سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 235 - صفحه 2

244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سهیلا مسلمی گفته:
    مدت عضویت: 1403 روز

    سلام ب استاد قشنگم

    و مریم گلی نازنین

    مرسی ازت مریم گلی ک منم با خودت بردی ب فروشگاه.. منم عاشششق گشتن تو پاساژ و فروشگاهم

    یعنی کیف کردم

    سفر امروز 2 تا نکته داشت .. اول اینکه ممنونم ازت مریم گلی ک فرهنگ آمریکایی‌ها رو میگید

    و اینکه چقد واسم عجیب و جالب بود ک گفتید بلافاصله بعداز شما یا حموم آفتاب سریع لباس گشاد میپوشن

    واقعا واسم جدید بود و جالب و عجیب . آخه من از بچگی چیز دیگ شنیده بودم

    کانون خانواده شله . بی بندوبار .. آزادی مطلق … بی خدایی

    بعد ک با شما آشنا شدم کلن چیز دیگ میفههمم

    مردم خداپرست

    مردم با آرامش درون

    مردمی با احترام ب عقاید .. رعایت قوانین خاص خودشون

    و امروز چیزی ک جالب بود و شاخ در آوردم واقعا .. لباس گشاد روی مایو … یعنی آفرین ب این ادب .. آفرین

    خیلی عالی بود .. دمت گرم مریم گلی کلی کیف کردم .. بوس ب صورت ماهت

    نکته دوم … چند روز بود درگیر این بودم دعوت بودم ب مکانی ک واقعا علاقه ای ب رفتن ندارم

    از طرفی اسرار همسر جون ک بیخیالشو و بیا ..

    چه نکته بجا و ب موقع

    خدایا هزار مرتبه شکرت ک در زمان مناسب آدمهای مناسب و بهترین راه حلها‌ رو ب من میدی

    خدایا هزار مرتبه شکرت بابت اینکه من جاذب آدمهای خاص . خوب و فوق العاده عالیم

    مریم گلی چه مطلبی گفت ک دهنم باز موند از اینهمه ادب

    و استاد ک گفتند هر کسی از روزش لذت ببره

    منم دیدم چه راه حل درست و بجایی

    تصمیم بر این شد با همسر جوانی مطرح کردم ک عشقم شما ب دورهمی بپرداز . منم از روزم اونجوری ک دلم بخواد دیگ استفاده میکنم

    در صلح و احترام به سلایق هم

    امروز چی بهتر از این میشد من تحویل بگیرم

    کلی حالم جا اومد

    مرسی ازتون

    مریم گلی عمرت جاویدان .. خوشگل من .. بوووووووووس به صورت ماهت

    استاد گگرانقدرم .. عمرت جاویدان و بوس ب صورت ماهتون

    ب امید دیدار .. ب امید اینکه بغلتون کنم ای ببوسمتون ..ای ببوسمتون آی ببوسمتون

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  2. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1772 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم عزیز

    به شخصه اصلا دلم نمیخواست این قسمت از سفر به دور آمریکا تموم بشه

    هم قسمت اول فایل هم قسمت دوم

    برای من صحبتهاتون راجع به روابط خیلی درس داشت

    من خیلی وقتا دچار کج فهمی راجع به قانون شدم و خداروشکر هدایت شدم به سمت درستش و دقیقا راجع به یکی از کج فهمی های من صحبت شد داخل قسمت اول فایل

    البته خداروشکر خیلی من خودمو اذیت نکرده بودم هنوز راجع به این موضوع البته راجع به پارتنرم

    اینکه داخل هر رابطه ای چه به پارتنرم چه با خانوادم باید طرف مقابلم رو آزاد بزارم که اونهم به علایقش برسه

    برای پارتنرم خداروشکر این موصوع خیلی کم وجود داشت ولی خب من همیشه ذهنم رو کنترل میکردم موقع مناسب و اصلا مشکلی به وجود نمیومد ولی باز صحبتهای شما یه جورایی این حکم تایید رو زد که طبیعی اینه که هر چه قدرم دو نفر در فرکانس همدیگه باشن بازم یه سری تفاوت ها دارن و این باید پذیرفته بشه

    در مورد خانوادم واقعیت بگم که نه اصلا من اینطوری نبودم و به شدت الان دارم متوجه میشم که چه قدر میخواستم طرز فکرشون رو تغییر بدم تا در نهایت از من راضی باشن ، از اون شیوه ی زندگیم راصی باشن تا من حس بهتری داشته باشم

    من علاقه داشتم که خانوادم در مورد پارتنرم خبر داشته باشن و دوست داشتم مورد تاییدشون هم باشم و راضی باشن ازم

    ولی توی این مدت فهمیدم که نه اونا میتونن ناراضی باشن من نمیتونم برای اونها کاری انجام بدم

    اینکه بخوام زور بزنم و طرز فکرشون رو تغییر بدم عملن امکان پذیر نیست

    من باید اون احترامه رو هم به اونها داشته باشم هم به طرز فکر خودم

    بعد خیلی جالبه دو تا آدمی که همدیگرو دوست دارن در نهایت بازم اون دوست داشتنه باعث نمیشه بتونن دیگری رو تغییر بدن

    این قسمت از فایل خیلی بیشتر از قبل باعث شد من در صلح قرار بگیرم توی روابطم

    واقعیت بگم تنها جایی که برام آسونه انجام این صحبت توی رابطم با پارتنرمه ولی جاهای دیگه مخصوصا خانوادم به شدت سخته چون تازه فهمیدم من یکی از پاشنه اشیلهام اینه که خانواده ازم راضی باشه و من نمیدونم شاید هیچ وقت نتونم راضیشون کنم ، چون قبلن کارایی که دوست داشتن اونا رو انجام دادم ولی راضی نشدن دیگه نتیجه ی الان رو نمیدونم چه طوری میشه

    قسمت دوم فایل هم که مریم عزیز رفتن تو پاساژ هم فوقالعاده بود

    هر کدوم از لباس ها رو من میدیدم میگفتم خب من اینو میخوام یا نمیخوام ، چه استایلی رو انتخاب میکنم از بین اینهمه لباس

    و جالب برام که چه قدر مشتری هست که دم صندوق ها صفه

    میخوای لباس بفروش میخوای محصولات اپل بفروش

    و جالب تر از اون اون مغازه ای بود که وسایل مخصوص حیوانات رو میفروخت این مغازه ها تو ایرانم خیلی زیاد شدن همینجایی که من زندگی میکنم حدود 3 4 تا مغازه اینشکلی هستن و تازه باز شدن و خداروشکر مشتری دارن

    این مثالا به من نشون میده که قبل از اینکه هر شخصی بخواد به این فکر بیافته که از سرگرمیش از علاقش کسب و کار بسازه یه عده ای هستن که نیاز داشته باشن و مشتریش بشن

    این رو داره نشون میده آقا تو میخوای لباس بفروش،میخوای ماکت قطار درست کن ، میخوای وسایل پت های خانگی رو بفروش،میخوای محصولات اپل بفروش،میخوای کافی شاپ باش

    هر شغلی عاشقشی رو میخوای انجام بدی، انجام بده ، مشتریش هست

    من امروز یکی از دوستان یه مثال جالبی رو اورد از خیاط سیار ، یک خانمی هست سرتاسر ایران به وانت که راننده هم دارهدسفر میکنه پشت این وانت حالت ویترین مانند پر از مانتوهایی که خود اون خانم دوخته و مشتریهاش از شهرهای مختلف ایرانن این خانم با ماشینش تو هر شهری که مشتریش باشه سفر میکنه و یه جورایی خیاط اونهاست و خودش میگفت قیمت هر یکدونه مانتو 50 ملیون تومنه و همین خانم پکیج های آنلاین آموزش خیاطی هم داره و کلی شاگرد آنلاینم داره

    روز به روز واقعا داره پول ساختن راحتتر میشه دیگه خیاطی نیستی که بشینی گوشه خونه پشت چرخ خیاطی میشه خیاطی سیار باشی و فقط یکدونه مانتو بفروشی با همون پولش میتونه یک سفر نسبتا لاکچری بری تازه لازمم نباشه کلی کار کنی

    استاد من خداروشکر خداروشکر هر روز از طریق اینستا یه سری کسب و کارهای عجیب و غریبی پیدا میکنم که اصلا باورم نمیشه آدما دارن پول میسازن از اون طریق ها، یه دختری هست میوه خشک میفروشه از طریق اینستا و همونو الان گسترش داده کارگاه زده کارمند داره دختر 20 خورده ای ساله ، دختری رو میشناسم که پزشکی خونده ولی نرفت پزشک بشه اومد مشاوره داد و الان کلی کارمند داره اونم دختر 20 خورده ای سالست ، ادمایی رو میبینم که میشینن با همون وسایلی که تو خونشون دارن خونشون رو اونطوری که دلشون میخواد شروع میکنن به درست کردن و ازش ویدیو میزارن حالا یوتیوب اینستا تیک تاک و درآمد کسب میکنن از همون ویدیو ها ، مادری رو دیدم که عکاسی دوست داشته ولی امکاناتش رو نداشته اومده تو خونش پروسه ی عکاسی رو به یک سرگرمی با بچه هاش تبدیل کرده و انصافا هم کارش خوبه و الان از سرتاسر دنیا پدر مادرهایی مشتریش هستن که یا میخوان اینکارو ازش آموزشش ببینن یا ازش میخوان که براشون انجام بده

    بینهایته واقعا

    کارایی که من دیدم ادما چه تو ایران چه خارج از ایران دارن ازش پول میسازن

    بینهایته

    همون ماکت وسط پاساژو یک هنرمند ساخته

    برای همون هنمند یک مشتری ثروتمند بوده

    مرسی بابت این قسمت فوقالعاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1231 روز

      سلام خانوم سهیلی عزیز

      چهره زباتون و لبخند دلنشینتون باعث شد عکس پروفایلتونو ببینم و لذت ببرم از دیدنتون

      نحوه آشنایتونو با سایت مطالعه کردم و لذت بردم از روند پیشرفتتون و بخصوص ایمانی که توی مسیرتون داشتید

      کامنت شما اینقدر مثالهای زیبایی داخلش زدین که ذهن منو بشدت به تعقل وا داشت .واقعا همینطور دوست عزیزم که فرصتهای بینظیری برای ساختن ثروت وجود داره که بسیار آسونن و در گذشته اصلا نمیشد به عنوان فرصت پولسازی بهشون نگاه کرد

      امروز یه مشتری داشتم که راجب همین موضوع شروع کردیم به صحبت کردن و ظاهر قضیه این بود که بسیار آدم منطقی .وقتی راجب فرصتها صحبت کردیم موضوع جالبی که باهاش برخورد کردیم این بود که نمیتونست این همه پیشرفت رو ببینه نمیتونست این همه فرصت رو ببینه و جالب تر این بود که من قبلا عین همین دوست بودم ولی این روند تغییر نگرشم با همین فایلها و آموزشهای استاد اینقدر نرم عوض شده که خودم متوجه نشدم و امروز که مقایسه کردم خودمو فهمیدم که توی مسیر درستم و این باعث خوشحالی منه

      اینا رو گفتم که بگم دوست عزیز و زیبای من اینقدر مثالهات بجا و درست بود که قلبم بدون لحظه ای مکث پذیرفتش و این نشون میده بذرهای که چند سال داریم میکاریم داره رشد میکنه و بزودی از بدنه جامعه جدا میشیم چون قانون همیشه درست عمل میکنه و این ماییم که باید توی مسیر بمونیم

      خیلی دوستدارم سارا خانوم و امیدوارم هر بار با کامنتت از پیشرفتهای بیشترت خبر بشنوم

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2505 روز

    سریال سفر به دور آمریکا قسمت 235

    به نام خالق سفر چه در ظاهر و چه در باطن

    با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه دوستان همسفرم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار

    فایل اولین قدم تحول در زندگی :به گفته ی استاد :

    مهترین و اولین قدم تحول در زندگی اینه که من بپذیرم که خودم هستم که با کانون توجهم اتفاقات زندگیم رو رقم میزنم

    اگر این رو درک کنم و باور کنم اونوقته که داشتن خواسته در من شکل میگیره و انگیزه میگیرم برای تجربه کردن اونها و اتفاقات زندگی من شروع میکنه به تغییر کردن و البته که این تغییر کردنه هم دفعتا نیست و به صورت تکاملی اتفاق می افته هرچند توی بعضی امور فاصله بین این توجه و رخ دادن خیلی کمه ولی بهر حال ی روند ذهنی طی میشه تا اون اتفاقه بیفته

    حالا من به اندازه ای که این رو باور میکنم به همون اندازه هم شاهد تغییرات مثبت و خوب توی زندگیم میشم .بزار بقول استاد از زندگی خودم مثال بزنم تا باور و یقین خودم بیشتر بشه

    مثلا: الان مدتیه که خواسته داشتن ماشین شخصی در من شکل گرفته بخاطر آگاهی هایی که از فایل های استاد دریافت کردم خوب طبق اون قانون بالا من توجهم رو گذاشتم روی داشتن اون :

    هر وقت میرفتم خیابون و ماشین های خوشگل رو میدیدم تحسنش میکردم هم خودش و هم صاحبش رو یا حتی ی ماشین مدل پایین هم اگر میدیم زیر پای کسی که انتظار نداشتم ماشین داشته باشه با خودم میگفتم که پس میشه اگر این تونسته بقول استاد توی مدرسه در مورد دوستشون اگر اون تونسته ریاضی نمره بگیره پس من هم میتونم .من هم با خودم میگم اگر این خانم تونسته یا اون آقا پس من هم میتونم

    خلاصه بجای اینکه مثل قبل عمل کنم که حسرت بخورم از نداشتن ماشین یا خجالت بکشم از نداشتنش توجه رو گزاشتم روی دیدنش و لذت بردن ازش خب جهان هم که توجه من رو دید :

    اون ماشین رو آورد گذاشت تو حیاط خونه خواهرم اینا که من هر شب رد بشم و ببینم ی ماشین ساینا رو .اسم ماشین ها رو هم میگم چون دقت توجه رو داره نشون میده .وقتی این اتفاق افتاد با خودم گفتم اگر برای خواهرم شده برای من هم میشه

    امروز که داشتم این فایل رو میدیدم هنوز اول فایل بود اونجایی که خانم شایسته وارد اون مال شدن و اولین چیزی که از قاب دوربین نشون دادن قسمت مربوط به شرکت تسلا بود و اون ماشین خوشگل .هنوز چند دقیقه نگذشته بود خواهرم زنگ زد گفت ماشین داداشم اومده و از اونجایی که خودشون اینجا نیستن میاریم میزراریمش توی حیاط خونه تو !!!!!!!!!!!!!!!!!

    حاالا ماشین چیه سورن پلاس 500 میلیونی صفر .ماشین خواهرم اینا ساینا بود دو سال کار کرده مال دو سال پیش 320 میلیون .و یک ساعت بعد اون ماشین صفر وارد حیاط شد و جلوی چشم من قرار گرفت و من هم ی نگاهی بهش انداختم و گفتم خدایا شکرت این یعنی فرکانس های من داره هی نزدیک و نزدیکتر میشه به خواستم و این یعنی من در مسیر درستم . باید ادامه بدم .منم با لذت رفتم ماشین رو که به خاطر بارندگی کثیف شده بود رو با عشق جوری که انگار ماشین خودمه با کف شستم و تمیز تمیز شد و با خودم گفتم سری بعد دیگه نوبت منه

    خب این از توجه به این خواسته .مورد بعدی :

    خب طبق صحبت های استاد یکی دیگه از خواسته های من داشتن رابطه عاشقانه و ازدواجه .خب اینم شروع کردم به توجه کردن بهش .دیگه مثل قبل رفتار نمیکردم که وقتی عروسی میشد ماتم میگرفتم و وقتی میرفتم همش خودم رو قایم میکردم که کسی من رو نبینه و نگه ازدواج نکردی .بجاش از استاد یاد گرفتم که هر وقت میشنوم کسی ازدواج کرده براشون آرزوی خوشبختی کنم و تحسین کنم و بگم اگر برای اونا شده برای من هم میشه و خلاصه رها شدم از نگرانی بایت این موضوع و البته که دوره روابط رو هم خریدم و الان 5 ماهه که دارم کارش میکنم و به آرامش خیلی خوبی رسیدم و جهان هم باز به این توجه من جواب داد و همش دارم ازدواج افرادی رو با سن خودم یا بالاتر رو میشنوم .

    و امروز هم که اصلا شروع فایل با موضوع روابط بود و این رابطه ی لذت بخش و آزاد و رهای استاد و مریم خانم باز هم نشانه ی خیلی خوبی بود برام و مخصوصا اون جایی که مریم خانم رفتن داخل پاساژ و اون لباس ها رو نشون دادن مخصصوا لباس عروس ها رو احساس کردم که خودم هستم و دارم خرید میکنم

    و جالب تر این بود که به محض اینکه رفتم دم در حیاط که ماشین رو بیارن داخل زن همسایه خبر ازدواج دختر عموش رو داد و این هم ی نشونه ی دیگه که باز هم نشون میده که فاصله فرکانسی من و خواستم داره هی کم و کم تر میشه چطور؟

    چون قبلا خبرهای ازدواج رو بیرون توی مهمونی یا توی مکان های دورتر میشنیدم ولی امروز دم در خونه ی خودمون شنیدم و این یعنی نزدیک و نزدیکتر شدن به خواسته

    وقتی همه ی این اتفاقات رو توی ذهنم مرور میکنم تمام این اتفافات داره به این خاطر می افته که من دارم سعی میکنم باور کنم اون حرف استاد رو که خودم هستم که دارم با کانون توجهم اتفاقات رو رقم میزنم و اگر چیزی جالب نیست باید تغییر ایجاد کنم توی کانون توجهم توی باورهام تا نتایج تغییر کنه

    همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم ی چیزی به ذهنم رسید :

    استاد میگن وقتی که از من میپرسن که شغلت چیه من نمیگم مربی انگیزشی هستم میگم محققم یا بقول انگلیسی ها ریسرچر

    الان که داشتم فکر میکردم دیدم واقعا استاد درست دارن میگن ایشون به معنی واقعی کلمه محقق هستن یعنی از وقتی که اون جمله ی بالا رو باور کردن و شروع کردن به تست کردنشون فرایند محقق شدن ایشون شروع شده اونم نه یک محقق توصیفی

    بازم بزارین توضیح بدم هم مطالب برای خودم مرور میشه و بهتر درکشون میکنم هم شاید برای دوستان مفید باشه دیروز داشتم ی مبحثی رو میخوندم در مورد انواع روش تحقیق توی حوزه خودم که ما سه نوع روش تحقیق داریم :

    تاریخی

    توصیفی

    آزمایشی

    توی روشهای تاریخی و توصیفی محقق فقط وضعیت یک یپدیه ای رو در گذشته یا حال بررسی میکنی و ی سری پیش بینی ها هم احتمالا انجام میده ولی در روش آزمایشی خود محقق دست بکار میشه و با تغییراتی که در یک یا چند فاکتور مستقل میده تاثیر اون رو روی فاکتور وابسته بررسی میکنه .

    یعنی به عبارتی یک شرایط کاملا کنترل شده رو ایجاد میکنه آگاهانه و ی سری تغییراتی رو توی ی فاکتور میده و نتیجه رو بررسی میکنه در حالیکه توی اون دو نوع تحقیق بالا اینجوری نیست و کنترل کردن اصلا امکان پذیر نیست چون رویدادها اتفاق افتادن و تموم شدن

    وقتی همهی این چیزها رو کنار هم قرار میدم :

    استاد ی زمانی باور کردن که باورهای خودشون که اتفاقات زندگیشون رو بوجود میارن پس :

    باورها = متغییر مستقل

    اتفاقات زندگی = متغییرهای وابسته

    بعد اومدن آگاهانه شرایط کنترل شده ای رو ایجاد کردن و ی سری دستکاری ها توی باورهاشون انجام دادن و بعد نتیجه رو بررسی کردن و تاثیر اون رو توی اتفاقات زندگیشون دیدن

    یعنی دقیقا شدن ی محقق آزمایشی

    و جالبه که بدونین این نوع تحقیق دقیق ترین و علمی ترین نوع تحقیقه چون ی روند سیستماتیک و کنترل شده توش اتفاق می افته

    استاد در حقیق ی سوال توی ذهنشون مطرح شد :

    چرا بعضی از افراد خوشبختن و بعضی ها بدبخت ؟!!!!!

    و شروع کردن به مطالعه ی منابع موجود و رسیدن به این فرضیه که :

    بین باورهای انسان و اتفاقات زندگیش ی رابطه ی مثبتی وجود داره

    البته ایشون اومدن مفهوم کلی باورها که ی چیز غیر پرکتیکال و ذهنی هست رو تعریف عملیاتی و پرکتیکال کردن و گفتن :

    بجای باورها باید کلمه توجه رو بکار برد که قابل درکه

    و فرضیه قبلی رو اصلاح کردن و فرضیه جدیدشون رو مطرح کردن :

    بین کانون توجه انسان و اتفاقات زندگیش ی رابطه مستقیم و معنا داری وجود داره

    و بعد ا اومدن تست کردن این فرضیه رو و این فرضیه تایید شد و به صورت یک قانون علمی دراومد

    و بعد که دیدن این موضوع توی همه ی جنبه های زندگی جواب داد مجموعه اون قوانین رو دسته بندی کردن و کنار هم قرار دادن و شدن نظریه های علمی ثروت ، روابط، معنویت و ……

    و بعدش هم این قانون رو به شاگردهاش آموزش داد و اونها هم همین نتیجه ها رو گرفتن البته اونهایی که کاملا شرایط تحقیق رو رعایت کردن و کنترل کردن

    و هر چی ی آزمایشی توسط تعداد بیشتری از افراد انجام بشه و تایید بشه یعنی میزان روایی اون یا قابل اعتماد بودن اون میره بالاتر

    نمیخوام دگیه بیشتر توضیح بدم که دوستان خسته بشن چون باز هم میتونم بنویسم و بنویسم در مورد جزییات این موضوع

    فقط این رو میگم که استاد عزیز نه تنها خودشون ی محقق آزمایشی یا اکسپریمنتال واقعی هستن که نتیجه دستشونه در مورد رابطه علت و معلولی بین باورها و نتایج انسان ها بلکه باعث شدن شاگردهاشون هم با طی کردن همون مسیری که ایشون رفتن تبدیل بشن به محقق های واقعی زندگی خودشون که به دنیال رابطه ی علت و معلولی بین باورها و اتفاقات زندگیشون هستن نه مثل محققان تاریخی و توصیفی (اکثریت جامعه) که صرفا کارشون توضیح و توصیف اونچه هست که دیدن یا میبینن بدون اینکه به چالش بکشن وضعیت امور رو که چرا اینجوریه و چرا طور دیگه ای نیست

    پس یادم باشه اون فرضیه ای که ی روزی استاد با کنجکاوی در محیط اطرافشون مطرحش کردن که :

    بین کانون توجه من و اتفاقات زندگی من رابطه مستقیم و معناداری وجود دارد چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی

    و این من هستم تصمیم میگیرم این همبستگی رو به چه سمتی ببرم مثبت یا منفی

    و اینکه الان اینجا هستم و دارم این صحنه های زیبا رو میبینم ا همراه با جمع محقق خانواده عباس منش الکی و شانسی نبوده این نتیجه همون تلاش آگاهانه برای فراهم کردن شرایط کنترل شده تحقیق بوده و بایدحواسم باشه که این شرایط رو همچنان ایزوله نگه دارم تا اون نتایجی دلخواهی که میخوام رو بگیرم چون اگر غفلت کنم و فاکتورهای بیرونی تاثیر گزار بشن اونوقت نتایج تحقیقم متفاوت میشه

    سپاسگزارم استاد عزیز و خانم شایسته ی عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 119 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1231 روز

      سلام خانوم سلطانی عزیز

      ماشالله به این همه اطلاعات مخ من رسما داره میترکه بسکه اطلاعاتتون خالص و دقیق بود

      از خودتون و کانون توجهتون شروع کردین و ذهن منو آماده مثالهای زیبای پایانی راجب استاد و محقق بودش کردین

      ایشاله بزودی عکستو هم با لباس عروس و هم با ماشین خودتون روی پروفایلتون ببینم دوست عزیزم

      هر مردی آرزو داره یه خانوم با این همه درک کنارش باشه

      من که خودم از روزی که درک کردم قوانیینو همیشه توی تجسماتم دارم با پارتنرم که اونم علاقه داره به همچین موضاعاتی صحب میکنم ..

      نمیدونم شما هم مثل من هستین یا نه ولی میتونم تا حدودی حدس بزنم که بخاطر چسبیدن به آموزشهای استاد همه ما بشدت از جمعهای که حرف بیخود میزنن گریزونیم و حداامکان یا با دوستان مثل خودمون رفت آمد میکنیم یا این سایت به عنوان محفلی مطمئن داریم همیشه فعالیم داخلش

      من که خودم هیچ دوستی جز برادرم و یکی از خواهرام ندارم که راجب این مسائل باهاش حضوری حرف بزنم ولی بجاش وقتی میام توی این سایت احساس خوبی دارم که هیچ جا تا الان تجربش نکردم اونم فقط بخاطر وجود عزیزانی مثل شماست

      ممنونم ازت که باز مثل همیشه اینقدر زیبا کامنت نوشتی و به اشتراک گذاشتی باهامون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2505 روز

        سلام به آقا محمد عزیز .سپاسگزارم که روزم رو با پاسخ زیبای شما شروع کردم و انرژی گرفتم

        میدونم که باور میکنید که اصلا قصد کامنت گزاشتن نداشتم اما با ی جرقه اومد و نوشته شد اونچه که باید گفته می شد

        خوشحالم به خاطر داشتن دوستان با درکی مثل شما و همه ی عزیزان این جمع

        بله منم تنهاییم رو ترجیح میدم به نبودن با افرادی که از قانون چیزی نمیدونن و دقیقا هم فقط با خواهر کوچکم که ی کمی توی این مباحثه ارتباط دارم

        آن شا الله که شما هم در مدار فرد هم فرکانستون قرار بگیرین و خبرهاتون رو بشنویم

        بازم سپاسگزارم دوست عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مصطفی گفته:
      مدت عضویت: 712 روز

      خدایا ب امید تو

      سلام ب نسرین خانم عزیز

      خدا قوتتون بده ک دارین روی خودتون کار میکنین خیلی از خوندن کامنتاتون لذت میبرم اتفاقا منم چن روز پیش شروع کردم ب تجسم و توجه ب خاستم که یک ماشینه گفتم چیکار کنم ب ذهنم رسید خوب ماشینمو برم از تو کوجه بیارم

      داخل حیاط پس باید در حیاط رو باز کنم و اولش گفتم اقاااا میبینن میگن خل شده

      ولی رفتم در حیاطو باز کردم دو لنگه شو و رفتم تو کوچه سوار ماشین شدم و اوردمش تو حیاط پارکش کردم با ریموت قفلشم کردم

      تو روزای بعد تو خیابون میرفتم پر شد از اون ماشین ک من تجسم میکردم

      و چن روز گذشت ی کامنت از شما خوندم ک خواهرتون ماشین گرفتن و جهان داره کارو براتون راحتر میکنه

      چند روز نکشید دو روز یا س روز از این توجه من ب خاستم گذشته بود ک ی ماشین اسباب بازی جدید برادر زاده ام ک 7.8سالشه اورد خونه ما و منم اینو نشونه دیدم و رفتم سمتش و کلی بهش تبریک گفتم و گفتم این ماشینو خداوند فرستاد ک من ایمانم و امیدم ب قدرتش در اجابت و هدایت و نشونهای این هدایت بیشتر شه

      یاد کامنت شما ک گفته بودین خواهرتون ماشین خریدن افتادمو گفتم ببین قانون یکیه برای خانم سلطانی هم خداوند ماشینی رو اورده نزدیکش ک بگه میشه و داره جواب میده خداوند و گفتم ببین خداوند ب افکار من ب خاسته من ور داشته ی کسی رو مامور کرده ک ی ماشین برا برادر زادم بگیره ک من ببینم و بگم این نشونس دقیقا تو روزایی ک من دارم ب خاستم توجه میکنم

      خاستم این همزمانی رو براتون بنویسم در پناه خداوند شاد و سالم و ثروتمند و سعادتمند باشین و ماشین زیر پاتون باشه و لذتشو ببرین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2505 روز

        سلام به آقا مصطفی عزیز. خدا رو شکر که در جمع دوستانی هستم که با عَشق تجربه هاشون رو در اختیار هم میزارن تا ایمان و یقینشون به این مسیر و به باورهای جدیدشون بیشتر بشه ‌آفرین به شما با این جسارتی که خرج دادین و تجسمتون رو عملی هم اجراش کردین .خدا رو شکر من هم سوئیچ ماشین داداشم رو که امانت پیشم لود ی چند ساعتی رو دست گرفتم و خداوند رو شکر کردم به خاطر نزدیک شدن به خواستم .جالبه با وجود اینکه خواهرم اینا چند هفته اس ماشین خریدن ولی سو ییچ ماشین اونا رو هنوز دست نگرفتم ولی مال ماشین داداشم رو که نو و آک بند بود رو قشنگ لمس کردم این یعنی مدار من به این ماشین صفر اتومات نزدیکتره

        آن شا الله که با مداومت بر این مسیر به زودی خواسته هامون رو تیک میزنیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2037 روز

      سلام نسرین خانم عزیز.خیلی خیلی خوشحالم که برای اولین بار این دکمه پاسخ به شما برای من کارکرد.من خیلی وقته خواستم یه تشکر ویژه از شما بکنم ولی نمیشد کامنتهای زیبای شما رو در 12قدم خوندم ومیخونم .بهتون تبریک میگم بابت فعالیت مداومت در این سایت.من مطمئنم به خواسته هاتون به آسونی میرسید خودمن به راحتی به سه تاخواسته ام در این سالهای اخیرکه با اموزشهای استاد همراه هستم رسیدم در صورتی که برای هرکدومشون نزدیک دوازده سیزده سال دنبالشون بودم ولی نمیشد.به امید روزی که تو سایت خبرهای خوش رسیدن به خواسته هاتون رو اعلام کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2505 روز

        سلام به مریم جان عزیز. هر وقت اسم و فامیلتون رو میبینم یاد یکی از همکلاسیهام توی دوران دانشگاه میرسم 27 سال پیش هم اسم و هم فامیل شما بودن همش حس میکنم ایشون هستین .

        مرسی عزیزم .خدا رو،شکر که بودن توی این مسیر خیلی از خواسته هامون تیک خورده ولی خب برای ذهنمون ی سری خواسته ها بزرگ به نظر میرسه که باید بیشتر روشون کار کنیم بسته به اون بک گراند که داشتیم حالا هر کسی توی هر زمینه ای

        سپاسگزارم از همراهیتون با کامنت های من و عنوان کردن رسیدن به خواسته هایی که سالها منتظر رخ دادنشون بودین که همین خودش ی تقویت کننده اس برای من .

        شادتر و خوشبخت تر و موفق تر باشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1093 روز

      سلام به نسرین جان عزیز

      سپاسگزارم از کامنت پراز آگاهی ومرور قانون وتعهد به انجامش.

      چه جالب از خواسته هات نوشتی و از کانون توجهت از دریافت نشونه ها

      خیلی تحسین میکنم که داری به خواسته هات نزدیک ونزدیکتر میشی.

      وتبریک بیشتر برای تغییرات مثبت شخصیتی ورفتاری خوشگلت …

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشی و زندگیت در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2505 روز

        سلام به فاطمه جان عزیز که نمونه و الگوی خوبی هستین برای من که میشه با قانون رابطه ی زیبایی مثل شما و آقا رسول و هلیسا جان و محمد حسن آقا داشت ی خانواده ی فرکانسی که از بودن با ام دیگه و کنار همدیگه لذت میبرن .وقتی شماها رو میبینم انگیزم برای داشتن ی همدم و ام فرکانس زیادتر میشه

        آن شا الله که همچنان پرقدرت اداما بدین و پیشرفت هاتون رو بخونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      جابر عثمانی حسن آبادی گفته:
      مدت عضویت: 1151 روز

      سلام و صد سلام به نسرین جان عزیز و محترم

      وای چقدر لذت بردم

      باورت شاید نشه ولی من قبل اینکه کامنتی بخونم

      گفتم یک کامنتی بخونم که قوانین رو برام مرور کنه و لذت ببرم الله اکبر چقدر دقیق و زیبا و فوق‌العاده بود

      سپاسگزارم ازت بسیار زیاد

      من کامنتای زیبای شما رو نسرین عزیز دنبال میکنم بنظر من خیلی قشنگ قوانین رو درک کردی و از کامنت فوق‌العاده ای که نوشتی من به وجه اومدم و لذت بردم بازم سپاس

      مدتی هست که دوره دوازده قدم رو دنبال میکنم و کلی منم رشد داشتم و خیلی از قبل خودم بهتر شدم خداروشکر همیشه من کامنتی رو بهش هدایت میشم که تا چند ساعت بعدش انگار انرژی ای تزریق شده که روی هوام و لبخند روی لبم میشینه و آرامشی کل وجودم رو میگیره، از مسیر لذت میبرم و برای آینده ی روشنی که در انتظارم هست با حس خوب امروزم رو میگذرونم و مطمئن هستم که فردای من به احساس خوب امروزم ربط داره و این احساس خوب هم که دلیلش باور های خوبه دیگه و در تلاش برای جهت دادن به افکاری بهتر هستم هر لحظه

      چقدر خوب نوشتین و چقدر اون قسمت ماشین رو زیبا رعایت کردین و خدایشم همینه ها

      خواسته های ما دست یافتنی هستن اونم براحتی و با لذت

      هرکجا هستین در حس خوب در آرامش و رفاه کامل باشین

      خنده روی لبتون باشه و از عشق الهی پر باشید

      و دوست دارم کامنتی بعدی که ازتون میخونم حالا هر موقع هدایت شدم، اونجا بگین که الان ماشین سورن خودم توی حیاط خونه هست و از سفر چند روزه برگشتم

      بخدا از صمیم قلب بود

      وقتی باور های ما داره زندگی مارو میسازه

      ماشین که چیزی نیست

      دنیا رو فتح میکنیم

      رابطه ی خوب هم میاد

      شرایط خوب هم از راه میرسه

      دنیا روی خوشی داره که دوست داره بما نشون بده

      آماده باشید همیشه برای فراوانی نعمت های خداوند

      من این روزا فقط دارم نعمت هایی رو دریافت میکنم که اصلا دارم دیوانه میشم که چقدر راحت داره میاد اونجا دقیقا آگاهانه بخودم یادآوری میکنم که دلیلش چیه و بخودم میگم که مسیری که رفتی رو یادت باشه

      باتشکر جابر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2505 روز

        سلام به دوست و داداش خوب و عزیزم آقا جابر .سپاسگزارم از وقتی که گزاشتین و این پاسخ زیبا رو برام نوشتین تا باز هم امید و انگیزم به ادامه دادن این مسیر توحیدی بیشتر و بیشتر بشه . میگن رنگ رخساره نشان می دهد از سر درون و این حتی توی قرآن هم اومده .چرا این رو گفتم واسه اون شادی که توی چهرتون توی پروفایلتون هست که داره از اعماق قلبتون باز تاب میکنه به بیرون و این نشونه رضایتتون از بودن توی این مسیره .خدا رو شکر که من هم دارم سیر میکنم توی آرامشی که این مسیر نصیبم کرده و دارم هر روز رهاتر و رهاتر میشم

        ان شا الله که به خیلی فراتر از آنچه که ی روزی آرزوش رو داشتین برسین دوست عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1916 روز

      سلام نسرین جانِ عزیز.

      بی دلیل نیست که یه کامنت نوشته میشه، و یه کامنت خونده میشه…

      همش هدایتِ خداونده برایِ همه مون.

      کسی که باید بنویسه تا خودش و بقیه بهتر درک کنن، مینویسه…

      کسی که باید بخونه تا بهش یادآوری شه، میخونه…

      خیلی زیبا هدایت شدم به کامنتِ یگانه جانم در مورد توجه و تحسینِ نشانه ها، چون مسیر رسیدن به خواسته هاست، که حتی سرعت رسیدن رو بالاتر میبره…

      به تعبیرِ من، چون به نشانه ها توجه میکنیم، یعنی داریم به زیبایی ها توجه میکنیم، لاجرم در مدار رسیدن قرار می‌گیریم…

      و بعدش هدایت شدم به کامنتِ شما که دقیقا از نشانه ها نوشتین…

      نشانه های رسیدن به ماشین، ازدواج و …

      بعد خوندنِ پیام شما برام واضح شد الان باید توجه کنم به نشانه ها…

      در حالتِ کلی توجه دارم به نشانه ها و تحسینشون میکنم، مثلا نشانه های من کبوتر، گنجشک، ماشین جک S5، گربه، هاپو، ابر، بارون، باد، پروانه و … هستن و وقتی میان جلوی چشم هام، حکمِ تاییدیه رو برام دارن…

      اما جنسِ توجه به نشانه ها، که الان تو دو تا کامنت بهش هدایت شدم، فرق داشت برام.

      کاملاً حس کردم که تحلیل داره برام…

      جالبه قبلش از بیرون اومدیم خونه، دیدم قاب هنریِ باورهای روی دیوارم، این باور جدا شده افتاده روی تخت:

      رهروی ما اینک اندر منزل است

      من یکی از خواسته هام نی نی دارشدن بودن، خدا این مصرعِ زیبا رو انداخت به دلم، و من حس کردم بله، نشانه است و من نی نی دار میشم…

      من نمیدونستم، ولی تو مدارش بودم و نی نی تو دلم بود…

      بعد که فهمیدم نی نی تو دلمه، ایمانم به نشانه ها و شهود بیشتر شد.

      که سمانه توجه کن به نشانه ها.

      نشانه ها زبانِ سخن گفتنِ خدا با ماست…

      امشب هم همین مصرعِ زیبا از پروین جان اعتصامی دلبری کرد پیشِ چشمم.

      در حالیکه قبلش با همسرم نیت کردیم یه حرکتِ قشنگ انجام بدیم برای عزیزانمون…

      وقتی این مقوا رو دیدم، به همسرم گفتم بله، اینم نشونه اش، کار و حرکتی که نیتش رو داریم تایید شده بدون…

      رهروی ما اینک اندر منزل است…

      یعنی خدا به ما داده، فقط آشکار نشده پیشِ چشممون، وگرنه تیک خورده شده، دکمه ی اجابت زده شده، شاد باش و سپاس گزار، چون رسیدیم …

      نسرین جانم، شما و یگانه جانم با کامنتهاتون برای من نشانه های خدا رو آشکارتر کردین در مسیرم…

      اینکه سمانه جان توجهِ عمیق کن به نشانه های دریافتی.

      چطوری؟

      یعنی من الان دارم به چیزی فکر میکنم و بعد در راستای اون فکر یا هدف، یه نشونه ظاهر میشه، شاید در ظاهر ربطی به فکر من هم نداشته باشه، ولی اومده بگه درست میشه، اجابت میشه، تو مدارشی، تحسین کن، توجه کن، اومده بگه خیالت راحت، شاد باش، حله، ذهنت رو کنترل کن چون تو مدارش وارد شدی و فقط باید ادامه بدی مسیر رو همینطوری…

      جالبه امروز عصر، تو ماشین با همسرم از این نکته صحبت کردم که وقتی تو مدار یه چیزی (مثلا ثروت) قرار میگیری و نشانه های ثروت رو میبینی فقط باید ادامه بدی، خوشحال باشی، سپاس گزار باشی و فقط بری جلو…

      نشانه های حضور و قرار گرفتن در مدار ثروت برای من ایناست:

      – هدیه هایی که گرفتم و میگیرم.

      – روزی های غیر حسابی که وارد زندگیم میشه.

      – اجابتِ درخواست های مادی ام.

      – مبالغِ نقدی که هدیه میگیرم.

      – مبالغِ بالایی که واردِ کارتم میشه.

      – مبلغِ دوستی با پول، که تو کارتم افزایش پیدا میکنه.

      – پولی که خودم خلق میکنم و وارد زندگیم میشه.

      – واریز سود به کارتم.

      و …

      وقتی تو مدارش قرار میگیری و علائم آشکار رو مشاهده میکنی، یعنی فقط ادامه بده و خوشحال باش…

      علائم و نشانه ها گاهی مستقیم هستن، گاهی غیر مستقیم…

      فرقی نمیکنه، اگه حواسمو جمع کنم میتونم تشخیصشون بدم.

      نسرین جانم، روزی که دور نیست سوار بر ماشین خودت میشی و الهی شکر از قلبت میگی.

      روزی که دور نیست در حیطه ی روابط و ازدواج، میرسی به چیزی که خواسته ات هست.

      بی دلیل نیست که این شعر زیبا رو تو کامنت برای شما نوشتم.

      خودش نشونه ای هست برای شما و تایید اینکه رسیدی، فقط برات آشکار نشده هنوز، لذت ببر و شاد باش در زندگیت، زمان مناسب برات آشکار میشن خواسته هات…

      در پناه خداوندِ هدایتگر و مهربانمون باشی همیشه.

      همه مون باشیم.

      خدایا شکرت که خودت انقدر زیبا هدایتم میکنی لحظه به لحظه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2505 روز

        سلام به سمانه جان عزیزم .چقدر قشنگ توضیح دادی و از نشانه ها گفتی خیلی تاثیر گرفتم از نوشتت. آره سمانه جان دیگه ی جورایی خیالم راحت شده و نگرانی ندارم و آرامم که به موقع همه چیز رو دریافت میکنم و الان مدتیه که رها و بی خیالم و فقط دارپ نشانه ها رو میبینم و به خودم یادآوری میکنم که مسیرم درسته و باید ادامه بدم فقط . برا نی نی کوچولوت هم خوشحال شدم اصلا خود این هم ی نشونه اس برای مت که خواسته ها همشون تحقق یافتنی هستن .رابطه ی زیباتون رو هم تحسین میکنم و رزق بی حد و حساب رو از خداوند وهاب براتون خواستارم

        مرسی عزیزم که نوشتی و حال دلم رو خوبتر کردی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      الهه گفته:
      مدت عضویت: 1205 روز

      سلام دوست عزیز واقعا تحسینتون میکنم خیلی عالی توضیح دادین با این که این موضوع اصل هست که به چی توجه کنیم بازم خیلی راحت فراموش می‌کنیم و دنبال نخود سیاه میریم واقعا عالی خیلی خوشحالم از این که خداوند من رو کنار همچین دوستان فوق العاده ای قرار داد خدایاشکرت واقعا سپاسگزارم از کامنت عالی تون انشالله که هر چه زودتر خبر نامزدیتو بهمون بگی و ما کلی لذت ببریم عاشقتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1299 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم

    چقدررررر ایده ی قشنگی بود که استاد برن باشگاه مریم جون برن مال

    عالی بود و عاشقه ایده های استاد و اگاهی های استاد هستم دیگه تو روابط تو ثروت تو تمومه جنبه های زندگی واقعا بینظیره کاملا موافقم که دونفر با دوتا گذشته ی متفاوت از دوتا خونواده ی مختلف باهم دارن زندگی میکنن یه جا اختلاف نظرهایی رو دارن که با این اختلاف نظرات رو مدیریت کرد و به قول مریم جون خوشگل و بینظیر این میشه عشق و‌مودت در روابط

    چقدرررر عاشقه ماشینای تسلا شدم بخصوص ماشین شاسیه خیلی ماشینای خفنیه که مریم جون فیلمشون رو گذاشتن واسمون و از همه مهم تر اینکه بچه هایی مثل من ک دارن این فایل رو میبینن و این مال رو تو مدار تمومه این ثروت هایی هستن که تو این مال قرار داره اخه مگه جهان قشنگ تر از این هم میشه خدایا میلیاردها بار شکرت

    زارای عزیزکه من همیشه میرم خیلی دوسش دارم این برند رو تو استانبول همیشه پاتوقمونه چقد کارش درسته بخصوص عطراش خیلی خوشبوعه من بیشتر فنه عطراشم همیشه میخرم خدایاشکرت

    و لباس عروس مریم جون بهمون نشون دادین اینقد ذوق کردم خیلی خیلی قشنگ بود چون من تو مدارش بودم که دیدم این لباس عروسای رویایی رو خدایا شکرت

    عاشقتونم

    و لباسای سگا که به قوله مریم جون لباس ادمها ارزون تر از لباسا و لوازمه سگا در میاد

    من که خودم اصلا دیگه دوس ندارم سگ بگیرم بخاطر اینکه یه موقع تو این دام نیوفتم که بقوله استاد بزرگ بخوام خدایی نکرده اشغالارو زیر مبل قایم کنم با سگ گرفتنم باید مسئله رو حل کرد ولی خیلیها هم هستن که چون دوس دارن سگ میگیرن بخاطر مشکلی که دارن سگ نمیگیرن باید دید دیگه احساسه پشتش چیه

    ولیییییی خیلی این لوازمه سگا و لباساشون گوگولی بود مریم جون واقعا ممنونم یک دنیا مرسی خیلی فایل فوق العاده ای شد اما من بازم میبینم این فایل رو

    عاشقتونم

    روی ماهتون رو میبوسم در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  5. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1117 روز

    به نام الله

    سلام استاد

    حرفایی که اول فایل زدین رو باید با طلا نوشت من زمانی که هنوز در مسیر توحید و سایت و شما نبودم چقدر خودمو اذیت میکردم فکر میکردم زن و شوهری که باهم خوبن یعنی باهم بشینن فیلم نگاه کنن و چون شوهرم اهل فیلم نبود البته خودمم نبودم ،بعد میگفتم تو دلم ما باهم تفاهم نداریم یا فکر میکردم شوهرم بدون من نباید جایی بره بهش خوش بگذره یا من نباید بدون اون جایی برم بهم خوش بگذره کلا خیلی داغون بودم

    ولی الان 360درجه تغییر کردم با تغییر من بدون اینکه بگم همسرم هم تغییر کرد و الان زندگیمون عالی شده سعی میکنم روش ها و طرز نگاه شمارو همیشه تو زندگیم پیاده کنم و البته این دیدگاه وقتی قابل انجام شد که من دوره ی عزت نفس رو شرکت کردم و خودم رو دوست داشتم و برای خودم ارزش قائل شدم

    خانوم شایسته جان ممنون از اینکه برامون فیلم گرفتین بنظر من خیلی سخته اینکه بری خرید و بخوای با لذت همه جارو نگاه کنی اما همش گوشی بدست بخوای فیلم بگیری و شما با مهربونی این کارو برای ما انجام دادین

    تو بین فروشگاه هایی که نشون دادین من عاشق نایک و زارا بودم

    واقعا از کتونی ها و لباسهای اسپرت نایک لذت میبرم اصلا دیدنشونم بهم حس خوب میده طراحی های ساده و خوش فرم و زیبا چقد جالب بود که نایک اومده در کنار مانکن فیت و خوش اندام یه مانکن تپل و بیگ سایز هم گذاشته چون خیلی از کسایی که لباس ورزشی میخرن و میخوان ورزش کنن ادمایی با اضافه وزن هستن که میخوان لاغر کنن و این یه جور احترام به مخاطبه و اینکه اون افراد هم میتونن ببینن اون لباس تو تنشون چطوره و اگ بهشون اومد بخرن

    مورد بعدی فروشگاه برند زارا بود من عاشق سبک لباس هاشم مدلهای ساده و کژوال و جالب اینجاس خانم شایسته رو هرچی دست میذاشت و قیمتشو میدید سلیقه ی من بود در کل همشون خیلی خوشگل بودن

    و من حس میکنم قیمت لباس اونجا پایین تر از اینجاست مثلا شلوار برند زارا رو اونجا طبق تصویر میتونی با بیست و پنج دلار بخری

    نکته جالب بعدی فروشگاهی بود که برای سگها لباس و اکسسوری میفروخت بنظرم دوختن اون لباسها خیلی راحته حدقل برای من و پارچه ی کمی میبره و همونطور که اونجا هم میشه دید و البته تو ایرانم همینطوره قیمتهای بالایی هم داره این کالا ها یعنی سود بالاحتی از لباس ادم ها هم بیشتر

    یه چیز تو ذهنم گفت اینکارو هم میتونی امتحان کنی ولی یه باوری داشتم که اخه کی میاد پول بده به اینا

    ولی از وقتی با استاد اشنا شدم یاد گرفتم قبل اینکه کاری رو شروع کنم بصورت فیزیکی باید باورهامو درست کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  6. -
    سارا نوید گفته:
    مدت عضویت: 2221 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ‌ی عزیزم

    کلّ گشتن در مال و دیدن اون همه زیبایی یک طرف و قسمت ابتدایی این فایل یک طرف .

    واقعا فوق العاده بود .

    درسی که من گرفتم این بود :

    تقسیم علایق !

    و این فوق العاده بود .

    احترام به علایق یکدیگر با وجود تمام تفاوت ها باعث می‌شه ما هر کدام با تجربه‌ی آنچه که می‌خواهیم در زندگیامون احساس خوب و مثبت تری داشته باشیم و در ادامه ‌ی این احساس خوب هر یک از طرفین ، زندگی مشترک فوق العاده عالی و رویایی رو رقم می‌زنه .

    واقعا زندگی خیلی زیباست و اتفاقا این سلایق و تفاوت های گوناگون هست که رنگ می‌ده به زندگی و از یکنواختی احتمالی خارجش می‌کنه . هزاران مورد تفریح مختلف مشترک هست که دو نفر می‌تونن باهم انجام بدهند و لذت ببرن اما اون تایم شخصی و خصوصی وااااقعا خیلی کمک کننده هست که هر کدوم احساس آزادی و رهایی داشته باشند و اتفاقا چقدر رابطه این چنین امن تر و آرام تر و زیبا تر .

    امممممااااا اون مااااال فوق العااااده

    چقدر مردم با هر طیف سلیقه ای کنار هم واسه خودشون راحت می‌گشتن ، یکی کت و شلوار رسمی یکی همینطوری با دمپایی .

    چقدر طرح لباس‌ها زیبا بود _ چه ساده ها و چه پر زرق و برق ها .

    چقدر تمیز و مرتب بود همه جا و انگار در همه‌ چیز و همه کس انرژی خوب جریان داره واقعا (چه مانکن بی جان و چه فردی که داره واسه خودش راه میره _ حداقل انرژی ای که من در طول فایل دریافت می‌کردم این بود)

    چقدر لباس عروس های تقریبا ساده و زیبایی بودن واقعا ‌

    و چه مغازه‌ی جالبی بود اونی که لباس و اسباب بازی و اکسسوری برای سگ داشت

    همش داشتم به این فکر می‌کردم که می‌شود از هر موقعیتی فراوان پول ساخت .

    یک چیزی که توجه من رو جلب کرد ، عروسک های بافت داخل همون مغازه بود که احتمالا قیمت اونها هم 30 40 دلاری بود اما من دیدم از همون ها دقیقا در مترو می‌فروشند با قیمت خیلی پایین تر که این به ذهنم رسید ممکنه ما خدمات خیلی خوبی با کیفیت بالا ارائه بدیم اما مکان عرضه اشتباه باشه . توی مترو مردم شاید برای نوه ، نتیجشون بخرن اوکیه اما تو مغازه ی اینچنینی مدام می‌خرن چون سگا پارشون می‌کنن و دوباره باید بخرن … دوباره دوباره دوباره و با قیمت خیلی بالاتر از اون چیزی که تو مترو و … هست (البته این برداشت و دیدگاه من بود ممکنه در مترو هم هزاران نفر برای فرزندان دلبندشون بخرن)

    در آخر تشکر می‌کنم از خانم شایسته ی عزیزم که زمان گذاشتند و چنین فایل زیبایی رو ضبط کردند و در اختیار ما گذاشتند .

    دوستتون دارم و به امید دیدار ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2972 روز

    سلام به مریم جون عزیزم

    مرسی که امروز ما رو با خودتون بردید پاساژ گردی با اینکه دوست دارید تنهایی این لذت رو تجربه کنید

    استاد جان خدا رو شکر ما هم با آموزشهای سایت شما خیلی از لحاظ عقلی رشد خوبی داشتیم و خوب هرکدوممون به اندازه ای که تونستیم بیشتر و بهتر این آگاهی ها رو درک کنیم و تو زندگیمون استفاده کنیم به همون اندازه هم مخصوصا تو روابط بهتر بودیم و روابط شیرین تر و قشنگتری رو داریم تجربه میکنیم چیزی که حداقل با یه نگاه کوچولو میشه درک کرد که زندگیهامون خداییش با خیلی ها خیلی تفاوت‌ها داره مخصوصا تو روابط تنشها و مقاومتها خیلی کمتر هست و بهمون نسبتم روابطمون شیرین و جذاب و در صلح و صفا پیش می‌ره خداییش به شخصه من تو بحث روابط از وقتی با شما هستم یه آدم دیگه ای شدم خیلی خیلی خلق و خوم بهتر شد مقاومتهام بشدت کمتر شد واقعا از لحاظ عقلی رشد کردم طرز تفکرم خیلی قشنگتر شد و دارم میبینم که چقدر رنگ و بوی زندگیم عالی تر شده.واقعا ازتون سپاسگذارم.

    و اما این مال زیبا چقدر فروشگاه ها بزرگ بود خیلی لذت میبرم از اینکه میبینم فضا اینقدر بزرگ هست و همه چیز در دسترس راحت میچرخی بر انداز می‌کنی خودت بررسی می‌کنی هر چی رو میخوای خوب میتونی نگاه کنی از تمام جوانب از همه مهمتر فروشنده دنبالت نمیکنه مثل سایه احساس نا امنی بهت بده این عالیه واقعا.

    چقدر حس خوبی داره استفاده از مدلها بشدت به آدم کمک می‌کنه برای معرفی و نشون دادن تن خور یا پاخور اون جنس و جذب مشتری عالی الخصوص تو حالت اسلایدی و نمایشی که دیگه عالیه منم این ایده رو دارم برای مغازه استفاده کنیم خیلی جذاب و کاربردی هست کاش گیر ندند.

    وای عزیزم اون شاپ سگ ها واقعا جذاب بود من حیوون خونگی ندارم اما این وسیله ها خیلی بامزه و فانی بود حال آدمو خوب میکرد.یه مستند دیدم یه خانم طراح و خیاط بود که برای حیوانات خانگی لباس طراحی میکرد و می‌دوخت مزون سگها بود در واقع چقدر هزینه میکردند برای اون لباس ها لباس دنباله دار با تم جواهرات خدای من چقدر فراوانی هست و چقدر راحت میشه پول ساخت بخدا.

    خدایا واقعا شکرت که آدم این چیزها رو میبینه و کمک می‌کنه بهش دیدش بازتر بشه ظرف وجودش رو بزرگتر کنه برای دریافت این نعمتها این نعمتها که هست ما ظرفی زیرش نداریم اگرم داریم کوچیکه چیزی توش نمیریزی همینجور داره هدر می‌ره ماهم هشتمون گرو نهمون مونده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿45﴾

    در نتیجه ریشه کسانی که ستم ورزیدند، بریده شد؛ و همه ستایش ها ویژه خدا مالک و مربی جهانیان است.

    قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَأَبْصَارَکُمْ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلَٰهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ ۗ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ(46)

    [به آنان که برای خدا به خیال باطلشان شریکانی قرار داده اند] بگو: به من خبر دهید اگر خدا گوش ها و چشم هایتان را بگیرد، و بر دل هایتان مُهر [تیره بختی] نِهد، کدام معبودی جز خداست که آنها را به شما دهد؟! با تأمل بنگر چگونه آیات خود را به صورت های گوناگون [برای هدایت اینان] بیان می کنیم، سپس آنان روی می‌گردانند.

    قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَهً أَوْ جَهْرَهً هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ ﴿4٧﴾

    بگو: به من خبر دهید اگر عذاب خدا ناگهان یا آشکار به سوی شما آید، آیا جز گروه ستمکار هلاک می شوند؟

    وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ ۖ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿4٨﴾

    و پیامبران را جز مژده دهنده و بیم رسان نمی فرستیم؛ پس کسانی که ایمان بیاورند واصلاح کنند نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.

    =======================================================================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم،به استاد شایسته جانم و سلام به بهترین رفیق های زندگیم

    مثل همیشه: سلام و سلااامتی و نور و عشق و رحمت الله به قلب سلیمتون،به جسم نازنینتون و به روح توحیدیتون به قول پاکیزه جان کورووور کووروور

    استاد اینبار روی صحبتم با شماست!میگم اذیت نمیشید انقدر توی سرتون پر از آگاهیه؟مثل چشمه ی جوشان توی هر فایلی برامون آب خنک و گوارا فراهم میکنی؟شما دقیقا مثل بارونی استاد…برات مهم نیست این فایل رایگانه…این سریاله…یا دوره آموزشی…از علم و دانشت بدون هیچ چشم داشتی به ما میباری …

    باران که شدی مپرس این خانه کیست سقف حرم و مسجد و میخانه‌ یکیست

    باران که شدى، پیاله‌ ها را نشمار جام و قدح و کاسه و پیمانه‌ یکیست

    باران! تو که از پیش خدا مى‌ آیی توضیح بده عاقل و دیوانه یکیست

    بر درگه او چونکه بیافتند به خاک شیر و شتر و رستم و موریانه یکیست

    با سوره ى دل، اگر خدا را خواندى حمد و فلق و نعره مستانه یکیست

    دعا میکنم همه ی ما…دانشجو های راه سعادت…برسیم به این نقطه در علم و آگاهی و ثروت و عشق…

    که برای گسترش نور خدا …مثل بارون فقط بباریم …و ازین بخشندگی مثل خدا لذت ببریم …

    اینجاست که استاد میگه ثروتمند شدن،معنوی ترین کار دنیاست

    چون شما میشی یک دست خدا…که جاری میشی به سمت بنده هاش…

    مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَهً ۚ وَاللَّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

    کیست که خدا را قرض الحسنه دهد تا خدا بر او به چندین برابر بیفزاید؟ و خداست که می‌گیرد و می‌دهد، و همه به سوی او باز گردانده می‌شوید.

    توی این آیه انگار خدا عین یک پدر مهربون رو کرده سمت بچه هاش و میگه کی از مال خودش در راه من میبخشه تا من بهش چند برابر بدم؟

    ذهن منطقی میگه خو اگر خودت چندبرابرشو داری،خودت ببخش بهشون دیگه!

    چه کاریه لقمه رو دور سرخودمون بپیچیم؟

    چرا وقتی خدا میگه منم که رزق رو کم و زیاد میکنم،از ما میخواد که بخشش کنیم؟

    یا توی آیه ی دیگه میگه:

    لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ

    هرگز به نیکوکاری نمی‌رسید مگر اینکه از آنچه دوست می‌دارید، (در راه خدا) انفاق کنید؛ و آنچه انفاق می‌کنید، خداوند از آن آگاه است.

    تو فایل های درآمد سه برابری استاد خیلی واضح و قشنگ توضیح میده:چه زمانی میتونی از چیزی که دوسش داری انفاق کنی؟

    وقتی اون رو داشته باشی و البته زیاد هم داشته باشی!

    به این وضوح خداوند توی آیه های قرآن داره باورهای ثروت ساز به ما میده،که ثروت رو بی انتها بسازیم و مثل بارون به بقیه ببخشیم تا اون قسمت از روح خداییمون،لذت بخشش رو بچشه …تا ببینه چه حالی میده مثل خدا بی حساب و کتاب ببخشی …

    ما کی میتونیم بی حساب و کتاب ببخشیم؟وقتی بی حساب و کتاب داشته باشیم دیگه …

    مثال ثروت،مثالی که برامون ملموسه …

    ولی واقعا همین آگاهی های فایل های سفرنامه،انفاق بی حساب و کتاب استاد از ثروتِ علمش در راه خداست …

    قسمت قبلی آگاهی های ثروت ساز بود ….این قسمت هم آگاهی های عشق و مودت ….

    ببار استاد قشنگم…بر جسم و روح تشنه ی ما ببار …که من جرعه جرعه این آگاهی های با ارزش رو نوش میکنم …

    در تموم در و دیوار های این غار حرا …..

    امروز صبح که از خواب پاشدم…گفتم خدایا شکرت فردا که فایل جدید بیاد من کلی حرف دارم با دوستام بزنم،کلی میتونم از عشق تو بگم،یک ساعت هم نگذشت که خدا گفت چرا فکر کردی تا فردا باید صبرکنی….؟

    فایل جدید رو همین امروز برات میارم روی سایت و تو بنویس….بنویس که چطور من همه جا هستم و حواسم به همه چیز هست …..

    پس یک فلش بک ذهنی میزنم به دیروز صبح و از خداوند طلب هدایت ونور میکنم تا کمکم کنه بنویسم برمن چه گذشت:

    مسیرمهاجرت من،و شروع کارم در یک بیماستان جدید و یک لاین جدید از پرستاری،یک ورکشاپ عملی ایمان و توکل برای من بود که توی این دوماه بارها نزدیک بودکه زمین بخورم و گیوآپ کنم ولی مثل همیشه خداوند با دستانش به کمکم اومد و من رو سرپا نگه داشت درواقع هربار

    به مو رسید ولی پاره نشد

    همین فشار کاری و ذهنی هنوز،گاهی از ساعت ها قبل از شیفت رفتن من رو درگیر میکنه و حال خوبم رو ازم میگیره!

    دیروز صبح باز همین اتفاق افتاد،هرکاری میکردم به شیفت عصرم فکر نکنم،و تمرکز بزارم روی چیز هایی که میخوام ذهنم قانع نمیشد…

    من بودم و نجواهای شیطان و تکرار عبارت های تاکییدی …

    عین یونس افتاده در چاه …تلاش برای پیدا کردن نور خداوند در تاریکی ها…

    فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

    آن گاه در آن ظلمتها فریاد کرد که خدایی به جز ذات یکتای تو نیست، تو پاک و منزهی و من از ستمکاران بودم

    ظهر قبل از رفتن به شیفت،رفتم دنبال نیلا نیکا تا از مدرسه بیارمشون که یک همکلاسیشون هم همراهمون اومد…همونطور که به سمت خونه میومدیم …بهم گفت خاله ما امروز یک سوره ی جدید یاد گرفتیم میخوای برات بخونم؟

    خداوند به قلب من گواهه که همون لحظه فهمیدم خدا داره از زبون این بچه ی 7 ساله با من حرف میزنه…

    گفتم آرره آرره حتما بخون عزیزم…

    و3تایی باهم خوندن…

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ

    مَلِکِ النَّاسِ

    إِلَٰهِ النَّاسِ

    مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ

    الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ

    مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ

    یعنی من فقط با چشم های پر از اشکم رو کردم به آسمون و گفتم عاشقتم …عاشقتم …

    چطور به تو پناه نیارم؟دنبال پناه و آرامش کجا به غیر از آغوش تو بگردم …؟

    به تو پناه میارم فرمانروا و تنها معبود من …از شر تمام نجواهای شیطان ….

    خداروشکر با حال بهتری رفتم شیفت …از اوضاع بخش مشخص بود که دوباره توی بحرانه…

    و از درو دیوار داره مریض میریزه رو سرمون…

    شیفت ما شروع شد و مریض ها تقسیم شدند وآلمست کاردارترین و سخت ترین مریض ها افتاد به من!

    این شد که من کل شیفت داشتم میدوئیدم…

    سعیده!آزمایش خون تخت 9 رو گرفتی؟

    سعیده مشاوره قلب تخت 10 رو پیگیری کردی؟

    سعیده تخت 8 رو جمع کن ببر تحویل بخش عفونی بده!

    سعیده تخت 11 مشاوره روانپزشکی داره،ببین چی نوشته براش!

    سعیده حواست به چک قند مریضت باشه یادت نره!

    سعیده مریض رو بردی بخش عفونی،یک مریض جدید برات میاد کارهاشو بکن!

    سعیده حواست به اکسیژن خون اون یکی باشه!

    سعیده پیگیر باش چرا آزمایشگاه جواب NA؛K رو نزده هنوز!

    سعیده اون مریض ویزیت عصر رزیدنت داره،یادت نره!

    سعیده حواست باشه سرم های توی شیفتت در جریان باشه!

    سعیده دومین مریض جدید برات اومدا،کارهای اونم برس!

    سعیده…سعیده…سعیده …

    یعنی همه ی اینایی که نوشتم یک دهم مسئولیت های شیفت دیروزم نبود…

    ساعت 8 شب…شیفتم تموم شد و اومدم از بیمارستان اومدم بیرون …

    درحالیکه نه توان روی پای وایسادن داشتم …نه توان جلوی اشکهام رو گرفتن ….

    نه میتونستم با کسی حرف بزنم …نه حتی به صدای قرآن یا فایلی گوش بدم …

    حتی وقتی مادرم وبچه ها زنگ زدن کی میای خونه …

    همه ی عصبانیتم رو،روی اون ها خالی کردم که

    کاری به کاری نداشته باشید،انقدر زنگ نزنین،ولم کنید دیگه…

    بی هدف تو هوای زیر ده درجه …فقط راه رفتم و گذاشتم بغضم بترکه …

    فقط با خودم و خدا حرف میزدم …

    خدایا کمکم کن…خدایا تو نجاتت رو بفرست…

    خدایا من میدونم قانون اینجوری کار نمیکنه …

    من مطمئنم اینم بخشی از مسیری که من باید طی کنم…

    خدایا تو گفتی کمکت نزدیکه …تو گفتی من با هزارتا فرشته به کمکتون میام…

    بسم الله …کجایی پس…

    من به هر خیری که برام بفرستی فقیرم ….

    همین پیاده روی….همین صحبت با خدا …همین اجازه دادن به ترکیدن بغض سنگین گلو….

    قلبم رو روشن و روشن تر کرد …

    یهو یادم اومد یکی دیگه از دندون های نیکا افتاده و نگهش داشته تا بزاره زیر بالشتش که صبح فرشته ی مهربون براش جایزه بیاره..برای همین رفتم براشون هدیه خریدم که شب خوابیدن بزارم زیر سرشون…

    همون لحظه خدا بهم گفت…ببین…این ایمان بچه به اینکه فرشته ای در کار هست که حتما جای دندون افتاده براش هدیه میاره …باعث شد تو یادت بیاد و بری براش هدیه رو بخری….چون تو مادرشی و دوست داری،بچه ت هرچی میخواد براش فراهم کنی…

    سعیده …من از مادر به تو دلسوز ترم…

    چرا فکر کردی فراموشت کردم؟

    چرا فکر کردی حواسم بهت نیست؟

    چرا فکر کردی رهات کردم…؟

    وَالضُّحَىٰ ﴿١﴾

    سوگند به ابتدای روز

    وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَىٰ ﴿٢﴾

    و سوگند به شب آن گاه که آرام گیرد،

    مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ ﴿٣﴾

    که پروردگارت تو را رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است.

    وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿4﴾

    و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است

    وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ ﴿5﴾

    و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد کرد تا خشنود شوی.

    آروم شدم…روشن شدم…دیگه اشکام از سر ناامیدی نبود…از عشق بود …

    وقتی رسیدم خونه،دیدم همون مادری که من باهاش انقدر بد حرف زدم….

    برام دمنوش زعفران دم کرده بود…

    با چشم های نگرانِ پر از عشق،وقتی دید از خستگی پاهام رو نمیتونم زمین بزارم گفت میخوای روغن زیتون بیارم پاهات رو ماساژ بدی…؟

    همون بچه هایی که در جواب دلتنگیشون گفتم انقدر به من نزنیدولم کنید دم در منتظرن بودند تا بغلم کنند…

    به این همه عشق فکر کردم…به این همه نعمتی که خدا بهم داده و من حواسم بهشون نیست…

    و به خدایی که از تموم این عشق ها …بالاتره ….دلسوزتره …

    و واقعا جز خستگی جسمی،اثری از نجوای شیطان و ناامیدی دیگه وجود نداشت ….

    بعد از خوردن شام حاضر و آماده ی مادرم …رفتم توی اتاق…

    حالا وقت عشق بازی خدا بود …

    برای بنده ای که فقط یک کوچولو ایمان نشون دادو تسلیم نشد …

    نقطه های آبی همچون نور خداوند…تموم قلب وروح و جسمم رو روشن کرد…

    نقطه های آبی معجزه آسا…

    چطور ممکن بود این همه همزمانی….؟

    زهرای عزیزم برام نوشته بود:

    إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١٠﴾

    جز این نیست که گفتگوی محرمانه [بی منطق و رازگویی بی دلیل] از [ناحیه] شیطان است تا مؤمنان را اندوهگین کند، ولی نمی تواند هیچ گزندی به آنان برساند مگر به فرمان خدا. و مؤمنان فقط باید بر خدا توکل کنند [که توکل کننده به خدا از گزند شیطان مصون است.]

    نبینم چهره ی مهربونت غمگین بشه

    نبینم چشمای قشنگت ناراحت باشن

    آررره سعیده جان مسیری انتخاب کردیم که 99 درصد مردم ازش استفاده نمیکنن ماییم که باید صبر کنیم و به مسیرمون ادامه بدیم

    حتی تویی که در شرایطی بسیار سخت تر دربیمارستان بسر میبری ولی توهم میتونی آتش رو خاموش کنی و بیمارستان رو گلباران کنی یا به جایی هدایت بشی که لازم به انجام اینکار نیست

    اینقد که تو باورهای قوی با قرآن ساختی و این ها مثل فولاد جلوی افکار منفی رو میگیرند

    سعیده جانم کاش میشد ببینمت کاش میشد در آغوش بگیرمت به خاطر اینهمه استقامتت بهت تبریک بگم

    این همزمانی،این دریافت عشق من حیث لایحتسب،این جملاتی که دقیقا همون لحظه نیاز داشتم بشنوم،کار کدوم برنامه ریزی میتونست باشه غیر از الله…؟اونیکه کیهان رو مدیریت میکنه ….اونیکه هیچ وقت گمراه نمیشه….اونیکه حواسش به همه چیز هست …

    نقطه های آبی پشت هم اومدن و هرکدوم گوشه ای خستگی جسم و ذهنم رو گرفتند….

    اما این پایان عشق بازی با خدا نبود …

    یکی ازین نقطه های آبی…

    مربوط به یک کامنت قدیمی من در تیرماه بود ….

    برای فایل:

    قلبی که به سوی خداوند باز می شود

    abasmanesh.com

    و یکبار دیگه خدا گفت: سعیده جان،بنده ی من ….عزیز من …عشق من …

    نگران نباش…تودر آغوش منی…

    تمرین ستاره ی قطبی من با شنیدن سوره ی انشراح به بهترین نحو انجام شد و غرق نور خودش خوابم برد درحالیکه آخرین چیزی که قبل خواب شنیدم صدای عشق خدا بود و اشک های که ازعشق خودش سرازیر بود:

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١)

    آیا سینه ات را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟

    وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾

    و بار گرانت را فرو ننهادیم؟

    الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾

    همان بار گرانی که پشتت را شکست.

    وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾

    و آوازه ات را برایت بلند نکردیم؟

    فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾

    پس بی تردید با دشواری آسانی است.

    إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾

    [آری] بی تردید با دشواری آسانی است.

    فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾

    پس هنگامی که فراغت می یابی، به عبادت و دعا بکوش

    وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾

    و مشتاقانه به سوی پروردگارت رو آور.

    تمرین ستاره ی قطبی

    به قول استاد اصل و اساس زندگی….

    من امروز با یک انرژی و قوت قلبی بیدار شدم که خدا میدونه این همه احساس خوب قراره چه اتفاقات عالی رو برام رقم بزنه ….

    همین حال خوب از کجا اومد…؟

    وقتی من فقط یک قدم توی کنترل ذهن برداشتم،واقعا خدا با هزارتا فرشته به کمکم اومد …

    برای اینکه من میگم این فقط یک کامنت نیست…

    این صلات منه ….

    برای اینکه من هربار میخوام بنویسم وضو میگیرم و از قرآن طلب هدایت کنم…

    برای اینکه انقدر اصرار میکنم رفیق های عزیز توحیدی من …

    پشت شیطان ذهن رو بشکنید و بنویسید…

    از یک جایی شروع کنید به نوشتن …

    از خودتون ردپا بزارید…

    و ببینید چطور خداوند شما رو با صلات های خودتون از شرایط سخت نجاتتون میده ….

    و آتیش رو براتون گلستان میکنه …

    عشق بازی با خدا …قشنگترین و شیرین ترین و بزرگترین سرمایه ی زندگی منه …

    توحید اصل و اساس این جهان …

    توحید عملی بزرگترین و مهم ترین نتیجه ی من از آموزش های استاد …

    بقیه ی خواسته هام که برای خدا تیله باااازی هم نیست….همشون در زمان و مکان مناسب رخ میده…

    چون که خدا هیچ وقت دیر نمیکنه :)))

    صبح امروز،26 دی ماه 1402،منو خدا با این آهنگ قدیمی،عشق بازی کردیم،اینجوری شد که خدا میگفت :)))

    من نباشم کی تو رو یا موهاتو ناز می کنه

    کی با بالهای شکسته با تو پرواز میکنه

    راست بگو من که نباشم اخمای پیشونیتو

    کی میاد دونه دونه با حوصله باز میکنه

    من نباشم کی میاد ناز نگاتو می خره

    کی میاد دنبال تو،تو رو تا خورشید ببره

    منم بههههش گفتم: بِبییییین! :))))

    من اگه نباشم کی واسه همیشه،تو رو می پرسته؟؟

    کی برات میمیره؟؟کی نمیشه خسته؟؟

    کی تو رو میذاره روی دو تا چشماش؟؟؟؟

    کی اگه نباشی میگیره نفسهاش؟؟؟؟

    إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ

    بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [و می گویند:] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد.

    خداروصدهزااارمرتبه شکر براین صلات طولانی…

    ازین جا تا میای بیچ :)) متن نوشتم:)) خدا قبول کنه :))

    و این من و این 749 روز استمرار برای ساختن زندگی توحیدی …

    و خدایی که هرجایی باشم با منه….مراقب منه …عاشق منه …

    بریم برای ادامه ی ساختن این زندگی شیرین :)

    بوس خدا به قلب قشنگ سلیمتون

    تا قسمت بعدی همتون رو به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارم…

    همیشه غرق نورش باشید…نور آسمون ها و زمین

    اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

    خدا نور (وجودبخش) آسمانها و زمین است، داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن روشن چراغی باشد و آن چراغ در میان شیشه‌ای که از تلألؤ آن گویی ستاره‌ای است درخشان، و روشن از درخت مبارک زیتون که (با آنکه) شرقی و غربی نیست (شرق و غرب جهان بدان فروزان است) و بی‌آنکه آتشی زیت آن را برافروزد خود به خود (جهانی را) روشنی بخشد، پرتو آن نور (حقیقت) بر روی نور (معرفت) قرار گرفته است. و خدا هر که را خواهد به نور خود (و اشراقات وحی خویش) هدایت کند و (این) مثلها را خدا برای مردم (هوشمند) می‌زند (که به راه معرفتش هدایت یابند) و خدا به همه امور داناست!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 295 رای:
    • -
      زری گفته:
      مدت عضویت: 767 روز

      سلام سعیده جان

      دختر توحیدی و خوش صحبت سایت

      منم تو این مدت تو شرایطی بودم که دقیقا زمانی که فکر میکردم همه چیز عالیه و باید عالی تر بشه همه چیز برعکس شد

      البته نه به داغونی شرایط شما

      ولی یهو همه چیز متوقف شد احساس خوبم آرامشم همه اون پولهایی که از راه های بی نهایت وارد زندگیم میشد مشتری هایی که درو از جا میکندن چند برابر شدن درآمدم

      همه چیز یهو متوقف شد

      و من خیلی متعجب بودم که خدایا من که دارم روی خودم کار میکنم پس چیشد یهو

      همش میگفتم خوب شاید خودم فرکانسشو فرستادم که یه مدت سرم خلوت تر باشه و به هر چیزی فکر میکردم تا بفهمم مشکل از کجاست

      و یه شب یه میکس از استاد پلی شد که منو خیلی آروم کرد

      اون میکسی بود از الخیر فی ما وقع

      (شما یه سری خواسته ها دارید و درخواستشو به جهان ارسال میکنید و جهان شمارو وارد مدار خواستتون میکنه اما نه از اون راهی که شما فکرشو میکنید

      اغلب ما هدایت پروردگارو نمیپذیریم و مقاومت داریم

      اغلب ما خواستمونو میگیم راه رسیدن به خواستمونم مشخص میکنیم

      در صورتی که ذهن و منطق ما خیلی محدوده در مقابل هدایت خداوند

      اگر یه چیزی رو از خدا میخوای و داری روی خودت کار میکنی

      و مهم تر از همه اگر احساسم خوبه

      هر اتفاقی میوفته در مسیر خواستمه

      الخیر فی ما وقع

      هر اتفاقی…..هر اتفاقی..‌.هر اتفاقی که در زندگی من بیوفته این هدایت پروردگار به سمت رسیدن من به خواسته هامه

      این اتفاقی که افتاده یه خیری توشه و من مطمئنم این راه منه

      این مسیر منه

      مثل کسی که سالها به فکر راه انداختن کسب و کار خودشه جراتشو نداره ولی حالا از کارش اخراج شده جهان هدایتش کرده به سمت خواستش )

      الخیر فی ما وقع

      سعیده جان من هنوز خیلی آگاهی های کمی دارم که بخوام به شما چیزی بگم شما خودت استاد مایی

      اما چیزی رو نوشتم که احساسم بهم میگه

      اگر داری روی خودت کار میکنی مطمئن باش این مسیر توعه و جز خیر چیزی نیست

      و هر اتفاقی در مسیر خواسته توعه

      فقط باید صبور باشی

      و احساستو خوب نگه داری

      چون هدایت فقط زمانی میاد که حالت خوب باشه

      ما از یاد نمیبریم اینکه میگفتی چقدر شرایط کاریت عالی شده با بهترین هدنرس ها با بهترین بیماران

      این چیزیه که خودت مینوشتی

      پس اگه یک روز این شرایطو تجربه کردی باز هم میتونی

      فقط صبور باش و اجازه بده هدایت خداوند جاری بشه اجازه بده خدا کارشو بکنه از سر راه خدا بیا کنار اون کارشو بلده

      پناه ببر به خودش که اون بهترین پناه دهندس

      عاشقتم

      امیدوارم خیلی زود خبرهای عااااالی ازت بهمون برسه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
      • -
        مریم حسینی مطلق گفته:
        مدت عضویت: 998 روز

        بنام الله الهام بخشم

        سلام زری جانم

        داشتم کامنتتونو میخوندم

        اون ویس الخیر فی ما وقع رو نشنیدم کاملا

        از کجا میتونم گیرش بیارم؟

        ولی متنی که نوشتین

        آخ آخ آخ

        من تو شرایطی بودم الان که همه چی خیره هاااا ولی مفهومشونو نمیفهمیدم

        از اون راهی که من میخوام نیست ولی تهش به خواسته ام میرسم

        همون حرفی که شما مقصد رو مشخص کن ولی چجوریشو نه

        یکی هم کامنت گذاشته بود که خدایا من ازدواج کنم با فلانی

        ولی تو باید بگی خدایا من ازدواج کنم ولی نگی با کی

        خدا خودش فرد مناسبه میاره

        یا مثلا بگو خدایا من میخوام پولدار بشم ولی نگو از چه کاری

        یا مثلا بگو خدایا شفام بده ولی نگو از طریق فلان دکتر

        منم خواسته ام ثروت بود و شرایطی پیش اومد که از کار قبلیم اومدم بیرون(الخیر فی ما وقع)

        خب این ی تضاد بود برام بیکاری که روبرو شدم باهاش ولی هدایت شدم به چیزی که دوستش دارم

        به یک خودشناسی رسیدم که تو این چندماهه بیکاری که تااااازه فهمیدم علاقم چیه که توشم استعداد دارم و روحمو ارضا میکنه

        ممنونم از کامنت قشنگت

        خیلی لذت بردم من

        خدایاشکرت

        یبار دیگه برای تاکید اینو بنویسم که برام بمونه

        اون میکسی بود از الخیر فی ما وقع

        (شما یه سری خواسته ها دارید و درخواستشو به جهان ارسال میکنید و جهان شمارو وارد مدار خواستتون میکنه اما نه از اون راهی که شما فکرشو میکنید

        اغلب ما هدایت پروردگارو نمیپذیریم و مقاومت داریم

        اغلب ما خواستمونو میگیم راه رسیدن به خواستمونم مشخص میکنیم

        در صورتی که ذهن و منطق ما خیلی محدوده در مقابل هدایت خداوند

        اگر یه چیزی رو از خدا میخوای و داری روی خودت کار میکنی

        و مهم تر از همه اگر احساسم خوبه

        هر اتفاقی میوفته در مسیر خواستمه

        الخیر فی ما وقع

        هر اتفاقی…..هر اتفاقی..‌.هر اتفاقی که در زندگی من بیوفته این هدایت پروردگار به سمت رسیدن من به خواسته هامه

        این اتفاقی که افتاده یه خیری توشه و من مطمئنم این راه منه

        این مسیر منه

        مثل کسی که سالها به فکر راه انداختن کسب و کار خودشه جراتشو نداره ولی حالا از کارش اخراج شده جهان هدایتش کرده به سمت خواستش )

        الخیر فی ما وقع

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          زری گفته:
          مدت عضویت: 767 روز

          سلام مریم جان

          امیدوارم که حال دلت عالی باشه

          میبینی خداوند چقدر قشنگ دقیقا هدایتمون میکنه به سمت اون چیزی که میخوایم

          بدون همونطور که در زمان مناسبش به این نوشته ها رسیدی ، مسیر برات مشخص شد و آرامشت بیشتر شد صد در صد در مناسب ترین زمان به خواسستتون هم میرسید

          دستان هدایتگر خداوند همواره در زندگی ما جاریه

          خدا قانونش رد خور نداره هر آنچه که در زندگی ماست نتیجه فرکانسهای ماست حالا اگر ما داریم فرکانسهای خوب میفرستیم پس هر اتفاقی چه خوب چه بد در مسیر خواسته ماست و احساس خوب مساوی اتفاقات بد

          ولی اگه حالمون بده صد در صد هر اتفاقی حتی اگه ظاهر قضیه هم خوب باشه بازم مارو به سمت اتفاقات بد میبره چون ریشه این فرکانسها منفی بوده

          در مورد اون میکس راستش من نمیدونم اون میکس حتی اسمش چیه چون واقعا نمیدونم چجوری و از کجا به دستم رسید فقط زمانی که بهش نیاز داشتم تو گوشم پلی شد

          و نمیدونم از کدوم فایلهای استاده

          قسمتی از اون میکس از فایل (الخیر فی ما وقع در شعر پروین) هست

          اما بقیه رو نمیدونم از کدوم فایله

          انشالله که در زمان مناسبش خودتون هدایت میشین و اون فایل زیبا رو میشنوین

          مهم اون فایل نیست

          مهم اون هدایتیه که به قلب شما جاری شده

          از هزاران راهی که فکرشم نمیکنی خدا هدایتت میکنه

          عاشقتم

          در پناه رب

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            مریم حسینی مطلق گفته:
            مدت عضویت: 998 روز

            عزیزه دلم

            سلام زری جانم

            چقدر خدایا تو دقیقی

            الان این کامنت بیاد برام

            اولا که مدت روزهای عضویت شما ی عدد رند 222 بود

            و نظرمو جلب کرد

            و بعد اون حرف که گفتین وقتی حالت خوبه همه اتفاقاتی که میفته به نفع ماست

            درکش شاید اون موقع برای ما سخته

            ولی خدا ازون بالا میبینه میگه نمیدونه که این مسیر تلخ به چه بهشتی میرسه

            اون داره ته مسیر رو میبینه

            ماییم که نمیبینیم

            الله اکبر ازین همه همزمانی

            من ازون موقع که دوره احساس لیاقت رو شرکت کردم و ی کوچولوها

            کمی

            احساس لیاقت در وجودم جوونه زده چه اتفاقات شیرینی که برام رخ نداده

            خداوند رو شاکرم بخاطر همه چی

            همه چی

            همه چی

            زری جان دوست دارم نظرتو بدونم در مورد یک چیزی

            ذهنم درگیرشه

            ببین مثلا من بعضی شبها نصف شب بیدار میشم و فقطم ساعت رند مثلا 2:22 یا 3:33 یا 4:44 یا 5:55 و خیلی وقتا سوال پرسیدم از خداوند همون موقع جوابمو داده و ناخوداگاه توی نت گوشیم نوشتم و رخ داده

            وسط همه اینها حالا در نظر بگیر من ی سوال خییییلی مهم پرسیدم و گفتم خدایا رخ میده این اتفاق و زری جان باورت نمیشه خدارو گواه میگیرم من اصلااااا نمیدونستم معنیش چیه

            گفته شد لاریب فیه

            لاریب فیه

            لاریب فیه

            و همینجور میگفت یکی بهم

            و من نوشتمش تا فردا صب ببینم معنیش چیه

            و معنیش اینه که شکی درش نیست

            من به خداوند اعتماد دارم و میدونم وقتی حرفی میزنه پاش وامیسته ولی این اتفاق هنوز رخ نداده

            از طرفی من تمام راه های دیگه رو بستم میگم خدا گفته از این طریق رخ میده و اون اتفاق حتما میفته

            از طرفی میگم خب خدا گفته ینی باید نادیده بگیرمش و از راه های دیگه بخوام به خواستم برسم درست نیست

            حس میکنم دست خدارو بستم برای راه های دیگه و از طرفی میگم خب خود خود خود خدا گفت شکی درش نیست ازین راه اتفاق میفته

            واقعا گیج شدم

            قدرت تشخیص درست از غلطو ندارم

            واقعا نمیدونم چیکار کنم

            نظر تو چیه؟

            با همه اینها از خداوند میخوام کمکم کنه

            از خداوند میخوام درهارو برام باز کنه

            از خداوند میخوام نور ایمان رو به قلبم بتابونه

            از خداوند میخوام راه هارو از بی راهه ها بهم نشون بده و قدرت تشخیص حق از باطل رو بهم عطا کنه

            امشب شب آرزوهایت

            من باور دارم خدا همیشه هست ولی ته قلبم میگم خب شب ارزوهاهم هست ارزو کن مریم جانم

            از خداوند میخوام اون اتفاقی که بهم گفت لاریب فیه که رخ میده رو برام به سرانجام برسونه

            خدایا من وابسته نیستم به سرانجام ولی از ته قلبم میخوام اون اتفاق رخ بده

            تو وعده شو دو سال میشه بهم دادی

            برام انجامش بده

            که تو قدرتمندترینی

            تو خلف وعده نمیکنی

            تو پای حرفت وامیستی

            تو منو دوست داری و عاشق خوشحال بودن من هستی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              زری گفته:
              مدت عضویت: 767 روز

              سلام عزیزم

              مریم جان من هنوز اونقدر آگاهی ندارم که بتونم پاسخی به کسی بدم در حالی که خودم هنوز پر از سوالم

              اما اونچه که قلبم بهم میگه برات مینویسم شاید هدایتی برات داشته باشه

              چیزی که من از قانون میدونم اینه که خداوند هزاران راه داره که مارو به خواستمون برسونه از جایی که ما فکرشم نمیکنیم

              من قبلا میومدم واسه اینکه ببینم این ماه درآمدم بیشتر شده یا نه پولی که مشتری ها بهم میدادن میشمردم و حساب میکردم و میگفتم خوب اگه مثلا 3 تا مشتری دیگه بیاد و اینقدر بخوان درآمد این ماهم دوبرابر میشه

              ولی یه جایی به این رسیدم که من با اینجوری حساب کردنم دارم دست خدارو میبندم دارم تو ذهنم واسه خودم تعریف میکنم که فقط از همین راه پول میتونه بیاد تو زندگیم

              در صورتی که خداوند هزاران راه داره که به ما ررق و روزی برسونه

              و از دستان بی نهایتش به ما کمک میکنه

              و وقتی شروع کردم به ساختن این باور تو ذهنم واقعا اتفاق افتاد و آروم آروم از جاهای غیر از کار خودم پول وارد زندگیم میشه و حتی توی کارم هم مشتری هایی که به ذهنمم نمیرسید سراغم اومدن

              سوره طلاق آیه 3

              وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا

              و از جایى که گمانش را ندارد روزى‌اش مى‌دهد. و هر که بر خدا توکل کند، خدا او را کافى است. خدا کار خود را به اجرا مى‌رساند و هر چیز را اندازه‌اى قرار داده است

              فکر کنم این آیه دقیقا پاسخ سوال شما باشه چون میگه حتی از جایی که فکرشم نمیکنی بهت میرسونمش

              به من توکل کن من برات کافیم

              تا جایی که من میدونم ایمان این نیست که بشینی و بگی فقط همون چیزی که من میدونم و من میخوام

              تو قدم اول فک کنم جلسه پایانی استاد از یه دوستی حرف میزنن که روی خودش کار میکنه ولی به هیچ چیزی عمل نمیکنه و میگه نه فقط از همون راهی که من میخوام و من اینجوری ایمانمو نشون میدم

              و این آدم تا جایی پیش میره که تمام سرمایشو میخوره و به فقر و نداری کامل میوفته

              استاد اونجا توضیح میدن که ایمان این نیست که هیچ کاری انجام ندی و بگی فقط همون چیزی که من میگم

              بلکه ایمان یعنی من حرکت میکنم خدا هم حمایتم میکنه حالا از هر مسیری

              قرار نیست همیشه اینطور بمونه

              من هرچقدر پیش برم شرایطم هر روز بهتر میشه چون من در مسیر هستم و یک جا ننشستم و خدا داره ایمان منو میبینه و بهش پاسخ میده

              به قول استاد خداوند اربابه و من بنده وظیفه ارباب ،ارباب بودنه که کارها رو انجام میده

              اما برای بنده هاش

              کسی که عبد باشه

              کسی که ایمان داشته باشه خدا بهش میرسونه

              حالا از چه راهی

              من نمیدونم ولی خدا میدونه

              خدا هم میدونه هم میتونه

              وقتی بهت گفته شده لاریب فیه

              یعنی بی هیچ شکی اون اتفاق میوفته

              مطمئن باش

              مثل وقتی که به مادر موسی میگه ما فرزندتو بهت برمیگردونیم

              مادر موسی فقط میخواست بچش نجات پیدا کنه نمیدونست چطور فقط این خواسته رو داشت

              و وقتی بهش گفت بچتو بنداز توی رود ،واقعا مسخره تر از اینم هست؟اصلا منطقیه؟

              ولی هم مسخره نبود و هم منطقی بود چون وقتی به اون هدایت عمل شد

              تاکید میکنم وقتی اون قدم برداشته شد

              نتیجه مشخص شد

              مادر موسی نگفت چطور

              اگه میگفت فقط از اون راه دستان خداوندو میبست و هدایتو نمیپذیرفت و الان موسی وجود نداشت که ما بهش فکر کنیم

              ابراهیم همسر و فرزند شیر خوارشو وسط بیابون رها میکنه و میره مثل اینه که ما داریم میریم مسافرت پدرم وسط بیابون منو مادرمو بندازه پایین از ماشین و بره

              همینقدر غیر منطقی

              اما نتیجه چی شد

              چشمه زمزم اونجا شکل گرفت و مکه شد یک شهری که بعدا خونه خدا در اونجا ساخته شد

              ابراهیم نگفت نه از این راه نه

              تسلیم بود

              انجام داد

              خیلی وقت پیش که معنی تسلیم بودن رو توی عقل کل سرچ میکردم خیلی از بچه ها گفته بودن یعنی چگونگی نکردن

              یعنی مسیرو مشخص نکردن

              هدایتو پذیرفتن و عمل کردن بهش

              و من اینو به عینه در زندگی خودم دیدم که هرجا هدایتی اومده و عمل کردم قدم بعدی هم بهم گفته شده و در نهایت به خواستم رسیدم

              و هرجایی که به اون هدایت شک کردم و ترسیدم و عمل نکردم یا گفتم نه از این راه نه مسیر من متوقف شده چون من موسی رو به نیل ننداختم

              مریم جان هیچ شکی نیست که شما به خواستتون میرسین

              هیچ شکی

              مطمئن باش که تمام خواسته های ما دست یافتنی هستن

              حتی یه روزی آدما جنسیت خودشونو دوست نداشتن و الان میبینیم که به راحتی میشه تغییر جنسیت داد

              یعنی چیزی که برای ما پذیرفتس که قابل تغییر نیست بازهم اگه خواسته اون شکل بگیره خداوند تورو به خواستت میرسونه

              چون این جهان اجیب دعوه الداع

              به خواسته هات پاسخ میده به شرط ایمان

              ایمان به غیب

              آقا ابراهیم یه کامنتی نوشته بود که با 2 میلیون خونه خریدن

              خوب منم الان دو میلیون دارم ولی چرا خونه ندارم؟

              چون من ایمان به غیب ندارم

              چون تو ذهن من پر از چگونگیه

              ولی آقا ابراهیم ذهنشو پر کرده از ایمان

              و یه مورد دیگه اینکه به خواستت نچسب

              تو بدون اون خواسته هم کلی نعمت داری توی زندگیت کلی چیزهایی هست که بخاطرشون سپاسگزاری و اگه نبود شرایط خیلی بدتر میشد

              ما نباید بخوایم تکامل چیزی رو طی نکرده به دستش بیاریم

              چیزی که در زمان مناسبش به دست نیاد از جهنم هم بدتره

              حتی اگه اون چیز بزرگترین خواسته تو باشه و بهترین چیز دنیا باشه اگه تو آماده دریافتش نباشی اصلا نمیتونی از اون چیز استفاده ای بکنی و مزه زهر میده

              من تجربش کردم

              اونقدر از این لحاظ چک و لگد خوردم که همیشه میگم خدایا زمانی بهم بده که آماده دریافتش باشم

              دیگه نمیخوام چیزی رو با زور یا عجله به دست بیارم چون همون فرکانس بهم برمیگرده و شرایط از اونی که هست بدتر میشه

              ایمان داشته باش به زمان بندی خداوند

              و فقط سعی کن تو سمت خودتو بهتر انجام بدی

              و بیشتر باور کنی

              چون ما اون چیزی رو به دست میاریم که باور داریم دست یافتنیه و به چگونگیش فکر نکردیم

              رها باش و به اون چیزی فک کن که احساس خوبی بهت میده

              شاید فکر کنی داری به خواستت فکر میکنی

              مثلا به پول ولی آیا به قسط و قرضهات فکر میکنی

              یا خدارو شکر میکنی که درآمد داری

              مهمه که تو اون موضوع مورد نظرت کانون توجهت روی چیه

              روی چه جنبه ای از موضوع توجه داری

              مریم جان ایمان داشته باش به اینکه اون خواسته بی برو برگرد برای تو رخ میده

              اگه هنوز اتفاق نیوفتاده تو کارتو درست انجام ندادی

              استاد تو قدم اول میگن اگر کاری انجام نمیشه من کارمو درست انجام نمیدم

              وگرنه خدا بدون شک کارشو درست انجام میده

              پس سعی کن از خدا هدایت بخوای که چیکار باید بکنی و بهش عمل کن

              و از سر راه خدا برو کنار

              موسی رو بنداز توی رود

              تا قدم های بعدی بیاد

              نمیدونم اونچه که نوشتم میتونه کمکی بهت بکنه یا نه

              اما برای خودم کلی چراغ راهم شد مرور کردن این حرفها و باید اول از همه خودم به این آگاهی ها بهتر عمل کنم

              مریم جان زمانی که به اون خواسته رسیدی حتما برام بنویس که به دستش آوردی

              من منتظر این پیامت میمونم چون مطمئنم که بهش میرسی

              از بهترین راه

              نه از اون راهی که تو فکر میکنی

              از بهتریییییین مسیر که پر از نور الهیه

              بهش میرسی

              و منم با لذت کامنتتو میخونم و بهت تبریک میگم

              تو که نمیدونی شاید همین امروز اتفاق بیوفته

              یادمه زمانی که آرزوم شده بود 12قدمو بخرم یه روز رفتم دوتا خودکار آبی و قرمز خریدم و همون شب شرایطش پیش اومد و پولی به دستم رسید که قدم اولو خریدم و بعد از همون دوتا خودکار استفاده میکردم و جزوه هاشو مینوشم حالا هر بار به اون خودکار نگاه میکنم به خودم میگم من اون موقعی که داشتم شمارو میخریدم نمیدونستم خدا تا این حد شرایطو محیا میکنه که حتی خودکارهایی که میخوامم به دستم میرسونه و بعد دوره رو بهم میده

              من اون موقعی که خودکارهارو خریدم نمیدونستم شب قراره خواستم به حقیقت تبدیل بشه ولی شد

              مریم جان توهم نمیدونی خدا قراره از چه مسیر لذت بخشی تورو به خواستت برسونه پس هرلحظه شاد باش چون هرقدمی که بر میداری تورو به خواستت نزدیک تر میکنه حتی خریدن دوتا خودکار

              منتظر خبر خوشحال کنندت هستم

              عاشقتم

              درپناه رب

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
          • -
            مریم حسینی مطلق گفته:
            مدت عضویت: 998 روز

            بنام خدایی که اینبار از زبان زری با من سخن گفت

            نمیدونستم چرا از شما سوال پرسیدم زری جان،

            ولی حالا میدونم چون شما جوابو داشتی

            خدا خواست از طریق شما بهم بگه

            اینقدر دقیق و کامل توضیح دادی که من فقط گریه میکردم چطوری اخه

            زری تو زندگیه من نیست،سوالاتمو نمیدونه ولی داره جواب میده

            واقعا خدایا تو چقدر مهربونی قربونت برم

            خدایا تو چقدر دقیقی

            خدایا تو چقدر قادری،الله اکبر

            زری جانم

            حرفات روحمو به ملکوت برد

            نمیدونی چقدر حس خوبی بهم منتقل کرد

            و حالم خوب شد

            مگه میشه حرف از ایمان به خداباشه و روح ادم به پرواز درنیاد

            خدای قادر من

            حس میکنم منو داری سفت تو بغل میگیری و منو از خودت اشباع میکنی

            احساس وصل

            وصال به خدا

            این حس اینبار از طریق دست خدای مهربونم،زری جان

            زری جانم من فهمیدم خدا چی میخواست بگه بهم

            و میخوام فقط روی خودم تمرکز کنم

            به قول کامنت شما،خدا طرف خودشو خوب انجام میده

            به شرطی که منم طرف خودمو خوب انجام بدم

            دوره احساس لیاقت خییییلی خییییلی خیییییییلی مفیده

            من پاشنه اشیلمو پیدا کردم و باید درمانش کنم

            و اونم احساس لیاقت و ارزشمندی درونیمه

            به چگونگی تحقق خواستم کار ندارم و رها میکنم

            ولی تجسم اینکه به خواستم رسیدم رو با احساس فوق العاده و بدون هیچ گونه ناامیدی و حس بد انجام میدم،انگار که دارمش خواستمو اصلا

            به زمانبندی خدا اعتماد دارم و میدونم که من تا آماده دریافت نباشم اتفاقات دلخواهم رخ نمیده

            عزیزم وقتی گفتی شاید امروز رخ بده

            بند دلم پاره شد از خوشحالی

            نور امید پاشید تو قلبم انگار

            ایمانم بیشتر شده

            و با توکل به خدا و حرفهایی که زدی ادامه میدم مسیرمو

            از خداوند میخوام خیییلی زود بتونم بیام و خبر خوش یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخورمو بهت بدم

            خبر خوش کلبه احزان شد گلستانمو بهت بدم

            خبر خوش رسیدن به خواسته

            خبر خوش اجابتمو بهت بدم

            آمین

            از خداوند برات بهترینهارو میخوام چون لیاقتشو داری

            خدایا سپاسگزارم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فرزاد امان اله زاده گفته:
      مدت عضویت: 1608 روز

      سلام به دوست عزیزم خانم شهریاری

      همیشه از کامنت های زیبا و و توحیدی شما لذت میبرم واقعابقدری زیبا توضیح میدین که من اون لحظه هارو در ذهنم تجسم میکنم

      من هم دیروز درگیر نجواهای ذهنی شده بودم بقدری این نجواها شدت داشت که نمیتونستم کنترلی بهشون داشته باشم خواستم فایل گوش کنم دیدم نمیتونم حالم بیشتر خراب میشه از در و دیوار نا خواسته ها بهم رو کرده بودند.پشت فرمون با صدای خیلی بلند از خدا کمک خواستم گفتم من تسلیم من هیچ چیزی نمی دانم تو همه جوابهارو میدانی تو راه را برام نشون بده

      همون لحظه بغضم ترکید یه حس آرامشی بهم اومد که با صدای واضح بهم گفت تو با اکثر جامعه فرق داری ،پاداش هارو کسایی می‌گیرند که در این مواقع خودشونو و ذهنشون کنترل کنند

      و امروز صبح من با یک حال بسیار بسیار خوب از خواب بیدار شدم و همون مسئله که دیروز آزارم میداد بهم راهکارش به سادگی گفته شد چون من مدام تکرار کردم که فقط خدا جوابهارو می‌داند و بهم جواب مسائل را می‌گوید

      امروز خانم شهریاری کلی اتفاق خوب تجربه کردم و در هر تجربه اتفاق خوب میگفتم اره همینه قانون به درستی کار میکنه خدا در هر لحظه منو داره هدایت میکنه‌

      بقول استاد عزیزمون این مسیر تعهد میخواد تعهد و تعهد …

      استاد تو قدم نهم میگن بچه ها تو کامنتها شرکت کنید در مورد توحید بنویسید چون همه چیز توحیده و شما خیلی خوب دارید توضیح میدید بهتون تبریک میگم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1773 روز

      سلام به سعیده عزیزم

      سلام بانوی موحد و خداجو

      چقدر لذت بردم از خوندن کامنتت مثل همیشه

      چقدر زیبا از عشقت به خدا می نویسی

      چقدر زیبا این حس قشنگ رو به خواننده دیدگاهت منتقل می کنی

      بسیار تحسینت میکنم

      چقدر بخصوص با این کامنتت ارتباط برقرار کردم چون من هم دیروز تجربه ای تقریباً شبیه تجربه شما داشتم

      دیروز خیلی تو فکر بودم که میخوام رابطه ام با خدا قویتر و نزدیکتر از این باشه و دوست دارم توحیدی تر عمل کنم، فکر می کردم که چرا اونجور که دلم میخواد آرامش ندارم…و دیشب بعد از نماز مغرب و عشا که معمولاً چند مورد از خدا سپاسگزاری میکنم شروع کردم به سپاسگزاری کردن… وسپاسگزاریم و صحبتهام با خدا ادامه پیدا کرد، و چون در اونوقت تو خونه تنها بودم خیلی آزادانه و باصدا و راحت با خدا راز و نیاز می کردم و کم کم اشکام جاری شد و احساس عجز کردم گفتم خدایا من عاجزم ناتوانم هیچی نمی دونم خدایا من به هر خیری که از تو برسه نیازمندم تو که بمن نزدیکی خودت اینو گفتی، میخوام منم بتو نزدیک باشم و با تمام وجودم این نزدیکی رو احساس کنم خدایا من که یادت و ذکرت در بیشتر وقتها در فکر و زبانم هست میخوام قلبم هم پر از آرامش و اطمینان باشه… خدایا تو بمن کن تو هدایتم کن…

      و بعد آروم شدم، و احساس سبکی کردم

      و بعد اومدم تو سایت و دیدم نقطه آبی دارم و چقدر خوشحال شدم بر این هدیه و محبتی که دریافت کردم ، و امروز واقعا با قوت قلب و احساس آرامش بیشتری از خواب بیدار شدم و کل روزم تحت تاثیر این احساس خوب بود

      ممنونم سعیده جان برای این کامنتهای زیبا و نورانی ای که مزین به آیات قرآن هست هزاران بار تحسینت می کنم

      عاشقتم نازنین

      روی ماهتو میبوسم

      خدا حفظت کنه

      در پناه خدا پر از نور و عشق الهی باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        محمد کرمی گفته:
        مدت عضویت: 1231 روز

        سلام خانوم سلیمی عزیز

        چه دعای قشنگی کردی .تو که بمن نزدیکی خودت اینو گفتی، میخوام منم بتو نزدیک باشم و با تمام وجودم این نزدیکی رو احساس کنم خدایا من که یادت و ذکرت در بیشتر وقتها در فکر و زبانم هست میخوام قلبم هم پر از آرامش و اطمینان باشه… خدایا تو بمن کن تو هدایتم کن…

        سعیده عزیز قلب همه ما نورانی کرد و قشنگ میشه فرکانس توحید توی جواب تک تک کامنتهای دوستان دید و این نشون میده چقدر فرکانس سعیده خانوم پاک

        فاطمه خانوم خیلی خوشحالم و احساس لیاقت میکنم از بودن در جمع شما

        هر کجا هستین قلبتون پر از نور و رحمت الهی باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          فاطمه سليمى گفته:
          مدت عضویت: 1773 روز

          سلام آقای کرمی گرامی

          از شما سپاسگزارم

          من هم خدا رو شکر می کنم و خوشحالم که در این جمع بهشتی و توحیدی هستم

          چقدر از خوندن کامنتهای دوستان استفاده میکنم، کامنتهایی که هر روز بهتر و با کیفیت تر میشه خدا رو هزاران بار شکر

          توی جواب شما به کامنت سعیده جان هم این جمله خیلی اساسی و تأثیر گذار بود

          خسته بشو زخمی بشو ولی ادامه بده همه چی درست میشه مسیر تکاملی طی میشه و این مسیر فقط داره آمادت میکنه برای روزهای بهتر و مدارهای بالاتر

          از شما ممنونم

          سراسر زندگیتون پر از خیر و برکت وآرامش و نور الهی باشه

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      جواد یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2747 روز

      سلام بر سعیده خانم نورانی پروردگار

      آقا شما غرق نور شدی اذیت نمیشی؟

      من یه زمانی بچه بودم خیلی از خدا میترسیدم نه اشتباه نکین تقوا نه ترس وحشت از بزرگیش از اینکه من نمتونم باهاش روبرو بشم اونم برمیگشت به یه داستانی که بی بی ام برام تعریف کرده بود خدا بیامرزدش میگفت یه نفر گفته خدایا من میخوام ببینمت بعد هی خدا گفته بیخیال

      از این اصرار و از اون انکار خدا گفته خودت خواستی ها

      و یه لحظه اومده یه نور خیلی شدید تو خونه این بابا و طرف افتاده مرده

      منم میگفتم من هم میترسم اگه بخدا نزدیک بشم بیفتم بمیرم

      مثل یارو مداحه دعا میکرده خدایا من خیلی گنهکارم مرگ منو برسون بعد دیده دست و پاش دارن یه جوری میشن گفته خدا ما یه شوخی کردیم تو چرا جدیش گرفتی

      خلاصه مثل همیشه یه کامنت طولانی و جذذذذاب از شما اونم وقتی که نوتفیکیشن های دیشب هنوز مونده بود و کامنت اسد الله عزیز رو تموم کردم که بخوابم ساعت حدود 12 شب الله اکبر اینهمه شکوه الله اکبر اینهمه جلال الله اکبر در راه خدا سعیده خانم ترکونده بازم

      اصلا بقول ما اجیر شدم

      اول بگم که من با وضو و اعوذ بالله کامنتتون رو باز میکنم

      راستی یه چیزی

      وقت فریدونکنار دنبال کارای انتقال بودین احتمالا مثل حضرت یوسف دعا نکردین؟که گفت زندان برا من بهتر از این داستانهاست ؟

      من ضمن لذت بردن از تک تک حرفهاتون و خوندن تک تک کامنتهاتون از ما تاخر تا ما تقدم و گاهی شاخ درآوردن از اینهمه تسلط و استفاده از قران و گاهی حسادت برادرانه

      راستی یه چیزی

      چرا شما جلو جلو ذهنم رو میخونین من میخواستم بگم سوره ضحی و انشراح میترکونه دیدم اه آوردینش

      داشتم به نور نورانی بودنتون فکر میکردم دیدم آیه نور رو

      ااااهههه

      یعنی چی آخه

      آخه من دیشب اون کامنت پاسخ به شما رو هم خوندم خیلی وقتا فرصتش نیست ولی دیشب اونو خوندم گفتم راست میگه این زهرا خانم

      بگذریم

      سپیده وقتی سر میزنه که قبلش تاریکترین ساعت شبه و سرد ترین ساعت شبانه روز

      از فرمایشات امام جواد یوسفی

      قبل اینکه بچه دندون دربیاره تب میکنه اسهال میشه دلدرد میشه اوووه

      ولی بعدشه که میتونه غذا بخوره

      قبل اینکه بچه بدنیا بیاد مادر سختترین روزها رو میگذرونن سخت‌ترین دردها رو

      اما با بزرگترین معجزه هستی روبرو میشه بعدش

      نکنه داره سپیده میزنه؟

      الیس صبح بقریب؟

      شب بخیر

      از اینجا به بعد دوباره در ویرایش اضافه شده

      اما بعد

      مگه حضرت علی توی دعای کمیل نمیگه اللهم قو علی خدمتک جوارحی

      مگه خدمت بالاتر از کار شما هم داریم اینکه جون یه آدم رو نجات بدی انگار همه رو زنده کردی

      افتخارتون این باشه که این لیاقت رو دارین

      والا الان میتونستین خونه دار باشین تا لنگ ظهر خواب بعد برین تا سر کوچه با زنهای همسایه یه کوچولو غیبت یه نفر بیاد رد بشه یه کوچولو تهمت و برین نهار و بخوابین تخت تا شب

      توهین به خانومای خونه دار نشه محض مزاح میگم اینا رو

      والا خانومای این سایت که جزو اون یک درصدن همه

      و یه مطلب دیگه

      مگه تو فریدونکنار اول کار سخت و شیفت سخت و … نبود مگه شما آرومش نکردین ساده اش نکردین با افکارتان و کنترل ذهن و توجه تون

      خب اینجا هم میشه چون اینجا هم در سیطره حکومت اوس کریمه

      اما یه بیت شعر و یه آهنگ تقدیمتون میکنم

      راستی داشتم فکر میکردم اگه با خواهر خودم که اونم سعیده است هم صحبت میکردم همینها رو بهش میگفتم

      باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد

      گاهی بهشت در دل آتش میسر است

      اما یه آهنگی داره معین محاله خوشتون نیاد و اشکاتون رو در نیاره

      هندزفری بزنین با حضور قلب ( کمی استیکر برای نمک متن)

      آهنگ همینجوری نمیمونه

      حتما گوشش کنین

      ما رو هم دعا کنید

      اینبار دیگه واقعا شب بخیر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1231 روز

      سلام به ابجی عزیزم

      خوندن کامنتهای شما برای من این روزا مثل پیدا کردن شرکهای درونی منه که بعضی وقتا اینقدر قدرت میگیرن در وجودم که راهی جز تسلیم بودن در برابر خدای توی وجودم ندارم و دست به دامنش میشم که خودت نجاتم بده

      وقتی دارم کامنت و رو میخونم سعیده عزیز به خودم میگم ببین محمد سعیده که داره با خدا عشق میکنه هم براش این شرایط پیش اومده و تونسته توی این شرایط خودشو کنترل کنه و نتیجش توی دستشه و من دارم میبنمش و مهر تاییدی میشه برای من که محمد توام باید مثل سعیده باشی .خسته بشو زخمی بشو ولی ادامه بده همه چی درست میشه مسیر تکاملی طی میشه و این مسیر فقط داره آمادت میکنه برای روزهای بهتر و مدارهای بالاتر

      چه ایمانی قوی کردم در دلم آبجی سعیده . با هر قطره اشکی که ریختم سبک شدم و خودمو ب خدای خودم نزدیک تر دیدم

      از خداد برات آرزوی بهترینها رو دارم دوست عزیزم

      خیلی دوستدارم و از خداوند برات طلب بهترینها رو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2420 روز

      سلام عزیزجان من سلام سعیده ی نازنین من چقدرچقدربا تمام تمام قلبم عاشقتم آخ آخ

      اصلا نتونستم ننویسم عشق من توچقدرچقدرررعاشقانه ترین عاشقانه ترین عشق بازی میکنی عزیز من چقدرت عاشقانه ترین غرق بینهایت بینهایت عشق بینهاست خداییی چقدر چقدر میخوام با تمام تمام قلبم بینهایت بینهایت عمیقتر عمیقتر بیشتر بیشتر درکش کنم چقدرر چقدر عاشقانه عاشقانه با تمام عشقش عاشقانه هدایتم میکنه بیاره بیاره و فایل زیبای و دیوانه کننده ی امروزاستادعزیزمو برام باز کنه و هدایتم کنه به کامنت نابت که همش اوبود همش تنهاتنهاتوبودی خدای من همش تنهاتو بودی همه هدایت تنهاتو بود تنهاقدرت توییی تنهاقدرت تویی تنهاروزی رسان من همه تنهاتویی تنهاقدرت تویی همش تنهاتنهاازجانب تنهاتنهااتوبود رب نازنین من مهربانترین عشق ترین من

      خدای من

      باتمام تمام وجودم میخواستم بیام بنویسیم این همه عشق بینهایت خالصترین این همه عشق بینهایت پاکتریننن خالصترین بینهایت عمیقتو این عشق بینهایت نابتو با تمام تمام قلبم احسینت میکنم بینهایت اینقدر ایمان اینقدر عالیترینننن عمل کردن نابتت بینهایت بینهایت با تمام قلبم تحسسنت میکنم عشق من بینهایت تحسینتت مبکنم هزاران بارنوش جونت باشه عشق من این عشق بازی بینهایت خالصانه ات هزاران بارنوش جونت باشه چقدرمیخوام با تمام تمام قلبم چقورمیخوام هرلحظه بینهایت بینهایت بیشتر بیشتر درکت کنم

      رب مهربان ترین من رب وهابترین من میخوام هرلحظه تنها تنهاا با توباشم میخوام هرلحظه بینعایت هدایت ها الهاماتت رو واضح تریینهایت بینهایت عمیقتر واضح ترهدایتها و الهاماتتو واضح تر درکشون کنم دریافتشون کنم بینهایت میخوام این عشق بینهایت نابتو خداجونم عمیقتر عمیقتر بیشتربیستر لمست کنم حست کنم خداس من تنهاتوبودی همش تنهااااا توییی

      تنهاتوبودی که اون بارو از روی دوشم برداشتی

      همش تنهاا تویی تنهاقدرت تویی تنهاتویی که عاشقانه هدایتم میکنی تنهاتویی که عاشقانه حمایتم میکنی

      تمام تمام کارارو برام انجام میدی

      همش تنهاااا توبودی همه ازجانب تنها تنهااااتوستت

      خدای منن تنها تنها پناه من تنهااتویی

      ازت میخوام با تمام قلبم ازت میخوام تنهاتوهدایتم کنی تنهااتوحمایتم کنی

      تنهاتومرا برای خودت خدای مهربان من هرلحظه هرروز بینهایت تنهابرای خودت توحیدیتربینهایت بینهایت متعهدتربینهایت موحدتربینخایتت خالصتر پاکترین متقیتر بینهایت توحیدیتر توحیدیتر متعهدتر متعهدترموحدترم توحیدیترم کنی میخوام تمام قلب روح وجودم فکر قلبم همه تنها تنها روبه سمت تتههه توباشه تنها توجاریترین باشی تنها توخصور داشته باشی توی تمام وجودم تنهااااا تو

      ایمان دارم ایمان دارم ایمن دارم خدایی که هرجاباشم هرلحظه هرلحظه بامنه هرلحظه هدایتم میکنه تمام تمام کاراروبرام انجام میده عاشقانه عاشق منه عاشقانه منوتوآغوشش میگیره عاشقانه هدایتم میکنه حمایتم میکنه عاشقانه عاشق منه بینهایت بیشتر بیشترازمن میخواد عاشقانه لذت ببرم عشق کنم بینهایت عاشقانه حواسش بهم هست هدایتم میکنه ایمان دارم ایمان دارم ایمان دارم ایمان دارم ایمان دارم ایمان دارم ازبینهایت راهش از هزاران راهش بینهایت نعمت و برکت ثروت روزی بینهایت بیحسابشوبینهایت بیشتربیشترفراوانترین واردزندگیم میکنه بینهایت بهم میده ایمان دارم بینهایت نعمت روزی بیحساب جاریترین میکنه ببنهایت میده

      آخ سعیده ی نازنینم آخ عاشقتم بینهایت عاشقتم

      بینهایت تحسینت میکنم بینهایت هزاران باربینهایت این عشق نابت بینهایت بارنوش جونت باشه قلب من بینهایت عاشقتم بینهایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 1862 روز

      سلام به سعیده عزیزم

      درسته تو جواب کامنتهای ما رو نمیدی اما من نمیتونم برات ننویسم

      باید بهت میگفتم ک تمام کامنتتو با اشک خوندم و گریه کردم

      گریه از سر شوق گریه از سر عشق

      عشقی ک در تمام کامنتت جاری بود منو منقلب کرد

      الهی ک خداوند هم مادرتو برات نگهداره هم بچه هاتو قدرشونو خیلی بدون

      من از هردوتاش محرومم

      دلم واسه مامانم تنگ شد واسه تمام مهربونی ها و زحمتهایی ک واسم کشید

      دوست داشتم الان زنده بود و با تمام وجودم ازش تشکر میکردم و دستهاشو میبوسیدم

      دلم میخاست چند قلوهایی که کاشتم زنده می موندن و الان بغلشون میکردم

      اشکها نمیزارن بیشتر بنویسم

      اما من تسلیمم تسلیم پروردگار مهربانم

      اومدم بهت تبریک یگم واسه ایمانت واسه قلب پاکت ک لبریز از عشق خدا شده

      اومدم بگم مرسی ک می نویسی

      اومدم بگم واسه منم دعا کن تا توحیدی تر بشم

      الهی ک هر روز بیشتر غرق خوشبختی و عشق خدا بشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        شیرین انصاری گفته:
        مدت عضویت: 1305 روز

        سلام مرضیه عزیزم عزیزترینم سعیده جان هممون رو دیونه کرده اشکام نمیذارن ببینم مرضیه جان حتی جواب کامنتای که دوستان واسه سعیده جان مینویسن پراز عشق وخالص بودنه پراز احساس قرب الهیه امیدوارم که هرچه خیره برات پیش بیا وروزی بیای وبرامون از اجابت شدن خواسته هات برامون بنویسی.روح مادر مهربونت شادشاد.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          مرضیه گفته:
          مدت عضویت: 1862 روز

          سلام شیرین عزیزم

          سپاسگزارم از کامنت پر از مهرتون

          واقعا همینطور کلا فضای سایت پر از معنویت و خلوصه و همه ی دوستان یکی از یکی

          نایس تر و دوست داشتنی تر مثل خودت

          من تازه امروز از مشهد برگشتم و تا رسیدم اومدم سراغ کامپیوترم ک سایت رو چک کنم

          به لطف سفرهای استاد منم مدتیه همش تو سفرم

          و از تک تک لحظات سفر لذت میبرم بخصوص سفر هوایی

          چون اون بالا احساس میکنی بخدا نزدیک تری

          اون بالا انگار بهتر متوجه کوچیک بودن خودت و عظمت پروردگارت میشی

          شیرین جانم جالبه بدونی هم تو پرواز و هم تو حرم مدام دوقلو میدیدم

          انگار اینا نشانه بود ک بهم بگن داری ب خواستت نزدیک میشی

          ممنون از دعای قشنگت

          خداوند رفتگان شما رو هم رحمت کنه

          در عشق و نور الهی باشید ماه بانو

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم شیخه پور گفته:
      مدت عضویت: 820 روز

      سلام سعیده خانوم مهربان

      من هم قبلاً کادر درمان بودم و کاملا درک میکنم شرایط کاری شما رو

      یه پیشنهاد دارم

      شما قبل از ورود تون به بیمارستان فقط به خودتون بگید من باید دنبال زیبایی باشم

      از رنگ در،از گل تو باغچه ،از رنگ لباس پرسنل و..

      برای مریض ها (دستای خدا) اسم های خوشگل بزارید مثلاً لپ گلی ،بانو سپید ،الماس و…

      ،چون تو جهانی که همه چی رو نظم و با دقت و هوشمندی مافوق تصور اداره میشه ،هیچ چیز اتفاقی نیست و همه اونها امروز قراره از شما عشق و شفا بگیرن ،حتی با یه لبخند ،حتی با یه لمس پر مهر ،حتی وقتی هوشیار نیستن ،روح پاک و قلب و فرکانس عشق شما رو درک میکنن

      حتی میتونید برای داروها اسم بزارید ،همه چی رو قشنگ کنید و بهش رنگ عشق بدید

      براتون آرزوی عشق و آرامش و پرکت بی‌انتها دارم

      طلب خیر برای شما و دستان خدا(مریض)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مریم شیخه پور گفته:
      مدت عضویت: 820 روز

      سلام سعیده خانوم مهربان

      من هم قبلاً کادر درمان بودم و کاملا درک میکنم شرایط کاری شما رو

      یه پیشنهاد دارم

      شما قبل از ورود به محل کارتون فقط به خودتون بگید من باید دنبال زیبایی باشم ،برای محل کارتون یه اسم بزارید که به شما احساس خوبی بده

      از رنگ در،از گل تو باغچه ،از رنگ لباس پرسنل و… زیبایها رو با ذره ببین وجودتون ببینید ،اولش تلاش میخواد بعدش آسون میشه

      برای مریض ها (دستای خدا) اسم های خوشگل بزارید مثلاً لپ گلی ،بانو سپید ،الماس و…

      ،چون تو جهانی که همه چی رو نظم و با دقت و هوشمندی مافوق تصور اداره میشه ،هیچ چیز اتفاقی نیست و همه اونها امروز قراره از شما عشق و شفا بگیرن ،حتی با یه لبخند ،حتی با یه لمس پر مهر ،حتی وقتی هوشیار نیستن ،روح پاک و قلب و فرکانس عشق شما رو درک میکنن

      حتی میتونید برای داروها اسم بزارید ،همه چی رو قشنگ کنید و بهش رنگ عشق بدید

      براتون آرزوی عشق و آرامش و برکت بی‌انتها دارم

      طلب خیر برای شما و دستان خدا(مریض ها)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
      مدت عضویت: 1730 روز

      سعیده جان شهریاری عزیز.

      من تو خونه بهم میگند سعید.

      یکم به این زیبایی اسمت دقت کن.

      تو مبارکی. تو از ابتدای تولدت که پا توی این زمین گذاشتی مبارک بودی. اینو خداوند به پدر و مادرت الهام کرده یا هر کسی که اسمتو گذاشته سعیده.

      خیلی زیباست.

      سعیده جانم. کامنت هات اینقدر نکات مهمی واسه من داره که وقتی میخونم بینهایت سپاسگزار رب العالمین میشوم. اینقدر که کامنت های شما خواهر عزیزم، برای من آموزنده است.

      سعیده الان توانایی برگزاری کلاس را داری.

      سعیده جانم اونجایی که گفتی بغضم ترکید، کاملا درکت کردم.

      سعیده جونم، آبجی عزیزم ببخشید اینقدر باهات راحت صحبت میکنم، از قلبم میاد این حرف ها. آبجی عزیزم قانون اینه فرکانس‌های ما زندگی ما را رقم میزنه.

      همه اش توی زندگی این نجوا سراغم میاد که تو هیچ کار فیزیکی خاصی نمیکنی، هیچ پیشرفت خاصی نمیکنی. در صورتی که وقتی میشینم به روند نگاه میکنم میبینم همین که این همه روی خودم تمرکز میکنم یکی از بزرگترین کارهاست.

      خداروشکر میکنم. بینهایت خداروشکر.

      سعیده جونم آبجی گلم.

      هر اتفاقی بیافته، هر اتفاقی بیافته، هر اتفاقی بیافته تصادفی نیست.

      هر اتفاقی دقیقا در مسیر خواسته ات هست. داشتم به جلسه 1 و 2 قدم نهم گوش میدادم، یهو بهم گفته شد بیام برای سعیده جون بنویسم.

      سعیده جون اگه داری 12 قدم را به جلسه 1 قدم 9 حسابی گوش بده.

      عاشقتم سعیده.

      خیلی صمیمانه نوشتم، بازم معذرت میخوام ازت. چون هر بار میگفتم سعیده، انگار به خودم هم میگفت سعید جون.

      امیدوارم سعیده جان، الان دیگه بشینی تو قایق و سر بخوری، و از زیبایی های این رودخانه و این جریان رب العالمین لذت ببری.

      تو لایق بهترینی سعیده. میدونم سرت شلوغه، بارها برات نوشتم و پاسخی دریافت نکردم.

      اما باور کن از صمیم قلبم برات آرزو میکنم که به مسیر پر از نعمت، برکت و ثروت حرکت کنی.

      کاری که تو کردی را من هنوز اینقدر ایمان ندارم انجام بدهم.

      عاشقتم سعیده شهریاری عزیزم. امیدوارم هر آنچه میخواهی در لحظه بهش برسی و باورهات در مسیر خواسته هات باشه.

      اونوقت در لحظه اجابت شدن خواسته هات را ببینی.

      ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1956 روز

      به نام خداوند مهربان

      سلام سعیده خواهر عزیزم

      خواهرم داری چیکار می‌کنی با ما

      وسط کار باشی و حست بهت بگه برو توی سایت و بیای و به به در و گوهر بخونی و بعدش در و گوهر بباره از چشمات

      خدایا نمی‌دونم چطور شکر تو رو بجا بیارم بابت همین خواهرم سعیده که این چنین تورو فهمیده و درکت کرده و این چنین کلام و قلم شیوا و زیبایی بشه دادی تا شخصی مثل من بخونه و اشک امونش نده که بخواد کامل بخونه متن رو

      خواهرم افتخار میکنم بهت بابت این چنین کنترلی که داری و توی چنین مکانی داری کار می‌کنی و این ذهن قوی رو داری می‌سازی دمت گرم

      بدون که خدا هیچوقت زیر قولش نمیزنه و وعده داده به صابران به متقین

      منتظر خبرهای خوش و خوب باش که کلی اتفاق های خوب قرارع برات بیوفته

      چقدر آیات الهی رو درست و بجا میاری و چقدر قلبت پاک و مبارک هست

      خواهرم تحسینت میکنم

      هروقت که فایلی استاد می‌ذاره میگم خدایا شکر بازهم کامنت های قشنگ و توحیدی بازهم کامنت سعیده و چقدر من خوشبختم

      چقدر خوشحالم که در این بهشت الهی هستم

      در کنار این همه انسان شریف و دوست داشتنی

      در پناه الله مهربان باشی و در حال خوش و شادی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      آسمان گفته:
      مدت عضویت: 1577 روز

      بسم‌الله الرحمن الرحیم

      سلام به سعیده دوست خوبم که با دیدن پیام ارسال کامنتش ذوقی در دلم برمی‌خیزد که آرام و با لذت مینشنیم تا کامنتشو بخونم

      اگر مشغول آشپزی باشم گاز رو خاموش میکنم اگر مشغول خوردن باشم دست میکشم اگر مشغول تمیز کاری باشم یک گوشه پیدا میکنم تافقط با ارامش ذهنم بتونم کامنت رو بخونم و مثل یک دانش آموز منظبت سر کلاس درس حاضر باشم تا خوب درس رو درک‌کنم و کامل مفهوم درس رو بگیرم

      سعیده جانم صبح کامنتت رو خوندم برات آرزوی دلی ارام کردم در تمام لحظات زندگی و موفقیت‌های بیشتر و بیشتر

      امروز روز تولدمه و از صبح برکات خداوند در روزم و زندگی ام جاری شده

      الان ظهره و من نماز ظهر و عصرم رو خوندم داشتم فکر میکردم برای تولد دخترم که 14 بهمن هست برم از مدیر مدرسه اجازه بگیرم ببینم اگر اجازه دادن پدرش یک گل ببره سر کلاس دخترم و بهش هدیه بده توی همین فکر بودم و هنوز مشغول مشورت با خداوند سر سجاده نمازم که نمیدونم بگم یک فکری یک سخنی یک الهامی به من رسید و بعد از اون گفته شد که برای سعیده عزیزم بفرستم و اطاعت عمر کردم و جملات این بود:

      وقتی که فرزندم با من هست من تمام تلاشم رو میکنم که فرزندم در آرامش و لذت باشه و در کنار من و همراه من خاطرات خوب و لحظات زیبایی داشته باشه به خصوص برام مهم احساس ارامش داشته باشه.خداوند هم همینطوره وقتی همراه با خداوند باشیم و تنهایی رو ترجیح به همراهی با خداوند ندیم خداوند هم دست بکار می‌شود برای لذت بردن و ساختن خاطرات بهتر و آرامش بیشتر برای ما و اونجاست که میگی هر لحظه خداوند کمکم میکنه و همه کس می‌شود و همه چیز می‌شود

      ساعت12:12ظهر روز چهارشنبه27 دیماه

      آسمان دوستدار سعیده بنده ی خوب خداوند

      خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

      در پناه خدای مهربانم باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      معصومه سادات ناظری گفته:
      مدت عضویت: 1127 روز

      سلام به سعیده ی عزیزمم وهمه ی دوستان توحیدی عزیزم سلام به استاد عزیزم وخانوم شایسته ی عزیزم

      سعیده عزیزو دوست داشتنی و توحیدی من چه کردی تو دختر امروز بامن نمیدونی من امروز از صبح که پاشدم تاالان چحالی داشتم چندین وچند بار سایت و زیرو رو کردم که حالم وخوب کنم چقدر از صبح دنبال این بودم که به نکات مثبت توجه کنم ذهنم وکنترل کنم وبه نجواهای شیطان گوش نکنم …

      دنبال یه نشونه بودم یه کلام از طرف خدا بشینه و با من حرف بزنه میدونم که حواسش بمنه ولی خسته بودم فشار زیادی رو متحمل شده بودم دنبال یه چیزی میگشتم که رها بشم اروم بشم …تااین که رسیدم اینجا …

      اره عزیزم با نوشتن کامنتت نمیدونی چه کردی با دلم انگار خدا با کلمه کلمه ی حرفات داشت با من حرف میزد خدایا بینهایت سپاسگذارتم

      سعیده جان ممنونم که نوشتی مرسی که هستی دوست توحیدی من

      با تک تک جملاتت اشک ریختم نمیدونی چقدر وجود خدارو حس کردم تو این لحظه چقدر خدارو شکر کردم که حواسش بمنه

      الانم اومدم بنویسم هم تشکری ازت کرده باشم هم اینکه بگم عزیزم یادت باشه همین که کنار بچه هات هستی خداتو شکر کن

      من خیلی دورم ازشون خیلی…

      همین اینکه کنار مادرتی وبرات غذاتو اماده میکنه و…بینهایت سپاسگذار باش، من نیستم کنار عزیزانم…

      وهم اینکه شغلی داری خداتو شکر کن هرچقدر سخت و طاقت فرسا باشه چون من یا یکی مثل من ارزمونه که جای تو باشیم هرچند سخت …ولی اینم گفته باشم عزیزم که من اومدم مهاجرت کردم که از وابستگی ها یی که داشتم وپاشنه های اشیلی که داشتم دور بشم وکنارشون بزارم پا روی خیلی از ترسهام گذاشتم وبه لطف خدا خیلی موفق شدم تاالان بقیه اشم مطمئنم به زودی درست میشه ناامید نیستم چون اون بالایی تاالان خیلی حواسش بمن بوده وهست بقیه اشم برام درست میکنه …نمیدونم بااین چشمهای پر اشک چی نوشتم …فقط میدونم یه حسی بمن گفت بنویس و ردپا بزار منم انجامش دادم

      خیلی خوشحالم بابت دوستان توحیدی مثل شما که دارم وخیلی خوشحالم که تو این مسیر مقدسم خدایا شکرت

      استاد بینهایت ازتون سپاسگذارم بابت این فایلها واین سایت بینظیر خانوم شایسته ی عزیزم بابت این همه زحمات بی دریغتون بینهایت سپاسگذارم

      برا همه ی شما عزیزانم سعادت وخوشبختی وسلامتی وثروت بینهایت رو ارزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      سعـید کاکایی گفته:
      مدت عضویت: 1804 روز

      سلام سعیده جان خواهر قشنگم چقدر تو خوبی دختر چقدر خوب می‌نویسی ی وقت فکر نکنی فراموشت کردم دیگه برا کامنتهای بی نظیرت کامنت نمی‌زارم فقط به شدت مقاومت دارم راجع به نوشتن کامنت یعنی نجوای شیطان میگه چی میخوای بگی آخه چی داری بگی اصلا آخه تو بلد نیستی مثل سعیده اینقدر قشنگ بنویسی و….. اینو گفتم که اگه برات نمینویسم تنبلیه و هیچ عذر و بهانه ای قابل قبول نیست ولی خدا رو شکر به شدت تو خوندن کامنت بچه ها فعالم

      دختر این کامنتت رو در حالی خوندم که خیلی ذهنم درگیر بود تو ذهنم داشتم دعوا میکردم قاطی قاطی بودم میدونی وقتی کامنت می‌نویسی و خودت رو خطاب قرار میدی من ه آخر اسمتو برمیدارم و میگم ببین سعید این حرفا مستقیم برا تویه من جزو اون دسته از ادمهایی هستم که اصلا اشکم در نمیاد ولی باور کن با کامنت تو بغض کردم آخه دقیقا بدون یک هزارم درصد دقیقا این اتفاق برا منم صدق می‌کنه زمانی که تو شهر خودمون بودم با وصف اینکه شغلی داشتم که بهش علاقه نداشتم ولی انصافا هم خیلی راحت بود هم خبره بودم هم اعتبار داشتم هم تو بازار از محبوبیت بالایی برخوردار بودم ولی ته دلم همیشه ی چیز بهتر میخواست نمی‌دونم چی ولی همیشه مهاجرت رو دوست داشتم خلاصه این اواخر که به شدت داشتم رو خودم کار میکردم اوضاع داشت کم کم بهتر میشد و اینقدر ب نکات مثبت شغلم ،شهرم،همکارام ،و همسایه هام توجه میکردم و می‌نوشتم لذت می‌بردم که اصلا بعضی وقتا فکر نمیکردم همون جایی هستم که خیلی ازش متنفر بودم اما رسید ب جایی که شرایط برام مهیا نبود که ادامه بدم در یک صورت می‌تونستم ادامه بدم که وام میگرفتم و این برام خط قرمز بود خیلی ترس داشتم نگران بودم تو شغل دیگه تخصص نداشتم بیست و چند سال تو همون شغل بودم ولی به خاطر تعهدی که به خودم دادم ادامه ندادم و مهاجرت کردم بدون کوچکترین برنامه ریزی قبلی فقط به استناد آیه ای که خدا گفته بود که مهاجرت درهایی از رحمت رو به روت باز می‌کنه و خداوند هم هیچوقت خلف وعده اش عمل نمیکنه و نزدیک ب دو سال هر روز چندین بار با خودم اینو تکرار و تکرار میکردم و منطق میاوردم که رسید ب جایی که دیگه جهان اجازه نداد اونجا بمونم مگر اینکه از تعهدم تخطی میکردم و البته ناگفته نمونه که چه بسیار سختی های که فقط به خاطر همین وام گرفتن و قسطی خرید کردن و دسته چک که نکشیدم دیگه گفتم بیست ساله همین روال رو پیش رفتی رشد نکردی هیچ بلکه داری هی عقب میری و زدم زیر میز بازی همه رو بهم ریختم گفتم من نیستم (به قول شما چند تا استیکر دست تو پیشونی)و مهاجرت کردم و همه چی رو رها کردم اما اینجا صفر شدم از اون محبوبیت و اعتبار خبری نبود ،از اون راحتی خبری نبود خیلی اینجا کنترل ذهن سخت تر شده برا همین لبه تیغم و این جمله شما که گفتین خدایا قانون اینجوری نیست کجای کار من ایراد داره رو هی میپرسم از خودم درآمدم تقریبا نصف شده و شرایط کارم سختتر و مقاومت بسیار زیادی که با کردن برای دیگران دارم الان دارم برا ی مبلغ کم کار میکنم اونم به خاطر اینکه فقط بیکار نباشم و باید در آمد داشته باشم به نظر من بدون داشتن ورودی کنترل ذهن کار به شدت سختیه باید حرکت کرد رو به جلو و این کامنت تو جواب خدا برای درگیری ذهنی امروز من بود که سعید من تو فراموشت نکردم و هیچوقت هم رهات نمیکنم خدا خیرت بده ی خورده آروم شدم دوست دارم خواهر نازنینم ببخشید من اصلا میخواستم چند تا جمله بنویسم اندازه ی انشا شد انشالله که هممون تو این مسیر ثابت قدم باشیم من خودم به شخصه کلی این در و اون در زدم کلی رو غیر خودش حساب کردم نه تن از راه به جایی نبردم بلکه کلی هم عقبگرد داشتم الآنم که میدونم قانون چیه باید یک جهاد اکبر بکنم که قانون، این آگاهی ها تبدیل به باور بشن و جای باورهای مخرب رو بگیرن.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        زری گفته:
        مدت عضویت: 767 روز

        سلام آقا سعید

        از صبح که کامنت شما رو خوندم همش یه احساسی بهم میگه براتون بنویسم

        و الان اومدم به حسم عمل کنم شاید برای شما حامل هدایتی باشه

        ببینید استاد عباسمنش هم وقتی به بندرعباس رفتن اولش شرایط کاری و زندگیشون خیلی سخت بوده تا آروم آروم روی خودشون کار کردن و بهتر شده شرایط

        وقتی هم به تهران رفتن شرایط اونقدر سخت بوده که تو مسافرخونه ها بودن اولش حتی ماهیتابه از یه نفر قرض کردن تا توش غذا درست کنن و باز هم آروم آروم که روی خودشون کار کردن شرایط بهتر و در نهایت عالی شده

        شماهم فکر نکنید وقتی که اوضاع خوب نیست دیگه هیچوقت خوب نمیشه

        این شرایط جزئی از مسیره

        خداوند در سوره بقره دقیقا میگن که ما شمارو با مال و جان و…. امتحان میکنیم وبشارت بده به صابران اونهایی که میگن انالله و انا الیه الراجعون

        این تضادها جزئی از راهه که شما مسیرو بهتر بشناسی خودتو بهتر بشناسی و باورهای بهتر ایجاد کنی

        باید بپذیری که این مسیر منه

        این مسیر منه

        الخیر فی ما وقع

        من دارم روی خودم کار میکنم و حالم خوبه پس هرچی که پیش بیاد به نفع منه

        استاد وقتی تو تهران تو شرایط سخت بود و 70 میلیون بدهکار نا امید نشد اونقدر ادامه داد که از همون بدهکاری به ثروتی رسید که الان چندتا خونه فقط تو ایران داره

        البته نمیخوام بگم قانون اینه که همیشه وقتی مهاجرت میکنی قراره اوضاع سخت بشه

        نه

        باز هم مثال استاد که چقدر ساده و راحت رفت آمریکا

        با باورهای درست

        چون باورهای درستی داشت شرایط چندان سختی رو هم تجربه نکرد

        اما وقتی تهران رفت چون هنوز باورهاش درمورد پول شکل نگرفته بود شرایط براش سخت شده بود

        شما هم بگردید دنبال باورهایی که هنوز تثبیت نشده

        ببینید ریشه این موضوعات کجاست

        و چه درسی قراره بهتون داده بشه

        بپذیرید مسیری که توش هستید خیر مطلقه

        نمیدونم درست تونستم منظورمو برسونم یا نه فقط خواستم بگم احساس بدی نسبت به این شرایط نداشته باشید

        این حرفارو اول از همه برای خودم گفتم چون هربار به یکی از دوستان پاسخی میدم اول از همه خودم کلی چیز ازش درک میکنم که باید انجام بدم

        و امیدوارم برای شماهم هدایتی باشه

        امیدوارم خیلی زود خبر موفقیتهای بی نهایتتون به دستمون برسه

        درپناه رب

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          سعـید کاکایی گفته:
          مدت عضویت: 1804 روز

          سلام و درود خدا بر شما دوست هم فرکانسی عزیز زری خانم

          ممنونم شما امروز حامل پیام خداوند برای من بودید تک تک جملاتی که نوشتید برای من وحی منزل هست خدا رو شکر میکنم که دوستان خوبی مثل شما دارم خدا رو شکر میکنم که منو در مدار این آگاهی های ناب قرار داده خدا رو شکر میکنم که عضوی از میلیون ها عضو این سایت توحیدی هستم دوست خوبم براتون آرزوی بهترین ها رو دارم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            یاسمن سالاری گفته:
            مدت عضویت: 780 روز

            به نام الله هدایتگرم

            سلام آقا سعید گل

            خداقوت

            یک سالی از این‌کامنت شما میگذره خیلی دلم‌ می‌خواد بدونم الان دارین چیکار میکنین و آیا اوضاع بهتره؟

            چون‌ منم مدتیه برای رشد بیشتر قلبم میگه مهاجرت کن ، همش گفتم خدایا کجا برم؟ من تا حالا پامو از ایران بیرون نزاشتم تا اینکه با خوندن کامنت یکی از بچه ها قلبم گفت برو‌ استانبول

            منی ک همیشه مقاومت داشتم نسبت ب ترکیه این بار قلبم آروم بود و اسمش حالمو خوب میکرد

            و جالب اینجاست هیچکی برای رفتنم مقاومت نمیکنه

            نه مامان و نه داداشام

            همه تشویقم میکنن

            این‌روزا سعی میکنم دست‌و پا شکسته ترکی یاد بگیرم

            ولی یکی دو روز هست‌ حسم از درون خوب نبود

            نجواها میگفتن تو‌ ایران ب کجا رسیدی ک ترکیه‌برسی

            یا میگن باید‌اونجا‌ کلی کار کنی

            و کلی نجوای‌مسخره‌ دیگه

            الان‌ از خدا نشانه خواستم و دکمه نشانه‌ من رو زدم ک ب کامنت فوق العاده‌ سعیده جان هدایت‌شدم و بعد‌هم‌ کامنت های شما

            قلبم آرومتر‌ شد مطمئنم خدا‌کمکم میکنه

            اینو‌قلبم درک‌ میکنه ولی ذهنم نه

            ممنونم بابت‌ کامنت شما و پاسخ زری جون‌ هم خیلی کمکم کرد

            خداروهزاران مرتبه شکر

            ممنونم ازتون

            تا‌درودی دیگر بدرود

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2037 روز

      سلام سعیده جانم.خداقوت بابت این همه فعالیت .کامنتهاتون رو که میخونم بیشتر حول مسائل شیفتهاوانتقالی واین موارد بود.هربار که کامنتهای شما رو می خونم من بیشتربابت شرایط کاری خودم سپاسگذارتر میشم که 12ساله بهترین شیفتها وهمکارا رو دارم.همون موقع استخدام شدنم که از صمیم قلب میخواستم بیمارستان زنان کارکنم که خدایا شکر به راحتی این اتفاق افتاد.بهترین ومودب ترین رئیس رو تو این مدت داشتم که بازنشست شد .برنامه شیفتها برنامه ای که خودمون انتخاب میکنیم.همکارها یکی از یکی بهتر.که همکاری فوق العاده دارن.شیفتها خلوت یعنی هر موقع تو خونه خسته بشم خیالم راحت برم شیفت اونجا میشه خوابیدوکلی وقت اضافه تو شیفت برای بودن تو سایت وفایل گوش دادن وبعدش یه پیاده روی عالی نیم ساعته تا خونه. یعنی من همیشه با خودم میگم میشه توشیفت خوابید وپول در بیاری میشه چایی بخوری وپول دربیاری میشه توسایت باشی وپول دربیاری.تازه با ماشین پنج دقیقه کمتر میرسم محل کار.دیگه از این بهتر مگه داریم.خدای مهربونم شکرت بابت تمام شیفتهای خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سحر احمدی گفته:
      مدت عضویت: 2585 روز

      سلام دوست عزیزم

      من عاشق تو و این متن های هستم

      منم میخام مثل تو باشم توحیدی باشم.خدا برای منم خیلی کارها کرده کو تجربه توحید دارم.اما ایراد من اینکه بعد چند وقت همه چی یادم میرود و مشرک میشم. منم میخام مثل تو همیشه توحیدی باشم.وقتی از توحید حرف میزنی انقد حالم خوب می‌شود که نگو.عاشق این خدا هستم که همون را اینجا جمع کرده است‌‌.دوست من همیشه برامون از توحید بنویس. موفق باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      لیلا عفت گفته:
      مدت عضویت: 2020 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      خدایا به نیت نزدیکی بتو منم صلات عصرم رو اینحا درجواب دوست موحدم مینویسم که بانوشته هاش بهتر هدایتم کردی

      خدایا تو به قلب وقلم من هم ببار من ناتوانم ونادان نمیدانم چه بنویسم ونمیتوانم آنچکه در درونم وافکارم میگذرد رو بگم تو فرمان قلب وذهنم رو بگیر تا بنویسم آنچکه مورد رضای توست و کمک کننده است بخودم وعزیزانم

      وقت اعتراف خدایا استغفارمیکنم از همه ی پلیدیهای درونم خدایا تو توان بده که گناه نکنم من نمیتونم

      خدایا ذاتم ناسپاسیه تو خودت منو آفریدی ومیشناسی

      خدایا من ناسپاس م ازتو

      ناسپاسم از نعمتهایی که از روز تولدم بهم دادی من ندیدمشون محبتهای بیدریغ پدرومادرم

      خدایا من ناسپاسم ندیدم توانمندیهلی خودمو من ناسپاسم که تو جوانی منو بردی بمسیر علائقم ومن اصلا نفهمیدم آدمهارو بت کردم وشرک ورزیدم تو بمن لطف کردی و من بقیه رو دیدم ممنونم که ادبم کردی ادب کردنی درست که هرگز فراموش نکنم باورهای قشنگ وخالصمو گره زدم به آدمها که باافولشون گمراه شدم ازتو باتودرگیرشدم که چرابامن اینکاروکردی نادان بودم نمیدونستم توقدرت خلق زندگیمو بخودم دادی خدایا ناسپاس بودم ندیدم که پدرومادرم تو سختیها مثل کوه پشتم بودن نفهمیدی توبرام اونارو حامی قراردادی خدایا هرچی بگم از ناسپاسی وبی تقوا بودنم کم گفتم آنقدر مهربانی که با کمی اعتراف وتسلیم شدنم منو آوری تو مسیر توحید عملی تا از لاف زدن دربیام ایتجا جرآت کردم تا صلاتهای بی توجهمو بزارم کنار بااین رویا که تا وقتی نتونم کنترل ذهن کنم وبفهمم چی رودرروی تو میگم دیگه نمیخونمش چرا من اینقدر بی ادبم که جلوی ارباب جهانیان حواسم بهمه هست غیرازاو

      به اندازه ی درکم وتوانم در رفع ناسپاسی هام تو دفترم شکرت بجا آوردم وتو به کم من بسیار بسیار پاداش دادی

      یه ناسپاسی دیگه هم که میخوام اینجا بهش اعتراف کنم اینه هربار میخواستم کامنت بنویسم هی تو ذهنم بود لایک استاد بگیرم رای دوستامو بگیرم جواب بدن بهم گفتم خدایا میخوام خالص باشم برات برای خودم

      میخوام تو بگی بنویسم خدایا خالصم کن برای خودت دیگه حریف ذهنم نیستم کم میارم جلوش

      میخوام سپاسگزار استادم باشم تحسینش کنم ذهنم میگه مگه اینا چیه حرفهای ساده ومعمولی از زندگی روزمره اش توهم که بلدی اینارو اره راست میگه منم بلدم دوستان هممسیرم بلدن اما من عرضه شو داشتم ازشون پول بسازم عرضه شو داشتم خودمو از کارگری تو کشتیرانی برسونم به استادی به بهترین سایت موفقیت تودنیا تو آمریکا نه من بلد نیستم پس باید حسود شم بهش که ای بابا شانس دارن چه اعتماد بنفسی داره

      خدایا دیگه خسته شدم ازاینهمه نجوا نجاتم بده دوست دارم شاکر باشم مردم از سرطان ناسپاسی وحسادت ومقایسه

      بخودت پناه میبرم صلات واقعی یادم بده کنترل ذهن یادم بده

      خدایا بپذیر استغفارمو تا بتو زیبایی هات بازگشت کنم تا مثل تو شکور باشم تو شکوری واحسان رو با احسان فقط جواب میدی

      استاد عباسمنش عزیزم که قلبم ایمان داره بمسیر توحیدیه قشنگت وهربار ذهنم انکارت کرد روح خدا دردرونم یاریم داد تا تواین سرزمین مقدس بمونم مسدونم اگر محصول نخریده بودم تاحالا اینجا نبودم تحسینت میکنم که اینثدر زیبا وعمیق وعظیم خودتو رشد دادی خالص

      اینقدر زیبا قرآن وباورهای قشنگشو درک کردی که خدامیدونه چقدر ازت بسیار یادگرفتم ذهن چموشم شاید بخواد انکارکنه اما قلبم گواهی میده باقلبم سپاسگزار وجود ارزشمند خودساخته ات هست هرروز بهتر بدرخشی هرروزبهتر آغوش آگاهی های الهی رو درک کنی وبقول دوست خالصم سعیده مثل باران برما بباری سپاسگزارم

      خدایا شکرت یکم از کفر پاکم کردی

      من هنوز این فایلو ندیدم کامنت سعیده عزیز جرات داد بهم صلات عصرمو اینطوری بخونم خدا قبول کنه ازم

      سعیده جانم ممنونم

      کامنتهات برام پراز عشق وتوجه خالص بخداست سپاسگزارم که دست خداشدی برای صلات توبه ام از ناسپاسیهام

      امیدوارم که این یه قدم باشه برای شروع کامنت نوشتن های بااخلاصم

      خدایا به تو بازگشت میکنم مرا به عقوبتت ادب مکن خدایا مرا با تربیت خودت ادب کن آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فهیمه و علی دوست داشتنی گفته:
      مدت عضویت: 2241 روز

      سلام سعیده عزیزم

      دست مریزاد به این گفتگوی عاشقانه با معبودت

      خیلی تحسینت میکنم عزیزم خیلی از کامنتات درس میگیرم حتی اهنگایی که گذاشته بودی رفتم دانلودش کردم چقدر عالی بود چقدر برام این اهنگ من اگه نباشم کی موهاتو ناز میکنه کی با بال های شکسته تو پرواز میکنه.

      من رو یاد یه ماجرایی انداخت که همین 4 روز پیش اتفاق افتاد که مارو به تولد یکی از نزدیکان دعوت کردن و اصلا یه جوری برنامه پیش رفت اصلا خیلی معجزه اسا قرار بود تنها برم تولد که بین راه خبردادن نه خانوادگیه دیگه تا همسرم اومد اماده بشه یکم دیر شد و همش هم بر میخوردیم به چراق قرمز اما ته دلم خیلی اروم بود که حتما یه نشونه از طرف خداست حتما باید دیر میرسیدیم و وقتی رفتیم دیدیم چقدر خوب شد که دیر اومدیم اصلا چی براتون بگم از اون همه عزت و احترامی که حتی افراد غریبه برامون قائل بودن و چقدر خودشون رو به در ودیوار میزدم که چیزی کم و کسر نداشته باشیم و چقدر خوشحال شدم که همسرم هم اومد حداقل یه هم مداری داشتیم و اصلا چی بگم براتون که اینقدر همه چی دست بدست هم داده بود که همه برامون ارزش قائل باشن و ازمون حساب بردارن در صورتی که قبلا اصلا این طور نبود و من چند روز بود درگیر بود ذهنم چرا اینجا اون رفتار رو کردم چرا نکردم چه خوب شد اونجا اون رفتار رو کردم و بعضی جاها رو دیگه ذهنم ارور میداد که وای چقدر من باهوش بودم خودم خبر نداشتم چون دارم روی احساس لیاقت کار میکنم نگو این خداون بود که اون شرایط رو اینقدر درست ما رو در زمان درست و در مکان درست و با ادم درست هدایت کرد و اصلا بهتر از این امکان نداشت الان که این اهنگ رو دیدم و میگفت من اگه نباشم واقعا یه نشونه خیلی واضح برام بود که همش ذهنم درگیر بود چرا اینجوری شد چرا اینجوری نشد چرا این رفتار رو نشون داد و چرا این رفتار رو نشون نداد چرا من احساسم با اون فرد اونجوری بود و اصلا من رو هدایت میکرد که در هر زمانی با هر ادمی چه برخوردی رو نشون بدم و من اون برخورد رو نشون میدادم شاید ابتدا اون ادمه ناراحت میشد اما فکر که میکردم به رفتارهام میدیدم ناخود اگاه دارم برای خودم ارزش قائل میشم و اون رفتارهایی که نشون دادم همش داره احساس ارزشمندی و از خودم حساب داشتن رو نشون میداد چون خیلی دوست داشتم که دوره لیاقت رو داشته باشم اما فعلا شرایطش نبود و خیلی از خدا خواستم و خدا داره به من میگه یواشکی الانم نمیدونم اینا را برای چی برات مینویسم اما یکی میگه بنویس و منم نوشتم الان میبینم اگه خدا نبود واقعا من هیچ بودم و باید اعتبارش رو بدم به خدا و نگم وایی من چقدر باهوش بودم که اونجا اینقدر درست رفتار کردم واقعا اگه خدا هدایت نمیکرد معلوم نیست الان تو چه فکر و حالی بودم و اونه که من رو بالا میبره اونه که به من عزت و احترام و ارزش میده با بودن با اون هست که بقیه برام ارزش قائلند و اگه نباشه با من و اگه من به اون خودم رو نسپرم و اگه اون هوادارمن نباشه به اندازه پشیزی هم ارزش ندارم خدایا مممنونم که کنارمی و داری بهم میگی فهیمه اگه

      من نباشم کی تو رو یا موهاتو ناز می کنه

      کی با بالهای شکسته با تو پرواز میکنه

      راست بگو من که نباشم اخمای پیشونیتو

      کی میاد دونه دونه با حوصله باز میکنه

      من نباشم کی میاد ناز نگاتو می خره

      کی میاد دنبال تو،تو رو تا خورشید ببره

      و هنوز اونقدر ایمانم بالا نرفته که بتونم قسمت دوم شعر رو برای خداجوون بگم.

      خلاصه سعیده جونننم تو ذهنم غوغا کردی برات بهترینها و خلوت ترین شیفت ها ، خنده رو ترین و انرژی مثبت ترین ادم هایی که باهاشون بردخود میکنی و سعادت دنیا و اخرت رو از الله یکتا خواستارم.

      موفق و سربلند و مثل کوه استوار و ثابت قدم ایشالاه در این را همممون بمونیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی برزگر گفته:
      مدت عضویت: 1039 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ

      به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روی زمین، جانشینی [= نماینده‌ای‌] قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: «پروردگارا!» آیا کسی را در آن قرار می‌دهی که فساد و خونریزی کند؟! (زیرا موجودات زمینی دیگر، که قبل از این آدم وجود داشتند نیز، به فساد و خونریزی آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان، عبادت است،) ما تسبیح و حمد تو را بجا می‌آوریم، و تو را تقدیس می‌کنیم.» پروردگار فرمود: «من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید

      سوره بقره آیه 30

      …………………………………………………….

      سلام بر استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته توانا

      و همچنین سلام ب همه دوستان توحیدی سایت استاد عباسمنش

      و ب خصوص خانم شهریاری عزیز

      امروز عاشورا سال 1403

      از شهر اشتهارد (محل کارم ) دارم کامنت مینویسم

      …………………………………………………….

      خواهر عزیز امروز صب رسیدم محل کارم شروع کردم به تمرین شکرگذاری

      فک کنم ششمین مورد شکرگذاری امروزم برای شما و بقیه دوستان عزیزم بود

      که نوشتم خدایا شکرررت که سعیده جان و از بیمارستان نجات دادی

      خدایا شکرررت سعیده جان و بردی ب جزیره زیبای کیش خدایا سپاسگزارم که صداشو شنیدی

      بعدش این دوستام ب یادم اومد

      خدایا شکرررت بابت اقا اسد الله و خانم رضوان عزیز و حسن اقا گرامی و حمید امیری عزیز و بقیه دوستان

      کلی از خدا تشکر کردم و تمرینم تموم شد

      رفتم سراغ تمرین ستاره قطبی

      نوشتم خدایا امروز منو هدایت کن ب یه کامنت فوق‌العاده که حالم و عوض کنه

      ………………………………………………….

      اومدم تو سایت هدایت شدم ب سفر ب دور امریکا

      دیدم کامنت برترش برای شماست گفتم بزار کامنت و بخونم بعد برم سراغ کلیپ کاش میتونستم اشک هامو واست نشون بدم چقد اشک ریختم

      اونجا که نوشته بودی :

      سعیده!آزمایش خون تخت 9 رو گرفتی؟

      سعیده مشاوره قلب تخت 10 رو پیگیری کردی؟

      سعیده تخت 8 رو جمع کن ببر تحویل بخش عفونی بده!

      سعیده تخت 11 مشاوره روانپزشکی داره،ببین چی نوشته براش!

      سعیده حواست به چک قند مریضت باشه یادت نره!

      سعیده مریض رو بردی بخش عفونی،یک مریض جدید برات میاد کارهاشو بکن!

      سعیده حواست به اکسیژن خون اون یکی باشه!

      سعیده پیگیر باش چرا آزمایشگاه جواب NA؛K رو نزده هنوز!

      سعیده اون مریض ویزیت عصر رزیدنت داره،یادت نره!

      سعیده حواست باشه سرم های توی شیفتت در جریان باشه!

      سعیده دومین مریض جدید برات اومدا،کارهای اونم برس!

      سعیده…سعیده…سعیده …

      یعنی همه ی اینایی که نوشتم یک دهم مسئولیت های شیفت دیروزم نبود…

      ساعت 8 شب…شیفتم تموم شد و اومدم از بیمارستان اومدم بیرون …

      درحالیکه نه توان روی پای وایسادن داشتم …نه توان جلوی اشکهام رو گرفتن ….

      نه میتونستم با کسی حرف بزنم …نه حتی به صدای قرآن یا فایلی گوش بدم …

      حتی وقتی مادرم وبچه ها زنگ زدن کی میای خونه …

      همه ی عصبانیتم رو،روی اون ها خالی کردم که

      کاری به کاری نداشته باشید،انقدر زنگ نزنین،ولم کنید دیگه…

      بی هدف تو هوای زیر ده درجه …فقط راه رفتم و گذاشتم بغضم بترکه …

      فقط با خودم و خدا حرف میزدم …

      خدایا کمکم کن…خدایا تو نجاتت رو بفرست…

      خدایا من میدونم قانون اینجوری کار نمیکنه …

      من مطمئنم اینم بخشی از مسیری که من باید طی کنم…

      خدایا تو گفتی کمکت نزدیکه …تو گفتی من با هزارتا فرشته به کمکتون میام…

      بسم الله …کجایی پس…

      من به هر خیری که برام بفرستی فقیرم ….

      همین پیاده روی….همین صحبت با خدا …همین اجازه دادن به ترکیدن بغض سنگین گلو….

      …………….‌…………………………………………….

      خواهر عزیزم چه کردی با من انقد اشکم اومد دیگه نمیتونستم کامنت شما رو بخونم چشمم نمیدید

      اشکم و پا کردم و ادامه دادم ب کامنت زیبات الله اکبر الله اکبر

      دوباره چشم خورد ب ادامه کامنتت :

      وَالضُّحَىٰ ﴿١﴾

      سوگند به ابتدای روز

      وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَىٰ ﴿٢﴾

      و سوگند به شب آن گاه که آرام گیرد،

      مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ ﴿٣﴾

      که پروردگارت تو را رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است.

      وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿4﴾

      و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است

      وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ ﴿5﴾

      و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد کرد تا خشنود شوی.

      خواهر جان یه کاری میکنی دیگه کامنت شمارو نخونم ؟؟؟ دختر اشکمون خشکید بخدا

      یاد زندگی الانت و کردم که همیشه تو کامنتت مینویسی :

      صدای من رو میشنوی از وسط مرکز تجاری کیش،اروم و رها،با قلب روشن،،وسط آدم های ثروتمندی که اومدند برای لذت و تفریح و خوش گذرونی

      بقران فهمیدم خدا هیچ وقت خلاف وعده عمل نمیکنه

      خودش گفته :

      وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ ﴿5﴾

      و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد کرد تا خشنود شوی.

      کجا رفت شیفت های سخت بیمارستان

      کجا رفت اون مریض ها کجا رفت اون

      نجوای شیطان

      خواهر عزیزم

      ازت تشکر میکنم که با توحید عملی که داشتی باعث شدی ایمان ماهم قوی تر بشه ازت خییییییلی سپاس گذارم

      امیدوارم هرجا هستی دلت شاد باشه

      و همیشه برامون از زیبایی ها بنویسی

      منو ببخشید فکر کنم دیگر اشک یک سالم و امروز تموم کردم

      چقد قلبم اروم شد امروز که دیدم از کجا رسیدی ب کجا ب خودم گفتم علی جان ادامه بده ادامه بده توام میتونی بخدا قسم میشه ببین سعیده جان تونسته

      تو 6ماه از بیمارستان برسه ب جزیره زیبای کیش

      خدایا شکرررت بابت امروزت خدایا شکرررت بابت سعیده جان که به ما نشون داد که :

      احقاف/ آیه13 ” کسانی که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت به خرج دادند، نه ترسی برای آنهاست و نه غمی دارند” (ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون

      نمیدونم چطور کامنتم و تموم کنم انقد حرف دارم انقد فکت از شما دیدم

      دیگه باور کردم باید ادامه بدم ب این مسیر الهی

      حرف اخرم :

      یکی از دلایلی که خداوند سختی ها را سر راه ما قرار می دهد

      این است که بهترین نسخه وجود ما را نشان دهد

      استاد عباسمنش از شماهم ممنونم بابت این سایت الهی

      خدایا شکرررت که استاد عباسمنش و ب ما بخشیدی

      …………………………………………………..

      در پناه خداوند باشید دوستان عزیز

      علی برزگر

      تابستان 1403

      از محل کارم

      بماند ب یادگار

      یا حق …….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1297 روز

        بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

        قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْیَهً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَٰذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿6٣﴾

        بگو: چه کسی شما را از تاریکی هایِ خشکی و دریا نجات می دهد؟ در حالی که او را [برای نجات خود] از روی فروتنی و زاری و مخفیانه به کمک می طلبید؛ [و می گویید] که اگر ما را از این [تنگناها و مهلکه ها] نجات دهد، بی تردید از سپاس گزاران خواهیم بود

        قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَمِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ ﴿64﴾

        بگو: خدا شما را از آن [سختی ها] و از هر اندوهی نجات می دهد، باز شما به او شرک می ورزید؟

        ========================

        سلام به داداش علی عزیزم

        از ساحل دامون جزیره ی کیش

        تا چشم کار میکنه زیبایی‌ِ دریای جنوب‌و‌صدای تسبیح موج هاست و‌خورشیدی که به زیبایی هرچه تمام تر در حال غروبه…

        با چشم های خیس برات مینویسم…خداوند فقط میدونه چطور در بهترین زمان و‌مکان نقطه ی آبی شما رسید…همه ی ما سوار بر جریان هدایت شدیم داداش …همون جریانی که خدا میگه:

        أُولَٰئِکَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

        جریانی که وقتی ازش طلب هدایت میکنم چه ایه ای برای شما بنویسم دست منو برمیداره میبره تو‌دل سوره ی انعام…همون سوره ای که شما در حال تفکر و تعمق آیات نورانیش هستی…همون جریانی که وقتی من از دایی عزیزم برات مینویسم به قلب داییم الهام میکنه که با سعیده ارتباط بگیر…بعد پشت تلفن با صوت برام قران میخونه و‌من از شنیدن صدای بهشتیش غرق نور خدا میشم …

        داداش علی …خدا هیچ وقت دیر نمیکنه هیچ وقت …

        بزودی برای همه ی ما پاداش ها از همه طرف میرسه …از همه طرف …

        چه بسا که همین الان هم روی دوش خدا سواریم …

        کاش میتونستم زیبایی که الان دارم میبینم رو به کلمات بیارم…نمیشه داداش…باید باشی و ببینی …انشالله بزودی میای و‌میبینی…

        امروز دست خدا شدی و بهم یادآوری کردی سعیده اگر ازونجا رسیدی به اینجا…ازینجا به همه جا میتونی برسی ….

        الهی که یک روز هم من دست خدا بشم و زیبایی های کیش رو تقدیم نگاه مهربون شما کنم…

        ازت بینهایت ممنونم

        شما و خانواده ی عزیزتون رو در پناه نور میسپارم …

        به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان ….

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
      • -
        مریم حسینی مطلق گفته:
        مدت عضویت: 998 روز

        بنام خدا

        سلام

        کامنتتون خیلی خوب بود

        اصلا مگه میشه آیه های قرآن اورده بشه و خوب نباشه

        سپاسگزارم

        اینکه اول کامنتتون بابت رشد و پیشرفت سعیده جان هم سپاسگزاری کردین کیف کردم

        تا حالا من همچین کاری نکرده بودم

        همینه

        باید تحسین کنیم تا توجهمون به اون سمت بره و ماهم به همون سمت هدایت بشیم

        ولی جملات پایانی تون منو به فکر فرو برد؛

        « یکی از دلایلی که خداوند سختی ها را سر راه ما قرار می دهد

        این است که بهترین نسخه وجود ما را نشان دهد»

        الان در حالی اومدم توی سایت که یکمی عصبی بودم

        هرچند دارم به خودم میگم قدرت و کنترل احساس من دست خودمه نبااااید اجازه بدم کسی حال منو بد کنه.

        از صب خاله و خواهر و خواهر زاده و برادر و اوووه

        خلاصه خونه شلوغ بود

        من جدیدا فهمیدم که ی جورایی این درونگرایی رو دارم که بیشتر اوقات خودم باشم و خدا

        ولی شلوغی خونه اصلاااا اجازه نمیده

        و این چندروز محرم افتضاح خونه ما شلوغ بوده

        من خودم رو اروم میکنم

        یادمه توی دوره عشق و مودت بودم و وقتی روی خودم خوب تر کار میکردم

        طبق گفته استاد افرادی که توی مدار من نباشن خدا حذفشون میکنه

        یادمه ی سری اتفاقات افتاد خود به خود و خیییلی خلوت بود دیگه خونمون

        بدون دخالت من

        حال میکردم

        چون افراد منفی نگر

        افرادی که مینالیدن

        دیگه نبودن

        ولی اون نفر دوباره اشتی کرد با مامانم و الان دوباره هرروز از صب تا شب هستش

        خاله عزیزم

        بااینکه من خیلی دوستش دارم ولی افکار به شدت منفی داره

        ولی من میخوام رشد کنم

        گاهی اوقات هندزفری میزارم ولی کلافه ام دیگه

        شلوغی واقعا بهمم میریزه

        دوست دارم خدا ی مکان ارام بهم عطا کنه

        که خلوت باشه

        همیشه خداوند کمکم کرده

        ان شالله بیشتر تر هم کمکم میکنه و منو به ی جای اروم و خلوت که بهتر و بیشتر بتونم روی خودم کار کنم نرم و اروم هدایت میکنه

        و این سختی ها برای اینه که من به ی نسخه بهتر

        و البته به بهترین نسخه خودم تبدیل بشم

        به قول استاد تضادها نفرین خداوند نیستن

        اونا اومدن تا مارو رشد بدن

        اونا اومدن تا ما درست و دقیق بفهمیم چیییی میخوایم و بعد به اون توجه کنیم

        الانم صحبت دور و ورم زیاده

        نمیتونم تمرکز کنم

        ای خدای من

        راستی مکان جذابی به نام بالی

        از دیشب فقط کلیپاشو میبینم

        و لذت و لذت و لذت

        استاد برید بالی و برامون فیلم بگیرین شماهم

        البته صبر کنین تا ماهم باهاتون بیایم

        همه با هم بریم

        یکم زمان بهم بدین تا کسب و کارم رشد کنه بعدش.

        سپاسگزارم خدایا بخاطر هممممه بچه های سایت

        بخاطر سایت

        خدایاشکرت بخاطر استاد عباسمنش عزیزم و مریم جان

        بخاطر خانواده ام

        بخاطر اینکه دورم شلوغه و تنها نیستم

        افرادی هستن که دوستم دارن

        خدایاشکرت که داری منو رشد میدی

        دوستت دارم خدای من

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1968 روز

    به نام خدایی که تنها قدرت و نیروی خیر در تمام جهان هست

    سلام به استاد و مریم و دوستان عزیزم

    نکته تحسین برانگیز و ستودنی در این رابطه عاطفی عشق بدون وابستگی شما دو عزیز دل احترام به سلایق و علایق و خواسته های هم بدون هیچ محدودیت و قضاوت کردن همدیگه و تلاش برای تغییر دادن دیگری ،درک متقابل هم احترام به نیازها و خواسته های هم در نهایت عشق و احترام هست که برخواسته از ارزش و لیاقت درونی و بی قید و شرط هست و تصمیمی که گرفتید هر کدوم با فراغ بال رفتید تا به علایق خودتون برسید شما استاد جان باشگاه و مریم عزیزم پاساژ گردی و خرید

    این فرکانس ارزشمندی و لیاقت جهان رو به کرنش وا میداره و به راحتی طرف مقابل در رابطه به خواسته ها و نیازهای طرف مقابل ارزش قائل میشه درک میکنه این تفاوتهای بین فردی رو که خیلی طبیعی هست پذیرفته شده است دو انسان متفاوت از هم با علایق و سلایق و خواسته های متفاوت هستید این ارزشمندی درونی وقتی با این اگاهی ها درک و شناخته میشه باعث میشه طرف مقابل نخواهد که با منطق خودش تو رو مجبور کنه که با میل و خواسته اون هماهنگ بشی

    البته نکته مهم اینه به میزانی که این ارزشمندی و لیاقت درونی رو تو وجودت پیدا میکنی و به خودت یاداوری میکنی جهان کمکت میکنه خیلی طبیعی و راحت با فرد هم فرکانس خودت هم مدار بشی و تو خیلی از موارد مهم و اساسی با هم نقاط مشترک داشته باشی و یا اگر در رابطه هستی خیلی راحت با کار کردن فقط روی خودت به هماهنگی محسوسی برسی که زندگی رو لذت بخش تر میکنه و بدون هیچ محدودیت در ازادی و درک متقابل به علایق و سلایق خودتون برسید و لذت ببریید

    استاد جان عاشقتم که خیلی صادقانه و زیبا از این رشدی که تو این زمینه داشتید گفتید تا درک کنیم این روند بهبود دائمی هست و نقطه کمالی نیست میشه هربار کیفیت زندگی رو با رشد شخصیت درونی بیشتر و بهتر کرد

    مریم جانم به پاساژی که رفتید خیلی لاکچری و بزرگ بود از همون بدو ورود فرکانس ثروت جاری رو میشد درک کرد چقدر پر نور بود گیاهان اپارتمانی تزیینی که قیمتهای بالایی دارند خیلی زیبا و سرسبز و با طروات چیده شده بود

    دو مدل ماشین تسلا با رنگ مشکی و ابی کاربنی با نمایش موتور این ماشین و درب های باز ماشین صندلیها و دیزاین زیبا و ساده این ماشین رو نشون میداد چقدر طراحی بدنه این ماشین با اون علامت تی جلو ماشین زیباست

    بازدید از برندهای مطرح لباسهای این فروشگاه ها برندهای مظرح و جهانی لباسها ،بلوز و شلوارها ،تاپ و دامنها ،ساپورتها ،بارونی ها ،پلیورها ،لباسهای راحتی برای توی خونه برای محیط بیرون برای مهمونی ها و برند نایک لباسهای اسپرت ورزشی و کتونی های عالی و طرح و رنگهای متنوع در سایزهای متفاوت دیزاین دکورها ، مایکن های بزگ به رنگهای سیاه و نقره ای و سفید که لباسها تنشون بود ،نور پردازیها ،چیدمانها در اون فضای بزرگ و شیک قفسه های ساده که طراحی ساده ای داشت رگالهای لباسها و قیمتهایی که هر لباسی داشت نشون از ارزشی هست که این برندها برای خودشون و کارشون قائل شدند چند مدل از این لباسها رو من خودم دارم چه مجلسی ها چه لباس زمستونی و خونگی که نشون دادید منتها برند نیستند و من با قیمت مناسب به راحتی تهیه کردم ولی این نمونه کارها فقط چون برند هستند و البته که از کیفیت بالایی هم برخوردار هستند و این ارزش قائل شدن به کارشون باعث شده جهان هم برای این حد از ارزش درونی کرنش کنه و به راحتی مردم به این لباسها به خاطر برند بودنشون قیمت بالایی پرداخت میکنند و این پاداشی هست که جهان به درک این ارزشمندی و لیاقت درونی بی قید و شرط خودت میده

    چقدررررررر لذت بردم از لباس عروسهایی که نشون دادید و لباس مجلسی های کنارش اون مایکنی که لباس عروس و تور دنباله دار تنش بود با سگ سفید کنارش خیلی باحال بود اگثر لباسها هم ساده و زیبا با مدلهای متنوع تاپ و دکونته و استین دار و کت دار بود و برام جالب بود که بدون هیچ دیزاین زیادی با مرواردید و سنگ دوزی و مروارید دوزی ،چینهای زیاد و پر کار فقط با پارچه های توری و طرح های ساده دوخته شده بود و در عین حال خیلی جذاب و زیبا بود انشاالله با درک بیشتر ارزشمندی درونیم و عشق ورزیدن بی قید و شرط به خودم جهان منو طبیعی و راحت به فرد هم فرکانس خودم هدایت میکنه و عشق بدون وابستگی رو تجربه میکنم

    صحنه زیبایی رو از طبقه بالا پاساژ که وسط پاساژبود نشون دادید یه ماکت زیبا با دیزاین و طراحی دیتیلی از قصری در قله و جاده ها و ریل قطار در حال حرکت و برف رو قله و کوه ها و درختها و چراغونی درخت و شهر و تصویر بزرگی از یه خانمی روی دیوار روبروی این ماکت بود که دراز کشیده تبلیغ کیف بود خیلی ایده خلاقانه و زیبایی بود برای این قسمت از پاساژ

    فراونی جاری خداوند که از فضل و کرم خودش بخشیده و پایانی برای این فراوانی و رحمت الهی نیست و همواره و همیشه و تا ابد بیش از نیاز ما بخشیده رو تو این قسمت از پاساژ میشد دید که انقدر جریان ثروت جاری و نامحدود هست که فرصتها و ایده های زیادی هست که میشه به راحتی خلق ثروت کرد کافیه این فراوونی رو در وجودم نهادینه کنم تا لاجرم به دریافتش هدایت بشم هزینه های غیر ضروری که افراد زیادی برای خرید لباس و کلی وسایل تزیینی برای سگ میکنند اون همه لباسهای متنوع و کفش ، کیف ،جلیقه ، گیره مو ،ظرف غذا ، زیورالات که افراد داشتند برای سگشون هزینه میکردند اون هم با اون قیمت های بالا نشان از اینه که بیش از نیاز همه انسانها ثروت جاری هست و در مدار ثروت به راحتی میشه دریافت کرد و کمبودی نیست

    قسمت دیگه ای از فروشگاه هم مربوط به محصولات ایفون گوشی و تبلت و اون همه خریداری که داشتند و معرفی این اپشن های فوق العاده که از دوربین و وضوح تصاویر داشتند به زیبایی با تصاویر بزرگ معرفی میشد

    بخش دیگه ای از پاساژ که مایو و لباسهای راحت و پوشیده و گشادی که روی مایوها پوشیده میشه فروخته میشد و خانم ها تو بیچ به محض بیرون اومدن از ساحل روی مایو میپوشند همیشه تو این تصاویری که شما گرفتید برام این جالب و ارزشمند بود که کاملا هدف درونی این افراد لذت بردن از اب و شنا کردن وافتاب گرفتن هست و به محض رسیدن به هدف و خواستشون این لباسهای پوشیده و گشاد و راحت رو میپوشند از این حد و مرزی که کاملا مشخص شده هست برام قابل احترام بود و کلی درس داشت که چقدر میشه در عین ازادی و لذت بردن حدو مرز مشخص شده داشت و این فرکانس درست و درونی از هدف این خانم ها و حتی اقایون از رفتارشون مشخص بود و امنیت و ازادی و ارامش و لذت هدف درونی بود که تو این تصاویر اب ساحل من فرکانسش رو میگرفتم و برام تحسین برانگیز بود

    جهان مثل اینه عمل میکنه به میزانی که تو برای خودت ارزش قائلی جهان برای تو ارزش قائله به میزانی که تو با خودت مهربانی جهان با تو مهربانه

    مریم جانم بی نهایت سپاسگزارم که این فایل زیبا رو تهیه کردی و در این لذت ما رو هم سهیم کردی عاااااشقتونم

    خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1231 روز

      سلام سودا عزیز

      چهره زیبا و مهربانی داری و لبخندتون باعث هزر چی احساس خوب در من میشه

      فکر کنم بار اولی باشه که جواب کامنت شما رو میدم ولی همیشه کامنت شما رو خوندم و لذت بردم از نکات ریزی که با دقت توضیح دادین و مغز من مثل اسفنج جذبش کرده

      همیشه کامنتهای شما بسیار دقیق بوده و قوانین عالی توضیح دادین و این دقت نظر شما منو به حسادت وا میداشت و کنجکاو بودم که چطور اینقدر خوب همه چیز بیان میکنید

      خیلی لذت میبرم از خوندن نظرات شما و قطعا شما رو پین میکن که هر وقت کامنتی نوشتید بخونمش

      منتظر کامنتهای زیبای شما هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2619 روز

    سلام

    واقعا چقدر لذت بردم از دیدن این همه زیبایی ..

    چقدر خوبه که به علایق همدیگه احترام میذارید و هر کدوم از طرفین میتونه ازادانه علایق خودش رو انتخاب کنه و در جهتش حرکت کنه و این نشانه ی در صلح بودن واقعی طرفین با خودشونه که سبک شخصی خودشون رو به دیگری تحمیل نمیکنند…

    و چقذر از دیدن این فروشگاه بزرگ لذت بردم..

    انواع و اقسام لباس ها ..

    انواع و اقسام برنذ ها ..

    مثل زارا… مثل نایک … مثل لاکوسته .. وووو

    اون لباس عروس ها هم خیلی زیبا بودن ..

    خودروی فوق العاده ی تسلا ..

    و چقدر فراوانی رو در اینجا میسه دید و چقدر ذهن ادم با دیدن این همه زیبایی و فراوانی باز تر میشه..

    امیداورم با دیدن این همه زیبایی من هم به سمت تجربه این ها هدایت بشم …

    مورد بعدی در مورد خلق ثروت از وسایل و پوشاک برای سگ ها !!! با چه قیمت هایی !!!

    و این فرد چقدر خلاقانه داره از این فرصت ثروت میسازه ….

    مورد بعدی در مورد مایو ها بود … من فکر میکردم امریکایی ها پوشش براشون مهم نیست ولی با دیدن این لباس ها ی گشاد و راحت که بعد از حمام افتاب و آب تنی در واقع این ها استفاده میکنند متوجه شدم که اتفاقا برعکس ان چه من تصور داشتم خیلی به پوشش اهمیت میدن و نوع پوششون لباس های راحت و پوشیده هست….

    مورد بعدی فراوانی در مورد گوشی های ایفون بود که چقدر مشتری هم براش زیاد بود…

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: