گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری - صفحه 11
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/05/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-05-07 07:44:062024-04-30 02:39:21گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماریشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استادعزیزوگرامی ومریم جون عزیزم.
استاد سوال کردن که کارکرد کدوم دوره ها باعث رشد یا پیشرفت شما شده ؟
باید بگم که من اکثر دوره ها رو کار کردم وتو هر کدوم پیشرفتهای خاص خودمو داشتم.
از اونجایی که متاسفانه تو همه ی زمینه ها نقص وضعفهای زیادی داشتم ،به همین جهت هر کدوم از دوره ها روی تغییرات من تاثیرات بسزایی داشته .
شاید کار کرد هر دوره، اونم برای بار اول زیاد تاثیری نداشته اما وقتی چندین بار کار کردم خودم متوجه ی تغییرات شدم.
بیشترین وموثرترین دوره ای که این اواخر کار کردم دوره ی کشف قوانین واحساس لیاقت بود که تاثیراتش بینظیر بود.
چون بیشترش از درون عامل تغییراتم شدن .
چیزی که شاید توجه زیادی بهش نمیکردم واکثر مقاومتها وترمزها هم از همین درون من شکل میگرفت.
صلح درون ،هماهنگی بین ذهن وروح از درسهای بزرگ این دوره ها بود که فکر میکنم تو هر زمینه ای میتونه کمکم کنه .
برای ایجاد صلح درون باید پذیرشم نسبت به اتفاقات خیلی بالا بره طوری که همیشه سعیم بر بودن در احساس خوب باشه .
من همه ی دوره ها رو دوست داشتم و دارم .
با وجود اینکه چندین بار هر کدوم رو جدی ومرتب ومنظم کار کردم بازم تمایل دارم ،کار کنم .هنوز از کارکرد هر کدوم لذت میبرم وبه هیچ وجه برام تکراری وخسته کننده نمیشن .
به قول استاد انگار اینا نیازهای ما در طول شبانه روزه .
باید باشن تا آروم باشیم .
باید باشن تا بتونیم راحت ذهنمون رو کنترل کنیم.
باید باشن تا درمسیر باشیم واگر نه افکار منفی درهر لحظه امکان بردن ما به مسیر نا مناسب رو دارن .
این هفته از لحاظ جسمی کمی کسالت داشتم .طبیعتا باید از خودم مراقبت میکردم تا خوب بشم .تا اینکه بعد از گذشت چند روز خوب شدم .
دیروز تصمیم گرفتم برای تنوع اتاقها وپذیرایی وآشپزخونه یه کم دکورتغییر بدم .
من مثل خانومای ایرانی نیستمکه حتمن شب عید خونه تکونی کنم .بشورم وبسابم .
اما برای تنوع یه کارای ریزی انجام میدم .
از همسرم درخاست کردم تو ،جا به جایی مبلها کمکم کنه .
از اونجایی که بی نهایت تنبله وخیلی زود از کار خسته میشه .قور هم زیاد میزنه .
خیلی بیخود وبی جهت صداشو برد بالا وگفت: رو من حساب نکن .
من حوصله ی این کارا رو ندارم.
با وجود اینکه میدونه من دست تنها سختمه واذیت میشم .
حتی اگه پسرمم کمک کنه باز من سختمه .چون در کنارش کارای دیگه هست که اونا میشه جزع وظیفم .
خلاصه با همین یه جمله بی خیال ماجرا شد وناهارشو خورد و بی سر و صدا از خونه رفت بیرون .
به خیالش تا شب من تموم میکنم وبر میگرده .
کاری که هر سال انجاممیده .
25ساله ازدواج کردیم و هر سال این برنامه رو با ایشون دارم.
متاسفانه از اینکه کسیو بیارم خونه کمک کنه خوشم نمیاد .بیشتر معذب میشم .منظورم گرفتن کارگر.
که حتی کارگرم بیارم باز باید خودم کنارش تو جابه جایی باشم .
کلا این خصلتش که خیلی ادعا میکنه عاشق منه ولی تو عمل مثل همچین جاهایی که به هردومون ربط داره،چون خونه ی هردومونه .هردو میخاییم لذت ببریم .ولی حاضر نمیشه کمکی کنه ،منو عصبانی ورنجور میکنه .
دیروز بقدری توقعم شد که خیلی کفری شدم . از اینکه خودخواهه وخیلی جاها ،بی مسولیت .واقعن عصبانی میشم .
جا به جایی مبلها ،رو بی خیال شدم .رفتم سمت آشپزخونه وتا شب خودمو با آشپزخونه سرگرم کردم .
هروقت از همسرم شاکی میشم .پسرم راهکارهای خوبی بهم میده .
بهم گفت مامان انقد وابسته به کارای بابا نباش .
بابا همینه .عوضم نمیشه .سعی کن انقدی با خودت در صلح باشی تا کاراش باعث آزارت نشه .
ازش بی توجه بگذر.
مال خودت باش.
هرچقدر من بیشتر روی خودم کار میکنم که نسبت به کارای همسرم پذیرشم بیشتر بشه .فک میکنم ایشون خود خواه تر وزیاد خواه تر میشه .
قشنگ کارای خودشو خوب پیش میبره .جایی که از جسمش کار نکشی ،خوبه . اما در خاست کنی عاجزه !
دور از جون انگار فلج .در این حد بدش میاد بگی از جسمش کار بکشه .
خب من به عنوان یک زن ،چطور میتونم از این رفتارش بگذرم ؟!
تو ذهنم اولش به سختی اما در عمل متفاوت با قبل عمل میکنم .
دیگه مثل قبل دعوا ومرافه نمیکنم اما لحظه ای که از رفتارش بدم اومد ولی باز ذهنموکنترل کردم که توجهی بهش نکنم .
مثل همیشه رو پای خودم وایستم .
که با سرگرمی ومشغول شدن آشپزخونه راحت خودمو کنترل کردم .
شبم که اومد نه حرفی زدم ونه گله ای کردم .
ظرفیتم خیلی بزرگتر ازقبل شده .
توقعاتم خیلی کمتر شده .
یه جاهایی تو ذهنم ته ماجرا رو در میارم بعد تصمیم درست رو میگیرم که الکی سر موضوعی سمت احساس بد نرم .
چون وقتی احساسم بد میشه اول از همه حال خودم بد میشه .
انقدی هم فهمیدم که محبت کردن وکمک کردن چیزی نیست که تو بخای با زور از کسی طلب کنی اونم همسر !!!
آدمای نزدیکت، خودشون میبینن ومیدونن .
اگه کاری نمیکنن چون نمیخان .
پس باید بی تفاوت ازشون بگذرم .سپردمش به خدا .
میشد دعوای شدیدی را بندازم وتا یه هفته درگیرش بشیم .من عصبانی ،ایشون عصبانی، بزنیم سر کله ی هم .
اما دیگه حوصله ی این جنگ وستیز ها رو ندارم .
در واقع حوصله ی رفتن به حال بد رو ندارم .
با وجود اینکه تو دلم حالم میزون میزون نبود اما بازم خیلی بهتر از این بود که بخام عصبانیتمو بروز بدم .
باید خشمم رو کنترل میکردم .
شب بعد از خستگی دوش گرفتم ورفتم استراحت کردم .
امروزم به خودم گفتم باید استراحت کنم چون بدنم نیاز به استراحت داره .
تنها لطف همسرم به من اینه که میگه کار نکن .
ولش کن .
25ساله گذشته ، و تغییر نکرده حتمن از این به بعد هم تغییر نمیکنه .
این منم که در شرایطها وموقعیتهایی که نیاز دارم باید بدونم که چ کاری انجام بدم وچطور انجام بدم بهتره ؟
به اجبار که نمیشه از کسی درخاستی کرد.
حتی نزدیکترین افراد خانوادت .
منم سعی میکنم به جا و درست از خودم مراقبت کنم که جسمم خسته نشه که دوباره توقعم بزنه بالا.
برای لذت بردن وآرامش خودم هر کاری که لازم باشه میکنم .
احساس میکنم هنوز سر یه موضوعاتی وابستگی دارم .
که تو خلوت خودم باید تحلیلشون کنم .
به قول استاد مهم نیست تو به چ دلیلی ناراحتی ؟
آیا دلیل ناراحتیت منطقیه یا نه ؟ مهم احساسته که باید خوب نگهش داری .
این از اون مواردی هستش که انجامش خیلی بهم کمک میکنه تا زودتر از جریان ناراحتی بیرون بیام .
در واقع همون پذیرش آدمها میشه .
دیگه چخوب چ بد باید پذیرفتشون واعتنایی نکرد تا ببینی خداوند تو چ جریاناتی تو رو هدایت میکنه .
برداشتن نگاه وسرگرم کردن خودت وکنترل ذهنت از جمله کارهایی هستش که میشه کرد.
یه جاهایی تغییر زاویه ی دید خیلی کمکت میکنه اما من تو این مورد ،هرکاری کردم تغییر زاویه ی دید،کمکم نکرد.
اینکه استاد عرض کردن به آینده نمیخاد نگرشی داشته باشید وبیشترین تمرکزتون تو لحظه ی حال باشه .
کاملا درسته .همین رویه نجات دهنده ی خیلی از احساسات مخرب ماس .که اگر فکر کنیم یه چیزایی همیشگیه وتا ابد هست، حالمونو خیلی بد میکنه .شایدم خیلی ناامیدمون کنه .
.بهتره فک کنیم همه چیو میشه تو این لحظه درست کرد والان وظیفه ی من حفظ آرامش وحتی شاد بودن در لحظس . اینه که به من جواب میده ومنو به همون صلح درون میرسونه .
استاد جونم مرسی که هستی .
بنام الله یکتا رب هدایتگرم
سلااام ب استاد عزیزم و مریم جان مهربان و دوستان جانم
خدایا صدهزار بارشکرت بابت این همزمانی هایی ک داره برام اتفاق میفته
این نشون میده ک چقددد قانون فرکانس دقیق و درسته الله اکبر
موضوع صحبت های این فایل بخشش بود
من این فایلو خیلی وقت پیش گوش داده بود ولی تقریبا دو روزه دیدمش ک اومده رو بنر سایت ولی نگاش نکردم چون در مدارش نبودم
دیشب از طریق کامنت سعیده ی عزیزم هدایت شدم بهش گوشش دادم
و باخودم گفتم خدایا شکرت
چقدرر قشنگ داره درمورد اتفاقی ک امروز افتاد برام حرف میزنه و امروز صبح حسم گفت بیا بنویس و منم تسلیم شدم
میخواستم تو دوره احساس لیاقت بنویسم این نتیجه رو ولی حسم گفت اینجا بنویس
دیروز من بعد از 6شایدم 7سال بالاخره رفتم خونه بابابزرگم ،البته ذهنم باز داشت مقاومت میکرد و میگفت میخوایی بری چیکار کنی
یادت رفته باهات چیکار کردن مامان بزرگت وخاله ات اونا نامزدی تو رو بهم زدن
ولی اینار ندای درونم بلندتر بود گفت برو ببینشون و ب خودت ثابت کن ک بخشیدیشون
اگه ایمان داری ب قانون هستی، ب این که خودت خالق زندگیت هستی
اگه باور داری ب اینکه خودت داری زندگیت و خلق میکنی با افکار و فرکانست
با باورهات باید بری و پاروی این حس بد بزاری
،
روی احساس قربانی بودن
روی اینکه کسی میتونه بهت ضربه بزنه
و تو زندگیت تاثیر بزاره
اگه ب آموزه هایی ک از استاد یاد گرفتی باور داری و میگی برای حال خوبت اونارو بخشیدی باید بری و ببینی ک چقد تغییر کردی
آیا واقعا بخشیدی شون
چقد باورهات عوض شده
حست بهشون چطوره
تو مسیر باز ذهنم پارازیت انداخت ک چرا داری میری!!!
ولی من بهش محل ندادم و باخودم گفتم من خالق زندگی خودم هستم
من بخاطر تضادی ک بهش خوردم الان تواین مرحله از زندگیم هستم
چقدد حالم بهتره
چقد آرامشم بیشتره
هدایت شدم ب شناخت بیشتر خودم وخدا موهبتی ک باعث سعادت دنیا وآخرتم میشه
و ی توقف داشتیم تو مسیر ک ی پارک خییلی زیبا بود و چقد حالم وبهتر کرد خداروشکر
وقتی ک رسیدیم و رفتیم داخل خاله کوچیکترم ک خیلی دوسشدارم داشت آماده میشد بره خونه شون با شوهرش
مارو ک دید گل از گلش شکفت و اومد استقبالمون و منو تو آغوشش گرفت گفت چقد دلم برات تنگ شده بود
خییلی وقته ندیدمت و موند کنارمون
دایی هام اومدن
زندایی هام
مامان بزرگم چقدد خوشحال شد
و خاله بزرگم اومد با خانواده ش
و اون خاله م ک ازش ناراحت بودم و خودم توآغوشم گرفتم
و فهمیدم چقددد دلم براشون تنگ شده
و دوسشون دارم
قرار بود نیم ساعت بمونیم ک اینقد شلوغ شد و خوش گذشت و همه اومدن دیگه 3ساعت موندیم
همه خییلی اصرار میکردن ک شب بمونیم
مامان بزرگم هم ب خودم گفت هم ب آجیم ک تو بمون تا زکیه هم بمونه پیشمون
خیلی وقته نیومده
میگفت بیا بهمون سربزن
داییم هم بهش همینو گفته بود و هی میگفت زکیه سوپراییزمون کردی چقد خوب کردی اومدی
و منم واقعا خوشحال بودم و لذت بردم
وواقعا دلم براشون تنگ شده بود
ولی من همون دیدار برام کافی بود
چون فقط میخواستم ببینم ک چقد تغییر کردم
چقد تونستم خودمو بهبود بدم
و احساس ارزشمندی من چقد تغییر کرده
و خداروشکر چقد راحتتر تونستم ارتباط برقرار کنم باهاشون
همیشه بخاطر احساس عدم لیاقت نمیتونستم راحت باهاشون ارتباط برقرار کنم
چون تو ذهنم حتی قد متوسط و معمولی خودمو با اونا ک اکثرا قدشون بلنده مقایسه میکردم و حس کمبود انگار داشتم خخخخ
چقد راحتتر تونستم تحسین کنم
نظرمو بگم تو جمع
و احساس لیاقتم چقددد بهتر شده بود خداروشکر
با وجود اصرار زیادی ک کردن شب بمونم نموندم
چون دوسداشتم برگردم خونه خودمون و تنها باشم و فایل گوش بدم و بیام تو سایت الهی خودم
ک خداوند بهم هدبه داده
و من چقد ب خودم افتخار کردم
از تغییراتم
از بهبودهایی ک ب مرور اتفاق افتاده
و منو رشد داده
واقعا چقد زیباست قانون تکامل یواش یواش تغییرات رخ میده و اصلا متوحه نمبشی یکباره ب خودت میایی
و متوجه میشی خدای من
چقد حس خوبی دارم
چقد حالم بهتره
چقد همه چی تغییر کرده
خدایا شکررت بخاطر تضادزیبای زندگیم واقعا موهبت الهی بود برام
الهی صدهزارر بارشکرت
خدایا هرآنچه دارم از آن توست
از تو ب من رسیده
من هیچی ازخودم ندارم
حتی نمیتونم بدون کمک شما پلک بزنم
راه برم، نفس بکشم
فکر کنم
خودت هدایتم کن من ب هرخیری از سمت شما محتاجم و فقیر
من تسلیم شماهستم
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
مارو ب راه راست هدایت کن
راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی
سپاسگزارم از استاد عزیزم بخاطر تک تک ثانیه هایی ک برامون وقت میزاره
و ب رشد ما کمک مبکنه
عاشقتمم خدای قشنگم
عاشقتمم استاد عزیزم
به نام پروردگار جهانیان
سلام
سلام به بچه های سایت
سلام به استاد عباس منش و همسر عزیزشون خانم شایسته
استاد من به تازه گی متوجه شدم که شما به ما یک چالش هیجان انگیزی رو دادید و از ما خواستید که اون تمرین رو انجام بدید. اسم اون چالش پیام بازرگانی است.
بابای من این کار را خیلی انجام داده و الان به اون متنی که نوشته خیلی مسلط شده است. و اولین نفر هم برای من خوند و بعدش من و مامانم گوش، به حرف هاش دادیم و بعد پدرم توی خانواده ی پدریش گفت و بعد خانواده ی مادرم و تا الان توی سه جمع تمرینشو گفته و من به بابام پیشنهاد دادم که توی جاهای مختلف اجراش کنه چون اعتماد بنفسو خیلی بالا می بره
من هم دارم وارد چالشتون می شوم.و بعضی از کلمات که بابام توی متنش گذاشته بود اشتباه بود یا معنی نداشت و من بهش کمک می کردم و هر روز خیلی داره انشاء خوب تر می شه. ممنونم بابت این چالشی که به ما دادید ممنونم
نکات مثبت هفته ام
امروز وقتی به گل های خونمون نگاه کردم دیدم که وای چقدر رشد کرده اند و از خدا شکر گذاری کردم و گل هامون خیلی قشنگ بودن و جذابیتشون بیشتر از قبل شده بود برای من .
یک نقاشی رنگین کمان کشیدم و خیلی عالی شد. البته با چند بار تمرین تونستم بهترین در حد خودم بکشم و الان هم توی کوه هستیم و من کلی چیز دیدم با دوستام بدمینتون بازی کردم و باز هم کلی خوش گذشت.
بعد خدا مارو به یک جایی هدایت کرد که خیلی قشنگ بود و بابام گفت که ببین این خدا مارو هدایت کرد کنار ما یک کانال آب خیلی بزرگ بود که زمان شاه اون رو درست کردن خیلی جالب بود خلاصه رفتیم یک جای خوب گرفتیم و بعد شلکینه درست کردیم که عمه ام یادش رفته بود که باید دوشاب بیاره به خاطر همین عسل فقط داشتیم و عسل کردیم رو ی نون لذت خودمون رو بردیم. بعد از آب کانال استفاده کردیم من که تا آب و دیدم پریدم توش ولی بقیه رو دیگه نمی دونم از آب استفاده کردیم تا ماشین رو بشوریم و من هی براشون آب می برد، و اونا مصرف می کردند.
ممنونم از بچه های سایت که برام کامنت می نویسن و من رو لایک می کنند ممنون که با اون دستای قشنگتون برام کامنت می نویسید بخصوص عمو محمدرضا و عمو فواد و عمو جواد و خاله فاطمه و خاله رویا و خاله فهیمه و خاله رضوان و خاله شهلا و خاله مریم.خداحافظ
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام صدتا سلام به شکل یه قلب خوشگل به شینا جونم، مهربونم دختر زیبای خاله مریم ، ممنونم از کامنت زیبای شما، شما نور این سایت هستین که وقتی کامنت زیبای شما رو میخونم یه لبخند خوشگل مامانی رو لبای من شکل میگیره ، شینا جونم لطفا بیشتر و بیشتر از توجه به نکات مثبت که میبینی برامون بذار که حسابی لذت ببریم و سپاسگزار خدای مهربونم باشیم که یه عالمه زیبایی دور و برمون میذاره ولی ما یادمون میره که ببینمشون، خیلی خیلی از شما دختر زیبا و گل این سایت تشکر میکنم و یه عالمه بوس برات از شهر زیبای رشت میفرستم،
میدونی شینا جونم امروز از خدای مهربون خواستم که بیشتر احساسش کنم و بیشتر به یادش باشم، بعد یهویی غروب وقتی کنسرت آقای ریوندی بودم یهو یادم اومد تقاضامو، چون آقای ریوندی یه مطلب در مورد خدا گفت، بعد داشتم برمیگشتم خونه یاد خدا تو ذهنم بود ، وقتی تو ماشین بودم یه مدرسه رو دیدم یهو احساس کردم باید به دیوار مدرسه نگاه کنم ، دیدم با خط زیبا رو زمینه آبی رنگ نوشته خدا همین نزدیکی هست، بعد یه ترانه تو ماشین داشت پخش میشد که میگفت خدا می داند ، خیلی خوشحال شدم که خدا حواسش به من هست و یادشو با من فرستاده، خدا روشکر،
خدای مهربونمون پشت و پناه شما باشه، و یه عالمه حال خوب مثل وقتی از سرسره لیز میخوره میای پایین تو زندگیت سرازیر کنه، میبوسمت.
به نام خداوند وهاب
سلام به روی ماهت عزیزدلم
فرشته نازنین شما هم با این شیرین زبانی ودقت وعمل به قانون داری هر روز دل ما رو میبری وما هم بخاطر حضور تو نازنین فرشته خدا ،خدا را شاکر وسپاسگزاریم
عزیزم احسنت به این هوش وزکاوت وپشتکار
چقدر تحسین برانگیز وستودنی هستی که از الان برای زندگی عالی روشن به نور الله تلاش میکنی
احسنت به اسداله عزیز که از هدایت الله برات گفت وچه خوبه که با ذهن پاکت با این مفاهیم آشنا میشی
عزیزم نوش جانت این لذت گردش وتفریح با خوردن نان وعسل
روی ماهت را میبوسم نازنینم
خدانگهدارت
بنام خدای مهربان
سلااام ب شینای عزیزم
خداروشکر میکنم ک هدایتم کرد ب کامنتت
شینا جان من همشهری شما و آقا اسدالله عزیز پدر نازنینت هستم
چقد تحسبن کردم ایشون و بخاطر تربیت دختر فوق العاده ای چون شما عزیزم
چقددد حس خوبی گرفتم از کامنتت
چقد ساده و روان مینویسی درست مث پدرت دقیق و منظم و زیبا خداای من
خیییلی لذت بردم آفرین
خیییلی تحسینت کردم و کلی انرژی گرفتم از کامنتت
چقد خوبه ک اینجایی
تواین سن کم
و چقد خوبه ک خانوادگی تو این مسیر هستین
و من چقد خوشبختم ک اینجام و دوستان و همشهریای عزیزی چون شما دارم
بهتون افتخار میکنم
و عاشقتونممم
ب خدای بزرگ میسپارمت عزیزدلممم:))
بنام آنکه هرآنچه دارم از اوست
سلام خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان الهی در این سایت مقدس
تنها راز خوشبختی اینکه انتظار و توقعت رو از آدمها بیاری پایین و انتظارت و توقعت از خداوند ببری بالا
این جمله شما استاد عزیز مثل همه آگاهی های شما بی نقص و کاملا درست و نشان دهنده درک عظیمتون از قوانین
تمام مشکلات ما یا حداقل من به عنوان کسی که با خیلی افراد در جامعه سرو کار دارم بخاطر همین توقع بی جا داشتن از دیگران که میشه گفت به نوعی آلوده به شرک هست ،من یادمه کل زندگیم درگیر این بودم خودمو وقف بقیه کنم و هر کاری از دستم بر میاد انجام بدم تا ازم راضی باشن و یه جورایی در مواقعه ای که همه چیز بخاطر باورهای بد خودم داشت سخت میگذشت از بقیه انتطار جبران داشته باشم و همیشه هم آخرش ناراضی میشدم ازشون
اما از وقتی انتظار ندارم و سعی میکنم توحیدی تر عمل کنم یا کاری انجام نمیدم از روی اینکه برای جلب رضایت بقیه باشه یا اگر هم انجام میدم برای خودم انجام میدم و انصافا هم به احساس خیلی خوبی میرسم بعد از انجام کار ..این جمله شما که میگید خداوند مثل خورشید و خیر برکتش بر همه یکسان میتابه ولی این ماییم که جلوی ورودش له زندگیمونو میگیریم با باورهای نامناسبمون الان تو گوشم زنگ خورد ،گواهی بود بر درستی کلام شما
یک عمر جوری رفتار میکردم و عرصه رو بر خودم تنگ میکردم که دیگران ازم راضی باشن و اخرش هم فکر میکردم مشکل از دیگران ولی مشکل خودم بودم و الان چقدر راحتم با برداشتن همین ترمز کوچولو
بقول دوستمون نظر دیگران برای خودشون مهمه و محترمه …من کاری ندارم دیگران در موردم چی فکر میکنن
من توی برهه ای از زندگیم که همین الانم توشم حسابی بدهکار اطرافیان و نزدیکانم شدم و تغییر رفتارشونو با خودم دیدم ،و جالب اینجاست جوری رنگ عوض کردن که سرو کار من به دادگاه و پاسگاه کشید
شرایط روبروی با دوستانی که از بچگی باهاشون بزرگ شده بودم و خیلی صمیمی بودیم توی پاسگاه و با حکم جلب اصلا شرایط عادی نبود برای من و خیلی کنترل ذهن میخواست ،چون ذهنم فقط داشت بهم فرمان نفرت و خشم میداد نسبت به این دوستان و اگر منه قبلی بودم قطعا همیشه نفرتشون همراه من بود ،ولی این باور که خداوند فرمانروای این جهان و این مرحله ای از زندگی منه و باید باهاش به صلح برسم باعث شد حتی توی اون شرایط ذهنمو کنترل کنم و بجاش تمرکزمو بزارم روی درسی که بهم داد و موهبت این تضاد ازش درآوردم ،اگر من توی تنفر میموندم قطعا هیچ چیزی جز از جنس همون اتفاقا نصیبم نمیشد ولی من با تغییر زاویه دیدم همه چیز عوض کردم
بقول استاد وقتی من بپذیرم خودم کم ایراد ندارم بهتر میتونم دیگران رو ببخشم و قضاوت نکنم و به صلح برسم با خودم
استاد عزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم که شیوع صحیح زندگی کردن به من آموزش دادین
سپاسگزارم از شما و تمامی دستانکاران این سایت الهی
به نام الله مهربان
سلام بر دوست عزیز
شما درمورد توقع از دیگران کامنت نوشتی ومن چون دیروز درمورد همین موضوع مشکل داشتم امروز هدایت شدم به کامنت شما دوست عزیز..از بس از دیروز باخودم حرف میزدم و شرط و شروط برای خودم تعین میکردم که دیگه من هیچ کاری برای اونها انجام نمیدم وووو
میدونی چیه من همیشه هرکاری کردم برای رضایت دیگران بوده که ازم راضی باشن.خودمو تو سختی انداختم اما دیروز زمانی که رفتم سرکار دیدم اون انتظاری که ازشون داشتم برای من انجام ندادن کاری که من بارها و بارها براشون انجام میدام..یهو عصبی شدم و سرکار خودخوری میکردم ..احساس بد من باعث شد با دیگران بد حرف بزنم..یهو به خودم اومدم گفتم فرزانه داری چکار میکنی..داشتم روز خودمو خراب میکردم و تا شب هم با سردرد برگشتم خونه..
حالا با این نتیجه رسیدم یا بیشتر از کاری که در وظیفه من نیست انجام ندم یا اگه کمک کردم واسه خودم باشه و توقع جبران نداشته باشم اینطور ذهن خودم آرومترهست..ازت سپاسگذازم بابت کامنت زیبایی که نوشتین.
خداوندا ازت سپاسگذارم که هر لحظه من رو هدایت میکنی.
عاشقتم خدا
عاشقتم استاد
و دوستان خوبم عاشق خوندن کامنتهای شماها هستم
درپناه حق باشید
بنام خدای مهربان
سلام ب شما دوست عزیزم آقا محمد
خداروشکر میکنم بابت هدایتم ب کامنت شما
دقیقا پاسخ خودم و اینجا گرفتم
اینجا ک گفتین:
این باور که خداوند فرمانروای این جهان و این مرحله ای از زندگی منه و باید باهاش به صلح برسم باعث شد حتی توی اون شرایط ذهنمو کنترل کنم و بجاش تمرکزمو بزارم روی درسی که بهم داد و موهبت این تضاد ازش درآوردم ،اگر من توی تنفر میموندم قطعا هیچ چیزی جز از جنس همون اتفاقا نصیبم نمیشد ولی من با تغییر زاویه دیدم همه چیز عوض کردم
بقول استاد وقتی من بپذیرم خودم کم ایراد ندارم بهتر میتونم دیگران رو ببخشم و قضاوت نکنم و به صلح برسم با خودم
واینکه:
بقول دوستمون نظر دیگران برای خودشون مهمه و محترمه …من کاری ندارم دیگران در موردم چی فکر میکنن
واقعا نظر دیگران ن مهمه و ن تاثیری داره تو فرکانس من اگه بهش توجه نکنم
و بتونم ذهنم و کنترل کنم
من دارم با افکار و باورهام زندگیم و خلق میکنم
و این بین اگه هم تضادی پیش بیاد برای رشد منه
میخواد من بزرگتر شم
و درسمو بگیرم
نباید بهم بریزم
چون ما رباط نیستیم انسانیم
پیش میاد ک ناراحت بشیم نا امید بشیم ولی نباید تو این حال بمونیم
باید احساسمون و خوب کنیم و سریع ذهنمونو کنترل کنیم
سپاسگزارم ازشما دوست ارزشمندم
ب خدای بزرگ میسپارمتون
سلام اساتید عزیزم.
میدونید برداشت من از این فایل چی بود.
آدم با فایلها و آموزش های استاد به پذیرش میرسه.
پذیرش بعضا رنج و اینکه میاد خیلی فاندامنتال تر به مسائل نگاه میکنه.
اینکه آریا عزیز بیاد بگه آقا من فهمیدم این موضوع نفرت من از اون شخص به هر دلیلی فقط داره به من ضرر میزنه و بعد آگاهانه تمرکزی بیاد توی یک ماه این نفرت را از بین ببره. اونم با کنترل ذهن…
خیلی عالیه.
اینکه بپذیری مسئول تمام جنبه های زندگیت خودتی. و خودت میتونی به خودت کمک کنی. حتی اگر در مدار درست نباشی خداهم کمکت نمیکنه، چون این قانونش نیست.
قانون اینه احساس خوب = اتفاقات خوب
این میشه که وقتی در مسیر درست می افتی، میتونی ببخشی، میتونی بگذری، نگران نیستی.
خودتو مقایسه نمیکنی و عاشقانه به خاطر انسان بودن افراد بهشون عشق میورزی و سپاسگزار خداوند میشوی بخاطر وجودشون در زندگیات
خداروشکر.
بینهایت سپاسگزارم اساتید عزیزم ازتون.
سعی میکنم همواره نگاهی به این زیبایی داشته باشم در زندگی ام.
اینجوری نه احساس گناهی نسبت به کسی دارم و نه کسی را عامل خوشبختی و بدبختی خودم میدونم.
اینجوری موحدم و مشرک نیستم.
اینجوری از اهل بهشت هستم.
کسانی که اینطور زیبا در موردشون خداوند صحبت کرده:
البقره
وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِن ثَمَرَهٍ رِّزْقًا قَالُوا هَٰذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﻣﮋﺩﻩ ﺩﻩ ﻛﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﻭﻳﮋﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ؛ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎ ﻣﻴﻮﻩ ای ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ، ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﺭﻭﺯﻱِ ﻣﺎ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺍﺯ ﻣﻴﻮﻩ ﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﻛﻪ ﺷﺒﻴﻪِ ﻫﻢ ﺍﺳﺖ، ﻧﺰﺩ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ؛ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﻲ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ است ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺪ .(٢۵)
نشون میده آخرت ادامه این جهان است. از اونجایی که میگوییم این چیزی است که از قبل به ما روزی داده بود خدای یکتا.
پس خداوند یکتا نتیجه این کنترل ذهن این دنیا را اینجوری میده.
عاشقتونم استاد محترم من.
عاشقتونم دوستان عزیزم که باهاتون هم مدار و هم مسیر باهم هستیم.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
بنام الله مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و مریم خانم گل و تمامی دوستان هم فرکانسی
دوباره با یک کامنت جذاب و پر انرژی اومدم
من همیشه و همیشه به این حرف استاد فکر میکردم که قانون تصاعد بعد از قانون تکامل میاد یعنی چطور مگه میشه.
واقعا کنجکاو بودم بهش برسم و عاشق لحظه ای بودم که زندگیم وارد قانون تصاعد بشه.
امروز که دارم این کامنت را مینویسم همین حس را دارم که وارد قانون تصاعد بعد از طی کردن قانون تکامل شدم.
امشب یکی از همکارای من در حوزه یخچال صنعتی که فقط در زمینه یخچالهای کارکرده کار میکرد با من تماس گرفت و از من خواست اسکلت یخچال نو بهش بفروشم بنده هم با کمال تواضع و فروتنی خیلی مهربانانه باهاش صحبت کردم و گفتم هرچی دلت میخواد بیا انتخاب کن و ببر.
این درحالیکه باید بعنوان رقیب بهش نگاه کنم و مثل بقیه مردم به این فکرکنم که چرا باید بهش اسکلت یخچال نو بدم و باعث بشم یخچال نو بفروشه و برام رقیب بشه ولی خدا خودش شاهد قلب و احساساتم بود حتی ذره ای به این قضایا فکر نکردم و اینقدر ساده گرفتم براش که خودش لذت برد و به قیمت کارخانه و قیمت خرید خودم بهش فروختم.
اما دلیل این کارم چی بود؟!
چون خدا خیلی ساده و خیلی راحت یخچال وارد زندگیم میکنه.
چون خدا اینقدر بهم نعمت داده و تعداد یخچالام زیاد شده که جا برای دوتا خاور بعدی ندارم.
من سه سال پیش بزور هر یکی دوماه یدونه یخچال نو میخریدم ولی الان نزدیک 50عدد یخچال دارم و هروقت اراده کنم یک خاور سفارش میدم برام بسازن.
دیشب موقه شام داشتم برای عزیزدلم و دخترگلم مرغ کباب میکردم و با رفیقم که برام یخچال میسازه چت میکردم که بهم گفت خیلی تحت فشار هستم و 20میلیون پول نقد تا دوشنبه برام جور کن همون لحظه گفتم خدایا خودت پول برسون بهش بدم و تا الان که دارم کامنت مینویسم 22میلیون بهش رسوندم و کلی حالش خوب شده.
امروز صبح موقه نوشتن تمرین ستاره قطبی از خدا خواستم تا شب کلی پول بهم برسونه و بترکونه برام و طبق معمول که خیلی سریع خواستمو برآورده میکنه همون همکاری که در ابتدای کامنت نوشتم را برام فرستاد چیزی که تا الان سابقه نداشته در کسب و کارم و این همکاربنده 55میلیون پول نقد بهم داد درحالیکه تمام یخچال فروشهای معروف که میشناسم میگن بازار نیست و پول نیست.
اینقدر همه چیز داره در زندگیم عالی پیش میره که اگه بخوام تعریف کنم باید تا فردا بنویسم..
اما نکته خیلی مهمی که باید بهش اشاره کنم این هست که باید همیشه از این آگهی ها استفاده کنیم و تمرینات را درست انجام بدیم و تداوم بدیم به این راه.
بخدا من که سه سال پیش هیچی نداشتم الان به راحتی کسب و کار حرفه ای و پر رونق خودم را دارم و اینقدر معروف شدم و اعتبار دارم بین همکاران که بدون چک و پول برام همه چیز فراهم میکنن و معروفم به خوش حساب دل پاک.
اینقدر دستان خدا در زندگیم زیاد شدن که هرچیزی بخوام خیلی راحت برام فراهم میکنن.
الهی من قربون خدای مهربونم بشم که همیشه به درخواستهای من در مدت کمتر از 24ساعت جواب میده و عاشق منه..
استاد جان واقعا حرفهای شما وحی منزل هست و روز به روز با کسب نتایج بیشتر تمام حرفهاتون برام محقق میشه.
عاشقتونم
سلام به دوست عزیز آقای موسوی
دوسداشتم تشکر کنم بابت این کامنت زیباتون چقدر حس قشنگی داد و من با تمام وجودم خدارو شکر کردم بابت این نتیجه های قشنگی که گرفتین . خدارو شکر امیدوارم همیییشه همینطور روبه رشد و موفقیت باشید و با نوشتن کامنت اول اینکه چقد حس عالی میدین و چقد شوق و ذوق میدین برای حرکت کردن و توی مسیر موندن
همیشه خوشبخت باشی دوست عزیزم
سلام بر استاد عزیز و گرامی
استاد عزیز تا چند وقت پیش که نظر دوستان رو درسایت میخوندم که ساعتها دروز به فایلهای شما گوش میدن برام عجیب بود ولی الان خودم مدام درحال گوش دادن به فایلهای شما هستم و ممنونم از شما که حتا برای فایلهای دانلودی و رایگان هم دقت میذارید که به واقع قیمتی و ارزشمندند،من میخوام از تغییراتی بگم که شاید در برابر نتایج دوستان خیلی بزرگ نباشه اما برای من بزرگه و از خداوند بخاطرش سپاس گزارم استاد من از رانندگی می ترسیدم، بطوریکه وقتی در طبقه پنجم بودم و یکی تو خیابون استارت میزد میترسیدم اما الان به لطف خدا و راهنمایی شما رانندگی میکنم اون جمله ی شما گه گفتید ترس اسلحه ی شیطانه؛ همیشه در گوش من هست و من چون خیلی دوست دارم جزو دوستان خدا باشم این جمله خیلی بهم کمک کرد من امروز تونستم پسرم رو به کلاسش با ماشین خودم در نقطه ی دیگه ای از تهران ببرم چیزی که آرزوش رو داشتم جوری با قرآن دمخور هستم که با خوندن قرآن سرشار از عشق و امید میشم و اونقدر حرفهای خوب از خدا می شنوم که زندگیم رو ساخته در مورد شرکی که شما بارها ازش حرف زدید باید بگم چون از رانندگی میترسیدم مثلا برای بیرون رفتن سراغِ مانتویی میرفتم که وقتی پوشیده بودم اتفاق خوبی بدام افتاده بود بعد یک دفعه به خودم گفتم تو داری به یه تیکه پارچه قدرت میدی و این شرکه بعد قرآن ر باز کردم و این آیه توجهم رو حلب کرد که قل رب داخل مدخل صدقِ.. بگو خدایا مرا به نیکی در هرکاری وارد کن و به نیکی خارج کن و ازجانب خودت نیرویی یاری دهنده برایم قرار ده استاد عزیز این جمله ی شما همیشه در ذهنمه و به پسرم میگم که خداوند رو هرچقدر که باور داشته باشی برات کار میکنه خدارو چقدر باور داری؟ بعد بخودم میگم خیلی زیاد حتا بیشتر از حضرت سلیمان این چیزای کوچیک که برای خدا کاری نداره استاد پارکینگ من در طبقه ی زیر همکف قرار داره و بسیار بدقلقه ولی به کمک خدای قادر من به راحتی ماشین رو میبرم و میارم و همیشه میگم خدایی که یوسف رو از دل جاه بیرون آورد منم به اون بالا بالاها نیرسونع این رو با یقین تمام میگم و با تمام سلولهای بدنم باور دارم دوست داشتم این مطالب رو بنویسم تا سرآغازی باشه برای موفقیتهای بعدی و شاید کمکی به دوستانی که تازه وارد مسیر شدند.
البته من در روابطم هم نتایج عالی گرفتم
به نام پروردگار اسمان ها و زمین
ساام استاد عزیز و مریم جان خوشحالم قلبن که کنار و هم فرکانس با شما این فرکانس ارامش و دوستی و اگاهی
درس های من دین رابطه بین بنده وها پروردگارشون هست و من هم خیلی رابطه ساده استاد با ربو دوس دارم که قشنگ گزاشته تو ازادیو راحتی باشه و بسیار باهم رفیق و اسان گیر هست و بنده اشو تو راحتی میپسنده
دیگه اینم یادگرفتمکه قلبم فقط جای عشقه هست وجای احساس خوب هست
و کینه از بقیه و ناراحت شدن از اشتباهات بقیه فقط خودمو مریض میکنه و ما همه کامل نیستیم یه ایراد هایی داریم اروم اروم میشه برطرف کرد
واقعا چقدر خوبه قران خوندن و اگاه شدن من مدتیه میخونم
دیگه سه تا سوال که میخام جواب بدم
اینکه چه محصولی میخونم
فایل های رایگان و بخش کتاب های دانلودی
و عالی بودن و خیلی ادم اروم تری شدم و قویتر شدم و خودم وابسته به فرد یا چیزی نمیدونم این درس ارزشمندو گرفتم که بدون هیچ دلیل میشه لذت برد احساس خوب داش و سپاسگزار باشی تو حال الانت میدونم دلیلی هست که لدت ببری و بدون خدا میاد و هرلحظه پیدات میکنه و قرین لذتت میکنه
سلام به همراهان عزیز
نکات این فایل :
روی خودمون کار کنیم و بگذاریم نتایجمون صحبت کنه که ما تا الان چه دستاوردی رو بدست آوردیم و توهم نزنیم نتایج نشون میده که چقدر ما روی خودمون کار کردیم
کینه و نفرت بزرگترین عامل بیماری است و به خود ما ضربه میزنه و ما باید بتونیم که دیگران رو بابت هر کار خطایی که در مورد ما انجام داده اند ببخشیم و عفو کنیم زیرا با این کار به خودمون لطف کردیم و طبق آیات قرآن فرمان خداوند زمانی اجرا میشود که از اون کسی که کینه و نفرت داریم رو ببخشیم.
حالا در این فایل صحبت نشد در مورد اینکه چطور ببخشیم اما من میخواهم آگاهی خودم در این باره رو ارائه کنم که ابتدا لیستی از افرادی که ازشون کینه و نفرت داریم رو بنویسیم. بعد از اینکه این لیست کامل نوشتیم با این دیدگاه به اوضاع نگاه میکنیم که همانطور که من آدم هستم و تو زندگیم خطا و اشتباه انجام میدم دیگران هم آدم هستند و عاری از خطا و اشتباه نیستند پس همانطور که من اشتباه میکنم دیگران هم اشتباه میکنند به همین دلیل آنها رو میبخشم و برای اونها از خدای مهربان سعادت ثروت برکت و خوشبختی میخواهم. راه دیگر بخشش این هست که به این فکر کنیم که ما در جایگاه اون افراد نبوده ایم نمیدونیم با چه گذشته ای سر و کار داشته اند یا در چه شرایطی بوده اند بنابراین آنها را میبخشیم و عفو می کنیم چون در جایگاه اونها نبوده ایم چون شاید اگر ما هم همون جایگاهی که این افراد داشتند و شرایطی که درش قرار گرفته بودند را تجربه میکردیم اشتباهات حتی بدتر از اونها انجام میدادیم بنابراین میبخشیم و عفو میکنیم افراد رو به خاطر هرگونه خطا و اشتباهی که ازشون سر زده.
عاشقتونم.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
چقدر این فایل برای من بود!
دیروز صبح قرار بود یه نفر مسج بده و منبا صدای مسجش بیدار شم! حالا چون من خسته بودم مسج نداد و پیش خودش ملاحظه حال من رو کرده بود که بیشتر بتونم رست کنم
من بیدار شدم و ناراحت بودم از اینکه چرا بیشتر خوابیدم.. کاملا با علم به اینکه هیچ دلیلی ندارم برای ناراحت شدن از دستش چون هیچ وظیفه ای نداشته و اکه مسج میداد لطفش بوده و همینم که گذاشته من بخوابم بازم از محبتش بوده .. دائم هم به خودم میگفتم بیخود توقع داشتی ، مگه یاد نگرفتی توی دوره «احساس لیاقت» که نباید متوقع بود … چند دقیقه زمان برد تا من خودمو راست و ریس کنم … البته اگه قبلا بود که باهاش دعوا میکردم و تا آخر شب عصبانی بودم و بد اخلاق، اما الان خیلی سریعتر جمع و جور کردم خودمو و اصلا برخورد بدی هم نکردیم با هم ، بجاش صحبت کردیم و به هم توضیح دادیم افکارمون رو و سوتفاها رفع شد بدون پرخاشگری
و باز همون اگاهی ها رو اینجا دارم یاد میگیرم ..خداروشکر
باید سطح توقع رو از دیگران پایین بیارم
*قرار نیست بقیه طوری رفتار کنن که من رو راضی نگه دارن ، دقیقا همون طور که من باید «سبک شخصی» داشته باشم و دلیلی نداره به میل بقیه پیش برم
اگه این موضوع رو درک کنیم دیگه از بقیه ناراحت نمیشیم یا بهمون بر نمیخوره
سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته