فقط روی خدا حساب باز کن - صفحه 49
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-19.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2015-07-06 00:00:002020-10-19 00:15:46فقط روی خدا حساب باز کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام. ممنونم استاد بزرگوار
من تکیه کردن به غیر از خدا و اونهارو پشتوانه خودم کردنو خیلی تجربه کردم، فکر می کردم اونا می تونن به من کمک کنم در مسیر پیشرفت و کار به جای کمک از خدا از بنده خدا طلب کمک کردم به قول استاد کلی وعده وعید بهم دادن چقدر وقتم هدر رفت اوائل خوب بود ولی هر چقدر جلوتر رفتم و خودم در ذهنم بزرگشون کردم بهشون قدرت دادم خودم پست تر شدم چون شرک به خدارو پذیرفته بودم هیچ وقت تو عمرم اینقدر رذالت تجربه نکرده بودم خدا رو فراموش کردم و حقم بود که سیلی بخورم جمله به جمله صحبتهای استادو تجربه کردم و وقتی داشتم گوش می کردم اشک از چشمام می ریخت شایدم اگر اون روزها نبود متوجه نمی شدم پس خدا در کجای زندگی تو قرار داره اون دستی از خدا بود که جایی بهت کمک کرد و بابت اون کمک هزار برابر اون کمک به خاطر اینکه وابسته به بنده خدا شدم به جای اینکه به خدا وابسته بشم کوچیک و خار شدم. خدایا شکرت که منو درین مسیر قرار دادی خدایا منو ببخش که قدرتتو ندیدم خدایا منم مثل خیلی از انسانهای دیگه ادعای مسلمان بودن می کنم ولی……
خدایا شکرت که کمکم کردی اشتباهمو متوجه بشم و ازین به بعد باورهای توحیدی خودمو قوی تر کنم می دونم می بخشی و می دونم موفقیت هایی که تا الان کسب کردم در همه جا این دستان تو بود که بهم کمک کرد نه بنده تو. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
سلام بر دوست نازنینم 🌸
س ولیان عزیزم 🌼
تبریک میگم برای عضویت و ورد ت به این سرزمین شگفتی 👏🌸🌼
و تحسین ت می کنم که اینقدر زود با این فایل و آگاهی هاش همزمان شدی و اینقدر عالی پاسخ و دیدگاه گذاشتی. 👏🌸
خدا رو شکر می کنم که همیشه در حال هدایت همه ی ماست. 🙏🌼
ایمان دارم اتفاقات خیلی خوبی در این مسیر الهی در انتظار ماهستند تا هرچه سریع تر تجربه شون کنیم. 😊 🙏 🌸
باز هم تبریک و تحسین من رو پذیرا باشید 🙏 🌸 👏
باز هم منتظر خواندن دیدگاه های شما هستم 😊
دوستتان دارم ❤️
خداوند عاشق شماست ❤️
سلام دوست عزیزم ممنونم ازاینکه در شروع راه بهم امید دادی 💐 ما به این مسیر هدایت شدیم چون سالها سوالاتم در مورد شناخت خودم و خدا بی جواب مونده بود به قول استاد در مسیر تکامل هستیم.خداروشکر .
سلام بر دوست نازنین عباس منشی ام 🌸
س ولیان عزیزم 🌼
سپاسگزارم برای پاسخ ت و چقدر خوبه که روش دیدن دیدگاه دوستان ت و پاسخ دادن به اون ها رو همین اول راه بلد هستی 😊
آفرین به تو 👌👏
من که مدتها طول کشید تا یاد بگیرم یه سری امکانات سایت رو😄
باز هم خدا رو شکر می کنم برای این هدایت های بی نظیرش 🙏🌺
هرچقدر پیش میرم بیشتر می فهمم با هدایت م به این سرزمین شگفت انگیز برایم سنگ تمام گذاشته.
خدایا شکرت 🙏
دوستت دارم دوست من ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
به نام خدا
هفدهمین روز سفر پربرکت
“فقط روی خدا حساب باز کن”
…
می نویسم تا به یاد خودم بماند چه بودم و اکنون در چه مسیری هستم.
باشد تا شکرگزار باشم.
…
دقیقا در همین فایل و در همین منزل از سفر پربرکت بود که من متوقف شدم؛ هفده روز پشت سرهم روزهای سفر دل انگیز و پرشوری را پشت سر گذاشته بودم که تمام زندگی ام و لحظه هایم را تغییر داده بود. سر از پا نمی شناختم زمانی که در سایت به سر می بردم و فقط مطالعه می کردم؛ نوشته های عزیزانم را، نوشته های مریم جان را، نوشته های مقدمه وار فایل ها را و…
پر از شوق و شعفی بودم که ناشی از رسیدن م به چشمه ای بود که می توانست عطش روح مرا در تمام زمینه ها سیراب کند…
احساس می کردم روح م داشت نفس راحتی می کشید از اینکه یک عمر به دنبال من و ذهن من دویده بود و از نفس افتاده بود…
منی که هرآنچه که باید را تجربه کرده بودم اما گمشده ی رویایی وجودم را نه!
…
کودکی هایم با آشفتگی، در به دری های ناشی از قهر و آشتی والدین م و تفاوت از زمین تا آسمان شان سپری شده بود و فقط برایم کابوس، ترس، دلهره و آشفتگی های روحی و عاطفی رقم زده بود… هیچ آغوش مهربان و وجود شفاف و زلالی را نیافته بودم که بتواند روح م را نوازش کند و آرامش را دوباره به او هدیه نماید…
آنقدر خلأ و جای خالی ها در وجودم زیاد شده بود که در نوجوانی به سمت مذهب کشیده شدم، مذهبی که با مذهب تمام تمام جامعه ی آن روزهایم تفاوت داشت و این تفاوت بخاطر اختلاف مذهب مادر و پدرم بود بسیار بسیار تو دار شدم و با تمام عطش در کتاب های دینی از جمله قرآن در جستجوی حقیقت ها بودم و می خواستم سوالات ذهنی م را پاسخ بگویم تا شاید آرام شوم…
آن مذهب و آن نوع نگاه به دین نه تنها نتوانست برایم آرامش به ارمغان آورد، بلکه گرفتارتر م کرد… تمام وجودم را پر کرد از ترس از خداوند، حس گناه بخاطر حجاب و انجام واجبات دینی و نیاز جنسی و عاطفی، حس گناه بخاطر ناراضی کردن والدین، باور جنسیت و تفاوت های بین من و مردها و برتری ای که از طرف آن نگاه ِجهت دار از قرآن به من منتقل شده بود… و بیشتر و بیشتر پر شدم از سؤال و تناقض و دوگانگی و ناآرامی …
هم تمام درون م بودن با خداوند را می خواست و می گفت با او و در کنار او آرام می شود و مرا به کنج خلوت و عبادت می کشاند؛
و هم باز تمام درونم شادی و عشق و لذت و آسایش را فریاد می زد در حالی که همان خدا اجازه نمی داد تا لذت و شادی و خوشبختی و آسایش را در این دنیا تجربه کنم!!! و حتا اجازه نداده بود در پوشش و حتا در نوع عبادت ش هم راحت و آزاد باشم…
…
اینکه چقدر کتاب خواندم،
چقدر سراغ درک عربی رفتم،
چقدر در کلاس های تفسیر و توضیح آیات قرآن شرکت کردم،
چقدر از عرفان به سمت فقه، از فقه به ادبیات، از ادبیات به سمت منطق و… رفتم و رفتم و رفتم و چه زمان هایی را از کمترین سنین شروع کردم به جستجوی حقیقت مجالی بلند می خواهد برای شرح…
اما فقط این را خوب می دانم که درونم آرام نبود…
حس م خوب نبود…
ایمان داشتم یک جای کار ایراد دارد.
مطمئن بودم یک چیزی باید باشد اما نیست.
…
و…
من نیافتم ش آنچه باید در دین و مذهب و معنویت و عرفان می یافتم و چه شد؟!
…
سالها گذشت تا من(به واسطه ی سایت و انجمنی) بفهمم به جز دنیای کوچکی که من در آن بودم و به جز آدم های محدود و ناتوان و شکست خورده و غمگین و بیمار پیرامون من ، دنیای دیگری هم هست و می شود جور دیگری زندگی کرد و وقتی متوجه شدم که می شود جور دیگری هم بود و نه تنها عذابی از آسمان بر سرم فرود نمی آید و گرزی آتشین بدنم را به دونیم تبدیل نمی کند… آن راه را پذیرفتم و انتخاب کردم.
انتخاب کردم که مثل هیچ کدام از آدم های تمام عمرم نباشم.
می خواستم آزادی را تجربه کنم.
می خواستم رها باشم.
می خواستم باور کنم که نه حقیقتی هست و نه قانون و نه آخرت و نه هیچ چیزی که بشود با آن زندگی را معنادار تجربه نمود. و فقط باید شاد بود و لذت برد( البته معنای شادی هم برایم سطحی بود)
از انسانی بسیار بسیار مذهبی تبدیل شدم به یک “خداناباور“…
ترجیح داده بودم بپذیرم که خدایی که من به دنبالش هستم اصلا وجود ندارد تا اینکه این همه دروغ و کذب محضی که به خدا وصل کرده بودند را باور و زندگی کنم و یک عمر در خفقان ناشی از این باورها بمانم…
این دوره دوره ای بود که من هرآنچه از خدا و مذهب و دین در ذهنم ساخته بودند را دور ریختم و به تمام آنچه می دیدم با نگاه شک می نگریستم…در رفتار آدم ها دقیق شده بودم، در شیوه ی زندگی ها، در تعاریف خوشبختی و…
و باز سالها گذشت و من در تنهایی ِِ بی خدای خود سرگردان و گم کرده راه، قدم برمی داشتم و حیران و سرگردان هر کوی و برزنی بودم…
باز هم نه تنها آرامش را نیافته بودم، بلکه با تجربه ی لذت های کوتاه و زودگذر و آزادی های پرحاشیه، انگار غمگین تر شده بودم و تاریک تر…
آن روز ها آن قدر زندگی بی معنایی را تجربه کرده بودم که دیگر انگیزه ای برای زنده بودن نداشتم، فقط می خواستم همه چیز زودتر تمام شود…
نه داشته هایم را می دیدم و نه از آنچه در زندگی ام رخ داده بود لذتی می بردم؛
تا اینکه(به واسطه ی کتابی)، وارد مرحله ی دیگری از زندگی ام شدم.
تصور من این بود که از جستجوی حقیقت دست برداشته ام و فقط در حال گذران زندگی ام، آن هم به اجبار، اما روح م همچنان در پی آن بود و تمام این مسیر هم مسیری بود که باید طی می شد تا مرا به آنجایی که باید برساند.
در این مرحله از زندگی ام من امیدواری را تجربه کردم.
با معرفی و آشنا شدن با یک تجارت نوپا که نگاه متفاوتی به من و رویاها و خواسته هایم داشت اتفاقات درونی و بیرونی ارزشمندی را تجربه کردم…
به خودم و توانایی های م امیدوار تر شد.
متوجه شدم که شادی و خوشبختی و آرامش، نقطه ی تاثیر بودن و تغییر ایجاد کردن که خواسته های دیرینه ی من بوده اند گمشده هایی جاویدان در زندگی بشری نیستند بلکه افراد بسیاری در دنیا در حال تجربه ی آن ند و ناشدنی های باوری من شدنی هستند … کتاب هایی خواندم،
“فیلم راز ” به من معرفی شد و با مفهوم “قانون جذب” آشنا شدم البته نه به این وضوحی که الان آن را می شناسم…
… بهتر است در نوع آشنایی م با قوانین مثال ادراک کودکی را بزنم سه یا چهارساله که فقط وقتی مادرش برای ش کتاب قصه ی رنگی و تصویر داری را می خواند و نشان ش می دهد، از حروف و نوشته هایی ک دارد، او فقط خطوط ناخوانا و رازآلودی را می بیند که اشتیاق ش را برای بزرگ شدن و سواد آموزی تحریک می کند.همین!
و این حالت من بود در زمان مطالعه و بررسی قوانین جذب و تکنیک های موفقیت…
خدا را شکر 🙏
چرا که تمام آن روزها دریچه ای به ذهن و وجودم گشوده شد تا آنچه روح م می دانست و باور داشت کمی به من هم نمایانده شود…
باز هم بعد از گذشت چند سال و تجربه های مختلف از فراز و فرودهای درونی و بیرونی زیاد،(فک می کنم همه ی ما آن قدر هیجان شرح تغییرات و تحولات بعد از آشنایی با استاد را داریم که از شرح بسیاری از ماجراها فاکتور می گیریم تا به اصل مطلب، به اصل تمام زندگی، به پررنگ ترین و شفاف ترین روزهای زندگی مان برسیم)
برای اولین بار در همان روزها فایل های تصویری یکی از آموزش دهنده های موفقیت را که مدتها قبل دوستم برایم در فلش ریخته بود و من اصلا سراغ ش هم نرفته بودم دیدم و به واسطه ی این فایل های تصویری باز وارد مرحله ی جدیدی شدم… کمی بیشتر قوانین را درک کردم…
و با همان مقدار کم هم، تغییرات نسبی ای در زندگی ام شروع شد :
شهر زندگی ام تغییر کرد، سختی های رفت و آمد و محل کارم کمتر شد، انسان های کمی بهتری وارد زندگی و تجربه ام شدند و از یک رابطه ی صددرصد اشتباه خارج شدم، روح و درون آشفته و ناآرام م کمی فقط کمی بهبود یافت…
تا اینکه بعد از تجربه ی غم مرگ عزیزی که بسیار بسیار برایم دوست داشتنی بود باز هم با سوالات پنهان شده در گوشه و کنار ذهنم رو به رو شدم و باز هم زوایایی تاریکی از زندگی به من نمایانده شد، باز تلخی و غم و… حتا خودم تجربه ای نزدیک به مرگ داشتم اما زنده ماندم…
اتفاقات، همه، جوری رقم خورد تا من در لحظه ای که باید، همسفر فردی که باید بشوم و از نظر خودم کاملا اتفاقی، صدایی به گوش م برسد که آن روزها به عظمت اهمیت ش پی نبرده اما باز تمام تمام وجودم توجه ش جلب شود… و من به واسطه ی وویس های استاد وارد مرحله ی جدیدی شدم…
برایم بسیار بسیار جذاب و کشنده بود.
سوال بزرگی در ذهنم شکل گرفت که چطور من که این همه اهل مطالعه و فایل و کتاب های موفقیت هستم این اسم برایم آشنا نیست!؟؟
تمام فایل ها را از دوستم دریافت کردم (آن روزها درکی از رایگان و غیررایگان بودن هم نداشتم…) اما اکثرا فایل های رایگان بودند به جز چندتایی…
بعد از گوش دادن دقیق که جزئی از ویژگی های من است؛ شروع به انجام تمرینات کردم اما برایم عجیب بود که من با این همه دقت و ریزبینی فقط توانستم تعداد کمی از تمرینات را انجام دهم(و الان به درک قانون مدار و فرکانس و تکامل و… رسیده ام، البته باز هم به نسبت مداری که در آن هستم)…
اما با همان تمرینات کم، تغییرات بزرگی در زندگی ام شروع به رقم خوردن کرد…
انسان هایی از تجربیات زندگی ام بیرون رفتند و جای خود را با انسان های ارزشمند تری دادند…
خانه ام تغییر کرد، و فرد بسیار دوست داشتنی تری صاحب خانه م شد، با گروهی آشنا شدم که مدتها بود در همان شهری که از نظر من نمی شد در آن تفریحاتی چون کوهنوردی و طبیعت گردی را که جزو خواسته هایم بود، تجربه کرد تشکیل شده بود تا مرا با این لذت های تازه آشنا و همراه کند و من هم عضو آن گروه شدم.
تغییرات کوتاه اما خوبی را از نظر درآمدی و مالی تجربه کردم، هدیه گرفتم، اعتماد به نفس و عزت نفس م رشد کرد و… و به صورت کاملا معجزه وار همسر و شریک نازنین زندگی م وارد ارتباطات م شد… اما هنوز نه مصمم بودم و نه خیلی آگاه به آنچه در حال رخ دادن بود…
من مسیر بلندی را طی کردم و تجربیات زیادی پشت سر گذاشتم تا اینکه پی ببرم که قوانینی هست که اگر به آن ها عمل کنی مطلقا نتیجه ی مشخصی که می خواهی رقم می خورد و آن مرحله نقطه ی عطفی برای من شد تا بخواهم و بنویسم و متعهد شوم…
اینکه چه مرحله هایی پشت سر گذاشته شد تا من وارد فضای این سرزمین شگفتی شوم و تاثیرات فایل ها و روند استفاده ام از آگاهی های ناب و نتایج ش را قطعا در داستان هدایت م کامل می کنم ،
اما قصد م این بود که بگویم و خود بدانم که :👇
آن کودکی ترسان
آن نوجوانی سرگردان
آن جوانی حیران
الان مرا به این نقطه از زندگی رسانید تا راهی را بیابم که مرا از سرگردانی ها و ترس های تمام عمر م به آرامش و امنیت برساند و به این باور نزدیک شوم که هدایت گری قدرتمند، آگاه، مهربان، سخاوتمند هرلحظه همراه من بوده و هست و من با عبارت عظیییم و گرانبهای “توحید” آشنا شدم…
توحید،
همان کوه الماسی که کسی قبل از من مرغوب ترین جواهرات ش را شناسایی کرده، نقشه و حتا ابزار استخراج این همه الماس را هم لحظه به لحظه در اختیارم می گذارد و مفتخر که شاگرد مکتب او شدم و یکی از اعضای خانواده ش و…
و الان روح م شاد است.
از ته قلب خرسند و راضی است.
چرا که مرا از بهترین مسیر گذر داد و به این نقطه رسانید…
و در این لحظه از زندگی ام مرحله ای را در حال تجربه کردنم که به یک سفر می ماند..
در سفری الهی همراه و همسفر شدم که هر لحظه در حال تجربه ی همانی هستم که عمری گشته بودم اما نیافته بودم ش :👇
آرامش
هماهنگی
صلح درونی 💙
خدا را شکر می کنم 🙏
…
آری من اولین بار زمانی که در این سفر پربرکت به این روز و این فایل رسیدم متوقف شدم.
…
نتوانستم جلوتر بروم.
(چیزی در درونم که من الان نامی برازنده برایش یافته ام) 💙خدای درونم💙 مرا به شروع و تجربه ای دوباره فراخواند، عمیق تر، هوشیارانه تر، آگاهانه تر…
انگار می خواست چیزی را بیابم که اگر ادامه می دادم شاید هنوز وجودم آماده ی دیدن و دریافت کردن ش نبود…
از من خواست دقیق تر شوم، بهتر زبان نشانه ها و علامت ها را بفهمم، در یک کلام باید بزرگ تر می شدم تا ظرفم آماده ی دریافت این حجم از آگاهی ناب باشد :👇
و آن آگاهی ناب چیزی نبود جز این عبارت :👇
“اگر خداوند برایت کافی نیست، باید آن را از نو بشناسی و توحید و شرک را دوباره معنا کنی.”
من باید از نو می شناختم.
باید پی می بردم به عمق معنای توحید و شرک…
باید درک م عمیق تر می شد، نه کامل تر، چرا که کامل تر یعنی ابراهیم، یعنی استاد و من هنوز راه دارم تا به آنجا برسم…
و این عبارت چه غوغایی در وجودم برپا نمود!
این عبارات :👇
” این نیرو را به هر شکلی در ذهنت بسازی، به همان شکل وارد زندگیات میشود.
به همان اندازه که روی این نیرو حساب میکنی، به همان اندازه نیز برایت شادی، آرامش، سلامتی، ثروت و عشق میشود”
به قول دوست مان که کامنت ش در کامنت های لایک شده ی همین صفحه هست و بارها خواندم ش :👇
” این توحیدی ترین باوری بود که از زبان استاد شنیده ام که تا این لحظه انگار اصلا نشنیده بودم ش که می گوید :👇
” خداوند یک انرژی است “”
…
شنیده بودم، اما اکنون بهتر می فهمم ش
…
” خداوند یک انرژی است
و به شکل هر آنچه در زندگی ات ظاهر می شود که بتوانی در ذهنت بسازی.”
…
انگار پرده ای از مقابل آگاهی ها کنار زده شد و من شفاف تر دیدم که :👇
“خداوند یک انرژی است و به شکل هر آنچه در زندگی ات ظاهر می شود که بتوانی در ذهنت بسازی”
…
و حالا من استادی را یافته ام،
انسان نازنین و ارزشمند و دوست داشتنی و ثروتمند و سعادتمندی را یافته ام که در آموزش های ش :👇
“چگونگی ساختن باورهایی را درباره خداوند آموزش داده ام تا بتوانی این انرژی را به شکل خواسته هایت در ذهنت بسازی”
…
این همان استخراج الماس ها و تراشیدن شان به زیباترین شکل ها ست!
…
خدای من!
چه حس نابی دارم!
انگار در آسمان در حال پرواز کردن م!
چقدر خوشحالم که این آگاهی ها روزیِ این لحظه هایم شده!
خدایا شکرت 🙏
شکرت که اینچنین زیبا خودت را به من می شناسانی!
شکرت که غبار تمام سالها باورهای نادرست ِ در مورد خودت را از آینه ی ذهنم می زدایی تا تصویر حقیقی و زیبای خود را شفاف و واضح به من بنمایانی!
باید جشن بگیرم.
باید این روزها و این لحظه ها را در تمام زندگی ام ثبت کنم!
باید به خاطر بسپارم!
باید هزاران بار برای خود بگویم که می توانم یاد بگیرم که :👇
باورهایی در ذهنم بسازم که خداوند، که این انرژی را، به شکل خواسته هایم در ذهنم بسازم و آن وقت متحیر بمانم از اینکه «خود به خود » آن خواسته ها وارد زندگی ام می شوند!!!!
همان «خود به خودی» که استادم عاشق گفتن و تکرار کردن ش است!
خدایا شکرت 🙏
خدایا شکرت 🙏
…
خدای نازنین و مهربان و بخشنده و هدایت گر و اجابت کننده ی من!
از تو سپاسگزارم که اینقدر سریع پاسخ م را دادی و مرا به سمت خواسته هایم هدایت نمودی.🙏❤️🌼🌸🌺
از تو سپاسگزارم برای تمام لحظات نابی که مرا به خلوت با خود و خودم دعوت نمودی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که خودت را اینقدر زیبا و عالی و توانمند و بی همتا به من شناساندی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که مرا اینچنین شیفته و عاشق خودت نمودی و وجودم را سرشار از محبت خودت کردی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که مرا به درک عمیق تری از خودت و توحید رساندی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که چنین جهان و چنین قوانین بی نظیری طراحی نمودی که پر از لذت و ثبات و نظم و هوشمندی ست و تمام و کمال. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که اینقدر نگاه م را عمیق تر و شفاف تر کردی و پرده ها را از جلوی چشمانم کنار زدی تا زیباتر به تماشای تو ،تمام قد، بایستم. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که استاد را واسطه ای کردی تا به سوالات تمام عمر من و سرگردانی هایم پایان بخشد. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که خودم و خودت یکی هستیم و من با یافتن خودم و ساختن باورهای درست در مورد تو می توانم به اوج موفقیت و ثروت و عشق و آرامش و آگاهی و رشد و بهبود و خوشبختی و «تو» برسم. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که همان تنها گناهی که از آن نمی گذری هم فقط بخاطر خوشبختی من بوده تا مرا وادار به جستجوی حقیقت و توحید نمایی و به سمت خوشبخت شدن هُل دهی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که تو اینقدر عاشق منی که می خواهی تمام و کمال در خدمت من باشی تا با قدرت بی انتهای خود، تمام نشدن ها را برایم شدن کنی و تمام ناممکن ها را برایم ممکن نمایی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که از من فقط لذت و عشق و شادی و آرامش را می خواهی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که هر لحظه به من می گویی : 👇
❣️” نگران نباش، من هستم!
خداوند برای بنده ش کافی است” ❣️
❣️”نترس، من هستم!
خداوند بهترین یار و نگهبان است.” ❣️
❣️” ناامید نشو، من هستم!
خداوند صبرکننده گان را دوست دارد.”
❣️”حسادت نکن، من هستم!
خداوند خزائن زمین و آسمان ها را دراختیار دارد.” ❣️
❣️” جلب توجه نکن، من هستم!
خداوند به یاد هرکسی است که به یاد او باشد “❣️
❣️” ناراحت نشو، من هستم!
خداوند یار و همراه ایمان آورده گان است ”
❣️” احساس تنهایی نکن، من هستم!
از رگ گردن به تو نزدیک تر “❣️
❣️” تقوا کن، من هستم
خداوند از جایی که گمان نمی کنی روزی ت را می رساند. ”
❣️”سپاسگزار باش ، من هستم!
خداوند بر تو می افزاید.”
❣️” از من بخواه، من هستم!
خداوند اجابت می کند درخواست اجابت کننده گان را”
❣️” متوکل باش، من هستم!
خداوند بهترین وکیل و برعهده گیرنده است ”
❣️” ایمان بیاور، من هستم!
خداوند بهترین هدایت گر و حمایت گر است. ”
❣️” سوال بپرس، من هستم!
خداوند سریع الجواب است” ❣️
❣️” توحیدی باش ،فقط من هستم!
فقط خداوند قلبت را مطمئن و آرام می کند “❣️
…
چه دارم بگویم جز اینکه بگویم :👇
خدای نازنین من!
قلبم را محکم کن و گام هایم را ثابت و استوار در راه راست و درستی که هدایتم کردی 🙏
اجازه نده هیچ گاه از یاد تو غافل شوم و هرروز خودت را به جلوه گری در مقابل م به تصویر بکش، آن قدر که تصویر تو پررنگ ترین تصویر ذهن م باشد. 🙏
و هیچ گاه تا ابد محو نشود.
دوستت دارم عشق یگانه ی من! ❤️
…
عزیزان جانم
دوستتان دارم ❤️
خداوند عاشق ماست ❤️
سلام خانم پرورش
سپاسگزارم بابت کامنت عالی و تاثیرگذارتون
و تبریک میگم بابت این سیر تکاملی فوق العاده خوب در مسیر خود شناسی و خداشناسی
انشاالله همگی روز به روز به شناخت عمیقتری از خودمون و خدای خودمون برسیم .
سلام بر برادر نازنین عباس منشی ام 🌸
قاسم ولمزیاری عزیزم 🌼
سپاسگزارم برای نوشته ی پرمهر تون 🌼
“هذا من فضل ربّی”
خدا رو شکر می کنم که نوشته م بر شما تاثیر گذاشت 🙏
سپاسگزارم برای تحسین تون. 🌸
از خداوند طلب می کنم تا همه مون رو همیشه در راه راستی که خودش هدایت کرده ثابت قدم نگه داره. 🙏🌸
دوستتان دارم ❤️
خداوند عاشق شماست ❤️
سلام نرگس عزیز،چه قلم زیبایی داری، از خوندن کامنتت لذت بردم وقتی کامنتت می خوندم خیلی جاهای زندگیم مشترک با زندگیت می دیدم، احساس آرامش در وجودم لبریز شد، همیشه در پناه الله یکتا شاد، سلامت، ثروتمند باشی،🌷🌷🌷
سلام بر خواهر نازنین عباس منشی ام 🌸
زهرا کرمی عزیزم 🌼
سپاسگزارم برای پاسخ پر از مهرت. 🌼
خدا رو شکر می کنم که من رو شایسته ی این آگاهی ها و نوشته ها نمود 🙏🌸
من هم همینطور م وقتی نوشته های عزیزانم رو می خونم، انگار در عمق جانم با اونها احساس یگانگی و اشتراک دارم.
باز هم سپاسگزارم برای دعای زیبا و عالی ت 🌸 🙏
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
به نام خالق زیبایی
سلام نرگس عزیزم
سپاسگزارم از عشق بازی با خدایی که به شدت کافی است برای تو برای من هم از این عشق بازی هایت نوشتی از این درک زیبا و از این احساس بینهایت روحانی خودت نوشتی اصلا نفهمیدم چقدر طول کشید کامنتتو خوندم اما چند بار بین کلماتت متوقف شدم و چشمم پر اشک شد از احساس زیبات دلم میخاد روز ها و روزها کلمات زیباتوتکرار کنم و باز بنویسم که تک تک اونا فقط کلام خداست که روح آدمی به پرواز درمیاه آنقدر از دل نوشتی که حتما بردل نشست سرگذشتت بسیار شبیه من بود تا آشنایی با استاد کلی مرحله گذروندم بسیار لذت بردم از این عشق و درکت به خدا که نمیدونی چقدر روح من رو هم آروم کرد اگر خدا برای من کافی نیست باید نگاه دوباره ای به توحید و شرک و به ایمان و حتی به خود خدا و خودم و باورهام داشته باشم سالها دست و پا زدم و حالا هم دارن دست و پا میزنم برای رسیدن به هرچیزی جز خدا کن غافلم که خدا مساوی همه چیز اما این ذهن میترسه و سریع میگه پس فلان خواسته وآ زو چی پس فلان پول و کسب و کار چی اما اما غافل از اینکه خدا همه چیز میشود اصلا خدا همه چیز هست باید این باور رو بسازم که خدا مساوی پول خدا مساوی عشق خدامساوی سلامتی خدا مساوی عزت خدا مساوی سعادت و خوشبختی و خدا مساوی همه چیز این هدایت خدا بود امروز به سمت این فایل و کامنت های زیبا و بینظیر شما و تک تک دوستان عزیزم تو این فایل سپاسگزارم از شما و سپاسگزار خدا هستم که در جمعی که عشق بینهایتشون رو به اشتراک گذاشتن هستم و درکنار هم باورهای عالی میسازیم و خدا رو خودمون رو میشناسیم تا راه سعادت و خوشبختی رو طی کنیم عاشقتم خدای خوبم
سپاسگزارم نرگس عزیز
سلام عزیزم
من امروز هدایت شدم به فایل گفتگو با شما قسمت 40
بعد هدایت شدم ک تمام کامنتای شمارا بخونم
و رسیدم ب این کامنت که از نرگس عزیز تشکر کردین
هدایت شدم کامنت نرگس عزیز را هم
خوندم
میدونید چه دری از آگاهی برای من
باز شد
من فایل خدا انرژی هست را بارها دیدم
اما درک نمیکردم
اما امروز ک هدایت شدم ب کامنت شما و بعد ب کامنت نرگس عزیز
قفلی زدم روی یک بند از کامنت ایشون
گفتم خدایا چی داره میگه
نگاه کردم نگاه کردم اون بندو
خوندم خوندم
باخودم زمزمه کردم تکرار کردم
ینی نمیدونم
تمرکزی تکراری کردم
و اون بند این بود
“خداوند یک انرژی است و به شکل هر آنچه در زندگی ات ظاهر می شود که بتوانی در ذهنت بسازی”
بالاخره مقاومت شکست
دلم میخاد گریه کنم ینی دارم اشک میریزم میگم خدایا شکرت ک من را نگه داشتی تو این مسیر ک هدایتم کردی
بمونم و هر روز آگاهی های جدید به روی من باز میکنی
اما میتونم بگم بزرگترین خواسته ی من بود ک بتونم خدا را درک کنم
حتی استاد بارها میگفتن خدا انرژیه درک نمیکردم
چون در مدارش نبودم
اما امروز ب لطف الله یک قدم از درکم بیشتر شد
احساس میکنم پیش رفتم
و این برای من خیلی با ارزشه
حالا درک من اینجوری بود
مگه نیست ک انرژی از حالتی ب حالت دیگر تبدیل میشود
خدا انرژیه و تو میتونی خدا را تو ذهنت به خواسته های خودت تبدیل کنی
اگه همین دیروز بود همین جمله ای نوشتم و نمیفهمیدم
اما الان میفهمم ک به خواسته های خودت تبدیل کن
ینی اینکه تبدیل به باورهایی کن
که دوست داری خدا برات باشه
مثلا جمله ای نرگس عزیز گفت
خدا برای من کافیست
کلی روی همین باور استپ کردم
خب خدا برای من کافیه ؟؟؟
مگه نمیگن خدا برات همه چیز و همه کس میشه
پس من میخام
باور کنم
وقتی خدا را دارم دنیا را دارم
وقتی خدا را دارم آرامش را دارم
وقتی خدا را دارم فراوانی و ثروت را دارم
وقتی خدا را دارم سلامتی را دارم
وقتی خدا را دارم عشق را دارم
وقتی خدا را دارم رزق بی حساب را دارم
وقتی خدا را دارم درآمد میلیاردی را دارم
وقتی خدا را دارم فرزندان صالح دارم
وقتی خدا را دارم حافظه عالی دارم
وقتی خدا را دارم عزت نفس دارم
وقتی خدا را دارم خودارزشی دارم
وقتی خدا را دارم موفقیت و پیروزی را دارم
وقتی خدا را دارم پیشرفت و رشد را دارم
وقتی خدا را دارم فن بیان بالا دارم
وقتی خدا را دارم خوشبختی را دارم
وقتی خدا را دارم هماهنگی ذهن و روح را دارم
وقتی خدا را دارم لذت و شادی دارم
وقتی خدا را دارم سپاسگزاری را دارم
وقتی خدا را دارم ثروت و نعمت بیشمار دارم
وقتی خدا را دارم لیاقت عالی ترینا را دارم
مگه خدا غیر از اینه ؟
مگه من غیر اینارو میخام ؟
قدم اول آگاهی من از شناخت خدای درونم بود
و از خداوندم با هدایت های قدرتمندش من را بسمت قدم های بیشتر و بزرگتر برای شناخت الله هدایتم کنه
ممنونم دوست عزیز
ممنونم برای کامنت شما
ممنونم ک استاد شما را برای گفتگو انتخاب کردن و ممنونم ک شاگرد خوبی بودین و هستین ک خداوند من را بسمت کامنت شما و نرگس عزیز هدایت کرد
استاد عزیز سپاسگزارم برای این معدن الماس برای این سایت
ک هرروز هزاران نفر مثل من قدم ب قدم بسوی آگاهی و پیشرفت گام بر میدارن
خدایا شکرت
سلام بر خواهر نازنین عباس منشی ام.
نرگس جان عزیزم.
کامنت خیلی زیبایی نوشتی واقعا از نوشته ات لذت بردم.
تحسینت میکنم برای این پیشرفتی که داشتی و برای عزم و اراده و تلاش زیادت. همه ماها هم بعد از گذر از مسیر های مختلف و پس از طی کردن تکاملمون با استاد آشنا شدیم و چه روزی بود اون زمان آشنایی که خداوند مارو با گنجینه از خوشبختی آشنا کرد.
گذشته ی من هم مثل گذشته شما پر بود از ناراحتی و ترس و اضطراب به خاطر دعوای پدر و مادر و کلی مشکلات دیگه. اما خداوند به من لطف داشت و منو هدایت کرد به این مسیر زیبا و این خانواده صمیمی تا پیشرفت کنم و قوانین جهان رو درک کنم. خیلی خوشحالم که در کنار دوستان دانا و آگاهی مثل شما هستم.
از خداوند برای شما دوست عزیزم موفقیت و شادی و ثروت بینهایت خواستارم.
سلام و احترام جناب استاد عزیز،خسته نباشید و خدا قوت،خیلی خیلی سپاس از آموزشهاتون،دوستتون دارم،موفق و موید باشین و همیشه ایام به کامتون .🌻🌼🌹🌸🌷🙏🙏🙏🙏
روز هفدهم سفرنامه
سلام .
این فایلو خیلی دوسش دارم چون باورای خوبی درمورد خدا توش هست.
این فایل نگرانی و ترس رو از ادم میگیره
اگر میخوای به جایگاهی برسی که همه جهان در اختیار تو باشن فقط و فقط الله رو ببین
این جمله به ادم ارامش میده که نگران هیچی نباش خدا کمکت میکنه اگه تو بخوای.
اکر یک ادمی در ذهن ما بزرگ بشه بخاطر موقعیت اجتماعیش دست خدا رو کوتاه میکنیم و خودمون رو از سعادت دور میکنیم .
فقط به خدا باید وصل شد تا هم در دنیا و هم اخرت سعادتمند میشیم
همه اینا دستان خدان و در اصل خدا داره کمک میکنه و خدا بی نهایت دست داره
و خدا از جایی ک گمان نمیکنیم روزی میده
من نیز این سفر را دوباره شروع کردم تا دوباره اصلی را که زندگیم
را متحول نموده را مرورکنم.
تا دوباره به واسطه توحید ریشه های این درخت را تقویت نمایم برای نفوذ به سنگ
های سخت تر.
تا این نهال را در برابر طوفانها مقاوم سازم.
تا این نهال را برای ثمر دادنش تقویت کنم.
من نیز میتوانستم مانند دیگر افراد درگیر حاشیه های زندگی یا خوشی های زودگذر
باشم. اما خوی من هرگز چنین نبوده است.
هرگز نتوانستم بدون هدفی سرگردان و بیهوده زندگی کنم.
اکنون سکان را بدست قلبم میسپارم البته قانون تکامل را نمی توان نادیده گرفت.
اما این دلیل نمی شود که تا انجا که می توانم تلاش نکنم.
زمان مشخص کردن اهدافم است. زمان برنامه ریزی دوباره است.
زمان بازیابی انرژی از دست رفته است.
زمان هماهنگی و زندگی است.
باید قدم هایم را مشخص نمایم.
اری هر روز باید روی هماهنگی قوانین کار کرد.
کافیست فقط ادامه دهم کافیست فقط راهی را که اغاز نموده ام ادامه دهم.
یادآوری و تکرار و تمرین .
تصمیم میگیرم که هر روز حداقل یک فایل را کار کنم با تعهد.
و با این تعهد تنها مرگ می تواند از انجام اینکار جلوگیری کند.
دست خداوند تنها دست است.
باید این خدا وابسته شد و همواره برایم کافی بوده .
خداوندی که قدرت کنترل زندگی ام را در دست باور هایم قرار داده
من باید فرکانس هایم را کنترل و برنامه ای برایشان بریزم.
سپاسگذار خداوند هستم که هفدهمین روز سفرنامه رو میتونم بنویسم.
واقعیتش این فایل هم دقیقا همونی هست که لازمش داشتم.
تازه دارم یاد میگیرم که اعتماد به رب العالمین تنها راه موفقیت من هست.
اینکه نتیجه این اعتماد ایمان راستین و حقیقی باشه.
لازمه این کار یاد آوری و تکرار این باور هست که در دل تمام این روزمره گی ها و آشفتگی تنها وتنها ایمان من هست که زندگی را به بهترین شکل برایم رقم میزند.
چشمان خود را به دستان او میسپارم و فقط و فقط از او میخواهم تا هدایتم کند، به سوی هدفی که دارم. به سوی مسیر لذت. به سوی ایمان و برکت.
در پناه الله شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام.امیدوارم که حالتون عالی باشه🤗
واقعا استاد باور های توحیدی قوی ای دارن و همه حرفاشون مصداق اینه« با خدا باش پادشاهی کن »
من خداوند رو در تضادهای زندگیم بهتر شناختم و از وقتی که با استاد همراه هستم حالا فهمیدم که قبلا خدا رو اصلا (درست )نمیشناختم با اینکه پدر و مادرم همیشه بهم میگفتن تو مؤمنی.همیشه وقتی بهش توکل کردم از ته دل که به تضادهای بزرگ خوردم و نیاز داشتم بهش و البته که به بهترین وجه جواب منو داده (بهم عزت داد ،برام کار جور کرد،منو به صراط مستقیم هدایت کرد،موقعی که همه چیز علیه من بود در محل کار طوری آبرومو حفظ کرد که پیش همه همکارام سربلند شدم و…)ولی الان میفهمم برای رسیدن به ارامش حقیقی باید با خدا یکی شد و اون هم به قول استاد با ساختن باورهای توحیدی قویه…من خودم رو کمد دیواری و میز اتاقم 5 تا از ایه های قران رو که خیلی هم دوستشون دارم نوشتم و صبح که از خواب بیدار میشم اولین چیزی که میبینم همین ایه هاس،(البته ترجمه فارسیش رو درشت تر نوشتم)به نظرم خیییلی ارامش بخشه و در ساختن باورهای توحیدی کمک کننده اس👌💜
1)ایا خداوند برای بنده اش کافی نیس؟« آیه 36 سوره زمر »
2)و انچه در اسمانها و زمین است همه را مسخر شما کرد.
3)تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جوییم.
4)اگاه باش که دوستان خدا نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند.«62 سوره یونس»
5)سپاس الله را که فرمانروای جهانیان است.
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام و عرض ادب خدمت خانم شایسته عزیز و استاد و دوستان نازنین
روز هفدهم
خدارو هزاران بار شاکرم که بسمت این جلسه هدایت شدم.آگاهی های امروز دقیقا مطابق افکار روزهای اخیر من هست.
چند روزه حال عجیبی دارم و یک احساس آرامش درونی.احساسی که فقط با یاد خدا در من جاری شد.
من یا نگاهی دارم که هروقت این نگاه رو تکرار میکنم امکان نداره آرامش در من جاری نشه.نگاهم نگاه به منظومه شمسی هست.اینکه این منظومه چطور اداره میشه،با چه نیرویی این عظمت بطور هماهنگ بدون ذره ای تغییر داره مدیریت میشه؟
با چه شعایی این منظومه داره حرکت میکنه؟
این نگاه و طرز فکر رو ماه هاست که کم و بیش دارم و اخیرا تشدید شد بطوریکه نتونستم دوام بیارم و در اینترنت شروع به جستجو در باره این منظومه و هماهنگی هایش کردم.عکس ها و فیلم هایی دیدم که منو حیرت زده کرد.البته قبلا هم دیده بودم اماااااا خیلی گذری.
بارها از خودم سوال کردم که “خورشید برای چی هست”؟؟ این خورشیدی که هر روز می بینم و طلوع و غروبش تکراری شده واقعا برای چی اصلا باید باشه؟ این عظمت با این هماهنگی هدفش چیه؟ و سوال هایی از این قبیل
بارها در ذهنم این حرکت و هماهنگی این منظومه رو تجسم کردم و با هر بار تجسم تبش قلب گرفتم و از خودم سوال میکردم که آیا این روند عادیه؟ آیا این موضوع یک موضوع خیلی پیش و پا افتادست؟؟ آیا اینکه ما (سیاره زمین) در فضا معلق هستیم و با این هماهنگی که به قول قرآن “””””” نه شب بر روز پیشی میگیرد و نه روز از شب”””””” یک چیز عادیست؟
به قول قرآن “””” در آن نشانه هایست برای کسانی که می اندیشند””””
وقتی این نگاه رو در ذهنم تکرار میکنم خیلی اوقات اشک میریزم و با تمام وجود در درونم فریاد میزنم که خدا :
تووووووو حقیییییییی و وعده ی تو حقه
تابستان امسال این نوع دیدگاه در من رفته رفته شکل گرفت.انقدررر به این موضوع در طول شبانه روز فکر میکردم که به چیز دیگه ای نمیتونستم فکر کنم و خیلیی راحت از کنار مسائل زندگیم میگذشتم و یه حسی در درونم میگفت که اصل موضوع رو درک کن و باقی حاشیست.(به قول انیشتن ” من دوست دارم فکر خدا رو بخونه،باقی همه حاشیست”)
در همان روزهای تابستون با خواندن قرآن و ساعت ها و روزها تفکر راجبه حتی یک آیه، تقریبا به این دیدگاه رسیدم که اصل موضوع زندگی خداست و باید روی شناخت بیشتر او کار کنم.
انقدرررر اشتیاق داشتم برای درک این جهان و شناخت اصل که بارها و بارها حرکت منظومه شمسی رو در ذهنم تجسم میکردم. انقدر عااشق این تجسم شده بودم که بارها ظهر تابستون با ماشین از خونه بیرون میزدم و از شهر خارج میشدم و با همون تجسم، معلق بودن در فضا رو حس میکردم و اشک میریختم و مبهووت میشدم از این عظمت.عظمتی که تنها ذره ای از کیهان است.در واقع با تلاش برای درک این عظمت و این اصل که حاصلش ایمان بیشتر به خداوند بود، تونستم در دلم قدرت خداوند رو هزاران بار رشد بدم.نتیجه ی این تجسم و ایمان قدرتی در قلبم جاری ساخت که با تمااام وجودم شکر گذاری میکردم و واقعا دست خودم نبود،وجودم رو این حس فرا گرفته بود و اصلا به موضوع دیگه ای نمیتونستم فکر کنم.حس میکردم که قراره اتفاقاتی بیافته ولی نمیدونستم چه اتفاقی و فقط حسش میکردم.انقدر این فکر وتجسم درباره این عظمت ،از من انرژی میگرفت که شب ها بیهوش میشدم منی که کاملا بد خواب بودم.خیلی دوست دارم راجب نتیجه هم صحبت کنم.نتیجه ای که این نوع نگاه و حس شکرگذاری برایم بوجود آورد بدون اینکه از خداوند درخواست چیز خواستی رو داده باشم.وقتی به نتیجه ی این دیدگاه فکر مینکم باز همون حس و حال سراغم میاد.نتیجه در همان تابستون اتفاق افتاد.واقعااا صحبت راجبش با کلمات قابل وصف نیست ولی دوست دارم بگم که ایمانمون به خداوند بیشتر بشه.
در اینجا داستان هدایت رو بطور خلاصه می نویسم:
در همون روزهای تابستان بود که من به یک تضاد برخوردم.سوال هایی در ذهنم داشتم و همش به خودم میگفتم که یک رازی یک چیزی هست.امکان نداره خدا بی عدالت باشه.
چه چیزی به انسان داده شده و موضوع چیه که، وقتی انسان میمیره به هیچ عنوان بهانه ای ازش پذیرفته نیست بخاطر بدبخت و فقیر بودنش؟
با اینگونه سوالات و فکر مداوم راجب این عظمت جهان هستی،در ذهنم به این موضوع هدایت شدم که هیچ اتفاق و شرایط در جهان شانسی و اتفاقی نیست.من کتاب های زیادی راجب قانون جذب مطالعه کردم و تابستون امسال این سوال ذهن من رو مشغول کرده بود که “پس قرآن چی میگه”” ؟؟؟؟
مگه میشه موجودی که این عظمت رو با این دقت و هماهنگی خلق کرده،پاسخی به:
مشکلات به ظاهر اساسی انسان مثل: خوراک، پوشاک،مسکن و در کل خوشبختی و لذت در زندگی انسان نداشته باشه؟
من سعی کردم فارغ از پاسخ های هر انسانی،خودم به این پاسخ برسم که با هدایت خداوند رسیدم:
یک روز مانند روزهای دیگر ،بیرون از خونه غرق تجسم و تفکر بودم امااا ناگهان ترسیی عظییییییییم در قلبم حس کردم که نکنه دارم اشتباه میکنم و اصلی در کار نیست؟؟؟؟
در همون لحظه انقدرررر سست شدم،انقدررر ترسیده بودم،انقدررر دلم خالی شد که اصلاا سابق نداشت و تنها همون لحظه تونستم با قلبم این جمله رو بگم:
“”” خدایا نجاتم بده””””
و بعد برگشتم خونه.روز بعد فرا رسید:
از خواب بیدار شدم و مثل سابق وارد اینستگرام شدم.وااااای خدااا چییییییییییییییییییی شدددددددد.
یکی از دوستان قدیمی در قسمت دایرکت عکسی رو فرستاده بود که مربوط به استوری یک نفر بود.
این عکس حاوی قسمتی از یک آیه ای از قرآن بود.این آیه “”لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ””.سوره عنکبوت
خب من اول فقط گذری خوندمش و لایک کردم.بعد از چند دقیقه صحبت با خانواده ناگهان تلنگری به من زده شد و یهو به یاد این آیه افتادم و یه حسی در درونم گفت هیچ چیز اتفاقی نیست و بعد رفتم خوندمش این بار کاملاا مبهوت شده بودم و نمیدونستم چی بگم و یک حس عجیبی داشتم.نمیدونم چه اتفاقی افتاد که من رهاش کردم و خیلی گذری بهش فکر میکردم.تا اینکه چند روزی گذشت و اتفاقی افتاد.یک بسته آموزشی توسط دستی از دستان خداوند بهم هدیه داده شد.یک بسته که اصلا نمیدونستم چی هست وفقط میدونستم راجب موفقیت هست.با دیدن ابتدای این فایل یاد الهامی افتادم که چند روز قبل دریافت کردم و باز هم شکوکه شدم و مو به تنم سیخ شد.اون فایل “بسته روانشناسی ثروت یک” بود.خب من اصلا عباسمنشی نمیشناختم و در هیچ یک از این سایت ها دیدن نمیکردم چه برسه به اینکه بخوام براش وقت بزارم و میگفتم که همش دروغ وشعاره.امااا وقتی وارد سایت شدم متوجه یک موضوعی شدم.همون روز با دیدن فایل خوش آمد گویی استاد حسم میگفت این هومن چیزیه که میخواستی و در سایت دیدم که صحبت از ایمان و توکل و یکتا پرستی و… هست و دیگه کاملا مطمئن شدم که چه اتفاقی افتاده و چه دگرگونی در زندگیم رخ داده.
این حاصل اون انرژی و نگاهیی بود که راجب جهان هستی و خداوند داشتم.نتیجه اون حس درونی بود که بهم میگفت باید روی یک چیز دیگه تکیه کنم و نه آدم ها.این نتیجه ی یک بخش جزئی از نگاه توحیدیست.این بخش کوچکی از نتیجه ی ایمان به خداونده.این نتیجه ی شکر گذاری از قلب من بود.شکر گذاری بابت اصل موضوع فارغ از تمام نداشته هام.شکر گذاری بابت این عظمت و هماهنگی که همییشه منو به وجه میاره.شکر گذاری بابت زیبایی ها.این همون هدیه خداوند بود.پاسخ خداوند به من.خداروشکر خدارو شکر.وقتی استاد در یکی از فایلها گفت که بالاترین و نزدیک ترین فرکانس به فرکانس خداوند،شکرگذاریست یاد روزهایی از تابستان افتادم که بدون هیچ گونه آگاهی واطلاعی از این قانون شکر گذاری،این قانون رو با قلبم اجرا میکردم بدون اینکه از خداوند درخواست خاصی داشته باشم و تنها جمله “منو نجات بده” رو بر زبان آوردم و خودش هدایتم کرد،که او بهتریییییییییییییییییییین مدبر است فقط و فقط کافسیت به اوووو ایمان بیاوریم و اعتمااد کنیم.به قول قرآن:
“”” خداوند نور آسمانها و زمین است””” “”” کسانی که ایمان آورده اند، خداوند آنها را از تاریکی بسوی نووور هدایت میکند””””
چقدررر خدای زیباااااااااایی داریم
خدارررو شکر خدارررو شکر خداررووو شکر
بزرگترین لطف خداوند تا ابد در زندگی من،عضویتم با این خانوادست.در اینجا چیزی هست که روزهای تابستان حتی فکرش هم نمیکردم که میتونه باشه.انقدر کامل انقدر جامع.اصلا تصور نمیکردم که بتونم راجب این مسائل با کسانی صحبت کنم و نمیدونستم چطور باید پیش برم چطور باید شناخت و درکم رو از خداوند و جهان هستی گسترش بدم.اصلا نمیدونستم که همچین خانواده ای وجود دارن و باهم راجب خداوند زییباااا صحبت میکنند.
خدااارو هزاران بار شاکرم بخاطر لطفی که به من داشت و دارد و هرلحظه در حال هدایت ماست.
ممنونم از استااد عزیز وخانم شایسته گل که من تازه کشفشون کردم و منونم از دوستان عزیزی که به آگاهیی ها و ایمان ما رو روز به روز رشد میدن.
شاااد و ثروتمند باشییییییییییید
“””””””شکر و سپااااااااااااااااااااااااااااااااااس فرمانروای جهانیان”””””””
سلام استاد عزیزم و بانو شایسته نازنینم
در واقع اومدم که اول از خدا تشکر کنم و شکرش رو بگم که این علم و آگاهی رو به شما داد و بعد ازشما تشکر کنم که شدین چراغ راه من و امثال من که راه گم کرده بودیم و در به در دنبال مسیر هدایت بودیم، اینقد از خدا پرسیدم که «من کی هستم؟مارو برای چی آفریدی؟هدفت از خلقت این جهان و ما چی بوده؟خودت بهم بگو مفهوم زندگی چیه؟»و یه عالمه از این سوالا تا اینکه هدایتم کرد،الهی شکرت . کسانی که خودشونو عالم میدونن تو دینی که ارثی بهم رسیده جواب معقولی برام نداشتن،پس از خودش میپرسیدم!
الان میدونم که وقتی ازش بخوای اجابتت میکنه،خدا خلف وعده نمیکنه.
منم مثل بقیه انسانها دینم و مذهبم ارثیه یعنی چون تو ایران به دنیا اومدم شدم مسلمون،خونواده مذهبی ندارم، یعنی پدر مادرم اهل دین و نماز هستن ولی ما همیشه تو خونواده حق انتخاب داشتیم و کسی مجبورمون نمیکرد که نماز بخونیم حتما روزه بگیریم و… و خداروشکر میکنم که همچی پدر مادری بهم داده، اما من از همون بچگی به انتخاب خودم و با همون آگاهی های ناقص, مذهب, رایج تو جامعه، انتخاب کردم که نماز بخونم و روزه بگیرم و خلاصه تا سن ۲۵-۲۶سالگی نماز روزه ای رو جا نمینداختم،البته پوششم مذهبی سفت و سخت نبوده، و بی شک بیشتر این اعمالم به دلیل ترس از خدا و جهنمش بوده نه از روی ایمان و عشق،خدایی رو میپرستیدم که چون ایمان من و درک من ازش اشتباه بود گاهی جواب میداد و بیشتر اوقات جوابمو نمیداد و به همین دلیل خیلی نمیتونستم بهش تکیه کنم و قابل اعتماد نبود، ولی همیشه ته دلم میدونستم مسیر درست نیست راه رو داریم اشتباه میریم اما نمیدونستم از کی باید بپرسم که راه بلد باشه، تو سن ۲۸-۲۹بود فکر کنم که ترک نماز و روزه کردم، یعنی شک کردم به مسیرم،مسیری که بهم آرامش نمیداد و فقط از روی ترس بود،با خودم گفتم اگر کسایی که ادعای خدا و خداپرستی دارن اینایی هستن که من دارم تو جامعم میبینم ترجیح میدم اون دنیا برم جهنم و کنار این آدما نباشم،خسته از دورنگی و ریای مردمان مدعی ایمان و خداپرستی و دین، ترک کردم راه قبلیمو، گفتم من با زبون خودم با خدا حرف میزنم و خیلی زیاد پیش میومد که ازش میپرسیدم خدایا کجایی؟عدالت جهانت کجاست؟چرا نمیتونم درک کنم عدالتت رو، میدونستم از روی عدل داره جهانشو اداره میکنه ولی نمیتونستم بفهممش.
تو همین حین و وسط یه تضاد تقریبا بزرگ به کانال تلگرامی کشیده شدم که حرفاش حرفای استاد عباسمنش بود و و تا حدی منو وارد مسیر درست کرد که الان دیگه متوجه شدم که ایشون هم از اعضای سایت استاد عباسمنش بودن و حرفاشون درک خودشون از گفته های شما بود،به هرحال من وارد مسیر شدم و تا حدی آروم شدم و فهمیدم که راه همینه، بعد از حدود ۷-۸ ماه دنبال درک بیشتر و ارتباط بیشتر با خدایی بودم که آرومم میکنه،گفتم «خدایا من تورو میخوام اول!! چون آرامشی که با ذره ای شناختت بهم دست میده رو هیچوقت نداشتم، چطوری بیشتر درکت کنم؟چطوری دستامو بزارم تو دستانت که آرامشی همیشگی داشته باشم؟؟»»
یه روز صبح تو اینترنت سرچ کردم مراقبه استرهیکس و اتصال به خدا!!! ووووووو وارد سایت استاد عباسمنش شدم!منی که وقتی سایتی عضویت و ایمیل و تلفن و این جور چیزا بخواد میبندمش اون صفحه رو ،بدون هیچ مقاومتی عضو شدم و شروووووع شد خدای من ازش کنده نشدم و روز به روز بیشتر تو سایت میچرخیدم و تمام فایلا رو دانلود کردم و هرروز گوش میکنم.(اینم بگم خانمی که برای شروع منو با قوانین آشنا کرد بیشتر از منتورای خارجی و خانم استرهیکس اسم می آوردن و هیچوقت از استاد عباسمنش حرفی نمیزدن چون حرفاشون حرفای استاد بود وقتی وارد سایت استاد شدم بعد از مدتی شک کردم و اسم ایشون رو سرچ کردم و متوجه شدم که از اعضای سایت هستن).
به هرحال شدم یه عباسمنشی،خودم و همسرم عاشق استاد و خانم شایسته عزیزم و سایت پرمحتواشون شدیم.همسرم همیشه میگه فقط استاد👌🏻،تلوزیون رو فقط باهاش فایلا استاد میبینیم! تو یه زمان دیگه میام و از نتایجم مینویسم،
الان اومدم که از ایمان و عشقی که الان بالاخره تونستم ذره ای درکش کنم و دیوانم میکنه بگم، با بعضی فایلا مثل ابر بهاری اشک میریزم چون خیلی به خدا نزدیک میشم و احساس فوق العاده ای بهم میده، ایمانی رو درک کردم که دیوانه وار عاشقشم و میخوام هرروز قویترش کنم چون اووووج آرامشه ،گاهی ۴-۵ساعت پیوسته تو سایتم،مقاله های بانو شایسته عزیزم فوق العاده هستن،ممنونتم نازنین🙏 با بعضی آگاهی ها اشک میریزم با بعضی آگاهی ها میخندم و اصلا متوجه گذر زمان نمیشم، از دنیای مجازی فقط سایت عباسمنش رو دارم و اگر لازم باشه اطلاعات سفری که میخوایم بریم رو از اینترنت میکشم بیرون و دیگر هیچ! خدایا سپاسگزارتم که راه درست رو بهم نشون دادی و استاد عباسمنش رو چراغ راهم کردی🙏
اکثر روزها با آگاهی هایی که درک کردم با شکرگزاریش و با گوش کردن فایلا اونقدر به خدا نزدیک میشم که در عمرم هیچوقت اینچنین عبادتش نکرده بودم. استاد عزیزم ممنونتم که هستی و راه رو برامون روشن میکنی، نوشتن همین متن چقدر اشکمو درآورد و چقدر احساس خوب بهم داد،خدایا شکرت
پاینده و برقرار باشید،دوستون دارم
سلام بر خواهر نازنین عباس منشی ام 🌸
عسل ارجمند عزیزم 🌼
سپاسگزارم برای نوشته ی ارزشمند ت 🌼
امشب من هم بخشی از نوشته م برای این روز از سفر رو نوشتم و مقداری از اون شبیه به نوشته ی خودت بود؛ با خودم گفتم خدای من! چقدر مسیری که من و خیلی از عزیزانم در این خانواده پشت سر گذاشتیم چقدر بهم شباهت داره و این نشان دهنده ی تایید قانون هست.
خدا رو شکر می کنم 🙏
تحسین ت می کنم نازنینم 👏
سپاسگزارم برای شرح نتایج و حس و حال زیبا و رابطه ی سرشار از عشق ت با خداوند 🌼
خدا رو شکر می کنم 🙏
حتمن مشتاق خوندن نتایج ت هستم 😊
خوشا به حال ت که اینقدر به خداوند نزدیک شدی و شکرگزار هستی 👏🌼
خدا رو شکر 🙏
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
سلام نرگس عزیزم
ممنونم بابت نظر زیباتون
خوشحالم که تواین محیط عباسمنشی پر از محبت و دوستی و کنار عزیزانی چون شما هستم🌷
بریم که سال ۹۹ عااالی بسازیم برای خودمون💪
من هم سپاسگزارتم برای این کامنت پر از انرژیت💫
بله کاملا درسته ،این شباهتا مهر تاییدی هست بر ثبات قوانین ازلی و ابدی خداوند👏👏
پاینده و برقرار باشی عزیزم🌷💫
مثل همیشه عالی دمت گرم