https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/03/abasmanesh-14.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-04-04 07:10:252024-04-18 06:12:05گفتگو با دوستان 4 | تمرکز بر بهبود شخصیت خودم
282نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وااای استاد هیچ جمله ای نیست ک احساس قلبی من رو بیان کنه محشششششششربود تمام چیزایی ک باید الان میشنیدم وامادگیش داشتم و عین جاروبرقی منو خالی کردتکون داد مرررسی خدایاشکررررت
من قول میدم ازهمین لحظه شروع میکنم عمل ب قوانین وادااامه میدم با قدرت پروردگارعاشقم من زهراهستم وتازه رفتم تو 20و خدامیدونه قرااره چ اتفاق های خوبی بیفته خدااجونم مررسی عاشقتم
به نام خداوند زیبای ها خدایا شکرت، استاد من همون بار اولی که یک کلیپ از شما دیدم احساس خوبی به شما داشتم و هر روز و هروز دارم قوانین بهتر و بهتر درک میکنم و به اونها عمل میکنم و نتایج بهتر و بهتر میگیرم خدایا شکرت…مرسی استاد مرسی دوستای خوبم..
سلام به استاد عزیزم من از طریق یکی از دوستانم با شما آشنا شدم قبلاً گارد داشتم با حرفهای شما تا زمانی تغییرات دوستم و دیدم و الان دارم فایل های شما رو گوش میدم این و از ته قلبم میگم انگار آشنایی با شما بهترین اتفاق زندگیم از سمت خداوند بوده و بین یک خوشحالی و هزاران سوال در ذهنم در بین فایل های شما به دنبال جوابم چون میدونم هیچی نمیدونم.
واقعا الان مطالبی که تایپ میکنم اشک تو چشمانم حلقه زده ممنونم از خدای مهربونم که راه رو بهم نشون داده و در زمان و مکان مناسب هرآنچه که باید اتفاق بیوفته در زمان خودش اتفاق میفته .
چقدر عالی بود این فایل چقدر یاد گرفتم واقعا شبیه یه اقیانوسی میمونه که هر چقدر میری جلو باز هم جا داره و بینهایت راه .هر دفعه که وارد سایت میشم طوری هدایت میشم که جواب سوال هامو کامل و واضح دریافت میکنم .انگار حتی تو فایل هایی هم که رایگان هست به ترتیب وبه جا فایل ها رو دریافت میکنی بدون هیچ جابه جایی فقط خدا روشکر میکنم که وفقط در مقابلش تسلیم هست
خیلی زیبا خیلی به موقع دقیقاً در زمان مناسب و مکان مناسب این پیشنهاد امروز من بود و دقیقاً صحبت و جواب سوالات ذهنیم بود و کاری نتونستم انجام بدم جز ریختن اشک شوق از این همه مهربانی خداوند متعال از اینکه همیشه صداش کردم جوابمو داد همیشه باهام حرف زد و همیشه مثل آب رو آتیش این دل منو آرام کرد ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای این سایت مقدس ،،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرتتتتتت برای استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز ،،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای صحبت های طناز عزیز واووو براوو دختر تو بی نظیر صحبت کردی قلب منو چهار ستون بدنم رو لرزوندی دمت گرم خداقوت انشاالله تک تک آرزوهای قلبیت یکی یکی خلق کنی روح بزرگت همینطور دنبال کنی و شاد و تندرست و ثروتمند باشی همیشه ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که ثروووووتتتتمند و شااااااد و سلامت هستم ،،
این بیت خود به خود که نه میدونم کار خدا بود که یهویی به زبونم جاریش کرد
چند روزیه که فقط حس میکنم باید درخواست کنم و بگم چی میخوام و هدایت بشم به سادگی و طبیعی ترین حالت ممکن
امروز صبح که بیدار شدم و شروع کردم به کار و طراحی و باقی کارام ، یهویی حس کردم باید از فهرست گوشیم ، گفتگو با دوستان که کلاب هاوس بود ، فایل یک رو گوش بدم تا شماره 3
و گوش دادم و بعد کنجکاو شدم که ادامه رو هم گوش بدم که فایل 4 بود
وقتی دانلودش کردم قبلا نشنیده بودمش ، یک ساعت بود و گوش دادم
اونجایی که دوستان میگفتن که یه زمانی میرفتن به همه میگفتن و با همه بحث میکردن
یاد خودم افتادم که اوایل که وارد این سایت پر از آگاهی شدم ، شروع میکردم به خانواده ام به فامیلامون میگفتم که اینجوریه و بیاین باهم تمرین کنیم تا زودتر پیشرفت کنیم
و بعد متوجه شدم کارم نادرسته و استاد میگفت به هیچ کس نگید
ولی بعد اینکه شنیدم نباید بگم دوباره ذهنم نمیذاشت کا روی خودم کار کنم و فقط میرفتم به بقیه میگفتم ولی خودم در عمل کاری انجام نمیدادم
ولی به مرور که گذشت از این رفتارم درس گرفتم و تصمیم گرفتم دیگه با کسی صحبت نکنم و فقط سعی کنم روی خودم کار کنم
و درست از روز 28 اسفند 1402 که فایل هدف گذاری سال جدید رو دیدم و تصمیم گرفتم روی شخصیت خودم کار کنم به یکباره کلا همه چی تغییر کرد
حتی وقتی میخوام به کسی چیزی بگم زود یادم میاد که من ناتوانم در تغییر زندگیش
چون چند ماهی که هی به خانواده ام میگفتم میدیدم ازم ایراد میگیرن و میخوان مچمو بگیرن بگن ببین خودتم عمل نمیکنی
یا اینکه باور نمیکردن حرفامو و میگفتن ولش کن حرفای ما درسته
و حتی جریانشو تو روز شمارا نوشتم که آخرش خواهرم گفت تو به زور فلان کارو کردی با ما ولی خودت عمل نکردی در صورتی که با رضایت خودش تصمیم گرفتیم با هم کار کنیم
اونموقع بود که فهمیدم هرچقدر هم بگم فایده نداره و هر کس زندگی خودشو تغییر میده و خوشحالم از این که درسم رو گرفتم
درسته دیگه به کسی نمیگم ولی گاهی اوقات فراموشم میشه و میگم ولی خیلی خیلی کمتر شده
در مورد اینکه طناز جان گفت هدایتی قرآن خونده و خدا هدایتش کرده و آیه ای دیده که نوشته عجله نکنید در خواندن قرآن
یاد چند ماه پیش خودم افتادم که خیلی دوست داشتم قرآن بخونم و میگفتم که خدا کی زمانش میرسه که من قرآن رو با درک بخونم
چون چند باری بود میخوندم و هیچی از معانی متوجه نمیشدم و سر در گم با کلی سوال تو ذهنم میموندم چیکار کنم
که زمانش وفتی بود که من فایل رسالت من رو دیدم و گوش دادم و از خدا هدایت خواستم و اون روز بود که گفتم خدا اگر قراره هدایتم کنی کمکم کن هدایتم کن و آیه ای بیار که هدایت توش باشه
همین که قرآن رو باز کردم اولین سطر از صفحه آیه هدایت بود
دقیقا همون روزش هم برای من نقاشی طرح فرشته و ققنوس از ابرا هدایتی فرستاد که طرحشو بکشم و فکر کنم 8 آبان بود و 9 آبان
که بعد از اون کم کم من ترجمه قرآن رو که میخوندم با توجه به مدارم درکش میکردم
و الان هر بار که سوره بقره رو میخونم از اول انگار بار اولمه میخونم و متعجب میشم که چجوریه من این حرفارو نشنیده بودم
خوشحالم از این که مسیری که دارم میرم هر لحظه اش پیشرفته و قدم گذاشتن در مدار های بالاتر هست وقتی که عمل میکنم
و به قول حرف استاد تا زمانی که عمل کنم خدا سریعتر بهم کمک میکنه کافیه نیم قدم بردارم
چقدر دوست دارم این لحظات زندگیمو که هر لحظه اش پر از درسه برای من
و در نتیجه آخرای فایل هدایت که هر روز دارم حسش میکنم و هرچی بیشتر قبول میکنم و چشم میگم ،خدا بیشتر بهم میگه چیکار کنم
امروز بعد از ظهر رفتم بیرون تا خرید کنم ، داشتم از مسیر دیگه میرفتم و به این فایل گوش میدادم که یهویی قشنگ صدارو شنیدم که عین صدای خودمه و به قول استاد تو فایل هدایت قسمت 3 که در جواب سپیده جان گفتن
که وقتی بیشتر میشه این درک و حسی که داریم انقدر بلند میشه این الهام و هدایت که فکر میکنید که خدا داره باهاتون واضح حرف میزنه
من داشتم میرفتم ،که گفته شد از این راه نرو برگرد و مستقیم برو
گفتم چشم و من اصلا متوجه نشدم که چی قراره بشه
همین که راهمو تغییر دادم دیدم یه خانم دستش پره از نایلون میوه و به سختی داره میاره
بهم گفته شد ازش بگیر و کمکش کن
گفتم چجوری بگم شاید نذاره و دیدم داره نزدیکم میشه یهویی بی اراده گفتم کمک میخواین
و خیلی سریع نایلون میوه هاشو داد دستم و گفت خسته شده بودم ممنون ،آره بیا و باهاش تا خونه شون رفتم و بردم دم در خونه شون وسیله هاشو
تو راه میگفتم ببین طیبه همه اش کار خداست تو هیچ کاره ای
هدایتت کرد تا کمک کنی و از این به بعد هرچی گفت بگو چشم
و ار خدا باز درخواست کردم که گفتم خدا تو بگو من چشم بگم باشه ؟؟ تو هرچی بگی سعی میکنم انجام بدم نمیپرسم چرا تو فقط بگو به من
در مورد همه چیز به من بگو چیکار کنم برای من بهتره
و وقتی برگشتم و رفتم خرید کردم دوباره میخواستم از یه راه دیگه برم گفته شد نه برگرد و مستقیم برو
همین که رفتم چشمم به بوم نقاشی که کنار آشغال گذاشته بودن افتاد دیدم یه نقاشی خوشگل که گذاشتن آشغال و بومشم سالمه
گفتم خدایا میشه برش دارم ؟
یه لحظه گفتم نه نباید از کنار آشغال چیزی بردارم من دیگه هیچ وقت اینکارو نمیکنم
اینو گفتم و برگشتم به مادرم گفتم گفت برمیداشتی گفتم نه بیخیال بعد گفت نزدیک اذان میرم اگه بود برمیدارم
نشسته بودیم دیدم اومدن آَغالارو بردن و گفتم ماما تمام محله رو دیگه بردن بوم نقاشی که طرح طبیعت بود اونم بردن
نرو بیرون بیخیال چرا برداریم انداختنش آشغال
چون اولش دیدم بومش بزرگه گفتم برمیدارم و روش پارچه نو میکشم منگنه میکنم نقاشی میکشم روش
ولی بعد که فکر کردم گفتم نه نباید از کنار آشغال بردارم
ولی همون حس میگفت بردار اشکالی نداره و بعد مادرم رفت بیرون همین که رفت از دلم گذشت که اگر چیزی برای تو باشه بهت داده میشه
همین رو که حس کردم مادرم زنگ زد و گفت طیبه نقاشی رو برنداشتن بیا چهار چوبش سالمه ،حاضر شو بیا برداریم ببر خونه استفاده کن
گفتم خدایا اجازه دارم بر دارم
که باز حس کردم میتونم بردارم و رفتم و آوردیمش خونه
نمیدونم من علمی که ندارم بدونم چرا و چجوری مسیرمو تغییر داد تا این نقاشی رو ببینم و بیارم خونمون ولی میدونم که یه دلیلی داشته و داره که حتی مانعم شد و گفت مسیرتو تغییر بده
وقتی استاد درمورد هدایت گفت
که وقتی که آدم در مسیر درست قرار میگیره با توجه به میزان آمادگی ، دسترسی داره به هدایت های یه درجه بالاتر با توجه به شرایطی که توش هست
وقتی شما دروازه قلبت رو باز کنی که تسلیم بودن رو در بر بگیره
به شما کمک میشه
و وقتی بگی من عاجزم ، تسلیم بشی ، قدم های بعدی بهت گفته میشه
و خوشحالم از اینکه خدا کمکم میکنه
با هر لحظه هدایتش
و بی نهایت ازش سپاسگزارم که بی نهایت کمکم میکنه
امروزم با خدا قرار دارم ،شب باهاش حرف بزنم خیلی حس خوبیه خیلی خوشحالم که یادم میده همه چیزو
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
من از وقتی پیج جدید تو اینستاگرام باز کردم و خواستم شروع کنم تا سفارش بگیرم و نقاشی بکشم و بفروشم ، قبلش هی یه چیزی مانعم میشد و این بود که درک نکرده بودم که تا زمانی که من حرکتی انجام ندم خدا به من کاری انجام نمیده و همینجوری نشسته بودم
تا اینکه یه روز درک کردم و از حرفای استاد شنیدم که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست و قدم هامو از اونموقع برداشتم و با فروش پفیلا شروع کردم و دستفروشی و بعد سوالم این بود که خب من میخوام به هدفای بزرگترم برسم و تضادی پیش اومد که هر جا رفتم نمیذاشتن تو نمایشگاها پهن کنم وسایلامو و من تو نمایشگاه شهر آفتاب زدم زیر گریه
و با خدا حرف زدم گفتم تو میبینی دارم تلاش میکنم درسته باورای محدودی دارم که مانع از پیشرفتم شده و متوقف شدم
ولی تو خدایی تو آگاهی تو کاری بکن که من باورهام قوی تر بشه به همه چی
منم تلاشمو میکنم
وقتی باهاش حرف زدم و تو مسیر برگشت به خونه ،تو مترو هی میپرسیدم که خب خدا قدم بعدیم برای خواسته ام چیه ؟ چیکار باید بکنم
که خدا نذاشت اون روزم شب بشه که سریع بهم گفت باید تبلیغات چاپ کنی برای پیجت و پخش کنی
من از اونروز شروع کردم به چاپ و جاهای مختلف بردم چسبوندم و پخش کردم ولی حس میکردم تلاشم کافی نیست باید بیشتر تلاش کنم و خدا دست به کار بشه
وقتی اولین روز تو نمایشگاه پخش کردم ، همون روز یه نفر فالو کرد پیجمو و خیلی خوشحال شده بودم و میگفتم خدایا سپاسگزارم
و قبلش که من عکس کارامو میذاشتم پیجم ،هر بار میخواستم که هشتگ بذارم که کارام تو اکسپلور دیده بشن
اما یه حسی بهم میگفت نه انجامش نده
پیش خودم گفتم خب وقتی استاد عباس منش میگه که کافیه یه الگو پیدا کنید و هی یادآوری کنید که اگر برای یک نفر شده حتی فقط یک نفر
پس برای منم میشه
و من گفتم خب خدا من تو پیجم هشتگ نمیذارم ،و نمیدونم تو قراره چجوری مشتری بشی برای من ولی میخوام اعتماد کنم و بسپرم به خودت
در کنارش سعیمو میکنم که باورامم در مورد تو و چیزای دیگه قدرتمند کنم
و میخوام که بهم ایمان و باوری بدی که منم مثل استاد عباس منش بدون هیچ هشتگی توی پست هام ، نقاشیام دیده بشن و تو در اصل میبینیشون
میدونم که تو قدرتمندی و میدونم که هر کاری رو بخوای میتونی انجام بدی ، ولی بهم باوری بده که قوی بشه باورم و آروم بشه قلبم
بعد هی سوال میپرسیدم تا اینکه چند روز پیش دوباره خواستم هشتگ بذارم
چرا؟؟؟؟
چون ذهنم هی با نجواهاش میگفت تا کاری نکنی سر ماه میاد و باید پول کلاس رنگ روغتو بدی برو هشتگ بنویس تا بلکه آدما بیان و سفارش بدن بهت
ولی گوش نکردم و سریع به خودم اومدم و گفتم نه من نمیخوام هشتگ بذارم ،صبر میکنم ببینم خدا چیکار میکنه
بهش گفتم باورمو قوی کنه
میخوام به قدرت خدا اعتماد کنم ،به بزرگی و عظمتش ایمانم رو نشون بدم
حتما بی نهایت راه دیگه هست که خدا آدمارو بفرسته سمت نقاشیای من مشتری بشه برای من
و پرسیدم خب خدا تبلیغ میدم، ولی کاری کن که من تا آخر ماه باید پول کلاس رو بدم
خودت جورش کن کمکم کن تا باورامم قوی کنم و تکرار کنم
که یهویی به دلم انداخت یکی یکی تو اینستاگرام به پیجای مختلف مثل رستوران ،هتل ،کافه دندانپزشک ، آرایشگر و … پیام بدم که دوست داشتن سفارش بدن
و من از دیروز این کارو انجام دادم و
امروز بعد از ظهر دیدم که یه رستوران نوشته 500 تا 1000 تا جاکلیدی میخوام و من خیلی خوشحال شدم
ولی اون لحظه نجوای ذهنم شروع کرد
هی میگفت از کجا معلوم قیمت بدی قبول کنه یا نه بگه زیاده یا ازت کمتر بخواد
و داشت که منو نگران میکرد که گفتم ببین ذهن من دیگه باید کم کم بیخیال من بشی
چون من چند روزیه ،که پاروهارو از دریای نور خدا انداختم تو نور بینهایتش و هیج پارویی ندارم که بخوام برم سمت نور خدا
تازه از خدا خواستم خودش یادم بده که چجوری تسلیمش باشم و هیچی نگم و بذارم خودش کارارو برام انجام بده
و ادامه دادم و گفتم ببین به من گفته شد پیام بدم به پیجا منم چشم گفتم و درخواست کردم و البته این درخواستم در اصل از خداست پس نیازی نیست که نگران بشم
خدا خودش داره میبینه من دارم چیکار میکنم
پس تو هم خودتو خسته نکن و بشین و فقط تماشا کن که بزرگترین و نیرومند ترین قدرت و تنها ربّ جهانیان چیکار میخواد بکنه
من که هیچ هشتگی نمیذارم ،مطمئنم که خدایی که برای استاد همه کار کرده برای منم همه کار میکنه به هزاران هزار بی نهایت راه و دستانی که داره
و باز هم هر چند ساعت یکبار به پیجا پیام میدم ، حتی وقتی کسی مینویسه نیازی ندارم ویا فقط لایک میکنه کلی خوشحال میشم که خدایا شکرت که جواب پیاممو داد و این خودش برای من بی نهایت حس خوب روداره
میدونم که خدا بازم راه هارو بهم نشون میده و میگه که چیکار کنم
حتی دیشب یکی از بچه های کلاس رنگ روغن بهم پیام داد و در مورد کتاب طراحی که استادم معرفی کرده بود و از نقاش چارلز بارگ بود و گفته بود برای طراحی خیلی موثر هست
تو یادگیریتون و من چاپ کرده بودم و الان دارم از کتاب یاد میگیرم ، خیلی بهم کمک کرده و همکلاسیم میگفت که اونم میخواد چاپ کنه که یهویی بهم گفت تو شهرشون چاپش 400 هست تو تهران چند چاپ میکنن
منم پرسیدم گفتن 500
چون ما خونمون چاپگر داریم بهش گفتم میخوای من برات چاپ کنم و یکم ارزونتر حساب کنم باهات
اولش راضی نبود که من ضرر کنم ولی بعد که گفتم نه خیلی هم تخفیف نمیشه یکم تخفیف میدم و به جای اینکه بدی بیرون چاپ کنن به من بده برات چاپ کنم و بیارم
که گفت باشه و 250 بهش گفتم که چاپ کنم و شنبه ببرم براش
خیلی حس خوبی داشتم خدا از جایی که فکرشم نمیکردم حتی خودش بهم پیشنهاد داد که قیمت چاپشو بپرسم و بعد من گفتم من میتونم چاپ کنم
قبلش هی میخواستم تو کلاس بگم که اگر بچه ها خواستن چاپ کنم براشون ولی نمیشد یادم میرفت یا میگفتم یعنی میخوان اگر بگم
و این نیت رو دارم که اگر خدا بخواد ، شنبه وقتی کلاس رفتم به بچه ها بگم اگر کسی خواست بهم بگه تا من براش چاپ کنم کتاب رو
داشتم فکر میکردم میگفتم خدا تویی که هر لحظه به فکرمی تویی که حامی و هدایتگرمی تو بودی که بهم گفتی چیکار کنم ازت سپاسگزارم
خدا کاری کرد که 250 بیاد به حسابم تا من بتونم رنگایی که لازم دارم رو برای رنگ روغن تهیه کنم
میدونم که کمکم میکنه صد در صد
چون خدا اگر ببینه من سمت خودمو درست انجام میدم بی نهایت به توان بی نهایت بهم عطا میکنه
و من بی نهایت به توان بی نهایت ازش سپاسگزارم که هرچقدر تشکر و سپاسگزاری کنم باز هم کمه
امروز من داشتم دنبال یه فایلی میگشتم تو گالری گوشیم که یهویی هدایت شدم سمت این فایل مهارت در اجرای قوانین
شروع کردم به گوش دادن فهمیدم که باید هر روز تلاش کنم آگاهانه متمرکز باشم و کنترل کنم ورودیای ذهنمو از همه نظر
چون یه چند روزیه توجه نمیکنم و آگاهانه تکرار نمیکنم
خیلی سریع فراموش میشه قوانین و باید هر روز مراقب باشم که آگاه باشم
خوشحالم از اینکه هر لحظه خدا کمکم میکنه و میشنوم صداشو
برای این تو فایلی که هدایت شدم تا گوش بدم ننوشتم و اومدم اینجا نوشتم که حس کردم مربوط به موضوع هشتگ که استاد تو فایل قسمت 4 گفتگو با دوستان گفتن باید بنویسم
برای تک تکون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
سلام به بهترین استاد روی زمین ، ابراهیم زمانه و بانو مریم شایسته عزیز و طنازم
من این فایل رو دو الی سه سال پیش یادم قشنگ اخر شب بود گوش دادم ولی امروز حرف هایی شنیدم که یکیش از اون شبی که گوش دادم نبود
استادچقدر خوب میگید حتی چند سال دیگه هم بگذره بازم میایید و میگید چقدر این حرفا متفاوته
استاد شما تنها کسی هستید که قرآن رو عالی فهمیدید و به همه ما یاد دادید که بشینیم از اول قران رو بخونیم من بارها خیلی سال پیش کلاس قرآن رفتمو و حفظ میکردم ولی به درک الان نرسیده بودم هنوز خیلی مونده تا مثل شما درک کنم
استاد چقدر با این فایل هدایتی که گذاشتید روی سایت من دیوانه شدم از یه طرف اشک شوق میریزم از یه طرف بال و پر دارم درمیارم از این همه نزدیکی خداوند بهمون
و جالب تر اینجاست که من دیشب ترجمه قرآن کریم که گفته بود با عجله کتاب قرآن رو نخونید گذاشتم توی کامنتی از سریال تمرکز بر نکات مثبت بعد امروز هدایتی اومدم این فایل رو گوش دادم زمانی که سپیده جان و طناز جان با عشق میگفتن
سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته ی نازنین و دوستان خوبم در سایت
خدایا شکرت که دستم تو دستاته رهام نکن که خییلی راه دارم تا برسم به اون هدایتی که با قلب و روحم بشنومش و تو رو با تمام وجودم حس کنم …
از فایل اول تا چهارم گفتگو با دوستان رو گوش دادم و رسیدم به فایل چهارم دقیقا صحبتهای خانوم شیرین که ایشون گفتن من تازه اول راهم منم مثل ایشون تازه وارد سایت استاد عباسمنش شدم البته من قبل از آشنایی با استاد عباس منش با چهار استاد دیگه دوره هاشونو خریده بودم و از طریق یکی از همین استاد خدا منو هدایت کرد به سمت استاد عباسمنش …. خداروشکر میکنم قطعا لیاقت اینو پیدا کرده بودم که خداوند اجازه بهم داد و منو به این سمت هدایت کرد و منو با استاد عباسمنش آشنا کرد … استاد من وقتی وارد سایت شدم بلافاصله بعد از پنج روز با دوازده قدم آشنا شدم و هدایت شدم سمت این دوره و تهیه اش کردم چون خدا میدونه من خیلی عجولم اصلا شاید به خاطر همین عجول بودنم انقد دیر به این سمت هدایتم کرد چون باید توی این مدار قرار میگرفتم بعد با استاد عباسمتش آشنا میشدم خب با قوانین جهان هستی آشنایی داشتم اما خب متاسفانه نمیتونستم با استادای قبل ایشون ارتباط بگیرم و اون نتیجه ای که میخواستم نمیگرفتم اما از وقتی وارد سایت استاد عباسمنش شدم به شدت اروم شدم به قول خانوم شیرین دیگه بحث نمیکنم انگاری نسبت به حرفای اطرافیانم کاملا بی تفاوت شدم و باید بگم من یه آدم عجول عصبی پر استرس ونگران بودم اما الان دیگه خبری از اونهمه نگرانی که مخصوصا صبح ها بلافاصله از خواب بلند میشدم بهم حمله میکرد نیست … گاهی وقتا یهو به خودم میاد میگم خداجونم چرا دیگه من نگران نیستم واقعا این منم ؟؟؟؟ پس کو اونهمه نگرانی و دلشوره؟ مگه میشه اینهمه سال نگرانی با یه مدت کوتاه تموم بشه ….بعد میگم ارره بااباا پرستو این تویی بدون نگرانی بدون دلشوره حتی وقتی پیام ناراحت کننده می شنوم وقتی حرفای ناراحت کننده بهم میزنن دیگه عصبی نمیشم دیگه نگرانی و دلشوره ندارم …. خدایا شکرت برای این مسیری که منو قرار دادی و آرامش رو بهم هدیه دادی و چون میدونی هدفم چیه خواسته ام چیه اول خواستی آرومم کنی بعد برم سمت شغلی که عاشقشم و بشم همون ثروتمندی که خودت عاشقشی با راهنمایی های استاد عباسمنش من به تمام خواسته هام می رسم و میام همینجا کامنت میزارم و میگم ببین کجا بودی و به کجا رسیدی ……مطمئنم یه روز خیلی نزدیک با استاد عباسمنش راجب موفقیتهام بصورت آنلاین حتی بصورت حضوری صحبت خواهم کرد …… مرررسی خدای قشنگم میدونم منو به تمام خواسته هام می رسونی چون لیاقتشو دارم ….. خدایا خیلی دوستت دارم…….
وااای استاد هیچ جمله ای نیست ک احساس قلبی من رو بیان کنه محشششششششربود تمام چیزایی ک باید الان میشنیدم وامادگیش داشتم و عین جاروبرقی منو خالی کردتکون داد مرررسی خدایاشکررررت
من قول میدم ازهمین لحظه شروع میکنم عمل ب قوانین وادااامه میدم با قدرت پروردگارعاشقم من زهراهستم وتازه رفتم تو 20و خدامیدونه قرااره چ اتفاق های خوبی بیفته خدااجونم مررسی عاشقتم
به نام خداوند زیبای ها خدایا شکرت، استاد من همون بار اولی که یک کلیپ از شما دیدم احساس خوبی به شما داشتم و هر روز و هروز دارم قوانین بهتر و بهتر درک میکنم و به اونها عمل میکنم و نتایج بهتر و بهتر میگیرم خدایا شکرت…مرسی استاد مرسی دوستای خوبم..
سلام به استاد عزیزم من از طریق یکی از دوستانم با شما آشنا شدم قبلاً گارد داشتم با حرفهای شما تا زمانی تغییرات دوستم و دیدم و الان دارم فایل های شما رو گوش میدم این و از ته قلبم میگم انگار آشنایی با شما بهترین اتفاق زندگیم از سمت خداوند بوده و بین یک خوشحالی و هزاران سوال در ذهنم در بین فایل های شما به دنبال جوابم چون میدونم هیچی نمیدونم.
به نام خداوند یکتا
سلام به استاد عزیزم سلام به خانم شایسته عزیز
واقعا الان مطالبی که تایپ میکنم اشک تو چشمانم حلقه زده ممنونم از خدای مهربونم که راه رو بهم نشون داده و در زمان و مکان مناسب هرآنچه که باید اتفاق بیوفته در زمان خودش اتفاق میفته .
چقدر عالی بود این فایل چقدر یاد گرفتم واقعا شبیه یه اقیانوسی میمونه که هر چقدر میری جلو باز هم جا داره و بینهایت راه .هر دفعه که وارد سایت میشم طوری هدایت میشم که جواب سوال هامو کامل و واضح دریافت میکنم .انگار حتی تو فایل هایی هم که رایگان هست به ترتیب وبه جا فایل ها رو دریافت میکنی بدون هیچ جابه جایی فقط خدا روشکر میکنم که وفقط در مقابلش تسلیم هست
عالی بینظیر بود و هر فایل متفاوت با فایل دیگه
سلام و درود فراوان خدمت خانواده بزرگ ،،
خیلی زیبا خیلی به موقع دقیقاً در زمان مناسب و مکان مناسب این پیشنهاد امروز من بود و دقیقاً صحبت و جواب سوالات ذهنیم بود و کاری نتونستم انجام بدم جز ریختن اشک شوق از این همه مهربانی خداوند متعال از اینکه همیشه صداش کردم جوابمو داد همیشه باهام حرف زد و همیشه مثل آب رو آتیش این دل منو آرام کرد ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای این سایت مقدس ،،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرتتتتتت برای استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز ،،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای صحبت های طناز عزیز واووو براوو دختر تو بی نظیر صحبت کردی قلب منو چهار ستون بدنم رو لرزوندی دمت گرم خداقوت انشاالله تک تک آرزوهای قلبیت یکی یکی خلق کنی روح بزرگت همینطور دنبال کنی و شاد و تندرست و ثروتمند باشی همیشه ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که ثروووووتتتتمند و شااااااد و سلامت هستم ،،
به نام ربّ
درخواست کن
هیچی نگو
حرکت کن
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس
که خود راه بگویدت که چون باید کرد
این بیت خود به خود که نه میدونم کار خدا بود که یهویی به زبونم جاریش کرد
چند روزیه که فقط حس میکنم باید درخواست کنم و بگم چی میخوام و هدایت بشم به سادگی و طبیعی ترین حالت ممکن
امروز صبح که بیدار شدم و شروع کردم به کار و طراحی و باقی کارام ، یهویی حس کردم باید از فهرست گوشیم ، گفتگو با دوستان که کلاب هاوس بود ، فایل یک رو گوش بدم تا شماره 3
و گوش دادم و بعد کنجکاو شدم که ادامه رو هم گوش بدم که فایل 4 بود
وقتی دانلودش کردم قبلا نشنیده بودمش ، یک ساعت بود و گوش دادم
اونجایی که دوستان میگفتن که یه زمانی میرفتن به همه میگفتن و با همه بحث میکردن
یاد خودم افتادم که اوایل که وارد این سایت پر از آگاهی شدم ، شروع میکردم به خانواده ام به فامیلامون میگفتم که اینجوریه و بیاین باهم تمرین کنیم تا زودتر پیشرفت کنیم
و بعد متوجه شدم کارم نادرسته و استاد میگفت به هیچ کس نگید
ولی بعد اینکه شنیدم نباید بگم دوباره ذهنم نمیذاشت کا روی خودم کار کنم و فقط میرفتم به بقیه میگفتم ولی خودم در عمل کاری انجام نمیدادم
ولی به مرور که گذشت از این رفتارم درس گرفتم و تصمیم گرفتم دیگه با کسی صحبت نکنم و فقط سعی کنم روی خودم کار کنم
و درست از روز 28 اسفند 1402 که فایل هدف گذاری سال جدید رو دیدم و تصمیم گرفتم روی شخصیت خودم کار کنم به یکباره کلا همه چی تغییر کرد
حتی وقتی میخوام به کسی چیزی بگم زود یادم میاد که من ناتوانم در تغییر زندگیش
چون چند ماهی که هی به خانواده ام میگفتم میدیدم ازم ایراد میگیرن و میخوان مچمو بگیرن بگن ببین خودتم عمل نمیکنی
یا اینکه باور نمیکردن حرفامو و میگفتن ولش کن حرفای ما درسته
و حتی جریانشو تو روز شمارا نوشتم که آخرش خواهرم گفت تو به زور فلان کارو کردی با ما ولی خودت عمل نکردی در صورتی که با رضایت خودش تصمیم گرفتیم با هم کار کنیم
اونموقع بود که فهمیدم هرچقدر هم بگم فایده نداره و هر کس زندگی خودشو تغییر میده و خوشحالم از این که درسم رو گرفتم
درسته دیگه به کسی نمیگم ولی گاهی اوقات فراموشم میشه و میگم ولی خیلی خیلی کمتر شده
در مورد اینکه طناز جان گفت هدایتی قرآن خونده و خدا هدایتش کرده و آیه ای دیده که نوشته عجله نکنید در خواندن قرآن
یاد چند ماه پیش خودم افتادم که خیلی دوست داشتم قرآن بخونم و میگفتم که خدا کی زمانش میرسه که من قرآن رو با درک بخونم
چون چند باری بود میخوندم و هیچی از معانی متوجه نمیشدم و سر در گم با کلی سوال تو ذهنم میموندم چیکار کنم
که زمانش وفتی بود که من فایل رسالت من رو دیدم و گوش دادم و از خدا هدایت خواستم و اون روز بود که گفتم خدا اگر قراره هدایتم کنی کمکم کن هدایتم کن و آیه ای بیار که هدایت توش باشه
همین که قرآن رو باز کردم اولین سطر از صفحه آیه هدایت بود
دقیقا همون روزش هم برای من نقاشی طرح فرشته و ققنوس از ابرا هدایتی فرستاد که طرحشو بکشم و فکر کنم 8 آبان بود و 9 آبان
که بعد از اون کم کم من ترجمه قرآن رو که میخوندم با توجه به مدارم درکش میکردم
و الان هر بار که سوره بقره رو میخونم از اول انگار بار اولمه میخونم و متعجب میشم که چجوریه من این حرفارو نشنیده بودم
خوشحالم از این که مسیری که دارم میرم هر لحظه اش پیشرفته و قدم گذاشتن در مدار های بالاتر هست وقتی که عمل میکنم
و به قول حرف استاد تا زمانی که عمل کنم خدا سریعتر بهم کمک میکنه کافیه نیم قدم بردارم
چقدر دوست دارم این لحظات زندگیمو که هر لحظه اش پر از درسه برای من
و در نتیجه آخرای فایل هدایت که هر روز دارم حسش میکنم و هرچی بیشتر قبول میکنم و چشم میگم ،خدا بیشتر بهم میگه چیکار کنم
امروز بعد از ظهر رفتم بیرون تا خرید کنم ، داشتم از مسیر دیگه میرفتم و به این فایل گوش میدادم که یهویی قشنگ صدارو شنیدم که عین صدای خودمه و به قول استاد تو فایل هدایت قسمت 3 که در جواب سپیده جان گفتن
که وقتی بیشتر میشه این درک و حسی که داریم انقدر بلند میشه این الهام و هدایت که فکر میکنید که خدا داره باهاتون واضح حرف میزنه
من داشتم میرفتم ،که گفته شد از این راه نرو برگرد و مستقیم برو
گفتم چشم و من اصلا متوجه نشدم که چی قراره بشه
همین که راهمو تغییر دادم دیدم یه خانم دستش پره از نایلون میوه و به سختی داره میاره
بهم گفته شد ازش بگیر و کمکش کن
گفتم چجوری بگم شاید نذاره و دیدم داره نزدیکم میشه یهویی بی اراده گفتم کمک میخواین
و خیلی سریع نایلون میوه هاشو داد دستم و گفت خسته شده بودم ممنون ،آره بیا و باهاش تا خونه شون رفتم و بردم دم در خونه شون وسیله هاشو
تو راه میگفتم ببین طیبه همه اش کار خداست تو هیچ کاره ای
هدایتت کرد تا کمک کنی و از این به بعد هرچی گفت بگو چشم
و ار خدا باز درخواست کردم که گفتم خدا تو بگو من چشم بگم باشه ؟؟ تو هرچی بگی سعی میکنم انجام بدم نمیپرسم چرا تو فقط بگو به من
در مورد همه چیز به من بگو چیکار کنم برای من بهتره
و وقتی برگشتم و رفتم خرید کردم دوباره میخواستم از یه راه دیگه برم گفته شد نه برگرد و مستقیم برو
همین که رفتم چشمم به بوم نقاشی که کنار آشغال گذاشته بودن افتاد دیدم یه نقاشی خوشگل که گذاشتن آشغال و بومشم سالمه
گفتم خدایا میشه برش دارم ؟
یه لحظه گفتم نه نباید از کنار آشغال چیزی بردارم من دیگه هیچ وقت اینکارو نمیکنم
اینو گفتم و برگشتم به مادرم گفتم گفت برمیداشتی گفتم نه بیخیال بعد گفت نزدیک اذان میرم اگه بود برمیدارم
نشسته بودیم دیدم اومدن آَغالارو بردن و گفتم ماما تمام محله رو دیگه بردن بوم نقاشی که طرح طبیعت بود اونم بردن
نرو بیرون بیخیال چرا برداریم انداختنش آشغال
چون اولش دیدم بومش بزرگه گفتم برمیدارم و روش پارچه نو میکشم منگنه میکنم نقاشی میکشم روش
ولی بعد که فکر کردم گفتم نه نباید از کنار آشغال بردارم
ولی همون حس میگفت بردار اشکالی نداره و بعد مادرم رفت بیرون همین که رفت از دلم گذشت که اگر چیزی برای تو باشه بهت داده میشه
همین رو که حس کردم مادرم زنگ زد و گفت طیبه نقاشی رو برنداشتن بیا چهار چوبش سالمه ،حاضر شو بیا برداریم ببر خونه استفاده کن
گفتم خدایا اجازه دارم بر دارم
که باز حس کردم میتونم بردارم و رفتم و آوردیمش خونه
نمیدونم من علمی که ندارم بدونم چرا و چجوری مسیرمو تغییر داد تا این نقاشی رو ببینم و بیارم خونمون ولی میدونم که یه دلیلی داشته و داره که حتی مانعم شد و گفت مسیرتو تغییر بده
وقتی استاد درمورد هدایت گفت
که وقتی که آدم در مسیر درست قرار میگیره با توجه به میزان آمادگی ، دسترسی داره به هدایت های یه درجه بالاتر با توجه به شرایطی که توش هست
وقتی شما دروازه قلبت رو باز کنی که تسلیم بودن رو در بر بگیره
به شما کمک میشه
و وقتی بگی من عاجزم ، تسلیم بشی ، قدم های بعدی بهت گفته میشه
و خوشحالم از اینکه خدا کمکم میکنه
با هر لحظه هدایتش
و بی نهایت ازش سپاسگزارم که بی نهایت کمکم میکنه
امروزم با خدا قرار دارم ،شب باهاش حرف بزنم خیلی حس خوبیه خیلی خوشحالم که یادم میده همه چیزو
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 14 تیر
اعتماد به ربّ
من از وقتی پیج جدید تو اینستاگرام باز کردم و خواستم شروع کنم تا سفارش بگیرم و نقاشی بکشم و بفروشم ، قبلش هی یه چیزی مانعم میشد و این بود که درک نکرده بودم که تا زمانی که من حرکتی انجام ندم خدا به من کاری انجام نمیده و همینجوری نشسته بودم
تا اینکه یه روز درک کردم و از حرفای استاد شنیدم که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست و قدم هامو از اونموقع برداشتم و با فروش پفیلا شروع کردم و دستفروشی و بعد سوالم این بود که خب من میخوام به هدفای بزرگترم برسم و تضادی پیش اومد که هر جا رفتم نمیذاشتن تو نمایشگاها پهن کنم وسایلامو و من تو نمایشگاه شهر آفتاب زدم زیر گریه
و با خدا حرف زدم گفتم تو میبینی دارم تلاش میکنم درسته باورای محدودی دارم که مانع از پیشرفتم شده و متوقف شدم
ولی تو خدایی تو آگاهی تو کاری بکن که من باورهام قوی تر بشه به همه چی
منم تلاشمو میکنم
وقتی باهاش حرف زدم و تو مسیر برگشت به خونه ،تو مترو هی میپرسیدم که خب خدا قدم بعدیم برای خواسته ام چیه ؟ چیکار باید بکنم
که خدا نذاشت اون روزم شب بشه که سریع بهم گفت باید تبلیغات چاپ کنی برای پیجت و پخش کنی
من از اونروز شروع کردم به چاپ و جاهای مختلف بردم چسبوندم و پخش کردم ولی حس میکردم تلاشم کافی نیست باید بیشتر تلاش کنم و خدا دست به کار بشه
وقتی اولین روز تو نمایشگاه پخش کردم ، همون روز یه نفر فالو کرد پیجمو و خیلی خوشحال شده بودم و میگفتم خدایا سپاسگزارم
و قبلش که من عکس کارامو میذاشتم پیجم ،هر بار میخواستم که هشتگ بذارم که کارام تو اکسپلور دیده بشن
اما یه حسی بهم میگفت نه انجامش نده
پیش خودم گفتم خب وقتی استاد عباس منش میگه که کافیه یه الگو پیدا کنید و هی یادآوری کنید که اگر برای یک نفر شده حتی فقط یک نفر
پس برای منم میشه
و من گفتم خب خدا من تو پیجم هشتگ نمیذارم ،و نمیدونم تو قراره چجوری مشتری بشی برای من ولی میخوام اعتماد کنم و بسپرم به خودت
در کنارش سعیمو میکنم که باورامم در مورد تو و چیزای دیگه قدرتمند کنم
و میخوام که بهم ایمان و باوری بدی که منم مثل استاد عباس منش بدون هیچ هشتگی توی پست هام ، نقاشیام دیده بشن و تو در اصل میبینیشون
میدونم که تو قدرتمندی و میدونم که هر کاری رو بخوای میتونی انجام بدی ، ولی بهم باوری بده که قوی بشه باورم و آروم بشه قلبم
بعد هی سوال میپرسیدم تا اینکه چند روز پیش دوباره خواستم هشتگ بذارم
چرا؟؟؟؟
چون ذهنم هی با نجواهاش میگفت تا کاری نکنی سر ماه میاد و باید پول کلاس رنگ روغتو بدی برو هشتگ بنویس تا بلکه آدما بیان و سفارش بدن بهت
ولی گوش نکردم و سریع به خودم اومدم و گفتم نه من نمیخوام هشتگ بذارم ،صبر میکنم ببینم خدا چیکار میکنه
بهش گفتم باورمو قوی کنه
میخوام به قدرت خدا اعتماد کنم ،به بزرگی و عظمتش ایمانم رو نشون بدم
حتما بی نهایت راه دیگه هست که خدا آدمارو بفرسته سمت نقاشیای من مشتری بشه برای من
و پرسیدم خب خدا تبلیغ میدم، ولی کاری کن که من تا آخر ماه باید پول کلاس رو بدم
خودت جورش کن کمکم کن تا باورامم قوی کنم و تکرار کنم
که یهویی به دلم انداخت یکی یکی تو اینستاگرام به پیجای مختلف مثل رستوران ،هتل ،کافه دندانپزشک ، آرایشگر و … پیام بدم که دوست داشتن سفارش بدن
و من از دیروز این کارو انجام دادم و
امروز بعد از ظهر دیدم که یه رستوران نوشته 500 تا 1000 تا جاکلیدی میخوام و من خیلی خوشحال شدم
ولی اون لحظه نجوای ذهنم شروع کرد
هی میگفت از کجا معلوم قیمت بدی قبول کنه یا نه بگه زیاده یا ازت کمتر بخواد
و داشت که منو نگران میکرد که گفتم ببین ذهن من دیگه باید کم کم بیخیال من بشی
چون من چند روزیه ،که پاروهارو از دریای نور خدا انداختم تو نور بینهایتش و هیج پارویی ندارم که بخوام برم سمت نور خدا
تازه از خدا خواستم خودش یادم بده که چجوری تسلیمش باشم و هیچی نگم و بذارم خودش کارارو برام انجام بده
و ادامه دادم و گفتم ببین به من گفته شد پیام بدم به پیجا منم چشم گفتم و درخواست کردم و البته این درخواستم در اصل از خداست پس نیازی نیست که نگران بشم
خدا خودش داره میبینه من دارم چیکار میکنم
پس تو هم خودتو خسته نکن و بشین و فقط تماشا کن که بزرگترین و نیرومند ترین قدرت و تنها ربّ جهانیان چیکار میخواد بکنه
من که هیچ هشتگی نمیذارم ،مطمئنم که خدایی که برای استاد همه کار کرده برای منم همه کار میکنه به هزاران هزار بی نهایت راه و دستانی که داره
و باز هم هر چند ساعت یکبار به پیجا پیام میدم ، حتی وقتی کسی مینویسه نیازی ندارم ویا فقط لایک میکنه کلی خوشحال میشم که خدایا شکرت که جواب پیاممو داد و این خودش برای من بی نهایت حس خوب روداره
میدونم که خدا بازم راه هارو بهم نشون میده و میگه که چیکار کنم
حتی دیشب یکی از بچه های کلاس رنگ روغن بهم پیام داد و در مورد کتاب طراحی که استادم معرفی کرده بود و از نقاش چارلز بارگ بود و گفته بود برای طراحی خیلی موثر هست
تو یادگیریتون و من چاپ کرده بودم و الان دارم از کتاب یاد میگیرم ، خیلی بهم کمک کرده و همکلاسیم میگفت که اونم میخواد چاپ کنه که یهویی بهم گفت تو شهرشون چاپش 400 هست تو تهران چند چاپ میکنن
منم پرسیدم گفتن 500
چون ما خونمون چاپگر داریم بهش گفتم میخوای من برات چاپ کنم و یکم ارزونتر حساب کنم باهات
اولش راضی نبود که من ضرر کنم ولی بعد که گفتم نه خیلی هم تخفیف نمیشه یکم تخفیف میدم و به جای اینکه بدی بیرون چاپ کنن به من بده برات چاپ کنم و بیارم
که گفت باشه و 250 بهش گفتم که چاپ کنم و شنبه ببرم براش
خیلی حس خوبی داشتم خدا از جایی که فکرشم نمیکردم حتی خودش بهم پیشنهاد داد که قیمت چاپشو بپرسم و بعد من گفتم من میتونم چاپ کنم
قبلش هی میخواستم تو کلاس بگم که اگر بچه ها خواستن چاپ کنم براشون ولی نمیشد یادم میرفت یا میگفتم یعنی میخوان اگر بگم
و این نیت رو دارم که اگر خدا بخواد ، شنبه وقتی کلاس رفتم به بچه ها بگم اگر کسی خواست بهم بگه تا من براش چاپ کنم کتاب رو
داشتم فکر میکردم میگفتم خدا تویی که هر لحظه به فکرمی تویی که حامی و هدایتگرمی تو بودی که بهم گفتی چیکار کنم ازت سپاسگزارم
خدا کاری کرد که 250 بیاد به حسابم تا من بتونم رنگایی که لازم دارم رو برای رنگ روغن تهیه کنم
میدونم که کمکم میکنه صد در صد
چون خدا اگر ببینه من سمت خودمو درست انجام میدم بی نهایت به توان بی نهایت بهم عطا میکنه
و من بی نهایت به توان بی نهایت ازش سپاسگزارم که هرچقدر تشکر و سپاسگزاری کنم باز هم کمه
امروز من داشتم دنبال یه فایلی میگشتم تو گالری گوشیم که یهویی هدایت شدم سمت این فایل مهارت در اجرای قوانین
شروع کردم به گوش دادن فهمیدم که باید هر روز تلاش کنم آگاهانه متمرکز باشم و کنترل کنم ورودیای ذهنمو از همه نظر
چون یه چند روزیه توجه نمیکنم و آگاهانه تکرار نمیکنم
خیلی سریع فراموش میشه قوانین و باید هر روز مراقب باشم که آگاه باشم
خوشحالم از اینکه هر لحظه خدا کمکم میکنه و میشنوم صداشو
برای این تو فایلی که هدایت شدم تا گوش بدم ننوشتم و اومدم اینجا نوشتم که حس کردم مربوط به موضوع هشتگ که استاد تو فایل قسمت 4 گفتگو با دوستان گفتن باید بنویسم
برای تک تکون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
و سعادت در دنیا و آخرت باشه برای همه مون
به توکل نام اعظمت
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به بهترین استاد روی زمین ، ابراهیم زمانه و بانو مریم شایسته عزیز و طنازم
من این فایل رو دو الی سه سال پیش یادم قشنگ اخر شب بود گوش دادم ولی امروز حرف هایی شنیدم که یکیش از اون شبی که گوش دادم نبود
استادچقدر خوب میگید حتی چند سال دیگه هم بگذره بازم میایید و میگید چقدر این حرفا متفاوته
استاد شما تنها کسی هستید که قرآن رو عالی فهمیدید و به همه ما یاد دادید که بشینیم از اول قران رو بخونیم من بارها خیلی سال پیش کلاس قرآن رفتمو و حفظ میکردم ولی به درک الان نرسیده بودم هنوز خیلی مونده تا مثل شما درک کنم
استاد چقدر با این فایل هدایتی که گذاشتید روی سایت من دیوانه شدم از یه طرف اشک شوق میریزم از یه طرف بال و پر دارم درمیارم از این همه نزدیکی خداوند بهمون
و جالب تر اینجاست که من دیشب ترجمه قرآن کریم که گفته بود با عجله کتاب قرآن رو نخونید گذاشتم توی کامنتی از سریال تمرکز بر نکات مثبت بعد امروز هدایتی اومدم این فایل رو گوش دادم زمانی که سپیده جان و طناز جان با عشق میگفتن
سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته ی نازنین و دوستان خوبم در سایت
خدایا شکرت که دستم تو دستاته رهام نکن که خییلی راه دارم تا برسم به اون هدایتی که با قلب و روحم بشنومش و تو رو با تمام وجودم حس کنم …
از فایل اول تا چهارم گفتگو با دوستان رو گوش دادم و رسیدم به فایل چهارم دقیقا صحبتهای خانوم شیرین که ایشون گفتن من تازه اول راهم منم مثل ایشون تازه وارد سایت استاد عباسمنش شدم البته من قبل از آشنایی با استاد عباس منش با چهار استاد دیگه دوره هاشونو خریده بودم و از طریق یکی از همین استاد خدا منو هدایت کرد به سمت استاد عباسمنش …. خداروشکر میکنم قطعا لیاقت اینو پیدا کرده بودم که خداوند اجازه بهم داد و منو به این سمت هدایت کرد و منو با استاد عباسمنش آشنا کرد … استاد من وقتی وارد سایت شدم بلافاصله بعد از پنج روز با دوازده قدم آشنا شدم و هدایت شدم سمت این دوره و تهیه اش کردم چون خدا میدونه من خیلی عجولم اصلا شاید به خاطر همین عجول بودنم انقد دیر به این سمت هدایتم کرد چون باید توی این مدار قرار میگرفتم بعد با استاد عباسمتش آشنا میشدم خب با قوانین جهان هستی آشنایی داشتم اما خب متاسفانه نمیتونستم با استادای قبل ایشون ارتباط بگیرم و اون نتیجه ای که میخواستم نمیگرفتم اما از وقتی وارد سایت استاد عباسمنش شدم به شدت اروم شدم به قول خانوم شیرین دیگه بحث نمیکنم انگاری نسبت به حرفای اطرافیانم کاملا بی تفاوت شدم و باید بگم من یه آدم عجول عصبی پر استرس ونگران بودم اما الان دیگه خبری از اونهمه نگرانی که مخصوصا صبح ها بلافاصله از خواب بلند میشدم بهم حمله میکرد نیست … گاهی وقتا یهو به خودم میاد میگم خداجونم چرا دیگه من نگران نیستم واقعا این منم ؟؟؟؟ پس کو اونهمه نگرانی و دلشوره؟ مگه میشه اینهمه سال نگرانی با یه مدت کوتاه تموم بشه ….بعد میگم ارره بااباا پرستو این تویی بدون نگرانی بدون دلشوره حتی وقتی پیام ناراحت کننده می شنوم وقتی حرفای ناراحت کننده بهم میزنن دیگه عصبی نمیشم دیگه نگرانی و دلشوره ندارم …. خدایا شکرت برای این مسیری که منو قرار دادی و آرامش رو بهم هدیه دادی و چون میدونی هدفم چیه خواسته ام چیه اول خواستی آرومم کنی بعد برم سمت شغلی که عاشقشم و بشم همون ثروتمندی که خودت عاشقشی با راهنمایی های استاد عباسمنش من به تمام خواسته هام می رسم و میام همینجا کامنت میزارم و میگم ببین کجا بودی و به کجا رسیدی ……مطمئنم یه روز خیلی نزدیک با استاد عباسمنش راجب موفقیتهام بصورت آنلاین حتی بصورت حضوری صحبت خواهم کرد …… مرررسی خدای قشنگم میدونم منو به تمام خواسته هام می رسونی چون لیاقتشو دارم ….. خدایا خیلی دوستت دارم…….
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا را همواره شکر گزارم بابت این همه آگاهی های ارزشمند که همیشه در زندگی ام قرار داده و باعث شده که رشد کنم و روندم حداقل ادامه دار باشه.
خدای عزیزم واقعا شکرت که ساعت 4 صبح بیدارم کردی که کامنت بگزارم و هدایت بشم به هدایت.
خدای عزیزم ازت میخوام من رو در این مسیر ثابت قدم نگه بداری و باعث رشدم بشی.
باعث شی مثل بقیه بنده هایت از شهد شیرین فراوانی ثروتت استفاده کنم و لذت ببرم.
خدای عزیزم دوست دارم در این مسیر ثابت قدم باشم و همیشه ادامه دادن جزئی از مسیرم باشه
خدای عزوئجل لطفا روزی فراوان – اگاهی های فراوان برام تدارک ببین تا بتوانم به صور تجادویی زندگی ام را با صبر و حوصله و رشد و موفقیت ادامه دهم.
در هر صورت که زندگی میتونه خیلی جذاب و جادویی باشه و منم ازش میخوام هدایت کنه به این روند پر از خشنودی و رضایت…!