ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 36

1144 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    mohsen گفته:
    مدت عضویت: 3036 روز

    استاد عباسمنش واقعا ممنونم از شما بسیار فایل بی نظیری بود که دقیقا نیاز داشتم بشنوم واقعا قلب من سرشار از آرامش شد

    به شکل باورنکردنی عالی بود خدا همیشه از شما محافظت کنه

    این دیدگاه که باید به خودمون سختی بدیم تا موفق بشیم واقعا منو اذیت می کرد و با شنید فایل شما به من ثابت شده که میشه مسیر رو راحت و بدون سختی پیش بریم و ذهن آرامی داشته باشیم . یکی از پاشنه آشیل های من بود که تونستم حلش کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    فاطمه محسنی گفته:
    مدت عضویت: 234 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    من بی نهایت ترمز در وجودم بالا اومده مثلا باور کمبود باور اینکه اگه کسی به جایی برسه یعنی جای منو تنگ کرده باور اینکه من نمیتونم ثروتمند بشم باور اینکه همسر خوب و مرد ثروتمند باید اولویت باشه چون خرج خانواده میده باور اینکه باید به ادما محل نداد زیاد دوستشون نداشت باور اینکه من عزت نفسم پایینه خودمو دوست ندارم خودمو باارزش نمیدونم باور اینکه نمیشه خوشبخت مطلق بود نمیشه هم خدا رو داشت هم خرما هم خوشبخت باشی هم سختی نکشی یجورایی ته وجودم دوست داره سختی کشیدنو و بعدا با افتخار تعریف کردنو …

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت بابت قدرت بی نهایت سپاسگزاری و این حجم از سادگی قانون که تمرکز روی داشته ها راه رسیدن به خواسته هاست

    خدایا شکرت بابت اینکه عشقم این همه به فکرمه توجه میکنه بهم برام خرید میکنه با دل و جون

    خدایا شکرت بابت شام خوشمزه امشب

    خدایا شکرت بابت شاگردای قشنگم

    خدایا شکرت بابت هوش بالام که امروز اینقدر قشنگ لیسنینگ المانی رو متوجه شدم

    خدایا شکرت بابت مادرم بابت وقت ازادم

    خدایا شکرت بابت اینکه هستی و راهو به من نشون میدی خدایا دمت گرم بابت سلامتی خدایا دمت گرم بابت نعمت ها …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    محدثه سادات موسوی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 580 روز

    سلام به استاد عزیزم خداقوت

    من قبلا کار طراحی با تریدی مکس انجام میدادم

    خبببب اول یک استاد داشتم بشدت سخت توصیح میداد و کارو خیلی خیلی سخت کرده بود و من کیفیت کارم وحشتناک پایین بود ولی چون کارطراحیم خیلی طول میکشید و روش طراحیم سخت بود برای اون کار خیلی ارزش قائل بودم و خیلی ارزش داشت کارم برای خودم ! برای همین قیمت‌های خیلی بالا میگفتم و چه مشتری‌های خوبی داشتم و مدام کار داشتم از طراحی پاساژ پروما گرفته تا یک رستوران تو شاندیز مشهد با قیمتای خوب و البته کیفیت کارام افتضاح بود چون سخت انجام میدادم کارم با ارزش بود و من کلی پک از اون استاد خریده بودم و کلی بابت سختی کار اشک میریختم و کلی اذیت شدم

    تا اینکه به یک استاد حرفه ای با تدریس عالی بصورت مجازی با گروه پشتیبانی که سریع به مشکلاتم پاسخ میدادن اشنا شدم. و به راحتترین روش و کلی ترفند و پلاگین برای راحتی کار تریدی مکس هدایت شدم واقعا استاد گلی بودن

    من اموزش تریدیو با استاد جدیدم شروع کزده بودم و کلی نکات مهم گفتن و کلی کارارو راحت کرده بودن و کیفیت کارام با عکس واقعی مو نمیزد و راحت طراحی میکردمو اذیت نمیشدم بطوری که عکس طراحیمو به کسی نشون میدادم میگفت این خونه واقعیه طراحی نیست…

    خلاصه چون اون سختی کار از بین رفت و من گریه نمیکردم موقع کار کردن و کیفیت کارام خوب شد و کار اسون شد و سیستم عالی خریدمو کارم باز راحتتر شد

    توی ذهنم ارزش کارم اومد پایین گفتم من که اذیت نمیشم و کم کم مشتریام رفتن چون کارم اسون شده بود ذهنم اذیت میکرد

    مشتریهای خوب ثروتمند رفتن و کار بهم درحد ماهی یکی میخورد با مشتری‌های جدید با ذهن فقیر ک هم مدار با حال اون موقع من بودن و قیمت کارام بسیارر پایین و پولمم بزور ازشون میگرفتم

    انگار من لیاقت کار اسونو و راحتو نداشتم و دیگه برای کارم ارزش قائل نبودم و مشتری زنگ میزد میگفت اشپزخونه رو چخبره دوتومن طراحی میکنی پونصد طراحی کن و کارم توی ذهن مشتری هم ارزش نداشت بطوری که زمانی کارم سخت بود مشتری جلو جلو پولو میرد و کلی تحسین میکردنو غیره چون من توی ذهنم خودمو تحسین میکردم………

    کارم اسون شد و کیفیت کارم رفت بالا همه چی عوض شد و کلی پولمو ندادن و کارای ارزون قیمت زدم… البته که به نفع من شد و من از اون کار اومدم بیرون و رفتم دنبال همون کاری ک رسالتم هست یعنی رقص …

    شما تو این فایل گفتین کارها باید اسون و راحت انجام بشه و من بارداری راحتی ندارم

    و با خودم گفتم مشکل از چیه خدایا منو هدایت کن برای لذت بردن از بارداری

    استاد من دیروز واقعا تسلیم شدم و کاملا حسمو نصبت به خوراکی ها میفهمیدم با اینکه سخت بود لب به ابمیوهای سنیچ و کیکو غیره نزدم و مغزمو بشدت کنترل کردم و تا جایی غذا میخوردم حسم میگفت بسته و من نمیخوردم دیروز من صبحانه چهار عدد جوجه خالی خوردم و ناهار کشک زرد خالی خوردم بدون نون و انقدر سبک بودم و کارای خونه کردم و حالم عالی بود ورم معدم کلا از بین رفت و حالت تهوع هیچییی نداشتم اصن عالی بودم شبشم همسرم گفت بریم شهرک عربا فلافل بخوریم و من با اینکه خیلیییی مقاومت سخت بود گفتم نه

    و امروز صبح از خواب پاشدم خیلی کم درحد دوسه لقمه تخممرغ خوردم و تا ساعت پنج حالم عالی بود هیچی نخوردم زعفران خریدم و قشنگ پاک کردم و غذا ته چین مرغ گذاشتم و یکم خوردم حسم گفت بسته ولی من جلو ذهنمو نگرفتم و سالاری غذا خوردم و بعد دیگه افتادم و ورم معده و غیره اومد سراغم و این باور اشتباه دارم که اطرافیان میگن غذا نخوری بچه به مشکل برمیخوره و غیره… مادرم هی میگه بخور همسرم هی میگه بخور……

    زمانی ک من تسلیم باشم و گوش بدم خدا قشنگ کارارو برام راحت میکنه ولی زمانی ک به حرف مغز گوش بدم حالم میشه مثل الان ک چندساعت از خوردن غذا میگذره و من خب حالم جالب نیست و پشیمونم چرا زیاد خوردم…………

    من فهمیدم با رعایت رژیم غذایی و شکستن این باور ک توی بارداری همه چی باید خوردو غیره و تسلیم در برابر خدا راهو برای خودم آسون کنم و راه گذشتگانو پیش نگیرم ( و ممنونم از بچه های عقل کل که درمورد سوالم پاسخ دادن)

    من پنجشنبه یعنی چهار روز پیش دلم نون جزغاله یا قلفتی(همون نون با دنبه ) میخاست و به خاهر شوهرمو مادرم گفتم میتونین برام درست کنین و گفتن دنبه بگیرمو باز کنم بدم برام درست کنن و منهم حوصله نداشتم و بعد گفتم خدایا از خودت میخام و الان مادرم زنگ زدو گفت بدون اینکه به کسی بگن از روستا چندتا نون جزغاله فرستادن و من با سپردن کار بخدا بدون هیچ کاری به خاستم رسیدم..

    من دوکیلو گل زعفران خریدمو شروع کردم به پاک کردن و گفتم خدایا میخام کارم راحت بشه و من از گل پاک کردن خوشم میاد ولی خیلی طول میکشه و یک ایده باحالی بهم گفته شد تونستم توی پنج یا شیش ساعت دوکیلیو پاک کنم و اذیت نشدم

    من قبلا دوکیلو گلو بدون استراحت و بدون اینکه از پای گلا پاشم بیست ساعت بیشتر طول میکشید تا پاک کنم…

    یک مدت من خیلی جدی دوره عذت نفسو کار میکردم و همسرم ماهیانه به راحتی مبلغ بزرگیو پول تو جیبی بهم میداد ولی انگار من این باورو دارم ک بخاطر پول دراوردن باید هلاک بشم و من ارزش پول راحتو که همسرم بهم میده رو ندارم چون جونم در نیومده برای این پول و اوضاع جوری شد پول تو جیبیم کمترو کمتر شد و من فهمیدم برای اینکه بخام به ثروت برسم باید سختی بکشم……..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    ایکا گفته:
    مدت عضویت: 1820 روز

    چقدر خوب شد که دلم به عشقت مبتلا شد!!!

    اشک شوق چشمانم را لبریز کرده! موی بر تنم سیخ شده! وااای خدای من! این حس و حال با شروع به نوشتن درباره تو دوباره به سطح آمده! نمیدونم چه جوری درباره تو بنویسم! تو قابل توصیف و تعریف کردن نیستی! قسم به وجود مقدست که در هیچ سخن و نوشته ای نمی گنجی!

    خوب میدانم و میفهمم که چه می گویم و خواهم گفت:

    در فرکانس خدا که باشی فقط خودت متوجه میشی که چه حس و حال و طعمی دارد!

    تازه میفهمی که سپاسگزار بودن یعنی چه؟! حس و حال کودکانه را با این سن و سال دوباره درک می کنی. حضور در لحظه حال را فقط و فقط با درونت، با بودنت! حس می کنی و چقدر شکوهمند است این هدیه‌ی ارزشمند!

    من را بگو!

    اصلا بدون اینکه متوجه بشم یکی دیگه شدم! حتی گذر زمان را احساس نکردم!

    اونقدر زیبا برایم چید که باور کردنی نیست، آخر تو چقدر دقیق و منظمی! بدون یک لحظه اشتباه همه چیز را عالی برنامه ریزی کردی!

    باورت می شود که فراموش کردم چه کسی بودم؟! یادم که می آید فقط می گویم واقعا اون شخص من بودم؟! چقدر خوب همه‌ی کینه ها و دل چرکهایم را شستی و بردی! چقدر خوب من را در دستانت بزرگ و بزرگ تر کردی! از تو با تمام وجودم سپاسگزارم.

    رابطه‌‌ی آوار و نابودم با همسر و فرزندم به برجی باشکوه تبدیل شد! احساس لیاقت و عزت نفسم بیشتر و بیشتر شد و این مسیر همچنان ادامه دارد، هیچ انتهایی ندارد! قشنگیش همینجاست! مثل یک بازی با بی نهایت مرحله! یک بازی که اصلا تکراری نمی شود. از تو با تمام وجودم سپاسگزارم.

    بدن مریض و ملولم رفت و بدنی سالم و پرتوان جایش جایگزین شد! اونقدر آهسته آهسته این اتفاق افتاد که باورم نمی شود! انگار این دو سه سال خواب میدیدم! خدایا چه کردی با من ! از تو با تمام وجودم سپاسگزارم.

    بدهی چندهزار دلاریم به پس اندازی بالای 15 هزار دلار تبدیل شد و جریان روزانه‌ی ثروت و درآمد بالذت! بیشتر و بیشتر شد. از تو با تمام وجودم سپاسگزارم.

    باورم نمی شود که این اتفاقها فقط با تکرار میلیون باری! فکر و احساس و تجسم یکسری باورهای قدرتمند کننده به واقعیت تبدیل شد.

    به قول استاد عباسمنش عزیز، بزرگوار و دوست داشتنی: جهاد اکبر و تقوی و کنترل ذهن و ورودیها، پاداشهای بزرگی برای کسانی که ایمان قلبی دارند، به ارمغان می آورد.

    من با قلبم و از درون! با تمام وجودم شور و مستم! شادم از بودن در همین جا، در همین لحظه!

    از تو با تمام وجودم سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 25 آبان رو مینویسم

    امروز صبح که بیدار شدم اولین جمعه ای بود که بعد از چند ماه مداوم رفتن به جمعه بازار ، نرفتم جمعه بازار

    میتونستم برم ، اما نقاشی تمرین رنگ روغن کلاسیم عقب بود و باید کار میکردم

    از طرفی هم دلم میخواست برم برای فروش نقاشیام ولی نرفتم و کارامو انجام دادم

    وقتی اومدم سایت دیدم یه فایل جدید اومده رو سایت خیلی خوشحال شدم و خداروشکر کردم چون موضوع فایل قشنگ با من صحبت میکرد که طیبه این فایل برای تو هست و مرتبط بود با این چند روز من که افکار و خواسته هایی داشتم

    وقتی گوش دادم و متوجه چند تا موضوع شدم شروع کردم به نوشتن و خیلی درس ها داشت برای من

    و از خدا میخوام قلبم رو باز کنه تا بتونم به درس هایی که گرفتم عمل کنم

    کل روز رو نجوای ذهنم هی میگفت، اگر الان گل سر میفروختی تا شب 10 میلیون یا بیشتر تو حسابت بود

    و من سعی میکردم خودمو کنترل کنم

    و از خدا کمک میخواستم

    و به خودم یادآوری میکردم که اگر باورهای من درمورد فروش نقاشی قوی بشه ، صد در صد فروشم زیاد میشه

    مادرم که تمام گل سراشو تا شب درست کرده بود و تا دیر وقت بیدار بود و داشت درست میکرد تا صبح ببره

    صبح به من گفت میره و با خواهرم رفتن

    منم نشستم تا بعد از ظهر تمرین رنگ روغنم رو کار کردم و بعد به دوستانی که در سایت پاسخ نوشته بودن برای من ،پاسخ نوشتم

    پاسخ دوستان رو در سایت نوشتم ، که گفته بودن به زودی از نقاشی درآمدت بالا خواهد بود و نشونه بود برای من که طیبه خدا به وعده اش عمل میکنه کافیه که تو به وعده هات که عمل به قوانینه و اصل هست عمل کنی

    و من انقدر خوشحال بودم از این همه همزمانی و قرار گرفتن در زمان مناسب که این پیام هارو دریافت کردم

    چون بیشتر پیام هارو از 17 آبان ماه یک بار خونده بودم ولی فرصت نمیشد که جواب بدم و حتی وقتی خونده بودم اصلا هیچ درکی از پیام ها نداشتم که خدا یکی یکی در روز های مختلف پیامی که مرتبط بود با افکار و خواسته های اون روزم بهم نشون میداد و هدایت میشدم که بخونمشون و پاسخ دوستان رو بنویسم

    و امروز خیلی واضح با این هماهنگی به من فهموند که رفتن به مدارهای بالاتر در راهه که باید عمل کنم برای فروش نقاشی هام و باورهای قوی بسازم

    خداروبی نهایت سپاسگزارم

    و در کل روز داشتم به حرف هایی که دوست آگاهمون آقای نارنجی ثانی در سایت بهم گفته بود فکر میکردم تا بفهمم حرفاشو و درک کنم تا عمل کنم

    شب نیم ساعت قبل اومدن مادرم ،گفتم برم ظرفایی که از صبح مونده رو بشورم ،یهویی دیدم صدای آب میاد

    وای خدای من

    داداشم رفته بود ظرفارو میشست

    انقدر خوشحال بودم خیلی خیلی خداروشکر کردم

    خیلی حس خوبی داشتم

    وقتی مادرم اومد رفتم بهش سلام بدم و نتونستن خوشحالی خودمو نگه دارم

    سریع گفتم

    مامان داداش ظرفارو شسته

    خیلی ذوق داشتم که من تونستم به کارای خودم برسم

    وقتی مادرم برگشت خونه و خواهرمم اومد

    فروششون کم بود ،البته در مقایسه با فروش هفته قبل و فروش من

    جالبه من به مادرم گفته بودم که مادر خودت بفروش و تنها برو و با خواهرم که هردوتون یه مدل گل سر دارین یه جا نشینین

    یه وقت از گل سرای تو زیاد میخرن خواهرم ناراحت میشه

    مادرم گفت نه ناراحت نمیشه خودش گفته که بیا باهم بشینیم و به همدیگه کمک کنیم

    و وقتی شب اومدن ، خواهرم خودش گفت که مادر دیگه باهم نفروشیم از کارای تو میخرن و به کارای من نگاه نمیکنن

    هی سعی میکردم هیچی نگم ،تلاش میکردم آروم باشم و کنترل کنم خودمو

    و همزمان داشتم به حرف دوست آگاه سایت فکر میکردم

    و فهمیده بودم که من درک های این چند روزم اشتباه بوده و پی بردم و سعی میکنم درک هایی که داشتم عمل کنم

    جا داره از خدا به خاطر اپلیکیشنی که نصب کردم تشکر کنم

    اپلیکیشن نصب کرده بودم که تمام تراکنش های فروش کارتخوانم رو نشون میداد

    انقدر قشنگ بود که دیگه از این جمعه به مادرم گفتم به مشتریا رسیدشو بده و من از گوشیم تمام تراکنش هارو میبینم ..

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم به خاطر این همه برنانه های نابی که کارهای ما رو آسون میکنن

    شکرت

    ان شاء الله هفته بعد خودم میرم برای فروش نقاشیام و شروع میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1902 روز

      سلام طیبه جان.

      خودت شاید ندونی ولی برای من و خیلی ها شدی الگوی ایمانِ با عمل.

      دختری که تغییر کرده به واسطه ی بهبودهاش.

      بهبودهایی که از عمل میاد نه فقط حرف های قشنگ زدن.

      تو سختت بوده اوایل ولی رفتی و محصولاتت رو فروختی تو جمعه بازار، مترو، اتوبوس، جلوی مدرسه و …

      تو کار عملی کردی روی عزت نفست، اعتماد به نفست.

      تو افرین داری.

      طیبه جان همه مون اشتباه داریم تو عملکردمون ولی خدا میاد و از طریقی اگاهمون میکنه که گیر کارمون کجاست.

      خیلی برات خوشحالم که فاز اول رو با موفقیت سپری کردی حالا میری فاز دوم یعنی فروش محصولات نقاشیت.

      چیزی که براش داری دوره تخصصی میبینی.

      واقعا تحسین برانگیزی دختر.

      منم محصول هنری تولید میکنم ولی پشت سدها و ترمزهای ذهنم موندم.

      چند بار فروش داشتم، ولی باورهای خوب و قوی ندارم و ادامه اش ندادم.

      تو برای من الگو هستم.

      چند روز پیش به خودم گفتم ببین طیبه تونسته با خودش و خجالت هاش و تردیدهاش کنار بیاد و محصولش رو فروخته، تو هم میتونی.

      باور مهمه، ولی به قول سعیده جان رضایی، باور و اقدام عملی، دو بال پرنده هستن که با هم کار میکنن و جواب میدن…

      دارم با خودم مرور میکنم.

      منم میبینم که کامنت مینویسی مثل همیشه و از فروش خوبت در زمینه ی نقاشی هات تو جمعه بازار یا هر مکانی که خدا هدایتت میکنه برای فروش، مینویسی.

      همون خدایی که گل سرهای جوانه و قورباغه و … رو برات میفروخت، برات مشتری میشد، برات درامد میشد، کارتخوانت رو فعال میکرد، همون خدا واسه نقاشی هاتم مشتری میشه.

      مثل گل سرهات قیمت خوب میذاری، تخفیف هم نمیدی و فروش عالی خواهی داشت.

      چقدر دلم میخواد یه روزی بیام پیشت و خودت و محصولات هنری تو ببینم و ازت با عشق خرید کنم.

      قبلش ذوق کنم بگم، اِ این بانو که طیبه جانِ خودمونه، رفیقِ خودمونه در سایت…

      همونکه شغل خودشو ستخته برای خودش، کارافرینی هم کرده…

      چه سعادتیه دیدن تو از نزدیک.

      مشتاق دیدن روی ماهت هستم نازنین دختر.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 693 روز

        به نام ربّ

        این روزا فقط دارم اشک میریزم از این همه دقت و چیدمان خدا

        حتی تو پاسخ دوستان به من

        قبلنا که اوایل مینوشتم رد پاهامو یه چند باری که پاسخ دوستان میومد مغرور میشدم که منم دارم کامنت مینویسم

        ولی بعد که حتی تو این کامنت نوشتن هم تکاملمو دارم هر روز طی میکنم

        الان دیگه با هر بار دیدن دایره آبی کنار اسمم سریع خوشحال میشم که خدا یه سری حرفا داشته که میخواد بهم بگه

        و انقدر سعیمو میکنم تا شاخکامو تیز کنم

        و از هیچ صحبت دوستی سعی کنم ناراحت نشم که اگر حرفی گفت مثلا مثل قبلنا نگم این حرفو چرا زد

        با تک تک کامنت دوستان فکر میکنم میگم طیبه این پیام صد در صد برای تو حرف داره که خدا با بی نهایت دست هاش به تو داره پیامشو میرسونه

        خوشحالم از این که حتی تو نوشتن رد پاهام و خوندن پاسخ های دوستان تکاملم رو دارم طی میکنم و قشنگ حس میکنم از این نتیجه

        حالا نتیجه ام اینه که تا دایره آبی میبینم خوشحالم که خدا یه پیام دیگه داده به من از طریق دوستان نابی که در این سایت پر از عشق هستن و به حسشون پایخ دادن و برای من زمان ارزشمندشونو گذاشتن و نوشتن و خوندن رد پامو

        سمانه جان دو جا تو نوشته هات عمیقا گریه کردم چون درک کردم پیام خدا رو

        چقدر زیبا نوشتی برام

        همون خدایی که گل سرهای جوانه و قورباغه و … رو برات میفروخت، برات مشتری میشد، برات درامد میشد، کارتخوانت رو فعال میکرد، همون خدا واسه نقاشی هاتم مشتری میشه.

        مثل گل سرهات قیمت خوب میذاری، تخفیف هم نمیدی و فروش عالی خواهی داشت.

        این روزا هر کس پیامی برای من گذاشته جملاتی شبیه به جگله ای که شما نوشتین نوشته

        انگار یه جور تایید قوی هست برای من که آفرین شروع کن و دیگه زمانش رسیده

        یه صفحه جدید که خودت عاشقش هستی طیبه

        عاشق اینکه وقتی داری نقاشی میکشی بیشتر به من فکر میکنی و سعی داری حتی ریز ترین کارهاتم به من بسپری

        ولی باید بیشتر آگاه باشم به رفتارام تا بتونم دریافت کنم این همه محبت خدا رو

        اینجا خیلی گریه کردم

        وقتی نوشته تونو خوندم گفتم ببین خدا داره چجوری بهت میفهمونه با پیام سمانه جان

        که ببین طیبه من کنارتم و نشونه ها رو بهت میدم که از فروش نقاشی هات بی نهایت ثروت بهت داده خواهد شد

        پس پر قدرت ادامه بده

        و در آخر که نوشتین

        گریم بیشتر شد

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        این آیه رو من این چند روزه که وقتی میرم از ایستگاه بی آرتی سوار بشم برم مترو و روبه روی مترو رو دیوار مددسه این آیه نوشته شده میخونم و میخندم و میگم تو با منی و از من محافظت میکنی

        و ازش کلی درخواست میکنم به روش حضرت موسی و میگم قلبم رو باز کن برای درک آگاهی ها

        سمانه جان بی نهایت ازت سپاسگزارم که باز هم برای من نوشتی

        چقدر خوب که دوست هنرمندی در این سایت دارم که پر از حس خوبه و پر از آگاهی

        نور خدا بی نهایت در زندگیتون به شکل عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و برای کار و محصولات هنری شما مشتری بی نهایت بشه

        خیلی سپاسگزارم سمانه جان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    هاشم داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1365 روز

    به نام خداوند بخشنده هدایتگرم

    عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم

    در مورد ایمان به غیب و باور به خداوند داستان واقعی یک رزمنده ارتشی رو براتون می‌نویسم

    من دانشجوی دوره قانون آفرینش هستم و برخورد با این افراد و و هم سفر شدن با این افراد و از نشانه های خداوند برای قویتر شدن ایمانم نسبت به خداوند می‌دونم و هدایت خداوند در این مسیر الهی برای خودم می‌دونم

    آقای جمال صفری که امروز خداوند در مسیرم قرار داد و با هم هم سفر شدیم تعریف میکرد که تو جبهه پام از قسمت مچ به پایین رفت زیر تانک و چون زیر پام ماسه ای بود پام روی پوستش آویزون شد منو بردن بیمارستان تو اون تایم دکتر ارتپت نبود و همون طور پام موند تا اینکه بعد از چند روز به علت نبود دکتر که عمل بشه پام سیاه شد و باید قطع میشد اعزامم کردن به یه بیمارستان دیگه تا عمل قطع عضو انجام بشه که من نمی‌دونستم میخوان پامو قطع کنند دکتر وقتی منو دید گفت سریع اتاق عمل و آماده کنید تا سیاهی بیشتر نشده پا قطع بشه من اونجا فهمیدم که باید پام قطع بشه به دکتر گفتم من اومدم اینجا که پامو درست کنی نه که قطعش کنی دکتر گفت باید قطع بشه تا سیاهی بیشتر نشه آقا جمال داستان ما می‌گفت یه چیزی ته دلم می‌گفت که پات درست میشه و حس خوبی داشتم از دکتر اسرار برای قطع شدن و از من زیر بار نرفتن گفتم آقا مگه پای من نیست اگه عمل نکنی خودم این کارو میکنم دکتر با تعجب گفت خوددددت گفتم آره مگه چیه یه نخ و سوزنه دیگه من پامو میدوزم اون که بخواد درستش می‌کنه می‌گفت قبلاً تو جبهه یه بار خودم و عمل کردم و جواب داده بود خلاصه دکتر و رازی کردم تا عمل کنه و از من مهلت خواست گفتم به من هجده روز مهلت بده دکتر گفت تا هجده روز تا کلت سیاه میشه گفتم نهایت اینه که درست نشد میگم قطش کن اگه از 100% نیم درصد هم درست شه من اون نیم درصد رو می‌خوام آقا جمال می‌گفت بعد سیزده روز پایی که بوی گندش اتاق عمل و برداشته بود و علنا سیاه شده بود شروع به بهبودی کرد و من از خارش پام و گز گزش متوجه شدم که پام گرفته دکتر همیشه میومد منو ماینه میکرد و بعد از چند روز پانسمان مو عوض کرد چند تا دکتر دیگه رو هم آورده بود تا منو ببینن که پای سیاه شدم خوب شده بود دکتر می‌گفت من باید یه کتاب در رابطه با تو بنویسم تو یه کار غیر ممکن از نظر پزشکی رو ممکن کردی این از معجزات خداوند به دکتر گفتم دکتر اون بالاییه اون بخواد هر اتفاق ناممکنی رو ممکن می‌کنه من بهش ایمان دارم از آقا جمال پرسیدم الان پات اذیت نمیکنه گفت نه خییلیهم خوبه

    داستان دیگه ای هم از آقا جمال خودمون هم بگم که چقدر امروزه منو ساخت و الگویی شد برای من به بهبودی رابطه‌ی من با خدای خودم و تقویت ایمان به غیبم و خداوند و بابت همسفر شدن با آقا جمال هزاران میلیارد بار شکر میکنم البته درخواست من از خدای امروزم همین بوده که اتفاق افتاد من ببباووورمممم به خالق بودن خودم برای زندگیم هزاران بار افزایش یافت و ثابت شد که من خالق زندگی خودم هستم می‌گفت برادرم بزرگم میخواست یه خونه بخره و نمیتونست پولشو جور کنه انگار یه فرصت کوتاهی بود که اگه خونرو نمی‌خرید باید خالی میکرد اومد پیش من جریان و گفت من پول خونم و دادم بهش گفتم تو برو خونرو معامله کن برادرم گفت پس خودت چی گفتم خدا بزرگه تو برو خونرو بخر منم یکاری میکنم برادرم از این جریان خیلی ناراحت شد و رفت برای من پول نزولی جور کرد که بهم بده تا من هم خونه بخرم به برادرم گفتم از پدر و پدربزرگ ام و از خیلی ها که دانا هستند شنیدم که نزول گرفتن گناه کبیرست چه اونکه گرفته چه اون که داده من پول نزولی نمی‌خوام از برادرم تشکر کردم و رفتم خونه. رفتم پشتبوم خونم نشستم با خدای خودم اینطور حرف زدم گفتم اق خدا پول نزول بیخ گوشمه و تو بالای سرمی من چهل و هشت ساعت بیشتر فرصت ندارم ازت می‌خوام پول خونم و جور کنی من نمی‌دونم چطوری چطوریشو خودت می‌دونی اگه بهم نرسونی مجبورم کتی که برن نزول بگیرم اومدم پیشت حق نداری منو مجازات کنی چون اول من از تو خواستم و من نزول نمی‌خوام خودت می‌دونی عین حرفایی که آقا جمال زده رو براتون میگم می‌گفت اومدم پایین و فردا صبح ساکم و جم کردم که برم منطقه دم سرویس وایساده بودم که راننده سرویس اومد پیشم گفت جمال پسرت اومده بود می‌گفت به بابام بگو آب دستشه بزار زمین بیاد خونه گفتم چکار داره ول کن من الان از خونه اومدم بیرون آقا جمال می‌گفت فرماندمون هم اونجا بود و شنید این حرف و اومد پیشم دیدم یه برگه مرخصی برام نوشته گفت حتما خونوادت کار واجبی داره که پسرت اومده دنبالت 48 ساعت برات مرخصی نوشتم اگه بیشتر خواستی هم بگو برات می‌نویسم برو ببین خانوادت چه کار دارن، اومدم خونه دیدم خانومم یه کیسه بهم داد گفت اینو یه نفر از روستا آورد داد به من گفت به جمال بگو این سکه های طلا که زیر خاکی بود بفروشه اینقدر به من بده بالا بود هر چی فروخت برای خودش آقا جمال می‌گفت سکه هارو بردم پنج برابر پولی که گفته بود فروختم پول اونو دادم پول خونمم دادم سه برابر هم برای خودم موند و گفتم خدا جونم من می‌دونم از کی بخوام تویی قادر مطلق ، آقا جمال بهم گفت تا حالا نشده از خدا چیزی بخوام و بهم نده این کامنت و نوشتم تا رد پایی بسه برای من که سهمی تو این مسیر الهی داشته باشم برای کسایی که دنبال الگوی مناسب هستند برای تقویت ایمانشون به غیب به خدایی که فرمانروای جهان و جهانیان است به آقا جمال گفتم که من این داستان واقعی تورو برای دوستام می‌نویسم و ثبت میکنم برای تقویت ایمانم به خدای متعال استاد عزیزم از صمیم قلب دوستتون دارم دوستان عزیزم بهترین‌ها رو در این مسیری که هستیم براتون آرزو دارم من و شما لایق یه زندگی زیبا هستیم موفق باشید

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  7. -
    اسما گفته:
    مدت عضویت: 873 روز

    سلام به استاد گرانقدر و مریم جون

    سلام به دوستان هم فرکانسی ام

    هرکدوم از فایل هاتون رو گوش میکنم یاد فایلها و مطالب عالی دیگتون میفتم

    از رابطه خودمون خداوند گفتید یاد شعر قیصر امین پور که خیلی زیبا میخوندید میفتم

    رابطه من با خداوند دقیقا همین بود

    شما گفتید خداوند یک سیستمه اما من خداوند رو یک انسان مستبد و دیکتاتور و جبار بود که همیشه ازش میترسیدم و اگه چیزی ازش میخواستم با ناامیدی و ترس و خشم کینه بود و فکر میکردم هرچی بیشتر ناله کنم خدا بیشتر دلش به رحم میاد

    من انسان سخت گیری و کمال گرایی بودم برای همین همه کارها خیلی سخت و با اصطکاک زیادی انجام میشد همش گره میخورد

    گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع

    سخت می‌گردد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش

    مثل کارتون‌های بچگیمون که همیشه پر از گره و چالش بود نل که مادرش رو پیدا نمی‌کرد پرین که پدرش رو پیدا نکرد و…..گره پشت گره

    ایناست تو ناخودآگاه ما

    اما الان آگاهانه کارها رو آسون میگیرم و باز هم به قول استاد اینها پاشنه آشیل ماست و باید همیشه روش کار کنم

    رابطم با خداوند عالیه هرلحظم رو و همه کارهام رو به خودش میسپارم و به به به این مدیریت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2040 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    سپاسگذار خداوندی هستیم که ما را به راه راست هدایت کرد و همواره در حال اجابت نیازهایمان براحتی و بصورت کاملا طبیعیست.

    اول یه سپاسگذاری بکنم بخاطر آموزه‌های استاد که خیلی چیزا رو انصافا از ایشون برای اولین بار شنیدیم و یاد گرفتیم، مثلا بحث الهامات که همه ماها الان راحت ازش استفاده میکنیم و مقاومتی باهاش نداریم. یعنی اگر شاید یه خارجی میگفت خدا بهتون الهام میکنه، تاثیر نمیذاشت رو ما، چون زور باورای دینی نادرست ما خیلی بیشتر بود. ولی استاد چون از فرهنگ و جامعه خود ماست، حرفش رو خیلی بهتر قبول میکنیم.

    همچنین سپاسگذار استاد عزیزم که جرعه‌ای از ثمره عمرش رو با ما شریک میشه تا ما هم بهانه‌ای تازه داشته باشیم برای بهبود دائمی در مسیر رشدیافتن.

    من شخصا خودم رو موظف میدونم که کامنت بنویسم و پیگیر مطالب سایت باشم، نه تنها بخاطر پیشرفت خودم، بلکه خواهان سرمایه گذاری رو سایت و آگاهی‌هاش هستم و به مقداری که منم اینجا وقت میزارم، جهان این سایت و آگاهی‌هاش رو گسترش میده.

    سال‌ها پیش منم خیلی دلم میخواست بزنم تو مسیر استاد و برم استاد موفقیت بشم (گمونم خیلی‌ها هم این فکر تو سرشون افتاده باشه)، اونجا بود خدا گفتش میتونی از همینجا شروع کنی! هر یه دونه آگاهی که بتونه به یکی کمک کنه، در واقع باعث شده تو همین الان به خواسته‌ات رسیده باشی!

    و اینه که من مشتاق‌تر از همیشه عاشق نگارش این کتاب باز موفقیت هستم. بچه‌ها دقت کردین اینجا یه کتاب هیولاست که تو میتونی نویسنده هر بخشیش باشی؟

    چه نعمتی واقعا… الان هر کسی از من میپرسه شغلت چیه؟ میخوام بگم نویسنده و مربی موفقیت…

    سال‌ها پیش مثال آفتاب و دریافت نورش رو خداوند به قلبم زد ولی اینقددددر بار شک و گناه در قلبم رو بسته بود که اصلا متوجه نشدم که داره به من میگه آهاااای بنده …با تو هستم! برگرد و مرا توبه پذیر خواهی یافت!

    چندی پیش بود از خداوند هدایت خواستم تا 6 ماه دوم سال رو روی چی کار کنم؟ قبلا هم پرسیده بودم ولی کلا کمرنگ شده بود…اصلا هدف یادم میرفت… این بار که پرسیدم بهم گفتش سپاسگذاری… اصلا هم نمیدونستم یعنی چی واقعا.. حالا که مدتی گذشته تازه متوجه میشم این یه هدف نه فقط برای 6 ماه که کل زندگی من باید باشه، هر چقدر من سپاسگذاری رو بیشتر برای خودم باز کردم، تمرینات بیشتر و باگ‌های بیشتری پیدا کردم که مهم‌ترینش قدر ندونستن نعمت‌های کنونی و نداشتن آرامش بود. بعد تعیین هدف بود که خدا پروژه خانه تکانی ذهن رو آورد و چقدددر اون پروژه کمکم کرد. اونجا فک کنم تو کامنت یکی از قسمت‌ها نوشتم که فرقی نمیکنه تو کل دنیا دستت باشه، ولی اگر ناسپاس باشی همش دنبال تقلا بیشتری هستی.

    در واقع تو سپاسگذاری هست که شما خدای‌حاضر و خدای جوابگو و حی و پرزنت رو میبینی. تو سپاسگذاریه که اصلا شما قانون رو میفهمی… اصلا کل این مبحثی که استاد داره تعریف میکنه راجع به مسیر آسان، همش از مسیر و راه سپاسگذاری میگذره… بچه‌ها خداوند به سپاسگذاری ما احتیاجی نداره و به قول خودش خداوند بی نیاز از شماست اما وقتی ما ریزبینانه کوچیکترین نعمت‌ها رو میبینیم، بین دوراهی آسانی و سختی تمایل داریم آسانی رو انتخاب کنیم.

    تو کوانتوم فیزیک quantom robin رو اگر تحقیق کنید متوجه میشید چطور تاثیرات کوچیک کوچیک منجر میشن به حرکت بزرگ. (البته دنیای کوانتوم انقدر پیچیدگی داره که کسی نفهمیدتش، انیشتن که انیشتن بود نفهمیده بودش چه برسه به من)

    میخوام بگم وقتی شما ذره ذره نعمت‌ها رو دیده باشی و از درون پر باشی، تو مرحله‌ای که مرز باریکی هست بین سختی و آسانی، شما هدایت میشی به آسانی! دیشب بود داستان ورشکستگی یکی از بچه‌ها رو شنیدم، که وقتی تو همه این داستان‌ها خورد میشی، یه رد پا میبینی! ردپای حرص و طمع! چیزی که اگه سپاسگذارتر بودی، رخ نمیداد، وسوسه نمیشدی! اینا رو میگم برای خودم، چندشب پیش میخواستم برم جایی، بخاطر عجله کردنم، کار 30 دقیقه‌ای 2 ساعت طول کشید اونم با کلی زجررررر…

    اینکه کارها باید راحت انجام بشه رو تازه دارم درک میکنم…

    من تو خونه دست به آچارم و تعمیرات رو در حد توانم انجام میدم…2 هفته پیش باز بخاطر عجله 2 تا آسیب جسمی بخودم وارد کردم که امروز خوب شدن، دوباره همین امروز یه تعمیرات دیگه داشتم رو لباسشویی! اینبار دیگه گفتم خدایا شما بگو چه کنم قربونت؟ چجوری؟ از چه راهی؟ استاد میدونم باور میکنی

    تعمیرات شلنگ تو یه قسمت بد راه و بد دست ماشین بود و اصلا راه دست نداشت و بازم خطر آسیب جسمی… کیف ابزار رو باز کردم یهو یه تصویر اومد که پیچگوشتی بردار، گرفتمش دستم گفتم خب حالا چی…؟ گفت از زیر یه امتحان بکن! استاد با یه اهرم شلنگ در اومد! (آقا چراااا استیکر نداریم مااا؟)

    اصلا پیچ گوشتی برای باز کردن پیچه! چه ربطی داره به شلنگ درآوردن؟ تا همین چندساعت پیشم تو آسمونا بودم.

    من کسی ام که برای سال‌ها تعمیرات لوازم خونگی انجام میدادم بعنوان شغل اما یک بار هم به این روش کار انجام نداده بودم و اصلا هم منطقی نیست دیگه…

    اصلا منطقی تا قبل از این برا من این بود که تو تعمیرات یجات آسیب ببینه… بعد که دقیق شدم ریشه اینو دربیارم فهمیدم اون زمانی که من شاگردی میکردم، یه اوستایی داشتیم که هی از کار مینالید و میگفتش ‘عین خر زخمی هر روز یجاییت باید عیب کنه و داغون بشه’. دقیق عین گفته‌اش بود… ولی من یادم رفته بود و وقتی خلوت کردم اینا رو پیدا کردم. اما واقعا به قول استاد چرا مسیر راحت رو پیش نگیریم؟ چرا از همون اول نگیم خدا من درسته یه سری تجربیاتی دارم ولی اونا رو هم تو بهم یاد دادی و تو این مرحله هم بهم بگو چکار کنم تا کار انجام بشه… میدونید بچه‌ها ماها یه سیستم پایلوت اتومات داریم که همه چیز رو میخواد فقط تموم کنه بره… اصلا به زندگی در لحظه و هدایت اعتقادی نداره، خوبه‌ها مثلا تو رانندگی شما هی فکر نمیکنی کی دنده عوض کنی، ولی یه جاهایی که بحث هدایت پیش میاد، ذهنت تمایل داره فقط جمعش کنه حتی اگه مثلا یه کاری 3 ساعت زمان میبره، ذهنت فقط میخواد شروع کنه و تمومش کنه ولی اگر بدونی هدایت اون 3 ساعت رو میکنه 10 دقیقه، اونوقت میتونی قانع‌اش کنی که بابا صبر کن یه لحظه…. کجا میخوای برسی اصلا با این سرعت و عجله؟

    این روزا کارم شده ترمز خودم رو کشیدن بیشتر و حس کردن زندگی، کارم شده نعمت‌هام رو دیدن، چیزی که سال‌ها انجام ندادم و فقط معما بر معما اضافه شد تا ریزیلینس‌ام رو تقویت کنم، اما وات ایف به قول استاد اصلا معمایی نباشه؟ چرا از کوتاه‌ترین و ساده‌ترین راه مسیر رو نریم؟

    جهان‌بینی شما تعیین میکنه که چه مسیری رو در پیش بگیرید!

    اگر نگاه‌تون اینه که همه چیز باید راحت باشه، جهان تاییدتون میکنه!

    اگرم نگاه‌تون اینه که دیگه اینقدرم نمیتونه راحت باشه، جهان بازم تاییدتون میکنه!

    خیلی دوست دارم فریاد بزنم که خداوند انتخاب نمیکنه و این تویی که انتخاب میکنی و خداوند فقط تاییدت میکنه.

    اگر باور داری خداوند عاشقت هست و میخواد کمکت کنه، تایید میشی.

    اگر هم اعتقاد داری خداوند نشسته تا مچت رو بگیره و تنبیهت کنه، بازم تایید میشی.

    خداوند به قلب‌های شما آگاهه و جای خدا تو قلب شماست. ولی سبک زندگی قدیم شما چنان متضاد با این باور بوده که بجای خداوند چیزهای دیگه‌ای تو قلبتون هست. تنها کاری که باید بکنید اینه که اون‌ فکرها، باورها، الگوه‌ها و نحوه نگرش اشتباه راجع به جهان و خداوند رو پاک کنید تا خدای‌بیشتری رو بتونید در درون‌تون جای بدین.

    در قلب شما نمیتونه هم جای خدا باشه و هم چیزهای غیر خدایی، و هر چقدر جای یکی رو کم کنی، جای اون یکی بیشتر میشه.

    جهان بینی توحیدی به شما کمک میکنه تا جای بیشتری رو به خداوند بدین و این تمام چیزی هست که بهش احتیاج دارید. این یه ابزار ارزشمنده که باهاش کارهای زیادی میتونید انجام بدین. به شما قدرت دیدن نعمت‌هاتون رو میده، میتونید باهاش فکرهای نامناسب وجودتون رو شناسایی و اصلاح کنید، شایدم بخواید حذف‌شون کنید. بهرحال این یک ابزار همه کاره‌اس که دستتون رو خیلی باز میکنه تا خداوند در زندگی‌تون اجرا بشه. مثلا دیدن نعمت‌ها شما رو خیلی متواضع‌تر و آروم‌تر میکنه تا در موقعیت حساسی که باید تصمیم بیزنسی مهمی بگیری، درست عمل کنی.

    سپاسگذاری واقعا مهمه، چطور میتونید بابت هوایی که به درون ریه‌هاتون میفرستید و با برگشتش دی اکسید کربن رو خارج میکنید، سپاسگذار باشید؟ چطور بابت سلامتی‌تون میتونید سپاسگذار باشید که بزرگترین نعمت شماست..

    پول و اسکناس اولویت زندگی شما نیست، اولویت زندگی شما هوایی هست که 3 دقیقه بدون نبودش تلف میشید! اولویت کارکرد صحیح و بدون خطا قلب و ریه و و کلیه و شش‌های شماست که به صورت نعمت خدای الرحمن دارن برای شما کار میکنن و اینا سپاسگذاری دارند.

    یکی دیگه از کارایی که این ابزار براتون میکنه اینه که بهتون اجازه میده باورهای نامناسب‌تون رو شناسایی و اصلاح کنید. در واقع با این ابزار میتونید فکرهایی که دوست دارید رو بکارید، پرورش بدین‌ و به وقت برداشت، تجربه اش کنید. (یه الهامی که چندی پیش داشتم این بود که کل این تجربه مادی فقط یه فکره! یه ایده… و ما هر چیز فیزیکی که تجربه میکنیم برای درک بهتر فکرها و آگاهی‌هاست. مثل مثال غذا دادن به جسم که به طبع همون به روح‌تون هم باید غذا بدین)

    شما به اندازه‌ای که به خداوند اجازه حضور میدین، خداوند میتونه تو زندگی شما کار کنه.

    بیاید باور کنیم که:

    🟢خداوند قادر مطلقه

    🟢خداوند همواره داره هدایت میکنه

    🟢خداوند عاشق اینه که تو زندگی بهتری رو داشته باشی!

    🟢خداوند همواره میخواد که نعمت بیشتری بهت بده!

    🟢خداوند میخواد که زیبایی بیشتری تو زندگیت باشه!

    🟢خداوند میخواد که فراوانی و نعمت بیشتری در زندگی شما باشه و به قول قرآن:

    🟢خداوند برای شما فزونی میخواهد.

    🟢خداوند در هر لحضه بهترین راه حل ممکن و بهترین مسیر رو بهتون میده!

    هر چقدر بیشتر این باورهای خوب رو تکرار کنی، بگی، بنویسی، صحبت کنی، خدای بیشتری رو در قلبت جای میدی و تجربه میکنی و نتیجه طبیعی این داستان سعادت‌بیشتره.

    چجوری خدا رو تجربه میکنی؟ خدا رو به شکل سلامتی، ثروت، حال خوب، دوستای خوب، آسانی و راحتی زندگی تجربه میکنی و چی از این بهتر؟

    افرادی تو فرکانس خدا هستن و خدا رو تجربه میکنند که جای بیشتری از قلب‌شون رو به خدای خودشون بخشیده باشن که نشونه رفتاری این آدم‌ها آرامش‌واطمینان بیشتر در مدت زمان طولانی‌تر در زندگیه.

    خداوند عالم مطلقه! یعنی چی؟

    یعنی اون خواسته‌های شما رو میدونه، شرایط شما رو میدونه، به وضعیت شما آگاهه، و همینطور راه‌حل‌های شما رو هم بلده و میدونه! حالا یا میزاری هدایتت کنه و یا نمیزاری!

    اگر در احساس آرامشی، متوکلی، ایمان داری و رهایی، خدا داره کار میکنه و اگر ترس داری، اضطراب و عجله داری و هی میگی کو؟ خدا دستاش کار نمیکنه… بدون از خداوند دوری…

    اینکه کارها راحت و آسون داره پیش میره، اینا نشونه حضور خداونده و باید بابتش خوشحال باشی، اگر کارها طول میکشه، خیلی سخته و همه چیز گره خورده، بدون خدا دور شده!

    آیا خدا چیزی برای ما انتخاب میکنه؟

    خیر، خدایی که من میشناسم برای هیچکس هیچی نمیخواد. اما اگر شما چیزی میخوای، فرقی نمیکنه بد یا خوب، زشت یا زیبا، خداوند در مسیر رسیدن به آن شما رو هدایت‌میکنه. هیچ چهارچوب و هیچ چیزی بنام سرنوشت وجود نداره، شما در هر لحظه داری به جهان آینده‌ات شکل میدی، حالتش میدی. خداوند پاسخ دهنده نیاز کیهانه! نگاه کنید به طبیعت و زمین که چطور نیازهاش رو داده! برآورده کرده.. نگاه کنید به تنه درخت که چطور محکم ساخته شده برای رفع نیاز… نگاه کنید به پرهای پرندگان، به باله شناکنندگان، به پستانداران، حشرات و جانداران دیگه… اینها الهام بخش ما هستن که خداوند بدون کوچکترین قضاوت و داوری آنچه که بخوای رو بهت میده، هدایتت میکنه به اون مسیر.

    این وظیفه شماست که بری جایی که خداوند حضور داره، اگه تو زیرزمین هستی و سایه نصیبت شده، این تقصیر نور نیست، تقصیر خورشید نیست. تقصیر خودته! خداوند از رگ گردن به ما نزدیکتره اما فکرها و الگوهایی که از کودکی دریافت کردیم این خدا رو برده پشت 100 تا کوه… تمام تنبیه‌ها، سرزنش‌ها، انتقادها و کم ارزش‌کردن‌های کودکی شماست که شما رو در طی سالیان سال از منبع هستی، از خدای درون‌تون دور و دورتر کرد.

    بچه‌ها با 10 تا فکر مثبت میخوان تغییر ایجاد کنن و شکست میخورن، چرا؟ چون تعداد فکرها و الگوهای منفی 1000 تاست. این به این معنا نیست که نمیشه دیگه هیچی رو درست کرداا…. خیر. قبلن هم گفتم، بگو اصلا زلزله اومده و کل بنا ریخته پایین، ساختن یه خونه جدید زمان بسیار کوتاهی میگیره ازتون.

    بیاید باور کنیم که

    🟢خداوند عاشقانه دنبال اینه که کیفیت زندگیم رو در تمام جنبه‌ها بچسبونه به سقف!

    🟢خداوند کارش اینه که سعادت و خوشبختی رو بچاپونه تو زندگی من و من قبول‌میکنم.

    این قبول میکنم خیلی مهمه‌هااااا، چون ما یاد گرفتیم در قبال چیزی که قبول میکنیم یه چیز بدیم! حالا اگه از خدا چیزی گرفتیم، چی بهش بدیم؟ اینجا شرطی سازی‌ها شروع میشه و کار رو خراب میکنه…

    میتونی ایمانت رو بدی به خدا ولی مادیات نمیتونی بهش بدی! اون خدای بی‌نیاز از هر چیزیه، منزه و پاکه.

    دریافت بی‌قیدوشرط نعمت‌ها رو به خودت یادآوری کن! هزاران بار به خودت بگو لازم نیست چیزی بدی تا نعمت بگیری، لازم نیس کاری کنی، لازم نیس ظاهرت رو عوض کنی، همینطوری که هستی لیاقت بهترین نعمت‌ها رو داری، لایقی چون زنده‌ای! وقتی به این دنیا اومدی، گواه این بوده که لااااایق نعمت‌هایی… بدون چون و چرا… بدون شرط…

    وقتی این خدای‌واقعی و اورجینال رو دانلود و نصب کنی، توقع‌ات از زندگی میره بالا، توقع‌ات از خودت میره بالا، یه جورایی به جهان دستور میدی و جهان اطاعت میکنه! یجورایی میگی خداااا… فلان کار رو انجام بده و این وظیفه خداست که کارا رو انجام بده بشرطی که از راهش بریم!

    2 تا کار باید بکنی تا برسی به خدای واقعی:

    1. الگوهای محدود رو شناسایی کنید. من پیشنهادم اینه برید سفر… یه دفتر و کاغذ بردارید و سوال‌های محکم بپرسید که آقا چرا به ثروت نزدیکتر نیستم؟ چرا زندگی آسون‌تر نیست؟

    خیلی الگوهای نامناسب میزنه بالا بچه‌ها…من یکی رو اول کامنتم نوشتم.

    2. دست از خودسرزنشی بردارید، چرا که خداوند هیچوقت شما رو سرزنش نکرده و نمیکند.

    تمام تنبیه‌ها، سرزنش‌ها و خودخوری‌ها و خودانتقادی‌هایی که دارید بخاطر الگوهای قبلی خودتون هست، و شما دارید ادامش میدید. اونم الکی! بخدا جهل مطلقه این کار!

    اگر کاری، عملی بهتون احساس خوب نمیده، دیگه انجامش ندین! تمام! و پرونده گناه تون رو خودتون ببندید!

    در واقع شیطان منتظر شماست که بزنی تو سر خودت و هی از خدا فاصله بگیری!

    هر اتفاقی که رخ میده و ظاهرش جالب نیست، و حتی اگر اتفاقی که میخوای رخ نمیده با خودت بگو، حتما همین اتفاق خوبه‌اس و من اطمینان دارم به خدا، به خودم و به قوانین.

    به خودت الخیر فی ما وقع رو یادآوری کن! بدون که حتما یه راه بهتری، مسیر بهتری منتظرته! (نمیدونم بازی پرتغال رو دیدید یا نه، قیچی برگردونی که رونالدو زد و گزارشگر گفت کلاسیک‌رونالدو. قبل اون حرکت رونالدو یه دروازه خالی رو گل نکرد! اما اگر میزد تو سر خودش، نمیتونست اون قیچی برگردون رو بزنه. من که لذت بردم و به دادشم گفتم این بشر تموم شدنی نیست!)

    مقایسه کردن خودت هم با دیگران ممنوعه! اینم حیله شیطانه که جدایی بندازه!

    شنیدن اخبار منفی هم ممنوعه!

    یعنی باید هی مراقب باشی از منبع جدا نشی،

    وظیفه شما در مقابل خداوند بندگی کردن اوست و وظیفه او اجابت شماست.

    وظیفه خداست که نعمت بده، سلامتی بده، عشق بده، آرامش بده، خونه و ملک بده، سعادتمندی، رفاه، مسافرت، دوستای خوب بده، وظیفشه!

    خوردشو تو گفتگوهات و ببین چه چیزایی میگی، چون گفتگوهات، باورهات رو نمایان میکنن. مثلا وقتی با یکی حرف میزنی، اعتبار بردن یه دست بازی رو به خودت میدی یا به خدای خودت؟

    میگی من چقدر خفن بودم که بردم یا خدای من هدایتم کرد؟

    مرز باریکی هست بین اعتبار دادن به خودت یا خداوند.

    اعتبار دادن به خداوند به سود شماست و خدا هرگز محتاج اعتبار شما نیست، خداوند بی نیاز از شماست. خداوند منزه و پاک است.

    اگر شما به حضور خداوند اعتبار میدی، در واقع داری برای آینده خودت هی بازم درخواست هدایت میکنی و آفرین به این طرز فکر….

    اگر داری به خودت اعتبار میدی، در واقع با دست خودت داری قبر خودت رو میکنی، چرا که هی داری این سیگنال رو میفرستی که من احتیاجی به خدا و هیچکس ندارم‌هااااا…

    بچه‌ها تمااااااام مسائل ما از الگوهای فکری کودکی ماست…

    اگر ما عقده داشته باشیم، اگر پُر نباشیم، اگر درون ما خلا باشه، هی دنبال اینیم که دیگران ما رو تایید کنند و بعد اعتبار موفقیتهایی که باید به خدا داده میشد، میدیم به خودمون که مثلا دوتا به‌به و چه‌چه بشنویم، ولی خبر نداریم که داریم قبر خودمون رو میکنیم با این کار…

    اینهمه استاد فریاد میزنه دنبال دیگران نباشید، به این خاطره که بقیه واقعا رو ما تاثیر میزارن، اگر اون خلا‌ها و عقده‌های درونی رو برطرف نکرده باشی، هی یه چیزی از درون بهت سیخ میزنه که بری یه کاری بکنی، جلب توجه کنی که دیگران تاییدت کنن! دکمه نیست بزنی که بگی من حواسم هست کاری نکنم! کشیده میشی به سمتش!

    بخاطر همینه که این قدر دوست داشتن بی‌قید و شرط خودت مهمه. چون وقتی خودت با خودت اوکی هستی، دنبال جلب نظر دیگران نیستی. (پر کردن خلاهای درونی رو واگذار میکنم به دوره احساس لیاقت)

    صحبت‌هایی راجع به تاب‌آوری:

    یه بازی بود تو کودکی که کی زورش بیشتره؟ و بعد بچه‌ها دعوا میکردن یا مچ مینداختن، این همون تابآوری خودمونه‌ها…

    بعد اون بچه قویه خب نگاه بیشتری رو هم به سمت خودش میکشید دیگه!

    بفرمایید اینم یه الگو اشتباه دیگه که از همین نقطه ما یاد گرفتیم بجنگیم و بجنگیم و توجه جلب کنیم…. الانم دنبال این میرن آدم‌ها که معماهای بیشتری رو حل کنند تا بگن من خیلی قوی‌ام. حالا ممکنه دیگران تاییدش کنه یا الگوهای درونی خودش… اما به قول استاد وات‌ایف اصلا کلا هیچ مسئله و معمایی نباشه و من فقط لذت بیشتری ببرم؟

    بابااااااا مگه نکرده این کارو برای مادر موسی، خود موسی، مریم، نوح، سلیمان، محمد و….

    آها الان شبه، صبح اومدم یه هدایت از قرآن بگیرم، کتاب رو باز کردم سوره هود فک کنم آیه‌های 46 تا 48 بود… اونجا که خدا میگه به نوح گفته شد با هم فرکانس‌ها سوار بر کشتی شو و بعد به محمد میگه تو هیچکدوم از این‌ها رو نمیدونستی و این‌ها بصورت وحی به تو گفته شد….

    اصلا دیوانه شده بودم کلا صبح…

    دیشبم رفته بودیم کویر… من در حد چند دقیقه از جمع فاصله گرفتم و رفتم تا جایی که فقط سکوت بود…. خیلی عرفانی بود استاد… داشتم به حضرت موسی فکر میکردم که به خانوادش گفت من از دور آتیشی میبینم صبر کنید…

    یه ابهت خاصی داره سکوت کویر… یه نزدیکی بین تو و خدا… به امید خدا بازم میرم…

    کامنت طولانی شد… امیدوارم هرجا هستید در پناه عشق جان ثروتمند در تمام جنبه‌های زندگی تون باشید. ثروت خودشه هاااا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      زینت چهارپاشلو گفته:
      مدت عضویت: 2717 روز

      سلام دوست عزیز

      خیلی از شما بابت کامنت پر محتواتون سپاسگزارم

      خیلی کمک کننده بود برای من

      مخصوصا اون قسمت که نوشته بودین اتفاقی که میخوای نمیفته هم بازم همون اتفاق خوبست

      من دقیقا منتظر یه اتفاقی هستم در واقع یه خواسته ایی از خداوند دارم و دارم تلاش میکنم طبق قانون پیش برم و هنوز اون اتفاق برام نیفتاده و این پیام شما خیلی آرومم کرد

      یعنی خداوند خیلی قشنگ آگاهه با احوالات ما و حتی برای نگه داشتن آرامش و حفظ حال خوبمون کمکمون میکنه و البته خودم هم ازش درخواست کردم که خیلی برای آرام بودنم کمک کنه و خیلی تو این زمینه بهش نیازمندم اصلا هر چی جلوتر میرم احساس نیازم و وابستگیم به خداوند بیشتر میشه و این باعث افتخارم هست و واقعا خوش حالم از این موضوع

      آره امروز با پیام شما ارومم کرد دیروز هم یه نجوای دیگه میخواست حالمو بد کنه ( احساس از قافله عقب موندن و متضرر شدن) که با به یاد آوردن یه پیامی که سالها قبل خونده بودم آرومم کرد که اصلا نگران نباش خداوند قادره روزی 70 سال را در دو ساعت بهت بده و خداوند بهترین جبران کننده هست.

      باور کنید در همون لحظه آرامش تمام وجودم رو فرا گرفت

      آره خداوند بیشتر از ما میخواد که ما رشد کنیم و پیشرفت کنیم و هیچ کمکی را از ما دریغ نمیکنه

      خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم

      دوست عزیز خیلی به موارد خوبی اشاره کردی که بسیار کمک کننده بود برام و استفاده کردم دو بار خوندم و سیو کردم کامنتتون رو برای خودم

      وقتی دارم حسادت می ورزم از خدا دور میشم

      وقتی دارم خودمو سرزنش میکنم از خدا دور میشم

      وقتی به افکار منفیم میدون تاخت و تاز میدم از خداوند دور میشم

      خدایا دوری میکنم از هر آنچه که منو از تو دور میکنه

      خدایا قدرتی بهم بده که ادامه بدم و نتایج رو وارد زندگیم کن تا ایمان منو قوی کنه و ادامه مسیر رو لذت بخش‌تر بکنه

      موضوع اعتبار دادن کارهامون به خداوند هم خیلی عالیه و باز هم سپاسگزارم که این مورد رو هم یادآوری کردین نمیدونم چرا به همه این یادآوری ها نیاز داشتم چه خوب نوشتی دوست عزیز

      مثال اخیرم این بود که ترشی میخواستم بریزم از خدا هدایت خواستم و اینقدر قشنگ کمکم کرد که این کار رو انجام بدم که نگو یه چیزی درست شد که هر کی میخوره به شدت خوشش میاد و تعریف میکنه و من میدونم که این کارو خداوند برای من انجام داد اعتبارش رو دادم به خداوند از این کارهای کوچیک شروع کردم به تمرین کردن تا انشاءالله بتونم یک شخصیت متواضع و فروتن در مقابل پروردگارم بسازم از خودم

      فقط دوست عزیز در مورد نگه داشتن احساس خوب و امیدواریمون در شرایطی که به یک خواسته ایی نیاز داریم و نجواها هر لحظه از هر دری سراغمون میاد و هیچ نشانه ایی برای رسیدن به خواسته نمیبینی، چه تمرینی بیشتر کمک میکنه؟؟

      البته این فایل استاد در همین موقع رو سایت اومد و کلی حالمو خوب کرد و هر روز با گوش کردن و خوندن کامنتهاش حالمو خوب نگه میداره یعنی اون باورهای عالی نسبت به خداوند منو سرپا نگه داشته

      باورت میشه صبح به محض اینکه بیدار میشم نجواها خیلی زود میاد سراغم در حالی که شب تا کی کامنت میخونم تا خوابم میبره ولی انقدر این نجواهه پررو هست و البته منم ازش اعراض میکنم و شروع میکنم به خوندن سوره حمد با معنیش و درخواست هدایت و کمک از خداوند، نوشتن تمرین ستاره قطبی و خوندن کامنت تا اینکه خفه میشه

      یکی از تاثیر گذارترین کمکها در اینجور مواقع صحبت کردن و راهنمایی گرفتن از کسی هست که تو رو میفهمه

      دور بر من اصلا کسی با این مباحث آشنا نیست تازه برعکس یه چیزهایی هم میگن که کلا اگه یه کم شل بگیرم نابود میکنن این باورها قوی و قشنگم رو

      یه روز این اتفاق برام افتاد و خداوند دوباره به دادم رسید و کامنتی خوندم از دوست عزیزی که آیه ایی از قرآن آورده بود که میگفت گفته های اونها تو را ناراحت نکنه و باز آرامش به سراغم اومد.

      ممنون میشم نظرت رو برام بنویسی.

      شاد باشی و دلی رو شاد کنی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مصطفی خدابخشی گفته:
        مدت عضویت: 2040 روز

        زینت عزیز

        از اینکه برایم پاسخی نوشتید بسیار سپاسگذارم.

        اول از همه بگم اعتبار کامنت‌ها همش به خود عشق‌جان برمیگرده، بارها شده کامنت خودم رو برگشتم خوندم و خودم ازش چیز یاد گرفتم و اگه اسم خودم نبود، باور نمیکردم خودم نوشته بودمش.

        اتفاقا الان پروژه‌ای رو بردم برای چاپ ولی انجام نشد… کلی هم اگر ذهنم رو کنترل نکرده بودم کارخرابی میشد ولی با وجود اینکه وقت گذاشتم و رفتم، ولی نتیجه انجام نشد. ولی احساسم رو خوب نگه داشتم و اومدم خونه سپاسگذاری روزم رو انجام دادم و کامنت شما برام اومد.

        نجوا که خبیثه! یعنی میگفت نرو بابا بشین سپاسگذاری‌تو بنویس! درصورتی که میخواست منو عقب بندازه! بعدم که کارم انجام نشد هی میخواست سرزنش کنه که گفتم اتفاقا خوب شد که رفتم و یه هوایی خوردم و خلاصه اینبار زورش نرسید.

        در مسیر زندگی و پیدا کردن خودمون، ما راهی رو پیش رو داریم تا پیش بریم و خداوند متعال همیشه و همیشه برای ما خیر و خوبی میخواهد، به شرطی که خودمان هم بخواهیم.

        اینکه نجواها شروع میشن بنظرم از درون خود ماست و ما هستیم که همواره نیاز به اصلاح خویش و باورهای قبلی‌مان داریم.

        استاد عزیز تو یه فایلی گفتن که شما درصد بالایی ناسپاسی تو وجودت هست و وقتی شروع میکنی اون درصد شروع میشه به کم شدن.

        مثلا اولش 100 به 0 هست و وقتی شروع میکنی، میشه 99 به 1 و بعد 95 به 5 و بعد 90 به 10. باید این مسیر رو تا جایی که میتونی پیش بری تا جایی که سپاسگذاری بیشتری در وجودت رخنه کنه!

        من پاسخی که برای کم کردن نجواها میتونم بدم بحث ارزشمند سپاسگذاری هست، چرا که به قول استاد در هر مررررحله‌ای که هستی، سپاسگذاری برات معجزه میکنه.

        من لیستی از نعمت‌هام نوشتم و تاکنون 10‌ها نعمت بر هم افزودم و بازهم نعمت‌های بیشتری برای نوشتن پیدا میکنم. بنظرم این بازی خوبیه تا ذهنتون رو بفرستید دنبال نخود طلایی.

        دنبال صحبت با دیگران و دریافت ورودی از سمت اون‌ها نباشید چرا که بشدت محدود کننده‌ هستن.

        به شخصه نمیدونم چقدر ما این فرصت رو قدر میدونیم که تو این فضای مقدس هستیم و میتونیم از این آگاهی‌ها استفاده کنیم… ان‌شالله خدا خودش همواره به صراط مستقیم هدایتمون کنه و کمک کنه تو این مسیر بمونیم.

        کار کردن روی باورها رو جدی بگیرید، نمازی که محمد میخوند برای تمرکز بر سبحان بوده‌ و این تمرکز بر سبحان همه کار براش میکرده! ان شالله که بتونیم در اون حد مقید و وظیفه شناس باشیم برای خدمت به خودمون.

        زندگی روان مثل دوچرخه‌سواریه!

        تا زمانی که پدال میزنیم، دوچرخه پیش میره!

        تا زمانی که روی باورهامون کار میکنیم، زندگی روان پیش میره!

        کار کردن روی باورها زمانی که همه‌چیز بهتره در واقع واجب تره.

        یادآوری این اصل مهمه که قانون کار میکنه! و خدا هواسش هست! همه چیز سرجاشه!

        ولی خب عمر چندساله ما در مقابل میلیاردها سال کیهان نمیزاره اعتماد کنیم که بابا همه چیز، به وقتش انجام میشه!

        اونجایی که شما میگی خدا 2 ساعته ردیف میکنه، تا حدودی درسته! اگر که من درست باشم! و توقع الکی از خدا نداشته باشم.

        صحبت با خودتون نجواهاتون رو بسیار کم میکنه، چرا که فرمانده شمایی! یعنی اراده دهن شما که دیگه دست خودتونه! اگه بازش کنی و بگی الخیرفی‌ماوقع! واقعا ذهنت ساکت میشه، البته که باید محکم و باایمان بگید.

        در پناه عشق جان باشید!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    عفت غضنفری گفته:
    مدت عضویت: 959 روز

    سلام خدمت استاد و مریم جون

    این فایل عالی رو الان گوش دادم و یکی از درونم فریاد زد بنویس موضوع خونه خریدن مون هست پارسال همین موقع ها بود که چند ماهی میشد که خونمون رو گذاشته بودیم توی سایت دیوار تا فروش بره بازار فروش ملک هم کلا کسات بود و دریغ از یک مشتری

    یه دوستی دارم که اونم شرایط ما رو داشت و میخواست خونه اش رو بفروشه همیشه بهش میگفتم خدای من تو بدترین کساتی بازار برای من مشتری می‌فرسته من فقط از خودش خواستم و چه جوریش به من ربطی ندارد و خونه ای که دوست داریم بخریم رو هم پیدا کرده بودیم ولی هیچ مبلغی پس انداز نداشتیم که بزاریم روی پول خونمون

    در عرض یک هفته پنج تا مشتری اومد و خونه رو پسندیداند و ما در عرض یک شب خونه رو فروختیم و خونه جدید رو خریدیم یه خونه نو ساز کلید نخورده تمام تجهیزات داخلش رو از کناف زدن و شیر آلات و کابینت و کمد دیواری کاغذ دیواری همه به سلیقه خودمون زدیم مایی که پول نداشتیم خونه بخریم علاوه بر اینکه خونه رو خریدیم وسایل خونه هم نو کردیم از یخچال ساید تا سرویس خواب و…..

    وقتی بهش فکر میکنم میبینم فقط به خاطر اعتمادی بود که به خدا داشتیم و ایمان به قدرت خدا که خودش همه چیز رو به سادگی به ما میده و ما اصلاً نگران نبودیم و همه از این ریلکسی من و همسرم تعجب میکنن و اینها رو وخیلی چیزهای دیگه رو از لطف خدای مهربانم داریم

    خدایا شکرت ‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    محجوبه گفته:
    مدت عضویت: 2130 روز

    سلام استاد قشنگم سلام به شما که هر وقت اوضاعم سخت میشه فقط شنیدن صداتون مثل صدای پیامبر تو 4500 سال پیش برا مردم مومن دلگشا بوده، میمونه.

    دارم میرم پیشواز کلی وسیله جدید و نو که خریدم برا همون اشپزخونمو ریختم بیرون و دارم تمیز میکنم قدیمی ها رو جدا میکنم و میندازم دور تا جاباز بشه برا وسیله های جدید. همین طور داشتم قایل گوش میدادم هم این فایل و پشت سر فایل گربه چکمه پوش رو گوش دادم از صبح دوبار این فایل رو گوش دادم و اون فایل گربه چکمه پوش مهر تایید این فایل بود با اینکه یه بار دیگه هم گوشش داده بودم خوب متوجه نشدم ولی الان که گوشش کردم فهمیدم اون موقع نباید میفهمیدم الان موقع فهمیدنش بود.

    فایل که تموم شد نصف اشپزخونه رو تمیز کرده بودم نشستم رو صندلی استپ کردم یه نگاهی به اشپزخونه بزرگم انداختم به کابینتای سفید و قشنگ و نوش. انگار به چشمم دویاره جدید اومدن چشمم به زودپز برقیم افتاد مثل همونی که شما تو فایلای زندگی در بهشت چندبار توش غذا درست کردین و تو 10 دقیقه غذاهاتون اماده شد. اشک تو چشمام جمع شد سه سال پیش که من اون زودپز رو دیدم تا وقتی که خزیدم شاید یک سال و نیم طول کشید و چقدر اولش زوق داشتم و الان چقدر برام طبیعی شده بود. چقدر ارزوی داشتنشرو داشتم میگفتم اینو که بخرم راحت میرم طبیعتگردی و گردش و همن طور هم شد. این اشپزخونم یه فرش سه در چهار پهن کردم همه چیزش نوسازه خونه قبلیم قدیمی بود و چقدر ارزوی همچین اشپزخونه ای داشتم و چقدر زود برام طبیعی شد. چقدر وسیله برقی نو خریدم و کهنه هارو ریختم دور. خدایا من چه جوری شکرت رو به جا بیارم. الان که دارم وسیله هامو نگاه میکنم حتی اون قاشق چایخوریم برام ارزشمنده و من چقدر راحت ازشون گذر کردم. همیشه کارگر میگیرم تا کارامو انجام بده ولی ایندفعه یه چیزی درونم گفت خودت انجام بده چسبیدم به تمیزکاری و میبینم چقدر لذت بخشه چیزهاییکه یه روزی ارزوشونو داشتی تمیز کنی و بهشون عشق بورزی. انگار باهات حرف میزنن انگار ازت تشگر میکنن و میگن مرسی که هوامونو داری بهمون توجه میکنی و مارو از سمت خدا میدونی.

    خدایا شکرت به خاطر پلوپزم زودپزم تسترم و 10تا وسیله ای که نو و تازه ان. خدایا شکرت این هفته مبلا و میز نهارخوری قشنگم از بهترین برندکه سفارش داده بودم میرسه. داستان خریدن این مبلا هم خیلی جالب بود من چند ماه پیش به همسرم گفتم فلان مبل رو دیدم 200 تومن اونو میخلم گفت نه گرونه نمیخرم یکم باهاش به چالش خوردم ولی سریع خودمو جمع و جور کردم گفتم موقع اشکه برسه میخرم. دیگه رهاش کردم. دقیقا 40 روز پیش بود یک سفر یک روزه باهمسرم رفتیم. قبل از نهار یکهو همسرم صدام زد گفت بیا خدا برات درست کرد گفتم چی شده گفت اقای فلانیکه الان باهاشون اشناشدم مدیر فروش فلان برند مبله. رفتم با اون بنده خدا صحبت کردم کلی پرس و جو کردم بسیار ادم با شخصیت و مهربون بودن گفتن بیاین با 15 درصد تخفیف بهتون مبل میدم. خلاصههفته بعدش رفتیم هم یک دست مبل راحتیخوشگل و هم میزنهار خوری سفارش دادیم و باورم نمیشه تو 5 روزپروسه مبل خریدنم بسته شد اونم از بهترین برند. ولی چه کنم ذهن چموشه باز یادمون میشه این الطاف خدارو. خونه خریدنم وسیله خریدنم ماشین خریدنم تمام چیزهاییکه خریدم تمام سفرهاییکه رفتم جاهاییکه حتی فکرشو نمیکردم از همه مهمتر تغییر همسرم اونم خیلی راحت خیلی راحت با عشق طوریکه بدون اینکه فایل گوش بده هر روز بهتر میشه به قدری راحت اتفاق افتاد که نفهمیدم چی شد چه جوری شد اونم وقتیکه میگفتم الخیر فی ماوقع الخیر فی ماوقع. الان که دارم فکر میکنم مثل یک فیلم سینمایی همشون از جلو چشمم دارن مرور میشن. حیفکه مجال نیست تک به تکشون رو تعریف کنم.

    استاد قشنگم نمیدونم چه جوری ازتون سپاس گذار باشم اول از خدای خودم که شما رو دست پر نورش کرد و گذاشت وسط زندگیم و بعد از خودتون که ارزو میکنم همیشه و همیشهبهترینا نصیبتون بشه و همچنان بنده و نور چشم خدا بمونین و همیشه سالم و سعادتمند در کنار مریم جون باشین. دوستتون دارم با تشکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: