داستان سناریو نوشتن که یکی از تمرینات دوره قانون آفرینش برای «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه» میباشد، از این اساس شکل میگیرد که
از آنجا که زندگی ما توسط فرکانسهای مان خلق میشود، یکی از راههایی که به ما کمک میکند تا آگاهانه کانون توجهمان را از ناخواستهها منحرف و متمرکز بر خواستههامان نماییم، این است که با نوشتن جزئیات فراوان درباره آن خواسته و توجه به آن، به احساس خوب برسیم.
افراد زیادی که می خواهند از این اصل برای خود یک تمرین مثل سناریو نویسی بسازند، بیشتر از آنکه تمرکزشان بر اجرای این اصل باشد که: برای رسیدن به یک خواسته، باید با آن خواسته همفرکانس بشوی،
اصل و اساس را کاملاً فراموش کرده و به حاشیه میچسبند. یعنی مرتباً میپرسند:
باید به کلمات را به زبان حال بنویسم یا گذشته؟
باید حتماً سپاس گزاریام را هم بنویسم؟
تا کی باید این تمرین را انجام دهم؟ …
از چه عبارتهای تأکیدی استفاده کنم؟
تا چه حد جزئیات را شرح دهم ؟
و سوالاتی از این دست.
برای پاسخ به این سوالات، لازم است ارتباط این تمرین را با بزرگترین و سادهترین قانون کیهانی یعنی قانون فرکانس درک کنی. تنها در این صورت است که در این باره دیگر هیچ سوالی برایت بوجود نمیآید.
ما در جهانی فرکانسی زندگی میکنیم. پس جهان به کلمات نوشته شدهات، کاری ندارد. آنچه برای او مهم است، فرکانسی است که هنگام نوشتن این کلمات ارسال میکنی.
جهان مثل یک دستگاه است که ورودیای را دریافت و بر اساس آن، خروجی مشخصی به تو ارائه میدهد. ورودی این دستگاه، فرکانسهای توست و خروجی این دستگاه، تبدیل آن فرکانسها به شکل اتفاق و تجاربی همجنس با آن فرکانسهاست.
یعنی جهان هیچ دخل و تصرفی در آن فرکانسها ندارد، تمامش همان است که خودت فرستادی. فرکانسهای تو حاصل باورها و کانون توجه توست. همهی ما در هر لحظهای که بیدار هستیم، در حال ارسال فرکانس هستیم و نکته اساسی که باید از خود بپرسی این است:
حالا که در جهانی زندگی میکنم که فقط به فرکانسیم واکنش نشان میدهد، چگونه فرکانس خواسته هایم را ارسال کنم؟
نوشتن سناریو میتواند راهی برای تنظیم فرکانسهای هماهنگ با خواستهات باشد. زیرا همانگونه که از نامش پیداست، سناریو یعنی تبدلی یک اتفاق به شکل کلمات و جملات.
فرض کن شما یک کارگردان هستی و میخواهی ماجرای رفتنت از خانه تا فروشگاه را بنویسی به گونهای که بازیگر آن نقش با خواندن آن جملات دقیقاً بتواند آن ماجرا را اجرا کند، بدون آنکه سوالی از شما بپرسد.
پس باید ماجرا را با تمام جزئیان بنویس به گونهای که بودن در آن فضا تو را به احساس خوب برساند. در واقع هدف از پرداختن به جزئیات، وسیلهای است برای تمرکز بر خواسته و بیشتر ماندن در احساس بهتر.
مهفوم سناریو نوشتن یعنی دیدن نکات مثب یک موضوع و تمرکز بر آنچه که رخ دادنش را دوست داری. در واقع تو با این وسیله از این خاصیت جهان که به فرکانسهایت واکنش نشان میده، آگاهانه به نفع خودت و در جهت رسیدن به خواستهات استفاده میکنی.
پس هر اتفاقی را که میخواهی برایت رخ دهد، برای خودت کارگردانی کن. زیرا در این جهان فرکانسی، ذهن فرق میان رؤیا و واقعیت را نمیداند. به این دلیل که فرکانس هر دوی آنها یکسان است.
یعنی چه شما تصویر کاملی از 10 دقیقه رانندگی با ماشین دلخواهت را در ذهنت بسازی و چه در واقعیت با همان ماشین به همان شکل و در همان خیابانها رانندگی کنی، دقیقاً برای جهان یک فرکانس را دارد و هیچ تفاوتی میان آنها احساس نمیکند و در نهایت یک نتیجه که تجربه لذت رانندگی با ماشین دلخواهت را وارد زندگیات میکند.
حالا که در چنین جهانی هستی که تنها به فرکانسهایت اهمیت میدهد ،پس هوشمندانهترین کار این است که فرکانسهای دلخواهت را به جهان ارسال کنی تا جهان هم اتفاقات دلخواه را وارد زندگیات نماید.
مهمترین نکته درباره سناریو این است که تو را به احساس خوب برساند. به احساس سپاسگزاری و بینیازی از خواسته.
به احساس یقین .
زیرا مگر میشود آدم در حال تجربه اهداف و رویاهایش باشد و احساس خوبی نداشته باشد؟
بهایی که باید برای تحقق هدفت بپردازی احساس خوب است. حال آنکه احساس خوب، خودش یک نتیجه است کما اینکه ماندن در این احساس هزاران نتیجه جانبی دیگر را نیز به شکل عشق، سلامتی و ثروت وارد زندگیات میکند.
یکی از مهمترین قوانین که باید در زندگیمان بشناسیم، قانون فرکانس است. اساس زندگی ما بر این قانون است. ما موجوداتی فرکانسی هستیم که وارد جهانی شدهایم که به فرکانسهای ما پاسخ میدهد.
به شما توصیه میکنم برای درک قانون فرکانس وتمرین سناریو نویسی و بهره بردن از این تکنیک در جهت ارسال فرکانس خواستههایت و کنترل کانون توجهات، حتماً جلسات6 و 9 و 10 دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها و تمامی جلسات دوره کشف قوانین زندگی را بارها گوش بده تا این قانون را خوب درک کنی.
به نظرم این جلسات و این دوره، بهترین جا برای درک چگونگی عملکرد این جهان فرکانسی و چگونگی همراه شدن با سیستم جهان است. زیرا پس از این جلسات، می دانی چه قدرتی داری و می دانی چطورباید از آن برای رسیدن به خواستههایت بهره ببری و چطور دهنِ ذهنت را ببندی تا با نجواهایش مزاحم تمرکزت بر خواستهات نشود و گمراهت نکند.
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام به استاد عزیزم و همسر مهربونش انشالله همیشه سالم و ثروتمند باشید
من از سناریو نویسی نتیجه گرفتم این بار دوست دارم ب این آرزو هام برسم
توی آموزشگاهم عالی ترین مربی و سالنم عالی ترین سالن درمحله بشه و پر از مشتری تا پر پر بشم
فایل عزت نفس استاد بخرم و کار کنم و نتیجه های عالی ببینم
پولسازی زیادی داشته باشم و 10 برابر بشه
جاب جا شدنم از این خونه ب خونه ی نوساز و مستقل و نزدیک محل کارم
آشنا شدن با ی نفر عالی از لحاظ رفتار و کار
رفتن ب مسافرت خارجی و لذت بردن از مسافرت و مسافرت کاری و تفریحی
داشتن رابطه ی عالی با همه و با اعضای خانواده
داشتن بدنی ورزشکار و ادامه قانون سلامتی
امروز 1403/6/12 دلم میخواهد تا چند ماه دیگه ب همشون برسم
سلام دوست خوبم.
اگر توحید رو فراموش کنی و وابسته اون فرد بشی ضربات سختی خواهی خورد.
همیشه از لحاظ ذهنی به خودت یادآوری کن اون کسی که باعث برخورد شما دونفر شد خدا بوده
و
الان هم اون خداست که در قالب اون فرد داره بهت عشق میده و بهت عشق میورزه.
اگر وابستش بشی از همون فرد ضربه خواهی خورد.
دوست داشتم برای تداوم رابطه ی زیبایی که داری این آگاهی ها رو بهت یاد آوری کنم.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
سلام
بریم سراغ سناریو نویسی اتفاقات آینده خوب سناریو این بار بعد دیدن یه عکس از یه پسر بچه کیوت موفرفری می نویسم ای خدا این پسر بچه انقدر نانازی بود اشک تو چشامجمع شد دلم خواست خداوند به منم یک فرزند نه یک دانه کمه دوتا بچه بده یک دختر یک پسر به همون خوشگلی مو فرفری😭🤣🙂❤️😌خدا جون بی زحمت چون دلم می خواهد یکبار زایمان کنم یه دوقلو بهم بده یک دختر پسر آخ آخ من چقدر بوستون کنم 😭❤️🙂.بریم سراغ نوشتن:
دوقلوهای من یکییشون پسر و دیگری دختر هست.خداروشکر صحیح سالم به دنیا آمدن ۴ ستون بدنشون سالم کوچیک ترین نقص جسمی و روحی و روانی ندارن خدایا ازت ممنونم که به من بچه های سالم بی نهایت باهوش زیبا بخشیدی
پسرم یه پسر کیوت مو فرفری لپ تپلی که لپاش مثل هلو نرم سرخه می بینیش قند تو دلت آب مبشه انقدر که خوردنی هست شبیه عروسک ننه 😌❤️چشای درشت سرمه کشیده مشکی داره بینی کوچولو موچولو عروسکی لبای قلوه ایی
قشنگ انگار خداوند اختصاصی برای بچه های من ساعت ها وقت گذاشته انقدر که زیبای انقدر باهوش هستن خوش اندام جذابند.پسر من شکمو تپلی مهربون خوش خنده است پسر حوشگل من مادر فدات بشه آخه. هرجا دخترم پسرم می برم مردم محو زیبایی و خوش زبانی و شیطونی این دوتا وروجک می شن من بی نهایت دوستشون دارم .
دخترم موهای فرفری داره چشم های درشت مشکی بینی کوچولو موچولو عملی لب های قشنگ
لپ های سرخ شبیه فرشته ها می مونه.
بچه ها شبیه خودم شدن😌❤️😂😂😂.(خودشیفته رو نگاه).
بچه هام بی نهایت هم دیگر دوست دارن خیلی باهم صمیمی هستن .رفیق های صمیمی هم دیگه هستن روابط خواهر برادری بچه هام جوری که انگار تو افسانه ها نوشته شده از بس که هم دوست دارن و بهم وابسته هستن و همیشه حمایتگر هم هستن .
پسر و دخترم خوش سر زبان بسیار با ادب با نزاکت با شخصیت هستن خیلی خیلی آرام با شخصیت هستن.خونسرد هستن برای من و همسرم احترام خیلی زیادی قائل هستن همیشه تو تمام تصمیماتشون خانوادگی باهم مشورت می کنیم و نتیجه گیری می کنیم.
تو نوزادی اصلا اهل گریه زاری نا آرامی نبودن کودکی خیلی ساکت بودن شبا زود می خوابیدن و اصلا من اذیت نکردن .
من تو آرامش آسایش کامل بزرگشون کردم.
انقدر ازشون فیلم عکس گرفتم روزی هزار بار خدارو بابت داشتنشون شکر می کنم.
روزی فقط ۲۰۰۰ تا بوسشون می کنم.
انقدر من باباشون دوست دارن که یه لحظه ما ناراحت نمی کنن به شدت با ادب حرف گوش کن هستن .نجیب هستن اهل خدا هستن بچه هاج یکتا پرستن مثبت نگرن .اهل ورزش اهل کوهنوردی تفریحات سالم هستن. اهل محیط زیست و حامی حیوانات هستن .انقدر خوش قلبن انگار خداوند ۱۰ تا قلب بهشون داده .بچه هام دقیقا اخلاقشان کپی خودمه .به شدت منطقی و دلسوز هستن .با ادب با ادب هستن بسیار خونسرددددددد هستن آرام هستن برعکس جوان های الان اهل فضای مجازی نیستن عاشق کتاب مطالعات درس خوندن هستن هردوشون دارن روز به روز بیشتر پیشرفت می کنن همه جور حمایتشان میکنم توهر رشته ایی که خودشون دوست دارن درس بخونن .
جفتشون باهوش هستن قوی دلسوز شجاع با ایمان .اهل خانه خانواده مهربان. مثل خودم عاشق باران طبعیت و بیزار از دخانیات و اینجور موارد. اهل زیاد تلویزیون دیدن و استفاده از گوشی و رفیق بازی نیستن.
اهل ورزش طبعیت گردی پیشرفت کار کردن هستن .همیشه من پدرشون بهشون اعتماد کامل داریم و اجازه می دهم هرجا خواستن تنها برن چون انقدر آدم حسابی عاقل هستن کخ خودشون حواسشون جمع کنن احتیاج به نگهبانی ما ندارند..
بچه هام یک ریال مال حرام نمی خورند بسیار اجتماعی خونگرم هستن به تمام مذاهب عقاید احترام می گذارند. جفتشون دانشگاه تهران دولتی بهترین رشته ها می خونن .رابطه من بچه هام خارج از باور انگار یک رابطه رویایی آرمانی هست انقدر رفیقیم که خصوصی ترین مسائل بهم می گن. وقتی عاشق بشن همه جور حمایت من پدرشون دارن.ما اصلا خانوادگی روشنفکریم. دخترم پسرم هیچ فرقی باهم ندارن جفتشون یک انداره دوست دارم و هردو آزادن هر عقیده ایی داشته باشن.
……
خدایا من ازت اولاد صالح می خوام اولاد پاکنجیب اصیل با اراده قوی بسیار اهل خانواده دلم می خواهد رابطه من بچه هام یک رابطه خیلی خیلی صمیمی باشه دلم می خواهد رابطه همسرم در آینده با بچه هام خیلی خوب باشه .خانوادم یک خانواده فرهیخته با شخصیت باشه که فقط آرامش داخل خانه هست. بچه هام بسیار مودب باشن با نزاکت باشن ..دقیقا کپی خودم و خیلی بهتر از من باشه شخصیتشون
به نام سیستم هدایتگر بشر
سلام استاد جون بریم سراغ اینکه بگیم موجود باش و اون چیزهم فورا موجود بشه دلم می خواهد سناریو خرید خانه مورد علاقه ام بنوبسم خانه ایی که به اسم خودم به نام خودم هست و از راحت ترین روش و آسان ترین روش و ساده ترین روش و از راه حلال بهش رسیدم 😍:
سناریونویسی تاریخ ۱۴۰۳/۰۵/۳۰
خانه من یک خانه آپارتمانی است که با تمام قوانین فنی مهندسی جدید ساخته شده بسیار نما زیبایی داره و از داخل هم خیلی زیبا شیک است.روبه روی خانه ام باغ بزرگ و پارک هست و دسترسی خیلی اسانی با وسایل حمل نقل عمومی مثل مترو به تمام نقاط مختلف شهر تهران دارم .به محل کارم نزدیک و با کمترین هزینه می تونم برم سرکار دسترسی خیلی آسانی به مراکز تفریحی و همه قسمت ها دارم.
متراژ منزلم ۱۸۰ متر ۳ تا اتاق خوابه نوساز با قدمت چندماه ساخت است.توی یک محل مرفعه تو مناطق درجه یک تهران با همسایه های خیلی عالی خدایاشکرت بابت اینکه در یک محله خیلی امن زندگی می کنم. که تمام همسایه هام آدم های درست حسابی تحصیل کرده و ثروتمند و باشخصیت هستند.همشون متاهل و با خانواده هستند.پارکینگ خیلی تمیز و انباری بزرگ داره .توی ساختمان باشگاه برای اهالی ساختمان هست .ویو ساختمان کلی مناظر سرسبز خیابان خلوت هست.اصلا سروصدا نیست همیشه فضای خانه ساکت ارام است.جایی که فقط آپارتمان های لوکس گران قیمته
آسانسور داره.آشپزخانه ام دلباز بانورگیر خیلی عالی تمام mdfخیلی شیک کلاسیک مدرن نورکاری شده .هود داره چون من روی بوی روغن حساسم و اصلا دلم نمی خواد بوی روغن غذا داخل خانه بیاد.فضای مناسب برای قرار گیری یخچال و ماشین لباس شویی داره. گاز روی صفحه ایی چون دوست دارم داره.آشپزخانه ام خیلی خیلی اروپایی طور وشیک .
کشوهای خیلی زیاد و فضا جادار برای ظروف داره.چون خیلی دوست دارم همه موارد مرتب منظم باشه تمام وسایل نظم داده شدن از قاشق بگیر تا قابلمه و سایر موارد.اشغال خانه طوری سیستمش هست که با زدن یک دکمه از خانه خارج میشه بدون هیچ زحمتی.نزدیک خانه ام دریاچه است اوقاتی که دلم می گیره میرم کنار دریاچه.دلم می خواهد نزدیک خانه ام پیست اسکی و دوچرخه سواری برای خانم ها باشه چون خیلی دوست دارم عصرها بتونم پیاده روی گاها دوچرخه سواری کنم.از تمام وسایل برقی بهترین مارک های خارجی مدرن خریدم.خانه من سبک مدرن و اروپایی کلاسیک ساده با تم سبز قهوه ایی داره.بالکن خیلی بزرگ رو به طبعیت داره چون علاقه به نگهداری گیاهان و حرف زدن با اونها دارم 😍🥲
اتاق خواب هام تک تک mdfکاری با نما عالی و بهترین رنگاری مناسب خواب هستن. کشوهای خیلی زیاد چون به هیچ عنوان شلختگی و درهم برهم بودن وسایل دوست ندارم تک تک وسایلم مرتب منظم در جای خودشون هستن.فضای مناسب برای نگه داری تمام وسایل ضروری هست از نگه داری وسایل شلوغ متنفرم.تک تک لباس هام وسایلم مرتب شده است.درب ورودی خانه جا کفشی و نگه داری وسایل تعبیه شده آیینه کلاسیک و جا نگه داری وسایل خیلی شیک مرتب است.سالن خانه بزرگ بدون ستون که یک پنجره خیلی بزرگ به سمت بیرون داره یک بالکن بزرگ . بعد من عاشق وقتایم که باران می زنه صدای باران روی بالکن خانه می شنوم.خانه من طوری که همه چیز داخلش مدیریت برنامه ریزی شده گرمایش کف داره .همه وسایل طبقه بندی شده چون تمیزی اولویت برام.اهل اینکه خانه زندگیم شلوغ باشه نیسنم.دوست دارم خانه ام یک محل خیلی امن برای ارامش خودم. وهمسرم باشه.در حین سادگی خیلی شیک مرتب باشه.یخچال خانه ام صفحه اتوماتیک هیچ وقت داخلش خالی نیست همه چیزهای مورد علاقه ام داخلش هست چون غذا به نوعی تغذیه روح است.بعد چون اهل علاقه به کافی و قهوه دارم یه بخش اشپرخانه اختصاص دادم به این قضیه دستگاه قهوه ساز دارم .انواع کافی های مورد علاقه ام و ماگ های زیبا کنارش قرار دادم.
به نام سیستم هدایتگر بشر
سلام
دلم می خواهد تو آزمون استخدامی بهزیستی قبول بشم و به عنوان یک مددکار رسمی مشغول به فعالیت بشم❤️
ربنا از تو درخواست می کنم من به سمت این کار که توش مهارت کافی دارم هدایتم کنی .شرح کار دلخواهم:
دوستان روزی هزار بار خداروشکر می کنم به عنوان کارمند رسمی بهزیستی مشغول به کار هستم . دقیقا در رشته ایی که بهش علاقه داشتم .الان دفتر شخصی خودم دارم تو اتاق خودم گزارش های مددکاریم می نویسم . پای سیستم پر سرعت نشستم به عنوان دستان خدا روی زمین در حال کمک و خدمت رسانی به دیگران هستم.
به عنوان مددکار نمونه سال شناخته شدم.همون طور که وقتی مددکار غیر رسمی بودم اما الان کارت شخصی مددکاری خودم دارم و روش نوشته شده مرضیه کاهه پور کارمند رسمی دولت .من تو شغلم به شدت مهارت دارم توانمند هسنم موفقم هروز تو کارم پیشرفت بیشتری می کنم .مراحل تکاملم طی کردم و الان در بهترین نقطه تهران تو مرکز اصلی بهزیستی تهران مشغول به کارم هی تو کارم ارتقا می گیرم و به درامد بالای مثبت ۴۰ تومان در ماه دسترسی پیدا کردم.
خدایا شکرت که یک کاریی که از کودکی دوست داشتم الان توش مشغول به کارم😍.
همکارای بسیار فوق العاده و شریف صاحبکار انسان و حقوقی که همیشه به موقع پرداخت میشه با بیمه خوب .تایم کاری فوق العاده اداری ساعت ۸صبح تا ۱۴ بعداز ظهر به لطف خداوند هروز ثروتمند تر میشم.
من تو کارم هروز مهارت بیشتری بدست میارم و موفق تر میشم.
خدایا شکرت که من مددکار موفقم
خدایا شکرت که یک روانشناس فوق العاده ام
به نام خدای عشق
سلام شروع متن نوشته ام با اهنگ جدید شروین حاجی پور
شبانه است.
یه روز دوتایی فرار میکنیم یه روزی که خسته شدی
یه روز که توام از همه آدما شدی نا امید
سحر بیدارت میکنم میپریم با باد خزون
میسازیم یه کلبه ی امن لای جنگلای بلوط
یه روزی فرار میکنیم یه روزی که جون داره پات
یه روزی که دیدی نشد نرسید به هیچ جا صدات
سحر بیدارت میکنم میبوسم بالاتو برات
دوباره پرواز میکنیم اونجایی هیچکی نیاد
عزیزترینم شبونه میرسیم بیا که فردا به خونه میرسیم
یه روزی فرار میکنیم وقتی صبرت تموم
وقتی دیدی کردی همه جوونیتو پاشون حروم
سحر بیدارت میکنم بهت میدم خورشیدو نشون
میدونم راه دوره و سخت میخریم سختیشو به جون
یه روزی فرار میکنیم یه روزی که قلبته سرد
وقتی دیدی هیچ احدی واسه زخمات کاری نکرد
سحر بیدارت میکنم راه میوفتیم بی چمدون
نوبت ما هم میرسه صبح میشه ما هم شبمون
این اهنگقشنگ وایب بودن کنار عشقم میده
…….
میسازیم یه کلبه امن لای جنگل های بلوطط
وای من چقدر دلم می خواد یه کلبه جنگلی داشته باشم وسط جنگل .
سناریو نویسی می کنم :
کنار کسی هسنم که عاشقشم و اونم عاشق منه .سرم گذاشتم روشانه هاش هنذفری تو گوش جفتمون پلی کردم میگم میدانم راه دور سخته ولی می خریم سختیش به جون🥲😍 دستش گرفتم باران میاد کل آیندمون جلو چشمامونه
و مسیری که باهم طی کردیم و به اینجا رسیدیم.
از رویای آینده گفتیم
انگار که من همسرم هرچی بیشتر کنار همیم بیشتر عاشق هم دیگه میشیم🥲😍❤️
به قول شاملوبهم همیشه میگه:
من محتاج شنیدن حرفهای تو هستم… با من از عشقت، از قلبت، از آرزوهایت حرف بزن… اگر مرا دوست میداری، من نیازمند آنم که با زبان تو آن را بشنوم: هر روز، هر ساعت، هر دقیقه، و هر لحظه میخواهم که زبان تو، دهان تو و صدای تو آن را با من مکرر کند… افسوس که سکوت تو، مرا نیز اندکاندک از گفتن باز میدارد.
درخت با بهار و ماهی با آب زنده است، و من با حرفهای تو.
من با توفان زندهام، توفانی از نوازشها و جملهها. – من عشق و امید و زندگیام را در توفانهای پُر صدا و پُر فریاد بازمییابم.
با وجود این، خودت بهتر میدانی: نفسی که میکشم تو هستی؛ خونی که در رگهایم میدود و حرارتی که نمیگذارد یخ کنم. امروز بیشتر از دیروز دوستت میدارم و فردا بیشتر از امروز. و این، ضعف من نیست: قدرت تو است.
هرچه بیشتر میبینمت، احتیاجم به دیدنت بیشتر میشود. دیروز چند لحظهی کوتاه بیشتر ندیدمت. تمام سرشب، تنها و بیهدف در خیابانهای تاریک و خلوت این اطراف راه رفتم و به تو فکر کردم.درست همانطور که بچهها مادرشان را دوست دارند. زیبایی تو – اگرچه مرا به آتش میکشد، میسوزاند و خاکستر میکند – دیگر علت و انگیزهی دوستی و عشق من نیست. به هر صورتی که درآیی تو را دوست میدارم. فقط به شرط آن که «تو مرضیه من » باشی. فقط به شرط آن که «بدانی چرا تو را مثل بچهها دوست میدارم.» دیگر هیچ چیز من چیزی جز تو نیست. دیگر فقط برای خاطر تو زندهام، یعنی – بهتر بگویم – فقط به این دلخوشی بزرگ زنده هستم که دستهای تو دستهای مرا نوازش میکنند، لبهای تو مرا میبوسند، و میدانم که در قلبت، در اتاق کوچولوی دخترانهات، مرا در بهترین جاها، در بالاترین جاها مینشانی… کاش میتوانستم به آن جا بیایم.
❤️🥲
…….
یکی از بهترین نعمت های روی زمین داشتن کسی که عاشقشی و اونم عاشقته 😍👀.
بهترین حس عشق دوطرفه است .
خدایاشکرت به خاطر عشق بی نهایتی که به زندگی من روانه می کنی .
خدایاشکرت که تو به من عشق می دهی
خدایا شکرت که همه جا هوامو داری
خدایاشکرت که من خیلی خیلی خیلی دوست داری
خدایاشکرت که خودت در قالب یک انسان برای من فرستادی .
تو در قالب ادم های مختلف به من عشق می دهی
خدایا شکرت دوست دارم خدایا
خدایا تو همه چیز منی .
به نام حضرت دوست که هرچه دارم از اوست .
با سلام سناریونویسی یکی از تمرینات مورد علاقه من است😊❤️یعنی نوشتن آنچه که دوست دارید در آینده اتفاق بیفتند
ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ ﴿۱﴾:
داستان نویسی اتفاقات آینده:
امروز صبح یک روز زیبا و بارانی در شمال کشور ایران عزیزمان است من چشمم باز کردم و به سمت در خروجی کلبه رفتم .
صدای امواج به گوش می خورد صدای پرندگان از غاز اردک بگیر تا مرغان دریایی
بارانی آهسته می بارد صدای باران روی سقف شیروانی بسیار فضا را ارام و ملایم نموده است .
بوی خاک و چوب باران خورده به مشامم می رسد .
خدای من به خاطر تمام این زیبایی ها شکرت .
درختان سرسبز جنگل های زیبا صدای امواج و صدای باران🩵🌦🌧
دلم می خواهد برم زیر باران بدون ترس سرما .
همین کارم کردم لباسم پوشیدم و رفتم زیر باران لذت بخش است .چشمام بستم و فقط مثل بچگی ها دور خودم چرخید و شکر گزاری حق کردم.
گلهای اطرافم ویلای روبه روی دریا .
اصلا هرچی از ارامش این فضا بگم کمگفتم
من یکی از تفریحات مورد علاقه ام عکاسی از طبعیت از دریا از رودخانه از فضای باز است .
و چه جایی بهتر از اینجا
هم باران هم درخت گل گیاهان بعد از کلی زیر باران قدم زدن و دیدن دریا هنگام باران برگشتم به کلبه .
همسر مهربانم چایی رو روی شومینه دم کرده بود و منم که مثل موش آب کشیده شده بودم لباسم رو عوض کردم .
صدای باران جیرجیرک ها درختهان بلبل ها و پرندگان از همه سمت میاد .انگار که یه موسیقی کلاسیک برپا شده.
چایی رو که خوردیم بساط صبحانه گردو پنیر و تخم مرغ آتیشی و عسل و مخلفات صبحانه را اماده کردم .
بعد از صرف صبحانه با همسرم راهیی طبعیت گردی شدیم چرا که اون هم مثل من عاشق طبعیت جنگل است .
در این میان از خوبی هوا هرچقدر بگم کم گفتم بوی باران بوی خاک بوی طبعیت انگار که مادر زمین باهامون صحبت می کرد خدایا شکرت😍.
بعد از زیبایی های طبعیت که گذر کنیم حیوانات قشنگ جنگل رو بگو که هرکدام سمت پناهگاهی می رفتن .
همسرم همیشه و همه جا مواظب من هست همه جا دست من میگیره و مثل یک پدر حامی من هست و کنار من راه میرود🥲❤️
بعد کم کم به سمت خود شهر و بازرهای محلی رفتیم .نگم براتون از رنگ لعاب شهر از حال هوای شاد مردم بازار .هرج مرج داخل بازار بوی ماهیی تازه .سبزی های معطر
لباس های محلی
دست فروشان ،تخم مرغ های محلی ،سیر ترشی ،زیتون پرورده و سوغاتی های محلی انواع ترشک و…
ساعت ها محو این بازهای زیبا بودم
به لطف خداوند همیشه کارتم پر پول هست بی دریغ هرچی خواستم خریدم
بعدش به یک رستوران محلی رفتیم و فسنجون خوش عطر شمالی میل کردیم چون غذا مورد علاقه همسرمه .
اخر شب کنار دریا رفتیم زیر انداز بردیم اتش روشن کردیم سیب زمینی آتیشی چایی کیک خانگی میل کردیم .
اهنگ همایون کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو پلی بود و یکی از خاطر انگیز ترین شبهای زندگی من بود.
بودن در آغوش کسی که دوستش دارم کنار دریا قدم زدن رو شن های ساحل بوسیدن دستانش….
…..
این یک نمونه سناریو نویسی بود
خدایا پیشاپیش از روی دادن این سناریو سپاسگزارم
خدایا شکرت خدایا دوست دارم
و مطمنم صدرصد رخ خواهد داد😊
وااااای انقدر عالی نوشتین کلی لذت بردم و باور کرده بودم😃😃😃😃
سلام مریم جان قربانت برم عزیزم اره با حس نوشته بودم🥲😍چون یکی از ارزوهامه😊🙈
به نام سیستم هدایت گر بشر خداوند رب العالمین.
خداوندا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
ساعت۱۴:۵۷ تاریخ۱۴۰۳/۰۵/۱۵روز دوشنبه این می نویسم که ایمانتون قوی بشه.
سلام
استاد عباس منش عزیزم پدر مهربانم مریم جان قشنگم سلام گرم من پذیرا باشید امیدوارم که کامنت من بخونید بی شک شما رو استاد خداوند زنده نگه داشت تا مسیر خدا وتوحید رو به همه اموزش بدهید. من از خدا بابت وجود شما و سایت شما سپاسگزارم
من با همین تمرین سناریو نویسی ۱ هفته قبل شروع کردم به نوشتن جزئیات کامل یه قرار عاشقانه با پارتنرم که دوست دارم چه اتفاقاتی بیفته کجاها برم چه حرفایی بهم بزنه مو به مو نوشتم .منی که ۲۵ سال حتی یکبار سر قرار عاشقانه نرفته بودم با اینکه یکسال با پارتنرم می خواستیم همو ببینیم هربار یه اتفاقی می افتاد نمیشد دقیقا امروز رفتیم همو دیدیم و واقعا به لطف الله امروز قشنگ ترین روز زندگی منه .نمی دانم با چه زبانی از خدا شکرگزاری کنم .
من تا به امروز احساس عشق و دوست داشتن اینجوری رو تجربه نکرده بودم. اینکه دقیقا پارتنرم بدون هیج درخواست بدی کنارم هست. اینکه هیج وقت درخواست رابطه خارج از عرف نداده اینکه همیشه حد وحدود خودش میدانه .من نوشته بودم ویژگی همسرم دقیقا جذب کردم ..خدایا شکرت به خاطر وجود حسین خدایا شکرت بابت حس عاشق شدن من امروز هیچ وقت از یادم نمیره خدایا ازت ممنونم بی شک لطف تو هست که در جریان ادم های مختلف به زندگی من هدایت می شود. من اون احترام عشق پارتنرم ویژگی خودش نمی دانم بلکه محبت تو به من به وسیله اون می دانم.
ربنا از تو سپاسگزارم بابت عشقی که بهم میدی .ربنا رب درون حسین از تو بابت همه چی سپاسگزارم.این تو بودی که به وسیله دستانت به من عشق دادی .اون وسیله تو انرژی تو محرک شروعی
پرودگار عاشقتم دوست دارم.تو بی نهایت دست برای عشق دادن به من داری .ازت ممنونم بابت همه چی خدایا
بنام خدای یکتا
سلام دوست عزیزم
کامنت زیبای شما رو خوندم
بهتون تبریک میگم بینهایت زیاد بابت داشتن همچین رابطه ای
تبریک میگم بابت جذب خاستتون
تبریک میگم بابت احساس خوبتون
خداروشکر میکنم که میتونم از دوستانم الگو بگیرم برای ساختن زندگیم بهتر و بهتر
سپاسگزارم ازت
سلام فرشته قشنگم ممنونم ازت انشالله هزار برابر حال خوب من برات اتفاق بیفته .اما چند تا تمرین من دوماه پشت هم انجام میدم یکی سناریو نویسی +تحسین تمام روابط+کاهش حسادت+شناسایی تمام ترمزهاو باورهای نامناسبم+توجه به نکات مثبت و شکرگزاری+گوش دادن اهنگ اخبار فیلم به ۰ رسوندم ودرکمتر از ۲ ماه بزرگترین خواسته ام براورده شد من هنوزم تو شوکم🥲😍امیدوارم همه این حس تجربه کنن.
بازم ممنونم ازت دوست دارم موفق باشی
سپیده جان سلام عروس زیباااا
چقدر خوشحالم از نتیجه دلخواهی که به لطف خداوند گرفتی
همه ترمز هات رو خوندم
منم مثل تو چنین خواسته آیی دارم
اگر امکانش هست بهم بگو چیکار میکرد تا ترمز ها به ذهنت میومد؟
خیلی بهش فکر میکردی؟یا مثلا چطوری متوجه میشدی فلان ترمز رو داری؟
حسبی الله
سلام من امروز هدایت شدم به این داستان سناریو نویسی میخوام چیزی که همیشه عاشق بودم و هستم رو در تاریخ ۱۴۰۳/۵/۱۵ بنویسم من عاشق این هستم مثل استاد عزیزم عباس منش یک انسان باشه که به دیگران کمک کنم تا زندگی بهتری داشته باشن دوست دارم که تا ۳ سال آیند که میام اینجا تا این سناریو بخونم ببینم یکی از موفق ترین مربی موفقیت در ایران باشم که وقتی استاد عزیزم میاد ایران من در کنار استاد باشم چون استاد گفتم من فقط با افرادی ملاقات میکنم که از تمام جنبه های زندگیش موفق باشه آرزوم این که در کلاس های من بیشتر از یک میلیون نفر شرکت کنند چون وقتی به کسی چیزی یاد میدم از شورای که دارم دیگه نمیفهمم چند ساعت دارم در مورد قانون موفقیت و خداوند حرف میزنم شاید ۷ یا بیشتر باشه از همه جمع های کوچیک شروع کردم
ولی خیلی وقت ها با دخترم این حرف ها رو میزنم و خیلی خیلی احساس خوبی دارم که حرف میزنم به دیگران کمک میکنم اول دخترم بود دومی پسر عمه بود بعد خواهر که خیلی حس خوبی بهم میده
به امید روزی که بتونم به انسان ها بیشتری کمک کنم چون من فکر میکنم که خداوند خیلی به من کمک کرد میکنه منم دوست دارم که دست اونهی که دوست دارند حال دلشون خوب شه کمک کنم من مریم ترکاشوند بهترین و موفق ترین زن در حوزه موفقیت در ایران هستم
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
سلام
وقت همگی بخیر وشادی
جمله طلایی استاد عباسمنش، اگر باور داشته باشیم که این ما هستیم با ارسال فرنکاس تمام اتفاقات زندگی را خلق می کنیم ، پس بقیه عمر را بریم صفا کنیم.
ما خالق زندگی خودمان هستیم، فقط یا ارسال فرنکاس به جهان هستی ، چراکه خداوند عملکرد ش سیستم گونه هست و به دقت ریاضی وار به همه درخواست های ما پاسخ میده و ویژگی مهم این سیستم اینکه قوانین اش ثابت هست،
حالا چطوری فرنکاس می فرستیم ، با دو عامل یک باورهای خودمان ، که در ناخودآگاه ذهن ما هستن ، دارن کار خودشان را انجام می دن .
دوم کانون توجه و تمرکز،
چیزی که برای ما مهم هست و باعث توجه ما میشه ، عاما تولید فرنکاس ماست و کم کم قدرت می گیره و قابلیت ارسال میشه و جهان هم دریافت می کنه و از همون جنس اتفاقات به زندگی ما بر می گردانه.
خدایا شکرت بخاطر این آگاهی های توحیدی
سلام به خداى مهربان
سلام به دوستان گل
اومدم رد پایى بذارم براى وقتى میامو این خواستمو میخونم:
دلم در مورد رابطه فوق العاده زیبا و عاشقانه میخاد با جزییات بگه:
الان کسى توو قلبم هست و همیشه دوست دارم عشق دوطرفه و زیبایى رو تجربه کنم
در عین رهایو فقط تمرکزمو میذارم رو اون ویژگى هایى که دوست دارم:
١.دوست دارم اونى که از بودن باهم لذت میبریم در زمانى ازم خواستگارى کنه که اصلا برام یهویى«با اینکه حس خاصی رو از قبل داشتیم بهم😉»
٢.دوست دارم برای بودن باهم وقت بذاریم در عین حال اوقات شخصی مونو داشته باشیم
۳.دوست دارم باهم راحت و صمیمی باشیم
۴.دوست دارم همو همینجور که هستیم با همینی که هستیم اوکی ایم و از بودن باهم لذت میبریم
۵.دوست دارم حلقه بسیار زیبای نامزدی و ازدواج مون رو تجربه کنم روی دستامون
۶.دوست دارم مراسم بسیار زیبا، ساده و با کیفیتی روبگیریم
۷.دوست دارم خونه/خونه ها با لوازم کامل و ماشین عزیزمون رو تجربه کنم در شروع زندگی مون و در ادامه انقدر ارزش آفرینی کنیم هردومون که همینجور ثروت های بیشتر و بیشتر میاد برامون
۸.دوست دارم با دسته گلی از رز های قرمز زیبا و گل های مریم بیاد خواستگاریم
۹.دوست دارم جوری باشیم که فقط سرمون تووو زندگی خودمونِ
۱۰.دوست دارم برای ارزش های هم وقت بذاریم
۱۱.دوست دارم در عین وفا، صداقت و دوستی باهم باشیم و لذت ببریم
۱۲.رابطه زیبای عاشقانه و بینظیری رو دوست دارم با عزیزمون تجربه کنم
لیستی از ارزش های من که دوست دارم در رابطه با عزیزمون تجربه کنیم:🥰
ارزش هاى من:
١.وفا:
٢.صداقت«تحت هر شرایطی»
٣.دوستى:رابطه ای که برمبنای دوستیِ در تموم لحظه ها
۴.رهایى:
ینی در عین مستقل بودن، باهمیم
۵.احترام دوطرفه براى ارزش های هم
۶.همو همینجور که هستیم دوست داریم
۷.قرار نیس همو تغییر بدیم:هر کسی برنامه و تفریح شخصی شو دارِ
۸.قرار لذت بیشتر رو باهم تجربه کنیم
۹.حرف و نظر دیگران برامون بی معناس«برای خودمون داریم زندگی میکنیم»
صمیمیت، تفاهم، توجه، انعطافپذیری، همبستگی، همدلی، حمایت از هم
دوست دارم باهم راحت بریم بیرون،
بگردیم، یه جاهایی بریم و دو نفره لذت ببریم از طبیعت مون،
بعدشم بریم خونه و کلی لذت ببریم
خدایا شکرت ♥️🥰😍
با عشق شاهزاده شاد و زیبا و جوان
سارا جان
ما بی قید و شرط ارزشمندیمممممممم
بنام خداوند بخشنده مهربان
من امشب هدایت شدم به این صفحه و موضوع سناریو نویسی ،دو سال پیش در یکی از فایل های استاد و از زبان استاد در مورد معنی سناریو و سناریو نویسی شنیده بودم و همون موقع ها تصمیم گرفتم همیشه انجامش بدم، من بیشتر از یک سال و نیم هست که سناریو نویسی انجام میدم یا شب ها قبل از خواب یا اول صبح سناریوی همون روز رو می نوشتم و می نویسم و بیشتر چیزهایی که می نویسم اتفاق می افته ، از خرید هدیه یا گل از طرف همسرم تا فروش خوراکی که درست میکنم برای فروش،واریز پول به کارتم گرفته تا بیشتر شدن روزیم ،دعوت شدن از طرف یه دوست ، درک بهتر از قوانین و دوره های استاد و این چیزها ، و بابتشون از خداوند سپاسگزاری میکنم و این برام یه عادت شده و خیلی حس خوبی میگیرم، بیشتر وقت ها اول صبح انجامش میدم و میرم سراغ کار و زندگیم و شب که میخوام نکات مثبت روزم رو بنویسم متوجه میشم چیزهایی که در ستاره قطبی و سناریو نوشتم اتفاق افتادند و امشب به لطف خدا و صحبت های استاد و از خواندن نوشته های شما دوستان عزیز کلی آگاهی ناب بدست آوردم و میخوام سناریو نویسی آینده رو انجام بدم ،
جالبیش اینجاست نیم ساعت پیش داشتم با خدا حرف میزدم و می نوشتم؛ ازش خواستم برای فلان مورد و بهمان موضوع کمکم کنه ،بهش گفتم خدای قدرتمند من ، من در برابر علم و آگاهی تو هیچم ،همه چیز رو به خودت میسپارم ،آسانم کن برای آسانی ها .
سناریو :
هوا کمی خنک شده و بوی پاییز رو میشه حس کرد، با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدم و قبل از هر چیزی تمرین ستاره قطبی رو انجام دادم و در دفتر یادداشت کردم ، سپاسگزاری اول صبح رو نوشتم و مثل همیشه سرشار از حس خوب داشته هام شدم ،کیانا رو بیدار کردم و بعد از گذاشتن صبحانه اش با سرویس راهی مدرسه کردم ،خدایا شکرت که دخترم در بهترین مدرسه درس میخونه و امسال هم راحت و عالی با سرویس به مدرسه میره.
مشغول چای دم کردن بودم که بزرگمهر از خواب بیدار شد و سمتم اومد و بهم گفت سلام مامان صبح بخیر ،قند توی دلم آب شد و خداروشکر کردم که پسرم راحت و روان صحبت میکنه و کارهای شخصیش رو خودش انجام میده ،همسرم رو بیدار کردم
کنار هم صبحانه خوردیم و سه تایی ادماده شدیم برای رفتن .. همه ی کارهای خرید ماشین انجام شده و امروز ماشین تیبا دوی صفر سفید بنامم سند میخوره ،و من خیلی خوشحالم یکی اینکه چند ماه پیش گواهینامم رو گرفتم و حسابی تمرین کردم و دست فرمونم عالی شده و یکی برای خرید ماشینی که نقد پولش رو دادم و دوسش دارم .
کارها به بهترین شکل ممکن در یک ساعت انجام شد ماشین بنامم سند خورد و برگشتنی من با ماشین خودم اومدم و همسرم با ماشین خودش. وقتی به خونه برگشتم تدارک نهار دیدم و ظهر بهمراه بزرگمهر خودم رفتم دنبال کیانا ،دخترم حسابی از دیدن ماشین جدید خوشحال شد با بچهها به رستوران مورد علاقه مون رفتیم همسرم هم مغازه رو به شاگردها سپرد و به ما ملحق شد کنار هم نهار خوردیم و لذت بردیم ، گفتیم و خندیدیم.
خدای فراوانی ها ،خدای برکت ها و نعمت ها بابت زندگی عالیم سپاسگزارم .
به نام سیستم قانونمندی که جهانی زیبا و سخاوتمند و پر از نعمت و فرصت و ثروت و خوبی و آدمهای خوب را آفریده
و من را از بدو تولد موجودی ارزشمند و بالیاقت خلق کرده که لیاقت داشتن بهترین نوع زندگی و برخورداری از تمام نعمتهایش را دارد.
به نام انرژی قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیکتر است و به خوشبختی، سلامتی، آرامش، آبرومندی، موفقیت، داشتن زندگی عاشقانه و ثروتمندی برای من بیشتر از خودم مشتاق و مصر است
و قدرت خلقکنندگی تمام اتفاقات زندگیم را به دست افکار و باورهای خودم داده است.
و پیوسته من رو به سمت سلامتی و نعمت و فرصت و خوشبختی و فراوانی و ثروت و آسایش و رفاه هدایت میکنه.
سلام به خوشبختی و ثروتمندی
سلام به زندگی در آرامش و آسایش و رفاه
سلام به تمام خوبیها، زیباییها و آدمهای خوب
————————————————————————————————————————————————————————————————————————
چقدر دلم تنگ شده بود بیام اینجا ی سناریو دیگه برای خواستهها و رویاهام بنویسم. اما با خودم قرار گذاشتم که همیشه وقتی حالم خیلی خوبه، در آرامش کامل هستم، روز رو خیلی خوب شروع کردم و زیباییها و نعمتهای اون روز رو به یاد بیارم، بیام بشینم سناریو بنویسم. یعنی برای نوشتن سناریو خواستهها و آرزوها، ی آدابی رو باید رعایت کنم که لذت این کار رو برای من دوچندان میکنه. شاید باور نکنی که چقدر ذوق دارم برای نوشتن دوباره، خیلی مشتاقم برای سناریو نوشتن. همیشه نوشتن توی این بخش بهم احساس فوقالعاده خوبی میداده، خیلی دوست دارم نوشتن توی این بخش رو، احساس میکنم وقتی اینجا مینویسم حتما خواستهام برآورده میشه. من این باور رو هم که حتما خواستهام برآورده میشه هم خیلی دوست دارم، چون بهم احساس بسیار خوبی میده. اصلا همش حس دوست داشتن و حس خوب بهم منتقل میشه و تمام. خدا رو شکر.
باز هم همه چیز مهیاست. ی موزیک خوب و آرامشبخش گذاشتم به نام Tears of a Silent Heart از آقای Michael Ortega. آروم و خوشحالم و میتونم سناریو نوشتن رو با مرور بعضی نعمتهای امروز شروع کنم.
امروز هم ی روز کاملا عادیه که واقعا فوقالعاده است؛
هوا معرکه است، آسمون آبی و تمیزه، با اینکه توی مرداد ماه هستیم اما هوا خنکه خنکه. چون دیروز بارون باریده بود، همه درختها و گلها آب خوردن و تمیزه تمیز شدن. فقط عشق میکنی از پنجره بیرون رو نگاه کنی.
امروز ی روز خوبه، چون باز چشم باز کردم و زندهام و میتونم برای چیزهای خیلی خوبی که دیروز بر من گذشت رو به یاد بیارم و برای رویاهام تلاش شیرینی بکنم و روند زیبای تکاملیم رو طی کنم.
امروز روز خیلی خوبیه، چون باز صدای گرم مادرم رو شنیدم، خانوادهام چه دور چه نزدیک در کنارم هستن! همه چیز خوب و آرومه.
امروز روز خوبیه، چون وقتی رفتم توی حیاط، ی پروانه سفیدرنگ زیبا دیدم که اطراف گلهای تازهبازشده حیاطمون میچرخید.
امروز هم روز خیلی خوبیه چون گربهمون با بچههای نازش داشتن لای گلدونها بازی میکردن، چون صدای گنجشکها رو شنیدم.
امروز رو خوب شروع کردم؛ به خودم لطف کردم و صبحانه نخوردم (که از این بابت از خودم خیلی متشکرم)، یکم کار فیزیکی انجام دادم، الان اومدم ی سناریو بنویسم، بعدش ی فایل دوره احساس لیاقت رو گوش بدم و بعدش برم سراغ درس و کار.
خدایا شکرت که امروز هم روز خوبیه پر از اتفاقها خوب برای من.
خب، الان وقت عشقبازی و نوشتن ی سناریو دیگه است. (توی ذهنم چند تا چیز بزرگ رو که خواسته بودم و بهش رسیدم مرور کردم و الان حس خوبم خیلی خیلی بیشتر شده.) ی جورایی دلم قنج میره و از شادی در پوست خودم نمیگنجم.
————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————-
اون سیستم قوی که میخوام رو در اختیار دارم و دارم باهاش کاری رو خیلی ازش لذت میبرم انجام میدم. دارم ادیتهای فوقالعادهای روی ویدیوها میزنم و چنان محتوای ویدیویی عالی درست میکنم که هم خودم و هم مشتریها ازش لذت میبرن. من مشتری های خوب زیادی دارم که برای کار من ارزش بسیاری قائل هستند و پول خیلی خوبی برای کارهام میپردازن. من خیلی راحت و لذتبخش، بین 50 تا 100 میلیون ماهی درآمد دارم. حساب بانکیم از اعتبار خیلی خوبی برخورداره. اونقدر راحت و لذتبخش پول درمیارم که میتونم هر دو سه ماه یکبار، ی سفر خارج از کشور برم اون هم تنهایی. چون هم استقلال مالی دارم و هم آزادی مکانی و زمانی و اصلا همه چیز در اختیار و کنترل منه.
(چون به هر چیزی توجه کنم از جنس همون وارد زندگیم میشه، چون تمام اتفاقات زندگی رو خودم با کانون توجه و باورهام میسازم، چون جهان نامحدوده و پر از نعمت و ثروت و فراوانی و آدمهای خوبه و من ارزشمندم و لیاقت تجربه رویاهام رو دارم.)
من خیلی راحت پول درمیارم. من خیلی لذتبخش پول درمیارم. شب یا روز، هر زمانی که بخوام میشینم وای سیستم و با عشق کار میکنم و لذت میرم از استعدادی که دارم.
من خیلی راحت تولید ثروت میکنم. خیلی راحت کار میکنم و پول زیادی درمیارم. اونقدر که پسانداز دلاری الانم رو میکنم 10 برابر، 100 برابر…
من کارم خیلی باکیفیت و عالیه و مشتریها و کارفرماها هم متوجه این موضوع هستن و به خاطر همین، برای خودم و کارم ارزش زیادی قائل میشن و با خوشحالی و رضایت پول زیادی به من میپردازن؛
من اونقدر راحت و با لذت پول درمیارم و درآمدم اونقدری بالاست که میتونم به زودی ماشین موردعلاقهام رو هم بخرم. میتونم ی تور اروپا برم…
خدایا شکرت بابت درآمدی که از راههای آسون و لذتبخش دارم و از انجام کارم لذت میبرم و هر روز دارم رشد و پیشرفت میکنم و توی کار موفق هستم.
خدایا شکرت برای اینکه در روند زیبای تکاملیم قرار دارم و همه چیز برای من راحت و لذتبخش پیش میره و مسیر ثروتمند شدن من همواره و میتونم در اوج جوانی، مثل خیلی از آدمهای دیگه ثروتمند و خوشبخت باشم.
خدایا شکرت که میخوای من بسیار خوشبخت باشم و زندگی فوقالعادهای رو در این جهان تجربه کنم. خدایا شکرت که میخوای در آسایش و رفاه زندگی کنم. خدایا شکرت که می خوام در زندگیم هر امکاناتی که دلم میخواد رو داشته باشم.
خدایا شکرت که میخوای اونقدر ثروتمند و آزاد باشم که هر جا بخوام بتونم برم، هر چیزی بخوام بتونم بخرم، هر چیزی بخوام بتونم بخورم و بپوشم. هر جایی بخوام بتونم سفر کنم. خدایا شکرت که میخوای لذت بهرهمندی از نعمتهای کوچک و بزرگت رو تجربه کنم.
خدایا شکرت که میخوای بهترین نوع زندگی رو داشته باشم. خدایا شکرت که میخوای در همه جنبههای زندگیم موفق باشم و پیشرفت کنم. خدایا شکرت که میخوای تمام رویاهام رو به تجربه زندگیم تبدیل کنم. خدایا شکرت هزار بار که میخوای لذتهای پاک و وصفنشدنی زیادی رو تجربه کنم. خدایا شکرت هزار بار که میخوای به تمام آروزها و خواستههام در این جهان زیبا برسم و در هر دو جهان سعادتمند باشم.
———————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————–
من باور دارم که داشتن زندگی فوقالعاده عاشقانه، سلامتی، زندگی در آسایش و رفاه، ثروتمندی و خوشبختی، روند طبیعی زندگی من است؛
چرا که ذات من ارزشمند و بالیاقت خلق شده و من لیاقت داشتن زندگی دلخواه و تبدیل رویاهام به تجربه زندگیم رو دارم.
من باور دارم که قرار است نقشی در گسترش این جهان زیبا داشته باشم و اثر بسیار خوبی از خودم به جا بزارم.
و در آخر کار، هم خودم از خودم راضی باشم و هم خداوند از من راضی باشه.
خدایا برای تمام نعمتهای کوچک و بزرگی که از اولین روز زندگیم به من دادی، هماکنون داری میبخشی و در آینده دور و نزدیک خواهی داد، هزاران بار شکرت.
خدایا برای تمام نعمتهای کوچک و بزرگی که به من دادی، ولی من فراموششون کردم یا اصلا متوجهشون نشدم، هزارن بار شکرت.
خدایا برای تمام عوامل و شرایط و موقعیتها و فرصتها و ایدهها و آدمهای خوبی که وارد زندگیم میکنی تا به اون زندگی دلخواه، شرایط ایدهال و تمام خواستهها و آرزوها و رویاهام برسم، هزاران هزار بار شکرت.
خدای خوبم سلام
سپاسگزارم که زانوی پسرم به راحتی خوب شد و ام آر ای اون نتیجه خیلی خوب بود سپاسگزارم بابت سلامتی خود و عزیزانم
صبح زنگ زدم به مطب برای ساعت ۸ وقت گرفتم با امیر رفتیم دکتر و خیلی زود نوبت ما شد ام آر آی و دید و گفت مشکلی نداره باید یه کم استراحت بده به زانوش خیلی زود خودش ترمیم میشه
خوشحال و شاد برگشتیم به خونه
اسنپ سریع اومد و مرد خیلی مهربون و خوش برخوردی بود
سلام،اول صبحی به دلنوشته شما هدایت شدم ساعت ۶صبح بود خواستم برم سر کار
کشش نداشتم اهنگ پیشنهادی شما رو از آقای اورتگا رو گذاشتم رو تکرار که مدام پلی بشه و همزمان شروع کردم به خوندن متن زیباتون و یادم رفت کلا برم سر کار 🤗 چون حسی بهم گفت نروم سرکار /
شاد باشین و شاد بمانین 😊
سلام به خداوند منان
به خداوندی که عزت و ذلت دست اوست
خداوند جان و خرد
“سناریو من”
این رد پا رو هم امروز من از خودم به جا میزارم تا یادم بمونه
از بهار ۴۰۳بود که بصورت جدی تصمیم گرفتم ماشین داشته باشم
چون محل کارم تا خونه خیلی فاصله داشت و این بین باید دخترمو میبردم مهد و تایمی زیادی فقط صرف رفت و آمد اسنپ گرفتن و…میشد
گرما و سرمای هوا که بماند و ناراحتی و خستگی دخترم
این تضاد ها انگیزه منو برا ماشین خریدن زیاد کرد
حقوقم ماهی ۳میلیون بود و من ی ماشین pkمیخاستم برا شروع
و با تمام وجود از خداوند بخشنده مهربانم خاستم که تا آخر تابستون من ماشینمو بخرم
و بلاخره روز موعود امروز ۵ شهریور ۴۰۳هست و دیشب پیامک بانکمو چک کردم ک مبلغ ۹۰۰۰۰۰۰۰۰ریال تو حسابم بود ک اشک شوق تو چشمام جمع شد و باورم نمیشد که خدا به این راحتی این پولو برام جور کنه
و امروز از شوق زیاد ۵ صبح بیدار شدم ی دوش گرفتم زیر کتری رو روشن کردم چایی گذاشتم و ی چایی خوشرنگ دم کردم نماز خوندم و با تمام وجود ازخدا تشکر کردم
همش به ماشینم فکر میکردم ،که کیوان چقدر ازش تعریف میکرد
میگفت عاطی خیلی ماشین تمیزی بود شاسی ها سالم موتور سالم بسیار تمیز و از همه مهمتر فرمونش هم خیلی نرم بود
ساعت ۸ شد ک ما از خونه بیرون شدیم و رفتیم سراغ ماشین
کیوان به آقاهه گفت خانومم باید بره باهاش ی دور بزنه و اونم گفت مشکلی نیست
تنهایی رفتم باهاش دور زدم باورم نمیشد دارم میخرمش
اونقد تو ماشین برا خدای خودم خوشحالی کردم و اشک شوق ریختم که…
دور میدون مرکزی ی دور باهاش زدم(فرمون بسیار نرمی داشت و صندلی های راحت و نرم و داخلی تمیز،کولر و بخاری همه چی اوکی بود حتی ضبط بلوتوثی، و باند)
و برگشتم پیش کیوان و رفتیم محضر
وقتی پای برگه قولنامه و امضا کردم دستم میلرزید
از اونجا که تموم شدم رفتیم شیرینی سرای گلستان
و ی جعبه شیرینی ۲کیلویی شیرینی تر با نون خامه که مامانم دوست داره گرفتم و اول رفتم خونه مامانم
و مامانم بغل کردم گفتم الان هر جایی که بخای میبرمت مامان جانم
هروقت بخای میبرمت روستا
اونم خیلی خوشحال شد و کلی برام دعا کرد و برام سپند آورد
و بعد کیوان بغل کردم و ازش که همیشه همراه منه...
و بعد زنگ زدم آبجیام بیان و…
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
خداوند رحمان خداوند رحیم .
ردپایی دیگر از من یکی از سناریو های مورد علاقه من رابطه من با فرزندانم هست🐣همیشه دلم می خواسته ۳ تا دختر داشته باشم😊…
……
اولین باری که متوجه شدم مادر شدم حتی یک درصد شک نداشته که بچه هام دختر نباشن چون از بچگی همیشه عاشق دختر دار شدن بودم هستم و خواهم بود …دقیقا نتایج ازمایش هم نشان داد ۳ تا دختر دارم الان🥲🤌اسمشون انتخاب کردم و دلم می خواهد هرچی زودتر در آغوشم بگیرمشون .دخترم شهرزاد دخترم جانان و دخترم مهری ماه
خداوندا ممنونم که من لایق مادر شدن دانستی و دخترانی به من بخشیدی که فرشته هایی پاک و آسمانی هستن ….
……..
یادم اولین بار که دخترام تو آغوشم گرفتم بی اختیار اشک ریختم حس مادر بودن حس آفریننده بودن حس زاینده بودن حس به خدا نزدیک تر شدن واقعا حس مادر شدن حسی نیست که بشه با کلمات بیانش کرد هنوزم باورش برام سخته که دخترام تو آغوشم هستن وقتی گریه می کنن تو آغوش خودم فشارشون می دهم وقتایی که انقدر محکم در آغوشش گرفتم که صدای نفس کشیدنشون می شنوم وقتایی که ۳ تایی باهم می خندن ۳ تایی باهم گریه می کنن با هم گرسنه می شن باهم می خوابن . حسی که الان دارم اصلا انگار تمام دنبا برای من
اخه این بزرگتربن ارزوی همیشه من بوده که بچه هام توآغوشم بگیرم تمام محبت های دنیا به پاشون بریزم و حالا این ارزوم روبه روی من
مسولیت بزرگ مادر شدن …
هر ادمی دوبار به دنیا می اید یکبار وقتی خودش به دنیا می اید یکبار وقتی فرزندانش در آغوش میگیره .
…..
دخترم شهرزاد همدم من مهربان دختر من دختر قد بلند خوش اندام من رفیق مادر
ما دوتا بهترین رفیق های هم دیگه هستیم تا در آغوش من نباشه خوابش نمیره چشم های درشت بزرگ مشکیش ابروهای پر مژهای فر بلند و چال لپ انگار خداوند ساعت ها برای دختران من وقت گذاشته انقدر که یکی از یکی زیبا تر هسنن . دخترم شهرزاد موهای پر بلند لختی داره .ورزشکار حرفه ایی هست عاشق ورزش بی نهایت استعداد داره تو ورزش همه جور حمایت من پدرش داره تا پیشرفت کن تا به قله های موفقیت برسه و هر ارزویی که داشته باشه من کمکش می کنم .رابطه ما مثل دوتا رفیق جون جونی هست .
…….
دخترم جانان ملکه من دختر قدرتمند مهربان من دختر جسور قدرتمند من حامی من پشت پناه من من دخترم جانان مثل دوتا رفیق جون جونی هستیم هرجا بریم باهمه همیشه تو همه کاراش با من مشورت می کنه دخترم جانان خیلی باهوشه یه نابغه تمام عیار کافی بهش سخت ترین مسائل بگی در کسری از ثانیه حل می کنه .
جانانم دختری با موهای فر بور چشم های درشت رنگی و پوست سفیده خوش اندام قد بلند و بی نهایت زیباست
و بی نهایت احترام من پدرش داره.
……….
دخترم مهری ماه فرشته مهربانی انگار خداوند تمام مهربانی دنیا در قلب مهری ماه من گذاشته هنرمند من دختر با استعداد با سلیقه من عاشق هنر موسیقی نقاشی عاشق ویولن نوازی همیشه حیوانات دوست داره دخترم مهری ماه هنرمند است و عاشق هنر است من لذت می برم از استدلال هاش از منطقی صحبت کردناش. مهری ماه موهای مجد داره چشم های درشت میشی رنگ بسیار زیبا بافهم است.
….
رابطه من و دخترام و همسرم بی نهایت دوستانه عاشقانه و محترمانه است هیچ وقت کوچیکترین بی حرمتی تو خانواده ما نیست هیچ وقت هیچ چیز،از هم پنهان نمی کنیم. دخترام من محرم راز خودشون می دانن همه جور حمایت من و همسرم دارند.هرموقع عاشق بشن من هستم کنارشون به تصمیم هاشون احترام می گذارم. دخترام هر پوششی دوست داشنه باشن دارن ازادن تو خانه ما هبچ چیز زوری نیست همیشه و تحت همه شرایط ارامش خیلی زیادی بین ماست . دخترای من خوش پوش ترین و جذاب ترین و ثروتمند ترین هستن. همیشه مثل رفیقای صمیمی باهم می رویم کافه می رویم گشت گذار . باهم می رویم دور زدن کوهنوردیپباده روی.
جوری براشون مادری کردم می کنم که حس کنن خداوند خودش در قالب من ازشون حمایت می کنه.
دختر های من خوش بیان بسیار با ادب با نزاکت اهل خانه خانواده و با ایمان و نجیب و با شعور و با شخصیت هستن . اونا در عین ازادی که دارند هیچ وقت سو استفاده نمی کنن
دخترانم بهترین رفیق های هم دیگه من هستن . بسیار با نزاکت و مبادی اداب و رسوم هستن .دخترانم مثل ملکه ها رفتار می کنن برای خودشون ارزش زیادی قائل هسنن و بهترین داماد های دنیارو من دارم
این ی سناریو هست یا واقعیت زندگیتون؟
سلام عزیزم سناریو نویسی اتفاقات آینده است گلم
خدا را هزاران بار سپاس از فرشته های زیبا و همه فرزندان نیک و سلامتی که روزی همه مادرای مهربان و آگاه دنیا شده … خدا روشکر از بیان این عشق زیبا . . .
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر دلم خواست بیام یه سناریو راجب خانه آینده ام که مال خودم هست بنویسم.
خانه من متراژش بزرگ نزدیک ۶۰۰ متر بنا که ۴۰۰ متر اون حیاط هست و ۲۰۰ متر بنا خانه ام هست خانه من شیک ساده مدرن و نوساز است . تو موقعیت جغرافیایی مناسب توی یک محل ساکت. ارام با کوچه های دلباز و سرسبز .مردمان محل سکونت ادم های شاد مهربان ساکت ارام هستن محل زندگی من دور از هرگونه حاشیه است .آب وهوای محله من خنک معتدل است برف باران می آید همه حا سرسبز همون بهشت وعده داده شده خداوند است .هر طرف نگاه می کنی سرسبزی جنگل باغ بوستان می بینی.دسترسی اسان به امکانات شهری و سرویس حمل نقل داره با کمترین هزینه میشه کل شهر گشت.
هواش پاک صاف ابری و آسمان آبی صدای پرندگان کل فضای خانه رو پر می کنه .همیشه آفتاب تو خانه می افته .
خانه من دوبلکس است و نورگیری خیلی مناسب داره از همه طرف پنجره به سمت حیاط داره .
داخل حیاط یه استخر زیبا هست دور تا دور حیاط پر از گل گیاه های رونده است. داخل حیاطم درخت های نارنج پرتقال زیتون و انار و لیمو وخرمالو و گوجه سبز و انگور و گیلاس است حیاط به شدت دلباز انگار وارد باغ شدی پر از گل های سرخ سفید محمدی و رز است یه قسمت حیاطم محصولات کشاورزی سبزی خوردن ریحان ونعنا کاشتم وقتی وارد حیاط میشی بوی خوش ریحان و عطر نارنج دیوانه می کنه ادم رو.
از زمستان هاش و پاییزهای حیاطم نگم که بوی انار و خرمالو و صدای برف باران و خش خش برگ های خشک درختان ادم مست ومدهوش می کنه.
داخل حیاط آلاچیق و کباب پز هست .که داخلش طراحی کردم برای عصرها و خوردن چای بیسکویت. داخل حیاط تاب دارم و پارکینگ اختصاصی و سگ وگربه من عاشق حیوانات هستم
یه گربه سگ تپلی پشمالو داریم.
ازدر اتاق که وارد خانه میشی یه پنجره سرتا سری بزرگ روبه حیاط داره که روبه روش پر از پتوس و شمعدانی و گل های رنگارنگ زیباست.داخل خانه من ۴ تا اتاق خواب دوتا سرویس حمام و دست شویی و یه اشپزخانه دلباز،هست
کابینت های مدرن سفید و قهوه ایی داری هود و تهویه مناسب رو به بیرون پنجره داره موقع آشپزی میشه صدای باران شنید.یخچال و ماشین لباس شویی بهترین مارک هست وسایل اشپزی و کیک پزی انواع لوازم ضروری دارم.خانهه من تلفییقی از سادگی و سنتی بودن و مدرن بودن
یه بخش خانه اختصاص دادم به کافه خانه داخلش قهوه ساز و انواع قهوه و کافی و چای انواع نوشیدنی های گرم و شکلات و کیک بسیکویت هست.پاتوق عصرهام خوردن قهوه و گوش دادن شجریان است یا خوندن کتاب .
تو هالم مبل راحتی تلوزیون بزرگ و تمام وسایل بر حسب دکوراسیون داخلی تم سفید وسبز و طوسی یا آبی هست.
اتاق مطالعه و کتابخانه بزرگ مجزا دارم.
هرکدام از ۴ تا اتاق خوابهام با بهترین وسایل و شیک ترین وسائل آراسته شدن .
یه خانه دنج مرتب تمیز و خلوت دارم
تمام امکانات رفاهی و کمد دیواری و همه شرایط محیاست
روی دیوارهای خانه اشعار مولاناست
خانه من نشان دهنده شخصیت یه خانم اصیل ایرانی است و ارامش توش موج میزنه .
عصرها درحالی که لباس ساحلی خنک تنم و موهام در دست باد روانه است
در حالی سبزی چیدن درحیاطم
زندگی من سرشار از ارامش شادی عشق است
سلام دوستان عزیزم من هم میخوام داستان رسیدن به خواسته هام رو بنویسم.
من یه زمانی بدون اینکه هیچ امیدی داشته باشم فقط خواسته هام رو هرروز به زمان حال مینوشتم و سپاسگزاری میکردم طوری که انگار اونهارو دارم مثل رابطه ی رویایی مثل گوشی و لپ تاپ اپل مثل ایرپادوخیلی چیزهای دیگه… و زمانی که اینهارو مینوشتم اصلا در شرایطی نبودم که بتونم حتی بهشون فکر کنم ولی مینوشتم فقط مینوشتم و ته دلم هم به خودم میخندیدم میگفتم پریسا تو که هزار تومان هم نداری این چیزا چیه مینویسی ولی باز هم نوشتم و سپاسگزاری کردم تا اینکه شرایطی پیش اومد برام که اصلا وقتی نداشتم برای نوشتن و به کلی این نوشتن از یادم رفت تا چند ماه بعد که من به طور غیر منتظره ای برام یه خواستگار اومد و دیدم همونیه که میخوام و ازهمدیگه خوشمون ون اومدو عقد کردیم بعد از اینکه عقد کردیم نامزدم گفت من تازه این گوشی و لپ تاپی که دارم و خریدم اینارو میدم به تو و خیلی خوشحال شدم و بدون اینکه یادم باشه که اصلا من یه زمانی اینها رو از خدا خواسته بودم و برای داشتنشون سپاسگزاری کرده بودم تا اینکه پنج یا شش ماه گذشت من داشتموسایلم رو مرتب میکردم و دفترچه ام رو دیدم که توش کلی سپاسگزاری نوشته بودم اون لحظه و داشتم به این فکر میکردم که من چه زمانی بابت این رابطه و این چیزایی که دارم سپاسگزاری نوشتم که یهو یادم اومد من این چیزارو زمانی نوشتم که اصلا اینا رو نداشتم و اصلا امیدی هم برای رسیدن بهشون نداشتم ولی اصلا باورم نمیشد اگه تاریخ براشون ننوشته بودم خداشاهده باورم نمیشد اون رابطه ای که داشتم تجربه میکردم اون چیزایی که نوشته بودم اینقدر دقیق همه چیزی به حقیقت پیوسته بود که اصلا باورم نمیشد و ساعت ها توی شوک بودم که چطور ممکنه!!! آره من به هرچیزی که از خدا خواسته بودم ونوشته بودم رسیده بودم بدون اینکه بدونم قبلا اینهار و از خدا خواسته بودم آیفون دوازده لپ تاپ مک بوک صورتی با کوچیک ترین جزئیاتش به همشون رسیدم.خدایاشکرتتتتتتت
سلام پریسای قشنگم وای چقدر کامنتت دوست داشتم 😍😍بهم کلی امید انگیزه داد و من در مسیری که دارم محکم تر پر اراده تر کرد سپاسگزارم .میشه ازت خواهش کنم جزئیات نحوه نوشتن چطوری نوشتن بهم بگی مثلا باورهات راجب ازدواح چی بود که دقیقا همون رابطه بدست اوردی؟
سلام مرضیه ی عزیز خداروشکر که کامنت من براتون مفید بوده و بهتون انگیزه داده😍
راستش من فکر میکنم یکی از مهم ترین دلیل رسیدن به خواسته ام نچسبیدن و رها کردن بوده تو کامنتم گفتم که من اون سپاسگزاری رو نوشته بودم ولی بعد مدتی کلا یادم رفته بود که اونهارو نوشته بودم همین رها بودنه باعث شده بود من به به اون خواسته هایی که داشتم برسم و من اصلا این کارو آگاهانه انجام نداده بودم و مشغولیت ها باعث شده بود یادم بره ولی مدت ها بعد که نوشته هام رو دیدم فهمیدم من اینها رو از خدا خواسته بودم و خدا هم منو به خواسته ام رسوند.درباره ی نحوه ی نوشتن هم بگم که من مثلا مینوشتم خدایا سپاسگزارم ازت که من همسری دارم که مثلاً مهربونه جملات رو به صورت سپاسگزاری و در زمان حال مینوشتم که انگار به اون خواسته رسیدم.
ممنونم از اینکه پاسخ بهم دادی 😍خیلی خوشحال شدم برات پس دوتانکته کلیدی بود یکی با حس خوب نوشتن به زبان حال و شکرگزاری کردن دومی رها کردن و فراموش کردن اون خواسته
ممنونم😊
به نام خدا
شاید این اتفاق که میخوام بگم بزرگ و عجیب غریب نباشه اما مهر تاییدیه به اینکه قانون جواب میده و ما خودمون خالق شرایط هستیم !
من برای فارغالتحصیلی گفتن که باید امضاء بگیرم از مسئولین دانشگاه بقیه میگفتن کلی دردسر داره برای ما فلان قدر طول کشیده چندماه اینجوره و……..نمی دونم به شوخی میگفتن یا جدی اونایی که تجربه دارن میدونن من تصمیم گرفتم که از قانون استفاده کنم و از خدا خواستم که کارها توی یک روز انجام بشه و همه امضاء ها یکجا گرفته بشه فردای اون روز من رفتم ستاد چندتایی رو گرفتم حتی اونایی که نبودن هم همکاراشون مهر آوردن و و جاشون امضاء کردن فقط موند امضاء یک نفر که اونم توی جلسه بود و ۱ ساعتی طول میکشید حدوداً بیخیال نشدم و نشستم تا جلسه اش تموم بشه حدوداً ۱۰ دقیقه ای گذشت یک آقای مسنی اومدن و گفتن که کارتون چیه بهش گفتم برگه رو گرفت در باز کرد صاف رفت وسط جلسه اشون از اون خانم امضاء گرفت و دادم بهم و گفت اگر کار امضاء دیگههم باقی مونده بده برم بگیرم🤦🏻♀️باورم نمیشه خدا چجور میتونه دستاش بفرسته خیلی حس خوبی داشتم که اینقدر هوامو داره!
من تونستم اون روز همه امضاء هارو بگیرم چند ساعت و همون روز یرگه رو تحویل دادم :)
الله نور السماوات والارض
سناریو نویسی اتفاقات آینده که برای دوست فرضی تعریف می شود:
وای بزار می خوام جزئیات اتفاقات امروز تعریف کنم انقدر شادم و ذوق دارم خوابم نمیره .صبح با پارتنرم صحبت کردم و عصر خانوادش با مادرم تماس گرفتن انقدر استرس داشتم که نفسم حبس شده بود خیلی خوشحال بودم اما یکم ترس از جواب خانواده و اتفاقات بعدش هم داشتم با اجیم تماس گرفنم بیاد پیشم . مامانم گفت اوکی بزار با پدرش صحبت کنم .شب بابام که امد مامانم گفت و پدرم اجازه داد بیان برای امرخیر😍😍باورت میشه انقدر ذوق دارم انگار بچه شدم ناگفته نمونه اون صدبرابر من خوشحاله.
….
رفتم لباس برای مراسم خواستگاری گرفتم انقدر این لباس زیباست که زیبایم دو چندان کرده یه کت شلوار آبی رنگ با نگین و طرح زیبا
اماده شدم خانه مرتب و همه چی محیاست
خودمم اماده شدم
بهش پیام دادم گفتم استرس دارم گفت دیوانه استرس چی .شب شد امدن دست گلی که برام گرفته بود انقدر بزرگ زیبا بود پر ازگل های زیبا و ماندگار .شیرینی
چشامون که بهم افتاد چند لحظه انگار زمان متوقف شده بود
چشای جفتمون از ذوق برق می زد اشک آلود نگاه های عاشقانه انگار قلبم داشت از جاش در می امد تا قبل از این همچین احساسی هیچ وقت تجربه نکرده بودم انگار گم شده قلبم پیدا کرده بودم .
نشستن صحبت ها انجام دادن همه چیز اوکی بود دوتا خانواده خوش برخورد رفتار محترمانه گفت گو سرشار از ارامش
پارتنرم شرایط مهریه و خانوادم قبول کرد اونام شرایط اونا همه چیز در کمال اسایش ارامش بود
خانوادش رفتار محبت امیز با من داشتن و خیلی ازم تعریف کردن.
وقتی ازمون خواستن باهم دوتایی صحبت کنیم یخ زدم وقتی تو اتاق برای اولین بار دستام گرفت گفت دیدی مال هم شدیم دیدی سر قولام موندم من هنوزم باورم نمی شد که کنارمه تا وقتی من تو آغوش خودش گرفت هردومون گریمون گرفته بود به خاطر ثبت اون شب باهم عکس یادگاری گرفتیم و همه چیز به خیر خوشی اون شب گذشت.
…….
امروز صبح زود بیدار شدم هنوز ناشتام می خوایم بریم ازمایش خون ترسیدم یکم اما اون عین خیالش نیست دائم شوخی می کنه مثل همیشه داره سربه سرم میزاره دستامون تو دست همه داریم می ریم ازمایشگاه با اجیم.
تو ماشین انقدر خندیدیم شوخی کردیم دل درد کردم رفتیم ازمایشگاه دیواته کلی اذیتم کرد اما وقتی می خواستن از من خون بگیرن انگار قلب اون داشت کنده می شد خلاصه ازمایش اعتیاد دادیم همع چی نرمال بود یه چی خوردیم کلاس ها شرکت کردیم و تمام😂❤️
…….
امروز می خوایم خرید های عقد حلقه لباس ها انجام بدهیم
نمی دانم لباسم چه مدلی بردارم لباس حالت مانتو مجلسی میگیریم چون دو هفته دیگه عروسیمون هست .
رفتیم خرید حلقه نگین دار زیبا که همیشه دوست داشتم برداشتم اونم برداشت رفتیم رستوران ناهار بعدش من مانتو شال و شلوار مجلسی شیک سفید برداشتم اونم لباس اسپرت .
انقدر راه رقته بودیم و هماهنگی خرید نقل و گل و وسایل کادو سر سفره عقد داشتیم می مردیم.
برام نیم ست گوشواره ساعت و گردنبد گرفت منم براش ساعت خریدم برگشتیم خانه.
….
امروز روز عقدمون دل تو دلم نیست انقدر هردومون خوشحالیم که داریم مال هم می شیم کل مسیر دوتایی انقدر شوخی کردیم حسین اذیتم می کرد از وقتی امده بود ارایشگاه دنبالم..رفتیم محضر عاقد امده بود همه شاد بودن سرسفره هی سربه سرم می زاشت اولش که خنده زیاد بعدش که من بله گفتم زد زیر گریه بغلم کرد گفت همیشه ارزو داشتم مال من بشی 🙃
…..
درگیر خرید جهیزیه ایم همه وسایل اونطوری که دوست داشتم باب میلم بود تو تم مدرن اروپایی شیک ساده با تم سفید طلایی مشکی طوسی سبز،یشمی برداشتم جهیزیه تکمیل شده باید امروز بریم خانه خودمون مرتب کنیم وسایل بچیمیم
رفتیم خانه تمیز کردیم وسایل جایگذاری شد و تمام اخیششش چه حس خوبی هیچ جا خانه ادم نمیشه.
….
امروز روز عروسیمون همه چی عالیه به نحوه احسن اصلا فکرش نمی کردم انقدر همه چی لاکچری تمام باشه از لباسامون تا بهترین تالار و کیک و فیلم بردار
عروسیمون یکی از بهترین مجالس بود و عالی بود همه چی 🙃❤️مخصوصا رقص دو نفرمون که براش تمرین کرده بودیم.
الان اخر مراسم و تمام شد دونفری کلید انداختیم و زندگی سرشار از عشق ارامشون با توکل به خدا شروع کردیم😊😊😊
سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیز
سناریونویسی به نظر من باید از حال شروع شه از نعمت هایی که خداوند به ما داده و بهش بی توجه هستیم
از نعمت هایی که شاید بعضی هاشون آرزوی گذشته ما یا آرزوی خیلی ها باشه
منطق هم میگه اگر کسی چیزی بهت داد اول از اونتشکر کن و بعد دنبال بهتر شدنش باش
خوب اینپروسه که ما از وضعیت متوسط به خوب رسیدیم همین هممیتونه ادامه پیدا کنه و ازخوب به عالی تموم شه
فقطنکته مهم اینه این عالی شدنه تموم نشدنیه
باید قدم به قدم پیش بریم اول تشکر کنیم ولذت ببریم از داشته هامون بعد لذت ببریم ازشون و بعد ببینیم چه خواسته واقعی داریم
نه اینکه فلان ماشین رو بگیریم که روی بقیه رو کمکنیم این از عدم احساس لیاقت میاد و مخرب هست
مثلا خودمونرو تصور کنیم در یک مسیر و جاده بسیار زیبا با همسر و فرزندان در حال مسافرت هستیم این در حالیه که بیزینس کسب وکار ما عالی در حال رشد هست و در مسیر علایقمون از کسب و کارمون لذت میبریم
بعد خودمون رو تو یه جای بسیار زیبا تصور کنیم مولا مینویسیم خدایا شکرت که همسر و فرزندان فوق العاده ای دارم و در کنارشان احساس رضایت دارم بخاطر کسی و کار فوق العاده ای هرروز در حال عالی تر شدن هست و آرامشی که در زندگیمون هست
به نظرم اینطور نوشتن و تشکر از اتفاقات خوبی که در آینده میفته بسیار مهمه
فقط نکاتی که وجود داره و جلوی ذهن روبرای ادامه این کار میگیره کوچک کردن داشته هاست اینکه فکرکنیم اتفاقات خوب بی دلیل وارد زندگیمون شده اینکه دنبال این باشیم چطوری به خواسته ها میرسیم اینکه دو دو تا چهار تا کنیم
دو دوتا چهار تا درسته ولی دو دو تا چهارتای خداوند با ما بسیار متفاوت هست
در پناه حق
به نام خدا
«عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد » من اومدم بنویسم از یکی دیگه از معجزاتی که خداوند برام رقم زده البته از وقتی که خداوند تو زندگیم پیدا کردم و بهش تکیه دادم انگار که معجزه دیدن برام عادی شده خیالم دیگه راحته هر چی بنویسم براش اتفاق می افته !
من از خداوند درخواست داشتم که برم سرکار اما از بچگی اونقدر باور های محدود کننده اطرافیان دادن که جرعت فکر کردن بهشم نداشتم چه برسه بخوام انجامش بدم من پدر سخت گیری برای خودم ساخته بودم که هرچی ازش میخواستم فارغ از درخواست های من جواب تمامشون نه بود نه نه نه نه نمیشه زشته برای دختر کار کنه فلان …………
من یاد گرفتم که بنویسم برای خداوند و به محض دیدن نشانه ها که معر تاییدیه به اجابت درخواست من محال ممکنه که کسی بتونه ازم بگیره چون کسی قولش داده که هرگز زیرش نمیزنه من نوشتم و یک آگهی پیدا کردم همه میگفتن اینو محال پدرت اجازه بده اینو دیگه ممکن نیست من از مادرم خواستم که برم برای کار مصاحبه کنم اما اتفاقی که افتاد حالش بد شد و گفت نمی تونم ببرمت با بابات برو حالا من موندم مشکل اصلی که همون پدرم بود کار هست چاره ای نداشتم گفتم اوکیه میگم بهش بهش گفتم اولش گفت دوست ندارم کار کنی هیچی نگفتم بعد گفت باشه بریم بیینیم کجاست شرایطش چیه باورم نمیشد هنوزم نمیشه هیمنقدر راحت مگه ممکنه !!!!
اونم با یک درخواست ساده اما ایمان محکم 🔥
حاضر شدم و رفتم باهاش تو راه کلی حرف زدیم رفتیم خودش کلی آدرس چند جا پرسید چند بارم مسیر اشتباه رفتیم آفتابم که از هر طرف هجوم می آوردم ولی یک ذره گله نکرد غر نزد منصرفمنکرد هیچی هیچی فقط. دست خدا شد همونکه مانع اصلی بود «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»رفتیم مصاحبه خوب بود شرایطشم خوب بود بعد اون موقع برگشت کلی حرف زد باهام بدون اینکه من چیزی بگم میگفت آره شرایطش که خوبه اگه دوست داری برو حقوقشم که خوبه دیگه کارهم یادت میدن و من هی تو دلم فارغ اتفاقات اونجا میگفتم خدا واقعاً چنین چیزی ممکنه من دارم خواب میبینم این بابامه که داره اینارو میگه ………..واین داستان معجزات ادامه داره :)