اگر تجربه «خلوت با خود در طبیعت» را داشته ای، در بخش نظرات این فایل، درباره برکت های این خلوت بنویس؛
بعنوان مثال:
چقدر خودت و توانایی هایت را بهتر شناختی؛
به چه درک بهتری از آنچه در زندگی می خواهی، رسیدی؛
وضوحی که از اهداف خود بدست آوردی؛
چقدر الهامات را بهتر دریافت کردی؛
سوالهایی که از خداوند پرسیدی و هدایت هایی که از او طلبیدی و پاسخ هایی که دریافت کردی؛
ایده هایی که برای حل مسائل ات و پیشرفت در زندگی ات دریافت کردی؛
ترس هایی که بر آنها غلبه کردی؛
وابستگی هایی که از آنها جدا شدی؛
و جسارتی که به خاطر این تجربه در وجودت ایجاد شد تا قدم های جدی ای برای تحقق اهدافت برداری؛
تجربیات شما، الهام بخش و راهنمای میلیون ها نفری می شود که در طی زمان نوشته های ثبت شده ی شما در این صفحه را می خوانند.
اگر هم تا کنون این تجربه را نداشته ای، بعنوان تمرین در صلح بودن با خود، برنامه ای برای خلوت با خودت در طبیعت در نظر بگیر و سعی کن چند روز را به تنهایی با وسایلی ساده، در طبیعت با خودت خلوت کنی.
این کار کمک می کند به شناخت بهتر شما از خودت، اهداف و خواسته هایی که داری یا بهبودهایی که باید در زندگی خود ایجاد کنی؛
سپس تجربیات خود از برکت های این خلوت را در بخش نظرات این فایل بنویس.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD434MB26 دقیقه
سلام به استاد و مریم شایسته
اینکه استاد گفتند از اینکه در طبیعت تنها بودید و با خداوند تنها بشید و درمورد اهدافتون باهاش صحبت کنید و اگر در دوراهی موندید ازش طلب هدایت کنید مخصوصا تو تصمیمات بزرگ.اگر تحربه ای دارید با دوستان به اشتراک بگذارید.
خوب من تجربه ندارم ولی یه مستند کوتاهی راجع به یه اقایی بود که بدجور ورشکست شده بود و خیلی فشار های مالی روی دوشش بود و عذاب می کشید تا اینکه تصمیم می گیره بره بالا کوه تا با خدا بلند صحبت کنه.میره به بالا کوه با خداوند حرف میزنه و گریه میکنه و از خداوند درخواست میکنه بهش کمک میکنه.
بعد چشمش به سنگ های زیبا می افته انگار فکرش باز میشه که بهش گفته میشه بیا روی این سنگ ها خطاطی کن و بفروش.اونم میاد همین کار رو میکنه و به صورت قاب عکس که داخلش سنگ خطاطی شده س میفروشه.بعد ثروتمند میشه خونش رو باسازی میکنه و بدهی هاشو میده.
منم یه تجربه کوچیکی بگم: یه زمانی ما به یک رودخونه رفتیم ولی واقعا طبیعت بکری بود و سنگ های درشت و ابشار و از زمین تا اسمون سبز بود. من یه دعایی کردم و دقیقا مستجاب شد ولی خب ای کاش اتفاق نمی افتاد چون دعام خیلی زیبا نبود ولی واقعا اتفاق افتاد.ولی اون موقع من از قوانین چیزی نمی دونستم.
ولی اینکه استاد میگن برید طبیعت ،خلوت کنید و با خداوند صحبت کنید،و به الهامات و هدایت هایی که میشه گوش کنید. و باور کنید لیاقت صحبت با خداوند دارید و اون شما رو هدایت می کنه.خیلی عالی بود و از این تجربه ها یادم امد.اینکه تو تجربیات بعضی ها می بیند ادرس یه امام زاده بالا کوه میدن که دعاها رو مستجاب میکنه یا بالای کوه یه درخته که به شاخه هاش نخ میبندد تا مستجاب شن و اتفاقا با اب و تاب میگن به ما حاجت داد.اینکه اون لحظه داشتند با خدا صحبت میکردند و خداوند یه انرژی به درونشون از اون طبیعت داده یا فکرشون رو باز کرده یا نشونه ای بهشون داده به همین دلیل که اونا این فکر رو دارند.اونا هستند که مستجاب کردندولی اون لحظه اون انرژی اونجا بوده.و تایید زده بر دعاهاشون.
خدایا بابت این زیبایها و اب زلال و برگ های زرد و سبز شکر