داستان شگفت‌انگیزِ تحقق یک آرزو - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

سلام مجدد به استاد عباس منش عزیز

امروز اومدم تا تعهد روز 36 سفرم رو انجام بدم و در درجه اول از خدای مهربانم سپاسگزارم که کمکم کرد تا بر سره تعهدم بمونم….

وقتی این فایل رو می خواستم ببینم چشمم به عنوان مقالهء بالای سره فایل لگو لند افتاد و به خودم گفتم چه جالب وصف حال الان من هست و یادم باشه که حتماً برم بخونمش و این در حالی بود که من به دلیل اینکه در تمام کردن یک کاره مهم تنبل شده بودم و حرکتهای خیلی کوچیک می کردم و ذهنم قفل کرده بود خسته شده بودم… از خدا خواستم که هدایتم کنه و این رو بلند گفتم….گفتم خدایا حال دلمو خوب کن من رو هدایت کن که امشب کارم رو به اتمام برسونم…همانا خداوند سریع الاجابت است…

فایل لگو لند رو دیدم و بعد سریع رفتم مقاله رو بخونم وقتی صفحه ش اومد ذهنم نجواهاش رو شروع کرد گفت یا ابالفضل چقدرم طولانیه بابا بی خیال بعد گفت آره تا الان که امروز کاری برای تموم کردن کارت نکردی الانم بشین فایل ببین و مقاله بخون ولی بهش گوش نکردم ندای درونم بهم گفت بشین بخون مشکلت حل می شه می فهمی اشتباهت کجاست؟ مقاله رو خوندم بعد دیدم فایل هدف گذاری رو گذاشتین گفتم برو اینم ببین فایل رو دانلود کردم گفتم خب حدود 25 دقیقه بیشتر نیست می بینمش و بعد کارمو شروع می کنم فایل رو پلی کردم استاد مثل همیشه با ادب و متواضع و خنده رو سلام کردن و از خدا سپاسگزاری کردن و گفتن این فایل 3 هدف گذاری هست اگه قبلیا رو ندیدین حتماً اول برین اونا رو ببینین و تمریناتشو انجام بدین و بعد بیاین اینو ببینین در کسری از ثانیه فایل رو بستم و رفتم سراغ دانلود فایل 1 و 2 دوباره نجواهای ذهنم گفت آره برو هی فایل به فایل یه دفعه می بینی وقتت رفت امشبم تموم نشد وقتی فایلها دانلود شدن دیدم کلاً 3 تا فایل 1 ساعت بیشتر نیست ندای دورنم بهم گفت نهایتاً یک ساعت این فایلا رو می بینی و بعد می ری به کارت می رسی …فایل اول رو دیدم انگار کسی به من می گفت استاد گفتن تمرینشو انجام بده بعد برو فایل بعدی فقط فایلا رو گوش نکن و نبین تمرینشم انجام بده نجواهای شیطان بهم گفت حالا کی حالشو داره پاشه دفتر بیاره بعدم یهو یکی در اتاقتو باز می کنه دفتر خصوصیت لو می ره ولش کن به خودم گفتم توی موبایلم می نویسم دفترم نمی خوام استاد گفتن فقط بنویسین و وقتی داشتم می نوشتم بلند بلند در ذهنم هم صدای خودم رو می شنیدم هر چقدر بیشتر می نوشتم انگار خدا داشت بهم می گفت آهان اینو پس می خوای وقتی جزئیاتش یادم می رفت ندای درونم بهم می گفت با جزئیات بنویس البته من چون وقتم کمه و باید کارم رو امشب تموم کنم فقط خواسته های امشب و فردا و پس فردا رو نوشتم بعد رفتم فایل 2 فایل 3 و اصلاً روحیه م از این رو به اون رو شد خدا واقعاً خیر دنیا و آخرت رو نصیبتون کنه استاد عباس منش عزیز…بعد دوباره یه فایل دیگه خود به خودی پلی شد فایل در مورد دوره ای که عاشقانه دلم می خواد داشته باشمش بود دوره پر از انرژی مثبت راهنمای عملی دستیابی به رویاها من متوقفش نکردم ذهنم گفت آره حالام بشین این فایل رو ببین محلش ندادم و دیدم و لذتشو بردم واقعاً این دوره جدای از اسم جذابش عکس بسیار زیبا و پر انرژی از استاد هم داره و انگار که یه پسر کوچولوی مهربون و شاد داره بهم لبخند می زنه خدایا از ته دلم ازت می خوام که دورهء عزت نفس و دورهء راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو هزینه ش رو بهم بدی تا بخرمش…😃👌👍💵

از خدای گلم سپاسگزارم که چنین استاد خوش قلب و باشعور و با کمالاتی رو نصیبم کرد عاااااااااااااااااااااااشقتم خدا جونم💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗

استاد عزیزم از شما هم سپاسگزارم بهترینها رو براتون از خدای رزاق می خوام در پناه پادشاه جهان سلامت تر،ثروتمند تر و سعادتمند تر در دنیا و آخرت باشید…🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

من نمی دونم چرا هر وقت قبل از اینکه یه فایلی رو ببینم می گم چی حالا بعدش کامنت بذارم چیزی که به ذهنم نمی رسه….بعدش کلی حرف می زنم😂😂😂😂اینم از الطاف خدای عشقمه💓واقعاً ازش سپاسگزارم چون کامنت نوشتم خودش یه نعمت بزرگیه آدم حس می کنه توی یه مهمونیه و استاد میزبان هستن و یه جمعیتیم نشستن آماده هستن که ما براشون با شوق و ذوق حرف بزنیم انگار استاد بهم می گن خب بگو برام از احساس خوب الانت بگو😃😉😄خدایا شکررررررررررررررررت عزیز دل مننننننننننننن

شبتون آرام دعا می کنم امشب خدا برایتان از تحقق خواسته هایتان قصه بگوید و شما با احساسی خوب و لبخندی از ته دل به خوابی آرام بروید…🌛🌟🌠🌠🌠🌠

خبرهای خوش در راه است….