سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 171 - صفحه 3

313 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هانیه حساس گفته:
    مدت عضویت: 1774 روز

    بسم الله النور

    به نام خدایی که عاشقانه هدایت و حمایتم می کنه

    میریم ادامه پیاده روی توی این جاده زیبای جنگلی رو داشته باشیم…واقعا رفتن به دل طبیعت وسط اونهمه انرژی ناب خدایی خیلی عالیه و تا چند مدت اون انرژی با آدم هست…خدایا چند ماهه دلم یه طبیعت گردی و یه سفر عالی میخواد…از اول پاییز این رو میخوام و دوست دارم یه فضای خلوت دو نفره باهات داشته باشم تو فضای خدایی طبیعت نابت. خدایا شکرت که این مناظر و فضا رو تو این سفر و سریال می بینم و ایمان دارم منم به زودی هدایت میشم به همچین فضا و خلوتی..من باشم و خودت… من بگم و تو گوش بدی..تو بگی و من گوش بدم..من ازت بوام تو اجابتم کنی..تو راه بهم نشون بدی و من انجام بدم

    عاشقتونم استاد که تا وقتی ایران هم بودین بهترین سفرها رو می رفتین. بهترین مناطق ایران و زیبایی هاش رو دیدین. من که خودم بچه شمالم کلییییییییییییی جا هست تو همون شمال و گیلان که هنوز نه رفتم و نه دیدمش..اینجا (زاهدان) هم که زندگی می کنم که بماند. خدایا من رو به اون آزادی زمانی برسون که بتونم هر لحظه هرجا که دوست دارم برم و زیبایی ها رو ببینم.

    واقعا هرچی از خلوت و تنها بودن می گین درسته استاد. من یه تجربه کوتاه تو این زمینه دارم..تنها بودن واقعا آدم رو با خودش آشناتر می کنه … راحت تر می تونی بشنوی صدای خدا رو..نشونه ها رو ببینی و قلبت بازتر میشه..حالا اگه این خلوت و تنهایی تو دل طبیعت باشه بی نهایت اثرش بیشتره..چون توی منبع اصلی انرژی هستی و انرژی و فرکانس خدایی تو بالاترین حده…زمین پاک و پهناور خدا زیر پاته، آسمون پاک و گسترده خدا هم بالا سرت…بین این دو هم اکسیژن خالص و هوایی که پر از انرژیه و تو تا می تونی نفس می کشی و نه تنها ریه هات رو از این هوای ناب پر می کنی، روح و قلبت هم شارژ می کنی..انگار به شارژر اصلیت وصل میشی و برای رفتن تو دل زندگی روزمره دوباره قدرت می گیری…بودن تو طبیعت همون اتصال به شارژره..همون اتصال به انرژی ناب الهیه

    حتما یه برنامه برای خودم میذارم حتی شده یه جمعه صبح تا شب برم…اینکه دیگه نیاز به مرخصی گرفتن نداره..خدایا خودت همینجا برام یه برنامه بچین و هدایتم کن به همچین موقعیتی که بتونم خودم تجربه کنم

    خدای من…درست لحظه ای که گفتین: ولی مشورت کردن با خدا یه چیز دیگه ست، جاده به نو رو خورشید زیبا مزین شد…چه مهر تاییدی زد خدا جانم..عشقم..ربم…زیبای مطلقم … بله ..من نورم..من زیباییم..من خورشیدم…وقتی من هستم بقیه چرا؟ با کی مشورت کنی که به همه چیز عالم باشه؟ محیط باشه؟ قضاوتت نکنه؟ خیرت رو بدونه و از تو بیشتر مشتاق باشه که رشد کنی و به خیر در همه جهات برسی؟ الله اکبر از این همزمانی … من عاشق نورم و نور برام عین نگاه خداست…همیشه برام نشونه ست.

    چقدر قشنگ و درست گفتین استاد..اگه خودم رو لایق هم صحبتی با خدا بدونم، اگه ایمان داشته باشم که خدا باهام حرف میزنه، توی اون تنهایی و خلوت نداها رو می شنوم..هدایت ها رو می بینم..جواب هام رو می گیرم و یه فرد دیگه ای رو از خودم تحویل می گیرم .. خدا رو شکر می کنم که مدت هاست این رو می فهمم و حرف زدن خدا رو با خودم کاملا درک می کنم..می شنوم و می فهمم و خودم رو لایقش می دونم.. وقتایی که با ایمان کامل می گم : چشم و میرم تو اقدام و عمل، دیوانه میشم از نتیجه .. و وقتهایی که تردید میاد سراغم و به هر دلیلی کوتاهی می کنم افسوس می خورم که چرا انجام ندادم.می دونم دارم تکاملم رو طی می کنم و هر روز در دریافت الهامات خدا و عامل بودنم بهتر و بهتر میشم اما هنوزم بسیار زیاد جای کار دارم.

    یه نمونه کوچیک از همین تازگی ها بگم براتون، کاری که الان مدت کوتاهیه شروع کردم (تولید پودر کیک خونگی آماده پخت) نتیجه هدایت و الهامات خدای عشقم بوده…خودش به قلبم انداخت و منم رفتم سمتش..هر مرحله خودش کامل کرد….هربار خودش گفت و منم انجام دادم و نتیجه عالی شد. استاد هربار به عقل و ذهن خودم اکتفا کردم، رفتم تو در و دیوار … یادمه یه تستی رو هر کاری می کردم نتیجه اونی که باید بشه نمی شد، با دو دوتا چهارتاهای خودم طبق تجربه م می رفتم جلو و بازم نمیشد. یه روز که دیگه کلافه شده بودم با خودم گفتم کلا این رسپی رو حذفش می کنم و بی خیالش میشم. استاد نمی دونم چی شد یه نیرویی بلندم کرد و به خودم اومدم دیدم مواد رو دوباره اندازه زدم و گذاشتم جلوم.. یه نیرویی قشنگ و واضح بهم گفت بجای آب، شیر رو بریز..این رو فلان مقدار کن و … منم همونجور همه رو انجام دادم و رفتم جلو..استاد نتیجه فراتر از تصورم عالی شد. من که بخاطر قانون سلامتی خودم نمیخورم اما بافت همونی شد که می خواستم و طعم هم دخترم گفت بی نظیره. نمی دونستم چی کار کنم؟ منی که سالها کیک درست می کردم..سفارش می گرفتم و حالا تو این پروسه پودر کیک آماده هم کلی تحقیق کرده بودم و فکر می کردم کلی خبره این کارم همین رو نفهمیده بودم و اون بود که بهم گفت. بخدا که دیوونه و مبهوت شده بودم و فقط یکسره می گفتم : خدایا شکرت..عاشقتم..عاشقتم :(( از این مدل هدایت ها و شنیدن صدای خدا خیلی برام پیش اومده..مخصوووووصا این اواخر و می دونم اگه بتونم یه فضای خلوت و تنهایی برای خودم جور کنم چقدر مسائلم برام راحت تر حل میشه و به آسونی به جواب میرسم.

    ای خدا..ای خدا چه پیاده روی نابی کردین..چه حرف های قشنگی زدین..چقدر خدا جاری بود در کلامتون..در فضا و حالا به خونه رسیدین…چه فرش زیبایی از برگ های پاییزی نارنجی هم براتون پهن شده. پرده سبز و زرد و نارنجی درخت ها هم که الله اکبر …اون خونه قرمز زیبا هم وسط اینهمه زیبایی مثل نگین می درخشه و منتظر شماست

    تغییرات توی قانون سلامتی بی نظیره..من هنوز فرصت نشده تو خود دوره از نتایجم بنویسم..ایده آل گراییم هم البته باعثش هست که هی منتظرم به وزن و سایز ایده آلم برسم و بعد بیام همه رو بنویسم اما واقعا تغییرات درونی و حال و روحیه و نشاط و شادابی جسمی و روحی که تو این مسیر به دست میاد فراتر از تغییر وزن و سایزه

    عجب ساعت هیولاییه استاد…چقدر عالیه..چه امکانات عالی داره … اتفاقا می دیدم که دیگه اپل واچ دستتون نیست و اولترا رو هم هنوز افتتاح نکردین و تو کل سفر این دستتونه فهمیدم چقدر باید خفن باشه و ازش راضی باشین.

    چقدر من عاشق داخل کمپرتون هستم…لطفا بیشتر ازش فیلم بذارین…عاشق تمیزی و ارگنایز همه چیزم که اینقدر عالی و مرتبه…من می خوام بازم ازتون خواهش کنم اون قوطی های مکمل ها رو بهمون نشون بدین از نزدیک استاد. لطفا :)

    مریم جانم داره با آب رودخونه آشپزی میکنه..مرغ خوشمزه درست می کنه با عشقی که هم از کلامش جاریه و هم از حرکات دستش حین آشپزی و هر کاری که انجام میده..عاشقتم من

    وای مریم جانم چقدر تحسینت می کنم که رفتی تو رودخونه و با آب سرد خودت رو شستی …تو این سفر واقعا خیلی زیاد رفتی تو دل ترس ها و ناشناخته هات و این واقعا تحسین برانگیزه…و لاجرم پاداش های خدا هم سمتت روونه میشه. استاد واقعا یخ زدم و این سردی آب رو کاملا از چهر تون حس کردم…چقدرم که تو دوره از محاسن دوش آب سرد گفتین و من نتونستم کامل کامل اجراش کنم و هر بار لحظات آخر حموم هی یکم یکم اب رو سرد می کنم تا بتونم تحمل کنم ولی اینجور که شما شیرجه زدین یهو رفتن تو دل ترس که نه، پریدن تو آغوش ترس هاست. دمتون گرم واقعا

    و به پایان آمد این دفتر .. حکایت همچنان باقیست…سه روز زیبا و رویایی تو دل این جنگل زیبا و ناب تموم شد … برای من که از پشت مانیتور نظاره گر بودم بی نهایت لذت بخش بود و دوست نداشتم تموم بشه…شماها خودتون دیگه خدا میدونه چه لذتی بردین و چقدر انرژی ناب و خالص ذخیره کردین و با فرکانس عالی تر سفرتون رو ادامه میدین

    خدا پشت و پناهتون باشه … بریم برای یه نشنال پارک زیای دیگه که توی قسمت قبل گفتین..احتمالا میریم اونجا و بعدم ببینیم هدایت خدا ما رو کجا می بره … ولی خودمونیم چقدر لذت بخشه سه روز اونقدر تو فضای معنوی و بکر باشی که تاریخ و روز و زمان از دستت در بره…از اینترنت و تماس و هیچی خبری نباشه و خودت باشی و خدات …عالیه..بی نظیره..خدایا روزیم کن همچین شرایط و فضایی رو .. همچین سفرهایی رو..این خلوت و تنهایی با خودت رو..رفتن تو دل ترس هام و ناشناخته ها رو ..دیدن زیبایی های دنیات رو، از نزدیکی تا دور

    عاشقتونم من و باز هم سپاسگزارم ازتون بابت این تصاویر فوق العاده که اینقدر سخاوتمندانه و عاشقانه در اختیارمون میذارین و ما رو با خودتون همراه و همسفر می کنین..در پناه الله یکتا شاد و سلامت و عاشق و پر روزی باشید…می بوسم روی ماهتون رو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    عارفه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 1448 روز

    سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته عزیز مریم عزیز.خیلی خوشحالم که همسفر شما هستم.چقدرطبیعت زیبا دل انگیزی چه صبح با نشاط فرح بخشی در یه جاده ای که داره منتهی میشه به طلوع خورشید چهره استاد چقدر زیبا بود وقتی نور می تابید بهش و داشت توضیح می داد و آن جملات جان بخش رو برامون بیان می کرد.چقدر زیبا بود به قول استاد الله اکبر …..

    مردی از نور….. در یه جاده بهشتی

    اولین قدم من برای تنها ماندن درخونه از زمانی آغاز شد که دیدم مریم عزیز تنها در فلوریدا مانده و استاد برای مدتی رفت به تمپا زمانی بود که داشتید اون سوله به اون عظمت رو در وسط پرادایس می ساختید.چقدر تحسین کردم استاد رو که اول اینکه وابسته و نگران کارها چطور پیش برن نبودن.دوم اعتمادی که به مریم عزیز کردن اعتماد به توانایی و مهارت که می تونه از پس کارها بربیاد فارغ از اینکه یه خانم و کارگر هست و دارن کار می کنن دوم اینکه نگران اینکه یه خانم تنها توی اون خونه باغ که چه عرض کنم خونه جنگلی قرار تنها بمونه.چقدرتحسین کردم مریم عزیزراکه چقدر نترس بود چقدر به خودش اعتماد داشت و مهارت هاش.چقدر خوب از پس کارا برمی آمدش چقدر زیبا …..توی اون دوران ساخت سوله استاد چندباری سفر رفتن تنها ،….توی سفر به دور آمریکا و زندگی دربهشت شاهد این تنهایی ماندن های مریم عزیز بودم.

    منم تصمیم گرفتم از همان روزا که از تنها موندن توی خونه نترسم برترس هام غلبه کنم.یه بحث ترس های شخصی من بود یه بحث قانع کردن پدر ومادر و خانواده بود که من نمی ترسم شما به مهمونیت تون برید.بارها شده بود خانواده ام چون مهمونی دعوت می شدن و من تمایل نداشتم برم برای تنها ماندن یکی از بچه های فامیل رو باید می گفتن بیاد پیش من بمونه تاخانواده به مهمونی که دعوت بودن برن.خونه ما یه خونه ویلایی حیاط داره.اولین حرکت که زدم برای تنها ماندن پارسال بود که عمه ام محروم شده بود و کلا مراسم های شام اینا بود من بایدخودمو نشان می دادم نمی ترسم و برید.چون پدرم حال حوصله نداشت.متوجه نشد امامامانم راضی کردم نمی ترسم و می خوام تنها باشم به بچه های فامیل هم نگو که بیان پیشم بمونن.با خواهش من مامانم اعتماد کرد.

    بعد از اون شب که چندبار مهمونی خانواده دعوت شدن و من نمی خواستم برم.به پدرم که می گفتم نمی ترسم برید و من تنهایی رو تجربه کردم. ومامانم گفت اره کمی بهم اعتماد کردنداز پارسال تا به الان توی این یکسال من تقریبا 5 بار تنها موندم.چندبار اولش مامانم می گفت زنگ‌بزنم یکی از بچه های فامیل بیاد اماچندشب پیش مهمونی دعوت بودن با خیال راحت هم مامانم هم بابان رفتن و هیچ هم نگفتن که من قرار تنها بمونم.

    خیلی دوست دارم تنهایی توی کوه رو تجربه کنم اما هنوز تکامل بیرون موندن طی نکردم.تحسین تون می کنم 3 روز دراین طبیعت بکر موندید و به ماهم یاد دادید که میشه این مدل تنهایی در طبیعت رو بدون اینترنت در دل جنگل تجربه کرد.

    شجاعت شما دوعزیز خیلی تحسین برانگیز استاد جان

    من بارها شده به این حرکت های شما که غلبه برترس هاتون می کنید تحسین می کنم و خیلی برام این نکته تداعی می کنه ترس ها وجود ندارن اون من هستم که برای خودم به وجود می ارم و مانع پرواز روحم میشم.بارها شده خواب هایی که می بینم ریشه هاش در همین ترس هاس که دارم.این ترس مانع پرواز روح انسان میشه.از وقتی که دارم روی خودم و ترس هام کار می کنم روی توحید معنویت خیلی خواب هام آروم شده دیگه خبری ازاون رویاهایی که توش ترس بود نبود.من فقط یه قدم خیلی خیلی کوچیک برداشتم اما نتیجه اش رو دارم توی ارامش خوابم توی جسمم احساس می کنم و این اعتماد به نفسی خودم به خودم پیدا کردم.نمی ترسم ازتنها موندن واقعااا برام یه دنیا می ارزه من شبی رو انتخاب کردم که تنها بمونم توی خونه که همه فامیل برای عزاداری یکی جمع بودن، از وقتی توی یکی از قسمت های فایل های مصاحبه با استاد بود که در مورد مرگ صحبت کردید و گوش کردم دیدگاهم به مرگ کسی برگشت و من تصمیمی که پارسال گرفتم اول اینکه تنها بمونم در شبی که عمه ام از این دنیا سفر کرده بود و دوم اینکه ترس اون تنهایی موندن رو بشکنم چون هربارخبر مرگ یه فامیل رو من میشنیدم باید چراغ خوابم تا صبح روشن می ماند و گاه ها اتفاق افتاد بودمن شب تا صبح از ترس نمی خوابیدم🙈ترس هایی که با حضور شما من بهشون غلبه کردم.

    و استاد ممنونم که بارها درمورد تکامل در فایل هاتون توضیح دادید.من روند تکاملی خودم رو دراین شکستن ترس دارم می بینم‌.با فایل های ارزشمند شما دیدم. فایل هایی که مکمل یکدیگرن …..درست یک قدم کوچیک بود اما نتیجه اش برام واقعاااا با هیچ پولی قابل خریدن نبود ونیست.

    دوست تون دارم سفرتون بخیر و سلامت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2504 روز

    سفر به دور آمریکا قسمت 171

    به نام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم

    \با سلام خدمت استاد عزیزم مریم جان و تمام دوستان خوبم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و با اونها بزرگ بشم

    استاد جان چند رو ویش من رفته بودم بیرون و اتفاقا میخواستم ان تجربه رو بنویسم توی قسمتهای قبلی که نشد و انگار زمان مناسبش امروز بوده و من باید اینجا مینوشتم

    جمعه گذشته من با خواهرم اینا زدیم بیرون توی ی بعد از ظهر پاییزی و جالبه که دقیقا مثل اون روزی که شما توی نشنال پارک بودین اینقدر هوا گرم بود که ما لباس گرم با خودمون نبرده بودیم

    توی مسیر خارج شددن از روستا و رد شدن از قلعه ای که پشت روستاست و کنار پارک کوچکی که اونجاست دو تا از همکلاسی های خواهر زادم رو دیدیم که خودشون تنهایی رفته بودن روی قلعه که شیب و ارتفاعش هم زیاده و داشتن از پله های توی مسیر قلعه رد میشدن اونم تنهایی در صورتیکه خود من وقتی از اون پله ها رد میشم با احتیاط رد میشم چون ی ارتفاعی دارن همونجا بود که تحسین کردم اون دو تا بچه ی 8 ساله که اینقدر شجاع هستن و آزاد و رها در صورتیکه خواهرزاده ی من محاله همچین مسیری رو خودش تنهایی بره و یاد صحبت های شما در مورد مایک افتادم که چقدر مستقل بار اومده و چقدر این ویژگی رها بودن در مورد بچه ها ی موضوع جالبیه وقتی من برای اولین بار از شما شنیدم در مورد برخوردتون با مایک که تربیت درست فرزند باید با رها کردن خودمون از وابستگی همراه باشه تا بچه مستقل بار بیاد

    بعد از دیدن این صحنه و یادآوری صحبت های استاد از کنار کشتزارهای سبزی رد شدیم که رنگ سبز تیره ای داشتن و تازه جوانه زده بودن و ی صحنه ی خیلی زیبایی رو بوجود آورده بودن که وقتی نگاشون میکردی عین ی مخمل سبزی تمام زمین های اطراف رو پوشیده بودن .بعد یادم اومد که این زمین ها همون زمین هایی بودن که تا ی ماه پیش خبری از سرسبزی توشون نبود و انگار ی لباس مشکی سیاه تنشون کرده بودن زمین ها .و اینه طبیعت خداوند که مرتب میمیره و زنده میشه تولد و مرگ های پی درپی همون چیزی که برای انسان هم اتفاق می افته و بقول خداوند در قرآن همون سیستمی که داره اینها رو پیش میبره همون سیتم هم انسان ها رو میاره و میبره و این کار براش آسونه و اون قادر به هر کاری هستش

    بعد از دیدن و لذت بردن از این صحنه ها و به یادآوری بحث خلقت ی دفه متوجه شدیم که ی گروهی از خانم ها که جلوتر از ما حرکت میکردن بدو بدو برگشتن و دلیل اینکارشون صدای سگهایی بود که داشتن از ی گله مراقبت میکردن اونها چون ترسیده بودن سگها هم دنبالشون کرده بودن اما ما وقتی رسیدیم به اون گله چون نترسیدیم و ادامه دادیم سگها ی کم پارس کردن و بعدش ساکت شدن البته این رو هم بگم که دامادمون هم باهامون بود و هم عقیده رو داشت که نباید بترسین اما اگر دامادمون هم نبود من بخاطر آگاهی هایی که از استاد کسب کردم خیلی نسبت به سگها بهتر شدم چون قبلا خیلی مترسیدم اما از اونجایی که استاد گفتن آدمی که با خودش در صلح باشه حتی حیوانات هم کاری باهاشون ندارن من هم با کار کردن روی خودم توی این زمینه خیلی بهتر شدم و الان خیلی مواقع که از محل کارم میام با سگها برخورد میکنم وترسی ندارم و ی ذره ترس هم که میخواد بیاد سراغم حرفهای استاد توی ذهنم مرور میشه که اونا کاری با تو ندارن و از کنارشون رد میشم حتی شده بعضی مواقع که از نونوایی میام و نون دستمه دنبالم می افتن و من ی کم بهشون نون میدم

    اینم تجربه سگ ها

    بعد از رد شدن از کنار اون گله رسیدیم به رودخونه که ی آب زلال شفافی داشت درست مثل این رودخونه هایی که شما نشون دادین .من قبلا به خاطر اینکه میگفتن زباله های بیمارستانی رو میریزن توی رودخونه مقاومت داشتم در رفتن توش ولی باز هم با آموزشهای استاد توی این چند سال با این قضه هم راحت شدم که این آب آب جاریه و تمیز میشه حتی اگر اون چیزی که شنیدم درست باشه که مطامن هم نیستم

    خلاصه با دیدن آب زلال رودخونه پاچه های شلوار رو زدم بالا و با پای برهنه رفتم و از رودخونه رد شدم اولش خیلی سرد بود اما ی کم که رفتم و داهام عادت کرد تمام اون گرمایی که توی بدنم بود بخاطر آفتاب سوزان از بدنم رفت و خنک خنک شدم .حس خیلی زیبایی بود و بعدش از بیقه فاصله گرفتم و باز هم صدای استاد توی ذهن پیچید از دوره سلامتی که اگر رودخونه یا دریا نزدیکتون هست برید و ی 20 دقیقه توش بشینین تا مواد معدنیش جذب بدنتون بشه و منم ی سنگی وسط رودخونه بود و رفتم و پنشستم اونجا و پاها رو گذاشتم توی آب و گوش کردم فقط سکوت بود و آرامش و صدای آرام آبی که در جریان بود و هر از گاهی صدای گنجشک ها و کلاغ هایی که داشتن اون بالا میچرخیدن و سیاهی رنگشون توی دل آسمون آبی زیبایی خودشون رو داشت توی این خلوته بودم که صدای بلند ی اسپیکر توجهم رو به خودش جلب کرد وقتی نگاه کردم چند تا از دانش آموزای خودم بودن که ی کوله ورداشته بودن و با ی اسکیر خفن که صداش آدم رو به وجد می آورد زده بودن به دل رودخونه و داشتن رد میشدن موسیقیه اینقدر شاد بود که آدم دوست داشت باهاش برقصه .با دیدن اونا که از خونواده هایی هستن ه توی روستا به علی بی غم معروفن به خودم یادآوری کردم که ببین زندگی یعنی لذت بردن در لحظه .در حالی که خیلی از داشن آموزا خودشون رو حبس کردن توی خونه و شب و روز دارن درس میخونن اینا توی این هوای عالی زدن بیرون و دارن لذت میبرن حلا 20 نشن 15 که میشن اما این لذت بردنه اینا رو به همه چی میرسونه چیزی که من تا قبل از آشنایی با استاد نمیدونستم و تجربش نکرده بودم همونجا به خودم گفتم ببین اینا ی نشونه هستن برای تو که لذت بردن رو به تعویق نندازی .

    بعد از اون تجربه رفتم و ی کم با خواهر زادم گل بازی کردم با ی گل رس قشنگی که شکل گرفته بود به خاطر بارونهای چند وقت پیش و هنوز خشک نشده بود چقدر حسش خوب بود احساس بچه بودن میکردم چقدر خاهرزادم هم داشت لذت میبرد و باز هم من به خمودم یادآوری کردم که ببین لذت بردن یعنی این یعنی گل بازی کنار رودخونه

    بعدش هم شستن دستام با آب رودخونه که اون هم خودش لذت خودش رو داشت

    و وقع برگشتن هم پرواز کبوترها توی آسمون زیبا ی تجربه قشنگ دیگه ای بود

    راستش اون روز قبل از بیرون رفتن ی کم حالم گرفته بود و نمیخواستم برم بیرون اما وقتی خواهرزادم اصرار کرد با خودم گفتم چرا من دارم این لذت رو از خودم دریغ میکنم و رفتم و وقتی این تجربه ها رو دیدم و تجربه کردم موقعی که برگشتم حس خیلی خوبی داشتم

    الان هم فقط 5 دقیقه اول فایل رو دیدم چون نت ضعیف بود اجازه دادم دانلود بشه و بعدا ببینم وقتی کپشن فایل رو خوندم حسم گفت همین الان بنویس و به تعویق ننداز و الان که اینا رو نوشتم یادآوری و مرورش هم حس خوبی بهم داد

    سپاسگزارم استاد و مریم جان فعلا خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    مهدی فاضلی گفته:
    مدت عضویت: 1756 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته

    واقعا حال میده سفر کردن و تو دل طبیعت رفتن اونم با این ترکیب فوق العاده: تراک کمپر و قانون سلامتی و حال عالی… اولین باری که به تنهایی رفتم تو دل طبیعت جلسه های اول دوره عزت نفس بود که جالبه تازه ماشین خریده بودم و اصلا اون مهارت کافی رو نداشتم و رفتم حدود 180 کیلومتری شهرمون یه آبشار زیبا تو دل کوه جاتون خالی خیلی خوش گذشت اونجا شروع کردم به نوشتن و با خدا حرف زدن البته میخواستم خداوند هدایتم کنه که همسر آینده ام رو انتخاب کنم و کلی با خدا حرف زدم و در خواست ها و ویژگی هایی که دوست داشتم همسر آینده ام داشته باشه رو بهش گفتم و همون جا با اون حال خوب بود که به قول خانم شایسته مهر تایید زد پای درخواستم و خداروشکر الان حدود پنج ماهی هست که با همسر رویایی ام ازدواج کردیم و خیلی از زندگیم و از همسرم راضی هستم الهی صد هزار مرتبه شکر بعد از اون دیگه فرصت نشده تنهایی برم انشالله که تو برنامه هام میذارم و واقعا همون حرف زدن های تنهایی با خدا همون احساس خوب داشتن ها و حتی فایل گوش دادن ها معجزه میکنه، یه خاطره جالب هم بگم و هدایت خدا توی همون سفر ( میخواستم چایی درست کنم بعد ذغال برده بودم ولی کبریت یادم رفته بود اینم بگم که یه جایی بودم که آدم. دور و اطرافم. نبود گفتم حالا کی بره کبریت بیاره رو کردم به آسمون گفتم خدا جونم یه کبریت بفرست خدا شاهده انگار یکی بهم گفت برو بغل اون تخته سنگ رو بگرد پیدا میکنی رفتم دیدم یه کبریت اونجا بود و کلی خوشحال شدم و ازخدا تشکر کردم و همون اولش فهمیدم که اونم همسفر هست و اومده که گوش بده به درخواست هام و برام برآورده کنه هر آنچه که میخواهم) الهی صد هزار مرتبه شکرت برای این مسیر فوق العاده خیلی دوستتون دارم در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    سارا سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1136 روز

    سلااااااااام استاد عزیزم و مریم مهربوونن😍💕

    سلااااام به دوستایی هم فرکانسیم 😍❤️

    سلااااام به خدای مهربونمممم

    اول بگم الهیییی شکر که با دیدن این ویدیووو و زیباییی کلییی انرژی گرفتم و حالم خیلیییی خوبترر شد و کلی اگاهی دریافت کردم و بعد از استاد عزیزم و مریم عزیز سپاس گزارم بابت زحماتی که میکشین

    استاددد چقدررر شما اراده ی قوییی دارین برای غلبه بر ترس هاتوننن چقدرررر شجاعتتت دارین واقعااا تحسینتون میکنم

    من هممم خیلییی دوست دارم یه روز بتونم بر ترس هام غلبه کنم و چن روزی تنهااییی تو جنگل رو تجربه کنم تنهاااییی،سکوت،صحبت کردن با خدا، فکر کردن به اهدافت و تصمیگیری،رفتن به دنیایی درون،لذت بردن از طبیعت و قدم زدن در آن رووو دلم میخواددد همشو تجربه کنم و تنهاا چیزی که منو محروم کرده فقط ترس ومحدود بودن البته بگم اگر پدرو مادرم هم اجازه میدادن من باز این ترسو داشتم ترس از تاریکی ‘ ترس از تنهایی’ ترس از حمله ی حیوانااات ووو

    ولی مطمعنم روزیی میاد من بر این ترس هام غلبه میکنم و این تجربه ی زیبا را خواهم داشت و به دل جنگل می روم و لذت میبرم نه یک بار بلکه چندین بااارررر 😍😍

    و مریم جوووننن چقدرررر زیبااا بودی وقتی در آن جنگل رویاییی داشتییی اشپزی میکردی وااییی خدااا که چه صحنه ی رویاییی رو دیدممم😍😍

    و استاددد چقدررر ساعت خفنییی دارین واقعااا این ساعت برای سفر و کوهنوردی ووو اینجاهااا خیلییی کمک میکنه و عالیهههه 😍خدایاااا بازم سپاس گزارم که تکنولوژی همیشه در حال پیشرفته و چیزهایی ساخته میشه که کار را برای انسان راحتر و لذت بخش تر میکنه 🥲🙏❤️

    واااییی اون برگ هایی رنگارنگ چقدررر جذابه

    و من چقدرررر فصل پاییزو دوست دارممم 😍

    پاییز فصلیهه که فقط ادم دوست داره بره سفر یا بره قدم بزنه ساعتها و خسته نشه مخصوصااا روزاااییی که شب کلی بارون باریده و صبح که میدار میشیییی و بیرون نگاه میکنییی دلت میخواددد بری و قدم بزنی و با خدا صحبت کنییی😍

    و از کیفیت این دوربیننن که چقدررر زیباییی های خداوند را واضح و شفاف به نمایش میگذارد 😍سپاس گزارممم خداونداااااا😍💕🥺

    خداااایا خیلیییی عاشقتم من مدتی بود دور شده بودم از مسیررر و به لطف پروردگارممم دوباره به مسیر برگشتممم و خیلیییی انرژی و ذوق و شوق دارمم خیلییی از قبل بیشترررر و اولین ویدیویی بود بعد این مدت دیدم و واقعا میگم کلی لذت بردم 😍😍

    و خیلیییی خیلییییی دوستتون دارم

    در پناه الله باشین

    💜🌿

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سارا سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1136 روز

    سلااااااااام استاد عزیزم و مریم مهربوونن😍💕

    سلااااام به دوستایی هم فرکانسیم 😍❤️

    سلااااام به خدای مهربونمممم

    اول بگم الهیییی شکر که با دیدن این ویدیووو و زیباییی کلییی انرژی گرفتم و حالم خیلیییی خوبترر شد و کلی اگاهی دریافت کردم و بعد از استاد عزیزم و مریم عزیز سپاس گزارم بابت زحماتی که میکشین

    استاددد چقدررر شما اراده ی قوییی دارین برای غلبه بر ترس هاتوننن چقدرررر شجاعتتت دارین واقعااا تحسینتون میکنم

    و مریم جوووننن چقدرررر زیبااا بودی وقتی در آن جنگل رویاییی داشتییی اشپزی میکردی وااییی خدااا که چه صحنه ی رویاییی رو دیدممم😍😍

    و استاددد چقدررر ساعت خفنییی دارین واقعااا این ساعت برای سفر و کوهنوردی ووو اینجاهااا خیلییی کمک میکنه و عالیهههه 😍خدایاااا بازم سپاس گزارم که تکنولوژی همیشه در حال پیشرفته و چیزهایی ساخته میشه که کار را برای انسان راحتر و لذت بخش تر میکنه 🥲🙏❤️

    واااییی اون برگ هایی رنگارنگ چقدررر جذابه

    و من چقدرررر فصل پاییزو دوست دارممم 😍

    پاییز فصلیهه که فقط ادم دوست داره بره سفر یا بره قدم بزنه ساعتها و خسته نشه مخصوصااا روزاااییی که شب کلی بارون باریده و صبح که میدار میشیییی و بیرون نگاه میکنییی دلت میخواددد بری و قدم بزنی و با خدا صحبت کنییی😍

    و از کیفیت این دوربیننن که چقدررر زیباییی های خداوند را واضح و شفاف به نمایش میگذارد 😍سپاس گزارممم خداونداااااا😍💕🥺

    خداااایا خیلیییی عاشقتم من مدتی بود دور شده بودم از مسیررر و به لطف پروردگارممم دوباره به مسیر برگشتممم و خیلیییی انرژی و ذوق و شوق دارمم خیلییی از قبل بیشترررر و اولین ویدیویی بود بعد این مدت دیدم و واقعا میگم کلی لذت بردم 😍😍

    و خیلیییی خیلییییی دوستتون دارم

    در پناه الله باشین

    💜🌿

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سید عقیل طباطبایی گفته:
    مدت عضویت: 1518 روز

    سلام بر استاد گرامی و همسرتون مریم خانم

    واقعا عالی بود و من هم احساس میکنم تو این سفر همراه شما هستم .

    از نکات زیبای این قسمت هم علاوه بر طبیعت بکر و زیبا

    این بود که نکات آموزشی را در حین پیاده روی بیان کردید و در واقع این نوع آموزش روش آموزش ارسطو فیلسوف بزرگ یونانی بوده که به همین علت فلسفه و روش ایشون به مشا معروف شد و این نوع آموزش دادن روش جالبی هستش که من لذت بردم و نکته زیبای خلوت کردن با خودم و خدا را در مورد هر کاری فرا گرفتم .

    بسیار ممنونم که اینهمه زیبایی را برای ما به تصویر می‌کشید.🌷🌷🌷🌷🌷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    زهرا شوشتری گفته:
    مدت عضویت: 2265 روز

    عاشقتونم …عجیب نیست همین الان که من شال و کلاه کردم و تا یه ساعت دیگه دارم میرم که یه هفته ای برای خودم تنها باشم و دقیقا همین کارایی که میگین رو بکنم این فایل رو اینجا ببینم ؟؟؟

    البته که عجیب نیست چون چند ماه اخیر زندگی من پرررر بوده از این هم زمانی ها..

    استاد جونم پرم از حرف حرفایی که دوست دارم بخونین و بشنوین ..که توی همین چند وقت براتون یه ایمیل بلند بالا مینویسم از معجزات دوره ی خفن قانون سلامتیتون و هم زمانی های برگ ریزان😂 اصلی ..عاشقتونم have fuuun

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1217 روز

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    سلام

    سلام

    سلام

    چه زیباست وقتی میای تو سایت و میبینی یه فایل جدید گذاشته شده

    روز های اول که وارد این سایت شده بودم احساس می‌کردم غریبه هستم و اینجا همه سابقه دارند و آشنا هستند باهم

    ولی رفته رفته خودم هم آشنا شدم جوری که انگار صاحب خونه شدم و حالم اینجا همیشه خوبه

    خدا میدونه من برلی رسید به اینجا و ابن حال خوب چقدر آفرینش گوشم را تابوند و شاید هنوز بتابونه ولی حداقل میدونم حالم عالیه و زندوی خودم را خودم می‌سازم

    پاییز و دیدن اون در قاب سفر به دو آمریکا جذابیت صد چندانی داره چون کنار دیدن طبیعت گوشمون هم حرف های خوب می شنوه یعنی کلا درگیر ورودی های مثبت میشیم

    خدایا سپاسگزارم

    و اما تمرین دوره عزت نفس که مریم جان گفت که یک روز بریم در دل طبیعت و اعتراف میکنم با ابنکه دوره عزت نفس را خریداری کردم ولی شرایطش جور نشده این تمرین را انجام بدم

    چون خیلی دوست دارم ولی با داشتن بچه ی مدرسه و… نمیدونم مثلا کجا برم تنهایی 😢

    خوشحال میشم دوستان اگه تجربه دارند به منم بگند باتوجه به ابنکه من اصفهان زندگی میکنم

    و چقدر خوشحال شدم که تو این چند روز که اونجا بودید هوا عالی بود و باران نیومد که خدایی نکرده اذیت بشید که البته با وجد امکاناتی که داشتید اذیتی نبود و فقط برکت بود

    ای جان به مریم جان عزیزم که با عشق باز داره غذا درست میکنه 😋😋😋😍😍😍😍

    و توصیف قشنگی داشت از رسیدن زردچوبه به وسط این طبیعت زیبا 🤩🤩🤩

    ووووواااووووو هیجان پریدن در آب چه کرد با من قلبم واست تند میزد و ذوق کرده بودم

    مرسی که اصل آموزش هاتون را به صورت عملی هم انجام میدید تا ما بهتر درک کنی م از قلبه به ترس هامون

    و تحسین کردم شما هارا که با قانون سلامتی چه کردید با خودتون که با این همه راه رفتن نفس نفس نمیزنید و راحت حرف می‌زنید

    و چه هیکل خوبی گیدا کردید و واقعا قابل تحسین هست

    و منم تازه دوره را به لطف الله خریدم و فوق العاده خوشحالم و قراره آزمایش های اولیه را انجام بدم و انشاالله شروع کنم با کلی حال خوب

    🤛🤜

    عاشقتونم

    15آذر1401

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    فهیمه مقاتلی گفته:
    مدت عضویت: 2509 روز

    به نام خداوند مهربانم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جونم و تمام دوستان بهشتی من در این سایت الهی

    خدا رو شکر میکنم که امروز هم توانستم همسفر شما عزیزان باشم

    خدا رو شکر میکنم امروز هم در آرامش و شادی و خوشبختی و سلامتی و حس خوب و قلبی باز دارم کامنت مینویسم

    خدا رو شکر میکنم امروز در شهرمون بندر دیر اینقدر هوا عالیه عالیه بهشته هوا ابری و بهاریه نه سرده و نه گرمه و آسمون آبی روشن با ابرهای زیاد و یه آرامش خاصی تو هوا هست و صدای زیبایی پرنده هامون یه بلبل داریم یه قناری دارند برام میخونند و صدای بلبل هاو گنجشک های بیرون توی حیاط واقعا دیوانه کننده است خدا رو شکر که این حس عالی دارم و می‌توانم با شما به اشتراک بزارم ما در بندر زمستون نداریم این 3 ماهه که همه جا زمستون ما بی‌نظیرترین هوا رو تجربه میکنیم خدا رو شکر بخاطر این نعمت و این هوا

    چقدر این فایل معنوی و پر از درس و زیباییه همینطور که دارم مینویسم دلم می‌خواهد اشک شوق از این همه خوشبختی که دارم تجربه میکنم بریزم

    چقدر این مسیر خاکی پیاده روی روحانیه یه مسیر نامحدود که هر چقدر بخواهی میتونی پیاده روی کنی و دور تا دورت درختان بلند و سرسبز و اون طلوع زیبایی خورشید چقدر زیباست و اون سکوت طبیعت چه آرامش بخشه خدا رو شکر همینطور که دارم مینویسم اون حس بودن در اون فضا رو و اون حس طراوت رو دارم لمس میکنم، بخدا ذهنم اینقدر داره این زیبایی ها رو مرور میکنه که دستم عقب میمونه از نوشتن این همه زیبایی و حس معنوی که الان دارم

    با حرف های استاد که گفتند در مورد خاطرات که تنها به طبیعت رفتید بنویسید کلی خاطرات به یادم اومده که از حس خوبش قلبم باز شده تا حالا همچین تجربه ای اینقدر معنوی نداشتم

    من در بندر درسته جنگل و طبیعت سر سبز نداریم ولی یه دریا بینطیر زیبا و آرامش بخش داریم بخدا این لحظه شیرین یاد آوری خاطرات با روح و روانم بازی میکنه من به مدت 6 سال خونه ام قشنگ روبه رو دریا بود درسته فقط یک سال آخر تجربه زیبای پیاده روی و خلوت کنار دریا داشتم اما بگم که 5 سال قبلش الکی و بیهوده هدر دادم از ترس اینکه تنها برم اتفاقی برام بیوفته به ساحل نمی‌رفتم ولی بعد از 5 سال یه روز فایل انگیزشی توی سایت که میگه بلند شو و حرکت کن راس ساعت 6 صبح صدای زنگ بیدارت میکنه این فایل منو تغییر داد من برای اولین بار صبح زود که هنوز هوا روشن نشده بود رفتم کنار دریا در ساحل پیاده روی کردم، کنارم دریا بود روبه روم کوه بود بعد طلوع خورشید خیلی خیلی حسش خوب بود همه جا سکوت و آرامش بود و اینقدر میرفتم تا به جنگل های حرا جایی که درختچه های کوچک کنار ساحل سبز میشه میرفتم کلی لذت می‌بردم و توی آسمون هم ساعت 6صبح هواپیما پرواز می‌کرد میرفت سمت دبی هر روز نگاش میکردم مطمن هستم یه روز با اون هواپیما به دبی سفر میکنم باور میکنید بعد از اولین پیاده روی همش منتظر بودم صبح بشه و برم پیاده روی اصلا دوست نداشتم یک روز رو بدون رفتن کنار دریا هدر بدم خیلی خیلی حسش خوب بود این تجربه که داشتم دوست داشتم برای شما هم تعریف کنم

    یه تصمیم بزرگ دیگه که با همسرم گرفتیم در حالی بود که با همسرم رفته بودیم در دریا شنا کنیم ما توی خونه آپارتمانیمون با کلی امکانات و زیبایی زندگی می‌کردیم ولی آدمهای نزدیکمون که در اون ساختمون بودند تمرکز شون بر روی مشکلات و بیماری و کلی چیزهای ناجالب بود خیلی دوست داشتیم از اون خونه بریم درسته خیلی او منطقه زیبا بود و وابسته به خونمون بودیم ولی گفتیم باید بزور از اون خونه بریم تصمیم گرفتیم بدون مقدمه بریم شیراز زندگی کنیم ولی خداوند اینقدر با نشونه واضح در شیراز با ما حرف زد گفت شما برید اول تکاملتون طی کنید از اون خونه کنده بشید بعد برید شهر یا کشور دیگه ما هم برگشتیم ولی بخاطر اینکه وابستگی به اون خونه، از اون خونه دل نمیکنیدم و روز جمعه مرداد ماه امسال در حالی که توی دریا بودیم گفتیم خدا میخوایم از این خونه بریم، کمکمون کن پا روی ترس ها و وابستگی هامون بزاریم خودت کمک کن راحت بریم، بخدا باور نمی‌کنید خدا طوری کمک کرد همون روز نقل مکان کردیم و طی 2 روز در خونه جدید ویلایی مستقر شدیم الان هم با اینکه از دریا دورتر شدم ولی اینقدر این حس خوبی که از حیاطمون دارم که انگار در بهشت زندگی میکنم بخدا دلم نمیخواد این تجربه شیرین خونه مستقل با حیاط با صدای زیبایی پرنده ها و آرامش و خوشبختی که همراه همسرم و دخترم رو با هیچ چیز عوض نمیکنم

    این فایل اینقدر خاطرات زیبا و عالی رو به یادم آورده که دلم می‌خواهد ساعت ها بشینم و بنویسم حتی این فصل سال من و همسرم و دخترم میریم اطراف شهرمون یه جایی کوه هست یه جای دنج دور تا دورش کوهه و آرامش و سکوت و فقط صدای خودمون اکو میشه خیلی لذت بخشه و یه نم نم بارون میومد این تجربه پارسالم هست امسال هنوز نرفتیم تازه هوا خوب شده آن شالله در همین روزها میریم دباره تجربه میکنیم🥰🥰🥰

    یه حس خوبی از این خاطرات داشتم دوست داشتم اینجا بنویسم، آن شالله که هممون با کمک خدا بهترین لذت های این دنیا و آخرت رو تجربه کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      عزت السادات هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 1382 روز

      سلام فهیمه عزیز من چهار سال جنوب زندگی کردم اول ریز و بعد کنگان عالی بود چه دوستان خوبی اونجا داریم که تابستونا به ما که شمال هستیم سر میزنند ، یادش بخیر بارونای تندش که سیل راه مینداخت و بعدش آفتابی که همه چی رو گرم میکرد،همیشه خوش باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: