زیبایی ها را ببینیم - صفحه 95

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    به نام خدا

    سلام.

    یه قصه کودکانه (از اپلیکیشن ایران صدا) شنیدم با حافظ جون در رابطه با سلام دادن.

    قصه ی قشنگی بود، من که بزرگسالم و سلام میدم بازم تشویق شدم بیشتر سلام بدم و انرژی جذابش رو دریافت کنم.

    یه قسمت هست به اسم شب رویایی و قصه میگن برای بچه ها.

    من که بزرگسالم خوشم میاد از این قصه ها.

    با صدای زیبا و لطیف خانم مریم نشیبای خوش انرژی.

    امروز صبح رو با این باور شروع کردم و ساختمش

    امروز آسان میشم بر آسانی ها

    خلق شد.

    حمام کردنِ آسانِ حافظ.

    جاروبرقی کشیدن آسانِ خانه.

    انجام دادن بعضی کارها وقتی برای حافظ تبلیغ گذاشتم ببینه.

    سوپ حافظ در اسانی پخته شد.

    حافظ زیبا و اسان سوپ، زرده تخم مرغ، آب لیمو شیرین، اب سیب اش رو نوش جان کرد.

    همه اینا در حالی بود که حافظ بیدار بود.

    در حالت بیداری بچه ی کوچک 9 ماهه که در همه ی قسمت های خونه در حال رفت و امد هست سخت میشه کار کرد و مراقب بچه هم بود، اما خدا منو اسان کرد بر آسانی ها.

    چرا گاهی سختمه و کلافه ام و اشکم درمیاد نسبت به بعضی شرایط؟

    چون رو خودم حساب میکنم نه روی خدا.

    ولی این باور که خدا آسانم میکنه بر آسانی ها، گره گشای من هست.

    الهی شکرت.

    روز پدر مبارک باشه بر همه ی باباها هر روز و هر لحظه.

    تو ایمیلم دیدم زهرا جان نظام الدینی عزیزم بعد از مدتها کامنت گذاشته.

    حقیقتا ذوق کردم.

    دوستانم در سایت برام خیلی ارزشمندن.

    به امید دیدنشون در بهترین زمان و مکان.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    به نام خدا

    سلام.

    الهی شکرت که پروژه مهاجرت به مدار بالاتر رو از دستورالعمل گوش دادم تا آخرینش در حال حاضر، شماره 9.

    چقدر یاداوریِ خوبی هست برای من، شنیدنِ فایلهای مصاحبه با این شمایل جدید.

    مچکرم خانم شایسته جان.

    مرسی برای خلاقیت و ایده های جذابتون.

    الهی شکر تو دفترم سپاس گزاری نوشتم با عشق، با جزییاتِ امروز و هر چی تو ذهنم اومد.

    الهی شکرت برای آسان شدنم بر آسانی.

    اینکه ضمن مراقبتِ دورادور حافظ، آشپزی مو در کمترین زمان با حس خوب انجام دادم.

    به لطف الله، تکامل حافظ الان در مرحله ای هست که سینه خیز میره، دستشو میگیره به میز و صندلی و مبل و ما و می ایسته.

    خدا حافظت باشه هر لحظه مامان جون.

    به چشم دیدم حفاظت همیشگیِ الله رو نسبت به حافظ جون.

    اینکه سر بزنگاه من یا هر کسی که اطرافش باشه رو برای حفاظتش فرا میخونه.

    الهی شکرت فراوان.

    الهی شکر امروز طبق ایده، 4 تا از برگه های باورهامو که پروانه دارن رو چسبوندم دیوار اتاق حافظ که بیشتر جلوی چشمم باشه.

    الهی شکر که دارم برای پاشنه آشیلم تمرین و تلاش میکنم:

    ترس از قضاوت و نظر دیگران در مورد خودم و عملکردم.

    تایید طلبی.

    ترس از اشتباه کردن.

    سرزنش واحساس گناه (خود و دیگران)

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    به نام خدا

    سلام.

    دیروز صبح که بیدار شدم اومدم سایت دایره آبی برام هدیه ای آورده بود از طرف الناز جان.

    امروز هم پیامی داشتم از سعیده جان.

    فکر میکنم اکثرمون اینطوری هستیم که وقتی دایره آبی خوشرنگ رو کنار پروفایلمون میبینیم اول چشم هامون برق میزنه و کلی ذوق میکنیم.

    بعد از خداوند میخوایم که باهامون حرف بزنه از طریق اون پاسخ…

    برای من بسیار زیباست که دو روز پشت سر هم محبت دوستانم رو دریافت کردم.

    یهو الان یادم افتاد خوابم رو..‌.

    خواب دیدم مامانم رفته مکه و برگشته خونه، مهمونی برپاست و خواهرم یه عالمه غذاهای متنوع اماده کرده برای مهمانی در منزل…

    عین یه فیلم جلوی چشممه.

    مهمونی تو خونه مون بود قبل از اینکه دوباره بسازیمش.

    خواب بسیار خوبی بود، الهی شکرت.

    دیروز برام سخت گذشت.

    اتفاقی افتاد که تو کنترل ذهن ناتوان شدم، چند ساعت بعدش اروم تر شدم.

    پیامکی دریافت کردم که بهم ریختم.

    اما تمرین و تلاش کردم واکنش ندم.

    پاسخ ندادم.

    چندین ساعت که گذشت و من آروم تر شده بودم دیدم شدت خشمم براش 10 نبوده حدود 3،4 بوده.

    ضمن اینکه متوجه درس بزرگی شدم:

    پیامک زدن با بعضی افراد سوتفاهم ایجاد میکنه، منظور پشت پیامک و لحنش پنهان میمونه، اگه بر اساس پیش فرض های ذهن خودم قضاوت کنم حتما ناراحت و عصبانی و خشمگین میشم.

    پس بهتره پاسخ ندم، و حضوری یا حداقل تلفنی صحبت کنم با فرد.

    الهی شکر برای درس ها.

    گاهی دردم میاد.

    اذیت میشم.

    اشکم در میاد.

    ولی یاد میگیرم، اشکالی نداره.

    درست میشه، بهتر میشم.

    حافظ از تبلیغاتِ تلویزیون خیلی خوشش میاد.

    در هر حالت و هر مکانی باشه، چشم هاش برق میزنه و سریع میاد سمت تلویزیون.

    یه طوری شده که منم ذوق میکنم میگم آخ جون تبلیغ.

    چون تو اون زمان با خیال راحت میتونم برم یه کاری رو انجام بدم چون راحت میشینه با تمرکز تبلیغ رو میبینه.

    هیچوقت فکر نمیکردم ذوق کنم بگم اخ جون تبلیغ :)))))

    حافظ از شعرِ ببعی تو بازیگوشی مثل منی باهوشی، خیلی خوشش میاد.

    منم همینطور.

    ویدیوشم دانلود کردم براش میبینه خوشش میاد.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    به نام الله

    سلام.

    این روزها چند بار چند کامنت نوشتم ولی در همون حالت پیش نویس موندن و ارسال نشدن…

    یکی این بود که در مورد ترس هام نوشته بودم، یکی در مورد بهبودهام در بچه داری، یکی تحسین کامنت اقای نارنجی ثانی بود…

    یه عالمه حرف هم تو دلم هست که نمیدونم هنوز کجا باید مکتوب بشه و ارسال…

    اشکال نداره، خداوند بهم میگه چطوری جلو برم.

    مطمینا در بهترین زمان مکتوب و ارسال میشن.

    امروز همسرم off بود و رفتیم خونه مادرشوهر عزیز و مهربانم.

    امروز تمریناتی رو با خودم انجام دادم و از خودم راضی هستم بسیار.

    الهی شکرت برای همه ی روزی های حساب و غیر حسابمون.

    امروز در مسیر رفت، یهو تو ذهنم رسید چی شده که تو مراقبت از حافظ، آروم هستم و استرس ندارم، یعنی سطح نگرانیم خیلی خیلی کمه.

    اینکه انقدر دلم قرص و محکمه و نمیترسم.

    و البته حافظ هم محفوظه؟

    بله جواب واضحه.

    من تسلیم خداوندم، در آغوش خداوندم، من اعتماد دارم به خداوند و باور دارم با قلبم که خدا، حافظِ حافظ جانم هست.

    بارها دقیقا سر بزنگاه بالای سرش بودم، کنارش بودم، اطرافش بودم، بهش رسیدم…

    یه وقتایی که مجبورم تنهاش بذارم برم برای انجام کاری، با تموم وجودم خیالم راحته و میگم خدایا مراقبش باش من میرم، بعد که نجوا میخواد شیطنت کنه میگم خیالم راحته خدا پیششه.

    و همیشه هم راضی و خوشحالم از این باور و اعتماد قلبی به خدا.

    مگه وقتی تو دلم بود، من مراقبش بودم؟

    در هر صورت برای حافظ، پسرم، قند عسلم، من فقط دستِ خداوندم تا همراهیش کنم برای آسایش و رشدِ بهتر.

    من مادری هستم که هر لحظه بیشتر پی میبرم باید روی خودم کار کنم تا مادر بهتری باشم برای حافظ.

    قرار نیست من چیزی یادش بدم.

    قراره فقط خودمو بهبود بدم، اون خودش یاد میگیره.

    هر وقت آب میپره گلوش یا آب دهن خودش یا قبلا شیر میپرید گلوش من سریع میگفتم و میگم:

    یا الله

    مثل قدیم که طبق عادت و شنیدن از دیگران میگفتم یا ابوالفضل

    وقتی میگم یا الله تمام قلبم میفهمه کیو دارم صدا میکنم.

    اروم هستم میگم یا الله.

    حافظ وقتی میپره گلوش با چشم های ترسان منو نگاه میکنه.

    من با ارامش و محکم میگم یا الله و میزنم پشتش.

    بهش ارامش میدم.

    و به لطف الله، همیشه سریع برطرف میشه.

    خدایا شکرت که الان اوردیم اینجا تا بنویسم.

    حافظ جون و باباییش خوابن، منم داشتم کامنتهای ایمیلمو میخوندم.

    سعیده شهریاری قشنگم

    میدونی چقدر دوستت دارم دخترِ خلاق و باهوش و هنرمند؟

    میدونی جنس کلماتت خیلی دلچسبه؟

    میدونی وقتی حتی یه پاسخ تشکر آمیز برای دوستی مینویسی که برات کامنت نوشته از کلمات زیبایی استفاده میکنی که روح رو نوازش میده؟

    میدونی که من از همین الان، با خوندن اخرین کامنتت که نمیدونم مال کدوم فایل بود و از جریان کتابت نوشتی و اینکه دو فصل دیگه بسه و اماده میشه برای چاپ، مشتاقم اسم کتاب و انتشاراتش رو بدونم تا اقدام کنم برای خریدش؟

    میدونی تو یه عالمه مخاطب تو سایت داری که بالقوه اولین خریداران کتابِ اول و ان شاالله سایر کتاب هاتم هستن؟

    میدونی که وقتی از فراز و فرودهات، از تقوا و حمله ی نجواهات، از تصمیمات شجاعانه و جسورانه ات، از نعمت ها و سپاس گزاری هات و … مینویسی مسیر بهبود رو برای من واضح تر میکنی؟

    میدونی وقتی اینارو مینویسی بهتر درک میکنم که سمانه فقط تو اینطوری نیستی.

    سمانه بقیه هم گاهی اسیر حمله ی نجواها میشن ولی به خاطر لطف خداوند دوباره برمیگردن تو مسیر بهبود.

    نیلا و نیکا مامان خوب و درستی دارن.

    وقتی خوندم نوشتی از خودت راضی نیستی ولی داری تلاشتو میکنی، یهو تلنگر خوردم.

    سمانه تو هم تازه فهمیدی از خودت کم راضی هستی، شاید اصلا خودت رو نمیبینی گاهی.

    مامانم چند روز پیش گفت از خودت راضی باش، و تازه اونوقت بود که فهمیدم وااااااای، من خودم و تلاشهامو نمیبینم چون فکر میکنم درست یعنی کامل بودن.

    درست یعنی خطا و اشتباه نداشتن.

    درست یعنی همه چیز کامل و مرتب و همه چی تموم باشه.

    درست یعنی با به دست بتونی ده تا هندوانه برداری.

    درست یعنی نقص نداشته باشی.

    درست یعنی هیکل قشنگ داشتن، لاغر بودن و اضافه وزن نداشتن.

    درست یعنی انرژیِ بی نهایت داشتن و رسیدن به همه ی امور زندگی و بچه داری و خودت و …

    درست یعنی همه اونطوری باشن که تو میخوای.

    درست یعنی بقیه طوری حرف بزنن که تو بهت برنخوره حتی اگه اشتباه کرده باشی و مسیولیت پذیر نبوده باشی در موردی.

    بخوام از درست های ذهنم بگم زیادن…

    اما اینا حقیقتا درست نیستن.

    باورهای مسموم من هستن که حالمو بد میکنن.

    منو عقب نگه میدارن.

    درستِ حقیقی یعنی هر فکری که بهبود گرا باشه نه کمال گرا.

    آره، من از عجله و کمال گرایی در عذابم.

    الهی شکر که خداوند با نگاه بهبود گرایی دستم رو میگیره.

    دختر خوبی که انقدر تلاش میکنی ولی بلد نیستی راضی باشی از خودت.

    (مخاطب هر کسی میتونه باشه، اما اولیش حتما خودمم)

    راضی باش از خودت

    راضی باش از خودت

    راضی باش از خودت

    یعنی چی؟

    یعنی خودتو ببین.

    تشکر کن برای تک تک تلاش هات.

    استعدادهات.

    شور و شوقت برای هر لحظه.

    سمانه کوله باری از خوبی هاست…

    انقدر دست نذار روی نداشته هاش.

    سمانه جان، تو کوله باری هستی از نکات مثبت.

    تو خیلی دختر صادق، ساده، روان، بی غل و غشی هستی.

    همین ویژگی دنیا دنیا میارزه.

    عاشقتم.

    سعیده جان یه مقدار ماست ها و قیمه ها قاطی شد.

    از خودم و تو نوشتم.

    لذت بردم.

    چسبید.

    الهی شکر.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1320 روز

      سلام سمانه ی قشنگم

      منم دارم قیمه و‌ماست رو قاطی اشکام میکنم و برات مینویسم…خوندن کامنتت و نوشتن این کامنت میشه آخرین تمرین های ستاره قطبی من قبل خواب…

      مرسی از قلب روشنت،مرسی که انقدر خوبی،مرسی که انقدر قشنگ مینویسی،پیغامت در بهترین زمان به دستم رسید …

      چقدر دلم میخواد درآغوش بکشمت،دلم میخواد حافظ رو چند ساعتی دست من بسپاری تا غرق بازی با این فرشته ی الهی بشم…چقدر من شماها رو دوست دارم… به خدا… از صمیم قلبم….

      شما خانواده ی منید،دلگرمی های خدای قشنگ منید…شما هرکدوم یک نوری هستین که تموم این مسیر همراه من بودید….

      یادته فریدونکنار بودم سمانه؟!برات از لب دریا نوشتم…؟!نوشتم تو آدم ها دنبال چهره ی تو میگشتم؟!میگفتم شاید سمانه اینجاها باشه؟!یادته برات از نظم جهان نوشتم….؟!از هم آهنگی با جریان هدایت…؟!

      من یادم نمیره چه مسیری رو طی کردم تا به اینجا رسیدم…من رفیق های کهنه م رو یادم نمیره…

      دعا میکنم در بهترین زمان و‌مکان ببینمتون…

      خیلی دوستت دارم دختر،ممنونم برای همه ی عشقی که فرستادی ….بیفته روی مومنتوم و‌برات کلی اتفاق عالی رقم بزنه….

      در پناه نور میسپارمت رفیق،خانواده ی قشنگ سه نفره تون رو ….عااشششششقتم….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      زهرا کاسه ساز گفته:
      مدت عضویت: 1521 روز

      سلام به سمانه ی قشنگم و حافظ کوچولوی نازنین

      چقدرخوبه که داری عالی وبا اگاهی با کنترل ذهن با توجه به زیبایی با توکل وایمان بچه داری میکنی

      منم مامان دوتافرشته ام اما زمان نوزادیشون بااین قوانین اشنانبودم و چقدر به خودم سخت گرفتم.خودمو اذیت کردم بیخیال نبودم خیلی جاها و…

      اماخیلی خوشحالم که خداهدایتم کردبه این مسیر تابتونم اروم اروم درونم روشخم بزنم

      تابتونم اول بنده خوبتری برای خداباشم

      وتوهرنقشی بتونم ورژن بهتری ازخودم نشون بدم

      اعتراف میکنم که من اصلا بلدنبودم از زندگیم لذت ببرم

      ادم منفی نگری بودم که همش دنبال مقایسه کردن بود .هنوزم بسیییار کار دارم برای تغییر شخصیتم ولی رو به بهبودم شکرخدا

      خواستم بهت بگم همگی ماکه توسایتیم با کلی پاشنه اشیل ونجوادرگیریم ولی همین که ثابت قدمیم و هر روزسعی میکنیم کمی بیشتر به قانون عمل کنیم یعنی درمسیر درستیم.

      خنده ی توعکست خیییییلی قشنگه

      الهی که نتایجت به زودی مثل این خندت زیباو عمیق بشه

      سمانه قشنگم ایه اخری که هربار انتهای کامنتت مینویسی عجیب به دلم نشسته واعتراف میکنم تازه یه کم باورش کردم که الله خیر حافظا

      همین یه کم باور چقدر ارامشه قلبم شده وهرنجوایی رو ساکت میکنه .ایمانی به قلبم میده ازجنس ارامش

      ممنونم ازت دختر مهربون

      درپناه الله باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    به نام خدا

    سلام.

    الهی شکرت برای سلامتی مون.

    الهی شکر برای روزی مون.

    الهی شکرت برای پسر قند عسلم.

    الهی شکرت برای هر روز کار کردن روی بهبودم.

    الهی شکرت برای خوندن کامنتهای سایت.

    الهی شکرت برای شنیدن فایلهای استاد.

    الهی شکرت برای نوشتن کامنت در سایت.

    الهی شکرت برای بهبود مهارت هام در بچه داری و خانه داری.

    الهی شکرت برای گفتگوهای ذهنیِ آرامش دهنده ام.

    الهی شکرت برای بهبودِ افکارم نسبت به نجواها.

    الهی شکرت برای امروزم و انجام دادن کارهام.

    الهی شکرت برای انجام یه تمرین امروز، برای دوری از وابستگیم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    به نام الله.

    سلام.

    این چند روز اخیر طورِ متفاوتی تو دفترم مینویسم.

    با عشق بیشتر.

    با حس بیشتر.

    با ذکر کوچکترین جزییات روز.

    الحق و الانصاف هم که زیبایی های جدید و متنوع وارد زندگیم میشن.

    چون دارم توجه بیشتری به داشته هام میکنم.

    خیلی هم لذت بخشه برام.

    کوچولو یا بزرگ فرق نداره.

    دارم از هر چیزی که به یادم میاد مینویسم و تشکر میکنم.

    الهی شکرت برای دونه به دونه چیزهایی که تو دفترم، سایت و نوت موبایلم مینویسم.

    امروز قند عسل رو حموم کردم.

    دلم میخواد قورتش بدم حافظ رو.

    امروز بازی بیشتری کردیم.

    قربونش برم با شیرین کاری هاش.

    یکی از دلایل حس خوبم این روزها، مدیریت بهتر گفتگوهای ذهنیم هست.

    تو هر موقعیتی به جای سرزنش و احساس گناه، ارامشم رو بیشتر حفظ میکنم، تشکر میکنم برای مسایل که خیر شدن.

    خوشم میاد دارم شکل میدم به جهتِ گفتگوهای ذهنیم.

    و اینکه اگاهانه فرمون رو از دستشون میگیرم.

    عمده ی گفتگوهای ذهنیم بر میگرده به فردی که خودم میدونم، امروز به خودم گفتم الان اون نیست که اینارو میگه تو داری میگی.

    تویی که دنبال تایید هستی.

    و گفتم تمرین کن دنبالِ تایید ادما نباشی.

    سعی ات رو بکن جانِ دلم.

    امشب که ایمیلمو باز کردم و دیدم یه عالمه کامنت دوستام گذاشتن که میتونم بخونم خوشحال شدم.

    قبلا کلافه میشدم و نمیرسیدم ایمیل رو باز کنم، ولی از وقتی تعداد دوستان رو کاهش دادم بهتر میرسم بخونم و خوشحال تر هستم.

    امروز 5 فایل پروژه مهاجرت به مدار بالاتر+ دستورالعمل رو گوش دادیم با حافظ جون.

    حافظ جون با صدای استاد خوابید، قطع نکردم، همچنان پخش بود و لذت بردم.

    مدت زمانی که حافظ خواب بود یه عالمه کار انجام دادم.

    امروز به خودم گفتم گلهی ذهنت سمج و یه دنده است.

    سخت باوره.

    باید بهش ثابت کنی.

    باید براش مثال بیاری.

    گفتم: سمانه تو می تونی با یه بچه کوچک به کارهات برسی، آشپزی کنی و …

    اگه یه لحظه نرسیدی و نشد فلان کار رو بکنی، به هم نریز، نذار ذهنت آیه ی یاس و ناامیدی بخونه، بگو در زمان مناسب بعدی انجامش میدم.

    امروز دایم موقع انجام کارهام، اینو مرور کردم که دیدی شد، دیدی اینکار رو انجام دادی، دیدی رسیدی به این کارِت هم…

    ای ذهن فریبکار و منفی بین، باید بهبودت بدم.

    فهمیدم خودمم که بار روی بار ذهنیم میذارم.

    هی از نشدن ها و سختی ها میگم.

    خب طبیعیه که ذهنم دایم میگه نمیشه و سخته دیگه.

    چون دارم دایم خوراک منفی میدم و شارژش میکنم.

    حالا باید عکسش عمل کنم.

    بهش خوراک مثبت بدم.

    با باورهای مثبت و امید بخش.

    با اوردن مثال از خودم و توانایی هام.

    از اسان شدنم بر اسانی ها.

    خیلی ممنونم خدایا که کمکم میکنی برای بهبود.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 657 روز

    به نام خداوند جان

    سلام به دوستان عزیزم

    قبل از اشنایی با این مسیر فرکانس خداوند زندگی فقط یک رنگ داشت و اونم تیره بود . و هیچ حس خوبی نسبت به هیچ شی با شخص نداشتم و درونم پر از اشوب بود .

    الان به فضل خداوند انگار دریچه ای جدید برام باز شده و تازه به دنیا اومدم.

    ادم ها .اشیا. گیاهان بهم عشق میدن. سعی میکنم همیشه در مدار سپاسگذاری باشم . زیبایی ها را ببینم . دختران زیبا . پسران زیبا . اسمان زیبا . درختان زیبا چشم های زیبا و … و لذت میبرم. همه چی داره به من عشق میده .

    دنیا لبریز از نعمت و زیبایی هست . هیچی نقصی نیست . همه جهان جلوه خداونده

    یه جای کلیپ گفتین عاشق بوی چوب هستین . عاشق جنگلین و الان دقیقا خونه ای دارین در دل جنگل و برروی اب و اونم یه کلبه چوبی زیبا . چقدر این سیستم زیباست و پاسخ میده . ما خالقیم . و جهان مسخر ماست

    همه ارزو ها در این مسیر به حقیقت میپیونده فقط باید تغییر کرد و لذت برد. باید نفس کشید

    دنیا همونه این نگاه ماست که دنیا رو رنگ و لعاب میده

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    به نام خداوند متعال

    سلام.

    امروز یه ایده اومد.

    اسمِ مخاطبین موبایلمو با صفت و ویژگیِ آشکارشون ویرایش کنم.

    مثلا مامان مریم جون مهربان.

    آبجی نیلوفر جون بخشنده.

    هدیه جان شوخ طبع

    همسر مهربونم

    آقاجون شیطون بلا …

    برام جالب بود این ایده و میدونم خداوند اگاهه به همه چیز.

    الان داشتم به کامنت فاطمه جان فکر میکردم.

    که محمد حسن جان نوشته بود.

    که فاطمه جان روی در اتاق بچه ها، نوشته:

    ما بچه های مهربانی هستیم

    لطفا با خنده در بزنید و وارد شوید

    که مطمینا ایده ی همچین حرکت قشنگی رو یه لحظه ی زیبا خدا بهش داده و اونم با دانایی انجامش داده.

    به این فکر کردم که گاهی یه کلمه میتونه جادو کنه.

    میتونه حال و هوای آدم رو زیر و رو کنه.

    همونطور که برای محمد حسن جان شد، برای من و هر کسی میتونه این نعمت جاری بشه تو زندگیمون.

    که یه کلمه ی زیبا و به جا، باعث کنترل ذهن بهتر و بیشتر بشه.

    از دیروزم بگم.

    از نوشتن نکات مثبت اون عزیزی که ازش مکدر بودم.

    میتونم بگم اون معجزه اتفاق افتاد و خشمم کنار رفت.

    چقدر این تمرین خوبه، نه فقط برای عزیزانی که ازشون مکدر شدیم، برای همه ی عزیزانمون.

    دیروز هم روز بسیار زیبا و قشنگی بود.

    الان بررسی کردم دیدم 3 روز متوالی من تو احساس خوب هستم.

    دلیل عمده اش هم کنترل ذهن و توجه به زیبایی هاست به صورت متمرکزتر و اگاهانه تر.

    الهی شکرت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    یا ارحم الراحمین.

    سلام.

    امروز صبح دیدم مقوایِ

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    که چسبوندم روی در اتاق حافظ افتاده زمین.

    یه نشونه برای من و هر کسی که میخونه این کامنتو.

    چه انرژی بالاتر از این که خدا بهت وعده بده بهترین پشتیبانِ تو هست و مهربانترینِ مهربانان هست.

    الهی شکرت.

    سوپ خوشمزه پختم برای حافظ.

    امروز نوبتِ اضافه کردنِ ماش به سوپش بود.

    الهی شکر.

    الهی شکرت برای خونه ی گرممون.

    علاوه بر راحتی و آسایشی که خونه ی گرم داره هم برای خودمون و حافظ، باعث میشه به راحتی هر بار و سریعتر ببرمش حمام.

    الهی شکر هم برای گرمای حمام و کل خونه و هم الهی شکر برای بهبود و راحتیم برای حمام کردن حافظ جون.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    یا لطیف

    سلام.

    خبر خوبی شنیدم امروز.

    مامانم مبل هاشونو داده بود برای بهبود، گفت امروز میارن.

    مبارک خودش و همه باشه مبل های باکیفیت جدید.

    الهی شکر.

    کلی ذوق کردم.

    الان پذیراییش خیلی متفاوت میشه.

    وقتی حافظ جون خوابید، دفتر سپاس گزاریم رو اوردم و شروع کرد.

    از نعمت هامون.

    اتفاقات قشنگ.

    روزی های حساب و غیر حسابمون.

    محبت ها و مهربونی ها.

    تا رسیدم به ایده ی اخیرم، یعنی نوشتن نکات مثبت یه نفر که از عزیزانم هست ولی ازش مکدر بودم.

    نوشتم و نوشتم و نوشتم تا یه جا یهو شکست اون ناراحتیم ازش…

    دیدم خودم فرکانس معیوب فرستادم سمتش، که گاهی هم دریافت کردم‌.

    دیدم من نسبت بهش و بیشمار محبتش نسبت به خودم ناسپاسی هم دارم تو ذهنم.

    نوشتن باعث شد خاطرات خوشم باهاش از قبل رو هم مرور کنم.

    خداروشکر که اون سیاهی تو قلبم کم و کمتر شد.

    باید ادامه بدم تا کاملا پاک شم.

    قلب سیاه منو اذیت میکنه.

    کینه ای میشم.

    من اینو نمیخوام.

    الهی شکرت برای این روزیِ بسیار ارزشمند امروزم.

    برای بی نهایت روزی های ارزشمندم هر لحظه.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    تو دفت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: