تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 74

1732 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    خدا یاور من است گفته:
    مدت عضویت: 2283 روز

    به نام خداوند مهربان و هدایتگرم

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان جسور این سایت.

    خدارو شکر میکنم که تا امروز روی تعهدم وایسادم و تا روز پنجم جو اومدم. و همین طور از خداوند ممنونم بخاطر اتفاقی که توی همین پنج روز رخ داد و زمینه ساز رشد بیشتر من شد.

    وارد سایت میشم و روی فایل روز پنجم کلیک میکنم. دیروز عنوان رو با دقت نخوندم و امروز عنوان رو می بینم و لذت میبرم. تغییر جسارت میخواهد. اصلا همه چیز توی این جسارته است ها….. از وقتی باش ما آشنا شدم فهمیدمم که آدم که جسارت داره همه چیز داره و آدمی که ندارتش هیچی نداره.

    استاد دیروز چند باری فایل رو گوش کردم. با خودم گفتم آرذه حتما میام مینویسم که من یه تغییر خیلی بزرگ میخوام بدم توی زندگیم و اونم باورمه. یکمی خنده داره جمله ام چون سه ساله من دارم روی باورهام کار میکنم و همین دیشب متوجه شدم که من هنوزم که هنوز درصد کمی باور دارم که همه چیز رو خودم خلق میکنم و بازم بعضی جاها نگران شرایط بیرونی هستم. میخواستم بنویسم که متعهد میشم روزه فکری جدی و سخت بگیرم و خیلی مراقب افکارم باشم مثل اون اولا. اما یه اتفاق جالب افتاد. استاد من اولین محصولی که ازتون تهیه کردم عزت نفس بود. و جلسه به جلسه هر چیزی که گفته بودین رو مو به مو اجرا کردم که خب هزاران بار خدارو شکر میکنم بابتش نتیجه اش رو الان دارم میبینم یعی یه تغییراتی ایجاد شد که تا آخر عمرم تاثیرش می مونه و اینا بخاطر هدایت خدا و درس های شما و جسارت خودم بود. رسیدم به مرحله آگهی بازرگانی. و از همونجا گیر کردم. اون موقع ها داشتم دنبال کار میگشتم. الان صاحب شغلم ماهی چهار میلیون درآمد دارم، رئیسم آدم فوق االعاده باهوش و انسان خیلی خوبیه. محیط کارم توی بهترین نقطه شهره و خب خیلی اتفاقای خوبی افتاده از اون موقع تا حالا. جالبیش اینه که پارسال اسفند ماه که هنوز در به در دنبال درآمد و کار پیدا کردن بودم. توی کتابفروشی شهرمون مجبور شدم با زبان خارجی که قبلا کمی بلد بودم با یه خارجی صحبت کنم. یادمه اون روز از کتابفروشی که اومدم بیرون و موزیک پلیرم رو روشن کردم ، ویس شما در مورد هدایت الهی پلی شد و من با خودم گفتم ببین این یه نشونه از سمت خداست. تو قراره یه کاری بکنی که این زبان به کارت بیاد. و اومدم اون روز 12 اسفند بود نشستم و شروع کردم روزی نیم ساعت یکساعت اون زبان رو تمرین کردم.درست دقیقا یکماه بعدهفته آخر فروردین نود و بهم همین کار پیشنهاد شد که کارم یه کار بین المللی بود و من باید همین زبان رو بلد می بودم:). آخه قسمت جالب ماجرا اینجاست که هفته آخر اسفند به دوستم گفتم من نمیدونم ولی الان دارم این زبان رو تمرین میکنم و قراره این زبان نقطه قوت من توی کار کردن باشه و احساس میکنم قراره برم همون کشور. دوستم هنوزم که هنوزه میگه ببین من اون روز گفتم عزیزم امیدوارم توی ذوقش نخوره آخه مگه امکان داره. و خب الان من مثالی برای امکانپذیری همین ماجرا هستم. این رو گفتم که آخر کامنتم ازش استفاده کنم. حالا بر گردیم سر کار. کار من خیلی خوبه و درسته گاها خیلی فشرده میشه و سخته برام اما در کل ساعت های آزاد زیادی برای خودم مکیتونم داشته باشم. از طرفی هم چون این کار یه کار کارمندی هست من کاملا بعد از قرار گرفتن در این موقعیت بود که من اصلا نمیتونم تا اخر عمرم برای اهداف کس دیگه ای کار کنم. و همش آرزوهام دارن از تمامی جوانب بهم فشار میارن که پس تکلیف خودت چی؟ کی میخوای واسه کسب و کار خودت اقدام کنی؟ درست چی؟ تحقیقاتت چی؟ پروژه ای که میخوای راه اندازی کنی چی؟ تو الان فقط داری واسه اهداف کس دیگه ای تلاش میکنی. از طرف دیگه ای چون رئیسم آدم مهربون و خوبیه و من هم از طریق دوستم به این کار معرفی شدم گاها خیلی صریح نمیتونم صحبت کنم و این از وقتی که اومدم سر کار خیلی منو آزار میده که ببین داری خود واقعیتو پنهون میکنی ببین راحت نیستی و خلاصه که این صداههه پدر منو درآورده تا الان. کارم هم جوریه که من مجبور بودم یه سفر به اون کشور خارجی که سال ها آرزوشو داشتم ، برم. آخه اینم ماجرا داره. پارسال برای تقویت زبان داشتم توی یه برنامه مخصوص با یه آدمی که اهل همین کشوره صحبت میکردم. اون گفت خیلی دوست دارم ایرانو ببینم و منم گفتم خیلی دوست دارم بیام کشورتون و اونم گفت حتما میای. اون روز فقط توی دلم گفتم آره میام ولی راهشو نمیدونم سپردم دست خدا و خب نتیجه این بود که بعد از هفت ماه من توی اون کشور بودم. یعنی هر بار که صبح از خواب میشدم و پرچم اونجا رو میددم ناخودآگاه میخندیدم و خدا رو شکر میکردم.خب تا اینجای کار صحبت هام زیاد مربوط به این فایل نبود. از الان به بعد کاملا طبق فایل پیش میرم. از وقتی که اومدم سر این کار شرایط نسبتا خوبش باعث شد که من دیگه با اون شور و شوق و حرارت مطاب سایت و کنترل ذهن رو پیگیری نکنم و همین خیلی منو ناراحت میکرد و فرکانسم رو میاورد پایین. اما خب بازم سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم.یعنی در واقع این چند مهی که اینجا سر کار اومدم یک سری تضاد های ملایم و خفیف هم پیش اومد که باعث شد من چند تا از بزرگترین صضعف های شخصیتیم رو پیدا کنم و خیلی خیلی زیاد رشد کردم. اما همش توی این هفت ماهه ذهنم میگه ببین اوکی توی این شرایط که خیلیا بیکارن تو کار به این خوبی داری پس تکلیف آرزوهای خودت چی میشه. یعنی میخوای تا آخر عمرت بری کس دیگه ای کار کنی؟ اونم چون قول دادی تا دو سه سال حتما باهاشون کار میکنی؟ یعنی چی؟ پس تو این وسط چی میشی؟ این همه فایل گوش کردی. این همه رشد کردی که بیای گیر کنی اینجا بمونی؟ و البته سفر کاری که رفتم و اونجا یه سری تجربه جدید دیدم باعث شد یکم از این گفتگو های ذهنی فاصله بگیرم. حتی با خودم گفتم چه خوب اینا همش در مسیر اهداف بزرگ منه . من میتونم با همکاری این گروه کارهای برگی انجام بدم. حتی بعد از برگشت با رئیسم در مورد طرحی که داشت صحبت کردیم و اون از من خواست باهاش در این زمینه همفکری کنم. در پوست خودم نمی گنجیدم ( چون طرحش خیلی نزدیک به طرح و پروژه بزرگی برای خودم دارم بود). حتی اومدم به مامانم گفتم من باید یکمی بیشتر تحمل کنم و به ذهنم اجازه ندم منو الکی پریشون کنه و این حرفا. خدا خودش منو اینجا آورده که از طریق این آدم بهم کمک کنه. اینم بگم که متوجه شدم من هنوز از احساس لیاقت در زمینه این که خودم برم یه چیزی رو ایجاد کنم( در وسعت و اندازه بزرگ) دارم و همش میخوام شرایط و آدم ها این کار رو برام انجام بدن. و این نقطه ضعفم خیلی خوب آشکار شد برام توی این چند ماه. اینو به مامانم گفتم و بعدش خوشحال و غرق در رویا اومدم سر وقت سایت و قسمت من را به سوی نشانه ام هدایت کن. بخدا گفتم خدایا لطفا توی روز تولدم یه کادوی خیلی خوب بهم بده. دکمه رو کلیک کردم. فکر میکنید واسم چی آورد؟ منی که همیشه خدا یا به زندگی در بهشت یا سفر به آمریکا هدایت میشدم دیدم که با خط درشت بالای صفحه نوشته شده:

    فقط روی خدا حساب کن!

    خب من واقعا دیگه چیزی برای گفتن ندارم…. چرا دارم قسمت اصلی ماجرا دیروز بود که داشتم برای دومین بار فقایل این صفحه رو گوش میدادم. یهو بعد از شنیدن فایل با خودم گفتم من واقعا میخوام تغییر کنم و این تغییراتم نیاز داره که کم کم از این شغل فاصله بگیرم و بیشتر روی خودم وقت بذارم. بعد به خدا گفتم خدایا من از کجا بدونم که این کار من الان برام خوبه آیا توش بمونم آیا جدا بشم و…..که یهو دیدم رئیسم اومد نشست جلوم و گفت نوسان ارز خیلی زیاد شده و من با این اتفاقات خیلی ضرر میکنم و تصمیم گرفته بود فعلا پولی که از اون کشور خارجی به حساب شرکت ما واریز میشه رو نریزن تا قیمت ها تثبیت بشن. ( و این یعنی اینکه من ممکنه چند ماه پول به حسابم واریز نشه) اینم بگم از وقتی سر کار اومدم و پولی که در میارم واقعا لذت بخش بوده عمیقا دلم میخواد خودم اون پول رو به دست بیارم هر وقت که دلم میخواد و دائما فکرم پیش این نباشه که حقوق این ماهم به موقع پرداخت میشه یا نه؟

    بعد از این صحبت همونطوری که نشستم بودم پشت میزم و از طریق نوشتن با خودم صحبت میکردم. گفتم خدای ممنوم از این همه سرعت عملی. خب متوجه شدم. الان باید دقیقا چیکار کنم. چه کاری رو شروع کنم. روی چکاری وقت بذارم که خودم در کنار کارم درآمد داشته باشم. و اون کار درآمدش اینقدر زیاد باشه که کار کارمندی رو رها کنم و آزادانه بتونم هم به درسم و تحقیقاتم برسم و هم دیگه نگرانی بابت پول نداشته باشم و خب صد البته ثروتمند بشم. بعد از یک دقیقه طی یه اقدام بی سابقه یه آقایی اومدن تو و گفتن خانم شما برای دفترتون تبلیغات و تیزر نمیخواین؟ گفتم نه و اون آقا رفتن. درست بعد از اینکه ایشون درو بستن و رفتن انگار یکی با سقلمه زد توی پهلوم که بیا بگیر اینم نشونه ات خانم. بعد در عرض یک ثانیه هزارتا فکر به ذعهنم رسید. کپی رایتینگ، تولید محتوا برای کسب و کارهای بزرگ. نوشتن کاری که عاشقانه هر روز صبح زود قبل از ساعت شش بخاطرش پا میشم و استعداد فوق العاده زیادی توی این زمینه دارم. اما از دیروز تا حالا که خوشحالم برای پلن B که خدا منو سمتش هدایت کرده، در عین حالم ناراحتم که خدایا من هیچ تجربه و سابقه ای توی این زمینه ندارم. اصلا بلد نیستم من همینجوری هر از گاهی مینویسم. اما خاطره صحبت کردن به زبون دیگه توی کتابفروشی و محقق شدن اون خواسته بعد از یک ماه ته دلم رو قرص میکنه و میگه نترس. اصلا احساس میکنم خود خدا میگه ببین من هستم نترس. من کمکت میکنم درست همونجوری که تا حالا کمکت کردم. یکمی شرایط سخت و پیچیده اتی هست و جسارت زیادی میخواد اما من مطمئنم میتونم . کسی که در عرض کمتر از یکسال این همه زندگی خودشو متحول کرده میتونه. فقط باید این فاصله رو تا خواستم با تمرین مداوم و ناامید نشدن پر کنم.

    ممنون و سپاسگزارم از این که متن طولانی من رو میخونین. و امیدوارم انرژی که باعث شدین در من آزاد بشه و زندگیم رو اینقدر قشنگ کنه به زندگی شما برگرده.

    خیلی دوستتون دارم و از خداوند بخاطر وجود شما سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    فرشته گیلاسی گفته:
    مدت عضویت: 1873 روز

    سلام به همه ی دوستان عباسمنشی ام

    این فایل دقیقا برای امروز من بود و لازم بود حتما همین امروز بشنوم

    با ایجاد تغییراتم همواره حرکت میکنم با امید و اعتماد به خداوند

    و از الان این شرایط کنونی ام رو ١٠ سال بعد دیدم و اصلا حس خوبی نداشتم. دقیقا شرایطم درامدم ماه ب ماه کمتر میشه و اگه ی ماهی هم مبلغ کمی بره بالاتر هزینه هام همون ماه میاد و جبرانش میکنه و ازم میگیرش …

    کلی نشونه این چند روز دیدم و امروز هم همین فایل شد نشونه من ✌

    من جرات و جسارت تغییر رو دارم و میرم همون مسیری که میخوام

    یه جا خوندم نوشته بود اگه شرایطت الان روبراه نیس و راضی نیستی ٢ دلیل داره : یک اینکه داره مقاومت تو رو میسنجه و صبرت رو اندازه میگیره و دو اینکه راهت رو باید تغییر بدی و اون راه رو باید عوض کنی چون راه تو نیست.

    من خییییییییلی تحمل کردم برای شرایط بهتر و صبر کردم و ادامه دارم اما دیگه واقعا به این نتیجه رسیدم باید تغییر کنم . وقتشه وقت تغیییییر اساسی

    اینم از پنجمین قدمم

    ١۴٠٠/٠٩/٢٠

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مجید حاجیوند گفته:
    مدت عضویت: 1427 روز

    سلام استاد عزیزم و تمامی سایت عاشقتونم

    خداروشکر بابت وجودتون

    استاد واقعا لذت بردم از این فایل بی نهایت آگاهی توش بود خیلی به آدم جسارت تغییر میده

    استاد نمیدونید چقدر اتفاقهای خوبی تو این مدت برام افتاده

    من یه مدت َطولانی تقریبا ۳سال توی کار بازاریابی شبکه ای در یکی از استان‌ها بودم ک خارجی بودبعد روزای اولی ک شروع کردم خیلی انگیزه داشتم ولی باورهای خیلی مخربی داشتم و کاری ک استارت زدم اصلا توش قوانینی مثل تکامل رعایت نمیشد فقط بدو بدو بود و بعد از مدتی دیدم همه چی داره بدتر میشه و هروز جیبم خالی تر و اینا نشونه بودن ولی من مقاومت میکردم و میگفتم باید سختی بکشی تا برسی فکر میکردم هر چ بیشتر سختی بکشم زودتر موفق میشم باید جنگجو باشی باید بری جلو ولی غافل از اینکه همش داشتم همه چیو خرابتر میکردم روزایی بود ک حتی پول غذا نبود برامون ولی بازم به فکر تغییر نبودم میگفتم موفقیت فقط تو این مسیره دیگه اینجا موفق نشم هیچ جا موفق نمیشم و این باورها هروز منو پایین‌تر می‌برد تا اینکه بعد از تقریبا ۳سال مسیرمو تغییر دادم و بعد از اینکه با سایت آشنا شدم گفتم ای داد بی داد چقد اشتباه رفتم ولی نزاشتم انگیزم برای تغییر زندگیم کم بشه حتی با آشنایی سایت خیلی بیشتر شد ولی انگیزه ای ک بهت رشد میده

    به قول خودتون تو یه فایلی گفتین اگه ت ب به احمق انگیزه بدی در نهایت یه احمق با انگیزه خواهی داشت و منم یه باور های احمقانه ای داشتم ک هروز تقویتشون میکردم

    خلاصه بعد از آشنایی با سایت شرو کردم رو خودم کار کردن ولی صفر صفر بودم

    و باور اینکه بدون سرمایه اولیه میتونی استارت بزنی رو ایجاد کردم و امروز بدون هیچ سرمایه ای صاحب یه کسب و کار چند صد ملیونی هستم خدا روشکر امروز هم قرار داد یه ملک اجاره ای برای استارت کار گرفتم و نمیدونید چقد با سادگی داره کارا خودش انجام میشه بدون اینکه من بخام کار خاصی انجام بدم

    مثلا ملکی ک بهترین جا بود ۶نفر قبل از من براش رفتن ندادن وقتی رفتم با عشق حتی ۱۰ روز هم بهم تخفیف دادن ک برای استارت فشار بهم نیاد اون ملکو بهم دادن با احترام

    الهی شکرت خیلی خوبه که باورهاتو درست کنی و به جهان اعتماد کنی همونجوری ک ماه و خورشید و ستاره و دریا دارن کار خودشون رو بدون هیچ نگرانی و استرسی انجام میدن

    تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد

    حیف باشد ک تو باشیو مرا غم ببرد

    خیلی خیلی ازتون ممنون

    عاشق همتونم❤️❤️❤️❤️❤️🥃

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فرشته گیلاسی گفته:
      مدت عضویت: 1873 روز

      سلام دوست عزیزم

      چقدر جالب که این شرایط شما مشابه شرایط من هست.کاری که داشتید مشابه کار من هست و دقیقا نتیجه ای که نمیگرفتسد و ادامه می دادید البته میرسه اونجایی که میخواید تغییر کنید …. من دقیقا تو این نقطه ام. و چقدر خوشحالم که شما نتیجه تغییرتون رو گرفتید و این منو سوق میده که با ایمان هرچه بیشتر تغییر اساسی خودم رو بدم و برم سراغ علاقم و کماکان رو باور هام کار کنم و خدا خودش میسازه برام.

      چقد نشونه دارم میبینم خدایا شکرت

      موفق باشی دوستم 😉

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        مجید حاجیوند گفته:
        مدت عضویت: 1427 روز

        سلام موفق باشی عزیز دل

        ما بیشتر درگیر منطق و چار چوبی ک ذهنمون بهمون میده میشیم و فقط مسیرهایی ک ذهنمون میتونه نشونمون بده رو باور میکنیم و این ایمان و توکل رو بی معنی میکنه و مارو هروز ترسوتر و ضعیفتر میکنه این باور ک میلیارد ها راه هست برای ثروت ساختن ما رو از جایی ک دوس نداریم هدایت میکنه ب جایی ک بهمون خوش بگذره

        چون ما ماشین اثبات باور هامون هستیم 🌹 🌹 🌹

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      خدا یاور من است گفته:
      مدت عضویت: 2283 روز

      سلام دوست و هم خانواده ای عزیز :)

      خیلی خوشحال شدم که رد پای امروز شما رو خوندم. شما در واقع آینه ای شدین تا فردای من رو بهم نشون بدین و در واقع با خوندن کامنت شما مصمم تر و شجاع تر شدم. پس اگه شما تونستین منم حتما میتونم خیلی راحت یه کسب و کار چند صد میلیونی داشته باشم. به شرطی این که تمام مطالب سایت رو شبانه روز زیر و رو کنم. به امید اون روزی که بیام و اینجا بگم منمم کسب و کارم چند صد میلیونیه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    جمال گفته:
    مدت عضویت: 1471 روز

    سلام

    عرض ادب و احترام

    “عالی زندگی کردن جرعت و جسارت میخواد”

    معمولی رو که همه دارن زندگی میکنن

    واس اینکه از معمولیا جدا بشیم و بریم تو جمع عالیا باید تغییر کنیم.

    اگه بخوام زندگیم و شرایطم تغییر کنه ، اول از همه خودم و باورهام باید تغییر کنند.

    خدا را بی نهایت سپاسگزارم که به ما این قدرت رو داده تا با تغییر در افکار و باورهامون بتونیم زندگیمون رو تغییر بدیم.

    “نسل دایناسورها منقرض شد ولی ماموت ها خود را با وضعیت جدید هماهنگ نمودند و نجات یافتند .”

    هرساله زمین با دوران و چرخش خود ،تغییرات زیادی را به وجود می آورد که باعث بهت و حیرت آدمی می گردد. زمستان درختان برگ های خود را میریزند ، مجددا در بهار برگ های تازه به وجود می آیند و بعضی حیوانات مثل سمور پوست عوض می کنند .

    چگونه ما انسانها سالیان در مقابل این تغییرات دوام آوردیم ؟در موقع مناسب عکس العمل نشان می دهیم ،نوع لباس هایمان در فصول مختلف تغییر می کند و با توجه به درجه هوا از وسایل گرمایی یا سرمایی استفاده می کنیم .

    سلامت و دوام ما بستگی به مدیریت تغییرات در فصول مختلف دارد .

    و اگر بخواهیم هر روز و هر لحظه در مسیر الهی تکامل و رسیدن به کمال رو به جلو پیشرفت کنیم فقط تغییر چاره ساز است، تغییر هر لحظه ایی از خوب به عالی شدن و ارزشمند شدن.

    استاد جان و خانم شایسته عزیز از شما بخاطر زحمتی که میکشید و فایلهایی اینچنین عالی تهیه و تدارک میبینین بی اندازه سپاسگزارم.

    موفق و پیروز باشید❤🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    فرشته پزشگ گفته:
    مدت عضویت: 1684 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم و مریم جون عزیزم و دوستان همسفر

    قبل از گوش کردن این فایل و تعقل فکر میکردم از هیچی نمیترسم و خیلی شجاع هستم و راحت میتونم تو هر مسیری که بخوام پا بزارم ولی بعد از دیدن فایل و عمیق فکر کردن به صحبتهای استاد متوجه شدم که از تغییر شرایط زندگی و محل زندگی میترسم و وقتی تصمیم به عوض کردن شرایط زندگیم می گیرم یدفعه یه دلهره به سراغم میاد که اگه موفق نشم چی اگه خونم و از دست بدم چی اگه همه چی از بین بره چی و تمام اینا ترمزهای خیلی شدید هستن برای جلوگیری از پیشرفت و باورهای اشتباهی که در طی سالها بهم منتقل شده حتی همین الان هم اطرافیانم دائم این حرفهارو بهم میگن و به قول خودشون نصیحتم میکنن و فکر میکنم اولین قدمم باید باورهامو درست کنم و تا توان دارم ورودی های ذهنم کنترل کنم ‌.

    خدایا شکرت که به این سایت هدایت شدم و با استاد خوب و مریم جون و تمام دوستانی که در این سفر هستن آشنا شدم .

    از خداوند میخوام من و هدایت کنه تا بتونم زندگی عالی برای خودم خلق کنم .

    دوستتون دارم ❤❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    صدیق گفته:
    مدت عضویت: 2442 روز

    سلام به شما استاد عزیزم و مریم جان دوست داشتنی که اصلا دلم نمیاد وقتی کامنت میزارم به شما سلام نکنم همچنین سلام به همه دوستای قشنگم

    استاد جان من برای تغییر دارم از الفبا شروع میکنم دارم از کلاس اول شروع میکنم چون تصمیم به تغییر گرفتم قبلا ولی جدی نبودم اما الان فرق میکنه استاد دارم ذره ذره کار میکنم هرچند نجواهای منفی هنوز قدرت دارن توی ذهنم ولی دارم تلاش میکنم اونهارو خفه کنم با گوش دادن به صدای شما باید هر لحظه ذره ذره تلاش کنیم که اون شیطان درونمون رو شکست بدیم و جهادی اکبر لازم داره و من از خدا کمک خواستم که دستم رو بگیره محکم استاد عزیزم امروز داشتم به همسرم میگفتم که این آگاهیهای شما رو داریم گوش میدیم اگه قرار بود بریم پیش یه روانشناس یا یه شخص به اصطلاح کاربلد که هیچوقت هم این حرفهارو بلد نبود به ما بزنه و ازش میخواستیم مارو راهنمایی کنه باید کلی هزینه میکردیم کلی وقت میگرفتیم ازش ولی الان هر لحظه اراده کنیم هندزفری میزاریم گوش و استاد توی تمام جنبه های زندگی رایگان مارو هدایت میکنه و کمک میکنه به بهبود شخصیتمون واقعا باید قدر این سایت رو بدونیم قدر این آگاهیهارو بدونیم و بدون درک کردن اونها ازشون نگذریم و بهشون عمل کنیم .استاد اگه بخوام راجب جنبه های زندگیم من از نظر مالی و اعتماد به نفس مشکل دارم و باید روی باورهام کار کنم .از نظر اعتماد به نفس با اینکه یه خانم موجه هستم تقریبا از تمام جنبه ها که مورد تایبد دیگران باشه ولی بازهم خودم رو باور ندارم و محکم و قوی نیستم .و همیشه در حال قضاوت کردن خودم هستم توی نجواهای ذهنی ام از نگاه دیگران خودم رو قضاوت میکنم و این خیلی عادت بدی شده برام .دنبال جنبه های منفی رفتارم میگردم ولی به امید خدا و با کمک شما موفق میشم من این بار تلاش میکنم و ادامه میدم و میشم یه صدیقه محکم و با اعتماد به نفس که فقط نیروی خدا رو توی زندگیم دخالت میدم و نه حرف دیگران راجب خودم. از نظر مالی هم پر از باورهای مخرب و هنوز اول راه هستم به امید الله مهربان تلاشم رو میکنم برای تغییر خودم .خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مهسا پناهپوری گفته:
    مدت عضویت: 1360 روز

    سلام سید جان و مریم عزیزم

    دوست داشتم امروز متفاوت سلام کنم برای همین گفتم سید جان 🥳

    سلام اعضای خانواده ی خوب من

    امروز رد پای قدم مهسای عزیزم نوشته میشه با هدایت خدای مهربانم

    یه سوالی پرسیده شده بود که چه جنبه های زندگیم نیاز به تغییر داره و چه باوری باید برای اون جنبه ی زندگیم ساخته بشه و اولین قدم برای بهتر شدنش چیه

    من اینا رو روی یه برگه نوشتم از اونجایی که نزدیک به اسباب کشی و جابه جایی خونه م هستم

    در حین بسته بندی وسایل گفتم با خودم صحبت میکنم تا جواب پیدا کنم

    یکی دو تایی تو ذهنم چراغ روشن شد که این جنبه ی زندگی و فلان

    دیدم تمرکزی باید جواب بدم کارها رو تا مقداری انجام دادم و اومدم با خیال راحت نشستم به خاطر یه سری مسائل مالی یکم درگیری ذهنی داشتم

    اما مصمم بودم تمرین امروزم رو به خوبی انجام بدم

    قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن پاسخ های تمرینم

    ناخودآگاه شروع کردم با در و دیوار خونه صحبت کردن

    قربونت برم که یک سال بهم پناه دادی امنیت دادی آرامش و آسایش دادی تو سرما و گرما بهم راحتی دادی بهم یک سال هر لحظه به لحظه هدایت دادی

    آگاهی دادی من این خونه رو خدا فرض کردم شاید الان بگید این چه حرفیه اما خدا رو‌ میشه تو هر چیز زیبایی دید و با اینکه یه خونه ی معمولی بود اما به چشم من زیبا بود و هست تقریبا چند دقیقه ای از اعماق وجودم از تمامی قسمت های خونه تشکر و قدردانی کردم قدر دانی که واقعا از اعماق وجودم می اومد بعدش ناخودآگاه گریه م گرفت دیدم چقدر من توی این یک سال در امنیت و رفاه و آرامش و آسایش بودم نمیگم همه چی عالی بود از این بهتر و عالی تر هم میشه اما شکر میکنم من به اتفاق ها ‌جنبه های خوب روزهام توی این خونه نگاه میکنم

    خدای من اصلا باورم‌نمیشه منی که همش از یه سری مسائل می نالیدم الان چه قدر قشنگ میتونم به نکات مثبت هر چیز توجه کنم

    استاااااااااااد عزییییییییزم ازتون بی نهایت سپاسگزارم

    خدایا شکرت شکرت شکرت صد هزار مرتبه شکرت خدایا

    مهسایی که منفی ها رو میدید همیشه الان جز خوبی چیزی از ذهنش عبور نمیکنه

    تویی که داری این پیام میخونی قول میدم اگه حرفای استاد رو با جون ‌دل قبول کنی زندگیت متحول میشه از نظر سلامتی عاطفی مالی همه چیز

    فقط با استفاده از فایل های رایگان استاد تونستم تو ۴۵ روز دیدم رو به زندگی بهتر کنم و جای بهتر تر شدن خیلی داره هنوز

    الان متوجه میشم وقتی استاد داد میزنه میگه آی ملت آی مردم خدا هدااااااااااااایت می کند خداااااا هدایت می‌کند یعنی چی

    بابا به خدا قسم خدا هدایت میکنه به مدار بالاتر

    نمیدونم از کجا بگم الان سراسر وجودم عشق

    سراسر وجودم آرامش

    الان سرشار از حال خوب هستم

    خب بریم جواب سوال بدیم تا باز برگردیم ادامه ی حال خوبمو توصیف کنم براتون قشنگای من

    وقتی تو حین امید دادن به خودم و شکر گذاری از ته دل برای خونه م بودم شروع کردم به جواب دادن به سوال ها

    اول گفتم مهسا جان کدوم جنبه های زندگیت هست که نیاز به تغییر داره اولی چیزی که تو ذهنم اومد جنبه های مالی بود 😁😁

    دومی عاطفی سومی کاری اینا جزو مهم ترین جنبه های زندگیم بودن که نیاز به تغییر باورهام داشتن

    از خودم پرسیدم چه جوری میتونی این جنبه مالی رو بهتر کنی تو ذهنم جواب هدایتی اومد با باورهای درست

    گفتم چه باوری مثلا و همون موقع خدا یکی یکی جواب ها رو داد و من تند تند می نوشتم سعی کردم هر چی بهم الهام می‌شد بنویسم

    باورهای غلطی راجب پول داشتم که خدا چه باورهای قشنگ و آسونی بهم رسوند چند موردش رو مینویسم

    من هر چقدر پول خرج کنم چندین برابرش برمیگرده تو کیف پولم

    من هر چقدر از خدا بیشتر پول بخوام خدا بیشتر منو دوستم داره

    پول از من خوشش میاد منم از پول خوشم میاد

    پول خیلی خوبه پول عزیز پول دوست داشتنی

    من پول رو‌دوست دارم من عاشق پولم

    من هر چی بیشتر پول خرج کنم خدا بیشتر لذت میبره

    پولدار شدن خیلی زیباترین کار جهان

    پول همیشه توی کارت بانکی ‌کیف پول من در حال جریان و گردش و بیشتر شدن

    و……

    جواب های جنبه های کاری

    من کارم رو به آسونی و راحتی انجام میدم

    از بی نهایت طریق خدا برام مشتری میفرسته

    تمام مشتری های من افراد ثروتمند هستن

    مشتری هام عاشق اخلاق و شخصیت من هستن

    مشتری هام انقدر از کارم رضایت دارن که برام مشتری میفرستن

    تمام مشتری هام به دوستان صمیمی م تبدیل میشن کارم هر لحظه در حال گسترش

    و……

    جواب های مربوط به جنبه ی عاطفی و احساسی

    همسر من هر لحظه به من وفادار تر از قبل هست

    همسر من هر لحظه بیشتر بهم احترام میذاره

    همسر من هر لحظه بیشتر عاشق منه

    همسر من هر لحظه بیشتر قدر خوبی ها و خود من رو‌میدونه

    همسر من هر لحظه خوبی های منو بهم به نحوی بهم یادآوری میکنه و خوبی هامو ستایش میکنه

    رابطه م هر لحظه با همسرم بهتر تر میشه

    و….

    دوستای قشنگم اینا فقط چند تا از جواب های کوتاه بود فکرش رو بکنید من نزدیک به چندین صفحه باور های جدید بهم الهام شده نسبت به موقعیت الانم

    و وقتی تمرکز کردم رو ی هر کدوم از این باورها متوجه شدم چقدر راحت میشه همه چیز رو‌تغییر داد به سمت بهتر شدن من فکر میکردم خیلی باید تلاش کنم جون بکنم تا باورهام تغییر کنم

    اما بعدش متوجه شدم نه اصلا این طور نیست من با تکرار همین جملات و باور کردنش و تبدیل شدن این ها به باور هام فرکانس و‌مدارم بهتر میشه و بالاتر میره

    الان احساس میکنم خدا تنها کاری که از ما میخواد اینه که ما لذت ببریم از جهان

    و حل مسائل مون رو بدیم به دست خودش تا در زمان مناسب و مکان مناسب به شیوه ی خودش حل کنه

    خدایا عاشقتم واقعا چقدر زندگی تو این دنیا میشه لذت بخش باشه وقتی از خدا هدایت طلب کنیم

    الان احساس میکنم یه کوه سنگین از روی دوشم برداشته شد

    و اما اولین قدم برای انجام به نظر من میتونه تعهد و باور و عمل کردن و تکرار به ایجاد باورهای مناسب هست و قدمی بعدی لذت بردن هست من یه قدم برمیدارم خدا صد قدم برای من بر میداره و‌ منو به جلو ومدار بالاتر میبره

    البته اینم بگم تو ریاضی ما ۲ دوتا میشه چهار تا

    تو ریاضی خدا این جواب تصاعدی میشه

    خدا میگه ۲ دوتای من میشه ۱۰۰۰ تا بنده ی من یه دونه لپ منم میکشه خدا میگه اخ که چه دختری دارم من 😍🥳

    امشب دیدگاهم کوتاه تر ارسال میکنم تا مراعات تون کرده باشم 😋

    از خداوند متعال برای همه ی عزیزانم

    سلامتی

    خوشی

    پووووووول فراوان

    عشق

    آرامش آسایش امنیت رفاه و تمام خوبی ها و زیبایی ها رو خواستارم

    شب همگی به خیر و آرامش

    💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    الهه نوروزی پور گفته:
    مدت عضویت: 1723 روز

    سلام خدمت استاد بزرگوار خانم شایسته مهربان و دوستان خوبم

    طی سال‌ها ابتلا به یک بیماری من رو از یک دختر به ظاهر آرام و صبور تبدیل کرد به آدمی پرخاشگر و عصبی چه فکر می کردم قربانی شدم

    از وقتی که فهمیدم همه چیز بر اساس فرکانس خودم به وجود اومده سعی کردم قبل از هر چیز مسئولیت کامل تمام اتفاقات زندگیم رو بپذیرم

    امروز من میدونم که باورهایی دارم در مورد سلامتی که باید عوض بشه باورهایی دارم در مورد پول که باید عوض بشه باورهایی دارم در مورد روابط که باید عوض بشه

    میدونم که باید به آرامش درونی برسم تا بتونم ایده هایی برای بهبود شرایط م از هر جنبه ای دریافت کنم

    میدونم که کنترل ورودی ها و کنترل احساسم مهم ترین قدم در رابطه با این تغییرات است و دارم تمرین می کنم تا در این زمینه خودم رو قوی کنم تا بتونم در تمام جنبه ها خودم را بهبود ببخشم

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 1351 روز

    روز 5 سفر و تحول زندگیم

    سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته مهربان

    امروز که این متن رو مینویسم میتونم بگم دوباره برگشتم به مسیر شغلی ام که دوستش دارم و تصمیم جدی تر از قبل گرفتم تا در همین مسیری که هدایت شدم و نشانه های اون رو دیدم ادامه بدم و تغییر مسیر ندهم، چندی گیش تصمیم گرفتم که تغییر مسیر بدهم اما با سد ها و دیوارهایی مواجه شدم و بعد هدایت خواستم از خدای متعال

    و دیروز با دیدن شرایط یکی از دوستانم دوباره اون لامپ مغزم روشن شد که آرام آرام کجا داری میری، چیکار داری میکنی با خودت

    و امروز هم با شنیدن این فایل متوجه تابلو راهنمای خداوند شدم که میگه بابا مسیر این طرفه اشتباه نرو

    و میتونم بگم امروز با خستگی جسمی که دارم اما پر از انرژی هستم برای شروع دوباره

    میدونم اگر آمش داشته باشم و به علایق ام بپردازم نعمت و ثروت هم میاد و باید مسیر تکامل رو طی کنم

    سپاسگزارم از همگی

    سپاسگزارم از استاد و بانو شایسته

    مهر افزون و روزگار به کامتان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    ایمان گفته:
    مدت عضویت: 1324 روز

    سلام و درود به همه

    روز پنجم

    بنظر من برای حرکت هاو قدم های محکم ما به یه محرکه یه اهرمی یه چیزی نیاز داریم که مارو حول بده وگرنه‌ما با این همه باور غلط و کمبود دس به هرکاری بزنیم فایده ای نداره اول از همه ما باید رو باورهامون حسابی جهاد اکبری کار کنیم و اون کاری که الان داریم در سایت انجام‌میدیم باعث میشه ما تقویت بشیم ما انگیزه کافی سوخت کافی به فول استاد وقتی اون چرخ دندع های زندگیت به حرکت درومدن دیگه هی روبه جلو رو به پیشرفت رو به ثروت خوشبختی حرکت میکنی

    ینی اون شخصیتی رو میسازیم که تمام کارهارو برامون انجام میده اما هروز ما باید یه برنامه داشته باشیم که از دیروز بهتر عمل کرده باشیم امروز از دیروز حس بهتریو تجربه کرده باشیم رابطه ما باخدا بهتر شده باشه وقتی با همین روند ادامه بدیم قشنگ نشانه ها رو واضح می بینیم بهمون گفته میشه اصلا تو به چی علاقه داری تو چه کاریو خوب بلدی انجام بدی و در عمل باید ایمانتو نشون بدی با توکل به خدا ادامه میدیم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: