زیبایی ها را ببینیم - صفحه 64 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
یا لطیف
سلام.
چند روز پیش ایده اومد به اسم مخاطبین موبایلم یه صفت زیبا ازشون، اضافه کنم.
اولش چند نفر اقوام درجه یکم رو تغییر دادم و به بقیه مخاطبین دست نزدم.
الان اومدم تعداد زیاد دیگه ای رو تغییر دادم با ویژگی زیباشون از نظر خودم.
و چقدر حرکت قشنگیه.
چون دیدن اسم اون عزیز با یه صفت و ویژگی زیبا باعث میشه دیدن اسمش روی صفحه موبایلم وقتی تماس یا پیامک دارم، انرژی شادی و صلح بهم منتقل کنه.
باعث رقیق تر شدن قلبم هم میشه.
یهو به خودم اومدم دیدم چقدر ادم هایی که تو مخاطبینم هستن، ادم حسابی هستن.
چه ویژگی های خوبی دارن.
اطرافم چقدر زیبایی وجود داره.
اینکه با دیدن زیبایی هاشون میتونم روی زیباشون رو برای خودم برانگیخته کنم.
این ایده، از طرف الله بود، ممنونم از خداوند برای این ایده های زیبا و کاربردیش.
حتی برای چند لحظه فکر کردن به هر ادمی تو لیست مخاطبینم و اینکه اونا چه صفت یا ویژگی قشنگی دارن که بنویسم براشون، برام حس خوب خلق کرد.
جستجوی ذهنی برای کشف زیبایی های یه انسان، بهترین تلاش ذهنی هست.
کاملا مثبت و سودبخش.
الهی شکرت برای این تمرین.
اصلا اولش متوجه نبودم این یه تمرین توجه به زیبایی هاست.
الان تازه متوجه شدم.
اولش برای من شبیه یه بازی زیبا بود ولی الان حس کردم چقدر به جا و هوشمندانه بود و هست این ایده.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا لطیف
سلام.
میخوام سمانه جان صوفی رو تحسینکنم برای یه سری بهبودهاش:
1- چندین بار تو ذهنم اومد فلانی بد برداشت نکنه، توضیح بدم براش.
گفتم نه، اون به هر حال هر طور که خودش بخواد فکر میکنه، نمیخواد تلاش بیهوده بکنی.
چون متوجه شدم اثبات و توضیح و توجیه، میشه رنجِ فرسایشی و هیچ ثمره ای هم نداره.
2- چند بار به این رسیدم که اشکالی نداره، حقیقت رو بگو، خیلی ساده و بی زرق و برق.
صغری کبری نچین لطفا.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا
سلام.
امروز روز نیکویی است، روز تولد امام سجاد (ع)
هر روز از روزهای خدا، زیبا و نیکو هستن.
الهی شکر برای لباس های زیبایی که مامانم برای مراسم بله برون و عقد خواهرم خریده.
الهی شکرت برای شادی مون.
الهی شکرت برای خواب خوبی که دیدم.
الهی شکرت که کبوترها رو پشت پنجره آشپزخونه میبینم.
الهی شکرت برای اینکه با حافظ اومدم خونه مامانم.
الهی شکرت برای نهار خوشمزه ی مامانم، خورشت قیمه سیب زمینی.
الهی شکرت خواهرزاده ی عزیزم، مهدی جان، داره میاد خونه مامانم، میتونم ببینمش.
الهی شکرت برای تشک جدید و قشنگی که با مامانم برای حافظ دوختیم امروز.
فوق العاده شد.
الهی شکر به راحتی و در امنیت با قند عسلم، با تپسی اومدیم خونه مامانم.
الهی شکر قند عسلم الان در ارامش در کنارم خوابید.
الهی شکر برای صدای بازیِ بچه ها که از بیرون داره میاد.
این نشاط و شادی شونو دوست دارم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
هو العلی و العظیم
سلام.
امروز قند نبات رو به اسانی حمام کردم.
الهی شکر.
امروز یه خونه تکونیِ ریز تو اتاق حافظ، با حضورِ خود قند نبات، انجام دادم.
جارو برقی و گردگیری و چیدمان مجدد چند طبقه کمد دیواری.
سمانه میخوام بهت بگم هیچ کاری رو تو ذهنت بزرگش نکن.
وقتی وقتش باشه، هدایت میشی و آسان و لذت بخش و شیرین انجامش میدی.
دیدی شد که با حضور خود حافظ هم جاروبرقی بکشی اتاقش رو.
هم محتویات کمد دیواری رو ریختی بیرون تمیزشون کردی و مرتب گذاشتی تو کمد.
چقدر هم مرتب تر شدن و فضا ازاد شد.
تو وسایل، بعضی چیزها توجه حافظ رو جلب کردن و باهاشون بازی کرد.
عملا دو تاتون تو امنیت و ارامش به کارهاتون رسیدین و فضا هم پاکسازی شد.
پس میشه.
فقط یه نکته ی ریز:
میدونی چرا گاهی نمیشه یا خیلی سخته انجام بعضی کارها با بچه کوچولو؟
چون تو میخوای انجام بدی.
یادت میره از خدا کمک بگیری.
اون بهت بگه، از مسیر اسان و در موقعیت درست، بهت میگه چیکار کنی.
شاید تو عجله داری همون موقع انجام بدی و کامل هم انجام بدی.
برای همین پیچ میخوره کارها و افکارت.
و به مرز ناامیدی و یاس و پریشانی میرسی.
اشکالی نداره این لحظاتی که متوجه میشی دلیل شرایطت چیه، بسیار عالی و مفیده.
تو خیلی بهتر شدی سمانه.
نشون به اون نشون که حواسم هست اگاهانه صبر بیشتری میکنی و جلوی شتابت رو خودت میگیری.
آفرین سمانه جانم.
دیشب کامنت نفیسه جانم رو خوندم که نوشته بود:
حتما باید کار خاص و پیچیده ای کنه که احساس کنه خوب و مفیده.
کارهای منزل و بچه و همسر و مدرسه بچه ها و … به چشمش نمیاد.
وای خدا!
باز خودمو توی کامنت دیدم و پیدا کردم.
ظاهرا میگم و میفهمم دارم تلاش و فعالیت میکنم تو زندگیم.
ولی درونم باور نکرده، درک نمیکنه یا کم درک میکنه، پیامِ کم بودن میده.
اینطور نیست که همیشه اون پیروز بشه، نه.
ولی وقتی میاد قویه و حسم رو بد میکنه.
گاهی انقدر اگاه هستم که مسیرم رو عوض کنم.
گاهی نه، غرق میشم برای مدتی و بعد به خودم میاد.
خوبه.
قبلا این نبود.
الان بهتر شدم.
الهی شکر.
سمانه جان ممنونم که تلاش میکنی برای بهبودت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام سمانه جانم
مامان خوش ذوق و خلاق
ممنونم بایت کامنتی که برام گذاشتی نقطه آبی که کاملا سورپرایزم کرد.
میدونستی خودت یک فرشته ای کنار یک فرشته کوچولو.
هربار عکستون را میبینم قند تو دلم آب میشود. خدا خانواده گرمت را برات حفظ کند .
هر از گاهی میام تو قسمت مخصوص زیباییها کامنتهای با فرکانس ناب زیبایت را میخوانم. آرامش خوبی بهم میدهد.
سمانه جانم به نکته خیلی خوبی اشاره کرده بودی ما هرجا برویم باورهایمان را با خود میبریم.
اما کار کردن روی باورها امریست که احتیاج به استمرار و مداومت دارد. و طبق شخصیت و گذشته هر کس،پیچیدگیهای مخصوص خودش را دارد.
مثلاً برای ذهن من که همیشه به یک حقوق کارمندی همسر عادت داشته و خود را با آن در هر شرایطی تطبیق میداده ،حالا خارج شدن از آن منطقه امن و رسیدن به حقوق روزمزدی،یعنی رام کردن یک اسب چموش سرکش وحشی. نمیخواهم خیلی وارد جزئیات بشوم ، چون تمایل به حس قربانی بودن هنوز هم یکی از نقاط ضعف من است و با گفتن جزئیات به خواستهاش میرسد.
مادر خوش ذوق بهبودگرا، سمانه جان. بسیار روش خوبی را برای مستقل بودن فرزندت انتخاب کردی . فرزندت هرچه مستقلتر باشد تواناییهای خودش را بهتر میتواند بروز دهد ، هرچه بیشتر یاد بگیرد روی پای خودش بایستد اعتماد به نفسش بالاتر میرود از همون کودکی. و تجربههای بهتری کسب خواهد کرد.
سمانه جانم تحسینم کردی بابت رک و صریح و شفاف نوشتنم. سپاسگزارم ازت و منم تحسینت میکنم بابت اینکه به دور از محتاج بودن برای گرفتن امتیاز ستاره به دور از مهم بودن نظر و قضاوت بقیه هر روز برای ارتقاء خودت و حال خوبی که از نوشتنت می گیری ، صریح و شفاف مینویسی.
سمانه جانم ،من هم مثل خودت و خیلی از آدمها برخی از اعتقادات مذهبیام را نگه داشتهام فایلهای حجاب در قرآن استاد را شنیدهام ولی دلیل قانع کنندهای برای کنار گذاشتنش پیدا نکردم. متوجه شدم هر چیزی که به من احساس خوبی بدهد خوب است و هر چیز که باعث احساس عذاب وجدان بشود خوب نیست. مثلاً خواندن نماز به من حس خوبی میدهد حتی آن زمان که با این مباحث آشنا نبودم کم میآوردم نیاز داشتم با خدا صحبت کنم نماز میخواندم و اگر نمازم را ترک کنم مطمئناً عذاب وجدان شدیدی میگیرم ، پس فارغ از اینکه نظر بقیه و یا استاد چیست من نمازم را میخوانم.
نظرت رو راجع به دیکته کلمه فراغ و تحقیق در موردش دوست داشتم . من فراق رو با قاف مینوشتم همونجور که تو گفتی فراق با قاف از جدایی میاد من هم منظورم همون بود یعنی جدای از بقیه موارد مذکور .
و در آخر من هنوز درمانی برای حس کافی نبودنم پیدا نکردم ، اگه چیزی به ذهنت رسید ممنون میشم به من هم بگی.
و در آخر روی ماه خودت و حافظ جان را میبوسم زندگی همین لحظاتی است که داره میگذره و شما مامان خلاق خیلی خوب داری تمرین در لحظه زندگی کردن رو از حافظ یاد میگیری ، بچهها بهترین الگو هستند.
معلمت را در آغوش بگیر و از صدای شیر خوردنش ، ملچ مولوچ غذا خوردنش و کنارش بودن برای اولین تجربه های زندگیش لذت ببر .
برف بازی با حافظ خوش بگذرد:))))
خدا حافظ خودت و حافظ نباتت و خوبیهای قلبتون باشد
یا حَیُ یا قَیوم
سلام.
امروز به صورت عملی با خودم قرار گذاشتم، امروز رو خوب زندگی کنم و لذت ببرم.
آسان جلو رفتم، بهم خوش گذشت، حسم خوبه.
مامانم هم عصر زنگ در رو زد و اومد خونه مون.
خیلی خوشحال شدم.
تلفنی که صحبت کرده بودیم امروز بهم نگفت میخواد بیاد، و من خیلی خوشحال شدم که اومد، حافظ هم ذوق کرد.
با مامانم گپ زدیم، ابروهاشو براش تمیز کردم.
چند وقت بود میخواستم انجام بدم، فرصتش نمیشد.
حافظ خوابیده و منم اقدام کردم با خوشحالی.
قند نبات امروز برای اولین بار کته مرغ خورد.
کمی مخلوطش کردم که نرمتر شه.
لیست دکتر کامل شد، تا 1 سالگی همین برنامه رو ادامه میدم.
الهی شکر که با صبر و خوشحالی طبق برنامه غذایی دکترش جلو رفتم و الان لیست دکتر کامل شده.
انقدر خوشحالم که حافظ میوه و اب میوه طبیعی میخوره.
انقدر خوشحالم که غذاشو میخوره.
همیشه اولین قاشق که میذارم دهنش میگم بسم الله الرحمن الرحیم.
اگه یادم بره اولش، هر وقت یادم بیاد میگم.
از خدا تشکر میکنم برای روزیِ پسرم، هم غذا کمکی هاش هم شیر مادر.
حافظ، نباتِ منه، شکلاتِ منه، عشق منه.
خدایا شکرت.
خدایا شکرت.
الهی شکرت برای روزیِ با برکتمون.
الهی شکرت برای ادم های زیبای اطرافم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا ارحم الراحمین
سلام.
امروز با قند عسل رفتیم تو مجتمع گشت و گذار کردیم.
برف رو بهش نشون دادم.
پیشی نشون دادم.
خدا رو شکر آفتاب هم بود.
خدا رو شکر برف ها آب شده بودن اکثرا و تونستیم در امنیت با هم قدم بزنیم.
عکس یادگاری سلفی هم با قند نبات گرفتم.
خانم همسایه مون رو هم دیدم، با محبت احوالپرسی کردیم، بهم نان تازه تعارف کرد، تشکر کردم، به حافظ هم محبت کرد.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا
سلام.
خدایا شکرت برای خوابِ خوب حافظ و خودم دیشب تا صبح.
خواب خوب، واقعا یه نعمته.
خدایا شکرت که عادت کردم به شب بیداری ها، و از اون طرف هم میتونم شب ها ساعت هایی متمرکز و متصل بخوابم.
من اگه بچه دار نمیشدم و به واسطه شیر دادن بیدار نمیشدم، هیچوقت متوجه نمیشدم خواب متصل و راحت، چه نعمت بزرگیه.
قبل از بچه دار شدن فکر میکردم این عادی و طبیعیه دیگه، من شب تا صبح میخوابم، خیلی هم اسان و راحت، چیز خاصی نیست که براش تشکر کنم یا حس خوب باشه برام، انقدر که بدیهی و طبیعی بود.
اما تو این نزدیک 10 ماه که بچه دار شدم، تازه درک کردم اینکه شب بتونی راحت و در ارامش بخوابی به صورت متصل تا صبح، چه نعمت و روزیِ بزرگی محسوب میشه.
برای همین، تا همین شرایط فعلیمم خیلی سپاس گزارم برای هر وقتی که میخوابم.
الان شب ها میتونم ساعت های بیشتری بخوابم.
تا صبح چند بار بیدار میشم شیر میدم به قند نبات، حافظ ادامه ی خوابش رو میده، منم میخوابم تا صبح.
صبح ها هم با هم بیدار میشیم و روزمون رو شروع میکنیم.
دلم میخواد اینارو اینجا بنویسم برای یادگاری برای خودم و این روزهای حافظ کوچولو.
اولین کار اینه که تخم مرغ اب پز براش بذارم.
تا تخم مرغش بپزه، سرویس و پوشک و بازی.
زرده تخم مرغشو نوش جان میکنه با آب، خودمم صبحانه میخورم و میریم برای بازی و کارهای خونه.
من اگه لباس یا ظرف باشه رسیدگی میکنم.
حافظ هم دنبال من عینِ جوجه کوچولو میاد.
من میرم آشپزخونه یا اتاق ها و پذیرایی دنبالم میاد.
به نهار و شام خودمون رسیدگی میکنم.
قطره اهن و مولتی ویتامینشو میدم.
بهش میوه و اب میوه میدم.
معمولا ظهر به بعد لالا میکنه، یه بار هم عصرها لالا میکنه.
منم تو فاصله ی خوابش، یا میخوابم، یا مینویسم، یا تو سایتم، یا با موبایلم سریال تماشا میکنم.
یا اگه کاری باشه انجام میدم.کاری که صدا نداشته باشه تا بچه بخوابه راحت.
همسرم برای نهار میاد، حافظ تا باباشو میبینه کلی ذوق میکنه و گل از گلش میشکفه.
با هم مشغولن و بازی و شادی میکنن و بابایی میره تا شب که بیاد و دوباره ذوق کنیم بابایی اومده.
من هر روز که میگذره با حافظ، چیزهای جدید میبینم و یاد میگیرم.
مهارتهام تقویت میشه.
حافظ رو حمام میکنم، گاهی با هم میریم بیرون گردش و قدم زدن.
معمولا شب ها براش سوپ و غذاشو میپزم که راحت تر باشم، همسرم پیشش باشه و من بتونم به کارهای اشپزخونه هم برسم.
میتونم الان بگم دیگه کم کم دارم به خانه داری و بچه داری عادت میکنم و خودمو وفق میدم باهاش.
درصد سازگاری و انعطاف پذیریم با شرایط جدید و 3 نفری شدنمون داره بهتر و بهتر میشه.
به خودم فرصت میدم.
سمانه جان
طبیعیه، زمان لازم داری تا بهتر و منعطف تر شی نسبت به شرایط.
همین چند روز پیش بود که خدا بهم یاد:
وقتی شرایط عوض میشه، راهکارهای مسایل هم عوض میشن.
نباید با همون راهکارهای قبلی جلو رفت.
چون اینطوری به ادم فشار میاد.
انعطاف پذیری ذهنی، خیلی میتونه به بهبود کمک کنه.
سمانه جانِ جانانم.
ازت ممنونم که تلاشت رو داری میکنی برای انعطاف و بهبود.
من بینم و شاهدم که گاهی چقدر اسان میشی بر سختی ها.
ولی به خودت حق بده.
زمان و فرصت بده تا کم کم یاد بگیری و بهتر شی.
تو مادر خوبی هستی.
تو دختر و همسر خوبی هستی.
انقدر ازت خوشم میاد که نسبت به بعضی چیزها از خودت انعطاف نشون میدی تا حست بد نشه و تو سختی نیوفتی.
افرین سمانه.
همه ی اینا تلاش ها و بهبودهای تو هستن دختر قشنگم.
ببین مامان مریم چه زیبا تحسینت میکنه:
میگه خوب بچه رو مدیریت میکنی و حمامش میکنی.
خوب از پسش برمیای.
چقدر قشنگ با حافظ حرف میزنی.
وقتی داره می ایسته کنارش هستی و حمایتش میکنی.
بهش میگی حافظ سفت و محکم بایست، حافظ مراقب سرت باش.
سمانه تحسینت میکنم واسه همه ی مهارت های جدیدی که کسب کردی از وقتی مامان شدی.
مامان سمانه ی قشنگم.
عاشقتم که سمانه کوچولوی درونت، با حافظ بیدار میشه، و میگی و میخندی باهاش، بازی میکنی باهاش.
با عشق بهش غذا میدی.
سمانه تو هم انسانی.
حق داری گاهی خسته میشی، کلافه میشی، مضطرب میشی.
ولی گذراست.
همه اش گذراست، تو هیچ کدوم نمیمونی.
مرسی که وقتی ذهنت میخواد بهت حمله کنه و حست رو بد کنه، اندازه ی زورِ اون لحظه ات میخوای یه کاری کنی که ذهنت کنترل شه و فضاش عوض شه.
سمانه جان تو توانمند و قدرتمندی.
تو یه مامانِ شگفت انگیزی.
در هر حالتی که باشی، سعی میکنی خوب جلو بری، تلاشت رو میکنی.
امروز خیلی خوشحالی کردم از درونم با پسر قشنگم.
من واقعا سپاس گزارم برای حافظ.
حافظ بسیار مهربان، خوشرو و مستقله.
کیف میکنم که کاوشگری هاشو میبینم.
کیف میکنم وقتی یه چیز جدید میبینه، با دست های کوچولوش کشفش میکنه، متمرکز میشه روی اون وسیله، حالا هر چیزی که هست فرقی نمیکنه، کلی باهاش بازی میکنه، تا سیر شه و بذارتش کنار.
منم یاد گرفتم دیگه.
وسایل رو بهش میدم، سیر که شد از بازی باهاشون، بر میدارم، وسایل جدید میارم، بعد از مدتی و چرخشی دوباره وسایل قبلی رو بهش میدم تا تازگی داشته باشه براش.
من گاهی به خودم خرده میگیرم لابد تو مامان خوبی نیستی و ناوارد، که گاهی انقدر بهت سخت میگذره و پریشان میشی.
ولی اینطور نیست.
مسیر مادری، مسیر جدیدی تو زندگیمه.
من نسبت به انجام کارهای بچه هیچ تجربه ای نداشتم تا بچه ی خودم.
اصلا وارد این مسایل نشده بودم.
ولی الان نزدیک 10 ماه هست که سمانه ی متفاوتی خلق کردم با همه ی فراز و نشیب هام.
شادی و نشاطم، خستگی و پریشانیم.
قدرت و اعتماد به نفسم، ترس ها و اسیب پذیری هام.
شهامت و شجاعتم، سخت منعطف شدن و سخت سازگار شدن هام.
همه شون من هستن، سمانه جان صوفی.
تو یه قسمت از سریال پرستاران، وان پرستار با تجربه، به دکتر بارت که دوران انترنیش بود میگفت عجله نکن، به خودت فرصت بده تا یاد بگیری.
بارت میخواست اونم مثل بقیه همکاراش بشه و مسلط باشه به کارش و سوتی نده…
اونجا من تلنگر خوردم.
گفتم این با منه.
پیام منه.
سمانه فرصت بده زندگی رو با همه ی ابعاد و چالش ها و شیرینی هاش یاد بگیری.
نخواه که سوتی ندی.
نخواه که تو همه چیز مسلط و کنترلگر باشی.
اروم باش سمانه جان.
تو داری خوب جلو میری.
همین فرمون رو بگیر و جلو برو.
خواهشا توانایی ها و تلاش ها و نکات مثبتت رو بیشتر ببین.
اینطوری بیشتر رنگ ارامش و شادی و لذت رو تو زندگیت میبینی.
تمرین کن خودتو تشویق کنی.
اگه اشتباهی کردی، خودتو سرزنش نکن.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا لطیف ارحم عبدک الضعیف
سلام.
20 دقیقه به 4 بامداد، بیدار شدم برای آب خوردن.
من معمولا به جز برای شیر دادن شبانه به حافظ، وسط شب بیدار نمیشم.
اب که خوردم، اومدم سراغ موبایلم و کامنتهای دوستانم رو از طریق ایمیلم خوندم.
از ناعمه جان احمدی خوندم، از سفرنامه اقای خسروی خوندم، از نجمه جان رضایی خوندم، و از فاطمه جان محرمی و سعیده جان شهریاری…
وقتی مشغول خوندن بودم دلم میگفت وقتی این وقت بیدار شدم و اتفاقا هوشیارم، حتما باید چیزی رو بخونم که ذوق زده ام کنه، یا تکونم بده.
همینم شد.
تو کامنت فاطمه جان خوندم که دوره جدید داره میاد ولی درک نکردم، چون خبری تو سایت ندیدم.
تکمیلی شو تو کامنت سعیده جان خوندم و متوجه شدم بله، دوره جدید تو راهه و بسیار خوشحال شدم.
مثل سعیده جان جدا از اینکه هزینه خرید دوره فراهمه یا نه، مبلغش چقدره و … منم امیدوارم تو مدار دریافتش باشم، همین.
چون وقتی تو مدارش باشی، بقیه چیزها اصلا مهم نیست.
خود به خود همه چیز جور میشه.
قلبا دوست دارم دوره جدید، سپاس گزاری، باشه.
که اصولی تر جلو بیام باهاش و تمرینش کنم.
اما هر چی که باشه خیر و شادی و برکته.
میدونم و مطمینم.
الهی شکر برای این روزیِ ناب.
خدایا شکرت تو مدارش بودم و از طریق کامنت دوستان نازنینم، زودتر متوجه این خبر خوب شدم.
خدایا امروزم رو زیبا کن برام.
مراسم بله برون ابجی جانم، به زیبایی و سلامتی و شادی جلو بره.
ابجی جانم با همسرش خوشحال باشن تو زندگی شون.
یکی از عزیزانم گفته امشب نمیاد، اشکال نداره شاد باشه هر جا هست.
یکی از عزیزانم امشب میاد، بسیار خوشحال شدم از این خبر خوب، خیلی برام مهمه و دلم براش تنگ شده بود حسابی.
این دومین شبی هست تو این چند وقت اخیر که شب بیدارم و تو سایت کامنت مینویسم.
دقیقا یاد قبل از بچه دار شدنم افتادم که شبانه تو سایت بودم و میخوندم و مینوشتم.
برای من زیباست این اتفاق.
به فال نیک میگیرم و مطمینم امروز زیبایی های فراوانی رو شکار میکنم.
دیشب با دو تا از خواهرام تلفنی گپ زدیم و خندیدیم حسابی.
خدایا شکرت برای این روزی.
قاطیِ همه ی این زیبایی ها، میخوام از یه زیباییِ دیگه بگم.
آشکار شدن یه باگ درون خودم برای این اواخر.
که من توجه نشون میدم به حاشیه.
واردش میشم.
تغذیه اش میکنم.
و لاجرم از همون جنس رو دعوت کردم به زندگیم.
یهو یاد کامنتهای فاطمه جان محرمی افتادم:
حرف نزدن و دخالت نکردن تو حاشیه ها و نازیبایی ها، پاسخ ندادن بهشون، عدم دخالت و ورود نکردن در اموری که من توشون سهمی ندارم و …
سکوت…
سکوت
گاهی حرف نزدن و ورود نکردن تو مسایلی که ارتباطی باهام نداره نیاز به جهاد اکبر داره از درونم.
سمانه جانم
دیشب به چشمت دیدی که سردرد شدی.
خودت فهمیدی چرا.
و جالبتر که تو سردرد نداری عموما.
یعنی چی بشه صد سال یه بار اصطلاحا، سرم درد بگیره، برای همین وقتی سرم درد گرفت فهمیدم نشونه است برای افکار و صحبت های خودم و فرکانس هایی که فرستادم به جهان.
اشکال نداره، الان که فهمیدی تلاش کن اگاهانه بیشتر سکوت کنی و جواب صحبتهایی که بهت مربوط نیست رو ندی، دفاع هم نکنی، توجیه هم نکنی.
الهی شکر که متوجه شدم.
از خدا ممنونم که من رابطه ای با سردرد ندارم و اگه میاد، میخواد بهم بفهمونه داری از مسیر صحیح خارج میشی، خودتو رگلاژ کن دوباره سمانه.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام او
سلام.
الان دارم مجدد قسمت 26- آخر، پروژه مهاجرت به مدار بالاتر رو گوش میدم.
صدای بارون زیر زمینه ی صحبت های استاد میاد…
من عاشق بارون و صداش و بوش هستم.
انگار الان خودم زیر بارونم…
الهی شکرت برای این روزی.
الهی شکر همراه بودم کامل برای این پروژه و همه قسمتهاشو همراهی کردم.
فکر میکنم مستقل، کامنتی ننوشتم تو این پروژه.
ولی پاسخ برای دوستانم نوشتم.
من برای کامنت نوشتن سختی ندارم و اتفاقا برام شیرینه و لذت بخش.
اما اصرار نمیکنم که کدوم صفحه و چی بنویسم.
گذاشتم به اختیارِ دلم، تا منو ببره جایی که باید بنویسم.
و خیلی هم خوشحالم از این بابت.
صدای بارون، تو فایل 26، برای من نشونه است…
سپاس گزار الله هستم برای همه ی هدایت ها و همزمانی های زندگیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام سمانه جان
ولنتاینت مبارک :)))
یک هفتهای شایدم بیشتر ، نجواهای ذهنی برای آینده ای که نیومده حال خوش را ازم گرفته بود دیشب یک عزیزی برام یک کلیپ فرستاد که آقای شهرام قائدی داشت می گفت که یک سکانسی هست از 49 سالگی اش دارد هر روز صبح بازی می کند. خودش توصیه می کند بنویسید و بازیش کنید تو خودتون. در این سکانس زندگیش تموم شده و از اینجا به بعد یک هدیه است ادامه دادنش .
وااای قرار بود تو 49 خداحافظی کنم.!!!
الان هستم!!! چه صبح قشنگی…
…
…
…
…
خیلی بهم کمک کرد امروز را بیخیال تر زندگی کنم .
منم مثل تو دوست دارم دوره جدید استاد شکر گزاری باشد . چون اصل و اساس همه چیز است
الان خودم خنده ام گرفت دوره اعتماد به نفس را که خریدم استاد بحث لیاقت را توش خوب باز نکرده بود می گفتم اگر لیاقتم را بالا ببرم درست میشوم البته که دوره لیاقت خیلی کمک کرد گره های کوری را باز کنم ولی اونی نشدم که مطلوبم هست الان می گویم شکرگزاری حتما بعدش می گویم نه یک چیز دیگر باید تکمیلش کند. :)))
خدا منو به راه راست راه کسانی که نعمتان داده هدایت کند ان شاالله (:
یک متخصص یک روز می گفت وقتی لیوانی کثیف باشد هر آبی چه تمیز چه کثیف توش بریزی فرقی نمیکند و نشون هم نمی دهد. اما وقتی لیوانی تمیز باشد به محض ریختن آب کثیف فوری نشون میده و ادامه داد که بدنی که هر روز غذاهای مضر خورده واکنش نشون نمیدهد چون خودش کثیف شده اما بدن پاک، سریع الارم می هد. فرکانس هم غذای روح است.
پس خوشحال باش که زود الارم بدنت را فهمیدی و خودت را از حاشیه ها دور کردی.
اینم که نوشتن را برای خودت و تمرکز روی احساس خوب خودت می نویسی فرقی ندارد فایل روز باشد یا دوره یا جایی که نظر بقیه را جلب کند قابل تحسین است .
ممنون که عکس جدیداز حافظ گذاشتی . وقتی خواب است فرشته ات را آرام ببوس.
در پناه نگهدارنده آسمان و زمین شاد و ثروتمند و تن درست باشی
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام.
میخوام از یکی از تمرین های عالی این اواخر، نسبت به ثروت بنویسم.
به پول احترام بیشتری میذارم.
پول نقد رو صاف و مرتب میکنم و به ترتیب ارزش میچینم.
اگه پولی تو خونه بیاد که پاره شده باشه، چسب میزنم بهش، پول تا شده رو صاف می کنم.
پول های نقد خونه رو گذاشتم رو طبقه کتابخونه که جلوی چشم مون باشه هر لحظه و دسته بندی و جداشون کردم به لحاظ ارزش شون.
اینطوری همیشه جلوی چشم مون پول هست که بیشتر هم میشن و حجیم تر میشن.
و این یعنی ثروتمند بودن.
تو کیف پول خودمم پول نقد گذاشتم.
یه قلک هم دارم، تو اونم دارم پول میریزم جداگانه و به نوعی پس انداز می کنم.
خیلی از خودم و عملکردم راضی هستم.
من لذت میبرم پول نو میبینم.
علاقه به تراول های نو و صاف و زیبا دارم.
دیشب خودم و قند عسلم شاباش گرفتیم و پولش نو و زیبا بود. (روزی غیر حساب)
گذاشتم تو پاکت گذاشتم تو کشو.
مدت هاست پول تبدیل شده به یه عدد تو حساب بانکی که با استفاده از کارت یا بانکداری اینترنتی، دیگه وجودِ فیزیکی نداره.
و من متوجه شدم از وقتی پول نقدهامون رو میذارم روی کتابخونه و جلوی دید، باور ثروتم قوی تر شده چون دارم با چشمم میبینم و برام منطقی شده که ما همیشه پول داریم.
حسم نسبت به پول، با احترام بیشتری شده.
1000 تومنی هم برام ارزشمند شده، چه برسه به تراول.
تو کتابخونه دسته بندی درست کردم.
دسته ی هزار، دو هزار ، پنج هزار تومنی.
دسته 10 هزار تومنی.
دسته ی تراول 50 و 100 هزار تومنی.
هر وقت نیاز به پول نقد داریم، بر میداریم از کتابخونه و مابقیشو با احترام بر می گردونیم.
اینطوری خرج کردن پول باعث شده بهتر درک کنم چطوری داریم خرجش میکنیم.
یعنی خرج بیهوده نکنیم، چون پول ارزشمند و قابل احترامه.
فکر میکنم اگه پول زبون داشت، میگفت ممنونم از احترامی که بهم میذارین، مخصوصا 1000 و 2000 تومنی که پول خرد هستن و شاید دیده نشن.
اما من بهشون احترام میذارم.
و باعث شده پول به سمتمون بیاد و بیشتر جذبش کنیم.
خیلی حس خوبیه که درک کنی و باور کنی همیشه پول داری، پولت تموم نمیشه، پولت شارژ میشه و افزایش پیدا میکنه.
خیلی حس خوبیه که علاوه بر خرج کردن پول، بتونی پس انداز کردن رو هم تجربه کنی.
نه به معنای اینکه برای مباداست.
به این معنا که میخوام با پول دوست بشم و مبلغی کنار بذارم و بهش دست نزنم.
اینایی که گفتم تمرین مشترک من و همسرمه.
خودم تو کارتم مبلغ دوستی با پول رو هم انجام میدم.
سعی میکنم 10 درصد از هر ورودی مالی مو هم بریزم تو باکسِ دوست با پول.
یه چیز جالب هم دارم.
یه مبلغی خلق کردم، به جز 10 درصد دوستی با پول که برداشتم ازش، بهش دست نزدم…
و این برام جالبه.
چون قبلا به دلایل متعدد سریع خرج میکردم و طاقت نداشتم ببینم مونده تو کارتم. یا اینکه شرایط به گونه ای رقم میخورد که مجبور میشدم برای رفع نیازهای ضروری خرجش کنم، به عبارتی من روش کنترلی نداشتم.
ولی الان خوشحالم نه شرایطش منو مجبور میکنه، نه خودم عدم دوستی دارم با مبلغ خلق پولم، که بخوام سریع خرجش کنم و نباشه دیگه.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت