ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-15 05:22:082024-11-24 13:52:03ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام ربّ وهابم
سلام و درود فراوان به استاد عباسمنش عزیز و دوستان عزیز و ارزشمندم
استاد یه حالیم
نمیدونم انگار تازه دارم با خدا رفیق تر میشم
اینکه دارم میبینم که وقتی حالم خوبه و آرامش دارم هدایت ها و الهامات خدارو دریافت میکنم
اتفاقاً از جلسه پنجم قدم هشتم نسبت به کارم و هر چیزی که هیچ راه حل و راهکاری براش ندارم بیخیال تر شدم
بیخیالی از روی اینکه خیالم راحته که خدا داره کارها رو انجام میده چون خداست که قدرت داره
اون بالاترین قدرت جهانیان هستش
اون علم و آگاهیش نامحدوده
من هر روز اینارو دارم به خودم و خدا میگم که خدایا تویی که قدرت داری
تو هستی که در انجام دادن هر کاری توانایی
خدایا تو توانایی نامحدودی در انجام دادن هر کاری رو داری
خدیا تو بهتر از من نسبت به خواسته هام و خودِ من و تمام اون چیزی که میخوام آگاهی
چون تو هستی که منو خلق کردی و داری هدایتم میکنی
خدایا اصل شما هستی
اول و آخر دنیا شما هستی
خدایا اول و آخر زندگی من شما هستی
ظاهر و باطن هر چیزی در کل دنیا شما هستی
خدایا ظاهر و باطن هر چیزی توی زندگیم شما هستی
خدایا شما همه چیزی و فقط و فقط تو هستی که داری کارها رو برام در تمام جنبه های زندگیم انجام میدی
چون فقط تو میتونی
فقط شما هستی که توانایی هات بی نهایته
بخاطره اینکه شما بی نهایت هستی
خدایا همه چیز تویی
اگر الان توی زندگیم آرامش دارم فقط تو هستی که با وجود پر خیر و برکتت به من و زندگیم آرامش بخشیدی
اینا عین حقیقته
نه توی ادا و اصول
توی زندگیم دارم میبینم که چطور زمان هایی که احساسم خوبه به فرکانس خدا نزدیکتر میشم
دیروز داشتم با خدا با ربّ وهابم حرف میزدم که چقدر من عاشق هم صحبتی با خدای قدرتمند و عزیزم هستم
برگشتم به خدا گفتم خدایا این فلانی و فلانی نیستند که به من رزق و روزی مو میدن بلکه شما هستی که داری رزق و روزی منو هر روز و همیشه به من میدی بعد شب که شد یک آیه ای از سوره هود برام فرستاد که توی اون آیه خدا گفت:
وَمَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ (آیه 6 هود)
و هیچ جنبده ای در زمین نیست مگر اینکه روزیِ او برخداست، و [او] قرارگاه واقعی و جایگاه موقت آنان را می داند؛ همه در کتابی روشن ثبت است
دقیقاً شبش خدا این آیه رو به من نشون داد که در تایید همون حرفی بود که من چند ساعت قبلش داشتم به خودش می گفتم
اینکه خدایا تویی که داری به من پول میدی
تو هستی که داری آب و غذای منو میدی
بخاطره اینکه فقط شمایی که قدرت داری و منو خلق کردی و داری هدایتم میکنی
مگه میشه آدم با وجود یک همچین نیروی قدرتمندی که هر لحظه تاکید میکنم هر لحظه با ماست و داره کارها رو برامون انجام میده و هر چیزی که لازم باشه رو به ما میگه ، سختی بکیشیم!!!
اگر توی بعضی از چیزها مثل بخشی از کدنویسی هام سختی کشیدم فقط بخاطر اینکه من میخواستم با عقل پوک خودم اون مسئله ای رو که راه کارش رو نمیدونستم حل کنم
در حالیکه چطوره اینقدر راحت خدا بدون اینکه من کاری کنم مشتری برای من فرستاد!!
خب معلومه که توانایی هر کاری رو داره
هر کاری یعنی هر کارررررری
چیزهایی که حتی فکرشم نمیتونم کنم
یعنی واقعاً آدم با این خدا احساس بی نیازی بهش دست میده بخاطره اینکه اینقدر خدا نامحدوده که وقتی بهش فکر میکنم که همچین نیرویی داره با من زندگی میکنه ، دیگه احساس محدودیتی وجود نداره بابت همین هم هستش که جریان جهان ، جریان فراوانی و ثروت و سلامتی هستش
اگر هم توی یه زمان هایی در یک قسمت هایی از زندگیم سختی میکشم در اصل من دارم با افکار خودم در جهت مخالف این جریان روبه رشد و بهبود دائمی حرکت میکنم
استاد توی این فایل گفتش که ویژگی های خدارو هر روز برای خودتون بگید و تکرارش کنید
این چیزیه که خیلی وقته به من الهام شده بود که اینکارو کنم و من از همون موقع هر روز دارم به خودم و خدا میگم که خدایا تو چیزهایی رو میدونی که من نمیدونم
چون شما هستی که علم و آگاهیت نامحدوده
من هر چیزیم بدونم و انجام میدم شما هستی که با آگاهی های نامحدودت داری به من میگی وگرنه من که چیزی از خودم ندارم
بزرگترین افتخار من توی زندگیم اینه که خدا با اون قدرتی که داره و آگاهی نامحدودش داره تک تکِ چیزهایی که توی زندگیم هست رو انجام میده ، اینکه اگر چیزی رو نمیدونم یک منبعی از علم و آگاهی نامحدودی دارم که به من داره میگه هر چیزی رو که باید بدونم
چی از این خوشایند تر که من با بالاترین قدرت جهانیان در ارتباط هستم
من دیگه اصلاً احتیاجی به کسی ندارم
هر کسی هم وارد زندگیم میشه خداست که داره وارد زندگیم میکنه و تنها کسی که داره منو به سمت خواسته هام هدایتم میکنه فقط و فقط ربّ هدایتگرم هستش
خدایا
ربّ وهابم
با تمام وجودم می پرستمت و فقط و تنها فقط از خودت کمک میخوام چون فقط و تنها فقط شما هستی که توانایی نامحدود در انجام دادن هر کاری رو داری ، اون موقع دیگه همه چیز میشه لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
فقط کافیه لب تر کنم
تو همه کار کردی و تا الان هم و از این به بعدش هم همه کار میکنی
چون فقط لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِیهِنَّ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
وقتی صبحت از انجام کارها توسط خدا میشه
خیلی راضیم خیلی .
فک کن دنیایی پر از نعمت ولذت و خوشی
راحت باشی مثل یه پادشاه از نعمات استفادا کنی وحالت خوب باشه و راضی باشه
خشنود وخشنود .
اما واقعا زندگی همینطوره
انقدر غرق در زندگی بودم که یادم میره
کارهاراخدا انجام میده زور نزنم
اما من چی
فقط توی دوسال 4شغل متفاوت
انجام دادم .خودم همه کارو انجام میدم
خودم خودم خودم
بدون استفاده از هدایت خدا
مگ میشه
نتیجش چی شد جز زجر و از دست دادن تمام پول
و ازاین شاخه به این شاخه پریدن و سرکوب اطرافیان و کلی بدبختی دیگ
اصلا بدون خدا انجام دادن کارها زجر به تمام
چون ما باید بدونیم کننده کارها خداست
هماهنگ کننده خودشه
پیش بردن کارها خودشه
کارهارو اون برات انجام میده
اگ من ؟؟
اگه من تسلیم باشم
اگه من اجازه بهش بدم
اکه من بدونم که خدا میتونه برام انجام بده
اگه من فقط بندگی ارباب خودمو بکنم
اگه من فقط فقط باخودش عشق بازی کنم
اگه من در فرکانس خودش باشم
اگه من انتظار از بقیه که اونام مخلوق خدا هستن صفرکنم
اگ من این ورودی هارو به ذهنم بدم
که این میشه کنترل ذهن و
اگه من کنترل ذهن کنم دیگه جای برای آشغال
های بقیه نمیمونه
یا من خدا قدرت میدم یا به عوامل بیرونی
یا خدا یا دلار یا شغل یا هرورودی منفی دیگ
کار من ففط بندگی خدا
کار من فقط درست کردن باور هام درمورد خدا
درمورد اینکه نعمت ها و پول خود خداست
برای منه .من سلطان جهانشم مال منه
من فقط باور کنم تواین جهان سلطانم
پادشاهم .اون برام درحد پادشاه کارهارو انجام میده
چون قصدش از اومدن من به دنیا همینه
چون من و خدا یکی هستیم
اینکه استاد میگه عشقو حال من میکنم کارا خدا
این ینی درک قانون خدا .
اینکه خدا قدرت انجام کارها هر کاری داره
من باید فقط تقوا کنم .باورش کنم
باورش کنم به عنوان خدای هادی
به عنوان خدای مهربان .
به عنوان خدای قادر
به عنوان خدای قدرتمند
قدرتمندی که فقط یه قدرت هست اونم قدرت خدا
رابطه مو باخدا چجورساختم؟؟
خدابی که باید برای ارتباط باهاش سختی بکشم؟؟
خدایی که فقط شب قدر صدای منو میشنوه
خدای که منو ناپاک میدونه .
خدای که من برای صدا زدتش باید پاشم کیلومترهااون طرف تر تا توی حرم منو ایا بپذیره ایا نپذیره
تازه اگه جوراب وساق دست ومغنه وچادرم فراام باشه وگرنه اصلا راهم نمیدن
خدایی که باید پاشی از خونه بیرون.دنبال کلید مسجد باشی حالا نگران حرف مردم نباشی که ای وای نگن این زن چی میخاد تو مسجد
یا وای پاشم مسجد یه آب و جارو بزنم شاید خدا نگاهم کرد یادر نزری دادن کمک کنم
دنبال خدا بودن درقبل زندگی من خیلی سخت بود
خدای که فقط در مشهد یاجمکران یا مسجد محله
بود .خدایی که شاید تازه نماز منو قبول میکرد
خدایی که همش استرس اینا داشتم که ینی
وضوی من باطل نیست .ینی نمازم قبوله
ینی خدا قبول میکنه
خدایی که فقط تو محرم یادش بودیم
هیت و روضه
سالی 2بار خدا توی زندگی ما پر رنگ میشد
رمضان و محرم
کسی نگفت خدا هرلحظه باتو
کسی نگفت خودت باخدای خودت ارتباط برقرار کن اتفاقا گفتن بیا من بلدم .بیا من بهت بگم چیکار کن چیکار نکن تاشاید خدا قبولت کنه
چه ارتباطی با خداداشتم،
خدای سختی
خدای بی پول
خدای محدود
خدای پنهان ومرموز
خدای زشتی ها
خدای ساختگی ذهن مریض من بااون ورودی های بد گذشته من
که پای هر کسی مینشستم
یاارتباط من باخدا خدایی که استاد میگه
خدای وهاب
خدای قدرتمند
خدای قادر و توانا بخشنده خدایی که منو اشرف مخلوقاتش آفرید و مهر ارزشمندی منو زد
قبلا اصلا من ارزش نداشتم
من بدون واسطه باخدا اصلاااا
تازه باکلی احساس دلسوزی برای
زینب امام حسین و…..علی اصغرو…
روزهابه جهالت گذشت وخداراشکر هدایت شدم
به خدای که استاد میگه ،متفاوت ترین تعریف خدا
خداب که هرلحظه خواسته منو اجابت میکنه
منتظر ببینه من ایمان دارم که میشه که میتونه
تا دنیاشو بریزه پام
تاکارهارو برام انجام میده
تااسون بشم برای آسونی ها
حتی بدون انتخاب من نه شر برام خواست نه خیر
درسته پایه جهانش براساس خیره
و همیشع خیرخواهه منه ولی حق انتخاب من مقدم به خیر خدا .
چقدر ارزش برام قائله .چقدر دوستم داره
چقدر آزادآفرید منو
چقدر پزمنو به فرشته هاش داده خخخخ
دوستت دارم خدا
که هرکسی وارد فرکانس تو شد باباورکردن قدرتت
براش غوغامیکنی
هرکسی مفاومت کرد دربرابرتو،خودش باززد
تاج سلطنت وپادشاهی روسرش ندید
تاجی که تو گذاشتی برسرمون انوقت به انتخاب خودمون آسون میشیم برای سختی ها
واقعا زندگی همینطوره
دارم میسازم تنها قدرت جهان تو ذهنم
تنهاخدایی که منولایق آفرید
تنهاخدایی که روح خودشو درمن دمید
تنهاخدایی که زمام هستی من دستشه
تنها خدایی که کننده کارهاست
تنها خدایی که نه زمان براش هست نه مکان
نه زاییده شده نه بچه داره
تنهاخدایی که منتظربنده شه تا باهاش عشق بازی کنی
تابهش بگه چشم برات انجام میدم قربونت
تا جهانشوکه به پای من بریزه
بهم بگه تو فقط عشق کن ای عبد من
وهم من راضی وخشنودباشم وهم خدا
چون من باور میکنم خدای باچنین قدرت رو
خدای عشق
خدای که عاشق من
خدای که همه چی مسخر من کرد
خدای مهربان حدای که از پدرو مادر مهربان تره
خدایی که زمانی که هیچکس نبود اون پیشم بود کمکم کرد .خدای قدرتمندی که همه چیزخودشه.
همه چیز خودشه
دوستت دارم استاد .شما منوبااین خدا اشنا کردی .نمیدونم وقتی حضوری ببینمت چجوری تشکر کنم ازتون
ولی فک کنم انقدرگریه کنم که نتونم چیزی بگم
دوستت دارم از جتس خاص ای بنده خالص و خاص خدا
سلام به نسترن عزیز
چقدر حین خوندن کامنت شما احساس عجیبی داشتن
با نوشته های شما نمیدونستم گریه کنم یا بخندم به خودم و گذشتم
اره ازون حرم رفتنها و گریه کردن ها
و سختی کشیدن ها
تا حالا اینو بیاد نیاورده بودم که تو کامنت شما یادم اومد
ما حتی برای رسیدن به خدا هم میخاستم زجر بکشیم که مقرب تر بشیم
چرا واقعا؟؟؟؟
من بارهاپیاده رفتم مشهد
حالا بماند که تو مسیر اتقدر پاهام تاول میزد که راه رفتن تا یک ماه برامغیر ممکنمیشد
یعنی تو چند ساعت ابتدای راه دیگه کل پاهام میشد تاول
ولی من میگفتم خدایا شکرت که انقدر دارم زجر میکشم
با همونپاهای ناقص ، نیمه شب ها ، بقیه کاروان که خواب بودن میرفتم تو نور مهتاب ،راه میرفتم تو بیابون
میگفتم عین الحسن کجایی؟؟؟؟؟
خخخخخ
نمیدونم کجا یود که پیداش نکردم.
اشکمیریختم و بخاطر گناه های نگرده طلب عفو میکردم
خلاصه که خدا رو هم باید با زجر بدست میآوردیم
هر چه در مسیر بیشتر بیچاره میشدم خودم رو مقرب تر میدیدم نزد خدا
خدایا چه کردیم با خودمون
دقیقا به همون دلیل مثال شما
خدا تاج پادشاهی گذاشته رو سرت ولی تو درک نمیکنی اون تاج رو
میخای با سختی لایق بشی
واقعا خدارو شکر که حداقل یه کوچولو درک کردیم راه چیه چاه چیه
الله و اکبر ازین جهل
نسترن عزیز ممنون بخاطر کامنت زیبات
سلام دوست عزیز ممنون از پاسخت
هرچی تو زندگیم و زندکی خانواده میبینم فقط سختی کشیدن
ینی چیزی اسون به دست اوردن با من غریبس
خیلی دوست دارم این پاشنه آشیل من حل شه
در مورد سخت درک کردن خدا من هرچی بگم کم گفتم
قانع بودن و قانع زندگی کردن
زندگی علی گونه
زندگی با افطار یه نون وحزما
زندگی ساده زیستی امامان .
بگیر تااااا تاصبح مسجد زنده داری
تا اون نماز شبی که خیلی سخت بود برام اسم بردن چندین نام مومن و شب تاسو تا صبح موندن مسجد ونذری آش شیر صیحانه مسجد درست کردن
پاس پیاده رفتن روز اربیعین
تاااا قمه زدن
وگرسنگی وتشنگی بدون دلیل
روز رمضان که اصلا نمیدونستم چرا
واز چاه جمکران و رفتن به بعد 15 16ساعت به مشهد و تا خدا قبول
که منم هستم بعد همیشه مونده بودم چرا قبول نمیکنه
خیلی نکته زیبایی گفتی برای رسیدن به خدا باید زجرکشید
این زجر کشیدن تو خون من جای داره
ه چی به زندگیم نگاه میکنم
میبینم باید برای رسیدن به خواسته هام باید زجر بکشم
یادم رفته خدا منو چی افریده
من کجای این زندگی غرق شدم
خدایا کمکم کن بزرگترین پاشنه آشیلم به قدرت خودت حل شه
آمین
ممنون از تو دوست گرامی
سلام به استاد عباسنمش نازنینم و خانم شایسته ی خوش قلب و چشای تویی که داری این کامنت رو میخونی.
از خدا میخوام روی قلمم جاری بشه و کلام خودش رو بر ذهنم و انگشتانم جاری کنه.
کار کردنه دوره ی احساس لیاقت و گوش دادنه این فایل یک ترکیب جادویی هست که میتونه زندگی رو بر من آسون کنه.
به لطف و رحمت خدای واحد دوره ی احساس لیاقت رو تا چهار پنج روز دیگه یک دور کامل کارش میکنم و جلسات آخرین دوره رو دارم کار میکنم.
به خودم تعهد دادم که تا آخر امسال هر روز و هر روز روی این دوره کار کنم و امروز صبح که داشتم از محل کارم میومدم خونه داشتم به این فکر میکردم که یک برنامه ی ثابت روزانه برای خودم بریزم که تو این برنامه
1/ کار کردنه دوره ی احساس لیاقت و خوندن و نوشتن کامنت
2/شکرگزاری صبح و شب
3/نوشتن تغییرات و عملکرد روزانه
اینها جزو اصلی ترین برنامه ی ثابت روزانه ام در نظر گرفتم که در یک ماه آینده انجامشون بدم اما حقیقتش انگار این برنامه مثله یک پایان باز بود برام که نه این برنامه تغییر میکنه.
امروز بعد از دیدن و نکته برداری از این فایل الهی یه مقدار برنامه ام تغییر کرد.
استاد خودمونیم ها!
اما تو هم خیلی داری زور میزنی وقتی که حرف از خدا میزنی جلوی بغضت رو بگیری!!!
گریه کن گریه قشنگه
گریه سهمه دله تنگه!
قشششنگ تو 10 دقیقه ی اول فایل معلوم بود رو هوا بودی و از شمارده شمارده صحبت کردنت معلوم بود خودتم همزمان که داریزاین حرفهارو رو میزنی خودتم داری بهشون فکر میکنی!
عزییزه دلم!
بریم سراغ این فایل الهی.
راستش استاد بنظر من این فایل نیازه که به تنهایی خودش یک دوره بشه و مهمتر از این صحبت ها فکر نمیکنم باشه و حقه که چندین جلسه این فایل باز بشه و درموردش صحبت بشه و تبدیل به یک دوره ی بینظیر بشه.
منم مثله شما معتقدم که بهترین راه انتقال حرف،مثال زدنه .
برای همین من از زندگی شخصی خودم تا جایی که مجاز باشم میگم.
من تو روابطم با همسر سابقم حدودا 3 سال مشکل داشتم هر راهی که یک انسان فهمیده،انسان نادان،انسان آگاه و ناآگاه بتونه بره رو من رفتم تو این سه سال .
بعضی وقتها برای درست کردنه این رابطه، بعضی وقتا برای جدا شدن و خلاص شدن از این شرایط اما هر روز عاجز و عاجز تر شدم .
ده ها کامنت من نوشتم در رابطه با این مشکلم تو عقل کل و …
تا اینکه حدودا 4 ماه پیش که دوره ی مقدس احساس لیاقت رو شروع کردم متعهدانه کار کردن،به یک جسارت بسیار قوی رسیدم و به لطف آموزش های شما متوجه شدم ریشه مشکلم در روابطم بر میگرده که عدم احساس لیاقت. همزمان با کردنه این دوره با تمماااامه وجودم ،با تک تکه سلولهایم ک
گفتم خدایا مثله قضیه ی شغلم،من طرف خودمو انجام میدم و کارم رو به تو میسپارم و تو هم کارت رو انجام بده.
یادمه یه شب داشتم قدم میزدم و با خدا صحبت میکردم و گفتم ای درختها،ای برگ برگه درختان!ای ماه!
ای آسمان و آنچه که درون تو وجود داره!
ای زمین و آنچه در دل داری!
ای پرنده ای که در آسمان هستی!
شما بین من و خدای من شاهد باشید!
من کارم رو به خداوندی سپردم که ایمان دارم قدرت انجام هر کاری رو داره و اون درخواست من رو اجابت میکنه!
من ماهیانه 10 میلیون پول تو جیبی به ایشون میدادم و خدا بهم گفت بهش بگو از ماه آینده 5 میلیون بهت میدم!
گفتم انگار هواست نیست ها!
من میگم روابطم تو مسائل مالی رو پیش میکشی!
گفت تو نمیدانی و من میدانم!
کاری که بهت میگم رو انجام بده!
گفتم باشه.
به ایشون گفتم از ماه آینده من ماهیانه 5 میلیون بهت میدم، کمی بحث کرد و بعد از چند روز حرف رو جدی نگرفت و اما همزمان با کار گردنه دوره احساس لیاقت قدرت من بیشتر میشد و ایشون کم کم باورش شده بود که نه انگار خبراییه و شاید باورتون نشه!
همین کار باعث شد ایشون مهریهاش رو بزاره اجرا و یک سری مسائل دیگه پیش بیاد و کسب که میگفت جنازه ام رو هم نمیزارم از این خونه ببرن،خودش با پای خودش رفت و خداوند نگهداری باشه و به این سادگی مشکلی که من 3 ساااال زززجر کشیدم،زووور زدم،هرآنچه که جامعه و آدم ها و مشاور ها عقل سلیم میگفت رو انجام دادم اما رابطه بدتر و بدتر میشد.
و اما الآن!!!
به خدای واحد قسم در این مدت 3 ماه من حتی 5 ثانیه هم دغدغه و تنش های نابود کننده ی اون روزها رو نداشتم!!!و زندگی چیزی جز لذت و لذت و لذت نیست برام.
استاد من یه عذر خواهی بهت بدهکارم!
شما فرمودید تا پایان دوره ی احساس لیاقت ،تصمیم بزرگ مثله صلاح و ازدواج و …نگیرید!بخدا اینقدراین دوره قدی بود و من چنان با همه ی وجودم کار کردم که حتی به جلسه چهارم هم نکشید که ایشون خودش رفت
به منچه
میخوام حرفای قشنگ بزنم
به قول گوگوش
از اون حرفا میدونم
از اون حرفا که میدونی…
شما میگید آرامش داشتن باعث میشه کارها راحت انجام بشه و این آرامش از ایمان به خداوند میاد.
استاد به قوله یکی از دوستانم خدا خیییلی با ادبه!
خدا خیلی با شخصیته!
خداوند بقدری تو زندگیمون دخالت میکنه که ما لهش اجازه ی ورود بدیم
خداوند با اینکه آفریننده ی ماست اما تا مممنن بهش اجازه ی ورود ندم وارد مسائل شخصیم نمیشه!
یعنی خداوند بقدری وارد زندگیمون میشه که ما بهش اجازه میدیم
تا جایی وارد خونه زندگیزندگیمون میشه که ما در رو بروش باز کنیم!
و جالب اینجاست خداوند از همان لحظه ای که ما بهش اجازه ی ورود میدیم دست به کار میشه و زندگی مارو سرو سامان میده
یعنی مثله پست نیست که باید چشم به در بمونیم تا بیاد
خداوند در همان لحظه شورع میکنه به درست کردنه کار ها البته اینم هست که ما بعضی وقتها پشت صحنه ی کار های خواند رو نمیبینیم مثله همون درخواستی که من از خدا داشتم و ایشون اصلا یه حرفی بهم زد که من فکرشم نمیکردم اون مسیر من رو به خواسته ام برسونه!
من کی میشه که به خداوند ایمان بیارم و کارهام رو بهش بسپارم!؟
زمانی که شناخت واقعی از ذات و قدرتش داشته باشم.
من وقتی میرم دندانپزشکی با اینکه داره لثه ام رو پاره میکنه،دارم درد میکشم زیر دستش،داره از دهنم خون میاد،داره با مته روی مغز یرم میده اما خیالم راحته که ایشون داره مشکلم رو حل نمیکنه و نهایت صبر و تحمل رو دارم تو اون شرایط سخت!
چرا!؟
چون با دیدنه چراغ های لوکس مطبش،صندلی هلی باکلاس تو سالن و لباس های یک دست منشی ها،لفظ قلم صحبت کردنه منشی ها،و کلی تجهیزات عجیب و اون شیلنگ ها و…ایمان میارم که ایشون حرفه ایه و بهش باور دارم.
اما حالا شما بیا تجهیزات اون دندانپزشک رک مقایسه کن با تجهیزات خداوندی که هر آنچه که در آسمان و زمین است رو درست کرده!
شما دقت کن اون دندانپزشک تجهیزات رو خریده!
اما اون خداهه اون تجهیزات خودش رو آفریده!
مثله درخت!
مثله دریا!
مثله شن های کویر ها!
مثله ماه!
که خدا تو قرآن میگه ماه را چراغی در آسمان قرار دادیم
یا میگه ستارگان را زینت آسمان قرار دادیم
خوب!!!
برای اینکه به ایمان برسیم ایمانی که نتیجه اش آرامشه ما باید در وحله اول به شناخت خدا برسیم!
من تا به شناخت خدا نرسم که نمیتونم وقتی صاحب خونه ام میگه خونه رو خالی کن آرامش داشتن باشم!!!
حالا چجوری به شناخت خدا برسم!؟
1/با فکر کردن به معانی اسم هایش!
مثلا خداوند تو قرآن خودش رو کریم معرفی کرده!
یعنی بخشنده!!!!
خودش رو خالق معرفی کرده!
یعنی خلق کننده!
آقا وقتی میگه خالق معنی فقط این نیست که
کوه و دره و انسان رو آفریده ها!
یعنی هر لحظه خالقه!
خداوند این نیست که چند میلیون سال پیش یک سری چیزا هارو خلق کرد و تمام!
نه!
خالق یعنی اینکه وقتی تو درخواستی داری ،شرایطی خلق میکنه که تو به خواسته ات برسی وگرنه اون نعمت و اون خواسته هه وجود داره!
پس شد اسماء خدا
2/فکر کردن به داستانهای قرآنی
باز خداوند شخصیت و خصوصیات ذاتی خودش رو تو داستانهای قرآن ثابت میکنه برای همین میگه که این داستانها برای پند و عبرت شماست
معمولا شما برو داستان حضرت موسی رو بخون که میره پیشه فرعون فرعونی که یکی از سربازانش به دسته حضرت موسی کشته میشه و به فرعون میگه آقا جان تو مسیرت اشتباهه تو خدا نیستی و…
یه لحظه بیا عقب وایسا و از دود به داستان نگاه کن!
تو چند هزار سال پیش نه حقوق بشری بود نه منطقی بود،نه محاکمه ای بود،نه کمپین حمایت از موسی بود،نه موسی اصلا لشکر و پیروانی داشت،نه فرعون عقل درست و حسابی داشت!
اگه فرعون میزد موسی رو میکشت چی توش بود!
مگه کسی بود که فرعون ازش بترسه!
مگه کسی بود که فرعون رو بازخواست کنه!
نه !!!
شما تصور کن به صورت کاملا ناخواسته و طبق حادثه تصادف کنی و یکی رو بکشی!
جرأت میکنی از شهر اون خانواده رد بشی!!!
حالا ببین چچچه ایمانی تو قلل حضرت موسی بود که میره رودر روی فرعون میگه تو خدا نیستی!!!
و نتیجه چی میشه!!!
فرداش فرعون ناااابود میشه و موسی با یک عصای خالی تاج و تخت و همه ی هستی حضرت موسی رو از بین میبره!!!!
این داستان چی رو میرسونه!!!
اثبات آیه ی قرآن که میگه
دست خدا بالاترین دست هاست
حالا یه کم بیا عقب تر قبل از اینکه حضرت موسی بره پیش فرعون برو مکالمه ی بین خدا و حضرت موسی رو بخون!!!
خدا بهش میگه برو پیشه فرعون و بهش بگو که مسیرت اشتباهه،حضرت موسی میگه من یکی از اونها کشتم!!!
خدا میگه”
ما میبینیم و میشنویم!!!!!
یعنی این داستانهای قرآن فکردن بهشون باعث میشه ما ذات و خصوصیت خداوند رو بهتر بشناسیم!
وقتی حضرت علی میره تو رخت خواب پیامبر میخوابه و 40 نفر از طوایف مختلف میان که پیامبر رو بکشن،میبینن حضرت علی خوابه و ایشون رو نمیکشن، این چی و میرسونه!
اینکه علی اینقدر به خدا ایمان داشت که حتی اگر من دراز کشیده باشم،40 مرد جنگجوی عرب با شمشیر نمیتونن به من آسیب برسونن اگه خدا نخواد و بری سراغ قرآن خدا خودش رو حفیظ(محافظ)معرفی کرده(البته این تو قرآن نیست بحثه ایمانه)
3/ راه بعدی شناخت خداوند اتفاقات و مسائلی هست که تو زندگی شخصیمون میوفته!!!
مثلا من خودم یه مدته وقتی میرم محل کار در نزدیک ترین جاهای ممکن جای پارکینگ میاد!در صورتی که این قضیه برای خیلی ها یک معضله!
و بییییینهایت اتفاقات مختلف که بارها و بارها تو کامنتهام نوشتم!
بنظر من اینکه ما به سختی به خواسته هامون برسیم یک باور شده که ما هر چقدر با سخی بیشتر به خواسته هامون برسیم ارزشمند تریم!
برای همین یک معتاد که تا نابودی و تهه خط رفتخ و دوباره برگشتم و موفق سده خیلی بیشترمورد توجه و تحسین دیگران قرار میگیره تا یک شخصی که حتی یه نخ سیگار نکشید و موفق شد!
برای همینه که یکی که یتیم هست و به ثروت میرسه خیلی بیشتر مورد تحسین قرار میگیره تا کسی پدر مادر داره و مخترع هست!!!
و این ماه هستیم که با ایجاد شخصیت و ذات خداوند و خصوصیات خداوند در ذهنمون میتونیم به ایمان برسیم و در هر شرایطی احساس آرامش داشتن باشیم
بچه ها میدونین قلبتون کجاست!
دست بزارید روش!
با قلبم دوستون دارم
شب تاریک و سنگستان و من مست
قدح از دست من افتاد و نشکست
نگهدارنده اش نیکو نگه داشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست
به نام خداوند احساس پاک، همان که افریده ما را ز خاک
سلام ابراهیم عزیز
چقدر کامنت شما من رو به فکر فرو برد..
من روزی که سر به سجده بردم و از خدا خواستم که هدایتم کنه فرداش رابطم به طور غیر منتظره ای فروپاشید و شوک عجیبی به من وارد شد
الان که بهش فکر میکنم میبینم چقدر خدا دوستم داشته و چقدر هوامو داشته
وجود اون ادم باعث خیلی از درگیری های ذهنی من شده بود و الان که نیست متوجه ارامش روح و روانم شدم
بعد از اون شبی که اون ادم رفت روزای اول خیلی با خودم درگیر بودم
ولی الان تمرکزم روی خودمه، به خودم عشق میورزم، متوجه این شدم که من واقعا لایق بهترینام، ورزشمو دوباره شروع کردم، دوباره تمرکزمو تونستم بزارم روی هدفم و کارم بدون هیچ دغدغه فکری
و واقعا اره مثال بارزش همان دندانپزشکی میشه که شما عرض کردین
من خودم اولش ازش گله کردم ولی الان متوجه شدم که چقدررررر عاشقونه حمایتم کرده
وقتی از خداوند درخواست میکنی از راه هایی که حتی فکرش هم نمیکنی در ها رو رو برات باز میکنه و هدایتت میکنه
درست همونجایی که فکر میکنی حواسش نیست در های رحمت و برکت رو به رویت باز میکنه
لبتان پرخنده و دلهایتان آکنده از مهر .
در پناه رب .
به نام خدا
سلام به شما برادر بزرگوار آقا ابراهیم
ممنونم که اینقدر قشنگ برامون نوشتین
اون جملاتتون که
خدا خیلی با ادبه
خیلی با شخصیته
ما به خداوند اجازه ورود ب زندگیمون رو میدیم
این جملات خیلی قشنگ بودن
خیلی احساس خوبی ب من دادن
اصن جمله استاد که میگه دستان خدارو بازبذاریم تا هدایتمون کنه رو خیلی قشنگ با این جملات شما درک کردم
ان شاءالله همیشه چرخ زندگیتون روان باشه
درود و نور بر آقا ابراهیم عزیز
امیدوارم همینطور که با خوندن کامنتتون حال دل ما عالیتر شد حال دل شما هم هر روز بهتر از دیروز باشه
چه مثال قشنگی زدین برای اعتماد بی قید وشرط داشتن به الله، مثال خوابیدن علی در جای پیامبر با خیال راحت بدون اینکه از شمشیرهای برهنه بالا سرش لحظه ای بترسه و بخواد جا بزنه . ایمان واقعی به وجود خالق همینه دقیقا..
تو کامنت آقا سیاوش یه مطلبی رو خوندم که باعث شد یهو خدا قفل مغزمو باز کنه و اول هفته مو جور دیگه ای شروع کنم. مطلبی که انگار بارها بارها شنیده بودم و فکر میکردم بلدم و ازش رد میشدم انگار تازه رفت نشست تو جونم. حالا مطلب چی بود؟
من تو ستاره قطبیم نوشتم خدایا ترمزهایی که تو رسیدن به خواسته هام دارم چه مالی، روابط ،مهاجرت و… بهم نشون بده و هدایتم کن به باور درست عملکرد درست من هیچی نمیدونم و تو عقل کل جهانی تو خالقی بهم بگو ….
که هدایت شدم به کامنت آقا سیاوش
درباره فرق تجسم و توهم و رسیدن به خواسته نوشته بودن یعنی وقتی تجسم میکنی بعد نگران دریافتش هستی باهاش هم فرکانس نشدی تجسم یعنی اول تو ذهنت خلقش کن باور کن رسیدی بهش و تماااام حالا حس و حالت بعد رسیدن به خواسته چطوریه؟ شاد هستی قلبت بازه تجسم میکنی به این حال برسی
وقتی تجسم میکنی باید سریع دریافت کنی یعنی طوری باورش کنی که انگار رسیدی اینطوری باهاش همفرکانس میشی هم مدار میشی دریافت میکنی
و کلی توضیحات داده بودن .
من تجسمم قویه ولی جدیدا حس میکردم کار نمیکنه برام و خراب شده
امروز بیدار شدم علاوه بر گوش دادن به فایل و کامنت خوندن تصمیم گرفتم طوری شاد باشم و برقصم گویی خواسته م تو دستامه. من منتظر نتیجه آزمون و مدرک زبان
هستم که بفرستم برای کارفرما و همچنین منتظر ایمیل کارفرما که قرارداد بفرسته برام و من با مدرک و قرارداد برم سفارت برا گرفتن ویزا .. کنترل ذهن دارمااا ولی دروغ نگم ته ذهنم نگران هم هستم . خیلی تجسمش کردم تو حالت آلفا هم نتیجه امتحانم با نمره عالی هم ایمیل قرارداد کار حتی با جملات آلمانی همه رو چندین بار تجسم کردم و البته قبلش تلاش هم کردم قدم برداشتم
امروز برای اولین بار از صبح که بیدار شدم گفتم بببین سارا مگه خدا توانا و بینا و آگاه به خواسته تو نیست،؟
مگه تلاشهایی که کردی توکلی که کردی رو نمیبینه؟ مگه خودشو اینطوری معرفی نکرده که من اجابت میکنم هر کسی که مرا بخواند و درخواستی داشته باشد و سریع الاجایه نیست برات وقتی واقعا باورش کنی مثله استاد مثل تمام مخلوقات موحد
پس حله دخترررر .با خودم قرار گذاشتم از امروز تا آخر هفته طوری رفتار کنم که انگار خواسته مو دریافت کردم . البته ذهنم طوری رفتار کنه دیگه منتظر نباشه نگران نباشه چون وقتی داریش که نگران نیستی دختر فقط از شادی همه جا شیرینی پخش میکنی میزنی میرقصی که خدایا ویزام اومد راهی شدم به سرزمین جدید برای خلق تجربه های بهشتی بیشتر
خلاصه صبح بعد کلاسم یه آهنگ گذاشتم و تو ذهنم خودمو وسط کلاس بین زبان آموزها تو آلمان تصور کردم و حتی بعدش یه مهمونی تصور کردم که دوستای آلمانیمو دعوت کردم میرقصیم و شادیم انقدر تجسم و تصورش قشنگ بود دلم نمیخواست تمومش کنم و برم بانک دنبال کارام و به خودم گفتم حالا شد حالا درست انجام دادی!
بعد رفتم بانک اولش تا نوبتم شه همین فایل رو پلی کردم بعد دیدم واقعا دلم ادامه تجسم صبح رو میخواد تو آلمان بین دوستای آلمانیم و شاگردایی که الان آلمان باهام کلاس دارن و دوستای عزیزم هستن. رو دعوت کردم اشتوتگارت خونه م و میرقصیم و جشن گرفتیم باهم . فایل رو قطع کردم آهنگ گذاشتم خلاصه قر ریز سر و گردنم میومدم حالا خوبه کارمندای بانک دیده باشن فکر میکنن خلم
ولی ارتعاش شادی و حال خوب بالاترین ارتعاشه من امروز با سلول سلول بدنم حسش کردم و میخوام تا یکهفته ادامه بدم و تو حس و حال تجسم و باور دریافت خواسته م بمونم
بعد از نتایجم براتون بنویسم.
و برم سراغ خواسته های دیگه م
در حال حاضر یکی از بزرگترین خواسته هم مهاجرت آسونه که البته دریافتش کردم
در مورد احساس لیاقت هم بهتون بگم وقتی کسی هم مدار نباشه میره دور میشه از آدم و حتی تا آخر دوره لیاقت نمیمونه فرق نداره پارتنر باشه دوست باشه فامیل باشه میره
منم جلسات اول لیاقت که بودم دوستی که برام خیلی خیلی عزیز بود و تو قلبم جا داشت تو ذهنم خونه کرده بود بعد 20 سال به راحتی از قلب و ذهن پرت شد بیرون. و من مقاومت نکردم و جالبه خیلی راحت پذیرفتم چون تفاوت هامون زیاد بود دیدگاه هامون مخالف هم بود واقعا جریان مدارها درسته
از کامنت تون خیلی یادگرفتم
زندگی تون و راهتون پر نور تا همیشه
ب نام الله هدایتگرم
سلاااام ب سارای نازنینِ خداوند و خانوم معلم آلمانیمون
سلاااام ب همگی
سلام ب استاد جان بی نظیرم و عزیزدلشون
سارااای زیبای من ممنونم بابت کامنت پرانرژیت
چقدر حالم خوب شد
انشاالله ب لطف الله زودتر مهاجرت میکنی و میری و هزاران برابر نسبت ب الان رشد میکنی
نمیدونی اسم مهاجرت آوردی قلبم داشت از جاش درمیومد چون منم یکی از خواسته هام همینه
البته ک اولش خواستم از مشهد برم تهران و بعدم عمان ، اما از اونجایی ک باورهامو درست نکرده بودم و سر همه چی ب جای هدایت خداوند ب حرف بقیه گوش میدم ، یکی از عزیزان نزدیکم بهم گفت یاسمن تو مشهد چی داری ک حالا بخوای بری تهران، و منم کل انگیزمو از دست دادم و واسش تلاش نکردم ک باورهای مناسب بسازم
و دقیقا امروز وسط نماز خدا هدایتم کرد ، بهش گفتم چرا من حرف فلانی رو قبول میکنم ؟! گفت چون خودتو باور نداری ، گفت چون ب خودت و حرفت و تصمیمت احترام نمیزاری
الله اکبر ، وسط نماز دلم میخواس فریاد بزنم بگم خدایااااااا تو دیگه کی هستی؟؟!!
بعد نماز بیشتر فکر کردم و شروع کردیم منو خدا ب سوال و جواب تا من بیشتر خودمو بشناسم
خدا گفت چند بار خودت تنهایی رفتی سفر ؟ چند بار تنهایی رفتی کافه ؟؟ چند بار تنهایی رفتی رستوران مورد علاقت؟
از اون بدتر
چند بار تنهایی رفتی خرید با سلیقه خودت لباس خریدی و نگران قضاوت دیگران نبودی؟!
سرمو انداختم پایین و سکوت کردم ، چون حرف حق جواب نداشت
خدا چونمو گرفت و صورتمو آورد بالا ، گفت ناراحت نباش ، اینارو نگفتم ناراحتت کنم ، اینارو گفتم تا بقیه راهو بدونی باید چیکار کنی… بدونی باید از کجا شروع کنی، گفت اگه میخوای مهاجرت کنی فعلا از این قدم ها شروع کن ، قدم های بعدی رو خودم بهت میگم نگران نباش
دوباره ک بهش نگاه کردم انگار حس تردید رو از چشمام خوند ، پرسید چیه شک داری؟ وقتی سکوت کردم گفت : همین امروز صبح وقتی ازم خواستی تورو آسون کنم برای آسونی ها منم گفتم چشم بنده عزیز من
گفت چ زود یادت رفت ، همین امروز موقع فاکتور جمع کردن کمکت نکردم؟ اون اقلامی ک همیشه پیداشون نمیکردی امروز با یک سر برگردوندن و بدون اینکه دنبالشون بگردی هدایتت نکردم ک ببینیشون؟؟!!!
وقتی چشمام ب نشانه تایید برق زد یهو یه لبخند پهن زد گفت هدایت من همینقدر ساده و راحته ، پیچیده نیست ، فقط باید خودت بخوای تا هدایتت کنم
اون لحظه با خوشحالی گفتم هوووورررااااا دیگه نگران هیچی نمیشم ، خدا دوباره یه لبخند زد و گفت : من تورو انسان آفریدم ، بهت موهبت فراموشی و نسیان دادم تا تو حال بد نمونی ، اگه میخوای حال خوبتو هر روز تکرار کنی و لذت ببری باید هر روز حتی کوچکترین خواستتو بگی من واست انجام بدم و طبق قوانین جهان پیش بری و دائم سپاسگزار باشی
سارای عزیزم مهاجرت واقعا شجاعت میخواد … بهت تبریک میگم ک واقعا متوکل و یکتاپرستی
هزاران بار هم از شما هم آقا ابراهیم ممنونم بابت کامنت فوق العادتون
استاااااد جانم ممنونتونم بابت تک تک فایل هاتون ک پر آگاهی و حس خوبه و باعث درک بهتر دوره ها میشه
خداجونم شکرت بابت اینکه هدایتم کردی
از خودم هم ممنونم ک در فرکانس عالی بودم ک ب این فایل هدایت شدم
خدایا شکرت بابت روز پربرکت و پرانرژی ک گذروندم
عااااشقتونم
تا درودی دیگر بدروووود️
سلام به روی ماهت یاسمن عزیزم
میدونی الان کجا نشستم و دارم برات کامنت مینویسم؟؟ کوه داراباد
دیروز و امروز تهران بارندگی بود و هوا عجیب آدمو مست میکرد دیروز غروب رفتم پارک پیاده روی زیر بارون تنهای تنها مه توی هوا ، رنگهای دیوونه کننده برگها و طبیعت پاییز یه حال عجیبی داشتم من تقریبا هر روز غروب تنها میرم پیاده روی . امروز به سرم زد بعد کلاسم برم کوه داراباد . خلاصه لباس پوشیدم و بازم تنها اومدم کوه البته وسطهای راه تاریک شد و من کافه فرامرز نشستم نه بخاطر ترسها بلکه دوست داشتم بشینم و خلوت کنم با خودم، کوه خلوته خلوت جات خالی تا نشستم روی تخت ایستگاه فرامز، اومدم تو سایت دیدم برام کامنت گذاشتی خوندم لذت بردم
بعد دیدم حرفهایی که خدا بهت زده درست به منم دو سال پیش زد.
من خیلی وقته دنبال مهاجرتم تا بهش فکر میکردم قلبم پر نگرانی میشد . یه روز یکی از دوستام که خیلی برام رفیقه و عزیزه و از بچه های سایته و تو سایت باهم تو قدم 3 آشنا شدیم بهم گفت سارا تو تنهایی تا پارک پیاده روی نمیری تا کوه که انقدر عاشقشی نمیری دنبال آدم میگردی باهات بیاد تا حالا بدون خانواده سفر نکردی پس چطوری میخوای بری اروپا؟؟
از همین جا شروع کن من اولش مقاومت کردم کلی بهونه چیدم ولی مثله همیشه تسلیم شدم . اول رفتم دربند تله سیژ سوار شدم دوران کرونا بود پاییز بود میخواستم تنها برم ولی یهو پسرم هم گفت منم میام البته 10_ 11 سالش بود اونموقع
باهم رفتیم وقتی سوار تله سیژ شدیم (اگه اسمشو درست گفته باشم همونی که اطرافش حفاظ نداره و رو هوایی کلا) از ترس حتی مژه هم نمیزدم خودمو سفت کردم زل زدم تو چشمهای پسرم . اون بهم میخندید ولی خیلی خوش گذشت بعدش انگار یه درجه اعتماد بنفسم بالاتر رفت، بعد شروع کردم تنها کوه رفتن بینظیر بود کلی تجربه جدید، اولش پدرو مادرم نگران بودن غر میزدن آخه کی تنها میری کوه، اگه پرت شی ، سگ بیفته دنبالت چیکار کنی
من برام خنده دار بود، یادمه یکبار تو فروردین رفتم کوه یهو زد به سرم از بیراهه برم دیدم یکجا هیچکی تو کوه نیست منم و من . بعد راه یهو بسته شد چاره ای نداشتم صخره نوردی کنم دونه دونه سنگها رو بادستم امتحان میکردم و هین بز کوهی بالا میرفتم و اصلا پایین رو نگاه نمیکردم سقوط مساوی بود با قطع نخاع خخخخ
خداروشکر رد کردم بعد هموار شد تا رسیدم به سربالایی بعلت بارندگی خاک لیز بود داشتم بوته ها رو میگرفتم و بالا میرفتم یهو موبایلم از تو جیبم پرت شد قل خورد و قل خورد فقط یادم اومد اگه کنترل نکنم ذهنمو هم خودم پرت میشم هم عمرا گوشی پیدا شه نشستم آروم آروم خودمو لیز دادم پایین بخدا گفتم من گوشی مو نمیبینم لطفا منو هدایت کن سمتش همون جا که نشسته بودم یهو بهم گفت سارا حرکت اضافه نکن سمت چپ رو نگاه کن برگشتم دیدم گوشی فقط یه سنگریزه کوچیک نگهش داشته اگه یه حرکت اضافه میزدم پرت میشد تو رودخونه. با نوک انگشتم آروم بدون حرکت دستمو دراز کردم گوشی رو برداشتم سالم سالم بود کلی قل خورده بود و یه سنگریزه نگهش داشته بود. …
خلاصه بازم رفتم تو دل ترسهام سفرهای داخلی رفتم شمال، کویر ، استانبول….
خلاصه برو تو دل ترسهات تنهایی برو هرجایی که دوست داری با کافه رفتن شروع کن پیاده روی سفر کوتاه حتی با تور یا دوستات
فقط شروع کن بعد مهاجرت برای ذهنت عادی میشه
دوست دارم برات بهترین ها رو میخوام
زندگیت نور علی نور باشه
سلام مجدد یاسمن عزیز
یهو یه چیزی به ذهنم رسید گفتم بهت بگم شاید این حرف برای تو باشه
دلیل اینکه اول میخوای به تهران مهاجرت کنی بعد عمان چیه؟ جواب سوالم رو فکر کن و به خودت بده
آیا چون استاد اول رفت تهران بعد آمریکا؟
هرکسی راه متفاوتی تو زندگی داره
چندتا از شاگردهای من الان ساکن المان هستن و باهم کلاس داریم اینا یکیشون از اردبیل مهاجرت کرد ترکیه یکسال بمدت سه سال دانمارک تو یه دانشگاه کار میکرد و مجدد مهاجرت کرده 7 ماه قبل به آلمان و اقامتش رو بگیره میره امریکا.
یکی دیگه از بناب مستقیم مهاجرت کرد آلمان و اقامت هم گرفت
شاگرد جدیدم هم که دوماه رسیده آلمان از تبریز رفت ترکیه بمدت سه سال الانم دوماهه آلمانه و بعد کمتر از دوسال که اقامت بگیره برنامه ش امریکاس هیچکدوم اول به تهران مهاجرت نکردن
اینا رو برات مثال زدم که بدونی حتما لازم نیس اول بری تهران که جور شه بری عمان
اگر بری تو دل ترسهات ، و همونی که خدا بهت الهام کرد تنها سفر کن تنها بیرون برو تنها خرید برو بعد برای ذهنت عادی میشه ترس میریزه
و مستقیم جور میشه از مشهد بری کشوری که دوست داری زندگی کنی
ولی براش قدم بردار زبانت رو تقویت کن ببین چه مسیری برای تو بهترین مسیر مهاجرت هست هدایت میشی
بعد از ارسال کامنت اول ، برای شما این به من الهام شد برای همین مجدد برات نوشتم
مطمینم به همه خواسته هات میرسی با هدایت الله
چون در مسیر درستی قدم برداشتی
زندگیت پر از نور باشه
تا بعد
سلاااام سارای عزیزم
ازت هزااااران بار ممنونم بابت اینکه با چشمای زیبات کامنت منو خوندی و با دستان توانمندت آنچه خداوند هدایت کرده بود نوشتی
سارا جانم بله حرفت کاملا درسته ، تهران ب خاطر اینکه استاد رفتن تهران و بعد آمریکا نیست
اول اینکه من خیییلی هنوز ترس دارم از تنها بودن ، و اینکه همیشه میشینم در مورد اهدافم هنوز هیچ قدمی بر نداشتم با بقیه صحبت میکنم و بقیه هم ب ترسهام و باورهای محدود کنندم اضافه میکنن
و این باور محدود کننده ک یاسمن تو هنوز پول بلیط رفتنت تا کشور مورد نظر رو نداری
یادمه خواهرم گفت تو اینجا ب هیچی نرسیدی چطور میخوای بری خارج کشور
سارا جون من خیلی دوس دارم مهاجرت کنم
اما نمیدونم کجا و چطوری و حتی اونجا چ کاری قراره انجام بدم
برای همین نشستم و روی زبانم کار میکنم و از خدا میخوام در زمان مناسب منو ب مکان مناسب هدایت کنه و سعی میکنم زیاد با کسی صحبت نکنم در مورد مهاجرت
ولی ب قول شما فعلا از همین خرید تنهایی ، تصمیمات تنهایی باید شروع کنم
سارا جونم نمیدونی چقدر خوشحال شدم ک بهم در این راه کمک کردی و اینکه ذهنمو باز کردی ک ب جای تمرکز ب رفتن تهران تمرکز بزارم روی کار کردن خودم
عااااشقتم عزیزدلم
خداروهزاران مرتبه شکر با کلام شما هدایتم کرد
سلام داداش ابراهیم
میدونی قلبت کجاست
دست بزار روش
با قلبم دوست دارم…
خیلی خیلی از اینهمه آرامشی که در کامنتت نوشتی ممنونم و حظ کردم و لذت بردم .
مخصوصا جمله دست خدای بالای دستهاست .
بارها بارها خدای عزیز مهربان قدرتمند حفیظ بودنش رو به من نشون داده ولی من انسان فراموشکار فورگت می کنم و باز زمانهایی پیش میاد که میگم خدا جونم دستمو بگیر بلندم کن من کم آوردم وباز اون مثل مهربونترین عاشق دنیا دستمو میگیره و بلندم میکنه .
خیلی لذت بردم از کلماتی که نوشتی . خیلی سیراب شدم . خیلی ممنونم ازت . خیلی برقرار باشی و همیشه اینقدر زیبا بنویسی .
و دست خدا بالای دستهاست .
امروز که داشتم بعد از تایم کاری در یک هوای بینظیر پاییزی با برگ ریزونای پاییزی و عشق بازی با آسمون و درخت و خالقشون و صدای استاد جانم لذت میبردم و پیاده روی کردم برای هزارمین بار حس کردم لمس کردم فهمیدم که خدا عاشق منه و اینهمه زیبایی رو برای من خلق کرده پس من چه غافلم اگه لذت نبرم .
خدای من خیلی دوست دارم و ابراهیم عزیز رو به خودت سپردم.
همیشه شاد و سلامت باشی دوست عزیزم
سلام ب ابراهیم یکتاپرست
چقد این روزها شبیه اسمتون شدین
چقد لذت میبرم از کامنتای سرشار از آرامش و آگاهی نابتون
سپاسگزار خداوندم ک منو هدایت کرد ب این مسیر و این آگاهی ها
سپاسگزارم بخاطر وجود ارزشمندتان
ب محض اینکه کامنتتون و شروع کردم ب خوندن
تمام وجودم لبریز از آرامش و حس ناب الهی شد
چقد مثال های قشنگ و بجایی زدین
مثال خوابیدن حضرت علی ب جای پیامبر
مثال حضرت موسی
مثال خودتون و اینکه الهامی ک دریافت میکنیم اصلا منطقی نیست
وقتی ک عمل میکنی تازه متوجه پلن خدا میشی
الهی صدهزار مرتبه شکرت بخاطر آگاهی های این فایل چقد ارزشمند و فوق العاده اس
خدایا خودت ظرف وجودم و بزرگتر کن تا درک کنم این آگاهی ها رو
تا درعمل ازش استفاده کنم
سپاسگزارم ابراهیم عزیز بابت حس فوق العاده ای ک بهم منتقل کردین
براتون بهترینها رو میخوام از الله یکتا
شاد وموفق باشید
سلام و درود ابراهیم جان
خدا رو صد هزار مرتبه شکر و الهی که حال دلت عالی عالی عالی و قلبت در آرامش باشه.
خدا رو هزاران بار شاکرم بخاطر نتایجت.
بینهایت ازت متشکرم و تحسینت میکنم بخاطر این کامنت فوق العاده ارزشمندت.
از بس نامبرده در حال سیر کردن توی اعماق آسمون و فضا و کهکشان هاست (به حدی که خودم حس میکنم خل شدم) وقتی به جملات کامنتت فکر میکردم به خودم میگفتم ببین حمید مجموع IQ و EQ تو در برابر عظمت کیهان به اندازه IQ مگس هم نیست، و خدا همه چیو میدونه و تو هیچی هیچی هیچی نمیدونی. تعارف نیستا، واقعاً من مطلقاً هیچی نمیدونم. بزرگترین دانشمندان دنیا اونجایی هستن که توی حوزه فیزیک و فضانوردی دارن کار میکنن. تازه تونستن یه تلسکوپ بفرستند اون بالا یا یه کاوشگر بفرستن روی یه سیاره چندتا عکس بگیره.
مثل این میمونه ما از شهر مون بریم بیرون چندتا تپه و کوهپایه رو رد کنیم و یه عکس بگیریم و به خودمون افتخار کنیم. ما قدرت خلق هیچکدوم از اون تپه ها و کوه ها رو نداشتیم ، ما قدرت خلق هییییییییچ رودخانه ای رو نداشتیم ، ما فقط تونستیم چندتا عکس بگیریم ، این درحالیه که خداوند در هر ثانیه به ثانیه داره خلقت های جدیدی رو شکل میده، ستاره ها و سیاراتی رو وارد گرانش سیاهچاله ها میکنه ، یه سری سیاهچاله ها رو به انبساط و انفجار و تبخیر میرسونه و ازشون سحابی میسازه، بعداً دوباره اون سحابی ها رو با گرانش دور هم جمع میکنه و ازشون کهکشان جدید و ستاره های جدید و سیارات جدید میسازه …
«و ما هیچ قدرت دخل و تصرفی نداریم و فقط میتونیم تماشاچی باشیم»
و خداست که خلقت میکنه. الان من میگم خودم حالیمه بذار برم زندگی کنم، تا از جام پا میشم پام پیچ میخوره، با صورت میرم تو دیوار، سرم میخوره به در ، آرنجم میخوره به دیوار، انگشت کوچیکه م میخوره پایه صندلی … یه دقیقه ولت کنن خودتو نابود میکنی پسر، بعد برای خدا شاخ و شونه میکشی حمید؟ عین یه نوزاد زیر بغلت رو میگیره راه میبرت ، توهم مدال طلای المپیک در رشته 100 متر برداشتی.
حس میکنم هر چقدر متواضع تر و خاضع و خاشع تر باشم بازم کافی نیست. هر چقدر شاکر تر باشم بازم جا داره بیشتر شکر کنم، هر چقدر بیشتر گیوآپ کنم و بگم خدایا مغز من تعطیلات رسمیه، هر چی تو بگی بازم جا داره بیشتر امورات زندگی مون رو تفویض کنیم به خداوند.
واقعاً جمله خوبی رو گفتی که خدا به اندازه ای که بهش اجازه بدیم توی زندگی مون دخالت میکنه.
واقعاً من توی پیش پا افتاده ترین مسائل زندگیم حتی آب خوردن و نفس کشیدن هم محتاج خداوند هستم. ساده تر از اون ، حتی پلک زدن.
ازت متشکرم ابراهیم جان، کامنتت فوق العاده بود بینهایت تحسینت میکنم هم بخاطر کامنت و هم بخاطر نتایجت. الهی صد هزار مرتبه شکر.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
به نام خدا.
سلام آقای ابراهیم
من با لذت کامنت شما را خوندم خدا را شکر
خدا را شکر خداوند من را هدایت کرد به کامنت زیبا و روان شما
چقدر خودمونی صحبت کرده بودی دوست عزیزم
من خیلی دوست دارم با صحبت های ساده و گیرا و خودمونی .
با مثال های ساده قانون را برای خودمون بگیم.
من زمان های زیادی از لطف پروردگارم در سایت استاد هستم و خیلی کامنت ها را می خونم ولی
کامنت شما را دوست داشتم
امروز از خداوند در تمرین ستاره قطبی
هدایت خواستم و الان براحتی به
صحبت های روان شما هدایت شدم.
چه خوب در کامنت تون حرف دل خودتون را گفته بودید چون این خیلی جرأت می خواهد واقعا و من خودم خیلی روی این موضوع دارم کار می کنم که دل و جرأت خودم را ببرم بالا و شما این را دارید خدا را شکر.
چه خوب با استاد خودمونی صحبت کرده بودید به دور از قضاوت احسنت دوست عزیزم واقعا آفرین داره چون من خودم زمان زیادی هست که با استاد هستم و عاشقش هستم ولی
خیلی کم باهاشون خودمونی شده ام.
خدا را شکر برای وجودت
آفرین و صد باریک الله
سلام و درود خدمت استاد بزرگوارم وخدمت خانوم شایسته ی عزیز و مهربان و تمام دوستانم
استاد ،شما در این فایل انگار مستقیما با خود واقعی من حرف زدید این فایل امروز یا دیشب روی سایت گذاشته شده و امروز 140308025هست،شما در این فایل دقیقا دست گذاشتین روی پاشنه ی آشیل من و گیرِ این لحظه ی من.و دقیقا چیزی رو که لازم بود در این لحظه ،در من ،برای ادامه ی حرکت ،تغییر کنه رو به من یادآوری کردید و خودِ واقعیِ خودمو بهم نشون دادید و گفتید چه باورهایی در من ایراد داره و چه باورهایی رو باید با تکرار و تمرین نهادینه کنم.شما گفتید که چه چیز یا چیزایی باید در این لحظه در درونم تغییر کنه تا شرایط فعلی من تغییر کنه تا بشه و بتونم به قدرت خدا و از لطفش و هدایتش،حرکت کنم به سمتِ خواسته هام .انگار خدا داشت ریشه ی همه ی دلایل متوقف بودنم در این لحظه و علت تغییر نکردنه شرایط به سمت خواسته هام رو داشت بهم میگفت. و راهِ برون رفت رو!
استاد وقتی این فایل شمارو میدیدمو میشنیدم انگار یه صدایی از عمق عشق و صداقت داشت همه چیزو،یعنی همه ی اون چیزی که در قدم بعد باید بدونم و باید تغییر کنه درمن، و اون باور غلط نگه دارنده و اون باور درستِ تغییر دهنده ! ،همه چیزو، داشت بهم میگفت.
و من در حین گوش دادنش همینجوری حیرون و هارو واج بودم و نمیدونستم خوابم یا بیدار یا شنیده هام در دنیای فیزیکی ان یا در دنیای رویایی.انگار یکی داشت یه آگاهی ای رو بهم میگفت که درونم از قبل میدونست اونو.
اما بیدار بودم و حقیقت رو میشنیدم.از زبان شما و با صدای صادق و مهربونتون که از عشق توی وجودتون و از حقیقت میاد.اینهارو یه احساسی بهم گفت و من تونستم تا اینجا تایپشون کنم.ممنونم ازتون استاد و براتون شادی و شادی و شادی هارو آرزو میکنم.و برای همه ی دوستان .
آرزو میکنم که هدایت شویم به راه راست.به راه آنانکه نعمت داده شده اند.خدایا سپاسگزارم
…
بسم الله النور ️
سلام به عشق ترین و نابترین استاد دنیا️سلام به عشق ترین و ناب ترین دوست دنیا مریم جانم️
استاد جان باورت میشه همین دیروز تو مسیر که واشتم میرفنم بازار تا برگردم مدام داشتم همینو تکرار میکردم که چی میشه تو مدار خدا قرار میگیری چی میشه که با خدا هم فرکانس میشی داشتم تک تک حرفاتون رو تکرار میکردم واسه خودم یادم نیست دقیق کدوم فایل رو گوش دادم و متنشو خودندم گه جرقه این حرف ها تو ذهنم زده شداما خوب حرف هایی بین منو ذهنم رد و بدل شد کل مسیر خدا هدایتم که به خرید های عالی با اینکه دوستام همراهم بودن اما من تمام ذهنم درگیر مرور همین آگاهی بود و یه مسله ای هم غروب اتفاق افتاد که بازم دنبال همین حرف ها رو تو ذهنم گرفتم و سعی کردم خودموآروم نگه دارم و مدام ذهنمو با این منطق آروم میکردم که هدایت خدا وقتی میاد که تو آروم باشی در ها وقتی باز میشه که تو به خودت گاری نبندی با تنش و درگیری و افکار بی پایه واساس
و خدا رو شکر عملکرد بهتری نسبت به قبل داشتم
و چقدر دیروز گفتم دلم یه فایل توحید میخواد و خودم به خودم جواب دادم کاری نداره میریم فایل های توحید عملی رو مرور میکنیم که دیدم بله عجب فایل پر برکتی اومده تو سایت خدارو شکر
استاد من وقتی میاد تو سایت انگار رفتم تو یه باغ پر از میوه و گل وچیز های قشنگ که نمیدونم اول از کدوم نعمت استفاده کنم عین کسی که سالهاست غذا نخورده انقدر ولع دارم که هر فایلی و هر دوره ای که دارم رو گوش میکنم میگم برم اون یکی فایل رو هم گوش کنم که پشت بند این فایل میچسبه خلاصه که خان نعمت الهی تو این سایت گسترده است و خدا رو شکر عین بهشت که هر نعمت و میوه که استفاده میکنی دوباره بیشتر و فراونتر و تازه ترش رو خدا وعده داده این فایل ها هم هر بار که میشنوی پر برکت تر و پر آگاهی تر میشن و فایل های جدید هم که بینظیرن و دوره خانه تکانی ذهن که بینهایت تاثیر گذار هست و من لحظه شماری میکنم واسه قسمت بعد
استاد گفتید که از تجربه هاتون راجب این موضوع که آسان باشید یا هر جیزی رو بجنگید ک با سختی برست بیارید بگیم
من قبلا که شما تو دوره 12 قدم گفتید خدا آسانمان کن برای آسانی ها و آیات قرانی رو راجب این موضوع بررسی کردی اگر اشتباه نکنم سوره لیل بود ومن میشنیدم اما به درکش نرسیده بودم و مدام میگفتم خدایا چطور میشه که آسان بشم برای آسانی ها سعی میکردم هر بار با تصدیق نعمت ها کار رو آسانتر کنم برای خودم و ایمانم رو بیشتر کنم اما انگار یه چیزی یا به قول شما یه ترمز اون زیر بود که من هرچی گاز میدادم بازم انگار چرخ زندگیم گیر داشت و سخت حرکت میکردتا تقریبا سه سال پیش که همسرم مریض شد وبیمارستان و این جریان ها که قستمی رو هم تو کامنت هام گفتم خلاصه اونجا بود که من یه شب تو بیمارستان زانو زدم گفتم خدا چرا اخه همه چی انقدر سخت پیش میره معجزه اتفاق میوفته اما وقتی من دهنم صاف میشه پول میاد اما وقتی من پدرم در میاد دارو ها جور میشه اما من انقدر زجر میکشم چرا اینجوری میشه تو نماز خونه بودم که یه حالت خواب آلودگی منو گرفت همونجا یه کم دراز کشیدم و داشتم با خدا حرف میزدم یادم نیست خوابم رفت یا نه اما چند لحظه کوتاه انگار خدا قشنگ با صدای بلند به من گفت خودت تز بچگی درت میخواست قهرمان داستان باشییه دختر قهرمان مامان بابات که با تمام سختی ها بازمدختر خوبیه یه زن قهرمان که با هر سختی تو زندگیش ساخته و حتی گرسنگی کشیده اما زندگی شو رها نکرده و به حاطر بچه هاش سوخته و ساخته یه زن قهرمان که شوهرشو از دام اعتیاد و بدبختی نجات داده یه مادر قهرمان که بچه هاشو تنها بزرگ کرده و همه میگن به به چه بچهایی این ها عین برق و باد تو ذهنم مرور شد و تمام اون سالها که اتفاقات از این جنس برام افتاد تو ذهنم تو چند ثانیه مرور شد و من برق از کله ام پرید که خدای من این ها رو من از بچگی میخواستم دلم میخواست عین زورو یه قهرمان باشم عین رابین هود و فلان شخصیت که کلی بدبختی کشید عین تمام شخصیت های تو فیلم هایی که دیدم وحالا چرا من ناراحتم از این وضعی که خودم دعوت کردم به زندگیم (اینجا بگم که عمیقا درک کردم که چقدر فیلم وداستان ووردی های ذهن تاثیر عمیق تو ناخود آگاه میزاره)
و خلاصه استاد همون جان عین برق گرفته ها بلند شدم و نشستم گفتم خدایا توبه من غلط بکنم بخواه قهرمان زندگی کسی باشم من غلط بکنم بخواه قهرمان زندگی خودم باشم حتی من تسلیمم من نمیخوام هیچی رو با سختی بدست بیارم فقط هدایتم کن که این باور که تو کار ها رو آسان مبکنی تو وجودم ساخته بشه و استاد از همون لحظه نشونه هاشو دیدم و به اندازه ای که تسلیم بودم از اون بخ بعد خدا قشنگ سهم خودشو اجرا کرد وپیام هدایت رو دریافت کردمو هر جا باز خودم دست بکار شدم و خواستم قهرمان بازی دربیارم و با جهان وخدا و سرنوشت و هرچی که بقیه اسمشو میزارن بجنگم دهنم بازم صاف شد
و این باور آروم آروم تو وجود من ساخته شد و کار ها هی آسونتر شد تا اینکه امسال قبل عید تصمیمرقتم باور “”خدای من خدای آسانی هاست “” روبزارم شعار امسالم و درکش کنم و نشونه هاشو تو زنوگیم ببینم و تایید کنم تاواقعا لین باور بره تو عمق وجودم
استاد میدونم که باورتون میشه چنان خدا برای من خدای آسانی ها شده که عین به قول معروف باقلوا خدا رو شکر هر جا که تسلیم ترم کار های به چشم بهم زدن انجام میشه هر جا گیر دارم کار ها با تاخیر انجام میشه هر جا هنوز اون حس قهرمان بودنم گل میکنه میبینم که چهطور آسان میشم برای سختی هاو هر جا میخوام مامان قهرمان باشم واسه بچهام چنان تو دهنی میخورم که نگو و به قول شما حداقل الان قلبم بم میگه که داری مسیر رو اشتباه میری برگرد تا بیشتر خرابکاری نکردی
و این باور اای توحیدی خیلی جای کار داره و هرچی که بیشتر نشونه های اعتماد و ایمان رو تایید کنم و انفاقاتی که به واسطه این ایمام رخ داده رو هی بیان کنم هم ذهنم قانع میشه و هم ایمانم ببشتر میشه و هم آسان میشم برای آسانی ها
انشالله که هر لحظه تو مدار دریافت این هدایت ها تو صراط مستقیم باشیم همه مون و برکت این آگاهی هاهزاران برابر برگرده به زندگی شما استاد جانم 🫂️
عاشقتونم استاد جان و مریم جان نازنین و به امید خدا به زودی آمریکای زیبا میبینمتون️🫂
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم
و همه ی دوستای بهشتیم
به به فایل توحیدی پاییزی
خدایا شکرت هزاران بار شکر
برای رزق بی حساب امروزمون
به میزانی که من دست از سرسختی و منیت
ومقاومتهام بر میدارم و هیچ بودن و تسلیم شدنم رو اعلام میکنم
سپاسگزاری میکنم برای همه چیز زندگیم
هم برای داشته هام هم برای خواسته هام
و ورودی هامو کنترل میکنم
مراقب افکارم میشم
احساس مو مدیریت میکنم تا همیشه رو فرکانس خوب باشه …
ایمان میارم به قدرت خدا و منبع همه چیز خدارو میدونم و به همون نسبت زندگیم
نرم وروان میچرخه و هدایتها رو درک میکنم
واضح و روشن به قلبم میشینه ولذت میبرم
هدایت های خدا همیشه هست به شرطی که
من با ایمان وتوکل وتعهد خودمو
باور درست توحیدی بسازم و در مدار و
فرکانس دریافتش قرار بگیرم
چه زمانی در مدار دریافتش قرار میگیرم؟
وقتی حال واحساسم خوبه ، قلبم مطمئن هست ودر هر اتفاقی به
الخیر فی ما وقع
ایمان دارم …
باور اینکه خدا مشتاق تر از منه که
تک تک خواسته هامو برآورده کنه و بیشتر از من میخواد بهشون برسم فقط کافیه من
کنترل ذهن و تقوا داشته باشم …
همین کنترل ذهن داشتن با تکرار وتمرین
بهتر وبهتر میشه در عمل و آدم خودش متوجه نتایج بعداز کنترل ذهن هاش در قالب حااااااال خوب و احساس لیاقت
و خودشناسی میرسه
از دل همین کنترل ذهن ها میشه به
شکر گزاری عمیق تری رسید ..
باور به اینکه خدا بهم نزدیکتر از رگ گردنم هست و خودمو لایق دریافت هدایت بدونم
باور به اینکه خدا رحمان ورحیم هست و
منبع قدرت مطلق خودشه و حتی خواسته های منم کاملا میدونه
داشتن این باورهای توحیدی چقدر میتونه
زندگی مو خوشگل تر کنه و ارام تر و روان تر …
من باید روباورهام کارکنم و دست خدا و جهان رو باز بذارم واجاره بدم خدا خدایی کنه و سمت خودمو که بندگی کردنه درست انجام بدم و ….
و بهترین و امیدوار کننده ترین باور :
کسی که ارتباط بهتر وبیشتری با خدا داره
نیاز به توجه وتایید وحتی تحسین وتعریف دیگران
هم نداره ….
دنبال حال خوب خودشه با خدای خودش..
این تنهایی وخلوت با خدا میتونم به جرأت بگم
به نظرم ارزشمندترین و بالاترین
احساس دنیاست و به شخصه خیلی
برام مهمه دنبال رابطه بهتر خودم با خدا باشم
و باورهای توحیدی مو رشد بدم با کمک خدا ..
خداروشکر میکنم که حواسم به ورودی هام هست و اینستا یه روز هم نداشتم و تلویزیون نمیبینم چندین ساله و
هیچی از دست ندادم و اتفاقا باورهایی و سبک زندگی خوشگلی هم بدست آوردم ..
اینکه باور دارم بودن در این سایت بهشتی
رزق بی حسابه خداست اصلا لبخند خودخداست
اینکه توانایی شکرگزاری کردن رزق بی حساب خداست
حتی نوشتن این کامنت رزق بی حساب خداست
دونه دونه ی داشته هام و خواسته هام رزق بی حسابه
نعمتهای زندگیم که همه شون امانت در دستم هستن
رزق بی حساب هست ریز ودرشت هم نداره
نعمت نعمته ، من باید بهتر وبیشتر ببینم وباور کنم که
همه وهمه و همه از خداست وبس ..
من سه هفته ای میشد خواهرم ندیده بودم
دیدم زنگ زد که میخوام بیام خونه تون
گفتم بیا خونه ام
پاشدم وسایل پذیرایی آماده کنم
و همه چیز مرتب کردم و با خیال راحت
نشستم تو دفتر شکرگزاری نوشتم
خدایا میدونی که من چقدر اطرافیانم دوست دارم چون نور خودت درون شون
هست و وجودشون خیر وبرکته
کمکم کن وگفتگوی امروز ما رو جهت بده به سمت نعمتها و برکتها
زیبایی ها و توانمندی ها
چقدر نکات مثبت خواهرمو تو ذهنم مرور کردم و در حال نوشتن این حرفها خواهرم دوباره زنگ زد که ببخشید نمیتونم بیام
یکی از مشتری هام زنگ زد که تا امشب شلوارش بدوزم و وقت نمیکنم بیام
همون لحظه یاد جمله تون افتادم استاد عزیزم که گفتین اگه باورهای ما پایدار بشه
بدون تلاش ما ، اطرافیان ما حال خوبشون
به ما میخوره …
یا تغییر میکنن
یا حذف میشن به میزانی که ما کنترل ذهن میکنیم و
حواسمون به احساس مون هست
خلاصه جهان بر اساس فرکانس های ما
قشنگ میچینه و بازخورد میده
حال خوبی داشتم از اینکه
اولا نگران نشدم که حالا قراره از خواهرم چه حرفهایی بشنوم و سپردم به خود خدا
از طرفی کلی نکات مثبت از خواهرم نوشته بودم و دم دستم گذاشته بودم که
تو صحبت هامون اینها و بهش بگم و کانون توجه مون به سمت زیبایی ها پیش بره
احساسم این بود که خدا وقتی میبینه
داریم بها میدیم و همه آدمها و عاشقانه
میپذیریم و دوست داریم و نور خودش میدونیم و میتونیم زیبایی های درونی آدمها رو ببینیم ، وارد عمل میشه و پلن های رویایی خودش رو نمایان میکنه
به راحتی و آسانی هدایت میکنه ..
خدایا شکرت هزاران بار شکر ..
یه ماه پیش تو مدرسه هلیسا جان گفتن
قراره چند نفر بیان وسنجش بدو ورود بچه هارو تو مدرسه انجام بدن و من خوش وخرم رفتم و اونجا انجام شد
دو تا خانم که به شدت عاشق بچه ها بودن و من چقدر ازشون قدردانی کردم
وتحسین شون کردم و خیلی عالی بودن..
بعداز دوهفته گفتن اون سنجش آزمایشی بوده و باید مجدد بریم ناحیه و اونجا انجام بدیم ..
خیلی بهتر و بدون غر زدن پذیرفتم و
توسیستم نوبت گرفتم و جالبه
سیستم آدرسی که نیم ساعت فاصله داشت برامون
ثبت کرد و من خواستم منطقه رو تغییر بدم اما احساسم گفت بپذیر ..
بی خیال نگاه کردم به رسول وگفتم
آدرس سنجش نمیدونم چرا اینجا دادن؟
ولی میدونم خیر مطلق هست برامون ..
خلاصه راه افتادیم رفتیم به سمت دبیرستانی که آدرس سنجش بود
رسیدیم اونجا ، دیدم همون خانم هایی که اومده بودن مدرسه هلیسا برای سنجش آزمایشی ، همون گروه هستن که اینجا
وتو این مرکز کار میکنن
با دیدن هم هر دومون شوکه شدیم و
ذوق زده از کار خدا
اینکه اون خانم گفت مرکز شما جای دیگه است اما چون ظرفیت پربوده سیستم
اینجارو جایگزین کرده واستون …
بدون هیچ آزمونی از هلیسا جان ، همون آزمون قبلی مدرسه رو ثبت کردن و من در عرض پنج دقیقه برگشتم و اومدم تو ماشین و گفتم
رسول جان ببین خدا چه جوری آسون کرد
واسمون
در ظاهر یه مسیر نیم ساعته سیستم زد
ولی در اصل کارمون به سرعت انجام دادن
چه قدر خوشحال از اینکه این بار نیومدم
منطقه رو تغییر بدم
دست از منطق ها ومقاومت هام برداشتم
نتیجه هم فوق العاده از آب در اومد خداروشکر ..
هفته پیش در حال پختن ناهار
بودم که تا رفتم به سمت فریزر گوشت بردارم یه احساسی گفت یه بسته بیشتر بردارم و بیشتر درست کنم …
تسلیم شدم و یه بسته اضافه تر برداشتم
تا بپزم ..
موقع ظهر بچه ها از مدرسه اومدن و
اومدیم ناهار بخوریم و غذارو کشیدم و
گذاشتم رو میز
و تو ذهنم این بود نکنه توهم زدم و غذا اضافه پختم
اشتباه گرفتم احساس خودمو با هدایت
در حال گفتگوهای این چنینی باخودم بودم که …
اومدم ناهار با رسول جان وبچه ها بخورم
که زنگ خونه رو زدن و از جا پریدم
بابام بود ،گفت گوشیم تو راه خاموش شد
میخواستم برم خرید گفتم بیام خونه تون که نزدیکه
شارژ بزنم یه وقت مامانت زنگ زد نگران نشه .
منم گفتم حالا که اومدی بیا ناهار بخور
بنده خدا هم اومد خورد خداروشکر
و بعد رفت خرید ..
من اون روز خیلی عشق میکردم
از اینکه ببین چقدر خدا دقیق هدایت میکنه
و توهم نزدم ها ..
اتفاقا به اندازه ای که مقاومتهام و منطق های قبل خودمو کنار میذارم
خدا داره انقدر واضح هدایتم میکنه
دو روز پیش هم بابام از درختهای باغچه کلی خرمالو چید و سهم مارو آورد
بعداز رفتن بابام ،دلبری پاییز جان شروع شد و
بارون شدیدی شروع به باریدن کرد و پرده رو کنار زده بودم و از پنجره
در حال تماشای باغ های اطراف خونمون بودم و چای هل دار به دست …
دیدم این بارون باید حس کنم
رفتم بالکن و سرمو گرفتم رو به آسمون
و بارون قشنگ میبارید رو صورتم
و عشق میکردم از این همه نعمت فراوانی و زیبایی خداوند
چای خودم با طعم بارون خوردم
چسبید و به جاااانم نشست
از بالکن اومدم خونه …
در حال شکر گزاری کردن بودم
یه نیرویی بلند انگار گفت از انارها و خرمالوهای بالکن به همسایه مون بدم
رفتم به سمت بالکن و تو ظرفی انار وخرمالو گذاشتم که بدم
اما زنگ زدم دیدم کسی خونه نیست
باز ذهن مبارکم گفت توهم زدم انگار!!!
برگشتم خونه و درحال تماشای بارون
دیدم زنگ خونه مون زدن
وهمسایه مون بود ….
اومد بالا و درو باز کردم که میوه هارو بهش بدم و دیدم خیس از بارون شده و
میگه خلاصه این بارون پاییزی فرصت نداد
کلید دربیارم و زنگ تون زدم ببخشید..
گفتم اینها میوه باغچه مونه
آوردم نوش جان کنید
با چشمای پراز اشک گفت وای خانم خانکی
از قلبم خبر داشتی انگار
قرار بود نوبرانه خرمالو هم بخرم که بارون اجازه نداد
و سریع اومدم خونه ….
خودم هم از این مدل همزمانی وهدایت
اشکم دراومد ..
اومدم خونه و گفتم خدایا دمت گرم
چقدردقیق به فکر همه مون هستی
خدایا چقدر دوستمون داری و ما خبر نداریم
خدایا شکرت هزاران بار شکر
که هستی و کنارمی و برام همه کسی …
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم
وخانم شایسته مهربونم بابت این
فایل بهشتی و مقدس و توحیدی
خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم
خدا حفظ تون کنه ان شاالله
فاطمه عزیز
شما فقط بنویس از این هدایتها… من عاشقانه بخونم و سپاسگذاری کنم.
چند روز پیش رفته بودم یه مسافرت و متاسفانه گفتگوهای جالب رخ نمیده خب اینجور جاها.
صبح داشتم بخودم میگفتم میتونستم با چرخوندن صحبتها به سمت بهتر، داستان عوض بشه چون قبلا اینکارو کرده بودم ولی انگار چراغش کمرنگ شده بود، سعی میکردم نشنوم ولی نمیشد…
وقتی کامنتت رو خوندم، دیدم میشه نکات مثبت، موارد مثبت رو آماده داشته باشم تا ازشون بهره بگیرم و اینم پاسخگویی این خداوند نزدیک…
از بلندکردن هدایت و پایین آوردن نجواها واقعا لذت بردم و برای شما خانواده دوست داشتنی بهترینها رو میخوام.
سلام فاطمه ی عزیز
خوندن کامنت هاتون رو تو جاهای مختلف شروع کردم و خیلی خیلی ازشون لذت میبرم . برام کلی درس دارن و یه قسمت هایی رو چند بار میخونم .
واقعا خوش به حالمون که خدا آنقدر دوستمون داره .
این روز ها احساس میکنم خدا دستم رو گرفته و داره منو دنبال خودش میکشه و از یه سیاه چاله پر از احساسات بد بیرون میبره .دارم احساساتم و افکارم رو کنترل میکنم ولی بعضی وقت ها برام از بین بردن نجوا ها خیلی سخت و درد آور میشه . به خدا میگم خدایا دستم رو نگیر به جاش بغلم کن و ازم در برابر آسیب هایی که ممکنه به خودم بزنم محافظت کن . مراقبم باش و من رو به سوی روشنایی ها ببر .
منو از شک و تردید ها آزاد کن نه با درد و سختی نه به زور بلکه با آرومی. با زبون خوش بهم بفهمون .
خدایا میدونم که خیلی دوستم داری به همین خاطره که منو رها نمیکنی .
حتما من برات خیلی ارزشمندم که همه جوره میخوای اشتباهم رو بهم بفهمونی .
خدایا بهم تسلیم بودن رو یاد بده . رها بودن رو یاد بده . نه وقتایی که همه چیز رو رواله بلکه تو تضاد ها .تو نجواها .
جدیدا یاد گرفتم که وقتی نجواها میان سراغم خودم رو با نوشتن از خدا و نعمت هاش مشغول کنم تانزارم حالم رو به هم بریزن . میدونم که این ممکنه مثل زدن آشغال ها زیر مبل باشه ولی واقعا فعلا آنقدر قوی نیستم تا بتونم باهاشون چشم تو چشم بشم .
خدای خوبم دوستت دارم و ممنونم .
خدایا تو کم ترین نیاز های بنده هات رو بر طرف میکنی .
حتی وقتی یکی از بنده هات حوس خرمالو میکنه و نمیتونه اون رو بخره تو براش میفرستی مگه میشه هوای من رو نداشته باشی مگه میشه هیچ کدوم از ما رو رها کنی .
خدایا هر روز نیازمند هدایت های تو هستم .خدایا شکرت
خدایا شکرت
و از تو فاطمه عزیز هم ممنونم که با کامنت پر بار و زیبات باعث شدی منه کامنت نزار به گزاشتن کامنت تشویق بشم .
امیدوارم همیشه شاد و هدایت شده باشی .
سلام استاد عباسمنش عزیزم و سلام به خانوم شایسته مهربون حال من که عالیه امیدوارم شما هم عالی باشید خیلی از فایلی که درست کردید خوشم اومد خیلی سفید شدن بک گراند پشت سرتون قشنگ و زیباست.
امروز دقیقا به همچین فایلی نیاز داشتم و خدا شمارو دستی کرد از دستانش برای هدایت کردن من خدایا سپاسگزارم در ضمن سربازیم هم افتادم دانشگاه شریف و با لباس شخصی میرم و اونجا بهم هوش مصنوعی رو اموزش دارن میدن تا یک اپ هوش مصنوعی ایرانی بسازیم خیلی خوش میگذره فعلا️
سلام استاد
چند روز بود همش تو سایت منتظر فایل جدید از شما بودم تا اینکه امروز فایل جدید را دیدم و دو بار گوش کردم .و خیلی خوشحال شدم از اینکه شما فایل جدید گذاشتید روی سایت
متشکرم از زحمات شما و آگاهی های ناب شما
من این باور را دارم که خدا همیشه با من است خدا همیشه همراه من است خدا پشتیبان من است
خدا من را هدایت می کند به افراد و موقعیت ها و شرایط جدید.هر اتفاقی می افتد به نفع من است
من آن قدر خدا را باور دارم که دوست دارم خدا را بغل کنم بگویم خدایا متشکرم من هر چیزی که الان دارم را از تو دارم .دوست دارم فریاد بزنم و از اعماق وجودم از خدا تشکر کنم . از وقتی که خدا را عاشقانه صدا کردم و تمام مسائل را با خدا در میان گذاشتم خدا کمکم کرد و اتفاقات را طوری رقم زد که من به سمت خواسته هام هدایت شدم .
من آنقدر به خدا اعتماد دارم که هیچ نگرانی ندارم چون میدانم که خدا همه کارهایم را درست میکند
زندگی با وجود خدا خیلی لذت بخش است .
من در تمام اتفاقات زندگیم خدا را سهیم می دانم .
و با گفتن کلمه خدایا شکرت تمام حس خوبم را به خدا می رسانم . احساس می کنم که خدا این حس خوب را میفهمد.
و تنها کلمه ای که خدا را خوشحال میکند همین گفتن خدایا شکرت است.
من از شما استاد عزیز هم تشکر می کنم که توانستم شما را در زندگیم الگو قرار دهم .
من به خدا میگویم خدایا شکرت به خاطر استاد عباسمنش . این را بارها به خدا گفته ام و از خدا به خاطر وجود شما و فایل های شما سپاسگزاری کرده و همچنان هم سپاسگزاری می کنم .
و به شما افتخار می کنم .
متشکرم استاد عزیز
خدا نگهدار شما
به نام خدای بخشنده و مهربان
سلام به همه عزیزانم
میخوام از آسانیها بگم از کاری که خدا برام انجام داد به راحتی و آسانی که میگفتن غیر ممکن ست اما غیر ممکنی برای خداوند نیست
پسرم امسال کلاس اول دبستان ست و یک آموزگار بینهایت خوب از لحاظ آموزش داشت اینقدر با قصه و داستان و عکس و تصویر خوب به بچه ها آموزش میداد که همیشه تحسینش میکردم با خمیر بازی و بازیهای مختلف به بچه ها کمک میکرد تا دستهای قوی برای نوشتن و آموختن نوشتن داشته باشن .
اما خب برای من غیر از آموزش درس مسائل دیگه ای هم مهم بود به یکی از اموزگارها گفتم میشه پسرم بیاد کلاس شما گفت هیس هیچی نگو من حواسم به هر سه کلاس هست من دیگه صحبتی در این مورد با اون آموزگار نداشتم و همیشه اینو به خدا میگفتم که خدایا من نمیدونم چی خوبه چی بد ، من همه چی رو به خودت میسپارم
همینطور که خداوند خودش گفته چه بسا یک چیزی برامون خوب باشه و ما دوسش نداشته باشیم و یا یک چیز برامون خوب نباشه و ما بخوایمش
خلاصه یک روز که تسلیم در برابر خداوند بودم در تاریخ 12 ابان ماه معلم دلخواهم اومد و پسرم رو برد کلاس خودش
من بهشون گفتم آقای مدیر چی؟؟ گفت برو بهشون بگو آقای مدیر کلاس پسرم رو عوض کنید هر زمان هر کاری داشتین براتون انجام میدم و ،،،،صحبتهای دیگه اون رو گذشت و من روز بعد دیدم مدیر تنهاست داره میره توی اتاقش رفتم گفتم آقای مدیر میشه یه لطفی بکنید کلاس پسرم رو عوض کنید دیدم اصلا به حرفهای من گوش نمیده و با بقیه صحبت میکنه دیگه صحبتی نکردم و رفتم گفتم خدایا با خودت هر چی خوبه همون بشه
چند روزی پسرم توی اون کلاس بود تا اینکه من معاون آموزشی رو دیدم و باهم صحبت کردیم و میرفتیم و داخل اتاق آقای مدیر شد بهشون گفتم واقعا از خانم فلانی (آموزگار فعلی پسرم)ممنونم خیلی آموزگار خوب و عالی هستن و معاون گفت خدارو شکر و رو کرد به آقای مدیر گفت یادمون باشه توی سیستم کلاسشو عوض کنیم به همین راحتی و آسونی این در حالی بود که یک مادری بعد هفته اول مدارس برای تعقیر کلاس پسرش هر روز میومد مدرسه و تا اداره آموزش و پرورش هم رفته بود و به من گفته بود باید گفت آهنی بپوشی برای تعقیر کلاس من آموزش و پرورش هم رفتن و اونا گفتن هر چی مدیر بگه و مدیر هم میگفت همه ثبت سیستم شدن و نمیشه تعقیر ش داد
ولی من که بعد یک ماه تازه تصمیم به تعقیر گرفتم همون روزهای اول به راحتی و آسانی انجام شد
همش لطف خداوند و کمکهای خداوند بود و چه آسون و راحت همه جی انجام شد بدون هیچ تلاشی فقط با توکل و ایمان به خدا
من فقط خواستم و سپردم به خودش و خودش همه چی رو درست کرد
بارها و بارها خدارو شکر کردم و همیشه گفتم خدایا هرچی برامون خوبه همون شه من که هیجی نمیدونم اما تو آگاهی و دانا به همه جی پس خودت همه چی رو درست کن
خدایا شکرت که تو رو دارم و هستی و تو خودت برامون کافی هستی
خدایا به خاطر تمام انسانهای خوبی که در مسیرم قرار دادی شکر الهی شکر الهی شکر
خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید
به نام خدای رزاق، وهاب و مهربان.
آسمان عزیز سلام.
من یه دور کامل همهی کامنتای این فایل رو خوندم اونایی که مطالب مهمی داره رو سیو کردم تا دوباره بخونم و نکات مهمشون رو یادداشت کنم.
اول میخواستم چند تا جمله از کامنتتون رو یادداشت کنم اما تک تک کلماتتون برای من درس داشت برای همین کلشو کپی کردم.
اولین نکتهای که تو کامنتت برام جالب بود اینکه چقدر سپاسگزار بودین نسبت به معلم اول پسرتون حتی با وجود اینکه ترجیح میدادین کلاسشو عوض کنید تمام مدت ذهنتون رو نکات مثبت ایشون بوده.
و دومین نکته اینکه وقتی میخواستین با مدیر صحبت کنید و ایشون حواسشون به شما نبود برای خودتون ارزش قائل شدید و به صحبت کردن ادامه ندادین.
سپاسگزارم از شما که این تجربهی زیباتون رو اینقدر قشنگ برای ما گفتین.
در پناه الله یکتا شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
بنام خالق یکتا
سلام به استادم سید حسین عباسمنش
استاد جان من از سال 95 که برای اولین بار با مباحث موفقیت آشنا شدم و برای موفقیت و ارزشمند تر(دلخواه تر) زندگی کردنم، واقعا خیلی شاید الان نزدیک به یک دهه از زندگیم رو انرژی گذاشتم و روی خودم از هر لحاظ سرمایه گذاری کردم و صحبتهای افراد بسیاری، کتابها و مصاحبه یا دیدگاه های آدمهای موفق بسیاری رو در جنبه های مختلف بررسی و مطالعه کردم، با انسانهای بسیاری زندگی کردم و با افراد موفق و تاثیر گذار بسیاری کار کردم
این رو به جرئت میگم که اکثریت، اغراق نکنم یعنی بیش از 99 درصد اونها حتی نزدیک به دیدگاه شما رو هم ندارند و این به شخصه برای من بسیار بسیار قابل تحسین، ارزشمند و محترمه
و در مورد نگاهی که شما نسبت به جهان، به خداوند، درک درستی که از خداوند و جهان خداوند پیدا کردید و نگاهی که به تجربه زندگی دارید، با به جرئت و شناخت میتونم بگم نظیر نداره یا اگر هست من هنوز بهش هدایت نشدم
و خیلی لذت میبرم از فعالیت شما، از نگاهی ک دنبال میکنید، از درکی که هر روز بیشتر میشه
در تمام این سالها
نگاهی که نبوده با قلبم همخوانی نداشته باشه درحالیکه این در مورد دیگرانی بوده که هر چقدر درکم بیشتر شده بهتر فهمیدم که درکیات شما چقدر الهی و خدایگونه است
درسته که پیش شما نیستم و با شما زندگی نمیکنم اما با درکیات و آگاهی های شما چه فایلهای هدیه چه محصولاتتون هر روز زندگی کردم
و دلیل این حد از دنبال کردن شما نه از روی تعصب خاصی
نه صرفا برای نتیجه گرفتن در مقاطع یا جنبه ای از زندگی بلکه به خاطر قلبم که بشدت باهاش هماهنگه و با تمام وجودم همیشه سعی کردم در حد خودم تا جایی که میتونم این درکیات رو در زندگیم بکار بگیرم و الان که زندگیم به لطف خدا هزاران مرتبه و مرحله بهتر، دلخواه تر، روون تر و لذتبخش تر از گذشته شده و همچنان در حال بهتر و دلخواه تر شدنه با تمام وجودم از شما از خداوندی که هدایتگر شما و هر لحظه ی ماست سپاسگذارم و افتخار من در زندگیم عمل به این آگاهی هاییست که هر روز زندگی رو برای ما زیباتر، لذت بخش تر، شیرین تر، خدایگونه تر و ساده تر و روون تر میکنه و در جهانی که من هستم و خدای خودم و ابزاری بنام ذهن در اختیار من برای خلق کردن به عنوان جزئی کوچک از خالق مطلق جهانیان
عالی بود این فایل که در وصف نمیگنجد و بسیار سپاسگذارم که با ما به اشتراکش گذاشتید️