https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-01 00:16:142023-09-07 07:42:17سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 204
454نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خب بریم باهم توجه و تحسین کنیم زیبایی های این قسمت رو به امید خدا…
از همین اول سفرمون شروع شد با دیدن این کوههای پهناور و وسیع پوشیده از سبزه و درخت و از خونه هایی که در دل این کوه هستند واز این رودخونه های جاری در دل این کوه و بعدشم که مثل همیشه اول میریم به ویزیتور سنتر این شهر زیبای کوهستانی ، چقدر نماش قشنگ و خونه طور بود و از این تصاویر زیبایی داخلش ک نشون دهنده ی طی کردن روند تکاملی و پیشرفت این شهر بوده و به این جا رسیده و چقدر نشون دهنده ی روند تکامل هست که همه چیز بهبود و پیشرفت کرده و الان رسیده به این شهر چقدر تمیز و زیباست این ویزیتور سنتر حتی اتاقای رست روم و خانم شایسته هم مثل همیشه از تمیزی و خوبی این مکان میگید
و بعدشم که از این شهر زیبا با مغازه ها و خونه هایی با نماهای رنگی قشنگ چقدر قشنگ و رنگارنگه نماهاشون و از این مرد سوار دوچرخه که میخواد شما رو ببره به خونش برای پرکردن تانک ماشین چقدر این مردم فوق العاده و خوبن و چققدر شما در در فرکانس و مدار خوبی هستید که با این افراد برخورد میکنید و روی خوششون رو بهتون نشون میدن ،خداروشکر که تانک ماشین هم آب شد چققدر فضای اینجا قشنگه سرسبز با آسمون ابری چقدر صدای قطار برام باحال و قشنگ بود که استاد میگید میخوام بریم سوارش بشیم برای یه تور خیلیم عالی و لذتبخش انشالله در قسمت های بعدی ببینیم
و بعدشم که از این سوپر مارکت که تنها سوپر مارکت این شهر بود برام چقدر جالب بود و خرید کردید و بعدشم که رفتید جایی برای غذا خوردن چه جای زیبایی خدای من چققدر خدا همیشه شمارو به بهترین جاها و مکان ها هدایت میکنه بهترین جاست بشینی کنار این رود جاری و اون آبشاری که از دل کوه میریزه پایین و این صدای دیوانه کنندش یعنی من که میمیرم برای این صدای گوش نواز چققدر آرامش بخش و دل نواز و نهارتو بخوری چی از این بهتر خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای این مکان رویایی
و بعدشم که این مغازه و این خانم مسنی که جلوی در لبخند زد به شما چققدر این مردم خوشرو در صلح با خودشون هستند چققدر قشنگ بود وسایلش مخصوصا وسایل تزئینیش و گلهاش و اون جعبه های کوچولوی کشوییش خیلی باحال بودن
و بعدشم از این گلهای خوشگل و رنگارنگی که فیلم گرفتید جلوی مغازه ها چقدر خوشگل و رنگارنگ و بعد هم از این گروه سرودی که عکس مینداختن و از اون بک گراند این صحنه کوه سر سبز پوشیده از درخت وسبزه و آسمون ابریش خدایا صد هزار مرتبه شکر برای این شهر زیبا و قشنگ و رویایی چققدر این خانوم برای شما خوب توضیح میداد در مورد این گروه سرود چقدر برام جالب بود که در این گروه همه افرادی با سن کم و سن بالا بودند پیر و جوون ،
خدایا شکرت برای تجربه ی امروزم که تونستم ببینم بنویسم در مورد این زیبایی ها و تشکر از شما بابت این تصاویر زیبایی که با ما به اشتراک گذاشتید .
یه سیلورتون دیگه هم در ایالت اورگان نزدیک واشنگتن داریم درستع ؟؟
وااااووو چه خونه های زیبایی .. چه مردم باحال و دوست داشتنی ای
دم اون مرده گرم با دوچرخه از سرکار تا خونه رفت برای اینکه به شما آب بده تا تراک کمپر رو پر کنید و جالب بود وقتی سوار دوچرخه بود همش برمیگشت پشت سرش رو چک میکرد که شما راه رو گمش نکنید..شیلنگ خیلی جالبی بود .. چه انعطافی داشت !!!
مغازه های باحالی داشت.. کلاه های جالب و قشنگ
رودخونه ی خیلی قشنگ و زیبا
چه گردنه ی خفنی داشت. از اون بالا شهر سیلورتون دیده میشد واقعا زیبا بود
اون گروه موزیک که داشتن عکس میگرفتن هم خیلی جالب بود..لباس های یکدست با وسایل موزیک جالب ..شیپورهای بزرگ و خفن
استادم، مریم جانم سلااااام. طبیعت زیبای آفریدهی پروردگار سلام.دوستان هم سفر سلام. خدا را سپاس به خاطر داشتن شما.
خدا قوت به شما استاد عزیز و مریم دوست داشتنی. عاشقتونم با این همه انرژی خاص که هدیه خداوند هست به دو تا بنده عزیز و توحیدی اش. نوش جونتون باشه همیشه، گوارای وجودتان باشه همیشه. در پناه خدا جووون باشین همیشه.
استاد جانم ممنون از به اشتراک گذاشتن این همه زیبایی که ما که کیف میکنیم از دیدنشون، کلی با کشور آمریکا آشنا میشویم و یاد میگیریم چطور مثل شما بیشتر و بیشتر زیبا بین باشیم و سپاسگزار خداوند و به امید خدا ما هم به زیبایی بیشتر هدایت خواهیم شد. استاد عزیزم من با اینکه سال هاست که شاگرد شما هستم و در اکثر مواقع همراه شما و سایت بوده ام، اما مثلاً در سری های پیش که سفر میرفتین، من فقط بلد بودم که فایل ها را تماشا کنم و اصلا اصلا تحسین کردن شماها در سفرها را به صورت کامنت نویسی بلد نبودم. وقتی کامنت دوستان را میخواندم ، به خودم میگفتم من که نمیتونم اصلا در این فایل ها کامنت بزارم، من فقط بلدم که اگر استاد سوال خاصی بپرسن، جواب بدهم و کامنت بزارم. اما به لطف پروردگار عالم، تو این سری سفرتون تونستم به این مقاومت ذهنی ام غلبه کنم و شروع کنم به کامنت نوشتن. مخصوصا که تو کامنت یکسری از دوستان مثل آقای زرگوشی عزیز هم میخوندم که تاکید داشتن به دوستان که ما سعی به نوشتن کامنت در این سفر نامه داشتنه باشیم و بعد ما بپتونیم نتیجه اش را هم ببینیم. خدا را سپاس به خاطر این هدایت ها. خلاصه که استاد من هم به لطف پروردگار تونستم تا به اینجا با شما همراه باشم و به لطف خدا کامنت بزارم و تحسین کردن و زیبابین بودن را بیشتر و بیشتر یاد بگیرم.
خدا را سپاس
البته استاد عزیز بگم که سریال های سفرنامه شما همیشه در هارد تلویزیون ما هست و تفریح خانوادگی ما با همسر جان و پسر عزیزم، دیدن آنها است. الان هم در سفرهای جزایر هاوایی تان هستیم که چقدر زیبا هستند و بس ….
همانان که نماز برپا می دارند و زکات می پردازند، و قاطعانه به آخرت یقین دارند؛ (3)
یک سلاااااااام پر انرژی رنگی رنگی مثل قشنگی های شهر سیلورتون به استاد های نازنینم و اعضای خانواده ی توحیدیِ قشنگم
خدارو صدهزاااار مرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دوباره برای راحت نفس کشیدن،زیبایی های دنیا رو دیدن و عشق ورزیییدن
تاحالا به این فکر کردیم ،همین الان که ما صحیح و سلامت روزمون رو شروع کردیم ،چند نفر همین امروز فرصت زندگی کردنشون تموم شده؟
اگر آگاهانه به خودمون بگیم ،ممکنه من هم فردا صبح وقت موندنمتویایندنیا تموم بشه و برگردم به آغوش خداوند ،اونوقت چطوری از امروزمون استفاده میکنیم؟چطوری به بقیه عشق میدیدیم؟چطوری میبخشیم؟چقدر زندگی رو ساده میگیریم و حرص نمیزنیم؟
در ودیوار بیمارستان ها گوشش پر از گریه و دعا و التماس به خداونده،برای دریافت یک روز فرصت بیشتر برای زندگی …برای اینکه یکبار دیگه به عزیزشون بگن چقدر دوسش دارن،بغلش کنند و ببوسنش …
عجیب ما انسان ها،دقیقه نودی زندگی میکنیم …
خدایا به ما نعمت زندگی کردن در لحظه ببخش،بهمون بینشی بده تا بندگی و عبادت و عاشقی کردن رو به یک ثانیه بعد هم موکول نکنیم و یادمون نره شاید امروز فرصت آخر باشه …
این روز ها هرچقدر میگذره بیشتر به ضعف و ناتوانی خودم در برابر قدرت خداوند پی میبرم و جالب اینجاست که هرچقدر بیشتر تابلوی خدایا،من برای هرثانیه زندگی کردن به تو فقیرم رو دستم میگیرم، بیشتر و بیشتر احساس قدرت و بی نیازی میکنم.ساعت های بیشتری از روز احساس خوشبختی بی قید و شرط دارم.
چند روز پیش یک مریض داشتیم که بخاطر شرایطی که براش پیش اومده بود ،کلیه ش درست کار نمیکرد و سدیم خون رو بیش از اندازه دفع میکرد.
وقتی که بدن سدیم رو بیش از حد معمول دفع کنه،شما باید هرچه زودتر با سرم این کمبود رو جبران کنی و به بدن مریض سدیم برسونی.
بچه ها ! پزشک متخصص نفرولوژی که کارش تخصصی همین سیستم کلیه هاست !این همه سااال درس خونده! اییین همه سال کار کرده و به شدت انسان با سواد و با علمی هم هست!
برای هربار محاسبه سرم دریافتی بیمار که چقدر سدیم رو چطور دریافت کنه ،یکی دوساعت براش زمان برد تا بتونه فقط اون تیکه از عملکرد کلیه رو که تنظیم سدیم خون و ادرار هست رو با دارو جبران کنه !
همین کلیه که اندازه کف دستمون هم نیستا! همین که هرثانیه داره خون مارو تصفیه میکنه…
بگو: اى پروردگار من، از وسوسههاى شیطان به تو پناه مىآورم.
استاد قشنگ و نازنین و دلبرم ،اونجا که اون آقای محترم بدون هیچ چشم داشتی برای تامین آب تراک کمپر شمارو برد به خونه ی خودش،صدای آموزش شما در جلسه 5 قدم 9 توی سرم میپیچید:
جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است،که از هر جهت به من کمک میکنند
نتیجه ی این باور و این عبارت تاکیدی میشه هرجای دنیا که هستید دستان خداوند به کمک شما میاد،و این یعنی ایمان به غیب،یعنی در مدار درست بودن ،یعنی حرف بی اساس نزدن ،یعنی زندگی برپایه ی اصول ،یعنی انسان لب و دهن نبودن …
و من هرچقدر بیشتر تلاش کنم برای اجرای درست آموزش های شما،بیشتر و بیشتر به نتایج شما نزدیک میشم.
کما اینکه همین الانش ،زندگیم پر از رحمت و نعمت خداوند شده،انسان ها به صورت مستقیم و غیر مستقیم به من خیر میرسونند بدون اینکه من هیچ کاری براشون کرده باشم.
مورد داشتیم دو هفته قبل شیفتش رو با من عوض کرده ،اونم ازم خواهش کرده برات امکانش هست ؟منم میبینم مشکلی ندارم میگم اوکیه
بعد فرداش فامیلمون زنگ میزنه و منو به عروسی دعوت میکنه به کدوم تاریخ ؟هموم شیفتی که اگر عوض نمیشد ،من نمیتونستم برم عروسی و خوش بگذرونم…
این کار هارو کی انجام میده؟
برای ماه شهریور من درخواست 4 روز مرخصی دادم به هدنرسم برای اینکه بتونم برم گرگان پیش بچه هام.
با درخواستم موافقت کرد، بعد که برنامه اومد دیدم مرخصیم رو نداده!
ذهنم میگفت برو بهش بگو چرا؟قلبم میگفت بلدی زندگی هدایتی رو تمرین کنی؟بلدی توکل کنی؟ کار وبارت رو بسپاری به خدا؟
الان تازه ١٠شهریوره و انقدر دستان خداوند اومدند و برنامه ی من تغییر کرد که همین دو هفته ،من دوبار دارم میرم گرگان! اونم با لذت !
شما قدرت رو بده به خدااااا
شما دیدت رو به انسان ها عوض کن
شما انسان هارو دستانِ نازنین خداوند ببین
همون هدنرسی که مرخصیت رو نداد،همون ی کاری کرد برنامه ت از همه باز تر بشه …
چرا ؟چوون من روزی هزار بار میگم هدنرس من نیست که برنامه کاری من رو میچینه…خداااست که تصمیم گیرنده ست…
همین آقای با صلابت ،که بقیه بچه هارو به گریه انداخته سر چیزای الکی،وقتی به من sms میده برام شکلک گریه میفرسته میگه خانم شهریاری فلان شیفت به مشکل برخوردیم میتونی کمکم کنی ؟
بعد خانوم شهریاری هم قشششنگ فکراشو میکنه ،اگر براش امکانش بود حتما کمک میکنه ،اگرم نبود میگه عذرمیخوام برام مقدور نیست.
ایزی ایزی تامام تامام.
به قول اون صحبت دوست نازنینمون تو کلاب هوس که میگفت
صاحب شرکت کیه ؟صاحب همه ی ما خداست
منم هر روووز با خودم تکرار میکنم
هِدنرس کیه؟هدِ همه ی مااااا خداست
و این ترکیب دادن قدرت به خداوند به اضافه باور همه ی انسان ها دستان شایسته ی خداوندن
با چاشنیِ تمرکز روی ویژگی های مثبت مسئولم
باعث شده شیفت های من،تجربه های من،برخورد هایی که من میبینم هیییچ ربطی به بقیه همکارام که تو همین بخش دارند کار میکنند،نداشته باشه ….
بعد بقیه میان ازم میپرسند
تو چرا انقدر خوش شانسی ؟چرا انقدر خوش کشیکی؟ چرا فلان پزشک میاد اول میپرسه امروز شهریاری کشیکه؟وقتی بهش میگیم هستی،چشاش برق میزنه از خوشحالی ؟چرا فلانی تورو میبینه اینطوری بهت لبخند میزنه؟چرا تو ؟ چرا اون؟ چرا فلان؟
و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر میخواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر برای آنها میفرستاد؛ ولی برای آنان موعدی است که هرگز از آن راه فراری نخواهند داشت!
خداروصدهزاااااار مرتبه شکر از ته ته قلبم
برای این احساس خوشبختی
برای داشتن این غار حرا
برای این تعامل های دوسر سود
چقدر زندددگی لذت بخشه وقتی بین غار کهف و غار حرا در گردشی و هرجا که میری فقط نور خدارو میبینی
خدای قشنگ و دلبر و قدرتمند و مهربون منننن
نووورِ آسمون هاااا و زمین
شما که مدیریت کیهان و کهکشان ها دستته و خواسته های من برات در حد تیله بازی هم نیست…
کجا؟دنبال چی برم ؟
وقتی همه چیز و همه چیز و همه چیییییز
توووووووحییییییییییییده
نورِاین آیه خوووووشگل و دلبر ونازنین که از هر کلمه ش قدرت خداوند کرور کرور میریزه رو به چشم خوووودم و شما از طرف فرمانروا هدیه میدم به امید اینکه هر ثانیه مون از ثانیه ی قبل توحیدی تر باشه :
ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمیتوانند آن را باز پس گیرند! هم این طلبکنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم این عابدان، و هم آن معبودان)!
مقام خدا را آن گونه که شایسته اوست نشناختند،خدا ذاتی است بینهایت توانا و بیهمتای شکست ناپذیر.
استاد قشنگم ،دیشب به یک متنی هدایت شدم که عجییییب دلنشین بود و دقیقا من رو یاد رابطه ی شما با خانم شایسته ی دلبر انداخت ،براتون اینجا مینویسش
الهی که تمووووم زندگیتون پر از عشق و نور و رحمت خداوند باشه و تنتون سلااااامت ،سایه تون مستدام
«نامهٔ ویکتور هوگو به آدل فوشه»
عزیزترینم هنگامی که دو روح که مدتی مدید درمیان جماعت به دنبال هم بودهاند، سرانجام بههم میرسند. پیوندی پرشور و ناب همچون سرشت خودشان بر روی زمین شکل میگیرد و تا ابد در آسمان ادامه پیدا میکند. این پیوند همان عشق است، عشق راستین. مذهبی که معشوق را به مقام خدایی میرساند. معشوقی که سرچشمهٔ حیاتاش از خودگذشتگی و اشتیاق است و نزد او بزرگترین ازخودگذشتگی، شیرینترین لذت است.
سعیده جان اصلا در توانم نیست احساسی که از کامنتت میگیرم توصیف کنم
تو بی نظیری کامنتات همه بوی خدا ،بوی عشق بوی پاکی وصداقت میده کلامت از جنس نور ه
هِدنرس کیه؟هدِ همه ی مااااا خداست
و این ترکیب دادن قدرت به خداوند به اضافه باور همه ی انسان ها دستان شایسته ی خداوندن
با چاشنیِ تمرکز روی ویژگی های مثبت طرف مقابلت
چقدر برا من درس داشت چقدر لذت بردم واز آن کپی کردم برای خودم وتحسینت کردم از اشاره ای که از آگاهی جلسه 5 قدم 9 داشتی وچه مناسب با آگاهی فایل بود
وچقدر تحسینت کردم بخاطر آن جمله ای که از ویکتور هوگو خواندی با عشق تقدیم کردی به استاد
سعیده جان تو بی نظیری اصلا نمیشه کلمه ای پیدا کرد تا تو را وحال واحساس قشنگت از اتصال به منبع را توصیف کرد فقط باید با چشمهایی که از برق تحسین میدرخشه زیبایی وجودت را نگاه کرد
خداروشاکرم که امروز تونستم برات بنویسم
سعیده عزیزم وجودت خدایی است پس زندگیت هم مملو از عشق وبرکت ونعمت وثروت باشه عزیزم همیشه انشالله وبی شک که هست وخواهد بود
اول اینکه نمیشه شروع به کامنت خوندن کنی و بعد هدایتی که به خوندن اولین کامنت
یعنی کامنت اسدالله جان
و چند تا از دوستان نازنین
بگردی ببینی کامنت خواهر توحیدیت کجاست که
جام توحید به رب را از نوشته هاش نوش جان کنی و لذت سراسر وجودت را بگیره.
خدا را سپاس که در کامنت قبلی شما من هم هدایت شدم به ایه 27 سوره نور
که برام نشونه خوبی از طرف الله یکتا بود
و الان که دارم صحبت میکنم
شیفت هستم
ساعت 12 ظهر بود که سوره واقعه را پلی کردم تو گوشم و در حال لذت معنوی بودم
و بعد از اون ایه
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ
را داشتم زمزمه میکردم
ساعت یک بود همکارم اومد و گفت آقا رسول برو یعنی استراحتی بکن
باور کنید قلبم داشت از سینم بیرون میوفتاد
از انوار این ایات که سراسر وجودم را گرفته بود
خوابم برد و خودما در یه تونل تاریکی که محل رفت و آمد خیلی ها بود دیدم
من دست همسرم را گرفته بودم و خوشحال و شاد داشتیم با سرعت نور تو تونلی که خیلی تاریکه ولی ما همه چیزا داریم میبینیم و ما در برخورد با آدما از اونا به راحتی عبور میکنیم داریم حرکت میکنیم
بعد از اینکه تونل تموم شد
یه لحظه به جایی رسیدیم که یه بنده خدایی وایستاده بود و به ما گفت مشخصاتتون را بنویسید
من که مات و مبهوت بودم متوجه نشدم که همسرم مشخصاتش را نوشت و باسرعت عبور کرد
گویی اصلا ما هیچ وقت با هم نسبتی نداشتیم
اونجا یاد حرف استاد افتادم که میگفت :
همه ی ما انسانها موجودات مجردی هستیم و فقط این روابط در این دنیای مادی تجربه میکنیم و هر کس نتیجه اعمالش را خودش در اونجا میبینه
خلاصه که بعد رفتن همسرم یه پیر مرد و پسرشون پشت سر من وایستاده بودن
من که خیلی خیلی خوشحال و شادان بودم به اون آقا گفتم
ببخشید
ما مردیم:
اون آقا گفت بله نه بس زنده ای
پس چی که مردی
پیش خودم گفتم خدایا چه حس خوبیه اینجا
هیچ جا این حس را تجربه نکردم و منم بعد تموم کردن مشخصات و گردنبندی که اون آقا بهم داد که مشخصات را بنداز گردنت و برو
و من با شور و شعف راهی یه مکان دیگه شدم
اینجا بود که از خواب پریدم
و الان که دارم کامنت شما را میخونم
برام نشونه خوبی بود
کامنت قبلی و کامنت امروز شما که از مرگ حرف زدید و شاید امروز روز اخرمون باشه
پس بیایید بندگی کنیم و سر تسلیم و تعظیم فقط به خودش داشته باشیم.
ودر لحظه زندگی کنیم و بعدش سبک بال به دیدنش بریم با سری که بالاست در برابر حق.
الهی شکر بازم نفس توحیدی شما خواهر عزیزم را استشمام کردم
بیشتر حس بندگی را حس کردم.
الهی که تنتون سلامت و دلتون شاد باشه و زیر سایه الله یکتا همیشه در آغوش امن خودش باشین.
برادر عزیزم،آقا رسول،سلام و نور و عشق و رحمت خداوند به شما و قلب پاکتون
ازتون سپاسگزارم که وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و برام نوشتید…
خداوند به قلب من آگاهه،هر نقطه ی آبی که ازتون دریافت میکنم،چقدر برام ارزشمنده،چطور به قلبم میشینه و برام نور خداوند رو به ارمغان میاره …
ازتون سپاسگزارم که من رو لایق تحسین و محبتتون قرار میدین،حقیقتا این لطف و رحمت الله هست و من هیچ کاره م.
آقا رسول،براتون از خدای نور علی نور بهترین هارو میخوام،هرچندکه رویای صادقه ای که دیدید و لطف کردید برام تعریف کردید،نشون دهنده ی اینکه شما روی دوش خدا نشستی و غرق بهشت دنیا و آخرتی ….
الهی که خداوند به من هم سعادت بده،در این تونل نورانی قرار بگیرم …و گردنبند بهشتی و تاج بندگی نصیبم بشه …
عشق و مودت ور حمت الله رو از روشنی قلبم برای شما و خانواده ی عزیزتون میفرستم
الهی که در بهترین زمان و مکان،لایق دیدار این خانواده ی نورانی توحیدی باشم.
خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
یه وقتایی ارزوم بود که دانشگاه پرستاری بخونم اما قبول شدم وجورنشد برم شهرستان و سال بعد مدیریت قبول شدم اما حسرت این رشته بامن بود و اون زمان نمیدونستم باید چیکارکنم ترم اول دانشگاه طبق معمول فقط تو دانشگاه با دوستام بیرون میرفتم و میگشتم و میخندیدم و میگفتم نهایت انصراف میدم اما روزی که رفتم انصراف بدم دیدم یه برگه زدن تو دانشگاه که ثبت نام عمره دانشجویی میکنن یکی از دوستام گفت بیا ثبت نام کنیم گفتم باشه این نشونه قرارمیدم اگه اسمم در اومد این دانشگاه می مونم اگه در نیاد انصراف میدم و اومدم تعهد خودم با خدا را گذاشتم لای قران
سه هفته بعد خواب بودم که زنگ تلفن خونه به صدا در اومد و مامانم اومد اتاقم وگفت از دانشگاه زنگ زدن و دیدم مسئول فرهنگی مون گفت اسم شما بین 19000 دانشجو دراومد برای سفر حج
خشکم زد و فقط یه هفته ای کارم این بود که خدایا چی تو این دانشگاهه که من باید بمونم
خلاصه سفرم رفتم و رشته مدیریت هم خوندم و تو دانشگاه انقدر خوب ادامه دادم وحالم خوب کردم که بجای استادمون که نمیتونست دوماهی دانشگاه بیاد به 7 تا کلاس درس میدادم خیلی بزرگ شدم خیلی اعتماد به نفسم بالارفت مستقل شدم انگیزه گرفتم دوستهای عالی پیدا کردم اونم با استادها میشستم تو دفتر دانشگاه و فقط نگاه میکردم که خدا داره خوب میچینه این پازل زندگیمو
تعهد داده بودم به خودم وخدا و تعهد نامه خودمو لای قران گذاشته بودم که یادم نره
نوشته بودم خدایا لطفایه ادمی توزندگیم بفرست که منوبه خودت وصل کنه و تا سن 23 سالگیم هرکسی هم بیاد برای خواستگاریم جواب من منفی هست این نشونه بین من وخودت که هرکسی بیاد رد میکنم نمیدونم منطقی درکار نبود فقط احساسم بود که نوشتم
نتیجه این شد دقیقا همین اقای رسول خانکی بدون اینکه منو ببینه وبشناسه توسط یه واسطه قرار خواستگاری گداشتن و من گفتم خدایا اینم بیاد جواب من منفیه چون 8 روزی مونده که 23 ساله م بشه و عجیب این بود که زنگ زدن وگفتن یه هفته ای خواستگاری عقب بندازین چون ایشون این هفته شیفت شب کاری شونه ومن بهت زده بودم که حالا تعهد دادم
سعیده عزیزم دقیق بدون دخالت ونظر خودم وخانواده م این خانواده تو روز تولد 23 سالگی من اومدن خواستگاری بدون اینکه قبلا بشناسم یا ببینم شون
حالا من بودم وعمل به تعهدم و اینکه تموم خواسته هایی که درباره همسرم نوشته بودم همش در وجودش بود بیشترم بود تجسم هام وتعهدهام نتیجه داده بود
من مثل بقیه منتظر نبودم خدا برام بنویسه تو زندگیم من خواسته هامو براش مینویسم و میذارم لای قران اما به بقیه ش هم کاری ندارم که چه جوری
همون جوری که این اتفاقهارا برام رقم زد ومیزنه
فقط اون نامه ازدواج تو جلسه خواستگاری به رسول جان نشون دادم گفتم من ندیدمت اما خدا میدونه کی رو به من برسونه و ما یه ساعت فقط صحبتهامون طول کشید من همه جزییات نوشتم همه ش بود خداروهزاران بارشکر
اینو نوشتم که استاد بارها میگه تو تضادها حالتونو خوب کنین پاداش ها از راه میرسن
من تو اون زمان که نشد پرستاری بخونم سراز مدیریت در اوردم و دنبال حال خوب خودم بودم نتیجه ش این مدل جواب دادن های خدا شده وهست
امیدوارم بهترین زندگی در کنار خانواده محترمت تجربه کنی
حال دلت همیشه عالی باشه
نگاه خدا را احساس کنی
هزاران برابر انرژی از کامنت هایی که برای بچه های سایت می نویسی به خودت برگرده
میخوام یه تشکر ویژه ازتون بکنم که میاین و کامنت میزارین که هم رد پایی باشه برای خودتون هم ما از خوندن کامنت زیبای شما لذت ببریم
به قول آقا حبیب ما دوبار لذت میبریم از فایل های استاد یه بار بعد از دیدن فایل یه بار هم از خوندن کامنت های دوستان عزیزی مثل شما
حقیقتا بنده که کامنت شمارو میخونم دوست ندارم اصلا تموم بشه هر وقت که متن اون تیکه تموم میشه و صفحه رو یکم میکشم بالا دوست دارم همش ادامه داشته باشه همش تو دلم میگم خدا کنه تموم نشه
من که از کامنت های شما هم درس میگیرم هم انرژی هم اینکه باعث میشه بیشتر حواسم رو جمع کنم و تو مسیر بمونم
ازتون میخوام که حتما کامنت بزارید چون مطمئنم دوستان زیادی مثل من میان و دنبال کامنت شما میگردن و با خوندن کامنت تون کلی درس میگیرن کلی انرژی میگیرن
میخوام دعایی رو که برای استاد و خانم شایسته کردین برا خودتون از خدا بخوام
تمووووم زندگیتون پر از عشق و نور و رحمت خداوند باشه و تنتون سلااااامت و سایه تون مستدام
اول تحسینت میکنم عزیزم برای تسلطت به آیه های قران که برای هر چند کلمه حرفی که مینویسی یه ایه در باب این موضوع اینجا مینویسی
دوست دارم بدونم واقعا تمام این آیه ها رو حفظید؟اگ همه رو نوشتید و استفاده میکنید میخام بگم دستمریزاد دمت گرم دختر
تو بهترین فرشته روی زمینی عشق من
یه تیکه از کامنت خیلی به دلم نشست
جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است،که از هر جهت به من کمک میکنند
میدونی سعیده جان این مدت انقد دستان خداوند تو زندگی من اومدند و کارهای منو به راحتی انجام میدهند که میگم خدایا اینا همه محبت توعه
به قول رزا صاحب شرکت کیه صاحب شرکت من خداست
امروز بخاطر موقعیت کاری جدید با یه خانومی میخام بگی دستی از دستان خدا آشنا شدم
برای رفتن به اون موقعیت کار (یه چیزی برای فروش و عرضه یه
کارهای صنایع دستی و هنر های
شهرمونه.
منم از طرف خدا هدایت شدم به این موقعیت
من نه میز داشتم نه صندلی نه گونی و سیم که در غرفه رو باهاش برای شب که نیستیم ببندیدم نه رومیزی نه موکتی که زیر پامون باشه (البته این مورد داشتم فقط نمیدونستم باید ببرم چون من اولین تجربه کاریمه)
من فقط کارهای هنری خودمو داشتم
با کسی آشنا شدم خودش گفت من میز بهت میدم ولی صندلی ندارم کسی که منو از طرف خداوند هدایت کرد به این مسیر
با خانوم دیگه آشنا شدم
گفت من ماشین همسرم هست چرا کرایه بدی روزهایی که همسرم خونه اس مارو میرسونه
گفت من میز هم دارم بجز اون میزی که میخای بیاری
صندلی هم دارم.رومیزی هم دارم حتی کلمن آب هم میارم .موکت و زیر اندازم میارم .گونی و سیم مفتول هم میارم.بنر هم میارم برای معرفی کار برای سر در غرفه
من به الله قسم هیچ کدام از اینهارو نداشتم فقط وقتی تو اون مسیر حرکت کردم گفتم خدایی که تا اینجا منو آورده بقیشم میاره
همه اینها دستانی شدند از طرف خداوند رب العالمین که من به این مسیر برم
حتی تمام وسایل و کارهای هنری منو با ماشینشون بردن این موقعیت کاری
من هیج کاری خدای من شاهده نکردم فقط نگاه میکردم همه رو همسز این خانوم و یه آقایی دیگه که غرفه اش کنار ماست و ایشون مسیول این غرفه هاست درست کردند و جالبش اینه من از خونه که زدم بیرون گفتم خدا هدایت کن منو در بهترین زمان و مکان و شرایط با ادمهای مناسب قرار بده و بهترین غرفه رو به ما بده
وقتی رسیدیم اونجا همین اقای مسیول یه غرفه برای ما در نظر گرفته بود پیش خودش بدون اینکه من بگم
ولی چند نفر از طرف یه اداره اومدند گفتند اینجا ما قرار داد داریم و غرفه ماست اولش این اقا مسیول ناراحت شد با همون خانومی که همراه من بودند گفتند شما زور میگید که همسز این خانوم اومد گفت باهاشون بحث نکن بیا بریم
منم بهش گفتم ببین روزی دست خداست تو اون بیابونم باشه اول و اخر نداره بیا بریم مهم نیست
به غرفه ایی هدایت شدیم دقیقا کنار همین مسیول غرفه ها و چون غرفه ها شبانه روزیه ما خانونمهام نمیتونیم بمونیم و نگهبانم داره ولی از طریق اداره میراث فرهنگی این اقا رو مسیول کردند و گفتند اگه کسی خواست وسایلشو نگهبانی بدید ازشون مقداری کم پول بگیرید
حالا ببین کار خدا ما دوتا غرفه کنار همیم اصلا احتیاج به پول نگهبانی نداریم این اقا بخاطر غرفه خودشم باشه از وسایل ما مواظبت میکنه
حتی اینم بگم یک ریال بابت اجاره غرفه ندادیم و از طرف اداره میراث بوده
حالا اگ من با عقل پوک خودم میخاستم همه اینها رو انجام بدم مگه میتونستم
اینا جز کار خدا کار کیه
وقتی به داداشام و خواهرم گفتن بهم گفتند ینی تو فقط میای و میری علنا هیج کاری و وسیله ای نبردی کلی هم خندیدن گفتم دقیقا و کار خداست
وقتی تو مسیر باشی چقد راحت خدا کارها رو برات آسان میکنه
تازه کلی اتفاقات قشنگ افتاد تو فایلهای بعدی مینویسم
خیلی خوشحال شدم نوشتی برامون
اینها رو مینویسم که رد پایی باشه برای خودم و عمل به قوانین
در مورد این نکته اخر کامنتم چقدر قشنگ رابطه استاد و مریم جان توصیف کردی عزیزدلم
چقدر با درک قانون و ایمان به خدا و با تعهدی که به خودت دادی داری با زندگیت،با شغلت با خودت و خدای خودت عشق بازی می کنی و من چقدر لذت بردم و تحسینت کردم..
احسنت بهت عزیزم…
موفق تر باشی و بدرخشی که حتما همین طور خواهد بود.
اینکه نوشتی هد نرس همه ما خداست واقعا عالی بود این باعث شد منم مرور کنم اون خاطراتی که قبلا با ایمان کامل رفتم جلو و چه نتایجی ای گرفتم را مرور کنم من جایی به عنوان کارشناس فروش مشغول به کار بودم ولی سیتم شرکت طوری بود که ماه به ماه باید خودت میرفتی و درخواست حقوق مینوشتی و از مدیرعامل امضا میگرفتی حالا بماند که خط میزد برا بعضیا و نصف میکرد و برا بعضیارو کلا میگفت حالا بذار باشه بعدا…ولی من تو دلم میگفتم مدیرعامل من که روزی منو نمیده اصلا کاره ای نیست و من میدونم به همزمانی میرسم و تایمی میرم که حالش خوبه و برا منو امضا میکنه و دقیقا یه روز یادمه همه شاکی بودن که رفتن و امضا نکرده و من برا اینکه به خودم ثابت کنم که وقتی خدا به من میگه برو امضا میکنه یعنی برو حله و پاشدم و درخواستو نوشتم و رفتم و همینکه رسیدم ازم پرسید کارت چیه ملایی؟ منم درخواستو تقدیم کردم بدون اینکه بخونه و خط بزنه و ثانیه ای درنگ کنه امضا کرد و بعد به دفتردارش گفت بعد از این هر وقت ملایی اومد حق امضا داری که درخواستشو امضا کنی و نذار معطل بمونه…من فقط ذهنمو مرتب کردم من فقط ایمانم قوی بود که و میدونستم که مدیرعامل نمیتونه بگه نه..در مورد پورسانت و پاداشم همین بودم یعنی مبلغی را تو ذهنم به عنوان پاداش تعیین میکردم و همونو و حتی بیشتر از اون مبلغو میگرفتم بدون اینکه خودم درخواست کنم حتی یادمه یه بار سر همین موضوع پاداش با مدیرداخلی داشتم صحبت میکردم و گفتم من میدونم فلان مبلغو به عنوان پاداش دریافت میکنم گفت به همین خیال باش تو خیلی خوش بینی اینجا از این خبرا نیست و من فقط لبخند زدم و تو دلم گفتم من میدونم خدا خودش مبلغ پاداش منو مینویسه منتها توسط دست مدیرعامل و همان شد و حتی حدود 900 هزارتومنی بیشتر از مبلغی بود که تو ذهنم بود و وقتی مدیر داخلیمون از من پرسید و من گفتم که چقدر گرفتم هنگ کرد و گفت تو کلا خوش شانسی…ولی من میدونستم شانسی در کار نیس…
سعیده جان ازت ممنونم که باعث شدی مرور کنم قبلا با ایمان کامل و اتکاکامل به خداوند چقدر راحت و آسوده خلق میکردم و با مرور اون اتفاقات بازهم ایمانم قوی و قوی تر شه…
موفق باشی و لبخند خدا مهمان تک تک لحظه های زندگیت.
سلام و درود به سعیده عزیزم، انسان نورانی و ارزشمند و فرشته نجات انسانها. انسان ارزشمند بینهایت تحسینت میکنم. صدای ما رو میشنوید از بلاد عسلویه. یه جوری هم سر کلاس اعضای سایت منت عسلویه رو گذاشتم انگار حمید امیری از صبح تا شب داره یه تنه پالایشگاه میسازه ، میبره تو بهرهبرداری و شخصاً گاز رو میرسونه دم خونه مردم. آقا بخدا من اینجا هیچ کار مفیدی برای مملکت نکردم. امیدوارم خداوند منو به انسان مفیدتر و ارزشمندتری تبدیل کنه.
خواستم برات کامنت بنویسم نمیدونم از کجا بگم… قبل از هر چیز گفتم بذار یه آیه رو انتخاب کنم چون سعیده جان به قرآن خیلی عشق و علاقه داره. هدایت شدم به آیه 10 تا 12 سوره مبارکه سبأ، حکایت یه پدر و پسر با باورهای مالی عالی و باورهای توحیدی. داوود و پسرش سلیمان. (یه جوری اسمشون رو میبرم انگار چند سالی بچه محل شون بودیم ؛ تو این لحظه که دارم کامنت مینویسم ساعت 2:45 دقیقه فرداست، الان فرداست 11 شهریور ، (کلی ایموجی خنده) ، و هندزفری توی گوشمه و اسماءالحسنیٰ رو گوش میدم، چیزی که از خودت یاد گرفتم.)
یه جایی توی کامنتت نوشته بودی که همه آدمها و مخصوصاً هدنرس بزرگوار به شما که میرسن بهترین وجه شخصیت شون رو ارائه میدن و هر کسی به نوعی به شما خیر رسانی میکنه، این انسانها پاره ای از روح خداوند هستن که خدا به دلشون میندازه در برابر بنده نورانی و اهل ایمان خداوند بهترین باشن و در خدمتش باشن. و شما قطعاً لایق دریافت این شرایط هستین. چون شما تمرکز رو گذاشتی روی اصل ماجرا. اصلی ترین موضوع. همون موضوعی که حضرت ابراهیم گفت «انی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض حنیفاً» شما تمرکز گذاشتی روی توحید و باید شرایط براتون اینجوری باشه. در مورد داوود نبی، خداوند میگه کوه ها و پرنده ها هم باهاش هم نوا و همراه بودن. اهل ایمان که باشی کوه ها به خدمت شما درمیان ، آدمها که جای خود دارن. خداوند آهن رو در دست داوود نرم و تحت کنترل قرار داده بود ((ممکنه این یه مصداق باشه از اینکه مهارت بالایی در آهنگری داشته به حدی که انگار آهن مثل خمیر نرم میشده براش)) توی ترجمه ذیل «منا فضلاً» گفته شده از سوی خود فضل بزرگی به او عطا کردیم. ولی نامبرده یه وقتایی از سر فضولی به ترجمه گیر میده. من میگم اون تنوین آخر فضلاً الکی نیومده. حس میکنم خدا گفته ما از سوی خودمون یه فضلی بهش دادیم. یه چیزی ، یه چیز مختصری . یه جلوه از فضل خدا. فضل بزرگی نیست چون خداوند بینهایت بینهایت بر بندگانش فضل عطا میکنه، به همه میلیاردها انسان روی این سیاره فضل عطا میکنه. پس یه مهارت کنترل آهن آنچنان فضل بزرگی نیست. چون هر چقدر بنده از خدا بخواد خدا بازم بیشتر و بیشتر و بیشتر عطا میکنه. ببین اگه یه روزی به من بگن سعیده از فضل خداوند دست مسیحایی پیدا کرده و هر کسی رو CPR میکنه طرف احیا میشه و مریضیش هم درمان میشه میگم آره این موضوع از سمت خداوند امکان پذیره. چون خداوند بینهایت صاحب فضل هست بر بندگان و خودش گفته «وابتغوا من فضل الله» از فضل خداوند درخواست کنید. پس روی خوش آدمها بخشی از فضل و رحمت خداست که تو انسان موحد و نورانی لایق دریافتش هستی.
سعیده نوشته بودی ما آدمهای دقیقه نودی هستیم. (شاید هم وقت اضافه و پنالتی (ایموجی دست تو پیشونی))، قبل از اینکه به وقت اضافه و پنالتی کشیده بشه میخوام بهت بگم بینهایت تحسینت میکنم از این شخصیت ارزشمند و مفیدی که از خودت ساختی و جون آدمها رو نجات میدی. من از طرف خودم به وجود گرانقدر و ارزشمند شما افتخار میکنم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت وجود گرانقدرتون.
فقط به اصل موضوع نگاه میکنیم. خداوند حتی جنیان و باد و مس گداخته رو هم تحت کنترل اهل ایمان درمیاره. بزرگوار نه تنها پادشاه بوده، بلکه متخصص علم آیرودینامیک و متالوژی هم بوده. توی هر دوره ای که مردم به سری علوم و کارها روی میاوردن خداوند با توحید همون موضوع رو جوری برای مردم نشون میداد که به حقیقت برسن. زمانی که مردم به جن گیری و این کارها روی میارن ، خداوند پیامبری رو مبعوث میکنه که نه تنها همه اجنه و شیاطین در خدمتش بودن، بلکه پرنده ها و موجودات زنده و باد و مس گداخته هم در خدمتش بوده. زمان موسی سحر و جادو رواج داشت خداوند یه پیامبری رو فرستاد همه ساحران رو ناک اوت میکنه. زمانی که مردم رو میارن به اشعار و ادبیات و به هنر شعر و ادبیات شون افتخار میکنن، خداوند پیامبری رو مبعوث میکنه که معجزه اش میشه کتاب قرآنی که 1400 سال دست نخورده باقی مونده و بینهایت علم و شگفتی در دل خودش داره و همه اون اشعار به حاشیه میرن. اینها فقط یه جلوه از توحیده.
آره در تایید صحبت شما، توحید همه چیزه، اصل فقط و فقط توحید خداست و غیر از اون همه حاشیه.
یادمه 11 شهریور 1401 بود و یکی از فایلهای نتایج هادی رو استاد گذاشته بود روی سایت و من فایل هادی رو دیدم و عصر رفتم پیاده روی توی ساحل ولی … اصلا حسش نبود… یادمه عصر جمعه بود… فایلهای نتایج هادی رو دیده بودم و اونجا که هادی میگفت من تسلیم شدم به درگاه خداوند، هنوز توی ماشین نشسته بودم (از خونه با ماشین میرم تا ساحل ، اونجا ماشین رو میذارم و میرم پیاده روی) تو ماشین یهو زدم زیر گریه، چون همون روزها بشدت درگیر یه سری مسائل بودم (که بماند) اونقدر گریه کردم که کف ماشین زیر پام پر شده بود از دستمال کاغذی. پشتی صندلی رو به حالت خوابیده در آوردم که بقیه که از کنارم رد میشن نبینن. حس میکردم دیگه دارم ضعف میکنم. تو اون حالت یه گفتگویی با خداوند داشتم. و گفتم خدایا من تسلیمم، من به هر خیری از درگاه تو بهم برسه فقیر و محتاج هستم. دیگه حتی حال نداشتم برگردم خونه. توی همون وضعیت که دیگه تسلیم درگاه خداوند شده بودم و میگفتم خدایا یه نشانه ای، هدایتی، چیزی برام بفرست… و چند دقیقه بعدش کمی آروم تر شدم. گوشی رو برداشتم و از اون وضعیت ناک اوت شده خودم یه سلفی گرفتم. که یادم بمونه اون زمانی که تسلیم شدم. و امروز من آرامشی دارم که 11 شهریور پارسال نداشتمش، احساس خوشبختی، احساس مثبت، هدایتهای خداوند از طریق قرآن، احساس امید و همینطور مسائل ریز و درشتی که یکی یکی داره حل میشه. امروز من بسیار بسیار متفاوته از پارسال من. من پارسال داشتم تقلا میکردم یه مسئله جزیی رو حل کنم و بتونم ذهنم رو آروم نگه دارم. الان در اکثر مواقع احساسم خوبه. کنترل ذهن راحتتره برام، از اون مسائل سخت خبری نیست. و لطف و رحمت و هدایت خداوند هر لحظه داره منو متنعم میکنه، خدا میدونه 11 شهریور 1403 ارز چه معجزاتی برات بنویسم.
سعیده جان میدونم باورت میشه، تو میدونی چی میگم،… من وقتی میخواستم کامنت رو بنویسم اصلا قرار نبود اینا رو بنویسم برات فقط قرار بود این دوتا آیه رو بنویسم و بگم خدا برای اهل ایمان هر کاری رو انجام میده. خیلی اتفاقی 11 شهریور یادم اومد.
برای وجود ارزشمند و نورانیت بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و رحمت و برکت رب العالمین رو درخواست میکنم، الهی که همواره قلبت به نور قرآن منور باشه و همیشه در پناه امنیت و آرامش رب العالمین باشی، اونقدر معجزات الهی رو دریافت کنی که شبها صفحه ها پر کنی از تمرین ستاره قطبی و شکرگزاری. شادکام و سلامت باشی سعیده نورانی پروردگارم.
راستی الان یادم اومد، اینو باور ارزشمند رو نوشته بودی که «جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است،که از هر جهت به من کمک میکنند» خواستم تاکید کنم یکی از اون انسانهای نازنین و مهربان وجود ارزشمند و مقدس خود شماست که با تلاشها تون جون انسانها رو نجات میدین. بسیار بسیار تحسینت میکنم.
رسول رسول رسول؛ سلام برادر عزیییییزم، حال و احوالت چطوره ، الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی عالی باشه و در کنار خانواده حسابی از زندگی تون لذت ببرید. ببخشید با تاخیر کامنتتو جواب میدم.
رسول جان واقعا ازت متشکرم بخاطر کامنت پر مهر و محبتت. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر داشتن دوستان نازنین و توحیدی چون شما. بسیار بسیار تحسینت میکنم که اینقدر انسان دوست داشتنی هستی و اینقدر با خودت در صلحی.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
تمام انسانها نزد بزرگی و عظمت خدا از نقطه هم کوچکتر هستن
پس از کی چی انتظار داشته باشیم که کاری بکند
همه چی خداست همه چی خداست
شما توکل کن شما ایمان داشته باش ( ایمان واقعی ) بیبیبین چطور همه عاشقت میشوند بیبین چطور فوج فوج آدم تحسینت میکند بیبین چطور همه خدمت میکنند بیبین چطور حالت عالی میباشد بیبین چطور بدون هیچی حس خوشبختی میکنی
بیبین چطورررر خدا را حس میکنی
اگر باورت نمیشود زهن عزیزم بیا بیبین ( این بنده های نازنین خداوند بیبین که چطور روی ابر ها هستن بیبین چطور خدا را باور دارند و خداوند همه چیز شده برایشان )
من هم یک آیت از سوره مریم بسیار خوب در حافظه ام ماند
خداوند به کسانی که ایمان آوردن و کار های شایسته انجام دادند محبتی در دل ها دیگران برای شان قرار داده هست
اثبات این آیه هم این بنده های عزیز هست پاکیزه عزیزم
سلام به حمید حنیف عزیز
سلام به سعیده نورانی عزیزم
برادر خوبم حمید عزیز
با صداقت حرف بزنم منم چقدر تغییر کردیم وقتی کمنتی که شما به سعیده عزیزنوشته بودین میخواندم قند در دلم آب شده واقعا حس خوشحالی کردم چقدرر من هم تغییر کردیم زمانی بود که وقتی تعریف یک شخص از دیگر شخص میشنیدم واااای چی حس بد داشتم چقدرر حالم بد میشد ولی حالا حس کردم چقدر شاد و خوشحال شدم میدانی چرا
چون حس کردم همه ما یکی هستیم اصل ما یکی هست از همین خاطر هست انسان های سعادتمند از موفقیت دیگران خوشحال میشوند
من چقدر برای این تغییر در وجودم خوشحال شدم خدایاا کرور کرورشکرت چقدر زیبا من را از نو میسازی
اقا حمید عزیز
برادر خوش قلبم
خواهر عزیزم سعیده خوش قلبم تکه های از خدا
هر دوی تان را بی نهایت تحسین میکنم شما جلوه های از خدا هستین
شما با هر کامنت تان زیبای خداوند قدرت خداوند نور خداوند را پخش میکنید
میدانیم ایمان دارید که خداوند به مومنان پاداش میدهد
خداوند از مومنان دفاع میکند
و من هم میخواستم بشارت بتم تان که خداوند پاداش این زیبایی های که پخش میکنید هزار برابر برای تان باز میگرداند گاهی با یک نقطه آبی گاهی با یک لبخند گاهی با نسیم ملایم گاهی با آیت قرآن گاهی ……….
خداوند همواره نسبت به ما مهربان هست
خدایاااااا کرور کرور شکرت که دلبری نظیر تو داریم
میخواستم از خداوند برای تان درخواستی داشته باشم پیش خود گفتم اینا خداوند را دارند چی بخواهم برای شان
همان حرف که هست اگر صد (100)آید نود(90) هم پیش ماست
شب را در روز فرو می برد و روز را در شب فرو می برد، و خورشید و ماه را مسخّر و رام کرده است که هر کدام تا سرآمدی معین روانند. این است خدا پروردگار شما، فرمانروایی، ویژه اوست و کسانی را که به جای او می پرستیدید، مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند.
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، پاکیزه جان. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت و موفق و ثروتمند و متنعم باشی. خیلی خیلی ممنونم از شما بخاطر کامنت ارزشمندی که برام فرستادی.
پاکیزه جان کامنت شما سراسر مهر و محبت و دوستی بود. بینهایت از شما قدردانی میکنم.
پاکیزه جان ، همه ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم، من بیشتر یا شما کمتر دسترسی نداریم. همه به یک اندازه دسترسی داریم به خداوند.
پاکیزه جان، نمیدونم این جمله رو قبلاً برای کدوم یکی از دوستان کامنت کردم، ولی الان برای شما مینویسم که ، من دارم روی آیات قرآن سرچ و تحلیل میکنم و به اندازه ظرفم چیزهایی رو دریافت میکنم، یه وقتایی هم از بقیه دوستان یاد میگیرم. خداوند هیچ کار سخت و پیچیده ای از ما نمیخواد. فقط میگه آرامش داشته باشید و ناراحت نباشید، هر اتفاقی افتاد آرام باش، مطمئن باش من دارم میبینم، در برابر خداوند خضوع داشته باشید، نعمتها رو شکر کنید چرا که باعث احساس خوب و آرامش میشه و بیادت میاد چطوری نعمتها به زندگیت میاد. این احساس آرامش و احساس مثبت قلبی ست که انسان رو به خداوند وصل میکنه.
من که اینها رو مینویسم باز هم خیلی وقت ها فراموش میکنم و یادم میره شکرگزاری کنم.
چند دقیقه پیش شروع کردم به نوشتن همین کامنت که به شما پاسخ بدم. چند خط نوشتم من رو صدا زدن که برم توی قسمتی از پالایشگاه آماده باش، قسمت تعمیرات. یه کارگر خیلی جوان داشت کار میکرد، حداقل 8 تا 10 سال از من سنش کمتر بود. با دست چپ با آچار تند و تند پیچ ها رو میبست و خیلی توی کارش مهارت داشت. ولی وقتی متوجه شدم دیدم دست راستش چهارتا انگشت نداشت. و من با تجهیزات کامل آتشنشانی کنارش بودم. توی دلم گفتم مطمئنم اگر از این کارگر بپرسم که آیا دوست داشت مثل من آتشنشان باشه ، در جواب به من میگفت بله دوست دارم.
گفتم خدایا من چقدر به درگاه تو کفور بودم که هیچوقت بخاطر انگشتان دستم شکرگزاری نکردم. بخاطر سلامت جسمم شکرگزاری نکردم، من اگه سلامت نبودم این شغل رو هم نداشتم.
اینجاست که یه وقتایی آدم لازمه در برابر خداوند خضوع داشته باشه، و بگه خدایا من رو از بندگان شاکر درگاهت قرار بده.
پاکیزه جان اگر برای دیگری دعای خیری کنیم، خداوند بیشتر و بیشتر به خودمون برمیگردونه. من برای همه دوستان عزیزم توی سایت دعای خیر میکنم. واقعاً از صمیم قلبم ، و واقعا از خداوند میخوام که دعای من رو در حق دوستانم اجابت کنه. ولی تا زمانی که من برای بقیه خیر و برکت و سلامتی و نعمت درخواست میکنم خداوند به خود من هم عطا میکنه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید خواهر بزرگوارم. در آرامش و امنیت کامل.
پسر تو فوق العاده ای (جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است که از هر جهت به من کمک میکنند)این جمله رو من هزاران بار به شخصه و به عینه لمسش کردم و باید بهت بگم که حمید حنیف هم یکی از اون انسانهای نازنین و مهربان و ارزشمند و مقدسه که من سعید خیلی ازش یاد گرفتم و خیلی از طریق کامنت هات که پر از آگاهی نابه بهم کمک شده
حمید جان چقدر تحسینت میکنم که اینقدر به قرآن عشق داری و همیشه تو کامنتهات از آیات قرآن در جای مناسب استفاده میکنی منم از وقتی با استاد آشنا شدم خیلی ارادت خاصی به قرآن پیدا کردم و تمام سعیم اینه که هر روز یک ساعت برای درک بهتر قرآن زمان بزارم
حمید جان از آیه ای استفاده کردی که قبلاً من خیلی برام مبهم بود خود خدا تو قرآن گفته ما همه رو هدایت میکنیم و این شامل تمام موجودات روی کره زمین میشه و به نظرم اگر موجودات دیگه ای روی سیارات یا کهکشانهای دیگه ای وجود داشته باشه قطعا این آیه خدا که گفته هدایت شما بر ماست صدق میکنه برای هدایت ما انسانها کتاب قرآن رو نازل کرده و بقیه موجودات رو هم غریزی هدایت میکنه و قطعا برای هر موجودات دیگه ای هم هدایتی هست و اما شما گفتین که(زمانی که مردم به جن گیری و این کارها روی میارن ، خداوند پیامبری رو مبعوث میکنه که نه تنها همه اجنه و شیاطین در خدمتش بودن و……) طبق تحقیقاتی که من داشتم به این درک رسیدم که چیزی به نام جن وجود نداره البته من نظرم اینه شما خدا رو شکر درکتون خیلی بالاست ممنون میشم نظر شما رو هم بشنوم
طبق تحقیقات من در زبان عربی جن یعنی ناشناخته چیزی که بر ما پوشیده است به عنوان مثال
1)جنین:چرا میگن جنین ؟چون تو رحم مادر هست و ما نمیتونیم ببینیم
2)جنان:جنان یعنی قلب چیزی تو سینه انسان هست و قابل مشاهده نیست
3)جنت:به زمین پوشیده از گیاه میگن که زمین معلوم نیست
4)جنات:وعده ای که بابت بهشت داده شده
خب اینها یعنی جن چیزی که برای ما شناخته شده نیست مثل قیامت که برای همه جن هست خود خدا گفته هیچکس هیچی ازقیامت نمیدونه فقط وجود داره
و آیات زیادی هم در قرآن اومده که از ریشه جن استفاده شده برید تحقیق کنید
اونجایی که گفته گروهی از جن نزد حضرت سلیمان کار میکردن منظور این نیست که موجودات دیگه ای (جن و شیاطین)مسخر حضرت سلیمان بودن در قرآن انس یعنی شناخته شده ،چیزی که مانوس ماست در زمان پیامبر مثل عصر ما این همه امکاناتی که در اختیار ما هست وجود نداشته اعراب اون زمان ازکجا میدونستن که کشورهای دیگه ای وجود داشته زندگی مردم اون زمان محدود بوده توی قبیله ای که زندگی میکردن و کسانی که تو قبیله میشناختن مانوسشون بودن همدیگه رو میشناختن و اما اجنه کسانی بودن که نمیشناختن وقتی گفته ما جن و انس رو مسخر سلیمان کردیم یعنی حضرت سلیمان به خاطر قدرت نظامی و مالی که داشته تمام قوم و قبیله خودش در اختیارش بودن و دشمنانی که از بلاد دیگه ای که حمله میکردند رو شکست میداده و به خدمت خودش میگرفته و ازشون کار میکشیده
و به عنوان مثال آیه دیگه ای که خیلی باعث ابهام شده آیه ای در قرآن در مورد یاجوج و ماجوج هست که خیلیها من جمله خودم فکر میکردم که موجودات کوچکی هستن که تو دنیای دیگه ای وجود دارن و منتظرن که زمان مناسب فرا برسه که وارد دنیای ما بشن
اما ما در زبان عربی چون (گ)نداریم از (ج)استفاده شده و این یعنی یاجوج و ماجوج میشه یاگوگ و ماگوگ که سردارن سفاک قوم مغول بودن ،
و شیاطین اون چیزی که ما فکر میکردیم نیست از ریشه شطن میاد به معنای سرگردان یعنی کسی که از مدار خارج شده به سنگ های سرگردان که اطراف کره زمین در حرکت هستند شطن میگن و شیاطین یعنی کسانی که از مدار حقیقی خودشون خارج شدن یعنی کسانی که قوانین خدا رو نقض کردن
حمید جان ممنون میشم که نظر تو رو هم بشنوم ببخشید کامنتم طولانی شد
ممنونم ک من یکی رو خیلی آگاه کردی و لذت بردم از خوندن کامنتت
این چند ساله خیلی ما رو از اجنه میترسوندن و میگفتن وجود دارن و همزاد وجود داره و از اینجور چیزا یا شیطون رفته تو جلدش و تسخیرش کردن اجنه و از اینجور مزخرفات ک من هیچ کدوم و نمیتونستم باور کنم
و الان ک گفتی ریشه جن رو رفتی پیدا کردی تو قرآن منم مشتاق شدم این رو برم پیگیری کنم
یل اینکه ریشه شیطان از شطن هست واقعا من اینو اولین باره میشنوم و دمت گرم ک اگاهمون کردی و منم کنجکاو شدم ک بیشتر در مورد هرچیزی تحقیق کنم و براحتی هر چیزی رو قبول نکنم
یا اینکه در مورد یاجوج و ماجوج گفتی اینم برای من جالب بود و واقعا برام سوال بود ک اینا چ موجوداتی بودن
ممنون سعید جان بابت کامنت پربارت خیلی کیف کردم خودندمش
سلام مهدیه جان دوست خوبم خدا رو شکر که کامنتی که نوشتم براتون آگاهی داشت و جواب سوالتون رو گرفتین خیلی خوشحالم که شما هم به این درک رسیدید که هر چیزی رو به راحتی قبول نکنید و این ی اتفاق خوبه که خدا رو شکر همه داریم بیدار میشیم که هر خرافاتی رو نپذیریم
سلام و درود فراوان به آقا سعید عزیز دل ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و در پناه رب العالمین از بینهایت نعمت و ثروت و آرامش متنعم باشی.
از این همه لطف و محبت شما متشکرم سعید جان، قطعاً شما هم یکی از اون انسانهای نازنین و مهربان هستین. آقا سعید منو ببخشید که با تاخیر کامنتتو پاسخ میدم. شاید فکر کنی حمید امیری همش تو کار قرآن و حافظ و مولانا و سعدی باشه ولی …
اینجاست که شاعر میگه «نگاه استیل گنگو ؛ نگاه ترکیبو رنگو ؛نگاه ابهت مردو ؛ خش میندازه قلبو ؛ عشق است دادا دست خوش»
بهم نمیاد اینا رو بگم!!! این واکنش ذهنم بود بعد از دیدن عکس پروفایلت. هزار ماشاالله به تیپ و قیافه و استایل شما خیلی جذاب و با ابهت هستی مرد جذاب، بسیار بسیار تحسینت میکنم.
تمام صحبتهای شما از نظر معنی و مفهوم کلمات انسان و جن و شیطان رو قبول دارم. بسیار تحسینت میکنم که اینقدر اهل تحلیل و بررسی هستی و حقیقتش من از این زاویه به موضوع نگاه نکرده بودم، خیلی ممنونم ازت که اینو با من به اشتراک گذاشتی، از طرفی بخاطر باورهای گذشته که سالها و سالها تکرار شده توی ذهنمون بهم حق بده هنوز برای پذیرش کامل صحبتهای ارزشمند شما کمی مقاومت داشته باشم. استاد عباس منش یه جمله داره که میگه باورهای ما یک شبه بوجود نیومده که یک شبه از بین بره. نتیجه سالها و سالهاست.
یه جایی توی قرآن در مورد ماموران الهی گفته شده بود که یه ویژگی دارن و بعداً دیدم این اتفاق توی طبیعت توسط نیروهای فیزیکی حاکم بر سیاره اتفاق می افته و من این برداشت رو داشتم که شاید بخشی از این فرشته ها و مأموران الهی که توی قرآن گفته شده همون نیروهای فیزیکی حاکم بر سیاره است(مثل قوانین گرانش، زمان، چسبندگی مولکولی و …) و تاکیید میکنم این برداشت شخصی من بود و ممکنه من اشتباه برداشت کرده باشم. من واقعاً نمیتونم صحبتهای شما رو انکار کنم یا کامل تایید کنم چون ما داریم در مورد چیزی صحبت میکنیم که ندیدیمش، و قرار هم نیست ببینیمش. پس واقعاً نه میتونم ردش کنم و نه اینکه سریع بپذیرم. اما اینو میدونم که تا پیش از این به این موضوع با این نگاه تحلیلگرانه شما نگه نکرده بودم و این موضوع برام کاملاً جدید بود.
اگه بخوایم تمرکز بیشتری بذاریم روی اصل و از آیات قرآن کمک بگیریم در خصوص «شیطان» خداوند از موجودی صحبت میکنه که ظاهراً یکی از فرشتگان درگاه الهیه، و اونجایی که انسان خلق میشه خداوند امر میکنه به سجده بر آدم، اون موجود که یکی از جنیان هست (یعنی مثل ما انسانها بعد جسمی و فیزیکی نداره ، جسم خاکی و زمینی نداره پس دیده نمیشه) اون موجود فرمان الهی رو سرپیچی میکنه و میگه من از این آدم برتر هستم. اون رو از خاک خلق کردی و من رو از آتش. (اینها در آیات قرآن نقل شده) یعنی موجودی که تا پیش از خلقت انسان از فرشتگان بوده، ولی الان از درگاه خداوند رانده شده. و قسم خورده که آدمیان رو از راه خداوند منحرف کنه و خداوند به انسان تذکر میده که همانا او برای شما دشمن آشکار است.
حتی ممکنه پشت این آیات مفهوم بزرگتری وجود داشته باشه که باز هم من هنوز نمیتونم بیشتر درک کنم.
بسیار ازت ممنونم سعید جان بخاطر این مطلب ارزشمندی که برام فرستادی.
کامنت قبلی شما رو هم میخواستم جواب بدم یه کم عجله ای شد و احساسم مثبت نبود اون لحظه ، دست نگه داشتم تا احساساتمو با کلمات انتقال ندم.
خیلی ازت ممنونم سعید جان. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی داداش خوش تیپم.
سلام و هزاران درود بر حمید حنیف عزیز بسیار بسیار ممنونم بابت تعریف و تمجید و تحسینت عاشقتم حمید جان،
آقا حمید عزیز منم خیلی سخت چیزی رو قبول میکنم من به نظر همه احترام میزارم توی کامنتمم عرض کردم که بعد از سالها که مدام این سوال تو ذهنم بود به این نتیجه رسیدم و وقتی به این جواب رسیدم حس بسیار خوبی گرفتم دیگه خدا رو شکر شما خودتون یک انسان بالغ و اهل مطالعه هستید و میدونید که ما ایرانی ها چه خرافاتی راجع به همین موضوع جن داریم خود من هزاران بار شنیدم حتی از اشخاصی که به ظاهر خودشون با اجنه برخورد داشتن و قصد حمله داشتن ،یا شنیدم بچه میدزدن،شنیدم که قدرت ماورایی دارن و…. کلی خرافات دیگه ولی من تو کتم نمیرفت آخه چرا باید یک سری موجودات دیگه ای وجود داشته باشه که قادر باشه به ما انسانها حمله کنه به نظر من اینجا عدل خدا زیر سوال میره
آقا حمید داداش عزیزم قصدم فقط این بود که ذهنتو قلقلک بدم که اگه برات مهمه که میدونم صد در صد برات مهمه خودت به این درک برسی خودت به جواب برسی،خود من که قبلاً خیلی دنبال این قضیه بودم و مدام در موردش تحقیق میکردم که این موجود چیه شاید از میلیون ها نفر پرسیدم همه بدون استثنا میگفتن وجود داره ولی ما ندیدیم کم کم باورم شده بود که جن وجود داره تا اینکه خدا هدایتم کرد که به این نتیجه رسیدم از نظر من ی باور مخرب بود که کلی انرژیمو میگرفت و گوشه ذهنم همیشه ترس داشتم از این موجود خیالی ممنون میشم اگه تحقیق کردین و به نتیجه ای رسیدین من رو هم در جریان بزارید دوست دارم حمید حنیف عزیز
همان کسی که زمین را برای شما بستری گسترده قرار داد، و برای شما در آن [به خاطر آسان شدن رفت و آمدتان] راه هایی پدید آورد، و از آسمان آبی نازل کرد، پس به وسیله آن انواعی از روییدنی های گوناگون بیرون آوردیم.
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت خداوند به بنده ی حنیف الله
امیدوارم در بلاد عسلویه،هر زمان که این نقطه ی آبی رو دریافت کردی،حال دلت عالی باشه و غرق نور خداوند
قبل از هرچیز:
ششصد روزگیت مبارک
ششصد روز،تعهدت،تلاشت،استمرارت
ششصد روز تلاش برای اجرای توحید در عمل
ششصد روز تلاش برای توکل بر تنها قدرت جهان
ششصد روز تلاش برای روشن شدن قلبت
ششصد روز تلاش برای ایمان راسخ
ششصد روز پر برکت که این حمید امیری رو به سایت استاد هدیه داده که با هرکامنتش ،چراغ راهی میشه برای بقیه شاگرد ها ،برای قدم در جای پاش گذاشتن …
استاد بهت تبریک میگم!شما لایق داشتن همچین شاگرد هایی هستی که قلبشون محل دریافت نور و هدایت الله و قرآن شده و مثل یک آینه شفاف این نور رو به بقیه هم منعکس میکنه ….
قلبا ازت سپاسگزارم برای حضور پر برکتت توی سایت،تا اینجا رو باعشق اومدی،مطمئنم ششصد روز بعد پر از برکت و رحمت و نعمت حاصل از تلاش های همین روزهاته
برای نوشتن کامنت برای شما، خداوند من رو هدایت کرد به آیه 52 طه…
برای اینکه بهت یاد آوری کنه این ششصد روز در کتاب خداوند ثبت شده و خداوند هیچ وقت اشتباه نمیکنه،و فراموش نمیکنه
خدا حواسش هست.
خدا هیچ وقت خوابش نمیبره
خدا علمش بی نهایته
خدا حافظ و حامی و هدایتگر بنده ی حنیفش هست…
و هرچه امروز درخواست دادی،در مدار های بالاتر برای شما رقم خورده و بزودی به صورت طبیعی،راحت،عزتمندانه و آسون تر از هر آسونی باهاشون برخورد میکنی …
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
حمید عزیزم،دقیقا مثل خودت،وقتی شروع کردم برای نوشتن پاسخ به کامنت ارزشمندت،هزارتا جمله ی دیگه توی سرم بود،ولی وقتی از خداوند هدایت میخوای و تسلیمش هستی،اون جملاتی رو بهت میگه بنویس که هیچ ایده ای براش نداشتی
پس امیدوارم تونسته باشم نور خداوند رو برات فرستاده باشم،همونطور که قبل از نوشتن از خداوند طلب هدایت کردم تا من رو دست کوچیکی قرار بده برای رسوندن پیغامش به شما …
ازت سپاسگزارم برای تموم تحسینت،که نشون دهنده ی روشنی قلب خودته،از خداوند سپاسگزارم که من رو اینطوری غرق نعمت دوستانی کرده از جنس نور خودش ….
برات از فرمانروای جهان،بهترین از هرچیز رو درخواست میکنم.
هرچیزی که الان درخواستشو دادی به خداوند،با بهترین کیفیت و در بهترین زمان و مکان از الله دریافتش کنی …الهی که هر روزت پر از معجزه هایی باشه که با اشک شوقت ،به سجده ی شکر خدا دربیای …
قلبِ فراوان از شمال تا عسلویه
هرجایی که زیر آسمون آبی الله هستی،غرق احساس عمیقِ خوشبختی بی قید و شرط باشی.
[و آن] بهشت های پایداری است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است که در آن جاودانه اند؛ و این است پاداش کسانی که خود را [با ایمان و عمل صالح از آلودگی ها] پاک کرده اند.
سلام و درود فراوان به شما سعیده نورانی پروردگارم. الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی عالی باشه. و این نقطه آبی رو در بهترین زمان و مکان و شرایط دریافت کنی.
سعیده جان شما چندتا کامنت عااااااالی برای من نوشتی که هنوز من گوشه رینگ ناک اوت موندم که بخوام کامنتتون رو پاسخ بدم.
الان می خواستم حداقل یه پاسخ بنویسم که از جریان هدایت جا نمونم، و خداوند من رو هدایت کرد به این دو آیه زیبا و نورانی از سوره احزاب.
ازت بینهایت ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند و سراسر مهر و بزرگواری.
واقعاً نمیدونم چطوری از شما تشکر کنم.
چند وقت پیش یه کلیپ دیدم از ویل اسمیت که یه نقل قول میکنه از یکی از اشعار مولانا ولی هر چی سرچ کردم نتونستم پیدا کنم دقیقا کدوم شعر مولاناست.
ولی نقل قولش این بود «زندگی خود را در آتش بیافکن و ببین چه کسی در شعله های تو میدمد»
البته این آتش قطعاً اون عشق و اشتیاق الهی منظوره. ببینیم چه کسانی اشتیاق ما رو بیشتر میکنن برای رشد و پیشرفت و چه کسانی آتش اشتیاق ما رو سرد و خاموش میکنن. و اینجا توی این سایت و دوستان نازنینی که خداوند بهم عطا کرده و یه انسان ارزشمند و توحیدی و نازنین چون شما ، مصداق بارز این جمله هستن که در آتش اشتیاق همدیگه میدمن و برای همدیگه بال پرواز هستن.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر. از این یک سال و هشت ماهی که من توی سایت بودم کامنتهای زیادی بین شما و من رد و بدل شد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که بسیار بسیار زیاد از شما یاد گرفتم. از شما و از بقیه دوستان عزیزم که دست و زبان خداوند شدند برای رشد و پیشرفت من. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این مسیر توحیدی و این تکامل توحیدی مون.
در پناه رب العالمین همواره قلب نازنین شما منور به نور قرآن باشه و هر روز و هر لحظه در حال اوج گرفتن در مدار توحید و حمد و ستایش پروردگار باشید.
اونجایی که گفتی تاحالاشده سدیم خونت و محاسبه کنی قلبم لرزیدو اشکم دراومد از این نظم ودقت و قدرت بی نهایت رب العالمین ازاین مهربونی خدا که انقد نعمت داده که ماخیلیاشو نمیدونیم تابابتش شکرگذاری کنیم اما خدا اون نعمت و ازمون نمیگیره
واقعا نمیدونم چی بنویسم یاچی بگم فقط اینو میدونم که هر اندازه قدرت و بدیم دستش عزت مونو بیشتر میکنه و هراندازه خودمون برای خودمون برنامه بچینیم و قدرت و بدیم دست خودمون به همون اندازه بی عزت میشیم
و من از راه دور روی ماهت و میبوسم
خدارو شکر میکنم بابت این سایت بی نظیر که غار حرای هممونه واستاد و مریم جونی و تو و سید علی خوشدل و عادله و ابراهیم و اسدالله و… نور این غار بی نظیرین و زبان خداوندین و باکامنت تاتون راه و به مانشون میدین عاشقتونممم
سعیده جان یکی دو روز پیش یه ایمیل از سایت برام اومد که سعیده شهریاری یه کامنت جدید نوشته و وقتی خوندمش اینقدر متناسب با حال و هوا و فکرهای اون روز من بود که من مات و مبهوت داشتم فکر میکردم که اصلا چی شد که من این ایمیل رو از بین این همه ایمیل نخونده باز کردم؟!
امروز هم صبح موقع صبحانه یه فکری توی ذهنم اومد و چون نمیخواستم ادامه پیدا کنه پیش خودم گفتم خدایا از شر نجواهای شیطان به خودت پناه میبرم و حالا که اومدم ایمیلمو چک کردم، 2 تا از ایمیل های سایت که یکیش مربوط به کامنت شما بود رو از بین همه ایمیلهای نخونده (که اتفاقا تعدادشون هم کم نیست)، باز کردم که دیدم شما هم نوشتی:
بگو: اى پروردگار من، از وسوسههاى شیطان به تو پناه مىآورم.
خدایا شکرت هزاران بار شکرت
من جوابمو گرفتم
سعیده جان دیروز فایل نشانه من یکی از فایهای نتایج دوستان بود. قسمت 13 که آقا رضا توی یه قسمتش یه چیزی میگه با این مضمون که: من همش پیش خودم فکر میکردم که خدا به خاطر من به دل استاد انداخت که پشت صحنه این فایل رو نشون بده.
حالا هم من فکر میکنم که خدا به خاطر من به دل شما انداخت که اینو توی کامنتت بنویسی.
سعیده جان خیلی خیلی ممنونم از تو و همه دوستانی که اینجا کامنت مینویسن و هزاران بار ممنونم از استاد که همچین فضایی رو برای ما فراهم کردن.
سلام خدمت خواهر عزیزم سعیده عزیز از تک تک کامنت هات و جملاتت لذت میبرم انگار که خدا داره از قلم تو برامون از خودش میگه و میگه که چجوری باید باشیم و چه طوری عمل کنیم به قانون .انشالله که هر روز موفقتر و سلامتر و ثروتمند تر و خوشبخت تر باشید و باز هم از خداوند و توحید برامون بنویسید
چقدر خوبه که مت هر روز منتظر ایات قرانی شما میمونم و هز موقعی که با هیات قرانی دلم روشن شد یه دفتر تهیه کردم برای نکته برداری از کامنتهای بچه هااا
دمت گرم رفیقققق
اجی در مورد بیمارستان گفتی من 15 سال سن داشتم یادم خیلی شرور بودم خیللللی شرور که….
خدارو صد هزار بار شکرررر برای همچیز همه گذشت که دیگه وجود نداره هم الان که دارم با عشق به خودش زندگی میکنم و همیشه هوامو داره و لذت میبرم از وجودش صد هزار بار شکرش…
خواستم اینو بگم که من 15 سال سن داشتم رفتم تویه هلال احمر همیجوری دوست داشتم فضول بودم میخواستم همیشه تو هیجان و تویه تکاپو باشم…
اقا ما رفتیم بعد از اتمام دورهاااا ما کنجکاو شدیم از اونجایی که خیلی زود رفیق میشم با ادمها چه دختر چه پسر لطف خداست این همه مهر و قشنگی که به من داده…
ما دوست شدیم با چند نفری بهمون پیشنهاد امداد جاده ای دادن و ما رفتیم اونجا بود که فهمیدم حس انسان دوستان چیه و خدا تورو دستی از دستای خودش کرد برای نجات دادن جون افراد و…..
اقا مارو فرستادن یک ماهی دوره بیمارستان…
من افتادم بخش اورژانس
هر روز با چندین چندتا اتفاق روبرو میشدم و از خدا میخواستم بهم قدرت بده که بتونم بمون و نزنم زیرش….
یه بیمار تصادفی اوردن سری بردمیش اتاق سی پی ار….
اجی هر چی پزشک بود هر چی پرستار بود حساب کن پرستارا icu و اتاق عمل هم اومدن….
هیچکدوم نتونست کاری کنه هیچکدوممم
پس ما هیچی نیستم در برابر رب پس ما هیچکس نیستیم در برابر الله
صاحب همه ما خداستتتتتتتتت
ای انسان چه چیزی تورا به پروردگارت مغرو کرده است؟؟؟؟
چقدر قشنگ بود کامنتت چقدر دوستش داشتم چقدر عالی هستی تو خدا برات قشنگی و زیبایب های چندین و چند برابر بیاره تو زندگیت….
از درگاه رب میخوام که به بهترین شکل و عالیترین شکل همیشه هدایتت کن و میخوام که هر روز راهت رو هموارتر و قشنگتر کنه چقدر خوبه که ماهم داریم ازت یاد میگیریم چقدر خوبه که هستی داری بهمون میگی بچه ها ایجوریه چقدر خوبه که شدی عزیززززززززز دل خداااا
و ایجور داری رو دوش خدا حرکت میکنی چقدررررررررر قشنگه تحسنیت میکنه اجی قشنگ و مهربون مااااااااا
سوگند به ابتدای روز [وقتی که خورشید پرتو افشانی می کند] (1)
وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَىٰ ﴿٢﴾
و سوگند به شب آن گاه که آرام گیرد، (2)
از خلیلی « لا اُحِبُّ الآفلین»
پس فنا چون خواست ربّ العالمین
باز « والّیل» است ستّاری او
وان تن خاکّی زنگاری او
وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَىٰ ﴿١﴾
سوگند به شب هنگامی که فرو پوشد (1)
آفتابش چون برآمد زان فلک
با شب تن گفت هین «ما وَدّعَک»
وصل پیدا گشت از عین بلا
زان حلاوت شد عبارت «ماٰ قلیٰ»
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ
که خدای تو هیچ گاه تو را ترک نگفته و بر تو خشم ننموده است (چهل روز بر رسول وحی نیامد، دشمنان به طعنه گفتند: خدا از محمد قهر کرده. این آیه رد بر آنهاست).
دفتر دوم آیات مثنوی
به نام خدایی که وعده اش حق است…
به نام خدایی که برای ما آسایش و راحتی ، شادی و لذت ، فراوانی ثروت و نعمت میخواهد…
به نام خدایی که نامش آرامبخش دلهاست
خدای خوبم مرا هدایت کن تا عمیق تر باور کنم که تو منبع فراوانی و فراوانی و فراوانی….هستی
خدای خوبم کمک کن تا ازین جهالت و نادانی وبندگی شیطان آزاد و آزاد تر شوم…
به شهر Silverton, Colorado,,خوش آمدیم
سلام به استاد و مریم عزیزم و همسفران زیبا اندیشم
سلام به صحرا ، دختر طبیعت ، که دارد تلاش میکند اندکی توحیدی تر از روز قبل خودش باشد…
چقدر خوبه که با ما به اشتراک میگذارید زیبایی های این کشور ثروتمند و توحیدی آمریکا را
چقدر فرندلی و خونگرم بودند
چقدر آرامش در همه ی فضا جریان داشت ، به خصوص این ویزیتور سنتر خوشرنگ و کوچیک که قانون تکامل را یادآور شد برای صحرا که اندکی بهتر از قبل توانسته عجول بودنش رو مدیریت کند…
چقدر این فضا که در ظاهر جمع و جور بود ولی
بزرگ و وسیع به نظرم رسید و پر از داستان و قصه های شیرین…
و ما عادت کردهایم که به هر فضایی وارد میشویم ناخودآگاه به دنبال زیبایی هایش بگردیم…
صحرا جان نمیدونی چه احساس فوق العادهای گرفتم از کامنتت مخصوصا که آیات سوره وضحی آورده بودی امروز تو کامنتهای این فایل منظورم از امروز همین یکساعت است دوبار هدایت شدم به کامنتی که به این سوره اشاره کرده ومن خودم نشانه ها را از ربم از پروردگارم درک میکنم وعجیب این فرکانس دقیق عمل میکنه
کامنتت مثل همیشه بی نظیر وآرام بخش چون وجود بی نظیر وآرام خودت
ای مردم اگر شما ازروز قیامت وقدرت خدا بربعث مردگان شکی دارید بدانید که ما شما را نخست از خاک آفریدیم آنگاه از نطفه ،آنگاه از خون بسته ،انگاه ازپاره گوشت تمام وناتمام تا در این انتقال وتحولات قدرت خود را برشما آشکار سازیم واز نطفه ها آنچه را نسبت ما تعلق گیرد در رحمها قرار دهیم تا به وقتی معین طفلی از رحم بیرون آوریم تا زیست کرده وله حد بلوغ وکمال برسد وبرخی از شما بمیرد وبرخیربه سن پیری ودوران ضعف وناتوانی عمر رسد تا آنجا که پس از دانش وهوس خرف شود وهیچ فهم نکند ،وزمین را بنگرید وقتی خشک وبی گیاه،آنگاه باران برآن فرو باریم تا سبز و خرم شود ونمو کند واز هر نوع گیاه زیبا برویاند.
خدایا به تو پناه میبرم از شیطان
خدایا به تو پناه میبرم از قیامت که هرکس نتیجه اعمال خود را میبیند وتو ذره ای به بندگان ستم نمیکنی
پروردگارا تورا سپاس به خاطر عدالت وقوانین که درست وثابت هستند
بارالها مرا به قدم صدق داخل وبقذم صدق خارج گرداندوبه من از جانب خود بصیرت وحجت روشنی که یار و مددکار باشد عطا فرما.
ای بزرگ ای سخاوتمند ای عزیز که تو تنها پناهگاهی هستی که باتو تنها قلبم آرامش میگیرد
سلااام ودرود به استادان توحیدی
خدارا سپاس که در فرکانس دیدن این زیبایی های بهشتی هستم ولذت میبرم از این فراوانی ها وزیبایی هایی که برای ما قراردادی تا لذت ببریم شکرگزارت باشیم .
میریم به سمت زیبایی های بیشتر وبام بلندبرفراز این شهر زیبا با این کوههای پرازدرخت های سرسبز ابرهای زیبا وسیاه و هوای عالی
شهری زیبا وسط این جنگل وکوه های فراوان چه شهری بی نظیر ومشخصه پرازفراوانی آب وجنگله وانسانهای هم فرکانس در این منطقه بهشتی که انسانهای فوق العاده ای هستند
چه شهر زیبایی چه هوای عالی فرکانسش را احساس میکردم انرژی بالایی داشت
شهر زیبای سیلورتون ودقت مریم جان از ورودی شهر وویزیتور سنرواطلاعات کامل از این شهر
عاشقتم مریم جون که اینقدر با عشق فیلم میگیری وهیچ زیبایی از قلم نمیفته از دیدن چشمانت
تکامل این مردم ازبرخورد با تضادهایی که انسانها را رشد داده و باعث شده هی کارها راحت تر بشه
چقدر جالبه برام که اینقدر استاد جان با خودش در صلح هست وسپاسگزار که با انسانهای فوق العاده برخورد میکنند و کارهاشون به راحتی انجام میشه
خداوند به موقع هدایت میکنه مارا اگر هدایت بخوایم.
خدای من صدای قطار من را یاد فیلم پزشک دهکده وهایدی انداخت و همیشه این تصاویر لذت بخش بوده برام .
چقدر به وجد اومدم چقدر لذت بردم که استاد گفتند میخوایم سوارقطار بشیم آخ جون سوار قطار میشیم
آخ جون چه فیلم های باحالی بگیرید و ببینیم
چقدر رنگ خونه ها زیبا هستند قرمز با سقف های رنگی وازجنس چوب چه حالی میده زندگی در این خونه ها.
من عاشق زندگی در کوهستان وخانه های جنگلی وچوبی هستم دور از هیاهوی شهردر حال کاشتن سبزیجات وپرورش مرغ و گوسفند باشم
واقعا زندگی لذت بردن از همین لحظه هست اگر از همین امروزم وهمبن لحظه سپاسگزارباشم واحساسم خوب باشه لاجرم به مکان ها و انسانهای بهتر هدایت میشم .
چه فروشگاه محلی باحال وتمیزی بود وبااینکه تنها سوپری بود ولی همه چیز داشت
از لباس و کلاه گرفته تا میوه های تازه وبا کیفیت سپاسگزارتم مریم جون که از همه چیز کامل فیلم گرفتید
هرچی میریم جلوتر زیبایی های این شهر بیشتر میشه وکوهای دراز درخت چقدر زیبا کرده این شهر را
چقدر فراوانی تو این شهرهست همه چیزداره
هم طبیعت زیبا هم ماشین های عالی وزیبا وهم آب وجنگل وفراوانی مواد غذایی وانسانهای عالی
چه ساختمان های بزرگ وزیبایی داشتم دقت میکردم میدیدم که هر کدوم از این ساختمان ها یه رنگه چقدر رنگارنگ و متنوع وزببا هستند قرمز وآبی وقهوه ای وبنفش واجری وسبزو کوه های بلند روبه روکه زیبایی این شهر را صدچندان کرده
این قسمت 16دقیقه بود ولی پراز نکات زیبا بود برام وپراز فراوانی وزیبایی ودرس
واستادی که همیشه هدایت میشه به بهترین مکان برای اتراق ووقعا جای عالی بود آب وکوه وغذایی که در این نقطه زیبا بخوری چه غذایی میشه به گوشت و پوست واستخونت
واقعا خدارا سپاس که زمین و آسمان را مسخر ما کرده
زمین های خشک را با آب چه جانی بخشیده و عاشق این خدا هستم با این همه مهندسی فوق العاده وبدون کم و کاست.
توجه به نکات مثبت این شهر ومغازه های با حال این شهر که بسیار زیبا و کامل بود و پراز فراوانی
خداجونم شکرت که این زیبایی ها را میبینم وکلا احساسم دگرگون میشه
استاد عباسمنش عزیز واستاد مریم جان شایسته من بی نهایت سپاسگزارم به خاطر وقتی که میگذارید وفیلم میگیرید با اینکه میتونید خودتون لذت ببرید وفیلم هم نگیرید ولی این عشقی که به ما بچه های سایت دارید را میفهمم واین احساس دوطرفه هست وما هم سپاسگزاریم از شما
خدایا چقدر این جهان تو بزرگ و زیباست چقدر تنوع فرهنگ و سلیقه داره چقدر این تنوع سلیقه باعث گسترش این جهان شده الله اکبر واقعا آدم متحیر میمونه از این قوانین ثابتی که چقدر به راحتی و در بهترین شکل خودش داره به گسترش این جهان کمک میکنه الله اکبر الله اکبر.
خدایا چقدر تو وسیعی چقدر بی نهایتی واقعا نمیشه برای تو نهایتی متصور شد هر چقدر میری جلو میبینی چقدر فضا هست فرصت هست زیبایی هست آدم هست فکر هست اندیشه هست اصلا تموم نشدنی هست.خدایی چند ساله شما آمریکا هستید چقدر جاها رو رفتید و به ما نشون دادید بازم نگاه کن خدایی هر بار یه جای جدید آدمهای جدید فرهنگهای جدید و متفاوت و خدا میدونه هنوز همین یه کشور چقدر چیز دیگه جای دیگه داره که ما ندیدیم حالا بسطش بدیم به کشورهای دیگه سر آدم سوت میکشه از این نامحدود بودن از این بینهایت بودن الله اکبر.
این ایالت چقدر قشنگهدچقدر این شهر منو یاد فیلمهای وسترن انداخت دقیقا همون سبک و سیاق یه لحظه احساس کردم سر صحنه فیلم برداری هستید.
به این قسمتها میگفتند غرب وحشی درسته چقدر جالب که تو غرب وحشی آدمها بدون چشم داشت محل کارشون رو رها میکنند میاند از شیر آب خونش به شما آب بدند.چقدر جالب تو این غرب وحشی سرویسهای بهداشتیش اینقدر تمیز و مرتبه که میتونی بشینی غذا بخوری اینقدر ارزش برای خانمها قائل هستند که صندلی گذاشتند براشون شاید یکی باردار باشه شاید بچه داشته باشه.
چقدر جالبه تو این غرب وحشی آدمها تو این سن و سال با این شورو اشتیاق جمع میشند دور هم و چنین گروه های موسیقی بزرگی تشکیل میدند این قدر حالشون خوبه اینقدر سن و سال براشون معنا و مفهوم نداره اینقدر قشنگ زندگی رو زندگی میکنند و تا جرئه آخرش رو با عشق سر میکشند.
چقدر تو این غرب وحشی همه چیز آرومه آدمها لبخند روی لباشون هست چقدر با خودشون و با در صلح هستند و بهت احترام میگذارند.
اگه این غرب وحشی هست اگر این جماعت جهنمی و از خدا بی خبر هستند پس ما چی هستیم؟
دم خروس و قبول کنیم یا قسم حضرت عباس رو؟
خدایا شکرت که تو عصری زندگی میکنم که این قدر فرصت و امکانات هست برای بهتر دیدن و شناخت جهانت و جاهل نبودن و جاهل نمردن خدایا کمکمون که بیشتر سفر کنیم و پخته تر بشیم دید وسیعتر و بازتری از جهان پیدا کنیم جهان بینی بهتری داشته باشیم هر کی هر چی گفت راحت قبول نکنیم و نپذیریم.
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی گلم و سلام به همه دوستان ارزشمندم در این سایت الهی
خدایا شکرت _ چه میکنه دیدن این فایلهای زیبای سفر نامه !?
در حال تماشای طلوع آفتاب بسیار زیباو طلایی رنگ هستم …
من هنوز موفق به دیدن این یکی دو فایل زیبا نشدم چون باید با لپتاپ باز کنم ،، هم اکنون سوار اتوبوس در حال مسافرت و گشت و گذار ،، خدایا شکرت …
بعد از سفر تنهایی ام به مشهد برای انجام آزمایشاتم ،، دعوت شدم به یک تور گردشگری به شهرهای زیبای کاشمر و نیشابور ، غروب دیشب به تماشای بازی بچه ها در پارک گردشگری رفتم و چقدر بازی بچه ها بهم حس خوب میده ، خدایا شکرت در اونجا یه مسابقه ای برای سرگرمی بود که منم شرکت کردم ،، و نفر سوم شدم هر چند جایزش کوچیک بود ولی برام دنیایی ارزش داره چون یک نوشتنی از آیات قران هدیه گرفتم ،، بقول معروف آیت الکرسی و واقعا سپاسگذار خداوند هستم که با نشونه هاش بهم میگه اگه این شد پس بزرگتر از این هم میشه ،،این هدیه رو تا ابد یادگاری نگه میدارم چون یکی از تمرینات ستاره قطبی ام هست ،، تا همیشه یادم باشه که قانون جواب میده ،، اگه این شد ،،پس بقیه هم میشه فقط من باید باورامو قوی تر کنم ..
من ساعت 6 شروع کردم به نوشتن ،و ثبت زیبایی هایی که در مسیر نیشابور به کاشمر میبینم
خدایا قلبمو باز کن برای دیدن بهترین زیبایی ها …
خدایا شکرت بابت دیدن تصویر زیبای کشتی کروز،، که جلوی شیشه اتوبوس هس ،، انشاالله به همین زودیها سوارش بشم :)
خدایا شکر که یک دسته بسیار از کبوترهای زیبا رو در آسمون دیدم و چقدر آزاد و رها بودن مث این پرندگان عالیست
خدایا شکرت بابت مزرعه زیبای آفتاب گردون ، که با طلوع خورشید سرشان را از لاکشان بیرون میارن ..
خدایا شکرت بابت رفتن به داخل این تونل بسیار زیبا و دیدن چراغهای رنگی رنگیش
خدایا شکرت که دوباره کبوترهای زیبای سیاه و سفید در وسط آسمون پرواز میکنن و هزاران شکر که چشمانم این زیبایی ها رو میبینه
خدایا ممنونم برای دیدن یک بوته گل صورتی رنگ و زیبا
خدایا شکرت بابت دیدن دوباره مزرعه آفتاب گردون
خدایا شکرت بابت این همه ببعی که داخل زمینهای کشاورزی دارن غذا میخورن
خدایا شکرت بابت این جاده زیبا و آسفالت صاف بدون دست انداز
خدایا ممنونتم که هر چه بیشتر به این زیبایی ها توجه میکنم ،،بیشتر و بیشتر میبینمشون
نوشته به شهر زیبای عشق آباد خوش آمدید مرسی خدا جانم
خداشکرت چه خونه های زیبایی چه نماهای قشنگی
الهییی شکر برای دیدن این دو سگ که دارن توی خیابون بازی میکنن
خدایا شکرت برای دیدن باغهای پسته ،
خدایا شکرت برای این کارخانه شن شویی و این همه دستگاه و ماشین سنگین
سپاس برای دیدن این کوه های بسیار زیبا که چقدر شکلها و رنگهای متفاوتی دارن
سپاس برای تابلوهای کنار جاده که مسیرها را آسان میکنند
سپاس برای این دکلهای برق و سپاس برای نعمت برق
سپاس برای این روستای بسیار زیبای کنار جاده _ چقدر خانه های کاه گلی جالبی دارن
سپاس برای برکه های آب کنار جاده ، وخانواده ای که نشستن دور همدیگه و صبحانه میل میکنن
خدایا شکرت برای این جاده هیجان انگیز که از وسط کوه ها رد میشه ،، دقیقا عین جاده ای که استاد میرفتن ، شبیه جاده دراگون پیچ پیچی ،، خدایا سپاسگذارم
واااای یه کوه شبیه اون جایی بود که خیلی صاف بود که استاد و مریم جان رفته بودن سرسره بازی ، یه کوه دیگه شبیه اونجایی که مجسمه های رییس جمهورای امریکا رو درست کرده بودن ،، مرسی خدااا از این خلقتت
وقتی اون مرد دوچرخه سوار داشت میرفت که آب بده استاد تو ذهنم گفتم ای کاش استاد چند تا موبایل آیفون میخرید میزاشت تو ماشینش، همینجور هرکس که بهش خدمت میکرد، بعنوان تشکر یه گوشی بهش بده اما به لطف دوره ی عزت نفس سریع این آگاهی بهم داده شد که تو لیاقت مهر و محبت دیگران رو داری،حتی اگر کوچکترین کاری برای جبرات لطف اون شخص انجام بدی.
یعنی این نیست که وقتی یکی بهت خوبی میکنه تو هم حتتتما باااااید یه کاری کنی تا لطف اون شخص رو جبران کنی!
نه این جوری نیست.
من ارزشم بیشتر از اینه که تا یه چیزی میگیرم باید حتما یه چیزی بدم!
خداروشکر بخاطر این آگاهی.
این روزا توحید داره چپ و راست تو قلبم سرازیر میشه،دیشب داشتم قدم میزدم، هررر جا رو نگاه میکردم اثر خداوند بود و همه چیز آفریده ی دست خداوند بودن
آسمون، ستاره، ماه، درخت، زمین، من، و… امروز صبح هم که داشتم نگاه فایل استاد میکردم نگاه کوه و درخت و آسمون و آب میکردم و میدیدم همه و همه آفریده ی دسته خداونده و یاده قرآن افتادم که میگه هرجا رو کنید رو سوی خدا کرده اید.
اون جا که رفتید کنار اون کوه و آب از کوه جاری میشد یاد این شعر افتادم
طرف باغ و لب جوی و لب جام است اینجا
ساقیا خیز، که پرهیز، حرام است اینجا
بسته ی حلقه ی زلف تو نه تنها دل ماست
هر کجا مرغ دلی، بسته دام است اینجا.
خیلی دوست دارم
خیلی باهات حالم خوبه
هرچیزی که منو از تو دور میکنه از من دور کن
هر چیزی منو به تو نزدیک میکنه تو زندگیم بیشتر کن
وقتی هم صحبتت خدا میشه دیگه دوست نداری تو جمع باشی، دیگه دوست داری تنها باشی، دیگه دوست نداری زیاد حرف بزنی، دوست نداری تو شلوغی باشی.
من دیشب سرکار بودم، همه دور هم جمع بودن اما من 1 ساعت رفتن پیاده روی و باهاش، صحبت میکردم،بهش گفتم کی بهتر از تو برای هم صحبتی!
میدونی چیه!؟
اصلاً خدای ما خیییییلی خودخواهه
میخواد فقط ماله خودش باشیم، میخواد فققققط با خودش عشق کنیم و وقتی به این مرحله برسیم عشق خالص تو قلبمون سرازیر میکنه
من همیشه شب کاری ها تا ساعت 4،3 مینشستم پیشه همکارام اما دیشب بعد از پیاده روی گفت بریم بخوابیم.
و یک خوااابه لذت بخش داشتم و اییینقدر همکارام سروصدا کردن اما خدا شاهده اصصصلا بیدار نشدم با اینکه من خوابم خیلی سبکه!
فققققط 1 لحظه بیدار شدم که همکارام داشتن به همدیگه میگفتن که ما نمیدونیم چطور ابراهیم تو این سروصدا میتونه بخوابه!!!
و بعد از شنیدن این حرفشون دوباره خوابیدم، دوباره وسط خوابم بیدار شدم دیدم همکارم گفت این غذا ماله کیه که روی میزه استفاده نکرده!؟
من گفتم ماله منه لطفا بزارش تو کمدم، ودوباره خوابیدم، و صبح که بیدار شدم یه موز رسیده خوردم و خداروشکر کردم بابت این رزق بی حسابش، الان که دارم مینویسم میبینم اصحاب کهف واقعیت داشته، الان یادم اومد،دیشب که خواستم بخوابم چشمامو بستم و گریه ام گرفت و گفتم اگه تو نخوای من فردا بیدار بشم چه قدرتی میتونه من رو بیدار کنه!؟
به خدای واحد قسم ذذذذذذره ای از ترس گریه نکردم فقط از احساس قدرتش و نزدیکی و ذره ای درک کردنش گریه ام گرفت و اشکام در اومدن، میدونی چیه!
از وقتی که باهاش همصحبت شدم خیییییلی دل نازک تر شدم
زودی اشکام در میان چون اون همه چیزه.
یاده حرفه استاد افتادم که میگه هرچقدر بیشتر میشناسیش، میبینی کمتر میتونی توضیحش بدی.
من دیشب تو پیادهروی بهش میگفتم من اصصصلا از تو نمیترسم!
من چطور از تویی بترسم که همیشه دوسم داشتی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه بهم گفتی نترس من هستم و مشکلم رو حل کردی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه هر وقت ترسیدم به تو پناه آوردم و آرومم کردی، گفتی نترس بیا بغل خودم من نمیزارم کسی اذیتت کنه نمیزارم اذیت بشی، نمیزارم تنها باشی مگه من مردم!
من چطور از تویی بترسم که هیییچوقت دسته خالی از درگاهت برنگشتم!
من چطور از تویی بترسم که با یاد تو دلم آروم گرفت!
آخه مگه من تا حالا ذره ای خشم از تو دیدم!
مگه ذره ای نامهربانی یا غصب از تو دیدم!
مگه تا حالا شده پشتم رو خالی کنی!
مگه میشه نا امیدی رو سوی تو کنه و دسته خالی برگرده!
اما بعد از این حرفا از شدت ترس قدرتش، احساسی بهم دست داد که احساس میکردم بببقدری ضعیفم که میخوام گردنم رو ببرم داخل،حس کردم پاهام بی جونن میخوام سجده کنم رو زمین، حس کردم دوست دارم استخونام جمع بشن تو همدیگه، حس کردم نیمتونم دیگه سرم رو بالا نگه دارم و نگاه کنم به آسمون، به ماه، حس کردم نیمتونم روی زمینی راه برم که آفریده ی توئه، حس کردم دنبال یه پناهگاهی میگردم اما هیچ جایی رو نمیدیدم که از ملک تو خارج باشه، حس کردم مثله بچه ای که یه آدم بزرگ دست بلند میکنه روش که بزنه تو سرش و خودشو جمع میکنه و با نهاااایت ناتوانی و ترس. ضعف دستشو میزاره روی سرش، حس کردم دوست دارم خودمو تو همدیگه جمع کنم اما هیچکدوم از این احساسات از سر ترسیدن از قدرت خشم تو یا از غضب تو نبوده.
تمامه این احساسات بخاطر این بود که نگاه ابهت آسمون میکردم و حیرت زده میشدم ، نگاه ابهت ماه میکردم که این چه قدرتیه که ماه رو اونجا قرارداده،نگاه ستاره ها میکردم و چشام خسته میشدن از دیدن این همه قدرتش، بعد آیه ای از قرآن رو به یادم آورد که دیگه نتونستم بیشتر از این قدرتش رو بیاد بیارم
ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
یه نگاه کردم به وسعت آسمون و بهم گفت ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
یه نگاه کردم به درخشندگی ماه که اوجاست و یادم آورد که ماه و خورشید برای مشخص کردن گردش سال آفریدیم و دوباره میگفت ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
دوباره نگاه پهناوری آسمون میکردم و بیادم میآورد که میگفت ایا نمینگرید که چگونه آسمان را بدون ستون برافراشته ایم!؟ و دوباره میگفت ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
حس کردم هیچ قدرتی ندارم، حتی قدرت راه رفتن هم ندارم، انگار پاهام کشیده میشدن روی زمین.
یه لحظه یه نگاه کردم به خودم، یه نگاه کردم به قدرت اون،و صداش کردم و گفتم تو توی این درختهایی، تو توی این آسمونی، تو آفریدگار منی!
تو من رو جانشین خودت قرار دادی روی زمین!
تو از روح خودت درون من دمیدی و هر لحظه احساس سنگینی این مسئولیت بهم دست میداد.
من از اینکه قدرت و توان خودم رو با قدرت و توان خداوند مقایسه کردم بقدری احساس ضعف کردم که دیگه نمیتونستم چیزی بگم
و فقط گفتم
تنها تو را میپرسم و تنها از تو یاری میطلبم
من دنبال روابط عالی با همسرم بودم تو رو پیدا کردم
تو قدرتی هستی که هررر جای خالی رو پر میکنی،نبود هر عشقی رو میتونی جبران کنی، چه کسی امین تر از تو، چه کسی هم صحبت تر از تو، چه کسی بزرگ تر از تو ، چه کسی مهربان تر از تو، چه کسی راز دار تر از تو
بارها وبارها بدونه اینکه من بدونم چه مشکلی داره واسم پیش میاد مسئله ام رو حل کردی و بعد از حل کردنش بهم گفتی.
ای رب العالمین تنها تو را میپرسم و تنها از تو یاری میطلبم
هر چقدر بیشتر به خدا نزدیک میشی و هر چقدر بیشتر باهاش صحبت میکنی دل نازکتر میشی خیلی لطیفتر میشی و سریع اشکت در میاد من خودم قبلاً اینطوری نبودم و لی الان با خیلی از کامنتهای دوستان مخصوصا اونایی که از این عشق الهی صحبت میکنن سریع اشکم در میاد
سپاس گذارم ابراهیم جان که اینگونه حالتو و خلوتتو به اشتراک گذاشتی و کلی لذت برم به راستی که تنهایی حس عجیبی داره و وقتی بیشتر باهاش خلوت میکنی دیگه دوست نداری تو جمعی حظور داشته باشی
من مات و مبهوت خواندن کامنت شما شدم و درس ها ازش گرفتم…
وظیفه خودم دانستم که ازتون تشکر کنم…
تنها ترس من از این خدای مهربان این است که در روزی که قرار است در برابرش بایستم ، هیچ چیزی برای گفتن نداشتم باشم و هیچ هدیه ای برای پیشکشی به محضرش نداشته باشم…
درود بر ابراهیم عزیز که ابراهیموارانه داره هر بندی که از خدا دورش میکنه رو آرام آرام از خودش باز میکنه
بسیار تحسینبرانگیزی برای من دوست عزیزم
حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
وقتی داشتم نوشته زیبای شما رو میخوندم حس کردم که خیلی فاصله دارم با اون بنده خالصی که باید باشم اما همون موقع به خودم گفتم ببین چه خدایی داری که میدونسته و میدونه که کجای کاری اما چجوری دروازههای نعمت و برکتش رو به روت باز گذاشته و هرگز قضاوت و شماتت نکرده.
چه مهربان خدایی
چه باوفا رفیقی
وقتی خود میگه درختان و دریاها از نگارش نعمتها عاجزند دیگه چه میشود گفت
چند روز پیش به یک گالری هنری رفته بودم خیلی اتفاقی که هنرمندی درخصوص دستها آثاری رو خلق کرده بود و متحیر شدم از اینکه این دستها و این انگشتان بند بندشون چه نعمت بزرگی هستند، یه مستندی از جنگل بورنئو میدیدم و رفتارهای حیوانات رو میدادم که حرکتشون مثل این استاپ موشنها تکه تکه بود و به خودم گفتم ببین همین که تو انقدر آرام و نرم میتونی تک تک اعضای بندت رو حرکت بدی چه نعمت بزرگیه، میمونهایی رو میدیدم که 4 تا انگشت داشتند و میگفتم خدایا همین 5 تا انگشت داشتن چه نعمت بزریه چه تواناییهایی رو برامون ایجاد کرده که اصلاً گاهی بهش توجهی نداریم
و من یتوکل علی الله و هو حسبه
تو هر زمینهای بری سراغش نه فقط راضی بلکه بینیازت میکنه از هر چیزی غیر از خودش
دم شما گرم دوست عزیزم که انقدر مکالمات الهی زیبات رو عاشقانه برامون مینویسی
میدونی یاد خودم افتادم چند وقت پیش حالم حسابی داغون بود نشسته بودم توی حیاط و نمیدونم چرا هی اشکام میومد ی نگاه به ماه کردم که اتفاقا کامل هم بود به خدا گفتم من توی این تاریخ از زندگیم توی این لحظه به تو محتاج ترینم اگه دستمو نگیری اگه کمکم نکنی من از غصه دق میکنم
بعد نمیدونم چی شد یهو یاد سایت افتادم سایتی که چند سال بود بهش سر نزده بودم اومدم دیدم اکانتم هنوزم هست گفتم خب شاید این ی نشونه باشه
الان میفهمم منظور خدا چی بوده
از وقتی برگشتم حالم خوب خوب نشده ولی خیلی بهتر شده ، چون استاد هست، دوستان خوبی مثل شما داره که با کامنتاتون کلی امید در من زنده شده و امیدوارتر شدم بخودم ب آیندم
اینجا به دور از قضاوت حرف هایی که سال ها توی دلم بوده رو میتونم بزنم و احساس کنم کمی آروم تر شدم
سلان ابراهیم عزیز مثل همیشه کامنتت خیلی بینظیر و عالی بود و احساس لذت کردم از تعاریفی که خدا کردی واقعا کامنت هات بوی خدا میده بوی توحید میده سپاسگزارم ازت برای این درک و فهم
قبلا گفتم بازم میگم عاشق لهجه ات هستم چون همشهریت هستم و باهات خیلی همزادپنداری می کنم. وقتی نوشته هات رو می خونم با صدایی شبیه صدای اعضای خانواده ام که همین لهجه بختیاری رو دارن صدات تو گوشم می پیچه و حس خودمونی تری دارم.
دلم می خواد اون جمله ای که دو سه هفته پیش گفته بودی رو بهت یادآوری کنم و با تکرارش و تغییراتی که در حین اون سفرت کردی تحسینت کنم.
یک بار که کامنتت اولین کامنت برتر شده بود سر فایل بعدی که کامنتت سوم شده بود، سید علی خوشدل شماره یک شده بود و شما اومدی شجاعانه حس درونیت رو نوشتی. گفتی تو دلم گفتم چرا فلانی اول شد و من سوم. مگه کامنت اون چقدر بهتر از نوشته های من بود؟
بعدش خودت متوجه تلاش ذهنت برای بد کردن حالت شده بودی و برای کنترل ذهن و شکستن غرور کاذب برای سید علی و نفر دوم کامنت تحسین برانگیز نوشته بودی.
بعدش هم که هدایت شدی به اون سفر معنوی و الانم که برگشتی اصلا به وضوح انگار آدم دیگه ای شدی.
نمی دونم خودت حواست به تغییراتت هست یا نه ولی من توی این سایت اعتقاد قلبی به این آیه پیدا کردم که
فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیرًا یَرَهُ
وَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ
کوچکترین اثر مثبتی که از خودت در جهان به جا بگذاری دیده میشه. حالا این نکته به چشم من اومده ولی خدای معرفی شده در آیه الکرسی که حساب و کتاب همه چیز رو بدون کم و کاست، بدون خواب آلودگی و فراموشی داره چطور ممکنه این تلاش آگاهانه شما رو برای بهبود شخصیت نبینه و پاداشش رو نده؟
می دونی اولین و بزرگترین پاداشت چیه؟ همین خشوع قشنگت در برابر رب ماه و آسمان و ستارگان. همین سر فرو بردن در جیب مراقبه. همین اشک بی اختیار ریختن در حدی که دلت میخواد رو سنگفرش خیابون دراز بکشی و بخوابی.
این یکی شدن با نور ماه و سر خم کردن و جمع کردن استخونات تو همدیگه حال خریدنیه که نصیب هرکسی نمیشه. من به قرار گرفتن در مدار خوندن حرفهای دل همچین کسی به خودم افتخار می کنم. ببین چه عزیزکرده ای شدی، ببین چه لیاقتی در خودت ایجاد کردی که حس درونیت اینجور جوش و خروشی در عالم ایجاد میکنه که از صدها یا حتی هزاران کیلومتر دورتر انرژیش آدمها رو به اشک و سجده وامیداره.
من با تمام جانم تحسینت می کنم ابراهیم جان و برات نور بیشتر و بیشتر از خدای رحمان آرزو می کنم.
ممنونم که ما رو در نیایشهات شریک کردی. متشکرم که شجاعانه و بی پروا می نویسی تا نه تنها از ضعفمون خجالت نکشیم بلکه امیدوار بشیم به روزی که مثل شما پله پله به ملاقات خدا نزدیکتر بشیم. من ازت خیلی الگوهای قشنگی برداشت می کنم. بنویس و بدرخش.
از صمیم جانم تشکر میکنم بابت این همه تحسین، این همه محبت خواهرانه این همه خوب بودن و این قلب پاکت که با تمامه وووجودم حس کردم که چچچقدر از صمیم قلبت حالت خوبه و کلمه ای اضافه ننوشتی و هر آنچه که به دلت اومد برام نوشتی.
میدونی دوست عزیزم و همشهری خوبم چیه!
من توری روابطم مشکلاتی دارم که به خدای واحد قسم اگر نبود محبت خداوند و این احساس نزدیکی به خداوند و آشنایی با قانون، هرررررکس دیگه ای بود الان داشت پله های دادگاه رو بالاپایین میرفت اما من کجام!؟
امروز دوتا از پسر عمه هام که کوچیکن 12 سال و15 سالشونه با اسرار گفتن دایی ببرمون استخر(رفتم استخر آزادی سمت چهارشیر) ، بردمشون استخر، از حال خوبی فققققط میخندیدم و اونا هم میپریدن روم و سرمو میکردن زیر آب، نامردا یکیش قلقلکم میداد یکیش پامو میکشید!!!
تا اینکه یه صحنه ای دیدم، اولش قند تو دلم آب شد اما وقنی اومدم خونه خواستم بخاطر دیدنه اون صحنه شکرگزاری کنم، بغضم شکست و مثله الان گریه کردم.
یه پسر بچه ی 4، 5ساله ای بود،مربی اش میخواست شنا یادش بده، پدرش هم تو استخر تو فاصله ی 2،3 متری اون بچه بود، مربیش بهس گفت از پیش من شنا کن تا پیش پدرت، بعد که اون بچه شنا کرد، رسید پیشه باباش، مربیش گفت :
نه!
اشتباهه!
باااااید فققققط کف استخر رو نگاه کنی، سرت رو بالا نیاری!
اون بچه جوابی داد که قلبم تکون خورد،
بجه گفت :
سرم رو آوردم بالا خواستم ببینم بابام کجاست، خواستم بابامو پیدا کنم!
بعد به این فکر رفتم که منم دور و ورم رو همیشه هی نگاه میکنم ببینم خدا کجاست، راستی!
اگه خدا ولم کنه چی!؟
اگه مسیر رو اشتباه برم چی!؟
اگه سرم پایین باشه و سرگرم حاشیه های دنیا بشم و خدا رو گم کنم چکار کنم!؟
دوست خوبم!
فققققط با یاد خدا دلها آرام میگیرد، من بعضی وقتا واااقعا به خدای خودم میگم،
میگم من از کی بجز تو تشکر کنم بابت نعمت هایی که دارم مگه جز تو کسه دیگه هم بود تو زندگیم که بهم خیر ببخشه!؟
من تو مشکلاتم جز تو از کی درخواست منم که قدرت اجابت نیازم رو داشته باشه!؟
عاح!
خدایا شکرت
خدایا شکرت
دوست خوبم آرزوی قلب توحیدی برات دارم در لحظه لحظه ی زندگیت
چقدر خوبه وقتی فقط و فقط و فقط توکل میکنیم برخدا تنهافرمانروای هستی وبادیدن نشانه هاش سربه سجده میذاریم
چقدر بهش نزدیکترمیشیم وچقدر حس وصف ناپذیریه
من هم ازدواج ناموفقی داشتم وبه خاطر یه انتخاب نادرست (که البته الان خوب میدونم که نتیجه باورهای اون روزهای من بود)9سال فقط بیهوده نفس میکشیدم والان هم باهاش هستم با یه بچه…
ولی دارم به اتفاقات جدید فکرمیکنم…
که از خدا میخوام کمکم کنه که به خواسته هام که از تضادهای زندگیم بوجود اومده برسم
چه خوبه که ما خاستیم روابطمون رو درست کنیم ولی به مسیرهای بهترهدایت شدیم..
امیدوارم منبعد بهترین تجربه های زندگی رو داشته باشیم.
الهی در مسیر بندگی و یکتاپرستی همواره ثابت قدم باشید…
الهی که چند سال دیگه بیایم و از اتفاقات فوق العاده ای که تو زندگیمون بلطف خدا ایجاد کردیم حرف بزنیم تااونایی که بهش نیاز دارند الگو بگیرن ودریافت کنن.
آقا ابراهیم عزیز سلام. خدا قوت از این ارتباط عالی با پروردگارت. با عشقت که هر چیزب در این سرزمین هست، او است و بس …. خدا را سپاس به خاطر وجود شاگردانی مثل شما و دوستان دیگر که واقعا لذت می برم از خواندن کامنت هاشون که کلی درس دارند برام. بازم ممنون آقا ابراهیم گرامی و عزیز از به اشتراک گذاشتن و بیان کردن احساساتت در این سایت الهی. من کلی کیف کردم و خودم هم این جملات را با خدای خودم بیام کردم:
خدا جونم، تو قدرتی هستی که هر جای خالی رو پر میکنی،نبود هر عشقی رو میتونی جبران کنی، چه کسی امین تر از تو، چه کسی هم صحبت تر از تو، چه کسی بزرگ تر از تو ، چه کسی مهربان تر از تو، چه کسی راز دار تر از تو.
بله آقا ابراهیم : وقتی هم صحبتت خدا میشه دیگه دوست نداری تو جمع باشی، دیگه دوست داری تنها باشی، دیگه دوست نداری زیاد حرف بزنی، دوست نداری تو شلوغی باشی.
بازم ممنون، ممنون از این هم صحبتی با پروردگار که باعث هم صحبتی من هم با پروردگارم شدین.
سلام آقا ابراهیم بعد از چند سال اومدم به سایت استاد سرزدم و عجیب هدایت شدم به کامنت نحوه استخدام شما در فایل رایگان قبلی،دوبار خوندم و گریه کردم و همه رو یادداشت کردم ،متشکرم برای دقیق و زیبا نوشتنتون ،برای چند نفر ارسال کردم
سلام به دوست و همراه گرامی اقای ابراهیم ،تحسینتون میکنم به خاطر وصل شدنتون به خدای بزرگ و مهربان،خوشا به سعادتتون واقعاااااااا لذت بردم و از اول کامنتت که شروع کردم به خوندن اشک تو چشمام حلقه زد و تا اخر اشک ریختم ،امروز خدا منو هدایت کرد به کامنت شما
این قسمت کامنتتون دوس داشتم یکبار دیگه اینجا کامنت کنم به قدری تاثیرگذار بود که حس کردم خدا داره از زبون شما با من حرف میزنه ….
((من چطور از تویی بترسم که همیشه دوسم داشتی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه بهم گفتی نترس من هستم و مشکلم رو حل کردی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه هر وقت ترسیدم به تو پناه آوردم و آرومم کردی، گفتی نترس بیا بغل خودم من نمیزارم کسی اذیتت کنه نمیزارم اذیت بشی، نمیزارم تنها باشی مگه من مردم!
من چطور از تویی بترسم که هیییچوقت دسته خالی از درگاهت برنگشتم!
من چطور از تویی بترسم که با یاد تو دلم آروم گرفت!
آخه مگه من تا حالا ذره ای خشم از تو دیدم!
مگه ذره ای نامهربانی یا غصب از تو دیدم!
مگه تا حالا شده پشتم رو خالی کنی!
مگه میشه نا امیدی رو سوی تو کنه و دسته خالی برگرده ))
به شما تبریک میگم دوست عزیز نور خدا تو کامنتتون موج میزدواقعا ازتون سپاسگذارم
در پناه و نگاه خداوند همیشه سالم و ثروتمند و سعادتمند باشین
سلام و عرض ادب خدمت برادر بزرگم و استاد عزیزم (s,h,a)
آقا عجب فایلی بود
عجب شهر زیبایی بود، الله اکبر ، من که عاشق این شهر و مردم با مرامش و طبیعت بی نظیرش شدم، حتما این فایل رو یادم میمونه که هر وقت اومدیم آمریکا ، حتماً یه سری به سیلورتون بزنیم،،
اما آیه ی اول کامنت:
محسنین، نیکوکاران،
همون آدم مشتی و بامعرفت که با دوچرخه میاد و به مسافری که نمیشناسه، آب میرسونه
این میشه محسنین
فارغ از نوع نژاد و مذهب و کشور و …..
واقعاً دمش گرم
استاد جان،
الان ساعت 9 صبح جمعه و من در طهران زیبا هستم،
نمیدونم شما کجای آمریکا هستید و این کامنت رو میخونید
ولی خواستم بعد از چند وقت بیام یه کامنت بزارم و بگم خیلی خیلی ممنونم بابت این فایلهای زیبا و درجه یک ،،
ما همه رو با خانواده میبینیم
حتی پسرم امیرعلی هم بعضی وقتها به من میگه بابا، میشه یه زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا بزاری ببینم،
استاد،من خودمم درگیر 12قدم هستم
قدم 8جلسه 4
البته برای چندمین بار دارم دوره میکنم و هر بار مطالب جدیدی یاد میگیرم
ق8 ج4
استفاده از قدرت ذهن برای رسیدن به خواسته ها و اون مثال شما که فرمودین : باز کردن یه پیچ کهنه ی زنگ زده با دندون و مشقت، یا باز کردن درلحظه با پیچ گوشتی و آچار فرانسه و…..
من استاد، باید سالی 2بار 12قدم رو دوره کنم،
دقیقاً الان هم یکماهه هر روز گوش میکنم،
فقط اومدم یه کامنت بزارم که تشکر کنم و بگم آقااااااا، ما هستیم، درسته کمتر کامنت میزاریم، ولی هستیم و از این فایلهای زیبا لذت میبریم
خداوند رحمان، به شما سلامتی و عاقبت بخیری عنایت کنه انشاءالله
نمیدونم شما کجای آمریکا هستید و این کامنت رو میخونید
ولی خواستم بعد از چند وقت بیام یه کامنت بزارم و بگم خیلی خیلی ممنونم بابت این فایلهای زیبا و درجه یک ،،
ما همه رو با خانواده میبینیم
حتی پسرم امیرعلی هم بعضی وقتها به من میگه بابا، میشه یه زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا بزاری ببینم،
استاد،من خودمم درگیر 12قدم هستم
قدم 8جلسه 4
البته برای چندمین بار دارم دوره میکنم و هر بار مطالب جدیدی یاد میگیرم
ق8 ج4
استفاده از قدرت ذهن برای رسیدن به خواسته ها و اون مثال شما که فرمودین : باز کردن یه پیچ کهنه ی زنگ زده با دندون و مشقت، یا باز کردن درلحظه با پیچ گوشتی و آچار فرانسه و…..
من استاد، باید سالی 2بار 12قدم رو دوره کنم،
دقیقاً الان هم یکماهه هر روز گوش میکنم،
فقط اومدم یه کامنت بزارم که تشکر کنم و بگم آقااااااا، ما هستیم، درسته کمتر کامنت میزاریم، ولی هستیم و از این فایلهای زیبا لذت میبریم
خداوند رحمان، به شما سلامتی و عاقبت بخیری عنایت کنه انشاءالله
سلام به علی عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و خداجویم
برادر عزیزم چه خبر حال و احوال شما چطوره؟ خانواده محترم ؟ همه خوبید ان شاءالله، دیشب یه لحظه یاد شما افتادم که دیدم مدتی است که خبری نیست، گفتم حتما میخوایید یهویی همه ما رو سوپرایز کنید که مدتی است خبری از شما نیست. به هر حال هر کجا باشید،خوش و خرم و شاد و سرحال در پناه ایزد منان، مدارهای قرب الی الله رو بصورت صعودی طی کنید. آمین یا رب العالمین
سلام به روی ماهتون استاد و خانم شایسته ی عزیزم
خب بریم باهم توجه و تحسین کنیم زیبایی های این قسمت رو به امید خدا…
از همین اول سفرمون شروع شد با دیدن این کوههای پهناور و وسیع پوشیده از سبزه و درخت و از خونه هایی که در دل این کوه هستند واز این رودخونه های جاری در دل این کوه و بعدشم که مثل همیشه اول میریم به ویزیتور سنتر این شهر زیبای کوهستانی ، چقدر نماش قشنگ و خونه طور بود و از این تصاویر زیبایی داخلش ک نشون دهنده ی طی کردن روند تکاملی و پیشرفت این شهر بوده و به این جا رسیده و چقدر نشون دهنده ی روند تکامل هست که همه چیز بهبود و پیشرفت کرده و الان رسیده به این شهر چقدر تمیز و زیباست این ویزیتور سنتر حتی اتاقای رست روم و خانم شایسته هم مثل همیشه از تمیزی و خوبی این مکان میگید
و بعدشم که از این شهر زیبا با مغازه ها و خونه هایی با نماهای رنگی قشنگ چقدر قشنگ و رنگارنگه نماهاشون و از این مرد سوار دوچرخه که میخواد شما رو ببره به خونش برای پرکردن تانک ماشین چقدر این مردم فوق العاده و خوبن و چققدر شما در در فرکانس و مدار خوبی هستید که با این افراد برخورد میکنید و روی خوششون رو بهتون نشون میدن ،خداروشکر که تانک ماشین هم آب شد چققدر فضای اینجا قشنگه سرسبز با آسمون ابری چقدر صدای قطار برام باحال و قشنگ بود که استاد میگید میخوام بریم سوارش بشیم برای یه تور خیلیم عالی و لذتبخش انشالله در قسمت های بعدی ببینیم
و بعدشم که از این سوپر مارکت که تنها سوپر مارکت این شهر بود برام چقدر جالب بود و خرید کردید و بعدشم که رفتید جایی برای غذا خوردن چه جای زیبایی خدای من چققدر خدا همیشه شمارو به بهترین جاها و مکان ها هدایت میکنه بهترین جاست بشینی کنار این رود جاری و اون آبشاری که از دل کوه میریزه پایین و این صدای دیوانه کنندش یعنی من که میمیرم برای این صدای گوش نواز چققدر آرامش بخش و دل نواز و نهارتو بخوری چی از این بهتر خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای این مکان رویایی
و بعدشم که این مغازه و این خانم مسنی که جلوی در لبخند زد به شما چققدر این مردم خوشرو در صلح با خودشون هستند چققدر قشنگ بود وسایلش مخصوصا وسایل تزئینیش و گلهاش و اون جعبه های کوچولوی کشوییش خیلی باحال بودن
و بعدشم از این گلهای خوشگل و رنگارنگی که فیلم گرفتید جلوی مغازه ها چقدر خوشگل و رنگارنگ و بعد هم از این گروه سرودی که عکس مینداختن و از اون بک گراند این صحنه کوه سر سبز پوشیده از درخت وسبزه و آسمون ابریش خدایا صد هزار مرتبه شکر برای این شهر زیبا و قشنگ و رویایی چققدر این خانوم برای شما خوب توضیح میداد در مورد این گروه سرود چقدر برام جالب بود که در این گروه همه افرادی با سن کم و سن بالا بودند پیر و جوون ،
خدایا شکرت برای تجربه ی امروزم که تونستم ببینم بنویسم در مورد این زیبایی ها و تشکر از شما بابت این تصاویر زیبایی که با ما به اشتراک گذاشتید .
سلام
به به چه عالی
شهر زیبای سیلورتون در ایالت کولورادو
یه سیلورتون دیگه هم در ایالت اورگان نزدیک واشنگتن داریم درستع ؟؟
وااااووو چه خونه های زیبایی .. چه مردم باحال و دوست داشتنی ای
دم اون مرده گرم با دوچرخه از سرکار تا خونه رفت برای اینکه به شما آب بده تا تراک کمپر رو پر کنید و جالب بود وقتی سوار دوچرخه بود همش برمیگشت پشت سرش رو چک میکرد که شما راه رو گمش نکنید..شیلنگ خیلی جالبی بود .. چه انعطافی داشت !!!
مغازه های باحالی داشت.. کلاه های جالب و قشنگ
رودخونه ی خیلی قشنگ و زیبا
چه گردنه ی خفنی داشت. از اون بالا شهر سیلورتون دیده میشد واقعا زیبا بود
اون گروه موزیک که داشتن عکس میگرفتن هم خیلی جالب بود..لباس های یکدست با وسایل موزیک جالب ..شیپورهای بزرگ و خفن
.
استادم، مریم جانم سلااااام. طبیعت زیبای آفریدهی پروردگار سلام.دوستان هم سفر سلام. خدا را سپاس به خاطر داشتن شما.
خدا قوت به شما استاد عزیز و مریم دوست داشتنی. عاشقتونم با این همه انرژی خاص که هدیه خداوند هست به دو تا بنده عزیز و توحیدی اش. نوش جونتون باشه همیشه، گوارای وجودتان باشه همیشه. در پناه خدا جووون باشین همیشه.
استاد جانم ممنون از به اشتراک گذاشتن این همه زیبایی که ما که کیف میکنیم از دیدنشون، کلی با کشور آمریکا آشنا میشویم و یاد میگیریم چطور مثل شما بیشتر و بیشتر زیبا بین باشیم و سپاسگزار خداوند و به امید خدا ما هم به زیبایی بیشتر هدایت خواهیم شد. استاد عزیزم من با اینکه سال هاست که شاگرد شما هستم و در اکثر مواقع همراه شما و سایت بوده ام، اما مثلاً در سری های پیش که سفر میرفتین، من فقط بلد بودم که فایل ها را تماشا کنم و اصلا اصلا تحسین کردن شماها در سفرها را به صورت کامنت نویسی بلد نبودم. وقتی کامنت دوستان را میخواندم ، به خودم میگفتم من که نمیتونم اصلا در این فایل ها کامنت بزارم، من فقط بلدم که اگر استاد سوال خاصی بپرسن، جواب بدهم و کامنت بزارم. اما به لطف پروردگار عالم، تو این سری سفرتون تونستم به این مقاومت ذهنی ام غلبه کنم و شروع کنم به کامنت نوشتن. مخصوصا که تو کامنت یکسری از دوستان مثل آقای زرگوشی عزیز هم میخوندم که تاکید داشتن به دوستان که ما سعی به نوشتن کامنت در این سفر نامه داشتنه باشیم و بعد ما بپتونیم نتیجه اش را هم ببینیم. خدا را سپاس به خاطر این هدایت ها. خلاصه که استاد من هم به لطف پروردگار تونستم تا به اینجا با شما همراه باشم و به لطف خدا کامنت بزارم و تحسین کردن و زیبابین بودن را بیشتر و بیشتر یاد بگیرم.
خدا را سپاس
البته استاد عزیز بگم که سریال های سفرنامه شما همیشه در هارد تلویزیون ما هست و تفریح خانوادگی ما با همسر جان و پسر عزیزم، دیدن آنها است. الان هم در سفرهای جزایر هاوایی تان هستیم که چقدر زیبا هستند و بس ….
در پناه خدا جووون
شیما
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
طس ۚ تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ﴿١﴾
طاء، سین. این آیاتِ [با عظمتِ] قرآن و کتابی روشنگر است.
هُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿٢﴾
[که سراسر] هدایت کننده [انسان ها] و برای مؤمنان مژده دهنده است. (2)
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿٣﴾
همانان که نماز برپا می دارند و زکات می پردازند، و قاطعانه به آخرت یقین دارند؛ (3)
یک سلاااااااام پر انرژی رنگی رنگی مثل قشنگی های شهر سیلورتون به استاد های نازنینم و اعضای خانواده ی توحیدیِ قشنگم
خدارو صدهزاااار مرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دوباره برای راحت نفس کشیدن،زیبایی های دنیا رو دیدن و عشق ورزیییدن
تاحالا به این فکر کردیم ،همین الان که ما صحیح و سلامت روزمون رو شروع کردیم ،چند نفر همین امروز فرصت زندگی کردنشون تموم شده؟
اگر آگاهانه به خودمون بگیم ،ممکنه من هم فردا صبح وقت موندنمتویایندنیا تموم بشه و برگردم به آغوش خداوند ،اونوقت چطوری از امروزمون استفاده میکنیم؟چطوری به بقیه عشق میدیدیم؟چطوری میبخشیم؟چقدر زندگی رو ساده میگیریم و حرص نمیزنیم؟
در ودیوار بیمارستان ها گوشش پر از گریه و دعا و التماس به خداونده،برای دریافت یک روز فرصت بیشتر برای زندگی …برای اینکه یکبار دیگه به عزیزشون بگن چقدر دوسش دارن،بغلش کنند و ببوسنش …
عجیب ما انسان ها،دقیقه نودی زندگی میکنیم …
خدایا به ما نعمت زندگی کردن در لحظه ببخش،بهمون بینشی بده تا بندگی و عبادت و عاشقی کردن رو به یک ثانیه بعد هم موکول نکنیم و یادمون نره شاید امروز فرصت آخر باشه …
این روز ها هرچقدر میگذره بیشتر به ضعف و ناتوانی خودم در برابر قدرت خداوند پی میبرم و جالب اینجاست که هرچقدر بیشتر تابلوی خدایا،من برای هرثانیه زندگی کردن به تو فقیرم رو دستم میگیرم، بیشتر و بیشتر احساس قدرت و بی نیازی میکنم.ساعت های بیشتری از روز احساس خوشبختی بی قید و شرط دارم.
چند روز پیش یک مریض داشتیم که بخاطر شرایطی که براش پیش اومده بود ،کلیه ش درست کار نمیکرد و سدیم خون رو بیش از اندازه دفع میکرد.
وقتی که بدن سدیم رو بیش از حد معمول دفع کنه،شما باید هرچه زودتر با سرم این کمبود رو جبران کنی و به بدن مریض سدیم برسونی.
بچه ها ! پزشک متخصص نفرولوژی که کارش تخصصی همین سیستم کلیه هاست !این همه سااال درس خونده! اییین همه سال کار کرده و به شدت انسان با سواد و با علمی هم هست!
برای هربار محاسبه سرم دریافتی بیمار که چقدر سدیم رو چطور دریافت کنه ،یکی دوساعت براش زمان برد تا بتونه فقط اون تیکه از عملکرد کلیه رو که تنظیم سدیم خون و ادرار هست رو با دارو جبران کنه !
همین کلیه که اندازه کف دستمون هم نیستا! همین که هرثانیه داره خون مارو تصفیه میکنه…
بدون اینکه هیچ محاسبه ای در کار باشه ….
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ
ای انسان! چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟
این آیه انقدر سنگینه که احساس میکنم هربار میخونمش آسمون از عظمت پروردگار به لرزه درمیاد ….
سعیده !سی سال داری زندگی میکنی ،بینایی و شنوایی و عقل و درک و اینا که بماند…
حتی یک بار هم لازم نشده خودت حواست به سدیم بدنت باشه،خودت محاسبه ش کنی …
جوجه ؟چی باعث شد به خالقت مغرور بشی ….؟
خدایا ما حتی برای بندگی کردن و شکرگزاری و تسلیمت بودن،بهت محتاجیم.مارو در پناه خودت حفظ کن
همونطور که خودت گفتی:
وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ
بگو: اى پروردگار من، از وسوسههاى شیطان به تو پناه مىآورم.
استاد قشنگ و نازنین و دلبرم ،اونجا که اون آقای محترم بدون هیچ چشم داشتی برای تامین آب تراک کمپر شمارو برد به خونه ی خودش،صدای آموزش شما در جلسه 5 قدم 9 توی سرم میپیچید:
جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است،که از هر جهت به من کمک میکنند
نتیجه ی این باور و این عبارت تاکیدی میشه هرجای دنیا که هستید دستان خداوند به کمک شما میاد،و این یعنی ایمان به غیب،یعنی در مدار درست بودن ،یعنی حرف بی اساس نزدن ،یعنی زندگی برپایه ی اصول ،یعنی انسان لب و دهن نبودن …
و من هرچقدر بیشتر تلاش کنم برای اجرای درست آموزش های شما،بیشتر و بیشتر به نتایج شما نزدیک میشم.
کما اینکه همین الانش ،زندگیم پر از رحمت و نعمت خداوند شده،انسان ها به صورت مستقیم و غیر مستقیم به من خیر میرسونند بدون اینکه من هیچ کاری براشون کرده باشم.
مورد داشتیم دو هفته قبل شیفتش رو با من عوض کرده ،اونم ازم خواهش کرده برات امکانش هست ؟منم میبینم مشکلی ندارم میگم اوکیه
بعد فرداش فامیلمون زنگ میزنه و منو به عروسی دعوت میکنه به کدوم تاریخ ؟هموم شیفتی که اگر عوض نمیشد ،من نمیتونستم برم عروسی و خوش بگذرونم…
این کار هارو کی انجام میده؟
برای ماه شهریور من درخواست 4 روز مرخصی دادم به هدنرسم برای اینکه بتونم برم گرگان پیش بچه هام.
با درخواستم موافقت کرد، بعد که برنامه اومد دیدم مرخصیم رو نداده!
ذهنم میگفت برو بهش بگو چرا؟قلبم میگفت بلدی زندگی هدایتی رو تمرین کنی؟بلدی توکل کنی؟ کار وبارت رو بسپاری به خدا؟
الان تازه ١٠شهریوره و انقدر دستان خداوند اومدند و برنامه ی من تغییر کرد که همین دو هفته ،من دوبار دارم میرم گرگان! اونم با لذت !
شما قدرت رو بده به خدااااا
شما دیدت رو به انسان ها عوض کن
شما انسان هارو دستانِ نازنین خداوند ببین
همون هدنرسی که مرخصیت رو نداد،همون ی کاری کرد برنامه ت از همه باز تر بشه …
چرا ؟چوون من روزی هزار بار میگم هدنرس من نیست که برنامه کاری من رو میچینه…خداااست که تصمیم گیرنده ست…
همین آقای با صلابت ،که بقیه بچه هارو به گریه انداخته سر چیزای الکی،وقتی به من sms میده برام شکلک گریه میفرسته میگه خانم شهریاری فلان شیفت به مشکل برخوردیم میتونی کمکم کنی ؟
بعد خانوم شهریاری هم قشششنگ فکراشو میکنه ،اگر براش امکانش بود حتما کمک میکنه ،اگرم نبود میگه عذرمیخوام برام مقدور نیست.
ایزی ایزی تامام تامام.
به قول اون صحبت دوست نازنینمون تو کلاب هوس که میگفت
صاحب شرکت کیه ؟صاحب همه ی ما خداست
منم هر روووز با خودم تکرار میکنم
هِدنرس کیه؟هدِ همه ی مااااا خداست
و این ترکیب دادن قدرت به خداوند به اضافه باور همه ی انسان ها دستان شایسته ی خداوندن
با چاشنیِ تمرکز روی ویژگی های مثبت مسئولم
باعث شده شیفت های من،تجربه های من،برخورد هایی که من میبینم هیییچ ربطی به بقیه همکارام که تو همین بخش دارند کار میکنند،نداشته باشه ….
بعد بقیه میان ازم میپرسند
تو چرا انقدر خوش شانسی ؟چرا انقدر خوش کشیکی؟ چرا فلان پزشک میاد اول میپرسه امروز شهریاری کشیکه؟وقتی بهش میگیم هستی،چشاش برق میزنه از خوشحالی ؟چرا فلانی تورو میبینه اینطوری بهت لبخند میزنه؟چرا تو ؟ چرا اون؟ چرا فلان؟
و من لبخند میزززنم و از ته قلبم میگم :
فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ
به سبب رحمت خداست که تو با آنها اینچنین خوشخوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سختدل مىبودى از گرد تو پراکنده مىشدند.
الحق و الانصاف که همش رحمت و خیره خداوند
وگرنه اگر به گناهان ما اگر بود …
وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَهِ ۖ لَوْ یُؤَاخِذُهُمْ بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ ۚ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلً
و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر میخواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر برای آنها میفرستاد؛ ولی برای آنان موعدی است که هرگز از آن راه فراری نخواهند داشت!
خداروصدهزاااااار مرتبه شکر از ته ته قلبم
برای این احساس خوشبختی
برای داشتن این غار حرا
برای این تعامل های دوسر سود
چقدر زندددگی لذت بخشه وقتی بین غار کهف و غار حرا در گردشی و هرجا که میری فقط نور خدارو میبینی
خدای قشنگ و دلبر و قدرتمند و مهربون منننن
نووورِ آسمون هاااا و زمین
شما که مدیریت کیهان و کهکشان ها دستته و خواسته های من برات در حد تیله بازی هم نیست…
کجا؟دنبال چی برم ؟
وقتی همه چیز و همه چیز و همه چیییییز
توووووووحییییییییییییده
نورِاین آیه خوووووشگل و دلبر ونازنین که از هر کلمه ش قدرت خداوند کرور کرور میریزه رو به چشم خوووودم و شما از طرف فرمانروا هدیه میدم به امید اینکه هر ثانیه مون از ثانیه ی قبل توحیدی تر باشه :
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ
ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمیتوانند آن را باز پس گیرند! هم این طلبکنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم این عابدان، و هم آن معبودان)!
مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ
مقام خدا را آن گونه که شایسته اوست نشناختند،خدا ذاتی است بینهایت توانا و بیهمتای شکست ناپذیر.
استاد قشنگم ،دیشب به یک متنی هدایت شدم که عجییییب دلنشین بود و دقیقا من رو یاد رابطه ی شما با خانم شایسته ی دلبر انداخت ،براتون اینجا مینویسش
الهی که تمووووم زندگیتون پر از عشق و نور و رحمت خداوند باشه و تنتون سلااااامت ،سایه تون مستدام
«نامهٔ ویکتور هوگو به آدل فوشه»
عزیزترینم هنگامی که دو روح که مدتی مدید درمیان جماعت به دنبال هم بودهاند، سرانجام بههم میرسند. پیوندی پرشور و ناب همچون سرشت خودشان بر روی زمین شکل میگیرد و تا ابد در آسمان ادامه پیدا میکند. این پیوند همان عشق است، عشق راستین. مذهبی که معشوق را به مقام خدایی میرساند. معشوقی که سرچشمهٔ حیاتاش از خودگذشتگی و اشتیاق است و نزد او بزرگترین ازخودگذشتگی، شیرینترین لذت است.
این همان عشقی است.
که تو!
در من زنده میکنی.
سلام به سعیده موحد
سعیده جان اصلا در توانم نیست احساسی که از کامنتت میگیرم توصیف کنم
تو بی نظیری کامنتات همه بوی خدا ،بوی عشق بوی پاکی وصداقت میده کلامت از جنس نور ه
هِدنرس کیه؟هدِ همه ی مااااا خداست
و این ترکیب دادن قدرت به خداوند به اضافه باور همه ی انسان ها دستان شایسته ی خداوندن
با چاشنیِ تمرکز روی ویژگی های مثبت طرف مقابلت
چقدر برا من درس داشت چقدر لذت بردم واز آن کپی کردم برای خودم وتحسینت کردم از اشاره ای که از آگاهی جلسه 5 قدم 9 داشتی وچه مناسب با آگاهی فایل بود
وچقدر تحسینت کردم بخاطر آن جمله ای که از ویکتور هوگو خواندی با عشق تقدیم کردی به استاد
سعیده جان تو بی نظیری اصلا نمیشه کلمه ای پیدا کرد تا تو را وحال واحساس قشنگت از اتصال به منبع را توصیف کرد فقط باید با چشمهایی که از برق تحسین میدرخشه زیبایی وجودت را نگاه کرد
خداروشاکرم که امروز تونستم برات بنویسم
سعیده عزیزم وجودت خدایی است پس زندگیت هم مملو از عشق وبرکت ونعمت وثروت باشه عزیزم همیشه انشالله وبی شک که هست وخواهد بود
میبوسمت
یاحق
فهیمه ی نازنینم،سلام بروی ماهت
سلام رفیقِ دلنشین من
ازت سپاسگزارم ازت ممنونم
برای قلب روشنت،برای تجلی نور الله رو درکلامت
خداوند من رو غرق نعمت و رحمت خودش کرده با داشتن دوستان نازنینی مثل شما
دوستت دارم و دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمت و صورت ماهت رو ببوسم
الهی که در پناه نورِ آسمون ها و زمین،همیشه غرق احساسِ عمیق خوشبختی بی قید و شرط باشی
به نام رب
سلام به دوست عزیز وتوحیدی
آخه چقدر کامنت شما به دل میشینه
چقدر قلبم را باز میکنه
چقدر خالصه کامنتت چقدر توحیدیه
جوابی که باید میگرفتم را از کامنت شما خدا جواب داد
حرف های شما را اول دفترم نوشتم که همیشه یادم بمونه
واقعا برای هر ثانیه زندگی کردن به خودخدت فقیریم
دقیقا امروز موقع رانندگی داشتم این حرف ها را به خودم میزدم
که خدایامن مثل موسی از هرخیری که از تو به من برسه بهش فقیرم
آخه تا این توحید درست نشه کار ما می لنگه
وهر بار که یادم میره خدا درسش را یادم میاره با نوازش وممنونشم
به خاطر اینکه اگر پول یا برکتی میاد به لطف اون و از طریق دستانش به دستم میرسه
ممنونم از اینکه در این سایت هستی وحرف هات بوی خدارا میده
سلام و درود خداوند به سعیده الهی و توحیدی
اول اینکه نمیشه شروع به کامنت خوندن کنی و بعد هدایتی که به خوندن اولین کامنت
یعنی کامنت اسدالله جان
و چند تا از دوستان نازنین
بگردی ببینی کامنت خواهر توحیدیت کجاست که
جام توحید به رب را از نوشته هاش نوش جان کنی و لذت سراسر وجودت را بگیره.
خدا را سپاس که در کامنت قبلی شما من هم هدایت شدم به ایه 27 سوره نور
که برام نشونه خوبی از طرف الله یکتا بود
و الان که دارم صحبت میکنم
شیفت هستم
ساعت 12 ظهر بود که سوره واقعه را پلی کردم تو گوشم و در حال لذت معنوی بودم
و بعد از اون ایه
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ
را داشتم زمزمه میکردم
ساعت یک بود همکارم اومد و گفت آقا رسول برو یعنی استراحتی بکن
باور کنید قلبم داشت از سینم بیرون میوفتاد
از انوار این ایات که سراسر وجودم را گرفته بود
خوابم برد و خودما در یه تونل تاریکی که محل رفت و آمد خیلی ها بود دیدم
من دست همسرم را گرفته بودم و خوشحال و شاد داشتیم با سرعت نور تو تونلی که خیلی تاریکه ولی ما همه چیزا داریم میبینیم و ما در برخورد با آدما از اونا به راحتی عبور میکنیم داریم حرکت میکنیم
بعد از اینکه تونل تموم شد
یه لحظه به جایی رسیدیم که یه بنده خدایی وایستاده بود و به ما گفت مشخصاتتون را بنویسید
من که مات و مبهوت بودم متوجه نشدم که همسرم مشخصاتش را نوشت و باسرعت عبور کرد
گویی اصلا ما هیچ وقت با هم نسبتی نداشتیم
اونجا یاد حرف استاد افتادم که میگفت :
همه ی ما انسانها موجودات مجردی هستیم و فقط این روابط در این دنیای مادی تجربه میکنیم و هر کس نتیجه اعمالش را خودش در اونجا میبینه
خلاصه که بعد رفتن همسرم یه پیر مرد و پسرشون پشت سر من وایستاده بودن
من که خیلی خیلی خوشحال و شادان بودم به اون آقا گفتم
ببخشید
ما مردیم:
اون آقا گفت بله نه بس زنده ای
پس چی که مردی
پیش خودم گفتم خدایا چه حس خوبیه اینجا
هیچ جا این حس را تجربه نکردم و منم بعد تموم کردن مشخصات و گردنبندی که اون آقا بهم داد که مشخصات را بنداز گردنت و برو
و من با شور و شعف راهی یه مکان دیگه شدم
اینجا بود که از خواب پریدم
و الان که دارم کامنت شما را میخونم
برام نشونه خوبی بود
کامنت قبلی و کامنت امروز شما که از مرگ حرف زدید و شاید امروز روز اخرمون باشه
پس بیایید بندگی کنیم و سر تسلیم و تعظیم فقط به خودش داشته باشیم.
ودر لحظه زندگی کنیم و بعدش سبک بال به دیدنش بریم با سری که بالاست در برابر حق.
الهی شکر بازم نفس توحیدی شما خواهر عزیزم را استشمام کردم
بیشتر حس بندگی را حس کردم.
الهی که تنتون سلامت و دلتون شاد باشه و زیر سایه الله یکتا همیشه در آغوش امن خودش باشین.
یا حق.
برادر عزیزم،آقا رسول،سلام و نور و عشق و رحمت خداوند به شما و قلب پاکتون
ازتون سپاسگزارم که وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و برام نوشتید…
خداوند به قلب من آگاهه،هر نقطه ی آبی که ازتون دریافت میکنم،چقدر برام ارزشمنده،چطور به قلبم میشینه و برام نور خداوند رو به ارمغان میاره …
ازتون سپاسگزارم که من رو لایق تحسین و محبتتون قرار میدین،حقیقتا این لطف و رحمت الله هست و من هیچ کاره م.
آقا رسول،براتون از خدای نور علی نور بهترین هارو میخوام،هرچندکه رویای صادقه ای که دیدید و لطف کردید برام تعریف کردید،نشون دهنده ی اینکه شما روی دوش خدا نشستی و غرق بهشت دنیا و آخرتی ….
الهی که خداوند به من هم سعادت بده،در این تونل نورانی قرار بگیرم …و گردنبند بهشتی و تاج بندگی نصیبم بشه …
عشق و مودت ور حمت الله رو از روشنی قلبم برای شما و خانواده ی عزیزتون میفرستم
الهی که در بهترین زمان و مکان،لایق دیدار این خانواده ی نورانی توحیدی باشم.
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
۞ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ
(و آن مشکات) در خانههایی که خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آنها ذکر او شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند.
آقا رسول،برادر توحیدی بهشتی من
این آیه هارو نه از منظر عقل،که با هدایت الله و به دستور خودش براتون نوشتم.الهی که نورش به قلبتون بباره …التماس دعا
سلام سعیده عزیزم
خداقوت بانو
سپاس از هدیه ی نورانی که برامون فرستادی
یه وقتایی ارزوم بود که دانشگاه پرستاری بخونم اما قبول شدم وجورنشد برم شهرستان و سال بعد مدیریت قبول شدم اما حسرت این رشته بامن بود و اون زمان نمیدونستم باید چیکارکنم ترم اول دانشگاه طبق معمول فقط تو دانشگاه با دوستام بیرون میرفتم و میگشتم و میخندیدم و میگفتم نهایت انصراف میدم اما روزی که رفتم انصراف بدم دیدم یه برگه زدن تو دانشگاه که ثبت نام عمره دانشجویی میکنن یکی از دوستام گفت بیا ثبت نام کنیم گفتم باشه این نشونه قرارمیدم اگه اسمم در اومد این دانشگاه می مونم اگه در نیاد انصراف میدم و اومدم تعهد خودم با خدا را گذاشتم لای قران
سه هفته بعد خواب بودم که زنگ تلفن خونه به صدا در اومد و مامانم اومد اتاقم وگفت از دانشگاه زنگ زدن و دیدم مسئول فرهنگی مون گفت اسم شما بین 19000 دانشجو دراومد برای سفر حج
خشکم زد و فقط یه هفته ای کارم این بود که خدایا چی تو این دانشگاهه که من باید بمونم
خلاصه سفرم رفتم و رشته مدیریت هم خوندم و تو دانشگاه انقدر خوب ادامه دادم وحالم خوب کردم که بجای استادمون که نمیتونست دوماهی دانشگاه بیاد به 7 تا کلاس درس میدادم خیلی بزرگ شدم خیلی اعتماد به نفسم بالارفت مستقل شدم انگیزه گرفتم دوستهای عالی پیدا کردم اونم با استادها میشستم تو دفتر دانشگاه و فقط نگاه میکردم که خدا داره خوب میچینه این پازل زندگیمو
تعهد داده بودم به خودم وخدا و تعهد نامه خودمو لای قران گذاشته بودم که یادم نره
نوشته بودم خدایا لطفایه ادمی توزندگیم بفرست که منوبه خودت وصل کنه و تا سن 23 سالگیم هرکسی هم بیاد برای خواستگاریم جواب من منفی هست این نشونه بین من وخودت که هرکسی بیاد رد میکنم نمیدونم منطقی درکار نبود فقط احساسم بود که نوشتم
نتیجه این شد دقیقا همین اقای رسول خانکی بدون اینکه منو ببینه وبشناسه توسط یه واسطه قرار خواستگاری گداشتن و من گفتم خدایا اینم بیاد جواب من منفیه چون 8 روزی مونده که 23 ساله م بشه و عجیب این بود که زنگ زدن وگفتن یه هفته ای خواستگاری عقب بندازین چون ایشون این هفته شیفت شب کاری شونه ومن بهت زده بودم که حالا تعهد دادم
سعیده عزیزم دقیق بدون دخالت ونظر خودم وخانواده م این خانواده تو روز تولد 23 سالگی من اومدن خواستگاری بدون اینکه قبلا بشناسم یا ببینم شون
حالا من بودم وعمل به تعهدم و اینکه تموم خواسته هایی که درباره همسرم نوشته بودم همش در وجودش بود بیشترم بود تجسم هام وتعهدهام نتیجه داده بود
من مثل بقیه منتظر نبودم خدا برام بنویسه تو زندگیم من خواسته هامو براش مینویسم و میذارم لای قران اما به بقیه ش هم کاری ندارم که چه جوری
همون جوری که این اتفاقهارا برام رقم زد ومیزنه
فقط اون نامه ازدواج تو جلسه خواستگاری به رسول جان نشون دادم گفتم من ندیدمت اما خدا میدونه کی رو به من برسونه و ما یه ساعت فقط صحبتهامون طول کشید من همه جزییات نوشتم همه ش بود خداروهزاران بارشکر
اینو نوشتم که استاد بارها میگه تو تضادها حالتونو خوب کنین پاداش ها از راه میرسن
من تو اون زمان که نشد پرستاری بخونم سراز مدیریت در اوردم و دنبال حال خوب خودم بودم نتیجه ش این مدل جواب دادن های خدا شده وهست
امیدوارم بهترین زندگی در کنار خانواده محترمت تجربه کنی
حال دلت همیشه عالی باشه
نگاه خدا را احساس کنی
هزاران برابر انرژی از کامنت هایی که برای بچه های سایت می نویسی به خودت برگرده
لحظه هات بهشتی بانو جان
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به روی ماهت سعیده جونم
چقدر زیبا توحید و توصیف کردی
چقدر زیاد به دلم نشست
امروز از صبح دارم سوره حمد قدم 9 گوش میدم
خیلی باید روی توحید کار کنم
امروز کامنت هر کسی و که خوندم حرف از توحید بود
کامنت شما دیگه اشکم و درآورد
خیلی دلم میخواد شِرک و کفر از وجودم پاک بشه
چقدر ناسپاسم که سلامتی ام یادم میره
چقدر دلم میخواد شِرک از تک تک سلول هام بکشم بیرون
خدایا به حق عظمت و بزرگیت خودت وجودمون و از شِرک پاک کن
خدایا به عظمت و شکوهت هدایتمون کن به راه کسانی که به اونها نعمت دادی
الهی و ربی من لی غیرک
سعیده جونم سپاسگزارتم که نوشتی
دوستت دارم عزیز دلم
سارای نازنینِ زیبا روی من سلام
سلام بروی همچون ماهت که امکان نداره کامنتت رو ببینم ی بار دیگه عکس پروفایلت رو با دقت نگاه نکنم …عجیب زیبا و دلنشینی …
از جلسه قرآنی قدم 9 گفتی …چقدر اون فایل پر برکت و با فرکانس بسیااار بسیااار بالاست …
انقدر که باید خیلی خیلی حالم خوب باشه تا خداوند هدایتم کنه به گوش دادن بهش…
چقدر زندگی لذت بخشه وقتی این همه رفیق توحیدی نازنین داری که دقیقا دارند روز و شب هاشون رو مثل تو سپری میکنند ….
عمیقا احساس خوشبختی دارم از داشتنتون …
ازت ممنونم که وقت ارزشمندت رو گذاشتی و برام نوشتی …
دوستت دارم بی نهایت
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان
به نام خدای مهربان که سعیده عزیزم را آفریده و به خودش احسنت گفته
سلام فرشتهی مهربونم سلام سعیده جانم سلام دوست الهی ام
من به احترام ات سکوت میکنم و سجده شکر به جا می آورم که در زمان انسان هایی فرهیخته همچون استاد و شاگردانش هستم، خدا را هزاران بار شکر.
سعیده جان، چقدر زیبا عجز و فقر انسان را به تصویر کشدی و از آیه های قرآن استفاده کردی.
مررررسی که اون اشک های دوست داشتنی ام را سرازیر کردی.
مررررسی که اینقدر عالی عمل می کنی.
برایت از خدای مهربان یک زندگی سراسر عشق و آرامش و راحتی همراه با لحظه به لحظه یاد خدای مهربان میخوام.
در پناه حق شاد و سالم و موفق و ثروتمند باشی مهربان بانو زیبا
رضوان جووونم ،سلامم بروووی ماهت …
به استادِ فوتوشاپ سایتِ استاد
فوق العاده ای دختر…
با هر عکسی که میزاری روی پروفایلت کلی لبخند به ما هدیه میدی …
الهی الهی …هرچه زودتر خودت در کنار استادامون عککس بگیری بزاری روی پروفایلت تا لبخندامون تبدیل به اشششک شوووق بشه …
دوستت دارم دختر
مرررسی که برام نوشتی
بوووس به کله ت
سلام به سعیده خانوم عزیز
میخوام یه تشکر ویژه ازتون بکنم که میاین و کامنت میزارین که هم رد پایی باشه برای خودتون هم ما از خوندن کامنت زیبای شما لذت ببریم
به قول آقا حبیب ما دوبار لذت میبریم از فایل های استاد یه بار بعد از دیدن فایل یه بار هم از خوندن کامنت های دوستان عزیزی مثل شما
حقیقتا بنده که کامنت شمارو میخونم دوست ندارم اصلا تموم بشه هر وقت که متن اون تیکه تموم میشه و صفحه رو یکم میکشم بالا دوست دارم همش ادامه داشته باشه همش تو دلم میگم خدا کنه تموم نشه
من که از کامنت های شما هم درس میگیرم هم انرژی هم اینکه باعث میشه بیشتر حواسم رو جمع کنم و تو مسیر بمونم
ازتون میخوام که حتما کامنت بزارید چون مطمئنم دوستان زیادی مثل من میان و دنبال کامنت شما میگردن و با خوندن کامنت تون کلی درس میگیرن کلی انرژی میگیرن
میخوام دعایی رو که برای استاد و خانم شایسته کردین برا خودتون از خدا بخوام
تمووووم زندگیتون پر از عشق و نور و رحمت خداوند باشه و تنتون سلااااامت و سایه تون مستدام
سلام به برادر عزیزم،آقا سیدسامان
ازت بینهایت سپاسگزارم وقت ارزشمندت رو گذاشتی و برام نوشتی
از تحسین شما بینهایت ممنونم که نشون دهنده ی روشنی قلب خودتونه
از رحمت خداونده این همه لطف و عنایت شما و دوستان
وگرنه من کجا و این همه نور خدا کجا …
ازتون ممنونم برای این نقطه ی آبی ارزشمند و شمارو به دستان توانمند فرمانروای عالم میسپارم.
الهی که همیشه غرق احساس عمیقِ خوشبختی باشید.
سلام به سعیده جان توحیدی
اول تحسینت میکنم عزیزم برای تسلطت به آیه های قران که برای هر چند کلمه حرفی که مینویسی یه ایه در باب این موضوع اینجا مینویسی
دوست دارم بدونم واقعا تمام این آیه ها رو حفظید؟اگ همه رو نوشتید و استفاده میکنید میخام بگم دستمریزاد دمت گرم دختر
تو بهترین فرشته روی زمینی عشق من
یه تیکه از کامنت خیلی به دلم نشست
جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است،که از هر جهت به من کمک میکنند
میدونی سعیده جان این مدت انقد دستان خداوند تو زندگی من اومدند و کارهای منو به راحتی انجام میدهند که میگم خدایا اینا همه محبت توعه
به قول رزا صاحب شرکت کیه صاحب شرکت من خداست
امروز بخاطر موقعیت کاری جدید با یه خانومی میخام بگی دستی از دستان خدا آشنا شدم
برای رفتن به اون موقعیت کار (یه چیزی برای فروش و عرضه یه
کارهای صنایع دستی و هنر های
شهرمونه.
منم از طرف خدا هدایت شدم به این موقعیت
من نه میز داشتم نه صندلی نه گونی و سیم که در غرفه رو باهاش برای شب که نیستیم ببندیدم نه رومیزی نه موکتی که زیر پامون باشه (البته این مورد داشتم فقط نمیدونستم باید ببرم چون من اولین تجربه کاریمه)
من فقط کارهای هنری خودمو داشتم
با کسی آشنا شدم خودش گفت من میز بهت میدم ولی صندلی ندارم کسی که منو از طرف خداوند هدایت کرد به این مسیر
با خانوم دیگه آشنا شدم
گفت من ماشین همسرم هست چرا کرایه بدی روزهایی که همسرم خونه اس مارو میرسونه
گفت من میز هم دارم بجز اون میزی که میخای بیاری
صندلی هم دارم.رومیزی هم دارم حتی کلمن آب هم میارم .موکت و زیر اندازم میارم .گونی و سیم مفتول هم میارم.بنر هم میارم برای معرفی کار برای سر در غرفه
من به الله قسم هیچ کدام از اینهارو نداشتم فقط وقتی تو اون مسیر حرکت کردم گفتم خدایی که تا اینجا منو آورده بقیشم میاره
همه اینها دستانی شدند از طرف خداوند رب العالمین که من به این مسیر برم
حتی تمام وسایل و کارهای هنری منو با ماشینشون بردن این موقعیت کاری
من هیج کاری خدای من شاهده نکردم فقط نگاه میکردم همه رو همسز این خانوم و یه آقایی دیگه که غرفه اش کنار ماست و ایشون مسیول این غرفه هاست درست کردند و جالبش اینه من از خونه که زدم بیرون گفتم خدا هدایت کن منو در بهترین زمان و مکان و شرایط با ادمهای مناسب قرار بده و بهترین غرفه رو به ما بده
وقتی رسیدیم اونجا همین اقای مسیول یه غرفه برای ما در نظر گرفته بود پیش خودش بدون اینکه من بگم
ولی چند نفر از طرف یه اداره اومدند گفتند اینجا ما قرار داد داریم و غرفه ماست اولش این اقا مسیول ناراحت شد با همون خانومی که همراه من بودند گفتند شما زور میگید که همسز این خانوم اومد گفت باهاشون بحث نکن بیا بریم
منم بهش گفتم ببین روزی دست خداست تو اون بیابونم باشه اول و اخر نداره بیا بریم مهم نیست
به غرفه ایی هدایت شدیم دقیقا کنار همین مسیول غرفه ها و چون غرفه ها شبانه روزیه ما خانونمهام نمیتونیم بمونیم و نگهبانم داره ولی از طریق اداره میراث فرهنگی این اقا رو مسیول کردند و گفتند اگه کسی خواست وسایلشو نگهبانی بدید ازشون مقداری کم پول بگیرید
حالا ببین کار خدا ما دوتا غرفه کنار همیم اصلا احتیاج به پول نگهبانی نداریم این اقا بخاطر غرفه خودشم باشه از وسایل ما مواظبت میکنه
حتی اینم بگم یک ریال بابت اجاره غرفه ندادیم و از طرف اداره میراث بوده
حالا اگ من با عقل پوک خودم میخاستم همه اینها رو انجام بدم مگه میتونستم
اینا جز کار خدا کار کیه
وقتی به داداشام و خواهرم گفتن بهم گفتند ینی تو فقط میای و میری علنا هیج کاری و وسیله ای نبردی کلی هم خندیدن گفتم دقیقا و کار خداست
وقتی تو مسیر باشی چقد راحت خدا کارها رو برات آسان میکنه
تازه کلی اتفاقات قشنگ افتاد تو فایلهای بعدی مینویسم
خیلی خوشحال شدم نوشتی برامون
اینها رو مینویسم که رد پایی باشه برای خودم و عمل به قوانین
در مورد این نکته اخر کامنتم چقدر قشنگ رابطه استاد و مریم جان توصیف کردی عزیزدلم
سپاسگزارم ازت
خدا تمام نعمت و ثروتهای دنیا رو نصیبت کنه
در پناه الله باشی
بوس به روی ماه قشنگت
سلام بر سعیده عزیزم.
چقدر زیبا نوشتی..
چقدر با کامنتت حال دلم خوب شد..
چقدر ایمانتو دوس دارم..
چقدر تعهدت را دوست دارم…
چقدر با درک قانون و ایمان به خدا و با تعهدی که به خودت دادی داری با زندگیت،با شغلت با خودت و خدای خودت عشق بازی می کنی و من چقدر لذت بردم و تحسینت کردم..
احسنت بهت عزیزم…
موفق تر باشی و بدرخشی که حتما همین طور خواهد بود.
اینکه نوشتی هد نرس همه ما خداست واقعا عالی بود این باعث شد منم مرور کنم اون خاطراتی که قبلا با ایمان کامل رفتم جلو و چه نتایجی ای گرفتم را مرور کنم من جایی به عنوان کارشناس فروش مشغول به کار بودم ولی سیتم شرکت طوری بود که ماه به ماه باید خودت میرفتی و درخواست حقوق مینوشتی و از مدیرعامل امضا میگرفتی حالا بماند که خط میزد برا بعضیا و نصف میکرد و برا بعضیارو کلا میگفت حالا بذار باشه بعدا…ولی من تو دلم میگفتم مدیرعامل من که روزی منو نمیده اصلا کاره ای نیست و من میدونم به همزمانی میرسم و تایمی میرم که حالش خوبه و برا منو امضا میکنه و دقیقا یه روز یادمه همه شاکی بودن که رفتن و امضا نکرده و من برا اینکه به خودم ثابت کنم که وقتی خدا به من میگه برو امضا میکنه یعنی برو حله و پاشدم و درخواستو نوشتم و رفتم و همینکه رسیدم ازم پرسید کارت چیه ملایی؟ منم درخواستو تقدیم کردم بدون اینکه بخونه و خط بزنه و ثانیه ای درنگ کنه امضا کرد و بعد به دفتردارش گفت بعد از این هر وقت ملایی اومد حق امضا داری که درخواستشو امضا کنی و نذار معطل بمونه…من فقط ذهنمو مرتب کردم من فقط ایمانم قوی بود که و میدونستم که مدیرعامل نمیتونه بگه نه..در مورد پورسانت و پاداشم همین بودم یعنی مبلغی را تو ذهنم به عنوان پاداش تعیین میکردم و همونو و حتی بیشتر از اون مبلغو میگرفتم بدون اینکه خودم درخواست کنم حتی یادمه یه بار سر همین موضوع پاداش با مدیرداخلی داشتم صحبت میکردم و گفتم من میدونم فلان مبلغو به عنوان پاداش دریافت میکنم گفت به همین خیال باش تو خیلی خوش بینی اینجا از این خبرا نیست و من فقط لبخند زدم و تو دلم گفتم من میدونم خدا خودش مبلغ پاداش منو مینویسه منتها توسط دست مدیرعامل و همان شد و حتی حدود 900 هزارتومنی بیشتر از مبلغی بود که تو ذهنم بود و وقتی مدیر داخلیمون از من پرسید و من گفتم که چقدر گرفتم هنگ کرد و گفت تو کلا خوش شانسی…ولی من میدونستم شانسی در کار نیس…
سعیده جان ازت ممنونم که باعث شدی مرور کنم قبلا با ایمان کامل و اتکاکامل به خداوند چقدر راحت و آسوده خلق میکردم و با مرور اون اتفاقات بازهم ایمانم قوی و قوی تر شه…
موفق باشی و لبخند خدا مهمان تک تک لحظه های زندگیت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ»
ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﻭﺩ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﻓﻀﻠﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩﻳﻢ، ﺍﻱ ﻛﻮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻱ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ! ﺑﺎ ﺍﻭ، ﻫﻢ ﺻﺪﺍ ﺷﻮﻳﺪ. ﻭ ﺁﻫﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻧﺮم ﻛﺮﺩﻳﻢ.(سبأ ١٠)
سلام و درود به سعیده عزیزم، انسان نورانی و ارزشمند و فرشته نجات انسانها. انسان ارزشمند بینهایت تحسینت میکنم. صدای ما رو میشنوید از بلاد عسلویه. یه جوری هم سر کلاس اعضای سایت منت عسلویه رو گذاشتم انگار حمید امیری از صبح تا شب داره یه تنه پالایشگاه میسازه ، میبره تو بهرهبرداری و شخصاً گاز رو میرسونه دم خونه مردم. آقا بخدا من اینجا هیچ کار مفیدی برای مملکت نکردم. امیدوارم خداوند منو به انسان مفیدتر و ارزشمندتری تبدیل کنه.
خواستم برات کامنت بنویسم نمیدونم از کجا بگم… قبل از هر چیز گفتم بذار یه آیه رو انتخاب کنم چون سعیده جان به قرآن خیلی عشق و علاقه داره. هدایت شدم به آیه 10 تا 12 سوره مبارکه سبأ، حکایت یه پدر و پسر با باورهای مالی عالی و باورهای توحیدی. داوود و پسرش سلیمان. (یه جوری اسمشون رو میبرم انگار چند سالی بچه محل شون بودیم ؛ تو این لحظه که دارم کامنت مینویسم ساعت 2:45 دقیقه فرداست، الان فرداست 11 شهریور ، (کلی ایموجی خنده) ، و هندزفری توی گوشمه و اسماءالحسنیٰ رو گوش میدم، چیزی که از خودت یاد گرفتم.)
یه جایی توی کامنتت نوشته بودی که همه آدمها و مخصوصاً هدنرس بزرگوار به شما که میرسن بهترین وجه شخصیت شون رو ارائه میدن و هر کسی به نوعی به شما خیر رسانی میکنه، این انسانها پاره ای از روح خداوند هستن که خدا به دلشون میندازه در برابر بنده نورانی و اهل ایمان خداوند بهترین باشن و در خدمتش باشن. و شما قطعاً لایق دریافت این شرایط هستین. چون شما تمرکز رو گذاشتی روی اصل ماجرا. اصلی ترین موضوع. همون موضوعی که حضرت ابراهیم گفت «انی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض حنیفاً» شما تمرکز گذاشتی روی توحید و باید شرایط براتون اینجوری باشه. در مورد داوود نبی، خداوند میگه کوه ها و پرنده ها هم باهاش هم نوا و همراه بودن. اهل ایمان که باشی کوه ها به خدمت شما درمیان ، آدمها که جای خود دارن. خداوند آهن رو در دست داوود نرم و تحت کنترل قرار داده بود ((ممکنه این یه مصداق باشه از اینکه مهارت بالایی در آهنگری داشته به حدی که انگار آهن مثل خمیر نرم میشده براش)) توی ترجمه ذیل «منا فضلاً» گفته شده از سوی خود فضل بزرگی به او عطا کردیم. ولی نامبرده یه وقتایی از سر فضولی به ترجمه گیر میده. من میگم اون تنوین آخر فضلاً الکی نیومده. حس میکنم خدا گفته ما از سوی خودمون یه فضلی بهش دادیم. یه چیزی ، یه چیز مختصری . یه جلوه از فضل خدا. فضل بزرگی نیست چون خداوند بینهایت بینهایت بر بندگانش فضل عطا میکنه، به همه میلیاردها انسان روی این سیاره فضل عطا میکنه. پس یه مهارت کنترل آهن آنچنان فضل بزرگی نیست. چون هر چقدر بنده از خدا بخواد خدا بازم بیشتر و بیشتر و بیشتر عطا میکنه. ببین اگه یه روزی به من بگن سعیده از فضل خداوند دست مسیحایی پیدا کرده و هر کسی رو CPR میکنه طرف احیا میشه و مریضیش هم درمان میشه میگم آره این موضوع از سمت خداوند امکان پذیره. چون خداوند بینهایت صاحب فضل هست بر بندگان و خودش گفته «وابتغوا من فضل الله» از فضل خداوند درخواست کنید. پس روی خوش آدمها بخشی از فضل و رحمت خداست که تو انسان موحد و نورانی لایق دریافتش هستی.
سعیده نوشته بودی ما آدمهای دقیقه نودی هستیم. (شاید هم وقت اضافه و پنالتی (ایموجی دست تو پیشونی))، قبل از اینکه به وقت اضافه و پنالتی کشیده بشه میخوام بهت بگم بینهایت تحسینت میکنم از این شخصیت ارزشمند و مفیدی که از خودت ساختی و جون آدمها رو نجات میدی. من از طرف خودم به وجود گرانقدر و ارزشمند شما افتخار میکنم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت وجود گرانقدرتون.
آیه 12 سبأ رو هم یه نگاهی بندازیم،
«وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ» ﻭ ﺑﺎﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ [ ﻣﺴﺨّﺮ ﻭ ﺭﺍم ﻛﺮﺩﻳﻢ ] ، ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺻﺒﺢ ﮔﺎﻫﺶ [ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ] ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺷﺎم ﮔﺎﻫﺶ [ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ] ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩ ; ﻭ ﭼﺸﻤﻪ ﻣﺲ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺭﻭﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻴﻢ ، ﻭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﺟﻦ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﻛﺎﺭ ﻣﻰﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﻫﺮ ﻛﺪﺍم ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺳﺮﭘﻴﭽﻲ ﻣﻰﻛﺮﺩ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻰﭼﺸﺎﻧﺪﻳﻢ.
(دیگه اینجا به ترجمه کاری ندارم)
فقط به اصل موضوع نگاه میکنیم. خداوند حتی جنیان و باد و مس گداخته رو هم تحت کنترل اهل ایمان درمیاره. بزرگوار نه تنها پادشاه بوده، بلکه متخصص علم آیرودینامیک و متالوژی هم بوده. توی هر دوره ای که مردم به سری علوم و کارها روی میاوردن خداوند با توحید همون موضوع رو جوری برای مردم نشون میداد که به حقیقت برسن. زمانی که مردم به جن گیری و این کارها روی میارن ، خداوند پیامبری رو مبعوث میکنه که نه تنها همه اجنه و شیاطین در خدمتش بودن، بلکه پرنده ها و موجودات زنده و باد و مس گداخته هم در خدمتش بوده. زمان موسی سحر و جادو رواج داشت خداوند یه پیامبری رو فرستاد همه ساحران رو ناک اوت میکنه. زمانی که مردم رو میارن به اشعار و ادبیات و به هنر شعر و ادبیات شون افتخار میکنن، خداوند پیامبری رو مبعوث میکنه که معجزه اش میشه کتاب قرآنی که 1400 سال دست نخورده باقی مونده و بینهایت علم و شگفتی در دل خودش داره و همه اون اشعار به حاشیه میرن. اینها فقط یه جلوه از توحیده.
آره در تایید صحبت شما، توحید همه چیزه، اصل فقط و فقط توحید خداست و غیر از اون همه حاشیه.
یه کمی بالاتر گفتم امروز فرداست 11 شهریور. (مجدداً ایموجی خنده بذار اینجا فکر نکنی سوتی دادم).
یادمه 11 شهریور 1401 بود و یکی از فایلهای نتایج هادی رو استاد گذاشته بود روی سایت و من فایل هادی رو دیدم و عصر رفتم پیاده روی توی ساحل ولی … اصلا حسش نبود… یادمه عصر جمعه بود… فایلهای نتایج هادی رو دیده بودم و اونجا که هادی میگفت من تسلیم شدم به درگاه خداوند، هنوز توی ماشین نشسته بودم (از خونه با ماشین میرم تا ساحل ، اونجا ماشین رو میذارم و میرم پیاده روی) تو ماشین یهو زدم زیر گریه، چون همون روزها بشدت درگیر یه سری مسائل بودم (که بماند) اونقدر گریه کردم که کف ماشین زیر پام پر شده بود از دستمال کاغذی. پشتی صندلی رو به حالت خوابیده در آوردم که بقیه که از کنارم رد میشن نبینن. حس میکردم دیگه دارم ضعف میکنم. تو اون حالت یه گفتگویی با خداوند داشتم. و گفتم خدایا من تسلیمم، من به هر خیری از درگاه تو بهم برسه فقیر و محتاج هستم. دیگه حتی حال نداشتم برگردم خونه. توی همون وضعیت که دیگه تسلیم درگاه خداوند شده بودم و میگفتم خدایا یه نشانه ای، هدایتی، چیزی برام بفرست… و چند دقیقه بعدش کمی آروم تر شدم. گوشی رو برداشتم و از اون وضعیت ناک اوت شده خودم یه سلفی گرفتم. که یادم بمونه اون زمانی که تسلیم شدم. و امروز من آرامشی دارم که 11 شهریور پارسال نداشتمش، احساس خوشبختی، احساس مثبت، هدایتهای خداوند از طریق قرآن، احساس امید و همینطور مسائل ریز و درشتی که یکی یکی داره حل میشه. امروز من بسیار بسیار متفاوته از پارسال من. من پارسال داشتم تقلا میکردم یه مسئله جزیی رو حل کنم و بتونم ذهنم رو آروم نگه دارم. الان در اکثر مواقع احساسم خوبه. کنترل ذهن راحتتره برام، از اون مسائل سخت خبری نیست. و لطف و رحمت و هدایت خداوند هر لحظه داره منو متنعم میکنه، خدا میدونه 11 شهریور 1403 ارز چه معجزاتی برات بنویسم.
سعیده جان میدونم باورت میشه، تو میدونی چی میگم،… من وقتی میخواستم کامنت رو بنویسم اصلا قرار نبود اینا رو بنویسم برات فقط قرار بود این دوتا آیه رو بنویسم و بگم خدا برای اهل ایمان هر کاری رو انجام میده. خیلی اتفاقی 11 شهریور یادم اومد.
برای وجود ارزشمند و نورانیت بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و رحمت و برکت رب العالمین رو درخواست میکنم، الهی که همواره قلبت به نور قرآن منور باشه و همیشه در پناه امنیت و آرامش رب العالمین باشی، اونقدر معجزات الهی رو دریافت کنی که شبها صفحه ها پر کنی از تمرین ستاره قطبی و شکرگزاری. شادکام و سلامت باشی سعیده نورانی پروردگارم.
راستی الان یادم اومد، اینو باور ارزشمند رو نوشته بودی که «جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است،که از هر جهت به من کمک میکنند» خواستم تاکید کنم یکی از اون انسانهای نازنین و مهربان وجود ارزشمند و مقدس خود شماست که با تلاشها تون جون انسانها رو نجات میدین. بسیار بسیار تحسینت میکنم.
سلام به حمید امیری عزیز
دوست خوبم
من که واقعا وقتی حمید جان و سعیده عزیز کامنت میزارین
با عشق میشینم و دلنوشته هاتون میخونم
بسیار بسیار لذت بردم از آیه هایی که انتخاب کردی
الهی شکرت که حال دلت عالی و عالیه رفیق
اصلا باور کن وقتی شما سعیده جان
کامنت تو سایت نمیزارید انگار که یه جای کار میلنگه
انگار که یه چیزی کمه
ناخودآگاه دنبال گمشدمون میگردیم
که به اندازه درکمون و ظرفمون از نوشته هاتون
برداشت کنیم
یه زره و یه کوچولو ماهم به توحید و بندگی نزدیک بشیم.
چقدر تحسین میکنم این شخصیت شما دوست عزیز که
افراد را دلی و از اعماق وجودت تحسین میکنی
اینا سید علی جان هم تو وجودش داره .
بله تو این شهر و کشور وقتی بر حسب اتفاق یه سری به بیمارستان راه آدم میوفته
بعضی از پرستارها واقعا در حکم فرشته اند
اینقدر با احترام و اخلاق و حس خوب با ادم برخورد میکنند
که آدم یادش میره مریضه
الهی که همیشه حمید جان سرحال و پرانرژی ببینمت
واقعا توی یکی دوتا فایل قبلی خیلی جات خالی بود و سبز
خدارا هزاران بار شاکرم به خاطر وجود دوستانی مثل شما که نشان بندگی بر دلتون خورده
و این کلمات نورانی بر شما جاری میشه و چراغ راهی برای ما برای ادامه راه بندگی.
.الهی که همیشه سلامت و ثروتمند باشی.
رسول رسول رسول؛ سلام برادر عزیییییزم، حال و احوالت چطوره ، الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی عالی باشه و در کنار خانواده حسابی از زندگی تون لذت ببرید. ببخشید با تاخیر کامنتتو جواب میدم.
رسول جان واقعا ازت متشکرم بخاطر کامنت پر مهر و محبتت. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر داشتن دوستان نازنین و توحیدی چون شما. بسیار بسیار تحسینت میکنم که اینقدر انسان دوست داشتنی هستی و اینقدر با خودت در صلحی.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
عرض سلام من رو به خانواده محترم تون هم برسونید.
به نام خداوند مهربان و با عظمت
به نام تنها فرمانروایی جهان هستی
قدرت تنها خداست قدرت تنها خداست
تمام انسانها نزد بزرگی و عظمت خدا از نقطه هم کوچکتر هستن
پس از کی چی انتظار داشته باشیم که کاری بکند
همه چی خداست همه چی خداست
شما توکل کن شما ایمان داشته باش ( ایمان واقعی ) بیبیبین چطور همه عاشقت میشوند بیبین چطور فوج فوج آدم تحسینت میکند بیبین چطور همه خدمت میکنند بیبین چطور حالت عالی میباشد بیبین چطور بدون هیچی حس خوشبختی میکنی
بیبین چطورررر خدا را حس میکنی
اگر باورت نمیشود زهن عزیزم بیا بیبین ( این بنده های نازنین خداوند بیبین که چطور روی ابر ها هستن بیبین چطور خدا را باور دارند و خداوند همه چیز شده برایشان )
من هم یک آیت از سوره مریم بسیار خوب در حافظه ام ماند
خداوند به کسانی که ایمان آوردن و کار های شایسته انجام دادند محبتی در دل ها دیگران برای شان قرار داده هست
اثبات این آیه هم این بنده های عزیز هست پاکیزه عزیزم
سلام به حمید حنیف عزیز
سلام به سعیده نورانی عزیزم
برادر خوبم حمید عزیز
با صداقت حرف بزنم منم چقدر تغییر کردیم وقتی کمنتی که شما به سعیده عزیزنوشته بودین میخواندم قند در دلم آب شده واقعا حس خوشحالی کردم چقدرر من هم تغییر کردیم زمانی بود که وقتی تعریف یک شخص از دیگر شخص میشنیدم واااای چی حس بد داشتم چقدرر حالم بد میشد ولی حالا حس کردم چقدر شاد و خوشحال شدم میدانی چرا
چون حس کردم همه ما یکی هستیم اصل ما یکی هست از همین خاطر هست انسان های سعادتمند از موفقیت دیگران خوشحال میشوند
من چقدر برای این تغییر در وجودم خوشحال شدم خدایاا کرور کرورشکرت چقدر زیبا من را از نو میسازی
اقا حمید عزیز
برادر خوش قلبم
خواهر عزیزم سعیده خوش قلبم تکه های از خدا
هر دوی تان را بی نهایت تحسین میکنم شما جلوه های از خدا هستین
شما با هر کامنت تان زیبای خداوند قدرت خداوند نور خداوند را پخش میکنید
میدانیم ایمان دارید که خداوند به مومنان پاداش میدهد
خداوند از مومنان دفاع میکند
و من هم میخواستم بشارت بتم تان که خداوند پاداش این زیبایی های که پخش میکنید هزار برابر برای تان باز میگرداند گاهی با یک نقطه آبی گاهی با یک لبخند گاهی با نسیم ملایم گاهی با آیت قرآن گاهی ……….
خداوند همواره نسبت به ما مهربان هست
خدایاااااا کرور کرور شکرت که دلبری نظیر تو داریم
میخواستم از خداوند برای تان درخواستی داشته باشم پیش خود گفتم اینا خداوند را دارند چی بخواهم برای شان
همان حرف که هست اگر صد (100)آید نود(90) هم پیش ماست
شما صد دارین پس همه چی دارین
همیشه پر باشین از حس خدا
پاکیزه ی نازنینم،سلام به روی ماهت،سلام به قلب روشنت
سلام به آینه ی وجود پربرکتت که انقدر شفاف و دلنشین نور خداوند رو منعکس میکنی
پاکیزه،دخترِخدا،کار هرکسی نیست این مدار صلح و آرامشی که داری
تحسینت میکنم بی نهایت
صدوشصت و پنج روز وقت عضویتته ولی کامنتات شبیه شاگرد های هزار روزه ست …
پاکیزه ،منم حتی در این تایم عضویتی که الان شما هستی،نتونسته بودم انقد در مدار صلح و ارامش دربیام …
تو فوق العاده ای پاکیزه،به داشتن همچین رفیق نازنینی افتخار میکنم.
از خداوند سپاسگزارم که همچین رفیق بهشتی رو بهم عطا کرده …
پاکیزه ی قشنگم،صبح به آیه ای هدایت شدم که قلبم از قدرت خداوند به سجده درومد و غرق لذت قدرت این فرمانروای عشق شدم و عجیب لذت بردم از داشتن همچین خدایی…
برات اینجا مینویسمش …الهی که تموم زندگیت غرق نور و زیباییِ این فرمانروای دلبر باشه
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى ۚ ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ ۚ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ
شب را در روز فرو می برد و روز را در شب فرو می برد، و خورشید و ماه را مسخّر و رام کرده است که هر کدام تا سرآمدی معین روانند. این است خدا پروردگار شما، فرمانروایی، ویژه اوست و کسانی را که به جای او می پرستیدید، مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند.
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، پاکیزه جان. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت و موفق و ثروتمند و متنعم باشی. خیلی خیلی ممنونم از شما بخاطر کامنت ارزشمندی که برام فرستادی.
پاکیزه جان کامنت شما سراسر مهر و محبت و دوستی بود. بینهایت از شما قدردانی میکنم.
پاکیزه جان ، همه ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم، من بیشتر یا شما کمتر دسترسی نداریم. همه به یک اندازه دسترسی داریم به خداوند.
پاکیزه جان، نمیدونم این جمله رو قبلاً برای کدوم یکی از دوستان کامنت کردم، ولی الان برای شما مینویسم که ، من دارم روی آیات قرآن سرچ و تحلیل میکنم و به اندازه ظرفم چیزهایی رو دریافت میکنم، یه وقتایی هم از بقیه دوستان یاد میگیرم. خداوند هیچ کار سخت و پیچیده ای از ما نمیخواد. فقط میگه آرامش داشته باشید و ناراحت نباشید، هر اتفاقی افتاد آرام باش، مطمئن باش من دارم میبینم، در برابر خداوند خضوع داشته باشید، نعمتها رو شکر کنید چرا که باعث احساس خوب و آرامش میشه و بیادت میاد چطوری نعمتها به زندگیت میاد. این احساس آرامش و احساس مثبت قلبی ست که انسان رو به خداوند وصل میکنه.
من که اینها رو مینویسم باز هم خیلی وقت ها فراموش میکنم و یادم میره شکرگزاری کنم.
چند دقیقه پیش شروع کردم به نوشتن همین کامنت که به شما پاسخ بدم. چند خط نوشتم من رو صدا زدن که برم توی قسمتی از پالایشگاه آماده باش، قسمت تعمیرات. یه کارگر خیلی جوان داشت کار میکرد، حداقل 8 تا 10 سال از من سنش کمتر بود. با دست چپ با آچار تند و تند پیچ ها رو میبست و خیلی توی کارش مهارت داشت. ولی وقتی متوجه شدم دیدم دست راستش چهارتا انگشت نداشت. و من با تجهیزات کامل آتشنشانی کنارش بودم. توی دلم گفتم مطمئنم اگر از این کارگر بپرسم که آیا دوست داشت مثل من آتشنشان باشه ، در جواب به من میگفت بله دوست دارم.
گفتم خدایا من چقدر به درگاه تو کفور بودم که هیچوقت بخاطر انگشتان دستم شکرگزاری نکردم. بخاطر سلامت جسمم شکرگزاری نکردم، من اگه سلامت نبودم این شغل رو هم نداشتم.
اینجاست که یه وقتایی آدم لازمه در برابر خداوند خضوع داشته باشه، و بگه خدایا من رو از بندگان شاکر درگاهت قرار بده.
پاکیزه جان اگر برای دیگری دعای خیری کنیم، خداوند بیشتر و بیشتر به خودمون برمیگردونه. من برای همه دوستان عزیزم توی سایت دعای خیر میکنم. واقعاً از صمیم قلبم ، و واقعا از خداوند میخوام که دعای من رو در حق دوستانم اجابت کنه. ولی تا زمانی که من برای بقیه خیر و برکت و سلامتی و نعمت درخواست میکنم خداوند به خود من هم عطا میکنه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید خواهر بزرگوارم. در آرامش و امنیت کامل.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
درود خدا بر حمید حنیف زیبا رو
پسر تو فوق العاده ای (جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است که از هر جهت به من کمک میکنند)این جمله رو من هزاران بار به شخصه و به عینه لمسش کردم و باید بهت بگم که حمید حنیف هم یکی از اون انسانهای نازنین و مهربان و ارزشمند و مقدسه که من سعید خیلی ازش یاد گرفتم و خیلی از طریق کامنت هات که پر از آگاهی نابه بهم کمک شده
حمید جان چقدر تحسینت میکنم که اینقدر به قرآن عشق داری و همیشه تو کامنتهات از آیات قرآن در جای مناسب استفاده میکنی منم از وقتی با استاد آشنا شدم خیلی ارادت خاصی به قرآن پیدا کردم و تمام سعیم اینه که هر روز یک ساعت برای درک بهتر قرآن زمان بزارم
حمید جان از آیه ای استفاده کردی که قبلاً من خیلی برام مبهم بود خود خدا تو قرآن گفته ما همه رو هدایت میکنیم و این شامل تمام موجودات روی کره زمین میشه و به نظرم اگر موجودات دیگه ای روی سیارات یا کهکشانهای دیگه ای وجود داشته باشه قطعا این آیه خدا که گفته هدایت شما بر ماست صدق میکنه برای هدایت ما انسانها کتاب قرآن رو نازل کرده و بقیه موجودات رو هم غریزی هدایت میکنه و قطعا برای هر موجودات دیگه ای هم هدایتی هست و اما شما گفتین که(زمانی که مردم به جن گیری و این کارها روی میارن ، خداوند پیامبری رو مبعوث میکنه که نه تنها همه اجنه و شیاطین در خدمتش بودن و……) طبق تحقیقاتی که من داشتم به این درک رسیدم که چیزی به نام جن وجود نداره البته من نظرم اینه شما خدا رو شکر درکتون خیلی بالاست ممنون میشم نظر شما رو هم بشنوم
طبق تحقیقات من در زبان عربی جن یعنی ناشناخته چیزی که بر ما پوشیده است به عنوان مثال
1)جنین:چرا میگن جنین ؟چون تو رحم مادر هست و ما نمیتونیم ببینیم
2)جنان:جنان یعنی قلب چیزی تو سینه انسان هست و قابل مشاهده نیست
3)جنت:به زمین پوشیده از گیاه میگن که زمین معلوم نیست
4)جنات:وعده ای که بابت بهشت داده شده
خب اینها یعنی جن چیزی که برای ما شناخته شده نیست مثل قیامت که برای همه جن هست خود خدا گفته هیچکس هیچی ازقیامت نمیدونه فقط وجود داره
و آیات زیادی هم در قرآن اومده که از ریشه جن استفاده شده برید تحقیق کنید
و این آیه ای که شما تو کامنتتون آوردید(«وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ» )ﻭ ﺑﺎﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ [ ﻣﺴﺨّﺮ ﻭ ﺭﺍم ﻛﺮﺩﻳﻢ ] ، ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺻﺒﺢ ﮔﺎﻫﺶ [ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ] ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺷﺎم ﮔﺎﻫﺶ [ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ] ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩ ; ﻭ ﭼﺸﻤﻪ ﻣﺲ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺭﻭﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻴﻢ ، ﻭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﺟﻦ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﻛﺎﺭ ﻣﻰﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﻫﺮ ﻛﺪﺍم ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺳﺮﭘﻴﭽﻲ ﻣﻰﻛﺮﺩ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻰﭼﺸﺎﻧﺪﻳﻢ.
اونجایی که گفته گروهی از جن نزد حضرت سلیمان کار میکردن منظور این نیست که موجودات دیگه ای (جن و شیاطین)مسخر حضرت سلیمان بودن در قرآن انس یعنی شناخته شده ،چیزی که مانوس ماست در زمان پیامبر مثل عصر ما این همه امکاناتی که در اختیار ما هست وجود نداشته اعراب اون زمان ازکجا میدونستن که کشورهای دیگه ای وجود داشته زندگی مردم اون زمان محدود بوده توی قبیله ای که زندگی میکردن و کسانی که تو قبیله میشناختن مانوسشون بودن همدیگه رو میشناختن و اما اجنه کسانی بودن که نمیشناختن وقتی گفته ما جن و انس رو مسخر سلیمان کردیم یعنی حضرت سلیمان به خاطر قدرت نظامی و مالی که داشته تمام قوم و قبیله خودش در اختیارش بودن و دشمنانی که از بلاد دیگه ای که حمله میکردند رو شکست میداده و به خدمت خودش میگرفته و ازشون کار میکشیده
و به عنوان مثال آیه دیگه ای که خیلی باعث ابهام شده آیه ای در قرآن در مورد یاجوج و ماجوج هست که خیلیها من جمله خودم فکر میکردم که موجودات کوچکی هستن که تو دنیای دیگه ای وجود دارن و منتظرن که زمان مناسب فرا برسه که وارد دنیای ما بشن
اما ما در زبان عربی چون (گ)نداریم از (ج)استفاده شده و این یعنی یاجوج و ماجوج میشه یاگوگ و ماگوگ که سردارن سفاک قوم مغول بودن ،
و شیاطین اون چیزی که ما فکر میکردیم نیست از ریشه شطن میاد به معنای سرگردان یعنی کسی که از مدار خارج شده به سنگ های سرگردان که اطراف کره زمین در حرکت هستند شطن میگن و شیاطین یعنی کسانی که از مدار حقیقی خودشون خارج شدن یعنی کسانی که قوانین خدا رو نقض کردن
حمید جان ممنون میشم که نظر تو رو هم بشنوم ببخشید کامنتم طولانی شد
سلام سعید جان دوست عزیزم
ممنونم ک من یکی رو خیلی آگاه کردی و لذت بردم از خوندن کامنتت
این چند ساله خیلی ما رو از اجنه میترسوندن و میگفتن وجود دارن و همزاد وجود داره و از اینجور چیزا یا شیطون رفته تو جلدش و تسخیرش کردن اجنه و از اینجور مزخرفات ک من هیچ کدوم و نمیتونستم باور کنم
و الان ک گفتی ریشه جن رو رفتی پیدا کردی تو قرآن منم مشتاق شدم این رو برم پیگیری کنم
یل اینکه ریشه شیطان از شطن هست واقعا من اینو اولین باره میشنوم و دمت گرم ک اگاهمون کردی و منم کنجکاو شدم ک بیشتر در مورد هرچیزی تحقیق کنم و براحتی هر چیزی رو قبول نکنم
یا اینکه در مورد یاجوج و ماجوج گفتی اینم برای من جالب بود و واقعا برام سوال بود ک اینا چ موجوداتی بودن
ممنون سعید جان بابت کامنت پربارت خیلی کیف کردم خودندمش
بازم از این کامنت های بینظیر بزار برامون
سلام مهدیه جان دوست خوبم خدا رو شکر که کامنتی که نوشتم براتون آگاهی داشت و جواب سوالتون رو گرفتین خیلی خوشحالم که شما هم به این درک رسیدید که هر چیزی رو به راحتی قبول نکنید و این ی اتفاق خوبه که خدا رو شکر همه داریم بیدار میشیم که هر خرافاتی رو نپذیریم
سلام و درود فراوان به آقا سعید عزیز دل ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و در پناه رب العالمین از بینهایت نعمت و ثروت و آرامش متنعم باشی.
از این همه لطف و محبت شما متشکرم سعید جان، قطعاً شما هم یکی از اون انسانهای نازنین و مهربان هستین. آقا سعید منو ببخشید که با تاخیر کامنتتو پاسخ میدم. شاید فکر کنی حمید امیری همش تو کار قرآن و حافظ و مولانا و سعدی باشه ولی …
اینجاست که شاعر میگه «نگاه استیل گنگو ؛ نگاه ترکیبو رنگو ؛نگاه ابهت مردو ؛ خش میندازه قلبو ؛ عشق است دادا دست خوش»
بهم نمیاد اینا رو بگم!!! این واکنش ذهنم بود بعد از دیدن عکس پروفایلت. هزار ماشاالله به تیپ و قیافه و استایل شما خیلی جذاب و با ابهت هستی مرد جذاب، بسیار بسیار تحسینت میکنم.
تمام صحبتهای شما از نظر معنی و مفهوم کلمات انسان و جن و شیطان رو قبول دارم. بسیار تحسینت میکنم که اینقدر اهل تحلیل و بررسی هستی و حقیقتش من از این زاویه به موضوع نگاه نکرده بودم، خیلی ممنونم ازت که اینو با من به اشتراک گذاشتی، از طرفی بخاطر باورهای گذشته که سالها و سالها تکرار شده توی ذهنمون بهم حق بده هنوز برای پذیرش کامل صحبتهای ارزشمند شما کمی مقاومت داشته باشم. استاد عباس منش یه جمله داره که میگه باورهای ما یک شبه بوجود نیومده که یک شبه از بین بره. نتیجه سالها و سالهاست.
یه جایی توی قرآن در مورد ماموران الهی گفته شده بود که یه ویژگی دارن و بعداً دیدم این اتفاق توی طبیعت توسط نیروهای فیزیکی حاکم بر سیاره اتفاق می افته و من این برداشت رو داشتم که شاید بخشی از این فرشته ها و مأموران الهی که توی قرآن گفته شده همون نیروهای فیزیکی حاکم بر سیاره است(مثل قوانین گرانش، زمان، چسبندگی مولکولی و …) و تاکیید میکنم این برداشت شخصی من بود و ممکنه من اشتباه برداشت کرده باشم. من واقعاً نمیتونم صحبتهای شما رو انکار کنم یا کامل تایید کنم چون ما داریم در مورد چیزی صحبت میکنیم که ندیدیمش، و قرار هم نیست ببینیمش. پس واقعاً نه میتونم ردش کنم و نه اینکه سریع بپذیرم. اما اینو میدونم که تا پیش از این به این موضوع با این نگاه تحلیلگرانه شما نگه نکرده بودم و این موضوع برام کاملاً جدید بود.
اگه بخوایم تمرکز بیشتری بذاریم روی اصل و از آیات قرآن کمک بگیریم در خصوص «شیطان» خداوند از موجودی صحبت میکنه که ظاهراً یکی از فرشتگان درگاه الهیه، و اونجایی که انسان خلق میشه خداوند امر میکنه به سجده بر آدم، اون موجود که یکی از جنیان هست (یعنی مثل ما انسانها بعد جسمی و فیزیکی نداره ، جسم خاکی و زمینی نداره پس دیده نمیشه) اون موجود فرمان الهی رو سرپیچی میکنه و میگه من از این آدم برتر هستم. اون رو از خاک خلق کردی و من رو از آتش. (اینها در آیات قرآن نقل شده) یعنی موجودی که تا پیش از خلقت انسان از فرشتگان بوده، ولی الان از درگاه خداوند رانده شده. و قسم خورده که آدمیان رو از راه خداوند منحرف کنه و خداوند به انسان تذکر میده که همانا او برای شما دشمن آشکار است.
حتی ممکنه پشت این آیات مفهوم بزرگتری وجود داشته باشه که باز هم من هنوز نمیتونم بیشتر درک کنم.
بسیار ازت ممنونم سعید جان بخاطر این مطلب ارزشمندی که برام فرستادی.
کامنت قبلی شما رو هم میخواستم جواب بدم یه کم عجله ای شد و احساسم مثبت نبود اون لحظه ، دست نگه داشتم تا احساساتمو با کلمات انتقال ندم.
خیلی ازت ممنونم سعید جان. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی داداش خوش تیپم.
سلام و هزاران درود بر حمید حنیف عزیز بسیار بسیار ممنونم بابت تعریف و تمجید و تحسینت عاشقتم حمید جان،
آقا حمید عزیز منم خیلی سخت چیزی رو قبول میکنم من به نظر همه احترام میزارم توی کامنتمم عرض کردم که بعد از سالها که مدام این سوال تو ذهنم بود به این نتیجه رسیدم و وقتی به این جواب رسیدم حس بسیار خوبی گرفتم دیگه خدا رو شکر شما خودتون یک انسان بالغ و اهل مطالعه هستید و میدونید که ما ایرانی ها چه خرافاتی راجع به همین موضوع جن داریم خود من هزاران بار شنیدم حتی از اشخاصی که به ظاهر خودشون با اجنه برخورد داشتن و قصد حمله داشتن ،یا شنیدم بچه میدزدن،شنیدم که قدرت ماورایی دارن و…. کلی خرافات دیگه ولی من تو کتم نمیرفت آخه چرا باید یک سری موجودات دیگه ای وجود داشته باشه که قادر باشه به ما انسانها حمله کنه به نظر من اینجا عدل خدا زیر سوال میره
آقا حمید داداش عزیزم قصدم فقط این بود که ذهنتو قلقلک بدم که اگه برات مهمه که میدونم صد در صد برات مهمه خودت به این درک برسی خودت به جواب برسی،خود من که قبلاً خیلی دنبال این قضیه بودم و مدام در موردش تحقیق میکردم که این موجود چیه شاید از میلیون ها نفر پرسیدم همه بدون استثنا میگفتن وجود داره ولی ما ندیدیم کم کم باورم شده بود که جن وجود داره تا اینکه خدا هدایتم کرد که به این نتیجه رسیدم از نظر من ی باور مخرب بود که کلی انرژیمو میگرفت و گوشه ذهنم همیشه ترس داشتم از این موجود خیالی ممنون میشم اگه تحقیق کردین و به نتیجه ای رسیدین من رو هم در جریان بزارید دوست دارم حمید حنیف عزیز
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
قَالَ عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی فِی کِتَابٍ ۖ لَا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنْسَى
موسی گفت: علم و دانش به [حال] آنان در کتابی نزد پروردگار من است، که پروردگارم نه اشتباه می کند و نه از یاد می برد.
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّىٰ
همان کسی که زمین را برای شما بستری گسترده قرار داد، و برای شما در آن [به خاطر آسان شدن رفت و آمدتان] راه هایی پدید آورد، و از آسمان آبی نازل کرد، پس به وسیله آن انواعی از روییدنی های گوناگون بیرون آوردیم.
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت خداوند به بنده ی حنیف الله
امیدوارم در بلاد عسلویه،هر زمان که این نقطه ی آبی رو دریافت کردی،حال دلت عالی باشه و غرق نور خداوند
قبل از هرچیز:
ششصد روزگیت مبارک
ششصد روز،تعهدت،تلاشت،استمرارت
ششصد روز تلاش برای اجرای توحید در عمل
ششصد روز تلاش برای توکل بر تنها قدرت جهان
ششصد روز تلاش برای روشن شدن قلبت
ششصد روز تلاش برای ایمان راسخ
ششصد روز پر برکت که این حمید امیری رو به سایت استاد هدیه داده که با هرکامنتش ،چراغ راهی میشه برای بقیه شاگرد ها ،برای قدم در جای پاش گذاشتن …
استاد بهت تبریک میگم!شما لایق داشتن همچین شاگرد هایی هستی که قلبشون محل دریافت نور و هدایت الله و قرآن شده و مثل یک آینه شفاف این نور رو به بقیه هم منعکس میکنه ….
قلبا ازت سپاسگزارم برای حضور پر برکتت توی سایت،تا اینجا رو باعشق اومدی،مطمئنم ششصد روز بعد پر از برکت و رحمت و نعمت حاصل از تلاش های همین روزهاته
برای نوشتن کامنت برای شما، خداوند من رو هدایت کرد به آیه 52 طه…
برای اینکه بهت یاد آوری کنه این ششصد روز در کتاب خداوند ثبت شده و خداوند هیچ وقت اشتباه نمیکنه،و فراموش نمیکنه
خدا حواسش هست.
خدا هیچ وقت خوابش نمیبره
خدا علمش بی نهایته
خدا حافظ و حامی و هدایتگر بنده ی حنیفش هست…
و هرچه امروز درخواست دادی،در مدار های بالاتر برای شما رقم خورده و بزودی به صورت طبیعی،راحت،عزتمندانه و آسون تر از هر آسونی باهاشون برخورد میکنی …
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
حمید عزیزم،دقیقا مثل خودت،وقتی شروع کردم برای نوشتن پاسخ به کامنت ارزشمندت،هزارتا جمله ی دیگه توی سرم بود،ولی وقتی از خداوند هدایت میخوای و تسلیمش هستی،اون جملاتی رو بهت میگه بنویس که هیچ ایده ای براش نداشتی
پس امیدوارم تونسته باشم نور خداوند رو برات فرستاده باشم،همونطور که قبل از نوشتن از خداوند طلب هدایت کردم تا من رو دست کوچیکی قرار بده برای رسوندن پیغامش به شما …
ازت سپاسگزارم برای تموم تحسینت،که نشون دهنده ی روشنی قلب خودته،از خداوند سپاسگزارم که من رو اینطوری غرق نعمت دوستانی کرده از جنس نور خودش ….
برات از فرمانروای جهان،بهترین از هرچیز رو درخواست میکنم.
هرچیزی که الان درخواستشو دادی به خداوند،با بهترین کیفیت و در بهترین زمان و مکان از الله دریافتش کنی …الهی که هر روزت پر از معجزه هایی باشه که با اشک شوقت ،به سجده ی شکر خدا دربیای …
قلبِ فراوان از شمال تا عسلویه
هرجایی که زیر آسمون آبی الله هستی،غرق احساس عمیقِ خوشبختی بی قید و شرط باشی.
وَمَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَٰئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَىٰ(طه 75)
و کسانی که مؤمن بیایند در حالی که کارهای شایسته انجام داده اند، برای آنان برترین درجات است.
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ وَذَٰلِکَ جَزَاءُ مَنْ تَزَکَّىٰ(طه76)
[و آن] بهشت های پایداری است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است که در آن جاودانه اند؛ و این است پاداش کسانی که خود را [با ایمان و عمل صالح از آلودگی ها] پاک کرده اند.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا
ﺍﺯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻣﺮﺩﺍﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺁﻥ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﻭﻓﺎ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﻰ ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﻫﻴﭻ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻭ ﺗﺒﺪﻳﻠﻲ ﻧﺪﺍﺩﻩﺍﻧﺪ
لِّیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا
ﺗﺎ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎم ﺧﺪﺍ ﺻﺎﺩﻗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺻﺪﻗﺸﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﻫﺪ ، ﻭ ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻋﺬﺍﺏ ﻛﻨﺪ ﻳﺎ ﺗﻮﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﺩ ; ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ. (23-24 احزاب)
سلام و درود فراوان به شما سعیده نورانی پروردگارم. الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی عالی باشه. و این نقطه آبی رو در بهترین زمان و مکان و شرایط دریافت کنی.
سعیده جان شما چندتا کامنت عااااااالی برای من نوشتی که هنوز من گوشه رینگ ناک اوت موندم که بخوام کامنتتون رو پاسخ بدم.
الان می خواستم حداقل یه پاسخ بنویسم که از جریان هدایت جا نمونم، و خداوند من رو هدایت کرد به این دو آیه زیبا و نورانی از سوره احزاب.
ازت بینهایت ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند و سراسر مهر و بزرگواری.
واقعاً نمیدونم چطوری از شما تشکر کنم.
چند وقت پیش یه کلیپ دیدم از ویل اسمیت که یه نقل قول میکنه از یکی از اشعار مولانا ولی هر چی سرچ کردم نتونستم پیدا کنم دقیقا کدوم شعر مولاناست.
ولی نقل قولش این بود «زندگی خود را در آتش بیافکن و ببین چه کسی در شعله های تو میدمد»
البته این آتش قطعاً اون عشق و اشتیاق الهی منظوره. ببینیم چه کسانی اشتیاق ما رو بیشتر میکنن برای رشد و پیشرفت و چه کسانی آتش اشتیاق ما رو سرد و خاموش میکنن. و اینجا توی این سایت و دوستان نازنینی که خداوند بهم عطا کرده و یه انسان ارزشمند و توحیدی و نازنین چون شما ، مصداق بارز این جمله هستن که در آتش اشتیاق همدیگه میدمن و برای همدیگه بال پرواز هستن.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر. از این یک سال و هشت ماهی که من توی سایت بودم کامنتهای زیادی بین شما و من رد و بدل شد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که بسیار بسیار زیاد از شما یاد گرفتم. از شما و از بقیه دوستان عزیزم که دست و زبان خداوند شدند برای رشد و پیشرفت من. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این مسیر توحیدی و این تکامل توحیدی مون.
در پناه رب العالمین همواره قلب نازنین شما منور به نور قرآن باشه و هر روز و هر لحظه در حال اوج گرفتن در مدار توحید و حمد و ستایش پروردگار باشید.
بنام خداوند مهربان
سلام و درود خداوند بر شما
سعیده ی خوشبخت
چقدر اسمت درست انتخاب شده دوست گلم
و قدم به قدم زندگیت خوشبخت بودی
شاید در ظاهر خودت و همگی ما لحظات ناخوب رو تجربه کردیم
اما همونا بودن که باعث خیر شدن برامون
ما رو دست بدامن یکی غیر از همه کردن
که همون یکی همه کار برامون کرد
همون یکی همه چیز و همه کس شد برامون
همون یکی مرام و معرفتو در حقمون تموم کرد
همون یکی که کافیه
بهترینه
هرچی ازش بگم یک قدم از بینهایتِ وجود مبارک و خیرش نیست
الهی شکرش بینهایت
ممنون مینویسی سعیده ی خوشبخت
همیشه خوشبخت و سعادتمند باشی در پناه فرمانروا
به نام رب تنها فرمانروا
سلام به سعیده عزیزم که این روزا تمام کامنتات شده انگیزه ای برای حرکت بیشتر وبهتر من به سمت خواسته هام
از خداوند بزرگ سپاسگزارم برای حضورت
تحسینت میکنم که هر لحظه حضور خداوند در زندگیت پررنگ تر شده وهمه ی امورت و دادی به دستانش اونم هر روزت را زرین تر از قبل برات کرده
کلامم چیزی بهتر از این و نداره بگه که انشاالله همیشه قلبت این چنین طلایی باشه و خودش ثانیه ای رهایت نکند
دوست عزیزم بنویس وزیباتر بگو از وجودش وتوکل به خودش
عزیزدلم دلبر نازنین نور غار حرا سعیده جان
چشام پر از اشک شد باکامنتت
اونجایی که گفتی تاحالاشده سدیم خونت و محاسبه کنی قلبم لرزیدو اشکم دراومد از این نظم ودقت و قدرت بی نهایت رب العالمین ازاین مهربونی خدا که انقد نعمت داده که ماخیلیاشو نمیدونیم تابابتش شکرگذاری کنیم اما خدا اون نعمت و ازمون نمیگیره
واقعا نمیدونم چی بنویسم یاچی بگم فقط اینو میدونم که هر اندازه قدرت و بدیم دستش عزت مونو بیشتر میکنه و هراندازه خودمون برای خودمون برنامه بچینیم و قدرت و بدیم دست خودمون به همون اندازه بی عزت میشیم
و من از راه دور روی ماهت و میبوسم
خدارو شکر میکنم بابت این سایت بی نظیر که غار حرای هممونه واستاد و مریم جونی و تو و سید علی خوشدل و عادله و ابراهیم و اسدالله و… نور این غار بی نظیرین و زبان خداوندین و باکامنت تاتون راه و به مانشون میدین عاشقتونممم
سلام به سعیده عزیز
سعیده جان یکی دو روز پیش یه ایمیل از سایت برام اومد که سعیده شهریاری یه کامنت جدید نوشته و وقتی خوندمش اینقدر متناسب با حال و هوا و فکرهای اون روز من بود که من مات و مبهوت داشتم فکر میکردم که اصلا چی شد که من این ایمیل رو از بین این همه ایمیل نخونده باز کردم؟!
امروز هم صبح موقع صبحانه یه فکری توی ذهنم اومد و چون نمیخواستم ادامه پیدا کنه پیش خودم گفتم خدایا از شر نجواهای شیطان به خودت پناه میبرم و حالا که اومدم ایمیلمو چک کردم، 2 تا از ایمیل های سایت که یکیش مربوط به کامنت شما بود رو از بین همه ایمیلهای نخونده (که اتفاقا تعدادشون هم کم نیست)، باز کردم که دیدم شما هم نوشتی:
وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ
بگو: اى پروردگار من، از وسوسههاى شیطان به تو پناه مىآورم.
خدایا شکرت هزاران بار شکرت
من جوابمو گرفتم
سعیده جان دیروز فایل نشانه من یکی از فایهای نتایج دوستان بود. قسمت 13 که آقا رضا توی یه قسمتش یه چیزی میگه با این مضمون که: من همش پیش خودم فکر میکردم که خدا به خاطر من به دل استاد انداخت که پشت صحنه این فایل رو نشون بده.
حالا هم من فکر میکنم که خدا به خاطر من به دل شما انداخت که اینو توی کامنتت بنویسی.
سعیده جان خیلی خیلی ممنونم از تو و همه دوستانی که اینجا کامنت مینویسن و هزاران بار ممنونم از استاد که همچین فضایی رو برای ما فراهم کردن.
به نام فرمانروای کل کیهان
سلام خدمت خواهر عزیزم سعیده عزیز از تک تک کامنت هات و جملاتت لذت میبرم انگار که خدا داره از قلم تو برامون از خودش میگه و میگه که چجوری باید باشیم و چه طوری عمل کنیم به قانون .انشالله که هر روز موفقتر و سلامتر و ثروتمند تر و خوشبخت تر باشید و باز هم از خداوند و توحید برامون بنویسید
بنام خداونده بخشنده و مهربانم
کجا به دنبال چه میگردی و کجا برم؟؟
سلام به اجی سعیده عزیزم و رفیق فاب خداااا سلامممم
چقدر خوبه که مت هر روز منتظر ایات قرانی شما میمونم و هز موقعی که با هیات قرانی دلم روشن شد یه دفتر تهیه کردم برای نکته برداری از کامنتهای بچه هااا
دمت گرم رفیقققق
اجی در مورد بیمارستان گفتی من 15 سال سن داشتم یادم خیلی شرور بودم خیللللی شرور که….
خدارو صد هزار بار شکرررر برای همچیز همه گذشت که دیگه وجود نداره هم الان که دارم با عشق به خودش زندگی میکنم و همیشه هوامو داره و لذت میبرم از وجودش صد هزار بار شکرش…
خواستم اینو بگم که من 15 سال سن داشتم رفتم تویه هلال احمر همیجوری دوست داشتم فضول بودم میخواستم همیشه تو هیجان و تویه تکاپو باشم…
اقا ما رفتیم بعد از اتمام دورهاااا ما کنجکاو شدیم از اونجایی که خیلی زود رفیق میشم با ادمها چه دختر چه پسر لطف خداست این همه مهر و قشنگی که به من داده…
ما دوست شدیم با چند نفری بهمون پیشنهاد امداد جاده ای دادن و ما رفتیم اونجا بود که فهمیدم حس انسان دوستان چیه و خدا تورو دستی از دستای خودش کرد برای نجات دادن جون افراد و…..
اقا مارو فرستادن یک ماهی دوره بیمارستان…
من افتادم بخش اورژانس
هر روز با چندین چندتا اتفاق روبرو میشدم و از خدا میخواستم بهم قدرت بده که بتونم بمون و نزنم زیرش….
یه بیمار تصادفی اوردن سری بردمیش اتاق سی پی ار….
اجی هر چی پزشک بود هر چی پرستار بود حساب کن پرستارا icu و اتاق عمل هم اومدن….
هیچکدوم نتونست کاری کنه هیچکدوممم
پس ما هیچی نیستم در برابر رب پس ما هیچکس نیستیم در برابر الله
صاحب همه ما خداستتتتتتتتت
ای انسان چه چیزی تورا به پروردگارت مغرو کرده است؟؟؟؟
چقدر قشنگ بود کامنتت چقدر دوستش داشتم چقدر عالی هستی تو خدا برات قشنگی و زیبایب های چندین و چند برابر بیاره تو زندگیت….
از درگاه رب میخوام که به بهترین شکل و عالیترین شکل همیشه هدایتت کن و میخوام که هر روز راهت رو هموارتر و قشنگتر کنه چقدر خوبه که ماهم داریم ازت یاد میگیریم چقدر خوبه که هستی داری بهمون میگی بچه ها ایجوریه چقدر خوبه که شدی عزیززززززززز دل خداااا
و ایجور داری رو دوش خدا حرکت میکنی چقدررررررررر قشنگه تحسنیت میکنه اجی قشنگ و مهربون مااااااااا
قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکَاءَ ۖ کَلَّا ۚ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
بگو: آنهایى را که شریک خدا پنداشتید به من نشان بدهید. هرگز، که اوست خداى پیروزمند و حکیم.
در پناه جان جانان رب العالمین شاد سلامت خوشبخت و ثروتمند باشی….
سلام به تو سعیده ی عزیز
چجوری بگم از درکت و سنگینی کامنتت؟؟؟
خدایا من از تو ممنونم که زمین و زمان رو وسیله میکنی من بهتر تو رو درک کنم.
و بفهمم که چقدر واجبه که تورو بشناسم و اصلا اختیاری نیست!
که هر چی جلوتر میرم بفهمم هیچی نفهمیدم و تو چقدر بزرگی
میخوای عظمتت رو بهم نشون بدی؟ میخوای بهم نشون بدی چقدر در برابر تو ضعیفم و عمری گردن کش بودم؟
من چند روز ازت دور شدم، احساسم طوری شد که حس کنم دارم سقوط میکنم ته دره.
تو عظیمی، تو بزرگی، تویی که منو به فکر فرو بردی که اصلا چرا منو آفریدی و من الان باید اینجا باشم؟
خدایا من چطور بفهمم چطور باید سپاسگزاری تو رو بکنم؟
اصلا میتونم؟
چطور باید دستمو به سمتت دراز کنم و بهت ابراز نیاز کنم که منو از خواب زمستونی فریزینگ بیدار کنی؟
سعیده جان ازت ممنونم که هر چه به قلبت اومد نوشتی که بشه هدایتگر این روز و این ساعت و این لحظه ی من…
خدایا تو خیلی بزرگتر از درک منی. فقط کاری کن از فکر کردن به عظمتت سر به کوه و بیابون نذارم.
من ازت میخوام همونجوری که یه روزی منو و خلقت رو خلق کردی و آوردی به این دنیا، همونجوری هم در مسیر هدفی که به خاطرش اینجام هدایتم کنی.
و قدم به قدم این مسیر دستمو بگیری که گم نشم و عظمت و بزرگی تو رو فراموش نکنم. فراموش نکنم که تو چقدر قدرتمندی و تنها قدرت مطلق توی این جهان تویی.
خدایا ازت میخوام هدایتم کنی به مسیر درست که درک عظمتت باعث باشه زندگی پر بار تر و شاد تری داشته باشم و هدفمند زندگی کنم.
سعیده جان باز هم ازت سپاسگزارم و برات بهترینها رو آرزو میکنم…
زانسبب فرمود یزدان «وَالضّحیٰ»
«وَالضّحیٰ» نور ضمیر مصطفی
وَالضُّحَىٰ ﴿١﴾
سوگند به ابتدای روز [وقتی که خورشید پرتو افشانی می کند] (1)
وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَىٰ ﴿٢﴾
و سوگند به شب آن گاه که آرام گیرد، (2)
از خلیلی « لا اُحِبُّ الآفلین»
پس فنا چون خواست ربّ العالمین
باز « والّیل» است ستّاری او
وان تن خاکّی زنگاری او
وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَىٰ ﴿١﴾
سوگند به شب هنگامی که فرو پوشد (1)
آفتابش چون برآمد زان فلک
با شب تن گفت هین «ما وَدّعَک»
وصل پیدا گشت از عین بلا
زان حلاوت شد عبارت «ماٰ قلیٰ»
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ
که خدای تو هیچ گاه تو را ترک نگفته و بر تو خشم ننموده است (چهل روز بر رسول وحی نیامد، دشمنان به طعنه گفتند: خدا از محمد قهر کرده. این آیه رد بر آنهاست).
دفتر دوم آیات مثنوی
به نام خدایی که وعده اش حق است…
به نام خدایی که برای ما آسایش و راحتی ، شادی و لذت ، فراوانی ثروت و نعمت میخواهد…
به نام خدایی که نامش آرامبخش دلهاست
خدای خوبم مرا هدایت کن تا عمیق تر باور کنم که تو منبع فراوانی و فراوانی و فراوانی….هستی
خدای خوبم کمک کن تا ازین جهالت و نادانی وبندگی شیطان آزاد و آزاد تر شوم…
به شهر Silverton, Colorado,,خوش آمدیم
سلام به استاد و مریم عزیزم و همسفران زیبا اندیشم
سلام به صحرا ، دختر طبیعت ، که دارد تلاش میکند اندکی توحیدی تر از روز قبل خودش باشد…
چقدر خوبه که با ما به اشتراک میگذارید زیبایی های این کشور ثروتمند و توحیدی آمریکا را
چقدر فرندلی و خونگرم بودند
چقدر آرامش در همه ی فضا جریان داشت ، به خصوص این ویزیتور سنتر خوشرنگ و کوچیک که قانون تکامل را یادآور شد برای صحرا که اندکی بهتر از قبل توانسته عجول بودنش رو مدیریت کند…
چقدر این فضا که در ظاهر جمع و جور بود ولی
بزرگ و وسیع به نظرم رسید و پر از داستان و قصه های شیرین…
و ما عادت کردهایم که به هر فضایی وارد میشویم ناخودآگاه به دنبال زیبایی هایش بگردیم…
آخ جونم میخواهیم سوار قطار شویم، خیلی خیلی لذت بخشِ…
خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت
چقدر زیبا برایمان تدوین میکنید زیبایی این نقطه ای که دَرِشْ هستید ، آنقدر برایمان خوب به تصویر میکشی که گذر زمان رو متوجه نمیشم…
فکر کنید پشت یک ماشین آبی در دل جاده ای سرسبز و کوهستانی داری حرکت میکنی و بعد آقایی رو میبینی که با عشق میخواهد به شما کمک کند…
به محض اینکه آدم نیازی پیدا میکنه ، خداوند راه هاش رو فراهم میکنه
خدای خوبم هدایت کن که گذر کنم از این نیازها ، میخواهم ظرفم بزرگتر و بزرگتر شود برای دریافت نعمت هایت…
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ
و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما میافزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.
خدای خوبم من تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
مرا هدایت کن به راه مستقیم ، به راه کسانی که به آنها نعمت و ثروت ، شادی و آرامش داده ای.
از قلبِ من به قلب شما عشق و دوستی و صداقت و وجود خداوند در تمام لحظات زندگی تون
دوست تون دارم ی عالمه
هر چی بگم بازم کمه
بماند یک ردپا در 10 شهریور 1402
ساعت 9.50 دقیقه صبح به وقت ایران
سلام صحرای مهربان ودوست داشتنی
سپاسگزار وجود ارزشمندتم
صحرا جان نمیدونی چه احساس فوق العادهای گرفتم از کامنتت مخصوصا که آیات سوره وضحی آورده بودی امروز تو کامنتهای این فایل منظورم از امروز همین یکساعت است دوبار هدایت شدم به کامنتی که به این سوره اشاره کرده ومن خودم نشانه ها را از ربم از پروردگارم درک میکنم وعجیب این فرکانس دقیق عمل میکنه
کامنتت مثل همیشه بی نظیر وآرام بخش چون وجود بی نظیر وآرام خودت
دوست دارم میبوسمت باعشق
یاحق
به نام خداوند بخشاینده مهربان
ای مردم اگر شما ازروز قیامت وقدرت خدا بربعث مردگان شکی دارید بدانید که ما شما را نخست از خاک آفریدیم آنگاه از نطفه ،آنگاه از خون بسته ،انگاه ازپاره گوشت تمام وناتمام تا در این انتقال وتحولات قدرت خود را برشما آشکار سازیم واز نطفه ها آنچه را نسبت ما تعلق گیرد در رحمها قرار دهیم تا به وقتی معین طفلی از رحم بیرون آوریم تا زیست کرده وله حد بلوغ وکمال برسد وبرخی از شما بمیرد وبرخیربه سن پیری ودوران ضعف وناتوانی عمر رسد تا آنجا که پس از دانش وهوس خرف شود وهیچ فهم نکند ،وزمین را بنگرید وقتی خشک وبی گیاه،آنگاه باران برآن فرو باریم تا سبز و خرم شود ونمو کند واز هر نوع گیاه زیبا برویاند.
خدایا به تو پناه میبرم از شیطان
خدایا به تو پناه میبرم از قیامت که هرکس نتیجه اعمال خود را میبیند وتو ذره ای به بندگان ستم نمیکنی
پروردگارا تورا سپاس به خاطر عدالت وقوانین که درست وثابت هستند
بارالها مرا به قدم صدق داخل وبقذم صدق خارج گرداندوبه من از جانب خود بصیرت وحجت روشنی که یار و مددکار باشد عطا فرما.
ای بزرگ ای سخاوتمند ای عزیز که تو تنها پناهگاهی هستی که باتو تنها قلبم آرامش میگیرد
سلااام ودرود به استادان توحیدی
خدارا سپاس که در فرکانس دیدن این زیبایی های بهشتی هستم ولذت میبرم از این فراوانی ها وزیبایی هایی که برای ما قراردادی تا لذت ببریم شکرگزارت باشیم .
میریم به سمت زیبایی های بیشتر وبام بلندبرفراز این شهر زیبا با این کوههای پرازدرخت های سرسبز ابرهای زیبا وسیاه و هوای عالی
شهری زیبا وسط این جنگل وکوه های فراوان چه شهری بی نظیر ومشخصه پرازفراوانی آب وجنگله وانسانهای هم فرکانس در این منطقه بهشتی که انسانهای فوق العاده ای هستند
چه شهر زیبایی چه هوای عالی فرکانسش را احساس میکردم انرژی بالایی داشت
شهر زیبای سیلورتون ودقت مریم جان از ورودی شهر وویزیتور سنرواطلاعات کامل از این شهر
عاشقتم مریم جون که اینقدر با عشق فیلم میگیری وهیچ زیبایی از قلم نمیفته از دیدن چشمانت
تکامل این مردم ازبرخورد با تضادهایی که انسانها را رشد داده و باعث شده هی کارها راحت تر بشه
چقدر جالبه برام که اینقدر استاد جان با خودش در صلح هست وسپاسگزار که با انسانهای فوق العاده برخورد میکنند و کارهاشون به راحتی انجام میشه
خداوند به موقع هدایت میکنه مارا اگر هدایت بخوایم.
خدای من صدای قطار من را یاد فیلم پزشک دهکده وهایدی انداخت و همیشه این تصاویر لذت بخش بوده برام .
چقدر به وجد اومدم چقدر لذت بردم که استاد گفتند میخوایم سوارقطار بشیم آخ جون سوار قطار میشیم
آخ جون چه فیلم های باحالی بگیرید و ببینیم
چقدر رنگ خونه ها زیبا هستند قرمز با سقف های رنگی وازجنس چوب چه حالی میده زندگی در این خونه ها.
من عاشق زندگی در کوهستان وخانه های جنگلی وچوبی هستم دور از هیاهوی شهردر حال کاشتن سبزیجات وپرورش مرغ و گوسفند باشم
واقعا زندگی لذت بردن از همین لحظه هست اگر از همین امروزم وهمبن لحظه سپاسگزارباشم واحساسم خوب باشه لاجرم به مکان ها و انسانهای بهتر هدایت میشم .
چه فروشگاه محلی باحال وتمیزی بود وبااینکه تنها سوپری بود ولی همه چیز داشت
از لباس و کلاه گرفته تا میوه های تازه وبا کیفیت سپاسگزارتم مریم جون که از همه چیز کامل فیلم گرفتید
هرچی میریم جلوتر زیبایی های این شهر بیشتر میشه وکوهای دراز درخت چقدر زیبا کرده این شهر را
چقدر فراوانی تو این شهرهست همه چیزداره
هم طبیعت زیبا هم ماشین های عالی وزیبا وهم آب وجنگل وفراوانی مواد غذایی وانسانهای عالی
چه ساختمان های بزرگ وزیبایی داشتم دقت میکردم میدیدم که هر کدوم از این ساختمان ها یه رنگه چقدر رنگارنگ و متنوع وزببا هستند قرمز وآبی وقهوه ای وبنفش واجری وسبزو کوه های بلند روبه روکه زیبایی این شهر را صدچندان کرده
این قسمت 16دقیقه بود ولی پراز نکات زیبا بود برام وپراز فراوانی وزیبایی ودرس
واستادی که همیشه هدایت میشه به بهترین مکان برای اتراق ووقعا جای عالی بود آب وکوه وغذایی که در این نقطه زیبا بخوری چه غذایی میشه به گوشت و پوست واستخونت
واقعا خدارا سپاس که زمین و آسمان را مسخر ما کرده
زمین های خشک را با آب چه جانی بخشیده و عاشق این خدا هستم با این همه مهندسی فوق العاده وبدون کم و کاست.
توجه به نکات مثبت این شهر ومغازه های با حال این شهر که بسیار زیبا و کامل بود و پراز فراوانی
خداجونم شکرت که این زیبایی ها را میبینم وکلا احساسم دگرگون میشه
استاد عباسمنش عزیز واستاد مریم جان شایسته من بی نهایت سپاسگزارم به خاطر وقتی که میگذارید وفیلم میگیرید با اینکه میتونید خودتون لذت ببرید وفیلم هم نگیرید ولی این عشقی که به ما بچه های سایت دارید را میفهمم واین احساس دوطرفه هست وما هم سپاسگزاریم از شما
یارب
سلام به همه همسفرای عزیزم
خدایا چقدر این جهان تو بزرگ و زیباست چقدر تنوع فرهنگ و سلیقه داره چقدر این تنوع سلیقه باعث گسترش این جهان شده الله اکبر واقعا آدم متحیر میمونه از این قوانین ثابتی که چقدر به راحتی و در بهترین شکل خودش داره به گسترش این جهان کمک میکنه الله اکبر الله اکبر.
خدایا چقدر تو وسیعی چقدر بی نهایتی واقعا نمیشه برای تو نهایتی متصور شد هر چقدر میری جلو میبینی چقدر فضا هست فرصت هست زیبایی هست آدم هست فکر هست اندیشه هست اصلا تموم نشدنی هست.خدایی چند ساله شما آمریکا هستید چقدر جاها رو رفتید و به ما نشون دادید بازم نگاه کن خدایی هر بار یه جای جدید آدمهای جدید فرهنگهای جدید و متفاوت و خدا میدونه هنوز همین یه کشور چقدر چیز دیگه جای دیگه داره که ما ندیدیم حالا بسطش بدیم به کشورهای دیگه سر آدم سوت میکشه از این نامحدود بودن از این بینهایت بودن الله اکبر.
این ایالت چقدر قشنگهدچقدر این شهر منو یاد فیلمهای وسترن انداخت دقیقا همون سبک و سیاق یه لحظه احساس کردم سر صحنه فیلم برداری هستید.
به این قسمتها میگفتند غرب وحشی درسته چقدر جالب که تو غرب وحشی آدمها بدون چشم داشت محل کارشون رو رها میکنند میاند از شیر آب خونش به شما آب بدند.چقدر جالب تو این غرب وحشی سرویسهای بهداشتیش اینقدر تمیز و مرتبه که میتونی بشینی غذا بخوری اینقدر ارزش برای خانمها قائل هستند که صندلی گذاشتند براشون شاید یکی باردار باشه شاید بچه داشته باشه.
چقدر جالبه تو این غرب وحشی آدمها تو این سن و سال با این شورو اشتیاق جمع میشند دور هم و چنین گروه های موسیقی بزرگی تشکیل میدند این قدر حالشون خوبه اینقدر سن و سال براشون معنا و مفهوم نداره اینقدر قشنگ زندگی رو زندگی میکنند و تا جرئه آخرش رو با عشق سر میکشند.
چقدر تو این غرب وحشی همه چیز آرومه آدمها لبخند روی لباشون هست چقدر با خودشون و با در صلح هستند و بهت احترام میگذارند.
اگه این غرب وحشی هست اگر این جماعت جهنمی و از خدا بی خبر هستند پس ما چی هستیم؟
دم خروس و قبول کنیم یا قسم حضرت عباس رو؟
خدایا شکرت که تو عصری زندگی میکنم که این قدر فرصت و امکانات هست برای بهتر دیدن و شناخت جهانت و جاهل نبودن و جاهل نمردن خدایا کمکمون که بیشتر سفر کنیم و پخته تر بشیم دید وسیعتر و بازتری از جهان پیدا کنیم جهان بینی بهتری داشته باشیم هر کی هر چی گفت راحت قبول نکنیم و نپذیریم.
بنام خدای هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی گلم و سلام به همه دوستان ارزشمندم در این سایت الهی
خدایا شکرت _ چه میکنه دیدن این فایلهای زیبای سفر نامه !?
در حال تماشای طلوع آفتاب بسیار زیباو طلایی رنگ هستم …
من هنوز موفق به دیدن این یکی دو فایل زیبا نشدم چون باید با لپتاپ باز کنم ،، هم اکنون سوار اتوبوس در حال مسافرت و گشت و گذار ،، خدایا شکرت …
بعد از سفر تنهایی ام به مشهد برای انجام آزمایشاتم ،، دعوت شدم به یک تور گردشگری به شهرهای زیبای کاشمر و نیشابور ، غروب دیشب به تماشای بازی بچه ها در پارک گردشگری رفتم و چقدر بازی بچه ها بهم حس خوب میده ، خدایا شکرت در اونجا یه مسابقه ای برای سرگرمی بود که منم شرکت کردم ،، و نفر سوم شدم هر چند جایزش کوچیک بود ولی برام دنیایی ارزش داره چون یک نوشتنی از آیات قران هدیه گرفتم ،، بقول معروف آیت الکرسی و واقعا سپاسگذار خداوند هستم که با نشونه هاش بهم میگه اگه این شد پس بزرگتر از این هم میشه ،،این هدیه رو تا ابد یادگاری نگه میدارم چون یکی از تمرینات ستاره قطبی ام هست ،، تا همیشه یادم باشه که قانون جواب میده ،، اگه این شد ،،پس بقیه هم میشه فقط من باید باورامو قوی تر کنم ..
من ساعت 6 شروع کردم به نوشتن ،و ثبت زیبایی هایی که در مسیر نیشابور به کاشمر میبینم
خدایا قلبمو باز کن برای دیدن بهترین زیبایی ها …
خدایا شکرت بابت دیدن تصویر زیبای کشتی کروز،، که جلوی شیشه اتوبوس هس ،، انشاالله به همین زودیها سوارش بشم :)
خدایا شکر که یک دسته بسیار از کبوترهای زیبا رو در آسمون دیدم و چقدر آزاد و رها بودن مث این پرندگان عالیست
خدایا شکرت بابت مزرعه زیبای آفتاب گردون ، که با طلوع خورشید سرشان را از لاکشان بیرون میارن ..
خدایا شکرت بابت رفتن به داخل این تونل بسیار زیبا و دیدن چراغهای رنگی رنگیش
خدایا شکرت که دوباره کبوترهای زیبای سیاه و سفید در وسط آسمون پرواز میکنن و هزاران شکر که چشمانم این زیبایی ها رو میبینه
خدایا ممنونم برای دیدن یک بوته گل صورتی رنگ و زیبا
خدایا شکرت بابت دیدن دوباره مزرعه آفتاب گردون
خدایا شکرت بابت این همه ببعی که داخل زمینهای کشاورزی دارن غذا میخورن
خدایا شکرت بابت این جاده زیبا و آسفالت صاف بدون دست انداز
خدایا شکرت بابت دیدن مزارع ذرت ،،چقدر زیباس الهی شکرت خداااا
خدایا ممنونتم که هر چه بیشتر به این زیبایی ها توجه میکنم ،،بیشتر و بیشتر میبینمشون
نوشته به شهر زیبای عشق آباد خوش آمدید مرسی خدا جانم
خداشکرت چه خونه های زیبایی چه نماهای قشنگی
الهییی شکر برای دیدن این دو سگ که دارن توی خیابون بازی میکنن
خدایا شکرت برای دیدن باغهای پسته ،
خدایا شکرت برای این کارخانه شن شویی و این همه دستگاه و ماشین سنگین
سپاس برای دیدن این کوه های بسیار زیبا که چقدر شکلها و رنگهای متفاوتی دارن
سپاس برای تابلوهای کنار جاده که مسیرها را آسان میکنند
سپاس برای این دکلهای برق و سپاس برای نعمت برق
سپاس برای این روستای بسیار زیبای کنار جاده _ چقدر خانه های کاه گلی جالبی دارن
سپاس برای برکه های آب کنار جاده ، وخانواده ای که نشستن دور همدیگه و صبحانه میل میکنن
خدایا شکرت برای این جاده هیجان انگیز که از وسط کوه ها رد میشه ،، دقیقا عین جاده ای که استاد میرفتن ، شبیه جاده دراگون پیچ پیچی ،، خدایا سپاسگذارم
واااای یه کوه شبیه اون جایی بود که خیلی صاف بود که استاد و مریم جان رفته بودن سرسره بازی ، یه کوه دیگه شبیه اونجایی که مجسمه های رییس جمهورای امریکا رو درست کرده بودن ،، مرسی خدااا از این خلقتت
وااای مرسی خدا جانم برای دیدن مزرعه گوجه فرنگی چقدر زیباس
خدایا شکرت برای این حجم از درختان بسیار زیبای بادام
سپاس برای سلامتی و دیدن خانم و آقایی که در مزرعشان فعالیت میکنند_ خدا قوتشان باد
واااای خدای من ، شکرت بابت دیدن این همه ماشین زیبا وسط جاده ،یعنی مث مهره تسبیح بهم دارن راه میرن الهی شکرت الهی شکرت
سپاس برای این جایگاه بنزین ، سپاس برای نعمت بنزین
سپاس برای دیدن این همه گل زرد و بنفش و نارنجی ،الهی شکرت
خدایا شکر برای دیدن نمایشگاه های اتومبیل و سپاس برای این همه ثروت و نعمت
وااای خدایا ممنونتم بابت دیدن اسب زیبای سفید مشکی :)
خدایا شکرت برای دکلهای تلفن ،، شکر برای نعمت تلفن و اینترنت
خدایا شکرت برای درختان انجیر وحشی که از دل این سنگ کوه های محکم در اومده
سپاس برای دیدن پروانه های سفید رنگ و خوشگلی
سپاس برای دیدن استخر آب و خانواده ای که داشتن استراحت میکردن کنارش
سپاس برای دیدن ابر خوشگلی که شبیه قلب درست شده بود
خدایا ممنونم برای دیدن باغستان انار
سپاس برای دیدن برگهای زرد رنگ ، که نوید آمدن فصل زیبای پاییز را میدهند.
سپاس برای این دره های پر از درختان زیبا ، واقعا بهشته ،مرسی خدااااا
سپاس برای سلامتی این ماموران پلیس کنار جاده خدایا شکرت
خدایا شکرت برای رسیدن به شهر زیبای کاشمر
سپاس برای سلامتی همه دوستان ارزشمندم در این اتوبوس
سپاس برای سلامتی دو استاد گرانقدرم ،و سپاس برای سلامتی دوستان ارزشمندم در این سایت الهی
سپاس برای این تبلتم وشارژی که در اختیارم گذاشت، که هم اکنون رو به اتمام است
خدایا آنی ما را کمتر از آنی به خودمان وانگذار ….
عاشقتم خدااااااآآا
همگی در پناه رب
سلام به همه ی عزیزای دلم.
وقتی اون مرد دوچرخه سوار داشت میرفت که آب بده استاد تو ذهنم گفتم ای کاش استاد چند تا موبایل آیفون میخرید میزاشت تو ماشینش، همینجور هرکس که بهش خدمت میکرد، بعنوان تشکر یه گوشی بهش بده اما به لطف دوره ی عزت نفس سریع این آگاهی بهم داده شد که تو لیاقت مهر و محبت دیگران رو داری،حتی اگر کوچکترین کاری برای جبرات لطف اون شخص انجام بدی.
یعنی این نیست که وقتی یکی بهت خوبی میکنه تو هم حتتتما باااااید یه کاری کنی تا لطف اون شخص رو جبران کنی!
نه این جوری نیست.
من ارزشم بیشتر از اینه که تا یه چیزی میگیرم باید حتما یه چیزی بدم!
خداروشکر بخاطر این آگاهی.
این روزا توحید داره چپ و راست تو قلبم سرازیر میشه،دیشب داشتم قدم میزدم، هررر جا رو نگاه میکردم اثر خداوند بود و همه چیز آفریده ی دست خداوند بودن
آسمون، ستاره، ماه، درخت، زمین، من، و… امروز صبح هم که داشتم نگاه فایل استاد میکردم نگاه کوه و درخت و آسمون و آب میکردم و میدیدم همه و همه آفریده ی دسته خداونده و یاده قرآن افتادم که میگه هرجا رو کنید رو سوی خدا کرده اید.
اون جا که رفتید کنار اون کوه و آب از کوه جاری میشد یاد این شعر افتادم
طرف باغ و لب جوی و لب جام است اینجا
ساقیا خیز، که پرهیز، حرام است اینجا
بسته ی حلقه ی زلف تو نه تنها دل ماست
هر کجا مرغ دلی، بسته دام است اینجا.
خیلی دوست دارم
خیلی باهات حالم خوبه
هرچیزی که منو از تو دور میکنه از من دور کن
هر چیزی منو به تو نزدیک میکنه تو زندگیم بیشتر کن
وقتی هم صحبتت خدا میشه دیگه دوست نداری تو جمع باشی، دیگه دوست داری تنها باشی، دیگه دوست نداری زیاد حرف بزنی، دوست نداری تو شلوغی باشی.
من دیشب سرکار بودم، همه دور هم جمع بودن اما من 1 ساعت رفتن پیاده روی و باهاش، صحبت میکردم،بهش گفتم کی بهتر از تو برای هم صحبتی!
میدونی چیه!؟
اصلاً خدای ما خیییییلی خودخواهه
میخواد فقط ماله خودش باشیم، میخواد فققققط با خودش عشق کنیم و وقتی به این مرحله برسیم عشق خالص تو قلبمون سرازیر میکنه
من همیشه شب کاری ها تا ساعت 4،3 مینشستم پیشه همکارام اما دیشب بعد از پیاده روی گفت بریم بخوابیم.
و یک خوااابه لذت بخش داشتم و اییینقدر همکارام سروصدا کردن اما خدا شاهده اصصصلا بیدار نشدم با اینکه من خوابم خیلی سبکه!
فققققط 1 لحظه بیدار شدم که همکارام داشتن به همدیگه میگفتن که ما نمیدونیم چطور ابراهیم تو این سروصدا میتونه بخوابه!!!
و بعد از شنیدن این حرفشون دوباره خوابیدم، دوباره وسط خوابم بیدار شدم دیدم همکارم گفت این غذا ماله کیه که روی میزه استفاده نکرده!؟
من گفتم ماله منه لطفا بزارش تو کمدم، ودوباره خوابیدم، و صبح که بیدار شدم یه موز رسیده خوردم و خداروشکر کردم بابت این رزق بی حسابش، الان که دارم مینویسم میبینم اصحاب کهف واقعیت داشته، الان یادم اومد،دیشب که خواستم بخوابم چشمامو بستم و گریه ام گرفت و گفتم اگه تو نخوای من فردا بیدار بشم چه قدرتی میتونه من رو بیدار کنه!؟
به خدای واحد قسم ذذذذذذره ای از ترس گریه نکردم فقط از احساس قدرتش و نزدیکی و ذره ای درک کردنش گریه ام گرفت و اشکام در اومدن، میدونی چیه!
از وقتی که باهاش همصحبت شدم خیییییلی دل نازک تر شدم
زودی اشکام در میان چون اون همه چیزه.
یاده حرفه استاد افتادم که میگه هرچقدر بیشتر میشناسیش، میبینی کمتر میتونی توضیحش بدی.
من دیشب تو پیادهروی بهش میگفتم من اصصصلا از تو نمیترسم!
من چطور از تویی بترسم که همیشه دوسم داشتی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه بهم گفتی نترس من هستم و مشکلم رو حل کردی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه هر وقت ترسیدم به تو پناه آوردم و آرومم کردی، گفتی نترس بیا بغل خودم من نمیزارم کسی اذیتت کنه نمیزارم اذیت بشی، نمیزارم تنها باشی مگه من مردم!
من چطور از تویی بترسم که هیییچوقت دسته خالی از درگاهت برنگشتم!
من چطور از تویی بترسم که با یاد تو دلم آروم گرفت!
آخه مگه من تا حالا ذره ای خشم از تو دیدم!
مگه ذره ای نامهربانی یا غصب از تو دیدم!
مگه تا حالا شده پشتم رو خالی کنی!
مگه میشه نا امیدی رو سوی تو کنه و دسته خالی برگرده!
اما بعد از این حرفا از شدت ترس قدرتش، احساسی بهم دست داد که احساس میکردم بببقدری ضعیفم که میخوام گردنم رو ببرم داخل،حس کردم پاهام بی جونن میخوام سجده کنم رو زمین، حس کردم دوست دارم استخونام جمع بشن تو همدیگه، حس کردم نیمتونم دیگه سرم رو بالا نگه دارم و نگاه کنم به آسمون، به ماه، حس کردم نیمتونم روی زمینی راه برم که آفریده ی توئه، حس کردم دنبال یه پناهگاهی میگردم اما هیچ جایی رو نمیدیدم که از ملک تو خارج باشه، حس کردم مثله بچه ای که یه آدم بزرگ دست بلند میکنه روش که بزنه تو سرش و خودشو جمع میکنه و با نهاااایت ناتوانی و ترس. ضعف دستشو میزاره روی سرش، حس کردم دوست دارم خودمو تو همدیگه جمع کنم اما هیچکدوم از این احساسات از سر ترسیدن از قدرت خشم تو یا از غضب تو نبوده.
تمامه این احساسات بخاطر این بود که نگاه ابهت آسمون میکردم و حیرت زده میشدم ، نگاه ابهت ماه میکردم که این چه قدرتیه که ماه رو اونجا قرارداده،نگاه ستاره ها میکردم و چشام خسته میشدن از دیدن این همه قدرتش، بعد آیه ای از قرآن رو به یادم آورد که دیگه نتونستم بیشتر از این قدرتش رو بیاد بیارم
ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
یه نگاه کردم به وسعت آسمون و بهم گفت ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
یه نگاه کردم به درخشندگی ماه که اوجاست و یادم آورد که ماه و خورشید برای مشخص کردن گردش سال آفریدیم و دوباره میگفت ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
دوباره نگاه پهناوری آسمون میکردم و بیادم میآورد که میگفت ایا نمینگرید که چگونه آسمان را بدون ستون برافراشته ایم!؟ و دوباره میگفت ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
حس کردم هیچ قدرتی ندارم، حتی قدرت راه رفتن هم ندارم، انگار پاهام کشیده میشدن روی زمین.
فققققط اشک میریختم، خیییییلی خسته بودم، واااقعا دوست داشتم روی سنگ فرشها همونجا دراز بکشم
یه لحظه یه نگاه کردم به خودم، یه نگاه کردم به قدرت اون،و صداش کردم و گفتم تو توی این درختهایی، تو توی این آسمونی، تو آفریدگار منی!
تو من رو جانشین خودت قرار دادی روی زمین!
تو از روح خودت درون من دمیدی و هر لحظه احساس سنگینی این مسئولیت بهم دست میداد.
من از اینکه قدرت و توان خودم رو با قدرت و توان خداوند مقایسه کردم بقدری احساس ضعف کردم که دیگه نمیتونستم چیزی بگم
و فقط گفتم
تنها تو را میپرسم و تنها از تو یاری میطلبم
من دنبال روابط عالی با همسرم بودم تو رو پیدا کردم
تو قدرتی هستی که هررر جای خالی رو پر میکنی،نبود هر عشقی رو میتونی جبران کنی، چه کسی امین تر از تو، چه کسی هم صحبت تر از تو، چه کسی بزرگ تر از تو ، چه کسی مهربان تر از تو، چه کسی راز دار تر از تو
بارها وبارها بدونه اینکه من بدونم چه مشکلی داره واسم پیش میاد مسئله ام رو حل کردی و بعد از حل کردنش بهم گفتی.
ای رب العالمین تنها تو را میپرسم و تنها از تو یاری میطلبم
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نام یگانه معشوق جهان هستی
سلام به برادر بزرگ و توحیدی من
ابراهیم عزیز
چقدرررر کلماتتتت نور داشتند
نور خدا عشق خدا مهر خدا بزرگی خدا
چقدرررررر این کلماتت شبیه حالت امشب من بودند
امشب من تمام شب بیدار بودم چون خواهرم در شفاخانه هست و دختر خورد سالش نزد من هست
من با تمام صبر حوصله امشب پیش این فرشته الله بودم
هر شب از خدا میخواستم که قدرتت را در زهنم بیشتر بساز ایمان من را قوی بساز
به این طفل نگاه کردم به خودم نگاه کردم دیدم چی هستیم من چرا ناسپاس هستم نزد خدایی که این قدر قدرتمند هست
بیبین از یک خاک و بعدا نطفه چی میسازد
این خدا بی نهایت بزرگ هست
بخاطر خواهرم هم نگران نبودم میدانستم خداوند بزرگ حامی همه ما هست
ولی یک حس در دلم گفت سوره کهف گوش کن و من گوش دادم
چقدر گریه کردم چقدر ناتوان هستم
چقدرررر تک تک کلماتت قشنگ درک کردم چون در همین حال بودم
خداوند بزرگتر از آن هست که وصف شود
باز خداوند میگفت همه چیز من هستم
در سوره کهف میگوید انسان را از خاکی هست کردیم که اگر نابود شود گیاهی از آن نمیروید
پس برای چی روی خدا حساب نکنم ؟ من که پیش قدرت او ناتوان هستم
من که هیچ قدرتی نزد او ندارم
انسان فقط به خودش نگاه کند برایش کافی هست به قدرت خدا پی ببرد
رفتم به آسمان نگاه کردم به مهتاب دیدم همه جا آرامی هست خاموشی هست سکوت هست
خداوند گفت میبینی همه خواب هستن ولی من بیدار هستم
چی بگویم از عظمت این خدا که هر کس را به شکلی هدایت میکند با هرکس سخن میگوید
این نشان دهنده قدرت بی نهایت خداوند هست
شما گفتین بخاطر ساختن روابط عالی با همسر تان خدا را پیدا کردین
من حاضر بودم بخاطر ثروت خدا را ترک کنم یادم هست برای خودش گفتم من تورا نمیخواهم ثروت را میخواهیم و بخاطر همان دلیل من وارد این مسیر شدم
ولی حالا بیبین که میکویم اگر لحظه یی تو نباشی این جهان برایم جهنم هست بی تو هیچ چیز لذت ندارد شور ندارد هیچ چیز مزه ندارد. طعم این جهان خداست
راستی هم خدا زیاد ما را دوست دارد و روی ما غیرت دارد
نمیخواهد وابسته هیچی باشیم فقط وابسته و دلبسته خودش باشیم فقط همه چیز را با خودش تجربه کنیم
الهی شکرت الهی شکرت الهی شکرت
خدایا کرور کروررررر شکرت که خدای نظیر تو داریم
دوست عزیزم ابراهیم عزیز
عزیز خداوند برایت همه زیبایی های جهان همه ثروت جهان با خداوند میخایم
همیشه شاد باشی برادر خوبم
بنام خداوند مهربان
سلام و درود خداوند بر شما
چقدر شاهد احوال فوق العاده ای در این خانواده ی توحیدی هستم
الهی بینهایت بار شکر
چقدر فوق العاده وصف کردین
بزرگی و بینهایت بودن اون رب رو
و کوچکی و بی مقدار بودن و هیچ بودن انسان رو
و ما غرک بربک الکریم
نفسمون به معنی دقیق کلمه به ارادش بنده
شاید حتی فرصت فشردن دکمه فرستادن این دیدگاه رو هم بهم نده
همه چیز در ید قدرتشه
پادشاه بلامنازع
و دست به خیر
و عجیب بنده نواز
و عجیب نزدیک
و عجیب اجااااابت گر
سبحان الله
الهی همه در جذبه وجودش غرق باشیم
الهی همگی در دریای عشقش ورود کنیم
الهی ظرف وجودیمون رو بزرگ و بزرگ تر کنه
الهی شکر برای داشتن چنین معبودی
خیلی ممنون برای به اشتراک گذاشتن حال فوق العادتون
الهی دم به دم بر هدایت و عشق و ذوق و ثروت و توکلتون افزوده بشه
سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خدای مهربان
سلام به خانواده ی عزیزم
هر چقدر بیشتر به خدا نزدیک میشی و هر چقدر بیشتر باهاش صحبت میکنی دل نازکتر میشی خیلی لطیفتر میشی و سریع اشکت در میاد من خودم قبلاً اینطوری نبودم و لی الان با خیلی از کامنتهای دوستان مخصوصا اونایی که از این عشق الهی صحبت میکنن سریع اشکم در میاد
سپاس گذارم ابراهیم جان که اینگونه حالتو و خلوتتو به اشتراک گذاشتی و کلی لذت برم به راستی که تنهایی حس عجیبی داره و وقتی بیشتر باهاش خلوت میکنی دیگه دوست نداری تو جمعی حظور داشته باشی
منتظر نتایج شگفت انگیزت هستم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقا ابراهیم عزیز و دوست داشتنی
چقدر این نظر شما زیبا بود…
چقدر بر جان و دلم نشست…
چقدر این صحبت های شما با خدا زیبا بود
دمتون گرم آقا ابراهیم…
من مات و مبهوت خواندن کامنت شما شدم و درس ها ازش گرفتم…
وظیفه خودم دانستم که ازتون تشکر کنم…
تنها ترس من از این خدای مهربان این است که در روزی که قرار است در برابرش بایستم ، هیچ چیزی برای گفتن نداشتم باشم و هیچ هدیه ای برای پیشکشی به محضرش نداشته باشم…
به قول شاعر
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر سر من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
در پناه رب العالمین باشید آقا ابراهیم
درود بر ابراهیم عزیز که ابراهیموارانه داره هر بندی که از خدا دورش میکنه رو آرام آرام از خودش باز میکنه
بسیار تحسینبرانگیزی برای من دوست عزیزم
حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
وقتی داشتم نوشته زیبای شما رو میخوندم حس کردم که خیلی فاصله دارم با اون بنده خالصی که باید باشم اما همون موقع به خودم گفتم ببین چه خدایی داری که میدونسته و میدونه که کجای کاری اما چجوری دروازههای نعمت و برکتش رو به روت باز گذاشته و هرگز قضاوت و شماتت نکرده.
چه مهربان خدایی
چه باوفا رفیقی
وقتی خود میگه درختان و دریاها از نگارش نعمتها عاجزند دیگه چه میشود گفت
چند روز پیش به یک گالری هنری رفته بودم خیلی اتفاقی که هنرمندی درخصوص دستها آثاری رو خلق کرده بود و متحیر شدم از اینکه این دستها و این انگشتان بند بندشون چه نعمت بزرگی هستند، یه مستندی از جنگل بورنئو میدیدم و رفتارهای حیوانات رو میدادم که حرکتشون مثل این استاپ موشنها تکه تکه بود و به خودم گفتم ببین همین که تو انقدر آرام و نرم میتونی تک تک اعضای بندت رو حرکت بدی چه نعمت بزرگیه، میمونهایی رو میدیدم که 4 تا انگشت داشتند و میگفتم خدایا همین 5 تا انگشت داشتن چه نعمت بزریه چه تواناییهایی رو برامون ایجاد کرده که اصلاً گاهی بهش توجهی نداریم
و من یتوکل علی الله و هو حسبه
تو هر زمینهای بری سراغش نه فقط راضی بلکه بینیازت میکنه از هر چیزی غیر از خودش
دم شما گرم دوست عزیزم که انقدر مکالمات الهی زیبات رو عاشقانه برامون مینویسی
سلام آقا ابراهیم
چقدر کامنت زیبا و دلنشینی بود کلی اشک ریختم
میدونی یاد خودم افتادم چند وقت پیش حالم حسابی داغون بود نشسته بودم توی حیاط و نمیدونم چرا هی اشکام میومد ی نگاه به ماه کردم که اتفاقا کامل هم بود به خدا گفتم من توی این تاریخ از زندگیم توی این لحظه به تو محتاج ترینم اگه دستمو نگیری اگه کمکم نکنی من از غصه دق میکنم
بعد نمیدونم چی شد یهو یاد سایت افتادم سایتی که چند سال بود بهش سر نزده بودم اومدم دیدم اکانتم هنوزم هست گفتم خب شاید این ی نشونه باشه
الان میفهمم منظور خدا چی بوده
از وقتی برگشتم حالم خوب خوب نشده ولی خیلی بهتر شده ، چون استاد هست، دوستان خوبی مثل شما داره که با کامنتاتون کلی امید در من زنده شده و امیدوارتر شدم بخودم ب آیندم
اینجا به دور از قضاوت حرف هایی که سال ها توی دلم بوده رو میتونم بزنم و احساس کنم کمی آروم تر شدم
ازت ممنونم و برات بهترین ها رو از خدا میخام
به نام خدا
سلان ابراهیم عزیز مثل همیشه کامنتت خیلی بینظیر و عالی بود و احساس لذت کردم از تعاریفی که خدا کردی واقعا کامنت هات بوی خدا میده بوی توحید میده سپاسگزارم ازت برای این درک و فهم
انشالله هر روز موفق تر و ثروتمند تر باشی
سلام به برادر زیبا اندیشم ابراهیم جان
قبلا گفتم بازم میگم عاشق لهجه ات هستم چون همشهریت هستم و باهات خیلی همزادپنداری می کنم. وقتی نوشته هات رو می خونم با صدایی شبیه صدای اعضای خانواده ام که همین لهجه بختیاری رو دارن صدات تو گوشم می پیچه و حس خودمونی تری دارم.
دلم می خواد اون جمله ای که دو سه هفته پیش گفته بودی رو بهت یادآوری کنم و با تکرارش و تغییراتی که در حین اون سفرت کردی تحسینت کنم.
یک بار که کامنتت اولین کامنت برتر شده بود سر فایل بعدی که کامنتت سوم شده بود، سید علی خوشدل شماره یک شده بود و شما اومدی شجاعانه حس درونیت رو نوشتی. گفتی تو دلم گفتم چرا فلانی اول شد و من سوم. مگه کامنت اون چقدر بهتر از نوشته های من بود؟
بعدش خودت متوجه تلاش ذهنت برای بد کردن حالت شده بودی و برای کنترل ذهن و شکستن غرور کاذب برای سید علی و نفر دوم کامنت تحسین برانگیز نوشته بودی.
بعدش هم که هدایت شدی به اون سفر معنوی و الانم که برگشتی اصلا به وضوح انگار آدم دیگه ای شدی.
نمی دونم خودت حواست به تغییراتت هست یا نه ولی من توی این سایت اعتقاد قلبی به این آیه پیدا کردم که
فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیرًا یَرَهُ
وَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ
کوچکترین اثر مثبتی که از خودت در جهان به جا بگذاری دیده میشه. حالا این نکته به چشم من اومده ولی خدای معرفی شده در آیه الکرسی که حساب و کتاب همه چیز رو بدون کم و کاست، بدون خواب آلودگی و فراموشی داره چطور ممکنه این تلاش آگاهانه شما رو برای بهبود شخصیت نبینه و پاداشش رو نده؟
می دونی اولین و بزرگترین پاداشت چیه؟ همین خشوع قشنگت در برابر رب ماه و آسمان و ستارگان. همین سر فرو بردن در جیب مراقبه. همین اشک بی اختیار ریختن در حدی که دلت میخواد رو سنگفرش خیابون دراز بکشی و بخوابی.
این یکی شدن با نور ماه و سر خم کردن و جمع کردن استخونات تو همدیگه حال خریدنیه که نصیب هرکسی نمیشه. من به قرار گرفتن در مدار خوندن حرفهای دل همچین کسی به خودم افتخار می کنم. ببین چه عزیزکرده ای شدی، ببین چه لیاقتی در خودت ایجاد کردی که حس درونیت اینجور جوش و خروشی در عالم ایجاد میکنه که از صدها یا حتی هزاران کیلومتر دورتر انرژیش آدمها رو به اشک و سجده وامیداره.
من با تمام جانم تحسینت می کنم ابراهیم جان و برات نور بیشتر و بیشتر از خدای رحمان آرزو می کنم.
ممنونم که ما رو در نیایشهات شریک کردی. متشکرم که شجاعانه و بی پروا می نویسی تا نه تنها از ضعفمون خجالت نکشیم بلکه امیدوار بشیم به روزی که مثل شما پله پله به ملاقات خدا نزدیکتر بشیم. من ازت خیلی الگوهای قشنگی برداشت می کنم. بنویس و بدرخش.
سلام به دوست خوش قلبم.
از صمیم جانم تشکر میکنم بابت این همه تحسین، این همه محبت خواهرانه این همه خوب بودن و این قلب پاکت که با تمامه وووجودم حس کردم که چچچقدر از صمیم قلبت حالت خوبه و کلمه ای اضافه ننوشتی و هر آنچه که به دلت اومد برام نوشتی.
میدونی دوست عزیزم و همشهری خوبم چیه!
من توری روابطم مشکلاتی دارم که به خدای واحد قسم اگر نبود محبت خداوند و این احساس نزدیکی به خداوند و آشنایی با قانون، هرررررکس دیگه ای بود الان داشت پله های دادگاه رو بالاپایین میرفت اما من کجام!؟
امروز دوتا از پسر عمه هام که کوچیکن 12 سال و15 سالشونه با اسرار گفتن دایی ببرمون استخر(رفتم استخر آزادی سمت چهارشیر) ، بردمشون استخر، از حال خوبی فققققط میخندیدم و اونا هم میپریدن روم و سرمو میکردن زیر آب، نامردا یکیش قلقلکم میداد یکیش پامو میکشید!!!
تا اینکه یه صحنه ای دیدم، اولش قند تو دلم آب شد اما وقنی اومدم خونه خواستم بخاطر دیدنه اون صحنه شکرگزاری کنم، بغضم شکست و مثله الان گریه کردم.
یه پسر بچه ی 4، 5ساله ای بود،مربی اش میخواست شنا یادش بده، پدرش هم تو استخر تو فاصله ی 2،3 متری اون بچه بود، مربیش بهس گفت از پیش من شنا کن تا پیش پدرت، بعد که اون بچه شنا کرد، رسید پیشه باباش، مربیش گفت :
نه!
اشتباهه!
باااااید فققققط کف استخر رو نگاه کنی، سرت رو بالا نیاری!
اون بچه جوابی داد که قلبم تکون خورد،
بجه گفت :
سرم رو آوردم بالا خواستم ببینم بابام کجاست، خواستم بابامو پیدا کنم!
بعد به این فکر رفتم که منم دور و ورم رو همیشه هی نگاه میکنم ببینم خدا کجاست، راستی!
اگه خدا ولم کنه چی!؟
اگه مسیر رو اشتباه برم چی!؟
اگه سرم پایین باشه و سرگرم حاشیه های دنیا بشم و خدا رو گم کنم چکار کنم!؟
دوست خوبم!
فققققط با یاد خدا دلها آرام میگیرد، من بعضی وقتا واااقعا به خدای خودم میگم،
میگم من از کی بجز تو تشکر کنم بابت نعمت هایی که دارم مگه جز تو کسه دیگه هم بود تو زندگیم که بهم خیر ببخشه!؟
من تو مشکلاتم جز تو از کی درخواست منم که قدرت اجابت نیازم رو داشته باشه!؟
عاح!
خدایا شکرت
خدایا شکرت
دوست خوبم آرزوی قلب توحیدی برات دارم در لحظه لحظه ی زندگیت
سلام بر ابراهیم
بنده ی خوب خدا
چقدر حرفهاتون به دل من نشست آقا..
چقدر خوبه وقتی فقط و فقط و فقط توکل میکنیم برخدا تنهافرمانروای هستی وبادیدن نشانه هاش سربه سجده میذاریم
چقدر بهش نزدیکترمیشیم وچقدر حس وصف ناپذیریه
من هم ازدواج ناموفقی داشتم وبه خاطر یه انتخاب نادرست (که البته الان خوب میدونم که نتیجه باورهای اون روزهای من بود)9سال فقط بیهوده نفس میکشیدم والان هم باهاش هستم با یه بچه…
ولی دارم به اتفاقات جدید فکرمیکنم…
که از خدا میخوام کمکم کنه که به خواسته هام که از تضادهای زندگیم بوجود اومده برسم
چه خوبه که ما خاستیم روابطمون رو درست کنیم ولی به مسیرهای بهترهدایت شدیم..
امیدوارم منبعد بهترین تجربه های زندگی رو داشته باشیم.
الهی در مسیر بندگی و یکتاپرستی همواره ثابت قدم باشید…
الهی که چند سال دیگه بیایم و از اتفاقات فوق العاده ای که تو زندگیمون بلطف خدا ایجاد کردیم حرف بزنیم تااونایی که بهش نیاز دارند الگو بگیرن ودریافت کنن.
خدایا شکرت
تنها تورامیپرستیم و تنها از تو باری میخواهیم
یا رب العالمین
آقا ابراهیم عزیز سلام. خدا قوت از این ارتباط عالی با پروردگارت. با عشقت که هر چیزب در این سرزمین هست، او است و بس …. خدا را سپاس به خاطر وجود شاگردانی مثل شما و دوستان دیگر که واقعا لذت می برم از خواندن کامنت هاشون که کلی درس دارند برام. بازم ممنون آقا ابراهیم گرامی و عزیز از به اشتراک گذاشتن و بیان کردن احساساتت در این سایت الهی. من کلی کیف کردم و خودم هم این جملات را با خدای خودم بیام کردم:
خدا جونم، تو قدرتی هستی که هر جای خالی رو پر میکنی،نبود هر عشقی رو میتونی جبران کنی، چه کسی امین تر از تو، چه کسی هم صحبت تر از تو، چه کسی بزرگ تر از تو ، چه کسی مهربان تر از تو، چه کسی راز دار تر از تو.
بله آقا ابراهیم : وقتی هم صحبتت خدا میشه دیگه دوست نداری تو جمع باشی، دیگه دوست داری تنها باشی، دیگه دوست نداری زیاد حرف بزنی، دوست نداری تو شلوغی باشی.
بازم ممنون، ممنون از این هم صحبتی با پروردگار که باعث هم صحبتی من هم با پروردگارم شدین.
در پناه خدا جووووون
شیما
سلام آقا ابراهیم بعد از چند سال اومدم به سایت استاد سرزدم و عجیب هدایت شدم به کامنت نحوه استخدام شما در فایل رایگان قبلی،دوبار خوندم و گریه کردم و همه رو یادداشت کردم ،متشکرم برای دقیق و زیبا نوشتنتون ،برای چند نفر ارسال کردم
خدا به وسیله شما بهم گفت ازم ناامید نشده
بازم تشکر میکنم
سلام به دوست و همراه گرامی اقای ابراهیم ،تحسینتون میکنم به خاطر وصل شدنتون به خدای بزرگ و مهربان،خوشا به سعادتتون واقعاااااااا لذت بردم و از اول کامنتت که شروع کردم به خوندن اشک تو چشمام حلقه زد و تا اخر اشک ریختم ،امروز خدا منو هدایت کرد به کامنت شما
این قسمت کامنتتون دوس داشتم یکبار دیگه اینجا کامنت کنم به قدری تاثیرگذار بود که حس کردم خدا داره از زبون شما با من حرف میزنه ….
((من چطور از تویی بترسم که همیشه دوسم داشتی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه بهم گفتی نترس من هستم و مشکلم رو حل کردی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه هر وقت ترسیدم به تو پناه آوردم و آرومم کردی، گفتی نترس بیا بغل خودم من نمیزارم کسی اذیتت کنه نمیزارم اذیت بشی، نمیزارم تنها باشی مگه من مردم!
من چطور از تویی بترسم که هیییچوقت دسته خالی از درگاهت برنگشتم!
من چطور از تویی بترسم که با یاد تو دلم آروم گرفت!
آخه مگه من تا حالا ذره ای خشم از تو دیدم!
مگه ذره ای نامهربانی یا غصب از تو دیدم!
مگه تا حالا شده پشتم رو خالی کنی!
مگه میشه نا امیدی رو سوی تو کنه و دسته خالی برگرده ))
به شما تبریک میگم دوست عزیز نور خدا تو کامنتتون موج میزدواقعا ازتون سپاسگذارم
در پناه و نگاه خداوند همیشه سالم و ثروتمند و سعادتمند باشین
،،،،هو،،،،
ان الله یحب المحسنین
و خداوند، نیکوکاران را دوست دارد
سلام و عرض ادب خدمت برادر بزرگم و استاد عزیزم (s,h,a)
آقا عجب فایلی بود
عجب شهر زیبایی بود، الله اکبر ، من که عاشق این شهر و مردم با مرامش و طبیعت بی نظیرش شدم، حتما این فایل رو یادم میمونه که هر وقت اومدیم آمریکا ، حتماً یه سری به سیلورتون بزنیم،،
اما آیه ی اول کامنت:
محسنین، نیکوکاران،
همون آدم مشتی و بامعرفت که با دوچرخه میاد و به مسافری که نمیشناسه، آب میرسونه
این میشه محسنین
فارغ از نوع نژاد و مذهب و کشور و …..
واقعاً دمش گرم
استاد جان،
الان ساعت 9 صبح جمعه و من در طهران زیبا هستم،
نمیدونم شما کجای آمریکا هستید و این کامنت رو میخونید
ولی خواستم بعد از چند وقت بیام یه کامنت بزارم و بگم خیلی خیلی ممنونم بابت این فایلهای زیبا و درجه یک ،،
ما همه رو با خانواده میبینیم
حتی پسرم امیرعلی هم بعضی وقتها به من میگه بابا، میشه یه زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا بزاری ببینم،
استاد،من خودمم درگیر 12قدم هستم
قدم 8جلسه 4
البته برای چندمین بار دارم دوره میکنم و هر بار مطالب جدیدی یاد میگیرم
ق8 ج4
استفاده از قدرت ذهن برای رسیدن به خواسته ها و اون مثال شما که فرمودین : باز کردن یه پیچ کهنه ی زنگ زده با دندون و مشقت، یا باز کردن درلحظه با پیچ گوشتی و آچار فرانسه و…..
من استاد، باید سالی 2بار 12قدم رو دوره کنم،
دقیقاً الان هم یکماهه هر روز گوش میکنم،
فقط اومدم یه کامنت بزارم که تشکر کنم و بگم آقااااااا، ما هستیم، درسته کمتر کامنت میزاریم، ولی هستیم و از این فایلهای زیبا لذت میبریم
خداوند رحمان، به شما سلامتی و عاقبت بخیری عنایت کنه انشاءالله
خیلی چاکریم
یا الله ️
سلام علی جون
سپاسگذارم هستی
همین بودنت عشق است
عزیز دل بودنت زیباست .
الان ساعت 9 صبح جمعه و من در طهران زیبا هستم،
نمیدونم شما کجای آمریکا هستید و این کامنت رو میخونید
ولی خواستم بعد از چند وقت بیام یه کامنت بزارم و بگم خیلی خیلی ممنونم بابت این فایلهای زیبا و درجه یک ،،
ما همه رو با خانواده میبینیم
حتی پسرم امیرعلی هم بعضی وقتها به من میگه بابا، میشه یه زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا بزاری ببینم،
استاد،من خودمم درگیر 12قدم هستم
قدم 8جلسه 4
البته برای چندمین بار دارم دوره میکنم و هر بار مطالب جدیدی یاد میگیرم
ق8 ج4
استفاده از قدرت ذهن برای رسیدن به خواسته ها و اون مثال شما که فرمودین : باز کردن یه پیچ کهنه ی زنگ زده با دندون و مشقت، یا باز کردن درلحظه با پیچ گوشتی و آچار فرانسه و…..
من استاد، باید سالی 2بار 12قدم رو دوره کنم،
دقیقاً الان هم یکماهه هر روز گوش میکنم،
فقط اومدم یه کامنت بزارم که تشکر کنم و بگم آقااااااا، ما هستیم، درسته کمتر کامنت میزاریم، ولی هستیم و از این فایلهای زیبا لذت میبریم
خداوند رحمان، به شما سلامتی و عاقبت بخیری عنایت کنه انشاءالله
خیلی چاکریم
یا الله ️
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به علی عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و خداجویم
برادر عزیزم چه خبر حال و احوال شما چطوره؟ خانواده محترم ؟ همه خوبید ان شاءالله، دیشب یه لحظه یاد شما افتادم که دیدم مدتی است که خبری نیست، گفتم حتما میخوایید یهویی همه ما رو سوپرایز کنید که مدتی است خبری از شما نیست. به هر حال هر کجا باشید،خوش و خرم و شاد و سرحال در پناه ایزد منان، مدارهای قرب الی الله رو بصورت صعودی طی کنید. آمین یا رب العالمین