گفتگو با دوستان 62 | تمرکز بر دایره برتری ام

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • پیشرفت = بهبودهای کوچک اما ادامه دار؛
  • حیاتی ترین اصل کسب و کار: دایره برتری ات را بشناس و روی بهبود آن، تمرکز کن؛
  • توانایی شما در حل مسائل دیگران، برای کسب و کار شما مشتری می سازد؛
  • کلید پر رونق کردن کسب و کار؛
  • سرمایه اصلی من؛
  • “تخصص” و “توانایی” شما وقتی مورد توجه مشتریان قرار می گیرد که بتواند مسائل آنها را حل کند؛

منابع بیشتر

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    356MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 62 | تمرکز بر دایره برتری ام
    22MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

102 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زکیه لرستانی» در این صفحه: 1
  1. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1758 روز

    بنام خدای بخشنده ی مهربانم

    سلام ب همگی عزیزانم

    استاد جان

    مریم عزیزم

    و آزاده عزیز

    الهی صدهزار مرتبه شکرت ک یکبار دیگه از طریق کامنت دوستانم منو هدایت کردی ب این گفتگوی فوق العاده ک پراز باورهای خوب

    پراز ایمان

    پراز نتیجه اس

    و پراز عملگرایی و توحید هست

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    پلن خداوند چقد قشنگه

    توانایی هایی ک یاد میگیری تو ی مقطعی از زندگیت

    و باز هدایت میشی ب کارهای جدید تر ک متفاوته با اون توانایی

    و اونم یاد میگیری و بعد متوجه میشی ک اینا جزئی از روند تکاملت بوده

    اگه تو توانایی های قبلی و نمیداشتی

    نمیتونستی الان ازش استفاده کنی

    و ازش پول بسازی

    و همین توانایی باعث تمایز تو میشه از بقیه باعث میشه ک بخوایی مسیر خودت و بری و از آدم هایی ک تو مسیرت بودن درسهاتو یادبگیری

    دقیقا مث خانمی ک آزاده جان پیشش کار میکرد

    اخلاق نامناسبش باعث شد ک آزاده متوجه بشه باید خوش اخلاق باشی با مشتری ها

    صادق باشی باهاشون

    وعلاوه براینکه کار مشتری و عالی انجام بدی و لذتشو ببری مشتری هم راضی باشه و همین مشتری میشه تبلیغ عالی برای تو

    و وقتی ب این درک برسی ک من باید ارزش خلق کنم و خودم در مرحله ی اول راضی باشم از کار و مشتری فرکانس و احساس تو رو دریافت میکنه

    ک چقد براش ارزش قائلی

    وقتی ک ب این مرحله رسبدی از رشد

    پوله ک دنبال تو میاد

    ثروته ک از هر طرف ب سمت تو جاری میشه الهی صدهزار مرتبه شکرت

    یاد حرف های آسیه جان صاحب مرکز پوستی ک توش کار میکنم افتادم

    دیروز میگفت:تو باید کارت نتیجه داشته باشه تو پوست و مهم نیست ک چقد هزینه میکنی

    حتی اگه شده بعضی وقتا مشتری نمیخواد پول هزینه کنه برای فیشیال

    و خدمات پایین تر میخواد

    ولی تو میدونی ک این موادی ک میخوایی براش کار کنی اون نتیجه ی دلخواهتو نمیده

    تو مواد با کیفیت و براش کار کن

    مهم نیست ک سود نمیکنی از این مشتری

    ولی همین مشتری میشه تبلیغ برای تو و میره چند نفر دیگه رو میاره برات

    تو سعی کن کارتو عالی انجام بدی خدا برات جبران میکنه از ی جای دیگه

    و دندون گرد نباش ک چون پول کمی داده مواد ارزون براش کار کنی

    خدایا شکرت بخاطر آگاهی هایی ک دریافت کردم و انرژی ک برای ادامه مسیر گرفتم

    ب قول استاد وقتی ک ما توی مسیر درست قرار بگیریم ثروت و نعمت و خوشبختی ب صورت طبیعی وارد زندگیمون میشه

    وقانون همیشه جواب میده

    خداوند پاداش میده ب شجاعان

    کسایی ک قدم بر میدارن برای خواسته ها و آرزوهاشون

    کسایی ک ایمان دارن و کنترل ذهن انجام میدن و حرکت میکنن

    منم یکی از توانایی هام ابرو هست برداشتن و حالت دادنش

    این توانایی و از دوران ابتدایی یاد گرفتم و تونستم ازش پول بسازم

    الان علاوه بر اصلاح وابرو

    کار کوتاهی و بافت هم انجام میدم ولی باید آموزش ببینم بیشتر

    و فیشیال هم دارم آموزش میبینم اونم رایگان رایگان

    من تو مسیرم و باید تکاملم و طی کنم برای اینکه دایره ی برتری خودم و بهتر بشناسم

    ولی میدونم ک خداوند هدایتم میکنه

    و هرلحظه مراقب منه داره کارها رو برام انجام میده

    امروز روز76روزشمار من بود

    خداروشکر روز عالی داشتم هدیه دریافت کردم

    نهار و شام خوشمزه مامان پز خوردیم دور هم

    برای مادر حنا گذاشتم رو موهاش

    و فوایدش و ک خوندم حسم گفت توهم امتحان کن

    ذهنم مقاومت میکرد ک چرا میخوایی بزاری دیگه نمیتونی بعدش رنگ کنی موهاتو

    بقیه چی فک میکنن حنا خیلی بیکلاسه تو سالن میری بوی حنا تا یک هفته میاد از سرتهااا ول کن

    و غیره

    ک بالاخره زدم و اهمیت ندادم ب نجواها

    چقد حس خوبی داشت خنک بود حسابی و ی حرارتی از پوست سرم آزاد میشد خیلی باحال بود خخخخ

    قرار بود فقط برای مادر بزارم

    و کاتالوگش و بخونم ک طرز تهیه ش نوشته بود با آب جوش ب ازای هر پیمانه دو پیمانه آب بریزید

    ک مادر گفت من همیشه با آب سرد درستش میکنم ک گفتم بزار یکبار با آب جوش درست کنیم هوم؟

    گفت باشه

    خلاصه خیلی شیک و مجلسی گذاشتم رو سر مادر و ی نایلون هم گذاشتم روش

    توی طرز تهیه ش نوشته بود

    کاری ک مادر تاحالا انجام نداده بود

    بعدش منم اومدم برای خودم گذاشتم رو موهای جلوم مادر هم بقیه موهام ک بلند بود و تو دید من نبود و برام اوکی کرد

    خلاصه بعد دوساعت شستم

    رنگ موهام خییلی باحال شد

    ی قرمزی حالت شرابی گرفت ک کامل تارهای سفیدی هم ک داشتم و کاور کرده بود

    مهمتر از اینا حس خوبی ک داشتم انگار سرم سبک شده بود و موهامم نرمتر

    مادر کلی حرف زد ک چرا زود شستی سرتو من همیشه تا صبح میزارم رو سرم بمونه

    موهای منو ک دید وقتی خشک کردم

    دیدم بعد یک ساعت رفت موهاشو شست

    و گفت چقد قبلا خودم و اذیت میکردم تا صبح روی سرم میزاشتم بمونه

    و الان چقد سریع هم رنگ گرفت

    الهی صدهزار مرتبه شکرت بخاطر اینکه هرلحظه داری هدایتمون میکنی

    ی اتفاقی ک دیروز افتاد تو سالن

    ماساژ کارمون داداشش و ک11سالش بود و آورده بود همراش ک مدل ماساژ و حجامت بشه برای اولین هنرجویی ک گرفته بود

    داداشش و با زور واجبار آورده بود

    و خیلی هم طفلی خجالت میکشید داشت آب میشد میگفت اینا همه دخترن اینجا ک ب هر ترفندی بود بردش داخل اتاق ماساژ ک آماده بشه برای مدل شدن

    خلاصه در اتاق ماساژ دستگیره نداره و اگه ببندیش دیگه باز نمیشه

    ک مدل قصه ی ما در و جفت کرد خخخخخ و اون تو گیر افتاد

    ک همه مون چشامون گرد شد و ترسبدیم ک الان چیکار کنیم

    آسیه گفت زکیه ببین میتونی بازش کنی

    چون ی سری هم خودم گیر افتاده بودم و خداروشکر با هدایت الله در باز کردم

    ولی این بار فرق میکرد چون از, بیرون زبونه در دیده نمیشد و راه نداشت

    ی کم توضیح دادم براش ک چطور درو باز

    کنه ک متوجه نشد

    ک آسیه زنگ زد ب صاحب ملک ک در قفل شده و اینا اونم داشت توضیح

    میداد ک چطور بازش کنید

    ک گفتم خدایا خودت کمک کن تا باز کنیم درو ،ی ایده اومد برام گفتم نرجس گوشیتو بده داداشت از زیر در تا از داخل سمت قفل و زبونه در عکس بگیره

    تا من از زیر در ( نزدیک 7سانت بازه)

    رو گوشی بهش بگم کجا رو با پنس فشار بده ک در باز بشه

    ک خداروشکر داداشش متوجه توضیحاتم شد و در ب راحتی باز شد

    ک اینقد ذوق کردم

    محکم براش دست زدم وتحسبنش کردم گفتم آفرین چقد خوب انحامش دادی خیلی باهوشی ک خندید

    واقعا عالی تونست عمل کنه و درو باز کنه

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    چقد خوبه ک میدونم همیشه هستی و هدایتم میکنی و همیشه ی راهی هست

    و خیلی هم آسونه

    شاید اگه در باز نمیشد و یکی از بیرون میومد در و باز میکرد باعث دردسر برای سالن میشد ک چرا ی پسرو مدل کردبن

    ک خداروشکر ب خیر گذشت

    و درسی ک گرفتم

    اینه ک قانون قانونه وبرای همه ثابته

    احساس بد=اتفاقات بد

    و احساس خوب=اتفاقات خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: