پاسخ به سوالات تان درباره سریال زندگی در بهشت | قسمت 4 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

سلام به روی ماه همتون

اول اینو به خدا بگم

خدا جون من نمیدونم نمیفهمم و درکم به اندازه خودمه

تو آگاهی کل کیهان و جهان هستی رو داری

تو بگو بنویسم

دوست دارم امروز روزم رو با امید شروع کنم

با امید به اتفاقای خیلی قشنگ و ازش لذت ببرم و حال خودمو خیلی خوب کنم و می دونم که اصلا این باور که من من حسام یه حامی قدرتمند که فرمانروای کل کیهان پشت منه —همین باور این باور چقدر می تونه حال آدم رو خوب بکنه چقدر می تونه به من امید بده خیلی از نگرانی ها خیلی از ترس هام کمرنگ می شه من می خوام امروز عاشقانه دست خودمو ببوسم چرا چرا ؟؟؟؟ حسام جان می خوای دست خودت رو ببوسی چون امروز امروز ورود به روز هفتاد و پنجم توی عبور از شرک کشیدن سیگاره و روز سوم راجع به شرک وابستگیه یعنی من راجع به سیگار هفتاد و پنج روز موفق شدم ازش عبور کنم خودمو تحسین می کنم —عاشقانه دست خودمو می بوسم و پروژه دوم یه وابستگی شدید شدید شدید و خفن دیگه داشتم که خدا هدایتم کرد و بهم گفت نگران نباش من کمکت می کنم مثل همون قبلی اینم ازش عبور می کنی و امروز روز سومشه و نمی دونم من نمی دونم — اصلا این رو بگم خدایا تو خودت بگو من نمی فهمم من نمی دونم بلد نیستم تو ادعا کردی که خدا هستی و آگاهی کل کیهان و هر چی که هست دست توئه من ادعایی نکردم من اتفاقا وقتی به تو رسیدم گفتم بابا اینار رو که تو داری به من می گی من پس از خودم هیچی ندارم من پیش تو اصلا صفر صفر صفرم — اوکی من قبول کردم من تسلیمم من بلد نیستم من نمی دونم تو به من بگو —— بعدش تو اومدی اینار رو گفتی —

همیشه عاشق روزای قشنگ و آفتابی هستم توی جنگل تو یه جای سرسبز که صبح پاشی یه آتیش درست کنی با کتری زغالی و آبجوش بیاری — چایی درست کنی توی جنگل و چقدر لذت بخشه چقدر دوست داشتنیه می تونم این کار رو انجام بدم ها می تونم یه تعدادی چوب بردارم برم توی پارک های نزدیک اینجا و ی آتیش کوچولو درست کنم و آب جوش بیارم و چایی دم بکنم و توی سکوت و تنهایی و خلوت – از با خودم بودن لذت ببرم می تونم این کار رو انجام بدم

— خلاصه خلاصه بهم گفتی که حسام جان یاد یوسف بیفت من یه مکثی کردم گفتم که خدا جون یاد چیه یوسف بیفتم – یوسفی که تو ازش صحبت کردی یه سری از پاشنه آشیلا داشت یه سری از اتفاقای خوب هم داشت- پاشنه آشیلش این بود که توی زندان روی رفیقش حساب باز کرد و چوبش رو خورد و اتفاقای قشنگش این بود که توی چاه به تو اعتماد کرد و شد پادشاه مصر – روی کدوم از اینا زوم بکنم – اگه از من می پرسی می گم من من با تویی که من شناختم من می دونم که تو می خوای من پادشاه زندگی خودم باشم تو این رو برای من می خوای و پادشاه پادشاه شدن برا تو خیلی هم خوشحال کننده است که منو به پادشاهی برسونی این رو من می دونم من مطمئنم چون از همون بدو ورود من به این جهان به یه مشتی از مخلوقاتت که یه سری کارا رو تو روتین انجام می دادن و تو ذاتشون بود تو به اونا گفتی که به من سجده کنن پس منو خیلی بالا بردی از همون روز اول و گفتی که من جانشین تو هستم اینقدر منو دوستم داشتی که همه اختیارهای یه معاون رو به من دادی – ولی توی بحث یوسف اصلا یه چیزی بگم اگه بحث !!!!!!!!!!!!!!! شیطون الان می گه که تو هم مثل یوسف باید پونزده سال توی زندان متوقف بشی من این رو قبول ندارم می دونی چرا /؟؟؟///؟؟؟؟؟؟؟// چون که خودت گفتی که اگر یه موقعی پشیمون شدی و برگشتی توی حسام –

من خداوند رو بخشنده پیدا می کنی

خنده رو پیدا می کنی

مهربون پیدا می کنی

و حالا یه سری حرف ها هست که می گن تو تمام اون بدی های گذشته منو مثبت برام می نویسی و یه سری از این صحبت ها من نمی دونم تو هم مینویسی یا نمی نویسی – من می دونم که ذهن منه که داره اتفاقات رو رقم می زنه

اگه من به تو حسن ظن داشته باشم به عنوان خداوند

اگه من تو رو مهربون فکر کنم راجع بهت

بخشنده بدونم

خنده رو بدونم

همین رو جهان نشونم می ده و من این رو می خوام بهش توجه کنم

من کاری ندارم یوسف چه کار کرده چه کار نکرده

من اصلا کاری به اون ندارم من خودمو دارم می گم من تو رو خنده رو پیدا کردم هر وقت که با تو اومدم صحبت بکنم یا صدات کردم یا کاری داشتم تو همیشه با کلمات قشنگ با عزیز دلم ، جونم ، چی می خوای قربونت برم ، با اینا با من صحبت کردی من این جوری تو رو پیدا کردم پس بنابراین اوکی آقا اوکی اگر من برای بار سوم که از وابستگی دوم دارم می آم بیرون یعنی سه بار این کار رو انجام دادم و دوباره از اول استارت زدم اوکی موردی نداره من یه سری

هیچ آدمی بی ایراد نیست

من خودمو بخشیدم

خودمو دوست دارم عاشقانه

و دوباره استارتش رو زدم و چقدر تو حمایتگرانه و مراقب من بودی – امروز استارت ورود به روز سوم وابستگی دوم رو من دارم سپری می کنم و مطمئنم اتفاقات فوق العاده قشنگی قراره برامون بیفته – سهمیه منو امروز بهم بده هر روز سه تا خبر خوب سهمیه منه – سهمیه منو امروز بهم بده دمت گرم حرفی ندارم عاشقانه دوستت دارم می خوامت

یه خبر خوب امروز بهم دادی و اونم اینه ک بهم گفتی برای وجود ارزشمند و نازنین خودت این هفته استارت گروه طبیعت گردی رو بزن و پول واریز کن بحسابشون و پنجم عید باهاشون برو و همونطور ک استاد از طبیعت داره لذت میبره تو هم لذت ببر و سپاسگزار من باش- منم همین الان ک گفتی انجامش دادم و ثبت نام کردم و واریز کردم و خوشحالم قراره اتفاقای قشنگی بیفته- یادت باشه ها – دو تا خبر خوب دیگه بهم بدهکاری ها

عاشقتم