خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 16
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-25 08:41:142023-05-01 08:00:51خالق شرایط یا قربانی شرایط؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم
اینها حرفهای خودم با خودم بود که انگار خدا میگفت و من مینوشتم
دیدم خیلی ارزشمنده گفتم بنویسم تا بقیه هم استفاده کنند
این الهامات حین انجام تمرین جلسه سوم دوره حل مساعل اتفاق افتاد
الان باز بهم گفتی که مشکلات و مساعل و چالشها اومدن تا شما رشد کنید
کلا ما بدنیا اومدیم تا با درخواستهامون و اجابت اونها توسط تو رشد کنیم.
یعنی در واقع تو ما رو برای رشد آفریدی.
ما به دنیا اومدیم تا با حل مساعل خودمون و تواناییهامونو کشف کنیم.
ممکنه رسالت من در این لحظه ترک یک کار یا عادت باشه
ترک عادتهایی که فقط بعد از ترک آن قدم بعدی بتو گفته میشه
مثل ترک باور مذهبی نسبت به پول و ثروت.
که تنها پس از برداشتن آن قدم خیلی چیزها درون ما تغییر میکنه.
و تا زمانی که قدمهامون رو برداریم رشد میکنیم آدمی تواناتر از نسخه قبلی خودمان میسازیم.
برداشتن هر قدم ظرف وجود ما رو گسترش میده
خدایا واقعا ازت سپاسگزارم
آره واقعا درسته.
من بواسطه باورهای مذهبیم نسبت به ثروت بخشهای بسیار زیادی از وجودم و تواناییهای بسیار زیادی در درونم خاموش بود.
و اصلا اجازه ظهور براشون وجود نداشت.
چونکه اون بخش از قدرتهای من زیر باورهای مذهبی دفن شده بود.
در واقع بخاطر این باورها و آرام بودن ذهنم بواسطه عدم تغییر منطقه امنش چیزهایی در وجودم خاموش بود که روشن شدنشون باعث رشد و تغییرات شگرفی در زندگی من میشد.
اما من به اون بخش از تواناییها و قدرتم اصلا دسترسی نداشتم
چرا؟
چون عملا دسترسی به اونها و استفاده از اونها لاجرم پای نعمت و ثروت و رشدو به زندگیم باز میکرد و چون این ها با ذهن من با باورهای من سازگار نبود و ذهنمو دچار تشویش و استرس میکرد بنابراین خاموش و مسکوت مونده بود
یعنی همین الان به این درک رسیدم که موضوع باورها خیلی جدیتر از وارد شدن یک نعمت ظاهری به زندگیه.
بحث بسیار عمیق تر و جدی تر از این حرفهاست.
وقتی به خودشناسی در باره دلیل اتفاقات زندگیت میرسی
وقتی اقدام به تغییر اونها و در واقع حل اون مساعل در زندگیت میکنی قدرتهایی درونت بیدار میشده که از اول عمرت خاموش بوده چون تو با اون باورهای خاص در مورد اون مساله خاص خاموششون کردی.چون روشن شدن اونها تو رو وادار به اعمال و رفتارهایی میکرده که ثمره و نتیجش در راستای رنج بیشتر برای ذهن تو بوده.
چون جایگاه اهرم رنج و لذت در جای نامناسبی در ذهن تو قرار داشته ذهنت اون بخش از تواناییهاتو خاموش کرده که یک وقت خدای نکرده با ورود پول و ثروت بیشتر، ذهن تو آرامشش بهم نریزه
در واقع با توجه به اهرم رنج و لذت قبلی داشته موجبات شادی ذهن تو رو فراهم میکرده.
مثلا در سال 2018 کمپانی مرسدس بنز اومد از تکنولوژی در ساخت موتور های هشت سیلندرش استفاده کرد که در زمانی که ماشین تو ترافیک یا سرعت پایین در حال تردد بود فقط چهار سیلند از هشت سیلندر کار میکردن و عملا پاشش سوخت به چهار سیلندر دیگه قطع میشد تا با اینکار مصرف سوختو بیاره پایین.و هر زمان راننده پاشو ردی پدال گاز میفشرد تمام هشت سیلندر وارد مدار میشدن و راننده به تمام توان خروجی ماشین دسترسی داشت.
این اتفاق برای تمام ما هم داره میفته
یعنی در واقع من مثلا بجای استفاده از صد درصد سی پی یو در وجودم داشتم از ده درصدش استفاده میکردم و همیشه متعجب بودم که چرا فلان ایده فلان فرصت فلان شرایط فلان شخص فلان پروژه فلان موقعیت هیچ وقت به طرف من نیومده.
حالا دلیلشو میفهمم.
حالا میفهمم چرا ایده ساخت انجینهای برقی به ایلان ماسک گفته شده.چرا این ایده به مدیران بنز و بی ام و و فود و لکسس و …. گفته نشد.
چرا ایده بررسی ژن ها در بدن با وجود اینهمه دکتر و متخصص و … در زمینه سلامتی به استاد عباسمنش گفته شده.
چون با حل مساعل بیشتری در زندگی ابعاد گسترده تری از ظرف وجودشونو در اختیار جریان هدایت قرار دادند.
بارون که داره میباره همیشه. اما این اشخاص با بزرگتر کردن ظرفشون بارون بیشتری جمع میکنن
انگار این آدمها پهنای باند بیشتر و وسیع تری در اختیار جریان هدایت قرار دادند پس طبیعیه که ایده هایی که به سمتشان میاد تاثیر گزار تر و فوق العاده تر باشه.
خدایا الان معنی بخش آخر آیه اذا سالک عبادی آنی رو میفهمم.
اونجا که میگی برای اینکه رشد کنند.
تمام این تضادها و درخواستها و اجابت درخواستها در راستای رشد ما و رشد این جهانه.
چون بستر رشد بر مبنای رد شدن از همین تضادها ست.
از همین حل مساعله.
الان معنی جملات استادو تو جلسه چهار ثروت یک میفهمم که میگه ثروت لاجرم میاد.
ثروت نتیجه طبیعی رشد ظرف وجودی ما در پس تغییرات و حل مساعلمونه. نتیجه خودشناسی و قدم برداشتن برای استفاده از بخش بزرگتری از تواناییها و ابعاد کشف نشده در وجودمونه .
واقعا نمیدونم چطور احساسمو از این درک بیان کنم
انگار بزرگترین درکم تو این سالها بوده
انگار دلیل خیلی از اتفاقاتو الان میتونم بفهمم.انگار درهایی از آگاهی بروم باز شده که تا الان دیواری بتنی بودن.
به لطف خدا در دوره حل مساله، چهار تا مورد خیلی بحرانی و بزرگ تو زندگیم بود که واقعا دیگه در برابرشان زانو زده بودم و ناتوانی خودمو پذیرفته بودم
و واقعا با وجود این همه تلاش علت نتیجه نگرفتنمو نمیدونستم
و خدارو شکر که تو جلسه دوم که برای من حدود یک ماه طول کشید راهکارها بهم گفته شد.و خداروشکر که اقدامات عملی کردم.
و الان در حال انجام تمرین جلسه سوم هستم.
استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم
فقط میتونم بگم عاشقتان هستم.
️️️️️
سلام دوست عزیز
دو سه روزه که دارم کامنت شما رو میخونم و هربار به درک بهتری میرسم
دفعه اول که خوندم احساسم رو خوب کرد و با خودم گفتم مشکلم رو فهمیدم مسئله امرو فهمیدم و حالا میتونم حلش کنم
اما احساس کردم یه جاهاییش هنوز نیاز هست که بیشتر بفهمم بنابراین از خداوند درخواست کردم بهم درک بهتری از دیدگاه شما بده !
بعد از اون اینطور متوجه شدم که توی ذهنم رسیدن به خواسته ام و پیشرفت کردن دراون برام تبدیل به رنج شده (به دلیل ترس ها و نگرانی هایی که برای ذهنم ایجاد میشد با انجامش)
و فرارکردن ازش یا به نوعی عملا یکجا ماندن و پیشرفت نکردن برام تبدیل به لذت شده(به دلیل اینکه در منطقه ی امنم میمونم و نیازی نیست سختی بکشم)
اون موقع دقیقا فقط همین رو فهمیدم و با انگیزه بیشتر شروع کردم به نوشتن اهرم رنج و لذت تا بتونم با عوض کردن جای این دوتا به توانایی های خاموش شده ی وجودم دسترسی پیدا کنم
اما میدیدم ذهنم به شدت مقاومت داره
به زور یک لذت بتونه ببینه
و این مقاومت انقدر شدید بود که باعث میشد هربار بپرسم که ترمز کجاست مشکل کجاست و هربار با هدایت های خداوند جلومیرفتم کمی بهتر میشد اما باز به شکل سنگین تری مقاومتم شروع میشد و دیگه یک لذت رو هم نتونستم بنویسم و بهش توجه کنم!
مشکل رو از همه چیز میدیدم به جز باورهام!
یعنی میخوام بگم قسمت اصلی کامنت شما رو متوجه نشده بودم تااینکه
تو عقل کل در مورد مشکلم سرچ کردم بااینکه عبارت تقریبا همونی بود که روزای پیش سرچ میکردم اما ایندفعه به جایی هدایت شدم و جوابی رو دیدم (و چون قبلش یکبار دیگه دیدگاه شما رو خونده بودم و کلمه باور رو دیدم) زنگی تو ذهنم به صدا دراومد که احساس کردم الان بهتر میتونم درک کنم
کامنت دوست عزیزمون رو اینجا برای شما هم میذارم از سرور یعقوبی:
{سلام دوست عزیز
تمرین اهرم رنج و لذت زمانی موثر واقع میشه که ما «علت» رسید به خواسته رو درک کرده باشیم
از طرفی زمانی کمک میکنه که ما برای ادامه مسر نیاز به نیروی محرکه داریم تا عقبگرد نکنیم و دلسرد نشیم
نه در مواردی که در کل قضیه ما مشکل داریم و درون ما نمیخواد تلاش کنه و بهای موفقیت رو بپردازه
شما تا زمانیکه روی باورهای عزت نفس و احساس لیاقت کار نکنی ، این حس رو در درونت داری و ذهنت تو رو در کنترل خودش داره
در صورتیکه فردیکه از درون باورهای قوی داره نسبت به خودش، براحتی ذهنش رو در مهار خودش قرار داده}
بنابراین خواندن این پاسخ و یکبار دیگه مجدد خواندن دیدگاه شما من رو به درک بهتری رسوند که بابا همه چیز همین باوره
یعنی اگر بخوام مثال بزنم
چون شما از ثروت گفتی و معمولا با ثروت قابل فهم تر هست من هم از همین مورد میگم:
مثلا فرض میکنیم فردی هست که باورش اینه که آقا من با ثروتمند شدنم انسان گناهکاری میشم از خدا دور میشم یا فلان اتفاق بد برام میفته بهم تهمت میزنن یا.. هر باور محدود کننده ی دیگه ای!!
حالا تو این زمینه قطعا ذهن نمیذاره به اون توانایی ها دسترسی داشته باشی چون به قول شما دسترس به اونا و استفاده ازشون فرد رو لاجرم به ثروت میرسونه! وچون ثروت با باورهای فرد سازگار نیست ذهن رو دچار تشویش و استرس میکنه! و براش مساوی هست با رنج!
یعنی میگه چــی؟ ثروتمند بشم که فلان اتفاق بد برام بیفته؟ که از خدا دور شم؟ که مسیر سخت تجربه کنم؟ یا نمیشه نمیتونم سخته اذیت میشم و…
خب اینها براش رنج دارن و ذهن هم از رنج فراری!و ترجیح میده در نقطه ی امنش بمونه!!
یعنی ذهن من مقاومت میکرد چون باورها درست نشده بود.
باتوجه به باورهای اشتباه و محدودکننده ام انجام ندادن و فرار کردن ازش برام تبدیل شده بود به لذت چون میدونست اون سختی ها(با توجه به باورهام) رو دیگه متحمل نمیشه!چون انجام دادن یا پیشرفت کردن براش رنجه.(چون اگه به اون توانایی ها یا قدرت های وجودم دسترسی داشته باشم باعث میشد پیشرفت کنم و پیشرفت کردن برام مساوی با رنج شده و ذهنم رو اذیت میکنه).
این درک جدید من از دیدگاه شما بود
خوشحال میشم اگر جایی اشتباه بود یا بهتر میشه درک کرد برام توضیح بدید
و اینکه بگم بی نهاییییت از شما سپاسگزارم که این درک الهامیتون رو با ما به اشتراک گذاشتید.
سلام دوست عزیزم.
اول اینکه خیلی خوشحالم که این کامنت تونسته بهتون کمک کنه.
و بعد هم در مورد مطلبی که گفتید باید بگم :
اون مثالی که در مورد ثروت زدید دقیقا خود من هستم انگار.
من بواسطه باورهای مذهبی بسیار شدیدی که در گذشته داشتم با وجود کار کردن خیلی خیلی دقیق روی دوره ثروت یک هیچ نتیجه ای نگرفتم.
مثلا من یادمه اهرم رنج و لذتی که در دوره ثروت نوشته بودم در مورد محاسن ثروت و معایب فقر بود.
یعنی سعی میکردم با نمودهای ظاهری ثروت یک اهرم درست کنم و بزارم زیر این سنگ عظیم تا تکونش بدم.اما تکون نخورد. سه ماه شب و روز اهرم رنج و لذت خوندم ولی زره ای این سنگ عظیم جابجا نشد که نشد.
من دلیلشو نمیفهمیدم
دیگه پذیرفته بودم که من از ثروتمند شدن ناتوانم
تا اینکه واقعا به جایی رسیدم که زندگی بشدت سخت پیش میرفت
دیگه تمام وجودم تغییر میخاست.
و خدارو شکر دوره حل مساعل بروز رسانی شد.
و این دوره تازه باعث شد بفهمم علت تغییر نکردنم چی بود.
در واقع من سعی داشتم با یه اهرم مادی یه باور یا ترمز معنویو تکون بدم و جابجاشده کنم. و این شدنی نیست.
مثلا قبلا نوشته بودم اکه ثروتمند بشم این خونه رو میخرم این ماشینو میخرم اینکارو میکنم و …
ولی این اهرم مادی بود.
ولی ترمز من یه ترمز معنوی بود.
چرا؟ چون تو مذهب فقر معنوی بود، عامل رسیدن و تقرب به خدا بود.
یعنی من انگار میخاستم یه خلال دندونو اهرم کنم تا یه کوهو جابجا کنم. نمیشههههههه .اون خلال دندون زورش نمیرسه.
باید یه اهرمی از جنس خود اون ترمز، اون ترمز برطرف کنه و اون کوهو جابجا کنه.
این اهرم چی بود ؟ یه اهرم معنوی اما اینبار یه معنویت درست طبق نگاه خود خدا و نه نگاه مذهب.
حالا ایم اهرم زورش میرسه که اون سنگ بزرگو جابجا کنه
چون از جنس خودشه
برای اینکار قرانو با نگاه جدید خوندم.
و تازه فهمیدم چرا استاد هزار بار گفته بود قرانو خودتون برید بخونید ولی من نمیخوندم.
چون اگه میخوندم باورهام تغییر میکرد و این ذهن منو نگران میکرد.
من در این دوره هدایت شدم که اگه میخای زندگیت درست بشه برو قرانو با نگاه فرکانسی بخون.
الان به جرات میتونم بگم آنچه خدا در مورد تمام مساعل گفته دقیقا برعکس چیزی بود که مذهب به ما گفته بود.
پول نه تنها کثیف نیست بلکه اولویت خود خداست.
یک نمونش آیه بسیار جالبه که میگه:
در زمان حج برای نزدیکی به همسرانتون نزدیک نشید.
یعنی بین رابطه جنسی و حج ، اونیکه هز نگاه خدا اولویت داره پرداختن به حجه .
اما در ادامه آیه میگه :
ولی در زمان حج از طریق داد و ستد و تجارت به کسب ثروت بپردازید.
یعنی همون خدایی که بین حج و سکس اولویت رو به حج داد اینبار بین حج و کسب ثروت اولویت به ثروت میده.
انگار کسب ثروت مهمنرین کار دنیاست.
شما از هرررر آدمی تو دنیا بپرسی مهمترین چیز تو دنیا چیه؟ میگه خدا . اما خود خدا میگه ثروت.
یعنی ثروت از حج هم مهمتره.
در کل باید اهرم قوی بسازی تا این اهرم قدرت و توانایی لازم برای جابجایی اون کوه عظیمی که تو ذهنت جا خشک کرده رو داشته باشه.
یه مطلب دیگه هم که باز خودم همین دو روز پیش بهش آگاه شدم این بود که :
استاد در دوره ثروت یجایی گفتن باورها مثل رنگ سفیده که روی کاشی سیاه میریزیم
من اینو نمیفهمیدم.
اما دو روز پیش فهمیدم
لازم نیست با کاشی سیاه بجنگیم
هر روز چک کنیم ببینیم هنوز سیاهه یا نه.
فقط کافیه به مقدار مناسب رنگ سفید روش بریزیم و هر روز چک کنیم ببینیم چقدر سفید تر شده.
مثلا من سعی میکردم با باورهای قبلیم بجنگم و اونا رو تغییر بدم
اما فهمیدم نیازی نیست دقیقا همونارو تغییر بدم.بلکه انقدر باورهای جدیدو تکرار میکنم که لاجرم ذهنم بصورت ناخودآگاه اونطوری فکر کنه.چیکتر دارم قبلا چطور فکر میکرده؟ مهم اینه که الان چطور فکر میکنه.
این خیلی برام مفید بود.شاید بتونه به شما هم کمک کنه.
براتون آرزوی موفقیت میکنم.
سلام و درود به استاد و دوستان عزیزم
استاد به ژن اشاره کردن و این ، یکی از بزرگترین چالشهای من در گذشته بوده …
در حال حاضر دانشجوی روانشناسی هستم و عاشق رشته م هستم و هزاران بار شاکر خالق و دست استاد عزیزمو میفشارم و بخودم افتخار میکنم که اینجا هستم …
خواستم اینو بگم که :
بر اساس علم روانشناسی و آزمایشات صورت گرفته از دهها سال پیش به این نتیجه رسیده اند که :
ژن تحت تاثیر محیط است و البته وراثت هم تاثیرگذاره ولی ظاهر و فیزیک انسان و نه باطن یا درون …
پس حتی علم هم قربانی بودن توسط ژن رو رد کرده …
توی فامیلم افرادی هستن که هر از گاهی بهم میگن :
امیر خیلی مراقب باش ، فلان عمو و دایی و عمه و خاله … فلان بیماری رو از پدر بزرگ و جد و اجداد و و و و داره …
منم بهشون میگم حالا توکلت به خدا باشه که ان شاالله چیزیت نشه … و طرف با تعجب بهم نگاه میکنه …خخخ
بقول استاد عزیزم من برگی در باد نیستم و از وقتیکه اقدام به ترجمه و خوندن قرآن کردم و البته با پس زمینه ای که از مطالعاتم داشتم و الان که دارم توی کتابهای درسی میخونم ، پس روزبروز دارم خودمو نسبت به این چرندیات ایزوله میکنم …
من قبلا رشته م برق بوده و خیلی خوب بلدم که چطوری خودمو باید ایزوله کنم و باتوجه به هر سطح ولتاژی یه عایق متفاوت وجود داره …
پس هر زباله ای که بر زبان انسانها جاریه ، ایزولاسین ویژه خودشو داره که مطابق کلام استاد همان باورهاست …
هیچکس قربانی نیست ولی ما نقش پذیریمون نسبت به قربانی بودن عالیه و برای بازی در نقش قربانی خیلی خیلی حرفه ای هستیم …
تاکیدم همیشه برروی خودفریبی بوده …
سطح خودفریبی انسان در بهترین حالت ممکن ، باز هم بالاست …
تاکید میکنم :
سطح خودفریبی انسان در بهترین حالت ممکن ، باز هم بالاست …
با اینکه توی گرفتن مُچ خودم به سطح بالایی رسیدم ولی باز هنوز دچار خودفریبی های عجیبی میشم و مخصوصاً همین نقش قربانی بودن …
لذتی رو بالاتر از این تجربه نکردم که بعد از روبرو شدن با ترسهام بوده …
عزیزانم : باید با هم و در کنار همدیگر و دانش استاد عزیز هر روز خودمون رو با این دانش ناب و بی نظیر آپدیت کنیم …
من قول میدم که اگه فقط حتی برای چند روز از این منبع دانش الهی فاصله بگیرین ، امکان نشست و فروکش شما افزایش پیدا میکنه …
عزیزانم بیائین تا از مقربین این نور باشیم …
از خودم ممنونم که هستم و همچنین از شما که هستین
خالق شرایط یا قربانی شرایط
سلام ب استاد و خانم شایسته عزیزم،واقعا سپاسگزارم از هر دو شما استادان عزیزم
من بهم برمیخورد اگر قربانی شرایط میشدم،اگر من شاگرد شما هستم اگر شما همیشه شاگرد عملگرا خواستین من باید دیگه مرد عمل بشم تا الان کنترل ذهن کردی توجه ب نکات مثبت کردی ولی یه جاهایی یه شرایطی سلف کنترل و تقوای بیشتری میخواد دقیقا همونجاها همون جاهااااا هست ک تو باید ایمانت رو نشون بدی همونجاهاست ک باید ب خودت بیای بگی این همه فایل گوش میدی اینجاها جا نزن بقیه رو مقصر ندون، هم نشین غیبت ها و غرها و گله های 99 درصد افراد نشو، اگر میخوای مثل اونا نتیجه بگیری پس ادامه بده آفرین توهم میشی یکی مثل خود همین فردی ک داره غر میزنه و خودت شرایط اش رو میبینی ک قربانی عه پس اگر مثل این رفتار کنی توهم در آینده زود میشی قربانی
استاد این فایل تون عالی بود عالی
این فایل رو مدت ها دیده بودم ولی دان نکردم و دقیقا روزی دیدم ک باید می دیدم ک تکه های پازل زندگیم چیده بشه و بخودم بیام و اینو ببینم و یادم بیاد کجا هستم شاگرد چه کسی هستم بنده چه کسی هستم آیا از افراد مومن و باایمانم یا نه مشرک ؟؟
کسی ک بدنبال مقصر دونستن بقیه است و یادش میره خداش رو، یادش میره ازش کمک بخواد، یادش میره هدایت شو بخواد، یادش میره سپاسگزاری رو توجه ب نکات مثبت اش رو
وااای کجا داشتم میرفتم ای خدای عزیزم من چقدر عاشقتم ک من را هدایت کردی و دوباره دستم رو گرفتی، حتی نمیزاری من چند روز ازت دور باشم
درسته واقعا میگن اگر تو یک قدم بری سمت خدا، خدا هزار قدم میاد سمتت
استاد عزیزم سپاسگزارم ازتون، و ب خودم قول میدم اگر شاگرد شما هستم یک انسان قوی باید باشم،آدمی ک جا نمیزنه، غر نمیزنه چشم چشم چشم
این کامنت رو مینویسم اینجا ک دوباره یک کامنت دیگه بیام و بنویسم و بگم بهتون من خالق شرایطم شدم،من از مسائلم بزرگ تر شدم و تونستم حلشون کنم
استاد من حدود 2 روزه داشتم میرفتم ته چاه، ب خودم اومدم با این فایل، داشتم تبدیل ب قربانی میشدم و چقدر راحته ک بقیه رو مقصر بدونی.
چه تخریبی میکنه توجه ب نکات منفی چقدر زندگی نازیبا میشه وقتی توجه ات ب جنبه منفی هرچیز هست، و من دیدم ک حتی افرادی ک بامن هم صحبت هم میشدن وجه بد و غیبت ها و غرهاشون رو بهم نشون میدادن،ب خودم میگفتم خدایا من نمیخوام بشنوم چرا اینطور شده، حتی توی مترو و اتوبوس هم حرف های نازیبا میشنیدم درصورتی ک قبلا خیلی کم پیش میومد، دیدم دارم رفته رفته منم هم نشین این صحبت های نازیبا میشم، خیلی آروم پیش میره،یهو ب خودت میای می بینی چی از دهنت اومده بیرون چیا ک نشنیدی
راستش من وارد یک شغل جدید با یک همکار جدید هستم توی محل کار، زندگی ایشون دقیقا دقیقا همون مثال هایی ک فرمودین هست،ک از یک کار ب کار بعدی از یک مدیر بد ب یک مدیر بد دیگه،کلی مهاجرت ب کشورها و شهرهای مختلف،کلی شغل جدید عوض کردن و می بینم ک مدام میگن مملکت مقصره مدیر مقصره، و برام ثابت شد ک شما میگفتین اگر توی ایران نتونی ب جایی برسی هرجای دنیا بری باز همین شرایط رو تجربه خواهی کرد
و من داشتم توی این 2 روز با ایشون هم کلام میشدم و میشنیدم و از ارباب رجوع های دیگه هم همین صحبت های نازیبا رو میشنیدم،و یه جورایی واقعا داشت روم تاثیر میزاشت و من رو یک جورایی نا امید میکرد.و من میدیدم ک کلی اتفاق مثبت و خوب برام میوفته ولی برا خودم بازگو نمیکردم و جنبه دیگه ای ک ایشون میگفتن رو برا خودم بولد میکردم
همکار من یک نمونه بارز قربانی برام من شدن، حالا دیگه میدونم حالا ب خودم میگم ببین اگر میخوای مثل این باشی پس باهاش هم نشین شو و همین روندو برو جلو
این جمله ادب از که آموختی از بی ادبان رو روزی هزار بار ب خودم میگم
تصمیم های جدیدی گرفتم از امشب ب خودم قول میدم باهاشون هم کلام نشم و هیچ هم صحبتی و تاییدی روی حرف هاشون نیارم و میدونم خدا ک تعهد منو ببینه خودش کمکم میکنه
ایشون میشن یک الگو قربانی برای من، اتفاقا حالا فهمیدم چقدر خوب شد ک این اتفاق افتاد و من ب خودم اومدم و یک اهرم رنج خوبی توی ذهنم ساخته شد ک توجه برنکات منفی افراد و شرایط چه بلایی سر آدم میاره
راستش من میخواستم فرار کنم از شرایطی ک توش بودم و با این فایل ب خودم اومدم و گفتم وایمیستی و میسازی و از مسائلت بزرگ تر میشی.
من حل میکنم این مسئله ام رو با تقوا، من میخوام قوی تر بشم از مسائلم از شرایطم
این مسئه برای من با تقوا و توجه بیشتر روی نکات مثبت، با سپاسگزاری و اعرض حل خواهد شد.
چون همه ما توی هر برهه از زندگی مون یک مسئله و چالش داریم ک حلش کنیم و عزت نفس و خودباوری و ایمان مون قوی تر بشه
هدف کوتاه مدت و پله رشد من این هدف خواهد بود.
سپاسگزارم
یاهو
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان جان
استاد در این کلیپ موضوع مهمی رو بیان کردین که خیلی قابل تامله و اصل اساسی و اولیه تغییر هست
تا زمانی که عوامل بیرونی رو مهم بدونیم به دنبال تغییر نیستیم
تا زمانی که دیگران و شرایط بیرون رو مسئول بدونیم و بهشون قدرت بدیم هیچ وقت به سمت تغییر قدم برنمیداریم
زمانی که به این درک برسیم که من مسئول صد در صد زندگیم هستم اولین پیامدی که داره ذهنم رها میشه و انگار باری رو از دوشمون برداشتیم و
و به آرامش میرسیم
اینجاست که حالا شروع میکنیم به تغییر به قدم برداشتن چون باور کردیم که خودمون مسئول زندگی خودمون هستیم و تنها کسی که میتونه زندگی ما را تغییر بده خودمونیم تو هر شرایطی که باشیم
حالا میتونیم خلق کنیم میتونیم ذهنمون رو مدیریت کنیم میتونیم توجهمون رو هدایت کنیم میتونیم برای تغییر برنامه ریزی کنیم میتونیم هدف گذاری کنیم چون باور کردیم که خالق زندگی خودمون هستیم
زمانی که دیگران را مسئول میدونستم یا فکر میکردم به من ظلمی شده بیشتر اذیت میشدم چون احساس میکردم آزاد نیستم و اسیر دیگرانم اسیر سرنوشتم اسیر جامعه اما با تغییر باور م آزاد شدم احساس رهایی دارم خداروشکر
الان وقتی کسی بهم بدی میکنه از طرف ناراحت نمیشم می گردم در درون خودم و یقه خودم و باورام رو می گیرم که چرا رفتار این فرد در مدار منه چرا این شرایط در مدار منه
و تلاش میکنم احساس و توجه ام رو مدیریت کنم تا تماما تحت اختیار و کنترل من باشه
در پناه الله یکتا شاد باشین و رستگار
سلام وقتتون بخیر
امیدوارم که حالتون خوب باشه
من تجربه ای که برای حل مسائلم با افراد تیمم دارم اینکه اول خیلی خوب حرفاشون رو میشنوم و بعد فکرمیکنم من الان توی این موقعیت نیستم و مثل یه نفر سومی که داره از بالا ما رو نگاه میکنه به اون مسئله نگاه میکنم و اینجوری خیلی راحت تر مسائل حل میشند تا وقتی که بخوام مسئله رو برای خودم مدام تکرار کنم و اینجوری فقط توی ذهنم بزرگ میشه.
ممنونم از شما استاد عزیز
سلام و درود خداوند به استاد و مریم و دوستان عزیز خودم در این سایت شگفت انگیز، امیدوارم حالتون خوب و لبتون خندون باشه،
امیدوارم خداوند هدایتم کنه تا بتونم بیاد بیارم و از آگاهی های این فایل در زندگیم استفاده کنم،
الهی به امید تو…
اول از همه سپاس گذارم از استاد عزیزم بخاطر این فایل زیبا و اون فضای رویایی، اینقدر به دیدن شما و پرادایس عادت کردم که وقتی نیستی استاد دلم براتون تنگ میشه، چقدر این فضا رویایی و بینظیره یعنی واقعا اسمش برازندشه، وای خدا رنگ درختا اون دریاچه انعکاس اون فضا تو آب منو مدهوش میکنه، بهشت بدون حوریانش البته صفایی نداره که استاد عزیز و مریم جان در این زمینه ایفای نقش میکنن، شما دوتا فرشته هایی از سمت خود خدایین برای نشون دادن زیبایی هایی که به راحتی میتونه هرکس به دست بیاره، یعنی خود خدایین… همه ما جزئی از این منبع هستیم و جدا از اون نیستیم، ما جانشین خداییم در این جهان مادی، الهی شکرت بخاطر این آگاهی ها، البته اونی که داره میگه من نیستم من فقط نویسنده ام…
اندامتون رویایی شده استاد و مریم عزیز واقعا تحسینتون میکنم که اینقدر خوش استایل شدین،
شما خالق شرایطی هستین که الان توش هستین چون به این باور رسیدید که تمام اتفاقات به دست خودتون رغم میخوره، من فراز نشیب زیاد داشتم توی مسیر درک قانون و دارم تمام سعیم میکنم که بتونم توی سایت فعالتر باشم و خودمو قربانی شرایط ندونم، البته که تا اینجا هم خیلی دستاوردهایی داشتم و کلی تغییرات در زمینه عزت نفس و روابط و معنویت داشتم ولی امسال آگاهانه هدفی رو انتخاب کردم که بتونه به من بیشترین کمک بکنه در تمام ابعاد و اون هم پیشرفت در زمینه مالی هست و شروع شغلی که توش استعداد و توانایی و البته شرایط شروعش رو دارم، قبل از سال جدید از خداوند خواستم و اراده کردم تا بدهی هامو بدم و گفتم خدایا اگه تا عید قرضام صاف بشن من دیگه هیچی نمیخوام آقا نگم براتون وقتی به خودم اومدم دیدم دو ماه قبل عید همشون تموم شده و من حاج واج موندم که چیشد… با یک شور شوقی کار میکردم، یه جوری کارها پشت سر هم ردیف میشد نگو، یه ایمان درون من بود که هیچ وقت ندیده بودمش، انگار خود خدا گفته بود برو زیر فلان ستون برق تو جاده فلان یه گنج اونجاست و من بیل کلنگ برداشتم و راهی شدم و ننشستم و منتظر منجی نبودم… الان که دارم بهش فکر میکنم اون روزا یک الگویی خیلی تکرار میشد و اون آرامش من بود که در طول روز خیلی زیاد بود، با خودم عهد بسته بودم که باید بدهی هام رو بدم و اینقدر آروم بودم که از اون روزا فقط همون یادمه، یعنی شب سرمو میذاشتم روی بالشت به 2 دقیقه نمیکشید رفته بودم پیش اوس کریم…
عاشقشم که اینقدر زیبا منو با احساس خوب به خواستم رسوند،
یه تمرین از توی فایلهای هدیه هم که مربوط میشه به مبحث ثروت رو اون موقع انجام دادم که خیلی تاثیر داشت و نگه داشتن یک مقدار از پولهام برای خودم و خرج نکردنشون به هیچ وجه…
پیشنهاد میکنم دوستانی که تازه اومدن به سایت امتحانش کنن خیلی تاثیر داره، البته دوستای عزیزم پیشنهاد میکنم پول بت نکنین درست جزئی از این جهان مادی ولی محصول احساس خوبه و این احساس خوبه که پول میاره و پول احساس خوب بیشتر… و این سیکل همینجوری ادامه داره،
آره من خودمو خالق شرایط دیدم و در خودم دیدم که میتونم اینکارو بکنم و قدم برداشتم و خداوند هم کمکم کرد تا به هدفم قدم به قدم نزدیکتر بشم و رسیدن به اون خواسته عزت نفسم رو بالاتر برد تا الان بتونم این کار جدیدم شروع کنم وگرنه من تا قبلش جرات شروع کردن اینکار نداشتم و اصلا بهش فکر نمیکردم، چون آرامش نداشتم، چون احساسم خوب نبود، چون در مدار دریافت این ایده ها نبودم، خدارو هزاران مرتبه شکر که شروع کردم و قدم به قدم دارم هدایت میشم به مسیرهای راحت تر و ایده هایی برای بهبود شغلم و گسترشش… امیدوارم بتونم تو این مسیر ثابت قدم باشم و آگاهانه توی این مسیر توحیدی حرکت کنم، به امید روزهای رویایی برای هممون
عاشقتونم با تمام وجودم
سلام دوستان (◍•ᴗ•◍)
حالتون خوبه ؟ کیفا کوکه ؟ \(^o^)/ بعله
من بعد از دیدن فایل حل مسایل تصمیم گرفتم تا خودم هم بیام و تجربه ای از خودمو به اشتراک بزارم. حقیقتش فایل رو در گوشیم دانلود داشتم و بعدا دیدم و وقتی می خواستم کامنت بزارم به اینترنت و سایت دسترسی نداشتم ولی گفتم من به خودم تعهد دادم که در این مسیر پر قدرت ادامه بدم و این تداوم خیلی مهمه. من دفعه های قبل هم زیاد به خودم تعهد داده بودم . ولی بعد یه مدت کم کم شل میشدم . ولی الان این موضوع رو فهمیدم و قشنگ الان میبینم چه زمانایی بود که من سستی میکردم و از مسیر دور میشدم.
یکیش میتونه الان باشه و من بگم حالا که نت ندارم ولش کن بعدا. ولی نه باید در هر صورت در مسیر بمونم . اومدم و تو گوشیم نوشتم و ذخیره کردم تا بعد تو سایت بزارم. نمی خوام هیچ بهونه ای مانع حرکتم بشه. ᕦ( ⊡ 益 ⊡ )ᕤ
راستی اینم الان بگم که بدون هیچ ایده ای اومدم و فقط با این فکر که مگه میشه من کاری نکرده باشم حتما یه کاری کردم . فقط الان یادم نیس. فقط اینو بگم که من الان نمی دونم از کجا شروع کنم . بزار یه خوبشو جدا کنم .
من یه لباس ورزشی داشتم که همونم به لطف خدا با پول مسابقه ای گرفته بودم که همون مسابقه هم بخاطر لطف خدا هدایتم شدم و بخاطر لطف خدا بدون حتی پاسخ دادن یه سوال چند مرحله اومدم بالا و به خاطر شرایط پیش اومده کاملا قانونی و عجیب . و به لطف خدا کلا نفهمیدم چی شد با یه لباس دروازه بانی فوقالعاده داشتم تو زمین چمن شهرکمون کاملا رایگان و راحت بازی میکردم با کیفیتی فوقالعاده.
لطف خدا •́ ‿ ,•̀
این لباس دروازه بانی من پنبه هاش خوابید. و کلا بعدا هم که تو سالن بازی میکردیم و من هم زیاد کبود میشدم و مخصوصا زانو هام. همشم دنبال لباس جدید و زانو بند و اینا بودم. منتظر یه مناسبتی توادی چیزی .و کلا جور نمی شد. گرون بود برام.
گفتم چکار کنم . اول تمام ایده ام فقط با دیدن یه پنبه لوله ای شروع شد که ما تو آبادان میزاشتیم زیر کولر گازی هامون و کلا باهاش درز هارو میگرفتیم. تا خاک نیاد تو . دیگه نمی دونم دوستان بهش چی میگن. (◠‿◕)
من گفتم بزار پنبه های تو لباسمو تمدید کنم . و می دونید که لباس دروازه بان ها پنبه داره رو شکم و شونه و ارنج.
اومدم لباسو برعکس کردم. یه پارچه از پشت دوخته شده بود و توش پنبه بود. بازش کردم یه سمتشو و یکم پنبه کردم توش.
دوختنش سخت بود . باید با دست میدوختم و دوستان حتما در جریانند دوخت زدن ، وسط جایی مثل آستین یکم چالش برانگیزه و اونجاس که میفهمی چقدر بنده خوب خدایی و کلا تو سختی ها دووم میاری (˘︶˘).。*
دوختشو زدم و پنبه هارو گذاشتم . لباس خیلی پف کرد . و همش به خودم میگفتم لباسمو خراب کردم. اصن این الان تو تنم نمی ره . اصلا چطور جلو بقیه بپوشمش .
فقط اینو میدونم این جور موقع ها یه عادت خوبی که از گذشته دارم اینه که میگم حالا بزار بعدا . جور میشه . حالا وایسا بییینم . چیزی نشده که. حتی اگه خیلی اون لحظه مطمعن نباشم.
و این طوری جلو نجوا های ذهنی رو گرفتم. البته الان میفهمم که اینکارو کردم. اون موقع نمی دونستم. تو همین فکرا بودم که درد زانوم منو به خودم اورد. گفتم برا زانوم چکار کنم.
ورزشکارا یه چیزی دارن زیر لباس میزارن کش مانند یا زانو بند من گفتم شلوارک نمیشه باید شلوار باشع. بزار بگردم یه کهنه پیدا کنم .
فقط یه شلوار پیدا کردم که اصلا نمی پوشیدمش . پر از جیب بود و خوشم نمی یومد ازش . گفتم خوب این تنها چیزیه که دارم. چیکارش کنم . همین طور نگاهش میکردم و نمی دونم منتظر چی بودم. اون جیب هاش رو مخم بود . هی می خواستم بی خیال شم کی اخه شلوار گرمکن شیش جیب زیر لباس ورزشیش میپوشه . منم که شلوارک و جوراب داشتم .کلا ضایع. البته فک کنم . چون کار به اونجاها نکشید.
یهو چیزی در ذهنم جرقه زد. من زانو بند میخواستم ولی نداشتم و گفتم چراکه نه. بشکافو برداشتم.
تمام جیب هاشو کندم . بخاطر دوخت و دوز پنبه لباسم تو کار با نخ و بشکافو و دوخت و کندن و اینا حرفه ای شده بودم. تو کندن درنگ نمیکردم
تمام جیب هاشو کندم و همونطور که تو لباسم دیده بودم چسبوندم زیر زانوم. خیلی خوب شد . جیب هاش زیاد بود و به بهترین شکل انتقاممو گرفتم . ರ╭╮ರ
فقط نمیدونستم چی توش بزارم .باورتون نمیشه با چی پرش کردم.
فقط میخوام حدس بزنید . چون پنبم تموم شد و هیچی نداشتم . فقط خدا کمکم کرد و دیگه به ایمانی رسیده بودم که به این راحتی ها دست از کار نمی کشیدم . دیگه هی چیز منو عقب نمی روند .
یه پلاستیک داشتم توش جوراب کهنه بود . با همون پلاستیک گرفتم کردمش تو یکی از زانو هام. اون یکی زانوم هم یه کفش قدیمی کهنه داشتم کفی هاشو دراوردم کردم تو زانوم.
و باز نوبت دوخت بود و ایمان من برای بار دیگر به ورطه ازمایش گذاشته شد . این استین نبود پاچه شلوار بود (;ŏ﹏ŏ) چند لول بالا تر از قبلی. بماند که دفعه اول بالا و پایین پاچه رو دوختم به هم کلا این هم تمام شد .
اقا موند روز سالن . من گفتم اینو نمی پوشم . خیلی ضایس
گرمکن زیر لباس. اصن با این پنبه ها شبیه فوتبال امریکاییه.
بعد من عادت داشتم لباسم ورزشمو زیر لباس بیرونی بپوشم
و برم سالن. ولی الان دیگه نمی شد و باید تغییر رویه میدادم.
خودمو راضی کردم بپوشمش. چون چیز دیگه هم نداشتم و همونم محرکم شد .
گفتم چکار کنم . اصن همه اینا به کنار کیف میبرم بلوز و شرتم توش میزارم اونجا میپوشم. چطور این شلوارو بکنم تو جورابی که تا زانومه .
اصلا مگه میشه این جورابو رو این شلوار پوشید . کلا یکم گذشت تا به نواآوری تاریخ رسیدم. فک کنم بدرد دوستان هم بخوره.
اول شلوارو پوشیدم. بعد تا زانوم بالا کشیدمش. جورابو پوشیدم. تا زانوم بالا کشیدم . بعد لبه جورابو گرد کردم و به سمت پایین کشیدم . تا دور پام لوله بشه بیاد پایین.
تا مچم که رسید شلوارمو پوشیدم و او لبه جوراب که گرد شده بود رو کشیدم بالا. گرد بود و میچرخید و رو شلوارم قرار میگرفت. خیلی عالی بود حتی یه ذره شلوارم جمع نشد.
خیلی ها تو جوراب ساق کوتاش مونده بودن. من جوراب ورزشی که تا زانوعه رو رو شلوار پوشیدم . واقعا در هر لحظه خدا هدایت میکنه . فقط بریم جلو.
خلاصه من جوراب و شلوار زانوبند دارموپوشیدم فقط. و لباس بیرونیم روش . و اون لباس فوتبال امریکایی که قرار بود لباس دروازبانیم باشه رو گذاشتم تو سالن بپوشم. هی میگفتم حالا بیا حل میشه.
رفتیم سالن . همه لباسارو در میاوردن. منم ریز لباسمو در اوردم. خیلی پنبه هاش بزرگ بود . به رو خودم نیاوردم و گفتم من عین خیالم نباشه بقیه هم عین خیالشون نیس. تجربه شخصیم بود البته. پوشیدمش خیلی عادی رفتم تو زمین . یهو یکی از دوستام اومدم سمتم با لبخندی کاملا دوستانه بهم گفت این چیه پوشیدی . خودت درستش کردی ؟ خیلی خوبه.
اصن من کاری نکردم خدا جواب همشونو داد . خدایا شکرت.
تو طول بازی هم بقیه دوستام به لباسم اشاره کردن و گفتن عالیه. واقعا خدا دلهارو برات نرم میکنه.
و این شد که من دیگه زخم نشدم . و منتظر نموندم برام از اسمون زانو بند و ارنج بند و اینا بیاد.
…
راستی تموم نشده هنوز . یکی از دوستام گفت اون چیه گذاشتی گوشه زمین. چقد عجیبه . (・~・)
گفتمش اون یکی دیگه از نواوری هامه. گذاشتمش واسه کامنت بعدی . الان مجالش نیست. اونو تو قسمت بعد میبینی. با کلی اتفاق دیگه که بماند .
تا کامنت بعدی فعلا خداحافظ همتون. حتما خیاطی رو امتحان کنید خیلی کار جالبیه .
حواستون باشه سوزن تو دستتون هم نره. و صبر داشته باشید . برای من هم همون اول نخ تو سوزن نرفت
فعلا دوستان(◍•ᴗ•◍)
این داستان ادامه دارد …
سلام استاد عاشقتم یه مسئله برام پیش اومده بود
خیلی ناراحت بودم ولی با دیدن این فایل دوباره آروم آروم شدم
استاد واقعا من لذت حل مسائل روچشیدم خیلی وقتا یادمه وقتی که تو خونه پدرم بودم سری کارهای انجام میدادم که واقعا لذت میبردم خود به خود احساس قدرت میکردم از اینکه اون کار یا وسایل خونه خریدن بود یا دستگاهی که شکسته بود یا نصب چیزی بود.
خیلی لذت میبردم واقعا خیلی
و میخواستم اینو هم بگم که درسته لذت انجام حل مسائل خیلی بزرگه ولی
حل نکردن مسائل هم دست کمی از اون لذت ندارد که وقتی آدم نمی دونه مسائلش رو حل کنه وقتی که جلو چشماش هست وداره رژه میره
(و اینو هم میپذیریم که هیچ عاملی بیرون از من نیست واین درون منه که باید درست بشه )
من دوبار دوره قانون سلامتی رو شروع کردم و با وجود 99درصدی بهش نیاز دارم
اما بخاطر چند تاباور بسیار غلط
که تو وجودم هست نتونستم ادامه بدهم
یکی از باورهام حرف وقضاوت مردم وچون تازه عروسی هم کردم
بخاطر حرفهای که از طرف همسرم
خانوادش وشاید هم فامیلاشون که پشت سرم میزنن ویا دیگران هر کی که باشه بخاطر این باور مسخره
که احساس خجالت کشیدن مقابل دیگران دارم خلاصه کلی باورهای غلط دیگه …….
وگریه های همسر ومادرم که میگن. مریض شدی
همسرم میگه تو سفرتو از من جدا کردی
ویک باور سمی دیگه که بخاطر هزینه های که همه میگن مگه میشه آدم با این شرایط همیشه گوشت بخره وخودمم که خیلی میترسم نکنه نتونم این همه هزینه مهمونی گوشت این و اون کلی باور هایکمبود..
(این درحالی است که من یک بیماری خود ایمنی دارم که قبل از شروع دوره سلامتی من حاضر بودم سال 99اینا بود که کل پولمو. جمع کنم برم پیش دکتر خیراندیش طب سنتی تو تهران که مشکلمو حل کنه
ولی وقتی دوره اومد فورا خریدم
اما متاسفانه تا حالا بطور کامل بخاطر باور های غلط استفاده نکردم )
واقعا استاد عالی میفرماید. که وقتی این مسائل حل بشوند خیلی آدم لذت میبره و بی نهایت تغیر میکنه
ومن از وقتی که فهمیدم تمام مشکلاتم فقط بدست دوره سلامتی حل میشه
دیگه نمیتونم هیچ کاری رو انجام بدم استپ زدم واقعا
درسته دارم روی دوره 12قدم کار میکنم اما اعتراف میکنم از وقتی نتونستم دوره سلامتی رو اجرا کنم انگاری کل کار هام رو نمیتونم انجام بدم همش قفل شده به دوره
استاد عاشقتم تو بی نظیری وعالی عمل کردی به قوانینش
با سلام خدمت استاد عزیزم
من با اموزش های شما و از سبک زندگی شما یاد گرفتم که موج سواری یاد بگیرم نه اینکه ترس از اومدن موج داشته باشم و یا برم تو حاشیه امن، من یاد گرفتم برم تو دل چالش ها چون همین حل مسائل از من انسان متفاوت تری ساخته و به خودم و به خدای خودم افتخار میکنم که تو مسیری قرار دارم که دارم پالایش میشم
هیچ اتفاقی تو این دنیا اتفاقی، اتفاق نمیفته هر چیزی که من میبینم بازتابی از درون منه و زندگی من به هیچ عوامل بیرونی ربطی نداره این منم که دارم به این عوامل قدرت میدم و اصطلاحا شرک میکنم
تو کتاب فکر خدا و فایل های دانلودی اجرای توحید در عمل خیلی قدرتمندانه شما این موضوع سیستم بودن جهان باز کردید و من آزادانه انتخاب می کنم که به کدام مسیر توسط خدای بزرگ هدایت بشم
فرار از حل مسائل باعث میشه اون مسئله با حالت های مختلف اینقدر سر راه من قرار بگیره چون من دارم فرار میکنم ازش و تا حلش نکنم هست چرا هست چون وقتی دارم از موضوعی فرار میکنم یعنی توجهم درگیر اون مسئله هست پس میبینمش و زندگی افراد موفق وقتی مطالعه میکنیم متوجه میشیم موفقیتشان به خاطر حل مسائل زندگیشان هست
وقتی تصمیم به تغییر بگیرم خدا همه چی برام مهیا میکنه تو اون تغییر در اون من صورت بگیره و هر اتفاقی و هر چالشی برای ایجاد اون تغییره فقط کافیه من باور کنم میتونم چالش ها حل کنم پس برای ایجاد این باور، باید تکاملی از چالش های پایین تر شروع کنم حل کنم باور کنم که تونستم و این باور به من جسارت حرکت کمی بزرگتر میده البته خیلی از مواقع ما تکامل دقت نمیکنیم و دو تا چالش که حل میکنیم میایم مسائلی ایجاد می کنیم که فاصله فرکانسی داریم و چون اذیت میشیم و اون وزنه مال نیست و خیلی سنگین تر از توان منه اون موقع دیگه ادامه نمیدیم و خودمون قربانی میبینم و میگم بابا تا یک حدی میشه رشد کرد در صورتیکه من هنوز امادگی اون مسئله نداشتم و یادم میاد که خدای منم با تکامل جهان بزرگ کرده.
در رابطه با این که کجا مسأله حل کردم خیلی مثال هست من با اجازتون مثال بیزینس که خیلی برامون مهمه میزنم
من برای برند کردن محصولاتم و فروش اونها به چالشی خوردم که مشتری براش نبود و نمیتونستم بفروشم اومدم چندین کار انجام دادم اول اینکه دیدم خیلی افراد دارن به راحتی بازاریابی اون محصول انجام میدن و خیلی راحت فروش بالا دارن و این الگو ها باعث شکست مقاومت ذهنی من شد و بعد من اومدم دیدگاه های این افراد که فروش خوبی داشته بررسی کردم به یک مخرج مشترکی بین همشون رسیدم که اطلاعات مناسب در اون زمینه دارن و باور فروش دارن و بدون هیچ ترسی قدم برمیدارن
در مرحله دوم اومدم کتاب فکر خدا و فایل های توحید در عمل مطالعه کردم دیدم بابا همه چی به احساس من موقع بازاریابی برمیگرده اومدم روی احساسم کار کردم و باور اینو تا حدودی ایجاد کردم که قدرت از آن خداست
در مرحله سوم اومدم دوره کسب و کار خریدم و با تکاملی بودن جهان اشنا تر شدم و فهمیدم این تکامل تو بیزینسم باید پیاده کنم نخوام رقابت کنم دیدم فروشم جون دوباره گرفت و شروع کرد به رشد خوب
مرحله بعد با مطالعه شش فصل کتاب رویا تمام تمرکزم روی نکات مثبت زندگیم از همه جهات گذاشتم و رفتم تو دل چالش ها بدون ترس و وقتی با چالشی روبرو میشدم تو بیزینس، میدونستم دو دو تا میشه چهارتا اگه میخوام بشه هزارتا باید ورودی هام عوض کنم پس ذهنم بمباران افکار مثبت کردم و قدم برداشتم و درامد ده برابر کردم
استاد جان تو هر مرحله از این اتفاقات احساس خوبی داشتم که انگار فرمول اصلی پیدا کردم بقیه حاشیه بوده و بعد قدم دوباره سه باره برداشتم من فوق العاده ذهن منطقی دارم و با مثال و دلیل اوردن براش و اینکه نتایج مثبت زندگیمو از صبح تا شب برای خودم تکرار کردم تا ذهنم فالو بمونه تو مسیر
فقط اینکه من نپذیرفتم اتفاقی تو بیرون باید بیفته منم که باید تغییر کنم چون خیلی ها بودن همین محصول با همین قیمت به راحتی میفروختن اگه من نمیفروختم به مشتری ربط نداشت به فرکانس من برای جذب اون مشتری که نمیخرید ربط داشت و همین حل مسأله با این روند باعث شده که درک کردم که تمام سوالات جواب داره اونم درون منه با چهار تا حرکت و اموزش و اقدام میتونم مسائل دیگری عین همین حل کنم
عاشقتم استاد بزرگ
سلام استاد خوش اندام و دوست داشتنی ام
با این فایل یاد آیه (ان الله لایغیر مابقوم حتی
یغیروا ما بانفسهم) افتادم خداوند سرنوشت قومی
را تغییر نمیدهد تا زمانی ک خودشان سرنوشتان
را تغییر دهند
یاد سیستمی بودن خداوند افتادم و همه چیز را
باید خودت بسازی و هیچ چیز از قبل مشخص
نیست باید بسازی و بهش برسی و هیچ صلاحی
و قسمت و این حرفا نیست استاد همین
قانون باعث شد ب تهران مهاجرت کنم با اینکه
در شهر خودم همه چیز عالی بود درآمد خوب
دوستای خوب همه چیز عالی بود و همه میگن
دیوانه شدی این شرایط را ول کردی رفتی و استاد
یادمه گفتیم زمانی تغییر کنین ک همه چیز عالیه
واز منطقه امنی ک ساختی بیایی بیرون خلاصه
راضی ام از مهاجرتم و کلی هدف دارم ک باید
بهشون برسم من میسازم شرایطم را و استاد
چقدر اهرم رنج و لذت کمکم کرد در این زمینه
استاد سپاسگذارم ازتون ب خاطر این آگاهی های
نابی ک بهمون میگی