ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-15 05:22:082024-11-24 13:52:03ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درودبرهمگی خداراشکرمن همیشه براحتی ب خاسته هام رسیدم قوانین جهان براساس راحتیه تمرین فانوس دریایی درروانشناسی دوبراین پایه واساس است من خالق زندگی خودم هستم چقدخوبه که من شادم لذت میبرم آسوده خاطرم شکرگزارم وب خاسته هام میرسم امیددارم ب خاسته هام میرسم خداراشکرک من خالق زندگی خودم هستم خداراشکرخداوند قوانین راحتی دارد ک هرانسانی میتواندانجام دهدوبوسیله استاد من راهدایت کرده وبمن یادداده شادوآرام باشین خداراشکرتمرکزبرزیباییها مراب آنهامیرساند
سلام بر استاد عزیزم …
قبل از هر چیزی من می خوام چیزی بگم …
من دیروز یه فایل رو میدیدم که تیپ و استایل قبلتون بود … و من فکر میکردم که اون فایل جدید هست … و بعد از شنیدن تصمیم گرفتم که براتون کامنت کنم که ای کاش رژیمتون رو نگه داشته بودید و از این حرفا و پیش خودم به تضاد خورده بودم که یعنی رژیمشون رو شکستن …
و نکته خیلی جالب این بود … من دفعه اول نوشتم و ارسال کردم اما ارسال نشد … دوباره ویرایش کردم و ارسال کردم باز نشد و دفعه سوم هم اقدام کردم باز نشد … که یک دفعه به این نتیجه رسیدم شاید این کامنت اشتباه هست و نباید ارسال بشه … سریع تسلیم شدم و خارج شدم …
و امروز که این فایل رو دیدم جدید هست سریع پلی کردم و متوجه اشتباه دیروزم شدم و علت ارسال نشدنش …
از این فایل بی نهایت لذت بردم عالی بود … و خودم تا به حال چندین بار این چیز رو تجربه کردم … با گوشت و خون و پوستم تجربه کردم …
یکیشو براتون مینویسم … همسرم در یک ارگان دولتی شاغل بودند که اول خودشون علاقه داشتند که به این کار وارد بشن با همه مخالفت های دیگران …. اما به محض ورود و بعد از این که از جو کاری و سختی کار مطلع شدند ، گفتند من میخوام بیام بیرون … خلاصه 4 سال و هفت ماه به اصرار ما ادامه دادند تا اینکه خودشون رها کردند … بماند سرزنش ها و شرایط سخت مالی و دوتا بچه وووو … من اون موقع اولین بار با خواست خدا کتاب راز به دستم رسید صحبت از سال 94 هست … و من خواندم و تصمیم گرفتم باور کنم … اما خودتون بهتر میدونید آگاهی اون کتاب کامل نیست … من با کمی تغییر دادن باورهام تونستم نتیجه خوبی به زندگیم وارد کنم … و همسرم نمایندگی از یک کاری رو گرفت که اون زمان در شهرمون اولین نفر بود … و به خواست خدا در پول و روزی بسیار زیاد در زندگیمون باز شد … مثلا ما بدون یک هزار تومنی رفتیم و با یک پژو رنگ دلفینی صفر برگشتیم خونه … پول زیاد وارد میشد … اما من به شخصه باور نداشتم ، اولا میترسیدم که اگه پولدار بشیم یا یکی از عزیزان مون بیمار میشه یا شوهرم بهم خیانت میکنه ووووو ، دوم اینکه فکر میکردم پیش خودم یعنی چه به این سادگی و راحتی ما صاحب ماشین بشیم ؟ یعنی چه همسر من خیلی ساده کلی مشتری داشته باشه و پول در بیاره؟ یعنی چه کار اینقدر ساده باشه و پدر من میگفت پول مگه علف خرسه ؟
حالا ماشین ما از پژو تبدیل شد به سمند صفر و بعد پژو پارس و بعد پژو پارس تیوفایو ….
اما من همش با همسرم دعوا میکردم که چرا اینجوری میکنی ؟ چرا میری ماشین صفر میگیری؟
همش بهش میگفتم برو پارس رو بفروش و باهاش یک پراید مدل پایین بخر و با بقیه پولش یه کاری کنیم و از نظر کار درست کار فیزیکی و یدی بود ….
بله دوستان من فکر میکرد ، من میخواستم ، و من جذب کردم ، و شد … و همون شد که من تو فکرم خواسته بودم …
کار بسیار عالی مون به شدت مشتری هاش پایین اومد … و همسرم هم به فکر راه انداختن کار یدی افتاده بود و دیگه بی خیال این کار شده بود … و خودمم هم رفتم یک کار خونگی راه افتادم ….
تا اینکه با یک سری داستان ها … دیگه به ته خط رسیده بودم از اوضاع زندگی … یک روز کلی گریه کردم و از خدا خواستم که کمک کنه و به سمت این مباحث از استاد دیگه راهنمایی شدم و بسیار لذت بردم و از اون اوضاع استرس و نگرانی رسیدم به یک آرامش عالی و اوضاع بهتر … و بعد از اون با مشا آشنا شدم …
حالا وقتی استاد به این نکته اشاره کردن که بعضی ها فکر میکنن باید مسیر موفقیت خیلی سخت باشه و درست اینه که به سختی به هدفشون دست پیدا کنند … مثل فکر اون زمان من … و منی که اون ساده پول به دست آوردن رو با این طرز فکر به مشکل رسوندم ….
اما استاد خدا رو گواه میگیرم که حالا بسیار تجربه کردم که برای کاری که 10 سال حتی عقب افتاده بوده ، با خودم همش تکرار میکردم که این کار به سادگی آب خوردن برای من انجام میشه و دقیقا به سادگی خوردن یک لیوان برام انجام شد و من اشک شوق می ریختم که بعد از 10 سال چقدر ساده انجام شد …
و برای خیلی کارهای دیگه این کار رو انجام دادم و شده ….
استاد من امروز میخواستم اینجا ثبت کنم که من خیلی سریعتر از چیزی که فکرشو کنم به سادگی خوردن یک لیوان آب بسیار زیبا و عذتمندانه میتونم اولین قدم دوره کشف قوانین رو خریداری و استفاده کنم و 1000 برابر این مبلغ وارد زندگیم میشه ….
سپاس بی کران ….
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت حضور در این جمع بهشتی و بودن در فضای این اگاهی ها
الهی شکرت
فایل رو دوباره نگاه کردم استاد برای بار چندم
و خیلی عمیقه این اگاهی ها و احساس میکنم همه چیز در این فایل خلاصه شده
خداوند در این فایل روی مهم ترین باورها و نوع نگاه به خودش داره توضیح میده و تاکید میکنه .
اسان شدن برای اسانی ها
قانون اینه که :
حق تعالی گر سماوات افرید
از برای رفع حاجات افرید
قانون اینه که
انکه هفت اقلیم عالم را نهاد
هر کسی را هر چه لایق بود داد
به قول مولانا از خود عالم بخواه و از عالم هییییچ
و استاد شما گفتید که روی ارامش خودتون کار کنید ، روی قسمت سپاس گذاری کار کنید و هدایت میشوید قدم به قدم ،شرایط میاد ایده ها میاد ،موقعیت ها میاد
همه چیز از من شروع میشه
جهان بیرون فقط تصویریه که درون من رو داره به من نشون میده
و جهان درون رو وقتی که با خداوند پر میکنیم
جهان بیرون نیز این تصویر رو به ما نشون میده و این قانون خداونده
این اگاهی ها خیلی خالصه ،کاره اسونی نیست واقعا وقتی همه دارن روی تردمیل روزمرگی فقط میدَون و اطرافت پر شده از این ادمها
تو بیای از این تردمیل بیای پایین
اولش شاید بگی عع همه دارن میدُاَن و من عقب موندم ،اما نه یه کم که میگذره و این نجواهارو خاموش میکنی و بهتر نگاه میکنی میبنی که همه دارن دنبال پول شب و روز توی این تردمیل میرن بدون اینکه هدفی داشته باشن و بدون اینکه حتی اندازه ی کفاف زندگیشون دربیارن ،یا اگرم در میارن لذتی نمیبرن از این پول چون یاد گرفتن که فقط برن و برن و برن
اما وقتی ادم با این باورها و این نوع نگاه به خداوند از روی این تردمیل میاد پایین ،کم کم خداوند هدایت میکنه که مسیرش رو پیدا کنه و با هر بار عمل به یک ایده هزاران قدم اون اشخاص رو توی یک قدم برمیداره ،چطوری ؟؟؟ اینطوری که 999قدم رو خدا براش برمیداره و یک قدم رو خودش یا هر چند قدم که لازم باشه خدا میگه و برمیداره .
به اندازه ای که به خداوند حق دخالت میدهم ،توی زندگی من دخالت میکند .
وقتی که من این باور رو دارم که خداوند عاشق منه ،خداوند بیشتر از من میخواد که من به خواسته هام برسم
خداوند نیازی نداره که من با زجر به خواسته هام برسم
خداوند من رو لایق افریده
خداوند به من وعده ی فزونی و ثروت داده
خداوند همواره به محض اینکه خودم رو میبخشم منو میبخشه
خداوند هرگز از من دور نمیشه
خداوند هر لحظه داره هدایتهاشو میفرسته
خداوند وعده داده که از جایی که فکرشو نمیکنی بهت میدم
اصن حرف و داشته باش
خداوند چجوری خوشگلتر از این باره نگرانی رو در بدترین شرایط از روی دوش بندش برداره ؟؟؟
میگه از جایی که به عقل تو نمیرسه بهت میدم
توجه داری ؟؟؟
از جایی که توی مخیّله ی تو نمیگنجه اصن بهش فکرم نکردی بهت میدم ، برای همینه که من نباید به چگونگی فککنم
خداوند به بی نهایت طریق میتونه منو به خواسته هام برسونه
ایا وقتی کلمه بی نهایت رو میارم بهش فک میکنم ؟؟؟ از بییییی نهایت طریق
خب مگه خوده من الان با مغزه محدودم چنتا راه میشناسم برای رسیدن به خواسته ای ؟؟؟ یه راه ؟؟ دو راه ؟؟؟ صد راه؟؟؟؟ هزار راه ؟؟؟
معلومه که من محدودم و خداوند نامحدود ،معلومه که اگر چگونگی به عهده ی من بود خودمو نابود میکردم ،برای همینه که باید این باورهارو بسازم
چون من محدودم و خداوند نامحدود
ناااااااااااااااااامحدود
به این دلیل باید این باورهارو بسازم چون من بدون هدایت پروردگارم هیچی نیستم ،هیچقدمی نمیتونم بردارم
حالا من میام باورهامو میسازم و توحید رو در عمل اجرا میکنم تا خداوند کارهارو انجام بده
خداوند اگاهه به نیازهای من
خداوند اگاهه به درونی ترین احوالات من
خداوند دوس داره که من به خواستم برسم
خداوند دوس نداره من زجر بکشم به خاطر همینم توی قران میگه هر شری بهتون میرسه از خودتونه و هر خیری بهتون میرسه از جانب من
خداوند داره میگه که نمیخواد دست و پا بزنی داره میگه اصن وقتی دست وپا میزنی در مسیر اشتباهی هستی و وقتی دست از دست وپا زدن برمیداری و میسپاری به من خیر وارد زندگیت میشه
این از کجا اومده که من باید زجر بکشم تا لایق بشم ؟؟؟کجای قران ؟؟؟
سلیمان چقدر زجر کشید؟؟؟!!!!
محمد چقدر زجر کشید ؟؟؟ که خداوند اشخاصی مثل خدیجه مثل علی مثل سلمان و…. اورد توی زندگیش تا محمد به خواستش برسه و این تحول رو در دنیا ایجاد کنه ؟؟؟محمد فقط روی خودش کار کرد
محمد موقعی که هزاران بهانه برای نگرانی راجب بزرگترین جنگش داشت ،ارام بود و رها و امید وار و اینحوری خداوند از طریق سلمان ایده رو داد ،از طریق سلمان نبود از میلیاردها طریق میتونست این کارو براش انجام بده چراااااا ؟؟؟ اقا جان چرا؟؟؟؟؟؟؟ چون که قانونش اینه اگر در مسیر سپاس گزاری هستی و احساست خوبه و ارامی و امیدوار خداوند هرررررگز دیر نمیکنه
موسی چند هزار نفر رو انداخته پشت سرش ارتش دشمن هم در حال تعقیب بهش میگه برو سمت رودخونه و موسی میره
چی میشه که موسی هدایت هارو دریافت میکنه ؟؟؟
چون موسی این باورهارو ساخته بود
که خداوند میداند و من نمیدانم
خداوند هرگز خلاف وعدش عمل نمیکنه
خداوند به نفع من داره کار میکنه
خداوند منو نجات میده
خداوند هرگز دیر نمیکنه
خداوند قدرت مطلقه
مگه شوخیه که به سمت بن بست فرار کنی با اون همه ادمی که بهت اعتماد کردن ؟؟؟ و جونشونو دادن دست تو ؟؟؟
موسی فقط در مداری قرار گرفته بود که داشت هدایت هارو داشت دریافت میکرد
موسی زجر کشیده بود ؟؟؟ نه از وقتی تسلیم شد خداوند کارهارو انجام داد براش وموسی روی خودش کار کرد
محمد چی زجر کشیده بود ؟؟؟
نه محمد فقط روی خودش کار میکرد و کاری نداشت به چگونگی و خداوند براش جنگید ادمارو اورد شرایط رواورد موریانهرو فرستاد تا عهد نامه رو بخوره وهمه چی براش شد همه چیز و همه کس فقط به شرط ایمان
اجابت دوطرفه
میخواهم و اجابت میشود بی چون و چرا هر چیزی که بخوام و مرحله سوم دریافته و من باید در مدار دریافت باشم
پس میزان نعمت هایی که وارد زندگیم میشود بر اساس بک سلسله قوانینه نه زجر کشیدن
و میزان مصیبتها و بلایایی که وارد زندگیم میشود هم براساس یک سلسله قوانینه نه خشم خداوند وعذاب الهی .
هدف این بوده که من با پروردگارم عشق کنم و اون منو هدایت کنه به سمت خواسته هام نه زجر بکشم اصن همون ایه ی قران داره این موصوع روروشن میکنه که اقا تو هر شری بهت برسه از جانب خودته دیگه ، و هر خیری از جانب من به قول استاد نقطه سر خط. تمام .
من نیاز دارم که این اگاهی هارو هرروز تکرار کنم ، من نیاز دارم که هرروز نیت های خداوند به خودم رو یاداوری کنم تا ذهنم خوب تربیت بشه و این تربیت ذهن با این آگاهی ها همیشگیه ، ای کاش به اندازه خوردن غذا برای جسم بهش اهمیت بدم و با این اگاهی ها تغذیش کنم خدایا خودت کمک کن .
هر چقدر که روی این اگاهی ها کار میکنم و این باورهارو میسازم برنامه خوبی توی ذهن داره چیده میشه و این باورها داره احساس لیاقت و ارزشمندی من رو تغذیه میکنه و این احساس لیاقت واررشمندی بدون وابسته به عوامل بیرونی باعث میشه که نعمت ها با سرعت هرچه بیشتر وارد زندگیم بشه ،چون قانونش اینه نمیتونه جوره دیگه ای رخ بده
اقا جاااااااان خوش بینی وامیدواری فانتزی و برای خوش بودن در لحظه نیست بلکه اصله اصل این داره کارو انجام میده امیدواری اصله خوش بینی اصله توجه به خداوند و ساختن باورها و تکرار اونها و دل سپردن به هدایت ها اصله اصل
الهی کمک کن تا هرروز روی این باورها کار کنیم و احساس لیاقت و ارزشمندی خودمون رو بیشتر ازش اگاه بشیم و اسان بشویم برای اسانی ها
کمک کن تا هر روز با تکرار این باورها ظرف وجودمونو گسترش بدیم تا نعمت های بیشتری توش جا بگیره
خدایا به ما قدرت سپاس گزاری بیشتر بده
یادت رو در هر لحظه در دلمان جاری کن که تنها با یاده تو دلها ارامش پیدا میکند و این ارامش کلید خوشبختی و سعادت در دنیا و اخرته
خدایا مارو خودت به خودت نزدیکتر کن که به غیر از تو شفیع و یار و یاوری نداریم
خدایا کمک کن تمام افکار و رفتار و اعمالمان در جهت خشنودی تو باشه
خدایا بهترین هارو دردنیا و اخرت نصیب ما کن
خدایا ما رو در فضایی قرار بده و در مسیری حرکت بده که هر لحظه به اون مسیر عشق بورزیم تا رزق دنبال ما بیاد
خدایا وجود مارو از ناخالصی ها وناپاکی ها پاک گردان و قلب مارو برای دریافت الهاماتت اماده باز وپذیرا گردان و اعضا و جوارح مارو برای عمل به الهامات و پایداری در مسیر درست مطیع تر و گردان و مارو متواضع تر و خاشع تر به درگاهت گردان که هر انچه داریم از توست .
تنها تورا میپرستیم و تنها از تو یاری میجیوییم .
در پناه الله یکتا .
الان دقیقه 40 فایل بود پاز زدم که همین الان بنویسم مدتی هست تمرکزم رو بیشتر کردم برای درک و عمل به قوانین و وقتی استاد صحبت می کرد متوجه شدم با تمام وجودم این حرفها رو احساسشون کردم اینکه مدتی هست کارهام روان تر و لذت بخش تر انجام میشه حتی بدون اینکه من ایده ای براش داشته باشم مثلا تو محل کارم سال قبل خیلی با همکارهام مشکل داشتم امسال سپردم به خدا گفتم من اصلا حتی بهش فکر هم نمی کنم که چکار کنم چی بگم و بخوام مثل قبل باشم من میرم سرکار، کار خودم رو انجام میدم و از کارم لذت می برم برام مهم نیست بقیه چطور کار می کنن، چند هفته پیش قرار بود اداره ما مراسمی رو برگزار کنه همکارم زنگ زد من گفتم نمی تونم امروز بیام سرکار فرداش که رفتم متوجه شدم همکارها تا ساعت 6 عصر اداره بودن و حتی ناهار هم نخورده بودن من برام شرایط طوری پیش رفت اصلا اون روز تو اداره نبودم، مدیرمون من رو خواست تو اتاقش و بهم گفت شما کاری به بقیه نداشته باش کار خودت رو انجام بده من متوجه هستم چه کسانی کار می کنن و کیا از زیر کار فرار می کنن مثل پارسال نیست باهاشون برخورد می کنم
بدون اینکه من حرفی زده باشم ولی پارسال هی می گفتم بابا شما همه کارها رو گردن من میندازین چون می فهمین من مسئولیت پذیر هستم و کارها رو درست و به موقع انجام میدم
اینقدر که دیگه من رو در رو خود همکارها عنوان می کردم که من انجام نمیدم بدین خانم فلانی انجام بده و همه اونا با من بد شده بودن
ولی امسال کامل شرایط تغییر کرده من گلدون خوشگل خریدم گذاشتم رو نیز کارم هر صبح خودم برای خودم قهوه درست می کنم و لذت می برم و کارهای خودم رو انجام میدم اصلا نمیگم که شماها دارین چکار می کنین
یه روز هم مدیرمون گفت باید بیشتر بمونین اونا گفتن بریم اتاق رئیس بگیم ما نمی تونیم بیاییم من به خودم گفتم کارهای من رو خدا انجام میده من طبق قبل میام سرکار و همراهشون اصلا به اتاق رئیس نرفتم نتیجه چی شد؟ بعدا مسئول دفتر رئیس به همه شون گفته بود بیشتر بیائید فقط به من زنگ نزده بود.
من فقط زاویه دیدم رو تغییر دادم کم کم آروم شدم و واکنش نشون ندادم به اتفاقات و اینطور شد که کارهام رو خداوند انجام داد
از نظر مالی هم همین طور مدتی هست که راحت تر پول وارد زندگی ما میشه با اینکه همسرم پستش تغییر کرد و میزان درآمدش کم شد اما پول از جاهای دیگه به دست ما می رسه
و مورد دیگه ثبت نام خونه هست که تو تک به تک مراحلش فقط خدا بود، همسرم یه مقدار پول داشت ریخته بود به حساب مسکن اداره شون بعد رفت به مسئولش گفت اون هم شاکی که چرا ریختی بعد میگفت همون لحظه اون یکی همکارش گفته طوری نیست یه نفر انصراف داده ایشون رو جاش بگذاریم فقط تا فلان موقع باید مابقی پول واریز بشه حالا از اون طرف من و خواهر و برادرام یه زمین شراکتی داشتیم که با وجود اینکه من نمی خواستم اونا گفتن ما پول لازم داریم و گذاشتن برای فروش و دقیقا همون ایام بنگاه دار با مشتری و دفتر دستکش اومدن خونه ما(دقت کنید خونه ما اومدن) که ما زمین رو می خوایم شما راضی باشید همین جا قولنامه کنیم راحت بدون اینکه ما دنبال مشتری بریم یا حتی پاشیم بریم بنگاه زمین رو فروختیم و روز بعد پول سهم من واریز شد. و اون پول رو دادیم بابت یه قسمت از پول خونه و موند یه مقدار دیگه که همسرم گفت میرم وام می گیرم با اینکه ما دو ساله وام هامون رو پرداختیم و دیگه وام نگرفتیم همسرم گفتن بانک رسالت سودش کمه و کارمزد نداره باید پول خونه رو بریزیم اما من اول مخالفت کردم و گفتم این خونه رو از اولش هم خدا جور کرده بقیه کارهاش رو هم خدا انجام میده و هی نی گفتم خدایا راه بهتری جور کن ما غیر از این وام هیچ راهی بلد نیستیم تو راه رو برامون باز کنم و وقتی همسرم برای اعتبار سنجی رفته بود گفته بودن که چون دوسال پیش وامت رو دیر پرداخت کردی فعلا تا مدتی جزو بلک لیست هستی وای من چقدر خوشحال شدم همونجا گفتم خدایا این کار تو بود تو خودت راهش رو می دونی همسرم اول یه کم نگران شد بعد گفت که چرا خودم رو اذیت کنم هر وقت پول داشتم می ریزم به حساب یک ماهی گذشت همسرم که دو سال پیش یه زمین کوچک به دوستش فروخته بود ولی فقط یک سوم پولش رو داده بود برای همین قولنامه هم نکرده بود دوستش بهش گفت که من پول ندارم بهتون بدم و زمین رو پس میدم (با اینکه ما تو مسائل مختلف چندین بار ازش خواسته بودیم پول به ما بده و هر دفعه می گفت باشه فردا با هفته دیگه ولی نداده بود) حالا همسرم فردا داره میره بنگاه برای فروش زمین و به همین راحتی مابقی پول خونه هم جور شد و هم اون زمین که الان به دست ما رسیده قیمتش چندبرابر شده.
یه مورد دیگه در مورد هدایت بگم با توجه به حرفهای استاد تو فایل های مختلف به این باور رسیدم که همه ما هدایت میشیم و من می خواستم من هم هدایت خدا رو درک کنم و از موارد کوچک شروع کردم در مورد نوع غذایی که بپزم یا چی بنویسم برای ستاره قطبی
اول یه چیزایی بهم می گفت مثلا برم کلاه دخترم رو بردارم من بر نمیداشتم می گفتم هوا سرد نیست بعد که می رفتیم متوجه می شدم سرده چند مورد برام پیش اومد من گفتم ببین مرضیه خب اینا هدایته تو گوش نمی کنی چطور میخوای بیشتر هدایت بشی و الان هر صدایی بیاد گوش می کنم و دارم کم کم بهتر تشخیص میدم کدوم هدایته اما هنوز تو موارد کوچک. مثل سر کار قرار بود کاری رو انجام بدم می گفتم میشه از این راحت تر انجام بشه و هدایت شدم به راحت تر انجام دادنش به همکارام هم گفتم اینطوری راحت تره و همه شون خوشحال شدن جقدر کارشون راحت تر شده داشتم اون کار رو انجام می دادم گفتم باید راحت تر هم بشه اول گفتم حالا راحت تر نشد میشه با لذت انجام بدم تو خونه داشتم به فایل جلسه دوم کشف قوانین گوش می دادم استاد درباره همین آسونی در کارها صحبت می کرد من دوباره به فکر رفتم چطور می تونم آسون تر انجامش بدم که یهو یادم اومد من کاری شبیه به این رو سال قبل انجام دادم شاید بتونم رو این کار هم اجراش کنم چون یه قسمتش رو که روی لب تاب انجام دادم شدنی بود حالا منتظرم برم سرکار و این ایده رو اجرا کنم چون مطمئن هستم کارم رو خیلیییی آسون تر می کنه.
اینها مثال هایی بودن از این چند ماهه که دارم روی خودم با تمرکز بیشتر کار می کنم و تا حدی که می تونم عمل می کنم حالا عمل من چیه فایل زیادتر گوش میدم و می نویسم تمرکزم و توجهم رو بیشتر گذاشتم رو زیبایی ها و خوبی ها به خصوص خوبی آدم های اطرافم
ذهنم رو بهتر کنترل می کنم، بیشتر سپاسگزاری می کنم و مرتب اتفاقات خوبم و کمک های خداوند رو به خودم یادآوری می کنم و نی نویسم مثلا تو قسمت یادداشت گوشیم می نویسم امروز چند ساعت من تنها بودم و تو اداره برق قطع شد من فرصت کردم فایل گوش بدم، امروز همه همکارها رفتن برای بازدید من تنها بودم با رئیس یه همکار دیگه همون روز رئیس برامون ناهار سفارش داد وقتی فردا همکارها فهمیدن همه بهت زده بودن، اینکه من امسال اینقدر از فصل پاییز و خنکی هوا دارم لذت می برم، آسمون چه خوشگل بود اینها رو برای خودم می نویسم. تجسم می کنم و لذت می برم. نتیجه اینا شده آرامش بیشتر درک بهتر آگاهی ها و هدایت به سمت قرآن برای منطق ساختن برای ذهنم.
دقیقا حرفهای استادم رو دارم تجربه می کنم البته که در حد فرکانس خودم و هر چه باورهام قوی تر بشه نتایج هم بزرگ تر.
سپاسگذارم استاد عزیزم شما فوق العاده هستین و الگوی شاهد و زنده ای برای ما
سلام استاد عزیزم
اومدم رو سایت که نشانه ی امروزم رو ببینم که فایل جدید من رو به شکرگزاری و شعف رسوند و داغه داغ نشستم پای حرفای شما تا باز مست بشم از این آگاهی ها و هدایت های پیش روم.
فایل هایی که در مورد ارتباط ما با خدا این روزا روی سایت قرار میگیره به شدت من رو به وجد میاره و من باهاش ارتباط خیلی عمیق تری به نسبت بقیه ی فایل ها برقرار میکنم .
انگار در برحه ای از خود شناسی و کار روی خودم هستم که به این جنس آگاهی ها بیشتر از هر چیز دیگه ای نیاز دارم.
در این فایل فهمیدم اصلی ترین باوری که باید روش کار کنم باور من نسبت به خداست چون هرطور که من بهش شکل بدم این قدرت مطلق رو وارد زندگیم میکنم و ازش میتونم استفاده کنم.
خدایی که همیشه نزدیکه و در قلب من وجود داره.
باوری که من چند شبه دارم برای خودم در مورد خدا مینویسم اینه که :
زمان بندی خدا بی نظیره
و
خداوند سالهای رفته رو برای من جبران میکنه.
و
پلن خداوند برای من بی نظیره.
و همزمانی دیدن این فایل برای من این بود که پس مسیر این باورسازی درسته و تمرکزی تر باید رو این باورهام کار کنم.
و اینکه هر روز خودم رو کوک کنم به دریافت آگاهی ها و بزارم خدا در قلبم با من صحبت کنه.
با دیدن این فایل به یاد آوردم که کجاها به حرفش گوش دادم و چقدر نتایج عالی به نفع من رقم خورده.
مثال خیلی بارزش برای من داستان خریدن ماشینم در خرداد ماه امسال بود که به طرز عجیبی هم پولش نقد جور شد و هم در دو روز من ماشینم رو تونستم ارتقا بدم.
داستانش رو با جزئیات در پاسخ به سوال سپردن کارها به خداوند در بخش عقل کل نوشتم که میتونم بگم مثال خیلی پررنگی بود که دقیقا قدم به قدم مراحل به من گفته میشد خیلی واضح و من باهاش پیش میرفتم :
abasmanesh.com
همینجا از خدا میخوام ایمانم رو بیشتر کنه تا از این جنس هدایت ها رو راحت تر دریافت کنم و سوت زنان این مسیر رو دست در دست خودش پیش برم که لذت بخش ترین مسیر برام فقط همینه.
یادمه اون ماه های اول خدا خیلی واضح در قلب من با من صحبت کرد و گفت : صبور باش و از مسیر لذت ببر.
اون روزا برام انقدر شفاف نبود که یعنی از کجای مسیر دقیقا باید لذت ببرم ولی الان هر روز که میگذره بیشتر دارم به لذتبخش بودن این مسیر ایمان میارم و از عجله هام کم میشه و رها تر و تسلیم تر میشم.
خدایا میدونی که اگه خودت بهم توفیقش رو ندی من از عهده ی شکرگزاری این مسیر برنمیام و ذهنم و زبانم ناتوانه از پیدا کردن لغات و ادا کردن این شکرگزای.
خداروشکر که لیاقت داشتم که باز پای حرفای شما استاد عزیز بشینم و به قدر ظرف خودم دریافت کنم این در و گوهرها رو:)
در این مسیر برای همه ی دوستان عزیزم در این سایت و خودم لذت دریافت هدایت های بیشتر رو آرزو میکنم :)
ملیحه عزیز سلام
خدا رو شکر برای بودن در این مدار
کامنت دوستان انگار یک ارتباط آنلاینه که در هر لحظه داره هدایت میکنه
دقیقن داشتم کامنت قبلی شما رو میخوندم و یک گفتگویی رو تو ذهنم با خدا داشتم
یگ گفتگوی لحظهای بود
که خدایا سن و سالم به جایی رسیده که باید خیلی چیزا رو داشته باشم، ولی ندارم
خونه، ماشین، درآمد خوب
که بتونم خوب زندگی کنم و زندگی خوبی رو برای مادر و پدرم مهیا کنم
امنیت مالی رو برای خودم و اونها داشته باشم
و چه باوری ایجاد کنم که نعمتها رو دریافت کنم؟
بعد اومدم کامنت بعدی که دیدم شما تو کامنتت باورهایی رو که داری روش کار میکنی رو نوشتی…
زمان بندی خدا بینظیره
خداوند سالهای رفته رو برام جبران میکنه
پلن خداوند برای من بینظیره
صبور باش و از مسیر لذت ببر
واقعا پیامی بود از طرف خدا
که جوابم رو داد که قلبم رو آروم کنه و تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا بود برام در این لحظه و انگار هدایتی بود که این باورها رو در خودم ایجاد کنم، تکرار کنم و روش کار کنم.
خواستم ازت تشکر کنم که کامنت شما برام هدایت بود
در آرامش و آسایش و رفاه باشید
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت اینکه اینجام و جای دیگه ای نیستم
اولش بگم که هنگم از این حجم از اگاهی خالص و هماهنگ با قلبم و حس رهایی و اعتماد و اطمینانی که این فایل انتقال داد
استاد چقدر تُن صدای شمارو دوس دارم وقتی که الهامات داره بهتون گفته میشه توی فایل ها چه زمانی که با هیجان و احساسی سریع حرف میزنین مثل فایل های لایو مشترک چه زمانی که مثل این فایل و چندین فایل قبلی با یک ارامش خاص با یک حالت روحانی و اطمینان دارید سخن خداوند رو انتقال میدید
توی فایل گفتین که چرا من کسی نباشم که افتخارم این باشه که بگم خدا کارهامو انجام داد ؟؟؟
میخوام بگم به لطف شما ما هممون افتخارمون اینه که بگیم خدا داره کارهامونو انجام میده ،به اندازه ای که با این اگاهی های خالص روی عزت نفس خودمون کار میکنیم و کلا بقیه و نظر بقیه و حرف بقیه و قضاوت بقیه و ….. اینا کمرنگ تر میشه ،دیگه نه جایی برای مقایسه میمونه و نه جایی برای ثابت کردن خودمون به دیگران ، این از این و من این نگرش رومدیون شما هستم
استاد نازنینم اینم بگم که
هرکسی در هر مداری هست به اون اندازه برداشت میکنه از اون اگاهی
یعنی برای این اگاهی که خداوند رو هر طوری نگاه کنی همونطور متفاوت باهات رفتار میکنه اولا که میلیون ها بار در فایلا گفتید و شنیدیم اما انگار که باره اول بود که میشنیدم و این بار احساس کردم که توی وجودم از شطرنجی بودن این اگاهی ها کم شده ،انگار بهتر میتونم درک کنم و مطمئنم به قول شما اصن حدی نداره این بهتر درک کردن این اگاهی ها
این از این
توی یک کامنتی دیشب نوشتم که توی شرایطی بودم که نجوا داشت صداش بلندتر میشد و حتی از باشگاه رفتن میخواست منصرفم کنه و دلیل قانع کننده ای هم داشت و ذهنم میگف کل طول هفته رو رفتی حالا امروزم استراحت کن ، حرفش حرف درستی بود اما حسم گف این یه تلس که داره اینجوری شروع میشه و میخواد قدم اول رو برداری و از مدار خداوند دورتر بشی و بعدش نجواها شدت پیدا کنه ، سریع به خودم اومدم و بلندشدم با اینکه حسش نبود و نشانی از رخ دادن خواستم نبود ،بلند شدم و همین که قدم اول رو برداشتم و اگاهانه سعی کردم با تلاش ذهنی به احساس بهتری برسم ، خداوند هزار قدم برام برداشت
همون حرفی که استاد شما میزنید : خداوند وقتی تعهد شمارو میبینه هزار قدم براتون برمیداره و درا باز میشه ،
حالا چه دری برام باز شد ؟؟؟ دره اگاهی های ناب دوره دوازده قدم ،قدم دوم
استاد این اگاهی اومد اولش : این وظیفه ی شماست که زمانی که اوضاع به ظاهر خوب نیست و خبری از بهبود نیست بتونید به احساس بهتری برسید ،و اگر شما سمت خودتون رو درست انجام بدید ،خداوند سمت خودش رو بی نقص انجام میده ، به خودم خندیدم ،گفتم مرد حسابی راس میگه دیگه ،خب زمانی که همه چی گل و بلبله که کنترل ذهن معنایی نداره همه میتونن و استاد این اگاهی که خداوند بهم الهام کرد چنان وجودم رو دگرگون کرد و منو چندین مرتبه پرتم کرد به مدار احساسی بهتر که نگو و مطمئنم تجربشو داشتین هم شما هم دوستای نازنینم که وقتی یه اگاهی میاد و تایید میکنی و اگاهی بعدی بهتر از اون و هماهنگ تر و حتی شده بارها که در عرض یک ساعت از اون شرایط احساسی بد به شرایط احساسی عالی برسیم
بعدش الهامات اومد و تومسیر باشکاه هی تکرار میکردم و میگفتم تو فقط سمت خودت رو باید درست انجام بدی و در طول این چند روز تو فرکانس هات درست بوده ،پس نگران چیی؟؟؟ و بعد الله اکبر نشونه پشت نشونه بهم چشمک زد و فرداش بوم بوم بوم وارد زندگیم شد خواسته هایی که داشتم
و این باور رو تکرار میکردم که خداوند به احوالات هر لحظه ی من اگاهه و نزدیک منه
و فقط همین باورها باعث شد که ارام بگیرم و اجازه بدم خداوند کارهارو انجام بده
اینکه شما میگید که به شکل حیرت انگیز ساده پیش میره کارها وقتی که خدا داره کارهارو انجام میده دقیقا دقیقا دقیقا درسته
اما برای کسی انجام میده که مقاومت های ذهنی خودش رو برداره و خودشو به احساس ارامش برسونه و در این احساس بیشتر باقی بمونه
خیلی این مدت این باور، سمت من و سمت خدا بهم کمک کرده و استاد دعای این روزهام مدام از خداوند این بود که اسان بشم برای اسانی ها ،
حالا ذهن چجوری نجوا میکرد ؟؟؟
توی طول هفته من سعی میکردم روی خودم کارکنم و ورودی مناسب بدم و اخرا یعنی اخرین روز که دقیقا هیچ خبری از هیچی نبود ذهن اومد و گف که خب کار کردن روی خود کافی نیست که تو عمل نکردی که ، بهش گفتم زر نزن اولا که من احساسم خوبه این نشون میده که من مسیرم درسته دوما این حرفی که گفتی حس بدی بهم میده پس یعنی حرف چرته سوما من که امادم خدا هر چی بگه و هر الهامی کنه با کله برم تودلش پس دیگه حرفی نمیمونه ، و استاد دقیقا وقتی روی خودمون کار میکنیم و خدا داره پشت صحنه کارهارو به خاطر فرکانس های ارسالی ما انجام میده ،ما چیزی نمیبینیم و به همین دلیل ذهن نجوا میکنه به شکل های مختلف اما خب اگر احساس خوب معیار باشه هیچ وقت مسیر رو گم نمیکنیم و از مسیر خارج نمیشیم ، یعنی من این مدت داشتم روی اینکه خدا کارهارو انجام بده واسون بشم برای اسونی ها کار میکردم و خدا داشت کارهارو انجام میداد،اما ذهن میومد میگف بابا مگه میشه دیگه انقد راحت ؟؟؟انقد ساده ؟؟؟ فقط روی خودت کارکنی و هیچ کاری نکنی و هدایت بشی و خواسته ها وارد زندگییت بشه ؟؟؟
و من میگفتم بله هر جوری به خداوند نگاه کنی همونجوری باهات رفتار میکنه
مامانم به من میگه تنبل بس که میگم کارا باید راحت انجام بشه ،دیشبم بهش گفتم مامان خدا ادمای تنبل و هدایت میکنه به کارای راحت تر و پول دراوردن راحت و خندیدم و خوشحال بودم
برای یه عده ای این فایل چیزی بود که باید میشنیدن و بهش نیاز داشتن
اما برای من استاد اگاهی های این فایل تمام اون اگاهی هایی بود که چند روزه داشتم هدایتی روشون کار میکردم و با جمله به جمله این فایل با تمام قلبم داشتم تاییدشون میکردم
و خب بعده اینکه خواسته ها به بهترین شکل وارد زندگیم شد ،به ذهنم گفتم ببین پس میشه انقد راحت میشه انقد لذت بخش
استاد تا صب بنویسم میتونم راجب اگاهی های این فایل بنویسم که هیج جا این اگاهی ها نیست و گفته نشده
اما میخوام تجربه ای هم بگم که در تایید این اگاهی ها
راستی یه سوال تا حالا شده راجب اگاهی های این سایت با کسی حرف بزنید و بتونه هضمش کنه ؟؟؟به غیر از اشخاصی که توی این فضا هستن ؟؟؟ یعنی فقط فضای این سایت و به نظرم این اگاهی ها به قدری خالصه که حتی افرادی که در مدار موفقیت و خوندن کتابای موفقیت هستن باز هم سخته براشون هضم این اگاهی ها و درک اصل
چون تمام این اگاهی ها داره مارو سوق میده به سمت اسان شدن برای اسانی ها داره سوق میده به این سمت که میشه لذت برد و به خواسته ها رسید ، چیزهایی که بر خلاف تمام رسانه ها و سوشال مدیاس
الهی شکر که خوشبخت ترینیم که اینجاییم و جای دیگه ای نیستیم
همه ی ما که این فایل رو گوش دادیم نت برداری کردیم و نوشتیم یعنی در مدار خداوند هستیم و الهی صدهزار مرتبه شکر .
تجربه من برمیگرده به دوران خدمت جایی که ناآگاهانه سوار دوش خداوند شدم
هیچ پیش زمینه ای راجب خدمت رفتن نداشتم و توی یک شب تصمیم گرفتم برم خدمت و صب رفتم و تا 2ظهر تمام مدارک مورد نیاز به غیر از معاینه دکتر روی میز پلیس +10بود و الان که فک میکنم این با اختلاف سریع ترین تصمیم زندگیم بوده و با اختلاف شاید موضوعی بوده که انقد زود اقدام کردم راجبش
خلاصه خیلی ها سرزنش کردن که باید پذیرش میکردی سپاه و نیمدونم میری میفتی فلان جا و پدرت در میاد و بلکه از غرورت اونموقع کم بشه و اینا ، اما نمیدونم اون زمان این چه جرات و جسارتی بود که در من بیدار شده بود یه پسر 18ساله که اصن انگار نه انگار
خلاصه میگفتم هر جا بیفتم میرم که تمومش کنم ولی من متوسل به این و اون نمیشم برای پارتی بازی و حتی یادمه اون زمان که نااگاهانه مسیر توحید رو انتخاب کرده بودم اما هر بار که پیش میومد و این جملات رو عدا میکردم با تمام وجودم احساس میکردم که نیرویی محکم منو داره در اغوش میکشه و الانم دارم احساساتی میشم و همیشه موضوع خدمتم منو احساساتی میکنه ، چنان حس قدرتی وجودم رو فرا گرفته بود که اصن نمیتونم بیانش کنم ، از صمیم قلبم خوشحال بودم و حتی یه هفته قبلم رفتم با خوشحالی موهامو با صفر زدم و اهنگ موهامو زدم بهم میادم در کار نبود هههه و اصن سراسر شور و شوق بودم و شب اعزام انقد خندیدم و شاد بودم که پدربزرگم خدا بیامرز گف داری میری خدمت ها نه عروسی ، خیلیم جدی گف ،یعنی یه جورایی فک میکردن که من خل شدم
خلاصه همین احساس رضایت و احساس خوب همین احساس ارامش و اطمینان و همین نترررررس نبودن و نگران نبودن باعث شد که خداوند کارهارو انجام بده
افتادم پادگان ارتش عجب شیر که داستانیه برا خودش
اما خدا چطور کارهارو انجام داد ؟؟؟
همینکه رسیدیم به پادگان فقط بگو بخند بود با بچه ها بعد یه روز من شدم مسئول غذا با دوتا از بچه های دیگه جاتون خالی دل سیر میخوردیم و از بچه هام باج میگرفتم سره اینکه یه کم بیشتر غذا بدم هههه بنده خداها
خلاصه یه کم که هوا سرد شد چون اعزامی برج8 بودیم رفتم گفتم من نمیخوام مسئول غذا باشم ،چون دیگ شستن با اب یخ خیلی برام سخت بود و به راحتی قبول کردن و بگم اینم که چقدر با سرگروهبانا میونم خوب بود و یکیشون که به حدی جدی بود که به غیر من فک نکنم کسی توی گُردان خندشو دید در این حد ،حالا چرا ؟؟؟ چون من سوار دوش خداوند بودم بر خلاف همه که نگران این بودن که قراره یگانشون کجا بیفته خدا شاهده منو و دوتا از دوستام اصن فقط تو لحظه بودیم و بگو و بخند و همین مثبت اندیشی و توجه به نکات مثبت اون دمای یخ بندون و محیط خشک روتبدل به بهشت کرده بود و هر روز اوضاع بهتر میشد ،
چند روز گذشت و هوا دیگه خیلی سرد بود اونم سرده خشک اوه اوه اوه
من از اونجایی که علاقه داشتم به ارتش و میگفتم تو ارتش خدمت میکنم اگه بخوام برم خدمت به اسلحه و نمیدونم اموزش ها و اینا گوشمیدادم توی کلاس ها و یه امتحان برگزار شد توی گُردان امتحان علمی که من بالاتر از همه نمره ی 90گرفتم واول شدم توی گُردان بین پونصد و چن نفر و خلاصه سرگروهبان اومد وبه منشی گف تا یک هفته زارعی روپست نمینویسی و اگرم مجبور شدی فقط و فقط اسایشگاه و من چند روزم اونجوری شبا با خیال تخت میخوابیدم و بعدش که میکم اوضاع داشتم بهتر و بهتر میشد و من نگران نبودم ، داشتم اسان میشدم برای اسانی ها
توی کلاس بودیم و یه جوون خوش چهره یه افسر وظیفه اومد داخل و سلام علیک کرد و گف کی میتونه پُشتک بزنه ؟؟؟منو دوتا دیگه دستمونو بردیم بالا و اسمامونو نوشت و رفت
اقا چه خبره ؟؟؟؟
نگو برای روز جشن ترخیصی اموزشی ما یه نفراتی میخواست که یه گروه رزمی تشکیل بده و جلوی امیر پادگان روز اخر نمایش بدن در کنار برنامه های دیگه و رژه
اقا از فردا همه از صب سره کلاس و خسته و کلافه و ما اومدن دنبالمون و خلاصه از صب میرفتیم واون پادگان یه باشکاه چند منظوره داشت ، رینگ بوکس رینگ کشتی دستگاهای بدنسازی ، پینگ پنگ و… صب میرفتیم تا بعد از ظهر تا پایان وقت اداری اونجا بودیم ، روزای اول که شوق داشتیم و تمرین کردیم و بعد دوسه روز دیگه کلا میرفتیم و توی گرمای دلچسب باشگاه میخوابیدیم ، و حال میکردیم برا خودمون و اون افسر وظیفه که مسئول اونجا بود اقا میلاد که انشالله هرجا هست سلامت باشه و لبش خندون ، خیلی پایه بود و میگف یه جا بخوابید که کادری هایی که میان تمرین شمارو نبینن لااقل هههه و من بیشتر اسون میشدم برای اسونی ها
بعدش یه بار بعد از ظهر توی کلاس نشسته بودیم که یه نفر باز اومد داخل و گف که فککنم کی میخواد تهران خدمت کنه ؟؟؟ دوباره من مثل همیشه دستمو بردم بالا هههه و با دوتا دوست دیگم که میگم فقط شوخی و خنده و بیخیال بودیم ، خلاصه اسم هامونو نوشت و رفت و فرداش مارو صدا زدن رفتیم تو یه اتاقی و گفتن که ببینید اگر سوالایی که میپرسیم رودرست جواب بدید بهترین جا خدمت میکنید و مثل این همه سرباز نگران کجا افتادنتون نیستید ،مام که بیخیال توسرو کله ی هم دیگه میزدیم اونجا ،خلاصه یه سری سوال کردن که تو چه خونواده ای بزرگ شدین؟؟؟ ماهواره دارین خونتون یا نه و چنتا سوال دیگه و خلاصه گفتن برید اما راجب جواب هاتون تحقیق میکنیم ، ما این تحقیق میکنیم و به شوخی گرفتیم اما بعدا که رفتم یگان و افتادم حفاظت اطلاعات لویزان که بهشت ارتشه برای خدمت ،معلومشد یعنی همسایمون گف که اره اومده بودن دونفر ناشناس راجب شما از ما پرسیدن و گفتم دمشون گرم من که ادرس درست حسابیم ندادم ،چجوری پیدا کردن خونه مارو ، البته یادمه گفتن اگه ادرس دقیق یا پلاک نمیتونین بدین یه کروکی بکشین و من یه کروکی کشیدم اونجا
خلاصه باز اسان شدن برای اسانی ها
از بین اون همه هم دوره توی ُگردان ،اوندوره فقط سه نفر افتادن تهران که مابودیم و بقیه همه از دم مرز اکثرا و یادمه روز اخرم انقد سرد بود که جشنی برگزار نشد و سریع از میدون اومدیم اسایشگاه و امریه هارو دادن و یادمه که اون دوستانی که به من میگفتن که ما پارتیمون فلانیه و سرهنک و سرتیپ ناحیه و نمیدونم کیوکی همه ی اونا تو شُک بودن که چه بلایی سرشون اومده ؟؟؟چون حساب کرده بودن روی اون شخص و ما سه تا دیوونه روی خداوند و خداوند به شدت کافیه برای اینکه همه ی کارهارو انجام بده وهمه ی نعمت هارو بده به شدددددددددت کافیه
خلاصه من بعد سه روز استراحت رفتم تهران و از سید خندان منو جدا اسمم رو صدا زدن و فرستادنم لویزان و من فقط یه دو سه روز بود داشتم توی اونجا و مینی سیتی و معاونت نیروی انسانی و اینا کاغذ بازی میکردم و نمیدونستم چه خبره و بعد یه استواری اونجا بود که گفت این نامه بازیا برای انتقالیه !!!!
انتقالی؟؟؟؟؟؟ من ؟؟؟؟ به کسی نگفتم ؟؟؟
به پدرم زنگ زدم بابا به کسی سپُردی برای انتقالی ؟؟؟ گف نه توگفتی جام راحته و به کسی نگو ، گفتم باشه بابا خدافظ ، بعد سه روز نامه ی انتقالی من دستم بود و اومدم نزدیکترین پادگان به شهر خودم که به غیر از من که حوصله رفت و امد نداشتم همه همشهریام روز برگ بودن ، توی پادگان هیچ کس باورش نمیشد که کسی بتونه توی سه روز انتقالی بگیره از کادر بکیر تا سربازش هههه
اما من روی دوش خداوند بودم
من اسان شده بودم برای اسانی ها
و بعدا معلوم شد که یه عزیزی از دوستان پدرم با یک شخصی که توی ارتش خیلی دوست و اشنا داره حرف میفته و میگه اره پسر فلانی سربازه وبعد دیگه اون پیگیر همه چی میشه
حالا سوال ؟؟؟ چرا باید بین این دو تا حرف بیفته ؟؟؟ حرف من ؟؟؟ و بعد اون بنده خدا پیگیر کارای من بشه و من اون بنده خدارو تا بعده خدمتم که برای تشکر قربونی بردم براشون ندیده بودم و نمیشناختمش
میبینید ؟؟؟ اون فرکانس ها و اون لذت بردن ها و اون نترسیدن ها و اون نگراااااااااااااان نبودن ها باعث شد که من پله پله اسان بشم برای اسانی ها و خداوند کارارو انجام بده
از یگانم که نگم که اصن میونم با کادریا و فرمانده و همه اینا انقد خوب بودکه اصن انگار نه انگار که اینجا پادگانه و ارشد گروهان شدم چون توانایی خیلی خوبی داشتم در کنترل نیروی انسانی و خب طول خدمتم رو حساب کنی توی یگان من 6ماه تمام مرخصی رفته بودم که فرمانده یه بار صدام زد گف زارعی من یه پارتی درجه یک دارم توی گروهان خودمون و حساب کردم اگر از الان تا اخره خدمتش به این مرخصی بدم بازم اندازه تو نمیتونه بره مرخصی و کلی خندیدم و گفتم جناب سروان خودت امضا کردی دیگه
خلاصه همش شوخی و خنده و صمیمیت
و به بهترین شکل ممکن و با کلی اتفاقای خوب خدمتم تموم شد و این بود داستان اعتماد به خداوند و توکل
الهی صدهزار مرتبه شکرت
خدایا یادت رو همواره و در هر لحظه در دلم جاری کن و منو خودت به خودت نزدیک گردان
تو به ما یاداوری کن خدایا این مثال هایی که اعتماد کردیم بهت و تو کارهارو انجام دادی به بهترین شکل ممکن .
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
درپناه الله یکتا .
سلام آقا رضای عزیز
چقدر لذت بردم از کامنتت دوست عزیز خیلی خیلی بهم کمک کرد چند بار خوندمش و کلی آگاهی هام با مثال عینی شما تثبیت شد تو ذهنم و احساس خیلی خوبی بهم داد
واقعا دمت گرم پهلوون
چقدر باورهایی که در شرایط احساسی بد تکرار کردی که باعث آرامش و احساس خوبت شد، عالی بود
خیلی قشنگ و عالی توضیح دادی
خداوند از احوالات ما خبر داره و ما اگه بتونیم سمت خودمون رو درست انجام بدیم یعنی احساسمون رو خوب نگه داریم و باور داشته باشیم که خداوند پشت صحنه کارش رو داره انجام میده یعنی به غیب ایمان داشته باشیم و مطمئن باشیم که خداوند هم سمت خودش رو بی نقص انجام میده واقعا دیگه نگرانی استرس و ….. دیگه معنایی نداره دیگه شیطان خلع سلاح میشه و قدرت در دستان خودمون و خدای خودمون هست به قول خداوند که به شیطان میگه تو تلاشت رو بکن ولی تو بر بنده های باایمان من هیچ تسلطی نداری.
خیلی کامنتت کمک کننده بود برام واقعا سپاسگزارم
انشاءالله در تمام مراحل زندگیت با ایمانی که هر لحظه در وجودت بیشتر میشه، موفق و موید باشی
با خدا باش و پادشاهی کن
استاد عزیزم مگه میشه کسی با صحبت های شما دگرگون نشه؟ میشه؟ بخدا نمیشه. اینکه خدا هر لحظه در حال هدایت ماست و همواره آسان میشیم برای آسانی ها همون خدایی که وهابه همون خدایی که رحمانه رحیمه و آرامش دهنده قلب هاست خیلی واضحه خیلی شفافه ولی باید میبود کسی که اینها رو به ما میگفت مارو هدایت میکرد به سمت شناخت الله.اتفاقا داشتم به یکی از شاگردانت میگفتم که خدارو هر لحظه شکر کنیم که در زمانی زندگی میکنیم که همچین انسانی هم در عصر ماست و شکر کنیم نه دیر تر نه زودتر . خدا رو شاکر باشیم که همچین انسان بزرگی در زمان ما وجود داره.
خداوند قادر مطلقه چرا همه امور زندگیمونو بهش نسپاریم. کیست که جز اون بتونه همزمان تمام مشکلات رو حل کنه. مشکلاتی که شاید برای ما غیر قابل حل باشن اما با توکل بخدا جوری حل میشه که تا مدت ها باورمون نمیشه چجوری حل شد آخه مگه میشه اصلا چی شد که حل شد. خدارو صد هزار بار شکر که خدا گونه کار ها رو انجام میده نه با عقل و منطق انسان
الهی صد هزار بار شکرت برای باران رحمتت. باران هدایتت. باران انسان های خوب و عالی و باران کلمات
استادم. الهی شکر
پروردگارا من تنها تورا میپرستم و تنها از تو
به نام خدا
سلام به استاد عزیز و دوستان عباسمنشی
آقا شاهان واقعا زیبا نوشتید این همزمانی بودن ما در کنار استاد رو من که اگه یک روز از فایلها دور بشم دقیقا شرایط دگرگونی حالم رو متوجه میشم انگار از خدا دور شدم
حس میکنم وقتی فایلها رو دارم گوش میدم دارم به خدا متصل میشم و جزئی از زندگیم شده گوش دادن فایلها
هر روز صبح به محض بیداری اول میام تو سایت ببینم چیز جدیدی اومدی یا اینکه کامنت ها رو بخونم حتی شده یک کامنت اما با عشق تمام میخونم و آگاهی هاش واقعا برام ارزش داره
کامنت تون عالی بود دوست من
چقدر لازمه شکر کنیم که این همزمانی حضورمون در کنار استاد برای همه ما واقعا لذت بخش و پر از انرژی های ناب الهی هست
خدایا شکرت بابت این همزمانی
به نام خداوند مهربان
خواستم یه حقیقتی رو بگم استاد عزیز ،من خیلی وقته شمارو رو میشناسم و از فایلهای رایگان شما خیلی استفاده کرده ام،ولی روی سایت چند بار تلاش کردم نمیتوانستم عضو بشم و هر بار یه مشکلی پیش می آمد،یا میگفت ایمل اشتباه هست،یا رمز… یا به هر دلیلی نمیتوانستم عضو شم،قطعا آماده تغیر نبودم،ولی شکر خدا امروز خیلی راحت انجام شد وخدا هدایتم کرد،تو این سال ها افراد خیلی تو این زمینه محصول ساختن ودوستان، فامیل، آشنایان همگی میگفتن خوبه بخر و خرید هم کردم ولی نتونستم ارتباط بگیرم،یه حس درونی میگفت فقط با استاد عباس منش هست که می تونم نتیجه بگیرم،خدارو هزاران بار شکر…
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام استاد عزیز
استاد جان دیشب دفتر آرزوهایم را برداشتم چندتا آرزوی دیگر به لیست آرزوهایم اضافه کردم یکی از آرزوهایم که نمیدانم چطور در ذهنم شکل گرفت که خواستم خداراببینم بشنوم با تمام وجود حسش کنم درآغوش گرم و مهربانش قرار بگیرم دستم در دستانش محکم باشد در مسیر درستر مرا هدایت کند، بعد شروع کردم به نوشتن، نوشتن ویژگیهای خداوندم که در من ظهور پیدا کرده و من معتقد به آن ویژگیهای خداوند هستم اورا زیبا تواب بخشنده سخاوتمند قدرتمند قادر مطلق نوشتم هرچه در ذهن و قلبم می آمد و امروز صبح با دیدن این فایل ارزشمند رفتم به شب و خداوند را سپاسگذاری کردم سپاسگذاری کردم که مرا در مسیر باورها و خواسته هایم هدایت کرد و نشانه ای از سمت شما فرستاد که این درخواست درستی است باید تکرار کنم تمرین کنم و خودم را به راحتی با خداوندم برسانم. بله در زندگی من هروقت هرلحظه یاد خدا قدرت خدا فراموش و کمرنگ شد سراپای وجودم استرس و ناراحتی و خشم میشد و گره در کار زندگیم، ولی با توجه به خداوندم و ذکر ویاد او در قلبم روحم کارهای کوچک و بزرگم را به راحتی و زیبایی و آرامش تمام انجام میدادم، استاد عزیز به قولی لیلای عزیز همون خانم معلم که لایو شرکت کرده بود شما دوست صمیمی من شدید حرفهای شما در ذهن من مرور میشود حتی من با گذاشتن این کامنت با شما صحبت میکنم حرفهای دلم رامیگویم که با همسرم نمیتوانم سخن بگویم چون فعلا او در این مداری که من قرار گرفته ام نیست و چه بهتر از خدا و شما که دوست و هم صحبت من هستید شما حرف بزنید همیشه و من سرتاپا گوش هستم و قدم برمیدارم.
خدارا سپاسگذارم بخاطر قرار دادن من در این مسیر زیبا که مسیر تکامل من هست. سپاسگذارم استاد عزیز واقعا خسته نباشید که هیچ وقت نیستید چون با عشق این کاررا میکنید پس شاد باشید
به نام خدای مهربان
سلام
خدایا ممنونم بابت این آگاهی های زندگی ساز
که از طریق بهترین استاد جاری شدی
شدی زبان استاد عباسمنش تا بشنونم آرام شوم
تا من در مقابل تو نرم شوم نرم نرم
چقدر این انعطاف رو دوست دارم
که در مقابل صاحب اختیارمون نرم باشیم
روان باشیم
بی غل و غش باشیم
این آگاهی ها آنقدر ناب و خالص هست که باید تا آخر عمرمون گوش کنیم تا سیمان ها و بتن های وجودمون شکسته بشه و دلمون خالی کنیم
تر و تمیز کنیم تقدیم کنیم به الله بگیم بفرما
بیست و نه ساله این دلم پر شده بود غیر از تو پر شده بود پر از تنش
پر شده بود از بُدو بدو
چشیدم که اینارو میگم
هر دو طرف رو
هم نرم بودن در مقابل الله رو
هم جنگ کردن رو
و این نرمی چقدر راحت هست
چطور یک شاخه نرم و انعطاف پذیر هست هر شکلی باهاش رفتار کنی نمیشکنه
نرم شدم دیدم که زندگی چقدر راحته
چقدر همه چیز راحت و بدون ذره ای زحمت اتفاق می افته
از خدا ممنونم که منو آگاه کرد
استاد قشنگم سپاسگزارم که به ندای درونتون گوش می کنید و این آگاهی هارو ضبط می کنید و هدیه می دهید به ما به قلب ما به روح ما و ما آرام می شویم
این فایل
حتی نمیشه روش قیمت گذاشت فقط میشه گفت یک انسان بزرگواری از روی سخاوت خود یک هدیه گرانبها به ما تقدیم کرده
چه چیزی بالاتر از آرامش هست؟؟
هیچ چیز
داشتم صبح با خواهرم صحبت می کردم حرفمون به مبحثی کشیده شد که آدم هر چقدر ساده باشه آروم باشه و جنگ نکنه همه چیز به نفع آدم تموم میشه
خواهرم طلاق گرفته بود و از همسر قبلیش یه دختر داشت و همسر قبلیش نمیزاشت ما این دختر رو ببینیم
و خواهرم هم هیچ وقت با همسر قبلیش بحث نکرد جنگ نکرد دادگاه نرفت فقط صبر کرد و صبر کرد
الان شرایط جوریه که دختر خواهرم با فردی ازدواج کرده که با مادرش همسایه هست
و پدرش ازش فاصله داره
این اتفاق اتفاقی نیست این نتیجه صبر خواهرم هست
این نتیجه جنگ نکردن خواهرم هست
این نتیجه دادگاه نرفتن خواهرم هست
و این رو تجربه کردم که میگم تسلیم بودن بالاترین فرکانس موجود هست
مانند حضرت ابراهیم که گفت
اسلمت لرب العالمین
من در مقابل صاحب اختیار جهان تسلیم تسلیم هستم
پرودگارا ما را در مقابل خودت در برابر هدایت هایت نرم نرم کن من در مقابل تو تسلیمم
مرا آنگونه کن که می پسندی