سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 171 - صفحه 8

313 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1994 روز

    سلام بر تو ای استاد

    سلام بر تو ای خانم شایسته

    استاد من چند تا الهام دارم البته کمه ولی همین گوش دادنش تحولی ایجاد کرده

    استاد اول اینکه چه خوووبه که من سعی میکنم تو این زمان ذهنم کنترل کنم واقعا کار سختیه ولی باید انجام بدم چون پاداشی زیبا و عالی دارد

    من چند سالیه تو شغل صنایع دستی هستم وقتی دوره 12 قدم شروع کردم الهام شد که بیا بیروون ولی من شدید مقاومت داشتم

    ولی اون الهام فقط میگفت بیا بیروون

    تو جلسه سوالات قدم اول میگین وقتی اولین کار اینه که اون مغازه یا رابطه یا کاری که دوسش نداری قطع کنی باید این کار بکنی تا قدم بعدی بهت گفته بشه

    این جمله منو رشد داد من انجام دادم و قدم بعدی این خواسته داشتم علاقه واقعی ام را پیدا کنم

    استاد هدایت خواستم و طبق معمول هدایت آمد

    اون چیزی که میخاستم پیدا کردم واقعا

    استاد من الان 6 ماه وارد رشته سینما شدم

    ولی چون علاقم زیاده و کمک خواستم و هدایت بقیه میگن تو انگار 3 یا 4 ساله داری کار میکنی ولی من خودم میدونم از کجا آب میخوره

    من یه تمرین داشتم به نام شخصیت شناسی برای کلاس من شخصیت یه همکلاسی هایم را نوشتم ولی میگفتم یه چیزی الهام کن که کامل بشه

    استاد صبح که بلند شدم تمرین ستاره قطبی انجام بدم خداوند الهام کرد شخصیت نوشابه ای فقط همین گفت خداوند

    من رفتم و دیدم این شخصیت جوریه که اگه یکم باهاش بحث کنی یهو از کوره در میره

    😁😁😁 اونجا فهمیدم چرا گفته نوشابه ای

    وقتی گفتم که من اسم این شخصیت گذاشتم شخصیت نوشابه ای مربی گفت آفرین چه خوبه اسمش

    همونجا سپاس گذاری کردم از خداوند و از خدا سپاس گذاری کردم که شما الهام شنیدن را برای من راحت کردی.

    استاد جان من دارم برنامه ریزی میکنم برای این حرکت که تنهایی جایی برم و خلوت کنم با خودم

    نکته آخر اینکه من در قدم دوم یه صفحه آرزوها درست کردم و ماه آینده داره برام واقعی و قابل لمس میشه و میخام این باور محکم تر کنم که هر چیزی که بتونی تجسم کنی صد در صد اتفاق میفته

    سپاس بابت این سایت زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    محمد بیگی گفته:
    مدت عضویت: 2767 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و بچه‌های بینظیر سایت

    استاد جان چقدر اینکه شما توی مسیر خودتون تا این حد که براتون حرف کسی مهم نباشه و هر سال چند روز تنهایی در دل طبیعت برید و با خدای خودتون خلوت کنید شجاعت میخواد

    مخصوصا اینکه زمانی شما این کار رو میکردید که الگوی ملموسی که اینطوری بهتون بیاد واضح بگه که این کار رو انجام بدید نداشتید و این شجاعت، این پایداری و اطمینان به سبک شخصی زندگیتون واقعا خیلی تحسین برانگیزه‌.

    این رفتن تو دل ترس‌ها، اینکه برخلاف مسیر جمعی جامعه حرکت کردن، اینا از یه اطمینان قلبی میاد به اینکه این مسیر منو به هرچیزی که میخوام میرسونه، که انقدر این اطمینان زیاد بشه که این کار رو همیشه انجام بدیم و بشه جزوی از شخصیت ما.

    من و یکی از دوستای عزیزم که ایشونم توی همین فضا و مسیر زیبای زندگی و فکری هستن چند وقت پیش به پیشنهاد شما که گفتین از این حال و هوای جامعه دور بشید و برید مسافرت، برنامه چیدیم که بریم سمت شمال اما مقصد خاصی رو مشخص نکردیم و حتی زمان حرکت هم خیلی اتفاقی و هدایتی شد.

    وقتی که خواستیم راه بیفتیم به یاد جمله همیشگی شما تو اول سفر گفتم «خدایا ما رو تو زمان مناسب و تو مکان مناسب قرار بده»، رفتیم توی مسیر و درمورد قانون و خدا صحبت میکردیم بعد کم کم به تاریکی شب داشتیم میخوردیم و تصمیم گرفتیم بریم یه منطقه تفریحی همون نزدیکیا و شب رو اونجا باشیم وقتی رسیدیم اونجا یکی از آلاچیقا دو تا پیت پر از زغال و چوب و کنده داشت و آدمایی که تو اون الاچیق بودن داشتن میرفتن و خودشون اومدن به ما گفتن ما میخوایم بریم اگه میخواین بیاین توی الاچیق ما که گرمه و از این زغال و چوبا هم استفاده کنین، آخرش که داشتن میرفتن گفتن: شما خیلی خوش شانسیناا! 😂

    ولی منو دوستم میدونستیم که اعتبارش به کی برمیگرده. چون استاد اگه اون چوب و زغال نبود باید کلی پول چوب میدادیم توی اون هوای تاریک و مرطوب و سرد و بعد کلی هم باید وقت میذاشتیم تا آتیش به پا کنیم.

    شب رو تا دیروقت دور آتیش بودیم و کلی درمورد خدا صحبت کردیم و چای آتیشی زدیم و تخم مرغ آبپز و سیب زمینی آتیشی زدیم و خدایی خیلی چسبید😍.

    یه جای دنج بقل یه دریاچه عظیم و پشتمون هم یه جنگل بزرگ بود، شب سرد بود ولی خدا بخاطر همون سرما ما رو هدایت کرد که از اونجا زودتر بریم و دیگه صبح شده بود و توی مسیر خروجی کلی چوب دیدیم و انداختیم پشت ماشین تا برسیم مقصد بعدی آتیش کنیم.

    بعد توی راه هدایت شدیم به یه جایی که وسایل صبحونه رو بگیربم که مغازه‌ی بقل نونوائی خیلی عجیب و غریب درمورد خدا و کلی از آگاهی‌هایی که درمورد قانون و زیبایی خدا بود نوشته بود و زده بود توی مغازه‌ش با اینکه مغازه‌ش بسته بود ولی از نوشته‌هاش که واقعا با عشق نوشته شده بود عکس گرفتیم و باز هدایت خدا رو تایید کردیم.

    توی راه رفتیم یه جای دنج که دقیقا بقل جاده بود ولی طوری که از بقل جاده معلوم نمیکرد که اونجا چیزی باشه ولی وقتی رفتیم دیدیم عههه یه جاده اینورشه و بعد رفتیم داخلش و یه جای بینظیر و رویایی و خلوت با صدای پرنده‌ها و هوای عالی بود که نشستیم اونجا صبحونه رو خوردیم.

    توی راه هدایت شدیم به سمت ساحل بابلسر وسطای راه از توی شهرهای مختلف رد میشدیم و لذت می‌بردیم بعد که به مقصد رسیدیم دیدیم اونجایی که میخواستیم نیست بعد تو گوگل مپ زدیم باورم نمیشد یه ساحل دنج و بینظیر دیگه که دقیقا سرراست بود رو‌ به ما پیشنهاد داد وقتی رفتیم دیدیم عههه چقدر دنججه چقدر خلوت و باحال و چقدر تمیزه چقدر آبش هم آبی‌تره 😄 با ماشین رفتیم توی ساحل تا لب آب، کلی قایق برای ماهیگیری هم بودن و برای اولین بار بود میدیدیم، دقیقا بقل آب دریا اتیش رو به پا کردیم و اهنگ گذاشتیم و چای زدیم و عشق کردیم و هرکسی اونجا بود وقتی ما رو میدید که آتیش روشن کردیم و داریم لذت میبریم از وجود ما لذت میبرد و لبخند میزد. ما تا غروب موندیم و لذت بردیم‌

    توی راه برگشت هم کلی اتفاقای جالب از هدایتهای خداوند افتاد ولی خواستم این تجربه زیبایی که داشتیم رو‌ اینجا با شما به اشتراک بذارم.

    همیشه شاد و‌ ثروتمند و سلامت باشید و لبتون خندون باشه🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    جواد صنمی گفته:
    مدت عضویت: 1968 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    اول اینکه تشکر کنم از همه دوستان بابت کامنت های زیباشون دوم از استاد عزیز و مریم بانو بابت این فایل بی نظیر واقعا و کلی خندیدم و لذت بردم از حرف های شما استاد عزیزم

    و من رو وادار کردین که یک بک به گذشتم بزنم و از خاطرات سفرم اول به خودم و دوم برای دوستانم بگم

    اول همین امسال من یک سفر فوق‌العاده رو داشتم به شمال زیبا و حالا تا جایی که بتونم و یادم باشه می‌خوام از تجربیات بگم که خیلی برام لذت بخش و بوده و خیلی به خودم کمک کرده

    اول از چگونگی بوجود اومدنش بگم که خیلی سریع زیبا و عالی رخ داد توسط خداوند مهربان

    من خیلی طبیعت زیبای سوییس رو دوست دارم و خیلی وقتها بهش فکر میکردم یک بار توی اینترنت یک عکسی رو دیدم اول همین امسال که خیلی شبیه به سوییس بود و به خودم گفتم خدای من چقدر این جا زیباس دلم میخواد اینجا باشم و خدا سریع الاجابه هست یهو زیر عکس رو دیدم که نوشته سوییس ایران تعجب کردم وقتی متن رو کامل خواندم دیدم که همین شمال خودمون هست(السبلنگاه) و جالبه که اسمش رو هم ن شنیده بودم و ن می‌تونستم درست تلفظ کنم و خیلی هم شبیه به سوییس هست گفتم حالا که خدا شرایطش رو برام جور کرده باید برم من ن ماشین داشتم ن وسایل مسافرت و نه شرایط خاص فقط خواستم که برم

    از دوستم وسایل کمپش رو غرض گرفتم و بلیط گرفتم و رفتم خدای من چه تجربه هایی بدست آوردم از تنهایی خوابیدن در جنگل از پیاده روی های طولانی از قدرت بدنی خودم از الهامات خداوند از دوستانی که توی مسیر کمکم کردن و منو به جاهای مختلفی می‌بردند از آشنا شدن با شرایط و خیلی چیزهای دیگر که تا بتونم سعی میکنم به سوالات استاد پاسخ بدم

    1.چقدر خودت و توانایی هات رو شناختی

    من توی این سفر خیلی به خودم و خدای خودم نزدیکتر شدم و فهمیدم که چه توانایی های دارم و خدا چه قدرت‌هایی به همه ما انسان ها داده

    توی این سفرم فهمیدم چقدر بدنم قوی هست

    چقدر توانایی کنترل ذهن بالایی دارم

    چقدر انسان ها دوست دارند که بهم کمک کنند

    چقدر میشه راحت تر با خدا صحبت کرد و جواب گرفت

    چقدر میشه راحتتر سفر کرد بجای آنکه استرس هتل و غذا و جای خواب و …داشته باشی

    چقدر آدم ها باهات رفتار محترمانه ای دارند

    چقدر به خدا نزدیکتری

    چقدر طبیعت های خداوند و زیباییش بی نهایت هست

    2.به چه درک بهتری از آنچه که در زندگی میخواهی رسیدی

    خیلی چیزها هست که توی مسافرت خودم فهمیدم اما یک چیزی که خیلی بولد بود برام و تا الان هم یادم هست و بعضی وقت ها به خودم یادآوری میکنم این بود که باید مثل رود باشم حالا چرا رود ؟ چون رود توی مسیرش به همه خوبی می‌کنه و به همه خیر میرسونه

    چون به سنگ ها و موانع سر راهش (مشکلات)برخورد می‌کنه ولی با قدرت ادامه میده

    چون رود ضلال و پاک هست و من هم نباید کینه ای از کسی به دل بگیرم

    چون رود جاری هست یعنی اینکه زندگی ادامه داره و نباید متوقف بشم

    چون رود سنگ های مسیرش رو صیغل میده و زیباشون می‌کنه (مشکلات رو از زاویه ی دیگه ای دیدن)

    چون رود و آب پاک کننده هستند منم باید پاک کنم خاطرات به ظاهر بد گذشته رو و…..

    3.سوالهایی که از خدا پرسیدی و هدایت‌های که از او طلبید و پاسخ های که دریافت کردی

    یادمه روزهای آخر سفرم بودم و از خدا خواستم که به آبشار هدایتم کنه تو دل جنگل و یک دوش عالی بگیرم (ی هفته بود حموم نکرده بودم🤭🤭🤭🤭)و شدیداً حموم لازم بودم

    و دوست داشتم آبشار رو هم تجربه کنم یادمه ازش خواستم و اون هم خیلی خوشگل بهم گفت برم آبشار ویسادار بهتون پیشنهاد میکنم حتما برید صبح زود پاشدم وسایلم رو جمع کردم و با پای پیاده پیش به سوی آبشار حرکت کردم با اینکه مسیر خیلی طولانی بود اما خیلی جاها رو پیاده رفتم و لذت بردن از این همه زیبایی مسیر دوم اینکه خداوند آدم های نازنین رو می‌فرستاد برای کمک به من و همین روز کلی درس برام داره که اگر بخوام بنویسم باید صفحه ها پر کنم چون خیلی اتفاقات عالی و خوب از طرف خداوند برام افتاد و جای همه دوستان خالی رسیدن به این ابشار بزرگ که خیلی زیبا و با ابهت بود دیدم که نمیشه برم زیر این آبشار اگر برم باید خداحافظی کنم با این جهان😂😂 شدیداً هم خمار یک دوش آب بودم 🤭🤭🤭

    یکی از همون محلی ها که اتفاقا منو رسوند تا آبشار بهم یک آبشار معرفی کرد که با اونجا نیم ساعت بیشتر فاصله نداشت که از توی دل جنگل زیبا باید میرفتم و یکجورایی بکر بود و خیلی ها نمیدونستند خلاصه رفتم و این آبشار کوچولو ولی با آبی بشدت سرد رو دیدم اولش گفتم بیخیال نمی‌رم زیر این آب بعدش به خودم گفتم جواد اگر نری ی عمر باید حسرت بخوری از چی می‌ترسی از آب سرد؟ کم کم برو توی آب تا بدنت عادت کنه مثل استاد که رقت توی آب من هم رفتم و چه لذتی رو تجربه کردم اصلا اون روز رو خدا روی عمرم حساب نکرد و فقط بهم گفته بود که لذت ببر و خوش باش و تجربه کن

    4.ترسهایی که برآنها غلبه کردی

    خیلی ترسها داشتم قبل از اینکه راه بیفتم ولی گفتم باید یک جایی تموم کنم این ترس ها رو

    اول ترس از تنهایی مسافرت کردن

    دوم ترس از جای خواب نداشتن

    سوم ترس از غذا نداشتن

    چهارم که هنوز هم یکم هست ترس از سگ

    پنجم ترس از توی جنگل خوابیدن واااای چه لذتی داشت توی جنگل خوابیدن اون هم تنهایی ترس داشت ولی ایمان بیشتر بود خدایا شکرت

    ششم ترس از وسیله نداشتن و شاید گیر کردن توی مسیر

    هفتم ترس از حرف مردم : خیلی توی مسیر مسخره میکردن و میگفتن دیوانه ای اما با خنده جواب میدادم که نمیدونی چه انقلابی در من بوجود اومده اما خداییش تعداد آدمهایی که بهم تبریک میگفتن بیشتر بود و چه کمک هابی از سمت خدا بهم شد

    هشتم ترس از پول نداشتن:من با کمترین هزینه رفتم و کلی لذت بردم

    نهم ترس از اینکه نکنه اتفاق بدی بیفته که خودم پیش فرض داشتم میدادم به خودم ولی گفتم که نع این مسیر عالیه

    5.وابستگی هابی که از آنها جدا شدی

    من شدیداً آدم وابسته (بهتره بگم محتاج محبت و آویزون به شریک عاطفیم بودم)اما توی این سفر خیلی به خودم رسیدم و نزدیک تر شدم به درون خودم وابسته به خانوادم وابسته به وسایلم و خیلی چیز های دیگ و فهمیدم که میشه بدون این چیز ها هم زندگی کرد و لذت برد البته این رو هم بگم که شریک عاطفیم قبل از این سفر رفته بود و این سفر بهم کمک کرد که بیشتر خودم رو بشناسم و بیشتر با خودم در صلح باشم 6. جسارتی که بخاطر این تجربه در وجودت ایجاد شد تا قدم های جدی ای برای تحقق اهداف برداری

    جسارت تنهایی سفر کردن

    جسارت پرداخت بها

    جسارت رفتن توی دل ترس ها

    جسارت لذت بردن از چیزهای ساده

    جسارت پیاده سفر کردن

    جسارت اعتماد کردن به نیرویی که ن میبینی ن حسش میکنی چقدر بهم کمک کرده البته که باید بهتر بشم در این زمینه

    و خیلی چیزهای دیگر

    7.و من توی این سفرم چقدر با خودم به صلح رسیدم و چقدر به خودم و خدای درونم نزدیکتر شدم و فهمیدم که خداوند هوامو داره اگر بهش تکیه کنم و حواسش شیشدانگ بهم هست و میاره دستاشو برای کمک به من اگر من فقط از اون بخوام کمکم کنه

    قبل از اینکه این فایل رو ببینم اول سوال هارو از خودم پرسیدم و نوشتم بعد که فایل رو دیدم جواب کاملتری رو به سوال ها دادم

    و استاد ممنونم که توی فایل های رایگان هم تمرین میذارین تا من بیشتر به خودم بیام و این تمرین ها رو انجام بدم و یادآوری بشه بهم و این خیلی کمک کننده هست برای من

    ممنونم مریم بانوی عزیز که این در و گوهر های ناب رو به قلبمون مینشونی

    و یک تشکر ویژه از همه دوستانم

    دلم میخواست بیشتر از تحربیاتم بگم اما شارژ گوشیم دیگ امون نداد😁😁❤️❤️❤️❤️❤️دوستون دارم همتون رو موفق و شاد باشید زیر سایه الله مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    رضا گلچمن گفته:
    مدت عضویت: 1486 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته

    واقعاً غلبه بر ترس خیلی مهمه

    ونکته بعدی که بدون هیچگونه برنامه ریزی سفر کردن میشه گفت بدون ترس از اینکه بعدش چی میشه وبسپاری خداوند به جاهای زیباتر وبهتر ببره آدم البته که باید بهش اعتماد کنی وحالت خوب باشه

    بدون برنامه‌ریزی سفر کردن چندین بار من و خانواده تجربه داشتیم چیزی که قلبت میگه بری

    من و خانواده هیچ وقت اون نوع مسافرت یادمون نمیره

    ممنونم از شما استاد عزیزم که راهی رو به من و بقیه دوستان نشون میدین که اول خودتون این نوع زندگی کردن تجربه کردین ونتایج که واووو

    سپاس فراوان از زحمات شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    زهرا ولایتی گفته:
    مدت عضویت: 1139 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلاااااام به استاد عزیزم ، مریم جون نازنین و دوست داشتنی و تمام همسفرای عزیز

    خدایاشکررررررررت به خاطر این همه نعمت و فراوانی که در جهانت قرار دادی و بی انتهاست و مهمتر از همه خدایاشکرررررررت که به من چشمان زیبابین دادی و آموختی که زیبایی هات رو ببینم و تحسین کنم و لذت ببرم.

    الهیییییی شکرررررررررت

    خیلی خیلی لذت بردم . برای ما هم این سه روز و این چند تا فایلی که آماده شد واقعا رویایی بود و کلی خواسته برامون ایجاد شد و کلی حال کردیم.

    واقعا ازتون سپاسگزارم.

    راستش خیلی حرف برای گفتن دارم ، مخصوصا در مورد تنهایی ها و خلوت کردن با خودت و خدای خودت، اما الان اون تمرکزی که باید باشه رو ندارم و به همین دلیل فقط خواستم ازتون تشکر کنم که انقدررررررر صمیمانه لحظات شیرینی که توی این فضای دل انگیز و روحانی تجربه کردید رو با ما به اشتراک گذاشتید.

    قدم زدن توی جاده خاکی و شنیدن صدای سنگ ها ، قدم زدن در این فضای پاییزی با اون رنگ رویایی و مناظر شگفت انگیزی که به چشم می خوره حتی تصورش هم معرکه است چه برسه به تجربه اش. الهییییییی شکرررررررت

    استاد و مریم جونم ، واقعا شجاعتتون رو تحسین می کنم ، اینکه میرید تو دل ترس هاتون و بر اونها غلبه می کنید کار هرکسی نیست و البته که نتایجش رو هم هرکسی نمی گیره .

    خیلی دوست دارم کامنتم رو ادامه دار کنم چون کلی حرف دارم و تو قسمت قبلی هم نشد کامنت بزارم ولی انشاالله در زمان مناسب که بهم الهام بشه و تمرکز کافی رو داشته باشم ، میام و بازم کامنت میزارم.

    عااااااااااشقتووووووووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    محمدرضا شاه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 973 روز

    سلام و احترام به استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز، امیدوارم حالتون، در هر لحظه از تیک ثانیه، عالی باشه، قسمت 171 ،فایل تصویری، سفر به دور آمریکا رو نگاه کردم..! که شما استاد فیلم برداری میکنید و خانم شایسته عزیز داره در مورد سفر، صحبت میکنه، اینکه تنها بزنی به دل طبعیت و با خودت خلوت کنی،خودتو بشناسی و صلح در خود، استاد هم میگه منم که، ایران بودم، 10 روز میرفتم جنگل های شمال..الان ساعت به وقت زنجان 7:42 صبح، دارم فایل های دانلودی رو، دانلود میکنم، تا قسمت بررسی حجاب در قرآن..! فقط میخوام بگم خدا منو هدایت کرد..خدارو هزاران هزاران بار شاکرم ک عضو، جمع صمیمی، سایت استاد عباسمنش هستم..و چقدر در زندگی من، تاثیر گذار بوده و هست..! استاد جان و خانم شایسته عزیز در هر جای جهان هستی، هستید..شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید..فعلا خدانگهدار شما..با سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1257 روز

    سلام به خدای عاشق 🤗

    سلام خدمت همگی دوستان عزیزم

    من اگر بخوام تجربه خودمو بگم از بودن و خلوت کرذن در طبیعت ، همیشه از هر فرصتی بشه استفاده میکنم برای بودن با خودم مخصوصا در طبیعت ،

    چون وقتی انسان داخل منزل یا جایی که ساختمان داره میخواد نماز بخونه یا قران بخونه یا حتی هیچکدوم فقط بشینه و فکر کنه تمام چیزهای اطرافش ساخته ی دست خود انسانه و ابزار آلاته ولی ،

    وقتی داخل طبیعت با خودت خلوت میکنی همه چیز از جنس خداییه و خیلی خیلی خدا رو حس میکنی و میتونی نزدیک تر بشی بهش مخصوصا اگر باد بیاد یا باران که دیگه قشنگ داری حس میکنی نعمت هایی که به سرت می باره 😍

    من جدیدا از وقتی دارم روی خودم کار میکنم تقریبا هروز میرم پیاده روی ، هروزی هم از یه مسیری میرم که با تجربه های جدیدی روبرو بشم ،

    چند روز پیش نمیدونم به چه دلیلی سردرگم بودم ، حتی هیچ فایلی چیزی گوش ندادم و فقط راهمو شروع کردم بعد از گذشت 45 دقیقه ، یهویی دلم فایل استاد و خواست پلی کردم و گوش دادم ،

    من پلی لیست درست کردم از فایلایی که دوسشون داشتم داخلش هست بعد این بار چشمامو بستم کفتم هرکدوم اومد که یدونه از لایو های استاد اومد که راجع به اینکه خود استاد از فایلاشون استفاده میکنند یا نه توضیح میدادند 🤗

    بعد این فایل و که گوش دادم ، یهو به جایی رسید که گفت خداوند گفته تا جایی که میتوانید قرآن بخوانید و جاهایی که قرآن تکرار کرده یعنی اونجاها اصله داستانه 👌

    یهو یکی گفت بزن روی توقفش و دوباره گوش کن دوباره و دوباره گوش کردم ، دیدم آره من هنوز اینجا ترمز دارم آقا 👌

    من باید قشنگ تر قرآن بخونم ، با تمرکز بخونم بفهممش ، یهویی انقدری من انرژی گرفتم که خدا میدونه .

    کلا این چند وقته انقدر وقتی میرم پیاده روی با خودم با برگ های زمین با آسمون و درختا انقدری صحبت میکنم که فقط خدا میدونه 😍 که چقدر لذت میبرم .

    خدایا شکرت که من توی این مسیرم

    خدایااااااا هزار بارشکرت خدای مهربون

    خدایا به فرموده خودت :

    امروز مرا در هرکاری به نیکویی وارد کن و به نیکویی خارج کن و نیرویی از جانب خودت برایم قرار بده 💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1936 روز

    به نام خدای زیبا ،مهربون ودوست داشتنی ام. سلام به نابترین استاد دنیا ،مریم دوست داشتنی ودوستان هم فرکانسی ام. خدا رو هزاران هزار مرتبه شکر که در زمره ی هدایت شدگان قرار گرفتم وحدود سه ساله بهشت رو تجربه می کنم .استاد عزیزم بنا به گفته ی شما می نویسم تجربیات زیبایم رو تا چراغ راهی باشه برای دوستانی که تازه وارد این مسیر شدند تا ایمانشون به این مسیر بهشتی بیشتر وبیشتر بشه.یادمه سه سال پیش با عضویت در سایت کار کردن روی باورهام رو با خرید دوره ی ارزشمند عزت نفس شروع کردم وتغییرات عالی از همون روزهای اول تو زندگیم ایجاد شد .وقتی جهان اراده وتعهدم به اجرای قوانین رو دید کارها رو برام راحت‌تر کرد ،انسانهای نامناسب رو از زندگیم حذف کرد وهر روز چرخ زندگیم روان وروانتر شد واین روند همچنان ادامه داره .من 90 درصد محصولات سایت رو خریداری کردم وخدا رو شکر بیشتر اوقات گوش می کنم ودر حد توانم بهشون عمل می کنم .وقتی دوره‌ی زیبا وآگاهی بخش وجادویی 12 قدم رو به همراه خواهرم خریدم ،با گوش کردن به قدم 1 وتجسماتی که داشتم کم کم هدایت ها شروع شد .من قانون درخواست ،سوال کردن ،فرکانس رو عمیقا درک کردم البته درک همین‌ها تکامل می خواد وهمچنان ادامه داره .برنامه ی زندگیم رو طبق آگاهی های دوره ی عزت نفس تنظیم کردم خیلی تنهایی به طبیعت میرم وچقدر عشق بازی با خدا تو دل طبیعت زیباست .کم کم با سوالات خوبی که از خداوند پرسیدم تو قدم 7 هدایتی در زمینه ی مسیر علایقم دریافت کردم که از شوق یافتنش فقط اشک می ریختم.در حال حاضر قدم 12 هستم وطبق هدایت‌های زیبای الهی بزرگترین تصمیم زندگیم رو گرفتم وبه یاری الله یکتا تو دل ترسهام رفتم .من این روزها به لطف خدای مهربون ودرک آگاهی هایی که خداوند بر زبان شما استاد عزیزم جاری ساخته وروزی من کرده ،خیلی قشنگ وسریع نشانه ها ،هدایت ها ،الهامات رو دریافت می کنم وطبق تکاملم بهشون عمل می کنم .خداوند به هزاران طریق تو این سه ساله باهام حرف زده گاهی باشعر یه شاعر،گاهی با شعری که بر قلب پسرم الهام کرده،گاهی با رفتار دوتا پرنده،گاهی با نشانه هایی در طبیعت ،خدای من عجب مسیر زیبایی ،چقدر ما سعادتمندیم که این آگاهی ها رو داریم، نقشه مسیر سعادت دنیا وآخرت تو دستمونه وسوت زنان تو این مسیر آسفالته زیبا قدم می زنیم .استاد عزیزم ومریم جان گوارای وجودتون این همه زیبایی وخوشبختی وحال خوب .استاد جووونم یادتونه گفتید من یه ردپایی می ذارم وبه شما میگم فقط این ردپاهای من رو دنبال کنید تا به قله برسید .لذت دنبال کردن رد پاهاتون اوج شعف رو تو قلبم ایجاد کرده وهر لحظه تحسینتون می کنم .تحسین می کنم کنترل ذهن عالیتون رو که از همون اول مسیر تا به این لحظه عالی عمل کردید .تحسین می کنم جسارتتون رو که به زیبایی وبا ایمان تو دل ترسهاتون رفتید .گوارای وجود نازنینتون .عاشقانه دوستتون دارم وامیدوارم روزی از نزدیک ببینمتون واز نتایج زیبا وشگفت انگیز زندگیم براتون بگم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    فائزه خدابخش گفته:
    مدت عضویت: 2417 روز

    سلااااامم وصد هزار سلااااام

    اول بریم سراغ جالبترین سکانس 🤣🤣🤣

    استااااااد شجاعتت فراتر از مدال طلای المپیاااد😃

    خانم شایسته درود برشما باد که مثل همیشه سرزنده وشاد رگباری میزنی به دل ترسهات😃

    جام طلایی فان ترین سکانس سفربه دور امریکا هم تعلق میگیره به همین سکانس شیرجه زدن استاد در اب سرد🤣🤣🤣 استاد خیییلی عکس العملتون بامزه بود 🤣🤣🤣 یعنی من اینقدر سراین سکانس خندیدم که گونه هام منفجرشدن ودرد گرفتن 🤣🤣🤣

    هم تحسین برانگیز بود هم خیلی فان وجالب بود 🤣

    راستی چندروز پیش برف😍 اومد یادم اومد ازقسمت صحرای شن سفیدکه در کامنتها از اینکه پابرهنه روی برف بودیدتعجب کرده بودن، گفتم بذار امتحانش کنم ببینم چطوریه خیلی یخ بود😃 ولی شدنی بود… البته برای من که عاشق برفم و تابستونا بی کولر نمیتونم زندگی کنم کارسختی نبود..اون دوستی هم که نوشته بود ردپاها در برف عمق بیشتری دارن افرررین دقت😃👌

    حالا برگردیم به اول فایل تجربه تنهایی کمپ زدن در دل طبیعت رو نداشتم… حتی باخونواده هم این تجربه رو نداشتم، اونام باورای مناسبی ندارن… ماتجربه کمپ و چادرزدن رو اوایل دهه بیست سالگیم با پسرعمه م وخانومش داشتیم که رفتیم جنگل گلستان شب موندیم و گراز هم زیاد میومد ولی آزاری نداشت… ابشار لوه …پارک بش قارداش بجنورد و ساحل نمیدونم کجا ویه چندجا دیگه که یادم نمیاد چادر میزدیم ولی همون یکی دوشب…خونواده ی خودم که باوراشون اینطوریه که فلانجا خطرناکه وبهمانجا نمیشه بازن وبچه رفت و بیسارجا با امکاناتی که نداره چیکارکنیم و ازاین صحبتها… مخصوصا یکی از اعضای خونواده م سفرهوایی وهتل دوست داره از سفرای زمینی خوشش نمیاد میگه سخته،اون سفری هم که باپسرعمه م رفتیم رو دوست نداشت ،اما من خودم خیلی دوست داشتم …

    من فعلا واسه چندین روز تنها موندن در طبیعت لازم هست یه تکاملی رو طی کنم…

    برگردیم به ادامه فایل ، خاطرات شگفت انگیز استاد🤩 دراین مسیرزیبا و تلالو نور از لابلای درختا … طبیعت ادم رو به صلح میرسونه در طبیعت میتونم شفافتر ایده ها والهامات رو دریافت کنم و وابستگیها رو ازبین میبره… جسارت ادم رو بیشتر میکنه 👌

    وچقدر دوست دارم صدای خرت خرت خاک وسنگ ریزه هارو🥰… من هنوزم صدای خش خش برگها از فیوریتهام هست 😍 از قدم زدن روی برگهای خشک و سنگریزه ها و برف و صداهای گوش نوازشون لذت میبرم😍 ساعت استادو ویژگیهای جذابش😃👌

    سپاسگزارم از اشتراک گذاری این تجربیات بی نظیر وزیبا، خداوند زیباییهای بیشتروبیشتری رو پیشکش نگاه زیبابینتون کنه❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2858 روز

    به نام خدایی که با هیچ پیشرفتی توانایی وصف پذیری اش را نتوان گفت

    سلام به استادان عزیزم و دوستان عزیزم

    البته به غیر از شما دوتا عزیز بقیه دوستان هم استادانی بسیار ناب و الهی برام هستند و نمادی از نعمت و سپاسگذاری من به درگاه الهی

    استاد من مطمئنم این کامنت یه جنس خاص برا خیلی ها داره چونکه همونطور جنس خاص و اشک آور برا خودم داشته واقعا حتی این دو روزه اخیر خداوند یه لول شفاف تر شده در قلبم❤️❤️😍

    استاد عزیز البته که من میخواهم هدایت الهی رو در زندگی خودم در این اخیر بگم که الهامبخش میلیاردها نفر بشه نه برا خودنمایی بلکه برا اینکه عشق دریافت کردم و همچنین عشق هم به دیگران منتقل کنم

    چونکه من خدایی دارم که عشق رو از ما نمیخواد که خودش نیاز داشته باشه بلکه به این دلیل که این پس انداز ما رو ازمون دریافت کنه که با سود بیشتری به خودمون برگردونه

    خدای من خدایی ست که لازمان و لا مکانه آخه یکی از نشانه های حرف زدن خداوند با من دیشب در خواب بود چونکه فردی که یکی از اونایی ست که بیشترین دشمنی رو با من داره دیشب تو خوابم بود و داشت آرزوی خوشبختی برا من میکرد و یه عالمه مکان های مختلف از زیبایی ها و کسب و کارهای موفق منو میبرد و من داشتم تو خواب میگفتم خدایا میبینی کارکرد فرکانس هارو اما بازم من همچنان رو آدمها حساب نمیکنم ولی همیشه از آدمها تشکر میکنم

    خدای من واقعا نمیدونم چگونه این خدایی که داناترین و شنواترین نیروست چونکه من چندروز قبل شب موقع خواب با احساس بسیار شدید گفتم خدایا فقط تویی که میتونی کمکم کنی چونکه تو فقط به اسم خدایی تنها برام نیستی منظورم از اینکه همه کاره ام هستی پدرمی،مادرمی،معلممی،استادمی،دوستمی،همسرمی،فرزندمی،خواهرمی،برادرمی،عزیزمی،ثروتمی،و هرچیز دیگه البته هر چیز دیگه نه اینکه فقط چندتا موارد بلکه به این معنا که تو هرآنچه من میبینم و هرآنچه رو هم که نمیبینم تو اونم برام هستی، واقعا همین الان چندثانیه قبل از شروع تایپ خواستم یه سیب بخورم اما اینقدر این سرریز شدن احساس الهی بهم گفت سجاد عزیزم بیا اینجا فعلا و من گوش کردم و با آرامش نشستم پای تایپ مانند بچه ای که با احساس عشق و تکیه به قدرت و احساس زیبایی که نسبت به والدینش داره و میگه عزیزم دوستت دارم بذارم بیام تو آغوشت

    خدای من تا همین یک دقیقه قبل هم فکر نمیکردم حتی الان اشک خودمم دربیاد

    آخه این اشک ها اومدنشون چند جنبه مختلف همزمان داره

    من چند شب پیش موقع خواب گفتم خدایا تو به من بگو چکار کنم تا بتونم بهتر رو‌خودم کار کنم و صبح از خواب بیدار شدم فایل اون روز یه عالمه از جواب سوال های من بود

    در ضمن راستی من مدتهاست که تنها زندگی میکنم در به خونه در روستا مکانی ساکت و آرام در طبیعت هم صبحها هم شبها صدای حیوانات مختلف رو‌ میشنوم و چقدر همه متعجب هستند از اینکه من چطور در تنهایی خودم زندگی میکنم و خیلی اوقات شده خیلی ها باور نمیکنند که من بدون تلویزیون،بدون بازی کردن با گوشی،بدون دوست رفیق خاص یا زیادی و…دارم زندگی میکنم چونکه اونا نمیدونند من در چه هیاهوی عمیق درونی در سکوت خودم و فریادهای الهی با همچین جمع ناب و ارزشمندی دارم زندگی میکنم

    و از چندروز قبل گفتم خدایا من فعلا تمام تمرکزم ،تمام انرژیم،وقت،زمان،روز و شبم، شب و روزم،خواب و خوراکم،فکر و ذکرم و ….فقط و فقط رو تمرینات دوره عزت نفس میذارم و هر فایل و جلسه دیگه هم که گوش کنم فقط باید بر اساس آگاهی ها و راهکارها و ایده هایی برا این دوره برام باشه ،

    و از اونجایی که دوباره با یکی از تضادهای تکرار شونده ام دیروز برخورد کردم و امروز داشتم رو عزت نفس کار میکردم و امروز داشتم مدام با خودم میگفتم خدایا بازم ممنون میشم به من بگی که من چگونه کار کنم که بهتر رو خودم کار کنم تا ایرادهام رو بتونم درست کنم و امشب اومدم فایل امروز رو نگاه کردم دیدم ❤️«الله اکبر»❤️ شروع فایل دررابطه با آگاهی های دوره عزت نفسه

    واقعا اینکه میگن خداوند سریع العجابه همینه اصلا چشمام دراومده بود و مبهوت شده بودم که ببین کافیه بخوای دیگه هرکجا باشی و رو کنی همونجا میشه قبله ی تو

    خب استاد عزیزم بذار بگم از نتایج و عملکردهام از این نعمت بسیار ارزشمند الهی

    اولا اینکه من نیاز نیست در حال حاضر برم در کوه،جنگل،غار،کویر و….بلکه اینجایی که هستم واقعا خیلی عالی و فضای سکوتی داره که فقط لذت میبرم از این تنهایی و فضای بسیار خدایی

    واقعا چقدر قبلاها بعضی اوقات ناشکر بودم ازاینکه میگفتم چرا من الان خونه ای در فلان استان یا کشور ندارم

    خوبه که داشته باشم اما غافل از اینکه وقتی من از سکوت ارزشمند اینجا استفاده کنم و با خداوندم حرف بزنم به باورها و علم و دانشی میرسم که دیگه گله کردن چیه میتونم هرکجای دنیا بهترین خونه هارو بخرم هرچند که الانم یه خونه از خودم دارم شکرخدا،،

    خب نتایج من از عملکردهام از این تنهایی و پاک الهی

    پارسال همین موقع خانواده ام اصرار کردن و اومدن اینجا دنبالم و منو بردن به یه خونه بعنوان خاستگاری و منم با اون دختر چندروز صحبت کردم و واقعا خانواده ای بسیار با اصالت و متشخص بودن و منم از همون روزهای اول تردید داشتم بااینکه هیچ‌ ایراد خاصی ازشون ندیدم و بنده خدا به من گفت من با تمام شرایطت موافق و راضیم

    و همه بهم گفتن بهتر از این دیگه گیر نمیاری و خیلی عالیه اما من فقط در عرض چندروز در همین خلوت خودم با خدای خودم حرف زدم و دیدم که خداوندم بهم گفت سجاد جان این تصمیم رو بدون اینکه با کسی دیگه مشورت کنی و از همین الان کنسل کن و رد کن بره

    و منم بااینکه فردی که بیشتراز همه با هم صمیمی هستیم و از اونجایی که در این موضوعات بیشتر از هرکسی بهتر میدونه و اومد در خونه مون بهم گفت سجاد از نظر من این فرد خیلی خوب و مناسبه برات

    بازم من به حرف اون‌گوش ندادم چونکه خدایی که در قلبم هست داشت متضاد اونو به من میگفت و منم بعداز فقط چندروز گفتم خدایا هیچ احدی مورد اعتمادتر از تو ندارم پس فقط به حرف خودت گوش میدم و نقطه سرخط.

    و رد کردم رفت.

    و چقدر الان درک میکنم حرف شمارو استاد عزیز بجای اینکه بریم با بقیه مشورت کنیم آخه چه مشاوری بهتراز خداوند واقعا من که بخاطر اون تصمیمم هرروز دارم میگم خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    آخه چقدر ازت ممنونم که اونقدر عاشقانه منو صدا زدی و بااینکه خیلی زمانهام به حرفت گوش نداده ام اما حتی به همینم که گوش دادم و به خودت اعتماد کردم واقعا دیوانه کننده ست برام که

    فقط کیه که بشنوه،،

    و همچنین از اینکه تا همین چندماه قبل هم تو یه رابطه عاطفی دیگه بودم که اکثریت یا بگم همه مخالف بودن و من چند وقت بعد اونم رد کردم نه بخاطر مخالفت های بقیه بلکه بخاطر گوش سپردن به قلبم بااینکه اولش خیلی برام سخت بود اما گفتم وقتی پیامی از طرف خداونده دیگه باید اعتماد کنم و الان واقعا چقدر خوشحال و راضی ام هرلحظه دارم میگم خدایا ببنهایت ازت ممنونم واقعا بهترین مشاور در زندگی هرکسی هستی،،

    بهترین مشاور هستی که استاد عزیز و این خانواده رو آوردی در زندگیم،،

    خدای من ،من در زندگیم شغل های زیادی عوض کردم چرا؟ چونکه توسط خانواده و آدمها رفته بودم سراغ اون شغل اما از وقتی که شجاعت به خرج دادم و با این خانواده آشنا شدم و اومدم در خلوت خودم گفتم خدایا تو به من بگو چکار کنم

    حساب کردن و تکیه کردن رو حرف آدمها نتیجه اش شده این اغلب اون آدمها نه افراد زپرتی بلکه خیلی بظاهر فهمیده و با تجربه و بسیار با سنین های بالا و بعضیهام کم سن و سال اما مگه چه کسی دارم جز تو

    پس خودت بهتر از هرکسی میدونی و بهم بگو و این خداوند شنوای دانا اینجور بهم گفت ببین سجاد جان یادت هست در فلان زمان در فلان شغل و نه یکبار و دوبار بلکه صدها بار با در اوج موفقیت اون شغل اما با تضادی بسیار رو مخی و سنگین روبرو میشدی که من اونجا حضور داشتم و داشتم از طریق اون تضادها بهت میگفتم ببین سجاد تو باید الان بیشتر و بهتر بفهمی که باید بری سراغ کاری واقعا و قلبا بهش علاقه داری و وقتی اومدم در خلوت خودم و مروری از یه تصویری میکس شده و با سرعت بسیار تند از تضادها،نشانه ها،تصاویرها،و پیام های بسیار زیاد و مختلف الهی از جلو چشمانم رد شد که در هر ثانیه 100 تصویر گذر کرد و بهم گفت سجادجان مقاومت و مشورت گرفتن از آدمها دیگه بسه و اگر فردی هم باشه که مناسب مشاوره دادن باشه من خودم بهتر از هرکسی میدونم و به کمکت میفرستم و الان بهترین نماینده من استاده و این آدم بهتراز هرکسی در کیهان حرف منو میفهمه و به حرفاش گوش کن چونکه تا الان امتحان خودشو خوب پس داده

    و دیگه تمام اون منابع،اساتید مختلف،کتاب های مختلف،و…حاشیه ها رو بذار کنار و تو فقط تمرکزت رو مسیر درست خودتت باشه اما ببین من چکار میکنم برات

    «❤️الله اکبر❤️»

    واقعا اشکم در اومد آخه

    من الان بهتر دارم اینو درک میکنم میبینی ما یه عمر غرق در دریای عظیم هستیم اما با کوچکترین موجی بدنبال آب میگردیم واقعا یه عمر از زندگی خودمو میگم

    آخه چرا چرا چرا

    استاد الحق که درست میگی گنج ها،الماس ها،ثروت ها دست اونه ولی ممکنه خیلی از ما اسیر عوامل بیرون از اون میشیم

    هرچند که هر عوامل بیرونی هم ما داریم بظاهر بیرون از اون میبینیم چونکه همون عوامل بیرونی هم غرق در اقیانوسی در گوشه دل خداونده بلکه این ماییم که فقط داریم توهم میزنیم،،

    تقریبا دوسال پیش یه‌ موقعیت کاری بود از طرف یکی از اقوام که خیلی سایر اقوام و آشناها اومدن بهم گفتن این پیشنهاد رو بپذیر و حق تو هست و برو جلو اون پیشنهاد خوب رو قبول کن اما من اومدم در همین خلوت خودم گفتم خدایا تو بهتر از هرکسی میدونی بهم بگو شاید باورتون نشه به یکروز نرسید که چندتا نشونه بسیار پررنگ ازش دیدم که من نباید به هبچ عنوان قبول کنم و منم همینکارو انجام دادم و خیلی ها بهم گفتن خیلی اشتباه کردی فقط با گذشت کمتراز یکسال بعد خیلی ها بهم گفتن تو واقعا اونموقع چطور میدونستی و اون تصمیم رو گرفتی گفتم هیچی خدا به من گفت منم گوش سپردم

    خدایا میدونم در زندگیم شاید بیشتراز 99 درصد مواقع نتونستم بهت اعتماد کنم و عمل نکردم از همین یه ذره هم که تا الان گوش سپردم و عمل کردم نمیتونم بگم تا چه اندازه ازت سپاسگذارم واقعا چه دلیلی داره که ما به غیر تو دل ببندیم اما استاد و مریم جان و …اینقدر برامون عزیزن مگه غیراز اینه که فقط گوش به فرمان تو هستند،

    اگه ما میگیم استاد و مریم جان اینقدر عشق ما هستند مگه غیراز اینه که آینه و نماد تو هستند و از جنس تو‌هستند مگه غیراز اینه

    وقتی که همکار قبلی من زمانی که من اعلام ترک اون کار کردم و اومد به من گفت من با چوب که هبچ بلکه با دیلم رو دیوار خط و نشون میذارم که تو به هیچ کجا نمیرسی اما همچین اتفاقی نیفتاد خدایا مگر غیراز اینه که گفتی فقط به حرفهای من گوش بده و فقط از خط قرمزهای من بترس چونکه اونا واقعی هستن نه خط قرمزهای آدمها چونکه اونا براساس توهمات یا منطق های خودشون هستند،،

    امشب داشتم کامنتهای عزت نفس رو میخوندم که یکی از دوستان عزیز نوشته بود مریم مقدس از بین اونهمه نجواهای شیطان سعی کرد فقط به کلام خداوند گوش بده

    مثال الان خیلی از ما از میان یه عالمه هیاهوی نجواهای شیطان که توسط حتی عزیزترین کسانمون هم هستند بقول خودشون میخواهند ما رو به راه راست هدایت کنند اما ما باید فقط به کلام الله اعتماد کنیم و صدای بقیه رو کم کنیم و صدا خداوند رو بیشتر کنیم در وجود خودمون شاید اولش کمی سخت باشه ولی امان از زمانی که بخواهیم بشنویم اونوقته که ضعیف ترین صداها رو مثل فریاد میشنویم و همچنین

    امان از ناشنوایی دیگه بالاترین فریادها رم نمیشنوه،،

    استاد عزیز واقعا چقدر عاشق این خداوندم که اینقدر زود جواب سوال هامونو میده بااینکه من مدتهاست که دارم تنها زندگی میکنم که واقعا برا کار کردن رو خودم فعلا نیاز به هیچ کوه و جنگل و غار ندارم اما با کلام خداوند از زبان شما دوتا عزیز چقدر بهتر برام جا افتاد که من از چندروز قبل دارم تمرکزی رو دوره عزت نفس کار میکنم پس بازم بهتراز این رو خودم کار کنم و خیلی هم سپاسگذار خداوند باشم که همچین لطفی در حقم کرده که انگار الان بهتر درک میکنم از اینکه خداوند اون کیس های مورد نظر رو بهم گفت رد کنم میخواسته بهم بگه فعلا وقتش نیست چونکه باید بتونم با تمرکز بیشتر رو خودم کار کنم بعد زمان مناسبش هم میرسه پس من الان باید خیلی بیشتر از اینها خوشحال باشم هرچند که من همیشه از ان تنهاییم لذت میبردم الان که دیگه بیشتر و حتی بارها به خداوند عزیز گفتم خدایا من فردی میخوام شریک زندگیم باشه که با این ویژگی من اوکی باشه که حتی با وجود اون در زندگیم من هرچند روز یا چند هفته یکبار چندروزش با خودم تنها باشم

    و خیلی برام خنده داره چندوقت پیش برادرم بهم میگفت ببین تو داری از تنهایی دیوونه میشی ولی نمیخوای رو کنی !😆😆😆

    درکش میکنم چونکه اون بنده خدا اصلا تو این مدار نیست که بخواد اینچیزهارو درک کنه،،

    من وقتی به کهکشانها و عملکرد پبچیده تمام ذرات مولوکولی و هرچیز دیگه که داره توسط قدرت خداوند رهبری میشه رو فکر میکنم که پس خدایا چرا بازم ما نمیتونیم بعضی اوقات اونطور که عظمت و بزرگی تو رو درک کنیم

    زود اینو میفهمم آهان چونکه هرکدوم از ما ظرفمون یه قطره از اقیانوس الهی ست توسط عوامل دیگه ای پر شده و شکل گرفته باید بتونیم هرروز بهتر روش کار کنیم تا بهتر شکلش بدیم،،

    میخواستم هنوز یه عالمه از زیبایی های دیگه از قسمت رو بگم اما فعلا اینقدر در مرحله عزت نفس باید تکامل طی کنم که الان فعلا چیز دیگه ای از این فایل به ذهنم نمیرسه چونکه ظرف ذهنم هنوز باید خیلی درست تر و بزرگتر بشه

    استادان عزیز خیلی دوستتون دارم

    واقعا نمیتونم بگم چقدر بابت داشتن تون خداوند رو سپاسگذارم درسته که شما خدا نیستید اما آینه و نماد زیبایی از خداوند هستید و همچنین شما دوستان عزیز واقعا میگم چرا؟چونکه درس های زندگیم رو دارم از شما یاد میگیریم

    مانند بقیه مخلوقات الهی خورشید خدا نیست

    بلکه خورشید به ما میگه که خدا همه جا هست و اومده بگه خداوند یه همچین انرژی عملکردی داره که همه جا هست

    هیچ راه فراری از قدرت عشق نیست

    دوستتون دارم و با فایل امشب یه عالمه اشکم از اعماق وجودم جاری شد

    خداوند شنوای دانا همه جا بیننده و شنونده مسیر راهتون باشه.🤗😍🥰🤲❤️🙋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: