سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 222 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

363 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1305 روز

    به نام یگانه فرمانروای هستی

    سلام و صبح بخیر بر استاد گرانقدر و سلام و شب بخیر به همسفران نازنینم در سفر به دور آمریکا قسمت 30 ام/ 222 ام

    دیدن این تصاویر فوق العاده زیبا در شروع فایل منو حسابی سر ذوق آورد و همراه با لذت بردن از این تصاویر زیبا و موزیک پس زمینه دلنشین؛ این آهنگم در وجود من همراه با دیدن تصاویر بالا اومد که همینجور هم براتون مینویسم که اگه سندرم خیال بی قرارتون پسندید و دلتون تجربه این زیبائی ها را ازتون تمنا کرد؛ شما هم همخوانی کنید و لذتشو ببرید!

    بوم بوم ضربان قلبم

    داره میره بالا نم نم

    بیا حواستو بده به من دیوونه

    دل بده تو کم کم

    جون و دلم میره برات

    مگه میشه دل تورو نخواد

    خوب حالا که سر حال اومدین و پارت اول و هم رد کردیم بریم سراغ گفتگوهای ذهنی من از دیدن ادامه این فایل زیبا که میخوام در چند نکته بصورت مجزا بیانشون کنم.

    A: با دیدن تصاویر جمع کردن زباله های اطراف توسط استاد و مریم جان این صحبت های دو عزیز دل در ذهنم مرور شد که می گفتند ما هر جا که میریم سعی می کنیم آنجا رو بهتر از آن چیزی که تحویل گرفته ایم؛ تحویل بدیم. و من به عینه در این تصاویر تصدیق این صحبت ها رو دیدم و مشاهده کردم که این دو عزیز هر آن چه را که می گویند؛ خود عمل می کنند. و همینجور داشتم فکر می کردم که اصلا فلسفه آمدن ما به این دنیا نیز همینست که بگونه ای زندگی کنیم که جهان جای زیباتری برای زندگی کردن باشد و این جهان را بهتر از آنچه که تحویل گرفته ایم؛ تحویل بدهیم.

    B: با دیدن این سنگ ها و صخره هایی که استاد و مریم جان در تصاویر نشان دادند که به اصطلاح شبیه سنگ های فضائی اند و استاد بدرستی و به سادگی و بصورت بدیهی توضیح دادند که این سنگها حاصل فعل و انفعالات درونی زمین بوده و زیر خاک قبلا قرار داشتن و در طول سالها این خاک بوسیله آب و باران و باد شسته شده و این سنگها پدیدار شده اند.به همین راحتی و به همین منطق پذیری! ولی چیزی که ما دوست داریم بشنویم (منظورم عامه مردم) این چیزهایی ساده و منطقی نیست! ما دوست داریم بشنویم که این این سنگها سنگ های مریخی هستند و احتمالا یه زمانی که ما خواب بوده ایم از مریخ افتادند اینجا یا آدم فضائی ها اومدند اینها رو اینجور مهندسی شده رو هم گذاشتند و لابه لای درختان قرار دادند و اینها پر از رمز و رازند و هر چقدر غیر واقعی تر؛ برای ما باور پذیرتر! و این موضوع را در همه موضوعات و اتفاقات دنیا دوست داریم بشنویم و برای اتفاقات ساده داستانهای غیر واقعی و هیجان انگیز تعریف کنیم. الان که ایم مطالب رو مینویسم استاد یاد صحبت هاتون در فایل «چه کسی مالک توست؟!» افتادم که صبح در مسیر رفتن به محل کارم داشتم گوش می کردم. و در آن فایل شما چند مثال زدید از این نوع تفکرها که در ایران و دنیا رایجه و نمونش هم اعتقاد به وجود یک خانواده 7 نفری یهودی بود که 80 درصد ثروت جهان رو در اختیار داره و آنها هستند که جهان را رهبری می کنند و برای کشورها تصمیم می گیرند! که آدرس این فایل رو در ادامه قرار می دهم که اگه کسی دوست داشت دسترسی سریع و راحتی بهش داشته باشه.

    abasmanesh.com

    C: در قسمت دیگری از فایل اشاره کردید به مسیر تریل طولانی و جذابی که برای موتور سواران آفرود و ATV یا موتورسواران چهار چرخ تعبیه و فراهم شده و اینکه در این کشور ثروتمند و پهناور برای هر سلیقه و علاقه و نیازی امکانات لازم تدارک دیده شده و همه چیز فراهم است. در واقع این تفاوت سلیقه و علاقه و نظر بعنوان یک ارزش محسوب شده که به رشد جامعه و در نتیجه به رشد این کشور منتج شده است. در حالیکه باورهای ما دقیقآ عکس این قضیه را ارزش می دانند و تفاوت نتایج هم بصورت ملموس قابل مشاهده است. جامعه ای که دائمآ در شرایط حساس کنونی قرار دارد و اضطراب و استرس خوراک و روزی دائمی مردمانش است. و به تبع رمز پیروزی یکرنگی و تک صدایی و تک فکری است…

    دیدن این جوان شیک و کیوت و بامزه در پایان فایل منو حسابی سر ذوق آورد و چقد حالشو خریدار بودم با آن لباس جین سرهمی که منو یاد کارتون ها انداخت و داشتنش اینجور لباس ها بخصوص شلوارهای دوبنده دار جزء فانتزی های پوشاکم است. در پناه حق عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 74 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2259 روز

      به نام خدای بخشنده ی مهربان

      سلام به اسداله عزیزم دوست مومن و موحد و ثروتمند و خداجویم

      اسداله جان بسیار سپاسگزارم از اینکه همیشه در صحنه حضور دارید و من همین جا یه خسته نباشید جانانه و حماسی به شما بگویم

      (خسته نباشی دلاور)

      و اما چقدر زیبا اون گفته استاد رو به آمدن ما به این دنیا ربط دادید، چقدر نگاه های ما به یک موضوع میتونه متفاوت و قشنگ باشه. دیدن فایل و خواندن کامنت های شما عزیزان معجونی سحرآمیز است که هر بیننده و خواننده اهل دلی را به شگفتی و تحسین برمی انگیزد.

      اسداله عزیز برایتان از خدای مهربان میخوام همیشه سرحال و سرزنده و خوشحال و شاد و خندان و قلب تان از آگاهی لبریزان باشه و روزگارتان پر باشه الهامات و معجزات الهی.

      در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1305 روز

        سلام و درود خداوند بر رضوان عزیزم

        ممنونم از لطف و توجه شما رضوان جان. همواره از دیدن پروفایل های خلاقانه و جذاب شما لذت میبرم مثل همین پروفایل زیباتون و این سلیقه و مهارتتون رو تحسین میکنم بخصوص وقتی که می دانم گذاشتن پروفایل در این سایت الهی کار راحتی نیست و خودش یه نوع موفقیت محسوب می شود.

        استمرار و ردپای شما زیر اکثر کامنت ها هم برایم جالب و ستودنی است و نشان از جدیت شما برای رشد در این مسیر زیبا دارد. تصمیم داشتم پس از ارسال کامنت دوره احساس لیاقت پاسخ کامنت عزیزانم و شما را بدهم ولی وقتی چشمم به تعداد روزهای تولدتان در این سایت افتاد و عدد قشنگ 1606 را دیدم. ندا آمد که برایت بنویسم و من با اینکه میخواستم لپ تاب رو خاموش کنم و برم بخوابم به این احساس ندا گفتم و پاسخ دادم.امیدوارم در بهترین زمان و در بهترین مکان نوش روح و روانتان گردد. برایتان سلامتی و بهروزی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1862 روز

      هزاران درود به داداش اسدالله عزیز و بزرگوارم

      به شاگرد زرنگ سایت مون :))

      عاقااااا هزار ماشاءالله دارین برای این دقت بر نکات مهم و نظم در نوشتن این نکته ها…..

      اینقدر همه مطالب رو دقیق و کامل با املاء درست و ادبیات روان و دلنشین به نگارش درآوردین که با خوندن کامنت تون انگار داریم فایل رو میبینیم (استیکر کف مرتب به تعداد زیاد)

      به ویژه در توضیحات بخش B مورد مهمی رو عنوان کردین ، که در بعضی موارد پاشنه آشیل یا نقطه ضعف منم هست، اینکه : واقعا ذهن دوست داره همه چی رو سخت بگیره ، انگار اذیت میشه آب خوش راحت از گلوش پایین بره :/

      یا به قول قدیمی ها علاقه داره لقمه رو دور سرش بچرخونه و بخوره…

      درسته شکر خدا در این مسیر خیلییییی بهتر شدم ولی باید بیشتر دقیق بشم روی این مورد که دنبال منطق های بعید و سخت نباشم

      در نهایت سپاسگزارم ازتون برای نوشتن این کامنت عالی…

      براتون بهترین تجربه های ناب رو آرزومندم

      در کنار همسر نازنینتون و شینای عزیزمون غرق شادی و ثروت و خوشبختی و سعادت باشید

      و در پناه عشق و نور الهی باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1305 روز

        سلام و درود خداوند بر خواهر عزیزم بانوی عشق

        ممنون از نگاه زیبا و پر مهرتون بانو و سخاوت و لطف و وجود ارزشمندتان خواهر عزیزم.

        در مورد بخش B بدرستی اشاره کردید که این مشکل پاشنه آشیل همه مان است. و رسانه ها و بی اعتمادی مردم به منابع رسمی و غیر رسمی نشر آگاهی و خبر سبب بوجود آمدن این تفکر و رواج آن در جامعه شده است! تمرینی که من برای خودم در نظر گرفته ام اینست که در هر اتفاق یا موردی آسان ترین و ساده ترین دلیل را به واقعیت نزدیک می دانم و سعی میکنم هرگز احتمالات عجیب و غریبی که مردم دوست دارند بهشون گفته بشه را باور نکنم. بقول استاد راه حل و پاسخ هر مساله ای در خود آن موضوع و مسئله نهفته است. ممنونم بابت بازخورد زیبایی که ازتون داشتم. برایتان در کنار عالیجناب عشق سراسر عشق و نور و سلامتی و سعادت و ثروت آرزومندم.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          وجیهه بانو گفته:
          مدت عضویت: 1862 روز

          سلام و صد سلام به وجود نازنینتون

          اول بگم که بسیاااااااار قدردان تون هستم برای وقتی که میزارید و پاسخ های کامل و جامعی که به کامنتهای ما ارائه میدین ، به ویژه این روزها که میدونم حسابی دارین زمان میزارید و روی دوره ها کار میکنید.

          از خداوند عزیز براتون قوت و توان در وجودتون و برکت در زمان تون و نتیجه عالی در عملکردتون طلب میکنم. الهی آمین

          برای راه کاری که گفتین ( در هر اتفاق یا موردی آسان ترین و ساده ترین دلیل را به واقعیت نزدیک می دانم و سعی میکنم هرگز احتمالات عجیب و غریبی که مردم دوست دارند بهشون گفته بشه را باور نکنم )

          خیلی ممنون و سپاسگزارم ، واقعا چه قشنگ گفتین که هر جوابی در دل پاسخش نهفته است…

          ممنون داداش اسدالله بزرگوارم که وجودتون برای همگی ما مایه خیر و برکت است.

          الحمدالله رب العالمین

          همراه با عزیزانتون در پناه نور و عشق الهی باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1089 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بنام خدایی که مهربان و بخشنده اس

    سلام به روی ماهت استاد

    سلام به روی ماه مریم گلی

    و همینطور سلام به روی ماهِ همسفرهای عشقولی و با صفا

    خدایا شکرت که در این سفر بینظیر حضور دارم

    عجب فراوانی و خیر و برکتی از طبیعت ، خدایا سپاسگزارتم

    آخ آخ افتادیم تو جاده ، اونم چه جاده ی با صفایی الهی بینهایت شکر

    چقدر حیاط جدید خوشگلِ خدای من

    چه سنگ ِ با ابهتی !!!!

    چقدر تنوع در این جهان وجود داره

    الله اکبر از این شکوه و عظمت

    خدا میدونه اون سنگ چندین ساله که با ثبات اونجا حضور داره و قرنها شاهدِ میلیون ها اتفاق بوده !!!!

    اما با این همه ابهت و قدمت در خدمتِ انسانِ !!!!!

    انسان با جسمی محدود و ذهنی نامحدود جهان و مسخر خودش کرده !!!

    واسه همین خداوند به فرشته ها میگه من چیزی میدونم که شما نمیدونید !!!!

    امروز صبح کنار دریاچه یی بینظیر بودم که دورتادور درخت های کاج داره

    زیبایی اش بینظیره و امروز نصف دریاچه رو مه گرفته بود و لذت بردم از این هم زیبایی و داشتم فکر میکردم

    مجهزترین دوربین ها هم نمیتونن واقعیتِ این لحظه رو ثبت کنن ؟!

    چرا ؟؟

    چون دوربین ها خالی از احساس هستن

    این احساس ِ که لحظه ها رو ثبت میکنه

    بعد به یاد آوردم خاطراتی که در ذهنم ثبت شده ، خاطراتی هستن که بار احساسی داشتن واسه همین ثبت شدن

    پس برای ساختن باور جدید باید فکر و همراه با احساس کنیم تا ثبت بشه

    چطوری ؟

    با تجسم کردن

    وقتی تجسم میکنی فکری و که بر مبنای باور جدید باشه ، احساسی که در تجسمت هست ریشه های باورِ جدید و تو عمق وجودت گسترش میده

    حالا هر چی احساست بیشتر باشه ، ریشه ها محکمتر و عمیق تر میشن

    خب برم سراغ صدق بالحسنی

    استاد لذت بردم که شروع به تمیز کردن ِ محیط کردین

    اینجا برام این درسِ داره که

    اگه هر لحظه که متوجه آشغال های ذهن میشیم سریع دست بکار شیم و پاکسازی کنیم

    نگیم حالا ولش کن

    هرچی فضای ذهنمون زیباتر باشه ، زندگی لذت بخش تر میشه

    خدایا سپاسگزارتم که هدایتم کردی به اصل

    دستکش ِ یک بار مصرفی هم که مریم جان اشاره کرد برام حکم کمالگرایی در بهبود رو داره

    همون لحظه با همون شرایط فقط انجامش بده

    استاد شما جادویی هستی

    خدا بهتون سلامتی و آگاهی بیشتر بده ، ایشالا مثل رود همیشه جاری باشین

    خورشید خانم و ببین از لابلای درخت ها داره دلبری میکنه

    خدایا شکرت بابت این همه ثروت و فراوانی

    چه حالی ببرن تو این تریل های بینظیر با این موتورهای حرفه ایی و باحال ، نوش جونشون

    منم عاشق موتور سواری و هیجانشم

    من این تریل ها رو با دوچرخه رفتم ، ایشالا این دفعه با موتور میرم

    استاد ، اینقدر با عشق کامنت ها رو منتشر میکنید که هر روز داره بیشتر و بامحتوا تر میشه خداروشکر

    عزیز دل هم که سریع الگو برداری کرد و دست به کار شد ، آفرین مریم جون ِ گوگولی که بین یادگیری و عمل کردنتون فاصله ایی نیست

    ایشالا منم عملگرا تر حرکت میکنم

    تحسین میکنم این رابطه زیبا و هماهنگ تون رو ، الهی بینهایت شکر

    همین اولین بار برخورد با این تضاد ، هزاران درس برای من داشت

    الهی بینهایت شکر

    عزیز دل محو ِ انرژی سنگ شده و مسخ شده !!!

    استاد چقدر با احساس گفتین ؛

    عاشقتم من

    چقدر منطقی و عالی موضوع و تشریح کردین ، سپاسگزارم استاد جون

    الله اکبر از عظمت و قدرت ِ رب العالمین

    خیلی سنگ های عظیم الجثته و قشنگی هستن

    چه آهوی قشنگی

    خدایا شکرت

    به به عجب تریلی

    قشنگ از چشم هاتون مشخصِ چقدر زیاد دلتون موتور خواست

    ایشالا به زودی ، با موتور برمیگردیم

    راستی استاد عکس روی فایل خیلی باحاله ، از این عکس باید حدس زد که اتفاقات جذابی در راهِ

    نکنه رفتین مزرعه بوفالو ها ؟؟!!!

    ایشالا که خوب است و خیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 105 رای:
    • -
      زری گفته:
      مدت عضویت: 790 روز

      سلام سلااام سارای عزیزم

      زیبای خوش صحبت

      امیدوارم حال دلت عاااالی باشههه

      ممنون که اینقدر زیبا و روان مینویسی که بر تن و جانمون میشینه

      ممنونم که موضوع تجسم و تصویر سازی رو اینقدر واضح بیان کردی خیلی عالی بود چند بار برگشتم و اون پاراگرافو خوندم منطقی که مطرح کردی تاحالا بهش فکر نکرده بودم

      و الان دقیقا میبینم که خودم اگه کسی بهم بگه لذت بخش ترین تمرینت چیه میگم تجسم سازی چنان احساسمو عالی میکنه که واقعا انگار تو اون حال و هوام و از لحظه ای که توش هستم به کل جدا میشم

      و این چند وقته خیلی زیاد این کلمه به چشمم میاد مشخصه خدا داره باهام حرف میزنه و هدایتم میکنه

      دیروز مربیم میگفت قبلا یه جایی کار میکردم یه شخصی تولیدی لباس داشت چندتا چرخ و چندتا کارمند و اون مرد خیلی خوش اخلاق و خوش مشرب بود و من فقط به خاطر اخلاق خوشش میرفتم سرکار و اون آقا همیشه راجب کارگاهش میگفت ببینید من اونجا چندتا چرخ میزارم سمت راست چند تا دیگه پشت اون در چندتا اتو و…‌

      همیشه راجب خواستش حرف میزده و میگفته من با چشمم اون چرخها رو میبینم و زود به دستشون میارم که اینجا پر از دوزنده و کار میشه

      مربیم گفت من از اون کار اومدم بیرون و 3 سال بعد گذرم افتاد به اونجا دیدم اونجا پررررر از چرخه پر از کارمندههههه پر از کاره و دقیقا اونچه که میخواست بیشتر از اونو به دست آورده بود

      اون موقعی که اینو از زبون مربیم شنیدم خیلی هیجان زده شدم خیلی تاثیر گزار بود برام

      و به یادم اومد که خودمم دقیقا یکی از خواسته هامو کاملا واضح اینجوری به دست آوردم

      همیشه یه تیکه از اتاقم که جای خالی بود چرخ راسته دوزمو تصور میکردم همیشه تو ذهنم بود که اینجا که خالیه جای اون چرخه و دقیقا چند ماه بعدش از راهی کاملا الهییییییی و باور نکردنی چرخمو به دست آوردم

      خدایا شکرت

      ازت ممنونم واسه این نوشته های قشنگت که باعث شد باورهای قشنگ تری برام ساخته بشه

      میبوسمت عزززززیزم

      در پناه فرمانروای کیهان کسی که تمام قدرتها به دستشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      آسیه رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 2329 روز

      سلام به دوست عزیزم

      سارا جانم

      روی ماهتو که میبینم از پروفایلت لذت میبرم

      چقدر انرژی ت پاک و ناب و خالص هست که از تو کامنت هم به چشم میخوره .

      چقدر مثال زیبایی زدی در مورد آشغال های طبیعت و آشغالهای ذهن ، دمت گرم ، همینطور ک استاد همیشه میگه اگه احساسمون بد شه و تو اون احساس بد نمونیم اتفاق ناخواسته نمیفته به شرطیکه سریع توجه کنیم به خواسته ها

      دوست عزیزم خواستم بابت این نکته ای ک گفتی ازت تشکر کنم و الهی که همیشه سطح انرژی ت بابا و مثبت باشه وزندگی ت سراسر اتفاقاتی که همسو با خواسته هات باشه

      موفق ترین باشی سارای نازنینم و در پناه پروردگار همیشه مهربان باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1426 روز

      سلام به سارا خانم مرادی همت؛

      وقتتون بخیر؛ امیدوارم حالتون عالی باشه؛تشکر می‌کنم از شما ؛ بابت کامنت‌های بسیار عالی‌تان؛

      من اخیرابه‌کامنت‌های شما هدایت شدم؛و با اجازه‌تان یکی از دنبال کنندگانتان گردیدم ؛ خیلی درس از نوشته‌هایتان می‌گیرم؛

      خیلی زیبا و شیوا می‌نویسید؛

      به قول بچه‌ها چون دلی می‌نویسید بر دل می‌نشیند؛

      این احساس که لحظه‌ها رو ثبت می‌کنه،پس اگر تجسم کنی به دلیل وجود احساس ریشه‌های باور جدیدت رو آنقدر قوی می‌کنی که تو عمق وجودت گسترش می‌کنه

      عجب درس بزرگی تو این کامنت هست؛احسنت؛براوو به این نگاه و شاه کلید.

      حدس می‌زنم که شاید این جزو آگاهی‌های دوره احساس لیاقت باشه،چون بنده هنوز موفق نشدم که این دوره گرانقدررا تهیه نمایم؛

      به همین خاطر حدس می‌زنم.

      در ادامه کامنت زیبایتان چقدر هنرمندانه استعاره بی‌نظیری به کار بردید؛صدق بالحسنی رو در تمیز و پاک کردن آشغال‌های ذهنمان و تاثیر معجزه بخش و شگفت انگیزش را یادآوری ‌نمودید

      اشاره به کمالگرایی و بهبود در ادامه‌ی نوشته‌ی پرنغزتان؛

      همون لحظه با همون شرایط فقط انجامش بده

      چه زیبا و چقدر شیوا انعکاس دهنده درس‌های استاد عزیزمان هستید.

      احسنت و هزار آفرین بر شما و نیز هزاران بار خدا را شکر که ما نیز در مسیر شماییم.

      من نیز مانند شما خانم محترم فکر می‌کنم که استاد جادویی‌اند! بس که عالی‌اند!!!

      آمین می‌گویم به دعای قشنگتان

      خدا بهتون سلامتی و آگاهی بیشتری بده و انشالله همیشه مثل رود جاری باشید

      چقدر حظ کردم از این دعا چقدر لذت بخش نوشتید؛

      به قول سعیده خانم بوس به کله نازنینتان؛ایموجی خنده با قطره اشک شرمسار بر پیشانی؛

      دلبری‌های خورشید خانم را با قلمی سرشار از حس ناب نگاشتید ؛ خیلی خیلی عالی و زیبا؛

      دست‌مریزادبر این قلم توانا؛

      چه همزمانی جالبی چون من هم ؛ همچون شما تریل‌هایی را دوچرخه سواری کرده‌ام؛و باز نیز همچون شما به دنبال موتور سیکلت‌های آفرود هستم.

      انشالله به زودی به مدار آن خواهیم رسید!!!.

      عاشق نگاه‌تان‌درسخنان استاد در پاسخ به مریم گلی شدم.

      نگاهی مملو و پر از احساسات ناب و الهی!!!!

      چقدر ستودنی عظمت و قدرت فرمانروای عالم را اشاره کردید؛

      در ادامه ؛ شما نیز همچون من ؛ در نگاه استاد حسرت جای خالی موتورهایشان را دیدید و نوشتید انشاالله به زودی با موتور برمی‌گردیم.

      تا الان که چندین و چند کامنت از بچه‌ها را خوانده‌ام؛تنها شما اشاره به تصویر قشنگ استاد در دیباچه‌ی این قسمت از سریال سفر به دور امریکا نموده‌اید؛

      و چه زیبا پیش بینی کرده‌اید که اتفاقات جذابی در راهه!!!!

      انشاالله که خوب است و خیر!!!

      در پایان به خداوند مهربان می‌سپارمتان و برایتان شادی؛ سلامتی؛ ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 869 روز

      به نام خداوند مهربان و عاشق و بی نهایت رحیمممم

      سارا عزیزم چقدررر خوبی

      چقدر ماهی

      چقدرررر زیبایی

      چقدرررررر بی نظیری عزیز من

      من دوستتت دارم عزیز من

      سلامممم خدا بر قلب بزرگت

      میدانی چقدر تحسینت کردم بابت درک عالی ات از قانون

      بابت این زهن خلاقت

      چقدررر عالی از طریقه باور سازی جدید گفتی عزیز من

      با تجسم

      قسمی که استاد در فایل جلسه تکمیلی چهار گفتن

      من چقدررر تحسینت میکنم برای این قلب بزرگت

      برای این نگاه زیبایت

      برای این ارامش وجودت

      برای این زیبایت

      عزیزم در پناه تنها عشق جهان همواره غرق عشق خودش باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1402 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته و دوستان

    گلم.

    خدایا از تو میخوام بر قلمم جاری شوی.

    صدای منو دارین از هتل جام جم شیراز…

    لطفا اگه تو جمع نشستی برو تو خلوت یا صدای تلوزیون زیاده خاموشش کن

    با کلی معجزه ی خدا تو روز اول سفر توحیدیم اومدم براتون .

    داستان سفرم رو از اینجا شروع میکنم که دیشب رفتم سوسن بخرم تو مسیر بخورم ،خدا گفت نخر تو جاده هست،گفتم نه نیست و 1 کیلو سوسن خریدم(اینکه گفتم نه نیست یعنی خدا تو بلد نیستی،تو اگه نیستی من بهتر از تو بلدم و بهت اعتماد ندارم)

    این سوسن هارو داشته باشین تو ادامه کارش دارم.

    صبح که افتادم تو جاده کلی با خدا صحبت کردم و بهش گفتم تو مواظب من و دلفین باش،من مهمان توام تو این سفر،نو میدونی که برای رشد خودم و لذت بردن و دیدنه زیباییهات و هم صحبتی با تو و خلوت کردن با تو اومدم مسافرت،پس همه چیز دسته خودته و این کلمه ی اینکه(من پهمان توام هرچی تو چنته داری رو کن واسم)خیلی حالم رو خوب می‌کرد.

    ما زدیم به دله جاده و یه آهنگه شجریان که میگه(من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت،که اول نظر به او خیره ور شدم)

    پلی کردم و لذت بردم و حسم خیلی عالی شد.

    رسیدم به نورآباد ممسنی دیدم سر جاده انار میفروشن،چچچه انارایی!!!دون سیاه!

    زدم کنار به فروشنده گفتم 4 دونه انار واسم بزار،اما برا اینکه جنسش رو بفروشه 8 تا گذاشت، گفتم 4 دونه بزار استفاده ندارم خودن تنهام!

    دوباره 6 تت‌ گذاشت و در نهایت تا همون حرفه خودم نشد نبردمشون (هدفم بیشتر کار کردن روی اعتماد به نفسم بود که قرار نیست من دلخواه تو باشم ،اون چیزیکه من نیاز دارم و میدونم برام کافیه رو استفاده میکنم)یه فضای سبزی بود چون از رانندگی خسته شدم زدم کنار که هم انار بخورم هم یه استراحتی کرده باشم.همین که اومدم پیاده بشم ذهنم شروع کرد که میخوای چکار کنی!

    زشته بری یه پلاستیک برداری تو پارک انار بخوری ،دور و وریات چی فکر میکنن در موردت!

    تو پارک هم 7،8نفر اون بالا نشستی بودن که با دیدنه اونها دیگه نجواها خیلی شدید تر شد که نبرو زشته!

    اما من میدونستم اسم این سفر توحیدیه، یعنی نظر آدما برات مهم نباشن!

    و با لذت نشستم 2 تا انار خوردم ،خداشاهده یکیش اینقدر اینقدر دون سیاه بود که طعمه گیلاس رو میداد!!!

    خلاصه انارو نوشه جانم کردم،اومدم از جاده برم بیرون دیدم نوشته موزه ی نورآباد!

    تو یه خیابون فرعی بود،گفتم میرم ببینم چیه.

    رفتم و تو مسیر دو نفر استاده بودن ایستادم بهشون گفتم موزه کجاست!خندید گفت موزه نداره اینجا!

    فقط خوبیش اینه که نزدیکه خونمونه کوچمون معروفه اصن چیزه خاصی تو موزه نیست ولی بازه برو خیابون دومی رفتم دیدم فقط یه نفر نشسته اونجا گفتم موزه چی داره نگاه کنم!؟

    گفت دوتا پایه ستون داره یکیش دوره ی هخامنشیان و یکیشم ساسانیان رفتم نگاشون کردم و ذووووق کردم.

    من چند بار رفتم تخت جمشید اما هیچوقت نمیشد به این نزدیکی،با این راحتی،تو این خلوتی و سکوت خودت تنها باشی و دوتا پایه ستون 2500سال پیش!!!

    نشستم رو دوزانو و متعجب بودم که خدایا چطور امکان داره 2500سال پیش این ظرافت روی سنگ بکار برده بشه!!!

    و لذت بردم و لذت بردم لذت بردم!(فهمیدم که به هیچ عنوان نباید طبق میل و دیدگاه بقیه آدم مسیرش رو تغییر بده! اگه من میخواستم به حرفه اون آقا که آدرس ازش پرسیدم برم اصلا نمی‌رفتم موزه و اینقدر کیف نمیکردم از دیدنه اون دوتا سر ستون.شاید اگه اون کنار من بود بهم میخندید که چطور دارم روی قوس و منحنی گل های روی سنگی که 2500سال پیش تراش داده شده دقت میکنم اما من لذت می‌بردم و بیشتر درک کردم که نظر هیچکس نباید برام مهم باشه چون هر شخصی علایق خودش رو داره)اومدم برم مسئول موزه گفت چرا از جاده ی دشت ارژن نرفتی اون که جاده اش بهتر بود!

    گفتم میخواستم روستای بوآن رو ببینم.گفت الان که قشنگ نیست!

    آلان فصلش نیست که!

    گفتم به هر حال میخوام از اینجا برم.

    از موزه زدم بیرون دیدم یه جوونی سوار اسب داره میاد،تو دلم برای شوخی با خودم گفتم اینجا دیگه خیلی موزه است با اسب تردد میکنن!تا اینکه پسره از کنارم با اسب رد شد دیدم دوتا عصا تو خورجینه اسبشه، نگاه کردم دیدم پاهاش از زانو به پایین قطع بود(فهمیدم هیچوقت نباید هیچکس رو قضاوت نکنم!حتی اگه ظاهر قضیه چیزی باشه که تو مطمئن باشی درسته موضوع بعدی اینکه این شخص چقدر قدرتمند بود ‌که ننشست تو خونه تا یکی بیاد صبح با ویلچر بزارش دمه در عصر ببرش تو خونه!تو فکرشو کن هررررجا که می‌خواست سوار اسبش میشد و میرفت، واقعا تحسینش کردم)

    خلاصه من اومدم تو جاده و رسیدم به یه آبشار کوچیک کنار جاده کللللی لذت بردم و رفتم بالای آبشار دیدم درخته گردو هست گفتم خدایا گردو بهم بده یه دونه،گفت مگه آبشار کن بود برات!بهش خندیدم گفتم ما را به خنده انداختی!

    تتو ثروت و نعمت‌هات بییینهایته!

    به خدای واحد قسم همین از ذهنم گذشت دیدم صدای شکسته شدن زیر پام اومد دیدم یه گردو زیره پامه شکوندم و خوردم گفتم یکی دیگه بهم بده!اما همراه با این درخواستم خودم هی چشم چشم میکردم که گردو پیدا کنم وقتی پیدا نکردم اومدم که بمر دیدم یکی دیگه هم کنار جوی آب بود (رها کن!

    اگه از خدا میخوای رها کن دیگه نگران باش!

    تا زمانی ‌که من چشم چشم میکردم برا گردو ،گردو نمیدیدم اما همینکه رها کردم بهم داد،درسته زبونی از خدا خواستم و بهش سپردم اما دلی نسپردم!)

    زدم تو جاده و تو مسیر دیدم یه درخت بزرگ با برگای قررررمز هست اینقدر ذوق کردم که نگو زدم کنار و شروع کردم به پیاده روی تو کوه و کمر تا رسیدم به درخته وقتی دیدمش ایییینقدر لذت بردم و یه باد نازی میومد و همینکه باد میومد کلللی برگ ازش می‌ریخت دیدم عه!این درخته بن هست و چندتا بن چیدن ازش و خوردم و حال کردم دوباره شروع کردم به قدم زدن دیدم جلل خالق!، درخته سوسن یا همون زالزالک جلومه و کللللی هم زالزالک داره گفت یادته دیشب بهت گفتم زالزالک نخر تو جاده هست!گفتی نه نیست من بهتر میدونم!خواستم بهت بگم من بهتر از تو میدونم، خلاصه زالزالک های خدا رو خوردم در حالی که زالزالک های خودم تو یخچال دارن خراب میشن و یادم رفت بیارمشون(همیشه ظاهر قضیه و چیزی که تو داری میبینی قطره‌ای در برابر دریاست در برابر علم خدا و تسلیم بودن نهایت افتادگی در نزد خداست!تسلیم بودن یعنی چشم گفتن به امر خدا حتی اگه ظاهرش به ضررت باشه)

    اومدم دوباره تو جاده رسیدم به یه سرازیری و دوتا کوه خیییییلی بزرگ شبیه 7 که یه جاده ی خاکی مییییرفت تا آخر!اما شیب کوه ها ملایم بود و شخم زده بود،بهم گفت دوربین گوشیتو بردار و فیلم بگیر!

    شروع کردم فیلم گرفتن گفت برو تو جاده خاکی،رفتم چند دقیقه رفتم گفت بزن کنار،زدم کنار پیاده شدم و شروع کردم پیاده رفتن که یهو یه برگ جگری رنگ،به اندازه ی کف دست،با یه همون چیزایی که زنبورا میخورن ازش اسمشو بلد نیستم وسطش بود،و یه زنبور داشت از شهدش میخورد!

    بهم گفت ما حتی روزی این زنبور رو تو این کوه و بیابون میدیم من قققققفل کردم!!!

    گفتن آخه!تو این جاده بگی بزن کنار،بگی اینجا وایسا،بگی از اینجا برو که این گل رو نشونم بدی!!!

    خم شدم گل رو بوسیدم و جالب اینجاست تو اون کوه هرچی من رفتم و نگاه کردم هیییییچ گلی نبود!!!نگاهش میکردم و بهش میگفتم نه دلم میاد با خودم ببرمت،نه دلم میاد ازت جدا بشم.

    اما سلام من رو یه خالقت برسون و بهش بگو ممنونم ازت و کمکم کنه از شکرگزارانت باشم و واقعا دلم تنگ شده بود برا اون فضا(قطعا هدایت شما بر ماست)بلاخره رسیدم شیراز و اومدم هتل چمران رو که 5 ستاره است رزرو کنم با هزینه شرکت فولاد و تو مسیر از نمای بیرونش فیلم گرفتم.

    نشستم تو لابی و حدود 1 ساعت هرررررکاری میکردم نمیشد اتاق رزرو کنم تا اینکه بیخیال شدم و یه هتل 3 ستاره نقریبا بی کیفیت گرفتم.البته چون خسته بودم اصلا چک نکردم که امکانتش چیه و کیفیتش چطوره

    وقتی از هتل چمران زدم بیرون همش از خودم می‌پرسیدم که چرا این هتل چمران اوکی نشد!؟چه پیامی داشت این!؟(قلبم بهم گفت چون میخواستی فیلم هتل رو نشون بقیه بدی بگی من فلان هتل خفن رو رفتم،چون خواستی به رخ بقیه بکشی، چون مغرور شدی)و گفتن آره راست میگه همینه.

    خداروشکر میکنم بابت این روز بییینظیر و پر از الهام و آگاهی.

    ایشالا ببینمتون و بشخصه از نزدیک چیزایی که اینجا مینویسم رو نشونتون بدم.

    در پناه خدای واحد موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 106 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 2012 روز

      سلام ابراهیم جانم

      کامنتت خیلی زیبا بود

      پر از درس و نکته

      که برای من خیلی جذاب یود

      اما بیشتر میخام در مورد اون بخش آخر کامنتت بگم

      چون دقیقا ترمز خودم بوده و احتمالا هست

      تا دیروز که بوده

      امیدوارم با هدایت های خدا از امروز به بعد دیگه نباشه.

      مدتیه هر روز صبح از خدا میخام ، خدایا هدایتم کن براه راست

      خدایا میخام نحوه نگرشم به دنیا بشه اون نگرشی که درسته ، بشه اونی که باید باشه.

      نحوه نگرشم به خودم به خدا به دنیا به قانون

      بشه مثل نحوه نگرش سلیمان

      به جرات میتونم بگم تو این دو هفته ترمزهایی در وجودم کشف و رفع شده که تو تمام‌پنج سال گذشته آرزوشو داشتم

      ترمزهای سنگین هااااا

      یکی از اونها این بود که چرا من باید به تواناییهام افتخار کنم؟

      چرا طبق دوره احساس لیاقت باید به دست اوردهام افتخار کنم؟

      حدود یک ماه پیش اومدم کل ریشه های غرور رو بررسی کردم

      و دیدم غرور هیییییچ ارتباطی به اون چیزی که ما فکر می‌کنیم نداره

      کامنتهای بسیار کاملی در موردش نوشتم که اگر بخونی کل موضوع برات باز میشه

      الان که نتونستی هتل پنج ستاره بگیری و فکر گردی مغرور شدی دلم‌گفت باید این نکات رو بهت بگم.

      علت غرور نیست ابراهیم جان.

      علت اینه که ذهن ما اجازه نمیده ما کاریو انجام بدیم که در اعماق ذهنمون داریم باهاش می‌جنگیم.

      دیروز در پی سوالم که از خدا پرسیدم چرا من باید به توانایی‌ها و دست آورد هام افتخار کنم خدا گفت برو ریشه کلمه فضل رو بررسی کن

      و من هم گفتم‌چشم.

      مدتیه از خدا خواستم که خیلی آسون منو هدایت کن.

      من حوصله حرفها و کامنتهای فلسفی و عارفانه و سخت و صقیل رو ندارم.

      اگه محمد بیسواد بود و فهمید، منم باید بفهمم .

      اگر سخته نه اینکه من نمی‌فهمم بلکه یعنی اینکه من تو گمراهی هستم و این جواب سوال من نیست

      خلاصه ریشه فضل رو سرچ کردم و دیدم صد و بیست بار در قرآن تکرار شده

      نحوه درک من از قرآن اینطوریه که من فقط اون آیه رو نمیخونم ،برای اینکه درکم از موضوع کامل بشه کل اون سوره ای که اون کلمه در یک آیه اش اومده میخونم و نکاتش رو مینویسم تا بفهمم داستان چیه.

      وقتی دیدم صد و بیست تا ریشه اس گفتم خدایا قرار یود آسون هدایت کنیها ، داری شلوغش میکنی عزیزم.

      ، گفت برو از اولی شروع کن غر نزن

      اولی سوره نمل بود.

      تمام اینا رو گفتم تا برسم به اینجا ابراهیم جان:

      برو سوره نمل رو بخون

      برو ایات مربوط به سلیمان رو بخون

      فضل چیه ؟

      فضل همون توانایی‌های ماست

      همون استعدادهای ما

      همون نقاط برتری ما نسبت به بقیه

      همون جیزی که برای من معماریه

      برای استاد درک قانونه

      برای ساناز عزیز که الان کامنتشو خوندم فروشه

      خدا میگه ما به داوود و سلیمان علم دادیم

      که در واقع طبق آموزه های دوره دوازده قدم ، خدا نداده، سیستم داده ، سیستم هم شانسی نداده ، داوود و سلیمان خواستن و خدا داده

      یعنی اون چیزی که همه میگن خدا داده نیست

      در واقع داوود و سلیمان کسبش کردن

      در ادامه میگه

      اونها ( داوود و سلیمان ) گفتند خدایا شکرت که ما برتری و فضیلت داریم بر بسیاری از بندگان مومنت

      آقا من اینجا هنگ کردم

      گفتم اااااا

      سلیمان ، الگوی ثروت در تمام قرآن، خیلی شیک و راحت داره میگه بله ما برتری داریم بر مومنان

      برتری بقول سارای عزیز یعنی نقطه برتری

      یعنی من علم دارم و این علم همون فضله و این فضل نقطه برتری منه

      مثلا من معمارم

      باید مثل سلیمان بگم خدایا شکرت که من برترم از مردم در زمینه معماری

      سلیمان نه تعارف کرد نه تواضع به خرج داد ته فروتنی دیده میشه تو حرفش

      خیلی محکم گفت خدایا شکرت که من این برتری رو دارم.

      اینجا برام منطقی شد که چرا باید بدون تواضع بدون خودکم بینی خیلی راحت بلد باشم توانایی خودم رو ببینم

      این یه ترمز بود.که واقعا بخاطرش خیلی به خودم ظلم کردم

      آیه بعدی که کلا منو ترکوند:

      وَقَالَ یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمۡنَا مَنطِقَ ٱلطَّیۡرِ وَأُوتِینَا مِن کُلِّ شَیۡءٍۖ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡمُبِین

      سلیمان میگه اهاااااااای ایها الناس

      من علم سخن گفتن با پرندگان رو دارم

      اقااااا کدوم تواضع؟؟؟ کدوم غرور ؟؟؟؟؟

      اکه معنای غرور رو مطالعه کنی ابراهیم جان میفهمی کلا غرور یه معنی دیکه داره

      سلیمان داره میکه اااای مردم ببینید من این علمو دارم

      ااااای مردم ببینید من معمار خفنیم

      ببینید ساناز عجب فروشی میکنه

      اکر من دنبال ثروتم الگوم باید سلیمان باشه

      نه اونچیزی که عوام در مورد غرور میگن

      تازه در ادامه سلیمان میگه اییییی مردم ببینید من هرررر چی میخام ( کل شی ) دارم

      اینارو میگه

      ولی خودش میدونه همه اینها از فضل خداست

      فضل خدا هم شانسی و رندومی نیست

      اینارو داره چون خودش خواسته و بدست آورده

      خدا داده ها ، ولی یه روزی خودش خودشو لایق دونست که گفت به من ثروتی بده که تا حالا به کسی ندادی.

      ابراهیم جان اون چیزی که باعث شد تو نتونی تو هتل پنج ستاره اتاق بگیری غرور نبود فیلم گرفتن و نشون دادن به بقیه نبود

      بلکه اون احساس بد و احساس گناهی یود که فکر میکردی قرار با نشون دادن فیلم اون هتل تو رو از خدا دور کنه.خود خدا داره الگو میده میگه ببین سلیمان گفت ای مردم ببینید من چه تواناییها و چه دست آوردهای دارم

      و طبق قانون ، ذهن برای محافظت از تو در برابر این احساس بد بهت احاره نداد اتاق بگیری.

      ابراهیم جان برو تو اون هتل ، اتاق بگیر ، فیلم‌هم بگیر ، به همه هم نشون‌بده ، بگوووو ااااااای مردم ببینید من چه پست خفتی دارم

      ببینید سازمان برای منِ ابراهیم چه بریز و به پاشی میکنه

      ببینید من چقدر خفن و ارزشمندم

      ببینید من همه چی برام فراهمه.

      هر جا ذهنت خواست حرف مفت بزنه بگو ساکت . سلیمان گفت منم میگم خوبشم‌میگم تازه بیشتر ازون هم‌ میگم

      ولی بدون که هذا من فضل ربی

      نیاز نیست وقتی داری به بقیه میگی مدام تو جملاتت بگی اینو خدا داده

      مثل سلیمان که نگفت

      اون تو دلش میدونه خدا داده

      ولی میگه اییین توانایی منه

      این دست آورد منه

      همممممممه چی دارم

      این هم یک خرنز بزرگ دیگه بود که واقعا برام منطقی شد که من اشتباه میکردم

      و اما بعدی

      یکی دیگه از ترمز هام همین بود که من همه چیزو سخت بهش می‌رسیدم و این برام شده بود یه فضیلت

      اما اونجا که گفتم صد و بیست تا ریشه برای فضل اومد

      با اون مدل خوندن من یک‌هفته کار میبرد

      خدا گفت برو بخون

      و سوره نمل اولین سوره بود

      خدا گفت ببین من به حرفت گوش میدم

      تو دنبال الگوهای سلیمان بودی منم تو اولین سوره سلیمانو آوردم جلو چشمات

      گفت اون‌چیزی که باید میفهمیدی فهمیدی حالا بقیه شو اگر دوست داشتی بخون

      در ادامه یه نکته ای هست در مورد آسانی

      سلیمان میگه تخت ملکه صبا رو برام بیارید

      یه جنی میگه تا از روی تخت پاشی من برات میارم

      ازون طرف یکی دیگه میگه من تا پلک‌نزدی تخت ملکه رو برات میارم

      و ازونجایی که جناب سلیمان خوب قانون رو درک‌کرده بوده

      میگه پس تو بیار

      یعنی پاشدن از تخت مثلا ممکنه سه ثانیه طول بکشه

      ولی سلیمان میگه تویی که به اندازه یه پلک زدن زمان نیاز داری برام بیارش

      این همونیه که استاد میگه

      همیشه میگه ازین هم‌ ساده تر.

      حتی باورهای سلیمان اتقدر قوی بوده که بین پلک به هم زدن و سه ثانیه ، آسون تره رو انتخاب میکنه

      من دقت کردم و سلیمان رو با بقیه پیامبران مقایسه گردم

      دیدم تمام پیامبرا سختی میکشیدن هی دعوت میکردن هی نادیده گرفته میشدن

      هی اذیتشون میکردن

      کسی واسه حرفها و هدایتهاشون ارزشی قاعل نمی‌شده

      تهدید میشدن کشته میشدن

      مثلا قوم ثمود میگن اگر زیاد حرف بزنی با بقیه دست به یکی می‌کنیم خودتو خانوادتو میکشیم بعدشم همگی باهم میزنیم زیرش

      ولی سلیمان اهل این برنامه ها نبوده

      نامه میزنه به ملکه صبا

      از موضع قدرت

      با صلابت

      با شکوه

      هیچ نشانی از تواضع و فروتنی هم در برابر بقیه مردم نشون نمیده

      تواضع درونیه

      ملکه صبا خودش کلی تاج و تخت و قدرت و عظمت و سپاه جنگاور داشته

      نامه میزنه میگه یا تسلیم‌پروردگار من میشی یا با تمام سپاه ام با تمام قدرتم یه جوری میام بالا سرت که با خفت و خواری ازون جایی که هستی بیرونت میکنم

      این آیه رو که میخوندم کییییییف کردم

      گفتم دمت گرم

      نوش جونت سلیمان

      بقیه پیامبران التماس میکردن

      سلیمان شاخ و شونه میکشه.

      چون هم علمش رو داره هم قدرتش هم ثروتش و هم سپاه اش رو

      اقاااا تو علم و حکمت رو درک کن

      دنیا جرات نمیکنه جلوت نفس بکشه

      ملکه صبا هم میاد و تسلیم میشه

      به همین سادگی

      نه جنگی نه کشت و کشتاری نه خونریزی

      با یه نامه محکم از موضع قدرت

      این یعنی سادگی.

      این یعتی درک و استفاده از قانون

      حالا ما میخایم دو تا عکس از یه هتل زیبا به بقیه نشون‌بدیم تن و بدنمون میلرزه که این یعنی غرور و الان دیگه مغرور شدم خدا میزنه نصفم میکنه

      کدوم غرور بابا

      آقا من یکی گفتم چند روزه

      من میخام سلیمان بشم

      من باید سلیمان بشم

      حقمه

      لیاقتشو دارم

      دارم برای رسیدن به اون درک شب و روزمو میزارم و بابتش بها پرداخت گردم

      باید بشم سلیمان

      تازه نه سلیمان

      بهتر از سلیمان

      ابراهیم جان کامنتت بسیار زیبا بود و از خوندنش گلی لذت بردم و احساس کردم باید این کامنت رو برات بنویسم

      در پناه خدا باشی

      و از سفرت لذت ببری در اون شهر زیبا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 102 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1320 روز

        سلام آقا حمید رضا

        ازت بی نهایت سپاسگزارم برای این جواب عالی ،منطقی و‌بر اساس قرآن

        نمیدونم باور میکنی یا نه،همین چند دقیقه پیش داشتم به جلسه 4 قدم2 گوش میدادم،دقیقا به جایی رسید که استاد داشت از راحتی کار سلیمان میگفت که چطور همه چیز در خدمتش بودند…بعد یک شرایطی پیش اومد نتونستم فایل رو بیشتر کنم،گفتم اوکی،حتما تا همینجا فعلا بسه!

        الان هدایت شدم به خوندن این کامنت شما…چنان صحبت های استاد و این پاسخ و سرچ قرآنی شما،توی ذهن من جفت و‌جور شد و سرجاش نشست که الان میفهمم چرا باید فایل رو فعلا تا همینجا گوش میکردم…

        بینهایت از شما و از قلب سلیمت سپاسگزارم و برات بهترین هارو آرزو میکنم،ممنونم برای تموم پاسخ های توحیدی که به بچه ها میدی،هر کدومش یک چراغی که مسیر مارو روشن و‌روشن تر میکنه . . .

        در پناه نور باشی همیشه رفیق غار حرا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
      • -
        سارا مرادی همت گفته:
        مدت عضویت: 1089 روز

        الله و لا اله الا الله

        وای بینظیر بود

        امشب من باید بزنم به دل جنگل چون اینجا کوه و دشت و بیابون نداریم

        از بس هوا رویاییه ، تا چشم کار میکنه جنگل و دریا و رودخونه داریم

        حمیدرضا دمت گرم گاز شو گرفتی به سمت فی دنیا حسنه و فی الاخره حسنه

        آفرین آفرین آفرین

        عشق کردم از نگاه عمیق و زیبات به جهان هستی و قوانین ثابتش

        اتفاقا امروز سوره نمل و خوندم

        بخدا که این قرآن بینظیره

        در راستای صحبت های ارزشمندت باید اضافه کنم

        باید غنی بشیم از همه چی

        وقتی انسان‌های غنی و میبینی یا تو مراسمی رفتارهاشون و صحبت هاشون و بررسی میکنی ، مو به مو عمل به قوانین و میشه دید

        طرف با ماشین در حد جت میاد بعدش با ابهت ازش پیاده میشه و در رفتار نشون میده که من لایقش بودم و دارم حالش و میبرم

        طرف اینقدر از درون غنی که اصلا به چیزهای سطح پایین توجه نداره

        اصلا از یه مرحله یی که عبور کنی دیگه غرور و حسادت ، خود نمایی کلا از دایره ذهنت خارج میشه

        من با تک تک جملاتت موافقم و تحسینت می‌کنم

        خیلی خیلی هم ازت سپاسگزارم که با عشق این آگاهی های خالص و ناب و به اشتراک میزاری

        ایشالا که سلیمان وار زندگی کنی و در بهترین زمان و بهترین مکان ملاقاتت کنم و ساعت ها در مورد مسیر لذت بخشی که طی کردیم برای هم بگیم و بشنویم و عشق کنیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
        • -
          حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
          مدت عضویت: 2012 روز

          سلام سارای عزیزم

          بینهایت ازت ممنونم بخاطر لطفت

          چقدر جالب

          خیلیییی وقتها تو تجسمهام یه جایی رو میبینم که استاد یه سمینار گذاشته و اون آدم موفقه توش حضور دارن

          من هم هستم

          و البته شما هم هستی

          و من هم دارم باهات حرف میزنم

          چقدر جالب

          این صحنه رو هزاااار بار تجسم کردم.

          و اتفاق خواهد افتاد به یقین

          در پناه خدا باشی سارای نازنین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        Shahla گفته:
        مدت عضویت: 2594 روز

        سلام بشما دوست عزیز.

        امیدوارم حالتون عالی باشه.

        جناب ثانی من دیشب هدایت شدم به این کامنت شما و بسیار لذت بردم ازش و یکسری مسائل برام روشن شد. بسیار ممنونم ازشما.

        دوست عزیز یسوالی دارم و میخوام نظر و درک شما را در مورد سوالم بدونم چون بدنبال درک این موضوع هستم و دیشب اومد توی وجودم که سوالمو هم از شما بپرسم هم از آقای احمدی بزرگوار.

        واما سوال مدنظر من:

        دیدین میگن برای دریافت خواسته ها و آرزوهاتون شبیه بچه ها بشین و یا به گفته حضرت عیسی تا شبیه بچه ها نشین به ملکوت خدا راه پیدا نمیکنید.

        من یه خواهرزاده دارم وقتی چیزی میخواد اونقدر پشت سرهم تکرارش میکنه و گیر میده به آدم تا به خواستش برسه وهیچ چیزی نمیتونه جلوی درخواستش را بگیره مثلا دارم غذا درست میکنم میاد مدام میگه خاله بیا بریم باهم بازی کنیم میگم باشه عزیزم صبرکن غذامو آماده کنم. میگه باشه حالا بیابریم بازی بعد غذا آماده کن.

        باز میگم خب اونموقع دیروقت میشه برای آماده کردن غذا.

        میگه میدونم دیر میشه ولی حالا اول بیا بریم باهم بازی کنیم

        باز مثلا بگم مگه نمیبینی دستم بنده میگه آره میدونم ولی طوری نیست حالا بیابریم باهم بازی کنیم.

        خلاصه کاری میکنه که واقعا آدم تسلیمش میشه و اون به چیزی که میخواد میرسه و کیف میکنه انگار خدا دنیا را بهش داده. این تا اینجای کار

        حالا از اونطرف قضیه رهایی هست.

        که خواستت را مطرح کن و دیگه رهاش کن.

        درصورتیکه میبینم بچه ها اصلا رهایی را متوجه نمیشن و اونقدر درخواست میکنن تا بالاخره برسن به اون چیزیکه میخوان.

        و حالا سوال من درباره ارتباط این دوتا موضوعه بهم هست. میدونم هردوش درسته و دوست دارم ارتباط بین این دو را درک کنم.

        چون یبار دوسه ماه پیش سر یه مساله ای که یکمرتبه برام پیش اومد انگار واقعا مثل بچه ها شدم. و گیر دادم بخدا که مگه نگفتی هرچی میخوای بخودم بگو الانم اینو میخوام من نمیدونم چجوری چطور فقط میخوام. یعنی باورتون نمیشه واقعا عین بچه ها شده بودم و از غروب که اون مساله پیش اومد و من شدم یه بچه فردا ظهرش انجام شد برام حتی خیلی بیشتر از اونچه که میخواستم هم انجام شد.

        حالا دوست دارم آگاهانه برسم به درک و ارتباط این دوموضوع بهم دیگه.

        ممنونم میشم اگر آگاهی و درکی درمورد سوالم دارین برام مطرح کنید

        درپناه خداوند باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
        • -
          رضا احمدی گفته:
          مدت عضویت: 1782 روز

          بنام الله که بخشاینده و مهربان است…

          سلام و درود بر شهلا خانمِ بزرگوار و نازنین…

          قبل از  هر چیز این نکته را بگویم که من جواب شما را اینجا میدهم چون که وقتی که نیت کردم که جواب شما را در قسمتی که برایم پاسخ گذاشته بودید ، بدهم ؛ گزینه پاسخ را در انتهای کامنتتان مشاهده نکردم و گفتم که در اینجا جواب شما را بدهم…

          اول از همه سپاسگزارم از شما بابتِ لطفُ و محبتی که نسبت به متن هایِ نوشته شده توسط من دارید…

          و دوم از همه ؛ لازم است این را بگویم که عذرخواهی من را بابت تاخیر در جواب ، پذیرا باشین زیرا که تا احساسم زیبا نباشد ، به خودم اجازه نوشتن نمیدهم که البته در‌کنار این مساله ؛ مشغله هایی که در زندگی شخصی و کاری خودم دارم ، مَزید بر علت میشود تا نتوانم که بلافاصله پاسخگوی شما باشم….

          سوالی که شما پرسیدید ، ساعتها من را به فکر فرو برد که بابت این امر سپاسگزار شما هستم و سپاسگزار خدایی هستم که در زمانی که تقسیم کننده و توزیع کنندهِ رزقی از جنسِ توفیقِ تفکر برای جهانیان بود ، این توفیق را روزی من کرد که در این سوال تفکر کنم و….

          …وَمَا تَوۡفِیقِیۤ إِلَّا بِٱلله…

          …و توفیق من جز به دستانِ خدا نیست…

          [سوره هود ٨٨]

          وقتی که به عظمتِ فرمانروایِ کیهان نگاه میکنم ، به ناچیز بودن و نادانی و ناتوانیِ خودم در برابر این حجم از عظمت بیشتر و بیشتر پی میبرم و اقتدا میکنم به این انسانِ الهی و همچون او چنین دعایی را زیرِ لب زمزمه میکنم که….

          …وَ وَفِّقْنِی لِلَّتِی هِی أَزْکی‌…

          …و به پاکیزه‌ترین روش مرا توفیق ده…

          [حضرت سجاد علیه السلام ، دعای بیستم صحیفه سجادیه]

          آری ، وقتی که هیچِ هیچِ هیچ بودنم را در برابر پادشاه عالم ملاحظه کنم ، پناه میبرم به تنها سرمایه زندگی ام که آن هم دعاست ، زیرا که خودِ خودِ خودش فرموده است که…

          قُلۡ مَا یَعۡبَؤُا۟ بِکُمۡ رَبِّی لَوۡلَا دُعَاۤؤُکُمۡ…

          ای محمد به آنان بگو که اگر دعاهاى شما نباشد ، خداوند به شما اعتنایى نخواهد کرد….

          [سوره الفرقان 77]

          پس بسم الله الرحمن الرحیم….

          شایسته است که در مطلع سخن ، این بیت زیبای مولانا را زینت بخشِ این نوشته کنیم که میفرماید…

          ای   لقایِ   تو  ؛  جوابِ   هر   سوال

          مُشکل از تو حَل شود بی قیل و قال

          چه زیبا مولانا میگوید که برای دریافت جوابِ سوال هایت ، به دیدار خدا برو و جزو کسانی مباش که دیدار خدا را انکار میکنند و نسبت بدان امیدوار نیستند….

          إِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَاۤءَنَا….

          همانا کسانی که به دیدار ما امید ندارند….

          [سوره یونس ٧]

          پس باید به دیدار خدا رفت ولی آدرسِ خانه خدا کجاست؟؟!!

          شاید جواب این سوال ، در همین چند کلمه نهفته باشد که ما خیلی ساده از کنارِ آن رد شده ایم…

          وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ…

          و هر گاه بندگانم از از تو در مورد من سوال کردند به آنان بگو که من نزدیکم….

          [سوره البقره 186]

          خب اگر که او فَإِنِّی قَرِیبٌ است ، پس چرا من بوی او را احساس نمیکنم؟؟!!

          شاید بوی تعفنِ شرک و ناپاکی های وجودِ من حجابی شده است بین من و او تا نتوانم بوی او را استشمام کنم ، پس توبه میکنم و به استعانت از خودِ خودِ خودش تلاش میکنم تا پاک شوم…

          پس تلاش میکنم تا تک تک اعضای بدنم را پاک پاک پاک کنم

          مثلا تلاش میکنم تا قلبم را از کینه و رنجش و گوشم را از شنیدن سخن های غیر الهی پاک کنم…

          تلاش میکنم تا حنجره ام را گفتن کلام های غیر الهی سم زُدایی کنم…

          تلاش میکنم تا پاهایم را از رفتن به دورهمی های هایی که جز خسارت چیزی برایم به همراه ندارد ، مصون و محفوظ نگه دارم…

          تلاش میکنم تا…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

          آری ، تلاش میکنم تا ذره ذره وجودِ خودم را پاک کنم زیرا که…

          …إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّ ٰ⁠بِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ

          …همانا خدا توبه کنندگان و پاکی طلبان را دوست دارد

          [سوره البقره 222]

          واااای که چقدر گنجِ مخفی نهفته شده در کلمه “الۡمُتَطَهِّرِینَ” ، دیوانه کننده است….

          در قرآن واژه ای داریم با نام “الۡمُطَّهِّرِینَ” به معنای پاکیزگان و واژه ای دیگر با عنوان “الۡمُتَطَهِّرِینَ” بنام پاکی طلبان ، یعنی آنهایی که در جستجوی پاکی هستند…

          حال گنج مخفی در کلمه “الۡمُتَطَهِّرِینَ”ی که خدا آنان را دوست دارد ؛ چیست؟؟!!

          یعنی تو فقط با یک نیت صادق و درخواستِ عاجزانه به پیشگاه خدایی برو “یَعۡلَمُ مَا فِی قُلُوبِکُم” است تا نیتِ صادق و عجزُ و فقرِ تو را ببیند که واقعا آمده ای که تا با تمام وجود تغییر کنی تا خودِ خودِ خودش دست به کار شود و صفر تا صد وجودت را سم زُدایی کند از هر چه ناپاکی است….

          یعنی تو با این ذکرِ مقدسِ “من نمیدانم و تو میدانی” و “من نمیتوانم و تو میتوانی” به پیشگاه پادشاه عالم برو و جهت پیشکشی به محضر این پادشاه قدرتمند ، هدیه ای از جنسِ ناکامی های و ناتوانی ها و نادانی های گذشته ات را که حامل این پیام است که “ببین خدایا ، چقدر تلاش کردم و نشد و دیگه خسته شدم از راه هایی که رفتم و اکنون آمده ام تا تو آن ها را درست کنی” ؛ تقدیمش کن تا خودِ خودِ خودش دست به کار شود و تمامی گره ها و انسدادهایِ وجودت را برطرف‌ کند…

          همین دیگه ، این عاجز شدن به درگاه خدا معجزه ها میکند ،  زیرا که بر سر در حریم الهی نوشته اند که…

          معجزه مخصوص عاجزهاست همان کسانی که در بارگاه الهی فروتن هستند

          آری ، باید عاجز شویم تا معجزه را ببینیم همانگونه که برای حضرت موسایی شد که با ندای “رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیرࣱ” به بارگاه الله یکتا رفت و …

          پس باید عاجز شد و با این بیت مقدس حافظ خود را به وارد حریم الهی کنیم که…

          فقیر و  خسته  به  درگاهت آمدم  رَحمی

          که جُز وِلایِ تُواَم نیستْ هیچْ دست آویز

          پس باید پاک شویم تا به لقاء الله برسیم و وقتی که به لقاءالله برسیم ، جواب تمامِ سوالهایمان از درونمان شروع به جوشیدن میکند….

          همه اینها را گفتم تا این شاه کلید را به خودم و شما شهلا خانم بزرگوار‌ و هر کسی که در مدار خواندن این نوشته است تقدیم کنم که….

          وقتی به لقاءالله برسیم جواب تمامی سوالهایمان از درونمان شروع به جوشیدن میکند…

          مسلما آن جوابی که از درون شهلا خانم میجوشد ، به کیفیت جواب من نیست زیرا که من هم در این امر سوال دارم و در جستجوی جوابِ هستم….

          اعتقاد من بر این است که سوال قدرتی وصف ناشدنی دارد ، قدرتی از جنسِ کشش انسان به سویِ دریچه آگاهی…

          حال هر سوالی که زیبا باشد دریچه ای از آگاهی هایِ زیبا را بروی انسان باز میکند ، دقیقا مثل این سوال نیوتون که از خودش پرسید که “چرا سیب به سمت زمین سقوط کرد؟؟؟!!!” و به برکت این سوال به سمت قانون جاذبه هدایت شد و قانون جاذبه هم زیر بنای بسیاری از علوم و اختراعات بشری شد و….

          این قدرت سوال است که دریچه ای از آگاهی ها را بروی انسان باز میکند ، به تعبیر حضرت محمدی که مولانای عزیز از ایشان به عنوان قافله سالار یاد میکند…

          اَلْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مَفَاتِیحُهُ اَلسُّؤَالُ

          دانش ، گنجینه هایى است و کلیدهاى آنها پرسش است

          و این سوال شما هم از جنسِ همان سوالهای زیبا بود…

          در جواب سوال شما لازم دانستم که یک خاطره ای را که همین چند وقت پیش در مجتمع مسکونیِ ما اتفاق افتاد ذکر کنم که من این داستان را از زبانِ همسایه طبقه پایینی مان نقل میکنم….

          داستان از این قرار است که همسایه پایینی ما 4 فرزند دارد که آخرین آنها یک دختر کوچولوی تقریبا هفت هشت ماهه است…

          حال همسایه ما تعریف میکرد که چند وقت پیش به همراه این فرزند کوچولو و فرزند بزرگترش ؛ در آسانسور مجتمع بودند که ناگهان یک مشکل فنی برای آسانسور بوجود می آید و آسانسور در میانِ طبقات متوقف میشود و…

          خب از آنجایی که‌ این واقعه کمی ترسناک است همه دچار اضطراب میشوند جز این بچه کوچولو…..

          سوال این است که چرا این بچه کوچولو آرام بوده و آثاری از اضطراب و نگرانی در چهره اش نبوده؟؟؟!!!

          و سوال بعدی این است که چه میشود که همین بچه کوچولو وقتی که بزرگُ و بزرگتر شود ، این آرامشِ دورانِ کودکی اش را فراموش میکند و در چنین اتفاقاتی دچار اضطراب میشود؟؟؟!!!

          جواب سوال اول در یک کلمه است و آن اعتماد است ، اعتماد به انرژیِ منبعی که به تازگی از نزد او آمده است که به برکت این اعتماد ، مساله رهایی بوجود می آید ، زیرا تا وقتی که یک بیمار به پزشک و توانایی های او اعتماد نداشته باشد ؛ خودش را بروی تخت اتاقِ عمل رها نمیکند که پزشک بروی او تیغِ جراحی بکشد و…

          و جواب سوال دوم در سه کلمه است و آن‌ الگو بردای از اطرافیان است ، الگوبرداری هایی که منجر به ویروسی شدنِ ذهنِ پاکِ آن کودک میشود و او را روز بروز از خدایی که از نزد او آمده است دورُ و دورتر میکند…

          کافیست کمی در فرآیند بزرگ شدن یک انسان از مرحله نطفه تا بزرگسالی نگاه کنیم و در این جمله زیر با دقت هر چه تمامتر فکر کنیم…

          هر چه رهاتر  بودیم ، نعمت هایِ گران بهاتری را دریافت کردیم…

          فقط کافیست کمی تامل کنیم در آموزه های ابتدایی سوره ای از قرآن بنام انسان که نقطه شروع یک انسان را از یک نطفه میداند…

          إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَـٰنَ مِن نُّطۡفَهٍ أَمۡشَاجࣲ…

          این ما بودیم که انسان را از نطفه ای مخلوط آفریدیم…

          [سوره اﻹنسان ٢]

          خب ما وقتی که نطفه ای بیش نبودیم و در دنیایِ شکمِ مادر ساکن بودیم ، اعتماد صد در صدی به خدای یگانه داشتیم و به معنایِ واقعی کلمه رهایِ رهایِ رها بودیم و عمل کننده به قانونِ رهایی به زیبایی هر چه تمامتر بودیم ؛ حال سوال این است که خداوند در برابر این حجم از اعتماد و رهایی ای که نسبت به او داشتیم چه کرد؟؟!!

          چشمی به ما داد به ارزش ده ها هزار تریلیارد دلار که اگر تمام مهندسین عالم جمع شوند نمیتوانند مشابه آن را بسازند…

          گوشی به ما عطا کرد به ارزش صدها هزار تریلیارد یورو که هنوز که هنوز است دانشمندان در حال کشف ابعاد پنهان و مخفی آن هستند…

          قلبی به ما عطا کرد به ارزش هزاران هزار تریلیارد تومان که روز و شب در حال پمپاژِ خون به تمامِ بدنِ من است بدون ذره ای وقفه و تعلّل…

          حال سوال این است که او که چنین نعمت هایِ باارزشی داده ، آیا قادر نیست که یک مرسدس بنز به ارزش 10 میلیارد تومان و یک پنت هاوس به ارزش 800 میلیارد تومان و و یک باغ ویلای لوکس 100 هکتاری بدهد؟؟!!

          خب مسلما قطع به یقین ، جواب هر کسی به این سوال بله است ولی سوال بعدی این است که خب پس چرا نمیدهد؟؟؟!!!

          نه نه نه ؛ بهتر است سوال خود را از “چرا نمیدهد؟؟؟!!!” به این سوال عوض کنیم که…

          من چه کرده ام که  در مسیر جریان بارش نعمت های الله انسداد ایجاد کرده ام؟؟؟

          او که در هرلحظه و هر ساعت مشغول بارش برکت و نعمت به سمت من است ولی آیا من…؟؟؟!!! ، به تعبیر حافظ عزیز

          هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست

          ور نه تشریفِ  تو  بر بالایِ کَس  کوتاه نیست

          حقیقتا این سوال ، سوالی بسیار زیباست که یک شاه کلید به ما معرفی میکند و شاه ترمز اصلی و اساسی ما را در‌ مسیرِ موفقیت نمایان میکند…

          پس شایسته است که جوابِ آن را مُراد و گمشدهِ زندگیِ خود قرار دهیم و با صدِ وجود درصددِ پیدا کردنِ آن باشیم ، دقیقا مثل وقتیکه شارژر گوشی مان‌ را گم میکنیم در بدر از این‌ اتاق به آن اتاق میرویم تا آن‌ را بیابیم و توجیه ما در قبال چنین رفتاری اینگونه است که قراره فلان آدم مهم بهم‌ زنگ‌ بزنه و….

          خب مسلما اهمیت پیداکردن یک شارژر گوشی در برابر پیداکردن جوابِ این سوال بسیار بسیار بسیااار ناچیز است ولی مساله این است که آیا ما برای پیدا کردن جواب این سوال که حکم‌ یک شاه کلیدی را دارد که باز کننده تمامی درب های زندگی ماست ، به گونه ای زیباتر رفتار میکنیم؟؟؟ ؛ …به تعبیر حضرت علی علیه السلام…

          عَجِبْتُ لِمَن یُنْشِدُ ضـالَّتَهُ وَ قَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلا یَطْلُبُها!!!

          در شگفتم از کسى که در پى یافتن گمشده خویش میگردد و این در حالی است که خودش را گم کرده است و در پى یافتن «خویش» نیست!!!

          پس برای پیدا کردن جواب این سوال شایسته است که همچون حضرت محمدی شویم که به جهت پیدا کردن این سه سوال که از کجا آمده امُ و اینجا چکار میکنمُ و به کجا میروم؟؟؟ ؛ به غار حرا رفت و سکوت را سرلوحه خود قرار داد و منتظر آن ندایی شد که از درونش بالا آمد و…

          إقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلَّذِی خَلَقَ  [سوره العلق ١]

          پس برای پیدا کردن جواب این سوال ، شایسته است که با چاشنی یک صبر زیبا  ، به دربِ خانه خدا برویم و آنقدر درب بزنیم و پشت در‌بنشینیم تا به او ثابت کنیم که دیگر بدنبال نخودسیاه نیستیم و با صد وجود آمده ایم که جواب این سوال کلیدی را بگیریم و…. ، به تعبیر مولانا…

          آمده‌ام که سَر نَهَم عشق تو را به سر بَرَم

          وَر تو بگوییم که نِی ، نِی شِکنم شَکَر بَرَم

          و مسلما کسی که با این دید به درگاه خدا روی آورد و با احساسی زیبا ،  دستورِ “ثُمَّ ٱسۡتَقَامُوا۟” را بجای آورد و در مسیرِ دریافتِ جوابِ خود بماند و پافشاری کند و درگیر حواشی نشود ، قطع به یقین به جواب میرسد و… ، به تعبیر مولانا..

          باز گردد عاقبت این دَر ؟ بلی

          رو نماید  یارِ سیمین بَر ؟ بلی

          ولی مساله این است که عده ای بسیار در این مرحله ریزش میکنند ؛ زیرا که آنها با نگاه “حالا بریم ببینیم چی میشه” آمده بودند تا جواب بگیرند که در کلاس درس خدا جایی برای چنین شاگردانی نیست که نیست و تنها کسانی حق نشستن سرِ کلاسِ درسِ خدا را دارند که در این‌ مسیر تعهدی داده اند از جنسِ مرگ و زندگی ؛ مثل حافظ عزیز که میگوید…

          دست از طلب ندارم  تا کامِ  من  برآید

          یا تن رسد به جانان یا جان زِ تن برآید

          پس برایِ پیدا کردنِ جواب این سوال ، شایسته است که همچون حضرتِ ابراهیمی شویم که در جستجویِ خدا بود و به خورشید پرستی و ماه پرستی و ستاره پرستی روی آورد و بعد از درمانده شدن از آفِل بودن الهه هایِ انتخابی اش ؛ با یک ذکر مقدس به درگاه خدا رفت و به درجه خلیل الله شدن رسید و آن ذر مقدس همین اظهار عجز او به درگاه خداست که…

          …لَئن لَّمۡ یَهۡدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّاۤلِّینَ [سوره اﻷنعام 77]

          ترجمه این عبارت به زبان خودمانی مان اینگونه است که…

          خدایا من دیگر نمیدانم و تو میدانی و دیگر نمیتوانم و تو میتوانی و من فقط یک چیز میدانم و آن هم این هست که اگر هدایتم نکنی؛  قطع به یقین جزو کسانی خواهم‌ بود که در تمام عمر خویش بدنبال نخود سیاه میروند و بویی از حقیقت نمیبرند و….

          مسلما این اظهار عجز کردن به درگاه خدا حکم یک سکوی پرتاب را دارد کما اینکه برای حضرت ابراهیم اینگونه شد و او را به تمام جواب هایش رساند و…

          وَکَذَ ٰ⁠لِکَ نُرِیۤ إِبۡرَ ٰ⁠هِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَـٰوَ ٰ⁠تِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ

          و این چنین ، ملکوتِ آسمان ها و زمین‌ را به ابراهیم‌ نشان دادیم تا از اهل یقین گردد

          [سوره اﻷنعام 75]

          پس شایسته است که کمی به خود بیاییم و در این هیاهوی عالم که خدای راستین به حاشیه رفته و بازار خدایان جعلی فراگیر شده ، همچون حضرت ابراهیم بدنبال خدای راستین باشیم به شوق دیدنِ “مَلَکُوتَ ٱلسَّمَـٰوَ ٰ⁠تِ وَٱلۡأَرۡضِ” و احیایِ خدایِ راستین در‌ زندگی‌ِخویش تا در زمره کسانی نباشیم که…

          وَلَا تَکُونُوا۟ کَٱلَّذِینَ نَسُوا۟ ٱللَّهَ فَأَنسَاهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُو۟لَـٰۤئکَ هُمُ ٱلۡفَـٰسِقُونَ

          و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند که این فراموشی باعث این شده که آنها عظمتِ خودشان را هم فراموش کنند ، آگاه باشید که آنان همان فاسقانند…

          [سوره الحشر 19]

          در این آیه یک گنج بسیارِ گران بها دفن میباشد که شایسته است آنهایی که ادعای ارتباط با اجنه برای گرفتن آدرس دفینه را در مخروبه ها و…میکنند ، به مراجعینِ خود آدرس این آیه قرآن را بدهند…

          فقط کافی است تامل کنیم که…

          فراموشی خدا مساوی است با فراموشی عظمتِ درون خودمان…

          چه عظمتی آخه درون ماست؟؟؟!!!

          عظمتی که فراموش کردنش مساوی است با بدنبال نخود سیاه رفتن و… ، به تعبیر مولانا…

          پس فراموش شُدَستَت آنها

          لاجَرَم  خیره  و  سَرگَردانی

          شایسته است که آن سوال مهم را مجددا از خود بپرسیم تا با چاشنی این آیه قرآن ، به جواب آن را نزدیک و نزدیکتر شویم…

          حال سوال این است که او که چنین نعمت هایِ باارزشی داده ، آیا قادر نیست که یک مرسدس بنز به ارزش 10 میلیارد تومان و یک پنت هاوس به ارزش 800 میلیارد تومان و یک باغ ویلای لوکس 100 هکتاری بدهد؟؟!!

          خب جواب چیست؟؟!!

          خدای الان من با خدای دورانی که در شکم مادرم‌ بودم تفاوتی که نکرده ، پس چرا نمیده؟؟؟!!!

          خدا که فرقی نکرده و همان خداست ، پس چی فرق کرده؟؟؟!!!

          شاید من فرق کردم…. ، در‌ اینجا شایسته نیست که لفظ شاید را به کار ببریم بلکه باید بجای آن بگویم که قطعا

          من همان کسی هستم که وقتی که یک ماهم بود در برابر شنیدنِ خبرِ افزایش قیمت خیارسبز از 10 هزار تومان به 11 هزارتومان ، هیچ واکنشی نشان نمیدادم و عین خیالم هم نبود که چرا خیارسبز گران شد ولی الان چی شده که افزایش قیمت خیارسبز اینگونه حالت چهره من را عوض میکند و غم و ترس و اضطراب را به وجودم دعوت میکند؟؟؟!!

          خب کمی بیاندیشم که این وسط چی عوض شد؟!

          چی شد که از دورانِ پادشاه گونه ای که در شکم مادر داشتم و نشسته بودم و شاهکار خدا را در اعطای چشم و گوش و قلب و…. میدیدم ، تبدیل شدم به شخصی که افزایش قیمت بسته ماکارونی از 5 هزار تومان به 6 هزارتومان او را افسرده میکند؟؟!!

          جواب واضح است…

          ما در لحظات اولیه ای که لباس انسانیت به تن کردیم در اوج اعتماد به خدا به سر میبردیم ولی ذره ذره به واسطه الگوگیری های اشتباه از جامعه و مدرسه و خانواده و… یاد خدای راستین را به فراموشی سپردیم و مانند کسانی شدیم که “کَٱلَّذِینَ نَسُوا۟ ٱلله” و نتیجه چنین امری شد “فَأَنسَاهُمۡ أَنفُسَهُمۡ”… ، به تعبیر دیگر…

          فراموش کردیم خدای راستین را و نتیجه چنین فراموشی ، غفلت از عظمت خویشتن شد و غفلت از عظمت خویشتن یعنی دنبال نخود سیاه رفتن ، یعنی نان و آب و پول و خوشبختی و…میدوند و از ما فرار میکنند و ما هم بدنبال آنها میدویم و هیچ وقت هم به آنها نمیرسیم جز برای اندکی که انرژی و جانی مختصر پیدا کنیم که دوباره و دوباره و دوباره بدویم و….

          ولی ما خیلی خیلی خیلی خوشبختیم…

          خوشبختیم که قبل از اینکه روزی برسد که پشیمانی سودی ندارد ، نسبت به این امر آگاه شدیم و…

          پس با استعانت از الله یکتا ، میکوشیم که ذره ذره ؛ یاد خدای راستین را در زندگی خویش فعال کنیم همانگونه که ذره ذره آن را فراموش کرده بودیم…

          همانگونه که شیطان در این راه عجله نمیکند و ذره ذره ما را از مسیر رهایی و پاکیِ دورانِ کودکی به مسیر تخم مرغ دزدی هدایت میکند و از آنجا به درجه شتر دزدی میرساند ، ما هم ذره ذره با استعانت از خودِ خودِ خودش و با تکیه بر عنایات خودش ، از مسیرِ شتردزدی به پاکی و رهایی دوران کودکی خود برمیگردیم و…

          و قانون رهایی یعنی تمام سرمایه یِ امیدت ، خدا باشد و خودت را همچون یک کودک به آغوشِ خودش بسپاری و به اندازه یک سر سوزن به غیر او دل نبندی که اگر چنین باشد ، با سیلی های محکم و ملایم ؛ از غیر خودش ناامیدت میکند…

          آری ، ناامید میکند از غیر خودش تا فقط به خودِ خودِ خودش دل ببندی و رهایِ رهایِ رها شوی همچون فردی تنها که بر یک تخته چوبی بروی سطح اقیانوس افتاده و در آن لحظه کسی را جز خدا نمیشناسد  و از عمق وجودت فریاد “رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیر” میزند و …

          و چه زیبا گفت در این آیه قرآن…

          وَهُوَ ٱلَّذِی یُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ مِنۢ بَعۡدِ مَا قَنَطُوا۟ وَیَنشُرُ رَحۡمَتَهُۥۚ وَهُوَ ٱلۡوَلِیُّ ٱلۡحَمِیدُ

          اوست آنکه باران را پس از آنکه ناامید شدند ، میفرستد و رحمتش را میگستراند و او سرپرستِ ستوده است

          [سوره الشورى 28]

          ناامید شدنِ در این آیه حکایت از ناامیدی از غیر خدا را دارد….

          وقتی که ناامید از غیر خدا شویم ، همچون شخصی میشویم که  بر یک تخته چوبی در وسط یک اقیانوس میباشد و رهایِ رهایِ رها در اختیار اموج اقیانوس است که هیچ کس  جز خدا را نمیشناسد و در آن حالت دعای او خالصانه میشود و وقتی که دعا خالصانه شود ، بی برو و برگرد به مرحله اجابت میرسد…

          این پاراگراف بالا حکایت آیه زیر را دارد که حامل پیام های آشکار و پنهان فراوانی است که مهمترین آنها این است که وقتی از قانون رهایی استفاده کردی و خالصانه خدا را خواندی و خودت را به آغوش او سپردی و به ساحل نجات رسیدی ، رسم ادب را بجای بیاور و لحظه ای از او غافل مباش و در برابر او منم منم منم نکن و…

          فَإِذَا رَکِبُوا۟ فِی ٱلۡفُلۡکِ دَعَوُا۟ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ یُشۡرِکُونَ

          و هنگانی که سوار کشتی میشوند 《و گرفتار طوفان و ترس از مرگ میشوند》؛ خدا را به خالصانه ترین شیوه بندگی میخوانند اما همین که به ساحل نجاتشان رساند ؛ در آن حالت شرک میورزند 《و نجات خود را به حساب شانس و عقل و تلاش خود میدانند》

          [سوره العنکبوت 65]

          و السلام…

          دوست دارم همانگونه که شما با سوالِ خود مرا به اندیشیدن دعوت کردید ، منم با یک سوال شما را به تفکر دعوت کنم ، تفکری که قدرت این را دارد که موجب یک جهش عظیم در زندگی ما شود زیرا که این جمله ای است که از دوران مدرسه به ما آموخته اند که…

          یک ساعت تفکر بالاتر از این 70 سال عبادت است

          سوال همان است که در داخل متن بود…

          حال سوال این است که او که چنین نعمت هایِ باارزشی از قبیل چشم و گوش و… داده ، آیا قادر نیست که یک مرسدس بنز به ارزش 10 میلیارد تومان و یک پنت هاوس به ارزش 800 میلیارد تومان و یک باغ ویلای لوکس 100 هکتاری بدهد؟؟!!

          وقتی که ما بدنیا می آییم ، پرستار مهربان ما را در یک پتو میپیچد و تحویل مادرمان میدهد و در آن لحظات نگران هیچ چیز نیستیم به گونه ای که اگر کسی به ما بگوید که قیمت شیشه خیارشور از 8 هزار تومان به 9 هزارتومان رسید ، ما هیچ واکنشی نشان نمیدهیم…

          وقتی هم که از دنیا هم میرویم ما را در یک پارچه سفید رنگ 3 متری میپیچند و آماده این میکنند که ما را به خاک که حکم مادرِ این کره زمین را دارد ، بدهند و مسلما در آن لحظات هم در برابر افزایش قیمت شیشه خیارشور هیچ واکنشی نشان نمیدهیم…

          حالا چی میشه که در حدِ وسط این دو سکانسِ آغازین و انتهاییِ خودمان در این سیاره خاکی ، نگران افزایش قیمت شیشه خیارشور از 8 هزارتومان به 9 هزار تومان میشویم و…؟؟؟!!!

          واقعا چی میشه؟؟؟!!!

          مسلما جواب این سوال در‌ همان آیه 19 سوره حشر است که…

          فراموشیِ خدا = فراموشیِ عظمتِ درونِ خودمان

          کافیست کمی بیندیشیم که در فرهنگ اسلامی رسم بر این است که در لحظاتِ آغازین ورود یک نوزاد به این سیاره خاکی ، در گوش او اذان(از+آن) میگویند و در لحظات آخر حضورِ او بروی این‌سیاره خاکی بر او نماز میِّت میخوانند و او را به دل خاک میسپارند و…

          عهه یعنی حدِ فاصلِ زندگی‌ِ ما بروی این سیاره خاکی ؛ فقط چند ثانیه است د‌ر حد فاصله بین یک اذان و اقامه؟؟؟!!!

          خب دیگه همینه ، مثل چشم بر هم زدن میگذرد ؛ تازه اگر بر اساس آیات 2 و 3 سوره معارج یک تناسب ریاضی ساده ببندیم متوجه این حقیقت میشویم که عمر 70 و 80 و 90 ساله ما در این سیاره خاکی در مقیاس ابدیت ، چند ثانیه ای بیش نیست….

          خب حالا باید بنشینیم و تفکر کنیم که آیا این چند ثانیه زندگی مان ارزش تحلیلِ افزایشِ قیمت شیشه خیارشور از 8 هزار تومان به 9 هزارتومان را دارد یا نه؟؟!!

          چه جالب شد…

          در آغاز زندگی مان رهایِ رهایِ رها برویِ دستان پدر و مادر خود هستیم و در انتهای زندگی مان هم رهای رهای رها بروی دستانِ مردم ، به سمت قبرستان تشییع میشویم و….

          حالا سوال این است که که در‌ اول و آخر به معنای واقعی کلمه رهای رهای رها هستیم ولی چه میشود که در این حد میانه دست از رها بودن برمیداریم و شروع میکنیم دست و پا زدن و….؟؟؟!!!

          شاید جواب در این حقیقت باشد که‌ ما به صورت اتوماتیک وار در ابتدا و انتهای مسیرمان به عاجز بودنِ خودمان در بارگاه الهی اعتراف میکنیم و با تمام وجود به حقیقت “یَـٰۤأَیُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَاۤءُ إِلَى ٱلله” پی میبریم و خدا هم جواب ما را به نحو احسنت میدهد ولی در‌ حد میانهِ این آغاز و پایان ، درگیر حواشی میشویم و خدا را به حاشیه میبریم و….

          (یَـٰۤأَیُّهَا ٱلۡإِنسَـٰنُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلۡکَرِیمِ) [سوره الانفطار 6]

          همین دیگه…

          از آنجاییکه در این نوشته اسمی از خدایان‌جعلی آمد یاد یک‌ فیلم سینمایی زیبا افتادم بنام “پی کِی” که واقعا فیلمی بسیار زیباست در عرصه یکتا پرستی و د‌ر جستجوی خدای حقیقی بودن که در صورت تمایل ببینید…

          از آنجاییکه حسن مطلع این نوشته ، یک بیت شعر از مولانای عزیز بود ، شایسته است حُسنِ ختام هم با یک بیت از مولانا باشد…

          اول و آخر  تویی ما در میان

          هیچ هیچی که نیاید در بیان

          در پناه خدا باشین شهلا خانم بزرگوار…

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 74 رای:
          • -
            Shahla گفته:
            مدت عضویت: 2594 روز

            سلام بشما دوست عزیز.

            جناب احمدی بسیار بسیار سپاسگزار شما هستم که پیام منو باعشق خوندین، بهش فکرکردین و باعشق بمن جواب دادین.

            و بسیار سپاسگزارم که اونقدر ارزش قائل بودین هم برای خودتون هم برای من که وقتی در فرکانس و انرژی بالا بودین جواب منو دادین. منتظر پاسخ شما بودم ولی نه انتظاری از روی عجله و بیقراری. میدونستم و مطمعن بودم که خداوند جوری مهره هارو برام میچینه که جواب شما دربهترین زمان بدستم برسه.

            جناب احمدی عزیز من مثل شما قلم زیبایی ندارم ولی درعوض تا دلتون بخواد وقتی برم بالای منبر ساعتها نان استاپ میتونم صحبت کنم البته فقط در مورد سفر درونی ای که سالها تو خلوت خودم با خدای خودم در دل چالش‌های زندگیم گذروندم که چقدرم برام لذت بخش بوده که حاضرنیستم سرسوزن اون لذت‌ها را با هیچ چیزی عوض کنم.

            بقدری کامنت شما عالی بود و پر از هدایت خداوند برای من و بقدری فرکانس این کامنت بالا بود که درحین خوندن نوشته های شما آگاهی بود که به وجودم جاری میشد از سمت خداوند که قطعا خودتون میدونید نمیشه کیفیت را با کلمات توضیح داد.

            من باید بارها و بارها این نوشته های زیبای شما را بخونم و روی هر جمله اون تعمق کنم.

            چیزیکه فکرمیکنم منو به اشتباه انداخت ظاهر قضیه عملکرد یه بچه بود(اون گفتن خواستش و تکرار کردنش و پیله شدنش) و اینکه اون گفتن های مداوم یه بچه را با جریان رهایی مقایسه میکردم. البته قلبا میدونستم هردوش درسته ولی ارتباط بین این دوموضوع را متوجه نمی‌شدم.

            غافل شدم از اون چیزیکه پشت اون عملکرد ظاهری یه بچه هست.

            و اونم بحث حساب نکردن روی خودش و روی هیچکس و هیچ چیز جز اون نیروی برترش که درمثال بچه اون نیروی برتر براش میشه پدر یا مادرش.

            طاهر قضیه تکرار کردن و پیله شدن برای هدفش بود ولی پشت این پیله شدن همون اعتمادی بود که شما فرمودین و بدلیل این اعتماد نگرانی ای براش به وجود نمیاد چون خیالش راحته که میشه چون اعتماد داره به انجام شدنش.

            اصلا نمیدونم چی بگم چی بنویسم پراز حرفو آگاهیم ولی نمیتونم بنویسم.

            ممکنه حرفهام پراکنده بشه ولی باحال الان من….

            جناب احمدی از سوال کردن و قدرت سوال گفتین. دقیقا سلولی این موضوع را قبول دارم و درکش کردم چون از شروع سال 91 تا همین لحظه این سوال کردن از خداوند جز جداناپذیر وجود من شده و در 98 درصد مواقع جواب سوالهام مستقیم به وجودم جاری میشه و من اون ندای درونی را می‌شنوم و دریافتش میکنم و دیوانه و عاشق اون ندا هستم و در 2 درصد بقیه خود خداوند هدایتم میکنه که بفرض از شما بپرسم یا به شکل های دیگه جوابمو میگیرم. اینم از فضل خداست بحق من.

            و تمام این لذت‌های ماندگار و عمیق از یه آرزوی دنیایی شروع شد توی وجودم. همیشه به این شکل میبینم که ظاهر قضیه یه آرزوی دنیایی بود و درپشت اون یه سفر درونی.

            یه سفری که منو آماده و مهیای دریافت اون آرزو بکنه. سفری که آگاهی های همون جنین و نوزاد را بیادم بیاره.

            گرچه درین سفر بارها پیش اومد که خسته شدم و فرو ریختم ولی خدا برام صبوری کرد بهم احترام گذاشت دستمو گرفت بلندم کرد خیلی خیلی باهام حرف زد تا الان که بشارت قرار گرفتن در مدار دریافت هدفم را بهم داده و آخرین مرحله برای دریافت اون هدیه که بشارت عظیم بودنش و بیشتر از چیزیکه خواسته بودم را بهم داده. و آخرین مرحله، مرحله رهاییه که باید انجامش بدم. که خودشم داره کمکم میکنه برای انجامش مثل بقبه مراحلی که با خودش گذروندم نه خودم تنهایی.

            از رهایی ازش پرسیدم گفت احساس نیاز بهش نداشته باش

            بش گفتم آخه خدا خودت میدونی که مثلا چقدر نیاز بپول دارم چجوری احساس نیاز نکنم بهش وقتی میدونم نیاز دارم.

            گفت اگه بدونی هرچیزیکه بخوای الان تو زندگیت هست و داریش بازم احساس نیاز میکنی

            گفتم خب نه!!

            گفت همینه. خیالت راحت که همین الان اون چیزیکه میخوای تو زندگیت هست پس دیگه برو حال کن برو لذت ببر از همین شرایطت

            بدون زیاد تو این خونه و شرایط دیگه نیستی برو لذت ببر از آشپزخونت، از پنجره اطاقت، از کوه‌هایی که هرروز داری بارها نگاهشون میکنی و ارتباط روحی داری باهاشون، از….

            خلاصه گفتو گفت از سرسوزن سر سوزن های زندگیم جز به جزئش که برو لذتشو ببر و نگران هیچی نباش.

            میدونید چیه جناب احمدی آخه خودش درطول این سفر درونی کاری کرد بامن که بتونم بشناسمش، بتونم بهش اعتماد کنم بتونم….

            یادمه چندسال پیش تو دل این سفر وقتی ازش هدایت میخواستم بهم میگفت بسپار بمن. بش میگفتم میخوام بسپارم ولی نمیتونم میترسم بگی اینکارو بکن اونکارو بکن…

            بهم گفت خب معلومه که می‌ترسی چون منو نمیشناسی. حق داری. وقتی منو نمیشناسی چجوری میتونی بهم اعتماد کنی و بسپاری بمن

            و بخودش قسم خودش برام گوشه اطاقم کلاس خصوصی برام گذاشت منم شدم شاگرد خصوصیش و گفتو گفت….

            حالا رسیدم به اینجا به مرحله رهایی به مرحله دریافت بشارت از خودش.

            بجایی که وقتی به پشت سرم نگاه میکنم میبینم دیگه هیچ اثری از اون شهلای قبلی وجود نداره. و این شهلا یه شهلای جدیده

            من پودر شدم و از اول ساخته شدم.

            بگذریم بینهایت مفصله.

            خیلی لذت بردم از خوندن نوشته های شما بینهایت لذت بردم از اینکه خودم براتون نوشتم. تمامش را درحال اشک ریختن نوشتم. خیلی خیلی حال خوبی پیدا کردم و از خدا میخوام هزاران برابر این حال خوب منو نصیب شما و استاد و هرکسی که این کامنتو میخونه بکنه.

            درپناه خداوند باشین دوست عزیزم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
            • -
              نگین گفته:
              مدت عضویت: 1278 روز

              سلام شهلای عزیزم

              من دیشب به کامنت شما هدایت شدم

              یعنی در واقع توفیق قرار گرفتن در مدار آگاهی های شما به من عطا شد

              و از این بابت هم از شما هم از استاد و هم از الله یکتا سپاسگزارم

              راستش خیییلی خیییلی آرزو دارم این جنس هدایت مستقیمی که شما فرمودی از سال 91 از خدا دریافت میکنی ، من هم دریافت کنم

              خیلی ازش خواستم ولی لابد یه ترمزی این وسط هست که مانع میشه

              یا مدارم هنوز نرسیده به چنین درجه ای

              میشه یکم بیشتر توضیح بدید چه کارهایی انجام دادید برای رسیدن به چنین مداری؟؟ مشخصا چه درخواستی ازش داشتید ؟؟؟.

              خیلی دلم میخواد منم بشنوم صداش و

              واضح و رسا

              مخصوصا در سردرگمی های بزرگ زندگیم

              این بخش ها از کامنت شما بسیار بسیار تاثیرگذار بودن برام

              خیلی خیلی ممنونم که نوشتید

              گفتید:

              (وقتی برم بالای منبر ساعتها نان استاپ میتونم صحبت کنم البته فقط در مورد سفر درونی ای که سالها تو خلوت خودم با خدای خودم در دل چالش‌های زندگیم گذروندم )

              اگه برید بالای منبر من تا صبح محشر حاضرم بشینم و بشنوم بس که تشنه ی شنیدن چنین آگاهی های ناب و خالصی هستم

              و اما بخش های تاثیرگذار کامنت شما برای من :

              [[ از رهایی ازش پرسیدم گفت احساس نیاز بهش نداشته باش

              بش گفتم آخه خدا خودت میدونی که مثلا چقدر نیاز بپول دارم چجوری احساس نیاز نکنم بهش وقتی میدونم نیاز دارم.

              گفت اگه بدونی هرچیزیکه بخوای الان تو زندگیت هست و داریش بازم احساس نیاز میکنی

              گفتم خب نه!!

              گفت همینه. خیالت راحت که همین الان اون چیزیکه میخوای تو زندگیت هست پس دیگه برو حال کن برو لذت ببر از همین شرایطت

              بدون زیاد تو این خونه و شرایط دیگه نیستی برو لذت ببر از آشپزخونت، از پنجره اطاقت، از کوه‌هایی که هرروز داری بارها نگاهشون میکنی و ارتباط روحی داری باهاشون، از….

              خلاصه گفتو گفت از سرسوزن سر سوزن های زندگیم جز به جزئش که برو لذتشو ببر و نگران هیچی نباش.

              خودش برام گوشه اطاقم کلاس خصوصی برام گذاشت

              منم شدم شاگرد خصوصیش و گفت و گفت….]]

              آخ که من چقدررر دلم میخواد شاگرد چنین کلاسی باشم

              موفق باشی عزیزم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
            • -
              مجید بختیارپور عمران گفته:
              مدت عضویت: 997 روز

              سلام و درود بر خواهر گلم دوست توحیدیم

              بسیاااار از شما سپاسگزارم بابت سوالی که مطرح کردین تا ما در مدار آگاهی ناب داش رضای عزیز قرار بگیریم و یک تزریق با دُز بالای انرژی خدا در درون ما جاری بشه ممنونم ازت دقیقا این سوال منم بود آخه یجا مشابه همین داستان سوال شما داش رضا عطارروشن از داستان خودش گفت که چیحوری با تکرار خواسته هاش در هر روز حس منفی گرفته بود و آیه ای از کتاب مسیح گفتن که کامل یادم نمیاد ولی مفهومش این بود که جاهل مباش و هرگز یک خواسته رو مکرر از خدا نخواه یه همچین چیزی بود که به کامنت شما رسیدم بفکر برم داشت که این فرموده حضرت مسیح و اینکه در برابر خدا مثل بچه باشیم و بعد موضوع رهایی چه ارتباطی باهم دارند که با کامنت رضای عزیز و با کامنت الان شما کاملا برام قابل هضم شد که همه چی برمیگرده به حس و فهم ما از خواسته و تکرار آن مثل بچه و حس رهایی دمتگررررم خیلی عالی گفتین که وقتی خواسته رو مثل بچها ها تکرار میکنیم و پا برزمبن میکوبیم اصلاااا نگران نباشیم که خدا نمیشنوه یا اگه بما نده چی هم در دلم ما نباشه و توکل و اعتماد کامل داشته باشیم دقیقا مثل مثال دم کشیدن چای و که گفته شد اینجوری باید اعتماد داشته باشیم یعنی وقتی پامیکوبیم و خواسته رو تکرار میکنیم هرلحظه فکرما این باشه خدا داره میشنوه و حتمااااا هم میده نگران نیستم که نکنه صدام بهش نرسیده باشه یا فراموش کرده باشه تمام احساس بد ما که آقا رضا گفتن همه بخاطر عجله و شک وتردید ماست که مثل بچه ها که پامیکوبه رها نیستیم برای من که عین چالش شمارو دارم بی پولی تنگدستی این کامنت رضای عزیز و این کامنت الان شما دوای شفابخش بود خیلی لذت بحش بود خصوصا اونجایی که گفتی خدایا من چیجوری بیخیال باشم رها باشم وقتی مشکل مالی دارم قرض دارم عیال وار هستم اوضام خرابه چیجوری نگران نباشم که خدا بهت گفت مگه کسی که از هرلحاط در وفور نعمت هست نگران روزش هست یا نگران فرداش هست گفتی نه و خدا گفت خوب تو هم فکر کن همین الان این پول بهت داده شد تو زندکیت هست برو حالشو ببر رها شو رهایی رو تمرین کن لاجرم زندگیت سرشار از نعمت میشه و تنها مشکل اساسی ما خودمون هستیم که خدا رو فراموش کردیم و از قدرت درونمان بی خبر و ناآگاهیم بقول بازی مافیا ما یک شهروند نااگاه هستیم که اومدیم اینجا دورهم تا آگاه شویم و مافیا رو شناسایی کنیم و ازبین ببریمش ما اینجا به کمک هم آگاه تر میشویم به لطف خدا به فضل خدا ممنونم خواهرگلم خیلی تحسینت میکنم خیلی لذت بردم که چالش شبیه من و داری انشالله بزودی برامون این حل بشه و دریچه ای زیبایی از زندگی برامون گشوده بشه دوست خوبم خواهرگلم بینهایت از آگاهیی نابی که بهم تزریق کردی ممنونم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            نگین گفته:
            مدت عضویت: 1278 روز

            سلام آقا رضا ی عزیز

            میدونم حجم پیام های محبت آمیز و سپاسگزاری های دوستان به شما زیاده و وقت گرانبهای شما رو میگیره

            ولی واقعا نتونستم در جواب اون حس فوق العاده عجیب و آرامش و ایمانی که در وجود من ایجاد کردید ، و بعد از شما کامنت شهلا جان در پاسخ به سخنان گهربار شما سکوت اختیار کنم و رسم ادب رو با سپاسگزاری بجا نیارم

            حالا رسم ادب هیچی،

            سپاسگزاری، ظرف وجود خودم رو بزرگتر میکنه برای ایجاد گنجایش بیشتر از این آگاهی های ناب

            واقعا وقتی کامنت های شما رو میخونم انگار یک رساله ی دکترا رو دارم مطالعه میکنم و چه شوقی در وجودم شعله میکشه که ایکاش شما استاد دانشگاهی بودید و من هر طور بود آزمون میدادم. و در دانشگاهی که شما تدریس میکنید قبول میشدم و هر درسی که شما تدریس می‌کردید بر میداشتم و با جان و دل سر تک تک کلاسهای شما می نشستم

            چون وقتی به این زیبایی در نوشتار اینهمه آگاهی ناب رو قطره قطره جذب وجود آدم میکنید ، آدم مات و مبهوت میمونه که در کلام، و حضوراً چه حظی میبرن نزدیکان شما از اینهمه معلومات . و غبطه میخورم به حالشون.

            و امید دارم با تنها اهرمی که در دست دارم یعنی سپاسگزاری، به نعمت لَاَزیدَنَّکُم برسم

            و از این جنس آگاهی ها بیشتر و بیشتر درک کنم و در مدار دریافتشون قرار بگیرم

            گاهی میام قسمت هایی از کامنتهای شما رو که متناسب با حال و روز خودمه و جواب سوال اون لحظه ی خودمه رو برای خودم کپی میکنم که بارها و بارها بخونم اما حریف تعداد زیاد اونها نمیشم ، واقعا سخنان پرمغزی بر زبان شما جاری میکنه الله مهربان

            دست مریزاد

            قدر خودتون رو بدونید

            و خوش به سعادت استاد که شاگردانی مثل شما کم ندارن

            خوش بحالشون که تمام کامنتهای سایت رو میخونن و لذت میبرن

            گوارای وجودشون

            نمیدونم از کدوم قسمت کامنت شما بگم که دست رو هر قسمتیش میزاری انگار دری از درهای بهشت به روت باز میشه

            مثل همون مثال نطفه ای که در رحم مادر آرام گرفته و بدون هیچ تقلایی خداوند بهش میلیاردها ثروت ارزشمند مثل چشم و گوش و مغز و قلب و… میده

            ولی

            این قسمتها طوفان به پا کرد در من:

            [[ قانون رهایی یعنی تمام سرمایه یِ امیدت ، خدا باشد و خودت را همچون یک کودک به آغوشِ خودش بسپاری و به اندازه یک سر سوزن به غیر او دل نبندی

            لَئن لَّمۡ یَهۡدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّاۤلِّینَ [سوره اﻷنعام 77]

            ترجمه این عبارت به زبان خودمانی مان اینگونه است که…

            خدایا من دیگر نمیدانم و تو میدانی و دیگر نمیتوانم و تو میتوانی و من فقط یک چیز میدانم و آن هم این هست که اگر هدایتم نکنی؛ قطع به یقین جزو کسانی خواهم‌ بود که در تمام عمر خویش بدنبال نخود سیاه میروند و بویی از حقیقت نمیبرند و….

            مسلما این اظهار عجز کردن به درگاه خدا حکم یک سکوی پرتاب را دارد کما اینکه برای حضرت ابراهیم اینگونه شد و او را به تمام جواب هایش رساند و…

            سوال قدرتی وصف ناشدنی دارد ، قدرتی از جنسِ کشش انسان به سویِ دریچه آگاهی…

            …هیچ کس جز خدا را نمیشناسد و در آن حالت دعای او خالصانه میشود و وقتی که دعا خالصانه شود ، بی برو و برگرد به مرحله اجابت میرسد…

            …“ببین خدایا ، چقدر تلاش کردم و نشد و دیگه خسته شدم از راه هایی که رفتم و اکنون آمده ام تا تو آن ها را درست کنی” ؛ تقدیمش کن تا خودِ خودِ خودش دست به کار شود و تمامی گره ها و انسدادهایِ وجودت را برطرف‌ کند]]

            و این قسمت کامنت شهلای عزیز در پاسخ به شما دیگه تیر خلاص رو زد به من

            و مدهوش شدم از اینهمه آرامش خاطر :

            (( از رهایی ازش پرسیدم گفت احساس نیاز بهش نداشته باش

            بش گفتم آخه خدا خودت میدونی که مثلا چقدر نیاز بپول دارم چجوری احساس نیاز نکنم بهش وقتی میدونم نیاز دارم.

            گفت اگه بدونی هرچیزیکه بخوای الان تو زندگیت هست و داریش بازم احساس نیاز میکنی

            گفتم خب نه!!

            گفت همینه. خیالت راحت که همین الان اون چیزیکه میخوای تو زندگیت هست پس دیگه برو حال کن برو لذت ببر از همین شرایطت

            بدون زیاد تو این خونه و شرایط دیگه نیستی برو لذت ببر از آشپزخونت، از پنجره اطاقت، از کوه‌هایی که هرروز داری بارها نگاهشون میکنی و ارتباط روحی داری باهاشون، از….

            خلاصه گفتو گفت از سرسوزن سر سوزن های زندگیم جز به جزئش که برو لذتشو ببر و نگران هیچی نباش.))

            خدا به همه تون سلامتی و سعادت دنیا و آخرت عطا کنه انشاءلله

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
          • -
            حسین عبادی گفته:
            مدت عضویت: 1872 روز

            بنام خداونده بخشنده و مهربانم…

            سلام به اقا رضا سلام به عشق سلام به جوینده توحید و عشق رب…

            سلام اقا رضا….

            اول از اینکه بگم همیشه منتظر کامنتهای شما هستم.

            کامنتهای شمارو که میخونم خیلی دگرگون میشم…

            الان که این کامنت رو دارم مینویسم…

            روبروی سیستم نشستم دارم کامنت رو میخونم و با گوشی دارم کامنت میزارم…

            و برای بار دوم که میخوام کامنتتون رو بخونم….

            از اینجا که شروع شد مجذوب شدم…

            و توفیق من جز به دستان خدا نیست…

            چقدر قشنگه که مرور میشه با کامنتهای شما برای من با این همه فکت قشنگ که.

            حسین از توان تو خارج تو ناتوان ترینی در برابر این شکوه و عظمت رب…

            و یاد گرفتم از شما….

            که ازش بخوام….

            و به پاکیزه ترین روش مرا توفیق ده….

            رضا مرسی که اینقدر قشنگ و بدون دردسر بهم گفتی و ادرس خدارو با این کامنت بهم دادی….

            و هر گاه بندگان من از تو سوال کردن بگو که من نزدیکم….

            این نزدیکی اینقدر نزدیکه که یه وقتایی احساس میکنی….

            دیدم اره دیدم این نزدیکیرو وقتی دستت رو میگیره میگه این رو انجام بده اینکارو کن این جوری باش.نترس و دلت رو قرص میکنه و دست تو دستش میری ولی زود فراموش میکنم که اااا این همونه که همیشه هست ولی من توجه ای ندارم بهش…

            خدای من رب من خودت من رو پاک پاک کن که تو توبه پذیری بزرگ هستی ای نفس من….

            اقا رضا میشه بگی تویه این چی کشف کروید

            (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

            تویه اکثر کامنتاتون اینرو خوندم و خیلی دوست دارم بدونم در موردش ممنون میشم بهم بگید مرسی عزیز دل….

            یه کلیپ دیدم یادم نیست دقیقاااا جملاتش اما میگفت که عاشقی خوبه دوست داشتن خوبه عشق ورزیدن خوبه…

            ولی اعتماد کردن فراتر از همه اینهاست اعتماد کردن خیلی خیلی قشنگتر از اینهاست…

            حالا چطور باید برگردیم به کودکی به روزی که به این دنیا پا گذاشتیم روزی که بهمون گفت شد خوش اومدید برای خلق شرایط دلخواهتون خوش اومدید…..

            و اعتماد داشتیم که اقا هر چیزی بشه یکی هست که به من اهمیت بده و کارام برام انجام بده ….

            اون اعتمادت چی شد حسین؟؟

            با افکارت با الگو برداریات با….

            رفت اره اون اعتماد رفت….

            چقدر این خدا قشنگه الهی شکرت رب من…

            ای جانممممم

            چقدر قشنگ گفتی اررره میتونه میتونه میتونه رب میتونه ….هر چیزی رو میتونه اره

            …..

            به قول شما ارزش این چیزایرو که بهمون داده رو کجا میشه حساب کتاب کرد بعد خونه و ماشین این چیزارو…

            چه مثال قشنگی زدید نخود سیاه

            الله اکبر از این همه اگاهی رضا ممنونم ازت مرسی از تو و ممنونم از استاد عباسمنش قشنگم ممنونم الهی شکر برای وجودتون….

            اقا رضا این چیزی که‌گفتی رو ما همیشه تو زندگیمون استفاده میکنیم.

            حالا ببینم چی میشه حالا بریم ببینیم چی میشه…

            میخوام بدونم این همون دیالوگ ماندگار که برای تمام قسمتهای زندگیمون استفاده میکنیم؟؟؟

            .

            فراموشی خدا مساوی است با فرا موشی عظمت خودمون…

            این جمله رو باید با طلا نوشت….

            چقدر من داغون شدم ….

            خدایا ازت عاجزانه میخوام که من رو مانند لحظاتی کنی که لباس انسانیت به تن کردم….

            یعنی ما اینقدر عظمت داریم که فراموش کردیم خدای من ….

            خدایا کمک کن که من به اصل خودم برگردم الهی شکرت رب من…

            و یاد خدای راستین رو در زندگیم فعال کنم و حرف مفت نباشم الهی شگرت رب من دنبال نخود سیاه نباشم الهی شکرت رب من…

            خدا جونم من هر چیزی که دارم اذعان توست و ازت میخوام که کمک کنی همیشه یادم بمونه که هر چیزی دارم اذعان توست و من بدون تو بدرد هیچی نمیخورم….

            ما رمیت اذ رمیت و لیکن الله رمی…

            الهی شکر برای هدایت من به این کامنت قشنگ و توحید .

            ممنونم ازت اقا رضا دوستت دارم…

            فراموشی خدا=فراموشی عظمت درونمون…

            در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشید…

            با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
            • -
              رضا احمدی گفته:
              مدت عضویت: 1782 روز

              بسم الله الرحمن الرحیم

              سلام و درود و صد سلااام بر داداش حسین عزیز و نازنین که بنده ی خوب خداست ، بنده ی خوبی از جِنسِ این آیه قرآن کریم….

              …نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ…

              …چه خوب بنده ای است…

              [سوره ص 30 و 44]

              چقدر شما خوبی و عزت نفس بالایی داری که انتهای هر کامنتت را با این عبارت ختم میکنی که…

              با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا

              واقعا هم که بنده ی خوب خدا هستی…

              نه نه نه ، بگذار اینگونه بگویم که تو یک روحِ انتخاب شده بودی  که از جنجالی ترین آدمِ اعتصابات به یک شخص بسیار بسیار بسیار لطیف و مهربان تبدیل شوی ، حال اینکه چه کردی که اینگونه انتخاب شدی ، سوالی است که خودت باید در جستجوی آن بربیایی…

              حال هر چه که هست ، مهم این است که تو الان انتخاب شدی ، انتخاب شدنی از جنسِ…

              وَأَنَا ٱخۡتَرۡتُکَ فَٱسۡتَمِعۡ لِمَا یُوحَى

              و ای موسی من تو را انتخاب کردم ، پس به آنچه که به تو وحی میشود گوش فرا ده

              [سوره طه ١٣]

              حضرت موسی کسی است که نامش در قرآن با تعداد 136 دفعه تکرار ، در رنکینگِ نامِ پیامبرانِ ذکر شده در این کتابِ آسمانیِ نازل شده بر حضرت محمد ، با اختلاف زیاد نسبت به شخصِ دومِ حاضر در این رنکینگ ، یعنی حضرت ابراهیم با 69 دفعه تکرار ،در رتبه اول قرار دارد….

              این نکته از نام حضرت موسی ، برای ما چه پیام مهمی دارد؟؟؟

              چرا خدا نام او را زیاد تکرار کرده است؟؟؟

              خب یه کوچولو فکر کنیم در این امر که درس هااا و نکته هااا در این امر نهفته است…

              آیا خداوند نام او را که گره خورده با داستان قوم بنی اسرائیل است ، زیاد تکرار کرد تا داستان او و قومش همچون کتاب قصه ای شود که به عنوان لالایی برای خواباندن بچه ها استفاده شود؟؟؟!!!

              آیا هدف از ذکر نام موسی و داستان قومش این بود که ما آنها را بخوانیم و تکرار کنیم و بگیم به به چه داستان زیبایی؟؟؟!!! یعنی همیییین؟؟؟!!!

              مسلما اینگونه نیست که نیست و خوش به حال آنکس که ساعتها بروی همین نکته قرآنی تفکر کند تا این حقیقت نازیبا از روی کالبدِ ذهنی اش پاک شود که…

              هعی ، ما کجا و همصحبتی با خدا کجا؟؟؟!!!

              و بجایش این حقیقت زیبا بروی آن نصب شود که…

              اگر برای موسی شد ، برای من هم میشود….

              آری ، میشود خوبش هم میشود…. ، به تعبیر حافظ

              فیضِ  روحُ‌القُدُس  ار  باز مدد فرماید

              دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد

              آره آره خودِ خودِ خودشه ؛ براساس این بیت حافظ باید گفت که…

              اگر برای عیسی مسیح شد ، برای من هم میشود…

              مسلما هدف خدا از آوردن نام عیسی و کارهای ماورایی او در کتاب آسمانی اش این نبوده که من رضا احمدی آن را برای حسین آقا بازگو کنم و حسین آقا هم بگوید “به به جانم عیسی مسیح ، عجب بنده ای بوده هااا” و رد شویم و برویم و….

              آره آره ، خودِ خودِ خودشه… ؛ خدا نام عیسی مسیح و کارهای ماورایی اش را برای حسین آقا بیان میکنه و به او میگوید که…

              ببین حسین جانم ، از این نمونه بنده ها هم دارم ، میخوای تقدیمت کنم؟؟؟!!!

              …وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَـٰتِ وَأَیَّدۡنَـٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِ…

              … عیسی فرزند مریم را نشانه هایی روشن دادیم و او را به روح القدس نیرو بخشیدیم…

              [سوره البقره 87]

              مسلما ارزش یک ساعت تفکر کردن در این نکته قرآنی به قدری است که سالیان سال موجب جهشِ ما در نظامِ هستیِ هوشمندِ خدا میشود زیرا که…

              یک ساعت تفکر بالاتر از هفتاد سال عبادت است

              همین دیگه….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل)

              این جمله یعنی که این سرنخ را بگیر و با آن به جاهای زیبا و زیباتر برو…

              همانگونه که دنبال کردن یک نخ افتاده به زمین ما را به منبع آن یعنی کاموا میرساند ، دنبال کردن همان سه نقطه بعد از همین دیگه… ما را به منبعی میرساند از جنسِ میدانِ انرژیِ لایتناهیِ…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل)

              با عشق تقدیم به حسین عبادی ، بنده خوب خدا

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
          • -
            حسین عبادی گفته:
            مدت عضویت: 1872 روز

            بنام خداونده بخشنده و مهربانم…..

            سلام به اقا رضاااا سلام به جوینده راه رب سلام نور الله….

            رضا جان ممنونم از اینکه جواب کامنت من رو دادی اون شبی که کامنتت رو دیدم از خدا درخواست کرده بودم که از اقا رضا یه نقطه ابی هدایتی بگیرم….

            و شب قبل خواب سایت رو یه رفرش کردم و دیدم کامنتی از شما که دستهای خداوند هستی دارم….

            و شکر رب گفتم….

            و قبل از خواب خوندم کامنت رو و خوابیدم دیروز همه کامنت رو خوندم امروزهم سه بار کامنت رو خوندم….

            و هی در خودم کنکاش میکنم این سه نقطه هارو چطور دنبال کنم….

            این سه نقطه های که میدونم نقشه راه است این سه نقطه های که سر نخی هستن که من رو میرسون به کانوایی که باید برسم بهش…

            این سه نقطه هارو نمیدونم کجا پیدا کنم نه نه بهتر بگم نه که نمیدونم کجا پیدا کنم نه …

            میدونم کجا پیدا کنم اما نمیدونم چجور شروعش کنم….

            قشنگ وقتی این متن رو خوندم ..

            و ما در هیاهوی روزگار ارامیم دلمان به خدا بند است…

            حالا واقعااااا اینجا جا داره بگیم ایا ادامه این سه نقطه رو میتونی پر کنی حسین؟؟؟؟

            اقا رضا نمیدونم چی بگممممممم….

            یه وقتایی گم میشممم سکوت میکنم و هیچکس رو نمبینم به دنبالش میگردم و دوست دارم …(سه نقطه)

            اقا رضا به دنبال این لغزش هستم هر روز مرور میکنم مبیینم یه جایی در روز فراموشش میکنم …..

            یه جاهایی در روز گم میشم تو اون هیاهوی…..

            نمیدونم همیشه به خودم گفتم که ثبات داشت باش حسین…..

            اقا رضا خیلی جاها گوش فرا میدم و همچیز عالیه عالی خیلی وقتا هم اصن نمیشنوممم چیزی اینه که اذیت کننده شده برام….

            خدایا شکرت برای تمام این اگاهیاااا….

            اقا رضااا من باید بازم و بازم کامنتهای شمارو بخونم من فقد یادمه نفیسه حاجی محسنی برای شما..

            یک کامنت گذاشت بود و از طریق اون شمارو پیدا کردم و میدونم که دستی از دستهای خداوند هستی برای …

            تی کردن تکاملم در ایات قرانی….

            چون هنوز راه دارم تازه اول کارم اولم نیستم تازه دارم مبینم و میشنوم هنوز و هنوز و هنوز ….

            (معجزه مخصوص عاجزهاست همان کسانی که در بارگاه الهی فروتن هستند)

            عاجزززززززززز عاجز هستم به درگاه رب

            (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

            در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت و ثروتمند باشید.

            با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
          • -
            مجید بختیارپور عمران گفته:
            مدت عضویت: 997 روز

            سلام و درود بر داش رضای گل خودم

            دیروز بصورت هدایتی از فایل جدید استاد بوسیله کامنت یکی از دوستان عزیز ،هدایت شدم اینجا تا در مدار کامنت بی نظیر شما قرار بگیرم .

            رضا جان مثل همیشه سوپرایز کننده مثل همیشه ناک اوت کننده من در مقابل این کامنت ترجیح میدم هیچی نگم چون فکر میکنم از ارزشش کم بشه بخوام حرفی بزنم در برابر این آگاهی باید سجده کنیم و بگیم الهی شکررررر و در سکوت فرو رویم دقیقا سوال پاکسازی چند روز درگیرم کرده بود با متاسفم لطفا مرا ببخش متشکرم دوستت دارم جووایتلی..

            گفتم شروع کنم به تکرار این کلمات بصورت مانترا روزانه و شبانه ام تا تسلیم شوم پاک شوم بتوانم راهی پیدا کنم که پاکسازی جدید و بهم یاد دادی با تکرار این جملات معنوی بیام ذهنمو قلبمو از وجود ابزار شیطانی پاک کنم از کینه از تنفر از قضاوت واز غیبت .

            رضا جان دیگه میخوام به احترام این کامنت بسیاااااااااااااااار بی نظیرت سکوت اختیار کنم تا بتوانم تمام آگاهی رو به تمام سلولهای تنم جاری سازم

            من سکوت میکنم رضای عزیز سکووووووت سکوت سکوت سکوت سکوت سکوت سکوت سکوت سکوووووووت باید کرد چه چیزی جز سکوت میشه گفت من دربرابر این آگاهی ناب الهی چی میتونم بگم بنظر من چیزی گفتن اشتباهست و درستترین کار سکوت هست از هزاران فریاد بلندتر.من دیگه داغ کردم سپااااااااااااااس رضا جانم انرژی بی نهایتت بوسیله این کامنت زیبات بهم رسید انشالله هر از گاهی همینطوری یهویی بیوفتم تو عسل در رودخانه شراب طهور البته یهویی در جهان وجود نداره خخخخ.عشقی داداشم عشقققققققق تو نابترینی رفیق تحسینت میکنم ترو ووخدای درون ترا وسکوت میکنم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
            • -
              Shahla گفته:
              مدت عضویت: 2594 روز

              سلام به شما دوست عزیز.

              امیدوارم همیشه حال دلتون عالی باشه.

              دوست عزیزم کامنتی که برام نوشته بودین را خوندم و نمیدونم چرا گزینه پاسخ نداشت به همین دلیل اینجا براتون مینویسم.

              دوست عزیزم ممنونم بابت کامنت بسیار زیبایی که برام نوشتین که چقدر از نوشته های شما بازم آگاهی به وجودم جاری شد.

              چقدر خدا قشنگ هدایت میکنه. الهی صدهزار مرتبه شکر.

              آقا مجید کار و حرفه من ساختمانی هست. ساختو ساز، بازسازی دیزاین. خیلی خوب پیش میرفتم. یه هدف بزرگ تو زندگیم داشتم و دارم که تمام اونچه که سالها گذروندم همه درجهت تحقق اون هدفم که دیگه الان خدا بشارت تو مدار دریافتش قرار گرفتنو بهم داده بوده.

              آقا مجید کارم خوب پیش می‌رفت یکمرتبه متوقف شدم. هیچ کاری انجام نمیشد هرکار دیگه ای هم که میخواستم انجام بدم اصلا جور نمیشد. دقیقا حس میکردم خدا برام برنامه داره. سالهاست با این رویه آشنام.

              این مدت توقف مثل این بود که خدا دستمو گرفت گفت بیا بشین کارت دارم اینقدر بدو بدو نکن. بیا میخوام یچیزایی را یادت بدم. برنامه ها دارم برات. میدونستم باز قراره یه جهش بزرگ داشته باشم چون ازسال 91 بارها به شکل‌های مختلف تجربش کرده بودم و اینبار به شکل توقف و دست کشیدن از بدو بدو بود.

              ترس میومد سراغم از گذران زندگیم چون من مجردم و مستقل برای خودم زندگی میکنم و همه امور زندگیم برعهده خودم هست.

              یادمه ملکی که آخرین بار ساختم و گذاشتم برای فروش، فروش نمی‌رفت و نرفته یبار خسته شدم بهش گفتم خدایا اصلا فکرنکنم تو هم بتونی این ملکو بفروشی آنی بهم گفت تو از کجا میدونی اون منم که اصلا نمیزارم فروش بره؟!!

              ببخشین حرفام قاطی میشه بهم. ولی منظور اینکه متوقف شدم و دیگه هیچ کاری نتونستم انجام بدم. برای بار چندم درین چندسال خدا برام کلاس خصوصی گذاشت و منم شاگرد خصوصیش.

              بهش گفتم پس گذران زندگیم چی؟ اونو چکارش کنم؟! گفت نگران نباش من مسئول توام. و بخدا قسم نزاشته من لحظه ای لنگ بمونم. البته اون رفاه و فراوانی نبود ولی درحدی بود که محتاج کسی نشم و دقیقا هم نشونم داد که اگر اون رفاه و فراوانی بود من یکسری چیزاییکه باید یاد میگرفتم را یاد نمیگرفتم. اصلا اوج قوی شدن توکل من بخدا و اعتماد بهش تو این پروسه انجام شد. باورتون میشه وقتی به پشت سرم نگاه میکنم خودم بخودم میگم چجوری جور شده چجوری گذروندم و خودم میمونم از کار خدا.

              تااینکه برای چندمین بار بعد از کلی هدایت ازجانب خودش و آموزش دادنم رسیدیم به جریان سپردن.

              سپردنو باکمک خودش انجام دادم ولی میدونستم یجای کار ایراد داره و لنگ میزنه.

              ازش هدایت خواستم که خدایا بهم بگو ایرادم کجاست کجا را دارم اشتباه میرم.

              درلحظه هدایتم کرد در مورد رهایی.

              خیلی هدایت‌ها و مسائل درمورد قضیه رهایی این اواخر برام پیش اومده

              تااینکه یروز داشتم بهش میگفتم خدایا کمکم کن تا بتونم انجامش بدم. بش گفتم اصلا کاری به تحقق هدفم هم ندارم الان برام مهمه اینو انجامش بدم و واقعا هم همین بود. بارها تو این سالها برام پیش اومده بود که اون لحظه واقعا دیگه هدفم برام مهم نبود. مهم برام انجام اون هدایت خداوند بود. و از نظر خودم این قضیه رهایی خیلی سخت بود.

              یبار داشتم درباره سختی انجام این موضوع فکر میکردم که اون ندای قشنگش تو وجودم جاری شد که : ازم بخواه که این کارو برات راحت کنم و هدایتت کنم به راحتو آسون انجام دادنش.

              همون لحظه آنچنان شادی عظیمی تو وجودم جاری شد که حد نداشت و بهش گفتم خدایا آره برام راحتش کن انجام اینکارو

              هدایتم کن میخوام انجامش بدم.

              بخدا قسم اینقدر قشنگ با چندتا جمله که در کامنت قبلی نوشتم انجام شد اصلا فکرشو نمیکردم اینقدر راحت بتونم انجامش بدم. با هدایت های خودش آسون شد. خیلی آسون شد

              حتی ازش پرسیدم دوست دارم همونجوری که بهم گفتی لذت لحظه لحظه های شرایط الانم ببرم هدایتم کن چجوری انجامش بدم.چجوری لذتشو ببرم.

              بهم گفت برم کامنتهای آقای حمید نارنجی ثانی را بخونم.

              یکی از کامنتهای ایشون درباره این بود که خطاب به همه دوستان سایت نوشته بودن که ظاهرا در اون فایل استاد داشتن دوش میگرفتن و بچه ها خیلی نگات مثبت اون فایلو ذکر کرده بودن و آقای ثانی خطاب به دوستان گفته بودن چقدر مثلا ذوق ساعت خودتون میکنید، یا اون چای و قهوه و…

              و اون کامنت دقیقا هدایت خداوند بود برای من. و از اون لحظه یجوری عجیب تمام توجه من رفته روی سرسوزن سرسوزن های زندگیم.

              خود خدا هم از تمام نعمت هام بهم گفت که دقیقتر نگاهشون کنم و لذتشون ببرم.

              باورتون نمیشه از اون لحظه تا الان من کلا خودمو وسط زیبایی و لذت و نعمت میبینم. هیچ ایرادی انگار هیچ کجای زندگیم نیست. یوقتایی اونقدر غرق لذت و شادی میشم میگم خدایا آخه این همه لذتو چکار کنم من. از لحظه که چشم باز میکنم تو زیبایی و لذت و نعمت هستم تا لحظه ای که میخوابم. رختخوابم یجور دیگه شده برام، پنجره اطاقم یه شکل دیگه شده برام، کاشی های آشپزخونه یجور دیگه شده و….

              و اینا تماما از لطف خودشه از فضل خودشه که داره کمکم میکنه رهای رها باشم.

              دیروز صبح ازش خواستم خدایا بازم هدایتم کن درمورد رهایی که آیا دارم درست پیش میرم؟ از لحظه ای که ازش خواستم تا به این لحظه داره از رهایی میگه به شکل های مختلف و نشونم داده که آره درسته.

              حتی همین کامنت شما هم یکی ازون نشونه ها و هدایت های خداوند بود.

              اقامجید عزیز، بسیار سپاسگزارم ازشما که برام نوشتین، خدا شما را مامور کرد، خدا شما را انتخاب کرد برای نوشتن و مطمعن باشین بی دلیل نبوده.

              امیدوارم بزودی خبرهای خیلی خوبی ازتون بشنوم و خودمم خبرهای خوبی بدم هم بشما هم به استاد هم اون خبر خوبو فریاد بزنم به کل خلقت خداوند.

              ممنونم ازشما دوست عزیز.

              در پناه خداوند باشین همیشه

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
            • -
              Shahla گفته:
              مدت عضویت: 2594 روز

              سلام بشما دوست عزیز.

              اقامجید بهتون گفته بودم هر خبر خوبی که شد بهتون اطلاع بدم و الان میخوام اولین اتفاق درونی بسیار عالی و خوشایند را بهتون بگم.

              خبری که میخوام بگم بهتون بازم درباره مثل بچه ها شدن و ارتباطش با رهایی بود.

              وقتی اون سوال برام پیش اومد و خدا هدایتم کرد که سوالمو از آقای حمید ثانی و آقا رضا بپرسم و بعد از خوندن مطالبی که این دو دوست عزیز برام نوشتن و تعمق کردن به حرفهاشون و درکنارش هدایت‌های که خداوند بدلم جاری می‌کرد قضیه رهایی خیلی برام واضح شد و آسون.

              اون قسمت ایمان و اعتماد یه بچه به تحقق خواستش هم برام واضح شد ولی یجای کار هنوز برام لنگ میزد. هنوز پازل من کامل نشده بود.

              از خدا می‌پرسیدم خدایا پس اگر یه بچه اعتماد داره به تحقق خواستش چرا هی بازم مثلا آویزون پدرش یا مادرش میشه پیله میشه گیر میده و هی مدام تکرارش میکنه؟!! خب اگر مطمعنه که میشه پس چرا هی تکرارش میکنه؟!!

              و امروز صبح زود خدا جوابو به دلم جاری کرد.

              خیلی خوشحالم.

              میدونید چرا؟!! از شدت ذوق و اشتیاقشه که هی تکرار میکنه. ذوق اینو داره که هرچه زودتر تجربش کنه برا همین دیگه اصلا صبر حالیش نیست و مدام میگه و میخواد.

              باورتون نمیشه از صبح تا حالا چه ذوقی توی وجودم جاریه.

              و حالا میمونه عملکرد درست من. چون اون بحث اعتماد به تحقق هدفم و اون سپردن و رهایی برام حل شده بلطف خودش و براحتی دارم انجامش میدم ولی یه مانع و ترمز توی وجودمه که تا میخوام مثل اون بچه ذوق کنم و پیله بشم اون مانع خودشو نشون میده و نمیزاره. یکمرتبه اون مانع و نجوا میگه اگه پیله بشی یعنی به زمان بندی خدا اعتماد نداری درصورتیکه منم واقعا مثل بچه ها ذوق تحقق هدفمو دارم بخصوص که وعدشو هم خدا بهم داده که دیگه از رگ گردن بهم نزدیکتره.

              و از خودش خواستم هدایتم کنه که به چه شکل به این مانع و ترمز نگاه کنم و برطرفش کنم تا دیگه مثل بچه ازشدت ذوقو اشتیاق خواستم پیله بشم بخودش.

              باورتون نمیشه چقدر خوشحالم. اصلا نمیدونم ازشدت شادی چکار کنم.

              دیروز که داشتم براتون می‌نوشتم حین نوشتن خدا هدایتم کرد که اینبار بشینم تمام کامنتهای آقا رضا که داخل سایت هستو دقیق بخونم. و مطمعنم خدا حرفها داره برام ازطریق کامنتهای آقا رضا.

              اولین نفری هستین که این خبر خوش را بهش دادم. حسم میگفت براتون بنویسم.

              دوست عزیزم امیدوارم بازم بزودی هم خبر خوش بدم هم خبر خوش دریافت کنم.

              درپناه خدا باشین

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            نگین گفته:
            مدت عضویت: 1278 روز

            سلام مجدد به آقا رضای عزیز و گرامی

            (حیف که آقا هستید و نتونستم صفت زیبا و خوش پوش و… براتون استفاده کنم ) انشالله که همیشه همینطور زیبا و سالم و سرحال و شاداب و پر انرژی و سرشار از هدایت الهی بمونید

            یه جمله ای توی این کامنتتون که جای پاسخ دادن نداشت و مجبور شدم اینجا پاسخ بدم ، بود :

            abasmanesh.com

            و اون اینکه فرمودید :

            داستان موسی برای این در قرآن بیشتر از تمام پیامبران مطرح نشده که ما بگیم:

            ما کجا و هم صحبتی با خدا کجا؟؟

            یا بعنوان قصه شب و لالایی کودکان ازش استفاده کنیم

            من یه برداشت دیگه ای دارم

            راستش من دقیقا نمیدونم ابلاغ پیامبری به حضرت موسی کِی بوده؟

            بعد از ارتکاب قتل غیر عمد یا قبلش؟؟!!

            حاج آقای عابدینی که داستان های پیامبران رو شنبه ها در برنامه سمت خدا میگفتن کامل ، من مدتها دنبال میکردم ، حالا حافظه خوبی ندارم که همش یادم بیاد ولی یادمه که میگفتن قبل از اون قتل ، موسی میدونست پیامبره و چند نفری از بنی اسرائیل هم که اکثرا اقوامش بودن ، از یاران و پیروانش بودن و با هم مخفیانه جلساتی داشتن همیشه،

            و وقتی اون قتل اتفاق افتاد ، اون کسی که موسی ازش طرفداری کرد یکی از همون یاران و بستگانش بود و طرف مقابل ، از فرعونیان بود

            و فردای اون روز قتل باز دوباره موسی اون شخص رو که از یارانش بود دید که با یکی دیگه از سربازان فرعون درگیر شده و اون شخص باز هم از موسی کمک خواست

            و موسی این بار دیگه قبول نکرد و گفت تو به دلگرمی کمک من هر روز میخوای دعوا کنی و توی دعوا هم ممکنه باز یه اتفاق بدی بیفته بنابراین من دیگه کمکی نمیکنم

            و اینجا بود که اون شخص بلند بلند فریاد زد اگر کمکم نکنی همه چیز و لو میدم

            باز هم موسی زیر بار نرفت و اون شخص برملا کرد که:

            آهااای این موسی همون پیامبر وعده داده شده ست و جلسات مخفی هم داره و…

            و موسی اونجا مجبور شد فرار کنه

            چون روز اول که کسی غیر از خودش و یارش و اون سرباز فرعون ندیده بود که قتلی انجام داده و اون شخص سوم هم دیگه زنده نبود که بگه موسی کسی رو کشته

            اما فردای اون روز شخص سوم که از یاران فرعون بود زنده بود

            و از همه مهم تر الان دیگه برملا شده بود که موسی پیامبر موعوده

            بنابراین مجبور شد فرار کنه

            حتی اگه قاتل بودن موسی رو همه میفهمیدن ولی پیامبر بودنش رو نمی فهمیدن ( چون الان وقت علنی کردن رسالتش نبود) باز فرار نمیکرد

            چون

            بهر حال موسی تنها فرزند فرعون بود ، و خود فرعون 6000 نوزاد بی گناه رو کشته بود ، حالا یکی هم پدرخوانده ش بکشه ، طوری نمیشه که ، دیه شو فرعون میده ( مثلا)

            اما اینکه الان فرعون بفهمه این همون موسی ست که 6000 کودک و بخاطرش کشته دیگه برای موسی زود بود

            و

            از اینها که بگذریم

            قاتل بودن موسی بر همه عالم محرز هست

            و اینکه خداوند اینهمه از پیامبری گفته که قتل انجام داده ، بنظرم میخواد اوج رحمتش رو نشون بده که ماها امیدوار بشیم

            بگیم هر گناه یا خطایی کردیم دیگه از قتل که سنگین تر و غیر قابل جبران تر نیست که

            اما خدا ، میتونه حتی یک قاتل رو ببخشه و به مقام رسالت برسونه

            پس ناامید نباش

            موسی تو کاخ فرعون بزرگ شده بود

            پس خانواده و محیط هم تاثیری بر سرنوشت تو ندارن

            آسیه هم تو کاخ فرعون بود

            پسر نوح هم شاید 700 ، 800 سال سر سفره ی نوح نشسته بود

            دلیل نمیشه تو خانواده رو مقصر گمراهی خودت از صراط مستقیم بدونی

            دلیل نمیشه تو خطاها ت رو انقدر بزرگ جلوه بدی در نظرت که مانع رسیدن تو به الله بشه

            داستان حرّبن ریاحی

            رسول ترک

            و خیلی های دیگه همه نشانه ان مثل داستان حضرت موسی برای ما

            که ناامید نباش از فضل پروردگار

            سلیمان هم سرگرم عیش دنیا شد. زیبایی اون اسب سفید چنان مدهوش ش کرد که صلات ظهرش رو فراموش کرد

            اما از خدا خواست آفتاب رو برگردون تا صلاتم رو بجا بیارم و من و ببخش

            و بلافاصله بعد از درخواست بخشش بزرگترین نعمت دنیا رو از خدا خواست:

            مُلکی عطا کن که به هیچکس نداده باشی و ندی!!!!!!!!!

            در پناه رب العالمین باشید

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            Shahla گفته:
            مدت عضویت: 2594 روز

            سلام بشما دوست عزیز.

            امیدوارم حالتون عالی باشه.

            آقا رضا یادتونه هفته گذشته درباره ارتباط مثل بچه ها شدن و رهایی را ازتون پرسیدم.

            پازل من امروز صبح زود با هدایت خداوند کامل شد.

            وقتی اون سوال برام پیش اومد خدا هدایتم کرد و بهم گفت این سوالو هم ازشما و هم از آقا حمید ثانی بپرسم. و جوابهایی که شما دوستان عزیز بمن دادین بسیار عالی بود. درکنارش هدایت‌های خود خداوند هم بود که مستقیم بدلم جاری می‌کرد.

            با جواب های شما دو دوست عزیز و هدایت‌های مستقیم خداوند به درک خیلی واضح و روشنی از مساله رهایی و ایمان و اعتماد یه بچه به تحقق هدفش رسیده بودم.

            ولی یجای کار هنوز برام لنگ میزد. هنوز پازال من کامل نشده بود.

            همش بخدا میگفتم خدایا پس اگر یه بچه اعتماد و ایمان داره به تحقق خواستش پس چرا بازم مدام گیر میده مثلا به پدر و مادرش پیله میشه و هی تکرارش میکنه؟!!

            ازش هدایت میخواستم و امروز صبح زود خداوند جوابو بدلم جاری کرد و پازل من کامل شد.

            جواب اشتیاق و ذوق اون بچه به تجربه لذت خواستش بود. ذوق داره هرچه زودتر اون چیزیکه میخوادو تجربه کنه به همین دلیلم صبر سرش نمیشه فقط پشت سرهم میگه میخوام.

            آقا رضا اینقدر خوشحالم ازین موضوع ازین کامل شدن ازین جواب که حدنداره.

            حالا دیگه فقط میمونه عملکرد من، میمونه بچه شدن من، که برای انجامش یه ترمز تو وجودم دارم که از خودش خواستم هدایتم کنه که به چه شکل اون ترمز برطرفش کنم.

            خیلی دوست داشتم این تجربه را باشما به اشتراک بزارم.

            راستی دیروز داشتم جواب کامنت یکی از دوستان را میدادم اقامجید که در حین جواب دادن خدا بدلم جاری کرد که بیام تمام کامنت‌هایی که شما داخل سایت گذاشتین را بخونم و مطمعنم خداوند خیلی هدایت‌ها و حرفها داره برام در جهت سوالی که باز برام پیش اومده و نحوه مثل بچه شدنم.

            آخه بارها تجربش کردم که خداوند زودتر از من دست بکار میشه برای هدایت من. قبل از اینکه سوال برام شکل بگیره خودش زودتر شروع کرده به جواب دادن.

            و از همین لحظه میخوام شروع کنم به خوندن تمام کامنتهای شما.

            و امیدوارم بزودی کلی خبر خوش بهتون بدم.

            درپناه خداوند باشین دوست عزیزم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              مجید بختیارپور عمران گفته:
              مدت عضویت: 997 روز

              سلام و درود بر خواهرگلم شهلای عزیز

              گزینه پاسخ در جواب دلنشینی که بهم دادی نداشت اومدم اینجا بهت جواب بدم خیلی خوشحال شدم چراغ آبی رو دیدم و زیباتر این بود که دیدم شما هستین که دیروز و امروز از طرف شما آگاهیی ناب و لذت الهی به من تزریق شد و چقد لدت بردم از پاسخ شما به کامنت خودم چقد زیبا جواب سوال ذهنمو دادین واقعا برای منم عین بچه خواستن و رهایی کامل نشده بود دمتگرررررم عجب چیزی رو از خدا دریافت کردی دقیقااااا همینه از سر شوق و ذوق که بچه به خواستش داره ول بکن پدرومادرش نیست این کاملا منطقیه و حسم خوب شد با خوندنش واقعا عالیییی بود شهلا جان امروز از ایده صحبت کردن با خدا خصوصا در وسط نجواها که هستی در پاسخی که به نگین عزیر دادین و این آگاهی عین بچها خواستن و رهایی خیلی لذت بردم و ازت بسیااااار ممنونم و متشکرم که برام وقت گذاشتی و متشکرم که اولین خبر موفقیتت و عالی شدن حستو از الهام الهی رو بهم گفتی و من اولین نفری بودم که جواب سوال ذهن منو بهم دادی اینم کار خدا بود دم تو و خدای تو گرم و انشالله بیشتر از موفقیتهات بشنوم دلم را شاد کردی خدا شادت کنه حالمو خوب کردی خدا حالتو خوب کنه ،

              در ضمن حال کردم که دیدم همکاریم باهم شما در امر ساخت و سازین من در کار فروش لوازم ساختمانی وبهداشتی هستم و چه پیام زیبایی کامنتت برام داشت من امروز گفتم خدایا ازاینکه دارم وقتمو تو مغازم میگذرونم دارم رو خودم کار میکنم و تکاملمو طی میکنم با بازارکسادی که دارم خودش بهم اجازه میده بیشتر رو خودم کار کنم تکاملم و طی کنم تا ریشه ام محکم بشه برای تبدیل شدنم به یک برج بسیاااااار بزرگ و بلند و قدرتمند شکرررررت الهی شکرررر

              پیام شما بهم الان رسید خوندم دقیقا همچین پیامی رو دریافت کردم که امروز به دلم خطور کرد گفتم خداجونم این نامه تو بود بوسیله خواهر عزیزم به من دمتگرررررم خواهر گلم که اومدی از داستانت برام نوشتی که هشدار بود برای من که نگران نباشم و آرام باشم و لذت ببرم که خدا داره کارشو برام انجام میده بزودی بهم خبرش میرسه که فریاد موفقیتم همه جا جار زده خواهدشد.

              دوست خوب توحیدی ام متشکرررررم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            امیر مالامال گفته:
            مدت عضویت: 1951 روز

            بنام خدا

            سلام آقای احمدی عزیز

            ممنونم بخاطر تمام آگاهی های که در اختیار من و بقیه دوستان قرار می‌دهید،

            سپاس،

            یه سوال داشتم اگه لطف کنید و جواب بدید ممنون میشم،

            در سوره ای طه از آیه 9 تا 70 خداوند درباره کارهای که برای موسی کرده می‌گوید تا روز مقتضی که خداوند می‌فرماید بروید سراغ فرعون و موسی وهارون با این همه نتیجه می‌گویند میترسیم، من فکر میکنم اگر من یک دهم این نتیجه ها دستم بود پیش فرعون که خوبه پیش بزرگتر از فرعون هم به راحتی میرفتم ،با این همه هر وقت نجواهای شیطان میاید به خودم میگم موسی با این همه نتیجه میترسه طبیعی که منم بترسم، ممنونون میشم اگه درک خودتون بگید چون نقطه مقابل ایمان ترس است،

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
            • -
              رضا احمدی گفته:
              مدت عضویت: 1782 روز

              بسم الله الرحمن الرحیم

              سلام و درود بر امیرآقایِ عزیز و نازنین

              اول از همه سپاسگزارم بابت اظهار لطف و محبتی که به من نوشته های من دارید….

              شما در کامنت خودتان از داستان حضرت موسی و فرعون گفتید

              جدا از داستان حضرتِ موسی و فرعونی که در کامنت خود ذکر کردین ، دو واژه ی بسیار مهم در نوشته شما وجود داشت که به من چشمک میزد و آن دو واژه ،  واژه های “ایمان” و “ترس” بودند….

              این دو واژه من را به یاد یک خاطره ای از زندگیِ شخصیِ خودم در دوران سربازی ام انداخت که ذکر آن مسلما میتواند برای شما و دیگر دوستانی که آن را مطالعه میکنند ؛ الهام بخش باشد…

              این خاطره برای من حکمِ یک مرکزِ فیزیوتراپی را دارد تا با مرور آن عضلات ایمانِ خود را تقویت بخشم…

              این خاطره برای من حکمِ جلساتِ پرتودرمانی ای را دارد که به برکت مرور چندین و چند باره آن ، میتوانم غده ترس را در وجود خودم روز بروز ضعیف و ضعیف تر کنم…

              این خاطره برای من حکمِ یک کلاس کاردرمانی را دارد که با مرور آن ، میتوانم نیرویِ خفته ایمان را در وجود خودم بیدار کنم و آن را از حالت بالقوه به حالت بالفعل درآورم…

              و در یک کلام این خاطره برایِ من حکمِ یک بمب اتمی را دارد که در انبار خاطراتِ خود ذخیره دارم تا زمانیکه جریان تاریکی به من حمله ور شد ، از آن رونمایی کنم و با عبارت “دیدی شد ؛ پس دوباره هم میشود” ، از جریان تاریکی پذیرایی کنم و آن را از صفحه مقدس ذهنِ خودم بدرقه کنم….

              هدف من از ذکر این داستان ، توضیح یک آیه قرآنی زیباست که با چاشنی “ایمان” و “ترس” همراه است که یک گنجِ بسیار گرانبها درونِ خودش ذخیره دارد ، گنج نه هااا بلکه گنننننننننننننننج….

              داستان از این قرار است که من در خدمت سربازی ، مسوولیت توزیع غذا در سطح شهر را داشتم که خودم به صورت تنهایی با ماشین نیروی انتظامی به سطح شهر میرفتم و طبق آماری که به من اعلام میشد ، غذا را توزیع میکردم….

              همه چیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه در اواخر شهریورماه سال 1401 بخاطر فوت خانم امینی ، مشکلاتی در کشور بوجود آمد که همه ما از آن مطلع هستیم که چه گردابی از حواشی را در سطح کشور ایجاد کرد….

              در آن شب اولی که مردم در خیابان ها ریخته بودند ، منِ بی خبر در حال انجام وظیفه یِ خودم بودم که دیدن یک صحنه در من آشوبی ایجاد کرد که آن صحنه ، دیدن یک ماشین نیروی انتظامی ای بود که عده ای از مردم ، عقده هایشان را بر سرِ این ماشین خالی کرده بودند….

              در آن لحظه یک نگاه به لباس خودم که لباسِ سربازی با آرم و نشان نیروی انتظامی بود ، کردمُ و سپس یک نگاه به ماشین که حاوی آرم و پلاک نیروی انتظامی بود کردم و….(چیزی که عیان است ، چه حاجت به بیان است)

              خلاصه درگیر نجواهای ذهنی شدم که آره ، الان بهت حمله میکنند و عقده هایشان را بر سر تو خالی میکنند و….

              و از آنجاییکه هیچ پناهی جز خدا نداشتم و به معنای واقعی کلمه مضطر بودم ، مشمولِ “یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوۤءَ” شدم و د‌ر مدار یک پیام زیبا از خدایی قرار گرفتم که هر لحظه در هر حال صحبت با همه ما است ولی…. ؛ به قول عطار نیشابوری…

              دوست یکدم نیست خاموش از سخن

              گوش    کو    ،   تا    بشنود    آوازِ  او

              هیچ گاه آن احساسِ زیبایِ آن لحظه را فراموش نمیکنم که با دست خودم بروی پای خودم زدم که آره ، خودِ خودِ خودشه…

              خلاصه کلام ، آن پیامِ زیبای خدا که در قالبِ احساسی زیبا در درونم زمزمه میشد ، این آیه قرآن بود که…

              ٱلَّذِینَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنࣰا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ

              همانها که وقتى مردم به آنها گفتند : لشکر دشمن بر علیه شما اجتماع کرده‌اند ، پس از آنها بترسید ؛《ولی بجای اینکه آنها بترسند》 ایمانشان بیشتر شد و گفتند که خدا ما را کافی است و او بهترین حامى است.

              [سوره آل عمران ، آیه 173]

              معنی این آیه قرآن گویای همه چیز است و یک وصف حالی مشابه از شرایطی بود که من در آن قرار گرفته بودم…

              خلاصه ی کلام من به برکت این کلام نورانیِ قرآن آرام شدم و توجهم به گنج نهفته ی در انتهای آیه رفت و ذکر لبانم این ذکرِ مقدسِ قرآنی شد که…

              حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ

              ذکری که توجه من را متوجه حقیقتی میکرد که “خدا داری ، پس چه غم داری؟؟!!”

              ذکری که این حقیقتِ زیبا را به من گوشزد میکرد که “قدرتمندترین حقیقتِ عالم پشت و پناه تو است ، پس چرا باید بترسی؟؟!!”

              همین دیگه ، سربازی من به خوبی و خوشی تمام شد بدونِ اینکه آسیبی به من وارد شود و من جز خوبی و خوشی چیزی ملاحظه نکردم و این در حالی بود که عده ای از دوستانم با لباس شخصی به خیابان میرفتند و پلاک هایِ انتظامی ماشین هایشان را میکندند تا یوقت مردم متوجه نشوند که….(چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است)

              ولی من با همان حالت و فرمِ همیشگی ام رفتم و هیچ مشکلی هم برایم ایجاد نشد که نشد….

              همین دیگه….

              به برکت آن آیه قرآن یادگرفتم که تمرین کنم تا در مواقعی که جریان تاریکی با چاشنی ترس به من حمله ور میشود ؛ با خود بگویم که “آخ جووون ، یه فرصت دیگه برای ارتقاء درجه ایمان” و این همان معنی “فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنࣰا” موجود در آیه به زبان عامیانه خودمان است…

              وقتی در این آیه تفکر میکنم ، با خود میگویم که واقعا خیلی عجیبه که یه عده بیان و بگن که یه عده به شما حمله ور شدند ، لطفا بترسید ؛ بعد آنها بگویند که “آخ جووون ، یه فرصت دیگه برای ارتقاء درجه ایمان” و بعد این ذکر مقدس را زمزمه کنند که…

              حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ

              این ذکر ، حکمِ یک گنجی را دارد که سرشار از ارتعاشاتِ قدرتمند معنوی برای گوینده اش است که او را متوجه حقیقتی بسیار قدرتمند میکند که ما ایرانیان اسم آن را خدا مینامیم و عرب زبانان به آن الله میگویند و انگلیسی زبانان به آن GOD میگویند و….

              و جالب است که در آیه بعد این آیه ، یعنی آیه 174 میگوید که…

              فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَهࣲ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلࣲ لَّمۡ یَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءࣱ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱلله وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِیمٍ

              پس با [دستى پر از] نعمت و فضلى از خدا  بدون آنکه آسیبى به آنان برسد ، بازگشتند و خشنودىِ خدا را پیروى کردند و خدا داراى فضل و کرمى بزرگ است.

              [سوره آل عمران ، آیه 174]

              یعنی در ادامه همان آیه و بعد از آن ذکرِ زیبا که به برکت آن کنترل ذهن کردند و توجه خود را معطوف به قدرت بی کرانِ فرمانروای کیهان کردند ، چنین نتیجه ای برایشان رقم خود که حتی یک خطُ و خش هم بروی بدن آنان نیفتاد و از آن اتفاق ، دست پر برگشتند….

              همین دیگه…

              این داستان و و آن گنج نهفته در آن آیه قرآن ؛ به برکت فرازی کوتاه از سخن یک انسان الهی بود که میفرمایند…

              عَجِبتُ لِمَن خاف کیفَ لا یَفزَعُ إلى قولِهِ عَزَّ و جلَّ : «حَسْبُنا اللّه ُ و نِعمَ الوَکیلُ» .؟! فإنّی سَمِعتُ اللّه َ جلَّ جلالُهُ یقولُ بِعَقِبِها : «فانقَلَبوا بِنِعمَهٍ مِنَ اللّه ِ و فَضلٍ لَم یَمسَسْهُم سُوءٌ»

              در شگفتم از کسى که مى ترسد، اما چرا به این سخن خداوند عزّ و جلّ پناه نمى برد که «خداوند ما را بس است و او چه وکیل خوبی است»؟ زیرا شنیدم که خداوند جلّ جَلالُه به دنبال این آیه مى فرماید که «پس با نعمت و بخششى از جانب خدا، [از میدان نبرد ]بازگشتند، در حالى که هیچ آسیبى به آنها نرسیده بود».

              [حضرت صادق علیه السّلام]

              همین دیگه…

              امیدوارم این ذکر زیبایِ قرآنیِ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ زمزمه لب های ما شود تا در لحظاتی که ترس بر ما چیره میشود ، به برکت این ذکرِ مقدس ؛ کانون توجه ما متوجه قدرتمندترین حقیقت عالم شود و….

              امیدوارم که این حقایق زیبای قرآنی را باور کنیم و با استعانت از الله یکتا در صدد عمل به آنان برآییم…

              قطع به یقین در پشت این حقایق قرآنی یک مهندسی بسیار زیبا نهفته است که اگر آنها را درک کنیم ، دیگر نمیتوانیم از کنار آنان ساده رد شویم…

              مثل همین حقیقتِ ذکرِ قرآنی حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ

              خب چیست؟؟!!

              کافیست کمی جستجو و تفکر کنیم…

              ما انسان هایی خوشبخت هستیم که در عصر طلایی کره زمین زندگی میکنیم که عصر انفجار آگاهی است و هر روز به قلمروهای ناشناخته تری از وجود فیزیکی و متافیزیکی خود پی میبریم….

              آری ، هر روز حجم عظیمی از آگاهی های نوین در حال گشت و گذار بر فراز این سیاره خاکی هستند و ولی مساله این است که….

              آیا من در حال ارتقا بخشیدن وجود خودم هستم تا بتوانم دعوت کننده آنها به وجود خودم باشم یا در حال پرسه زدن در اینترنت و چک کردن لحظه به لحظه یِ صحبت های ترامپ هستم که صحبت های او چه میزان تاثیری را بر افزایش قیمتِ خیارسبز خواهد داشت؟؟؟!!!

              خب یکی از این آگاهی هایی که علم نوین امروزی به آن دست پیدا کرده و آنها را جزو درس های دانشگاهی خودش قرار داده ، بحث نورون های مغزی و ارتباطات سینابسی بین آنها است…

              این نورون ها ، حکمِ ابرکامپیوترهایی را دارند که از طریق ورودی هایی که ما از طریق دیدن و گفتن و شنیدن و نوشتن و… ، به ذهن خود میدهیم ؛ به ارتعاش در می آیند و ارتباطاتی بین خود ایجاد میکنند بنام ارتباطات سینابسی…

              حال این ارتباطات سینابسی ایجاد شده ، حکم لاین جدیدی را برای مغز دارند تا بر اساس آنها رفتار کند و هورمون هایی متناسب با آنها در بدن ایجاد کند..

              حال انتخاب با ماست که از طریق سخت افزارهایی چون دست(نوشتن) و گوش(شنیدن) و چشم(دیدن) و زبان(گفتن) و… ، ورودی هایی از جنس فراوانی و ایمان به مغز خود بدهیم یا ورودی هایی از جنس ترس و کمبود…

              حال انتخاب با من است که با پاهای خود به مجالسی بروم که سخن از قدرت و رزّاقیت خدا است یا اینکه به مجالسی بروم که سخن از تحلیلِ افزایشِ قیمتِ خیارسبز از 10 هزار تومان به 11 هزار تومان است؟؟؟!!!

              خب الان شاید کمی بهتر مهندسی زیبای پشت این ذکر مقدس را دریابیم…

              کسی که با ارتعاشِ کلامِ برخواسته از تارهای صوتی خود ، ذکر حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ را تکرار کند ، نورون های مغزی خود را به ارتعاشی زیبا در می آورد و برنامه جدیدی بروی کالبد ذهنی خود نصب میکند با عنوان “خدا داری ، چه غم داری؟؟!!” و چنین برنامه ای او را به یک انسان شجاع تبدیل میکند و….

              حال انتخاب با من است که با این زبانِ خودم ، ذکر مقدسی چون حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ را بگویم یا سخن های چرت و پرتی بگویم که جز خسارت و دنبال نخود سیاه رفتن  چیز دیگری را برایم ندارد….

              امید است که خودِ خودِ خودِ خداوند این توفیق را عنایت کند که از این قابلیت های نهفته در وجودِ خویش به نحو احسنت استفاده کنیم و با حالتی “رَاضِیَهࣰ مَّرضِیَّهࣰ” به نزد خودش برگردیم…

              و پناه بر خودِ خودِ خودش از اینکه این قابلیت های تعبیه شده در درون خویش را به صورت آکبند به گورستان ببریم….

              چقدر این جمله وحشتناک است که این قابلیت ها “آک بره زیر خاک”

              پناه بر خدا از آن روزی که انگشت ندامت بر پیشانی بگذاریم و بگوییم که…

              هَلَکَ عَنِّی سُلۡطَانِیَه [سوره الحاقه ، آیه 29]

              ترجمه این آیه به زبان خودمانی مان اینگونه میشود که….

              هعیییی ، ای داد و بیداد ؛ قدرتم را به فنا دادم و نابود شد و رفت

              پناه بر خدا از آن روزی که کار از کار گذشته باشد  و ندای حسرت باری سر دهیم از جنس…

              یَقُولُ یَـٰلَیۡتَنِی قَدَّمۡتُ لِحَیَاتِی

              میگوید که ایکاش برای زندگی چیزی از قبل فرستادم

              [سوره فجر ، آیه 24]

              خب الحمدلله ما خییییییلی خوشبختیم زیرا که قبل از اینکه آن روزی بیاید که از دهان خیلی ها چنین ندایی بیرون می آید ؛ ما آگاه شدیم….

              پس از الان زیباترین ها ارتعاشات و فرکانس ها و سیگنال ها را میفرستیم ، سیگنال هایی از جنسِ….

              حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ

              به تعبیر سعدی عزیز…

              گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی

              چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید

              از خداوند متعال توفیق عمل به این آگاهی را خواستارم تا به برکت این آگاهی ، به نتایجی برسیم که نتایج ما دعوت کننده اطرافیان ما به سمت این جاده زیبا باشد….

              همین دیگه امیر آقا….

              حضرت موسی علیه السلام هم وقتی که این حقیقت را در وجود خود نهادینه کرد که “قدرتمندترین حقیقت عالم پشت و پناه من است” ، به جایگاهی والا رسید…

              چقدر این آیه قرآن زیباست که خدا به حضرت موسی و هارون میگوید…

              قَالَ لَا تَخَافَاۤ إِنَّنِی مَعَکُمَاۤ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ

              خدا به آن دو گفت که مترسید ، همانا من همراه شما هستیم و همراه شما میشنوم و میبنم…

              [سوره طه ، آیه 46]

              حال همین حقیقت نهادینه شده در وجود ایشان خودش را در جلوی دریا نشان داد وقتی که سخن همه در مورد  هلاک شدن به دست لشکریان فرعون بود ، ایشان با قاطعیت تمام میگوید که…

              قَالَ کَلَّاۤ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ

              هرگز چنین که میگویید نیست ، همانا خدا با من است و مرا هدایت خواهد کرد…

              [سوره شعراء ، آیه 62]

              همین دیگه

              یک مستندِ علمی زیبا هم در مورد داستان حضرت موسی و فرعون وجود دارد بنام “فرعون ، رامسس دوم” که در قسمت دوم این مستند در مورد این داستان دریا و عبور لشکریان حضرت موسی و غرق شدن لشکریان فرعون صحبت میکند…

              این مستند 34 دقیقه بیشتر نیست ولی قدرت این را دارد که به اندازه 34 سال موجب ارتقای من و شما شود ، شاید هم 340 سال ، شاید هم 3.400سال و شاید هم….

              سپاسگزار خدا هستم بابت توفیق نوشتنی که به من در این سایت معنوی و الهی داد….

              در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید امیرآقای نازنین…

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
        • -
          حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
          مدت عضویت: 2012 روز

          سلام دوست عزیزم

          چقدر جالب که من چند روز پیش به یک چنین مفهومی در قرآن رسیدم

          مفهوم تضرع از ریشه ض ر ع

          اگر دوست داشتید این کامنت و پاسخ هاشو بخونید.

          انگار این جیزی که شما گفتید، یعنی بچه شدن برای رسیدن به خواسته دقیقا همینه که خدا گفته:

          abasmanesh.com

          و اما در مورد رهایی

          من فکر میکنم اکثر ما رهایی رو درست متوجه نشدیم

          رهایی به معنای بیخیال شدن و دست کشیدن از هدف نیست

          رهایی از توکل میاد

          توکل چیه ؟

          من قبلا نگاهم به توکل ،یه نگاه احساسیِ گوگولیِ این شکلی بود

          اما توکل یعنی ایمان و یقین به جهانی که قانونمنده.

          یعنی یقین به قوانین بدون‌تغییر جهان

          توکل اصلا یه بحث معنوی و مذهبی نیست

          توکل به قول استاد در قدم سوم جلسه چهارم :

          یعنی اینکه بپزیری هر کسی هر جایی که هست جای درستشه ، یعنی قوانین دنیا ثابته ،و من در این لحظه کاملا عادلانه تو این شرایط هستم

          اونی هم که تو همین هوای سرد کارتن خوابه کاملا عادلانه تو اون‌شرایطه اونی هم که تو قصرش زندگی میکنه کاملا عادلانه داره لذت‌میبره

          توکل یعنی این

          رهایی یعنی بدونی دنیا قانون داره و کاملا بی‌نقص عمل میکنه

          ببینید مثلا چون من همین الان چای دم کردم مثال همین چای رو میزنم

          رهایی یا توکل یعنی من چایی دم میکنم و از آشپزخونه میام بیرون و میرم سراغ بقیه کارهام.

          این به معنای دست کشیدن از خوردن چای یا آماده سازی چای نیست که ،

          یعنی من یقین دارم چای برای دم کشیدن احتیاج داره تت‌ به فرایندی رو طی کنه

          تازه اینم میدونم اگر چای خارجی دم کنم ده دقیقه زمان نیاز دارا

          ولی مثل الان اگر چای طبیعی ایرانی دم کنم باید پنجاه دقیقا صبر کنم تا چای دم بکشه

          اصلا کل تلاش ما رسیدن به درک‌همین قوانین دنیاست

          وقای بدونی که تو مراحل آماده سازی چای رو انجام دادی و طبق قانون باید اجازه بری جای دم بکشه دیکه رها هستی ،دیگه هر دو دقیقه یکبار نمیگی جرا دم نکشید ؟ پس چرا رنگ نداد ؟ پس کو عطرش ؟

          میری به کارهای دیگم میرسی

          از خوردن‌چای که دست نکشیدی ،ولی دیگه نگران هم نیستی ،و تازه یقین داری که پنجاه دقیقه دیگه یه چای خوش عطر ایرانی با اون بوی بی‌نظیرش قرارِ که بخوری

          این یعنی رها هستی

          یعنی توکل داری

          یعنی یقین داری به نتیحه ای که هست باید باشه و قطعا رخ میده حتی اگر در این لحظه هییییچ اثری از رخ دادنش وجود نداشته باشه

          براتون بهترینهارو آرزو میکنم دوست عزیزم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
          • -
            Shahla گفته:
            مدت عضویت: 2594 روز

            سلام به شما دوست عزیز.

            ممنونم که کامنت منو خوندین و با محبت جواب منو دادین.

            خیلی لذت بردم از پاسخی که دادین بخصوص مثال چایی که مطرح کردین خیلی خیلی حس خوبی بهم داد.

            جناب ثانی عزیز حدود دوهفته اخیر هدایت‌های زیادی در مورد مساله رهایی از جانب خداوند دریافت میکنم و دقیقا همینی هست که شما مطرح کردین. تمام گفته های شما توی هدایت‌هایی که خداوند به وجودم جاری می‌کرد بود. و گفته های شما بازم مهر تاییدی بود برای اون آگاهی ها. ولی راستش هنوز به درک مثل بچه شدن نرسیدم. اون لینکی که برام فرستادین را هم خوندم ولی هنوز نتونستم درکش کنم. ممنون میشم اگر برام توضیح بدین.

            جناب ثانی عزیز چقدر مشتاق اینم که بتونم دوره 12 قدم، احساس لیاقت و روان شناسی ثروت یک را تهیه کنم.

            شبی که اولین کامنت را برای شما نوشتم خدا هدایتم کرد که تمام کامنتهای شما را داخل سایت بخونم و نمیدونید با خوندن اونها چه پرده هایی که از جلوی چشمام کنار رفت. حدودا 3 شبانه روز من مشغول خوندن کامنتهای شما بودمو چقدرررر لذت بردم و حیف که اون محصولاتی که شما داشتین را من نداشتم و دسترسی نداشتم به کامنتهای اون محصولات که نوشتین. انشااله بزودی بلطف خداوند در مدار دریافتشون قرار بگیرم.

            بازم از شما سپاسگزارم دوست عزیز.

            درپناه خداوند باشین

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        محدثه سادات موسوی نژاد گفته:
        مدت عضویت: 616 روز

        سلام به شما اقا حمیدرضای عزیز بابا دسخوش بابا دم شما گرم ممنونم ترمزاتونو پیدا میکنین و به ماهم میگین الان ساعت دو بیست دقیقه شبه و ایمل برام اومد شما پیام کذاشتین منم با خشحالی اومدم خوندم اول چشام گرد شد. عع خدا این همون همون ترمز منه که فکر میکردم کار درستی میکنم عاشق اینم بیام به بقیه بگم من فلانچیزارو انقدر خریدم یا مثلا با عشقم سوار تلکابین وی آی پی ک قیمتش خیلی بالا بود شدیم اینارو میگفتم به بقیه ولی حسم بد میشد طبق قانون میخاستم بگم توجه کنم تا جذب کنم ولی ته دلم یکجوری میشدم الان میفهمم برمیگرده به کودکی ک بهم میگفتن داشته هاتو بکسی نگو میشع پز دادن شاید طرف دلش بخاد دلش بشکنه….

        الان شما این پیامو دادین هنوز نتونستم خوب درک کنم کلی باید فکر کنم تا مغزم بتونه هضمش کنه کلی ازتون ممنونم سوال برام پیش اومد من حتی تو سایتم اتفاقات خوبو مینویسم همون حس میاد سراغم که دارم پز میدم الان کلا گیج شدم الان این حسو دارم که مثلا نوشتم تلکابین (از دستی نوشتم تا منظورمو متوجه بشید) مثلا پز دادم ولی میخام اینو بشکنم این باور از اینستا میاد هرکی خوشحالیشو پست کرد من کلی کامنت میخوندم که طرفو مسخره میکردن و غیره ولی امشب با هدایت خدا و کامنت عالی شما یکی از تضادامو فهمیدم اگر میتونین بیشتر توضیح بدین تا بتونم قشنگ درک کنم هضم کنم فرق پز دادن یا غرور یا لیاقت که شما گفتین میدونم همش درونیه و بستگی به طرز فکر خودم داره ولی بازم دوست دارم بیشتر درموردش بدونم ممنون میشم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        نورا افضلی گفته:
        مدت عضویت: 1668 روز

        سلام حمیدرضاعزیز

        ازخوندن کامنتت خیلی لذت بردم نه یکباریلکه سه چهاربارخوندمش وهرباربعضی جاهابرمی گشتم اون پاراگراف رومجددامی خوندم مطمئنم بازهم روزهای دیگه خواهم خوندچون شمابادلیل ومدرک ازقرآن اونم اززندگی ونحوه نگرش سلیمان نبی دارین ازقانون صحبت می کنین واینکه بایدهرچیزی روباتوجه به قدرت وتوانایی هام ازخداطلب کنم اونم باآسانی وراحتی .

        کاملا درسته من نیازمندم وخداوند بی نیازه ولی همین نیازمندی ام ازخدا روبایدجوری درخواست کنم که لایقش هستم به عنوان بنده ارزشمند وبالیاقتش ازش درخواست نعمت وبرکت وفراوانی بکنم باورکن احساسم هم خیلی خوب میشه اصلایک احساس لذت بخشی بهم دست میده که نمیتونم حتی کامنت بچه هابی که ازموضع ضعف وناتوانی ازخدادرخواست می کنند روبخونم چون بلافاصله احساسم منفی میشه

        برادرعزیزدرسی که امروزازشماگرفتم سرلوحه درخواست هام برای بدست آوردن نعمت هاوزیبایی های بیشتردرزندگی قشنگم وپرازتوانایی هام ، قرارخواهم داد ودراین راه همیشه دراحساس خوب خواهم بودولاجرم اتفاقات خوب هم خواهدافتاد

        موفق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        پردیس عباسوند گفته:
        مدت عضویت: 353 روز

        بی نظیییر بود کامنتت داداش حمیدرضا اول از همه از رب یکتا سپاسگزارم که انقدر زیبا من رو هدایت کرد به این کامنت دوم از شما که انقدر زیباااا این آگاهی ناب خودت رو با ما اشتراک گذاشتی که نه تنها کلی لذت بردیم بلکه سراسر کد و باورقدرتمند کننده داشت داخلش ازت ممنونم در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        مصطفی افشار گفته:
        مدت عضویت: 1112 روز

        سلام‌اقا حمید رضا عزیز

        اقا ی نکته ذهنمو درگیر کرد با خوندن کامنتت

        اونجا که میخاستن برای سلیمان نبی تخت رو بیارن یکی میگه تا پا به شی از تخت میارم یکی میگه چشم بر هم زدنی و اونی که میگه جشم بر هم زدنی رو تو قران در موردش میگه از اهل کتاب بوده

        یعنی انسان میتونه اینقدر رشد کنه که این حد توانایی داشته باشه همین که روی زمین این اتفاق افتاده یکی تونسته این‌کارو کنه ما نمیتونیم یا اینم هاشیس و ب در من نمیخوره فهمش یعنی استاد رو میبینم میگم بابا استاد کجا اینکارارو میتونه بکنه یا کرده همش داره از باور و عمل میگه کجا گفته اجی مجی بلدم و من فلان کارو کردم که اینشکلی باشه که اون فرد انجام داده

        اصلا داستان چیه اقا من نمیفهمم این تیکه از گذشته و اتفاقاتش رو مثلا چطور میشه یکی در کسری از ثانیه ی تختو بیاره اقا ساعقه میزنه بعد بارون میباره ایا این جز از کار خداست که میگه باش و میشود

        و اون فرد باورش خالص بوده در مورد خداوند و یقین کامل داشته به این باور و شدنش..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
          مدت عضویت: 2012 روز

          سلام به شما آقا مصطفی عزیز

          ببینید

          کتاب ، حکمت ، علم

          همه اینها یعنی همون درک قوانین

          خداوند بارها میگه ما به داوود و سلیمان علم و حکمت دادیم

          البته اوناا دریافت کردند، نه اینکه خدا دلبخواهی بهشون بده

          علم و حکمت چیه؟

          یعنی درک‌قانونمندی هر جیزی

          علم و حکمت یک مربی سیرک‌چیه ؟

          درک قوانین رام کردن شیر و فیل و میمون

          برای اینکه به فرمانهاش عمل کنند

          الان ما داریم با چشم می‌بینیم که یک شیر درنده چطور رام یک مربی پنجاه کیلویی میشه

          ،چطور اینو باور می‌کنیم ولی حرف خدا رو در سلیمان رو باور نمیکنیم که میگه هد هد و پرنده ها رام و مسخر سلیمان بودن

          بایا رام و مسخر یعنی، سلیمان قانونش رو یاد گرفته بود ( همون علم و حکمت ) و ازین علم استفاده میکرده تا پرنده ها رامش بشن

          مثل همون‌مربی سیرک

          مثل مربی اسب ها

          مثل مربی دلفین ها و نهنگ ها تو نمایش ها

          حالا خدا داره به زبون خودشون واسه مردم اون زمان میگه

          چطور ما الان با چشم می‌بینیم که فلانی سوار کایت یا پاراگلایدر یا هواپیما میشه

          خوب این یعنی باد و جاذبه رام و مسخر اون‌شخصه دیکه

          اون‌شخص قانونش رو درک‌کرده

          میدونه اگر کایت رو با چه سرعتی با جه زاویه تی به حرکت در بیاره نیروی باد میتونه بر نیروی جاذبه غلبه کنه و اون‌شخص به پرواز در بیاد

          آیا این عجیبه؟

          پس چرا به سلیمان که میرسه بعید به نظر میرسه برامون؟

          ما نباید درگیر کلمات بشیم

          یه کلماتی امروز ما در محاوره استفاده می‌کنیم که سی سال پیش هیچ معنایی برای ما نداشت

          چطور انتظار داریم کلمات هزار و جهارصد سال پیش از سک فرهنگ دیگه الان برای ما دقیقا معنای ملموسی داشته باشه

          سی سال پیش مردم میدونستم مایکروفر چیه ؟

          موبایل چیه ؟

          مودم چیه ؟

          خدا هم شاید بدلیل عدم درک‌مردم اون زمان نتونسته کلامی واضح تر برای محمد بیاره که هم اون درک کنه هم مردم زمانه

          درگیر کلمات نشید

          به کلیت موضوع با دید باز تری نگاه کنید

          واقعا من هم نمیدونم اون شخص چطور تخت رو آورده

          واقعا نیاز هم ندارم

          قانون اینهنه کار داره میکنه

          بیام اونجاهایی که برام قابل درکه استفاده کنم

          اگر مدارم بالاتر رفت شاید اونم درگ کنم

          نمیدونم

          شاید بشه

          در پناه خدا باشید دوست من

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
        • -
          پویا گفته:
          مدت عضویت: 1899 روز

          به نام خداوند بخشنده و مهربان

          سلام جناب احمدی عزیز بسیار لذت بردم از کامنت زیبات بسیار منو به تفکر واداشت،راجب اتفاقات زیبای زندگی خودم که بارها خداوند پناه و پاداشی برای من شده

          به یاد می اورم من هم در همان دوران مشغول گذراندن خدمت سربازی‌ام بودم و با ایمان به خداوند این دوران را به خوشی و حال خوب و آسانی گذراندم

          من هم مثل شما دائما با ماشین نیروی انتظامی بیرون بودم با اینکه ماشین پلاک شخصی داشت اما لباس تنم گویای همه چیز بود

          و یادم میاد همان روزهای اول جنب جوش از خداوند طلب هدایت کردم و خداوند از بیرون با زبان شخصی دیگر به مرا هدایت کرد که درخواست کن لباست هم شخصی شود

          و من با اشتیاق از خداوند درخواست کردم که میخواهم با لباس شخصی باشم

          و یکی دو روز پس از درخواست من سرهنگ از من خواست که تا اطلاع ثانوی با لباس شخصی رفت آمد کنم و این اطلاع ثانوی تا پایان خدمت من ادامه داشت

          و من به لطف هدایت های خداوند در آرامش کامل خدمتم را به سرانجام رساندم

          سپاسگذارم از شما که این خاطره زیبا را بیادم اوردید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        معصومه سلمانی پور گفته:
        مدت عضویت: 1072 روز

        سلام به اقا ابراهیم دوست بسیار خوب و توحیدیم

        اقا دیگه نتونستم صبر کنم وگفتم بزار براتون کامنت بزارم

        چقد زیبا مینویسین چقد رون چقدر ساده نمیدونین هر بار که کامنتهاتون رو میخونم هنگ میکنم بخاطر راحتی بیان و نوشتارتون اینقد رون و و ساده مثال میزنین که قلبم مالامال از عشق میشه

        حقیقشو بخواین اول کامنتهای ساراجان رو باز کردم تا بخونم دیدم در پاسخ به شما میخان بگن و من میومدم بالا که اول کامنتتون رو بخونم بعد پاسخ ایشون

        اقا حمید واقعا تحسینتون میکنم هم شما هم ساراجان هم اقا ابراهیم و سعیده جان و همه و همه ای که اینقد قشنگ دارن رو خودشون کار میکنن و تمرکز گذاشتن و میذارن و اینقدر توحیدین وقتی میام و کامنتهارو میخونم نمیتونم تحسین نکنم ،الان که دارم مینویسم قلبم هنوز داره میزنه از عشق از پاسخهای شما و دوستان

        من همیشه از قدیما دنبال پاسخ بودم و این خواسته اینقد زیاد بود که الله مهربان هدایتم کرد به این سایت و این جمع دوست داشتنی و درس گرفتن تامل کردن الگو گرفتنو ..

        فقط از خدا میخوام که روز به روز درک و اگاهیمو بیشتر کنه و ظرف وجودیم رو بزرگ و بزرگتر تا بتونم قوانین بدون تغییر خدارو بهتر درک و فهم کنم و از لحظه لحظه اش لذت ببرم و عمل کنم تو زندگیم

        بازم ازتون بی نهایت تشکر و قدردانی دارم و تحسینتون میکنم که باعث میشین مطالب رو راحتتر و جامعتر درک کنم و عمل کنم.

        بهترین بهترینها براتک تکمون ارزو دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          معصومه سلمانی پور گفته:
          مدت عضویت: 1072 روز

          سلام مجدد به شما اقاحمیدرضا . اومدم کامنتم رو بخونم دیدم بجای اسم شما اسم اقا ابراهیم رو بردم. گفتم بیام عذرخواهی کنم ،من اسم رو اشتباه نوشتم چون قبلش داشتم کامنت اقا ابراهیم رو میخوندم. از جابجایی اسم ها چشم پوشی کنین . سپاس از شما

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مجید بختیارپور عمران گفته:
        مدت عضویت: 997 روز

        سلام و درود بر حمیدرضای عزیز

        کامنت زیبای شما را در جواب آقا ابراهیم گل امروز به صورت هدایتی بهم رسید و چقد کیف کردم کامتت سلیمانی شدنت که به منم جرات سلیمان شدن و داده که بتونم جرات درخواستشو داشته باشم و چقد زیبا توضیح دادین که این غرور نیست مارو ازبین میبره اون حس بد پشت اینکار یعنی ما باید دلی از درون تواضع داشته باشیم ولی بدون هیچ ترسی داشته هامونو براحتی معرص

        دید دیگران بزاریم بدون هیج حس منفی خیلی خیلی آگاهی نابی داشت کامتتون و بسیااااار بخاطر این کامنت بینظیرتون تحسینت میکنم واقعا درود بر تو دوست عزیزم درووووود برای این آگاهی نابی که بهم تزریق کردی واقعا نمیدونم چی بگم خیلی حال کردم خیلی لذت بردم و خیلی چیز یاد گرفتم و دل جرات پیدا کردم و معنی غرور و بهتر فهمیدم و دمتگرررررم که منم میخوام سلیمان خدا بشم .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ساناز گفته:
      مدت عضویت: 1350 روز

      به نام خدای معجزه ها

      سلام داداش ابراهیم

      خیلی خیلی خوش اومدی به شهر ما

      و چه سعادتی نصیب ما شده تو این پاییز قشنگ خدا که شاگرد توحیدی استاد پا گذاشته به شهرمون و چقدر خوش به حال منه که در شهری هستم که رگه های توحید هم تا اینجا کشیده شده

      داداش ابراهیم چقدر به موقع اومدی شیراز

      ی نگاه کن به آسمون شیراز ببین ابرها چی دارن میگن؟؟؟دقیقا همین ابرها دارن از قدرت زیبایی این خالق بی همتا صحبت میکنه

      دیگه طوری شده اطرافیان هرکی منو میبینه میگه ساناز ی نگاه بنداز تو آسمون دیگه اینا هم دارن این خالق یکتا رو پیدا میکنن.

      روزهای قشنگی اومدی شیراز. تا 18 آبان تمام اماکن تاریخی رایگانه به تک تکشون سر بزن و سلام منو برسون.

      صبحانتو ی سر برو طبقه 23 هتل چمران نزدیک به شونصد مدل صبحونس منو آزاد.

      شبت هم برو باغ رستوران شهرزاد موسیقی ازاد و فضای فوق العاده دنج و شیک. فست فود برو گابریک تو بلوار دکتر حسابی برو ته باغ بشین میز شماره 30 بگو ساناز اینجا هزار بار نشسته و کامنت نوشته استیک مرغ بخور و سالاد سزار گریل.

      همبر و کباب ترکی برو خیابان انوری فست فود 110.

      یادت نره تو خیابون ارم پیاده روی کنی و اسمون نگاه کنی. کوچه باغای قصردشت هم ی سر بزن.

      امیدوارم سفر بالذت و پر از اتفاقات عالی داشته باشی و کلی بهت خوش بگذره.

      خدا شریک لحظه هات مهمون توحیدی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  4. -
    یاشار گفته:
    مدت عضویت: 2683 روز

    سلام ب دو استاد عزیزم و دوستانم در این مکان مقدس

    می‌خوام از کنترل ذهنم بگم ک مطمعنم برای همه ی کسایی ک قانون رو درک کردن خیلی آشناست ، و برای کسایی هم ک مثل دو سه روز پیش من حجم افکار زیاد دیوونشون کرده خیلییی خیلی کارآست ..

    .

    نمی‌دونم برای شما هم پیش اومده یا نه ، من تقریبا از اواسط مرداد ماه شروع کردم روی ذهنم کار کردن ، اول اومدم ورودیامو بستم با حذف شبکه های اجتماعی ، از اونورم تقریبا در طول روز تنهام تو خونه و ورودیه منفی ای تقریبا میشه گفت نمی‌گیرم خودمو داداشم باهم زندگی میکنیم ( اهواز) ، خانوادمم اصفهان زندگی میکنن .. برادرم تقریبا همش بیرون خونست یا سر کاره یا کافه پیش دوستاش وقت میگذرونه.. منم وضعیت کارم اینطوریه ک تاسیساتیم ، مشتری زنگ بزنه بم میرم سر کار ، یعنی یجورایی ازادیه کاملی دارم رو ذهنم کار کنم …. تقریبا توی این سه ماه با دوره روانشناسی ثروت و فایلهای دانلودی سایت ورودیامو کنترل میکردم دو ماه اول نتایجی خوبی هم از لحاظ تعداد مشتری بیشتر ، هم ارتباطات ، هم وضعیت سلامتیم و تغییر شکل و شمایل بدنم گرفتم … اتفاقاتی خیلی خیلی کوچیک اما زیادی ک قبلاً برام اتفاق نمی‌افتاد یا اگر میوفتاد اینقدر بدیهی میدونستم ک یادم نمی‌موند توی دو ماه اول برام اتفاق افتاده بود و منم معمولا هر دو سه روز یه باز یادداشتشون میکردم … اما آروم آروم دیدم انگار موقع یاداشت کردن رمقی ندارم شوق و ذوق توی حالم نیست انگار از روی عادت دارم این کارو میکنم انگار از روی حرص و طمع اینکه ماه پیش 40 تا اتفاق عالی واسم پیش اومده ماه قبلش 20 تا بوده پس این ماه باید بیشتر بشه … یجورایی انگار توی مسابقه با خودم بودم توی گوش دادن ب فایل ها توی خوندن اهرم رنج و لذت در واقع داشت تبدیل ب روتین میشد برام و اینقدر اوضاع کش پیدا کرد تا رسید ب همین هفته پیش احساس کردم انگار اوضاع خوب نیست ، هم توی کارم گره افتاده هم حال درونیم دگرگونه هم روابطم با خودم و بقیه یجورایی ثبات نداره چند دقیقه خوبم چند دقیقه بد …

    ….

    ‌….

    خیلی نشستم فکر کردم خیلی مرور کردم خودمو ک آقا من دارم رو خودم کار میکنم پس چرا اینقدر حالم بده …. بد نگاه میکردم ب داداشم میدیدم اون همش سرش توی اینستاس ، ورودی کنترل نمیکنه ، با هر آدمی داره میگرده اما خداروشکر هم درآمدش خوبه هم حالش خوبه ….

    ….

    یه آشوبی درونم بود ک این حالت رفتاری چیو میخواد ب من بگه ؟؟؟ من چرا حالم خوب نیست یا اینکه دارم رو خودم کار میکنم ؟؟؟؟

    اومدم نشستم با خودم جلسه گذاشتم ، تقریبا یکی دو ساعت با خودم حرف زدم ….

    یه یاشار ناراحت رو گذاشتم ب عنوان مریض یه یاشار دیگه رو گذاشتم ب عنوان مشاور روانشناس … ..

    …..

    توی این گفت و گوهایی که داشتم با یاشار مریض دیدم خود آقای مشاور هم نیاز ب مشاروه داره ، دلش خوشه دوره ثروت یک رو تا قسمت 12,13 کار کرده اما هنوز باور ب عوامل بیرونی توی ذهنش داره و اینو توی همین جلسه یکی دو ساعته با خودم فهمیدم ….. ب عنوان یک ناظر ، شاهد گفت و گوی دو تا یاشارها باهم بودم و ب این نتیجه رسیدم ک آقا من حقیقی نباید از روی وظیفه کاری رو انجام بدم بلکه باید از روی ذوق و شور شعف انجامش بدم تا هوشیاریم در اون لحظه نسبت ب کوش دادن اون فایلها بالا باشه …. اگر موقعی ک دارم فایلهای تصویری رو میبینم و حواسم جای دیگست یعنی من هوشیار نیستم ، یعنی از روی عادت دارم میبینم …. بعد با خودم فکر کردم گفتم چرا وقتی سریال سفر ب دور آمریکا رو میبینم اینقدر غرقش میشم ک نمیفهمم کی تموم شده و اینقدر رو من تاثیر میزاره ؟؟؟

    دلیلش اینه ک تمرکز بر روی لذت بردنه ! تمرکز روی زیباییهاس…. خلاصه اومدم امتحان کردم گفتم بیام دو روز فقط سریال سفر ب دور آمریکا ببینم و کامنتارو بخونم ببینم آیا این آگاهی ک بهم الهام شده درسته یا نه ؟

    باورتون میشه ؟ اصلا انگار من توی 1 ماه گذشته این گودال های فکری ای ک در موردش صحبت کردم رو همرو یه آب اومد و شست و برد … انگار نو شدم ، ب قول استاد برن نیوو شدم . بعد اومدم با این فرکانس شور و شعفی ک داشتم ب فایل های آموزشی مثل دوره ثروت گوش دادم ….

    و می‌خوام ماه عسل این خود درگیری ای ک تبدیل به یک فرمول قوی شده رو بهتون معرفی کنم

    بعد از اینکه ب جلسه سه ثروت کانون توجه گوش دادم ، انگار داشتم آگاهی های جلسه رو میجوییدم و قورت میدادم قبلاً فقط قورت میدادم الان انگار با هوشیاری تمام مفهمیدمشون… من دستم اصلا ب کامنت نوشتن نمی‌رفت حوصلم نمی‌کشید برای فایلها کامنت بزارم آما خداوکیلی یه حس بودن در زمان حال دارم ک ب خودم میگم چکار کنم الان در این لحظه بهتر لذت ببرم ، usefull تر باشم و همه ی این تغییر شخصیت و تفکره از همین خوندن کامنتای سفر ب دور آمریکا و دیدن دو سه قسمت سریال بود دیدم اقااااااااا ….. ترکیییب اینه ک باید باید در فرکانس احساس خوووب باشی تا اگاهی ها بشینه رو ذهنت …. با احساس بد هوشیاری ضعییفه …. ذهن تنبله …. بی رمغه….. باید هر طور شده بیایم توی فرکانس لذت و احساس خوووب بعد روی دوره ها وقت بزاریم ….

    توی دوره ها وقتی استاد داره یه باوریو میگه ، شیطان ب شکل آگاهی میاد توی وجودت ک تو این باور رو داری ب خاطر همینه وضعت اینه از اونجایی هم ک استاد میگه برای اینکه این باورا تغییر کنه باید زمان بزاری باید تکرار کنی ذهن نجوا گر میاد میگه پس زمان می‌بره تو اوضاعت تغییر کنه و از توی فرکانس احساس خوب میای بیرون …. بابا مگه همه ی این آدمایی ک ما توی محیط اطرافمان میبینیم هم خوب پول در میارن هم شادن باورای درستی دارن ؟ نه والله… اونا ناخوداگاه از فرمول احساس خوب اتفاقات خوب دارن بهره میبرن حالا اگاهانه یا نا اگاهانه، همینو بس …. اگر این نجواها میاد موقعی ک داریم رو خودمون کار میکنیم چون مغز بستس …. چون با احساس گناه اینکه من این همه باور غلط دارم پس سزاوار این مشکلات و این زندگی هستم مواجه میشه و لذت ک نمیره هیچ بیشتر توی انزوا و ناراحتی فرو می‌ره و ب خاطر همینه که من نتایجم کم و ضعیف شد …..

    پس ترکیییب شد چی ؟

    من این نسخه رو واسه خودم پیچیدم خوندن کامنت های سریال سفر ب دور آمریکا ، دیدن سریال سفر ب دور آمریکا

    و هر موقع احساس شادی و شور شعف اومد سراغم برم بشینم سر کلاس آموزش …..

    لطفاً با لبخند وارد شوید بزنین سر در کلاس آموزشی دورهامون …

    خداروشکرت که هر لحظه خالصانه در پی جواب بودم جواب رو رسوندی و مسیر رو برام آسون و لذت بخش کردی خدا جونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 114 رای:
    • -
      رویا محمدیان گفته:
      مدت عضویت: 1139 روز

      سلام

      تمام راز زندگی احساس خوب داشتن و لذت از هر چیزیه که در زندگیت هسته حالا تمام اموزشهای استاد هر دوره ای هر فایل دانلودی ای میخواد باورهامونو تغییر بده تا به اون حس خوب و لذت برسیم اگر کسی با اینکه رو خودش کار نمیکنه ولی چرخ زندگیش روون و خوب میچرخه حتما باورهای بهتری داره حتما بیشتر حالش خوبه و نا اگاهانه داره قانون رو رعایت میکنه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فواد بنیادی گفته:
      مدت عضویت: 909 روز

      سلام به یاشار عزیزم

      خداوند را هزاران مرتبه بابت وجود ارزشمندت سپاسگزارم خیییلی سپاسگزارم که تجربه هایت را با به اشتراک گذاشتی و خیییلی درس ها ازش گرفتم وختی به فایل به عنوان یک حال خوب میبینی همان را درک میکنی اما وختی به فایل به عنوان یک چیزی زندگی آت را تغییر میده نگاه کنی به آن می‌رسی من تجربه اش باید این آگاهی ها را با دل و جان گوش داد و عمل کرد

      خیییلی سپاسگزارم بابت این که تجربه را به اشتراک گذاشتی

      در پناه خداوند مهربانم شاد سالم ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      بهروز علایی گفته:
      مدت عضویت: 1761 روز

      سلام برادر خوب هم فرکانسی خداییم،

      چقدر عالی حال خوب رو توضیح دادین، اینکه خودتنو مورد آزموون قرار دادین، و چقدر این نجوای شیطانی را آنالیز کردین که با چه راههای مخفی وارد ذهن آدم میشه،

      اینکه استاد میگه این تغییر باور زمان می بره و شیطان هم درست از اونجا خیلی حیله گرانه وارد میشه و میگه این زمانبره و شما نمیتونی و از این حرفها

      بسیار از شما سپاسگزارن از این آموزش خیلی عالی که برایم دادین، اینکه مراقب این شیطان باشم و ورودیهای ذهنم را ببندم و فقط حالم را خوب کنم و بعد شروع کنم به گوش دادن به فایلها، بسیار فرمول عالی هست،

      برایم خیلی آموزنده بود،

      سپاس از حضور شما دوست عزیزم آقا یاشار گرانقدر

      در پناه خداوند همواره حال خوب را تجربه کنی، و همیشه را کامنت بزار تا بیشتر استفاده کنم،

      خدا یار و نگهدارتون باشه

      و خدا را هزاران بار شکر که همیشه از نعمت این سایت بهره مند میشم و از استاد عزیزم و مریم خانم مهربون یک دنیا سپاسگزارم،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2262 روز

      به نام خداوند صلح و مهربانی

      سلام و درود به آقا یاشار عزیز، دوست عزیز و هم فرکانسی من

      الهی اونقدر غرق نعمت و ثروت بشی که روز ها و شب ها هر لحظه ذکر روی زبانت خدایا شکرت باشه

      واقعاً دمت گرم

      عجب فرمول عالی ای بهم دادی

      کاملاً… تأکید می کنم کاملاً با حرفت موافقم که گفتی لطفاً با لبخند وارد شوید بزنین سر در کلاس آموزشی دورهامون چون بارها و بارها خودم به این نتیجه گیری رسیده بودم اما هر بار ذهن نجوا گرم می خواست این موضوع مهم رو دروغ جلوه بده!!

      یعنی دقیقاً این صحبت هایی که شما با خودت داشتی

      این که گفتی…

      ترکیییب اینه ک باید باید در فرکانس احساس خوووب باشی تا اگاهی ها بشینه رو ذهنت … با احساس بد هوشیاری ضعییفه … ذهن تنبله … بی رمغه… باید هر طور شده بیایم توی فرکانس لذت و احساس خوووب بعد روی دوره ها وقت بزاریم

      دقیقاً بارها به خودم گفتم ولی به یقین نرسیده بودم که چقدر مهمه

      و خداوند با این نوشته‌ی شما یه مهر تایید زد روی قلبم که آقا این آگاهی صد در صدددد درسته و اصلاً تنها راه درست کار کردن روی خودم همینه… تأکید می کنم این تنها راهه… نه یکی از راه های انتخابی

      یاشار جان با تمام وجودم از شما سپاسگزارم و از خداوند مهربان برای شما حال خوب و قدرت سپاسگزاری بیشتر رو می خواهم

      چون میدونم بزرگترین دستاوردهای زندگی یک انسان همین دو فاکتور هستش

      و واقعاً می توانه درهایی عظیم از نعمت و ثروت رو به روی زندگیمون باز کنه

      خداوند رو شاکرم به خاطر دوستان ارزشمند و آگاه و بی نظیری مثل شما

      خدایا شکرت

      پایدار باشید و خدا نگهدارتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      جمشید انوری گفته:
      مدت عضویت: 2333 روز

      سلام به دوست بزرگوار یاشار عزیز

      چقدر لذت بردم از کامنتتون

      تحسینتون میکنم که خودتونو واکاوی میکنید

      دقیق فرمودید

      منم کمی باز کنم این موضوع رو تا خودمم به درک بهتر برسم

      اونجایی که ما میایم روی خودمون و باورامون کار کنیم شیطان میاد وسط و مسیر طولانی رو نشونمون میده و توجه ما رو میبره به سمتیکه حالمونو بد کنه و مارو تا جایی برسونه که حتی دست بکشیم از کارکردن روی باورمون

      و البته یکی از ریشه های این حال بد برمیگرده به کمالگرایی و عدم درک قانون تکامل

      چون میخوایم زود تغییر کنیم

      رهرو آنست که آهسته و پیوسته و پیوسته و پیوسته رود

      در مورد احساس گناه هم دقیق گفتین

      شاد باشید

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1782 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر استادعباس منش عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستان توحیدی نازنینم در این جمعِ بهشتی و تشکر ویژه از دوستان نازنینی که با نظرات زیبایشان و هدیه دادن یک نقطه آبیِ کوچولو در کنار اسمم ، برای من انرژی بخش و الهام بخش می باشند….

    یک قسمت زیبا از این سفرنامه زیبا و درس آموز….

    سفرنامه ای که وجود مرا برانگیخته میکند به نوشتن و وقتی که آماده نوشتن میشوم ، نمیدانم چه میخواهم بنویسم ولی نمیفهمم چه میشود که در برخی مواقع چنان غرق در نوشتن میشوم که وقتی ساعت را نگاه میکنم ، میبینم ساعتها گذشته ، ساعت هایی که هر دقیقه اش  برای من آغشته به تفکر است و برای من حکم “لَیۡلَهُ ٱلۡقَدۡر”ی را دارد که “خَیۡرࣱ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرࣲ” است ، به تعبیر حضرت علی علیه السلام….

    “فِکرُ ساعَهٍ قَصیرَهٍ خَیرٌ مِن عِبادَهٍ طَویلَهٍ

    ساعتى کوتاه اندیشه کردن، بهتر از عبادتى طولانى است”

    آری ؛ یک دقیقه تفکر در صُنع و آفرینشِ مخلوقات الله یکتا و عظمت آنها ، برای ما حکم پرتالِ “سفر در زمانی” را دارد که خیلی ما را جلوتر میبرد و قدرت این را دارد که کارهایی که با عقل و محاسبات انسان های دیگر ، قرار است در طی یکسال برای ما انجام شود ، در عرض یک هفته انجام شود

    آری ؛ به شرطِ ایمان به خودِ خودِ خودش و اقرار به توحید و یگانی اش ، در عرض یک هفته و یا شاید در یک چشم به هم زدن و به تعبیر قرآن “کُن فَیَکُونُ” انجام شود و چگونه و چطور و از کجا انجام شدنش به ما مربوط نیست که نیست….

    دقیقا مثل این سنگ عظیم که به شکلی عجیب بروی چند تکه سنگ دیگر ، قد عَلَم کرده بود و موجب حیرت همه ما شده بود و الفاظی را بر زبان خانم شایسته جاری کرد که

    “چطور ممکنه این تکه سنگ بزرگ اینجوری باشه؟؟؟”

    و حقیقتا برای همه ما سوال بود که آخه چطوری این سنگ اینجوری شده که استاد عباس منش توضیح دادند و برای ما منطقی شد

    این سوال در مورد “چگونگی” حکایت ها دارد ، داستان سوالات ذهن ما است که ترمزی شدید را ایجاد میکنند در برابر خواسته های ما با عناوینی مثل “آخه چگونه ممکن است…؟” و “از کجا ممکن است که…؟” و….

    حقیقت این است که با این سوال ، قدرت خدا را زیر سوال میبریم و به خودمان ظلم میکنیم و خود را در حجابی قرار میدهیم تا طعمِ گواریِ لذت بردن از آن خواسته را نچشیم ولی ما انسان هستیم و این سوال همیشه  در ذهن ما وجود دارد و باید با منطق قوی جواب آن را بدهیم و آن را ساکت و آرام کنیم…

    کار ما در این دنیا همین ساکت کردن ذهن است و در ازای این کار خدا به ما حقوق میدهد ، دقیقا مثل مربی مهدکودکی که در ازای مدیریت بچه کوچولوها و آرام نگه داشتن آنها ، از طرف مدیرِ مهدکودک مستحق دریافت حقوق ماهیانه می باشد ، حال حقوق خدا کجا و این حقوق مدیرِ مهدکودک کجا؟؟؟!!! اصلا قابل مقایسه نیستند و حقوق خدا ، بهشتی است از جنس زیر….

    (إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّـٰتࣲ وَنَعِیمࣲ)

    همانا کسانی که کنترل ذهن دارند ، غرقِ غرق ِ غرقِ در بهشت و نعمت هایش می باشند

    [سوره الطور ١٧]

    و اما حکایت “چگونگی دریافت خواسته ها” و داستان حضرت زکریا و بچه دارشدنش در قرآن….

    حضرت زکریا در سن پیری از خدا طلب فرزند کرد و خدا هم درخواست او را قبول کرد ؛ حال کنجکاوی حضرت زکریا گُل کرد و سوالی در ذهن ایشان ایجاد شد و آن را از خداوند پرسید و به او گفت که چگونه ممکن است من صاحب فرزند شوم در حالیکه من پیر هستم و توانایی جنسی ندارم و از طرفی دیگر همسر من هم نازا شده…

    (قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَـٰمࣱ وَکَانَتِ ٱمۡرَأَتِی عَاقِرࣰا وَقَدۡ بَلَغۡتُ مِنَ ٱلۡکِبَرِ عِتِیࣰّا) [سوره مریم 8]

    و خدا با یک منطق قوی با زبان تلویح جواب او را میدهد که….

    (قَالَ کَذَ ٰ⁠لِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنࣱ وَقَدۡ خَلَقۡتُکَ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ تَکُ شَیۡـࣰٔا) [سوره مریم 9]

    خیلی زیبا خدا به او میگوید که من خدای قدرتمندی هستم و این کار برای من آسان است و یک منطق قوی به ایشان میدهد که برو فکر کن که در زمانی که یک اسپرم کوچولو بودی و الان تبدیل به یک انسان چندکیلوگرمی شدی با گوشت و پوست و استخوان و….

    “آخه چگونه ممکن است که یک اسپرم تبدیل به یک انسانی با چنین عظمتی شود؟”

    خدا به ایشان این منطق را داد و گفت برو در این نشانه فکر کن تا قدرت مرا باور کنی که همه چیز برای من ممکن است تا ذهنت باور کند که‌ ممکن است و در این مسیر همراه تو شود و برای تو پارازیت ایجاد نکند

    تمااام

    به قول مولانا که از زبان خدا میگوید…

    “هر محال از دست او ممکن شود”

    این داستان حضرت زکریا بود و اگر خوب در این داستان تامل کنیم ، میبینیم که این امر برای ما امکان پذیر است ، بدین صورت که ما این اصل را پذیرفته ایم که از رابطه یک مرد و زن ، فرزندی بوجود می آید ، حالا در داستان حضرت زکریا و همسرش هم این امر باورپذیر است برای ما هر چند که بخاطر سن بالای آنها ، احتمالش خیلی کم باشد ولی در کل میخواهم بگویم که بالاخره این امر برای ما باورپذیر است….

    حال داستان بارداری حضرت مریم سلام الله علیها را چگونه باور کنیم و منطقی کنیم برای خود…

    آخه چگونه ممکن است که یک زن بدون تماس با یک مرد صاحب فرزند شود؟؟

    این امر چنان عجیب بود که خود حضرت مریم سلام الله علیها هم این چگونگی را از خدا سوال کرد…

    (قَالَتۡ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَـٰمࣱ وَلَمۡ یَمۡسَسۡنِی بَشَرࣱ وَلَمۡ أَکُ بَغِیࣰّا)[سوره مریم 20]

    داستان چگونگی فرزنددارشدن زکریا و همسرش را شاید به احتمال یک درصد باور کنیم ولی داستان بارداری حضرت مریم سلام الله علیها را چگونه باور کنیم؟؟؟!!! زیرا که ما تا اکنون اینگونه باور کرده ایم که برای تولد یک فرزند ، وجود یک زن و مرد در کنار هم ضروری است و هیچ جا ندیده ایم که بدون تماس مرد و زن فرزندی ایجاد شود…

    حال وقتی حضرت مریم سلام الله علیها ، از خدا سوال میکند ، خدا فقط به ایشان میگوید که اینکار برای من آسان است

    (قَالَ کَذَ ٰ⁠لِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنࣱۖ وَلِنَجۡعَلَهُۥۤ ءَایَهࣰ لِّلنَّاسِ وَرَحۡمَهࣰ مِّنَّاۚ وَکَانَ أَمۡرࣰا مَّقۡضِیࣰّا) [سوره مریم 21]

    و در انتهای آیه میگوید که “وَلِنَجۡعَلَهُۥۤ ءَایَهࣰ لِّلنَّاسِ” یعنی میخواهم این داستان بارداری تو را نشانه ای برای مردم قرار دهم…

    حالا تفاوت آنها که قرآن را با نیت فهم و تدبر در آن میخوانند و به آن رجوع میکنند به شوق یافتن مسائل علمی و فیزیکی و … با آنها که به شوق ثواب میخوانند و رجوع میکنند به آن به شوق یافتنِ پاسخِ سوالاتی مثل این سوال که “ض” در “وَلَا ٱلضَّاۤلِّینَ” سوره حمد را در نماز ، چقدر باید بکشم مشخص میشود….

    آنها که زرنگ هستند با دیدن آن قسمت آیه ، از خدا سوال میپرسند با این باور که من هم مثل حضرت زکریا و حضرت مریم سوال میپرسم و خدا جواب مرا میدهد ، زیرا بین من و آنها تفاوتی نیست جز تفاوت در میزان ایمان… ؛ و سوالی میپرسند با این عنوان که…

    “خدایا خودت در این آیه گفتی که ‘وَلِنَجۡعَلَهُۥۤ ءَایَهࣰ لِّلنَّاس’ و من هم جزو مردم هستم و میخواهم این نشانه را به من نشان دهی ، پس ای خدای مهربان ؛ همانگونه که جواب سوال حضرت زکریا و مریم در مورد ‘چگونگی ممکن بودن فرزند دارشدنشان’ را دادی ، جواب مرا بده و این نشانه ای را که خودت در این آیه گفتی ، به من نشان بده”

    (این سه پاراگراف بالا یک اصل است که شما را بی نیاز میکند از غیر خدا و خیلی خیلی خیلی مهم است ، امیدوارم آن را درک کنید)

    و در اینجا او از بی نهایت طریق جواب میدهد ، از نشانه های عصرِ حاضر…، فقط باید شاخک ها تیز کرد….

    داستان چگونگی بارداری حضرت مریم و معجزه علمی نهفته در پشت آن با نشانه هایی در عصر حاضر ما تحت عنوان “هوش مصنوعی” و قانونی در فیزیک به اسم “قانون إلقای فارادی”

    “قانون إلقای فارادی”  یک قانون فیزیکی است که منجر به ظهور اتفاقاتی میشود که الزامی در آن نیست که حتما باید تماس فیزیکی در آن حاصل بشود بلکه بدون ایجاد تماس فیزیکی هم این امر اتفاق میفتند و این اشاره به همان “وَلَمۡ یَمۡسَسۡنِی بَشَرࣱ” در داستان حضرت مریم سلام الله علیها دارد

    هوش مصنوعی هم یک بحث مفصل است که در داستان حضرت مریم سلام الله علیها ، اشاره به  قسمت “فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرࣰا سَوِیࣰّا” در آیه 17 سوره مریم دارد

    این معجزه علمی قرآن تا حدودی با این نشانه های علمی عصر حاضر ، بر ما آشکار شده و نیاز به توضیح مفصل تر دارد و از خدا بخواهیم که

    رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمࣰا …..

    پروردگارا بر علم من بیفزا…

    [سوره طه ١١4]

    از خدا علم راستین بخواهیم که به تعبیر حضرت علی علیه السلام که با استناد به این آیه ای که در بالا ذکر شد ، میفرمایند:

    العِلمُ سُلطانٌ مَن وَجدَهُ صالَ بِهِ وَ مَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیه

    دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و پیروز شود، و هر که آن را نیابد بر او یورش برند و مغلوب گردد.

    و به تعبیر مولانا که در وصف علم میفرماید

    خاتمِ   ملکِ     سلیمانست    عِلم

    جمله عالم صورت و جانست عِلم

    مولانا نگین انگشتر سلیمان را علم میداند

    شاید الان کمی بهتر این حکمت دستور خدا را به حضرت محمد درک کنیم که به او فرمود…

    …وَقُل رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمࣰا

    و ای محمد بگو که : پروردگارا ، علم مرا زیاد کن

    [سوره طه 114]

    ==============================

    “هوش مصنوعی در قرآن” داستان مفصلی است که به امید الله در یک‌زمان مناسب در‌ کامنتی مفصل توضیح میدهم ، مطلبی که نیاز به توضیح بسیار زیاد دارد

    هوش مصنوعی و داستان حضرت مریم با الهام از آیه زیر

    (فَٱتَّخَذَتۡ مِن دُونِهِمۡ حِجَابࣰا فَأَرۡسَلۡنَاۤ إِلَیۡهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرࣰا سَوِیࣰّا) [سوره مریم 17]

    هوش مصنوعی و داستان حضرت ابراهیم و ترسی که نسبت به آنها پیدا کرد و آرام شدن او بعد از آگاهی در داستان مهمانی او برای دو مهمانش در قرآن با آیات زیر…

    (فَقَرَّبَهُۥۤ إِلَیۡهِمۡ قَالَ أَلَا تَأۡکُلُونَ ۝  فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِیفَهࣰۖ قَالُوا۟ لَا تَخَفۡۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَـٰمٍ عَلِیمࣲ) [سوره الذاریات 27 – 28]

    هوش مصنوعی و داستان قوم همجنس باز حضرت لوط که فریب ظاهر آنها را خوردند و به سمت آنها حمله ور شدند و….

    (وَجَاۤءَهُۥ قَوۡمُهُۥ یُهۡرَعُونَ إِلَیۡهِ وَمِن قَبۡلُ کَانُوا۟ یَعۡمَلُونَ ٱلسَّیِّـَٔاتِۚ قَالَ یَـٰقَوۡمِ هَـٰۤؤُلَاۤءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطۡهَرُ لَکُمۡۖ فَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ وَلَا تُخۡزُونِ فِی ضَیۡفِیۤۖ أَلَیۡسَ مِنکُمۡ رَجُلࣱ رَّشِیدࣱ) [سوره هود 78]

    هوش مصنوعی و داستان این نعمت لاکچری خدا که در قرآن میفرماید

    (یَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ وِلۡدَ ٰ⁠نࣱ مُّخَلَّدُونَ) [سوره الواقعه 17]

    (وَیَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ غِلۡمَانࣱ لَّهُمۡ کَأَنَّهُمۡ لُؤۡلُؤࣱ مَّکۡنُونࣱ) [سوره الطور 24]

    و….

    قسمت انتهایی این کامنت شاید یکم سخت بود ولی مواد خامی می باشد برای کسانی که اهل تدبر و تفکر و کنجکاوی هستند که با یک تحقیق کوچک در این مواد خام اطلاعات بهتری کسب میکنند و البته با پیشرفت علم و تکنولوژی در عصر حاضر و ساخت ربات های انسان نما با کیفیت تر ، زیباتر و بهتر این آیات را درک میکنیم….

    قرآن ، کتابی که از نو باید شناخت و خواند و‌….

    و در انتها این جمله را مجددا به خود میگویم که

    بترس از تقلید کردن و روی آور به تحقیق ، زیرا که تقلید از ریشه “قلد” میباشد و آن حلقه ای که به اسم “قلاده” به دور گردن سگ میاندازند جهت کنترل کردن او ، از همین ریشه قلد می باشد….

    بسیااار ممنونم از استاد عباس منش و بانو شایسته و آقا ابراهیم و خانم فرهادی گرامی برای ایجاد این فضای زیبا….

    خدایا شکرت

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 113 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1429 روز

      بنام بخشنده بی منت

      نان پدر و شیر مادر حلالت پهلوان رضا

      اینقدر متن هایت تخصصی است که خیلی دقت میبره تا بفهمم .

      داستانهای حضرت مریم و حضرت عیسی ع کلی شگفتی داره.

      داستان عبادتگاه و سینی میوه و تعجب حضرت زکریا ع و عادی دانستن حضرت مریم

      داستان بچه دار شدن حضرت مریم و درخت خرما و آب

      داستان تولد حضرت عیسی ع و حرف زدن نوزاد

      همه و همه نشانه ای است برای کسانی که تعقل و تحقیق می‌کنند

      فراوانی و ثروت در این داستان‌ها موج می‌زند و نما دارد ،پس چطور ما نمی‌توانیم این فراوانی وثروت را ایجاد کنیم؟پس چطور می‌شود هیچ پیامبری دغدغه مالی نداشته ؟

      ذهنمان باگ دارد و به نظرم همون شرح آموزش شما به برادر خانمتان رو دوباره باید مرور کنم

      نوشته های شما واقعا زیباست و من لذت میبرم از درک شما در عین جوانی

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1278 روز

      سلام آقا رضای عزیز

      در آخرین کامنتتون گزینه پاسخ وجود نداشت و مجبور شدم اینجا بنویسم

      فرمودید:

      یک مستندِ علمی زیبا هم در مورد داستان حضرت موسی و فرعون وجود دارد بنام “فرعون ، رامسس دوم”….

      هنوز که اون مستند رو ندیدم چون همین چند دقیقه پیش هدایت شدم به خوندن این بخش از کامنت شما

      ولی یه ویدئوی دیگه در مورد موریس موکای دانشمندی که در دهه 1980 روی مومیایی فرعون تحقیق می‌کرد دیدم

      که در مورد کتابی بنام قرآن و تورات و انجیل و علم

      نظرتون درباره این کتاب چیه؟

      مطالعه ش کردید؟

      مفیده برامون ؟

      پیشاپیش یلداتون هم مبارک

      هم به شما ، هم به استاد عزیز پرچم دار کشف این حقایق پرنور و مریم بانو ، ملکه ی پرادایس و ملکه ی دلهای کاربران سایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        رضا احمدی گفته:
        مدت عضویت: 1782 روز

        بسم الله الرحمن الرحیم

        سلام و درود بر نگین خانم بزرگوار….

        در پاسخ به سوال شما باید بگویم که من این کتاب  از پروفسور موریس بوکای را نخواندم و حقیقتا از محتویات درون آن خبر ندارم…

        ولی اگر مستند را ببنید متوجه میشوید که این شخصیت چه نقش موثری در اثباتِ حقانیت قرآن داشته که این کتاب یک کتابِ آسمانی است و حاصلِ برداشت هایِ شخصیِ حضرت محمد نیست بلکه حاصل دریافت هایِ ایشان از عالمِ پاکی است که….

        (إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانࣱ کَرِیمࣱ ◇  فِی کِتَـٰبࣲ مَّکۡنُونࣲ ◇  لَّا یَمَسُّهُۥۤ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ [سوره واقعه ، آیه 77_79]

        حقانیتی که برخواسته از این آیه قرآن کریم است که حاوی یک نشانه برای ماهایی است که جزو آیندگان هستیم

        فَٱلۡیَوۡمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَهࣰ…

        و ای فرعون ؛ ما امروز بدن تو را از آب نجات میدهیم تا برای آیندگان نشانه ای باشی…

        [سوره یونس آیه 92]

        اینکه چگونه یک جنازه ای که در دریا غرق شده  ، خوراک کوسه ها نمیشود و به سلامت به ساحل میرسد ، جای بسی تامل است….

        و اینکه چگونه این جنازه ؛ نشانه ای برای ما که جزو آیندگان هستیم ، میشود ؛ مطلبی دیگر است که باید در این آیه بررسی شود….

        اصلا خدایا تو خودت گفتی که نشانه ای برای آیندگان ، ما هم جزو آیندگان هستیم ؛ پس این نشانه کجاست؟؟؟!!!

        خب این مستند را ببینید و…

        و بعد از دیدنِ این مستند در انتهای آیه هم تامل کنید که…

        وَإِنَّ کَثِیرࣰا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَایَـٰتِنَا لَغَـٰفِلُونَ

        و همانا بسیاری از مردم از نشانه های ما غافل هستند

        خیلی ها که اصلا  این کتاب را نمیخوانند…

        عده ای زیاد هم که به شوق ثواب و بهشت و….میخوانند…

        نتیجه چنین خواندنی این میشود که این آیه را میخوانند و رد میشوند و یکبار هم از خودشان سوال نمیکنند که…

        خدایا تو خودت گفتی که نشانه ای برای آیندگان ، ما هم جزو آیندگان هستیم ؛ پس این نشانه کجاست؟؟؟!!!

        در پناه الله یکتا باشید….

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
        • -
          نگین گفته:
          مدت عضویت: 1278 روز

          سلام مجدد به آقا رضای عزیز و گرامی

          اصلا نمیدونم چی بگم و از کجا بگم

          گاهی انقدر حرف تو دلمه که نمیدونم کدومش و بگم

          و اغلب هم فراموش میکنم چی میخواستم بگم و یه چی دیگه میگم

          اولش بگم که همین الان داشتم کامنتهای برتر روانشناسی ثروت 3 قسمت 18م رو میخوندم که واقعا حرفهای استاد تو اون قسمت بی‌نظیر بود

          یهو به دلم افتاد بیام به شما پیام بدم

          چون از دیشب که نیمه های شب بطرز عجیبی بیدار شدم و این مستند رو دیدم انگار ذهنم رو مثل یک فنر مدام به سمت خودش میکشونه

          خدایاااا یک دنیا حرف دارم کمکم کن فراموش نکنم

          شاید فقط شما درک کنید چی میگم ، بهضی چیزها رو برای بعضی آدم ها هر چقدر هم توضیح میدی اونطور که خودت درکش کردی درک نمیکنم

          البته مطمئنم که شما هزار برابر بیشتر از من درک کردید

          آقا رضا واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم و از کدومش بگم

          خواهر خانومِ برادرم یک دختر شیش هفت ساله داشت

          این دختر تا 5 سالگی حتی یک کلمه هم حرف نزده بود

          ولی وقتی به حرف اومده بود بقدری حرف می‌زد که پدر و مادر و کل خانواده ش فقط خدا خدا میکردن این ریحانه خانم بخوابه تا سرشون ساکت شه

          بعد که رفت مدرسه تمام معلم ها از دست پرحرفی این دختر کلافه شده بودن

          و کسی قبولش نمیکرد

          هرچند دختر مودب و شیرین زبون و باهوشی بود

          منم خیلی کم حرف بودم

          ولی گاهی اوقات میشه که انقدر حرف تو سرم هست نمیدونم از کجاش بگم

          ببخشید اگه یوقت پرت و پلا میشه مطالبم

          راستش از همون لحظه که شما توصیه کردید این مستند رو ببینید رفتم سریع دانلودش کنم

          ولی انگار آپارات مشکل داشت و یک روز تمام هرچی سعی کردم آپارات باز نمیشد

          تو یوتیوپ یه کلیپ دیگه بود که دیدم که همون کتاب رو معرفی کرده بود

          دیشب یه اتفاقی افتاد یه حادثه کوچولو برای انگشت شستم پیش اومد که حکمتش همین خیر بود

          نیمه های شب از درد انگشتم و احساس سرما بی خواب شدم و برای اینکه خوابم ببره سراغ گوشی اومدم و به دلم افتاد الان نصف شبه و ممکنه بتونم راحت تر دانلود کنم

          و همین شد

          براحتی دانلود شد

          انگار وقت دیدنش تو همون سکوت بود

          انگار خدا هم میخواست من و خودش تنهای تنها ببینیم

          حس میکردم خدا روبروم نشسته و داره نگام میکنه ببینه من چه درسی میگیرم از این مستند ، چی می فهمم…

          واقعا منقلب شدم

          و از همه تاثیرگذارتر اون آیات 90 تا 92 سوره یونس بود که انتهای کلیپ با صوتی دلنشین و تکان دهنده قرائت شد و دیگه… تیر خلاص و به من زد

          امروز انگار رقیق تر شدم

          نمیدونم چی شد

          ولی…

          دو سه روزی هست یکی از دوستانم بعد از 8 سال که پسر و عروسش در آلمان بودن و همدیگه رو ندیده بودن ، رفتن دوبی که همدیگه رو ببینن بعد از 8 سال

          من برخلاف عهدی که کرده بودم به کسی پول قرض ندم ، ایشون از من خواهش کردن و من واقعا نتونستم شوق یک مادر بعد از 8 سال رو ندیده بگیرم و پولی که خودم برای خرید لپ تاپ پسرم کنار گذاشته بودم ، به ایشون قرض ندم ، و بعدش خودم کلی به چالش خوردم برای تهیه پول لپ تاپ و گاهی سخت پشیمون هم میشدم که چرا دوباره قرض دادم؟؟

          ولی خب این بار زیاد احساسم بد نشد ، چون هم ایشون فوق العاده آدم خوش حسابی هستن، هم معادل اون پول به من یه تیکه طلا دادن که اگر اتفاقی براشون افتاد ، مدیون من نباشن، و از همه مهم تر ، دوست داشتم ببینم ذوق و شوق یک مادر رو بعد از 8 سال دوری از فرزند و تحسین کنم و خوشحال باشم برای سفر بسیار زیبایی که رفتن که آرزوش چند ماهه تودل خودم افتاده و الان شرایط مالی شو ندارم

          و

          ایشون یک مرغ مینا داشتن که این هفته رو آوردن خونه ی ما که ازش نگهداری کنیم

          و

          من بر خلاف گذشته ها که خیلی علاقه ای به حیوانات نداشتم و احساس خاصی بهشون نداشتم مات و مبهوت زیبایی و شیرین زبونی این پرنده زیبا شدم ، طوری که وقتی آواز میخونه یا حرف میزنه باید کلی جلوی اشکم و بگیرم بقیه فکر نکنن دیوونه شدم ،

          هر چی نگاهش میکنم و فکر میکنم نمیفهمم خدا آخه چطوری مثلا تک تک پرهای سر این پرنده و میلیاردها پرنده ی دیگه رو با این نظم و زیبایی آفریده که آدم فکر میکنه این پرنده رفته آرایشگاه و ساعتها فقط روی مدل موهای سرش کار شده تا به این زیبایی در اومده

          انگار فقط همین بک پرنده کافیه که بشینیم و ساعتها و ساعتها بهش خیره بشیم و وجود خدا رو توی اون حس کنیم

          استاد محمد شجاعی که مدتها پیش من اکثر سی دی هاشون رو گوش میدادم میگفتن انگار خدا به فرشته هاش دستور داده تک تک گلبرگ های گل ها رو نقاشی کنن برای لذت بردن ما

          آقا رضا ، شما هزار ماشالله خیلی با کمالاتی ، خصوصا اینکه دانش آموخته ی دانشگاه امام صادق که میدونم چقدر سخت گیری دارن برای پذیرش دانشجوهاشون و ادامه تحصیل در اونجا

          و انصافا هم حافظه ی قوی ای دارید ، هم اطلاعات عالی دارید

          من در حد و اندازه خودم یمقدار خیلی جزئی تو فهم زبان عربی خوبم

          و این ارثیه ی اجداد خوبم هست ، پدر بزرگ من کاسب با خدایی بودن و قرآن ها و کتابهای خطی و نفیس بزرگی داشتن که ما اصلا نمیتونستیم خط اون کتاب‌ها رو بخونیم ، روی پوست انگار نوشته شده بودن ، و بعد از فوت شون اهدا شد به کتابخانه حرم حضرت معصومه ، ایشون تو همون مغازه شون مدام در حال قرآن خوندن بودن ، و شبها هم کتابهای دیگه شون و میخوندن ، امام جماعت مسجد روستاشون بودن، و دو ماه یکبار به بهانه خرید جنس و پارچه برای مغازه به مشهد میرفتن و عطر اصل حرم همراه همیشگی شون بود ، و تمام پولهایی که مرتب و تمیز توی جیب قبای بلندشون بود همیشه بوی بهشت میداد ،عطری که دیگه هیچوقت مثل اون رو پیدا نکردیم

          خط شکسته نستعلیق بسیار زیبایی با همون سواد مکتب خانه ای داشتن

          پدر ایشون که جد پدری بنده هستن باز از ایشون مومن تر بودن انگار ، ایشون هم بسیار باسواد و خوب بودن ، در آخرین سفر حج که اون سالها با اسب و شتر و…. میرفتن به پدربزرگ من که پسر ارشدشون بود وصیت کردن من برنمیگردم، مراقب خواهر و برادرها ت باش

          و همینطور هم شد

          بعد از انجام تمام اعمال حج ،ایشون بیمار شدن و به همسفرهاشون گفتن شما برید ، ولی اونها تنهاش نزاشتن و یکی دو روز بعد ایشون در همون مدینه فوت کردن و همراهانشون ایشون رو در قبرستان بقیع چهارده قدم پایین از قبر چهار امام ، دفن کردن

          و هر سال همشهری ها ، هروقت به زیارت بقیع میرن برای ایشون هم فاتحه میخونن

          همیشه این سوال توی ذهنم بود که چرا این نسل باسواد و به قول قدیمی ها مُلّا ادامه پیدا نکرد و ما نوه و نتیجه ها ، همه انسانهای معمولی شدیم

          اجداد ما همه با سواد و با خدا و مومن و حتی بسیار ثروتمند بودن طوری که تعریف میکنن همیشه توی مغازه شو‌ن یک پیت 17 کیلویی سکه ی نقره بود

          ولی

          ما نوه و نتیجه ها ، همه هشتمون گرو ی نهمون هست و از اون علم و سواد و قرآن خوندن و ایمان و… خبر خاصی نیست

          اخلاق خوبی داریم ها

          ولی اون درجه از ایمان باید نسل به نسل تقویت میشد و بیشتر می‌شد، نه اینکه ضعیف بشه

          من همیشه دلم میخواست ادامه بدم اون راه رو ، ولی خب مدتها انگار تو در و دیوار بودم ، چند سالی مدام سخنرانی برخی اساتید برنامه سمت خدا ، استاد شجاعی، استاد پناهیان ، استاد رائفی پور و… رو هر روز سر کار با هندزفری دنبال میکردم، و

          از اونهمه درسهای کلاس اول که حتما مدار اون سال‌های من بالاتر از اون نبوده که هدایت شدم به اونها ، بخشی از داستان های زیبای انبیاء از زبان آقای عابدینی در روزهای شنبه و داستان زیبای حضرت موسی در ذهنم مونده

          و این جمله که ایشون می گفتن

          بیشتر داستان های قرآنی به قوم بنی اسرائیل و حضرت موسی اختصاص داده شده

          حکمتش رو نمیدونم

          ولی

          بنظرم تنها پیامبری که در قرآن به گناه کبیره ش اشاره شده حضرت موسی بود

          و یک دلیل که به ذهن ناقص من میرسه اینه که

          خداوند میخواد به ما بگه

          من حتی میتونم یک انسان که قتل نفس انجام داده رو ببخشم و حتی به مقام انبیا برسونم و حتی بشه کلیم الله

          هم صحبت خودم

          و اینها قصه ی شب برای خوابوندن بچه ها نیست، اینا درس عبرت برای همه ماست اگه تفکر کنیم

          یا

          داستان سلیمان نبی ، بعد از اون غفلت که آفتاب غروب میکنه و

          بلافاصله بعد از اینکه از خدا طلب بخشش میکنه ، ازش میخواد خورشید رو برگردونه تا جبران کنه و بعد بدون لحظه ای درنگ ، از خدا بزرگترین ثروت رو میخواد و خدا هم میده

          میده

          اگه ما بودیم کوچکترین گناهی که مرتکب می‌شدیم تت دلمون میگفتیم همین که خدا گناه ما رو ببخشه خیلیه ،دیگه پررو نشیم ازش مثلا ده میلیون تومن پول هم بخوایم

          بزاریم لااقل چند روز بگذره چهار. رکعت نمازی بخونیم دو قرون صدقه ای بدیم دو تا کار خیری کنیم خیر سرمون بعد بریم تو مسجدی…محفلی…پای منبری…تو امامزاده ای جایی …قاطی مردم دیگه دسته جمعی دعا کنیم شاید خدا بخاطر یکی دیگه دعای ما رو هم ( از صدتا دعا یکیش ) اجابت کرد

          از خودم خجالت میکشم چنین تصوری از خدا داشتم

          خدایی که اُجیبُ رو حتی قبل از دَعان میاره

          اُجیبُ دَعوَت الدّاع اِذا دَعان

          حتی نیومده اول بگه:

          اذا دعان

          بعد بگه : اجیبُ

          گفته من قبل از اینکه دعا کنی اجابت کردم

          فقط کافیه تو دعا کنی

          نخواسته در همون حد هم دل ما بلرزه که بگیم نکنه ما دعا و

          کنیم بعد اجابت نشه؟

          واسه اینکه دل ما نلرزه گفته اجابت میکنم دعا کنی

          دیدید؟ پاک همه ی چیزایی که میخواستم بگم یادم رفت ، یه حرفای دیگه اومد

          ولی حتما همین‌ها باید گفته می‌شد

          یه فایل صوتی از سیدحسن آقامیری شنیدم که هروقت کم میارم مثل فایل خدا از نگاه ملاصدرا چندین بار گوش میدم و تقریبا حفظ شدم:

          میگن:

          گیر کریم نیفتادی.

          بیچاره ت میکنه

          کریم کسیه که دوست داره تو از تمام زوایای سفره ش استفاده کنی

          وقتی با یه کریم طرفی خوردی ها

          میگه اصلا اگه این و نخوری من ناراحت میشم، این نمیدونی چیه

          خدا ما رو آفت خلقت نمیدونه

          دلش میخواد ما از همه چی استفاده کنیم تو این عالم ، لذت همه چی و ببریم

          میگه به آسمون نگاه کردی ؟

          و زیَّنَّ السَّماء الدّنیا بِزینتِ الکواکِب

          ستاره ها رو دیدی؟؟

          یا مَن فِی البحارِ عَجائِبُه

          میگه دریا رفتی؟

          زیر آب و رفتی ببینی چه خبره؟

          غواصی کردی ؟؟

          اونم برو ببین ها… یه چیزایی خلق کردم عجایب…

          آقا به همین شتره دقت کردی ؟ دیدی جلو چشمش دو تا پرده داره خاک میاد توچشمش… …؟؟؟

          اصلا ببین چی درست کردم

          یعنی خدا داره همه خلقت و برا ما توضیح میده که آقا لذتش و بردی ؟؟؟

          لذتش و نبردیم که

          بهش توجه نکردیم که

          حواسمون نیست

          آقا میگه من آسمون دنیا رو زینت دادم بخاطر شما به ستاره ها‌‌‌‌‌‌‌….

          برای اینکه شب تو زیبا بشه ببین چه بساطی راه انداخته….

          بسااااط راه انداخته شب تو رو رویایی کنه

          خدا هی سفره پشت سفره رو میکنه

          میگه این و حال کن

          حالا سفره ی بعدی رو بنداز براش

          اینم ببین:

          شب اینجوری … بعد کوه… دشت..‌‌

          کریم این مُدلیه.

          میگه حالا همه اینا رو دیدی ؟

          اینا عالم اصغره

          عالم اکبر و میخوای ببینی ؟

          خودت و ببین

          ببین تو وجود تو چیکار کردم!!!

          تازه نه تو جسمت

          جسمم حالا هنوز یه بخششه

          میگه اینکه زوایای جِسمته که هنوز تهش و در نیاوردی

          این تازه جسمه

          بعد میگه حالا از روح خودت خبر داری ؟؟؟

          من اون و ترکوندم

          میگه نمیدونی تو وجود خودت چه عالم اکبری قرار دادم

          اصلا یه این چیزا فکر کردیم ؟ اصلا خبر داریم؟؟؟؟

          بعد خدا میگه تازه من همه ی اینا رو درست کردم که بهت بگم اینا که چیزی نیست :

          خودم و دیدی ؟؟؟

          میدونی من کی اَم ؟؟؟

          من از بهشت بالاترم

          خود من و می شناسی؟؟؟

          با خودمن حال میکنی ؟؟؟

          اصل داستان خودمم. اینا که همه فرعیات بود

          این بی نهایتی که برات تصویر ‌کردم اینا که در مقابل خودم هیچه که

          با خود من حال میکنی؟؟؟

          صاحب خونه از سفره خوشمزه تره

          اصلا مزه ی سفره به صاحبخونه ست

          صاحبخونه به سفره مزه میده

          میدونی من کیم؟؟؟

          من از بهشت بالاترم

          تازه اصل سفره خودمم

          صاحبخونه منم

          اَلَستُ بِرَبِّکُم؟؟؟؟؟؟!!!!

          من خدای شما نیستم ؟؟؟؟

          *

          قربون غریبیت برم خدا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          نگین گفته:
          مدت عضویت: 1278 روز

          سلام مجدد خدمت شما آقا رضای عزیز

          سوالی در مورد آیات ( سَخَّرَ ) در قرآن به ذهنم رسید

          که جوابش و نمیدونم

          میخوام اگر شما در این مورد میتونید توضیح بدید

          از لطفتون سپاسگزارم

          *

          *

          *

          (ترجمه ها از ترجمه ملکی استفاده شده )

          ٱللَّهُ ٱلَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ ٱلۡبَحۡرَ لِتَجۡرِیَ ٱلۡفُلۡکُ فِیهِ بِأَمۡرِهِۦ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٢‮

          خدا رودها و دریاها را به خدمتتان درآورده است تا کشتى‌ها به‌خواست او در آن‌ها حرکت کنند و بتوانید از نعمت‌هاى بیش از اندازۀ او بهره‌مند شوید و تا شکر کنید

          🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷

          وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعࣰا مِّنۡهُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتࣲ لِّقَوۡمࣲ یَتَفَکَّرُونَ١٣‮

          او همۀ مخلوقاتش را در آسمان‌ها و زمین به خدمتتان درآورده است.در این کار، نشانه‌هایى از یکتایىِ خداست براى مردمى که فکرشان را به‌کار مى‌اندازند

          🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷

          أَلَمۡ تَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَأَسۡبَغَ عَلَیۡکُمۡ نِعَمَهُۥ ظَٰهِرَهࣰ وَبَاطِنَهࣰۗ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُجَٰدِلُ فِی ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمࣲ وَلَا هُدࣰى وَلَا کِتَٰبࣲ مُّنِیرࣲ٢٠‮

          مگر نمى‌بینید که خدا تمام مواد و موجودات را در آسمان‌ها و زمین، در اختیارتان گذاشته و شما را غرقِ نعمت‌هاى ظاهرى و باطنىِ خودش کرده است‌؟! برخى مردم بدون هیچ دلیل عقلى یا الهام درونى یا استناد به کتاب روشنگر آسمانى، دربارۀ یکتایىِ خدا چون‌وچرا مى‌کنند

          🩷🩷🩷

          أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡفُلۡکَ تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِأَمۡرِهِۦ وَیُمۡسِکُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفࣱ رَّحِیمࣱ65‮

          مگر نمى‌بینى که خدا تمام مواد و موجودات خشکى‌ها و نیز کشتى‌هایى را که به‌فرمانش در رودها و دریاها رفت‌وآمد مى‌کنند، در اختیارتان گذاشته است‌؟ تازه، از برخورد اجرام آسمانى به کرۀ زمین نیز، جز گاهى که خودش اجازه بدهد، جلوگیرى مى‌کند! آخر، خدا در حق مردم، دلسوز مهربان است

          🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷

          وَسَخَّرَ لَکُمُ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ دَآئِبَیۡنِۖ وَسَخَّرَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ ٣٣‮

          هم خورشید و ماه را در خدمتتان گذاشته است که در مدارشان در حرکت‌اند، هم شب و روز را

          🩷🩷🩷🩷🩷🩷

          آیا این سخَّرَ فقط شامل ( شمس و قمر و لیل و نهار و …) است ؟

          یا شامل افراد هم می‌شود؟؟؟.

          البته که هر انسانی از خود اختیار دارد

          و نمی‌توان انسانی را به تسخیر خود درآورد

          ولی طبق آموزه های استاد در دوره عشق و مودت یا عزت نفس ، و قانون برانگیختگی ، استاد می‌فرمایند میشه با رفتارمون وجه مثبت یا منفی یک فرد رو برانگیخته کنیم

          اولا که این برانگیختگی همون مسخر کردنه ؟؟؟

          دوما اینکه قرآن می‌فرماید:

          ( مافی السموات والارض) یعنی هرچه در آسمانها و زمین است

          ( و ما بینهما)

          آیا این شامل همه چیز حتی انسانها میشود؟

          و

          اگر میشه پس جریان اختیار انسان چی میشه اگر قراره که انسانها هم مسخّر ما باشن؟؟

          من این تناقض رو نمیفهمم

          میگم خب هررررر چه که در آسمان‌ها و زمین و بین اونهاست شامل همه چیزه

          حتی سایر انسانها

          ولی از اونطرف؛

          اگه انسانها هم مسخر ما باشن ، بحث اختیار چی میشه؟

          و

          اگر میشه انسانی مسخر انسان دیگه بشه ، به چه روشی میشه؟؟

          و اصلا مسخر شدن یعنی چی؟

          یعنی در تسخیر ما هستن

          خب روز و شب چطور در تسخیر ما قرار میگیرن ؟

          خورشید و ماه چطور ؟

          و اگه (( و ما بینهما )) شامل انسانها هم بشه

          چطور میشه انسان دیگری که اختیار داره رو مسخر خودمون کنیم ؟

          یعنی هر چی ما بخوایم برامون انجام بده ؟

          مثل حضرت سلیمان که جن و … در تسخیر او بودن ؟؟

          یکم گیج شدم واقعا

          ممنون میشم اگه هدایتی به ذهنتون میرسه با قلم زیباتون برام بنویسید .

          در پناه الله یکتا همیشه همینطور شاد و سرحال و قبراق و زیبا باشید .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          نگین گفته:
          مدت عضویت: 1278 روز

          سلام آقا رضای عزیز

          تو پاسخ این قسمت یه سوال در مورد آیات سخَّرَ پرسیدم که چون انگار تو قسمت پاسخ به کامنت خودم نوشتم برای شما ایمیل نیومده

          این لینک اون سواله که اگر ممکنه خوشحال میشم پاسخ بدید :

          abasmanesh.com

          و

          یه کامنت دیگه هم همین الان در مورد فایل جدید استاد ( کلید اجابت دعاها ) نوشتم که یک ساعت دیگه روی سایت میاد

          و

          خیلی خوشحال میشم شما هم نظر بدید اگر اشتباهی توی درکم از اون آیات بوده متذکر بشید

          abasmanesh.com

          (این لینک ش هست)

          متشکرم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سعـید کاکایی گفته:
      مدت عضویت: 1827 روز

      سلام بر آقا رضای عزیز

      پسر بازم گل کاشتی دمت گرم کامنت هایی می‌نویسی که آدم رو به فکر فرو می‌بره هر چند با یک بار خوندن نمیشه درکشون کرد باید بارها و بارها بخونم تا بتونم درک کنم اونم نه تمام مطلب گفته شده رو به اندازه مداری که درش قرار دارم آقا رضا بهت تبریک میگم قلم بسیار شیوایی داری من تمام کامنت هات رو میخونم و لذت میبرم و هر فایلی که استاد میزارع میگردم ببینم کامنت گذاشتی یا نه با تمام وجودم تحسینت میکنم دوست خوبم باید بگم که درک بسیار بالایی نسبت ب قوانین دنیا پیدا کردی و این ستودنیه با فقط لایک کردن کامنتت نمیشه ازش رد شد امیدوارم که در همه مراحل زندگیت موفق و موید باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      الهام سیاوشی فرد گفته:
      مدت عضویت: 837 روز

      به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم

      سلام ودورود فراوان خدمت شما آقا رضا عزیز برادر معنوی ام

      خدارو شکر که به کامنت زیبای شما هدایت شدم و اشک امانم نداد از هر کلمه و جمله ای که جاری کردین

      کامنتی که قبلا نوشته بودین خیلی حس خوبی بهم داد و الان هم هدایت شدیم به این کامنت عالیتون

      وتمام سوره هارا یادداشت کردم که با تعقل بیشتری آنان را بخوانم

      واقعا از قلم زیبا تون سپاسسسسسگزارم

      اول صبح یه هدیه عالی بود از طرف خداوند برای حال خوب من

      منتظر کامنت های قشنگ بعدیتون هستم

      امیدوارم که شاد سالم ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      محمد گفته:
      مدت عضویت: 1089 روز

      به نام خدا

      سلام به رضای عزیز

      خداروشکر در مدار دریافت آگاهی هایی که نوشتی بودم

      خیلی خوشحالم از مطالعه کامنتت ایمانم و توحیدم بیشتر شد خدایا شکرت

      چقدر متن زیبا و البته سنگینی می نویسی و این اولین بار بود که تونستم متن رو کامل بخونم چون هر بار که شروع میکردم به خوندن کامنتت

      آنچنان از مدارم خارج میشد که دیگه اصلا نمی دوستم

      که چی دارم می خوانم

      برای همین دیگه میلی به ادامه دادن ندارم و رد میشدم

      اما خدارو صد هزار مرتبه شکر الان به لحاظ فرکانس رشد کردم که متوجه متون آمیخته به آیات زیبای خداوند که به زیبایی با شعر ها ترکیب می کنی ، میشوم

      از این بابت خوشحال که دارم رشد میکنم

      مثال هات عالی بود و ممنون بابت دستی شدی که ایمانم بیشتر شد

      خدا شکر

      سربلند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سارا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1491 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام دوست خوبم آقای رضا احمدی

      خداروشکر الان دو روز که با شما و کامنت هاتون آشنا شدم

      بی نهایت خوشحالم از این آشنایی

      آقا رضا خبر دارید که :

      *خبرت هست که از خوبی خود بیخبری

      بخدا خوبتر از خوبتر از خوبتری

      به چه مانند کنم در همه آفاق تورا

      هرچه در ذهن من آید تو از آن خوبتری*

      برادر عزیزم

      جنس کامنت هاتون رو خیلی دوست دارم این شعر هم هدایتی بر قلبم جاری شد

      نوش جونتون

      بی نهایت تحسینتون می کنم

      ممنونم ازتون که این آگاهی ها رو با ما به اشتراک میزارید

      چقدر این کامنتتون با فایل جدید استاد همخوانی داره

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    وجیهه بانو گفته:
    مدت عضویت: 1862 روز

    با یاد تو ای لطیف

    هزاران درود به اساتید عزیزم

    و به دوستان خوبم

    یارب ز ره راست نشانی خواهم

    از بادهٔ آب و خاک جانی خواهم

    از نعمت خود چو بهره مندم کردی

    در شکر گزاریت زبانی خواهم

    «خواجه عبدالله انصاری»

    سپاسگزارم استادجان که این فایل ارزشمند ، با یادآوری یک درس شروع میشود:

    طبیعت رو بهتر از اونی که واردش شدین تحویلش بدین

    و سپاسگزار شما دو عزیز هستیم که این درس رو عملی به ما آموختین .

    خدا رو شکر میکنم و بسیار سپاسگزار خداوند هستم برای وجود پدر و مادرم که احترام به طبیعت رو از کودکی به من آموختن و چه حس فوق‌العاده ایی هست هم فرکانس شدن با طبیعت….

    و اما عظمت خداوند !!! عظمتی که در هر گوشه از این دنیا به نوعی و رنگی و مدلی برای منِ انسان خلق میشه ، برای این که تفکر کنم !! برای این که ذهنم وادار بشه برای پرسیدن سوالات خوب … تا خداوند جوابهای خوبتر رو به قلبم سرازیر کنه…

    خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت که:

    آن نیاز مریمی بودست و درد

    که چنان طفلی سخن آغاز کرد

    …….

    ور نباشی مستحق شرح و گفت

    ناطقهٔ ناطق ترا دید و بخفت

    هر چه رویید از پی محتاج رست

    تا بیابد طالبی چیزی که جست

    حق تعالی گر سماوات آفرید

    از برای دفع حاجات آفرید

    هر کجا دردی دوا آنجا رود

    هر کجا فقری نوا آنجا رود

    هر کجا مشکل جواب آنجا رود

    هر کجا کشتیست آب آنجا رود

    آب کم جو تشنگی آور بدست

    تا بجوشد آب از بالا و پست

    مثلا وقتی سوال برام به وجود میاد که خداجانم با این نمادی که در طبیعت قشنگت خلق کردی میخوای چه درسی بهم بدی؟؟

    و گفته میشه : هرررررر چقدر هم یک‌کار در ذهنت بزرگ و ناممکن باشه وقتی به من میسپاری دیگه مطمئن باش ، و آرام بگیر …

    چون من قادرم چندین تن سنگ رو به صورت عمودی ، فقط بر روی چند سانت نقطه ثقل چنان بر روی سنگی دیگر ثابت و محکم نگه دارم که سالها بیاد و بره و ذره ایی تکان نخوره…

    حالا با داشتن چنین خدایی من باید نگران کدوم امور زندگیم باشم که فکر میکنم خداوند از انجامش ناتوانه!!!!!!

    اعوذ بالله من نفسی

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    و بعد در ادامه پیاده روی در تریل زیبایی که برای موتور سوارهاست یک خواسته دیگه متولد میشه :))))

    که قراره ان شاءالله در سفر های آینده شاهدش باشیم (موتور سواری در تریل مخصوص ، در دل جنگلهای کلورادو)

    خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

    اسناد عزیزم و استادبانوجانم ، دوست تان دارم و سپاسگزارم برای همه زیبایی ها و درسهایی که سخاوتمندانه با ما به اشتراک می‌گذارید.

    همگی در پناه نور و عشق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 118 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1153 روز

      سلام دورد به خواهر عزیزم

      وجیهه بانوی گرامی

      سپاس بابت کامنت پرانرژیتون

      و احساس خوبی که به من منتقل کرد از شعری که برامون نوشتی

      و حس و حال خوبی که من دریافتش کردم

      هرررررر چقدر هم یک‌کار در ذهنت بزرگ و ناممکن باشه وقتی به من میسپاری دیگه مطمئن باش ، و آرام بگیر

      الهی که حال دلتون در کنار حبیب جان عالی و عالی و عالی باشه

      و هر روز تجربه های نابی را در کنار هم به خوشی داشته باشید

      قدردان وجود نازنین و ارزشمندتون در این سایت الهی هستم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        هزاران سلام و درود به برادر باصفا و خوبم

        چقدر خداوند رو شاکرم که احساس خوبی از اشعار و خوندن کامنت دریافت کردین ، الهی شکر

        امروز که داشتم کامنت تون رو میخوندم بسیاااااااااااااااااااار لذت بردم از مناجات ابتدای کامنت ، میدونید داداش رسول ، آدمها وقتی آروم آروم با توحید ، عمیقتر آشنا میشن خداوند روحشون رو‌ وسیعتر و وسیعتر میکنه و روح رقیق میشه ..

        چقدر احساس کردم این اتفاق برای شما افتاده : رقیق ، مهربان ، متفکر ، عمیق ، پر از شوق ، پر از امید با همه افت و خیزهای زندگی…

        و‌ چقدر تحسین تون کردم که حسابی حواستون به احوالات تون هست و سریع کم شدن انرژی تونو متوجه شدین و برای رفع اون اقدام عملی انجام دادین ، سپاسگزارم که صادقانه نوشتین و من آموختم ازتون

        برای هر لحظه زندگی تون سراسر خیر و برکت و شادی و نشاط در کنار فاطمه جان عزیز از خداوند مهربان میطلبم.

        سپاسگزارم برای قلب مهربانتون که بی دریغ با کلماتی زیبا ، مهر می‌پراکنید داداش بزرگوارم..

        شما و فاطمه جانم بسیار برامون عزیزید..

        همگی تون کنار همدیگه در پناه عشق و نور الهی باشید .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      علیرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1367 روز

      به نام الله که انرژی است

      سلام به شما بانوی دوم قصر امپراتوری سایت .

      شعر زیبایی که اول کامنت قشنگ شما بود نظرم را جلب کرد یواش یواش خوندمش دیدیم چقدر پر معنا و نغز است ، و لازم دونستم که این ذوق ادبی و شاعرانه شما را تحسین کنم .

      امید دارم در آینده نزدیک شاهد موفقیت های بزرگ شما باشم .

      با تشکر ، علیرضا یکتای مقدم

      مشهد مقدس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        درودی بیکران به اقای یکتای مقدم عزیز

        همراه و همشهری باصفا در این سایت الهی

        سپاسگزارم از پاسختون که سرشار از طنازی بود و نشان دهنده طبع لطیفتون :)

        ممنونم از تک تک جملاتی که در این نقطه آبی دریافت کردم..

        واقعا نباید از قدرت کلمات غافل شد..

        اتفاقا در فایل قبلی وقتی کامنتتون رو خوندم که در ابتدا آیه امن یجیب رو نوشته بودین و بعد هم در مورد هدایت نوشته بودین خیلییییییییییییی برام تاثیر گذار بود به ویژه که سوالی در ذهنم می‌چرخید و خوندن کامنت شما برام پیامی بود الهی…

        میخواستم حتما پاسخی بزارم و ازتون تشکر کنم ولی چون مهمان داشتم در اون زمان فرصتی نشد ، و این نقطه آبی مبارک بسیار برام خوشآیند بود..

        بسیار سپاسگزارم ازتون جناب یکتای بزرگوار معمولا کامنتهاتون رو میخونم و لذت میبرم از نگاهتون که نشان دهنده ممتاز بودنتون در مکتب استاد عباسمنش عزیز است ..

        براتون بهترینها رو از خداوند طلب میکنم در پناه نور و عشق الهی باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فواد بنیادی گفته:
      مدت عضویت: 909 روز

      سلام به وجیهه خانم شایسته و مهربان

      خداوند را هزاران مرتبه بابت حضورت سپاسگزارم که با کامنت هایت حال ما را عالی و عالی تر میکنی عزیزم

      چقدر عالی به نکات مثبت فایل اشاره کردی و شعر هایت هم خیییلی قشنگ بود خداوند را بابت وجود ارزشمندت سپاسگزارم در پناه خداوند مهربانم شاد باشی سالم ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        هزاران درود به اقای فؤاد عزیز

        سپاسگزارم از پاسخ پر مهرتون

        خداوند رو بینهایت شکر که حال تون عالی تر است ، ان شاءالله همیشه در بهترین حال ممکن باشید و سراسر زندگی تون پر باشه از اتفاقات عالی ..

        ممنونم از نگاه زیبا بین و توجه تون و خدا رو شکر که همگی ما با اشعار بزرگان بخش روح لطیف مون رو تغذیه میکنیم…

        تقدیم نگاه پر احساس تان..

        در پناه نور و عشق الهی سعادتمند و خوشبخت دنیا و اخرت باشید جناب بنیادی بزرگوار

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نادر خراسانی گفته:
      مدت عضویت: 2096 روز

      سلام دروود به دوستان عزیزم آبجی وجیهه و حبیب آقای گل خیلی خوشحال شدم کامنتتون رو اینجا دیدم و صبحم رو با حس عالی شروع درووود بر شما بانوی قدرتمند خیلی از کامنتتون لذت بردم همیشه ازتون چیزی یاد گرفتم و همیشه قدردان باورهای خوبی که از شما گرفتم هستم امیدوارم هر کجا هستید کنار همسر گلتون شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        سلاااااااااااااااامممممم

        سلاااااااااااااااامممممم

        بهههه

        بههههه

        نادر جان عزیز ، دوست بزرگوار ،داداش گلم :)))))

        خوبید عاقاااا چقدرررررررررررررر از دیدن عکستون در کنار نامتون خوشحال شدم…

        خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

        ممنووونم نادر جان برام پیام گذاشتین ، و مثل همیشه مهر و‌محبت تون رو بی دریغ نثارم کردین .

        همیشه با آقا حبیب جان یادتون میکنیم و ما هم سپاسگزار همه الطافتون هستیم.

        الهی در کنار شیرین جان عزیزم هر لحظه با زیباترین اتفاقات سورپرایز بشین ، لبتون پر خنده و جیبتون پر پول و تنتون سلامت باشه..

        در پناه نور و عشق الهی باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1349 روز

      به نام هدایت الله

      با سلام خدمت خواهر خوبم وجیه بانو دوست موحد و توحیدی و همسر مهربان و دوست داشتنی حبیب جان جانان

      خیلی از کامنتت لذت بردم بی‌نظیر بود کامنتت مخصوصاً اونجایی که گفتی

      طبیعت رو بهتر از اونی که واردش شدین تحویلش بدین

      و اما از شعرهای خوبی که در نوشته‌های شما نمایان بود خیلی لذت بخش بود خیلی کیف کردم در تمام مراحل زندگی امیدوارم همیشه بدرخشید و به آنچه که در زندگی دوست دارید به امید الله برسید

      در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        درودی بیکران به شما دوست ارزشمند و بزرگوارم

        اقای روحی عزیز سپاسگزارم از پاسختون ، سپاسگزارم از منش بزرگواری تون

        چقدر زیباست که شما همیشه بدون قضاوت با نگاه زیباتون برای بسیاری از ما بچه های سایت پیام میزارین و کامنتها رو میخونید و لایک میکنید..

        همیشه این خصلت زیباتون از روح بزرگ تون نشأت گرفته ، برام بسیار قابل تحسین و تمجید بوده و است…

        جناب روحی عزیز ، برادر بزرگوارم حضورتون برای همه ما در این سایت ارزشمند هست ، عزیزانی مثل شما ، خانم فاطمه جان سلیمی ، آقا رضای بزرگوار و بسیاری از دوستان خوبمون که با تجربه تر هستین ، برای ما حکم گوهرها و استادانی رو دارید که دوستی با شما برامون بسیار مغتنم است.

        به‌خودم افتخار میکنم برای حضور شما بزرگواران و همراهی تون در این مسیر سبز..

        پاینده و شادان باشید و ممنونم که برام پاسخ گذاشتین و افتخار دادین..

        در پناه نور و عشق الهی باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2262 روز

      به نام خداوند صلح و مهربانی

      سلام و درود خدمت شما دوست عزیزم

      وجیهه خانم

      الهی در کنار خانواده محترمتون غرق در شادی ، حال خوب و احساس رضایت از پروردگار باشید

      الهی اونقدر نعمت و ثروت وارد زندگیتون بشه که ذکر روز ها و شب هاتون بشه خدایا شکرت

      چقدر زیبا نوشتید مثل همیشه از خواندن دل نوشته‌ی شما لذت بردم و حال دلم عالی شد

      چقدر زیبا با شرح موضوع زیر قدرت خداوند رو برای خودتون و ما یادآوری کردید

      درود بر شما :)

      گفته میشه : هر چقدر هم یک‌ کار در ذهنت بزرگ و ناممکن باشه وقتی به من میسپاری دیگه مطمئن باش ، و آرام بگیر، چون من قادرم چندین تن سنگ رو به صورت عمودی ، فقط بر روی چند سانت نقطه ثقل چنان بر روی سنگی دیگر ثابت و محکم نگه دارم که سالها بیاد و بره و ذره ایی تکان نخوره، حالا با داشتن چنین خدایی من باید نگران کدوم امور زندگیم باشم که فکر میکنم خداوند از انجامش ناتوانه

      من یک در خواستی دارم

      مفهوم این شعر زیبایی که نوشتید دقیقاً چی میشه؟ آن نیاز مریمی…

      منطق ذهنم داره میگه می توانم ، آنی در موتور جستجو‌ی گوگل سرچ کنم… ولی قلبم میگه از شما بپرسم… قلبم میگه دوست داره از زبان شما بشنوه :)

      من اینجا تسلیم بودن رو انتخاب کردم و به حرف قلبم گوش دادم و از شما پرسیدم

      پایدار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        درود بیکران به دوست بزرگوارم اقا محمدرضای عزیز

        خیلی ممنونم برای دعای ناب تون ، و احساس خوبی که با این کلمات نورانی منتشر کردین .

        الهی آمین

        ان شاءالله شما هم سراسر زندگیتون پر باشه از اتفاقات خوب و خوشیخت و سعادتمند و عاقبت بخیر دنیا و عقبی باشید.

        اقا محمدرضای عزیز تحسینتون میکنم این حس کنجکاوی تونو ..انگار دنبال یک چیزایی در عمق وجودتون میگردین که رگه هایی از اونو در این سایت پیدا کردین شکر خدا….

        هزار آفرین میگم که در درون بدنبال خودشناسی و خدا شناسی هستین. و در بیرون به دنبال موفقیتهای شخصی .موفق باشین..

        و اما به رسم ادب ، میریم سراغ جواب سوالتون :)

        پاسختون رو با یک شعر دیگه از مولانا براتون مینویسم :

        ما نبودیم و تقاضامان نبود

        لطف حق ناگفته ما می‌شِنود

        و اگر بخوام از قرآن جواب جامعتری بگم خدمت تون:

        وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

        و

        وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ

        و

        لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها

        و اگر بخوام بر اساس قوانین ثابت الهی که از استاد آموختم پاسخ بدم :

        آقا محمدرضای عزیز : استاد یک مبحثی رو بیان میکنن به نام

        « ارزش تضاد » یعنی تا نیازی به وجود نیاد درخواستی به وجود نمیاد و این درخواست ها هستند که باعث گسترش و رشد ما و جهان میشن ، مثل حضرت مریم که وقتی از طرفی تسلیم امر خداوند میشه برای بچه دار شدنِ بدون همسر ، و از طرفی مستاصل و پریشان برای اینکه پاسخ قومش رو چی بده اگر به بدکاری متهمش کردن ؟؟!! خداوند بر اساس نیاز حضرت مریم ، و درخواستش در مورد رد اتهام از طرف قومش ، معجزه کلام رو بر عیسی تازه متولد شده جاری میکنه و به حضرت مریم امر میکنه روزه سکوت بگیر ما زبان تو میشویم پس عیسی در گهواره ، چنان عالمانه و زیبا سخن میگه که همه قومش ایمان میارن و حضرت عیسی برای همه اعصار میشه پیامبر عشق و مهربانی و چه گسترشی در جهان ایجاد میکنه…

        الان نیاز شما چیه ؟؟

        درخواست کن و برای هر کدومش جداگانه از خداوند راهنمایی بخواه قلبت رو زلال کن برای دریافت ..

        به ویژه در سحرگاهان …

        جواب ها میاد و متعجب خواهید شد از پاسخهای الهی …

        در پناه نور و عشق خداوند باشید

        والسلام :))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          محمد حسین تجلی گفته:
          مدت عضویت: 2262 روز

          به نام خداوند عاشق ها

          سلام و درود خدمت شما خواهر بزرگوارم وجیهه بانوی عزیز

          الهی در کنار همسر محترمون آقا حبیب احوالتون عالی باشه

          روزگاران خوش و خرمی رو سپری کنید و سال ها با عشقی مثال زدنی در کنار هم خوشبختی را تجربه کنید

          این دعا را با قلبی شاد و چشمانی اشک آلود برای شما نوشتم :)

          الهی …. الهی ….

          چی بگم

          خدایااااا چی بگم از مهربونیت

          چندروز بود که از خداوند درخواست نشانه کرده بودم

          گره افتاده بود به کارم و پریشانی در رنگ و رخساره ام خودنمایی می کرد

          امشب به لطف الله مهربان چندین نشانه از لطف و مهربانی خداوند وارد زندگیم شد

          که یکیشون واریز پول به حسابم بود

          اما هیچ کدوم!!

          الله شاهده… هیچ کدوم اونقدر حالمم رو معنوی نکرد و قلبم رو باز نکرد که اشک توی چشمام جمع بشه

          چقدررررر زیبا نوشتید چقدر این توضیحات برایم مفهومی سنگین داره

          چقدررررر نیاز داشتم این حرفا رو بشنوم تا دوباره بفهمم که خدا منو رها نکرده

          خدا از رگ گردنم بهم نزدیک تره

          دیگه نمی توانم بنویسم …

          هنوزم دارم گریه می کنم

          و این گریه از مبهوت شدنم هست از سوپرایز شدنم هست که فقط می توانم خدایا شکرت تو چقدر منو دوست داری؟؟

          سپاسگزارم سپاسگزارم و سپاسگزارم

          به دستان الله یکتا و قدرتمند می سپارتمون

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Mohamadreza گفته:
      مدت عضویت: 2168 روز

      سلام وجیهه خانم توحیدی و مهربان

      خدارو شکر که هدایت شدم به خوندن کامنت تاثیرگذار و عالی شما و باعث شد جواب یکی از سوالهام و فکری که یه مقدار حالم رو نازیبا کرده بود از کامنت زیبای شما بگیرم و آرمش وصف ناپذیری رو تجربه کنم

      واقعا ازتون سپاسگزارم که باعث شدید به این حس عالی برسم

      انشالله که در کنار آقا حبیب بزرگوار بهترین رابطه و خوشبخترین زندگی رو تجربه کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        هزاران درود به جناب محمدرضای بزرگوار

        دوست گرامی چقدر خوشحال شدم که هزاران بار شکر حال دلتون عالیه و آرامش الهی به قلبتون نشسته الحمدالله..

        بارها و بارها برام پیش اومده که نشانه های خداوند رو از طُرق متفاوتی دریافت کردم و از ذوق اشک ریختم ، درکتون میکنم که چقدر میتونه زیبا باشه وقتی خدای مهربونِ هزار دستان در لحظه ایی که مستأصل شدی توسط یکی از اون دستهاش که حتی میتونه پرواز یک پرنده از جلوی چشمت باشه یا کامنت دوستی یا …. باهات حرف بزنه ..

        بهتون تبریک میگم که قلبتون رو برای دریافت نشونه های الهی باز گذاشتین ، الحمدالله…

        ان شاءالله همیشه سراسر زندگیتون پر باشه از لحظه های ناب خدایی و تجربه های موفقیت و ثروت و شادی…

        در پناه نور و عشق الهی باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    رضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1126 روز

    بنام خالق زیبایی ها

    سلام به استاد همیشه سبزم و مهربانوی همیشه شایسته و سلام می کنم به روی ماه همه خانواده عزیزم

    استاد، هزار ماشالله به این تراک کمپر که اینقدر راحت و نرم جاده های سنگلاخی رو درو می‌کنه میاد جلو، روح هنری فورد قرین رحمت الهی..

    بازهم جاده سر سبزی که پر از نعمت و ثروت و فراونیه، چقدر این بنای سنگی فوق العاده بود و طبیعت هربار با طرح جدیدی و سخاوتمندانه حیاط خونه استاد رو مزین می کنه.

    استاد تحسین تون می کنم که اینقدر به طبیعت احترام می گذارید. توجه شما به تمیزی باعث شده که 221 قسمت از سفر به دور آمریکا هیچ زباله ای وجود نداشته باشه و فقط همین قسمت و اونم قسمت خیلی کوچکی زباله پیدا شد که شما و بانو شایسته همون رو هم تمیز و مرتب کردید.

    استاد خدا بهتون قوت بده، ماشاالله هیکل تون با صلابت این کوه و جنگل یکی شده، به قول اون آقای فرد ( اوایل این سفر مخزن آب ماشین تون رو پر کرد ) که لقب mountain guy (مرد کوهی)رو به خودش داده بود شما هم تبدیل شدید به forest man، یعنی قشنگ شما و بانو شایسته هرچی جنگل و تریل بود رو درنوردیدید.

    من همیشه کشور آمریکا رو تحسین می کنم، کشوری که بقول استاد، نامحدود برای انجام هر کار و تجارتی و یا هر سرگرمی و تفریحی فضا باز کرده. همین وجود امکانات برای هر سلیقه ای باعث میشه احساس ارزشمندی جامعه افزایش پیدا کنه و در نتیجه مردم با خودشون و دنیای اطراف شون در صلح قرار بگیرن.

    منم مثل شما عاشق موتور سواری هستم، چند سال پیش یه موتور هارلی دیویدسون با برند هیوسانگ داشتم و یکسره باهمسرم می رفتیم جاده چالوس، همه بهم می گفتن رضا موتوری و چقدر لذت بخش بود با موتور سنگین سفر کردن، اولا بخاطر لاستیک های پهنش می تونستیم همه جا باهاش بریم، هم جاده هم جاده خاکی و جنگل و خلاصه همه جا. از یه ویژگی موتور برای سفر خیلی خوشم میومد اونم هوای آزادی بود که به سر و صورتت می خورد چون موتور مثل ماشین اتاق نداره و بدون محدودیت می تونستی طبیعت رو لمس کنی‌‌. انشالله یه روز با بچه های موتور سوار سایت بیایم آمریکا یه گنگ تشکیل بدیم بزنیم تو دل تریل های کلرادو…

    خدا به شما و بانو شایسته عمر با عزت بده

    دوستان نازنینم مانا باشید و شاد زی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 131 رای:
    • -
      سید حسن گفته:
      مدت عضویت: 1101 روز

      سلام آقا رضا جون دست خوش

      کلی عالی نوشتی مرد بزرگ دمت گرم سالار

      چه باحال از موتور سواری گفتی یک لحظه خودمو در میان این دوستان موتور سوار دیدم در کنار استاد

      واقعا که حیرت انگیز هست موتور سنگین خوشحال شدم روی ماهت رو دیدم وکامنت زیبایت را خوندم

      سلامت و شاداب و سربلند باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        رضا حسینی گفته:
        مدت عضویت: 1126 روز

        سید عزیزم سلام به تو عزیز دل

        سپاسگزارم از اینکه وقت گذاشتی و کامنت من رو خوندی، خیلی حس خوبی گرفتم از کامنتی که برام گذاشتی.

        من واقعاً عاشق موتور سواری هستم، گاهی اوقات دوستان بهم میگن از تو دیگه گذشته ولی من توجهی نمی کنم و یکی از خواسته های من موتور سواری با موتورهای سنگین در کشورهای آزاد هستش.

        از الله مهربان می‌خوام به همه عزیزانم در این خانواده الهی دسترسی نامحدود به ثروت و نعمت عطا کنه.

        برقرار باشی عزیزم…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1153 روز

      سلام به اقا رضای عزیز

      مردی که با نگاه کردن به عکس پروفایلش عشق و محبت و صفا را به آدم هدیه میکنه

      رضا جان چقدر ،چقدر زیباییهارا برامون عالی توصیف کردی

      چقدر اون صفت مرد جنگلی برازنده استاد جان و مریم بانو هست که با وجود این همه که تو سفر و جنگل نوردی بودن واقعا روحشون با طبیعت یکی و عجین شده

      و برای همین هم هست که توی شهر زیاد نمیتونن بمونند

      آقاجان روح لطیف شده

      روح تمیز شده

      روح پاکیزه شده

      نمیتونه خیلی از چیزهایی که تو شهر هست را حضم کنه و طبیعت آرامش بخشه و فرح بخش هست براشون

      چقدر این جملتون را دوست داشتم رضا جان

      همین وجود امکانات برای هر سلیقه ای باعث میشه احساس ارزشمندی جامعه افزایش پیدا کنه و در نتیجه مردم با خودشون و دنیای اطراف شون در صلح قرار بگیرن.

      آقارضا جانم من تو عمرم اصلا موتور سوار نشدم

      داداشی یه وقتی بزار یه مقدار موتور سواری بهمون یاد بده

      واقعا من دوست ندارم از غافله موتور سواری بچه های سایت جا بمونم

      در سفر به کالیفورنیا ی زیبا و تجربه تریلهایی که قراره با استاد بریم و حالشا ببریم.

      آقا رضا خوندن کامنتت خیلی حال خوشی را بهم داد.

      سپاسگزار وجود ارزشمند و الهی ت

      هستم.

      یا حق.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        رضا حسینی گفته:
        مدت عضویت: 1126 روز

        سلام رسول عزیزم

        سلام به روی ماهت بخصوص چند وقتیه که عکس جدید گذاشتی و من هربار می بینمت از خودت و کامنتهات لذت می برم.

        اون آرامش خاصی که تو چهره ات هست، من رو به این آیه هدایت کرد

        ال عمران:107

        وَأَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَهِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

        و اما کسانی که سپید روی شدند، پس در رحمت خدایند. آنها در آن جاودانند.

        انشالله همیشه در کنار خانواده نازنینت شاد و پاینده باشی.

        داداش، موتور سواری هم دربست بدون مسافر تو راهی در خدمت شما هستم ، فقط دو تا دستمال سر بیار ببندیم به سرمون، عینک ریبن، دوتا ژیله بدون آستین هم بپوشیم بریم بار استاد عباسمنش دوتا پیک از اون جلسات قرآنی بزنیم بر جسم و جانمون…

        رسول جان، از کامنتت خیلی لذت بردم و برات آرزوی سلامتی و سربلندی دارم…

        مانا باشی عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1426 روز

      آقا رضای عزیز سلام مرد نازنین وقتت بخیر امیدوارم حالت عالی باشه،امروز خیلی هدایتی به کامنت شما برخوردم و ابتدا به‌صفحه پروفایل‌تان رجوع نمودم و پس از اینکه بیشتر با شما آشنا شدم و متوجه شدم تقریباً هم سن و سال هستیم و روحیات وعلق و علاقه یکسانی داریم؛ونیز بنده هم همچون شما دچار ضرر وزیان مالی شده؛و همانند شما برای جبران خسارت و نیز یافتن راه درست زندگی به این سایت الهی رهنمون شدیم؛و چه درس‌های بزرگی در این مسیر دنباله‌روی از استاد گرانقدر سید حسین عباسمنش آموختیم.

      کنجکاوی باعث شد که سری به محصولات خریداری شده توسط شما بزنم؛بهتون توصیه می‌کنم در صورت امکان دوره روانشناسی ثروت یک را هم تهیه بفرمایید؛بنده خیلی خیلی از این دوره بهره برده‌ام،تازه هنوز دوره را تمام نکردم؛نیک می‌دانم که اگر به یاری خداوند مهربان موفق به تکمیل دوره گردم حتماً و قطعاً نتایجی بسیار بسیار خیره‌کننده و حیرت انگیزی را تجربه خواهم نمود.

      در ادامه کامنتتان به علاقه مشترکمان به موتور سنگین رسیدم و من نیز همچون شما یکی از علاقمندی‌هایم است،من قبلاً موتور سیکلت داشته و در زمانی که ساکن تهران بودم اغلب با آن تردد می‌کردم،اما اکنون که بازنشسته گردیده وساکن تهران هم نیستم نیت کرده‌ام که انشاالله حتماً پس از پرداخت دیون و بدهی‌هایم یک موتور سیکلت سنگین خریده و با عزیز دلم ؛همسر نازنینم؛ زهره جانم به دشت و کوه و بیابون و جنگل سفر نماییم.

      و در پایان برای دعای قشنگتان آمین می‌گویم،و آرزو می‌کنم به زودی به همراه همه عزیزان علاقمند در تیم موتورگردی شما در تریل‌های کلرادوی آمریکا باشیم.

      در آخر اشاره می‌کنم به مدت حضور و عضویت شما در این سایت الهی که چقدر پربار و پرثمر بوده و علی رغم اینکه حدود یک سال دیرتر از بنده به این سایت الهی وارد گردیده‌اید اما هزار ماشالله 5ستاره‌اید !!!احسنت و آفرین به استمرار و تلاشتان!!!.

      با اجازه شما من نیز جزو دنبال کنندگانتان در این سایت خدایی می‌شوم و برایتان آرزوی موفقیت‌های روزافزون و پی در پی دارم . شاد؛ سالم؛ ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید .به امید دیدار وخدانگهدارتان.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        رضا حسینی گفته:
        مدت عضویت: 1126 روز

        سلام به روی ماهت مجید عزیزم

        خیلی خیلی خوشحالم که عزیزی مثل شما وقت گذاشتن و کامنت من رو خوندن و بی نهایت سپاسگزارم بخاطر کامنتی که گذاشتی، من پروفایلت رو مطالعه کردم برادر و متوجه شدم خیلی اهل تایپ یا نوشتن نیستی اما یک صفحه برای من کامنت نوشتی و من دستهاتو می بوسم مجید جان.

        به توصیه شما عمل می کنم مجید عزیز، منتهی الان برای بار دوم دارم روی دوره دوازده قدم کار می کنم و بصورت تعهدی برای هر جلسه کامنت می نویسم، انشالله تا یک الی دوماه دیگه تموم میشه بعد حتما میرم سراغ روانشناسی ثروت 1 چون نشونه اش هم برام اومده‌

        آرزو می کنم غرق در ثروت و سلامتی و عشق باشی مجید عزیزم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          مجید حرفت گفته:
          مدت عضویت: 1426 روز

          سلام و درود به مرد مردان آقا رضای عزیز وقت شما بخیر امیدوارم حالتان عالی باشه خیلی ممنونم که به مهر و لطف بنده را مرهون لطف بی‌شمار خودت نمودی.

          چقدر این دعای شما مثل یک چاشنی خوشمزه حس خوب و عالی به کامنتتان داد.

          من هم همچون شما برایتان شادی سلامتی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت آرزو می‌کنم.

          راستی رضا جان برادر عزیزم با راهنمایی مسئول محترم فنی سایت آقا ابراهیم عزیز من از نوشتن خلاصی یافته و فقط صحبت می‌کنم.

          و این برنامه است که صوت بنده را به متن تبدیل می‌نماید. به امید دیدار ارادتمند همیشگی شمام.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1320 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    الم﴿١﴾

    الف، لام، میم

    تَنْزِیلُ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٢﴾

    نازل کردن این کتاب که هیچ تردیدی در [وحی بودن] آن نیست، از سوی پروردگار جهانیان است.

    أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۚ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ﴿٣﴾

    آیا می گویند: [پیامبر] آن را از نزد خود ساخته و پرداخته [و به خدا نسبت داده است؟ چنین نیست] بلکه آن [کتابی] حق و درست است [که] از سوی پروردگارت [نازل شده است]، تا به مردمی که پیش از تو هیچ بیم دهنده ای برای آنان نیامده است بیم دهی تا هدایت یابند.

    اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۖ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ ۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ ﴿۴﴾

    خداست که آسمان ها و زمین را و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفرید، سپس بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلط شد. برای شما جز او هیچ یاور و شفاعت کننده ای نیست، [با این حال] آیا متذکّر و هوشیار نمی شوید؟

    دَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ ﴿۵﴾

    امور را از آسمان تا زمین تدبیر و تنظیم می کند، سپس در روزی که اندازه آن به شمارش شما هزار سال است به سوی او بالا می رود.

    ذَٰلِکَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ ﴿۶﴾

    این است دانای نهان و آشکار که توانای شکست ناپذیر و مهربان است

    =======================================================================================

    سلام به استاد های عزیزم،الگو واسوه ی تموم زندگیم،سلام به بهترین هم سفرهای دنیا در دویست و بیست و دومین اردو یک روزه در بلاد توحیدی آمریکا

    {در بک گراند ذهنم همین الان یکی شعار داد:آمریکاااا در چه فکررریه؟؟؟ من سریع مشتی بر استکبار ذهنم زدم وجواب دادم:ایران پر از بنده های توحیییدیه :)))) }

    خداروصدهزار مرتبه شکر برای اینکه یکبار دیگه غرق زیبایی های طبیعت این سرزمین شدیم اونم از لنز دوربین شایسته ترین تور لیدر دنیا؛علاوه بر لذت بردن از زیبایی ها،در عمل نگاه میکنیم که بیرون از کلاس های آموزشی چطور خود استاد انقدر خوب به آموزش هاش عمل میکنه …

    اعراض از ناخواسته(زباله های اطراف)،تلاش برای بهبود(جمع آوری زباله ها و تمیز کردن محیط)؛سپاسگزاری و توجه به زیبایی ها

    همین یک مورد کوچیک،نشون میده ما چقدر درعمل به قانون از استاد فاصله داریم،من فکر میکنم این همه ی روی خودم کار میکنم باز اگر تو همچین موقعیتی بودم،یک (پیییف!اینا چیه اینجا ریخته!) زیر لب میگفتم! بعدش فکر میکردم الان باید طبق قانون چیکار کنم!

    یعنی هنوز یک فاصله ای هست بین دانسته هام و عملم!

    خیلی جاهااا زیاد!خیلی جااهااا کمتر!

    ولی هنوز علمم بر عملمم منطبق نشده!

    این میشه شکاف بین موفقیت های من و استاد!

    شاید توی داشتن احساس خوب و ارتباط با خدا ،طول این شکاف کمتر باشه،ولی مثلا درنتیجه ی موفقیت های مالی من و استاد دیگه شکاف نیست،درررره ست :))))

    ولی به قول استاد که میگه الان زندگی من باید یک هینت هایی به شما بده که این مسیری که دارین میاین،آخرش به کجا میرسه،پس به جای مقایسه کردن،و موکول کردن حال خوبتون به زمان رسیدن به مدار خواسته هاتون،از مسیر رسیدن بهشون لذت ببرید.

    کاری که ما خیلی وقت ها از اجرا در عملش عاجزیم،منطق ذهنمون همیشه دنبال جواب چه جوری؟از کجا؟چطور؟

    و میخواد با این سوال ها مسیر روح و ذهنمون رو از هم جدا کنه!

    مثل تجربه امروز من!

    این ماه حقوقمون رو دیر پرداخت کردند،یعنی درواقع امروز صبح 1 ابان،ما حقوق مهرماهمون رو گرفتیم!

    منم که دیشب شبکار بودم،صبح با خستگی وقتی sms واریز حقوق رو دیدم،بجای سپاسگزاری یک غری با خودم زیر لبم زدم که مگه نمیگن حقوق کارگر رو قبل خشک شدن عرقش بدین؟عرق مهرماه خشک شد،عرق ابان درومد تا اینا پول مارودادند!

    حالا صدای بوق کامیونم توی سرم میشنیدم که هم اکنون شما در حال منحرف شدن از جاده ی اصلی هستید و خودمو توی راه برگشت خونه بستم به سِرُم آیه الکرسی…

    همزمان که از جلوی نمایشگاه ماشین رو به روی بیمارستان رد میشدم،شیطان دم درش برام دست تکون داد و گفت:خبر داری با کل پولی که الان تو حسابته،چرخ یکی ازین ماشین هارم نمیتونی بخری؟

    ی چشم غره بهش رفتم،یک ناسزا هم زیر لب گفتم،و بعدش شروع کردم با کلام به سپاسگزاری:

    خدایا شکرت که من یک کار رسمی دارم که مطمئنم همیشه پول به حسابم میاد

    خدایا شکرت تنم سالمه،دارم خودم راه میرم؛خودم نفس میکشم،و هیچ دردی ندارم

    خدایا شکرت برای خونه ی شخصی،برای داشتن آرامش،برای اینکه بدون هیچ مزاحمتی الان میرم خونه میخوابم

    خدایاشکرت خونواده فوق العاده دارم و درخدمت بچه هامن،ومنن الان نگران مدرسه رفتنشون نیستم

    خدایا شکرت برای تموم عشقی که من حیث لایحتسب از همه جا برام میفرستی

    خلاصه انقدر باخودم حرف زدم که ذهنم رو کنترل کنم ونزارم شیطان از آب گلالود ماهی بگیره …بعدشم اومدم خونه بیهوش شدم از خستگی…

    ظهر که قهوه م رو خوردم و ایستادم برای صلات ظهر ،حالم خوب بود و اثری از نجواهای شیطان نبود …

    موقع خوندن نماز تا رسیدم به این آیه الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

    بی اختیار اشکام سرازیر شد …گفتم سعیده …سعیده تو اصلا میفهمی معنی این آیه چیه؟تو اصلا میدونی رب العالمین یعنی چی؟

    فرمانروای کل جهان یعنی چی؟ تو بنده ی خدایی هستی که خودش رو رب العالمین معرفی کرده! دیگه نگران چی هستی…؟؟؟؟ کجا؟؟؟دنبال چی میگردی؟؟؟

    چی داری از خودت؟ مگر نه اینکه هرچیزی که الان داری خدا بهت داده؟

    پس به چی شک کردی؟به قدرتش؟به وهابیتش؟به رزاقیتش؟

    دستامو تو قنوت آوردم و بالا و همراه با یونس در دل کوسه از عمق جانم ازش طلب بخشش کردم و زمزمه کردم:

    لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

    لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

    لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

    و خدایی که همیشه لبخند بر لب،دستمون رو میگیره و میگه نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ

    بیا بغلم …بیا …خودت لجبازی کردی پریدی از روی دوشم پایین …من که گفتم همینجا بمون …من که گفتم جای بهتری پیدا نمیکنی…برگرد بنده من وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

    بعد از نماز و طلب بخششم، از قرآن طلب هدایت کردم و باز خداوند با این آیه ها مهر تایید زد بر تموم قوانین جهان و هرچیزی که از استاد یاد گرفتم:

    أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ

    آیا ندانستی که خدا چگونه مثلی زده است؟ کلمه پاک [که اعتقاد واقعی به توحید است] مانند درخت پاک است، ریشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است.

    تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ

    به فرمان خدا هر زمان میوه خود را مى‌دهد. خدا براى مردم مثلها مى‌آورد، باشد که پند گیرند.

    توحید توحید توحید

    اصل و اساس این جهان ..اصل و اساس آموزش های استاد:

    آموزش های دوره دوازده قدم:چه جوری توحیدی زندگی کنیم.

    آموزش های روانشناسی ثروت:چه جوری ثروت توحیدی بسازیم.

    آموزش های عزت نفس:چه جوری عزت نفس رو برپایه توحید بنا کنیم.

    آموزش های دوره احساس لیاقت:چه جوری احساس لیاقت توحیدی داشته باشیم….

    و……..

    این میشه که سایت عباس منش دات کام میشه موفق ترین سایت موفقیت جهان ….

    چرا؟چون اصل و اساسش بر پایه ی توحیده …

    خداوند به ما کمک کنه و از اراده و نور ورحمت ووهابیتش بر ما بباره که توی این مسیر ثابت قدم باشیم و هر روز بیشتر از دیروز توحید رو در عمل اجرا کنیم.

    رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ

    اى پروردگار ما، بر ما شکیبایى ببار و ما را ثابت‌قدم گردان و بر کافران پیروز ساز

    رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ

    پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می‌کرد که: «به پروردگار خود، ایمان بیاورید!» و ما ایمان آوردیم؛ پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بدیهای ما را بپوشان! و ما را با نیکان بمیران!

    =======================================================================================

    نقطه های آبی قشنگم که هر کدومتون نوری از سمت خدایید،به قول آقا اسدالله،چشم خدا روبرام روشن میکنید،سرعت سرازیر شدن لطف و رحمت شما،از سرعت پاسخ دادن من از روشنی قلبم براتون خیلی بیشتره،معذرت میخوام اگر هنوز نتونستم تموم لطفتون رو پاسخ بدم،هر فایو استاری که پای نور شما زدم،بوسه ی خداوند بر کله ی مبارکتونه،الهی که همیشه در این غا حرا،در کنارهم در مسیر سعادت رشد کنیم.همیشه بخاطر حضورتون توی زندگیم،از خداوند سپاسگزارم.

    وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

    و دلهای آنها را با هم، الفت داد! اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف می‌کردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمی‌توانستی! ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 139 رای:
    • -
      آسمان گفته:
      مدت عضویت: 1600 روز

      بسم الله النور

      سلام سعیده جانم

      دوست عزیز ،مهربانم ،بنده ی خوب خدا، تو یکی از نعمتهایی هستی که خداوند در زندگی من قرار داده برای بهتر دیدن بهتر درک کردن و بهتر فهمیدن نعمتهاش

      با نوشته هات طناب اتصال به خداوند رو پر رنگتر میبینم و قشنگ میگیرم و متصل میشم بهش و پر میشم از احساس خوب از حس بندگی حس داشتن قدرتی که با وجودش نیاز به نگرانی نیست و همه چی جوره جوره فقط ارام باشم و حسش کنم و ازش بخوام کافیه

      سعیده جانم دنیا دنیا ممنون که می‌نویسی از حس و حال قشنگت که راهی رو برام باز میکنه برای حس و حال بهتر و عالی‌تر و در پی آن اتفاقات بهتر و عالی‌تر

      در پناه خدای مهربانم باشید دوست خوبم

      خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مرجان گفته:
      مدت عضویت: 1239 روز

      سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد پذیرا باش

      سعید عزیزم دوست همفرکانسی من. توبا صلاه های توحیدی با کامنت هایی که مینویسی بارها تحسین وسپاسگزاری من را برانگیختی

      دوست خوبم. امشب که دست تسلیم بالا آوردم وبعداز سجده وعاجز بودن از خدا هدایت خواستم. هدایت شدم به ایم کامنت شما که از زبان خدای مهربان بود چند ماه پیش این کامنت نوشته شده ولی برای الان من بودکه رب العالمین هست. فرمانروای عالم هواسش به بنده ی خودش هست وکمکم میکنه.

      شیطان ذهن امونم را بریده بود احساس عجز میکردم که خدا باز بهم گفت بشین رو شانه های خودم تا من کارها راپیش ببرم. ارام باش تا هدایتت کنم

      ممنون دوست خوبم. به خاطر دست خدا بودنت. تو این شب بارانی

      براتون بهترین ها را ارزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      الهه گفته:
      مدت عضویت: 1228 روز

      به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از آن توست سلام دوست عزیز واقعا تحسینتون میکنم از این که انقدر تو نوشتن و درک قرآن عالی عمل میکنی واقعا خیلی لذت میبرم از خوندن کامنتات و از آین که کلی مثال قرآنی خیلی عالی هست خدایاشکرت واقعا سپاسگزارم از نوشتن کامنت های زیباتون موفق و پیروز باشید در پناه الله یکتا شاد ثروتمند وسعادتمند باشید دوستتون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1153 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍیی ﻛﻪ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺑﻲ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﺵ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ.

    سلام درود به استاد جان و استاد شایسته مهربون

    سلام به همه دوستان گلم

    ستایش خدایی را سزاست که شَبَم را به صبح آورد بی آنکه مرده یا بیمار باشم… و مرا به کیفر بدترین کاری که از من سرزده است، مواخذه ننمود… و نه مرا از دینش روی گردان ساخت و نه منکر پروردگارم گردانید… و نه عقلم را از دست داده ام… . در حالی روز را آغاز می کنم که بنده ای بی اختیار و بر خود ستمکارم … بار خدایا! به تو پناه می آورم از اینکه در سایه بی نیازی تو، تهی دست باشم. و یا در پرتو رهنمودت، گمراه گردم … بار خدایا به تو پناه می آوریم از اینکه از فرموده تو بیرون روم و یا از دین تو منحرف گردیم، یا از هواهای نفسانی خود پیروی کنیم و از هدایتی که از سوی تو آمده است پیروی نکنیم».

    الهی

    الهی

    الهی

    به امید تو

    نمیدونم ولی احساسم اینا میگه که اگه هر باری که این تصاویر زیبا و لذت بخش و فرح بخش را می‌بینم

    باید بگم

    که خدایا ما چقدر خوشبختیم که لایق دیدن این تصاویر زیبا شدیم و به خودم افتخار میکنم و حال خوبی را که در درونم احساس میکنم و خیلی لذت بخشه.

    من که عاشق رانندگی هستم

    واقعا لذت میبرم وقتی اول فایل این تصاویر را با رانندگی استار عزیزمون و لطف و محبت استاد شایسته که واقعا چقدر دارن تلاش می‌کنند البته با عشق این تصاویر را به ما هدیه می‌کنند

    نمیدونم زبونم غاسره از بیان جمله ای که بتونه تشکر و قدردانی را از شما دو بنده نیک و موحد خدا به جا بیاره

    باید اعتراف کنم دیروز که یه مقدار انرژیم کم شده بود برای رفتن به سر کار و شیطان همش داشت زمزمه می‌کرد و نجواها ادامه داشت و منم داشتم از مقداری فاصله بالاتر خودما می‌دیدم

    بالافاصله رفتم داخل سایت و کامنتهای محبت آمیز دوستان را مشاهده کردم و یه مقدار فایلهای استاد را که البته سعیده عزیز پیشنهاد داده بود پلی کردم و دوباره جون تازه ای گرفتم به خودم اومدم

    یه مقداری به اون درجه ارزشمندی و لیاقتم نزدیک شدم

    با گوش دادن به فایل اول قدم 12 و فایل 5 قدم 4

    به تنظیمات کارخانه برگشتم و همه کارهام به طرز جادویی خوب پیش رفت و سرحال و شادان از سر کار برگشتم. الهی شکرت

    انشالله این آگاهی ها اینقدر درونی بشه که در لحظه به چشم زدنی ناخودآگاه بدون اندکی فکر بهشون دسترسی داشته باشیم و لذتشا ببریم و کاربردی استفاده کنیم.به صورت کاملا عملی .

    میریم به یه جای خلوتو دنج که دو تا فرشته برای حال دل خودشون به این کار خداپسندانه مشغول میشن برای جمع آوری زباله ها

    و خانم شایسته چقدر واقعا باعشق از سخاوت و بخشندگی این طبیعت گفتن و این کار یعنی جمع کردن و تمیز کردن این محیط کمترین کاری هست در قبال این بخشندگی که طبیعت و خداوند بخشنده بهمون ارزانی داشته میتونیم انجام بدیم. که واقعا خانم شایسته دیگه سنگ تموم گذاشت و همه فضای پیرامونش را باعشق جمع کرد

    واقعا دمتون گرم.

    و دیدن این سنگهای قول پیکر که در طی سالها توسط سیل‌ها و آبها شسته شده و اینطور عجیب در کنار هم قرار گرفتند که اینم از معجزات طبیعت و خداونده

    واقعا یه لحظه استاد شایسته و سنگ را قیاس کردم

    خیلی بزرگ بود و دیدنی

    و چقدر و چقدر این مردم به دلیل عمل کردن به قوانین الهی و شکرگزار بودن شایسته این تفریحات و این جاده های تریل بی انتها و فراوون شدند

    و باز و باز باید تحسین کرد این سرزمین و این انسانهای به صلح رسیده با خود را.

    استاد چقدر بدنتون زیبا شده و چقدر دیدنتون به آدم آرامش میده

    استادمن که واقعا یه لحظه احساس کردم این آقا فرزین چقدر دلتنگتون شده و دوست داره برگردید پرادایس و دوره همیتون را بگیرید و کلی لذت ببرید در کنار هم.

    و چقدر با انرژی و حس مثبت داشتید با این دوستتون صحبت می‌کردید. و با عشق از تجربیات و لذتهایی که در این سفر داشتید صحبت کردید.

    استاد ایشالله به زودی با دوتا موتور حرفه ای تون بیاید و کلی کیف کنید و فیلم هم بگیرید و ما هم با دیدنشون لذت ببریم.

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 173 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1116 روز

      سلام رسول جونم

      عشق دلم

      خداقوت

      سپاسگزارم از کامنت بی نظیرت عزیزم

      چه قدر از مناجات اول کامنت لذت بردم ومی برم

      فایلهایی که گوش کردی وخداروشکر به تنظیمات کارخانه بازگشتی ، هرکدوم دنیایی از آگاهی و آرامش هستن …

      خداروهزاران مرتبه شکر بخاطر وجودت

      به خاطر آرامش و آگاهی الان مون

      به خاطر تغییرات مثبت زندگی مون

      بخاطر تمرکزمون به زندگی خودمون

      به خاطر شرکت در دوره لیاقت

      به خاطر ابراز احساس مون

      بخاطر اینکه راحت و ساده

      خیلی شیک ومجلسی دوست دارم

      به خاطر اینکه مهربون و آروم و عاشقانه

      دوسم داری

      خلاصه شما جات وسط قلب ماست بزرگوار .

      سپاس از توجه زیبات به این فایل و نوشتن جزییات …

      عاشقتم من

      بوووووووووووووس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1153 روز

        سلام به فاطمه جانم

        سلام به قلب پاکت

        سلام به قلب مهربونت

        سلام به عشق پاکت

        سلام به صورت و سیرت پاکت

        لطف و محبت کردی و منا با نوشتن کامنتت بسیار خوشحال کردی عزیزم.

        چون خسته نمیشم

        این جمله را هزاران بار دوست دارم بگم بهت

        در کنار شما بودن بزرگترین شکرگزاری من بوده و هست و خیلی در کنارت که دستی از دستان خداوند مهربون و منان هستی احساس آرامش و لذت درونی میکنم.

        در پناه خدای رحمان همیشه حال دلت عالی باشه.

        امین.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        مجید حرفت گفته:
        مدت عضویت: 1426 روز

        فاطمه خانم سلام شب شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه چقدر شما زن و شوهر عالی هستید احسنت هزار ماشالله. چندین بار کامنت قشنگت را خواندم و لذت بردم آرزو کردم ای کاش به زودی زود عزیز دل من همسر نازنین من زهره جانم مدارش به حدی برسد که وارد این سایت الهی شده و ما هم همچون شما برای همدیگر کامنت بگذاریم و عاشقانه هایمان را به دیگر بندگان خوب خدا هدیه دهیم همچون شما.

        برای شما و آقا رسول عزیز از خدای مهربان شادی سلامتی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          فاطمه و رسول گفته:
          مدت عضویت: 1116 روز

          سلام به آقای حرفت بزرگوار

          سپاسگزارم از پاسخی که به کامنتم دادین و خوشحالم کردین

          سپاسگزارم از لطف ومحبت شما..

          درباره موضوع عشق دلتون زهره خانوم باید بگم که منم برای تو سایت اومدن مقاومت داشتم و

          هرگز رسول جان اصراری نداشت بیام تو سایت …

          فقط وفقط با تغییرات مثبت رسول جانم که درونی تر

          شده بود و

          شادتر شده بود ، کنجکاو شدم و اومدم تو سایت …

          خواستم بگم هرچقدر روی خودتون تمرکز کنین و تغییرکنین

          ایشونم ان شاالله جذب این سایت میشن و بزودی در کنارمون میان

          و کلی کامنت خوشگل برای هم مینویسین …

          الهی که همیشه شاد وسلامت و سرشار ازعشق الهی باشین در کنار عشق دلتون زهره خانوم …

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم دستجردی گفته:
      مدت عضویت: 1866 روز

      به نام رب العالمین سلام

      بسیار متشکرم برای به اشتراک گذاشتن این کامنت زیبا به خصوص دعای ابتدای آن که به شدت بردل و جان مینشیند دوست دارم یه بار دیگه آن دعارا بنویسم ستایش خدایی را سزاست که شَبَم را به صبح آورد بی آنکه مرده یا بیمار باشم… و مرا به کیفر بدترین کاری که از من سرزده است، مواخذه ننمود… و نه مرا از دینش روی گردان ساخت و نه منکر پروردگارم گردانید… و نه عقلم را از دست داده ام… . در حالی روز را آغاز می کنم که بنده ای بی اختیار و بر خود ستمکارم … بار خدایا! به تو پناه می آورم از اینکه در سایه بی نیازی تو، تهی دست باشم. و یا در پرتو رهنمودت، گمراه گردم … بار خدایا به تو پناه می آوریم از اینکه از فرموده تو بیرون روم و یا از دین تو منحرف گردیم، یا از هواهای نفسانی خود پیروی کنیم و از هدایتی که از سوی تو آمده است پیروی نکنیم». متشکرم بینهایت متشکرم برای مناجات زیبا با ربتون و اشتراک گزاریش باما

      در کنار خانواده عزیزتون شادو ثروتمند و سعادتمند و سالم در این مسیر توحیدی غرق در احساس عشق و سپاس گزاری باشید. یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1153 روز

        سلام به مریم بانو زیبا روی و زیبا اندیش

        سپاس برای اینکه لطف و محبت کردید و برام کامنت نوشتید و بسیار خوشحال شدم که دوست الهی چون شما را خداوند برایم فرستاده

        در کنار همه این دوستان و خانواده ام احساس بسیار عالی و سبکبالی را هر روز تجریه میکنم

        واقعا دیروز میخواستم کامنت بنویسم و هیچ ایده ای برای شروع کامنتم نداشتم و هیویی هدایت شدم به سخنان گهربار حضرت علی و مناجات با الله یکتا و واقعا حال بسیار خوش معنوی بهم دست داد و اونا برای شما عزیزانم از زبان حصرت علی هدیه دادم

        و واقعا به قول استاد چقدر این پیامبرانمون باورهای قوی داشتند نسبت به الله یکتا که چنین سخنان نابی یر زبانشان و قلبشان جاری می‌شده.

        خواهر بزرگوارم شما را به دستان کریمانه خداوند منان می‌سپارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      سلام دوست عزیزم

      تحسین میکنم شمارو ک به درستی میتونید ذهنتون رو کنترل و نجواهای ذهنیتون رو ساکت کنید

      واقعن از اونجایی ک اون دعارو خوندید دقیقا یاد دعای امام علی افتادم

      بینظیر بود خیلی احساس خوبی گرفتم

      احساس نزدیکیتون رو به خدای مهربان دیدم و تحسینتون میکنم

      خیلی لذت بردم

      انشالله همیشه احساستون غرق درارامش و خوشبختی باشید

      از خدا میخام که همیشه باهاش عشق بازی کنید و هرلحظه بیشتر به درونتون برید

      شاد و پیروز و موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1153 روز

        سلام به فرشته خانم زیباروی و زیبا بین

        خیلی لطف کردی برام کامنت نوشتی

        وبسیار خوشحالم که خانواده ارزشمندی چون شما را دارم و هر لحظه شکر گزار خداوند هستم.

        الهی الهی که حال دلتون همیشه خوب خوب باشه و به خواسته هاتون خیلی راحت برسید.

        درپناه الله شاد وسلامت باشی آبجی فرشته عزیز.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1305 روز

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    «هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبْدِهِ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لِّیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ» (ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺁﻳﺎﺕ ﺭﻭﺷﻨﻲ ﻧﺎﺯﻝ ﻣﻰﻛﻨﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻧﻮﺭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ. ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ بسیار ﺭﺅﻭﻑ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ ؛ حدید٩)

    ای پروردگار بسیار رئوف و مهربان من، من حتی از درک حقیقت آیات تو ناتوانم، گویی قطره ای از دریا و شاید کمتر، که جز دریاست ولی ناتوان در برابر عظمت دریاست. خدایا زبانم را گویای توحید قرار بده، قلبم را در مدار توحید قرار بده، و مرا به نور توحید و یگانگی خودت منور کن، همانا تو بیرون آورنده از ظلمت به نور هستی و همانا سرپرست اهل ایمان توئی «الله ولی الذین آمنوا»…

    سلام و درود و رحمت بینهایت پروردگار عالم به همه دوستان نازنینم. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر حضورم در کنار شما. بازم یه فایل سفرنامه جدید و زیبایی های جدید. این روزها با اینکه دارم تلاش میکنم توحیدی عمل کنم و تمرکز بذارم روی فایلها ولی بازم یه وقتایی نجوای شیطان منو ناک اوت می‌کنه. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر قوانین بدون تغییر خداوند که با یکبار و دوبار خطا و اشتباه قرار نیست به کل از مدار خارج بشیم و خداوند همواره از اهل ایمان دفاع می‌کنه و هدایتشون می‌کنه.

    صبح حوالی ساعت 3:50 بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد. ولی 5:30 دیگه از خونه زدم بیرون و بی مقصد توی خیابون ها رانندگی میکردم و آیت الکرسی گوش میدادم. و ذهنم درگیر موضوعات مختلف بود. از آگاهی های جدید دوره احساس لیاقت ، تا شرایط و نتایج زندگی خودم.

    یه کیوسک حاشیه خیابون باز بود ایستادم تا آب معدنی بگیرم و قهوه ، دیدم یه بطری شیشه ای نوشابه افتاده کف خیابون. گفتم توی این دل تاریکی اگه کسی با ماشین روش رد بشه قطعاً لاستیکش رو داغون می‌کنه. با اکراه و دو دلی برداشتمش انداختم توی سطل زباله. ذهنه دیگه، چرتکه میندازه ، آیا این وظیفه منه یا نه، تمیزه یا کثیفه، در شأن من هست یا نه و … اکی ذهن جان، از دیدگاه انسانی ماجرا اینو بردار بعداً به عواقبش فکر کن… خب بالاخره برداشتمش و امروز و توی این فایل دیدم که دوتا از نازنین ترین بندگان خداوند و بهترین استادان توحید، تا کمر خم شدن پلاستیک دستشون گرفتن تمام زباله های ناکجاآباد رو‌جمع میکنن. چند وقت پیش یه فایل زندگی در بهشت میدیدم استاد عباس منش می‌گفت من سالی 30-40 هزار دلار مالیات املاکم رو میدم. خداوکیلی من اگه این مبلغ رو توی آمریکا بعنوان مالیات پرداخت میکردم الان طلبکار عالم و آدم بودم که چرا اینجا اشغال ریخته، من دارم مالیات پرداخت میکنم که اینجا تمیز باشه و …

    ولی نه؛ استاد عباس منش و استاد شایسته خم میشن و زباله ها رو جمع میکنن و از طبیعت سپاسگزاری هم میکنن. وسط ناکجاآباد ایالتی که معلوم نیست چند ماه یا چند سال دیگه دوباره برگردن اونجا. این احساس تواضع و فروتنی و این خضوع و خشوع به درگاه خداوند و این صلح درونی و آرامش و سپاسگزاری بابت نعمتهای خداوند ، اینهاست که نتایج رو وارد زندگی استاد عباس منش می‌کنه ولی من اینجا در حال جدال با ذهنم سر یه بطری نوشابه هستم. انسانهایی که با خودشون و طبیعت و قوانین خداوند در صلح و آرامش هستند، در واقع کسانی هستند که جهان رو به جای بهتری تبدیل میکنن، از همونجایی که هستن و با همون کارها و امکانات ساده ای که دارن.

    استاد از شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کار زیبا و این درسی که بهم دادین. فهمیدم که یه وقتایی منطق ذهن اصلا راهنمای خوبی نیست.

    الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این سایت و این مسیر نورانی توحید.

    در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 213 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1153 روز

      سلام به حمید عزیز و دوست داشتنی

      رفیق ممنون بابت مناجات دلی که با خدای رحمان برامون نگاشتی

      این مثال شما منا یاد یه مستندی انداخت که شاید 20 سال پیش تو تلوزیون دیدم

      مجری داشت با یه ادم ثروتمند که ایرانی بود و تو قطر زندگی می‌کرد صحبت می‌کرد و از ایشون خواست که جریان ثروتمند شدنشا بگه که این بنده خدا که از هیچ چی و صفر شروع کرده بود و به ثروت رسیده بود

      به مجری گفت

      ببینید اصلا برای ثروتمند شدن باید از کارهای کوچیک شروع کنید

      مثلا داری راه میری یه سنگ تقریبا بزرگی در وسط خیابون افتاده

      شاید خیلی ها بی‌تفاوت از کنارش بگذرند

      ولی تو خم میشی (برداشتن بطری توسط حمید جان از وسط خیابون)

      و اون سنگ را برمیداری

      این یعنی تو یه ادم ثروتمندی ،ارزشمندی

      این یعنی تو با خیلی از آدمها فرق میکنی

      و همین کارهای به ظاهر کوچیک

      کم کم جریانی را در وجود شما باز میکنه و شما میتونید به ثروت برسید و جهان باشما به سخاوت رفتار خواهد کرد

      حمید جان ناخودآگاه اینا تو ذهنم چرخید و اومدم نوشتم.

      دمت گرم که هستی مرد ارزشمند و ثروتمند و بالیاقت.

      یا حق.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
      • -
        پاکیزه بارکزی گفته:
        مدت عضویت: 869 روز

        به نام خداوند مهربان و بزرگ

        به نام خدای عاشق و رحیمم

        سلاممم به برادر عزیزممم رسول عزیز

        سلاممم به برادرر مهربانم

        سلاممم خدا به بنده بزرگ و دوست داشتنی اش

        چقدرررر کمنت تان زیبا بود چقدرررر زیبا یاد کردین از کار های که یک انسان را از بقیه متفاوت میسازد

        کمنتی شما سبب شد یاد یکی از اساتید مهربانم بیفتم

        یکی از استاد هایم در دانشگاه هاروارد امریکا درس خوانده بود میدانی رسول جان کاملا یک انسان متفاوت بود من در تمام ساعت ها درسی خواب بودم از بس از شیوه تدریس شان خسته میشدم ولی زمانی که این آدم میامد من پر از انرژی میشدم از بس انگیزه میداد و سخن های عالی میگفت

        یکبار یک قصه واقعی و زیبا را برای ما گفت خیلی لذت بردم

        گفت یکی از اشخاصی که چندان مهارت نداشت به یک مصاحبه کاری میرفت زیاد در زهنش نجوا بود در طول زمانی که میخواست به مصاحبه برود که تو کجا این کار کجا چطور درخواست دادی این قدر آدم آمده چطور تورا قبول کنند ؟ این ها همه چیز را بلد هستن تو چی ؟؟

        خوب میگوید در همین مکانی که بخاطرر مصاحبه کاری میرفته بعضی چیز ها خراب بوده

        مثل اینکه نل آب باز بوده همه بی تفاوت میگذشتن ولی این رفته نل آب را بسته کرده

        کمی بیشتر رفته چوکی کج شده بود باز هم این بخاطر اینکه نکند کسی بشیند و بیفتد چوکی را درست کرده و تا اطاقی که بخاطر مصاحبه میرفته از همین کار های نیک انجام داده زمانی که داخل اطاق مصاحبه کاری شده او انسان های که میخواستن از این مصاحبه بگیرند ایستاد شدن و برایش کف زدن و برایش تبریک گفتن که شخص که واقعا میخواستن همین هست

        چون دوربین گذاشته بودن و تمام اون چیز ها را به قصد گذاشته بودن که از این همه آدمی که میاید برای مصاحبه کاری کی توجه میکند و درستش میکند کی بی خیال و بی تفاوت میگذرد

        استادم زیاد عالی و زیبا بیان کرده بود من یک ذره همان مفهوم کلی آن در زهنم مانده بود و خواستم زیر کمنت شما بازگو کنم

        رسول عزیز بردار با ایمانم از خداوند عالی ترین های جهان برایت خواستار هستم

        در آغوش الله غرق عشق الله باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          مجید حرفت گفته:
          مدت عضویت: 1426 روز

          سلام پاکیزه جان دختر خوبم از افغانستان عزیز امیدوارم حالت عالی باشه چقدر از این پاسخت خوشم آمد،برای اینکه امشب ما مهمان بودیم به یک جشن تولد موقع ورود من دیدم که جلوی منزلی که جشن بود کلی زباله ریخته شده بلافاصله مشغول جمع آوری آنها شدم همین موقع ماشین یکی از مهمان‌ها آمد و من تو دلم گفتم الان آبروم میره جالبه که ماشین مال دامادم بود و دخترم،واقعیت کمی از این بابت شرمنده بودم اما الان که این کامنت را خواندم کلی حالم خوب شد و دیگر احساس خجالت و شرمندگی ندارم از شما ممنونم و برایتان شادی سلامتی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1116 روز

      سلام به حمیدامیری عزیز

      سپاسگزارم از کامنت خوشگلت

      از آیه ی نورانی و امید بخش که نوشتی و قلبم رابازکرد واقعا ….

      میدونم که دوره لیاقت و توجه و دقت به فایلها زمان میبره چون هرروز داره تو ذهن مون مرور میشه و باهراتفاق کوچکی میخواییم آگاهی های ناب دوره رو پیاده کنیم …

      عالی و روان از احساسات تون گفتین

      آفرین برشما …

      چه جالب بود که تو چرتکه انداختن با ذهن تون این شما بودین که بطری نوشابه را برداشتین و انجامش دادین

      هرچند نتیجه به چشم نیاد مهم عملی که انجام دادین….

      و هدایت به عمل زیبا وتحسین برانگیز استاد و خانم شایسته در این فایل بهشتی شدین…

      الهی که سرشار از نگاه خداوند باشین

      و زندگی تون چون الماس بدرخشه..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1307 روز

      سلام

      وسلام صد سلام

      سپاسگذارم

      سپاسگذارم هستی وبودنت وگوش دادن آیت الکرسی واحساس خوبت در میان مکتوبات شما بیشمار وافر هست ومن لذت میبرم وبسیار سپاسگذارم دوست عزیزم تشکر

      سپاسگذارم که مینویسی .

      سپاسگذارم هستی …..

      صبح حوالی ساعت 3:50 بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد. ولی 5:30 دیگه از خونه زدم بیرون و بی مقصد توی خیابون ها رانندگی میکردم و آیت الکرسی گوش میدادم. و ذهنم درگیر موضوعات مختلف بود. از آگاهی های جدید دوره احساس لیاقت ، تا شرایط و نتایج زندگی خودم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      امیر بهاری گفته:
      مدت عضویت: 2288 روز

      سلام اقا حمید برادر بزرگوار و با عزت نفسم….خواستم ازت تشکر کنم که این موضوع رو دوباره بهم یادآوری کردی این موضوع رو و بقول شما چقدر خوبه که دوتا استاد اینجوری باخودشون در صلح باشن و با طبیعت ..دلم خواست یه خاطره ای رو براتت تعریف کنم راجب این مورد من کلا از بچگی همچین ادمی هستم با لطف خدا… و هرجا رفتم واقعا ناخودآگاه اولین کارم این بوده که اون محیط رو تمیز کنم چون من تو تهران کار میکنم و خانواده تو شهرستان هستن و من اکثرا تو محل کارهام بهمون یه اتاقی جایی رو میدن بعنوان خوابگاه ازش استفاده کنیم و من بلا استثنا سر هر کاری میرفتم به محض اینکه پامو میذاشتم خوابگاه ناخودآگاه تو همون ساعت اول شروع میکروم به تمیز کردن اونجا جارو زدن پلاستیک های اصافه رو پرت کردن چون واقعا روحم با تمیزی حالش خوبه و اینو تو یکی از موارد اگهی بازرگانیم نوشتم که من وارد هر محیطی بشم باید اونجا تمیز باشه و اگه نباشه خودم این کارو میکنم وگرنه نمیتونم اونجا بمونم و زندگی کنم و بنظرم ادم وقتی وارد اتاق یا خونه یا هرجایی میشه میتونه از تمیزی اونجا میزان عزت نفس ادمهایییی که اونجا زندگی میکنن رو بسنجه که ما اینجا میتونیم میزان عزت نفس استاد و خانم شایسته رو بسنجیم.. معیاره دیگه چیزه راکت ساینسی نیست که نشه تشخیصش داد اما بریم سراغ خاطره که میخواستم برات تعریف کنم همونطور که گفتم من تو تهران کار میکنم و هر از گاهی میرم شهرستان درحد سرزدن به خانواده وبعضی موقع ها طول میکشه موندمم تو شهرستان یه روز داشتم تو شهر خودمون را مییرفتم کنار خیابون بعد یهو دیدم یه دونه از این سطل زباله هاکه فلزی هستن و چهارتا چرخ دارند( احتمالا دیده باشی کنار خیابون )دیدم که کج شده و ظاهرش خیابونو ناجالب کرده واحتمالا اشغالا هم سر ریز بشن ازش بعد ناخوداگها قلبم گفت برو راستش کن بزا کج نمونه بعد نجواها هم اونجا سریع اکتیو شدن بابا ول کن چیکار داری اینجا شهر خودتونه تهرانم نیست بگی کسی نمیشناسدت الان اشنایی چیزی میبینه هزار تا فکر میکنه ولش کن بابا اصن تو مگه تو مامور شهرداری هستی ولی بنظرم اگه اون ندا قلبی باشه غلبه میکنه بر نجوا و پیروز میسه ومن رفتم که درستش کنم بعد هرکاری کردم دیدم درست نمیشه بعدش فهمیدم که چر خ هاش شکسته و دیگه بیخیالش شدم ولی همونجاشم یه دمت گرم قلبی به خودم گفتم چون اصلا بعدش بعنوان چالش عزت نفسی بهش نگاه کردم که رفتم تو دل اون ترس با اینکه فشار ذهنی نمیزاشت اینکارو بکنم ..و اینکه تو رفتی اون بطری رو برداشتی قلبت بهت گفته چون قلب ماها وروح ماهمش پاکی و تمیزی و ارامش ونظم رو میخواد و خداوند پاکیزه اسا و پاکیزه هارو دوست دارد..بیشترازز این نمینویسم چون خواستمم فقط به نیت قلبی عمل کنم و برات بنویسم چون دوست دارم و با کامنت هات حالم بهتر از اونی میشه که هست دوست دارم…ثروت و ارامش ابدی نصیبت گردد انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        پاکیزه بارکزی گفته:
        مدت عضویت: 869 روز

        به نام خداوند مهربان بزرگ و عزیزم

        سلاممم به امیر عزیز

        سلاممم خداوند به روح بزرگ تان

        سلاممم خداوند به وجود ارزشمند تان

        چقدرررر کمنت تان زیبا و عالی بود

        باعث شد حس حالم عالی تر شود و یک خاطره خودم یادم بیاد

        ممنونت هستم برادر عزیزم

        منم یکبار از جاده که موتر ها بسیار زیاد در حال رفت و برگشت بودن و سرک عمومی بود من او زمان با استاد آشنا نبودم ولی از یک انسان معنوی دیگر شنیده بودم که باید به طبیعت احترام بگذاریم خوب یک عدد پلاستیک در جاده پیش پا من بود همانجا قلبم گفت این را بردار

        یک لحظه هم فکر نکردم و از زمین برداشتم با اینکه خیلی خیلی موتر ها میگذشت بعد زهنم شروع کرد مگر تو شاروالی هستی اگر کسی دیده باشد چی ؟؟ با این استایلت اشغال جمع میکنی ؟؟

        چقدرررحرف های زهن خنده اور هست فقط ترس القا میکند کمبودالقا میکنه

        چقدرررر خوب میشود که همیشه به ندای قلب مان پاسخ بدهیم

        همیشه به صدای خدا اعتماد کنیم

        خدایااااا کرور کروررر شکرت

        امیر عزیز خاطره شما سبب شد در کمنت حمید عزیز یک خاطره دیگر هم اضافه شود (( اینم فراوانی خاطره در جهان هههه))

        سلامت شاد ثروتمند عالی باشی برادر خوش قلب من

        با خدا هر لحظه در حال تجربه اتفاقات عالی باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          امیر بهاری گفته:
          مدت عضویت: 2288 روز

          سلام به روح پاکیزه ات نمیدونی نقطه آبی که ازت دریافت کردم سره صبح چقدر بر انرژی فوق العاده که داشتم اضافه کرد..پاکیزه خوش قلب شما از اسمتون و صورتتون معلومه که چقدر روح وروانتون پاکه…بازم میگم دلیل اینکه ما ادمها تو این سایت دور هم جمع شدیم اینه که روح هامون به هم نزدیکه و هممون روحمون دنباله تمیزی و پاکی و ثروت وارامش بود وخدا ادرس این جاده زیبا رو داده و هر روز داریم روح پاکمون رو بیشتر جلا میدیم…بهت تبریک میگم که اون کارو کردی و اونجا رو تمیز کردی و تونستی به نجوای ذهنت حرکت فیلیپینی بزنی)یکی از حرکت های رزمیه که اسمشو شنیدم ولی ظاهرا درحد ناک اوت هست…خنده فراوان..امیدوارم هر روز مسیرت آسونتر بشه برای رسیدن به خدا از طریق علاقه و عشقت نسبت به زندگیت…پاکیزه خوش قلبه سایت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نسرين خالقي گفته:
      مدت عضویت: 1334 روز

      سلام بر برادر حمید عزیز،

      با این نوشته و توضیح کاری که کردید یاد موضوعی افتادم ، من مدتی پیش برنامه “زندگی پس از زندگی “که تجربه کسانی که مرگ موقت داشتند را می دیدیم ، یکی از تجربه گر ها می گفت یکی از کار های خوبی براش ثبت شده بوده و خیلی کمکش کرده این بوده یک سنگ ( یا نمی دونم یک شی دیگه ) را از وسط خیابان بر میداره و همین باعث شده از یک تصادف جلو گیری بشه ( خیلی جزئیات یادم نیست ولی یک همچنین داستانی بود) گفت که بهش نشان داده شده اگر ان سنگ بر داشته نمی شد یک موتوری تصادف بدی می کرد و حادثه ای اتفاق می افتاد . خلاصه که در این سیستم دقیق و ریاضی وار هیچ کار خیر و خوبی از چشمان تیز بین خدا پنهان نیست و خدا می دونه این کار شما از چه حادثه ای پیشگیری کرده .

      خیر دنیا و اخرت و ثروت بیکران نصیب شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حمید حیدری گفته:
      مدت عضویت: 2750 روز

      سلام به دوست و برادر ارزشمندم،،اقا حمید گل،،لذت بردم از خوندن کامنتت و اشاره کردی به این موضوع ک زباله برداشتن تو خیابون ی موقع ب شخصیت من ضربه نزنه،،و استاد با اون همه دادن مالیات بالا،،بازم از فروتنی و ،،،میره زباله ها رو جمع میکنه،،واقعا من خودم در این مورد خییییلی جای کار دارم،،بازم ممنون از کامنتت،،واقعا الان صبح زود رفتن تو خیابانها بوشهر و تاب خوردن لذت بخشه،،اللخصوص خیابان ساحلی رو بری،،یا بری سمت پارک اب شیرین کن،،زنده باد بچه های جنوب ایران،،اللخصوص بوشهر و برازجون،،خرموج و دیلم و گناوه و ….همه و همه…دوستتون دارم..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1979 روز

      به نام خدا

      صبح زیبام زیباتر شد با خوندن کامنت حمید عزیزم .

      سلام برادر

      سلام رفیق خوبم

      چقدر تحسینت میکنم که این چنین داری روی خودت کار می‌کنی

      آفرین رفیق من خودم هم از این نجواها خیلی میاد سراغم الکی ذهنم رو مشغول و درگیر می‌کنه اما این ما هستیم که باید تقوا بخرج بدیم و کنترلش کنیم

      به قول استاد که میگه این ما هستیم که کنترل رهنمون دست ماست نباید بذاریم برگی باشیم در برابر باد که هر جا که دلش خواست کارو ببره

      مفهوم تقوا و کنترل کانون توجه خیلی عمیق هست و من هنوز اپسیلونی شاید فهمیده باشم اما همون هم سخته ولی شدنیه چون خودم بارها و بارها در شرایط به ظاهر سخت کنترلش کردم و صددرصد تو هم تونستی و بازهم میتونیم فقط باید پایبند به این مسیر باشیم و ادامه بدیم

      حمید جان از دور می‌بوسمت و برات بهترین ها رو آرزو میکنم همیشه کامنتهات رو میخونم و لذت میبرم مراقب مهربونیت باش

      در پناه جان جانان باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: