دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سعیده عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
از بچگی با دیدن کارتون عقاب طلایی که داستان یه پسر بچه بود که توی سرزمین کلرادو دنبال یه عقاب طلایی می گشت، کلرادو با اون کوه های پوشیده از درخت و صخره های قرمز خاصش در ذهنم نقش بسته.
حالا در این سفر شما استادهای عزیزم با بردن ما به اون فضا، هم تمام اون خاطرات کودکی رو برام زنده کردید و هم اینکه تصویر مجسم شده یک رویا شدید برای من تا بیشتر و بیشتر باور کنم که جهان میتونه کوچکتر از یک شهر بشه برای قدم برداشتن، یا قدمهای تکاملی من میتونه اونقدر بزرگ بشه که پام برسه به چنین باغ بهشتی، garden of Gods. نه فقط امریکا بلکه هرجای دنیا که اراده کنم. میتونه اتفاق بیفته و میفته.
وقتی مریم جانم شما آهویی خوشگل و مامانی رو صدا زدید و مهر و صلح درونت رو از طریق صدای قشنگت منعکس کردی روی وجود اون آهو و بهش گفتی سرتو بلند کن، انقدر حس زیبای کودک درونت روم تاثیر گذاشت که ناخودآگاه این شعر اومد رو زبونم:
«سرتو بالا کن بالا کن بالا،
یه نیگا به ما کن به ما کن نگاه»
گفتم الان آهویی بر می گرده باهاتون حرف میزنه، ولی مثل اینکه بنده خدا گشنه تر از این حرفا بود که واکنش نشون بده.
قانون میگه تحسین کردن آدمها، باعث میشه اون شخص حتی اگر پریشانترین و عصبانی ترین فرد باشه، وجه خوبش رو در مقابل شما بروز بده.
من خیلی سعی می کنم به این قانون توجه و عمل کنم. اینو در رفتار شما خیلی زیاد می بینم و تلاش آگاهانه ام در زندگی خودم داره بیشتر و بیشتر به ثمر میشینه. الهی شکر و از شما استادهای عروسکم بی نهایت ممنونم که یادم دادید.
من عاشق فرهنگ احترام به طبیعت در امریکا شدم. دقت کردم دیدم هرجایی رو با هر ویژگی که داره( حتی اگر یک شهر کوچک یا روستا باشه) جاذبه گردشگریش رو اولا خیلی تمیز نگهش می دارن. دوما شرایط بازدید و شناخت اون مکان رو آسون می کنن که بتونی ساعتها و روزها توش راحت کمپ کنی. سوما کامل و جامع برای مخاطب شرح و بسطش میدن که از تجربه سفرش در کنار لذت بردن، آگاهی هم کسب کنه.
یعنی تاریخچه اون مکان، مشخصات جغرافیایی، پوشش گیاهی و تنوع جانوری و حتی event هایی که سالانه برگزار میشه کامل توضیح داده میشه. اونم با تصاویر و توضیحات مفصل و شمرده شمرده.
خودمو اونجا تصور کردم که با یک زبان انگلیسی دست و پا شکسته گوشم رو تیز کردم که از نکات گفته شده بیشترین بهره رو ببرم و متوجه شدم تقریبا تمام حرفهای خانم راهنما رو گرفتم.
این در حالیه که وقتی فیلم می بینم نصف بیشتر حرفها رو متوجه نمیشم. اما اینجا چون به ویزیتور که ممکنه خارجی باشه و مثل من مسلط به زبان انگلیسی نباشه، احترام می گذارن براش واضح و ساده و شمرده صحبت می کنن. این یعنی فرهنگ و احترام و ادب.
بعد این برام جالب بود که اون کوهستان رو تبدیل کرده بودن به پیست اتومبیل رانی کوهستانی و همینطور مسابقات دوچرخه سواری و دو. چه ایده جالبی بود آتیش بازی توی اون ارتفاع. چقدر میشه از طبیعت بهره برد و چقدر این طبیعت سخاوتمنده. چقدر ایده های ثروت ساز میتونن راحت باشن. بجای اینکه پیست مصنوعی بسازی، یک کوهستان آماده رو تبدیل به پیست کنی.
همینطور چشمم خورد به سلولهای خورشیدی وسط راه. با کمترین هزینه و دردسر برق اون مکان تجهیز میشه و این یعنی همون حل ساده مسائل با امکانات موجود.
استاد من جای شما یخ کردم اون بالا. یعنی وقتی رفتید تو ساختمون گفتم: آخیییش گرمشون شد.
ولی مطمئن بودم بخاطر دوره قانون سلامتی انقدر بدنهای زیبا و خوش فرمتون سالم و قوی هست که چندین ساعت سرما نتونه آسیبی به شما برسونه. الهی شکر اینم از برکت جستجوی آگاهی های بیشتر و عمل به اونهاست که شما استادش هستید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 225335MB18 دقیقه
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ(255بقره)
اللّه خدایى است که هیچ خدایى جز او نیست. زنده و پاینده است. نه خواب سبک او را فرا مىگیرد و نه خواب سنگین. از آنِ اوست هر چه در آسمانها و زمین است. چه کسى جز به اذن او، در نزد او شفاعت کند؟ آنچه را که پیش رو و آنچه را که پشت سرشان است مىداند و به علم او جز آنچه خود خواهد، احاطه نتوانند یافت. کرسى او آسمانها و زمین را در بر دارد. نگهدارى آنها، بر او دشوار نیست. او بلندپایه و بزرگ است.
لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ(256بقره)
در دین هیچ اجبارى نیست. هدایت از گمراهى مشخص شده است. پس هر کس که به طاغوت کفر ورزد و به خداى ایمان آورد، به چنان رشته استوارى چنگ زده که گسستنش نباشد. خدا شنوا و داناست.
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(257بقره)
خدا یاور مؤمنان است. ایشان را از تاریکیها به روشنى مىبرد. ولى آنان که کافر شدهاند طاغوت یاور آنهاست، که آنها را از روشنى به تاریکیها مىکشد. اینان جهنمیانند و همواره در آن خواهند بود.
=======================================================================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به استاد شایسته و سلام به رفیق های نازنین غارحرای من
سلام وسلامتی و نور و عشق ورحمت الله یکتا بر قلب سلیم ابراهیمی همتون
خداروصدهزارمرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دوباره،تجربه ی بندگی و عشق بازی با خدا،برداشتن یک قدم بزرگتر به سمت توحید،ونزدیک و نزدیک تر شدن به صراط المستقیم…یا به تعبیر دوازده قدمی ها،جاده ی آسفالت جنگلی پر از ثروت و نعمت و حال خوب
دیشب رو هندزفری به گوش با گوش کردن به سوره سجده خوابیدم،صبح چشمام رو با دیدن قسمت 225 سریال باز کردم.
اما بخاطر یکم بهم ریختگی افکارم،از همون اول صبح،شیطان اومد کنار دیوار خونه وایساد و شروع کرد به نجوا که: تو هیچ چیزی برای نوشتن نداری،تو امروز نمیتونی کامنت بنویسی،اصلا چه دلیلی داره برای هر قسمت بنویسی؟امروز هیچی توی مغزت نیست،امروز توی فرکانس کامنت نوشتن نیستی!
این فرشته ی رانده شده از درگاه خدا هی گفت و گفت!
و من لبخند زنان در جوابش گفتم:
بگو!تا دلت میخواد بگو!کارت همینه!شغلت همینه!قسم خوردی منو از بندگی و توحید دربیاری!ولی من مثل همیشه چشمت رو کور میکنم،من وصل میشم به خدا و مینویسم،مینویسم چون نوشتنم صلاته!مینویسم چون با نوشتن قلبم روشن میشه،مینویسم چون با نوشتن به خدا وصل میشم،مینویسم تا برای سعیده ی آینده رد پا بزارم. من اگر آدم تسلیم شدن نجوای تو بودم،الان اینجا نبودم!
شاید بتونی قد وز وز پشه،آزار ایجاد کنی!ولی وعده ی خدا بامنه که تو هیچ تسلطی برمن نخواهی نداشت!پس انقدر اونجا وایسا تا زیرپات علف سبز شه!من آدم تسلیم تو شدن نیستم!
چقدرم قیافه ش دیدنی بود!انگار یک جعبه گوجه پرت کردن سمتش!
همزمان با گوش کردن من به فایل توحید عملی9 و رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده ایم» که لینک هردوتاشون رو اینجا میزارم اگر شما هم توی این موقعیت قرار گرفتین ازش استفاده کنید:
abasmanesh.com
abasmanesh.com
شیطان هم درحال پاک کردن سروصورتش از پوست و آب گوجه،دمش رو گذاشت روی کوله ش و رفت،درسته که شیطان قسم خورده انسان رو از مسیر توحید خارج کنه،همونطور که خداوند میگه نبوده ما به پیامبر وحی کنیم و شیطان هم نجوا نکنه!اما همون خدا میگه:
فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
و خدا آنچه را که شیطان افکنده بود نسخ کرد، سپس آیات خویش را استوارى بخشید. و خدا دانا و حکیم است.
همون خدا میگه:
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ
هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.
حالا بیایم این وسط کلاهمون رو قاضی کنیم،واقعا کی قدرتمندتره؟نجوای شیطان؟یا کمک خدا با هزارتا فرشته؟
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ اینجا خودشو نشون میده دیگه!
چقدر به غیب ایمان داری؟همونقدر میتونی از کمک خداوند و فرشته هاش بهرمند بشی،همونقدر میتونی از پس نجواهای ذهنت بربیای!
همچین کار آسونی نیست،ولی شدنیه!
استاد تو دوره راهنمای عملی میگه هرجا از من شنیدید،من خیلی راحت به تموم خواسته هام رسیدم،منظورم از راحت،راحت از نظر کار فیزیکی بوده؛اما از نظر ذهنی خیلی روی خودم کار کردم،خیلی تلاش کردم برای تغییر باور هام،برای کنترل ذهن!
به تعبیر قرآن میشه :
وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ
از صبر و صلات کمک بخواهید و بی تردید این کار جز بر کسانی که در برابر حق قلبی فروتن دارند دشوار و گران است.
چندشب پیش،اون همکارم که توی داستان هدایتم ازش یاد کردم ایشون دست خدا شد منو از لبه ی پرتگاه کشید کنار و با قوانین کیهانی آشنام کرد رو دیدم،صحبت از مسیرو وقانون و سایت استاد شد،گفت هنوز ادامه میدی؟
چشام گرد شد گفتم یعنی چی ادامه میدی؟من دارم توی سایت زندگی میکنم.
گفت من که درگیرکار بچه هاممو وزندگی و دیگه وقت ندارمو،حالا وقت رانندگی ی فایلی میزارم رندم گوش میدم ولی دیگه زمانم خیلی کمه نمیتونم مثل قبل پیگیر باشم!
یک نگاه به خودم کردم و به مسیری که اومدم دیدم واقعا من هیچ وقت به این قوانین به شکل فانتزی و یک ابزار حال خوب کن نگاه نکردم!هیچ وقت فکر نکردم اینا فقط برای روشن فکریه،از اولش خودمو متعهد کردم برای ساختن زندگیم،برای رسیدن به توحید،از اولش آماده ی بها پرداخت کردن بودم،از اولش استاد رو باور کردم و کلامش رو وحی منزل دونستم.
یادمه بعد جلسه ی قرآنی قدم اول،قرآن رو دستم گرفتمو گفتم من میخوام بفهممت!
من میخوام بدونم خدا چی گفته،من میخوام این آیه هارو درک کنم! من برای رسیدن به بندگی مطلق حاضرم هر بهایی بپردازم.
برای اینکه الان اینجام.برای اینکه قرآن شده صمیمی ترین رفیق زندگیم
حالم بده:قرآن
حالم خوبه:قرآن
میخوام بخوابم:قرآن
روزمو با چی شروع کنم؟قرآن!
حالا آدم و عالم بیان بگن مسیری که داری میری اشتباهه!
به قول استاد من ازین مسیر نتیجه گرفتم،من نتیجه دستمه!
چطور میتونید بگید دارم اشتباه میکنم؟
بخاطر همینکه اصلا دیگه حرف دیگران برای من پشیزی ارزش نداره،اصلا اهمیتی نداره بقیه منو حمایت کنند یا نکنند!
من خدارو دارم،من دست خدا رو همیشه روی دوشم حس میکنم،من لبخندشو میبینم،پس چرا باید دنبال تایید دیگران باشم؟
به الله قسم!
وقت مرگمون،هیچکدوم ازین آدم ها به دادمون نمیرسند!
من آدم مناسبی ام برای گفتن این حرف،چرا؟
چون بارها و بارها سر cprهای ناموفق بودم ودیدم انسان عزیزی که تا چند دقیقه پیش کنار خانواده ش بوده،حالا روح از بدنش جدا شده و رفته پیش خداوند
همون خانواده،همون زن،همون شوهر،همون رفیق؛همونا الان ازش میترسند حتی نگاهش کنند،حتی بهش دست بزنند!
یعنی به محض جداشدن روح از جسممون،دیگه واقعا هیچ یارویاور و رفیقی نیست!جز خداوند!
مَا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ ۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ
شما را غیر او هیچ یار و یاور و شفیع و مددکاری نیست، آیا تذکر نمییابید؟
با این اوصاف،من روزی هزار بار با خودم تکرار میکنم،سعیده کجا دنبال چی میگردی؟خدا پدرته،مادرته،بچته،عشقته،کارته،ثروتته،زندگیته
دختر!خدا همین نفس هاته که هیچ وقت نشمردی ببینی در دقیقه چندتا نفس بکشی که برای جسمت بهتر باشه!
پس دیگه چرا نگرانی؟
همین حرف رو خدا خودش دیروز بهم زد.
عصر دیروز باهم رفتیم پیاده روی،بهش گفتم خدایا احتیاج دارم باهات حرف بزنم،میدونم که میتونم صداتو بشنوم چون قبلا تونستم!
گفتم استاد میگه اگر حضرت موسی با خدا حرف زده،این یعنی حرف زدن با شما امکان پذیره،باهام حرف بزن قلبمو آروم کن!
همونطور که قدم میزدم کنار ساحل و دنبال نورش بودم،گفت انقدر تقلا نکن،آروم باش توی تقلا نمیتونی بامن ارتباط برقرار کنی،گفتم چشم…
همزمان با گوش کردن به قرآن،نزدیک دریا وایسادم ومحو دیدن موج ها و رقص پرنده ها شدم که بالاخره سیمم وصل شد!
گفتم خدا؟
گفت جانِ خدا!
گفتم خودتی؟یا دارم با خودم حرف میزنم؟؟؟
گفت خودمم بگو!من همیشه هستم،همیشه میشنومت،همیشه میبینمت!
گفتم نگرانم،من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم،با عقل انسانی من هیچ کاری ازم برنمیاد،تو آرومم کن!
گفت راه برو سعیده،راه برو باهم حرف بزنیم …
قدم برداشتم و دستشو روی شونه م حس کردم و اجازه دادم اشکام سرازیر شه …
گفت تو مگه ازین راهی که تا الان اومدی کم نتیجه گرفتی؟
مگه کم گره برات باز کردم؟
چقدر مشکل سر راهت بود؛از دست تو کاری برنمیومد و من برات حلش کردم؟
اون رئیس بیمارستانی که همه تا کمر براش خم میشن،چطور توی دست تو موم شده؟
اون رئیس دانشگاه چطور باهات تماس گرفت گفت انتقالیت بدون جایگزینه،راحت برو؟
اون اعزام هارو کی برات کنسل میکنه؟
کی بهت سعادت قرآن خوندن داد؟
این سلامتی و انرژیت از کجا اومد؟
این برکت پولت از کیه؟
این همه اتفاق ریز و درشت برات افتاده،حواست هست؟
نگران چی هستی؟
من همه جا باهاتم،تو قدم بردار من مثل کوه پشتتم،من ازت دفاع میکنم،من سرپرستتم،من توی قلبتم سعیده!
تو فقط حرکت کن،پشتیبانیت با من!
الان میفهمم چرا دیروز استاد توی نشانه ی روزانه م گفت:ایمان یعنی حتی میترسی حرکت کنی،بری توی دل ترس هات!بعدا میفهمی انقدرم سخت نبوده،بعدا به خودت افتخار میکنی!
الان میفهمم چرا دیشب هدایت شدم به جلسه 6قدم 7 که باز استاد میگه:چرا باید چیزیو تحمل کنی؟تحمل از بی ایمانی میاد،از شرک میاد،برو تو دل ترس هات! از شرایطت راضی نیستی تحمل نکن!تغییر کن!حرکت کن!
حرکت کن درها باز میشه!
الان میفهمم چرا با تموم شدن جلسه 14 عشق ومودت،هدایت های خداوند پشت هم اومد و من رو در مسیر جدید گذاشت و ازم خواست کنترل ذهن و احساساتم رو به دست بگیرم و قدم بردارم برای تغییر …
حالا منم …و یک تغییر مدار دیگه …یک شجاعت …یک قدم برای تصمیمات جدید …
چقدر میتونم توی مسیر جدید قدم بردارم و نگران مشکلات توی راه نباشم؟
به اندازه ای که ایمان دارم و قدرت از آدم ها گرفتم و دادم به خدا!
کدوم خدا؟ همون که میگه :
ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ ۚ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ
این است خدا پروردگار شما، فرمانروایی، ویژه اوست و کسانی را که به جای او می پرستیدید، مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند.
این سعیده و این 674 روز استمرار برای ساختن زندگی توحیدی…و حالا دوباره وقتِ ثابت کردن ایمان به خدا و جسارت برای قدم های بزرگتره….
وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ ۚ وَکَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا
و بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد توکل کن، و او را همراه با ستایش تسبیح گوی، و کافی است که او به گناهان بندگانش آگاه باشد.
محمدحسین عززیززم،سلام بروی ماهت!
چقدر دلم برای دریافت نقطه ی آبی ازت تنگ شده بود!
مرسی که برام نوشتی!مرسی که طولانی نوشتی!
عاشق این نقطه های آبی ام که هرچقدر اسکرول کنی تموم نشه …مثل یک چایی داغ ونون خامه ای که دلت میخواد کم کم مزه مزه ش کنی،شیرینش تموم نشه!
این سومین باری که دارم این پیغام اِلاهیت رو میخونم و حالا وقت نوشتن یک پاسخ از روشنی قلبمه که با نسیم خنک شمال و نورِ نارنجی رنگ غروب آفتاب که رنگ موج های دریا رو طلایی کرده برات بفرستم ….
ازت ممنونم پسر،برای این ایمانت،این تعهدت،این قلب روشنت که جایگاه رحمت خداوند شده…
ازت ممنونم که هر روز تلاش میکنی توحید رو بیشتر درعمل اجرا کنی و قلبت رو به قلب سلیم ابراهیم نزدیک و نزدیک تر کنی…
برادرِ عزیز راه دور من ولی نزدیک به قلبم.
برات از نورِ آسمون ها وزمین،بهترینِ بهترین هارو میخوام …
دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمت …درحالیکه سرمست از نتایج ریزودرشت و معجزات خداوندی و هرچقدر برام تعریف کنی از اتفاقات خوبت ،تموم نشه ….
دوستت دارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت.
قلبِ فراوانِ فراوان
داداش حسین عزیزم،سلام بروی ماهت
ازت ممنونم که برام نوشتی،خدا میدونه من چقدر شمارو دوست دارم و چقدرخوشحال میشم با هر نقطه ی آبی از طرفتون
هربار برام یک پیغام از خدا داری،هربار یک جوری سوپرایز میشم از آیه هایی که برام مینویسی…
داداش ،تو چه فرکانسی هستی که انقدر به خدا وصلی؟که انقدر قشنگ پیغامشو میاری…؟
ازت ممنونم بی نهایت….نوشتن این پاسخ برای شما،همزمان شده با شنیدن صدای اذان ….
الله اکبر… الله اکبر….
چقدر همین دوتا کلمه شگفت انگیزه …
الله اکبر از همه چیییز و همه چییییز و همه چییییز ….
پس … کجا؟دنبالِ چی بگردیم….؟
برات از نورِ آسمون ها وزمین،بهترین هارو درخواست میکنم داداش حسین عزیزم و آرزو میکنم در کنار خانواده ی قشنگت همیشه غرق احساس خوشبختی بی قیدو شرط باشی…
به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان
بیا بنویسیم روی خاک رو درخت
رو پر پرنده رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ روی آب
توی دفترِ موج رو دریا
بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است
مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه است
با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست
با صدام میام همه جا تو رو مینویسم
روی آینۀ گریه هام گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشۀ صدا نبض عشق زیر پوست خاکه
محمدحسین عزیزم سلام به روی ماهت
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به برادر عزیز راه دور من ولی نزدیک به قلبم
ازت بینهایت سپاسگزارم که به الهاماتت عمل کردی و یکبار دیگه دست خدا شدی در بهترین زمان و مکان من رو هدایت کنی به ردپای خودم در آبان ماه …
تا یکبار دیگه مستِ عشق الله بشم…
محمدحسین جانم،از دیشب تا الان چندبار کامنت خودم رو خوندم و هر بار با یک بندش هدایتم رو دریافت کردم…
میدونی؟دیروز توی ستاره ی قطبیم درخواست کردم خدایا برام نقطه های آبی پربرکت بفرست…و 3 تا نقطه ی آبی دریافت کردم از شما..از آقا افلاطون و آقای یوسفی…یکی از یکی پربرکت تر…نورانی تر….
دقت کردی؟چقدر توی این غارحرا آدم ها نسبت به هم مهربونند؟و بی قید و شرط از کیلومتر ها فاصله برای هم عشق میفرستند و توی این مسیر دست خدا میشند برای هدایت هم..؟
میتونی حدس بزنی؟که اگر آدم ها میتونند انقدر بی مزد و منت بهم عشق بدن،پس خدا چقدر عاشق ماست؟و چطور مشتاق ماست تا به تموم خواسته هامون برسیم…؟
خدایی که میگه:
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ
خدایی که میگه:
إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا
خدایی که میگه:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿٧٣﴾
ای مردم! [برای شما و معبودانتان] مَثَلی زده شده است؛ پس به آن گوش فرا دهید، یقیناً کسانی که به جای خدا می پرستید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند اگر چه برای آفریدن آن گرد آیند و اگر مگس، چیزی را از آنان برباید، نمی توانند آن را از او بازگیرند، هم پرستش کنندگان و هم معبودان ناتوانند.
خداوکیلی!بگو ما کجا دنبال چی بگردیم…؟
چشممون به دست کی باشه غیر از خودش؟
دلممون به حمایت کی گرم باشه جز خودش؟
از کی حساب ببریم غیر از خودش…؟
توحید
اصل و اساس این جهانه …
به محض اینکه ما ایمان بیاریم و توی مسیر رسیدن به اهدافمون حرکت کنیم…تحت حمایت و سرپرستی الله هستیم…و همین بسه ….
إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ
زیرا پروردگارم [به بندگانش] نزدیک و اجابت کننده دعای آنان است.
ازت سپاسگزارم دست خداوند…ممنونم که هستی و برام مینویسی و همیشه با فرستادن هدایت های الله،مسیر من رو رگلاژ میکنی….
به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت پسر
قلبِ فراوانِ فراوان