https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/12/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-12-06 04:48:042022-12-06 12:11:48سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 171
313نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و آرزوی سلامتی و دل خوش بیشتر بر دو استاد محترم…
یادمه یه زمانی به دلیل شرایط کاری در یه جای بسته و کم امکانات و منطقه ای ناامن و در غربت و تنها و در شرایط آب و هوایی کوهستانی و سرد، چند سال بود در آن محیط روزگار سپری میکردم…و تنها دلخوشیم گوشیم بود و دنیای اینترنت
…سختی روزگار همینطور برام طاقت فرسا بود یه روز در لابه لای فایلها و سخنرانیهای انگیزشی که گوش میکردم صدا و سخن کسی شنیدم که بهم آرامش داد و پسندیدم و گمشده خود را برای داشتن حال خوش در آن محیط یافته بودم…هر چند در ابتدا چندان از حرفهای این شخص ، خیلی نمیفهمیدم و هضم حرفا برام سخت بود اما هر چی بود یه جاذبه دیگری حرفاش داشت که هرگاه گوش میکردم مثل اون معتادی که مواد بهش برسه حالش خوش میشه منم بیشتر اوقات با گوش دادن به اون حرفا و سپردن اونا به ذهنم آرام میگرفتم و تحمل اون شرایط برام آسون میشد..
بعدا با سایت استاد و حرفاش بیشتر آشناتر شدم..هر چند گاهی اوقات عمل به اونا رو فراموش میکردم و گاهی جدی نمیگرفتم تا اینکه یه اتفاق نادرستی در زندگیم افتاد و حدود نصف سال این اتفاق طول کشید …در طول این نصف سال تازه به فایلهای استاد رو آوردم…باز دوباره گوش دادم و گوش دادم و تازه تازه بعضی حرفاشو میفهمیدم و میفهمیدم از کجا چوب خوردم….در اون اتفاق شکننده خیلی مسائل برام روشن شد و همون موقع تصمیم گرفتم جدی اینا رو در زندگیم عملیاتی کنم تا هم این اتفاف حل شود و هم اتفاق مشابهی رخ ندهد…تمامی سخنرانیها و کتابای دیگه رو کنسل کردم و فقط خواستم با این مسیر هدایت شوم…کتاب راز رو خریدم و مطالعه کردم و کتاب قدرت…
تا اینکه اون اتفاق تلخ ،بعد از حدود 6 ماه کش و قوس دردناک حل شد که هیچ کس باور نداشت حل بشه..در طول این مدت دوستان و دشمنانمو شناختم خودمو شناختم و معایب خودمو شناختم..و خیلی چیزای دیگه…دست غیب و قدرت خدا رو به عینه دیدم در حل اون اتفاق …
بعد از اون اتفاق و شرایط سخت زندگیم که به لطف الهی نشکستم و قویتر شدم تصمیم گرفتم عامل به خیلی از قوانین جهان خلقت باشم که قبلا جدی نمیگرفتم…تصمیم گرفتم بعضیا رو از زندگیم کات کنم..تصمیم گرفتم بیشتر به خدا نزدیک شوم..تصمیم گرفتم مواظب احساساتم باشم..
که آموزه های استاد و فایلهای ایشون در هدایتم به مسیر صحیح زندگیم فوق العاده تاثیر گزار بود…
الان خوشحالم به سمت ایشون و روش ایشون هدایت شدم.. و از خداوند یکتا فقط میخام کمکم کند بیشتر به این آموزها و حرفا بتونم عمل کنم و مطمئنم هر چه باورام و افکارمو درست کنم زندگیم و آیندم شیرینتر و پرنعمتتر از الان خواهد شد و تلاشمو میکنم …مهم همین است که من مسیرمو یافته ام و خدا منو به سمت خوشی و لذت بردن از زندگی و شناخت قوانین راستینش هدایت فرموده و چنین اشخاص صالحی در مسیر زندگیم قرار داده است..خدا رو شکر…
بینهایت از این فایل زیباتونم لذت بردم خواهشمندم مسیرتونو ادامه بدید و ما رو بیشتر با زیباییها آشنا بکنید … و کمک کنیم بهم که جهان پر از زیبایی و عشق شود و پلیدیها و نفرتها و کدورتها و جنگها و …محو و نابود شون انشالله…
سلام شیدا جان بهت صمیمانه تبریک میگم که مسیرت را پیدا کردی وچه جالب که منم تاحدودی سرنوشتم شبیه شماهست به غیراز طریقه آشنایی شما با این سایت الهی دقیقا شرایط سخت که الان باید بگم به ظاهر سخت باعث میشه خودمون را بشناسیم خدا را بهتر بشناسیم از اطرافیان توقعی نداشته باشیم وبخدا توکل کنیم هر چه میخواهیم از خدا بخواهیم واگر کمکی از اطرافیان داشتیم اعتبارش را بدیم بخدا
درود بر استاد توحیدی و عشق و مریم بانوی شایسته نازنین و همه همسفران هم فرکانسی ام
استاد جون ، این فایل سفر به دور آمریکا پر از آگاهی ها و درس های ناب زندگی بود ، رفتن به دل طبیعت و تنهایی و خلوت و مشورت با بهترین مشاور عالم خدای مهربان و هدایتگر
من که دیروز که این فایل و دیدم چقدر ذوق زده شدم ، از حرفهای شما و پایه همیشگی تون مریم بانو ، که الگوی بینظیر من در زندگی شدند، از این هماهنگی درونی شما با خود و خدای درونتون ، از این هم صحبتی و هم نشینی با لذت و عشق و شادی بین تون ، از این پر بودن شخصیت و زیبایی درون و بیرون شما زوج دوست داشتنی ، از این صلح و آرامشی که بین شماست ، استاد من که به شخصه این رابطه رویایی بینظیر و عاشقانه با نهایت آزادی و احترام متقابل را جز در رابطه شما جایی ندیدم … واقعا ذوق و شوق مریم بانو در تایید صحبت هاتون قند و تو دل شما آب میکنه و شما با انرژی و علاقه و انگیزه بیشتر از تجربه هاتون تو طبیعت میگیرد ( قانون برانگیختگی در روابط )
استاد این فایل سه بار دیدم و امروز تصمیم گرفتم تمرین عزت نفس و صلح و آرامش درونی رو تکاملی انجام بدم ، شرایط مقدور نبود چند روزی برم تو دل طبیعت، اما چند ساعتی امروز تو پاییز عاشقانه شهرقشنگ ام که عاشق اش ام ،رفتم تو دل جنگل ، با صدای خش خش برگهای پاییزی و افتادن بلوط ها از درختان وآواز پرنده ها …چند ساعتی با خودم و خدای درونم خلوت گزینی کردم و نوشتم :
از خود شناسی و خدا شناسی این روزهام ، از توانایی ها و اهداف و خواسته ها و آرزوهام ، از پاشنه آشیلهایی که هنوز باید کار کنم واسشون ، از ترمزهایی که نمیدونم کجاست و خدا باید هدایت ام کنه از ترس ها و تردیدها و دو دلی هام ، از نتایجی که ابن یک سال و 7 ماه بودن در تو سایت پیدا کردم و از هدفی که هنوز بهش نرسیدم ، نوشتم از شکرگزاری هام و از تسلیم شدنم در مقابل الله یکتا و از خدای رب العالمین هدایت و الهامات و خواستم .
مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد، [و] پیوسته از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیر و رو می شود، می ترسند. (37) تا خدا آنان را بر [پایه] نیکوترین عملی که انجام داده اند پاداش دهد، و از فضلش برای آنان بیفزاید، خدا به هر که بخواهد بی حساب روزی می دهد. (38)
خدا رو شکر که هدایت شدم به این آیه
من ریشه نعم را داشتم سرچ میکردم
هدایت شدم به یه آیه بعدش گفتم بذار ببینم کجا هم ریشه رزق اومده و هم ریشه فضل
این دو تا کجا باهم اومدن
و خیلی لذت بردم که کلا توی چهار تا آیه اومده بود
و قشنگترینش این آیه بود
این که خداوند چه قدر بحث کسب و کار و پول رو اینجا قشنگ باز میکنه
واقعا اگه ماها قرآن رو میخوندیم باید از یهودی ها هم ثروتمندتر میشدیم
با وجوده یه همچین آیه هایی
اصن داره مث بنز داره میگه که آقا مومنا ثروتمندن حالا لایف استایلشون چه جوریه
میگه مردانی هستند که هم کسب و کارشون رو دارن و در عین حال یاد خدا رو هم دارن
اگه ده سال پیش از من میپرسیدی این یعنی چه میگفتم
یه سری مردایی ان که اینا مثلا سر کسب و کارشونن و بعد مرتب هم تسبیح دستشون دارن ذکر میگن دارن میگن
دارن طوطی وار یه سری جملات رو تکرار میکنند
بعد اینا آدمهایی ام هستند که مثلا همش توی قصه و ناراحتی هستنا
همش میترسن از خدا و اینا
کلا حالشون بده
انگار مجبورن سر اون کار و کاسبی باشن در صورتی که مثلا روال درستش این بود که سر سجاده نشسته باشن و شبانه روز اشک بریزن
بعد تصویر یه سری پیرمرد هم ب ذهنم میومد
چون آدم که آخه تو جوونی که نمیشه به ثروت برسه
این دیگه پیر شده و به یه ثروتی هم رسیده چهار روز دیگه ام میمیره
الان داره با ناراحتی و رنج فراوان ذکرشو میگه
اینا میومد توی ذهنم
ولی اون چیزی که درسته
اینکه مردانی هستند که ممکن خیلی هم جوان باشن
ثروتمندن یا در راه رسیدن به ثروتن بی انتهان
اصن این آیه و اون آیه بعدیش داره راه و روش ثروتمند شدن رو میگه قشنگ
خیلی ساده بگم
اول دارن مرتب خدا رو ذکرشو میگن
مرتب خدا رو یاد میکنند به عنوان رب این دنیا
به عنوان کسی که چرخ این دنیا دستش
و خودش داره میگردوندتش
و مرتب یادآوری میشه بهشون که خدا رب این دنیاس
پس مدام دارن یاد خدا رو میگن
و روی باورهاشون از این طریق کار میکنند
دوم نماز میخونن
کسب و کاره یه جوری نیست که از نمازهاشون وا بمونن
و مرتب خودشون رو انگار دارن توی یه حوض آب میشورن
انگار ذهنشون رو تمیز نگه میدارن
و زکاتشون رو هم میدن
از روز قیامت میترسن
و از رنج روز قیامت بیشتر توی این مسیر ثابت قدم میشن
روزی که دلهاشون زیر رو میشه
و اونی سرش بالاس که تقوا داشته باشه
اونی که همه ی این کارها رو به درستی انجام داده
من اگه قبلا باز میخاسم دید خودمو بگم
میگفتم که کسب و کار جدا
خدا هم جدا
در صورتی که این آیه خیلی قشنگ داره کسب و کار و خدا رو به هم گره میزنه
اینا از هم اصن جدا نیستن
میگه هر دو تا رو باهم دارن و اصن اینکه دلیل اینکه توی آیه بعدی میگه که تا خداا آنان را بر نیکوترین عملی که داده اند پاداش دهد
نه اینکه اون دنیا مثلا براشون بترکونه
و ثمره ی اینک اینا نمازشون رو میخونن زکاتشون رو میدن و به یاد خدا هستن و روی خودشون کار میکند چون از روز قیامت میترسن اینکه
خدا هم بهشون پاداش میده
ممکن که مثلا بیاد توی ذهنمون که منظورش پاداش اون دنیاس
بعدش خیلی قشنگ خدا میترکونه و میگه اتفاقا منظورش همین دنیاس
استاد دیدن سفرهای شما واقعا منو میبره به دل اون شرایط و حالم رو واقعا خوب میکنه.یکی از آرزوهام اینه که به دل جنگل برم و این حس زیبا رو تجربه کنم لذت میبرم وقتی میبینم اینقدر راحت به دل جنگل میرین و ایقدر راحت با اون شرایط ارتباط برقرار میکنید.استاد وقتی پریدیم توی آب واقعا تمام وجودم یخ کرد .از شجاعتتون لذت بردم.تصمیم گرفتم سری بعد که رفتم استخر به ترس هام غلبه کنم و بدون ترس آموزش شنا رو یاد بگیرم. چون چند وقتی هست که میرم آموزشی استخر و خیلی خیلی میترسم وقتی که میپرم توی آب مخصوصا عمق4 متری.
شما درس شجاعت رو هم به ما میدین.خدایا بی نهایت ممنون که همه جای این کره زمین زیبا وهست و هیج کجا احساس نمیکنیم که غریب هستیم جنگلا شما رو یاد شمال انداخت و مثل شمال واستون زیبا و لذت بخش بود. وقتی میگین به دل طبیعت برین و با خودتون خلوت کنید با خدای خودتون حرف بزنید واقعا از ته قلبم آرزو میکنم که این روز رو تجربه کنم. از ته دلم از خدا میخوام همین اندازه وقت بهم بده نا بتونم به دل طبیعت برم و نهایت لذت رو از وقتم ببرم بدون اینکه نگران درآمد و کارم باشم.وقتی میبینم که شما اینقدر راحت سفر میرین و نگران شغل درآمد و کارتون نیستین از خدا میخوام که من رو هم هدایت کنه تا همین قدر وقت آزاد و بی دغدغه داشته باشم برای لذت بردن از لحظه به لحظه ی زندگیم.
از خدا میخوام که مثل شما تکامل طی کنم و این روزهای زیبا رو تجربه کنم چون واقعا حیفه که هر انسانی که توی این دنیا داره زندگی میکنه نتونه از این شرایطی که شما در اون قرار دارین نتونه لذت ببره و فقط روز و شب رو به بطالت بگذرونه و همیشه دنبال یه لقمه نون بدوهه و هیچ لذتی از جهان اطرافش نبره . شما واقعا رویایی هر کسی هستین که میخواد رشد کنه .
به امید رسیدن به قله های موفقیت تک تکمون در کنار شما و شناخت بهتر جهان توحید و رسیدن به سر منزل مقصودمون.که همش شادی هست لذت و خوشبختی که متاسفانه این روزها آدمها فقط در حال دویدن و نرسیدن هستن.و همیشه دنبال مقصر میگردیم و تمام عمر میگذره بدونه لحظهی آرامش.
ولی ما عباس منشی ها یاد میگیریم و سعی میکنم و برای لذت بردن بیشتر پیش میریم. و خداوند بهترینها رو سر راهمون قرار میده
مریم جون صحبتتون با در صلح بودن با خود شروع شد ،عبارتی که من از سال 99 با استاد آشنا شدم ،از ایشون و شما شنیدم .عبارتی که برای من یک میسینگ پیس توی پازل زندگیم بود ، وقتی شنیدم اول فایل گفتین برید تو طبیعت و در صلح بودن با خود رو از اونجا شروع کنید ،من به یاد اول سفرم با شما افتادم ،موقعی که داشتم از تو آموزه های استاد مفاهیم این کانسپت رو در میاوردم و باید یک تشکر ویژه بکنم از شما مریم عزیزم ، من این مفهوم رو به صورت دقیق وقتی سریال های سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت رو دیدم ،فهمیدم .
اون هم از طریق شما ،آرامشتون ،رفتارتون ،توضیحاتی که میدادین ، شما برای من مفهوم در صلح بودن با خود هستین مریم عزیزم 🤍
استاد عزیزم بار ها و بار ها هدف گذاری کردم و تمرین کردم برای در صلح بودن و دقت به مصداق هاش ، و هر بار کمی بهتر و بهتر ،واقعا پله به پله …میتونم بگم امروز نسبت به نقطه ی اول خیلی تغییر کردم ،خیلی زیاد و چقد حالم بهتره 🤍
هنوزم یکی از تاپیک های اساسی من ،برای روی خودم کار کردن همین مفهومه ،عاشقتونم استاد عزیزم ،مریم جون برای تموم درس هایی که میدین ،برای الگو بودنتون .🌱
ای جوونم استاد،فک میکنم شما آب گرم فلکده شهسوار (تنکابن) رو میگید واقعا زیباست .
مریم جون چقد زیبا بود نکته ای که گفتین ، مثل یک تلنگر بود برای من ،این که گفتین این وابستگی به شخص یا مکان یا وسائل باعث میشه ذهن محدود شه ،وقتی یک هفته رها کنیم و یک چیزی مثل کمپینگ رو تجربه کنیم میبینیم که میشه زندگی کرد و خوشحال بود بدون اون وابستگی ها و ذهن وا میشه برای تجربه مهاجرت ،تجربه رفتن به دل ترس ها و …
همزمانی جمله ی با خدا مشورت کردن یک چیز دیگه ست با تلالو نور تو جنگل وااقعا بی نظیر بود ،نمیتونم حسمو توصیف کنم ،استاد از اون جمله ها بود که من چند بار زدم عقب و دوست داشتم تکرار شه و تکرار شه ..
تو دفترم نوشتم ..
استاد، این چند ثانیه برای من ترجمه ی توحید بود ، دارم فکر میکنم چه مفاهیم طلایی ای رو فقط از شما شنیدم و بعد از اون تو ذهنم تلنگر ایجاد شد ،استاد من با تموم سلول هام ازتون ممنونم 🌱
اینقد جنس این چند دقیقه متفاوته دوس دارم سکوت کنم و اجازه بدم حرف هاتون وارد قلبم شه ..✨
خداای من ،لحظه ای که برگشتین به خونه ،این قاب ،چقد رویاااییه ،چقددد🤍رنگ برگا ،بی نظیره ،این توناژه سبز و زرد و نارنجی دیوونه کننده ست واااقعااا❤️
عاشقتونم استاد که اینقد الهام بخش هستین ،ایند منبع امید ،چقد لذت بردم توضیحات ساعت و شنیدم ،چقد حس فراوانی و ثروت بهم القا شد ،چقد دوستون دارم آخه ❤️
واای خدای من چقد ویویی که از داخل کمپر گرفتین نسبت به رودخونه ، رویاییه ..
چقد همه جا تمیزه ،چقد شما با دیسیپلینی مریم جون😍😘
واای بالاخره رسیدیم به اون قسمتی که از قبل گفته بودین ،خدای من حتی نمیتونم تصورشو بکنم :))دوش تو آب رودخونه با اون دماا
عافیت باشه وااقعا 🌱
خب باید با این جنگل بی نظیر کلیفرنیا خداحافظی کنیم ،مرسی مرسی ،بی نظیر بود ،بقدری پیور و شیرین بود که من واقعا بیشتر لحظه ها خودمو کنار شما میدیدم ،
سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته و هرانکه درحال مطالعه این متن است
استاد جان خیلی ممنونم بابت تهیه این سری محتواها و به اشتراک گذاری زیبایی ها
هر روز صبح با شوقی وارد سایت میشمو از خدا میخام فایل جدیدی آپلود شده باشه
اعتراف میکنم تنها دغدغه ای که تو برنامه های طببعتگردی دارم همین عدم دسترسی به سایت هست …
خداروشکر من کمپینگ های زیادی رو به صورت انفرادی پاس کردمو اصلا یکی از نتایج زندگی من از اموزش های استادعباسمنش همین فرصتیه که واسم فراهم میشه و تونستم تجربه ای عمیقتر از زندگی و حیات در طبیعت داشته باشمه.
بعد دیدن این فایل یه انرژی تو وجودم شکل گرفتو دلم خواست تاحدودی تجربیاتمو تایپ کنم.
در تایید صحبت استاد ؛ منم اگه بخام تو یه جمع دوستانه خاطره ای بگم یا اگه در یک آن تصویری کلی از زندگیم تو ذهنم ترسیم بشه لحظاتیه که تو طبیعت بودم …
اخرین برنامه ی خلوتم در طبیعت مربوط به هفته گذشته میشه که به عنوان جشن دومین سالگرد میثاق پیوند خودم با خدا ، چهارشب و سه روز تو یکی از سواحل بکر در جزیره هنگام/ایران تنها چادر زدم ، ، همون جایی که اولین اقدام بزرگ زندگیم بهم الهام شدو تا الان با ادامه اون مسیر جریاناتی از نعمت ها و خواسته ها رو دارم دریافت میکنم
من به یقین رسیدم که در خلوت و تنهایی به ادراک هایی میرسی که هیچ وقت در اجتماع بهش دسترسی پیدا نمیکنی
و معجزات و جوابها یا راه حل ها و گشایش هایی پس از خلوت کردن با خود در طبیعت محقق میشه که حیرت زده میشی
و چند مورد دیگه از محسنات خلوت با خود در طبیعت وجود داره که در ادامه کامنتم بهش اشاره میکنم ، فقط قبلش دلم میخاد یه فلش بک بزنمو کامنت یکی دوتا از کاربرا رو تحلیل کنم.
دوستی نوشته بود :
منم خیلی دوست دارم برم تنهایی مسافرت اما وسیله ندارم . بعد به برداشتن چادر فکر میکنم و چجوری کلی وسیله و پیکنیک و غذا
نمیدونم چطوری برم با این همه وسیله چون بارم سنگین میشه و پیاده خیلی اذیت کننده هست
بخاطر همین نمیدونم چیکار کنم
کجا برم؟
چطوری برم
چی ببرم
——–
یا دوست دیگه ای چند بار تایپ کرده بود :
سوال دارم
سوال دارم
سوال دارم
سوال دارم
سوال دارم
سوال دارم
در ادامه به یه سری توهم ها و ترمز هایی اشاره کرده بود که من خندم گرفت ؛ از خورده شدن یا خوردن تمساح گرفته تا حمله اشرار و راه زن ها …
البته بهش حق میدم و یادم میاد منم قبل اشنایی با استاد تق ریبا تو همین فضاها بودم و اعتراف میکنم هنوز هم رگه هایی ازین شرک ها تو وجودم هستو دارم تلاش میکنم کمرنگش کنم و در این راستا با دیدن این فایل اولین جرقه ای که تو ذهنم زده شد مربوط به اون قسمتی بود که استاد بعد دوساعت برگشتن پیش وسایلشونو از دور گفتن” همه چی سرجاشه ” با چشاش فقط زیبایی های اطرافشو بررسی میکرد…
اعتراف میکنم یکی از چالش های فعلیم مبحث رهایی و ایمان به اینکه خدا حواسش هستو حافظ منافع منه -نگران هیچی نباشم …
الان خیلی تغییر و بهتر شدم اما خوب یادمه قبلا بجای اینکه وسایلم در خدمت من باشه من در خدمت تامین و نگهداریشون بودم!
این یکی از پاشنه های اشیلمه و هربار که از کوله و چادرم به قصد قدم زدن یا … فاصله میگیرم نجواهایی میادو میگه :
و چندتا نجوای دیگه با همین محتوا که تماااام تلاششو میکنه تا آرامش و لحظمو خراب کنه .
اما هر بار در جوابش میگم :
– تو داری دروغ میگی ، من به خدا سپردم و اون حافظ منافعمه
– اصلا هرچی میخاد بشه من تا الان نهایت لذت و استفاده رو ازون وسایل بردمو ناکام نیستم . اگه بازم فرصت استفادشو داشته باشم از خدا ممنونم اگه هم از زندگیم بره خدا کریمه و بهترش واسم جور میشه
– و چنتا منطق دیگه که در جوابش میگم اما میدونم که این یه روند تکاملیه و اصلا به خودم سخت نمیگیرم چون من تو شرایطی زندگی میکردم که بمباران شدم با همین توهم های راهزنی…
و خدا شاهده ااااین همه وسایلمو ول کردم تو طبیعت یا تو مناطق مرزی وخلاصه جاهایی تنها بودم که احتمال تردد قاچاقچی ها یا افراد غیرعادی بوده اما هیییییچ وقت هییییییچ تجربه بدی نداشتمو تا جایی که الان یادم میاد موردی باهاش روبه رو نشدم که این نگاهو زیر سوال ببره که :
جریان جهان و طبیعت صلحه و هر موجودی از باب دوستی با من روبه رو میشه و میخاد بهم محبت و خدمت کنه.
چه انسانها چه موجودات چهارپا و چه خزنده ها و پرنده ها و…
همه چیز ترس و توهم هاییه که تو فکر آدم میگذره که همشونم دروغه.
و اگه دل به دل این نجواها میادم هییییچ وقت نمیتونستم تجارب نابی مثه غواصی تا عمق47متری تو دریا یا تماشای طلوع از بالای اتمسفر روی قله در ارتفاع4900 متری یا پریدن تو آب و ساعت ها شنا کردن در سد و آبگیرها و هزاااااران لحظه ناب دیگه ای که سعی نکردم تماشا یا انجامشو برای گرفتن فیلم/عکس متوقف کنم.
و حتی چه بسیار واسم پیش اومده که در حیرت بودم ازینکه همزمان چنتا رخداد بزرگ طبیعی جلوم در حال اکران بوده و من نمیتونستم همشونو باهم تو یه قاب تجربه/تماشاکنمو چه بسیار که از حیرت یه جلوه بلند دااااد زدمو گفتم خدایااااااا شکرت …
گاهی افراد منو که میبینن اولین چیزی که با تعجب میپرسن اینکه : تنهایی ؟!؟!
منم همیشه با خنده میگم نه خدا همراهم هست.
و خلاصه کمتر وقتی پیش میاد که دعوتم نکنن به جمعشون و باز هم خیلی کم پیش میاد که منم تعارفشونو قبول کنمو خلوتمو خراب کنم.
البته تو پلن هایی که با دوستام یا گروهی میرم حتما دعوتشونو اکسپت میکنمو باااز در هایی از لذت و لحظه های ناب واسم باز میشه که تصدیق کننده همون باور “جریان صلح جهانیه”
خداروشکر
حالاع
ادامه کامنتم جواب اون دوستیه که ترمز وسیله و تجهیزات و غذا داره ؛ متایپم
یادمه اون اوایل میگفتم وسایلمو تکمیل کنم بعدش برم برنامه کردن و دور دور
شاید یکساااال گذشت و اندر خم تکمیل کردن تجهیزات کمپینگ بودمو هر بار ذهنم میگفت فلان چیز هم لازمه و باز تکرار یه سیکل معیوب با همین مضمون …
بلاخره یه کوله 120لیتری (ینی خیلی بزرگ) خریدمو گفتم طبیعت اماده باش که اومدم به دامنت .
اما خیلی زود فهمیدم خیلی از وسایلها در عمل اصلاااا بکار نمیاد و من بخاطر اینکه تو کلیپهای نمایشی طبیعتگردی دیدمشون فکر میکردم لازممه و این تجربه رو به تعویق انداختم .
مشابه همین اگاهیو خانم شایسته ابتدا شروع پارت دوم سریال سفر به دور امریکا (تراک و کمپر) موقع چیدن وسایل گفتنو من واقعا مفهوم سبک بالیو فهمیدم…
چقد خوبه این جمله که بارها استاد و مریم بهش اشاره میکنین :
زندگی به سبک گذشتگان و اجدادمون !
من اینطور برداشت میکنم که خیلی از باید هایی که برای ادامه حیات آدما تعریف کردن ، اشتباه و محدود کنندست
از سبک غذایی گرفته تا ابزارها و امکانات رفاهی و…
حالاع
اگه بخام از شروع این مسیر و رسیدن به این مرحله و مدار بگم:
ابتدا پس از طی کردن یه دوره تکاملی کوتاه با یه گروه طبیعتگردی و فهمیدن حداقل های اصول کمپینگ ، با تعداد کمتر به تکرار ، کوله پشتیمو جم میکردمو با ماشین های گذری میرفتیم دور دور تو قسمت هایی که واسم شناخته شده بود و به مرور اون دایره رو بزرگ تر کردمو نفرات رو کمتر .
جاداره بگم نقطه عطف برنامه ی طبیعتگردی و تجربه ناشناخته هام بر میگرده به تمرینات دوره عزت نفس که با تکرار اون تمرینا اروم اروم با حس تشویش و تپش قلبم که موقع روبه روشدن با ترس ها و محدودیت هام به وجود میومد ارتباط برقرار کردمو حس بدش تبدیل شد به لذت واسم .
اینجا یه نکته داره که من یه برهه کوتاه با این منطق : هرچی که حس بد بهم بده پرهیز و دوری میکنم ، توی منطقه امن ذهنم میموندمو مثلا توهم های تاریکی که احساس بد واسم داشتو حل نمیکردمو به اصطلاح آشغال های شخصیتیمو زیر مبل توجیحات قایم میکردم !
یکم تفکیک احساس بد “فیک و اورجینال” واسم سخت بودو به مرور داره الگوریتمش دستم میاد .
خب
خداروشکر
در کل الان به مرحله ای رسیدم که هرچیزی که بخاد آزادی و به هرشکلی جلوی تجربمو بگیره ، ، احساس بد پیدا میکنمو بجای اینکه فرار کنم میرم تو دلشو ازش میگذرم.
اصلا یه جورایی واسم تفریح شده و دنبال یه موقعیتم که قلبمو به تپش بندازه …
این حس خییییلی ارزشمنده هیچ جوره نمیتونم توصیفش کنم که با همین برنامه های خلوت در طبیعت به وجود اومد .
تو اول نوشتمم اشاره کردم من تجارب زیادی (به نسبت خودم) از بودن در طبیعت دارمو از خدا میخام با شرایط بهتری این مسیرو ادامه بدم و صد البته که تجربه ای که استاد از “آر وی” و “کمپر” به تصویر کشیده بهترین حالتشه و حتما من هم این چونین تجربه هایی خواهم داشت اما در حال حاضربا توجه به داشته هام شخصیتو جوری پرورش دادم که اگه بخاد محدودیت هایی جلوی تجربه و لذتو ازم بگیره میگم :
من یه فرصت کوتاه دارم برای زندگی ، نمیخام لحظه مرگم حسرت هیییچ چیز تو دلم مونده باشه ، میخام تا گفت بریم بهش بگم بررررریم! من اینجا کلی لذت بردمو الان مشتاق اینم ورای این بعد مادی رو هم تجربه کنم .
و هر بار برای تحقق این مهم دارم با هر امکاناتی که اون موقع هست، زندگی رو زندگی میکنمو اماده اون لحظه میشم…
در کل تمام تلاشم اینکه برنامه کردنو تو طبیعت بودنو هیچ جوره به تعویق نندازم .
حتی تو یه زمان کوتاه
گاها با پای پیاده یا هیچهایکی
با دوچرخه
با موتور
با ماشین
با قایق
یا …
توصیه من به اونایی که دلشون میخاد تجاربی مثه من یا استاد عباسمنش داشته باشن اینکه
تکاملو طی کنن ، سخت نگیریم ، نخایم همه چی طبق برنامه ریزی پیش بره و به خدا / طبیعت اجازه بدیم بهمون وجه زیباشو نشون بده .
در نهایت نیازمندی های من برای حداقل 4 روز زندگی تو طبیعتی که هیچ امکاناتی نیست :
– کوله50 لیتری
– چادر دوپوش
– لباس مطابق محیط و فصل
– گاز و پیکنیک کمپینگ(کوچک است)
– ظروف سه تکه اشپزی کمپینگ
– هد لایت و باتری زاپاس
– پتو یا شال بزرگ
– فوم زیر انداز
– یه چاقو میوه خوری و قاشق
این از وسایل .
در مورد برنامه غذایی ؛ بیشترین چیزی که همراهمه آبه!
برای غذا درست کردن هم با توجه اینکه نگهداری اکثر موادغذایی تو طبیعت راحت نیست
گیاه خواری میکنم !
ینی گندم و جو ، جوپرک
– عدس و لوبیا
– سیب زمینی
– روغن سرخ کردنی
– نون خشک
و ادویه هایی که دوس دارمو میبرمو واسه خودم میپزم😊
واااااقعاااا یکی از لذت بخش ترین لحظه ها تو طبیعت همون وقتیه که در قابلمه رو برمیداریو بخاری بلند میشه و واااای…
پختشون هم خیلی راحته
مثلا دو مشت گندم با ادویه و یه انگشت آب و کمی روغن میریزی تو قابلمه و میزاریش رو آتیش تا نرم بشه و آبش خشک بشه و بعد نوش جان میکنم.
.
.
.
پینوشت : من تصمیم گرفتم برای تجربه عمیق و لذت بیشتر خیلی از ترمزها و ترسها و باید نبایدها رو برای برنامه های طبیعت گردیم بذارم کنار .
گاهی شرایط تو محیط وحشی باب پیش نمیره و باید تلاش کنی وجه زیبای ماجرا رو ببینیو نذاری صدای حیوونا یا جای خواب خشکو دمای محیط و… اذیتت کنه و همش به خودت بگو اینم یه تجربس ، این لحظه باعث میشه بیشتر قدر نعمتهایی که دارمو بدونم و…. هرجور شده باید خودتو با محیط مچ کنی یا هرشکلی شده شبو به صب برسونی یا به آبادی برسی.
در کل همه چیز خیلی گذرا هستو در نهایت همه رویدادهایی که باهاش روبه رو میشی یه لذت و خاطره خوش میشه واستو تصمیم بگیر داستانایی واسه دیگران تعریف کنی که همش لذت بوده و اتفاق هایی که موجب لذت بیشتر شده و همزمانی هایی که رخدادش در حالت عادی غیرممکنه برای آدما
.
من تا بحال تو قسمت سریال سفر به دور آمریکا یا زندگی در بهشت کامنتی نذاشته بودمو این فایل واسم حکم یه دوره اموزشیو داشتو از خدا میخام تو قسمت تحسین و لیست کردن زیبایی ها هم رشد و هدایتم کنه …
من از مدتها قبل دنبال کننده ی کامنتهای شما بودم و وقتی برای محصولات کامنت میزاشتید برام پیامش میومد و من هم با اینکه اون محصول رو نداشتم با همون چندخط اول کامنتتون که قابل نمایش بود،کلی تحسینتون میکردم و ذوق میکردم که تا این حد تعهدی روی خودتون کار کردید و تغییرات زیادی کردید،یادمه یبار رفته بودید توی غار و کلی زیبایی عجیب و باورنکردنی دیده بودید،تا اینکه دیگه شرایط سایت تغییر کرد و من دیگه نتونستم چند خط اول کامنتهای فوق العاده ی شمارو بخونم،همیشه تحسینتون کردم و تحسینتون میکنم،براتون آرزوی بهترینهارو دارم،بی نهایت ممنون و سپاسگزارم که تجربیات ارزندتون رو در اختیارمون گذاشتید و در فایل های رایگان کامنت گذاشتید.
چقدر ذوق کردم مهدی جان وقتی به کامنت تو هدایت شدم،با وجودیکه یک دندانپزشک هستم ولی شوق سفر و طبیعت گردی در وجودم انگار ببشتر از موضوعی پررنگه،بعد از بیست سه سال تجربه دندونپزشکی و مهاجرت به شمال ایران که اینم خودش داستانهایی از هدایت خداست و توضیحش مفصله و بنظر خودم پاداش لذتهایی گه که بعد از آشنا شدن با استاد و تمرین آموزه های باارزش و کارکردن روی خودم و باورامه ولی این اشتیاق انگار این روزها بیشتر از پیش در وجودم زبانه میکشه و میخواد مسیر زندگی در لحظه حال رو بمن یاداوری کنه تا نه در اندوه و حسرت گذشته بمونم و نه در دل نگرانیهای آینده ،تصمیم برای انتخاب یکی از این دوراه یعنی ادامه دندانپزشکی یا شروع هیجان و لذت سفر به طبیعت و جهانگردی منو به کامنت زیبای شما هدایت کرد از یک مسیر آسان و زیبا،همین خوش یک نشونست برای خارج شدنم از برزخ تردید!هفته پیش رفتم یه کوله 55 لیتری تهیه کردم و یه سری وسایلم که داشتم تا این سفر پر ماجرا رو در پیچ و خم زندگیم شروع کنم ،سفری که میدونم پر از زیباییه،نمیدونم برات پیش اومده یا نه ولی برای من تبدیل به یک باور شده چون بارها و بارها تکرار شده که هر وقت میرم سفر خدا انگار دست منو میکنه تو جیبش و متصلم میکنه به خزانه نعمته و ثروتهش،برام پول واریز میکنه،آدمای مناسبوتو مسیرم میذاره،صندلی عالی برو برام رزرو میکنه،میرم هتل باوجودیکه پول یه اتاق معمولی رو پرداخت کردم با یه درخواست کوچیک که قانونشه یکی از بهترین اتاقای هتلو میگیرم با ویوی عالی و دکور جذاب!میخوام بگم سفر برام چرا اینقدر شادی آوره!و باز فهمیدم که این اصولا نه به خاطر سفره بلکه ذاتا بخاطر احساس خوب و موندن در حال خوبه،برای تداوم اون لذت و شاد بودنه،برای اینه که من قانونو رعایت کردم ،بخش خودمو خوب انجام دادم،وظیفه من چی بوده!؟اینکه به زیباییها و نمات مثبت توجه کنم،برای اون نعمتها سپاسگزار باشم،شاد باشم و لذت ببرم و به قولی عشق و حال کنم و اونوقت خدا وظیفه خودشو که خیلیم خوب بلده انجام بده ،تازه شما کیف میکنی و خوش میگذرونی خدا خوشحال تر میشه و پاداشا از راه میرسه،لحظه به لحظه،گام به گام ،حتی وقتی از سفر بر میگردم و کلی لذت بردم پاداشا ادامه داره …واین همون وعده خداست …
بهرحال سپاسگزارم از شما که تجربیاتت ،باورای خوبت و حال خوشت رو با بقیه خانواده به اشتراک میذاری،یه وقتایی چون تازه مهاجرت کردم با خودم میگم اینجا نه دوستی دارم نه آشنایی نه فامیلی و بعد یهو خدا میاد با این آگاهی که همین دور شدن از اون فضا بزرگترین نعمته برات عباس جون!یه خانواده داری که تو کل دنیا پخش شدن و همه اینجا جمعن،لذت ببر و بیشتر باهاشون وقت بگذرون که دستان من برای رشد و پیشرفت و شادی و آرامش تو هستن!
فقط می تونم بگم خداروشکر و دمتون گرم. خیلی خیلی ویدئوی جذاب و عالی بود. واقعا حالمو خوب کرد. خیلی بهم انرژی دادید. خدا نگهتون داره. چقدر حرفهای خوب. چقدر حسهای خوب. چقدر خواسته های جدید که اصلا به قول استاد “بلدشون نبودم” در من ایجاد شد. چقدر دلم شورولت قرمز کمپینگ خواست. چقدر دلم یک همسفر خوب خواست. چقدر دلم خلوت خواست. چقدر حالمو خوب کردید. حالتون خوب. ازتون راضیم!!!!! خدا ازتون راضی باشه.
الان فقط دلم می خواد برم تو هوای سرد و تمیز تهران بعد از بارون راه رم و از تنهایی قدم زدن لذت ببرم.
این دو هفته خیلی سخت کار کرم چون باید یکی از فیلمهام رو تدوین مجدد می کردم. وقتی در شبانه روز سه چهار ساعت می خوابیدم همش یاد حرف استاد بودم که می گن به یاد نقطه نهایی و لحظه نهایی باشید که کار تمام شده و این حرف بهم انرژی می داد. امروز که بالاخره تدوین تموم شد و برای یک جشواره ارسال کردم، چقدر اون شب نخوابیدنها و بیدار موندنها برام خاطره های خوب شدن.
سفرتون خیلی فوق العاده بود. این ویدئو خیلی خیلی حالمو عالی کرد.
نزدیک به 5 سال هستش که با استاد آشنا شدم، یکی از نتایج آشنایی با استاد، افزایش اعتماد به نفسم بود، که منجر شد به دانشگاه تهران راه بیابم.
پارسال همین موقع بعد از اتمام سربازی رفتم با حقوق 7 تومن رفتم سرکار، در حالی که بقیه دوستانم حقوق بالا 15 می گرفتن، ولی من می دونستم که می تونم خودم رو بالا بکشم. در شب و صبح سپاسگزاری میکردم و قصدم این بود که حقوقم رو بعد از یکسال 3 برابر کنم. حقوق ماه گذشته ام که رو ریختن نزدیک به 24 میلیون بود. بنظرم سپاسگزاری همراه با عمل و عزت نفس همه چیز است وسلام.
خداوند رو شاکرم که استاد رو تو مسیر زندگیم قرار داد.🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏😍🙏🙏🙏
خیلی ممنونم از کامنت قشنگت😘من باردارهستم و امروز یکم نگران ماههای باقیمانده بودم…واقعا درسته باید همه چی رو به راحتی به خدای عزیزم قدرتمندترین نیروی جهان بسپارم تا خودش به سادگی و راحتی از بچه م مواظبت کنه..همون خدای مهربونی که خودش بچه مو بوجود آورده و سه ماهه داره ازش محافظت میکنه…خدای مهربونم ای بیکران مهربان ازت متشکرم🌷🌹🌹😍
خیلی ممنون از شما دوستای عشقم که با کامنتاتون بهمون انرژی میدین😍🥰🥰😘😘🌹🌷
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی، میخواستم از تجربه شخصیم در زندگی در مورد تصمیمات مهم زندگیم بگم
من بعد از اینکه درسم تموم شد مثل همه پسرا باید میرفتم سربازی، در به در دنبال این بودم یه راهی پیدا کنم که معاف بشم ولی هرکاری میکردم نمیشد و داشت زمان من تموم میشد.
یه جایی رسید که من واقعا از ته قلبم تصمیم گرفتم برم سربازی و با قلبم این تصمیم رو گرفتم.
من رفتم سربازی با این که کمی سخت بود ولی یکی از بهترین مراحل زندگی من اتفاق افتاد و واقعا تاثیر به سزایی در زندگیم داشت. جدا از پیدا کردن دوستان فوق العاده، تغییری که در شخصیت من ایجاد کرد رو واقعا تمامی اطرافیان من میگن و دید من نسبت به زندگی و اطرافیانم و محیط پیرامونم کاملا تغییر کرد و همیشه از خدا سپاسگزارم که کاری کرد که من برم سربازی.
سلام و آرزوی سلامتی و دل خوش بیشتر بر دو استاد محترم…
یادمه یه زمانی به دلیل شرایط کاری در یه جای بسته و کم امکانات و منطقه ای ناامن و در غربت و تنها و در شرایط آب و هوایی کوهستانی و سرد، چند سال بود در آن محیط روزگار سپری میکردم…و تنها دلخوشیم گوشیم بود و دنیای اینترنت
…سختی روزگار همینطور برام طاقت فرسا بود یه روز در لابه لای فایلها و سخنرانیهای انگیزشی که گوش میکردم صدا و سخن کسی شنیدم که بهم آرامش داد و پسندیدم و گمشده خود را برای داشتن حال خوش در آن محیط یافته بودم…هر چند در ابتدا چندان از حرفهای این شخص ، خیلی نمیفهمیدم و هضم حرفا برام سخت بود اما هر چی بود یه جاذبه دیگری حرفاش داشت که هرگاه گوش میکردم مثل اون معتادی که مواد بهش برسه حالش خوش میشه منم بیشتر اوقات با گوش دادن به اون حرفا و سپردن اونا به ذهنم آرام میگرفتم و تحمل اون شرایط برام آسون میشد..
بعدا با سایت استاد و حرفاش بیشتر آشناتر شدم..هر چند گاهی اوقات عمل به اونا رو فراموش میکردم و گاهی جدی نمیگرفتم تا اینکه یه اتفاق نادرستی در زندگیم افتاد و حدود نصف سال این اتفاق طول کشید …در طول این نصف سال تازه به فایلهای استاد رو آوردم…باز دوباره گوش دادم و گوش دادم و تازه تازه بعضی حرفاشو میفهمیدم و میفهمیدم از کجا چوب خوردم….در اون اتفاق شکننده خیلی مسائل برام روشن شد و همون موقع تصمیم گرفتم جدی اینا رو در زندگیم عملیاتی کنم تا هم این اتفاف حل شود و هم اتفاق مشابهی رخ ندهد…تمامی سخنرانیها و کتابای دیگه رو کنسل کردم و فقط خواستم با این مسیر هدایت شوم…کتاب راز رو خریدم و مطالعه کردم و کتاب قدرت…
تا اینکه اون اتفاق تلخ ،بعد از حدود 6 ماه کش و قوس دردناک حل شد که هیچ کس باور نداشت حل بشه..در طول این مدت دوستان و دشمنانمو شناختم خودمو شناختم و معایب خودمو شناختم..و خیلی چیزای دیگه…دست غیب و قدرت خدا رو به عینه دیدم در حل اون اتفاق …
بعد از اون اتفاق و شرایط سخت زندگیم که به لطف الهی نشکستم و قویتر شدم تصمیم گرفتم عامل به خیلی از قوانین جهان خلقت باشم که قبلا جدی نمیگرفتم…تصمیم گرفتم بعضیا رو از زندگیم کات کنم..تصمیم گرفتم بیشتر به خدا نزدیک شوم..تصمیم گرفتم مواظب احساساتم باشم..
که آموزه های استاد و فایلهای ایشون در هدایتم به مسیر صحیح زندگیم فوق العاده تاثیر گزار بود…
الان خوشحالم به سمت ایشون و روش ایشون هدایت شدم.. و از خداوند یکتا فقط میخام کمکم کند بیشتر به این آموزها و حرفا بتونم عمل کنم و مطمئنم هر چه باورام و افکارمو درست کنم زندگیم و آیندم شیرینتر و پرنعمتتر از الان خواهد شد و تلاشمو میکنم …مهم همین است که من مسیرمو یافته ام و خدا منو به سمت خوشی و لذت بردن از زندگی و شناخت قوانین راستینش هدایت فرموده و چنین اشخاص صالحی در مسیر زندگیم قرار داده است..خدا رو شکر…
بینهایت از این فایل زیباتونم لذت بردم خواهشمندم مسیرتونو ادامه بدید و ما رو بیشتر با زیباییها آشنا بکنید … و کمک کنیم بهم که جهان پر از زیبایی و عشق شود و پلیدیها و نفرتها و کدورتها و جنگها و …محو و نابود شون انشالله…
سلام شیدا جان بهت صمیمانه تبریک میگم که مسیرت را پیدا کردی وچه جالب که منم تاحدودی سرنوشتم شبیه شماهست به غیراز طریقه آشنایی شما با این سایت الهی دقیقا شرایط سخت که الان باید بگم به ظاهر سخت باعث میشه خودمون را بشناسیم خدا را بهتر بشناسیم از اطرافیان توقعی نداشته باشیم وبخدا توکل کنیم هر چه میخواهیم از خدا بخواهیم واگر کمکی از اطرافیان داشتیم اعتبارش را بدیم بخدا
شاد وتندرست وثروتمند وسعادتمند باشی عزیزم
بنام خدای مقتدر و قدرتمند جهان هستی
درود بر استاد توحیدی و عشق و مریم بانوی شایسته نازنین و همه همسفران هم فرکانسی ام
استاد جون ، این فایل سفر به دور آمریکا پر از آگاهی ها و درس های ناب زندگی بود ، رفتن به دل طبیعت و تنهایی و خلوت و مشورت با بهترین مشاور عالم خدای مهربان و هدایتگر
من که دیروز که این فایل و دیدم چقدر ذوق زده شدم ، از حرفهای شما و پایه همیشگی تون مریم بانو ، که الگوی بینظیر من در زندگی شدند، از این هماهنگی درونی شما با خود و خدای درونتون ، از این هم صحبتی و هم نشینی با لذت و عشق و شادی بین تون ، از این پر بودن شخصیت و زیبایی درون و بیرون شما زوج دوست داشتنی ، از این صلح و آرامشی که بین شماست ، استاد من که به شخصه این رابطه رویایی بینظیر و عاشقانه با نهایت آزادی و احترام متقابل را جز در رابطه شما جایی ندیدم … واقعا ذوق و شوق مریم بانو در تایید صحبت هاتون قند و تو دل شما آب میکنه و شما با انرژی و علاقه و انگیزه بیشتر از تجربه هاتون تو طبیعت میگیرد ( قانون برانگیختگی در روابط )
استاد این فایل سه بار دیدم و امروز تصمیم گرفتم تمرین عزت نفس و صلح و آرامش درونی رو تکاملی انجام بدم ، شرایط مقدور نبود چند روزی برم تو دل طبیعت، اما چند ساعتی امروز تو پاییز عاشقانه شهرقشنگ ام که عاشق اش ام ،رفتم تو دل جنگل ، با صدای خش خش برگهای پاییزی و افتادن بلوط ها از درختان وآواز پرنده ها …چند ساعتی با خودم و خدای درونم خلوت گزینی کردم و نوشتم :
از خود شناسی و خدا شناسی این روزهام ، از توانایی ها و اهداف و خواسته ها و آرزوهام ، از پاشنه آشیلهایی که هنوز باید کار کنم واسشون ، از ترمزهایی که نمیدونم کجاست و خدا باید هدایت ام کنه از ترس ها و تردیدها و دو دلی هام ، از نتایجی که ابن یک سال و 7 ماه بودن در تو سایت پیدا کردم و از هدفی که هنوز بهش نرسیدم ، نوشتم از شکرگزاری هام و از تسلیم شدنم در مقابل الله یکتا و از خدای رب العالمین هدایت و الهامات و خواستم .
سلام به دوستان عزیزم امیدوارم عالی باشید
امشب هم طبق عمل به ایدم میخام یه آیه دیگه قرآن رو آنالیز کنم
امیدوارم هدایت بشم به آیه ای که چشمام از تعجب گرد بشه موقع خوندنش
اینم بگم که قرار نیس همه ی این صحبت ها الزاما درست باشه اینا صرفا برداشتهای منه
رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﴿٣٧﴾ لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿٣٨﴾
مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد، [و] پیوسته از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیر و رو می شود، می ترسند. (37) تا خدا آنان را بر [پایه] نیکوترین عملی که انجام داده اند پاداش دهد، و از فضلش برای آنان بیفزاید، خدا به هر که بخواهد بی حساب روزی می دهد. (38)
خدا رو شکر که هدایت شدم به این آیه
من ریشه نعم را داشتم سرچ میکردم
هدایت شدم به یه آیه بعدش گفتم بذار ببینم کجا هم ریشه رزق اومده و هم ریشه فضل
این دو تا کجا باهم اومدن
و خیلی لذت بردم که کلا توی چهار تا آیه اومده بود
و قشنگترینش این آیه بود
این که خداوند چه قدر بحث کسب و کار و پول رو اینجا قشنگ باز میکنه
واقعا اگه ماها قرآن رو میخوندیم باید از یهودی ها هم ثروتمندتر میشدیم
با وجوده یه همچین آیه هایی
اصن داره مث بنز داره میگه که آقا مومنا ثروتمندن حالا لایف استایلشون چه جوریه
میگه مردانی هستند که هم کسب و کارشون رو دارن و در عین حال یاد خدا رو هم دارن
اگه ده سال پیش از من میپرسیدی این یعنی چه میگفتم
یه سری مردایی ان که اینا مثلا سر کسب و کارشونن و بعد مرتب هم تسبیح دستشون دارن ذکر میگن دارن میگن
دارن طوطی وار یه سری جملات رو تکرار میکنند
بعد اینا آدمهایی ام هستند که مثلا همش توی قصه و ناراحتی هستنا
همش میترسن از خدا و اینا
کلا حالشون بده
انگار مجبورن سر اون کار و کاسبی باشن در صورتی که مثلا روال درستش این بود که سر سجاده نشسته باشن و شبانه روز اشک بریزن
بعد تصویر یه سری پیرمرد هم ب ذهنم میومد
چون آدم که آخه تو جوونی که نمیشه به ثروت برسه
این دیگه پیر شده و به یه ثروتی هم رسیده چهار روز دیگه ام میمیره
الان داره با ناراحتی و رنج فراوان ذکرشو میگه
اینا میومد توی ذهنم
ولی اون چیزی که درسته
اینکه مردانی هستند که ممکن خیلی هم جوان باشن
ثروتمندن یا در راه رسیدن به ثروتن بی انتهان
اصن این آیه و اون آیه بعدیش داره راه و روش ثروتمند شدن رو میگه قشنگ
خیلی ساده بگم
اول دارن مرتب خدا رو ذکرشو میگن
مرتب خدا رو یاد میکنند به عنوان رب این دنیا
به عنوان کسی که چرخ این دنیا دستش
و خودش داره میگردوندتش
و مرتب یادآوری میشه بهشون که خدا رب این دنیاس
پس مدام دارن یاد خدا رو میگن
و روی باورهاشون از این طریق کار میکنند
دوم نماز میخونن
کسب و کاره یه جوری نیست که از نمازهاشون وا بمونن
و مرتب خودشون رو انگار دارن توی یه حوض آب میشورن
انگار ذهنشون رو تمیز نگه میدارن
و زکاتشون رو هم میدن
از روز قیامت میترسن
و از رنج روز قیامت بیشتر توی این مسیر ثابت قدم میشن
روزی که دلهاشون زیر رو میشه
و اونی سرش بالاس که تقوا داشته باشه
اونی که همه ی این کارها رو به درستی انجام داده
من اگه قبلا باز میخاسم دید خودمو بگم
میگفتم که کسب و کار جدا
خدا هم جدا
در صورتی که این آیه خیلی قشنگ داره کسب و کار و خدا رو به هم گره میزنه
اینا از هم اصن جدا نیستن
میگه هر دو تا رو باهم دارن و اصن اینکه دلیل اینکه توی آیه بعدی میگه که تا خداا آنان را بر نیکوترین عملی که داده اند پاداش دهد
نه اینکه اون دنیا مثلا براشون بترکونه
و ثمره ی اینک اینا نمازشون رو میخونن زکاتشون رو میدن و به یاد خدا هستن و روی خودشون کار میکند چون از روز قیامت میترسن اینکه
خدا هم بهشون پاداش میده
ممکن که مثلا بیاد توی ذهنمون که منظورش پاداش اون دنیاس
بعدش خیلی قشنگ خدا میترکونه و میگه اتفاقا منظورش همین دنیاس
چی میگه؟
مِّن فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ
و از فضلش برای آنان بیفزاید، خدا به هر که بخواهد بی حساب روزی می دهد. (38)
میگه تا من از فضلم بر اونا بیافزایم نگفته که من فضلمو زیاد میکنم
گفته ظرف اونا رو بزرگتر میکنم
و بعد با یشا گفته که
خدا به هرکس که بخواهد در مشیتش باشه بی حساب روزی میده
خیلی خوبه
حاشیه نرفته
همش توی این دنیاس و بس
اگه ام ما بخوایم بگیم اون دنیا هم در جهتشه
تو این آیه اشاره ای بهش نشده
این آیه مخاطبش فقط و فقط همین دنیاس
با این یه دونه میشه بازم
باور ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست رو برای هزارمین بار اثبات کرد
یه بار دیگه چی گفته بود
یه سری مردانی هستن که کسب و کار خودشون رو دارن
کارمند نیستنا
کارگر نیستنا
خودشون کسب و کار دارن
این یکی
یه سری کارها انجام میدن
مثل ترس از قیامت و یاد خدا
حالا خدا ثمره ی این کارهاشون رو بهشون توی این دنیا میده
مطابق نیکوترین عملشون
بهشون پاداش میده میترکونه واسشون
چه جوری؟
از فضلش بر اونها می افزایه
یعنی چی ؟
فضل یعنی تو یه کارگرو آوردی مثلا دویست تومن شده مجموع اون تایمی که برای تو کار کرده
تو میای به جای دویست هزار تومن بهش ده میلیون و دویست میدی
این میشه فضل
حالا خدا گفته اونایی که این جوری عمل کنند ثمره ی طبیعیش اینه
و بعدش تازه این اول مسیره
اگه اونا باورهاشون درست باشه
خدا تا رزق به غیر الحساب هم میبره شون
دیگه از این واضح تر؟
دیگه از این روشن تر؟
کجای این قران ثروت و خدا رو متضاد دونسته
اصن سر سوزن خیلی از ماها فکر نکردیم
یه سری جاها هستن که مثلا من خودم میام میگم گفته خدا مومنان همواره انفاق میکنند
اینجوری ما میایم به صورت ثانویه اثبات میکنیم که مثلا اونی که مومنه پولداره که میتونه ببخشه
یه سری جاهای دیگه هست که اصن از اینا گذشته
خود قرآن اونقدر واضح گفته
این آیه خیلی آیه مهمیه
هم توش رزق اومده و هم فضل
این دیگه تهشه
و تا الان من صدها جا رو دیدم که اینقدر قرآن قشنگ گفته که آقا این ثروته خوبه ها
اگه ثروت بد بود خود خدا غنی نبود
اگه ثروت بد بود سلیمان کسی نبود که به بی نیاز برسه
اگه ثروت بد بود پیامبر با ثروت خدیجه دینشو گسترش نیمداد
اگه ثروت بد بود خدا اینقدر رزق به غیر الحساب رو توی قرآن نمیاورد
اگه ثروت بد بود امام حسن ثروتمندترین مرد زمان خودش نمیشد
اگه ثروت بد بود این همه توی قرآن جاهای مختلف تحسین نمیشد
اگه ثروت بد بود خدا نمیگفت ربنا فی الدنیا حسنه و فی آلاخره الحسنه
دیگه چه جوری باید خدا اثبات کنه که این خوبه
اصن تجربه ی زندگی خود من
به خداوندی خدا قسم که من زمانی توی شکرگذارترین حالتم هستم که پول بیاد توی حسابم
مگه شیطان نگفته به خدا که من
بنده هاتو گمراه میکنم
بعدش چی میگه؟
و تو اکثر اونا رو نا سپاس خواهی یافت
یعنی این شکرگذاری اونقدر مهمه
که اصن برعکسش به عنوان بهترین کاری که شیطان میتونه بکنه ازش یاد شده
حالا ما چه جوری میتونیم شکرگذارتر باشیم
قبول داری شما زمانی که به یه موفقیت برسی خیلی شکرگذار تری؟
حالا این موفقیت قبل و بعدش چی میخاد
یک تو باید یه مقداری پول داشته باشی که حتی اصن بری سمت علاقه ات
که بتونی خرج خودتو خانواده اتو بدی
اگه این پول نباشه همه چی میره روی هوا
دوم تو اگه قرار باشه به موفقیت برسی بالاخره باید هزینه کنی
اگه بخای حتی توی این سایتم بیای باید پول نت رو داشته باشی
سوم حالا به موفقیت شغلی مثلا رسیدی
ثمره اش چیه احتمال نود و نه درصد تو رو به پول نزدیک تر میکنه
حالا همه ی این پول و موفقیت ها ختم میشه به اینکه تو سپاسگذار تر میشی
حالا یه جور دیگه
قبول دارید یه نفر که
درگیر مسائل مالیه درگیر قسط و وام بدهی خیلی راهش سخت تره تا اون کسی که پول داره وضعشم خوبه
وقتی تو پول داشته باشی معلوم راحتر شکرگذاری میکنی
خب همه ی اینا میشه دوری از ناسپاسی دوری از اون چیزی که شیطان آرزو شو داره
ته کلام
فقر= ناسپاسی (به فقرا اطرافتون نگاه کنید)
ثروت – سپاسگذاری
شما یه کار نیک بگو که توش پول نخاد یا تهش ختم نشه به پول
مثلا تو هزار بار برو به اون گدا سر کوچه تون لبخند بزن
بهش بگو چه قدر لعنتی تو خوبی چه قدر فوق العاده ای
هی بهش اعتماد به نفس بده
مطمئنا توی بهترین حالت ریکشن اونقدر خاصی نداره
حالا به همون گدا پنج تا تراول صد هزار تومنی بده
اگه نیوفتاد به دست و پات
کدوم بیشتر تاثیر داشت؟
کدوم برات کار خیر بهتری نوشته میشه ؟
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون دسته منافقهایی قرار نده که میومدن پیش پیامبر یه سری حرفهای قشنگ میزدن و بعد که میرفتن طبق باورهای خودشون عمل میکردن
خدایا فاصله بین حرف و عمل منو بردار
دوستون دارم….
سلام به استاد عزیزم و مریم نازنینم
استاد دیدن سفرهای شما واقعا منو میبره به دل اون شرایط و حالم رو واقعا خوب میکنه.یکی از آرزوهام اینه که به دل جنگل برم و این حس زیبا رو تجربه کنم لذت میبرم وقتی میبینم اینقدر راحت به دل جنگل میرین و ایقدر راحت با اون شرایط ارتباط برقرار میکنید.استاد وقتی پریدیم توی آب واقعا تمام وجودم یخ کرد .از شجاعتتون لذت بردم.تصمیم گرفتم سری بعد که رفتم استخر به ترس هام غلبه کنم و بدون ترس آموزش شنا رو یاد بگیرم. چون چند وقتی هست که میرم آموزشی استخر و خیلی خیلی میترسم وقتی که میپرم توی آب مخصوصا عمق4 متری.
شما درس شجاعت رو هم به ما میدین.خدایا بی نهایت ممنون که همه جای این کره زمین زیبا وهست و هیج کجا احساس نمیکنیم که غریب هستیم جنگلا شما رو یاد شمال انداخت و مثل شمال واستون زیبا و لذت بخش بود. وقتی میگین به دل طبیعت برین و با خودتون خلوت کنید با خدای خودتون حرف بزنید واقعا از ته قلبم آرزو میکنم که این روز رو تجربه کنم. از ته دلم از خدا میخوام همین اندازه وقت بهم بده نا بتونم به دل طبیعت برم و نهایت لذت رو از وقتم ببرم بدون اینکه نگران درآمد و کارم باشم.وقتی میبینم که شما اینقدر راحت سفر میرین و نگران شغل درآمد و کارتون نیستین از خدا میخوام که من رو هم هدایت کنه تا همین قدر وقت آزاد و بی دغدغه داشته باشم برای لذت بردن از لحظه به لحظه ی زندگیم.
از خدا میخوام که مثل شما تکامل طی کنم و این روزهای زیبا رو تجربه کنم چون واقعا حیفه که هر انسانی که توی این دنیا داره زندگی میکنه نتونه از این شرایطی که شما در اون قرار دارین نتونه لذت ببره و فقط روز و شب رو به بطالت بگذرونه و همیشه دنبال یه لقمه نون بدوهه و هیچ لذتی از جهان اطرافش نبره . شما واقعا رویایی هر کسی هستین که میخواد رشد کنه .
به امید رسیدن به قله های موفقیت تک تکمون در کنار شما و شناخت بهتر جهان توحید و رسیدن به سر منزل مقصودمون.که همش شادی هست لذت و خوشبختی که متاسفانه این روزها آدمها فقط در حال دویدن و نرسیدن هستن.و همیشه دنبال مقصر میگردیم و تمام عمر میگذره بدونه لحظهی آرامش.
ولی ما عباس منشی ها یاد میگیریم و سعی میکنم و برای لذت بردن بیشتر پیش میریم. و خداوند بهترینها رو سر راهمون قرار میده
به نام خداوند بخشنده مهربان
استاد عزیزم ،مریم جون دوست داشتنی سلام
مریم جون صحبتتون با در صلح بودن با خود شروع شد ،عبارتی که من از سال 99 با استاد آشنا شدم ،از ایشون و شما شنیدم .عبارتی که برای من یک میسینگ پیس توی پازل زندگیم بود ، وقتی شنیدم اول فایل گفتین برید تو طبیعت و در صلح بودن با خود رو از اونجا شروع کنید ،من به یاد اول سفرم با شما افتادم ،موقعی که داشتم از تو آموزه های استاد مفاهیم این کانسپت رو در میاوردم و باید یک تشکر ویژه بکنم از شما مریم عزیزم ، من این مفهوم رو به صورت دقیق وقتی سریال های سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت رو دیدم ،فهمیدم .
اون هم از طریق شما ،آرامشتون ،رفتارتون ،توضیحاتی که میدادین ، شما برای من مفهوم در صلح بودن با خود هستین مریم عزیزم 🤍
استاد عزیزم بار ها و بار ها هدف گذاری کردم و تمرین کردم برای در صلح بودن و دقت به مصداق هاش ، و هر بار کمی بهتر و بهتر ،واقعا پله به پله …میتونم بگم امروز نسبت به نقطه ی اول خیلی تغییر کردم ،خیلی زیاد و چقد حالم بهتره 🤍
هنوزم یکی از تاپیک های اساسی من ،برای روی خودم کار کردن همین مفهومه ،عاشقتونم استاد عزیزم ،مریم جون برای تموم درس هایی که میدین ،برای الگو بودنتون .🌱
ای جوونم استاد،فک میکنم شما آب گرم فلکده شهسوار (تنکابن) رو میگید واقعا زیباست .
مریم جون چقد زیبا بود نکته ای که گفتین ، مثل یک تلنگر بود برای من ،این که گفتین این وابستگی به شخص یا مکان یا وسائل باعث میشه ذهن محدود شه ،وقتی یک هفته رها کنیم و یک چیزی مثل کمپینگ رو تجربه کنیم میبینیم که میشه زندگی کرد و خوشحال بود بدون اون وابستگی ها و ذهن وا میشه برای تجربه مهاجرت ،تجربه رفتن به دل ترس ها و …
همزمانی جمله ی با خدا مشورت کردن یک چیز دیگه ست با تلالو نور تو جنگل وااقعا بی نظیر بود ،نمیتونم حسمو توصیف کنم ،استاد از اون جمله ها بود که من چند بار زدم عقب و دوست داشتم تکرار شه و تکرار شه ..
تو دفترم نوشتم ..
استاد، این چند ثانیه برای من ترجمه ی توحید بود ، دارم فکر میکنم چه مفاهیم طلایی ای رو فقط از شما شنیدم و بعد از اون تو ذهنم تلنگر ایجاد شد ،استاد من با تموم سلول هام ازتون ممنونم 🌱
اینقد جنس این چند دقیقه متفاوته دوس دارم سکوت کنم و اجازه بدم حرف هاتون وارد قلبم شه ..✨
خداای من ،لحظه ای که برگشتین به خونه ،این قاب ،چقد رویاااییه ،چقددد🤍رنگ برگا ،بی نظیره ،این توناژه سبز و زرد و نارنجی دیوونه کننده ست واااقعااا❤️
عاشقتونم استاد که اینقد الهام بخش هستین ،ایند منبع امید ،چقد لذت بردم توضیحات ساعت و شنیدم ،چقد حس فراوانی و ثروت بهم القا شد ،چقد دوستون دارم آخه ❤️
واای خدای من چقد ویویی که از داخل کمپر گرفتین نسبت به رودخونه ، رویاییه ..
چقد همه جا تمیزه ،چقد شما با دیسیپلینی مریم جون😍😘
واای بالاخره رسیدیم به اون قسمتی که از قبل گفته بودین ،خدای من حتی نمیتونم تصورشو بکنم :))دوش تو آب رودخونه با اون دماا
عافیت باشه وااقعا 🌱
خب باید با این جنگل بی نظیر کلیفرنیا خداحافظی کنیم ،مرسی مرسی ،بی نظیر بود ،بقدری پیور و شیرین بود که من واقعا بیشتر لحظه ها خودمو کنار شما میدیدم ،
دوستون داارم
🤍
سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته و هرانکه درحال مطالعه این متن است
استاد جان خیلی ممنونم بابت تهیه این سری محتواها و به اشتراک گذاری زیبایی ها
هر روز صبح با شوقی وارد سایت میشمو از خدا میخام فایل جدیدی آپلود شده باشه
اعتراف میکنم تنها دغدغه ای که تو برنامه های طببعتگردی دارم همین عدم دسترسی به سایت هست …
خداروشکر من کمپینگ های زیادی رو به صورت انفرادی پاس کردمو اصلا یکی از نتایج زندگی من از اموزش های استادعباسمنش همین فرصتیه که واسم فراهم میشه و تونستم تجربه ای عمیقتر از زندگی و حیات در طبیعت داشته باشمه.
بعد دیدن این فایل یه انرژی تو وجودم شکل گرفتو دلم خواست تاحدودی تجربیاتمو تایپ کنم.
در تایید صحبت استاد ؛ منم اگه بخام تو یه جمع دوستانه خاطره ای بگم یا اگه در یک آن تصویری کلی از زندگیم تو ذهنم ترسیم بشه لحظاتیه که تو طبیعت بودم …
اخرین برنامه ی خلوتم در طبیعت مربوط به هفته گذشته میشه که به عنوان جشن دومین سالگرد میثاق پیوند خودم با خدا ، چهارشب و سه روز تو یکی از سواحل بکر در جزیره هنگام/ایران تنها چادر زدم ، ، همون جایی که اولین اقدام بزرگ زندگیم بهم الهام شدو تا الان با ادامه اون مسیر جریاناتی از نعمت ها و خواسته ها رو دارم دریافت میکنم
من به یقین رسیدم که در خلوت و تنهایی به ادراک هایی میرسی که هیچ وقت در اجتماع بهش دسترسی پیدا نمیکنی
و معجزات و جوابها یا راه حل ها و گشایش هایی پس از خلوت کردن با خود در طبیعت محقق میشه که حیرت زده میشی
و چند مورد دیگه از محسنات خلوت با خود در طبیعت وجود داره که در ادامه کامنتم بهش اشاره میکنم ، فقط قبلش دلم میخاد یه فلش بک بزنمو کامنت یکی دوتا از کاربرا رو تحلیل کنم.
دوستی نوشته بود :
منم خیلی دوست دارم برم تنهایی مسافرت اما وسیله ندارم . بعد به برداشتن چادر فکر میکنم و چجوری کلی وسیله و پیکنیک و غذا
نمیدونم چطوری برم با این همه وسیله چون بارم سنگین میشه و پیاده خیلی اذیت کننده هست
بخاطر همین نمیدونم چیکار کنم
کجا برم؟
چطوری برم
چی ببرم
——–
یا دوست دیگه ای چند بار تایپ کرده بود :
سوال دارم
سوال دارم
سوال دارم
سوال دارم
سوال دارم
سوال دارم
در ادامه به یه سری توهم ها و ترمز هایی اشاره کرده بود که من خندم گرفت ؛ از خورده شدن یا خوردن تمساح گرفته تا حمله اشرار و راه زن ها …
البته بهش حق میدم و یادم میاد منم قبل اشنایی با استاد تق ریبا تو همین فضاها بودم و اعتراف میکنم هنوز هم رگه هایی ازین شرک ها تو وجودم هستو دارم تلاش میکنم کمرنگش کنم و در این راستا با دیدن این فایل اولین جرقه ای که تو ذهنم زده شد مربوط به اون قسمتی بود که استاد بعد دوساعت برگشتن پیش وسایلشونو از دور گفتن” همه چی سرجاشه ” با چشاش فقط زیبایی های اطرافشو بررسی میکرد…
اعتراف میکنم یکی از چالش های فعلیم مبحث رهایی و ایمان به اینکه خدا حواسش هستو حافظ منافع منه -نگران هیچی نباشم …
الان خیلی تغییر و بهتر شدم اما خوب یادمه قبلا بجای اینکه وسایلم در خدمت من باشه من در خدمت تامین و نگهداریشون بودم!
این یکی از پاشنه های اشیلمه و هربار که از کوله و چادرم به قصد قدم زدن یا … فاصله میگیرم نجواهایی میادو میگه :
– الان یکی اومده وسایلتو داره برمیداره و میبره!
– الان حیوون اومده سروقت چادرتو داره توش خراب کاری میکنه!
و چندتا نجوای دیگه با همین محتوا که تماااام تلاششو میکنه تا آرامش و لحظمو خراب کنه .
اما هر بار در جوابش میگم :
– تو داری دروغ میگی ، من به خدا سپردم و اون حافظ منافعمه
– اصلا هرچی میخاد بشه من تا الان نهایت لذت و استفاده رو ازون وسایل بردمو ناکام نیستم . اگه بازم فرصت استفادشو داشته باشم از خدا ممنونم اگه هم از زندگیم بره خدا کریمه و بهترش واسم جور میشه
– و چنتا منطق دیگه که در جوابش میگم اما میدونم که این یه روند تکاملیه و اصلا به خودم سخت نمیگیرم چون من تو شرایطی زندگی میکردم که بمباران شدم با همین توهم های راهزنی…
و خدا شاهده ااااین همه وسایلمو ول کردم تو طبیعت یا تو مناطق مرزی وخلاصه جاهایی تنها بودم که احتمال تردد قاچاقچی ها یا افراد غیرعادی بوده اما هیییییچ وقت هییییییچ تجربه بدی نداشتمو تا جایی که الان یادم میاد موردی باهاش روبه رو نشدم که این نگاهو زیر سوال ببره که :
جریان جهان و طبیعت صلحه و هر موجودی از باب دوستی با من روبه رو میشه و میخاد بهم محبت و خدمت کنه.
چه انسانها چه موجودات چهارپا و چه خزنده ها و پرنده ها و…
همه چیز ترس و توهم هاییه که تو فکر آدم میگذره که همشونم دروغه.
و اگه دل به دل این نجواها میادم هییییچ وقت نمیتونستم تجارب نابی مثه غواصی تا عمق47متری تو دریا یا تماشای طلوع از بالای اتمسفر روی قله در ارتفاع4900 متری یا پریدن تو آب و ساعت ها شنا کردن در سد و آبگیرها و هزاااااران لحظه ناب دیگه ای که سعی نکردم تماشا یا انجامشو برای گرفتن فیلم/عکس متوقف کنم.
و حتی چه بسیار واسم پیش اومده که در حیرت بودم ازینکه همزمان چنتا رخداد بزرگ طبیعی جلوم در حال اکران بوده و من نمیتونستم همشونو باهم تو یه قاب تجربه/تماشاکنمو چه بسیار که از حیرت یه جلوه بلند دااااد زدمو گفتم خدایااااااا شکرت …
گاهی افراد منو که میبینن اولین چیزی که با تعجب میپرسن اینکه : تنهایی ؟!؟!
منم همیشه با خنده میگم نه خدا همراهم هست.
و خلاصه کمتر وقتی پیش میاد که دعوتم نکنن به جمعشون و باز هم خیلی کم پیش میاد که منم تعارفشونو قبول کنمو خلوتمو خراب کنم.
البته تو پلن هایی که با دوستام یا گروهی میرم حتما دعوتشونو اکسپت میکنمو باااز در هایی از لذت و لحظه های ناب واسم باز میشه که تصدیق کننده همون باور “جریان صلح جهانیه”
خداروشکر
حالاع
ادامه کامنتم جواب اون دوستیه که ترمز وسیله و تجهیزات و غذا داره ؛ متایپم
یادمه اون اوایل میگفتم وسایلمو تکمیل کنم بعدش برم برنامه کردن و دور دور
شاید یکساااال گذشت و اندر خم تکمیل کردن تجهیزات کمپینگ بودمو هر بار ذهنم میگفت فلان چیز هم لازمه و باز تکرار یه سیکل معیوب با همین مضمون …
بلاخره یه کوله 120لیتری (ینی خیلی بزرگ) خریدمو گفتم طبیعت اماده باش که اومدم به دامنت .
اما خیلی زود فهمیدم خیلی از وسایلها در عمل اصلاااا بکار نمیاد و من بخاطر اینکه تو کلیپهای نمایشی طبیعتگردی دیدمشون فکر میکردم لازممه و این تجربه رو به تعویق انداختم .
مشابه همین اگاهیو خانم شایسته ابتدا شروع پارت دوم سریال سفر به دور امریکا (تراک و کمپر) موقع چیدن وسایل گفتنو من واقعا مفهوم سبک بالیو فهمیدم…
چقد خوبه این جمله که بارها استاد و مریم بهش اشاره میکنین :
زندگی به سبک گذشتگان و اجدادمون !
من اینطور برداشت میکنم که خیلی از باید هایی که برای ادامه حیات آدما تعریف کردن ، اشتباه و محدود کنندست
از سبک غذایی گرفته تا ابزارها و امکانات رفاهی و…
حالاع
اگه بخام از شروع این مسیر و رسیدن به این مرحله و مدار بگم:
ابتدا پس از طی کردن یه دوره تکاملی کوتاه با یه گروه طبیعتگردی و فهمیدن حداقل های اصول کمپینگ ، با تعداد کمتر به تکرار ، کوله پشتیمو جم میکردمو با ماشین های گذری میرفتیم دور دور تو قسمت هایی که واسم شناخته شده بود و به مرور اون دایره رو بزرگ تر کردمو نفرات رو کمتر .
جاداره بگم نقطه عطف برنامه ی طبیعتگردی و تجربه ناشناخته هام بر میگرده به تمرینات دوره عزت نفس که با تکرار اون تمرینا اروم اروم با حس تشویش و تپش قلبم که موقع روبه روشدن با ترس ها و محدودیت هام به وجود میومد ارتباط برقرار کردمو حس بدش تبدیل شد به لذت واسم .
اینجا یه نکته داره که من یه برهه کوتاه با این منطق : هرچی که حس بد بهم بده پرهیز و دوری میکنم ، توی منطقه امن ذهنم میموندمو مثلا توهم های تاریکی که احساس بد واسم داشتو حل نمیکردمو به اصطلاح آشغال های شخصیتیمو زیر مبل توجیحات قایم میکردم !
یکم تفکیک احساس بد “فیک و اورجینال” واسم سخت بودو به مرور داره الگوریتمش دستم میاد .
خب
خداروشکر
در کل الان به مرحله ای رسیدم که هرچیزی که بخاد آزادی و به هرشکلی جلوی تجربمو بگیره ، ، احساس بد پیدا میکنمو بجای اینکه فرار کنم میرم تو دلشو ازش میگذرم.
اصلا یه جورایی واسم تفریح شده و دنبال یه موقعیتم که قلبمو به تپش بندازه …
این حس خییییلی ارزشمنده هیچ جوره نمیتونم توصیفش کنم که با همین برنامه های خلوت در طبیعت به وجود اومد .
تو اول نوشتمم اشاره کردم من تجارب زیادی (به نسبت خودم) از بودن در طبیعت دارمو از خدا میخام با شرایط بهتری این مسیرو ادامه بدم و صد البته که تجربه ای که استاد از “آر وی” و “کمپر” به تصویر کشیده بهترین حالتشه و حتما من هم این چونین تجربه هایی خواهم داشت اما در حال حاضربا توجه به داشته هام شخصیتو جوری پرورش دادم که اگه بخاد محدودیت هایی جلوی تجربه و لذتو ازم بگیره میگم :
من یه فرصت کوتاه دارم برای زندگی ، نمیخام لحظه مرگم حسرت هیییچ چیز تو دلم مونده باشه ، میخام تا گفت بریم بهش بگم بررررریم! من اینجا کلی لذت بردمو الان مشتاق اینم ورای این بعد مادی رو هم تجربه کنم .
و هر بار برای تحقق این مهم دارم با هر امکاناتی که اون موقع هست، زندگی رو زندگی میکنمو اماده اون لحظه میشم…
در کل تمام تلاشم اینکه برنامه کردنو تو طبیعت بودنو هیچ جوره به تعویق نندازم .
حتی تو یه زمان کوتاه
گاها با پای پیاده یا هیچهایکی
با دوچرخه
با موتور
با ماشین
با قایق
یا …
توصیه من به اونایی که دلشون میخاد تجاربی مثه من یا استاد عباسمنش داشته باشن اینکه
تکاملو طی کنن ، سخت نگیریم ، نخایم همه چی طبق برنامه ریزی پیش بره و به خدا / طبیعت اجازه بدیم بهمون وجه زیباشو نشون بده .
در نهایت نیازمندی های من برای حداقل 4 روز زندگی تو طبیعتی که هیچ امکاناتی نیست :
– کوله50 لیتری
– چادر دوپوش
– لباس مطابق محیط و فصل
– گاز و پیکنیک کمپینگ(کوچک است)
– ظروف سه تکه اشپزی کمپینگ
– هد لایت و باتری زاپاس
– پتو یا شال بزرگ
– فوم زیر انداز
– یه چاقو میوه خوری و قاشق
این از وسایل .
در مورد برنامه غذایی ؛ بیشترین چیزی که همراهمه آبه!
برای غذا درست کردن هم با توجه اینکه نگهداری اکثر موادغذایی تو طبیعت راحت نیست
گیاه خواری میکنم !
ینی گندم و جو ، جوپرک
– عدس و لوبیا
– سیب زمینی
– روغن سرخ کردنی
– نون خشک
و ادویه هایی که دوس دارمو میبرمو واسه خودم میپزم😊
واااااقعاااا یکی از لذت بخش ترین لحظه ها تو طبیعت همون وقتیه که در قابلمه رو برمیداریو بخاری بلند میشه و واااای…
پختشون هم خیلی راحته
مثلا دو مشت گندم با ادویه و یه انگشت آب و کمی روغن میریزی تو قابلمه و میزاریش رو آتیش تا نرم بشه و آبش خشک بشه و بعد نوش جان میکنم.
.
.
.
پینوشت : من تصمیم گرفتم برای تجربه عمیق و لذت بیشتر خیلی از ترمزها و ترسها و باید نبایدها رو برای برنامه های طبیعت گردیم بذارم کنار .
گاهی شرایط تو محیط وحشی باب پیش نمیره و باید تلاش کنی وجه زیبای ماجرا رو ببینیو نذاری صدای حیوونا یا جای خواب خشکو دمای محیط و… اذیتت کنه و همش به خودت بگو اینم یه تجربس ، این لحظه باعث میشه بیشتر قدر نعمتهایی که دارمو بدونم و…. هرجور شده باید خودتو با محیط مچ کنی یا هرشکلی شده شبو به صب برسونی یا به آبادی برسی.
در کل همه چیز خیلی گذرا هستو در نهایت همه رویدادهایی که باهاش روبه رو میشی یه لذت و خاطره خوش میشه واستو تصمیم بگیر داستانایی واسه دیگران تعریف کنی که همش لذت بوده و اتفاق هایی که موجب لذت بیشتر شده و همزمانی هایی که رخدادش در حالت عادی غیرممکنه برای آدما
.
من تا بحال تو قسمت سریال سفر به دور آمریکا یا زندگی در بهشت کامنتی نذاشته بودمو این فایل واسم حکم یه دوره اموزشیو داشتو از خدا میخام تو قسمت تحسین و لیست کردن زیبایی ها هم رشد و هدایتم کنه …
.
.
.
تامام!
ارادتمند
مهدی وثوق
الان از : جزیره زیبای قشم/ایران
+965
سلام جناب وثوق
من از مدتها قبل دنبال کننده ی کامنتهای شما بودم و وقتی برای محصولات کامنت میزاشتید برام پیامش میومد و من هم با اینکه اون محصول رو نداشتم با همون چندخط اول کامنتتون که قابل نمایش بود،کلی تحسینتون میکردم و ذوق میکردم که تا این حد تعهدی روی خودتون کار کردید و تغییرات زیادی کردید،یادمه یبار رفته بودید توی غار و کلی زیبایی عجیب و باورنکردنی دیده بودید،تا اینکه دیگه شرایط سایت تغییر کرد و من دیگه نتونستم چند خط اول کامنتهای فوق العاده ی شمارو بخونم،همیشه تحسینتون کردم و تحسینتون میکنم،براتون آرزوی بهترینهارو دارم،بی نهایت ممنون و سپاسگزارم که تجربیات ارزندتون رو در اختیارمون گذاشتید و در فایل های رایگان کامنت گذاشتید.
سرشار از عشق الهی باشید.
چقدر ذوق کردم مهدی جان وقتی به کامنت تو هدایت شدم،با وجودیکه یک دندانپزشک هستم ولی شوق سفر و طبیعت گردی در وجودم انگار ببشتر از موضوعی پررنگه،بعد از بیست سه سال تجربه دندونپزشکی و مهاجرت به شمال ایران که اینم خودش داستانهایی از هدایت خداست و توضیحش مفصله و بنظر خودم پاداش لذتهایی گه که بعد از آشنا شدن با استاد و تمرین آموزه های باارزش و کارکردن روی خودم و باورامه ولی این اشتیاق انگار این روزها بیشتر از پیش در وجودم زبانه میکشه و میخواد مسیر زندگی در لحظه حال رو بمن یاداوری کنه تا نه در اندوه و حسرت گذشته بمونم و نه در دل نگرانیهای آینده ،تصمیم برای انتخاب یکی از این دوراه یعنی ادامه دندانپزشکی یا شروع هیجان و لذت سفر به طبیعت و جهانگردی منو به کامنت زیبای شما هدایت کرد از یک مسیر آسان و زیبا،همین خوش یک نشونست برای خارج شدنم از برزخ تردید!هفته پیش رفتم یه کوله 55 لیتری تهیه کردم و یه سری وسایلم که داشتم تا این سفر پر ماجرا رو در پیچ و خم زندگیم شروع کنم ،سفری که میدونم پر از زیباییه،نمیدونم برات پیش اومده یا نه ولی برای من تبدیل به یک باور شده چون بارها و بارها تکرار شده که هر وقت میرم سفر خدا انگار دست منو میکنه تو جیبش و متصلم میکنه به خزانه نعمته و ثروتهش،برام پول واریز میکنه،آدمای مناسبوتو مسیرم میذاره،صندلی عالی برو برام رزرو میکنه،میرم هتل باوجودیکه پول یه اتاق معمولی رو پرداخت کردم با یه درخواست کوچیک که قانونشه یکی از بهترین اتاقای هتلو میگیرم با ویوی عالی و دکور جذاب!میخوام بگم سفر برام چرا اینقدر شادی آوره!و باز فهمیدم که این اصولا نه به خاطر سفره بلکه ذاتا بخاطر احساس خوب و موندن در حال خوبه،برای تداوم اون لذت و شاد بودنه،برای اینه که من قانونو رعایت کردم ،بخش خودمو خوب انجام دادم،وظیفه من چی بوده!؟اینکه به زیباییها و نمات مثبت توجه کنم،برای اون نعمتها سپاسگزار باشم،شاد باشم و لذت ببرم و به قولی عشق و حال کنم و اونوقت خدا وظیفه خودشو که خیلیم خوب بلده انجام بده ،تازه شما کیف میکنی و خوش میگذرونی خدا خوشحال تر میشه و پاداشا از راه میرسه،لحظه به لحظه،گام به گام ،حتی وقتی از سفر بر میگردم و کلی لذت بردم پاداشا ادامه داره …واین همون وعده خداست …
بهرحال سپاسگزارم از شما که تجربیاتت ،باورای خوبت و حال خوشت رو با بقیه خانواده به اشتراک میذاری،یه وقتایی چون تازه مهاجرت کردم با خودم میگم اینجا نه دوستی دارم نه آشنایی نه فامیلی و بعد یهو خدا میاد با این آگاهی که همین دور شدن از اون فضا بزرگترین نعمته برات عباس جون!یه خانواده داری که تو کل دنیا پخش شدن و همه اینجا جمعن،لذت ببر و بیشتر باهاشون وقت بگذرون که دستان من برای رشد و پیشرفت و شادی و آرامش تو هستن!
دمت گرم و روزگارت خوش
فقط می تونم بگم خداروشکر و دمتون گرم. خیلی خیلی ویدئوی جذاب و عالی بود. واقعا حالمو خوب کرد. خیلی بهم انرژی دادید. خدا نگهتون داره. چقدر حرفهای خوب. چقدر حسهای خوب. چقدر خواسته های جدید که اصلا به قول استاد “بلدشون نبودم” در من ایجاد شد. چقدر دلم شورولت قرمز کمپینگ خواست. چقدر دلم یک همسفر خوب خواست. چقدر دلم خلوت خواست. چقدر حالمو خوب کردید. حالتون خوب. ازتون راضیم!!!!! خدا ازتون راضی باشه.
الان فقط دلم می خواد برم تو هوای سرد و تمیز تهران بعد از بارون راه رم و از تنهایی قدم زدن لذت ببرم.
این دو هفته خیلی سخت کار کرم چون باید یکی از فیلمهام رو تدوین مجدد می کردم. وقتی در شبانه روز سه چهار ساعت می خوابیدم همش یاد حرف استاد بودم که می گن به یاد نقطه نهایی و لحظه نهایی باشید که کار تمام شده و این حرف بهم انرژی می داد. امروز که بالاخره تدوین تموم شد و برای یک جشواره ارسال کردم، چقدر اون شب نخوابیدنها و بیدار موندنها برام خاطره های خوب شدن.
سفرتون خیلی فوق العاده بود. این ویدئو خیلی خیلی حالمو عالی کرد.
همیشه بمونید برای هم. یا علی مدد. به نام دوست.
سلام
بنام خداوند یکتا
سلام خدمت استاد و دوستان
نزدیک به 5 سال هستش که با استاد آشنا شدم، یکی از نتایج آشنایی با استاد، افزایش اعتماد به نفسم بود، که منجر شد به دانشگاه تهران راه بیابم.
پارسال همین موقع بعد از اتمام سربازی رفتم با حقوق 7 تومن رفتم سرکار، در حالی که بقیه دوستانم حقوق بالا 15 می گرفتن، ولی من می دونستم که می تونم خودم رو بالا بکشم. در شب و صبح سپاسگزاری میکردم و قصدم این بود که حقوقم رو بعد از یکسال 3 برابر کنم. حقوق ماه گذشته ام که رو ریختن نزدیک به 24 میلیون بود. بنظرم سپاسگزاری همراه با عمل و عزت نفس همه چیز است وسلام.
خداوند رو شاکرم که استاد رو تو مسیر زندگیم قرار داد.🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏😍🙏🙏🙏
سلام سپیده جانم،دوست عزیزم
خیلی ممنونم از کامنت قشنگت😘من باردارهستم و امروز یکم نگران ماههای باقیمانده بودم…واقعا درسته باید همه چی رو به راحتی به خدای عزیزم قدرتمندترین نیروی جهان بسپارم تا خودش به سادگی و راحتی از بچه م مواظبت کنه..همون خدای مهربونی که خودش بچه مو بوجود آورده و سه ماهه داره ازش محافظت میکنه…خدای مهربونم ای بیکران مهربان ازت متشکرم🌷🌹🌹😍
خیلی ممنون از شما دوستای عشقم که با کامنتاتون بهمون انرژی میدین😍🥰🥰😘😘🌹🌷
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی، میخواستم از تجربه شخصیم در زندگی در مورد تصمیمات مهم زندگیم بگم
من بعد از اینکه درسم تموم شد مثل همه پسرا باید میرفتم سربازی، در به در دنبال این بودم یه راهی پیدا کنم که معاف بشم ولی هرکاری میکردم نمیشد و داشت زمان من تموم میشد.
یه جایی رسید که من واقعا از ته قلبم تصمیم گرفتم برم سربازی و با قلبم این تصمیم رو گرفتم.
من رفتم سربازی با این که کمی سخت بود ولی یکی از بهترین مراحل زندگی من اتفاق افتاد و واقعا تاثیر به سزایی در زندگیم داشت. جدا از پیدا کردن دوستان فوق العاده، تغییری که در شخصیت من ایجاد کرد رو واقعا تمامی اطرافیان من میگن و دید من نسبت به زندگی و اطرافیانم و محیط پیرامونم کاملا تغییر کرد و همیشه از خدا سپاسگزارم که کاری کرد که من برم سربازی.
به امید تصمیمات موثر بیشتر