گفتگو با دوستان 48 | "هدایت" و "تسلیم"

نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • توحید یعنی: باور کردن نیرویی که همواره در دسترس ماست و زندگی ما را رهبری می کند؛
  • شما وقتی هدایت می شوی که تسلیم این نیرو می شوی و اجازه می دهی؛
  • “هدایت”، با ” اجبار و مقاومت کردن” بیگانه است؛ 
  • هدایت، با “تسلیم و اجازه دادن”، همنشین است؛

این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

213 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نفیسه» در این صفحه: 5
  1. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستى

    سلام به همه عزیزانم در این فضاى بهشتى

    اون اوایل وقتى وارد این مسیر شدم یکى از مهمترین خواسته هام بچه دار شدن بود مینشستم و عکس میکشیدم و تجسم میکردم که تو یکى از بهترین بیمارستان هاى آمریکا زایمان کردم و خیلى شاد و خوشحال هستم و فکر میکردم یه بچه تو زندگیم باشه دیگه همه مسائل زندگیم حل شده است

    دیگه از سوال هاى بقیه اذیت نمیشم که میپرسن چرا بچه دار نمیشی دیر میشه ها فلان نذر رو بکن فلان سوره رو بخون و هزار تا راه پیشنهادى که بهم القا شده بود اگه بچه باشه همه چیز حله دیگه چیزى از خواهرام عقب نیستم و اون نگاه هاى پرسشگر ازم برداشته میشه اون قضاوتها از اون نگاه ترحم آمیز که من ازش بیزار بودم و خیلى جاها سعى میکردم خیلى به بچه ها عشق نورزم که بقیه دلسوزى نکنن برام

    من بیزار بودم وقتى میدیدم مامانم تمام هم و غمش شده بود که من بچه داشته باشم و این حس بهم منتقل شده بود که بچه داشتن همه چیز رو حل میکنه

    اون روزها فقط میخواستم به این خواسته ام برسم و رسیدن به این خواسته شده بود اصل زندگیم چون احساس عقب موندگى میکردم چون این نگاه بقیه رو که میدیدم میپرسن شما بزرگتر از خواهراتى بچه ندارى اذیتم میکرد و خیلى حرفهاى نیش دار دیگه

    خدارو شاکرم که این میل به بچه دار شدن هیییچ وقت از حس حسادت نبود چون تک تک لحظاتى که خبر هاى باردارى اول و دوم و سوم خواهرهاى پنج و شش سال کوچکتر از خودم رو شنیدم خوشحالترین آدم روى زمین بودم حتى از خودشون بیشتر و عااااشقانه میرفتم بیمارستان ملاقات ، عاشقانه میرفتم و بچه ها رو در آغوش میکشیدم ، عاشقانه براى سیسمونیشون از دبى خرید میکردم ، عاشقانه براى سیسمونیشون لباس میبافتم و میچیندم عاشقانه باهاشون میرفتم دکتر و سونوگرافى و هرررکارى که از دستم بر میومد براشون میکردم و خواهر هام رو لاااایق بهترین ها میدونستم و میدونم

    من تک تک لحظه هایی که میدیم خواهرام تو بهترین بیمارستان تهران زایمان میکنن توى اتاق وى آی پى رو تحسین میکردم و میکنم و حتى زمانى که قانون رو نمیدونستم و کیییف میکردم که خواهرام خدارو شکر انقدر خوشبختن

    گذشت و من روى عزت نفسم کار کردم روى توحید کار کردم روى مهم نبودن نظر بقیه کار کردم و توى فاصله زمانى کمتر از یکسال به یه رهایی خیلى خوب از این خواسته رسیدم به یه حس بى نیازى و متوجه شدم من با خودم و خداى خودم در صلح نبودم که فکر میکردم بچه باشه دیگه همه چیز حله

    متوجه شدم خواسته بچه یه خواسته اى بود روى بناى شرک چون فکر میکردم وجود بچه میتونه تو زندگى من تأثیر بذاره و تسلیم شدم و گفتم خدایا این رزق الهى منه هر وقت وقتش باشه بهم میدی نیاز نیست من زور بزنم تو به مریم باکره رزقش از بچه رو دادى تو به ساره نازا رزقش از بچه رو دادى تو به ذکریا رزقش از بچه رو دادى زمانى که فکرش رو نمیکرد

    درسته دیر به ساره دادى ولى اسحاق دادى درسته دیر به ذکریا دادى ولى یحیى دادى اشکال نداره ١٣ سال بهم ندادى و من تمام این روزها دیدم اطرافیانم بچه دار شدن و دو تا و سه تا دارن بچه ولى تو قراره تو شرایطى بهم بچه بدى که به اونا ندادى قراره بچه اى به من همون بچه اى که میخواستم رو بدى چون من تسسسسلیمم دیگه برات زمان تعیین نمیکنم دیگه براى بچه به کسى التماس نمیکنم به کسى باج نمیدم میدونم در زمان مناسبش بهم میدی و همه این سالها رو برام جبران میکنى

    چون من هییییچ وقت فقط صرف داشتن بچه رو نپذیرفته بودم من یه بچه سالم و صالح میخواستم تو بهترین شرایط و الان خیلى خوب درک میکنم که من تو اون مدار تو اون فرکانس شرک آلود اصلا نمیتونستم به این خواسته ام برسم و باید میومدم تو این مسیر و تو این مسیر فرکانسم ثابت بشه تا بتونم در زمان مناسب به این خواسته ام برسم و در اصل خواسته من با فرکانسم یکى نبود فرکانس من پر از نیاز پر از شرک و پر از باج دادن بود به کسى هم که این فرکانس رو داشته باشه و با خودش در صلح نباشه هیییییچوقت فرزند سالم و صالح نمیدن از اونجایی که من غیر از اینو به هیچ وجه نپذیرفته بودم خب این خواسته اجابت نشده بود

    شروع کردم با خودم در صلح قرار گرفتن خودم شدم دختر خودم و با عشق براى خودم غذاهایی که دوست داشتم رو پختم غذایی که باب میل خودم باشه نه میل همسرم خودم خودم رو نوازش کردم بوسیدم به خودم عشق ورزیدم موهام رو با عشق شونه کردم و گل سر هاى جینگولى میزنم موهام رو با عشق خودم کوتاه کردم و…..

    تو این یه سال خیلى چیزها متوجه شدم درس ها گرفتم و دلیل این خیریت رو متوجه شدم و من بابتش سجده شکر به جا آوردم من الان رااااضى ترینم براى اینکه بچه تو زندگیم نیست و چقدر درک کردم اون حرف خدا رو که میگه من چیزهایی میدونم که شما نمیدونید

    واااى یعنى من هییییچوقت به این قشنگى نمیتونستم معنى این یه جمله رو بفهمم ولى الان میفهمم

    من تو این موضوع وااااقعا به این نقطه رسیدم که خدا میفرماید چه بسا چیزهایی که شما از آن کراهت دارید ولى خیر شما در آن هست

    من واااقعا تو این یکسال خیریت اجابت نشدن این خواسته ام رو با پوست و استخونم لمس کردم

    من تو این پروسه خیلى درس ها گرفتم وقتى میبینم کسى ناخواسته بچه دار میشه فهمیدم نیاز به زور زدن نیست زمانش برسه میاد خودش اگه تا الان نیومده حتتتتما خیرى بوده و این درست ترین اتفاق زندگى من بوده و من بابتش خدا رو سپاسگزارم بیشتر از هر چیز دیگه اى

    من الان راضى ترینم که خدا میدونست و من نمیدونستم و اون وقتى که زور میزدم و به هر درى میزدم و باج میدادم که به این خواسته ام برسم بهم نداد چون اگه اون موقع به این خواسته ام رسیده بودم اصلا تو این مسیر نمیموندم اصلا خدا رو درک نمیکردم من اصلا توحید رو درک نمیکردم من اصلا خودم رو نمیشناختم من اصلا با عشقى به اسم عباسمنش آشنا نمیشدم

    الان من به لطف خدا بندى به اسم بچه به پام نیست و همین باعث شده بتونم خیلى راحت تر و آزادانه تر تصمیمات شجاعانه بگیرم و روى خودم کار کنم و من وااااقعا به این آزادى فکرى نیاز داشتم براى بودن تو این مسیر براى موندن تو این مسیر

    من براى لیزرى کار کردن روى درک توحید به این تنهایی نیاز داشتم به این سکوت به این فکر آزاد از بچه و سرو کله زدن با بچه تا بتونم روى رشد شخصیت خودم کار کنم روى قرآن کار کنم روى دوره ها کار کنم کامنت بخونم کامنت بنویسم و اینا همون خیریت اجابت نشدن خواسته من تو این مدت بوده و این خیلییییییى براى من ارزشمنده

    این درک توحید به همه چیز می ارزه

    و خدا هم برام کارى کرده به صورت طبیعى که من با اینکه ٣۶ سال دارم ولى همه فکر میکنن نهایت ٢٠ سالمه و این رو همه بهم میگن و اون عجله و ترس از اینکه دیر میشه رو از دلم برده وقتى خودم رو توآیینه میبینم که خدا بهم میگه صورت زیبات رو ببین هر روز جوان تر میشى درونت رو هم هر روز جوانتر میکنم تو فقط با من باش

    و خدا رو شکر خیلى راحت شدم و دیگه نظر بقیه برام مهم نیست دیگه از سوال هاشون ناراحت نمیشم و راحتتر به بچه ها عشق میورزم

    هیچ وقت فکر نمیکردم که یه روز براى نداشتن بچه سجده شکر به جا بیارم ولى من از ته ته ته قلبم براى نداشتن بچه تو این روزهاى عمرم سجده شکر به جا مى آرم

    و واقعا هم خدا رو شکر یه حس بی نیازى تو قلبم قرار داده محمد حسین ،على ، آلا ،محمد هانى ،سامى ،حلما و جدیدا هم یه فرشته کوچولوى تو راهى تو زندگیم قرار داده که هر وقت اراده کنم میتونم باهاشون باشم و ازشون کلى چیز یاد بگیرم و عشق کنم باهاشون رو پاهام بخوابونمشون تو بغلم بخوابونمشون براشون قصه بگم لاک بزنم موهاشون رو کوتاه کنم لباس براشون بدوزم باهاشون برم پارک و بازیشون رو ببینم و کیییف کنم

    این حس رهایی از خواسته انقدر برام قوى شد که لباس هایی که براى دخترم دوخته بودم هدیه دادم به آلا و فرشته کوچولوى تو راهى خواهرم و واقعا لذت بودم از این عمل به هدایت

    انقدر این حس رهایى از این خواسته قوى شد که من سرمایه گذارى که براى بچه هام کرده بودم رو هم براى خودم برداشتم چون خودم همیییشه در اولویتم به قول مامانم بچه خودش روزیش رو با خودش میاره ، آنکه دندان دهد نان دهد نیازى نیست من براش سرمایه گذارى بکنم

    و از همه مهمتر من تماااام باج هایی که براى بچه دار شدن میدادم رو اصلاح کردم و پس گرفتم و ایمان دارم به هدایت خدا و تسلیم هستم تا در زمان مناسب در بهترین شرایط به این خواسته ام هدایت بشم

    من فققققط یه چیز میدونم مهمترین چیز درک توحید هست اینو کسى داره میگه که به خیلى چیزایی که خیلى ها آرزوش رو دارن رسیده اما احساس آرامش و امنیت نداشته

    من احساس امنیت و آرامش رو فقط با توحید درک کردم نه رسیدن به آرزوهام

    من خواب بدون زاناکس و آرامبخش رو فققققط با درک توحید چشیدم

    من به دست آوردن سلامتى رو با درک توحید چشیدم

    خدا به قول خودش کلا نمد هولاء و هولاءبه همه کمک میکنه ولى رسیدن به آرزوها بدون توحید هیییییچ آرامش و امنیتى توش نیست من اینو با پوست و استخونم لمس کردم

    میتونم تا روز قیامت در مورد رسیدن به آرزوها بدون توحید و با شرک و عذاب الیمش و چک و لگدهاش صحبت کنم

    و فریاااااد بزنم و بگم همهههههه چیز توحیده

    استاد عااااشقتم براى اینکه بهم یاد دادى همه چیز توحیده همه چیز هدایته همه چیز تسلیم بودنه

    یه زمانى احساس قربانى بودن و احساس سرزنش میکردم که چرا بیشتر سالهاى عمرم رو گذاشتم براى اینکه دو تا عزیز رو تو زندگیشون به موفقیت برسونم و پشت مرد موفق باشم مرور خاطرات پیاده راه رفتن و همپا شدن در کنار عزیزى براى رشد و موفقیتش و زخم شدن پاهام و انرژى هاى پر از عشقى که میدادم تا ایشون به موفقیت برسه برام اذیت کننده بود

    احساس سرزنش میکردم که چرا از خودم میکندم و براى رشد و موفقیت یه عزیز دیگه انرژى میذاشتم

    ولى الان با عشششق میگم حلالشون باشه تمام اون انرژى هاى پر از عشقى که بهشون دادم و براشون گذاشتم اونا الان تو زمینه کارى خودشون به بهترین درجه هاى موفقیت رسیدن من درسم رو گرفتم و الان کل تمرکزم روى رشد و موفقیت شخصى خودمه

    ولى خدا هم اون انرژى و عشق رو براى من جبران کرد

    استاد عباسمنشى رو تو زندگیم قرار داد که ایشون هم یه زمانى پیاده روى میکرد و کفشهاش پاره میشد و تو این مسیر پاهاش ذوق ذوق کرد بعد از یه تیک ایستادن نجت ى سمینار هاش ولى ادامه داد و آرزوهاش رو خلق کرد و شد بهترین استاد موفقیت و توحیدى دنیا و بهم با همه وجودش درس موفقیت با توحیدرو داد و شد قشنگ ترین هدیه الهى به من تا بیشتر بفهمم انرژی که با عشق همراه باشه از بین نمیره از شکلى به شکل دیگه تبدیل میشه

    من راضى هستم از اون عشق و انرژى که هزینه کردم براى اون دو عزیز و تحسینشون میکنم براى تک تک موفقیت هاشون که لایقش بودن و بهش رسیدن

    خدایااااا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 282 رای:
  2. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    سلام مرجان نازنینم

    واااقعا همت و انرژی بییینظیرت رو تحسین میکنم دختر تو واقعا یه کدبانو فوق العاده هستی که از هر انگشتش یه هنر میباره و هر روز یه هنرش رونمایی میشه

    دمت گرم بابا ۶۰ و خورده ای کیلو انار

    اون رب اناری که با دستای الهی و ارزشمند تو که همزمان با شنیدن پیغام های الهی درست شده باشه وااااقعا خوردن داره نوش جون خودتون و هر کس که روزیش میشه

    آفرین بهت عزیزم که انقدر اکتیو و هنرمند هستی واقعا قابل تحسینی

    عاااشقتم و برات بهتری ها رو آرزومندم💝💝💝

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    سلام رویای نازنینم

    شما بییییینظیرید واقعاً از ته قلبم تحسینتون میکنم

    شجاعتتون امیدتون ایمانتون نگاه زیباتون سپاسگزار بودنتون وااااقعا قابل تحسینه

    این صداقتتون در نوشتار واقعاً قابل تحسینه

    این درک زیباتون از الخیر فی ما وقع قابل تحسینه

    واقعاً خیلی زن قوی و شجاعی هستید که تونستید راهتون رو از اون ظلمات پیدا کنید و به ریسمان الهی چنگ بزنید و به این نور برسید

    این واقعا جای شکرگزاری داره این احساس های خوبتون

    این تسلیم بودنتون در مورد روابطتون با پسر عزیزتون واااااقعا قابل تحسینه

    این حال خوبتون و تعهدتون در موندن در مسیر و فاصله گرفتن از آدمهای گذشته اتون وااااقعا قابل تحسینه شما بیییینظیرید

    الگوی یه زن مستقل و شجاع و توحیدی و قوی هستید

    خدارو شکر گزارم برای حضورم در کنار همچین عزیزانی

    خدارو شکر میکنم که انقدر قشنگ ما رو هدایت کرد از ظلمات به نور

    برای تک تک لحظاتتون شادی و آرامش و غرق در نور و نعمت الهی شدن رو آرزومندم

    شما واااقعا لایق بهترین ها هستید

    💝💝💝

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    سلام نسرین نازنینم

    دوست دارم با خودم هر لحظه مرور کنم که حتی پیامبر هم از حرف مردم در امان نبوده

    انقدر که هر بار خدا بهش امر به واصبر علی ما یقولون میکرده

    ما هیچوقت از این بلندگوهای شیطان رها نمیشیم

    تو هر مقطعی این بلندگوها هست

    وقتی ازدواج نکردی میگن کی ازدواج میکنی

    عقد کنی یه سره میپرسن پس کی میری سر زندگیت و اگه یه ذره طول بکشه حرفها و نقل ها

    وقتی ازدواج کردی میگن چرا بچه دار نمیشی

    خلاصه وقتی پیامبر از حرف مردم در امان نبوده و خدا فقط بهش امر به اعراض و رو برگرداندن و صبر میکرده دیگه من که از پیامبر بالاتر نیستم

    پس بهترین کار اینه تا آخر عمرم روی مهم نبودن حرف مردم و عزت نفسم کار کنم و سبک شخصی خودم رو داشته باشم و یه گوشم در باشه یه گوشم دروازه

    کار سختیه انقدر سخت که حتی پیامبر هم محزون میشده از حرفهای مردم

    حتی خود استاد با اینهمه پرونده موفقیت آمیز اما یه سری ها میگردن و به اسب تنهاش گیر میدن و قطع کردن درختش و لباس پوشیدن یا نپوشیدنش

    وووو

    برای همین انقدر استاد به عزت نفس و مهم نبودن نظر بقیه تأکید میکنن چون با این دو سلاح میتونی از بین این بلندگوها به سلامت و آرامش عبور کنی و و از زندگیت لذت ببری و اجازه بدی جریان هدایت تو رو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بده

    و اگر این دو سلاح در ما ساخته نشه هی زور میزنی و تقلا میکنی به خواسته مون برسیم

    و به یک خواسته کال میرسیم که هیچ لذتی ازش نمیتونی ببریم

    مثه بچه ای که زودتر از موعد به دنیا بیاد که باید تو دستگاه باشه و تو نمیتونی ازش لذت ببری

    برایت بهترین ها رو آرزومندم 💝💝💝

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  5. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    سلام المیرا جانم

    چقدر صدای زیبا و دلنشینی داری

    بسیار بسیار از کلام و صحبت های دلنشینت لذت بردم و ازت سپاسگزارم که انقدر قشنگ و زیبا و تأثیر گذار صحبت کردی

    تحسینت میکنم عزیزم که خودت رو لایق بهترین واکسن دونستی و به بهترین شکل بهش هدایت شدی و چه نشونه قشنگی برام شدی

    و خدا رو شاکرم عزیزم برای اون نگاه قشنگت به درک توحید و تسلیم و هدایت

    خدارو شاکرم برای حس قشنگت که هم از تن صدات و هم از کامنت الهی که نوشتی میشه دریافتش کرد

    تحسین میکنم که انقدر قشنگ و متعهدانه با همسر عزیزت دارین تو این مسیر قدم بر میدارید و هدایت میشین به بهترین جغرافیای ممکن

    بهترین جغرافیای ممکن قشنگترین واژه برای تسلیم در برابر هدایت الهی

    سپاسگزارم از این کامنت ارزشمند و زیبایی که با دستای الهیت نوشتی و این سه کلمه زیبا رو بهم یاد دادی تا وارد دایره لغت توحیدیم کنم

    برای تو بانوی لایق بهترین ها رو آرزومندم💝💝💝

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: