مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- نشانه های بهبود شخصیت؛
- نقش توانایی کنترل ذهن در عملکرد صحیح جسم؛
- منطق هایی برای متعهد ماندن در عمل به قوانین زندگی؛
- منطق هایی برای ساختن تعهد؛
- ارزشمندترین نتیجه ی عمل مستمر به قانون؛
- “سمت من” در عمل به قانون، تمرکز بر بهبود شخصیت خودم است؛
- به محض اینکه آماده می شوی – به هزاران طریق- به جواب سوالات و راهکار مسائل ات هدایت می شوی؛
- به اندازه ای که “ناتوانی خود در تغییر دیگران” را می پذیری، از روابط ات لذت می بری؛
- سوالات در هر لحظه در حال پاسخ داده شدن است. اما اینکه شما چقدر آن جواب ها را می شنوی، بستگی به میزان آمادگی شما دارد؛
منابع بیشتر:
دکمه ” مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ” در صفحه اصلی سایت
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD938MB62 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 4 | تمرکز بر بهبود شخصیت خودم56MB61 دقیقه
بنام خداوند مهربانم.
راجب اینکه سپیده گفت این دامی ک اوایل اشنایی با قوانین توش میوفتیم و دوس داریم همه جار بزنیم واقعا درسته و من انجامش دادم و خیلی زود بازخورد های بدی گرفتم و همین حالا هم گاهی یادم میره ولی زود خودمو جم میکنم و سعی میکنم راجبش چیزی نگم دیگه ب کسی. و دقیقا فکر میکردم و باخودم میگفتم گاهی نکنه منم دارم فقط حرفای قشنگ میزنم و راهنمایی قشنگ میدم ولی نکنه خودم ب حرفایی ک میزنم عمل نمیکنم. تا اینکه شیرین حرف زد و گفت مثلا توی مسئله کمر دردش ب زمین و زمان شکایت کرد، یاد یه مسئله از خودم افتادم که واسم پیش اومد و توی یه مسئله ای عضله سینه من بصورت عمقی پاره شد با شیشه جوری ک دکتر گفت اگر بدنساز نبودم و سینم عضلانی نبود قطعاااا ریم سوراخ میشد و چون خونریزی خیلییییی شدیدی داشتم خون وارد ریم میشد و قطعا ب اتاق عمل نمیرسیدم و میمردم.اینجا یاد اون شب افتادم ک تخت زیرم کاملا خون من پوشیده بودش از بس خونریزی داشتم و سینم 20 سانت ب عمق 4 سانت پاره شده بود ولی من روی تخت میگفتم اینم یه حکمتی داره یه خیری پشتشه و استاد عباسمنش میگه همه پشت اتفاقات ناجالب یه خیری هست و با اون حالت خونریزی داشتم میخندیدم و توی دلم ب هییچ عنوان حس بدی نداشتم و مدام با پرستارا شوخی میکردم.و تضاد خیلی شدیدتر و عمیق تری ک برای زندگیم اتفاق افتاد مرگ پدرم بود که ب تازگی فوت کردن و ب شدت باهاش رابطه گرم و صمیمی داشتم و برای خودم خیلی جالب بود ک شاید دوران سوگواری من برای پدرم فک نمیکنم یک ماهم شد چون خیلی زود چند روز بعد از مرگش برگشتم و شروع کردم ب فایل گوش دادن از استاد و یک فایل بود راجب از دست دادن عزیز ک خیلیییی بمن کمک کرد، جوری ک خواهرام میگفتن تو چرا اصلا ناراحت نیستی، ما میگفتیم محمد بعد از پدرمون خیلی حالش خراب میشه ولی تو انگار عین خیالت نیست ولی من قانون رو میدونستم و میدونم ک جهان کاری نداره ک دلیل ما برای حال بد داشتن چقد محکمه پسنده و عام پسند، اون فرکانس های مارو دریافت میکنه حالا میخواد مرگ پدر باشه یا هرچیز دیگه ای، کائنات شرایط رو میفرسته ک توش برام غم بیشتری هست پس من تصمیم گرفتم با این قضیه کنار بیام و هر وقت یاد پدرم میوفتم خاطراتی رو مرور میکنم که باهاشون میخندم و یاد خوبی ها میوفتم. فک میکنم با این تضاد ها ک تجربه کردم میتونم بگم ک تقریبا حس میکنم مسبرو دارم درست پیش میرم و اون دامی ک حرفای قشنگ میزنم ولی بهشون عمل نمیکنم رو پشت سر دارم میزارم و خیلی امیدوارتر شدم و سپاسگزارم از خدای خودم ک منو اول با استاد بعد با اموزه هاش و بعد با این مجموعه فایل اشنا و هدایت کرد