۰۳
با سلام خدمت همه دوستان عزیزم دوتا اتفاق که به تازگی برام افتاد رو براتون تعریف میکنم شاید هدایتی باشه از طرف خودش…
همین چند روز پیش بود کولر گازی اتاقم خراب شد از طریق آشنایی شماره یه شخص رو گرفتم و تماس گرفتم و آمد کولر رو چک کرد و بُرد کولر رو باز کرد ببره تعمیر کنه. 800 هزار تومن بابت این کار از من گرفت و رفت 2 روز بعدش دوباره کولر همون اتفاق براش افتاد! با همون شخص تماس گرفتم و گفتم دوباره همون مشکل قبل رو داره و خراب شده گفت دوباره باید همون قطعه رو تعویض کنم! طبق چیزی که گفت فهمیدم یه قطعه به اسم (رله) خراب شده و باید عوض بشه چیزی حدود 400 یا 500 دوباره باید میدادم! گفتم باشه خبر میدم.
دیگه حسم گفت چرا خودت همین کار رو انجام نمیدی تو که دیدی چطور پنل رو باز کرد و بُرد دستگاه رو درآورد منم به خدا توکل کردم و پنل کولر گازی رو باز کردم و بُرد رو درآوردم دیدم همون رله که تعویض کرده بود رو جای لحیمش معلوم بود گفتم پس رله همینه! رفتم توی بازار هرجایی که بود رو گشتم نبود که نبود رله این مدلی.افتاد به ذهنم که آنلاین گیر بیارم رفتم سرچ کردم به سختی یکی دوتا سایت بود ولی آمپر اونا با مال برد منه فرق داشت و منم اطلاعی نداشتم که میشه آمپر متفاوت استفاده کنم یا نه دیگه زنگ زدم به شماره داخل همون سایت که توی اصفهان بود گفتم 25 آمپر دارید گفت نه مال ما 20 آمپره دیگه 2 سه روزی درگیر این قضیه بودم تا از چند نفر دیگه پرسیدم و یکیشون گفت برو فلان محل اونجا داره منم رفتم توی بازار کل اونجارو پرسیدم و بازم هیچیکی نداشت پشت موتور پدرم بودم و یه لحظه گفتم خدایا من تسلیمتم خودم دارم زور میزنم و میخوام این قطعه رو گیر بیارم هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیدم دیگه خسته شدم و نمیخوام اینقدر دور خودم بچرخم! تو برام ردیفش کن… همینو بخودم گفتم و میخواستم برگردم یه نفر اسم یه مغازرو داد گفت اون احتما زیاد داره رفتم و دیدم بسته مغازشون گفتم اشکال نداره فردا میام فرداش زدم بیرون و گفتم خدایا خودت امروز کار من رو راه بنداز وقتی رسیدم به اون مغازه اوناهم گفتن نداریم باید برین مرکز شهر فلان پاساژ حتما داره گفتم رفتم تک به تک مغازه هارو گشتم ولی نداشتن خواستم بیام بیرون از مغازه یهو یه نفر که اونجا کار میکرد بهم گفت راستی برو این پاساژ و اقای محمدی تعمیر کاره شاید داشته باشه من رفتم اون مغازه رو پیدا کردم و یه جوان خوشرو و با شخصیت بود گفتم جریان اینطوری نگاش کرد و گفت این که چیزی نیست من ازش دارم! برق از چشامم پرید و گفتم خدایا واقعا بجز تو کی میخواست من رو هدایت کنه به جایی که اصلا فکرشم نمیکردم اینجور مکانی تعمیرات برد الکترونیک داشته باشه و اون قطعه ای که من میخوام رو داشته باشه کلی خوشحال شدم و گفتم چقدره قیمتش گفت 120 هزار با تعویضش 170 هزینه میشه کفتم ممنون و انجامش بدید با خوشحالی و ارامش فراوان سوار موتور شدم و همش شکر گذاری خدا رو میکردم که اگه همون روز اول میکفتم خودت هدایتم کن و خودم زور نمیزدم برم یک یکی مغازه هارو بگردم توی کمتراز نیم ساعت کارم درست میشد. اینارو گفتم که به این نتیجه برسیم هر مشکل یا تضادی توی زندگی برامون پیش میاد سریع خودمون دست بکار نشیم و بخوایم خودمون همه کارهارو انجام بدیم خیلی قشنگتر و بهتره که از همون اول بگیم خدایا من هیچی نمیدونم تو اعلم و آگاهی تو هدایتم کن که باید چکار کنم…
و بعدش منتظر نشانه ها و هدایت هاش باشیم که معجزه میکنه واقعا….
این رو هم بگم دلیل خراب شدن بار دوم اون قطعه این بود که محافظ برقم خراب شده بود که مجددا زده بود اون قطعه رو خراب کرده بود که اقای به ظاهر تعمییر کار هم این قضیه رو نفهمیده بود!
جالب اینه که بازم خدا هدایتم کرد.. محافظ برق رو بردم برای گارانتی که تعویض کنن هر مغازه ای که میرفتم هیچکی زیر بارش نمیرفت! میگفتن از ما نخریدی و کارت گارانتیش مهر نشده گفتم خب چکار کنم من این رو پارسال یه نصاب کولر گازی برام آورده وبهم فروخته من هم در جریان نبودم که باید مهر فروشگاه بخوره و این چیزا! بازم یه تضاد به ظاهر بد.دقیقا همون لحظه سریع سپردم بخدا گفتم خدایا چکار کنم… باور کنید بهم گفت شرکت گارانتی کننده رو توی گوگل سرچ کن و آدرسشو پیدا کن من هم همین کار رو کردم و شمارشونو پیدا کردم و سریع تماس گرفتم یه خانوم محترم جواب داد و منم قضیه رو براش گفتم اونم با کمال احترام گفت شماره یه نمایدگی رو بهت میدم ببر اونجا بگو از طرف فلانی تماس میگیرم منم ازون تشکر کردم و با شماره تماس گرفتم که اونجاهم یه خانوم پاسخ داد گفتم از طرف خانوم رازقی تماس میگیرم و جریان اینه اون خانومم با کمال خوشرویی گفتن تشریف بیارید که براتون تعویضش کنیم! روز بعد محافظ برق رو بردم به اون نمایندگی و با کمال احترام و خوشرویی برخورد داشتن باهام و بدون هیچ گونه سوالی برام تعویضش کردن وقتی محافظ برق جدید رو بهم دادن دیدم کارت گارانتی داخلش نیست گفتم این چرا کارت نداره بازم با کمال احترام گفتن بخاطر گل روی شما و انسان با شخصیتی که هستید براتون این کار رو کردیم وگرنه باید حداقل 6 ماه درگیر پیگیری این قضیه باشید منم که اینو فهمیدم تشکر کردم ازشون اومدم بیرون.. واقعا بجز خدا کی میتونه دل این آدمهارو نرم کنه که کار من رو انجام بدن؟ خدا وکیلی چه کسی بجز خدا میتونه این کارهارو انجام بده خیلی خوبه بهش فکر کنیم و برای خودمون همیشه مرور کنیم که بابا بخدا قسم یه کسی هست که داره در هر لحظه مارو هدایت میکنه و با عشق به ما خدمت میکنه اگه ما بهش توکل کنیم و باورش داشته باشیم و فقط از خودش طلب کنیم نه بنده هاش! واقعا کارهارو آسان میکنه. توی همین مثال اگه من خودم میخواستم برم اقدام کنم دقیقا همونجا بازم میگفتن باید کارت گارانتیش مهر شده باشه! ولی خدا من رو هدایت کرد به جایی که به آسانی کار من رو انجام بدن. خدایا شکرت که کمک کردی این کامنت رو دست و پا شکسته بنویسم برای عزیزانی که از خواندن همیشگی کامنت هاشون لذت میبرم و همیشه کمکم میکنن که باورهای بهتری بسازم توی زندگیم. خدایا سپاس گذارتم برای این مکان الهی و توحیدی.
دوستون دارم خداوند نگهدار همممون باشه.
با توحید و توکل به خدا میتونیم به هرچیزی که میخوایم برسیم , بجز توحید هر چیزه دیگه ای شرکه!
سلام و درود به همه ی دوستان عزیز و هم فرکانسی های عزیز و استاد عباسمنش عزیز…من واقعیتش چند وقت یه مشکلی داشتم که اصلا دیگه نمیدونستم چیکار کنم واقعیتش هر کسی یه حرفی میزد داخل گوگل سرچ میکردم حتی اینجا میرفتم قسمت عقله کل اونجا هم یه سری ها تایید میکردن یه سری ها رد هر کسی حرف خودش رو میزد خلاصه که هی مینداختم پشت گوش میگفتم بیخیالش دوباره باز یه جا این مسئله یه چالشی برای من درست میکرد که دیگه گفتم فایده نداره باید یه کاریش بکنم کلی دنبال کتاب گشتم خیلی جاها کلیپ آموزشی دیدم دوباره داخل همین سایت پرس و جو کردم ولی باز هم نشد شب بود دیگه حالم بد جور خراب شد گفتم این چه بدبختیه خدایا من چیکار کنم ( البته که من همیشه سعی میکنم احساسم رو خوب نگه دارم ) و از اونجایی که من هر روز چند تا ویدیو از استاد میبینم یاد اون فایل افتادم که باید تسلیم باشیم نباید روی عقل خودمون حساب کنیم این حرف رو من بار ها رو بار ها از استاد شنیدم گفتم باشه همه رو رد کردم یه آهنگ آرامبخش گذاشتم و چشام رو بستم و شروع کردم صحبت کردن با خدای خودم یکمی هم گلایه کردم راستش آخه این چه وضعیه خدایا من دیگه موندم توش و آخرش اینجوری شد که گفتم من هیچی نمیدونم خدایا خودت منو راهنمایی کن خودت بهم بگو چیکار کنم ( البته که هر روز صبح این ذکر من هستش تسلیم بودن ) خلاصه که گذشت آهنگ و قطع کردم اصلا به صورت ناخودآگاه وارد یوتیوب شدم و ابهامی بهم گفت فلان متن رو سرچ کن منم همین کار رو کردم….آقا تو نگو که چیشد جواب تمام سوالاتم رو گرفتم و یعنی اینقدر خوشحال شدم اینقدر از خداوند سپاسگزاری کردم که حد و اندازه نداره حالا این چالش بزرگ که توی زندگیم حل شد هیچ از اون شب به بعد دیگه اعتماد به نفسم خیلی خیلی بیشتر شد اصلا یه احساس بی نهایت عالی خوشحال یعنی من با چند شب پیشم خیلی خیلی فرق کردم…و بعد از این یه نجوایی به ذهنم اومد دیدی تلاش بیخودی کردی دست و پا نزن دیگه کارت گیره اول به خودم بگو نه تو سایت یا جاهای دیگه…خداروصد هزار مرتبه شکرت خداوندا من تسلیمم خدایا من هیچی نمیدونم خداوندا اگه تو من رو راهنمایی نکنی من هیچی نمیدونم خداوندا فرمون زندگیم دست تو خودت من رو هدایت کن الهی شکرت 😍🌱
سلام به دوستان توحیدی و عزیزم
عاشقتونم
سلام به استاد عزیزم که تمام کامنت ها را با عشق میخونه و منتشر میکنه و سلام به خانم شایسته عزیز
امروز میخوام براتون از سفر بگم و مهاجرت
میگه منم می نویسم
من چه کاره ام
خوب بچه ها دلم براتون بگه که سفرها باید کرد تا پخته شود خامی
اصلا یعنی چه ؟
یعنی تا وقتی یه حرکتی نزنی و یه قدمی برنداری نمی تونی قدرت خداوند رو توی زندگی ببینی
یعنی همون جمله معروف استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
حالا چرا ما سفارش شدیم به مهاجرت ؟
چون ما با بریدن از دلبستگیها و جدا شدن از نقطه امن بیشتر میتونم رد پای خداوند رو توی زندگی ببینیم این یعنی توجه کردن به قدرت رب و از قراری که کانون توجه ات هر سمتی بره بقیه زندگیت میشه همون مسیر
که میشه مسیر توحید
مسیر توحید مسیری که خداوند بهش تاکید داره
چون خداوند ذات انسان رو میدونه که انسان موجودی وابسته هست تاکید داره بر مهاجرت و بریدن از دلبستگیها و متصل شدن به خداوند و این امکان در سفر و مسافرت بیشتر اتفاق میوفته
اگر یه کم به سفر ها خودمون بیشتر توجه کنیم قشنگ میتونیم چند تا همزمانی توپی که برامون اتفاق افتاده رو به راحتی بیاد بیاریم
پس نتیجه میگیریم که سفر رفتن یک نعمت بسیار بزرگ از جانب خداوند هست که علاوه بر دیدن زیباییها و و ناشناخته ها پر میشه از اتفاقات و همزمانی های که خداوند برات چیده
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و پر پول باشن
وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ ۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
این خدایی که غیب آسمان ها و زمین و بهش آگاه ِ
این خدایی که تمام کارها و امور به سمت برگردانده میشه
باید این خدا رو پرستش کنی و بهش اعتماد ۱۰۰٪ داشته باشی
توکل یعنی اعتماد ۱۰۰٪ ، یعنی چشم هات و ببندی و بهش بگی تو من و ببر ،
اما نکته اش اینکه نمیشه براش فیلم بازی کنی ، باید در عمل توکل و نشون بدی آخه میدونی چیه این خدا که گفتم به درون تو آگاه ِ ،
حسابش با آدم ها فرق داره ، نمیشه بگی خدایا تو برام کافی هستی بعد نگران باشی که فلانی چه غلطی برات بکنه ، نمیشه بگی به هر خیری از تو فقیرم بعد با یه اتفاق ( اونم به ظاهر ) نازیبا ، چهارستون بدنت بلزره و به چه کنم چه کنم بیافتی!!
میخوام یکی از معجزات زندگیم و تعریف کنم که بگم نشانه ایمان و صبر ( حال خوب در هر شرایطی ) و ایمان به غیب پاداش های عظیم ِ و این وعده خداست به تمام بنده هاش .
خدایا سپاسگزارتم برای همه چی
مشکل اصلی من در تمام زندگی ام روابط عاطفی بود
ریشه تمام حال بدی هام گره خورده بود به روابط عاطفی
اصلا بزرگترین انگیزه من برای مهاجرت ، پیدا کردن آدمی بود که کنارش عشق و آزادی و تجربه کنم
و این تضاد اینقدر شدید بود که تمام زندگی مو تحت تاثیر قرار داده بود
وقتی سالها تلاش کردم برای بدست آوردنش و نشد ، این خواسته رو از زندگی ام حذف کردم اما نمیدونستم که علت تمام ناراحتی هام در ابعاد مختلف زندگیم همین موضوعه .
تا اینکه با دوره حل مسائل اون آتیش زیر خاکستر روشن شد و حالم و خیلی خیلی بد کرد طوری که تصمیم گرفتم کلا خودشناسی و مسیر رشد همه رو بزارم کنار و مثل ۹۹٪ آدم ها به مرگ تدریجی ادامه بدم
چون به شدت باز کردن این پرونده برام آزار دهنده بود
اصلا فکر کردن بهش هم عصبی ام میکرد
همون خدایی که از درد روحم بهش پناه برده بودم به فریادم رسید و بهم آرامش داد و گفت آرام آرام درمان میشی
قلبت و باز کن بزار درمانت کنم . به الله قسم که خودش دستم گرفت تا از ته چاه ناامیدی و ترس بیام بیرون
با دوره کشف قوانین یکی یکی باورهای در به داغونم و پیدا شد
یک سال و نیم طول کشید تا درمان شدم اما چون این موضوع خیلی خیلی در من عمیق باید هر روز مراقب باشم که گمراهم نکنه
چون شیطان از راهی که نقطه ضعف ماست حمله میکنه
اینها رو گفتم که بگم مهم نیست چقدر مشکلت بزرگه یا چقدر احساس ناتوانی میکنی در مقابلش
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَٰذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ
خدا میگه این داستهانها رو برات تعریف میکنیم که بدونی این قرآن وحی شده به سمتت تا امید داشته باشی که نجات پیدا میکنی ،
خدا در ادامه میگه مهم نیست که قبلا چقدر غافل و گمراه بودی
من عاشق قرآن ام ، خیلی بینظیر این آیات راه و نشون میده و قلب و آروم میکنه
حالا بریم سراغ وعده خداوند
مردی و وارد زندگی ام کرد که راهی که حتی ۱٪ فکرشم نمیکردم
مردی که به شدت شخصیت توحیدی داره و خدا را سرلوحه تمام کارهاش میدونه
مردی که بهترین مشاور برای هر چیزی
مردی که خیلی خیلی خیلی مهربون و با احساس عمیق انسان دوستی
مردی که نگاهش دیدن زیبایی سیرت ِ نه صورت
بارها بهم گفته من عاشق نوع نگاهت به جهان و زندگی ام
مردی که میگه خدا تو رو برای من فرستاده
مردی که ثروتمند چون خدا رو باور کرده
مردی که توانمند چون خودش و بنده خدا میدونه
مردی که هر صبح که بیدار میشه میگه خدایا شکرت که یک روز فوق العاده رو شروع کردیم
مردی که همیشه با امید و اشتیاق ادامه میده
بخدا اگه من کل کره زمین و میگشتم قادر نبودم یک آدم با این وسعت از هماهنگی پیدا کنم
بخدا وقتی به اتفاقات زندگی ام نگاه میکنم فقط میتونم بگم خدایا من نمیدونم ، خدایا تو برام کافی هستی خودت وکالت تمام امور و بدست بگیر
امروز هم همون خدا بهم گفت بنویس از نعمت های زندگی ات تا ایمان بندگانم به من محکم تر بشه تا با اشتیاق بیشتری حرکت کنن و لذت ببرن از زندگی شون
حالا اگه این آدم بره چی میشه ؟؟؟ یکی خیلی بهتر میاد
به قول میرداماد باید بند اسب ها رو به گِل ببندیم نه به دل
خدایا تمام دلبستگی ها و وابستگی ها رو از وجودم پاک کن
من تنها به تو محتاجم و به هر خیری که از تو برسه فقیرم
اگه به این درک برسیم از تمام لحظه ها ، (فارق از خوب یا بد ) استفاده میکنیم تا به اصل و خدا برسیم
و تنها راهش هم اینکه هر شرایطی که هستی ، فقط حالت خوب باشه و سپاسگزار باشی همین
خیلی ساده اما سخت
سلام سارای عزیز
کامنتت باز هم برای من نشونه بود
یه نور امید بود
دقیقا دیروز داشتم فکر میکردم منی که تا چهار پنج سال پیش شخصیتم انقدر درب و داغون بود که یک ارتباط درست یک ارتباط قشنگ با هیچ کسی نداشتم چی شده که الان تبدیل شدم به شخصیتی که صد در صد ادمهای اطرافم ( حتی نمیتونم بگم نود و نه درصد ) کاملا بزبان میارن که حمید ، مهندس ، آقای نارنجی ، تو چقدر خوبی
از کارگر بیست ساله بگیر
از اوستای شصت ساله بگیر
از مشتری و کارفرمای ثروتمند بگیر
از فروشنده مصالح بگیر
از همسایه هام بگیر
از دوستانم بگیر
از هر آدمی که در طول روز با من برخورد داره گویی کاملا بی اختبار بزبان میاره که آقا تو چقدر آدم درست و آدم خوبی هستی
مامانم بارها بهم گفته
خواهرام گفتن که ما تازه داریم میفهمیم داداش داریم
یبار خواهر کوچیکم به شوخی گفت ما قبلا داداش نداشتیم سگ داشتیم خخخخخ
واقعا راست میگفتن
من اصلا بلد نبودم آدم باشم بلد نبودم انسان باشم برادر باشم فرزند باشم همسر باشم
واقعا مثل یک سگ فقط پاچه ادمهارو میگرفتم هیچ گس از بودن در کنارم احساس خوبی نداشت
و الان صد و هشتاد درجه عوض شدم
نمیگم کامل شدم ولی خیلی رشد کردم
داشتم فکر میکردم چرا پس هنوز یک رابطه زیبا ندارم
البته که تکاملی اتفاق میفته
ولی شاید بخاطر ترس های کلیشه ای توی ذهن
شاید بدلیل همون تله های که استاد گفت ذهن مارو فریب میده
و این کامنت زیبات بهم گفت ببین حمید میشه
ببین اعتماد چه نتیجه ای میده
بهم گفت تو تغییر کردی نتیجه نمیتونه اون نتایج سابق باشه
و اون کامنت دیگه ات هم سارا جان تو اونیکی صفحه باز بیادم آورد
که چقدر آنچه دیگران تو ذهن ما فرو کردن و ما پزیرفتیم داره ما رو از یک زندگی ساده راحت لذت بخش دور میکنه
چند روز پیش تو جلسه انجمن aa سوی از دوستانم گرداننده جلسه بود
و داشت تجربیاتش رو با بقیه به اشتراک میذاشت
از سالها قبل گفت
که چطور سال نود و چهار با دو میلیون دلار بدهی مالیاتی شروع به پروسه ترک مواد گرده و وارد انجمن شده
و داشت از تمام رنجهاش بدهکاریهاش فشار طلبکار ها ، شرخر ها و ….. با هیجان و آب و تاب تعریف میکرد
که چطور خدا براش معجزه کرده و الان به صفر رسیده
یاد حرفهای استاد افتادم
که این سناریو ها برای همه خیلی جذاب تره و دقیقا تمام اعضا داشتن با نهایت دقت گوش میدادن
ولی مثلا اگر یه نفر بگه من هیچ سختی نکشیدم و دو میلیون دلار سود کردم برای هیچکس جذاب نیست
دوباره یاد هدایت در سوره حمد در قدم اول افتادم
من همیشه سختی رو مقدس میدونستم
ولی خدا میگه هر کس از هدایت من تبعیت کنه نه ترسی داره نه غمی
فهمیدم ما چقدر خدارو تبعیت نکردیم
ما جقدر برای جذاب دیده شدن خودنون رو به سختی انداختیم
در یک کلام ما جقدر بی ایمان و مشرکبودیم
که بحای یک صراط مستقیم ، سخت ترین راه ها رو انتخاب کردیم
از دیشب نگاهم نسبت به سختی کشیدن خیلی تغییر کرده
خود خدا میگه راه راست راه اسانیه
و انگار اون تقدس سختی کشیدن برام شکست
خداروشکر
هر چی از معحزات این جلسه پنج قدوم اول بگمکمه
انگار این کامنتت باعث شد منم دلم بخواد
اون آدمی که چنین ویژگیهایی داشته باشه برام
و خدا گفت میشه
ببین واسه سارا شده
واسه تو هممیشه
خیلی قاطی پاتی نوشتم
ولی دوس داشتم بنویسم
خدا هدایتم میکنه براه راست به یقیین
ممنونم ازت سارای عزیزم
ممنونم
سلام سارا جان
الهی حال دلت همیشه خوب و عالی باشه
امروز یه دفعه به دلم افتاد یه کامنت از مهاجرت بنویسم وقتی کامنت ها منتشر شد دیدم خداوند یک همزمانی دیگه رقم زده
تا من حرفش زدم خداوند اجابت کرد و الگوش رو که شما باشید مثال زد برامون ممنون که به الهامت توجه کردی و برامون نوشتی
خدا رو شکر شما برای من یک الگویی بسیار ارزشمند هستید تا با جدا شدن از دلبستگیها تون نتیجه ای گرفتی که دور از تصوراتتان بوده نوش جانتان این نعمات الهی
در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشید
بنام خدای مهربان و بخشنده
سلام به روی ماهت حمید رضا ی عزیز
یقین داشته باش به راحتی از راهی که فکر شو نمیکنی یه فرشته میاد تو زندگیت که وجودش لبریز از عشقت میکنه
خدا به شکل یک زن در زندگی ات حاضر میشه تا با عشقش پاسخ تمام بندگی کردن هات و بده
زنی که بی قید و شرط دوست داره
زنی که عمق نگاهش محبت خدا رو به یادت میاره
زنی که کلامش پر از مهر و آرامش و امید ِ
رابطه عاطفی کیفیت زندگی آدم ۱۰۰۰۰برابر بالا میبره
من معتقدم تمام نعمت ها ، تجلی خداوند در این جهانِ و باید از تک تک نعمت ها بهرمند شد و لذت برد
حمید رضای عزیز برات هماهنگ ترین و لذت بخش ترین رابطه عاشقانه رو از خدای مهربان درخواست میکنم
سلام سارا عزیز
خدا رو شکر میکنم که به کامنت های شما هدایت میشم و بهت تبریک میگم که این جور سر سپرده شدی و اینجور عقایدی پیدا کردی و قرآن برات همه چیز شده و هدایت رو آسون میفهمی و میشی.خیلی خوشحالم که از لحاظ رابطه عاطفی هم کامل شدی و خدا براتون همه چی شد.سارا جان خوشحالم که دارم با کامنت هات به سوی هدف اصلی که همون تسلیم و سر سپردگیه هدایت میشم و راه بهم گفته میشه.حال خوب و سپاسگزاری رو معرفی کردی بعنوان اصلی که ما رو به سمت درست میبره و هدایت میکنه.منم در مسائل مالی مشکل دارم و امیدوارم بتونم راه تو رو پی بگیرم و هدایت بشم و این آسونی برام ایجاد بشه.میدونم خودم حجاب این مسئله هستم و امیدوارم و میدونم که میشه.از خدا میخام به شما سلامتی بده و سعادت در دنیا و آخرت.باز هم بنویس که قشنگ مینویسی….
سلام سارای عزیزم سلام به روی ماهت خیلی دوست دارم وهمیشه کامنت هاتو میخونم وتحسینت میکنم که اینقدر توحیدی وشجاع وقدرتمندی که تنها مهاجرت کردی وتونستی موفق باشی ویکی از شاگرد زرنگهای خونوادمونی همیشه در پناه خدایعزیزمون باشی.
جانم خیلی به وجودت افتخار میکنم انشالله این اقای که گفتی همون فرستاده خاص خداوند باشه برات که مژده خوشبختی وسعادت وشادی رو از طرف خدا برات اورده باشه ودست خدا باشه برای محافظتت .
منتظر شنیدن خبرهای خوب هستم الهی که هر جایی خدا یارو یاورقلب مهربون وبزرگت باشه وتو اغوش خودش ازت محافظت کنه.
سلام سارای عزیز
سپاسگزارم از این کامنت زیبا وتاثیر گذار،
واحساس رهایی که با نگاه توحیدی ودرک از مفاهیم قرآن با لذت تجربه میکنی
تبریک میگم این رابطه قشنگی که تجربه میکنی وخودت با احساس خوبت وفرکانس زیبایی که با رهایی وهدایت خداوند خلقش کردی ،آرامش بیشتر وپر رنگ تر شدن نعمات دیگه زندگیت رو عمیقا درک میکنی وسپاسگزار تر میشی
نعمات بیشتر وآرامش بیشتر واحساس خوب در رابطه ات هر لحظه پر رنگ تر بشه
سارا عزیزم خیلییی دوستت دارم
سلامم به روی ماهت
این کامنت را شش ماه پیش نوشتی و من امروز هدایت شدم
چقدررر زیبا نوشتی
چقدرررر زیبا از ویژه گی های مرد زنده گی ات نوشتی
من که تجربه رابطه عاطفی را ندارم و
میدانی چون خیلییی به این چیزا ( رابطه ) فکر نمیکنم
این کامنتت خیلییی برایم کمک کرد
این جمله ات من را بیدار کرد که رابطه عاطفی کیفیت زنده گی آدما ۱۰۰۰۰۰ برابر بالا میبرد
من تصورم از یک مرد در گذشته و حالا هم فقط خوش پوش بودن شیک بودن مرد بود و شخصیت زیبایش
شناختی که از خودم دارم
زمانی که به کسی که فکر میکنم که در آینده همرایش وارد رابطه عاطفی شوم
بیشتر میبینم به ظاهرش فکر میکنم
حالا خوش پوش و شیک باشه
قد بلند داشته باشه
اندام خیلییی زیبایی داشته باشد
صورت جذاب و دوست داشتنی داشته باشه
خودت که از ویژه گی ها مرد فوق العاده ات نوشتی لذت بردم چقدررر زیبا ، چقدرر دلنشین چقدررر عاشقانه و زیبا
یادم هست یکبار در دوره احساس لیاقت برایت نوشته بودم که خداوند بهترین آدم را سر راهت قرار میدهد طوری که هربار از دیدنش لذت ببری
دقایق پیش بابت یک موضوع خیلییی حالم بد شد
بعد اولین جمله که در زهنم آمد این بود
پاکی جانم مگر خدا تا حالا برایت بد خواسته ؟
آیا خدا بهتر از اونی که تو میخواهی و میدانی وارد زنده گی ات نکرده ؟
آیا به خدا اعتماد نداری ؟
آیا خدا برایت کافی نیست ؟
اینا را که نوشتم قلبمممم خیلییی آرام شد خیلیییییییی حالم خوب شد با خودم حرف زدم و خودم را در آغوش گرفتم به خودم گفتم تو برای خودت خیلیییی کافی هستی
و حالا هم به کمنت زیبایت هدایت شدم
اینا را حتما برای خودم مینویسم
و بیشتر به درونم میروم که واقعا چی دوست دارم ؟
من چگونه آدمی را میخواهم ؟
من با چگونه شخصیتی حال میکنم ؟
چون من خودم خالق زنده گیم هستم
و از آنجا که خودم خلق میکنم
پس بهترین و عالی ترین رابطه عاطفی را برای با کمک خدا به خودم خلق میکنم و میسازم
میدانی سارا خیلییی به خدا اعتماد دارم
یعنی بعضی اوقات که میبینم زهنم جفتک میندازد خنده ام میگیرد از بس ایمان دارم خدا خیلیییییییی حواسش به من هست خداوند توجه خاص و ویژه به من دارد
من گل سر سبد موجودات خدا هستم
چون من با قلبم ایمان دارم که بودن با من لیاقت میخواهدددددد !!!!!!
واقعا لیاقت میخواهد !
کسی که وارد زنده گی من میشود باید مثل خودم همین قدر پاک و صادق باشه همین قدر مثل خودم شخصیت زیبا و قلب بزرگ داشته باشد
مثل خودم عاشق رب باشه
مثل خودم از کوچکترین چیز ها ذوق کند
مثل خودم اهل مسافرت به دور جهان باشه
مثل خودم عاشق ثروت و چیز های شیک باشه
مثل خودم خوش خنده شوخ طبع و زیبا روی باشه
مثل خودم عاشق رقص و شوخی باشه
مثل خودم دیوانه باشه دیوانه گی هم عالمی دارد 😍😂
میدانی که با قلبم دوستت دارم خوشگل خانم
و همیشه تحسینت میکنم و ازت الگو میگیریم
تو واقعا فوق العاده هستی رفیق جان
با کمنتم و کمنتت خیلییی حالم عالی شد
بروم ژورنال نویسی کنم و لذت ببرم
با رقص کمنتم را برایت نوشتم میدانم فرکانسش را حس میکنی
خیلیییییییییییییی خییلیییییییی حالم عالی هست 🫣😘🫀
مواظب خودت باش
سارا مرادی همت خواهر بزرگتر عزیزم کامنتت اشک رو بر پهنه گونه هام سرازیر کررررد😭😭😭😭 دلم میخواد صدباررررر به کامنتتون لایک بدددم😭😭🥹🥺🥰 .آیاتی که نوشتید اونجا که گفتید مهم نیست چقدر مشکلاتتون بزرگه اونجا که گفتید بزرگترین مشکل من درتمام زندگی روابط عاطفی بود و اونجا که گفتید من هرچی تلاش کردم نشد و من ولش کردم کلا و اینکه گفتید دوره حل مسائل مثل آتیش زیر خاکستر بود و من کلاااااا بیخیال کلللل مسیر رشد شدم چون حتی بازکردن پروندش برام عذاب آور بود منو یاد خودم انداخت منم مثل شما توی یک زمینه ای خیلی خیلی خیلی خیلی تلاش کردم و نشد و حذفش کردم با این تفاوت که برا من انقدر مسیر سخت پیش رفت که کلا از لحاظ روحی روانی شدیدا بهم ریختم و جهان مجبورم کرد ولش کنم چون مسیرم خب اشتباه بود و اینکه گفتید کلا کشیدم کنار ولی خدای مهربون کم کم منو برگردوند میخوام بگم که من حقیقتا از اون مسیرم کلا زده شدم و الانم دیگه دوس ندارم تو اون حوزه وارد شم میخوام وارد حوزه دیگری از ورزش بشم و همچنین یک مورد دیگه ؛ اما عمیقااااااااااا از اعماااااااااااااااااااااااااااااااااااق وجودم میخوام ریشه نشدنش رو بفهمم با اون حجججججججججججججججم از تلاش و برای یکبار هم که شده درحد خیلی خیلی عالی توش موفق بشم تا حداقل این عطشم بعد نتونستن های متوالی برطرف بشه و حداقل به خودم ثابت کنم تونستم؛ با تک تک سلول هام مشتاق این تجربه هستم نمیدونم شاید خدا هم مثل شما که شمارو دوباره خودش برگردوند در مسیر خواستتون منم برگردونه اما من واقعا دلزده شدم اما خب شاید خدا اینکار رو کرد اما من واقعا مثل شما عصبی میشم ازش بله موضوع من ورزش بود؛ الان که این کامنت رو خوندم و نوشتید خودم نتوستم اما خدا چجوووووووری براتون معجزه کرد خیلی خیلی منو احساسی کرد ؛ اما معجزه وحشتناک بزرگ آخر پیامتون ؟؟!!!
دیدن پروفایل شما بود؛ چه پیامی برای من داشت؟!صحبت خدا با من از دورن اون عکس چی بود؟
چرا چرا چرا چرا باید پشت سرشما توی پروفایل تون یک دروازه فوتبال باشه اصلا چرا؟چه ربطی به شما داره؟! و اما نکته اینجاست که من به اونجا تعلق داشتم بله جایگاه من همونجا بود روی خط همون دروازه🥰😭ده باااااار پروفایل شما رو نگاه کردم که نکنه اشتباه کرده باشمممم!!! باورم نمیشد چه پیامی داشت برای من؟ از خدا میخوام برای یکبار هم که شده منو مثل قبل ترها تو اون قفس توری(دروازه) بی باک و قهرمان کنه😭😭🥰🥰
سلام خدمت تمام دوستان و تشکر از دوست عزیزی که این سوال عالی رو مطرح کرده بود سپردن کارها به خدا ….
من که از خوندن کامنت دوستان بسیار لذت بردم و خدارو شکر کردم بابت این همه اتفاقات خوب
مهمترین اتفاق در مورد سپردن کار به خدا در یک سال گذشته برای من ، جابجایی خونه بود . پارسال دقیقا همین ماه مرداد من دنبال خونه بودم چون اول شهریور باید خونه رو تحویل میدادم، ۴ سال در این خونه بودم صاحبخونه عالی و منصف ، اجاره و رهن خیلی خیلی منصفانه ( در طی ۴ سال از سال اول تا سال ۴ اجاره ۷۰۰ هزارتومن اضافه شده بود ،رهن هم که همون مبلغ اول بود) شرایط رویایی!! ولی علی رغممیل صاحبخونه و من ،مجبور شدم تخلیه کنم چون خواهر زاده ایشون میخواست خونه رو تحویل بگیره ، خلاصه من دنبال خونه بودم نه پول رهن نه اجاره ها اصلا واصلا با شرایط من جور در نمیومد و روی هیچ کسی هم نمیتونستم حساب کنم برای کمک مالی !! خلاصه اینکه درمونده و نا امید ،وسایلمو بسته بندی کردم و گفتم من نمیتونم خیلی گشتم ولی نشد !! توی شهر غریب هم هستم تنها ، خودت واسم خونه پیدا کن من خسته شدم کم آوردم ، فرداش دوستی که یک ماه ازش خبر نداشتم تماس گرفت که چرا خبری ازت نیست، ماجرا رو گفتم براش، گفت خونه پدر من دوطبقه هست ولی طبقه دومش مستاجر داره تا آبان، میتونی فرصت بگیر از صاحبخونت ،ابان بیا اونجا، گفتم نمیشه باید لول شهریور خالی کنم قسمت نیست دیگه!!! شبش تماس گرفت که میتونی ۲ ماه رو وسایلتو بذاری پارکینگ خونه پدرم وخودتو پسرت طبقه پایین خوته پدر من بمونین؟؟ پدرم این دوماه میاد پیش من !! ابان برین طبقه بالا، خداااای من مگه میشه مگه داریم !معجزه بود واقعا، و زیبایی این معجزه وقتی چندبرابر شد که من با همون رهن و اجاره خونه قبلی اومدم یکی از بهترین نقاط شهر ! واقعا وقتی کار رو به خدا میسپاریم کار نمیکنه شاهکار میکنه، ما متاسفانه یادمون میره و وقتی به چالشهای دیگه برخورد میکنیم میخوایم هرجور شده خودمون حلش کنیم اونم با زحمت !
واین سوال دوست عزیزمون و خوندن کامنتهای دوستان خیلی کمک میکنه به این باور که با خداوند کارها دشوار نیست
خدایا ازت سپاسگزارم بابت حضورت در لحظه لحظه زندگیم
میترا عزیز سلام
سپاسگزارم از نوشتنت که اشکم جاری شد.تنها کاری که نیاز هست ما انجام بدیم اعتماد و توکله.تو اکثریت کامنتها وقتی اتفاق رخ میده که جز از خدا تو ذهنمون هیچ کس رو نداشته باشیم و این مفهوم توحیدِ و خوشا بحال کسانی که تو کارهای روزانه هم توکل میکنن و جز خدا کسی رو ندارن.
بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (۲) الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (۳) مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (۴) إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (۵) اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ (۶) صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ (۷)
ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است. (۲) (خداوندی که) بخشنده و بخشایشگر است (و رحمت عام و خاصش همگان را فرا گرفته). (۳) (خداوندی که) مالک روز جزاست. (۴) (پروردگارا!) تنها تو را میپرستیم؛ و تنها از تو یاری میجوییم. (۵) ما را به راه راست هدایت کن… (۶) راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی؛ نه کسانی که بر آنان غضب کردهای؛ و نه گمراهان. (۷)
فاتحه [۲-۷]
سلام عزیزم خیلی عالی بود …..
ای کاش بتونیم همیشع یه خدای عزیمون بسپریم ….
خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم…..مگه میشع این قدر راحت .این قدر آسان
بله فقط وقتی توکلمون به خدا باشه این اتفاقات میفته
ممنون که نوشتی و با هم به اشتراک گذاشتی ۱۷.۵.۱۴۰۳
سلام به دوستان توحیدی عزیزم
امروز طبق قولی که به خودم دادم اومدم به خودم یاد آوری کنم که کارهای رو که به خداوند می سپاری دیگه
نباید نگرانش باشی
من متولد شهر زرند کرمان هستم ولی الان در شهر بافق یزد ساکن هستم بافق یزد از لحاظ مسافتی بین شهر زرند و استان یزد قرار گرفته
چند روز پیش برای دیدن پدر و مادرم رفتم زرند
من قبل از ظهر حرکت کردم و یک میسر یک ساعته ونیم هست من باید فردا صبح میرفتم کشیک به جای یکی از همکارانم البته خودم دلم میخواست بیشتر خونه بابام بمونم که خداوند دست به کار شد شب قبل از حرکتم همکارم تماس گرفت گفت من کارم کنسل شده و خودم میام کشیک
یکی دیگه از کارهای خداوند برای من انجام داد این بود که من بابت ایمپلنت دندانم مبلغ ۵ میلیون باید میدادم به مرکز دندانپزشکی ولی امروز که مراجعه کردم تا کارت ملی یم رو بگیرم گفت بدهی شما دو میلیون بیشتر نیست
امروز برای انجام یک سری کارهای اداری رو انجام بدم اومدم اداره کل راه آهن یزد
یه جوری کارها پیش میرفت که من فکر میکردم یه نفر قبل از من اومده هماهنگ کرده یا مثلا مدیر کل راه آهن قبل از من اومده گفته حبیب الله که اومد همه بسیج بشید و کار حبیب الله رو انجام بدید شاید باورتون نشه یک نامه بود که یکی از همکاران من از بافق باید نامه رو امضا میکرد اون رو هم خداوند برای من انجام داد و اون نفر اون موقع اونجا بود من از روی صندلی اولی که نشستم همه اونهایی که من باهاشون کار داشتم به طور معجزه آسایی میآمدند کنار من مثل رئیس اداره مون مثل معاون مالی اداره اصلا وقتی با خدا می ری کارها رو انجام بدی فقط آسانی هستو آسانی همین قدر آسان همین طور که به آسانی تنفس میکنی و دم و باز دم رو ناخودآگاه انجام میدی کارها هم باید همین طور به صورت پیش فرض آسان و راحت انجام بشه
یکی دیگه از کارهای که خداوند برای من آسان کرد این بود که من ده یازده تا بطری عرقیجات از قمصر کاشان خریده بودم که قرار بود برای من پست کنن که بنده خدا با من تماس گرفت گفت یه نفر الان اینجاست که مقصدش بندره قبول کرده که بطریهای شما رو هم بیاره که امروز بطریها رو هم خدا برام رایگان ارسال کرد
خیلی درک خوبی از یاد خدا پیدا کردم که این از مزیت فوق العاده این سایت الهی و نوشتن و خوندن کامنت های دوستان است به امید نوشتنی دیگر در این صفحه
خداوندا سپاس گذارم
خدایا شکرت
استاد عزیز سپاس گذارم
مریم خانم عزیز سپاس گذارم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
سلام حبیب الله عزیز
دقیقا احساست رو میفهمم
وقتایی که شکر گزار هستم و احساسمو خوب نگه میدارم
اگر تماسی میگیرم برای انجام کاری
بقول شما انگار از قبل یکی زنگ زده سفارش منو گرده، انکار میش پیش درخواست تو رو انحام دادن
اگر کاری داری انگار از قبل انجام شده
انگار هنه چیز داره سر میخوره
اینها همش نتیجه احساس خوب و توکل و سپردن کارهاست به خودش
سلام بشما دوست عزیزم حبیب الله ..چقدر اسمتون برازنده نتیجتونه!
دوست عزیزم لطف خداوند شامل حالم شد. که این دو روزی که هدایت از طرف خدا سدم تا به کامنت شما برسم…زندگیم چند مر تعقییر کرده و من بیشتر تسلیم شدن در برابر خداوند و انجام شدن کارها …بیشتر دارم درکش میکنم..
اینم لطف خدا و قدم برداشتن در مدارها هست…
به اندازه ایی که مدارت تعقییر میکنه ،’تو هدایت میشی تا بیشتر درک کنی وجود الهی رو در انجام شدن کارهایت..
از تمام وجودم از شما دوست بهشتیم،’سپاسگزارم ..
سپاسگزار تمام نتایجی که گرفتین و با ما هم صحبت میشین…هستم!
به امید بهترینها برای شما و برای تمامی دوستان بهشتیم..
سلام به فاطمه خانم عزیز خداوند
به خداوندی خدا از اون روزی که این سوال توی عقل کل مطرح شد و جوابهای توش آمد که همش یاد خداوند و نام خدا بود و اعتبار انجام کارها به خداوند داده شد گشایش های در زندگی من شد که باور کردنی نیست
اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿۴۵﴾
آنچه را از این کتاب به تو وحی شده است، بخوان و نماز را برپا دار، یقیناً نماز از کارهای زشت، و کارهای ناپسند باز می دارد؛ و همانا ذکر خدا بزرگ تر است، و خدا آنچه را انجام می دهید، می داند.
فاطمه جان هر کاری انجام میدی از یاد خداوند غافل نشو و اعتبار انجام کارهایت رو به خداوند بده ببین چه کن و فیکونی برات انجام میده
ممنون که برام نوشتی دوباره یاد خداوند برام تکرار شد .
به نام خدای مهربان
سلام دوستان عزیز
اقاحبیب الله عزیز ممنون ازسوال قشنگتون ازخداهدایت میخوام منم هرروزحداقل یک کامنت دراین صفحه بنویسم نمیدونم شکرچی بگم ازکدوم بگم بابامنم ازته ته ته اومدم ازکجا بزاریدبایه تیردونشون بزنیم بصورت شکرگزاری بنویسم الهی به امیدخودت
خداروشکربعداز۱۵سال مصرف موادمخدریک شب سال ۸۵ یه عجزرسیدم وتوحیاط زانوزدم خواستم واجابت کردفردای همان روزتوسط یکی ازدستانش به رفتم ترک مصرف کردم خداروشکر
خداروشکربخاط اینکه بعد۳۵ سال مصرف سیگاردریک بعدازظهردرحین خوردن قهوه توکافی درخواست ترک رسیگاروابرازعجزکردم وهدایت شدم به عقل کل وهدایت شدم به یک کامنت دوستی ومعرفی کتاب ترک سیگاربه اسانترین روش وجالب فایل صوتی گرفتم اومدم اولین فایل پلی کنم همکارم زنگ زدگفت بیا بایدبری جای من یک اسنپ گرفتم ودرمسیررفت وبرگشت فایلهاروگوش دادم وازهمان بعدازظهرکه۷ماه و۲۰روزمگزره دیگه نکشیدم جالب دیگه فراموش کردم بازم خداروشکر
خداروشکربخاطرسلامتی وانرژی که دارم خداروشکراخرین دارورونمیدونم کی خوردم خداروشکربخاطر پاهای قوی که دارم که گاهن ۲۰ کیلومترراه میرم خداروشکربخاطر۲تاچشم سالمم که تا۲سال پیش مطالعه حتمابایدعینک میزدم وهنیشه عینکم روگردنم بود الان دوسال بدون عینک ساعتاکامنت میخونم خداروشکربه خاطرقلب سالمم ۵۲ساله منزم داره کارمیکنه خداروشکر بخاطرکلیه های سالمم خداروشکربخاطردستهای سالمم خداروشکر بخاطربندبندانگشتام خداروشکربه خاطرمغرسالمم که بااین دقت داره کل بدنم رهبری میکنه خداروشکربه خاطرذهن حرف گوشکنم که باهم داریم سکوت کردن ارام ارام تمرین مکنیم وسعی مکنیم اتفاقات اطراف بدون قضاوت فقط نظارگرباشیم (به قول استادتوارامش درپرتواگاهی بایدیادیگیریم گاهی فقط باشیم ونظاره کنیم بی قضاوت مثل اون گل…..)خداروشکربخاطرعشق ورزیدن واقعی به همه چیزوهمه کس که بازم باذهن عزیزداریم درونی وبدون ابرازتمرین میکنیم خداروشکربخاطردرک جدیدم ازکل بدون خداوهمه چیزبودن خدا
خداروشکربخاطر این محیط الهی
خداروشکربخاطرنوشتن این کامنت
خداروشکربخاطرحضوراستادعباس منش عزیزخانم شایسته عزیزوتک تک دوستان تواین مسیر ناب خداروشکربخاطراین مسیر بااینکه هی میخوریم زمین دوباره یادمون میاکه ما“انا لله و انا الیه راجعون”هستیم ازجامون بلندمیشم راه میوفتیم
خداروشکربخاطراشک چشمام که ازاول کامنت همراهیم کرده
درپناه الله
سلام جناب خازنه جان خیلی از خواندن کامنت شما خوشحال شدم و بهتون تبریک میگم توفیقی که کسب کردین رو که حاصل تلاش و خوتست شما و مرحمت بی پایان خداوند بوده انشالله همیشه در مسیر الهی رحمت و برکت و نگاه خدا باشید
به نام خدای مهربان
سلام اقای رستمی عزیزخدامیدونه چقدرخوشحال شدم ازخواندن پیامی که برام نوشته بودی سپاسگزارخداوندی هستم که یک نفربه نام استادعباس منشی لبیک گفت وحمایتش کردتااین غارحراراپایه گزاری کنه تاماهاجمع بشیم دورهم وباتحسین همدیگه مشوقهم بشیم برای ادامه مسیرخداروشکر
اقای رستمی انشالله همیشه نورالله برقلبتون بتابه
استادنازنینم ازشمابینهایت سپاسگزارم خانم شایسته عزیزازشمابی نهایت سپاسگزارم دوستان گلم که ندیده عاشق تک تک تونم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلام به دوستان توحیدیم
صحبتهای بین من رد و بدل شد که براتون می نویسم
حبیب الله اگه هر روز نتوانی یک کامنت از هدایت الله و آسانی که خداوند توی کارت انداخته در این صفحه بنویسی یعنی میخوای بگی خدا امروز در زندگیت حضور نداشته و امروز یاد خداوند نکردی قبلا همش می گفتم چطوری باید همش به یاد خدا باشیم الان این موضوع رو بخوبی درک کردم که یاد خدا همون شکر گذاری همون کارهای که خداوند برای آسان کرده مثل نفس کشیدن مثل دیدن مثل شنیدن مثل گفتگو کردن مثل راه رفتن مثل نوشتن مثل تپیدن قلب
وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
دیدم یه صدای داره میگه اینا رو هم میتونی بنویسی وقتی بعد از چهارده سال رفتی فوتبال شب خوابیدی صبح نمیتونستی راه بری گفتی خدایا چقد صبحها ازخواب بلند شدم و به راحتی راه رفتم فراموش کردم نعمت پاهای سالمم رو گفتم خدایا شکرت
ماه پیش رفتم داندان پزشکی و یک داندان که شکسته بود کشید و بجاش ایمپلنت کرد من دوشب از درد خواب نمی رفتم گفتم نه میتونستم عطسه بزنم نه میتونستم خمیازه بکشم یه شب تا صبح خواب نرفتم گفتم خدایا داندان که نمیدونستم چه نعمتیه
عطسه زدن خمیازه کشیدن رو اصلا نعمت نمیدونستم دیدم واقعا دو روز نمی تونستم خمیازه بکشم و عطسه بزنم پیش خودم گفتم چقدر نعمت بزرگیه
یه شب هم تا صبح توی رختخواب نخوابیدم دیدم هیچ وقت شکر گذار خوابم نبودم
گفتم خدایای که این همه آسانی در نعمت ها برام قرار داده مگه میشه کارهای روزمره منو به خودم وا بگذره
بچه ها هیچ وقت به نعمت خوردن غذا دقت کردین برای اون شکرگذار بودی
هیچ وقت برای نعمت احساس خوب شکر گذار بودی
هیچ وقت برای نعمت احساس بد تون شکر گذار بودی
واقعا خداوند درست گفته بیشتره انسانها فراموشکار هستن و ناسپاس
دوستان کار به این آسانی رو همه فراموش میکنیم
فقط یاد کردن نعمت های خداوند که میشه شکر گذاری
و ورود نعمت و ثروت
انسان وقتی میخواد همه کارها رو به خودش نسبت بده
کارو سخت میکنه
دوستان امشب اومدم یک شکر گذاری از هم زمانی های که خدا برام رقم زده بود براتون بنویسم که این اومد و منم نوشتم
به امید یک شکر گذاری دیگه
در پناه الله قدرتمند شاد و سلامت و ثروتمند باشید
سپاسگزارم حبیب الله عزیز
خمیازه،عطسه،سکسکه،بزاق،عرق،منی،ادرار،مدفوع و……..هم نعمته ،ما در فراوانی بسر میبریم،ما با خدایی طرف هستیم که فقط رحمان و رحیمه، ما با خدایی طرف هستیم که جهان رو مسخر ما کرده.کدوم غذا رو ما بوجود آوردیم.چطور میشه که درختان مختلف در بستر مشترک و غذای مشترک میوه های مختلف میدن.این خدا همه چیز رو مسخر ما کرده از شیر گاو و گوسفند و تمام بدنشون استفاده میکنیم.اکسیژن رو نمیگی چقدر فراوونه و همه استفاده میکنیم و اگر ثانیه ای نباشه خداحافظ ،کلی نعمت داریم اصلا همش نعمته…….پس چرا ما جز خدا فرمانروا و صاحب اختیار میگیریم؟
خدایا عقلمون رو زیادتر کن
سلام دوست عزیزم از خداوند سپاسگزارم که هدایتم کرد به این صفحه الهی و این کامنت های الهی و متشکرم از شما بابت یادآوری نعمت های ارزشمندی که برامون عادی شده و سپاسگزارم 🙏 از همه دوستانی که اینجا هدایت هاشون رو نوشتن و باورم رو قوی تر کردن و متعهد تر شدم که این راه رو با تمرکز ادامه بدم. و اینکه یه حسی بهم گفت این درکم رو اینجا بنویسم وقتی میگیم انا لله و انا الیه راجعون فقط برای موقع مرگ نیست هر لحظه از این وابستگی ها ببرم هر زمان که از دیگران توقعی نداشته باشم و خالصانه بخوانمش اون لحظه لحظه ای هست که بازگشتم دوباره به خودش، ما از خدا هستیم و هر زمان که از همه جا ناامید شدیم دوباره به خودش بر می گردیم
سلام خدمت همه ی اعضای این سایت الان داشتم کامنتا رو میخوندم که گفتم بزار برای بار اول منم بنویسم تقریبا یه ماه پیش وقتیکه رفتم عکس دندونام رو بگیرم باید گوشواره ها رو در میآوردم یه دونه از گوشواره ها رو میزارم تو کیف خودم یه دونش هم دخترم میزاره تو کیفش وقتی اومدیم خونه گوشواره ای که دخترم گذاشته بود تو کیفش گم شده بود حتی رفتیم دوربین ها رو هم چک کردیم ولی فایده نداشت پیدا نشد همون موقع گفتم خدایا سپردمش دست خودت برام پیداش کن باورتون نمیشه بعد ده روز جلو در خونه با تو کوچه پیداش کردم بااین که هر روز وقتی حیاط رو می شورم جلو در خونه رو هم آب میگیرم خیلی عجیب بود برام خدایا شکرت
سلام دوست خوبم
مرسی واقعا ب خاطر سوال بی نظیری که پرسیدی.این سوال کلی ماجرا تو ذهنم زنده کرد که از اینکه ب خدا سپرده بودم نتیجه گرفتم. همینطور از کامنت بچه ها نهایت استفاده رو بردم دلم میخواد جواب های زیادی ب این سوال دادع بشه تا هممون ازش درس بگیریم
اولینش ماجرای مهریه من بود..همسرم ب هیچ عنوان قبول نمیکرد 200تا سکه مهرم کنه وپدرم هم اصلا کمتر از این رو قبول نمیکرد و من این بین خیلی اذیت میشدم هر چیزی که بلد بودم از قانون جذب رو استفاده میکردم جملات تاکیدی تجسم.تغیر باور و…اصلا نمیتونستم حریف ذهنم بشم .یه روز سر شیفت تو حیاط نشسته بودم که خدایا چکار کنم؟دیگه راهی ب ذهنم نمیرسه ..و جواب اومد .فقط بسپرش ب خدا اون میدونه چکار کنه ..فرمان صادر شد خیلی قاطع .من هم کاملا ناخوذاگاه تسلیممممممم شدم خیلی عجیب .گفتم باشه دیگه ولش میکنم ..اصلا باور نمیکنید چقذرررر عجیب همه چی درست شد و همسرم خیلیی راحت قبول کرد ومهریه تعیین شد و با عشق ازدواج کردیم
2با وجود اینکه ما با عشق و اشنایی کامل با همسرم ازدواج کرده بودیم ایشون اوایل ازدواج ب من گفتند از ظاهر من خوششون نمیاد غیر مستقیم البته و من خیلییییی ناراحت بودم .بازهم همون ندای قشنگ الهی اومد بنویس چیزی روکه ک میخوای..و من نوشتم دلم میخواد در نظر همسرم زیباترین باشم و اینطور با من رفتار کنه و نوشتم و کلا فراموشش کردم ..همه چیز دگرگون شد .هیچ مشاور و هیچ عمل زیبایی نمیتونست اینقدر منو پیش همسرم جذاب کنه ..و الان ایشون عاشق ظاهر منه وهمش میگه واقعا چه زیبایی و کلی خدارو ب خاطرم شکر میکنه😎
3بارها شده حرفی رو که نباید بزنم ب زبون اوردم و بعدش فهمیدم اگه این حرف بر ملا بشه چیییییی میشه وکلی دعوا میشه …کلی ترسیده بودم…ستار العیوب گفتم از ته قلبم و کفتم خب دیگه نوبت توئه برو برام حلش کن و خداونذ همه رو براممم حل و فصل کرد
4حتی ازش گاها میپرسم نهار چی بپزم؟شام چی دزست کنم فوری بهم جواب میده
5ازش خواستم کارت ملی م که واقعا معلوم نبود کجا گذاشته بوذم رو پیدا کنه ..و بعد از یه مدت یک جایی پیدا شد که حتی فکرشم نمیکرپم و هیچوقت نمیفهمیدم اونجاس خخخ😂
6بارهاااا ب شکل های مختلف ب من گفته کم برو اینستا گرام بسه دیگه حذفش کن .ببین چقدر الکی وقتتو میگیره .ب جاش تجسم کن اتفاقات مورد علاقتو .یا بشین کامنت بخون ..اینطوریم باهام حرف میزنه
7من پرستارم و با وجود اینکه 5سال سابقه دارم ولی از رگ گیری که پروسیجر اصلی پرستاری هست میترسیدم و خیلی ضعیف بودم گفتم خدایا چکار کنم ..گفت تو حس ترحم داری نسبت ب مریضت از اینکه اذیتش کنی ترس داری و وقت رگگیری تمرکزتو از دست میدی .ب این فکر کن اگر نتونی رگشو بکیری بیشتر اذیت میشه پس ترحمو کنار بذار و قاطع باش…اخه خدایی جز خدا جونی کی اینطور جواب میده؟؟؟و من این باورو اصلاح کردم والان خیلیییی بهتر از گذشتع رگ میگیرم
بنام خداوندی که گفت ((ادعونی استجب لکم)) از من بخواهید شما را اجابت میکنم،
بنام خداوندی که هر آنچه دارم از آن اوست….
سلام خدمت شما دوستان عزیزم بالخصوص حبیب الله عزیز که این صفحه الهی را ایجاد کردند،،
این کامنت را در حالی مینویسم که قبل از این با خود عهد کرده بودم تا زمانی که نتایج رویایی ام را نگرفته ام ، کامنتی در سایت ننویسم براین که میخواستم بیشتر عمل کنندهی خوب باشم تا گویندهی خوب، اما برای اینکه ایمان خودم از مثال های دوستان زیاد شد و نتیجه گرفتم شاید کوچک ،، اما بخاطر اینکه ایمان خودم بیشتر شود و کسانیکه این کامنت را میخوانند مینویسم.
از زمانیکه این صفحه ایجاد شد من را خداوند متعال هدایت کرد به این صفحه روحانی، از روزی که این صفحه الهی ایجاد شد من هر روز کامنت دوستان را میخواندم و اشک از چشمانم سرازیر می شد، تا اینکه خداوند برایم الهام کرد پس چرا تو از من چیزی نمیخواهی اولش با خودم فکر کردم و هزار نجوا آمد نه نمیشه مثلاً چی میخواهی ، چون در جریان امتحانات دانشگاه بودم گفتم خدای عزیزم تا قبل از تعطیلات دانشگاه از تو ۳۰۰ دالر آمریکایی میخواهم چون من محصل هستم و شغل ندارم این قدر پول برایم کمی دور از واقعیت بود، بگذریم من این را خواستم از خداوند مهربان و در نوت گوشی ام با تاریخ دقیق ذخیره اش کردم و تمام،
اما هر روز کامنت های این صفحه را میخواندم سپاسگزاری می کردم و کمی به خدا ایمان و باورم بیشتر شده بود برای همین به این خواسته نچسبیدم و رها بودم،،،
بعضی اوقات نجواهای شیطان می آمد نه تو چی نوشتی یک چیزیکه کاملاً غیر منطقی است مگه میشود تو حتی شغل هم نداری اما من سریع ذهن ام را کنترول می کردم و مثال های دوستان را از این صفحه برایش می آوردم تا خاموش شود.
تاریخی که من این خواسته را نوشته بودم ۱۴۰۳/۵/۶ بود و گفتم خدایا تا قبل از تعطیلات من این مبلغ را میخواهم امروز دقیقاً تاریخ ۱۴۰۳/۵/۹ است و تنها با گذشت ۳ روز ،، آن هم زمانیکه من از نزدیکی با خدا لذت میبردم و رها بودم دقیقاً مبلغ ۳۰۰ دالر آمریکایی ، توسط دستی از دستان خداوند از جایی که حتی فکرش را هم نمیکردم برایم فرستاده شد وقتی که پیام این مبلغ را دیدم شوکه شدم،، نه برای اینکه مبلغ زیاد است یا کم برای اینکه قانون خداوند متعال(( ادعونی استجب لکم)) درست است فقط ما باید باورش کنیم.
یک صدایی از درونم گفت پس برو حالا بنویس در صفحه الهی ، نجواهای شیطان آمد و گفت نه نه تو که گفتی من نمی نویسم، گفتم خدایا برایم نشانه بفرست ((برای خودم یک نشانه گذاشته بودم)) زمانیکه نشانه ها را دیدم دوباره نجواه ها آمد نه نه دگه گفتم بلی و نوشتم.
یا هم نتیجهای که همین چند هفته پیش گرفتم یکی از اهداف امسال ام این بود که امسال یک لبتاپ خوب میخرم،،
چهار ماه گذشت و اتفاق نمی افتاد تا زمانیکه من تجسم کردم و از خداوند متعال خواستم و دیگر به آن نچسبیده ام به خدا توکل کردم و رها بودم ،
باورم نمیشد فقط با گذشت چند هفته پول را خداوند از جایی باور نکردنی برایم جور کرد ومن از چیزی که میخواستم،،، خداوند به مراتب بهتر از خواسته ام را بریم محقق ساخت.
و اما حدود ۳ یا ۴ سال پیش من دستگاه بازی ps4 را دیدم اما چون خیلی قیمت آن بالا بودم و من هم آن زمان قوانین را بلد نبودم، اگر چه خیلی میخواستم داشته باشم اما چون باور های مخربی زیاد داشتم اتفاق نیفتاد تا همین چند ماه پیش که کمی روی باور هایم کار کردم طوری خداوند متعال برایم محقق اش ساخت،، حتی زمانی که رفتم خریدش باورم نمی شد که زمانی برایم رویا بود و حالا فقط با باور کردن ،، خداوند برایم خلق کرد.
و هزاران نتایجی که گرفتم و حالا یادم نیست ،هر چه فکر کردم یادم آمد هر وقت از خداوند چیزی را خواستم خداوند برایم اجابت کرد اگر زود چون ناخداگاه قوانین را اجرا کرده بود و اگر دیر چون باور هایم ایراد داشت.
این های بخشی از نتایج ام بود تا اینجایی که روی باورهایم کار کردم و نتیجه گرفتم .
بینهایت از خداوند متعال سپاسگزارم برای اینکه من را به این سایت روحانی هدایت کرد وهمچنان سپاسگزاری میکنم از استاد عزیزم ، خانم شایسته عزیز و تمام دوستانیکه از نتایج شان می نویسند تا ایمان ما و خودشان بیشتر شود.
انشاءالله بزودی با نتایج عالی برمیگردم این هم رد پای من….
احمدسعید نصرت ،، کابل ،،، افغانستان….
بنام خدایی که حواسش به همه چی هست حتی اگه ما یادمون بره
سلام به روی ماهت احمد سعید عزیز
سپاسگزارتم که نوشتی و لذت بردم از بندگی کردن و تسلیم بودنت
نوش جانت تمام نعمت هایی که خداوند وهاب بهت عطا کرده
چون قبل از خوندن کامنت ها ۳۰۰ دلار گذاشتم تو کیف پولم و از این همزمانی لذت بردم برات نوشتم که بگم این خدا میداند و ما نمیدانیم
فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
خدا میگه برای من مثال نزن و هی نگو آخه چطوری ؟؟
برای اینکه من میدانم و تو نمیدانی
خدایا مرا مسلمان کن و مسلمان بمیران
قطعا که این صفحه رو خدا راه انداخت تا در این لحظات مومن تر عمل کنم
خدایا خیلی مخلصم
بنام خداوندی که همیشه بنده های خود را هدایت می کند.
سلام بر بنده توحیدی خداوند خانم سارای عزیز.
من همیشه کامنت های زیبای شما را می خوانم،
با اینکه رشته تحصیلی من بخش دینی است اما شما چنان استدلال زیبای از قرآن می کنید که من محوی کامنت های شما میشوم و هر زمانیکه کامنت شما را میخوانم، به خدا میگویم خدایا خودت به این بندهی زیبایت تمام خوشی های دنیا را نصیب کن بیبین چقدر دل من را به سوی تو سوق داد بیبین چقدر درک عالی داشت پس هرچه میخواهد برایش نصیب کن.
همیشه از کامنت هایت لذت میبرم.
برایت تمام زیبای های دنیا را خواهانم همیشه شاد، سالم، ثروتمند و در پناه خدا باشی.
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
سلامممم سعید جان خوب هستی ؟؟؟
میدانی چقدررر لذت میبرم وقتی میبینم همه یکجا پیشرفت میکنیم و دیدگاهی ما نسبت به زنده گی تغییر میکند
میدانی سعید عزیز
این بار دوم هست که به این کمنت زیبایت هدایت میشوم
چند خواسته دارم از خداوند و دو شب هست برای زهنم منطقی میکنم
امشب هدایت شدم به کمنت خودت
چقدررررر زیبا نوشتی
ایمانم خیلییی قوی شد
ما از جای که فکر نمیکنیم خدا برآورده میسازد خواسته های مان را !!!!!!!
میدانی سعید جان
زهن ما خیلیییی محدود هست
امشب با خودم جرنال داشتم
مینوشتم از قدرت خداوند بزرگ
میدانی چی نوشتم ؟!!!!!!
خدای که آسمان ها و زمین را افریده و به زیبایی اونا را مدیریت میکند آیا برایش سخت هست که خواسته های من را برآورده بسازد ؟
میدانی همین که گفتم مدیریت زمین و آسمان ها وااااای چقدرررر گریانم گرفت که من چقدررر مشرک هستم بیبیین خدایی که آسمان ها و زمین را به زیبایی مدیریت میکند
آنچه که میان زمین و آسمان هاست همش تحت فرمان اوست
باز نمیتواند چند خواسته ناچیز من را برآورده کند
من که از خودم نخواستیم از خالق کیهان خواستیم
من که به چگونه و چطوری اش کاری ندارم
به من چی ؟
خودش میداند از چی طریق
خواسته های من برای خدا تشله بازی هم نیست
او خالق تمام کیهان هست
او خدای شکست ناپذیر هست
اوست که هر لحظه نیاز همه بنده گان را برآورده میکند
میدانی زیاد زیاد زیاد لذت بردم از نوشته ات
سعید عزیز بنویس زیاد بنویس
همین این ها رد پا برایت میماند تا بیبیینی چقدرر رشد کردی
امشب خودم به کمنت های یکسال قبلم هدایت شدم خدا شاهد هست چنان ذوق کردم از رشدم از پیشرفتم از آگاهی هایم از شعورم از درکم
از نگاهم
خیلیییییییی به خودم افتخار کردم
و ناخودآگاه با احساس خوب گفتم به خودم گفتم دمت گرم پاکیزه جانم که این قدر متعهد هستی و همیشه در حال پیشرفت
دمت گرم که هستی و عاشقانه روی خودت کار میکنی
از خداوند بهترین ها را برایت میخواهم سعید عزیز
انشالله همیشه غرق احساس خوب و عشق خدا باشی
ممنونم که نوشتی عزیز دل خدا
بنام آنکه انسان را در بهترین شکل آفرید،
زمین و آسمانها را مسخر وی کرد
و همواره خواسته های او را اجابت میکند.
سلام و درود به خانم بارکزی عزیز امیدوارم هستم هر جا هستید خوشحال و در عشق با خدا غرق باشید.
حدود ۸ و یا ۹ ماه میشود که کامنت های شما را دنبال میکنم و از مطالعه آنها لذت میبرم ، از اینکه بعضی اوقات غبطه میخورم که من هم مانند شما با خدا عزیزم عشق کنم، از این که بعضی اوقات آگاهی های شما به من کمک میکنند تا در مسیر درست قرار بگیرم، از این که درک شما از قوانین باعث می شود من بیشتر تمرکز کنم و روی خودم کار کنم و…..
تقریباً اکثریت روزها بعد از این که از خواب بیدار می شوم، بعد از خواندن قرآن کریم، مبایل ام را برمیدارم و ایمیل هایم را چک میکنم که آیا خانم بارکزی عزیز کامنتی در سایت گذاشتند ویا خیر ؟ اگر کامنتی گذاشته بودید آنها مطالعه کرده و بعداً به کار های روزمره ام رسیدگی میکنم و اگر کامنت شما نباشد یک بار حتماً سایت را چک میکنم.
اما اگر برویم به سمت قانون بلی اکثریت اوقات ما انسان ها فراموش میکنیم به قول استاد عباس منش انسان از نسیان به معنی فراموش کار است .
همیشه برای من ای که در واقع از یک مدرسه دینی فارغ التعلیم شدیم سوال بود که چرا خداوند همیشه یک رفتار را تکرار میکند؟ چرا قصه پیامبران بارها به شکل های متفاوت تکرار میشود؟ تا اینکه خدا را هزاران بار شکر هدایت شدم به این سایت الهی و بعد از اینکه استاد قوانین خداوند را تشریح کردند و گفتند که انسان همیشه فراموش کار است تازه فهمیدم که قانون خداوند همیشه ثابت و یکی است چنان همیشه خداوند متعال در قرآن تاکید میکند که به سنت (راه و روش) خدا تبدیلی نمییابی،
بلی ما انسان ها فراموش کار هستیم نتایج کوچک را نمیبینم، سپاسگزارش نمیباشیم و دچار روزمرگی می شویم چیزیکه همیشه برای من مشکل ساز بوده است اینکه همیشه فراموش
میکنم نتایج از کجا آمد، چه باعث این نتایج شگفتانگیز شد و……
با اینکه همیشه کوشش میکنم در مسیر باشم اما نجوا ها هستند،
که با کمک خداوند متعال و حرف های استاد و کامنت های شما عزیزان( بالخصوص کامنت شما خانم بارکزی عزیز) سعی میکنم در این مسیر زیبا تا آخر عمرم بمانم.
البته که کامنت های شما عزیزان تأثیر گذار است اما با این حال من شخصاً ترجیح میدهم شنونده خوب باشم و عمل کنم.
در نهایت تشکر از کامنت های زیبایت، راستی فعلاً هم انترنت ام را روشن کردم برای اینکه صبح چند کامنت زیبایت را مطالعه کردم اما چون از کامنت شما هدایت شدم به کامنت های دوستان دیگر نشد تمام کامنت هایت را مطالعه کنم حالا بعد از نماز به خودم گفتم بگذار
کامنت خانم بارکزی را تمام کنم به محض اینکه اپلیکیشن ایمیل را باز کردم دیدم که پیام شما آمده و از هم زمانی های خداوند مهربان بسیار خوشحال شدم.
خداوند را هزاران بار شکر که من را هدایت کرد به این سایت و افرادی امثال شما.
اگر چه کامنت ام طولانی شد اما بگذار این را نیز برایت بگویم😊 بلی خانم بارکزی عزیز چون کامنت های شما را مطالعه میکنم من هم روند پیشرفت شما را روز به روز میبینم و تحسین میکنم. باز هم بنویسید تا ایمان ما و شما روز به روز قوی تر شود.
تشکر از اینکه برایم نوشتی از خداوند متعال میخواهم همیشه شاد، سالم، سرحال، ثروتمند و شعادتمند باشی و به تمام خواسته هایت برسی 🤲
راستی عکس پروفایلت هم خیلی زیباست اگر اشتباه نکنم سالگیره خواهر زاده ات بوده به هر حال اگر چه گذشته باز هم از طرف من نیز برایش تبریک گفته و یک بوس تقدیم اش کن.
سلام به دوستای خوبم ،من میخوام این سوال رو متفاوت جواب بدم ..من میخوام از کارهایی که بخدا سپردم بنویسم و رها کنم . و بعدها بیام این نوشته رو بخونم و یادم بیاد چقدر به خدا سپردم
خداوندا من از تو هدایت میخوام برای محل کارم و به تو سپردمش خودت درستش کن …تو درست کنی برام زیباتره
خداوندا من پسرم رو به تو سپردم براش دوست و رفیق شو وتنهاش نذار و هدایتش کن ..براش خواهر و برادر شو دوست خوب شو .هدایتش کن …اونو به تو میسپرم خودت مراقبش باش
خداوندا برا روابطم اعم از خانوادگی. محیط کار .زناشویی خودت وکیل باش و کمکم بده تا به بهترین وجه ممکن حل بشه
خداوندا شغل دومم رو به تو سپردم خودت هدایتم کن
خدایا کمکم کن یه منزل خوب تو مشهد یا تهران بخرم
خدایا مدرسه ی بچم رو به تو سپردم خودت کمکم کن مهربان
و کلا زندگیم رو به تو میسپرم خودت بهم کمک بده
دوست دارم خدای عزیزم ۹.۵.۱۴۰۳
بنام خدای وهاب وروزی دهنده ی بی منت
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته
و اقا حبیب الله عزیز
راستش چند وقت بود که میخواستم از نتایجم بنویسم و تنبلی میکردم
اما امشب که همسر گلم این کامنت و برام فرستاد و سوال و جواب های دوستان و خوندم گفتم حتما باید امشب بنویسم تا حال خودم و بقیه بهتر بشه و یه رد پا هم از خودم بزارم تا یادم نره که هرچی دارم از خداست
من حدودا سه سال پیش با استاد و سایت از طریق همسرم آشنا شدم
اون زمان بدلیل شروع پندمیک شغل دومم که کار توی اژانس بود و به اجبار کنار گذاشتم و اون اجبار همزمان شد که هدایت بشم به اموزه های استاد و مشاور املاک در روستای محل زندگی خودمو افتتاح کنم
اون زمان به یاری خدا و فایل های رایگانی که ازاستاد میشنیدم کارمو با یه مغازه اجاره ای با امکانات کم یعنی جوری که مبلمان مغازه رو یکی از همسایه ها بهم داد که میخواست اونا رو دور بندازه شروع کردم چون میدونستم وشنیده بودم از استاد که باید با اون چیزی که دارم شروع کنم
خلاصه کارمو شزوع کردم و از اون جایی که خیلی دوست داشتم محصولات و بخرم یه روز همسرم صبح گفت اگه امروز قولنامه نوشتی دوره دوازده قدم و میخریم و اینو یه نشونه گذاشتیم و من همون جا گفتم خدایا من میخوام این دوره رو بخرم و خودت برام جورش کن و همون روز من یه قولنامه نوشتم و به صورت معجزه وار کمسیونی که گرفتم دقیقا قیمت قدم اول بود و وقتی به خانمم گفتم ساعت ها اشک شوق ریختیم و دوره و خریدیم و شروع کردیم با ایمان بیشتر روی خودمون کار کردن
بعد این موضوع من و همسرم خیلی دوست داشنیم به شهر بریم و اونجا زندگی کنیم چون توی روستامون مدرسه و مراکز اموزش خوبی برای بچه هامون وجود نداشت و من با اینکه یک ماه از مدارس گذشته بود و پسرمو توی مدرسه روستا ثبت نام کردیم با اینکه پولی برای رهن نداشتیم با همسرم شروع کردیم به گشتن دنبال خونه توی شهر نزدیک روستا و من همونجا دوباره بخدا گفتم من دوست دارم برم و تو باید برام خونه جور کنی و باز هم خدا معجزه کرد و یه وام بیست و پنج میلیونی خانوادگی که نزدیک به پنج سال بود قسط میدادم و به من نیوفتاده بود به من افتاد و دقیقا یادمه وقتی مسئول وام زنگ زد و گفت اینترنت قطعه که توی گروه مراسم قرعه کشی انلاین و برگزار کنیم و اگه میخواید یکساعت دیگه بیاین خونمون برای قرعه کشی من با باور بهش گفتم من نمیام مراسم ولی شماره همراه من و دم دست داشته باش چون وام این ماه به من میوفته و این حرف ها رو خدا داشت میگفت و دقیقا یکساعت بعد زنگ زد و گفت وام به شما افتاد و دوباره اشک شوق و من و خانمم جاری شد وخیلی سریع به خانمم گفتم باید طلاهاتم بفزوشیم و بریم یه خونه رهن و اجاره کنیم و دو روز بعد نوی دیوار یه خونه توی محله عالی توی شهر پیدا کردیم و با کرایه عالی رفتیم ساکن شدیم و خیلی چالب بود برام چون مدرسه نزدیک خونه بود و رفتم برای ثبت نام پسرم و مدیر مدرسه گفت یه هیچ وجه ثبت نام نداریم چون کلاس ها پره من و همسرمم چون میدونسنیم قانون چیه مثل قبل از کوره در نرفتیم و شروع کردیم به توجه کردن به نکات مثبت مدیر مدرسه و مدرسه وبعد ناظم مدرسه گفت برین اداره اموزش و پرورش تا ازاونجا به مدیر بگن و کارتون حل بشه وقتی رفتم اموزش پرورش اونجا هم گفتن راهی نیست و خود مدیر تصمیم میگیره بعد داشتم از اداره بیرون میومدم که یه اشنایی رو دیدم و پرسید اینجا چی میخوای قضیه رو براش گفتم و اونم گفت مدیر اونجا اصلا زیر بار نمیره و تنها راهش اینه بری التماس و گریه زاری کنی تا دلش رحم بیاد همونجا گفتم خدایا خودت جورش کن من که اهل التماس نیستم من تسلیمم و فرداش رفتم پرونده پسرم و گرفتم و اومدم رفتم پیش مدیر مدزسه و مدیر مدرسه تا منو دید گفت خوب که اومدید و یه جا توی کلاس باز شده و ثبت نامش کرد
توی همین مدت یکسال کلی معجزه ریز و درشت دیدم و به یاری الله مبلمان خونمو با فرش که دوازده سال نتونسته بودم عوض کنم به صورت نقد عوض کردم و کلی وسیله برای خونم خریدم
توی این مدت یه اتفاق های توی معاملات میوفتاد و یه پول ها و مشتری هایی از جاهای مختلف به سمتم سرازیر میشد که تعریف کردن هرکدومشون ساعت ها طول میکشه
مثلا مشتری که من زمینش و فروختم و کمسون دو میلیون میشد خودش ده میلیون زد بحسابم
یا خریدار و فروشنده خودشون همدیگه رو توی دیوار پیدا میکردن و به با هدایت الله میومدن تا من قرار دادشونو بنویسم و بعد هم میشدن مشتری خودم
یا مثلا وقتی که صاحب مغازم گفت باید مغازه رو خالی کنید با هدایت الله و توجه من به زیبایی ها و سپاسگزاری و تسلیم بودن یه تکه زمین تجاری بنیاد مسکن که متولی زمین های روستامون بود به من پیشنهاد داد و مغازه ساختم و همونجوری که تجسم میکردم بعد دوسال توی مغازه خودم بودم خیلی شیک و مجلسی به قول استاد
یا وقتی که سر سال صاحب خونه گفت باید خونه رو خالی کنید خیلی سخت بود برام و جای دیگه هم پول پیش زیادی میخواست اما بازم صبح ها میرفتم کوه و باخدا حرف میزدم و ازش میخواستم کمکم کنه و باز معجزه شد و یکی از اشناها مبلغ پول رهن و داد و گفت این هدیه از طرف من و باز اشک شوق من و همسرم جاری شد و یه خونه بهتر و زیباتر گرفتم و رفتیم
و به لطف الله همیشه پول دارم و منی که همیشه توی خرج خونه و زندگی میموندم الان جوری شده که پس اانداز دلاری دارم و در همه زمینه ها رفاه زندگیم بهتر شده و به قول استاد چرخ زندگیم راجت تر میچرخه و باز به قول استاد که میگه چندسال بعد میفهمین که من چی میگفتم خداروشکر الان تقریبا فهمیدم استاد چی میگفت
وباز به لطف الله امسال نشونه گذاشتیم و روز پنجم عید من معامله نوشتم و دوره روانشناسی ثروت و خریدم
و به محض شروع دوره یکی از کسایی که توی معاملات منطقه پای ثابت هست و همه ی مشاورین املاک دوست دارن باهاش کار کنن و یه جورایی خودشونو میچسبونن بهش و حتی به منم پیشنهاد میکردن برو توی دست و پاش تا به یه نون و نوایی برسی ولی من باز هم به لطف الله و آموزش های استاد پیش خودم میگفتم اگه به قانون باور داری روی خودت کار کن اون خودش میاد و به شکلی جادویی خدا هدایتش کرد به سمت من و دوتا معامله بزرگ براش انجام دادم و کمسیون خوبی گرفتم و دقیقا به لطف الله توی این موضوع خیلی ایمانم رانشان دادم و تسلیم بودم که بقیه میگفتند لااقل شمارشو داشته باش بعد پیش خودم میگفتم اون باید از من شماره بگیره و روزی که برای اولین معامله به بنگاه من امد گفت یه تک زنگ بزن تا شمارت برای من بیوفته من گفتم شماره شمارو ندارم و اون تعجب کرد و خودش شماره منو گرفت و به من تک زنگ زد و همه ی این کارها را خدا انجام دا د
به لطف الله در این مدت به طور معجزه اسایی همسرم صاحب یک تکه زمین کشاورزی شد که الان دارم کارهاشو میکنم و میسازمش
به لطف الله برای پسرهام ایکس باکس خریدم گوشی خریدم و کلاس های اموزشی میبرمشون و پسرم توی تیم بسکتبال شهرمون انتخاب شده
یه لطف الله همسرم با استفاده از آموزش های استاد مدرک مربیگریش و گرفته و خیلی موفق توی کار و ورزشش هست
به لطف الله خودم بیماری سنگ کلیه داشتم که دوساله به کل خوب شده و اثری ازش نیست
و تمام این نتایج و خودم حس میکنم با پوست و گوشت و خونم که وقتی اتفاق افتاده که من تسلیم پروردگارم بودم و خیلی جاها هم که من روی مغز خودمحساب کردم
اتفاقات اونجوری که من میخواستم نشده
و یه خواهشی دارم ازتون کسایی که این کامنت و میخونین بخدا این قوانین که استاد میگه عین واقیعت هست و قبولش کنید چون من انقدی که باور کردم نتیجه گرفتم و خدا میدونه چقد میتونه بهتر بشه اگه من با ایمان بهتری این مسیر و ادامه بدم
البته خیلی اتفاقات دیگه افتاده که حالا فراموش کردم ولی همین قد بگم که من زندگیم 180درجه نسبت به قبل بهتر شده منی که یادمه پول پنیر نداشتم بخرم یه پنیر خامه ای کوچک میخریدم برای چندروز منی که توی یه سوییت بالای خونه پدر خانمم زندگی میکردم که حتی کولر هم نداشتم ولی به لطف الله الان برای مغازم کولر گازی دارم.
الان که گفتم کولر گازی دوست دارم اخرین باری که کارو بخدا سپردم و تسلیم شدم هم براتون بگم.
مغازمو که ساختم کولر نداشتم و پولی هم برای خرید کولر برام نمونده بود و به خودم هم قول داده بودم که قسطی نخرم و فقط یه پنکه داشتم ولی واقعا جواب نمیداد و گرم بوذ و هر کدوم از دوستانم میومدن و میگفتن ما اشنا داریم بیا بریم چکی بردار و منم میگفتم چک ندارم و حتی یکیشونم پیشنهاد داد چکش و من میدم و من باز قبول نکرذم و با همون پنکه سر میکردم و با اینکه گرم بود و حتی باد گرم میزد تو صورتم ولی یه روز دفترمو برداشتم و نوشتم خدایا من کولر گازی میخوام و ببین حتی جای کولر هم گذاشتم توی مغازه و خودتم میدونی من چکی و قسطی هم نمیخوام خودت برام اوکیش کن و باز هم معجزه شد و فردای اونروز یه معامله انجام دادم و مشتری که برای نوشتن قولنامه به بنگاه اومده بود گفت اینجا چقد گرمه منم گفتم تازه مغازه رو ساختم و هنوز کولر نخریدم و اون گفت من یه کولر گازی و یخچال کوچک دارم میخوام بفروشم و همون یخچال و کولر گازی شد کمسیون معامله اون شخص که خدا هدایتش کرد به سمت من…
خدایا شکرت
ممنون که وقت گذاشتین و خوندین
امیدوارم کمک بشه به خودم و بقیه دوستان
خیلی خوشحالم که توی این مسیر هستم و همیشه از خدا میخوام ایمانم و قوی تر کنه تا توی این مسیر محکم تر قدم بردارم
خدا نگهدارتون باشه
بنام خدایی که همه چیز میشه همه کس را به شرط ایمان
الان داستان دوستم یادم افتاد که خدا براش همه چیز شد
دوستم یه خانوم متولد ۵۷ هست که ی دختر متولد ۷۵ داره و دوبار از شوهرش طلاق گرفت
بار دوم که طلاق گرفت دخترش ۱۸ سالش بود
دخترش بدون هیچ پشتوانه یی تنها رفت ترکیه و شروع به کار کردن کرد ، مادرش هم دوسال بعدش رفت ترکیه پیش دخترش و کل زندگیشون یه ساک لباس بود
چند سال بعدش دخترش کاراش درست شد رفت کانادا و مادرش که دوست بچه گی منه برگشت ایران چون زندگی تو ایران و دوست داشت
این خانوم دیپلم هم نداره چون خیلی زود ازدواج کرد و ظاهر خیلی خیلی معمولی هم داره ، حمایت خانواده ام که صفر
وقتی برگشت خداوند چنان کمکش کرد که طی دو سال یک خونه ویلایی تو گلشهر کرج خرید
حقوق دلاری داره الان ، ماشین و امکانات در حد عالی و هر وقت هم بخواد سفر میره ، تازه دختر کار اقامت کانادا هم براش درست کرد منتهی خودش ایران و دوست داره
وقتی تسلیم هستی و از بی کسی و نداری به خدا پناه میبری
خدا تنهات نمی زاره
از راه هایی نعمت و در زندگیت جاری میکنه که تمام عالم انگشت به دهن میمونن که چی شد !!!!!
پول میخوای از صاحب گنج های آسمان و زمین بخواه
رابطه قشنگ میخوای از صاحب قلب ها بخواه
سلامتی میخوای از کسی که جسمت و خلق کرده بخواه
اصلا ما دنبال چی هستیم که در خدا پیداش نمیکنم که به غیر خدا متصل میشیم ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم ؟؟؟؟؟
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر کنم !!!!!!!!
سلام سارای عزیز و زیبا
چند روزی میشه که دارم کامنتهای این صفحه رو میخونم و کامنت شما که فوق العاده هست چقدر زمان مناسبی دیدم چون منم دوسدارم طلاق راحت بگیرم ۳۹ سالمه و دخترم ۱۸ سالشه ولی فکر نداشتن خونه ترمزمه .. ممنونم که هستی و کامنتهای زیبات که معلومه از عمق وجودت میاد راهنمای مسیرم شده . امشب پروفایل شما رو ذخیره کردم هر پیامی میذاری برام ایمیل فرستاده شود
سلام سارا عزیز
چطور میشه دوستت این همه نعمت از خدا میگیره و من نمیتونم؟فکر کنم دلیلش یه چیزِ که دوستت فقط خدا رو تو ذهنش داره و من نه.
چه خوبه همیشه خودمون رو بی کس و بی یار بدونیم و فقط و فقط خدا رو فرمانروای عالم بدونیم نه در زبان و حرف بلکه در قلب و عمل.
خیلی سپاسگزارم از متن توحیدیت
سلام سارای مثبت و عزیز؛ سپاس برای خدایی که دوستانی مثل شما رو تو مسیرم قرار داد؛ بله قطعا با خدا همه چی ممکنه ؛ یادمه سالها پیش زمانی که خیلی مادی گرا و منطق گرا بودم با یاس و نا امیدی به دنیا نگاه میکردم و با خودم میگفتم که آخه این همه مردم این همه جمعیت این حجم عظیم از افراد و خواسته هاشون یعنی خدا صدای همه رو تو این هیاهو چطور میخواد بشنوه و کمکشونکنه و افکاری از این قبیل تا اینکه همون روزا اتفاقی یک روز یه مطلب علمی راجع به اثر انگشت خوندم که اثر انگشت یک ویژگی انحصاری و برای هر کس مختص خودشه و نه قبلا کس با اثر انگشت مشابه کس دیگه به این سیاره وارد شده و نه الان هستش و نه بعدها خواهد آمد و همینشد اولین نشانه برام که بفهمم همه ما همیشه تحت حمایت ؛ هدایت و نظارت خالقمون که هوش برتر هستش هستیم و حتی خیلی وقتا قبل تر از اونکه بهش خواسته هامون رو بگیم و حتی لزومش رو بفهمیم دست به کار میشه برای بهره مند کردنمون به قول شاعر : که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی.
براتون و برای همه دوستام بهترین ها رو از الله یکتا آرزو میکنم

