گفتگو با دوستان 60 | ایمانی که عمل می آورد

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • مفهومی فراتر از درآمد ساختن؛
  • تواناییِ ابراز قدردانی؛
  • بهبود = شناسایی مسائل موجود و حل آنها؛
  • مسیر تکاملی ساختن عزت نفس واقعی؛
  • کلید: با قدم برداشتن، موقعیت ها خلق می شود؛
  • “فرصت”، یافتنی نیست، بلکه خلق کردنی است؛
  • خودباوری چگونه ساخته می شود؟
  • چگونه برای خودم درآمد بسازم؟

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

271 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعید زندیه» در این صفحه: 1
  1. -
    سعید زندیه گفته:
    مدت عضویت: 1355 روز

    سلام و عرض ادب دارم خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    سلام ویژه ای هم دارم خدمت خانم آزاده عزیز، واقعا با تمام وجودم تحسینشون میکنم و بهشون میگم که ماشالله به این پشتکارت، واقعا دمت گرم، حرفاش من رو یاد بچگی های خودم مینداخت و همونجوری که تو حین صحبت کردن داشت گذشته ش رو مجسم میکرد و تعریفش میکرد منم دوران راهنمایی و دبیرستانم مثل فیلم از جلو چشمم میگذشت که چجوری دلم میخواست رو پای خودم باشم و ارزش و در آمد خلق کنم. واقعا از ته قلب دوستت دارم و تحسینت میکنم امیدوارم هر روز و هر روز به موفقیت های بیشتری برسی چون لیاقتش رو داری.

    اما صحبت اصلی بنده راجع به توضیحات تکمیلی استاد عزیزم هست و بخصوص راجع به جایی که فرمودن ما باید اول خودمون رو ثابت کنیم بعد تقاضای پول یا در آمد بیشتر کنیم و تو توهم به سر نبریم.

    واقعیتش من به واسطه ماهیت شغلم که مهندس مکانیک هستم زیاد با این موضوع برخورد داشتم و میخوام اگه جسارت نباشه در تکمیل فرمایش استاد یسری مواردی رو که دیدم بگم شاید به درد دوستان بخوره.

    من اواسط تابستون سال ۹۵ بود که تونستم برای اولین بار بصورت رسمی جایی استخدام بشم و حقوق ماهانه بگیرم.

    قبلا خیلی کار کرده بودم از سن کم اما همونجور که عرض کردم این اولین تجربه رسمی من بود و تو یه شرکت خصوصی کوچک به عنوان طراح ماشین های کشاورزی مشغول شدم.

    من همزمان داشتم رو پایان نامه م کار میکردم و آخرای تحصیلم هم بود و یجورایی ذهنم پر بود از ایده های جدید که میشد تو اونکار انجام داد و تا قبل اینکه وارد اونکار بشم شاید تفکرم این بود که من برم اونجا و شروع کنم به ایده دادن و بقیه هم به به و چه چه بیفتن دنبالم و حرفهای گهربار من رو به مرحله عمل برسونن و منم به نتایج مالی برسم.

    اما وقتی رفتم تو دل کار یهو جا خوردم و دیدم نه اصلا از این خبرها نیست و اگه یه ذره حواسم نباشه و یه سوتی کوچولو بدم سریع میشم مضحکه کارگرا و هیچ اصلا آدمم حسابم نمیکنن چه برسه به اینکه بیان ببینن چی میگم و بخوان حرفم رو گوش بدن.

    من روز سوم یا چهارم بود که به این نقطه رسیدم و روز بعدش یه دست لباس کهنه تنم کردم و رفتم قاطی کارگرا، هر چی که میخواستم اونا انجام بدن رو خودم با دست خودم انجام میدادم و کاملا هم نگاه سنگینشون رو حس میکردم یه روز دو روز که گذشت و کمی از کاری که بخاطرش قرارداد بسته بودم رو پیش بردم دونه دونه میومدن نزدیک و رد میشدن ببینن چیکار کردم که اگه بازم جاییش خراب کاری کردم برن گزارش بدن و مچ گیری کنن اما باز چیزی عایدشون نشد. کم کم بعد چهار پنج روز میومدن و میگفتن مهندس کمک نمیخوای؟؟؟

    من تو دلم ذوق میکردم که ای خدا اینا اخلاقشون چه زود برگشت و دارن میان سمتم. اما با احترام تشکر میکردم و میگفتم فعلا نه اما اگه کمک نیاز داشته باشم مزاحمتون میشم.

    یا یه وقتی هم میدیدم یکار جدید انجام میدن و من تابحال ندیدم میرفتم ازشون میپرسیدم و اصلا هم برام سخت نبود که با اون مرتبه علمی که رتبه دوم و دانشجوی ممتاز و نخبه بودم از یه کارگر با سطح تحصیلات در حد سیکل سوال کنم. اونام شروع میکردن هر چی که میشد در مورد سوالم توضیح میدادن.

    اینا رو دارم با این جزئیات میگم چون از این روش نتیجه گرفتم و الان یه عده ای زیر مجموعه واحد من هستن و دارن با مدیریت و سرپرستی من تو یه شرکت معتبر کار میکنن.

    ببینید دور تکاملی من تو اون شرکت به یک ماه هم نرسید و کاری که بخاطرش قرارداد ۴ ماهه بسته بودم که به صورت پیمانی تحویل بدم رو تو ۱۴ روز تحویل دادم و یکی از دلایلش رفتار و روش کارم بود که باعث شد ده دوازده نفر دیگه با تمام وجودشون و به اختیار خودشون به خدمت من در بیان و کار من رو پیش ببرن.

    روزی که کار به اتمام رسید مستقیم بار ماشین شد و رفت نمایشگاه و منم به عنوان نماینده شرکت رفتم نمایشگاه و اونجا با یه شرکت معتبرتر آشنا شدم و چون تعهدم رو اینجا عملی کرده بودم تونستم زودتر از موعد از این شرکت خارج بشم و وارد یه محیط بزرکتر و یه شهر بزرگتر و صنعتی تر بشم.

    به همین منوال یکسال هم اونجا و چهار سال هم تو یه شرکت معتبرتر تو همون شهر و الانم که در خدمتتون هستم تو یه هلدینگ عظیم به مدت چهار ماه هست که مشغول شدم و حقوقم چهار پنج برابر آخرین حقوق سال قبلمه. این تصدیق فرمایش استاده که فرمودن روز اول توقع حقوق آنچنانی و شرایط ایده آل رو نداشته باشیم.

    احساس لیاقت خوبه ولی توهم لیاقت ممکنه زندگیمون رو برباد بده.

    بنده این مورد رو به چشم خودم دیدم و یه بنده خدایی یکسال و نیم با توهم اینکه نخبه هست اومد تو شرکت قبلی و با یه نگاه بالا به پایین و دستوری میخواست پیش بره و حاضر نبود که دست به سیاه و سفید بزنه و وقتی حاضر به تغییر در رفتارش نشد زیر چرخ دنده های جهان خرد شد خرد که میگم له و نابود شد ولی بازم حاضر به تغییر نشد. تحصیلکرده های زیادی هم هستن که متاسفانه با این توهم که سواد دارن میان تو بازار کار و همین بلا سرشون میاد به همین خاطر خواستم تجربه موفقیت خودم رو به اشتراک بذارم تا شاید کسی بخواد ازش استفاده بکنه.

    به زبان ساده تر هم بخوام بگم اینه که ما هرچقدرم سواد تئوری بدست بیاریم چند صد برابر باید سواد عملی کسب کنیم و بهترین روشش اینه از کسانی که تجربه اونکار رو دارن کار رو یاد بگیریم پس توهم لیاقت رو کنار بذاریم و در عمل اون لیاقت رو کسب کنیم و بعد نتایج مالیش، اعتماد به نفسش، جایگاه و مرتبه بالاتر شغلیش و هر چی که دوسداریم به سراغ ما میاد. من به این نتایج رسیدم و دوسدارم بقیه هم برسن.

    تجارب و نکات ریز زیادی تو این مورد دارم اما اصل داستان برای من اینجوری بود و هر جا هم پا گذاشتم منشا اثر بودم و تونستم همه چیز رو تو دست بگیرم و سر و سامون بدم و در قبالش هر امتیاز و پون مالی و رفاهی رو بگیرم چون کاری رو براشون انجام دادم که تابحال کس دیگه ای انجام نداده.

    هدف بعدی من بعد از این دوره تکاملی به لطف الله استارت کار برای خودم هست و این آخرین شرکتی هست که من کارمندش خواهم بود و سعید زندیه تا سال ۱۴۰۵ یک کار آفرین موفق خواهد بود چون پایه های موفقیتش به لطف خداوند مستحکم هست و داره تکاملی خودش رو بالا میکشه.

    خدا رو شکر که تو مسیر هدایتم با استاد بزرگوارم آشنا شدم و بعد خرید دوره های عزت نفس و دوازده قدم و ثروت یک به لطف خدا ثروت دو و سه رو هم تهیه خواهم کرد و مسیر تکاملم رو کنار استاد عزیزم و هم خانواده های عزیزی مثل خانم آزاده عزیز طی خواهم کرد.

    به امید موفقیت روز افزون برای همه دوستان خوبم

    شاد باشید و خوشحال

    خدانگهدار⚘❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: