ما خالق شرایط خودمان هستیم - صفحه 17

سلام و درود بر استاد بزرگوار و عزیزم که همین امروز داشتم به خودم می گفتم چقدر دلم برای سید و استاد عزیزم عباسمنش تنگ شده و احساسم بهم گفت زنگی به دفتر تهران بزن و با سرکار خانم فرهادی بزرگوار که این خواهر مهربان چقدر به بنده محبت داشت و در رابطه با روانشناسی ثروت 1 و 2 و قانون آفرینش و دیگر محصولات که تهیه کرده بودم چقدر راهنمایی می کردند و جواب سئوالاتم را صبورانه می دادند.

من هم بسیار کتابهای زیادی مطالعه داشتم و دارم و همیشه عاشق این بودم که طعم زندگی آزاد را بچشم چون در جایی کارمند بودم که هر روز صبح که زنگ ساعت می خورد و می خواستم سرکار بروم دقیقا مانند این بود که حکم اعدام من صادر شده و دقیقاً این احساس همراهیم می کرد و چون من عاشق هنر و موسیقی بودم و سالها در این زمینه تلاش کرده بودم و به جایی رسیده بودم که هنر جو داشتم و تدریس می کردم اصلاً حس من با جایی که کار می کردم همخوانی نداشت .

تا اینکه داخل تانگو یکنفر که من اصلا آخره نشناختم چه کسی بود یک پیام داده بود که این کلیپ انگیزشی را ببینید و زیباست و وقتی کلیک کردم به داخل سایت عباس منش هدایت شدم و استارت آشنایی خورد.

اول از همه به هر طریقی بود روانشناسی ثروت 1 را تهیه کردم و شروع کردم به تمرین .من سالها منتظر این بودم که از آن کاری که اصلاً لذت نمی بردم استعفا دهم و در واقع جرأت این کار را نداشتم و از هر شخصی مشورت می گرفتم که این کار را انجام دهم یا نه می گفت این کار به صلاحت نیست و با کار کردن روانشناسی ثروت متوجه شدم که 90% هم ذهن فقیری دارند و هم ایمان و باورهایشان بسیار خراب است.

فقط ، فقط استاد عباس منش دست گذاشت روی آن احساسی که سالها در دلم بود و هیچ فردی من را درک نمی کرد چون همه باور داشتند قرار نیست از کارت لذت ببری هر کسی از کارش ناراضی هست و نان در آوردن بدبختیهای خودش را دارد. برو بابا آخه کیو دیدی از هنر و موسیقی نان درآورد و یا ثروتمند شود؟ آنهایی هم که هستند خیلی نادر و با پارتی بازی و خیلی کارهای دیگر به اینجا رسیده اند ..تو کجا آنها کجا

من هر روز در بسته روانشناسی ثروت آن فایلی که مربوط به اینکه ((دنبال کاری برو که عاشقش هستی ))را بارها و بارها گوش میدادم و بعضی وقتها منقلب می شدم و گاهی اشگ شوق می ریختم که حداقل یک نفر پیدا شد که من را درک کند و همانطور که احساسم است می گوید عمل کن.

بالاخره روز تصمیم قطعی فرا رسید و به همسرم گفتم من امروز که 3 روز دیگرسال تمام است می خواهم استعفا دهم و خودت را آماده کن برای زندگی جدید و ممکن است بهاهای سنگینی هم در این تصمیم باید پرداخت کنیم. و همسرم گفت من موافقم.

در93٫12٫26 برگه استعفای خود را نوشتم و از سال 94 به بعد سر آن کاری که 12 سال به زور و از روی ترس حملش می کردم دیگر نرفتم. و در این زمینه خیلی حرفها شنیدم خیلی تحقیرها شدم و با خیلی مسائل مختلفی هم روبرو شدم .چون ذهن من به یک سیستم کارمندی عادت کرده بود و پذیرش اینکه کارفرمای خودم باشم برای ذهنم مشکل بود. و تا یک سال اوج ناملایمات زندگی بود .ولی مدام به خود می گفتم این نیز بگذرد و تا جان به پایش هستم و به تصمیم خودم احترام می گذارم.

تا اینکه آرام ، آرام درها باز شد و اولین آموزشگاه مشغول تدریس شدم . بعد از مدتی دومین آموزشگاه و همین چند روز پیش سومین آموزشگاه مشغول تدریس شدم البته در کنار کلاسهای خصوصی ام . و یک سایت هم در زمینه حرفه ام راه اندازی کردم و محصولاتی که از یکی از استادهای کارهای اینترنتی خریداری کردم دیدم استاد عباس منش هم در آن فایل تصویری حضور دارد و زمانی بود که برای اولین بار در یکی از این دوره های کسب وکارهای اینترنتی آمده بود و ((منظورم از این قسمت مدارها است )) چون من به مدار ذهنی استاد عباس منش نزدیک شده بودم و هر روز صدا و تصویرش را میدیدم دقیقا در همان آموزش ایشان هم حضور داشتند و بعداً متوجه شدم شخصی که در رابطه با کارهای سایت شرکت راهنمای کارمندان است همان شخص راهنما و استاد من هم است.

بهر حال خدا را شاکرم که هر روز با نشانه هایی که در زندگی ام دریافت می کنم باورهایم راحتر تغییر می کند و الان که داشتم به صحبتهای جناب عباس منش گوش میدادم به خود گفتم من هم در آینده همین صحبتها را خواهم گفت و هر شخصی به قول استاد در مدار درست قرار گیرد این تجربه ها را خواهد داشت .

به دوستانی که تازه عضو سایت شده اند و تازه دارند روی باورهای خود کار می کنند عرض می کنم به عنوان برادر کوچکتر که این مسیر و این راه احتیاج به تمرین و بردباری و صبوری دارد ولی شدنی است. ما اعضای سایت این سعادت را داشته ایم که به رازها دست یابیم پس ستاره شیرینی نزد معبود خود داشته ام و بیاییم قدر بدانیم و هر روز مانند صبحانه و ناهار وشام به غذای روح خود هم بپردازیم و من دقیقاً این باور را در خود پرورش داده ام . یعنی تا صبحانه خوردم می گم حالا برم صبحانه روانشناسی ثروت را هم به روح و روانم برسونم و بعد میروم سراغ کار با عشق و شور خودم. ((ای کاش هر روز 72 ساعت بود ومن 72 ساعت می تونستم کار با صفای خودم را انجام دهم.))

امیدوارم همه عزیزانیکه روی باورهای خود کار می کنند و دنبال دانش و بینش و آگاهی هستند سالم و شاد و ثروتمند باشند.

خدا نگهدارتون.