https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-01 00:16:142023-09-07 07:42:17سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 204
454نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سالهای زندگی شما نیست،بلکه زندگی ای است که در آن سالها کرده اید
سلام همسفران عزیزم امیدوارم حالتون عالی باشه
فکر کنم شما پنجم یا ششم آگست سفر رو شروع کردین ولی ما یکم سپتامبر داریم این زیبایی های بینظیر رو میبینیم یعنی این قسمتهای واقعا قشنگی که هوش از سرمون پرونده و نتایج پربرکتی ایجاد کرده قسمت 193 تا الان که 204 هستیم مربوط به هفته اول سفرتونه ولی برای ما نزدیک به یکماه زمان برده به والله هنوزم هضم نکردم باورکنید هنوزم در حیرتم ازین حجم وسیع نعمتها ،اگر اونجا بودم و فقط تو یکهفته اینهمه زیبایی به وجودم تزریق شده بود قطعا از ذوق و هیجان فراوون خواب از سرم میپرید ،از خورد و خوراک میوفتادم ،اصلا به معنای واقعی کلمه دیوونه میشدم !
مرا هزار زبان فصیح بایستی که شکر نعمت وی کردمی یکی ز هزار
خدا میدونه در هفته های بعدی چقدر طبیعت عالی و آگاهی های نابی میبینیم و چقدر معجزات زندگیمون بیشتر میشه تو کامنتا میخونم که دوستان عزیزم رفتن سفر یا در حال آماده شدن برای مسافرت هستند و هدایتی حرکت کردن چقدر تحسینشون کردم و چقدر خوشحال شدم برای سفرهایی که هرکدومش شخصیت بهتری برامون میسازه و وقتی از سفر برمیکردیم ،بزرگ شدن و وسیع شدن رو به وضوح میفهمیم خدایاشکرت .
……………………………………………………………………..
• وای خدای من چه جاده ای چه کوههایی چقدر قشنگه چطور توصیفش کنم خدایا از همین اولین منظره چشمام پر از اشک شد ، پنجره کنار تختمو باز کردم باد خنکی میوزه همزمانی این منظره جاده و کوههای رویاییش و نسیم خنکی ک الان به صورتم میخوره حس و حالم رو خیلی واقعی تر کرده ،خودم رو تصور کردم در همچین جاده ای در حالیکه شیشه ماشینو پایین زدم و ی دستم رو آوردم بیرون از ماشین که بیشتر و بیشتر ازین منظره و خنکاش استفاده کنم و دارم با خودم بلند بلند ترانه میخونم: ((مستو گیجم، منو از این وسط جمع کن، ببرم جایی که هیچ کسی نباشه،حالِ من خوبه هیچ کسو نمیشناسم ،تو رو میبینم محوِ توست حواسم)) نمیدونم چرا این ! ولی قطعا توصیف حالم با همین آهنگ شهاب تیام ممکنه!!! هههههه
خدایاشکرت چقدر جاده های آمریکا پهناوره هزاران بار شکرت چه شهر کوهپایه ای و قشنگی ،چقدر خلوته شبیه شهرکای صنعتی اینجاس مخصوصا رنگ بام خونه ها ،این شهر جون میده برای گذروندن ی تعطیلات آخر هفته آروم و دلچسب ! چقدر تجربه بینظیری میتونه باشه
استاد با قاطعیت میگم من نجمه نیستم اگر یکروزی به سیلورتن سفر نکنم! هنوز واردش نشدید خیلی با این شهر کوچولو ارتباط گرفتم حتما روزی میرسه که واردش بشم و تو همین جاده رویایی در همین فصل سال آهنگ شهاب تیامو به یاد الان که کامنتو مینویسم گوش بدم و بگم یادش بخیر اونروزا کجا بودی و الان کجایی نجمه.«این کامنت بماند یادگار »
امشب اتفاقی افتاد که باعث شد نگاهم به زندگی وخواسته هام واضحتر و جدیتر بشه،دوست دوران بچگی و صمیمی ترین دوستِ برادرم که سی وخورده ای سنش بود و انسان خیلی خوبی بود فوت کرد و به دیار باقی شتافت برادرم گریه میکرد همه ناراحت بودند و میگفتن هنوز سنی نداشت ،جوون مردن خیلی سخته و ازین حرفا! در لحظات اولیه شنیدن این خبر حالم خوب بود و با خودم مرور میکردم این دنیا لحظه ای بیش نیست در برابر عظمت دنیای ابدی ،همه ما روزی باید بریم به جای همیشگیمون به مامانم گفتم اینجا گذره همه میریم پیش خالق و چی بهتر از این ، ولی بعد چند ساعت با شنیدن گریه های برادرم نزدیک بود کنترل ذهنمو از دست بدم ومثل بقیه غصه بخورم ولی زود رفتم تو حیاط زیر نور مهتابِ زیبا راه رفتم و حرف زدم از اون انسان مهربون تشکر کردم بخاطر خوبیاش بخاطر این نام نیکی که ازش باقی میمونه چون همه بعد از یکبار برخورد میفهمیدن چقدر انسان پاک و شریفیه ،مدام گذرا بودن این دنیا رو مرور کردم و حسم اونقدر خوب شد که اشک ریختم از نزدیکی به خدا.همین امشب بهم تلنگری وارد شد ، نجمه از کجا معلومه فردا زنده باشی ؟ حتی یکساعت بعد ؟ یک دقیقه بعد؟ تو برای چی اومدی به این جهان؟
من اومدم تا تجربه کنم و لذت ببرم، چی رو تجربه کنی؟ از چی لذت ببری؟ این سوال دست به قلمم کرد و نوشتم و نوشتم از خواسته هام ،از چیزهایی که دوست دارم داشته باشم، از جاهایی که دوست دارم اونجا باشم، از شغلی که میخوام ،از روابطی ک میخوام، از ثروتی ک میخوام، از شخصیتی که میخام ، از سلامتی که میخام ،از سبک قشنگ زندگی ک میخام….
نوشتم ونوشتم خیلی واضح خیلی دقیق ، خودمو دیدم تو زندگی رویایی که میخوام ، تپش قلبم رفت بالا بی اختیار اشک میریختم…. مرگ دوست عزیزمون امشب برای من تلنگری بود که جدیتر باشم برای اهدافم …با خودم گفتم من اگه الان بمیرم روحم حسرت چه چیزایی رو میخوره که نذاشتم تجربه کنه ؟ اگر الان بمیرم راضیم ؟؟؟ آیا وقتی با اون کسی که میتونستم باشم مواجه شم راضیم؟؟؟و جواب محکم و قاطعانه خیر بود با این سوالا چنان تنم مور مور شد که قفل شدم من هنوز خیلی چیزا رو تجربه نکردم دوست دارم تجربه کنم……نجمه جان پس محکم باش جهاد اکبر راه بنداز ،جدیتر ادامه بده هرروز فقط در جهت خواسته هات باش…
بخدا که انسان خیلی فراموشکاره چرا یادم میره وظیفه من در این جهان مادی تجربه و لذت بردنه
وظیفه من تو این جهان خوب زیستنه
وظیفه من گسترش دادن خودم و جهان اطرافمه … استغفرالله ربی و اتوب الیه
همین امشب هدایت شدم به قسمت 43 گفتگو با دوستان و چقدرررررر مرتبط بود با گفتگوهای امشب با خودم الهی شکرت.
من بعد از اون گفتگوها با خودم سبکتر شدم حس میکنم بزرگتر شدم …..
• بریم بقیه داستان : رسیدیم به شهر سیلورتن و ویزیتور سنتری که مثل شهرش کوچولو موچولوعه ولی پر از قشنگی ،پر از زیبایی، تحسین برانگیزه که حتی شهری به این کوچیکی ویزیتور سنتر داره قطعا بخاطر حجم زیاد گردشگرانیه که به این منطقه سفر میکنند و در کل کارشون درسته اطلاعات خوبی به گردشگران میدن وچقدر سود میاره برای شهرشون چه ایده خوبی بوده این ویزیتور سنترها . از تکامل حمل و نقل فیلم گرفتید اهمیت تکامل برامون مرور میشه ممنون مریم خانم حتی از رست روم تمیز و قشنگش فیلم گرفتین چه حس خوبی داره وقتی گفتید بوی خوبی میده من بوی اسانس سیب قرمز به نظرم اومد چون پنجره اتاقم بازه و درختای سیب تو حیاط فراوونن بوی سیب تو کل فضا هست و ناخودآگاه هر بوی خوبی رو بوی عطر سیب حس میکنم !!!
تو بخش اطلاعات عمومی از تفریحات این منطقه گفتن که حتما میریم لذت میبریم، چندسال پیش سفر یکروزه زمستانه داشتم قرار بود زیپ لاین بریم ولی بخاطر برف سنگین اون منطقه زیپ لاینش تعطیل بود و حتی تله کابینش بخاطرهمین فرصت نشد تجربه ش کنم ولی به خودم قول میدم در سفرهای آینده حتما حتما زیپ لاین و پرش از صخره و اصلن هرچیزی که وجود داشتو تجربه کنم الهی آمین.
•وای خدایا انگار تو تابلوی نقاشی دارین رانندگی میکنین چه قشنگه این جاده ها و این شهر چه ساختمونای قشنگی داره چقدر خوبه که تو شهرای کوچیک ساختمونا بلند نیستن و تمام زیباییای پشت ساختمونا مثل درختا وکوهها دیده میشه چه حس و حال قشنگتری داره الهی شکرت بخاطر این مرد دوچرخه سوار مهربان که بدون چشم داشت شمارو به خونش برد تا مخزن آب کمپر رو پر کنید چقدر سخاوتمند ! این مرد میتونست در قبالش هزینه گزافی بگیره چون شما گردشگر هستین و جایی رو نمیشناسین ولی خداوند دلشو نرم کرد البته میدونم حتما شما هم به طرز جادوئی با این مرد ارتباط موثر بر قرار کردین خدایاشکرت به محض اینکه آدم نیازی پیدا میکنه خداوند راهها رو فراهم میکنه ،چه خونه قشنگی داره …استاد من از وقتی تو این مسیرم خیلی لطیف شدم هروقت مهربونی ببینم همینکه اعتبارشو به خدا میدم اشکام سرازیر میشه حتی برای چیزای کوچیک ، مثلا رفتم نونوایی سنگک، پول نون ساده رو داده بودم اما نون کنجدی برام آورد گفت اینو شما ببرید …یا اینکه در حال آب خوردن تو پارک بودم از شیر آبی ک باید با دست فشارش میدادم یکی اومد شیر آبو برام نگه داشت بعدشم بجای اینکه من تشکر کنم اون گفت به آدمای خوبی مثل شما باید کمک کرد و رفتتتتت همین اتفاقا دلمو زیرو رو میکنه خدارو بیادم میاره الهی شکرت
•چه ماشینهای متنوع و لوکسی توی این شهر دیدیم چه رنگای قشنگی، صدای قطارم میاد به به چی ازاین بهتر! بریم بگردیم با قطار و لذت ببریم تو فصل های قبل تور با کشتی رفتیم ایندفه با قطار میریم ،
•وارد تنها فروشگاه سیلورتن میشیم چقدر تمیزه میریم سمت مواد غذایی و قطعا گوشت میخریم دیگه! درسته که ندیدیم چی خریدین ولی چشم بسته میگم فقط گوشت و شاید تمشک اگه خودم بیام که همینارو میخرم ! اصن مگه میشه چیزای دیگه خرید؟ به به چه میوه هایی داره چقدر منظم چیدن چقدر رنگوارنگ ،آسمون آبی رو ببین چه قشنگه خدایا این ابر سفید با منظره کوه و درختای جاده چقدر قشنگه الله اکبر
•عالیه این جایی که برای غذا خوردن انتخاب کردین آبشار و کوه و درخت و هوای بینظیر یعنی همه چی رو باهم داره خدایاشکرت
•و همراه مریم خانم میریم بازار گردی ، دمت گرم که بفکر مائی میدونی که خانما عاشق خریدن به به دقیقا رفتین فروشگاهی که باب میل خانماس همه چی داخلش پیدا میشه از زیور آلات گرفته تا لباس و کلی تابلو و عروسک و ازاین کلاه پوستیا که تو فصل قبل خریدید و کشوهای چوبی که صنایع دستی محسوب میشه و سنگهای جواهر بینظیر که فکر کنم آمِتیست باشه و هزاران چیز دیگه ای که وجود داشت، راستی دیگه لیوان هر منطقه رو نمیخرید؟
•و در آخر دیدن این گروه از افراد مسن چقدر حس امید و زندگی میداد با این لباسهای همرنگ و شاد ، خدایاشکرت یک قسمت دیگه از زیبایی های سفرنامه رو دیدم و تونستم کامنت بذارم و توجه کنم به نکات مثبت و خواسته هام .
نمیدونم چرا چند وقته وقت نکردم بیام درست حسابی تو سایت و بگردم و بنویسم و بخونم ، هرچند تمرکزی روی محصولاتی که خریدم از سایت کار میکنم و همین استمرار در کار کردنه که نتایج رو رقم می زنه
خیلی خوشحالم که تونستم یه قسمت از سفر به دور امریکای زیبا رو ببینم
چه شهر نقلی و خوش انرژی بود
چقدر کیوت و رنگی رنگی بود همه چی
از ساختمونا گرفته تا مغازه ها و لباس ها و محصولات
چقدر واضح میشه تو زندگی استاد آسان شدن برای آسانی ها رو دید
آب مخزن تموم میشه از یه نفر سوال می پرسند و اون بنده خدا کارش رو رها میکنه و استاد رو میبره در خونه ش و از آب خونه ش مخزن ماشین استاد رو پر میکنه
این چیه جز روانی و راحتی زندگی
نرم شدن دلها برای استاد
روغنکاری شدن چرخهای زندگی
استاد عزیزم مثل همیشه تمام قد دست میزنم براتون و تحسینتون میکنم که در شرایطی که همه یجورایی لنگ روزمره گی هاشون هستند شما زندگی فراتر و رویایی تر از هر رویایی رو دارین تجربه میکنین
دمتون گرم
نوش جونتون این زندگی
چقدر تمیز بود همه جا
به کنار جاده دقت کردم همه جا تمیز
کنار رودخونه و آبشار همه جا تمیز بدون حتی ذره ای آشغال
میدونم که این به خاطر فرکانس بالای استاد و مریم جان هست که همیشه هدایت میشن به زیبایی ها ولی تحسین میکنم اون کشور و مردمش رو
چقدر قانونمند و تابع قانون و عاشق کشورشون هستند
این حجم از تمیزی کار نتیجه یک وحدت رویه و همبستگی هست بین مردم و مسولین
دمشون گرم واقعا
ممنونم استاد به خاطر این فایل
لذت بردم
و یکبار دیگه به خودم یادآور شدم نرگس اگه استاد تونسته تو هم می تونی کافیه که دقیق تر روی خودت کار کنی و در مسیر الهی ثابت قدم باشی جان دلم
اول از همه میخوام یه تشکر جانانه از مریم بانو بکنم که این لحظات فوق العاده رو با ماهم به اشتراک میزارد تاماهم ببینیم و لذت ببریم هم با فرهنگ های مختلف و شهرهای مختلف ایالات متحده آشنا بشیم هم احساس کنیم خود ما هم در دل اون طبیعت زیبا در جاده و دیدن اون کوههای سرسبز و هم طبیعت سرسبز شهر سیلورتون از ایالت کلورادو با شما هستیم.
چه شهر کوچیک اما زیبا و سرسبزی هست .
از جاده که از شهر فیلم میگرفتید واقعا لذت بخش بود.
استاد عزیز و مریم جان این شیوه هدایتی حرکت کردن در سفرهاتون به سمت زیبایی ها واقعا لذت بخش است منم عاشق این شیوه گردشگری دارم و کلی به ادم شوق و هیجان میدهد که قراره چه زیبایی های دیگه ببینه. قسمت ویزیتور سنتور خیلی خیلی تمیز و جمع و جور و مرتب بود واقعا از تمیزی اون خونه کوچولو لذت بردم و به یاد مادر تمیز و کدبانو خودم هم افتادم. تاریخچه نقل و انتقال که نشان میدادید منو به یاد این انداخت که چقدر خواسته های ما باعث گسترش جهان میشه و جهان هم از این خواسته های ما حمایت میکنه. مریم جان واقعا رستروم تمیزی داره اونجا چقدر مردم احترام گذاری هستند و به بقیه ارزش میدند که داخل رستروم دو تا صندلی هم گذاشته بودند از تمیزی این رستروم ها هم که دیگه هر چی بگم کم گفتم فوق العاده بود.
چقدر مردان خوب که بدون چشم داشت به بقیه کمک میکنند زیاد است اون آقا وسط کار خودش بلند میشه دوچرخه اش سوار میشه تا شمارو ببره خونشون تا بتونید تانکتان پر کنید بدون اینکه شمارو بشناسه .
استاد چقدر شما و مریم جان هماهنگ هستید هم کار میکنید هم برای ما فیلم میگیرید و هم اینکه مسافرت و تفریح میرید لذت میبرید واقعا این هم جهت بودنتون، همراه بودنتون و پایه بودنتان و مهم تر از همه اون انس و الفتی که بین شما دو نفر است ستودنی است. برای هم بمونید و کلی لذت های دیگه باهم تجربه کنید و کلی موفقیت های دیگه به دست بیارید و اصلا سایتتون جهانی کنید به زودی.
تک سوپر کوچولو شهر سیلورتون خیلی تمیز و مرتب بود و چندین نمونه فلفل، دو نمونه قارچ و چند نمونه سیب داشت خدایا شکرت بابت فراوانی این جهان پهناورد ما. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت. حتی هندونه قاچ شده روشو سلفون کشیدند که اگر کسی هنداونه کامل نخواد بتونه اونو بگیره. چقدرم رنگش قرمز بود به به حتما شیرین و آبدار هم هست کیف کردم. خلاصه فوق العاده بود.
اون جایی که برای خوردن غذا هدایت شدید خیلی زیبا بود صدای آب و صدای آبشار فوق العاده است.
لذت ببرید و کیف کنید زوج خوشبخت.
چه ایده جالبی که کنار مغازه اون گلدون های خوشکل با اون گلهای صورتی و آبی قشنگ گذاشتند چقدر منظره سیلورتون کوچک زیبا کرده است. فروشگاه محلی شهر داخلش کلی وسیله هست کلاه های رنگارنگ لباسهایی که روی اکثرشون نوشته بود سیلورتون کلورادو خیلی خیلی حس وطن دوستی شون برام قابل تحسین بود. اون جعبه هایی که مریم جان داخل مغازه باز میکردید خیلی زیبا بود واقعا راههای پول درآوردن خیلی زیادی میشه میشه با یک ایده ساده از هر وسیله ای پول درآورد. استاد اون گروهی که همه باهم جمع شده بودند از مرد و زن خیلی حس خوبی میداد چقدر ساده و صمیمی. واقعا چقدر مردم با خودشون در صلحند هر مغازه که وارد میشید سلام میکنند.
همه چیز همه چیز قابل تحسین است ماشین های عالی، ابرهای تو آسمان، رنگ آبی آسمان، فضای سرسبز شهر و کوههای سرسبز فوق العاده است.
سلام سلام استاد جان و مریم جان یا به قول وجیهه بانو استاد بانو جان
سلام به همه دوستای عزیز و خانواده ی عزیز عباسمنشی
چقدر زیبایی دیدیم تو همین 16 دقیقه فایل!
مگه داریم شهر انقدر قشنگ و گوگولی با یه همچین طبیعتی و مناظر دیوانه کننده! خییییلی قشنگ بود
من الان با اینکه بیشتر از دو سال شد که دارم کانادا زندگی میکنم، هنوزم هضم این حجم از زیباییِ همیشگی همین شهر تورنتو برام شگفت انگیزه… فکر کن تو همچین شهری زندگی کنی، مسیر سرکار تا خونه ت مثل مسیری باشه که اون آقای مهربون داشت با دوچرخه میرفت تا خونه ش… انگار رویا و فیلم و نقاشیه! چشام رگ به رگ شد از این حجم زیبایی طبیعت:) خدایا هزار مرتبه شکرت برای این همه زیبایی، برای نعمت زندگی که به ما دادی و نعمت درک این زیباییها
چقدر این سریال و این توجه به زیباییها و نوشتن از زیباییها داره تو زندگی روزمره مون تاثیر میذاره واقعا
چقدر ذهنمون ترِین و تربیت میشه که زیبا ببینه، زیباییها رو ببینه و به زیباییها توجه کنه
چقدر از دوستان همین الان تو سفر هستن و چقدر سفرهامون قشنگ تر و معنا دار تر و پربار تره و بیشتر هم خوش میگذره:)
منم که تو کامنت قبلیم نوشته بودم خیلی دلم سفر میخواد و سعی میکنم بسپرم به خدا و منتظر هدایت خدا باشم، خداروشکر یه سفر کوچیک یه روزه خدا برامون جور کرد:)
چند روز پیش دیدم یکی دوروزه دوباره ذهنم داره افسارش در میره و هی میخواد بزنه جاده خاکی، یه موردی بود یه کاری باید انجام میشد، به طرف پیام داده بودم اصلا سین نکرده بود، دوباره فرداش پیام دادم بعد یه روز جواب داد که سرم شلوغه یه کم، حالا انجام میدم، دوباره دو روز بعدش پیام دادم برای یادآوری باز تا فرداش سین نکرد، دیگه انواع مکالمه ها و جواب های نیش و کنایه دار بود که به ذهنم میومد که برای طرف بنویسم، هرکاری میکردم ذهنمو منحرف کنم هی برمیگشت سر همین موضوع، شب قبل خواب یه کم کامنت خوندم و مثل همیشه کلی فیض بردم و سعی کردم تو فضای مثبت کامنتها بمونم و با اون حس بخوابم، فردا صبحش که از خواب پا شدم هم طبیعتا اولین موضوع همین بود که دوباره تو ذهنم اومد، رفتم تو سایت و یه کم کامنت خوندم و گفتم منم باید این رو بسپرم به خدا، و به خدا سپردن یعنی اینکه دیگه نباید هی نگران و مضطرب باشم، یعنی اعتماد کنم به خدا که کارش رو انجام میده، بعدم بعد چند روز دوباره کُدنویسی کردم و رفتم سرکار، دو ساعت بعد طرف پیام داد که اون موضوع رو داره پیگیری میکنه و به زودی انجام میده. حالا هنوز انجام نداده بودا… ولی همینکه پیام منو جواب داد، و جواب منطقی و درستی هم داده بود نه جواب سربالا همین انقدر منو خوشحال کرد که نگو:) کلی از خدا سپاسگزاری کردم
بعد از ظهر هم خواهر بزرگم (قابل توجه دوستانی که خانوادگی ما رو میشناسن:)) ما یه خواهر دیگه هم داریم که اون تو سایت نیست، همین خواهر بزرگم هست) بهم پیام داد که نظرت چیه آخر هفته بریم فلان جا یه شب بمونیم فرداش برگردیم! تو یه شهر ساحلی خیلی قشنگ که تقریبا مرز کانادا و آمریکاست و سه ساعت و نیم با ما فاصله داره و دو سال پیش همون اوائلی که من اومده بودم کانادا یه بار رفته بودیم اونجا و بسیار زیبا بود. یه هتل با قیمت خیلی مناسب هم پیدا کرده بود خداروشکر که برای من هم به قول اینجاییا affordable بود:) خلاصه من دیگه ذوقمرگ شدم و اومدم خونه با پسرم هم برنامه کارش رو هماهنگ کردیم و انشالا این آخر هفته ما هم یه سفر کوچولوی یه روزه میریم.
از اونور هم همون روز که اومدم خونه دیدم خواهر کوچیکم یاسمن هم خدا رو شکر همه کاراش ردیف شده و داره چمدون و وسائل سفرش رو میبنده که فرداش که قرار بود پاسپورت کاناداییش رو بگیره، داغ و تازه از همونجا راهی بشه بره آمریکا:) پیش اون یکی خواهرم سمیه. که اونا هم الان تو آمریکا تو سفرن
خلاصه که خداروشکر سفر در سفر و نعمت در نعمته و نورٌ علی نور:)
به ذهنم اومد اون کانال کذایی تلگرام که خیلی وقته تو فکرش هستم رو هم بالاخره راه بندازم و با زیباییهای این سفر افتتاحش کنم:) نسیم از کانادا:)
امیدوارم خدا هم هُلم بده تو این مسیر تا بالاخره انجامش بدم
ممنون از جواب زیبا و پر از حس خوبی که برام نوشتی، کلی انرژی خوب گرفتم از کامنتت:)
واقعا کانادا خییییلی زیباست، همینجوری تو شهر تو خیابونا که داری رانندگی میکنی مثلا بری سرکار ، محو زیباییهاش میشی، پارکها و مناظر طبیعی و اینا که دیگه بماند… منم خدا رو شکر به اندازه ظرفم استفاده کردم و لذت بردم از این زیباییها، از خدا میخوام کمکم کنه، همه ی ما مسافران این سفر خدایی رو کمک کنه که بتونیم ظرفمون رو بزرگتر کنیم و نعمتهای بیشتری دریافت کنیم.
نعمتهایی که آلردی هستن و موجودن، ما فقط باید هم مدار بشیم باهاشون و ظرفیت داشته باشیم برای داشتنشون.
انشالا به زودی برای شما هم بهترین مسیر برای مهاجرت به بهترین و مناسبترین جا فراهم میشه
به قول استاد مهمتر از “گاز دادن” برداشتن پا از روی “ترمز” هست
و اینکه سخت نگیریم و رها کنیم، البته بعد از اینکه کارهای سمت خودمون رو انجام دادیم، رها کنیم و بقیه ش رو بسپریم به خدا تا اونم کارهای سمت خودش رو انجام بده
من خودم یه ترمزی که میدونم دارم اینه که کلا سخت میگیرم، اگر حواسم نباشه و آگاهانه مواظب ذهنم نباشم همه چیو میخواد سخت بگیره و غول جلوه بده، ولی به قول استاد تو فایل قسمت 201 سفر دور آمریکا، وقتی از دور به مسائل نگاه میکنی انگار خیلی خیلی سخته، ولی وقتی وارد میشی هدایت خدا رو دریافت میکنی و میبینی که نه انقدرا هم پیچیده نیست و هر مسئله ای راه حلش هم با خودشه
الان داشتم این قسمت 201 رو دوباره نگاه میکردم که وقتی تموم شد اومدم از سایت خارج بشم دیده عه.. نقطه ی آبی دارم:)
سلامممممم دوباره به خواهر زیبا روی من نسیم عزیزممممم میبوسمت نسیم عزیزم
چقدر زیبا پیام خداوند را برای من رساندی
دوستتتت دارم
میدانی بخدا همه چیز هدایت خداوند هست بخدا خداوند عاشق ماست و هر لحظه ما را هدایت میکند
من نمیبینم من قبول نمیکنم من سد راه خودم هستم اگر نی خداوند همیشه هست
نسیم عزیزم باور کن باور کن
به همین لحظه من نوشتی به حال امروزم نوشتی
میدانی چیست
من بی نهایت به خودم سخت میگیرم در قانون خداوند در شرک ( میگویم همین امروز من یک موحد عالی شوم )در باور کردن به خدا
بدترین کار همین هست سخت گرفتن که باعث میشود نگران شوی کمتر اعتماد کنی
نگذاری خداوند کار خودش را بکند
باید تمرین کنم که آسان بگیرم زنده گی را همه چیز را
اگر صد روز خوشحال باشم زهنم را کنترول کنم همه چیز خوب هست اگر یک دقیقه زهنم کنترول نکردم قانون در نظر نگرفتم سخت گیریم شروع میشود فرکانست پایین آمد حست بد شد ایرقم او رقم
مثل حال امروزم
تشکررررر نسیم نازنینم رفیق قشنگم که برایم واضح پیام خداوند را گفتی
که پاکیزه آسان بیگر آسان شو برای آسانی
دوستتتت دارم عزیز خواهر خود
شاد باشی همیشه در حال تجربه بهترین ها با پسر نازنینت باشی
سلام به استاد قشنگم. سلام به مریم نازنینم سلام به روی ماهتون. سلام به همه دوستان نزدیکم در خانواده عزیزم
سلام به قلبی که شکفته شد.
سلام به نوری که تابیده شد
سلام به حسی که جاری شد و منو روی جریان رود هدایت الهی شناور کرد.
سلام به احساس عمیق خوشبختی
سلام به لحظه ای که اشکِ شوق روان شد.
در یک هفته گذشته پروردگار نازنینم بر سرم منت گذاشت و توفیق داد تا میزبان دو فرشته الهی به نام پدر و مادر باشم.
الهی شکر در هوایی نفس می کشم که عطر نفسهای پدرم جاریه. پدری به نهایت مهرپرور، امیدوار به زندگی، متشخص، اهل کار و تلاش، شوخ طبع و سرحال حتی در حین بیماری.
الهی شکر که همه باهم متحد شدیم تا بجای اینکه حرف دکترها رو باور کنیم، حرف خدا رو باور کنیم باز هم شکر که دلمون روشنه که شفای الهی نزدیک و آسانه.
الهی شکر برای وجود نازنین مادرم. مادری پرقدرت، زیبا، باپرستیژ، پرتلاش و امیدوار و در مسیر بهبود شخصیت.
در این چند روز گذشته فایلهای بی نظیر سفرنامه رو می دیدم ولی تمرکز کافی برای نوشتن نداشتم ولی امروز که حتی هنوز این قسمت از سریال رو ندیدم اما دلم دستمو برد سمت گوشی و گفت این لحظه باید ثبت بشه.
الان در مسیر طالقان هستیم و منی که هیچوقت توی ماشین نمی تونستم بیشتر از 2 دقیقه به صفحه گوشی نکاه کنم، چون حالت تهوع می گیرم، الان بیشتر از نیم ساعته دارم تایپ می کنم. اینه معجزه هدایت الهی.
توی جاده کرج قزوین یه لحظه به دور و برم نگاه انداختم و دیدم هر آنچه برای خوشبخت بودن نیازه من هزاران برابر بیشترشو دارم. دیگه اختیار اشکهامو از دست دادم و چاره ای جز نوشتن نداشتم.
پدرم جلو نشسته و داره از طبیعت سزسبز اطراف لذت میبره.
همسرم در حال رانندگی و تحسین موتورسیکلتهای هیولایی که دارن با سرعت 180 به نمی دونم کجا میرن ولی صدای زوزه شون جاده رو میشکافه.
مادرم هندزفری در گوش داره فایلهای استاد خودش رو گوش میده.
ترانه عسلم هم یه گوشه ماشین داره با یه حلزون پلاستیکی بازی میکنه.
منم که در حال گوش دادن موزیک خواننده مورد علاقه ام (شادمهر) دارم خودمو توی کنسرتش تصور می کنم. در حالیکه یه هوای خنک که با گرمای مطبوع خورشید ملایم صبح صورتمو نوازش میکنه و چشم به جاده ای دوختم که انگار تا بی نهایت ادامه داره و منو به سمت تجربه خوشبختی عمیقتر با خودش میبره.
الهی شکر که دارم یاد می گیرم زندگی یعنی درک خوشبختی لحظه اکنون.
الهی شکر برای این سمفونی اشک و لبخند!
صبح که از محله خودمون حرکت کردیم به ابراهیم گفتم هرچقدر که زمان میگذره بیشتر دارم عاشق محله خودمون و خونه و خیابون و درختها و گلها و خیابونا و کوچه هاش میشم. وقتی این جمله رو گفتم تازه فهمیدم این مسیری که توش قدم گذاشتم چه تاثیر زیبایی روی ضمیر ناخودآگاهم گذاشته. چه نتایج بزرگی گرفتم و تغییر کردم.
استاد عزیزم با تک تک سلولهای بدنم تحسینتون می کنم که با توجه به زیبایی ها همواره به خلق زیبایی های بیشتر در زندگیتون هدایت میشید.
عاشقتونم و از خدا بابت حضور شما در زندگیم سپاسگزارم.
الهی شکر برای دیدن اینهمه سرسبزی و فراوانی و زیبایی که در همه جای دنیا پراکنده شده و منم دارم از قسمتیش بهره می برم.
فدای سرم که شارژ گوشیم رسید به 22 درصد چون در عوض صدق بالحسنی رو به جا آوردم.
و عطر و بوی خوش این دو فرشته که به مشام ماهم رسید.
خدا حفظشون کنه و همیشه سلامت و پایدار و شاد باشن و در کنار هم خوش و خرم باشید.
سپاس از شما که توجه مارا به بیکران داشته همون انداختید که بعضی اوقات اونقدر درگیر روز مرگی میشیم که یادمون میره چقدر ثروتمندیم و از شمارش این همه نعمت عاجزیم.
الهی شکرت به خاطر همه داشته ها و الهی شکرت به خاطر همه ی خواسته ها که اگه در جهتش به خوبی و طبق قوانین عمل کنیم مثل موم تو دستمونه و لاجرم به زندگیمون وارد میشه.
این یک قانونه ،جور دیگه ای نمیتونه باشه
براتون بهترین سفر و لذتهارا از خداوند در کنار خانواده نازنین و توحیدیتون خواستارم.
درود و ارادت خدمت شما آقا رسول عزیز. متشکرم از اینهمه لطف و محبتتون
خدا همه عزیزانتون رو در پناه خودش تندرست و عزتمند نگه داره و برای همه دوستان شادی و عشق در کنار هم آرزو می کنم.
دیروز یک کامنت خیلی دلی رو بی اختیار نوشتم ولی نمی دونم حکمت چی بود که بخاطر ضعیف بودن اینترنت توی جاده سیو نشد و همه نوشته هام پرید. اون کامنت رو دوباره نوشتم که حس کردم حس و حالش مثل اولی نشد. ولی گفتم عیبی نداره من کار درست رو انجام دادم و به ندای قلبم گوش دادم.
دلم گفته بود بنویس و نوشتم.
الهی شکر که هر کار کوچکی حتی اگر به اندازه دانه خردلی باشه در جهان ثبت میشه و اثری از خودش به جا می گذاره. و اگر این قانون بدون تغییر خداوند رحمان نبود همه کارهای ما بیهوده میشد و انگیزه ای برای بهتر شدن نداشتیم.
در کنار فاطمه خانم و خانواده عزیزتون شاد و تندرست و موحد باشید.
سلام به روح زیبابین و قدرشناس شما. دوست عزیز و مهربون ازتون ممنونم که لطف نگاه قشنگتون رو از من دریغ نمی کنید.
خداوند رو بی نهایت شکرگزارم که توفیق داد باز هم بنویسم. در واقع خودش دستم رو گرفت و پا به پا برد به پیش. وقتی در یک لحظه چشمام خیس شد انگار از خوابی بیدار شدم که یکهو چشمام رو به دنیای تازه ای باز کرد که در اون نعمتها از قبل بوده ولی من خواب بودم و نمی دیدم.
در یک آن دیدم همه آنچه از دنیا میخوام رو دارم. خانواده، عشق، آرامش، سلامتی، دورهمی، سفر، ثروت، معنویت، امنیت، هوای خوب، موسیقی لذتبخش، آزادی، امید، حضور در لحظه اکنون!
فارغ از گذشته و آینده شدم و دیدم فقط منم و خدا….
وقتی شروع به نوشتن کردم تازه فهمیدم چقدر دلم برای غار تنهاییم و محراب عبادتم و یاران غارم تنگ شده بود. یک هفته فراق برام سخت و سنگین گذشت هرچند سفرنامه ها رو می دیدم ولی فرصت خوندن کامنتها و نوشتن نداشتم.
الهی شکر که اینجام. الهی شکر که لطف خدا شامل حالم شده و به احسن الحال دست پیدا کردم.
برای شما سید بزرگوار و همه دوستان نازنینم از درگاه رب تعالی آرامش و ثبات قدم در مسیر توحید آرزو می کنم.
از صفایِ وجودت و قلبِ صیقلی شده ات که این لحظاتِ ناب رو نوشتی و به اشتراک گذاشتی.
تندرستی و سلامتی و شادابی برای خودت و خانواده ی عزیز و محترمت فراوان و فراوان.
تشکرِ ویژه برای این جمله ی ناب:
الهی شکر که دارم یاد می گیرم زندگی یعنی درک خوشبختی لحظه اکنون.
لذت بردن در لحظه ی الان شاه کلیده، خوشحالم که هر چی یادم میره دوباره خدا یادم میاره.
سفرتون به شادی و طراوت.
عصر رفتم پیاده روی تو مجتمع مون، هوا داشت تاریک میشد، از کنار شمشادها که رد میشدم یهو یه گربه پرید بیرون و رفت، یه لحظه ی کوتاه ترسیدم و همچنان ادامه دادم…
دیدم چه باحال شدم، میدونی چرا؟
آخه گفتم ترسیدی سمانه، اشکال نداره، با همین ترس های ناگهانی و غیر منتظره هم برو جلو، زندگی باحاله…
البته شجاعتم این روزها دلیل دیگه ای داره، میدونم کی حواسش بهم هست…
فَالله خَیر حافظاً و هُوَ اَرحَمُ الراحِمین
تحسینِ پدر و مادر نازنینت، بسیار دلچسب بود، تنشون سلامت.
سلام هایی که دادی بسیار دلچسب بود، کیف کردم.
دمت گرم که انقدر قشنگی سعیده جان.
دمت گرم که انقدر قشنگ و دلی مینویسی.
ماچ به رویِ ماهت.
خدایا ازت ممنونم تو پیاده رویِ شب، چشم هامو هدایت کردی تا ستاره های خوشگلِ آسمونِ خوشگلت رو ببینم.
سمانه جاااانم سمانه صوفی مسلکم عزیزدلم سلام به روی ماهت.
باور می کنی یا نه نمی دونم ولی اون یک روز سفر به طالقان برام عین معجزه بود. همه یاران غارم رو یاد کردم از جمله شما. یادم اومد که جریان سفرت به باغ پدرشوهرت و اون دو روز رویایی رو تعریف کردی. چقدر از زیبایی ها و نعمتهای باغ گفتی. چقدر از تجربیات شیرینت در کنار ودر شوهر عزیزت، جاری خوبت و فرزند فرشته اش گفتی و سپاسگزاری کردی.
موقع ناهار که زیر سایه درختای گردو کنار یه چشمه خنک و سرزنده جا پهن کردیم، دراز کشیدم و دل سپردم به سکوت بهشت….
فقط صدای چشمه و رقص نسیم لابلای زلفای درختای روستا…
ای جاااااانم به این جهان و آفریننده راستینش که قانونش یک اپسیلون هم خطا نداره. به هرچی توجه کنی تو زندگیت پدیدار میشه. کامنت نمی نوشتم ولی دلم با سفرنامه استاد بود.
و ….. هدایت شدم به یک سفر بهشتی در کنار عزیزترینهام!
به یاد تک تک رفقام بودم.
استاد عباسمنش گلم و مریم بانوی نازنین و سفرشون به کلرادوی جادویی
سیدعلی خوشدل و شکیلا جان کیانی فر و سفر ترکیه شون
سمانه جان صوفی و سفرش به باغ بهشتی پدرهمسرش
آقا ابراهیم و سفرش به شمال و پل ورسک
و خداروشکر کردم که در این جهان هر ذره ای رو نشونه ای کرده برای رسیدن به خودش. در دل سفر جسارت و جاذبه ای قرار داده تا به دل ناشناخته هامون وارد بشیم و خودش رو توی عنصری از جهان جستجو کنیم.
سفر برکت میاره. عشق میاره. بینش و نگرش متفاوت میاره. ثروت میاره. سبکی و رهایی میاره.
در یک کلام سفر روح خدا رو در دلمون زنده میکنه. آتش عشق به خودش رو شعله ورتر میکنه.
خدایا ازت ممنونم که نشونم دادی برای بهتر شدن باید از خودم مهاجرت کنم به خود بهترم. باید پوست بندازم و از خودم کنده بشم. کمکم کن در این راه که غیر از تو پناهی نیست.
نوشِ جانت باشه سفرِ زیبا و دل انگیزی که تجربه کردی عزیزم.
بیشترش رو برات از خدا میخوام، برای همه مون میخوام، سفرهای توحیدی و لذت بخش سرشار از حس های خوب.
مرسی برای کامنی که برام نوشتی و بهم هدیه دادی.
داشتم کامنتِ دل انگیزت رو میخوندم متوجه شدم چقدر ما عینِ یه خانواده ایم که تو لحظات و خاطراتِ هم داریم حضورِ پر رنگ پیدا میکنیم…
اینکه تو توی سفر به یادِ ماها هستی، خودم تو پیاده روی یادِ بچه ها و حرفهاشون میوفتم و … نشون میده چقدر نقش هامون تو زندگیِ هر کدوم مون داره پر رنگ و پر رنگ تر میشه…
داشتم فکر میکردم اون روزی که هر کدوم مون، همدیگه رو از نزدیک ببینیم واکنشمون چیه؟
حتما که اولش ماچ و بغل و ذوق و حتی اشکِ شوق…
من شبیهِ اینو تجربه کردم، دوستانِ کلاسِ غیرِ حضوریِ اوریگامی مو تو موسسه مون دیدم، هر کدوم از جاهای مختلف …
انگار یهو دریچه های عشق باز شدن به روم…
دیدنِ دوستم از شمال کشور عین یه معجزه بود…
اینکه ما هر کدوم از یه محل هستیم ولی به دلیلِ فرکانسِ مشترکمون دورِ هم جمع شدیم و واقعا فرق نمیکنه هر کی از کجاست با چه پوششی و …
اونجا طیفِ وسیع و تنوعِ پوشش رو دیدم و کامل بهم ثابت شد قلبهای ما، مارو به هم وصل کرده، هیچ چیزی نمیتونه مانعِ اتصالِ قلبها بهم بشه…
امیدوارم یه روزِ خوب، در بهترین زمان و مکان، دوستان دور هم جمع بشیم، چه جمعِ توحیدی و نابی بشه اون جمع…
مرسی که تو لحظاتِ شادیت به یاد همه مون بودی.
بهترین ها برای تو و همه ی عزیزانت.
راستی عکس جدید پروفایلت مبارک عزیزم.
ممنونم از این مناجات و دعایِ بی نظیرت:
خدایا ازت ممنونم که نشونم دادی برای بهتر شدن باید از خودم مهاجرت کنم به خود بهترم. باید پوست بندازم و از خودم کنده بشم. کمکم کن در این راه که غیر از تو پناهی نیست.
الهی شکرت برای قلبهای صاف و صیقلی، برای دوستی های پاک و ناب، برای حس های خوب.
الهی شکرتتتت برای اینهمه دوست خوبی که دارم. الهی شکرررر برای نوری که از قلبشون دریافت می کنم. خدایا به زندگیشون روح خودت رو بپاش. به چشمهاشون زیبایی و به عمرشون برکت ببخش.
وجیهه جانم عزیزدل خواهر سلام به روی ماه نازنینت. چقدر خوشحال میشم وقتی صورت قشنکت رو می بینم. و چقدر خوشحالتر وقتی برام می نویسی. ازت ممنونم
من 38 ساله که زیر سایه خداوند نعیم از نعمت داشتن پدر و مادر بهره مندم. ولی به جرأت میتونم بگم تا قبل از اینکه قلبم بپذیره بنده بهتری برای خدا بشم، تا قبل از اینکه آموزه های توحیدی استاد عباسمنش رو جدی بگیرم یک هزارم الان هم بابتش شکرگزاری نمی کردم.
الله اکبر نعمت به این بزرگی انقدر برام عادی و بدیهی شده بود که فراموش کرده بودم هر روز ازش سپاسگزاری کنم.
چقدر زیبا نوشتی،
همین شادیها..
همین خنده های تا نیمه شب….
همین بازیهای دست جمعی…
همین خوراکی خوردنهای دور همی…
همین در لحظه مقدس اکنون غرق شدن ها …
بخدا که ثروت معنوی همینه. و من چقدر ثروتمندم و خودم خبر نداشتم.
ازت ممنونم که یادآوری کردی.
از خدای خوبم سپاسگزارم که به شما هم نعمت خانواده و حظ بردن از این لحظه های بهشتی رو عطا کرده و خاطرات لذتبخشی رو براتون رقم زده.
بیشتر و بیشترش رو از خدا می خوام واسه شما و همه عزیزانم.
سلام به استادان عزیزم و دوستای گلم که با کامنتهاشون واقعا آروم میشم
همیشه اولین چیزی که تو این فایلها توجهمو جلب میکنه رنگ آسمون و ابرای پنبه ایه چون من عاشق آسمونم
همش به آسمون خودمون نگاه میکنم میگم آخه چرا آسمون تو فایلا اینقدر پر رنگ و قشنگه ولی آسمون ما آبی بی رنگه البته که همینم خیلی قشنگه و ساعتها بهش زل میزنم و لذت میبرم ولی تا نگاه به آسمون میکنم این سوال تو ذهنم شکل میگیره
و چقدر معجزه هدایت زیباست که خدا شمارو در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار داد و به آدم مناسب هدایت کرد تا کارتون حل بشه آدمی که از کار خودش میزنه تا به هدایت خدا توجه کنه وکمک کنه به آدمهایی که توشهرش مهمون هستن
وقتی تصاویر زیبای اون خونه ها وسط رشته کوه های پوشیده از درختو میدیدم پیش خودم فکر کردم که آیا این آدما میدونن تو چه بهشتی دارن زندگی میکنن؟آیا میدونن چه نعمتی دارن که کلی آدم آرزوشونه تو چنین مکانی زندگی کنن مثل من
چون من دوتا دوست داشتم اهل شمال یکیشون تو ساری بود که همش غر و شکایت میکرد که چرا اینجا همش بارون میاد حالم از بارون بهم میخوره دیگه و منی که تو اصفهانم و فقط چشمم به آسمونه که بارون بباره و وقتی بارون میاد از پشت شیشه کنار نمیرم و فقط میخوام از اون لحظات لذت ببرم
و اون یکی دوستم تو ماسال زندگی میکرد که اصلا دیدن عکساشم منو متحیر میکنه اما اونم همیشه در حال گله و شکایت بود
به خاطر همین این برام یه درس شد که همیشه سعی کنم آگاهانه سپاسگزار نعمتهام باشم وقتی میبینم یه کسی یه چیز خوبی داره یا یه شرایط خوبی همش اول به این فکر میکنم که آیا سپاسگزارش هست؟
دیروز یه مارمولک دیدم که گیر افتاده بود تو تار عنکبوت و اون عنکبوت دل و رودشو خورده بود و فقط پوستش مونده بودخیلی به فکر فرو رفتم اینکه خدا میگه ناپایدارترین خانه ،خانهی عنکبوته و اونوقت اون جانوری که ما با دمپایی دنبالش راه میوفتیم و نمیتونیم بکشیمش به راحتی گیر میوفته تو ناپایدارترین خونه و دار فانیو وداع میگه
فهمیدم که کلا هیچ چیزی تو این جهان پایدار نیست حتی من که به عنوان جانور دوپا رو زمین راه میرم و میگم من اشرف مخلوقاتم و با دمپایی سوسک و مورچه و …میکشم وقتی جونم تموم شد جسمم خوراک همین جانوران به ظاهر ضعیف میشه
یادگرفتم که زیادی گردن نکشم
در مقابل خدا که هیچ اصلا حرفی برای گفتن ندارم هممون دیدیم که چطور تو این مواقع با مخ میایم رو زمین مثل داستان فرعون بود فک کنم که ادعای خدایی میکرد و در نهایت با یه پشه مرد
ولی در مقابل خلق خدا چقدر من خودمو همه چیز دان دونستم و به بیراهه کشیده شدم اون اول که با قوانین آشنا شده بودم اصلا میگفتم دیگه هیچکس هیچی نمیفهمه جز من همه غلط میگن جز من اونا که اصلا بلد نیستن زندگی چیه جهان چیه قانون چیه من بلدم من خوبم من زندگیمو میسازم من همه چیز دان و همه کاره ام
همه این حرفها خیلی نا آگاهانه و نجواگونه بود و اصلا آگاه نبودم که چنین طرز فکری دارم و فکر میکردم نهههه من خیلی آدم متواضعییم ولی اینطور نبود باورهای غلطی که ناشی از کمبود عزت نفس تو وجودمه داشت اینجوری خودشو نشون میداد
خلاصه دوروز پیش به شدت غافلگیر شدم وقتی که دیدم یکی از اون آدمهایی که من پیش خودم فکر میکردم که اون نادونه و من همه چیز دون و اصلا اون موقعی که بحث کنار گزاشتن افراد نامناسبو تو سایت شنیدم اولین شخص اون بود که بهش فکر کردم و همش میگفتم خدایا این یه آدمو ازم دور کن که البته همینطور هم شد من رو خودم کار کردم و ارتباطمون خیلی خیلی کم شد در حد شاید ماهی یه بار همدیگه رو میدیدیم اماااااااا دیروز وقتی دیدمش یه آدم جدیدو دیدم یه آدم کاملا متفاوت با کلی رشد و موفقیت و دیدگاه های جدید و در درون من شعله های حسادت به شدت زبونه میکشید منی که ادعا میکردم من عباسمنشی ام (به یکی از دوستام میگفتم تو سه ساله با استاد آشنایی و الان چطور این حرفا رو میزنی) اما الان لحظه ای بود که باید با خودم مواجه میشدم اون حسادتی که واقعا حالمو بد کرد چون اون آدمی که من اینقدر جلوش ادعا میکردم دستاوردهایی که من با کلی تلاش و حتی رو باورهام کار کردن هنوز نتونستم محقق کنم داشت و من حسادت ورزیدم به حدی که واقعا اشک تو چشمام حلقه زد
وسط حرفاش گفت که اره من یه کانال پیدا کردم خیلی مثبت و انگیزشیه بزار برات بفرستم یه استادیه به اسم عباسمنش بعد من همون لحظه خندم گرفت و گفتم لازم نیست استادو میشناسم بیا تا من سایتشو بهت بدم برو تو منبعش
وقتی اینو شنیدم که با استاد آشناشده تا ته خطو رفتم
میدونین الان گفتن این حرفا و اعترافا به خودم خیلی سخته چون من خیلی ادعا داشتم که تغییر کردم و نمیخواستم با خودم روبرو شم نمیخواستم قبول کنم که من دارم حسادت میکنم ولی جلوی نجواهای ذهنمو گرفتم و گفتم بزار خودشو نشون بده بزار ترمزتو بشناسی وقتی با خودم رو راست شدم خیلی چیزا برام شفاف شد و شروع کردم به تحسین اونقدر نوشتم و شکرگزاری کردم و تحسین کردم اون شخصو که حالم واقعا خوب شد واقعا واقعا واقعا از اعماق قلبم براش خوشحال شدم دیگه هیچ احساس منفی نسبت بهش نداشتم و کلی آرزوی خوب براش کردم و حتی خودمو تحسین کردم که چقدر سریع تونستم حال خودمو خوب کنم چون اگر آدم قبلی بودم شاید یک هفته با همین حسادت خود خوری میکردم و خودمو نابود ولی الان حشره کش حسادت دستمه و با تحسین نابودش کردم البته که فقط خودمو به حال خوب رسوندم و باید رو خودم کار کنم تا این 1.حسادت 2.ادعای زیاد از حد رو از ریشه حلش کنم و قدرتشو بگیرم
این صحبتها چندان ربطی به فایل نداشت اما خواستم ردپای خودم باشه برا آیندم که بدونم در مسیر چه درسهایی گرفتم و بدونم که همه ما انسانها یکسانیم تو هر سنی با هر جنسیتی با هر قوم و نژادی که باشیم از وجود مقدس خداوندیم و زور زیاد از حد واسه اینکه بگی من از همه بهتر و بالاترم فقط بیشتر تورو میکشه پایین هیچکسی از دیگری برتر و والاتر نیست مگررررر در درجه اخلاص
چون شیطان هم گفته به عزت و جلالت قسم همه بندگانتو گمراه میکنم
سلام دوست عزیز چقدر لذت بردم از کامنت زیبای شما افرین به این صداقت و خالص بودن با خودت چیزهایی که گفتی دقیقا خصوصیت منم بود منم تا امشب خیلی از این فکرها میکردم خیلی فکر میکردم که منم ……خیلی قوانین بلدم ، منم دیگه راز خوشبختی را فهمیدم ، ولی بقول تو وقتی دوستانیم را دیدم که نه عباس منش میشناختن نا سایت و چقدر موفقیتشون اتش حسادت را در منم روشن کرده بود و بازهم این ذهن نجوا گر میگفت اینها به این خاطر فلان کار را کردن که فلان و بلان ،،، چون باباش پولداره ،،،، اون که اون ماشین را خریده باورش فلان چیزه ،،، و این چرت پرت ها احساسم بد شد منم مثل تو شروع کردم به نوشتن خصوصیت های خوبشون و تازه فهمیدم که بابا جمع کن این بساطتت را اونها خیلی بهتر از تو دارن قانون اجرا میکنن شروع کردم به تحسینشون و نوشتم و نوشتم و چقدر خوب نوشتی که مگس کش حسادت را برداشتی و کشتی این حسادت را دقیقا افرین
خدارا شکر منم دقیقا همین مدل شما بودم و البته که تازه اولشه و باید کار کنم ولی این خصوصیت یک سم دیگه هم غیر از حسادت داره و اون در رقابت قرار گرفتن هست یعنی ما ناخود اگاه با کسی که بهش حسادت میورزیم وارد رقابت میشیم و این رقابت یعنی احساس بد و احساس بد مساوی اتفاقات بد هست
بقول استاد باید خالی کنیم خودمون را از دیگران باید محیطی بسازیم فقط برای خودمون تا بتونیم پیش بریم امروز صبحتوتمرین ستاره قطبی از خدا خواستم اگاهی های ناب به من بده و الحق که کمنزاشت چقدر اگاهی به من داد احساس میکنم یکی از بزرگترین پاشنه های آشیلم را شناختم و انشا الله سعی میکنم با تمام توانم بیافتم به جونش تا نابودش کنم با شوینده اگاهی پاکش کنم این الودگی قدیمی را خدایا شکرت من حتی بقدری احساس حسادت داشتم که کامنت بچه ها را هم نمیتونستم با عشق بخونم همش بدنبال نکته گیری و انتقاد بودم واقعا در این دل شب از خدا سپاسگزارم که منا با این نقطه ضعفم اشنا کرد الهی شکرت خدا هرچقدر شکر کنم کمه نمیدونم چجوری این مساله حل شد برام واقعا هدایت خدا از بینهایت طریقه امشب به یککافه رفته بودم که روز دنجشنبه اتفاقی یکی از دوستانم به من معرفی کردهبود اونجا یکتابلو از یکی از غزلیات مولانا بود نتونستم بخونمش چون خط شکسته بود به یکی از کارمند های کافه گفتم این چی نوشته گفت تا الان دقت نکرده ام خودم زدمتوی گوگل چندتا کلمش را که می شد خوند دیدم این شعر اومد
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
کنجکاو تر شدم کل غزل را خوندم یک درک عجیبی بهم میگفت چی میگه مولانا انگار همه ابیاتش معنیش برام اشنا بود اون داشت با خدا حرف میزد و از زنده شدن دوباره خودش میگفت اشک ریختم و لذت بردم گفتم این همین مسیر منه بعد از خوندن این شعر با پسرم رفتم تو پارک و یهویی احساس کردم من باید با عشق کامنت های بچه ها را بخونم مگه نه اینکه استاد خودش صبح ها حالش با کامنت ها خوب میکنه چرا من نکنم ؟؟ و شروع کردم به خوندن دیگه خبری از اون احساس حسادت نبود انگار کامنت کسایی را میخوندم که دوست صمیمی صمیمیم هستن الهی شکر و الان ساعت 3/22 نصفه شبه این قدر عاشق خوندن کامنتها شدم که میگم بزار یکی ذیگه بخونم و بخوابم و باورتون نمیشه یکی از یکی بهتر و عالی تر این کامنت شما که دقیقا داستان من بود
اینکه استاد میگه خدا از بینهایت طریق هدایت میکنه دقیقا چند ماه پیش من خوابی دیدم که درخواب یک فروشنده خیلی فروش بالایی داشت من کنارش بودم ازش پرسیدم چجوری اینقدر فروش داری گفت تحسین کن و از خواب بیدار شدم اونموقعه درک این مطلب مثل الاننداشتم و ازروش گذشت
چند شب پیش دوباره خواب دونفر از اشنایم را دیدم که بهنحوی شنیدهبودم موفق شدنتوکارشون بلافاصله صبح گفتم این یک نشونه از خداونده که من باید اینها را تحسین کنم با اینکه ابتدا احساس خوبی بهشون نداشتم ولی شروع کردم به پیدا کردن خصوصیات خوبشونو نوشتم و برام عادی شدن
خدا هدایتم کرد به همین سادگی الهی شکر
این حسادت بک ترمز بسیار بزرگه تو موفقیت حسادت از باور کمبود میاد نمیشه کمبود در درونت باشه و بخواهی ثروت کند بشی باید این ترمز نابودش کرد الهی شکر به لطف خدا حلش میکنیم
سپاسگزارم عزیزم چقدر لذت بردم از کامنتت سپاسگزارم که اینقدر صادقانه وخالص این مطالب رو بیان کردید.
عزیزم تحسینت میکنم که اینقدر با ایمان وباورهای قوی بامسئله حسادت که در وجود همه ی ما ها هستش مقابله کردی وبه قول خودت باحشرکش حسادت، باتحسین کردن نابودش کردی.واین نشون میده که چقدر درمسیرت موفق بودی وهستی وآینده ی روشنی درپیش داری وصداقت در گفتار خودش شاه کلیده برای موفقیت.
سلام به استاد عزیز و مریم بانوی شایسته که فامیلش برازنده شه
اول اینکه خداروشکر میکنم بابت وجود زیباتون
که همیشه درس های زیبایی به ما میدیدن
دوم خدارو سپاس گزارم بابت این همه زیبایی کوه جنگل اسمان ماشینتون شهری که رفتین درختاان جنگل اینکه دوتایی با عشق رفتین واقعا از صمیم قلبم خدارو بابت وجودتو شکر میکنم
مدتیه خیلی دلم سفر میخواد هرروز سعی میکنم فایلهای سفرو ببینم انشالله که منم به مکان درست جای مناسب همسفر خوب بهترین مکان هدایت شوم خدایا شکرت با ارزوی ثروت سعادت خوشبختی
(( مریم جان اشاره کرده گفته این هست رحمت خداوند این هست وعده خداوند این هست بهشت خداوند ))
«و زمانی که به صورت زیبایی استاد در این عکس نگاه کنی حس میکنی در ادامه حرف مریم عزیز گفته باور کن بیبین وعده خداوند را بیبین رحمت خداوند را
پس برای من وعده خداوند حق بود و هست برای تو هم حق هست باورش کن »
داشتم با خدا حرف میزدم راستی یک نامه زیبا نوشتم نامه عاشق به معشوق
ساعت 1:9 شب هست و همین طور به آسمان نگاه داشتم من عاشق مهتاب هستم آسمان هم امشب زیاد زیبا و دل انگیز هست آخر افریده اش کیست ؟؟ خدای زیبایم خالق زیبایی ها
همین طور حرف میزدم که صورتم پر از اشک شد به قدرت خدا می دیدم به آسمان بزرگش و زیبایش به مهتاب قشنگش که هیچ احدی قادر به ساختنش نیست
داشتم میگفتم خدایا خودت مرا به یقین برسان قسمی که ابراهیمت رساندی مگر خودت نبودی که به یقین رساندیش
قسمی که مریم مقدس از شدت اندوه در وقت زایمان اش گفت کاش پیش از این ها میمردم
خودت نبودی برایش گفتی اندوه گین مباش و برایش آب و خرما تازه مهیا کردی
گفت ؛ برای تو نکردیم ؟
ساکت ماندم بخداا شرمنده شدم
با صداقت اگر جواب بدهیم خدا برای کدام مان هست که خدایی نکرده هست که مهر نورزیده که محبت نکرده که لطف نکرده که رحمت نکرده ؟
از زمانی که چشم باز کردیم در این دنیا مادی فقط خدا هست که محبت کرده عشق را نثار مان کرده خواسته های مان را اجابت کرده
پیش از به دنیا آمدن ما روزی ما را مهیا کرده هست
چرا فراموش میکنم ؟
چرا این قدر فراموشکار هستم ؟
با خود میگفتم خدایا اگر همین چشم های قشنگم را تو نمیدادی آیا میتوانستم زیبای این آسمان در این شب قشنگ بیبینم چقدرر من ناتوان هستم در برابر تو
چقدر ناشکرر هستم
خدایاااا کرور کرور شکرت
دیدم فایل جدید آمده در دانلود گذاشتم که فردا بیبینم و کمنتم را هم فردا نوشته کنم
با همان صورت پر از اشک سر به بالش گذاشتم که این آیه تکرار در زهنم
وَالضُّحَى ﴿1﴾ قسم به روز در آن هنگام که آفتاب بر آید (و همه جا را فرا گیرد). (1) وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى ﴿2﴾ و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد. (2) مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ﴿3﴾ که خداوند هرگز تو را وانگذاشته، و مورد خشم قرار نداده است. (3) وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى ﴿4﴾ و مسلما آخرت برای تو از دنیا بهتر است. (4) وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ﴿5﴾ و به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا میکند که خشنود شوی (5)
خصوصا این آیت که میگوید وبه زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا میکند که خشنود شوی
گفت : باور میکنی این آیه من را
با جان دل قبول میکنی که من برایت بی نهایت عطا میکنم
راست بگویم ساکت ماندم چشمم باز شد سرم را بالا کردم نمیشود به خودم دروغ بگویم یکی این هست که انسان فقط به حرف میگوید بلی
یکی واقعا باور هست یقین هست
که خداوند خودش آگاه هست که از کدام دسته هستی
در همین لحظه یاد حرف استاد افتیدم در یکی از فایل هایشان شنیده بودم
گفتن خداوند به همه ما میگوید که برایت ثروت میدهم یا ثروتمند میسازمت یا ثروتمند میشوی وعده من ( خدا ) حق هست همین حرف ها را گفتن دقیق حضور زهن ندارم
استاد گفت : کیست که این حرف را باور کند آیا ما باور میکنیم که بلی خداوند من را ثروتمند میسازد یا بی نهایت ثروت برایم میبخشد
استاد در همان فایل گفت به همه ما حداقل یکبار گفته شده ولی کیست که بشنود باور کند
گفت زمانی که به من گفته شد من میلیون بار با خودم این ندای خداوند را تکرار کردم باور کردم تکرار کردم
حالا همه ما نتیجه این اعتماد هایش را به خدا میبینیم
به خودم میگویم این حرف ها را
روزانه ده ها بار صدای خدا را میشنوم که میگوید آرام باش من هستم
نگران چی هستی من بیمه قشنگ زنده گی ات هستم من میسازم برایت
همه چیز در دست من هست
صبح خوش هستم چاشت دوباره یادم میرود
چرا ؟
چون باور نمیکنم تکرار نمیکنم
یاد مان باشد که خداوند رفیق همه ماست به همه ما خدایی کرده هست به محمد ابراهیم علی موسی مریم عباسمنش همه ما ها
جاتون سبز، دیروز پریروز منم با خانومم و بچه ها و پدر مادرم یه سر رفتیم کنار یکی از رودخانه های باحال و سرسبز اطراف شهرمون.
آب بسیار خنک و سبزی و تمشک و پونه وحشی و ماهی کوچولو و عنکبوتهای غول آسای زیبا و سنجاقک های زمردی وچنار و هلو و گردو…. و بوی عطر..بوی عطر رودخانه و پونه های تند وحشی، بعلاوه لاستیکهای گلی شده ماشینم که تا الان هم پاک نشده ن!. این، مختصر سفر کوچک و قشنگ ما بود که قد یه ماه خستگی رو از تنم بیرون کشید.
اما این قسمت مسافرت در کلرادو!
یه آهنگ پسزمینه زیبا و نماهای دور و سبز از کوهی که بالاش هنوز یه نخود سفیدی برف دیده میشد! چه قشنگ! هوای اونجا باید حسابی معتدل و خوشمزه باشه!
چه سبزی لطیفی تو محیط موج میزنه. این سبزی یعنی هزاران هزار لیتر آبی که از آسمان نثار زمین شده اند. بنازم به این فراوانی!
چه شهر کوچولوی قشنگی! از همون بالای جاده میشه تحرک تمام اهالی شهر رو زیر نظر داشت! هر کی هر جا میره و میاد، از همون بالا معلومه، چه رویایی!
چه ویزیتور سنتر جمع و جوری! ببین تاریخچه ی حمل و نقل، مهمترین حادثه ی تاریخی اینجا بوده که در طی زمان شکل گرفته! این مسأله نشون میده که مسأله ی ارتباط بین آدمها، مهمترین مسأله تاریخچه ی این اجتماع کوچیکه و این مسأله قابل تسری به کل تاریخ بشر هست! نکته جالبی بود….معلوم میکنه که چرا این سوسیال مدیا ها اینقدر محبوب اند. این ، داستان بشریته!
اون آقایی که برای پیدا کردن آب به شماها کمک کرد، انگار از یکی از سریالهای تلویزیونی دهه 70 میلادی در اومده بود… خودش و خونه ش! چقدر این آدم منو به فکر فرو برد! این آدم ، احتمالا در یک چارچوب محدود، زندگی میکنه و پیرتر میشه و خودش و ایده آلهای زندگیش رو به سالهای پیش رو میبره، بدون اینکه تحت تهاجم فرهنگی قرار بگیره! بعید میدونم سوسیال مدیا رو گوشیش داشته باشه! این رفتار، مال این دهه نبود!! دمش گرم، خیلی دوستش داشتم!
شهر سیلورتون و مردمش و طبیعتش، مال یک گذشته ی زیبای قشنگ بودند. بقالی بزرگشون هم دلپذیر و قشنگ بود…توش عطر میوه و خوردنی هم پیچیده بود. چه سفر کوتاه و قشنگی!
اون نمای پایانی انجمن ترومپت نوازان آبی پوش، فصل الخطاب این قسمت بود. داستانی که فقط برای دل معدودی آدم نواخته میشد…عکسی که فقط برای دل همان تعداد آدم برداشته شد…اینکه شما با این آدمها هم مدار شدید و با آنها معاشرت داشتید، نشان میداد که آدمها و شهر خوبی هستند! آدم بد به پست شماها نمیخوره!
به خدا دیشب حدود 11، منم میخواستم زیر کامنت شما کامنت بذارم که دوتا از رفقام که خونه ما مهمون بودن، همون موقع قصد کردن برن و من هم رفتم برای بدرقه و ….خلاصه یادم رفت!
دل به دل راه داره آقا!
آره…چقدر خوب میشد همدیگه رو میدیدیم و دور هم بودیم.چقدر خوبه که بعد هر قسمت، دور همی با کامنت داریم! حالم دگرگون میشه بعد هر قسمت و خواندن کامنت های رفقا. شما خیلی خوب مطلب رو بیان فرمودید.
به خانم سلام برسونید. پر از حال خوب و خوشبختی باشه زندگیتون. هفته م به خیر شد. ممنون از کامنت شما، رفیق عزیزم.
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان هم مداری
خدا را شکرت صبحم را با طبیعت عالی زیبا و قشنگ و جادههایی که انتها ندارد به چشمهایم تصاویر خوب و زیبا هدیه دادم یه خدا قوت به شما دو استاد بابت تمام زحمتهایی که برای فایل سفر به دور آمریکا با تمام مشقت و کارهایی که دارید در طول روز ان فایلها را با عشق برای ما روی سایت میگذارید تا بهبود تغییر باورهایمان را بتوانیم آن را در مسیر درست زندگی هدایت کنیم
خدایا شکرت چقدر آدمهای خوب هستند که برای آب و کاری که استاد داشته بود آن را راهنمایی کرد و به خونشون برد تا نیاز استاد را بتواند برطرف کند اگر در مسیر درست زندگی قرار بگیریم قطعاً آدمها شرایط به کمک ما میآیند ودستی میشوند از دستان خدا
خدایا شکرت چه شهر ساکت آرام و جمعیت کمی دارد و هوای فوق العاده و سرسبزیهای زیادی به چشم میخورد و آسمان آبی و ابرهای زیبا و سفید به چشم میخورد اینها همه تصاویرهای خدایی هستند که انرژی و لذت زیادی میتواند برای احساس خوب ماندن را در خودت ایجاد کنی
استاد چه جایی برای غذا درست کردن و خوردن انتخاب کردید عالی و بینظیر بود چه رودخانه خوبی چه آب زلال و شفافی چه دشت وسیعی واقعلاً نمیشود تصور کرد که همچین طبیعتی وجود دارد اینقدر که جذاب و زیباست
خدایا شکرت به خاطر فراوانی و نعمتهایی که در فروشگاهها دیده میشود و چقدر تنوع جنسها بالا بود و هر چیزی که بخواهیم در این فروشگاه موجود بود
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشالله
به نام تنها قدرت مطلق جهان،رب هدایتگر
درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند
سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سالهای زندگی شما نیست،بلکه زندگی ای است که در آن سالها کرده اید
سلام همسفران عزیزم امیدوارم حالتون عالی باشه
فکر کنم شما پنجم یا ششم آگست سفر رو شروع کردین ولی ما یکم سپتامبر داریم این زیبایی های بینظیر رو میبینیم یعنی این قسمتهای واقعا قشنگی که هوش از سرمون پرونده و نتایج پربرکتی ایجاد کرده قسمت 193 تا الان که 204 هستیم مربوط به هفته اول سفرتونه ولی برای ما نزدیک به یکماه زمان برده به والله هنوزم هضم نکردم باورکنید هنوزم در حیرتم ازین حجم وسیع نعمتها ،اگر اونجا بودم و فقط تو یکهفته اینهمه زیبایی به وجودم تزریق شده بود قطعا از ذوق و هیجان فراوون خواب از سرم میپرید ،از خورد و خوراک میوفتادم ،اصلا به معنای واقعی کلمه دیوونه میشدم !
مرا هزار زبان فصیح بایستی که شکر نعمت وی کردمی یکی ز هزار
خدا میدونه در هفته های بعدی چقدر طبیعت عالی و آگاهی های نابی میبینیم و چقدر معجزات زندگیمون بیشتر میشه تو کامنتا میخونم که دوستان عزیزم رفتن سفر یا در حال آماده شدن برای مسافرت هستند و هدایتی حرکت کردن چقدر تحسینشون کردم و چقدر خوشحال شدم برای سفرهایی که هرکدومش شخصیت بهتری برامون میسازه و وقتی از سفر برمیکردیم ،بزرگ شدن و وسیع شدن رو به وضوح میفهمیم خدایاشکرت .
……………………………………………………………………..
• وای خدای من چه جاده ای چه کوههایی چقدر قشنگه چطور توصیفش کنم خدایا از همین اولین منظره چشمام پر از اشک شد ، پنجره کنار تختمو باز کردم باد خنکی میوزه همزمانی این منظره جاده و کوههای رویاییش و نسیم خنکی ک الان به صورتم میخوره حس و حالم رو خیلی واقعی تر کرده ،خودم رو تصور کردم در همچین جاده ای در حالیکه شیشه ماشینو پایین زدم و ی دستم رو آوردم بیرون از ماشین که بیشتر و بیشتر ازین منظره و خنکاش استفاده کنم و دارم با خودم بلند بلند ترانه میخونم: ((مستو گیجم، منو از این وسط جمع کن، ببرم جایی که هیچ کسی نباشه،حالِ من خوبه هیچ کسو نمیشناسم ،تو رو میبینم محوِ توست حواسم)) نمیدونم چرا این ! ولی قطعا توصیف حالم با همین آهنگ شهاب تیام ممکنه!!! هههههه
خدایاشکرت چقدر جاده های آمریکا پهناوره هزاران بار شکرت چه شهر کوهپایه ای و قشنگی ،چقدر خلوته شبیه شهرکای صنعتی اینجاس مخصوصا رنگ بام خونه ها ،این شهر جون میده برای گذروندن ی تعطیلات آخر هفته آروم و دلچسب ! چقدر تجربه بینظیری میتونه باشه
استاد با قاطعیت میگم من نجمه نیستم اگر یکروزی به سیلورتن سفر نکنم! هنوز واردش نشدید خیلی با این شهر کوچولو ارتباط گرفتم حتما روزی میرسه که واردش بشم و تو همین جاده رویایی در همین فصل سال آهنگ شهاب تیامو به یاد الان که کامنتو مینویسم گوش بدم و بگم یادش بخیر اونروزا کجا بودی و الان کجایی نجمه.«این کامنت بماند یادگار »
امشب اتفاقی افتاد که باعث شد نگاهم به زندگی وخواسته هام واضحتر و جدیتر بشه،دوست دوران بچگی و صمیمی ترین دوستِ برادرم که سی وخورده ای سنش بود و انسان خیلی خوبی بود فوت کرد و به دیار باقی شتافت برادرم گریه میکرد همه ناراحت بودند و میگفتن هنوز سنی نداشت ،جوون مردن خیلی سخته و ازین حرفا! در لحظات اولیه شنیدن این خبر حالم خوب بود و با خودم مرور میکردم این دنیا لحظه ای بیش نیست در برابر عظمت دنیای ابدی ،همه ما روزی باید بریم به جای همیشگیمون به مامانم گفتم اینجا گذره همه میریم پیش خالق و چی بهتر از این ، ولی بعد چند ساعت با شنیدن گریه های برادرم نزدیک بود کنترل ذهنمو از دست بدم ومثل بقیه غصه بخورم ولی زود رفتم تو حیاط زیر نور مهتابِ زیبا راه رفتم و حرف زدم از اون انسان مهربون تشکر کردم بخاطر خوبیاش بخاطر این نام نیکی که ازش باقی میمونه چون همه بعد از یکبار برخورد میفهمیدن چقدر انسان پاک و شریفیه ،مدام گذرا بودن این دنیا رو مرور کردم و حسم اونقدر خوب شد که اشک ریختم از نزدیکی به خدا.همین امشب بهم تلنگری وارد شد ، نجمه از کجا معلومه فردا زنده باشی ؟ حتی یکساعت بعد ؟ یک دقیقه بعد؟ تو برای چی اومدی به این جهان؟
من اومدم تا تجربه کنم و لذت ببرم، چی رو تجربه کنی؟ از چی لذت ببری؟ این سوال دست به قلمم کرد و نوشتم و نوشتم از خواسته هام ،از چیزهایی که دوست دارم داشته باشم، از جاهایی که دوست دارم اونجا باشم، از شغلی که میخوام ،از روابطی ک میخوام، از ثروتی ک میخوام، از شخصیتی که میخام ، از سلامتی که میخام ،از سبک قشنگ زندگی ک میخام….
نوشتم ونوشتم خیلی واضح خیلی دقیق ، خودمو دیدم تو زندگی رویایی که میخوام ، تپش قلبم رفت بالا بی اختیار اشک میریختم…. مرگ دوست عزیزمون امشب برای من تلنگری بود که جدیتر باشم برای اهدافم …با خودم گفتم من اگه الان بمیرم روحم حسرت چه چیزایی رو میخوره که نذاشتم تجربه کنه ؟ اگر الان بمیرم راضیم ؟؟؟ آیا وقتی با اون کسی که میتونستم باشم مواجه شم راضیم؟؟؟و جواب محکم و قاطعانه خیر بود با این سوالا چنان تنم مور مور شد که قفل شدم من هنوز خیلی چیزا رو تجربه نکردم دوست دارم تجربه کنم……نجمه جان پس محکم باش جهاد اکبر راه بنداز ،جدیتر ادامه بده هرروز فقط در جهت خواسته هات باش…
بخدا که انسان خیلی فراموشکاره چرا یادم میره وظیفه من در این جهان مادی تجربه و لذت بردنه
وظیفه من تو این جهان خوب زیستنه
وظیفه من گسترش دادن خودم و جهان اطرافمه … استغفرالله ربی و اتوب الیه
همین امشب هدایت شدم به قسمت 43 گفتگو با دوستان و چقدرررررر مرتبط بود با گفتگوهای امشب با خودم الهی شکرت.
من بعد از اون گفتگوها با خودم سبکتر شدم حس میکنم بزرگتر شدم …..
• بریم بقیه داستان : رسیدیم به شهر سیلورتن و ویزیتور سنتری که مثل شهرش کوچولو موچولوعه ولی پر از قشنگی ،پر از زیبایی، تحسین برانگیزه که حتی شهری به این کوچیکی ویزیتور سنتر داره قطعا بخاطر حجم زیاد گردشگرانیه که به این منطقه سفر میکنند و در کل کارشون درسته اطلاعات خوبی به گردشگران میدن وچقدر سود میاره برای شهرشون چه ایده خوبی بوده این ویزیتور سنترها . از تکامل حمل و نقل فیلم گرفتید اهمیت تکامل برامون مرور میشه ممنون مریم خانم حتی از رست روم تمیز و قشنگش فیلم گرفتین چه حس خوبی داره وقتی گفتید بوی خوبی میده من بوی اسانس سیب قرمز به نظرم اومد چون پنجره اتاقم بازه و درختای سیب تو حیاط فراوونن بوی سیب تو کل فضا هست و ناخودآگاه هر بوی خوبی رو بوی عطر سیب حس میکنم !!!
تو بخش اطلاعات عمومی از تفریحات این منطقه گفتن که حتما میریم لذت میبریم، چندسال پیش سفر یکروزه زمستانه داشتم قرار بود زیپ لاین بریم ولی بخاطر برف سنگین اون منطقه زیپ لاینش تعطیل بود و حتی تله کابینش بخاطرهمین فرصت نشد تجربه ش کنم ولی به خودم قول میدم در سفرهای آینده حتما حتما زیپ لاین و پرش از صخره و اصلن هرچیزی که وجود داشتو تجربه کنم الهی آمین.
•وای خدایا انگار تو تابلوی نقاشی دارین رانندگی میکنین چه قشنگه این جاده ها و این شهر چه ساختمونای قشنگی داره چقدر خوبه که تو شهرای کوچیک ساختمونا بلند نیستن و تمام زیباییای پشت ساختمونا مثل درختا وکوهها دیده میشه چه حس و حال قشنگتری داره الهی شکرت بخاطر این مرد دوچرخه سوار مهربان که بدون چشم داشت شمارو به خونش برد تا مخزن آب کمپر رو پر کنید چقدر سخاوتمند ! این مرد میتونست در قبالش هزینه گزافی بگیره چون شما گردشگر هستین و جایی رو نمیشناسین ولی خداوند دلشو نرم کرد البته میدونم حتما شما هم به طرز جادوئی با این مرد ارتباط موثر بر قرار کردین خدایاشکرت به محض اینکه آدم نیازی پیدا میکنه خداوند راهها رو فراهم میکنه ،چه خونه قشنگی داره …استاد من از وقتی تو این مسیرم خیلی لطیف شدم هروقت مهربونی ببینم همینکه اعتبارشو به خدا میدم اشکام سرازیر میشه حتی برای چیزای کوچیک ، مثلا رفتم نونوایی سنگک، پول نون ساده رو داده بودم اما نون کنجدی برام آورد گفت اینو شما ببرید …یا اینکه در حال آب خوردن تو پارک بودم از شیر آبی ک باید با دست فشارش میدادم یکی اومد شیر آبو برام نگه داشت بعدشم بجای اینکه من تشکر کنم اون گفت به آدمای خوبی مثل شما باید کمک کرد و رفتتتتت همین اتفاقا دلمو زیرو رو میکنه خدارو بیادم میاره الهی شکرت
•چه ماشینهای متنوع و لوکسی توی این شهر دیدیم چه رنگای قشنگی، صدای قطارم میاد به به چی ازاین بهتر! بریم بگردیم با قطار و لذت ببریم تو فصل های قبل تور با کشتی رفتیم ایندفه با قطار میریم ،
•وارد تنها فروشگاه سیلورتن میشیم چقدر تمیزه میریم سمت مواد غذایی و قطعا گوشت میخریم دیگه! درسته که ندیدیم چی خریدین ولی چشم بسته میگم فقط گوشت و شاید تمشک اگه خودم بیام که همینارو میخرم ! اصن مگه میشه چیزای دیگه خرید؟ به به چه میوه هایی داره چقدر منظم چیدن چقدر رنگوارنگ ،آسمون آبی رو ببین چه قشنگه خدایا این ابر سفید با منظره کوه و درختای جاده چقدر قشنگه الله اکبر
•عالیه این جایی که برای غذا خوردن انتخاب کردین آبشار و کوه و درخت و هوای بینظیر یعنی همه چی رو باهم داره خدایاشکرت
•و همراه مریم خانم میریم بازار گردی ، دمت گرم که بفکر مائی میدونی که خانما عاشق خریدن به به دقیقا رفتین فروشگاهی که باب میل خانماس همه چی داخلش پیدا میشه از زیور آلات گرفته تا لباس و کلی تابلو و عروسک و ازاین کلاه پوستیا که تو فصل قبل خریدید و کشوهای چوبی که صنایع دستی محسوب میشه و سنگهای جواهر بینظیر که فکر کنم آمِتیست باشه و هزاران چیز دیگه ای که وجود داشت، راستی دیگه لیوان هر منطقه رو نمیخرید؟
•و در آخر دیدن این گروه از افراد مسن چقدر حس امید و زندگی میداد با این لباسهای همرنگ و شاد ، خدایاشکرت یک قسمت دیگه از زیبایی های سفرنامه رو دیدم و تونستم کامنت بذارم و توجه کنم به نکات مثبت و خواسته هام .
امشب با حس سبکی خاصی کامنت نوشتم الهی شکرت
یا حق
به نام خدای مهربونم
سلام به استاد نازنینم و مریم عزیز
چقدر دلم تنگ شده بود برای کامنت نوشتن اینجا
نمیدونم چرا چند وقته وقت نکردم بیام درست حسابی تو سایت و بگردم و بنویسم و بخونم ، هرچند تمرکزی روی محصولاتی که خریدم از سایت کار میکنم و همین استمرار در کار کردنه که نتایج رو رقم می زنه
خیلی خوشحالم که تونستم یه قسمت از سفر به دور امریکای زیبا رو ببینم
چه شهر نقلی و خوش انرژی بود
چقدر کیوت و رنگی رنگی بود همه چی
از ساختمونا گرفته تا مغازه ها و لباس ها و محصولات
چقدر واضح میشه تو زندگی استاد آسان شدن برای آسانی ها رو دید
آب مخزن تموم میشه از یه نفر سوال می پرسند و اون بنده خدا کارش رو رها میکنه و استاد رو میبره در خونه ش و از آب خونه ش مخزن ماشین استاد رو پر میکنه
این چیه جز روانی و راحتی زندگی
نرم شدن دلها برای استاد
روغنکاری شدن چرخهای زندگی
استاد عزیزم مثل همیشه تمام قد دست میزنم براتون و تحسینتون میکنم که در شرایطی که همه یجورایی لنگ روزمره گی هاشون هستند شما زندگی فراتر و رویایی تر از هر رویایی رو دارین تجربه میکنین
دمتون گرم
نوش جونتون این زندگی
چقدر تمیز بود همه جا
به کنار جاده دقت کردم همه جا تمیز
کنار رودخونه و آبشار همه جا تمیز بدون حتی ذره ای آشغال
میدونم که این به خاطر فرکانس بالای استاد و مریم جان هست که همیشه هدایت میشن به زیبایی ها ولی تحسین میکنم اون کشور و مردمش رو
چقدر قانونمند و تابع قانون و عاشق کشورشون هستند
این حجم از تمیزی کار نتیجه یک وحدت رویه و همبستگی هست بین مردم و مسولین
دمشون گرم واقعا
ممنونم استاد به خاطر این فایل
لذت بردم
و یکبار دیگه به خودم یادآور شدم نرگس اگه استاد تونسته تو هم می تونی کافیه که دقیق تر روی خودت کار کنی و در مسیر الهی ثابت قدم باشی جان دلم
سلام مریم جان و استاد عزیزم
اول از همه میخوام یه تشکر جانانه از مریم بانو بکنم که این لحظات فوق العاده رو با ماهم به اشتراک میزارد تاماهم ببینیم و لذت ببریم هم با فرهنگ های مختلف و شهرهای مختلف ایالات متحده آشنا بشیم هم احساس کنیم خود ما هم در دل اون طبیعت زیبا در جاده و دیدن اون کوههای سرسبز و هم طبیعت سرسبز شهر سیلورتون از ایالت کلورادو با شما هستیم.
چه شهر کوچیک اما زیبا و سرسبزی هست .
از جاده که از شهر فیلم میگرفتید واقعا لذت بخش بود.
استاد عزیز و مریم جان این شیوه هدایتی حرکت کردن در سفرهاتون به سمت زیبایی ها واقعا لذت بخش است منم عاشق این شیوه گردشگری دارم و کلی به ادم شوق و هیجان میدهد که قراره چه زیبایی های دیگه ببینه. قسمت ویزیتور سنتور خیلی خیلی تمیز و جمع و جور و مرتب بود واقعا از تمیزی اون خونه کوچولو لذت بردم و به یاد مادر تمیز و کدبانو خودم هم افتادم. تاریخچه نقل و انتقال که نشان میدادید منو به یاد این انداخت که چقدر خواسته های ما باعث گسترش جهان میشه و جهان هم از این خواسته های ما حمایت میکنه. مریم جان واقعا رستروم تمیزی داره اونجا چقدر مردم احترام گذاری هستند و به بقیه ارزش میدند که داخل رستروم دو تا صندلی هم گذاشته بودند از تمیزی این رستروم ها هم که دیگه هر چی بگم کم گفتم فوق العاده بود.
چقدر مردان خوب که بدون چشم داشت به بقیه کمک میکنند زیاد است اون آقا وسط کار خودش بلند میشه دوچرخه اش سوار میشه تا شمارو ببره خونشون تا بتونید تانکتان پر کنید بدون اینکه شمارو بشناسه .
استاد چقدر شما و مریم جان هماهنگ هستید هم کار میکنید هم برای ما فیلم میگیرید و هم اینکه مسافرت و تفریح میرید لذت میبرید واقعا این هم جهت بودنتون، همراه بودنتون و پایه بودنتان و مهم تر از همه اون انس و الفتی که بین شما دو نفر است ستودنی است. برای هم بمونید و کلی لذت های دیگه باهم تجربه کنید و کلی موفقیت های دیگه به دست بیارید و اصلا سایتتون جهانی کنید به زودی.
تک سوپر کوچولو شهر سیلورتون خیلی تمیز و مرتب بود و چندین نمونه فلفل، دو نمونه قارچ و چند نمونه سیب داشت خدایا شکرت بابت فراوانی این جهان پهناورد ما. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت. حتی هندونه قاچ شده روشو سلفون کشیدند که اگر کسی هنداونه کامل نخواد بتونه اونو بگیره. چقدرم رنگش قرمز بود به به حتما شیرین و آبدار هم هست کیف کردم. خلاصه فوق العاده بود.
اون جایی که برای خوردن غذا هدایت شدید خیلی زیبا بود صدای آب و صدای آبشار فوق العاده است.
لذت ببرید و کیف کنید زوج خوشبخت.
چه ایده جالبی که کنار مغازه اون گلدون های خوشکل با اون گلهای صورتی و آبی قشنگ گذاشتند چقدر منظره سیلورتون کوچک زیبا کرده است. فروشگاه محلی شهر داخلش کلی وسیله هست کلاه های رنگارنگ لباسهایی که روی اکثرشون نوشته بود سیلورتون کلورادو خیلی خیلی حس وطن دوستی شون برام قابل تحسین بود. اون جعبه هایی که مریم جان داخل مغازه باز میکردید خیلی زیبا بود واقعا راههای پول درآوردن خیلی زیادی میشه میشه با یک ایده ساده از هر وسیله ای پول درآورد. استاد اون گروهی که همه باهم جمع شده بودند از مرد و زن خیلی حس خوبی میداد چقدر ساده و صمیمی. واقعا چقدر مردم با خودشون در صلحند هر مغازه که وارد میشید سلام میکنند.
همه چیز همه چیز قابل تحسین است ماشین های عالی، ابرهای تو آسمان، رنگ آبی آسمان، فضای سرسبز شهر و کوههای سرسبز فوق العاده است.
دوستتان دارم. در این سایت بهترین رفقای من هستند.
موفق شاد و پیروز سلامت ثروتمند باشید
و دیدن زیبایی های بیشتر برایتان آسان شود.
الله جمیل و یحب الجمال
سلام سلام استاد جان و مریم جان یا به قول وجیهه بانو استاد بانو جان
سلام به همه دوستای عزیز و خانواده ی عزیز عباسمنشی
چقدر زیبایی دیدیم تو همین 16 دقیقه فایل!
مگه داریم شهر انقدر قشنگ و گوگولی با یه همچین طبیعتی و مناظر دیوانه کننده! خییییلی قشنگ بود
من الان با اینکه بیشتر از دو سال شد که دارم کانادا زندگی میکنم، هنوزم هضم این حجم از زیباییِ همیشگی همین شهر تورنتو برام شگفت انگیزه… فکر کن تو همچین شهری زندگی کنی، مسیر سرکار تا خونه ت مثل مسیری باشه که اون آقای مهربون داشت با دوچرخه میرفت تا خونه ش… انگار رویا و فیلم و نقاشیه! چشام رگ به رگ شد از این حجم زیبایی طبیعت:) خدایا هزار مرتبه شکرت برای این همه زیبایی، برای نعمت زندگی که به ما دادی و نعمت درک این زیباییها
چقدر این سریال و این توجه به زیباییها و نوشتن از زیباییها داره تو زندگی روزمره مون تاثیر میذاره واقعا
چقدر ذهنمون ترِین و تربیت میشه که زیبا ببینه، زیباییها رو ببینه و به زیباییها توجه کنه
چقدر از دوستان همین الان تو سفر هستن و چقدر سفرهامون قشنگ تر و معنا دار تر و پربار تره و بیشتر هم خوش میگذره:)
منم که تو کامنت قبلیم نوشته بودم خیلی دلم سفر میخواد و سعی میکنم بسپرم به خدا و منتظر هدایت خدا باشم، خداروشکر یه سفر کوچیک یه روزه خدا برامون جور کرد:)
چند روز پیش دیدم یکی دوروزه دوباره ذهنم داره افسارش در میره و هی میخواد بزنه جاده خاکی، یه موردی بود یه کاری باید انجام میشد، به طرف پیام داده بودم اصلا سین نکرده بود، دوباره فرداش پیام دادم بعد یه روز جواب داد که سرم شلوغه یه کم، حالا انجام میدم، دوباره دو روز بعدش پیام دادم برای یادآوری باز تا فرداش سین نکرد، دیگه انواع مکالمه ها و جواب های نیش و کنایه دار بود که به ذهنم میومد که برای طرف بنویسم، هرکاری میکردم ذهنمو منحرف کنم هی برمیگشت سر همین موضوع، شب قبل خواب یه کم کامنت خوندم و مثل همیشه کلی فیض بردم و سعی کردم تو فضای مثبت کامنتها بمونم و با اون حس بخوابم، فردا صبحش که از خواب پا شدم هم طبیعتا اولین موضوع همین بود که دوباره تو ذهنم اومد، رفتم تو سایت و یه کم کامنت خوندم و گفتم منم باید این رو بسپرم به خدا، و به خدا سپردن یعنی اینکه دیگه نباید هی نگران و مضطرب باشم، یعنی اعتماد کنم به خدا که کارش رو انجام میده، بعدم بعد چند روز دوباره کُدنویسی کردم و رفتم سرکار، دو ساعت بعد طرف پیام داد که اون موضوع رو داره پیگیری میکنه و به زودی انجام میده. حالا هنوز انجام نداده بودا… ولی همینکه پیام منو جواب داد، و جواب منطقی و درستی هم داده بود نه جواب سربالا همین انقدر منو خوشحال کرد که نگو:) کلی از خدا سپاسگزاری کردم
بعد از ظهر هم خواهر بزرگم (قابل توجه دوستانی که خانوادگی ما رو میشناسن:)) ما یه خواهر دیگه هم داریم که اون تو سایت نیست، همین خواهر بزرگم هست) بهم پیام داد که نظرت چیه آخر هفته بریم فلان جا یه شب بمونیم فرداش برگردیم! تو یه شهر ساحلی خیلی قشنگ که تقریبا مرز کانادا و آمریکاست و سه ساعت و نیم با ما فاصله داره و دو سال پیش همون اوائلی که من اومده بودم کانادا یه بار رفته بودیم اونجا و بسیار زیبا بود. یه هتل با قیمت خیلی مناسب هم پیدا کرده بود خداروشکر که برای من هم به قول اینجاییا affordable بود:) خلاصه من دیگه ذوقمرگ شدم و اومدم خونه با پسرم هم برنامه کارش رو هماهنگ کردیم و انشالا این آخر هفته ما هم یه سفر کوچولوی یه روزه میریم.
از اونور هم همون روز که اومدم خونه دیدم خواهر کوچیکم یاسمن هم خدا رو شکر همه کاراش ردیف شده و داره چمدون و وسائل سفرش رو میبنده که فرداش که قرار بود پاسپورت کاناداییش رو بگیره، داغ و تازه از همونجا راهی بشه بره آمریکا:) پیش اون یکی خواهرم سمیه. که اونا هم الان تو آمریکا تو سفرن
خلاصه که خداروشکر سفر در سفر و نعمت در نعمته و نورٌ علی نور:)
به ذهنم اومد اون کانال کذایی تلگرام که خیلی وقته تو فکرش هستم رو هم بالاخره راه بندازم و با زیباییهای این سفر افتتاحش کنم:) نسیم از کانادا:)
امیدوارم خدا هم هُلم بده تو این مسیر تا بالاخره انجامش بدم
دوستون دارم استاد جان و مریم جان
دوستون دارم دوستای گل و ناب و بهشتی
شب و روز همگی به خیر
به نام خداوند مهربان و بخشنده
سلام به خدایی بزرگ و بلند مرتبه
سلام خدا بر بنده عزیز اش
سلام خانم نسیم عزیزم
چقدررر زیبا نوشتی
چقدررر حالم را با کمنتتت خوبتر ساختی
چقدررر حس حال خوب در کمنتت بود دوست بهشتی من
سفرت بخیر و با کلی عشق و حال باشد
الهی بهترین و لذت بخش ترین تجربه را داشته باشی در این سفر
کانادا واقعا کشور زیبا و عالی هست
چقدرر هم برای خودت هم برای یاسمن عزیز خوشحال شدم
نوش جان تان لذت ببرید
الهی همیشه در سفر و شادی باشید
الهی همیشه غرق معجزات خدا باشید
انشالله خداوند برای من هم یک مهاجرت زیبا بسازد به بهترین کشور دنیا
خداوند بزرررررررگ هست
الهی شکرت بابت حال خوبم
دوستت دارم نسیم عزیز
با خدا شاد و آرام و ثروتمنننننننند باشی دوست گلم
سلام پاکیزه ی عزیزم دوست قشنگم
ممنون از جواب زیبا و پر از حس خوبی که برام نوشتی، کلی انرژی خوب گرفتم از کامنتت:)
واقعا کانادا خییییلی زیباست، همینجوری تو شهر تو خیابونا که داری رانندگی میکنی مثلا بری سرکار ، محو زیباییهاش میشی، پارکها و مناظر طبیعی و اینا که دیگه بماند… منم خدا رو شکر به اندازه ظرفم استفاده کردم و لذت بردم از این زیباییها، از خدا میخوام کمکم کنه، همه ی ما مسافران این سفر خدایی رو کمک کنه که بتونیم ظرفمون رو بزرگتر کنیم و نعمتهای بیشتری دریافت کنیم.
نعمتهایی که آلردی هستن و موجودن، ما فقط باید هم مدار بشیم باهاشون و ظرفیت داشته باشیم برای داشتنشون.
انشالا به زودی برای شما هم بهترین مسیر برای مهاجرت به بهترین و مناسبترین جا فراهم میشه
به قول استاد مهمتر از “گاز دادن” برداشتن پا از روی “ترمز” هست
و اینکه سخت نگیریم و رها کنیم، البته بعد از اینکه کارهای سمت خودمون رو انجام دادیم، رها کنیم و بقیه ش رو بسپریم به خدا تا اونم کارهای سمت خودش رو انجام بده
من خودم یه ترمزی که میدونم دارم اینه که کلا سخت میگیرم، اگر حواسم نباشه و آگاهانه مواظب ذهنم نباشم همه چیو میخواد سخت بگیره و غول جلوه بده، ولی به قول استاد تو فایل قسمت 201 سفر دور آمریکا، وقتی از دور به مسائل نگاه میکنی انگار خیلی خیلی سخته، ولی وقتی وارد میشی هدایت خدا رو دریافت میکنی و میبینی که نه انقدرا هم پیچیده نیست و هر مسئله ای راه حلش هم با خودشه
الان داشتم این قسمت 201 رو دوباره نگاه میکردم که وقتی تموم شد اومدم از سایت خارج بشم دیده عه.. نقطه ی آبی دارم:)
بازم ممنون از پاسخ زیبات پاکیزه جان
به خدا میسپرمت
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نام یگانه معشوق من
سلامممممم دوباره به خواهر زیبا روی من نسیم عزیزممممم میبوسمت نسیم عزیزم
چقدر زیبا پیام خداوند را برای من رساندی
دوستتتت دارم
میدانی بخدا همه چیز هدایت خداوند هست بخدا خداوند عاشق ماست و هر لحظه ما را هدایت میکند
من نمیبینم من قبول نمیکنم من سد راه خودم هستم اگر نی خداوند همیشه هست
نسیم عزیزم باور کن باور کن
به همین لحظه من نوشتی به حال امروزم نوشتی
میدانی چیست
من بی نهایت به خودم سخت میگیرم در قانون خداوند در شرک ( میگویم همین امروز من یک موحد عالی شوم )در باور کردن به خدا
بدترین کار همین هست سخت گرفتن که باعث میشود نگران شوی کمتر اعتماد کنی
نگذاری خداوند کار خودش را بکند
باید تمرین کنم که آسان بگیرم زنده گی را همه چیز را
اگر صد روز خوشحال باشم زهنم را کنترول کنم همه چیز خوب هست اگر یک دقیقه زهنم کنترول نکردم قانون در نظر نگرفتم سخت گیریم شروع میشود فرکانست پایین آمد حست بد شد ایرقم او رقم
مثل حال امروزم
تشکررررر نسیم نازنینم رفیق قشنگم که برایم واضح پیام خداوند را گفتی
که پاکیزه آسان بیگر آسان شو برای آسانی
دوستتتت دارم عزیز خواهر خود
شاد باشی همیشه در حال تجربه بهترین ها با پسر نازنینت باشی
مرسی مرسی بهترین من
به نام دوست که هرچه دارم از اوست
سلام به استاد قشنگم. سلام به مریم نازنینم سلام به روی ماهتون. سلام به همه دوستان نزدیکم در خانواده عزیزم
سلام به قلبی که شکفته شد.
سلام به نوری که تابیده شد
سلام به حسی که جاری شد و منو روی جریان رود هدایت الهی شناور کرد.
سلام به احساس عمیق خوشبختی
سلام به لحظه ای که اشکِ شوق روان شد.
در یک هفته گذشته پروردگار نازنینم بر سرم منت گذاشت و توفیق داد تا میزبان دو فرشته الهی به نام پدر و مادر باشم.
الهی شکر در هوایی نفس می کشم که عطر نفسهای پدرم جاریه. پدری به نهایت مهرپرور، امیدوار به زندگی، متشخص، اهل کار و تلاش، شوخ طبع و سرحال حتی در حین بیماری.
الهی شکر که همه باهم متحد شدیم تا بجای اینکه حرف دکترها رو باور کنیم، حرف خدا رو باور کنیم باز هم شکر که دلمون روشنه که شفای الهی نزدیک و آسانه.
الهی شکر برای وجود نازنین مادرم. مادری پرقدرت، زیبا، باپرستیژ، پرتلاش و امیدوار و در مسیر بهبود شخصیت.
در این چند روز گذشته فایلهای بی نظیر سفرنامه رو می دیدم ولی تمرکز کافی برای نوشتن نداشتم ولی امروز که حتی هنوز این قسمت از سریال رو ندیدم اما دلم دستمو برد سمت گوشی و گفت این لحظه باید ثبت بشه.
الان در مسیر طالقان هستیم و منی که هیچوقت توی ماشین نمی تونستم بیشتر از 2 دقیقه به صفحه گوشی نکاه کنم، چون حالت تهوع می گیرم، الان بیشتر از نیم ساعته دارم تایپ می کنم. اینه معجزه هدایت الهی.
توی جاده کرج قزوین یه لحظه به دور و برم نگاه انداختم و دیدم هر آنچه برای خوشبخت بودن نیازه من هزاران برابر بیشترشو دارم. دیگه اختیار اشکهامو از دست دادم و چاره ای جز نوشتن نداشتم.
پدرم جلو نشسته و داره از طبیعت سزسبز اطراف لذت میبره.
همسرم در حال رانندگی و تحسین موتورسیکلتهای هیولایی که دارن با سرعت 180 به نمی دونم کجا میرن ولی صدای زوزه شون جاده رو میشکافه.
مادرم هندزفری در گوش داره فایلهای استاد خودش رو گوش میده.
ترانه عسلم هم یه گوشه ماشین داره با یه حلزون پلاستیکی بازی میکنه.
منم که در حال گوش دادن موزیک خواننده مورد علاقه ام (شادمهر) دارم خودمو توی کنسرتش تصور می کنم. در حالیکه یه هوای خنک که با گرمای مطبوع خورشید ملایم صبح صورتمو نوازش میکنه و چشم به جاده ای دوختم که انگار تا بی نهایت ادامه داره و منو به سمت تجربه خوشبختی عمیقتر با خودش میبره.
الهی شکر که دارم یاد می گیرم زندگی یعنی درک خوشبختی لحظه اکنون.
الهی شکر برای این سمفونی اشک و لبخند!
صبح که از محله خودمون حرکت کردیم به ابراهیم گفتم هرچقدر که زمان میگذره بیشتر دارم عاشق محله خودمون و خونه و خیابون و درختها و گلها و خیابونا و کوچه هاش میشم. وقتی این جمله رو گفتم تازه فهمیدم این مسیری که توش قدم گذاشتم چه تاثیر زیبایی روی ضمیر ناخودآگاهم گذاشته. چه نتایج بزرگی گرفتم و تغییر کردم.
استاد عزیزم با تک تک سلولهای بدنم تحسینتون می کنم که با توجه به زیبایی ها همواره به خلق زیبایی های بیشتر در زندگیتون هدایت میشید.
عاشقتونم و از خدا بابت حضور شما در زندگیم سپاسگزارم.
الهی شکر برای دیدن اینهمه سرسبزی و فراوانی و زیبایی که در همه جای دنیا پراکنده شده و منم دارم از قسمتیش بهره می برم.
فدای سرم که شارژ گوشیم رسید به 22 درصد چون در عوض صدق بالحسنی رو به جا آوردم.
سلام به خانم رضایی عزیز
سپاس بابت کامنت پر از عشق مادری و محبت پدری
و عطر و بوی خوش این دو فرشته که به مشام ماهم رسید.
خدا حفظشون کنه و همیشه سلامت و پایدار و شاد باشن و در کنار هم خوش و خرم باشید.
سپاس از شما که توجه مارا به بیکران داشته همون انداختید که بعضی اوقات اونقدر درگیر روز مرگی میشیم که یادمون میره چقدر ثروتمندیم و از شمارش این همه نعمت عاجزیم.
الهی شکرت به خاطر همه داشته ها و الهی شکرت به خاطر همه ی خواسته ها که اگه در جهتش به خوبی و طبق قوانین عمل کنیم مثل موم تو دستمونه و لاجرم به زندگیمون وارد میشه.
این یک قانونه ،جور دیگه ای نمیتونه باشه
براتون بهترین سفر و لذتهارا از خداوند در کنار خانواده نازنین و توحیدیتون خواستارم.
ستایش مخصوص الله یکتای بلند مرتبه است
درود و ارادت خدمت شما آقا رسول عزیز. متشکرم از اینهمه لطف و محبتتون
خدا همه عزیزانتون رو در پناه خودش تندرست و عزتمند نگه داره و برای همه دوستان شادی و عشق در کنار هم آرزو می کنم.
دیروز یک کامنت خیلی دلی رو بی اختیار نوشتم ولی نمی دونم حکمت چی بود که بخاطر ضعیف بودن اینترنت توی جاده سیو نشد و همه نوشته هام پرید. اون کامنت رو دوباره نوشتم که حس کردم حس و حالش مثل اولی نشد. ولی گفتم عیبی نداره من کار درست رو انجام دادم و به ندای قلبم گوش دادم.
دلم گفته بود بنویس و نوشتم.
الهی شکر که هر کار کوچکی حتی اگر به اندازه دانه خردلی باشه در جهان ثبت میشه و اثری از خودش به جا می گذاره. و اگر این قانون بدون تغییر خداوند رحمان نبود همه کارهای ما بیهوده میشد و انگیزه ای برای بهتر شدن نداشتیم.
در کنار فاطمه خانم و خانواده عزیزتون شاد و تندرست و موحد باشید.
بنام خالق زیبایی ها
سلام بر جواهر
سلام بر خواهرم که از صمیم قلبم دوسش دارم .
و وقتی پروفایلشو می بینم
کلی لذت میبرم.
و تحسین میکنم.
مگه میشه خواهر نازنیم .
کامنت بنویسه و ازش بگذرم و براش ننویسم.
چقدر عالی
چقدر بی نظیر
نوشتی ”
چه حس و حالی ”
خداوند به پدر و مادرت
سلامتی بده،
و سالیان ،سال سایشون
بالای سرت باشه. دختر قشنگ ”
و خداوند در قرآن می فرماید، به پدر و مادر خود نیکی کنید و به او نها با نرمی صحبت کنید .
خداوند اونها رو براتون نگه داره،
نگاه کردن به صورت پدر و مادر عبادته، الله اکبر
الله اکبر …
سعیده ی گلم، خواهر نازنینم، که از صمیم قلبم به شخصه دوست دارم و خدا رو شاهده ، از زمانی که با سایت آشنا شدم برای تک به تک دوستان دعا میکنم.
خداوند رو شاکرم برای وجودت.
و الهی، منه ، سید عظیم چقدر خوشبختم. که شما رو دارم
چه دوستان بی نظیری.
که واقعا لنگه ندارن”
سفر تون سلامت باشه .و در کنار آقا ابراهیم و ترانه ی عزیز ”
انشاءالله بهترین
بهترینها رو به حق سادات تجربه کنی”
خداوند پشت و پناهت دختر ،
مواظب خودتون باشید.
در پناه رب العالمین باشید.
باور کن اینقدر خوشحال شدم .که نوشتی که قابل بیان نیست.
چند وقتی بود سعادت نداشتم برات بنویسم.
دل برات تنگ شده بود .خدایی ”
سلامتی و موفقیت
مهر و محبت
ثروت ،عشق
آسایش روح
آسایش دل
و روابط عالی رو برات آرزو مندم .
دوست دارم
بی نهایت”
سلام به روح زیبابین و قدرشناس شما. دوست عزیز و مهربون ازتون ممنونم که لطف نگاه قشنگتون رو از من دریغ نمی کنید.
خداوند رو بی نهایت شکرگزارم که توفیق داد باز هم بنویسم. در واقع خودش دستم رو گرفت و پا به پا برد به پیش. وقتی در یک لحظه چشمام خیس شد انگار از خوابی بیدار شدم که یکهو چشمام رو به دنیای تازه ای باز کرد که در اون نعمتها از قبل بوده ولی من خواب بودم و نمی دیدم.
در یک آن دیدم همه آنچه از دنیا میخوام رو دارم. خانواده، عشق، آرامش، سلامتی، دورهمی، سفر، ثروت، معنویت، امنیت، هوای خوب، موسیقی لذتبخش، آزادی، امید، حضور در لحظه اکنون!
فارغ از گذشته و آینده شدم و دیدم فقط منم و خدا….
وقتی شروع به نوشتن کردم تازه فهمیدم چقدر دلم برای غار تنهاییم و محراب عبادتم و یاران غارم تنگ شده بود. یک هفته فراق برام سخت و سنگین گذشت هرچند سفرنامه ها رو می دیدم ولی فرصت خوندن کامنتها و نوشتن نداشتم.
الهی شکر که اینجام. الهی شکر که لطف خدا شامل حالم شده و به احسن الحال دست پیدا کردم.
برای شما سید بزرگوار و همه دوستان نازنینم از درگاه رب تعالی آرامش و ثبات قدم در مسیر توحید آرزو می کنم.
سلام سعیده ی نازنینم.
لذت بردم از خوندنِ کامنتت.
از صفایِ وجودت و قلبِ صیقلی شده ات که این لحظاتِ ناب رو نوشتی و به اشتراک گذاشتی.
تندرستی و سلامتی و شادابی برای خودت و خانواده ی عزیز و محترمت فراوان و فراوان.
تشکرِ ویژه برای این جمله ی ناب:
الهی شکر که دارم یاد می گیرم زندگی یعنی درک خوشبختی لحظه اکنون.
لذت بردن در لحظه ی الان شاه کلیده، خوشحالم که هر چی یادم میره دوباره خدا یادم میاره.
سفرتون به شادی و طراوت.
عصر رفتم پیاده روی تو مجتمع مون، هوا داشت تاریک میشد، از کنار شمشادها که رد میشدم یهو یه گربه پرید بیرون و رفت، یه لحظه ی کوتاه ترسیدم و همچنان ادامه دادم…
دیدم چه باحال شدم، میدونی چرا؟
آخه گفتم ترسیدی سمانه، اشکال نداره، با همین ترس های ناگهانی و غیر منتظره هم برو جلو، زندگی باحاله…
البته شجاعتم این روزها دلیل دیگه ای داره، میدونم کی حواسش بهم هست…
فَالله خَیر حافظاً و هُوَ اَرحَمُ الراحِمین
تحسینِ پدر و مادر نازنینت، بسیار دلچسب بود، تنشون سلامت.
سلام هایی که دادی بسیار دلچسب بود، کیف کردم.
دمت گرم که انقدر قشنگی سعیده جان.
دمت گرم که انقدر قشنگ و دلی مینویسی.
ماچ به رویِ ماهت.
خدایا ازت ممنونم تو پیاده رویِ شب، چشم هامو هدایت کردی تا ستاره های خوشگلِ آسمونِ خوشگلت رو ببینم.
سمانه جاااانم سمانه صوفی مسلکم عزیزدلم سلام به روی ماهت.
باور می کنی یا نه نمی دونم ولی اون یک روز سفر به طالقان برام عین معجزه بود. همه یاران غارم رو یاد کردم از جمله شما. یادم اومد که جریان سفرت به باغ پدرشوهرت و اون دو روز رویایی رو تعریف کردی. چقدر از زیبایی ها و نعمتهای باغ گفتی. چقدر از تجربیات شیرینت در کنار ودر شوهر عزیزت، جاری خوبت و فرزند فرشته اش گفتی و سپاسگزاری کردی.
موقع ناهار که زیر سایه درختای گردو کنار یه چشمه خنک و سرزنده جا پهن کردیم، دراز کشیدم و دل سپردم به سکوت بهشت….
فقط صدای چشمه و رقص نسیم لابلای زلفای درختای روستا…
ای جاااااانم به این جهان و آفریننده راستینش که قانونش یک اپسیلون هم خطا نداره. به هرچی توجه کنی تو زندگیت پدیدار میشه. کامنت نمی نوشتم ولی دلم با سفرنامه استاد بود.
و ….. هدایت شدم به یک سفر بهشتی در کنار عزیزترینهام!
به یاد تک تک رفقام بودم.
استاد عباسمنش گلم و مریم بانوی نازنین و سفرشون به کلرادوی جادویی
سیدعلی خوشدل و شکیلا جان کیانی فر و سفر ترکیه شون
سمانه جان صوفی و سفرش به باغ بهشتی پدرهمسرش
آقا ابراهیم و سفرش به شمال و پل ورسک
و خداروشکر کردم که در این جهان هر ذره ای رو نشونه ای کرده برای رسیدن به خودش. در دل سفر جسارت و جاذبه ای قرار داده تا به دل ناشناخته هامون وارد بشیم و خودش رو توی عنصری از جهان جستجو کنیم.
سفر برکت میاره. عشق میاره. بینش و نگرش متفاوت میاره. ثروت میاره. سبکی و رهایی میاره.
در یک کلام سفر روح خدا رو در دلمون زنده میکنه. آتش عشق به خودش رو شعله ورتر میکنه.
خدایا ازت ممنونم که نشونم دادی برای بهتر شدن باید از خودم مهاجرت کنم به خود بهترم. باید پوست بندازم و از خودم کنده بشم. کمکم کن در این راه که غیر از تو پناهی نیست.
الهی و ربی من لی غیرک
سلام به سعیده جانِ نازنینم.
نوشِ جانت باشه سفرِ زیبا و دل انگیزی که تجربه کردی عزیزم.
بیشترش رو برات از خدا میخوام، برای همه مون میخوام، سفرهای توحیدی و لذت بخش سرشار از حس های خوب.
مرسی برای کامنی که برام نوشتی و بهم هدیه دادی.
داشتم کامنتِ دل انگیزت رو میخوندم متوجه شدم چقدر ما عینِ یه خانواده ایم که تو لحظات و خاطراتِ هم داریم حضورِ پر رنگ پیدا میکنیم…
اینکه تو توی سفر به یادِ ماها هستی، خودم تو پیاده روی یادِ بچه ها و حرفهاشون میوفتم و … نشون میده چقدر نقش هامون تو زندگیِ هر کدوم مون داره پر رنگ و پر رنگ تر میشه…
داشتم فکر میکردم اون روزی که هر کدوم مون، همدیگه رو از نزدیک ببینیم واکنشمون چیه؟
حتما که اولش ماچ و بغل و ذوق و حتی اشکِ شوق…
من شبیهِ اینو تجربه کردم، دوستانِ کلاسِ غیرِ حضوریِ اوریگامی مو تو موسسه مون دیدم، هر کدوم از جاهای مختلف …
انگار یهو دریچه های عشق باز شدن به روم…
دیدنِ دوستم از شمال کشور عین یه معجزه بود…
اینکه ما هر کدوم از یه محل هستیم ولی به دلیلِ فرکانسِ مشترکمون دورِ هم جمع شدیم و واقعا فرق نمیکنه هر کی از کجاست با چه پوششی و …
اونجا طیفِ وسیع و تنوعِ پوشش رو دیدم و کامل بهم ثابت شد قلبهای ما، مارو به هم وصل کرده، هیچ چیزی نمیتونه مانعِ اتصالِ قلبها بهم بشه…
امیدوارم یه روزِ خوب، در بهترین زمان و مکان، دوستان دور هم جمع بشیم، چه جمعِ توحیدی و نابی بشه اون جمع…
مرسی که تو لحظاتِ شادیت به یاد همه مون بودی.
بهترین ها برای تو و همه ی عزیزانت.
راستی عکس جدید پروفایلت مبارک عزیزم.
ممنونم از این مناجات و دعایِ بی نظیرت:
خدایا ازت ممنونم که نشونم دادی برای بهتر شدن باید از خودم مهاجرت کنم به خود بهترم. باید پوست بندازم و از خودم کنده بشم. کمکم کن در این راه که غیر از تو پناهی نیست.
الهی شکرت برای قلبهای صاف و صیقلی، برای دوستی های پاک و ناب، برای حس های خوب.
هزاران سلاااااااااااااااامممممم به سعیده عزیزم
خواهرگلم
بهههههه
بههههههه
که بازم مثل همیشه از دل مهربونت کامنت گذاشتی و منو پر کردی از احساس ناب عشق … این دفعه عشق پدر و مادر…
خداوند برات صحیح و سلامت حفظشون کنه
و سایه شون سالهای بسیاااااااااااااااااااار طولانی بر سرتون مستدام باشه( اومدم بنویسم 120 ساله بشن ، بعد گفتم چرا بیشتر نه؟؟!!)
کامنت شما منو برد به همه خاطرات خوبی که از کنار عزیزان و خانواده عزیز بودن شکل گرفته…
چقدرررررررررررررر شیرینه…
چقدررررر نابه…
چقدرررررررررررررر رؤیایی و دوست داشتنیه…
یکی از عمیق ترین شکرگزاریهام بابت همین خاطراتیه که در کنار عزیزانم رقم خورده…
همین شادیها..
همین خنده های تا نیمه شب….
همین بازیهای دست جمعی…
همین خوراکی خوردنهای دور همی…
همین در لحظه مقدس اکنون غرق شدن ها …
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
چقدرررررررررررررر برات خوشحال شدم سعیده جانم که به این درک مقدس رسیدی که در اکنون مقدس همه چیز وجود دارد..
همه انچه من برای خوشبختی و شادی نیاز داریم…
وااااااااااااییییی چه درک عجیب و نابیه این آگاهی…
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
ممنونم دوست ناز و آگاهم که برای من یادآوری خوبی یود تا دوباره سپاسگزار همه خاطرات به شدت عالی ام باشم..
و برای تک تک عزیزانم و حضور پر برکت شان در زندگی ام عمیقا سپاسگزار باشم..
سعیده حان یک خدا قوت جانانه همراه با عشق رو از من پذیرا باش دوست خوبم…
الهی سفر بهتون خوش بگذره و طعم شیرینش تا ابد در کامت بمونه…
دوست دارم خواهر خوبم
همگی تون در پناه نور عشق الهی باشید :*
الهی شکرتتتت برای اینهمه دوست خوبی که دارم. الهی شکرررر برای نوری که از قلبشون دریافت می کنم. خدایا به زندگیشون روح خودت رو بپاش. به چشمهاشون زیبایی و به عمرشون برکت ببخش.
وجیهه جانم عزیزدل خواهر سلام به روی ماه نازنینت. چقدر خوشحال میشم وقتی صورت قشنکت رو می بینم. و چقدر خوشحالتر وقتی برام می نویسی. ازت ممنونم
من 38 ساله که زیر سایه خداوند نعیم از نعمت داشتن پدر و مادر بهره مندم. ولی به جرأت میتونم بگم تا قبل از اینکه قلبم بپذیره بنده بهتری برای خدا بشم، تا قبل از اینکه آموزه های توحیدی استاد عباسمنش رو جدی بگیرم یک هزارم الان هم بابتش شکرگزاری نمی کردم.
الله اکبر نعمت به این بزرگی انقدر برام عادی و بدیهی شده بود که فراموش کرده بودم هر روز ازش سپاسگزاری کنم.
چقدر زیبا نوشتی،
همین شادیها..
همین خنده های تا نیمه شب….
همین بازیهای دست جمعی…
همین خوراکی خوردنهای دور همی…
همین در لحظه مقدس اکنون غرق شدن ها …
بخدا که ثروت معنوی همینه. و من چقدر ثروتمندم و خودم خبر نداشتم.
ازت ممنونم که یادآوری کردی.
از خدای خوبم سپاسگزارم که به شما هم نعمت خانواده و حظ بردن از این لحظه های بهشتی رو عطا کرده و خاطرات لذتبخشی رو براتون رقم زده.
بیشتر و بیشترش رو از خدا می خوام واسه شما و همه عزیزانم.
عاشقتم عزیزم
سلام به استادان عزیزم و دوستای گلم که با کامنتهاشون واقعا آروم میشم
همیشه اولین چیزی که تو این فایلها توجهمو جلب میکنه رنگ آسمون و ابرای پنبه ایه چون من عاشق آسمونم
همش به آسمون خودمون نگاه میکنم میگم آخه چرا آسمون تو فایلا اینقدر پر رنگ و قشنگه ولی آسمون ما آبی بی رنگه البته که همینم خیلی قشنگه و ساعتها بهش زل میزنم و لذت میبرم ولی تا نگاه به آسمون میکنم این سوال تو ذهنم شکل میگیره
و چقدر معجزه هدایت زیباست که خدا شمارو در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار داد و به آدم مناسب هدایت کرد تا کارتون حل بشه آدمی که از کار خودش میزنه تا به هدایت خدا توجه کنه وکمک کنه به آدمهایی که توشهرش مهمون هستن
وقتی تصاویر زیبای اون خونه ها وسط رشته کوه های پوشیده از درختو میدیدم پیش خودم فکر کردم که آیا این آدما میدونن تو چه بهشتی دارن زندگی میکنن؟آیا میدونن چه نعمتی دارن که کلی آدم آرزوشونه تو چنین مکانی زندگی کنن مثل من
چون من دوتا دوست داشتم اهل شمال یکیشون تو ساری بود که همش غر و شکایت میکرد که چرا اینجا همش بارون میاد حالم از بارون بهم میخوره دیگه و منی که تو اصفهانم و فقط چشمم به آسمونه که بارون بباره و وقتی بارون میاد از پشت شیشه کنار نمیرم و فقط میخوام از اون لحظات لذت ببرم
و اون یکی دوستم تو ماسال زندگی میکرد که اصلا دیدن عکساشم منو متحیر میکنه اما اونم همیشه در حال گله و شکایت بود
به خاطر همین این برام یه درس شد که همیشه سعی کنم آگاهانه سپاسگزار نعمتهام باشم وقتی میبینم یه کسی یه چیز خوبی داره یا یه شرایط خوبی همش اول به این فکر میکنم که آیا سپاسگزارش هست؟
دیروز یه مارمولک دیدم که گیر افتاده بود تو تار عنکبوت و اون عنکبوت دل و رودشو خورده بود و فقط پوستش مونده بودخیلی به فکر فرو رفتم اینکه خدا میگه ناپایدارترین خانه ،خانهی عنکبوته و اونوقت اون جانوری که ما با دمپایی دنبالش راه میوفتیم و نمیتونیم بکشیمش به راحتی گیر میوفته تو ناپایدارترین خونه و دار فانیو وداع میگه
فهمیدم که کلا هیچ چیزی تو این جهان پایدار نیست حتی من که به عنوان جانور دوپا رو زمین راه میرم و میگم من اشرف مخلوقاتم و با دمپایی سوسک و مورچه و …میکشم وقتی جونم تموم شد جسمم خوراک همین جانوران به ظاهر ضعیف میشه
یادگرفتم که زیادی گردن نکشم
در مقابل خدا که هیچ اصلا حرفی برای گفتن ندارم هممون دیدیم که چطور تو این مواقع با مخ میایم رو زمین مثل داستان فرعون بود فک کنم که ادعای خدایی میکرد و در نهایت با یه پشه مرد
ولی در مقابل خلق خدا چقدر من خودمو همه چیز دان دونستم و به بیراهه کشیده شدم اون اول که با قوانین آشنا شده بودم اصلا میگفتم دیگه هیچکس هیچی نمیفهمه جز من همه غلط میگن جز من اونا که اصلا بلد نیستن زندگی چیه جهان چیه قانون چیه من بلدم من خوبم من زندگیمو میسازم من همه چیز دان و همه کاره ام
همه این حرفها خیلی نا آگاهانه و نجواگونه بود و اصلا آگاه نبودم که چنین طرز فکری دارم و فکر میکردم نهههه من خیلی آدم متواضعییم ولی اینطور نبود باورهای غلطی که ناشی از کمبود عزت نفس تو وجودمه داشت اینجوری خودشو نشون میداد
خلاصه دوروز پیش به شدت غافلگیر شدم وقتی که دیدم یکی از اون آدمهایی که من پیش خودم فکر میکردم که اون نادونه و من همه چیز دون و اصلا اون موقعی که بحث کنار گزاشتن افراد نامناسبو تو سایت شنیدم اولین شخص اون بود که بهش فکر کردم و همش میگفتم خدایا این یه آدمو ازم دور کن که البته همینطور هم شد من رو خودم کار کردم و ارتباطمون خیلی خیلی کم شد در حد شاید ماهی یه بار همدیگه رو میدیدیم اماااااااا دیروز وقتی دیدمش یه آدم جدیدو دیدم یه آدم کاملا متفاوت با کلی رشد و موفقیت و دیدگاه های جدید و در درون من شعله های حسادت به شدت زبونه میکشید منی که ادعا میکردم من عباسمنشی ام (به یکی از دوستام میگفتم تو سه ساله با استاد آشنایی و الان چطور این حرفا رو میزنی) اما الان لحظه ای بود که باید با خودم مواجه میشدم اون حسادتی که واقعا حالمو بد کرد چون اون آدمی که من اینقدر جلوش ادعا میکردم دستاوردهایی که من با کلی تلاش و حتی رو باورهام کار کردن هنوز نتونستم محقق کنم داشت و من حسادت ورزیدم به حدی که واقعا اشک تو چشمام حلقه زد
وسط حرفاش گفت که اره من یه کانال پیدا کردم خیلی مثبت و انگیزشیه بزار برات بفرستم یه استادیه به اسم عباسمنش بعد من همون لحظه خندم گرفت و گفتم لازم نیست استادو میشناسم بیا تا من سایتشو بهت بدم برو تو منبعش
وقتی اینو شنیدم که با استاد آشناشده تا ته خطو رفتم
میدونین الان گفتن این حرفا و اعترافا به خودم خیلی سخته چون من خیلی ادعا داشتم که تغییر کردم و نمیخواستم با خودم روبرو شم نمیخواستم قبول کنم که من دارم حسادت میکنم ولی جلوی نجواهای ذهنمو گرفتم و گفتم بزار خودشو نشون بده بزار ترمزتو بشناسی وقتی با خودم رو راست شدم خیلی چیزا برام شفاف شد و شروع کردم به تحسین اونقدر نوشتم و شکرگزاری کردم و تحسین کردم اون شخصو که حالم واقعا خوب شد واقعا واقعا واقعا از اعماق قلبم براش خوشحال شدم دیگه هیچ احساس منفی نسبت بهش نداشتم و کلی آرزوی خوب براش کردم و حتی خودمو تحسین کردم که چقدر سریع تونستم حال خودمو خوب کنم چون اگر آدم قبلی بودم شاید یک هفته با همین حسادت خود خوری میکردم و خودمو نابود ولی الان حشره کش حسادت دستمه و با تحسین نابودش کردم البته که فقط خودمو به حال خوب رسوندم و باید رو خودم کار کنم تا این 1.حسادت 2.ادعای زیاد از حد رو از ریشه حلش کنم و قدرتشو بگیرم
این صحبتها چندان ربطی به فایل نداشت اما خواستم ردپای خودم باشه برا آیندم که بدونم در مسیر چه درسهایی گرفتم و بدونم که همه ما انسانها یکسانیم تو هر سنی با هر جنسیتی با هر قوم و نژادی که باشیم از وجود مقدس خداوندیم و زور زیاد از حد واسه اینکه بگی من از همه بهتر و بالاترم فقط بیشتر تورو میکشه پایین هیچکسی از دیگری برتر و والاتر نیست مگررررر در درجه اخلاص
چون شیطان هم گفته به عزت و جلالت قسم همه بندگانتو گمراه میکنم
الا عبادک المخلصین
جز بندگان خالص تورا(83)
سلام دوست عزیز چقدر لذت بردم از کامنت زیبای شما افرین به این صداقت و خالص بودن با خودت چیزهایی که گفتی دقیقا خصوصیت منم بود منم تا امشب خیلی از این فکرها میکردم خیلی فکر میکردم که منم ……خیلی قوانین بلدم ، منم دیگه راز خوشبختی را فهمیدم ، ولی بقول تو وقتی دوستانیم را دیدم که نه عباس منش میشناختن نا سایت و چقدر موفقیتشون اتش حسادت را در منم روشن کرده بود و بازهم این ذهن نجوا گر میگفت اینها به این خاطر فلان کار را کردن که فلان و بلان ،،، چون باباش پولداره ،،،، اون که اون ماشین را خریده باورش فلان چیزه ،،، و این چرت پرت ها احساسم بد شد منم مثل تو شروع کردم به نوشتن خصوصیت های خوبشون و تازه فهمیدم که بابا جمع کن این بساطتت را اونها خیلی بهتر از تو دارن قانون اجرا میکنن شروع کردم به تحسینشون و نوشتم و نوشتم و چقدر خوب نوشتی که مگس کش حسادت را برداشتی و کشتی این حسادت را دقیقا افرین
خدارا شکر منم دقیقا همین مدل شما بودم و البته که تازه اولشه و باید کار کنم ولی این خصوصیت یک سم دیگه هم غیر از حسادت داره و اون در رقابت قرار گرفتن هست یعنی ما ناخود اگاه با کسی که بهش حسادت میورزیم وارد رقابت میشیم و این رقابت یعنی احساس بد و احساس بد مساوی اتفاقات بد هست
بقول استاد باید خالی کنیم خودمون را از دیگران باید محیطی بسازیم فقط برای خودمون تا بتونیم پیش بریم امروز صبحتوتمرین ستاره قطبی از خدا خواستم اگاهی های ناب به من بده و الحق که کمنزاشت چقدر اگاهی به من داد احساس میکنم یکی از بزرگترین پاشنه های آشیلم را شناختم و انشا الله سعی میکنم با تمام توانم بیافتم به جونش تا نابودش کنم با شوینده اگاهی پاکش کنم این الودگی قدیمی را خدایا شکرت من حتی بقدری احساس حسادت داشتم که کامنت بچه ها را هم نمیتونستم با عشق بخونم همش بدنبال نکته گیری و انتقاد بودم واقعا در این دل شب از خدا سپاسگزارم که منا با این نقطه ضعفم اشنا کرد الهی شکرت خدا هرچقدر شکر کنم کمه نمیدونم چجوری این مساله حل شد برام واقعا هدایت خدا از بینهایت طریقه امشب به یککافه رفته بودم که روز دنجشنبه اتفاقی یکی از دوستانم به من معرفی کردهبود اونجا یکتابلو از یکی از غزلیات مولانا بود نتونستم بخونمش چون خط شکسته بود به یکی از کارمند های کافه گفتم این چی نوشته گفت تا الان دقت نکرده ام خودم زدمتوی گوگل چندتا کلمش را که می شد خوند دیدم این شعر اومد
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
کنجکاو تر شدم کل غزل را خوندم یک درک عجیبی بهم میگفت چی میگه مولانا انگار همه ابیاتش معنیش برام اشنا بود اون داشت با خدا حرف میزد و از زنده شدن دوباره خودش میگفت اشک ریختم و لذت بردم گفتم این همین مسیر منه بعد از خوندن این شعر با پسرم رفتم تو پارک و یهویی احساس کردم من باید با عشق کامنت های بچه ها را بخونم مگه نه اینکه استاد خودش صبح ها حالش با کامنت ها خوب میکنه چرا من نکنم ؟؟ و شروع کردم به خوندن دیگه خبری از اون احساس حسادت نبود انگار کامنت کسایی را میخوندم که دوست صمیمی صمیمیم هستن الهی شکر و الان ساعت 3/22 نصفه شبه این قدر عاشق خوندن کامنتها شدم که میگم بزار یکی ذیگه بخونم و بخوابم و باورتون نمیشه یکی از یکی بهتر و عالی تر این کامنت شما که دقیقا داستان من بود
اینکه استاد میگه خدا از بینهایت طریق هدایت میکنه دقیقا چند ماه پیش من خوابی دیدم که درخواب یک فروشنده خیلی فروش بالایی داشت من کنارش بودم ازش پرسیدم چجوری اینقدر فروش داری گفت تحسین کن و از خواب بیدار شدم اونموقعه درک این مطلب مثل الاننداشتم و ازروش گذشت
چند شب پیش دوباره خواب دونفر از اشنایم را دیدم که بهنحوی شنیدهبودم موفق شدنتوکارشون بلافاصله صبح گفتم این یک نشونه از خداونده که من باید اینها را تحسین کنم با اینکه ابتدا احساس خوبی بهشون نداشتم ولی شروع کردم به پیدا کردن خصوصیات خوبشونو نوشتم و برام عادی شدن
خدا هدایتم کرد به همین سادگی الهی شکر
این حسادت بک ترمز بسیار بزرگه تو موفقیت حسادت از باور کمبود میاد نمیشه کمبود در درونت باشه و بخواهی ثروت کند بشی باید این ترمز نابودش کرد الهی شکر به لطف خدا حلش میکنیم
خداراشکر هیچی نمیتونم بگم جز شکر و سپاس خداوند الهی شکر
در پناه رب العالمین پادشاه عالمین حضرت حق باشید
سلام زری جان دوست خوبم.
سپاسگزارم عزیزم چقدر لذت بردم از کامنتت سپاسگزارم که اینقدر صادقانه وخالص این مطالب رو بیان کردید.
عزیزم تحسینت میکنم که اینقدر با ایمان وباورهای قوی بامسئله حسادت که در وجود همه ی ما ها هستش مقابله کردی وبه قول خودت باحشرکش حسادت، باتحسین کردن نابودش کردی.واین نشون میده که چقدر درمسیرت موفق بودی وهستی وآینده ی روشنی درپیش داری وصداقت در گفتار خودش شاه کلیده برای موفقیت.
عزیزم برات آرزوی موفقیت،پیشرفت ورشد وسعادت دنیا وآخرت وبی نهایت ثروت میکنم درپناه حق.
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیز و مریم بانوی شایسته که فامیلش برازنده شه
اول اینکه خداروشکر میکنم بابت وجود زیباتون
که همیشه درس های زیبایی به ما میدیدن
دوم خدارو سپاس گزارم بابت این همه زیبایی کوه جنگل اسمان ماشینتون شهری که رفتین درختاان جنگل اینکه دوتایی با عشق رفتین واقعا از صمیم قلبم خدارو بابت وجودتو شکر میکنم
مدتیه خیلی دلم سفر میخواد هرروز سعی میکنم فایلهای سفرو ببینم انشالله که منم به مکان درست جای مناسب همسفر خوب بهترین مکان هدایت شوم خدایا شکرت با ارزوی ثروت سعادت خوشبختی
زهره جونِ زیبا سلام عزیزم
منم چند وقتی هست که دلم سفر میخواد،و واقعا دلم داره پر میکشه برای جنگل و دریا و طبیعت…
اونروز به دوستم گفتم من تو اتاقم نشستم باورت میشه گوشم صدای دریا میشنوه ، انقدر که دلم تنگ شده براش…
و چندروز بعد بهش گفتم وای من صدای بوقِ کشتی میشنوم…
کلی خندیدیم .
گفت اره اخه وسط اقیانوس زندگی میکنی، باید صدای کشتی هم بشنوی.
خلاصه
هم برای شما یک سفرِ فوق العاده آرزو میکنم هم خودم هم بقیه ی دوستانی که الان دلشون می خواد .
به نام خداوند بخشنده و مهربان
به نام یگانه معشوق من
به نام خدایی نازنینم دلبر نازم
سلام به استاد عزیزم سلام به مریم عزیزم و سلام به بچه های زیبا و دوست داشتنی
میدانن چیست اینجا این سایت اولین مکانی هست که من حرف های دلم را بدون سانسور میگویم از قلبم مینویسم بدون قضاوت بدون هیچی فقط به خدایم مینویسم
استاد عزیزم چقدررر عکس شما و مریم عزیز زیبا دوست داشتنی هست
(( مریم جان اشاره کرده گفته این هست رحمت خداوند این هست وعده خداوند این هست بهشت خداوند ))
«و زمانی که به صورت زیبایی استاد در این عکس نگاه کنی حس میکنی در ادامه حرف مریم عزیز گفته باور کن بیبین وعده خداوند را بیبین رحمت خداوند را
پس برای من وعده خداوند حق بود و هست برای تو هم حق هست باورش کن »
داشتم با خدا حرف میزدم راستی یک نامه زیبا نوشتم نامه عاشق به معشوق
ساعت 1:9 شب هست و همین طور به آسمان نگاه داشتم من عاشق مهتاب هستم آسمان هم امشب زیاد زیبا و دل انگیز هست آخر افریده اش کیست ؟؟ خدای زیبایم خالق زیبایی ها
همین طور حرف میزدم که صورتم پر از اشک شد به قدرت خدا می دیدم به آسمان بزرگش و زیبایش به مهتاب قشنگش که هیچ احدی قادر به ساختنش نیست
داشتم میگفتم خدایا خودت مرا به یقین برسان قسمی که ابراهیمت رساندی مگر خودت نبودی که به یقین رساندیش
قسمی که مریم مقدس از شدت اندوه در وقت زایمان اش گفت کاش پیش از این ها میمردم
خودت نبودی برایش گفتی اندوه گین مباش و برایش آب و خرما تازه مهیا کردی
گفت ؛ برای تو نکردیم ؟
ساکت ماندم بخداا شرمنده شدم
با صداقت اگر جواب بدهیم خدا برای کدام مان هست که خدایی نکرده هست که مهر نورزیده که محبت نکرده که لطف نکرده که رحمت نکرده ؟
از زمانی که چشم باز کردیم در این دنیا مادی فقط خدا هست که محبت کرده عشق را نثار مان کرده خواسته های مان را اجابت کرده
پیش از به دنیا آمدن ما روزی ما را مهیا کرده هست
چرا فراموش میکنم ؟
چرا این قدر فراموشکار هستم ؟
با خود میگفتم خدایا اگر همین چشم های قشنگم را تو نمیدادی آیا میتوانستم زیبای این آسمان در این شب قشنگ بیبینم چقدرر من ناتوان هستم در برابر تو
چقدر ناشکرر هستم
خدایاااا کرور کرور شکرت
دیدم فایل جدید آمده در دانلود گذاشتم که فردا بیبینم و کمنتم را هم فردا نوشته کنم
با همان صورت پر از اشک سر به بالش گذاشتم که این آیه تکرار در زهنم
وَالضُّحَى ﴿1﴾ قسم به روز در آن هنگام که آفتاب بر آید (و همه جا را فرا گیرد). (1) وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى ﴿2﴾ و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد. (2) مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ﴿3﴾ که خداوند هرگز تو را وانگذاشته، و مورد خشم قرار نداده است. (3) وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى ﴿4﴾ و مسلما آخرت برای تو از دنیا بهتر است. (4) وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ﴿5﴾ و به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا میکند که خشنود شوی (5)
خصوصا این آیت که میگوید وبه زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا میکند که خشنود شوی
گفت : باور میکنی این آیه من را
با جان دل قبول میکنی که من برایت بی نهایت عطا میکنم
راست بگویم ساکت ماندم چشمم باز شد سرم را بالا کردم نمیشود به خودم دروغ بگویم یکی این هست که انسان فقط به حرف میگوید بلی
یکی واقعا باور هست یقین هست
که خداوند خودش آگاه هست که از کدام دسته هستی
در همین لحظه یاد حرف استاد افتیدم در یکی از فایل هایشان شنیده بودم
گفتن خداوند به همه ما میگوید که برایت ثروت میدهم یا ثروتمند میسازمت یا ثروتمند میشوی وعده من ( خدا ) حق هست همین حرف ها را گفتن دقیق حضور زهن ندارم
استاد گفت : کیست که این حرف را باور کند آیا ما باور میکنیم که بلی خداوند من را ثروتمند میسازد یا بی نهایت ثروت برایم میبخشد
استاد در همان فایل گفت به همه ما حداقل یکبار گفته شده ولی کیست که بشنود باور کند
گفت زمانی که به من گفته شد من میلیون بار با خودم این ندای خداوند را تکرار کردم باور کردم تکرار کردم
حالا همه ما نتیجه این اعتماد هایش را به خدا میبینیم
به خودم میگویم این حرف ها را
روزانه ده ها بار صدای خدا را میشنوم که میگوید آرام باش من هستم
نگران چی هستی من بیمه قشنگ زنده گی ات هستم من میسازم برایت
همه چیز در دست من هست
صبح خوش هستم چاشت دوباره یادم میرود
چرا ؟
چون باور نمیکنم تکرار نمیکنم
یاد مان باشد که خداوند رفیق همه ماست به همه ما خدایی کرده هست به محمد ابراهیم علی موسی مریم عباسمنش همه ما ها
خداییش بهترین وکیل هست
ربُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا
همان خدای مشرق و مغرب عالم که جز او هیچ خدایی نیست او را بر خود وکیل و نگهبان اختیار کن
ولی مهم این هست که کی باور میکند به صدای خدا که یقین دارد که همین هست و غیر این نیست
ایمان چیزی هست که همیشه داشته باشی نی وقتی که خوش باشی همه چیز عالی باشد مومن باشی وقتی اوضاع چیزی که تو فکر میکردی پیش نرفت فراموش کنی ندای خداوند را
ایمان ایمان ایمان زیاد مهم هست پاکیزه عزیزم
ایمانی که همیشه همرایت باشد
نی اینکه صبح مومن باشی چاشت مشرک شب کافر
ایمانی که همیشه خدا را حاضر و ناضر بیبینی
همیشه به ندای خدا یقین داشته باشی
به چیزی که در دست خداست و نمیبینی یقین داشته باشی
تمام اینا را به خودم گفتم و ثبت کردم به پاکیزه فراموشکار به پاکیزه سال های بعد که هر وقت فراموش کرد بیاید و رد قدم هایش را بیبیند
چون خدا گفت به آینده خودت ثبت کن نمیدانم چی برنامه دارد هر چه باشد میدانم بهترین هست
و من هم حرف های که در قلبم آمد بدون ریا اینجا ثبت کردم
دوستتت دارم خدایا
بی نهایت دوستتتت دارم
من نهایت تلاشم را میکنم که به ندا هایت ایمان بیاورم
بیایم سر فایل استاد
نوش جانت استاد این زنده گی زیبا این مناظر قشنگ
حق ات هست چون به ندای الله ایمان داری
این زنده گی بهشتی وعده خداوند برایت بود و شما هم باور کردین امروز دارین و صفا میکنن
من هم مثل شما میباشم میخواهم مثل شما شوم ایمان بیاورم و جای قدم های شما پا بگذارم و خدا را باور کنم
نوش جان تان نوش جان تان
چقدر این مکان زیباست
پاک ،تمیز ،سرسبز،زیبا ، آب و هوای عالی،
بهشت خداوند هست واقعا زیباست
چقدرررر وزیتورسنتر اینجا زیبا کوچک هست قندول هست
این شهر چقدر زیبا و دوست داشتنی هست چقدررر زیبا هست کوچک و مختصر
استاد من در این فایل تان فقط وعده خداوند و دستان خداوند میبینم
بیبین این آدم کار خودش رها کرد آمد با عشق به شما کمک کند
خدایا شکرت چقدر مهربانی هست چقدرر دنیا سرشار از آدم های خوب و بی نظیر هست
تنها سوپر مارکیت این شهر به شکل محلی نیست بلکه خود شهر هم شکل محلی دارد قشنگ و زیبا
چقدررررررررر این شهر زیبا هست چقدر بی نظیر هست
خانه هایشان چقدر قشنگ هست رنگ های که به کار رفته هست چقدرر زیباست
مثل کارتون زیباست
زیاد زیباست تحسین میکنم این همه زیبایی را
چقدرر مکان زیبا را پیدا کردین استاد که غذا بر بدن بزنن نوش جان تان
چقدررر این خانم خوش برخورد بودن این همیش تاثیرات انرژی خوب شما دو عزیز هست
زیاد شهر قشنگ بود فردا دوباره با تمام جزیات و زیبایی هایش میبینم این فایل را
خدایااااااااااااا کرور کرورررررر ررررررر شکرت
شکرت شکرت شکرت
دوستتتتان دارم
با خدا شاد شاد ثروتمند سعادتمند باشیم زیر سایه خدا باشیم
الهی امین
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم..
سلام به دوست خوش قلبم.
گقنی آیات قرآنی رو که نوشتی خوندم آروم اشکام از گوشه ی چشمام سرازیر شد، به راستی که خداوند وفا دار ترینه وفاداران است
خییییلی ممنونم از کامنت زیبایی که نوشتی و با قلبت با خداوند ارتباط برقرار کردی.
به چیز جالبی که توی کامتت بچه ها من رو متحیر کرده اینه که اکثر بچه ها دیشب با دیدن ماه کامل قلبشون به تپش افتاد، حسی که دیشب من داشتم.
از خدای واحد براتون خیر و توحید بینهایت رو خواستارم
به نام یگانه معشوق جهان هستی
سلام خدا بر قلب پاک و وجود ارزشمندت برادر مهربان توحیدی من
ابراهیم خلیل الله
تشکر میکنم که برایم نوشتی برادر خوبم
اشک هایت جایگاه الماس و بالاتر از آن را برای خدا دارد
چون همش بخاطر عشق الله هست
بخاطر لطیف شدن تان هست
نوشجان تان این عشق بازی با خداوند
من شما را بی نهایت تحسین میکنم چون همیشه سیم تان وصل به خداست
ایمان تان قوی هست
به قانون عالی عمل میکنن
همیشه در حال بهتر شدن خودتان هستین
من ماه را زیاد دوست دارم و همیشه زمانی برش نگاه میکنم قدرت خداوند برایم بیشتر میشود همیشه ماه به طرف من لبخند میزند که لبخند خداست
خدایا کرور کرور شکرت
تشکر برادر عزیزم که برایم نوشتی
در پناه الله هر روز شاد و ثروتمند باشی
توحید سرلوحه زنده گیت قرار بگیرد
ابراهیم عزیز این را هم بگویم همیشه اسم شما را که میبینم اولین چیز که در زهنم میاید توحید هست پس مبارک تان باشد زنده گی توحیدی.
خوشبحال تان رفیق خدا
سلام به پاکیزه عزیز ودوست داشتنی
چقدر لذت بردم از کلمه به کلمه کامنتت
چقدر تحسینت کردم چه برداشت وتفسیر بینظیری از بنر فایل داشتید چقدر از آن نامه ات احساس خوب وعالی گرفتم
وآن آیه هایی که در ذهنت تکرار شد برای امروز من بودپاکیزه جان تو دستی شدی تا با نوشتن نامه ات پیامخداوند را برایم بیاوری
سپاسگزار وجودتم
واین قلب پاک وبی آلایشت را تحسین میکنم
وجودت سرشار از عشق الهی
روی چون ماهت را میبوسم
یا حق
به نام پروردگار جهان هستی
به نام یگانه معشوق من
سلام خدا بر قلب پاک صورت زیبا و وجود ارزشمند فهیمه عزیزم
سپاسگذارت هستم عزیز که برای من نوشتی
خدا را شکرت که پیامم حس خوب برایت منتقل کرد
همه چیز خداست
همه چیز خداست
خداست دگه هر وقت همیشه هر زمان برایت بهترین ها را میخواهد حس خوب میخواهد شادی میخواهد عشق میخواهد زنده گی عالی میخواهد …….. چیز های خوب میخواهد
الهی زنده گیت پر شود از حس های خوب فهیمه عزیزم
مرسی جان من
الهی خداوند بهترین های عالم نصیبت کند هر چی شادی و عشق هست مال شما
شاد و ثروتمند باشی عزیزم
به نام خالق زیبایی ها
سلام بر خواهر گلم
سلام بر پاکیزه ی عزیز
الحق که پاکیزه ای؟
سلام بر این دختر پاک و خدایی ”
ای انسان پراز توحید ”
چقدر زیبا نوشتی ”
چرا اینجوری می نویسی ”
چرا اینجوری میکنی دختر ”
به جدم قسم که نتونستم
چند خط بخونم ”
و ازبس گریه کردم.
من خودم احساسیم و الان که کامنت تو خودم نتونستم،
ادامشو بخونم”
دختر قشنگ و نازنین
حرفات خیلی سنگین بود و
اونجایی که گفتی منو به یقین برسون من نتونستم ادامه بدم و ….
الله اکبر .
الله اکبر ”
آگه اینجوری بنویسی من دیوانه میشم.
به خدا ….
در پناه الله و اون رفیقت
همیشگیت باشی …
ببخشید من نتونستم ادامه بدم…
و منقلب شدم ….
وجودت پر از عشق
به نام خداوندی عشق و ارامش
سلام به برادر پر انرژی من
سلام به برادر عزیز من
سلام به برادر خوش قلب من
سید عظیم عزیز و دوست داشتنی
شما بهترین هستین
شما عشق هستین
شما بی نظیر هستین
شما بهشتی هستین
شما پر از انرژی هستین
شما رفیق خدا هستین
شما تکه از خدا هستین
شما لایق هستین
شمااا بهترین بهترین بهترین هستین
مرد قوی و قشنگ
مرسی مرسی که این قدر زیبا مینویسی
این قدر پر از انرژی هستین
مرسی که این قدر خوب هستین
دوستتت دارم برادر عزیزم
الهی همیشه شاد باشی با خدا باشی بهترین باشی ثروتمند باشی با عشق باشی
و همیشه لذت ببری
دوست خوش قلب من
به نام خداوند توانا
خداوند توانا به هر کاری
سلاه به روی ماه استاد عباس منش عزیزم که ابراهیم زمان است و همراه وفادارش مریم بانوی زیبا
پاکیزه جان مرحبا
پاکیزه جان دست مریزاد
چجوری روی خودت کار کردی که نردبان توحید رو ده تا پله ده تا پله بالا میری!!!!!!!
دوست داشتم نوید این رو بدم بهت که امشب یکی از دستان نازنین خدا شدی برای من و خدا با کامنت شما دلمو قرص کرد.
خیلی حال و هوای کامنتت رو دوست داشتم، سیو کردم تا همیشه بتونم درسهای توحیدی باهاش مرور کنم.
آیه هایی که نوشتی دقیقا وصف حال من بود.
الله اکبر
الله اکبر
سبحان الله
سبحان الله
پاکیزه جان سیرتت هم مثل صورتت زیباست
پاکیزه جان تحسینت میکنم بابت این مناجاتت
پاکیزه جان همیشه بنویس برایمان
وقتی رفیق شفیق خدا هستی پس با سخاوت بنویس مثل الان
هر چه به قلبت جاری میشود بنویس
کامنتت خواب رو ازم گرفت!!!!!
زندگیت غرق نور الله یکتا
زندگیت غرق نعمت و ثروت کرور کرور
راستی تا یادم نرفته بگم که من کرور کرور رو از کامنتهای شما یاد گرفتم و عجیب به دلم نشست و همیشه توی شکرگزاری هام ازش استفاده میکنم.
منتظر شنیدن خبرهای فوق العاده خوب ازت هستم پاکیزه عزیز
نور الله هدایتگر راهت دختر بی نظیر و هم فرکانسم
در پناه جان جانان، یگانه الله توانا و وهاب باشید و همیشه بدرخشی.
سلام به رفقای عزیزم
جاتون سبز، دیروز پریروز منم با خانومم و بچه ها و پدر مادرم یه سر رفتیم کنار یکی از رودخانه های باحال و سرسبز اطراف شهرمون.
آب بسیار خنک و سبزی و تمشک و پونه وحشی و ماهی کوچولو و عنکبوتهای غول آسای زیبا و سنجاقک های زمردی وچنار و هلو و گردو…. و بوی عطر..بوی عطر رودخانه و پونه های تند وحشی، بعلاوه لاستیکهای گلی شده ماشینم که تا الان هم پاک نشده ن!. این، مختصر سفر کوچک و قشنگ ما بود که قد یه ماه خستگی رو از تنم بیرون کشید.
اما این قسمت مسافرت در کلرادو!
یه آهنگ پسزمینه زیبا و نماهای دور و سبز از کوهی که بالاش هنوز یه نخود سفیدی برف دیده میشد! چه قشنگ! هوای اونجا باید حسابی معتدل و خوشمزه باشه!
چه سبزی لطیفی تو محیط موج میزنه. این سبزی یعنی هزاران هزار لیتر آبی که از آسمان نثار زمین شده اند. بنازم به این فراوانی!
چه شهر کوچولوی قشنگی! از همون بالای جاده میشه تحرک تمام اهالی شهر رو زیر نظر داشت! هر کی هر جا میره و میاد، از همون بالا معلومه، چه رویایی!
چه ویزیتور سنتر جمع و جوری! ببین تاریخچه ی حمل و نقل، مهمترین حادثه ی تاریخی اینجا بوده که در طی زمان شکل گرفته! این مسأله نشون میده که مسأله ی ارتباط بین آدمها، مهمترین مسأله تاریخچه ی این اجتماع کوچیکه و این مسأله قابل تسری به کل تاریخ بشر هست! نکته جالبی بود….معلوم میکنه که چرا این سوسیال مدیا ها اینقدر محبوب اند. این ، داستان بشریته!
اون آقایی که برای پیدا کردن آب به شماها کمک کرد، انگار از یکی از سریالهای تلویزیونی دهه 70 میلادی در اومده بود… خودش و خونه ش! چقدر این آدم منو به فکر فرو برد! این آدم ، احتمالا در یک چارچوب محدود، زندگی میکنه و پیرتر میشه و خودش و ایده آلهای زندگیش رو به سالهای پیش رو میبره، بدون اینکه تحت تهاجم فرهنگی قرار بگیره! بعید میدونم سوسیال مدیا رو گوشیش داشته باشه! این رفتار، مال این دهه نبود!! دمش گرم، خیلی دوستش داشتم!
شهر سیلورتون و مردمش و طبیعتش، مال یک گذشته ی زیبای قشنگ بودند. بقالی بزرگشون هم دلپذیر و قشنگ بود…توش عطر میوه و خوردنی هم پیچیده بود. چه سفر کوتاه و قشنگی!
اون نمای پایانی انجمن ترومپت نوازان آبی پوش، فصل الخطاب این قسمت بود. داستانی که فقط برای دل معدودی آدم نواخته میشد…عکسی که فقط برای دل همان تعداد آدم برداشته شد…اینکه شما با این آدمها هم مدار شدید و با آنها معاشرت داشتید، نشان میداد که آدمها و شهر خوبی هستند! آدم بد به پست شماها نمیخوره!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید
سلام علی جان
چرخی تو کامنتا میزدم تا رفیقای خوبمو پیدا کنم
هر فایلی که استادان جان میزارن برای من حکم یک دورهمی رو داره که باز بروبچ جمع میشن و گل میگن و گل میشنون
و این محیط الهی و توحیدی پر میشه از عطر حضور خدا
چقدر دلم می خواست یه جمع فیزیکی داشتیم و پشت این دلها رو میدیدم که چه تن های مقدسی دورشونو گرفته
مثل همیشه از کامنت طنازت لذت بردم و برات یک دنیا حال خوب و آرامش در پرتو آگاهی از خداوند متعال خواستارم
غرق در عشق باشی
وای! سلام عالیجناب عشق!
به خدا دیشب حدود 11، منم میخواستم زیر کامنت شما کامنت بذارم که دوتا از رفقام که خونه ما مهمون بودن، همون موقع قصد کردن برن و من هم رفتم برای بدرقه و ….خلاصه یادم رفت!
دل به دل راه داره آقا!
آره…چقدر خوب میشد همدیگه رو میدیدیم و دور هم بودیم.چقدر خوبه که بعد هر قسمت، دور همی با کامنت داریم! حالم دگرگون میشه بعد هر قسمت و خواندن کامنت های رفقا. شما خیلی خوب مطلب رو بیان فرمودید.
به خانم سلام برسونید. پر از حال خوب و خوشبختی باشه زندگیتون. هفته م به خیر شد. ممنون از کامنت شما، رفیق عزیزم.
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان هم مداری
خدا را شکرت صبحم را با طبیعت عالی زیبا و قشنگ و جادههایی که انتها ندارد به چشمهایم تصاویر خوب و زیبا هدیه دادم یه خدا قوت به شما دو استاد بابت تمام زحمتهایی که برای فایل سفر به دور آمریکا با تمام مشقت و کارهایی که دارید در طول روز ان فایلها را با عشق برای ما روی سایت میگذارید تا بهبود تغییر باورهایمان را بتوانیم آن را در مسیر درست زندگی هدایت کنیم
خدایا شکرت چقدر آدمهای خوب هستند که برای آب و کاری که استاد داشته بود آن را راهنمایی کرد و به خونشون برد تا نیاز استاد را بتواند برطرف کند اگر در مسیر درست زندگی قرار بگیریم قطعاً آدمها شرایط به کمک ما میآیند ودستی میشوند از دستان خدا
خدایا شکرت چه شهر ساکت آرام و جمعیت کمی دارد و هوای فوق العاده و سرسبزیهای زیادی به چشم میخورد و آسمان آبی و ابرهای زیبا و سفید به چشم میخورد اینها همه تصاویرهای خدایی هستند که انرژی و لذت زیادی میتواند برای احساس خوب ماندن را در خودت ایجاد کنی
استاد چه جایی برای غذا درست کردن و خوردن انتخاب کردید عالی و بینظیر بود چه رودخانه خوبی چه آب زلال و شفافی چه دشت وسیعی واقعلاً نمیشود تصور کرد که همچین طبیعتی وجود دارد اینقدر که جذاب و زیباست
خدایا شکرت به خاطر فراوانی و نعمتهایی که در فروشگاهها دیده میشود و چقدر تنوع جنسها بالا بود و هر چیزی که بخواهیم در این فروشگاه موجود بود
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشالله