https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-25 03:47:302024-06-28 22:01:58سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 241
206نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی گل امروز هم اومدیم که کلی زیبایی با هم ببینم و رفتارهای عاشقانه دو زوج زیباا و دوست داشتنی وای چقدر خوشگل شدی مریم بانو اندام زیبا صورت زیبا موهای خوشرنگ پوست براق بازی کردن و استاد با عشق فیلم گرفتن خیلی خوشگل شدین اندام زیبای استاد و قوی شدن تو بازی تون اینکه استاد میفرمایید بازی مریم جان بهتر میشه و ایشونم میگن شما همیشه بهترین چقدر درس رفتار اخلاق منش به ادم میدین ممنونم استاد قشنگم یه سری عادتهای ناجالب منم همینجورم تا پول دستم میاد فکر میکننم چیکارش تا تموم شه یا سری رفتارها خیلی بدی دارم همه ادمها هنوز تو زندگیم هستن میدونم ادم زیاده عشق زیاده مبینم ولی من تنها میشم دوباره برمگیردم به گذشته میخوام همینو اصلاح کنم با یاری خداوند دیگه یه قدمم به گذشتم نرم به هر حال هر ک تا یه روز هایی تو زندگی ماهست و ما تا اون لحظه بابت بودنش باید خدارو شکر کنیم نه اینکه به گذشته مون فکر کنیم اینکه یه سریع ادمها رو کنار گذاشتم خوشحالم خیلی حالم خوبه زندگیم خوبه پیشرفتم خوبه اما اینکه دوباره برمیگردم نه همیشه باید روی خودمون کار کنیم تا بهعتر از قبل باشیم اینکه سرکارم یکسال یعنی میتونم هر صبح بیدار شم یکی دیگه از بهترین عادتهای منه منی که همیشه خواب بودم اینکه دیگه با هیچکس کل کل نمیکنم فقط میخندم توجه نمیکنم دعوا نمیکنم بحث نمیگیرم یکی دیگه از عادت های منه کمتر شده خیلی کم شده اما کلا حذف شه نه تمیزکار شدم و خیلی چیزاهایی دیگه که همیشه میگم باید بهترو بهتر شم مخصوص اخلاق و رفتارم و خداروشکر میکنم اینکه منم یه جاهایی میرم فکر کنم خونه خودمه تمییز میکنم خیلی خوب شدم عالی حالا یه چیزی دیگه اینکه اینقدر ثروت داشته باشی وسایل مورد نیازتو در لحظه بخری اینکه از خانمت تشکر کنی بابت این همه تمییزی ایننکه این همه تمییزی ببینی تو اخلاق و رفتارت تاثیر میزار قطعا چقدر شما دوتا زیبا شدین عاشقتونم من
سلام اسناد عزیزم و مریم زیبا خوش تیپ خیلی زیاد اندام زیباتون را تحسین میکنم استاد جان اول عادتها ی خوبم را مینوسم به لطف خداوند توی این 3سالو نیم یک سری از عادتها م مثبت شده من هر کار میکردم نمیتونم به صورت یک عادت هر روز تمرینهای را انجام بدم دیدم ذهن من داره به تمرینات مثل درسهای گذشته نگاه میکنه اومدم یک اهرم درست کردم من تا چند ماه خوندم دیدم تعقیر این اهرم کار و انرژی بالا میخواد گفتم خدایا کمکم کن این اهرم خیلی سفت خداوند هدایتم کرد تصویر سازی کن بلاخره یک به خودم دیدم دارم به صورت یک عادت هر روز تمرینها را انجام میدم خیلی خوشحال شدم اصلا آسون نبود واقعا اشکم را در آورد دومین اهرم اومدم توجه ام بزارم روی زیبایها نعمت ها بنویسم دیدم هیچ حوصله ندارم با تمرین نوشتن تبدیل به یک عادت هر چی میخونم نمیشد سفت سفت بازم خداوند هدایت کرد از تصویر سازی این مسله حل شده به لطف خداوند الان هر جا میرم یک مداد دستم راجب زیبایها نعمتها مینویسم اهرم سوم الان دارم روی پیاده روی کار میکنم یک عادت ناپسند داشتم من دیر به آرایشگاه میرفتم صورت جنگل میشد از پارسال با تمرین جلسه اول عزت نفس گفتم من نباید این تصمیم را عقب بندازم الان به لطف خداوند تبدیل به عادت شده صورت من اینقدر موهاش کم خودم تعجب کردم چی خدارا شکر میکنم به خاطر این عادت خوب من عادت دیگه داشتم یعنی استاد من اینقدر با تلفن با خواهر اینو اون صحبت میکردم که چی من همیشه گوشیم شارژ پولی نداشت اما الان مگر اینکه یک کار واقعا واجب داشته باشم نه به همسرم نه به هیچ کس دیگه گاهی به خواهرم زنگ میزدم دیگه با خودم گفتم خواستم یک سلام بکنم همون را هم پیام بعد جالبیش اینجاست هیچ کس هم به لطف خدا به زنگ نمیزنه خیالم راحت انرژیهام علکی مصرف نمیشه یک عادت دیگه من تا ساعت 12 ظهر میخوابیدم آلان به لطف خداوند صبح زود بیدارم یک عادت دیگه از قبل بهتر شدم اینکه من خانواده بزگ شده بودم که یکسره غیبت بود قبل از اینکه من با شما آشنا بشم خیلی تلاش کردم درست کنمش نتونستم به لطف خداوند تو خونه یا با کسی از کسی صحبت نمیکنم راستش از شما و مریم خانم صحبت میکنم چون میخوام کانون توجهات طرف شما باش راضی باشین دیگه سعی میکنم تصمیم هامو عقب نندازم انجام بدم کلی زمان برام باز شده عادت ناپسند دارم که از همسرم واقعا زحمت میکشه تشکر نمیکنم انگار که اون وظیفه ش باید سعی میکنم از ایشون تشکر قلبی بکنم یک عادت پسندیده دیگه با تمرین اینکه با پول دوست باشیم با پول راحت شدم همیشه دستم پول دارم نیازم را میگیرم اما علکی خرجش نمیکنم خدا را شکر عادتدنا پسند غذا خوردن را دارم من تا ابد نیاز دارم خیلی خودمو بهتر بهتر بکنم عادت ناپسند حمام نرفتن خیلی سختم هست همیشه به خودم میگم من کامل نیستم بی نقص نیستم اما میتونم سعی کنم تلاش کنم خودمو بهبود بدم ولی اعمال و عادتهای خوب را دوست همیشه سوالم از خداوند این بود خدایا میشه منم یکم مثل امام علی عمل خدای مهربون دانا هم میگفت بله میشه اینجانب ملیحه تمدنی خیلی جای کار دارم هیچ ادای هم ندارم اینا همش اعتبارش به خدای دانا توانا از صمیم قلب استاد جان سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم ،مریم عزیزم و دوستان بینظیر این سایت الهی
استاد جان الحق که شما میگین من وقتی بهم گفته بشه میام حرف میزنم ودرسته چون خداوند از درخواست ها و نیازهای ما آگاهه.
این حرفایی ک زدی به جان و دلم نشست چون درگیری این روزها منه، یک عملکرد اشتباهم رو پیدا کردم ک سالهاست دارم اینطور رفتار میکنم وجز ضربه زدن به من و بی احترامی به من نتیجه ی دیگه ای نداشته ولی بازم نمیتونستم کنارش بذارم، تا اینکه ریشه ش و باوراشو در آوردم و دارم کار میکنم ولی انقد ریشه دار و عادت هست که بخدا این نوع فکر جدید و عملکرد جدید از من انگار انرژی فزیکی میگیره، انگار دارم کار فزیکی انجام میدم، زور لازم داره، تعهد لازم داره بر خلاف باور اشتباه و نجوای ذهن عمل کنی.
داستان از دوره ی احساس لیاقت شروع میشه، چون دوره رو خواهرم خریده دسترسی ندارم ب کمنتا و هم چون مرتبط بود با حرفاتون گفتم اینجا بنویسم نتیجه و درک جدیدم رو.
تو قرآان که میگه آنها کر ولالن و بر گوش و قلبشون مهر زدیم،داستان همین ترمزها و باوری اشتباه هست ک منجر ب عملکرد اشتباه ما میشه ولی چون انقدر غرقیم که اصلا نمیفهمیم ما چنین عملکردی داریم.
با کار کردن روی دوره احساس لیاقت و آگاهی هاش، ب مرور ک احساس لیاقتم بالا میره ،متوجه یکسری رفتارای اشتباهم میشم ک ریشه ش برمیگرده ب احساس عدم لیاقت و عدم درک درست قانون جهان یا حداقل ناتوانی برای عمل کردن بر طبق قانون جهان.
استاد نمیدونم تو کدوم فایل هست که شما میگین آدم اکثرا از جاهای کوچیک مسایلی که فکر میکنه بی اهمیت هست ضربه میخوره،
من از نظر برخوردهایی ک با من میشد بین دوستان، همکار همکلاسی،مشتری ،جایگاه خوبی داشتم و همیشه محترمانه و خوب با من برخورد میشد، احترام و عشق و تعریف رو دریافت میکردم.
ولی تو خونه با خواهر کوچکتر از خودم داستان فرق میکرد، ب من بی احترامی زیادی میشد ولی خب اهمیت زیادی نمیدادم میگفتم حالا تو خونست، چیز مهمی نیست. و نشانه های جهان رو نمیدیدم ک هر روز بیشتر و شدیدتر میشد.
در ظاهر فقط این بی احترامی بود، ولی ریشه ش برمیگشت ب عدم لیاقت و باورای نادرست و حتی شرک ، که من با دوره ی احساس لیتاقت فایل ده فهمیدم که درباره ی احساس گناه هست.
من آدمی بودم که باهوش و استعداد بالا بودم، دانشگاه رفته بودم، مهارت داشتم، زبان انگلیسیم خوب بود، برای خودم درآمد داشتم،
ولی خواهر کوچک من این خصوصیات رو نداشت و پیشرفتی نداشت و حتی تلاش هم نمیکرد و من ناخوداگاه مسولیتش خوشبختی خوشحالیش رو پذیرفته بودم حتی اگر خودش نخاد.
من هر کاری از دستم برمیومد میکردم حتی بدون اینکه خودش درخواست کنه از روی مثلا وظیفه ک خواهر بزرگم یا در این جایگاهم ،حالا خواهرمه غریبه ک نیست
ولی در مقابلش بی احترامی ناسپاسی، احساس گناه توهین و همچنین ادامه میدادم ، در ظاهر فکر میکردم چیز بزرگی نیست ولی قسمت بزرگی از تمرکز منو میگرفت و درگیر بود ذهنم و چ نشت انرژی بزرگی بود.
و رفتاری ک از باورای اشتباه نشات گرفته باشه باعث توقع میشه و اون توقع بروارده نشه باعث خشم و درگیری و احساس قربانی بودن میشه، مساله ای ک فکر میکنی ب ظاهر بی اهمیت هست چ نشتی لنرژی بزرگی هست،اون احساسای بد چقد اتفاقات ناخواسته رو میتونه بوجود بیاره.
من این رفتارها رو انجام میدادم و تحقیر و توهین رو ادامه میدادم چون این باورای نادرست رو داشتم
1:من باور نکرده بودم هر کسی هر جایی هست جای درستش هست و خداوند عادله، و من نمیتونم کاری بزای کسی بکنم، من ب زور میخاستم کسی ک خودش نمیخاد رو پیشرفت بدم ،در حالی ک خودم خیلی نیاز دارم ب پیشرفت و بهبود
2: طبق جلسه سوم احساس لیاقت من برای خودم اصول و خط قرمزی نداشتم، من نمیومدم برا خودم تعیین کنم ک من با آدما برخوزد درست میکنم و توقع دارم ک اوناهم همین رفتار رو کنند و اگر نکردن ترکشون کنم،
من یک سو برداشت داشتم از قانون ک این رفتاری ک میشه درست هست ک مسولیت صد در صدش با من هست و من میام روی خودم کار میکنم، ولی خب اولش باید اون داستان رو قطع کنم،،
3:من برای دستاوردایی ک داشتم و نعمتایی ک داشتم احساس لیاقت نمیکردم و احساس گناه داشتم ک بقیه اعضای خانواده م ندارن، و ی جورایی مسول برطرف کردن مشکلاتشون بودم، یک سرویس دهنده ی رایگان ک وظیفه ش هست
4: من زمانی خودمو مفید میدیدم ک کاری کرده باشم
دارم سعی میکنم بر طبق آگاهی های جدید عمل کنم و فقط مسول شادی و خوشبختی خودم باشم ولی این اوایل باید زور بیشتزی بزنم، تا میخام عمل کنم انکار باید جلو دهنم و ذهنموبگیرم
ولی آزامشش خیلی خوبه، میدونم و این باور نهادینه شده چون چندساله ، پس تلاش بیشتری لازمه ولی با توکل بخدا و گوش دادن بارها و بارهای فایل ها میتونم تغییر کنم آرام آزام
خدایا هزاران بار شکر بخاطر هدایت من به این کامنت زیبا
خدایا هزاران بار شکر که منو به کامنتی هدایت کردی که دقیقا مسئله منو توضیح داده
خدایا هزاران بار شکر که دقیق و واضح مسئله ام رو بهم گفتی و درهارو به روم باز کردی
خدایا هزاران بار شکر که دست منو گرفتی بردی سمت کامنتی که بهش نیاز داشتم
خدایا هزاران بار شکر که هاجر عزیزم رو هدایت کردی این کامنت رو برام بنویسه
خدایا هزاران بار شکر چون یجوری دستمو گرفتی و بردی سمت این کامنت (از بین هزاران کامنت این سایت) که اولش تو شوک بودم پوستم مور مور شده بود چشام از حدقه زده بود بیرون که خدایا این چه کامنتی بود من دیدم؟
اینو انگار خدا برام نوشته
هاجر عزیزم سپاسگزارم ازت که این کامنت زیبارو نوشتی
دقیقا من هم با این مسئله روبروعم
منم رابطه خوبی با بقیه دارم
اما رابطه ام با خواهر کوچیکم اصلا خوب نیست.
یعنی من با هرکسی که بگی رابطه ام خوب و نرماله تقریبا از هیچ کس نمیترسم اما از خواهر کوچیکم میترسم، ترس دارم، شرک دارم، بزرگش کردم برا خودم
پیشش مواظب رفتارم هستم مواظبم که آرامشش بهم نخوره، مواظبم حالش بد نشه، همیشه حالش خوب باشه، اتاق رو فقط من جارو میکردم اذیت نشه، ظرفا اون سخت هارو من میشستم اون راحت هارو بشوره، سطل آشغال اتاقو من همیشه عوض میکردم، من خونه رو تمیز و جارو میکردم چون اون ازین کار خوشش نمیومد، من دوست داشتم زود بیدار بشم اما چون اون دیر از خواب پامیشد من مجبور بودم کارامو انجام ندم یا با ملاحظه انجام بدم که اون از خواب بیدار نشه و بدخواب نشه،
من نمیتونستم اتاق ورزش کنم چون اون اذیت میشد خوابش بهم میخورد، درسته من گرمم بود ولی من همیشه لباسامو عوض میکردم که گرمم نشه ولی اون راحت باشه بدون عوض کردن لباسی چیزی…
من جامو عوض میکردم که اون راحت باشه اوضاع وفق مرادش باشه
ولی اون وقتی رد میشد دستمو با پاش له میکرد چون من بخاطرش جامو عوض کرده بودم نزدیک بخاری نخوابم و اون راحت باشه
ولی در جواب بهم بی احترامی کرد، توهین کرد تحقیر کرد، محدودم کرد، خواسته هاش زیاد شد
با داد و بیداد و بی احترامی باهام حرف زد، دعوا شد، تو دعوا منو زد،
و هاجر عزیزم دقیقا منم فکر میکردم اینقد مسئله مهمی نیس، باهاش کنار میومدم و فکر نمیکردم اینقد مسئله مهمی باشه.
گذشت و گذشت و گذشت…
دیدم حتی نفس کشیدنمم دارم بخاطرش کنترل میکنم یعنی من فکر میکردم ممکنه صدای نفس کشیدنم اذیتش کنه..مواظب بودم با صدای بلند نفس نکشم، وسایلامو با احتیاط بردارم صدا تولید نکنه خوابش بپره
و دیگه به جایی رسیدم به خودم گفتم پس من چی؟ من چرا تو این دنیام پس؟ اگه همه چی بخاطر اونه پس چه لازمه من زنده باشم؟
من همش دارم به اون سرویس میدم ناراحت نشه
پس من چی؟
جوری شد حتی زندگی کردن از یادم رفت، ذوق هیچیو نداشتم، حتی دوس نداشتم برم سر کار چون من فقط زنده بودم که به درخواست های خواهر کوچکتر از خودم عمل کنم،
چون من زنده بودم که فقط به یکنفر سرویس رایگان بدم، چون من فقط زنده بودم که ملزومات ارامش و شادی و خوشحالی یکنفرو محیا کنم و بعدش هم بی احترامی پشت بی احترامی ببینم
حسم بد شد، خیلی بد
حسم بهم گفت داری مسیرو اشتباه میری
این درست نیست یجای کار ایراد داره
خدایی هر جا شرک باشه اونجا جهنم میشه برات
فهمیدم مشرک شدم دچار شرک بزرگی شدم، یکنفرو شریک خدا کردم، ینفرو خدا کردم، انقد بزرگش کردم که حتی نمیتونم جلوش راحت نفس بکشم
قربون خدای خودم برم ما که با خدا همچین چیزی نداریم، براحتی میزاره نفس بکشم هرکاری دوس دارم انجام میدم منو ازاد گذاشته قوربونش برم من عشق من.
اما نمیدونستم وقتی یکی دیگرو بجا خدا مینشونی همچین بلایی سرت میاد
خیلی احساساتی شدم و دارم گریه میکنم
نمیدونم دیگ چی بگم
خدایا معذرت میخوام یکی دیگرو بجات خدا کردم خدایا میخوام فقط تورو بپرستم
خدایا خدا جونم منو راهنمایی کن هدایتم کن راهو بهم نشون بده، راه ازادی و رهایی رو بهم بگو
ای زیباترین و داناترین و محبوب ترین و آگاه ترین هدایتم کن
میدونی عزیزم منم دقیقا در شرایط مشابع شما هستم،میدونی بعضیا هستن ازدواج کردن با همسرشون مشکل دارن و تمام زنذگیشون رو تحت تاثیر قرار داده و باید حلش کنن، مشکل منم همینه چون بیشترین ارتباط رو با خواهرم دارم،اتاق مشترک زندگی مشترک، ولی متعهد شدم یکبار برای همبشه درستش کنم طبق قانون
اولش ناتوانیمو پذیرفتم و از خدا خواستم زبون و قلب من بشه برای رفتاز درست
بعدش مسولیت صد درصد رو پذیرفتم که البته چالشی هست ذهن هی میخاد از زیرش در بره،، این باعث میشه کینه نداشته باشی چون فرگانس خودم بوده و بعدش بگی پس کسی ک نیاز بع تغییر داره منم، من چ فرکانسی میفرستادم ک این شرایط رو توش بدم
و بشناسم ذهنم رو، و متعهد شدم اول دیگه بحث نمیکنم تا جایی ک میتونم ،چون همین باعث میشه از این فرکانس کم کم جدا بشم،، بعدش طبق جلسه سوم احساس لیاقت برای رابطه م با خولهرم یک اصول مساوی و برابر تعیین کردم که اگز این اصول رعایت نشه من نمیخام دیگه رابطه داشته باشم، برای خودم ارزش قایلم و امروز هم در شرایط عمل کردن بهش قرار گرفتم خیلی سخت بود،شیطان عذاب وجدان میداد، مادرم عذاب وجدان میداد ولی گفتم میخام طبق اصولم رفتار کنم، گفتم کسی ک برای من ارزش قایل نبست منم نمیخام خدماتی براش داشته باشم، صبح مثل حمیشه رفتار کرد و بعدش غروب مثل همیشه ک فقط کاری دازه لحنش خوب میشه ازم خواست اسم یک دارو رو بنویسم ،منم گفتم نمیشه برو همون داروخونه علایمت رو بگو بفهمه چی میخای،خیلی سخت بوذ عمل کردن بعش، عذاب وجدان میدادن بهم، ولی گفتم این حس بد پس در مسیر شیطانه و عمل کردم و بحث نکردم،،
یادت باشع عزیزم پاشنه ی آشیل از خوذت توقع نداشته باش چند روزه برطرف بشه یا آسون باشع، جهاد اکبر میخاد ولی آرامشش بینظیره
هرموقع استاد صدای شما رو میشنوم وهربار درمورد یه موضوع مهم واساسی صحبت میکنید کلی انرژی میگیرم ودرس برای حرکت کردن
استاد اینجا شمادرمورد اصول درست بازی وعادت هاصحبت کردین
دقیقا استاد مسیر زندگیم بر اصل واساس اشتباه رفتم جلو وبه دلیل تکرار این مسیر اشتباه
با اینکه با اعماق وجودم گفته ها وآموزشهای شمارو درک کردم وقبول دارم خیلی زمان میبره واسم تا مسیر زندگیم رو عوض کنم.
با این مثالی که از بازی زدین خیلی بهتر ودقیق تر این موضوع رو درک کردم که باید تلاش صد درصدیم رو بزارم برای تغییر مسیرم وبا تکرار وتمرین میشه مسیر رو درست کرد.
یه مثال بزنم استاد از خودم،یه عادت اشتباهی که داشتم این که همیشه انگار من ضامن خوب بودن حال دیگران هستم وخوب بودن حالم وصل بود به خوب بودن حال خوب اطرافیانم.خداروشکر از وقتی از شما شنیدم که ما ضامن خوب کردن حال دیگران نیستیم سعی کردم تا این عادت اشتباه رو از خودم دور کنم خیلی خیلی بهتر از قبلم شدم ولی بخاطر عمق موضوع هنوز جای کار دارم.
استاد اینقدر از خودم غافل بودم که حتی خواسته ها ونیازهام رو زیر پا میگذاشتم تا شاید قصدوام وبدهکاری همسرم تموم بشه بعد نیازهامو برطرف کنم که هیچ وقت در طول سالها زندگیم این اتفاق نیوافتاد با اینکه میدیم هربار بدهکاریها بیشتر از قبل میشد باز من به مسیرم ادامه میدادم
تااینکه تو یکی از فایلهاتون شنیدم که گفتین بعضی رفتارهای آدمها پترن اونهاست وهیچ وقت عوض نمیشن واین جمله شما یه تلنگر بود واسه من که تا کی میخای به این مسیر ادامه بدی همونجا تصمیم گرفتم مسیرم رو تغییر بدم واز همون روز سرم رو از حساب کتاب همسرم آوردم بیرون وتمام تمرکزم رو گذاشتم رو خودم. استاد درسته که اینقدر عمق این ماجرا زیاد بود که هنوز به حدنرمال خودم نرسیدم اما خیلی بهتر از قبلم شدم وهمچنان تمرکزم رو خودم هستش تا به جایگاه درست خودم که حقم هستش برسم.
سپاسگزارم استادعزیزم که بخاطر حضور پاک ومفیدتون
مریم جان هم که همیشه قابل تحسین بودن وهستن سپاسگزار خداوندم که سعادت هم مسیر شدن با شما رو داشتم ودارم.همیشه ازتون درس گرفتم
واین اصلی که مریم جان بهش اعتقاد دارین وبهش عمل میکنید بی نظیر هستش اینکه شما باور دارین اگرانتظار دارین که خداوندبه مسیرهای بهتر درتمام جنبه ها هدایتتون کنه اینه که درمسیر الانی که هستین بهترین خودتون رو ارائه بدین
خیلی هیمن یه جمله شما واسم درس داشت انشاالله که منم بتونم درست از آموزه ها ودرسهایی که ازتون میگیرم درزندگیم پیاده کنم وبهش عمل کنم
دقیقا استاد منم همین اخلاق شمارو دارم وهمیشه سعیم این بوده که همینطور که از وسایل خودم نگهداری میکنم از وسایل دیگران هم نگهداری کنم.
چه خوب هر بار استاد فایل می زاره نکته های جالبی میگه که کلی درس داره کلی نکته داره
خدای بازی خوبیه
درس من اینه که عادت های که از قبل با ما بوده کم کم می تونیم کنار بزاریم
مبارک باشه این گریل زیبا
تحسینتون کردم لذت بردم که اون هم درس زیادی داره اگه پول باشه هر جا بری اگه وسیله ای نبود میشه تهیه کنیم
سفر خوش بگذره و غر نزنیم
شما هم با دست و دلبازی بهترین خرید می کنید
مریم جون هم درباره این گریل کلی توضیح خوبی دادن و در تمیزی عالی هستن
ما باید طوری رفتار کنیم که دوست داریم باهمون رفتار بشه
این مسیر پر از نعمت و برکت خواهد بود برامون
به قول استاد باورهای که غلط هست کنار بزاریم
روی خودمون کار کنیم با پول دوست باشیم درست استفاده کنیم درها باز میشه
من خودم قبلا زیاد ضرف و ظروف می خریدم الکی باید از این خونه به اون خونه ببرم کلی می شکنه وسالها استفاده ندارم الان فهمیدم این باور محدود کننده هست به اندازه هر وقت بخوای می خری این یکی از باورهای کمبود هست
هر چه تازه تر باشه بهتره وسایل هم روز به روز جدیدتر میاد
جهان پر از فراوانی هست تصمیم دارم دیگه مثل گذشته فکر نکنم و مقداری از اونها رو فروختم بقیه هم اندازه میگذارم
لباس های که اذافه هست دور می ریزم
امتحان کنید دوستان کلی انرژی می گیری میگی راحت شدم جا هم باز میشه برای وسایل خوب
تمرین کنیم تمرکز کنیم به زیبایها حتما شرایط بهتر میشه این عادتها یک دفعه بوجود نیومده پس تمرین می خواد اراده
عادتهای زیادی داریم جلوی پیشرفت ما رو
گرفتن
مثل عجله در کارها صبح ها اول نریم بدو بدو دنبال کار اول سپاسگزاری کنیم بیدار شدیم تمرین انجام بدیم حالمون خوب کنیم ببین چه جوری کارها پیش میره
تصمیم درست میگری انرژی ات بالاست کلی زیبایی می بینی
من همیشه عادت داشتم از مادرم عیدی می گرفتم دیروز گفتم باید امروز من عیدی بدم کم هم باشه بهتر از اینه همش من توقع داشته باشم دستم بردم توی کیفم عیدی دادم حالم خوب شد حس خوبی داشت
با عادتهای غلط ذهنمون شرطی می کنیم و همیشه عادتها ما رو به طرف های اشتباه می کشونن
عادتها رو یواش یواش تغییر بدیم من تصمیم دارم کم کم تغییرشون بدم تا برام موفقیت بیارن خودم بوجودشون آوردم خودم هم درستشون میکنم این بهونه هست بارها گفتم دست خودم نیست خودمو گول زدم چرا دست خودمه گول ذهن نمی خورم با تمرین با قدرت اراده و با تصمیم درست
و هر کسى مى آید [در حالى که] با او سوقدهنده و گواهى دهنده اى است (21)
بنام جان جانان…
خدارئ شکر میکنم که بار دیگه تنوستم زیبایی ها و قشنگی های دنیارو ببین و تحسین کنم….خدایا صد هزار بار شکرت
از خدا میخوام که به من قدرت بده تا یتونم اون چیزیرو که دیدم و شنیدم رو درک کنم و با جون دل بهش عمل کنم خدایا خودت کمک کن الهی صد هزار بار شکرت رب من برای این فرصت زیبا و قشنگ….
عادت…
خیلی از دوستامون که شهرستان هستن و میان خوزستان بندر ماهشهر…. .
میگن حسین شما چطوری اینجا زندگی میکنید و کار میکنید …دمای 50 تا 55 درجه و گاهن بیشترررر
همیشه این دیالوگ رو میگم که موجود دو پا تنها موجودی است که به تمام شرایط عادت میکنه…
حالا موضوعی که استاد گفت واقعااا همینه من خودم یه عادت زشتی دارم که هر چند وقت یکبار ازش مرخصی میگیرم و بعد دوباره برمیگردم بهش که این شد یه عادتی که به قول استاد باید خیلی براش انرژی بزاری و از ریشه بخشکونمش…
و عادتهایی زیاد دیگه ای که شاید به چشم نیاد ولی کنکاش که میکنی یا تو شرایش قرار میگیری میفهمی بابا تو اگر تونستی مراحلش رد کنی .
فقد شاید تونست باشی ولاغیر…
اگر بیای ببینی و متوجه بشی که داستان چیه مبینی بابا اره همشش طبق تجربه بود و تجربه ای که بر اساس یه نیازی بوده که باید برطرف میشد…
نیاز رو برطرف میکردی به خوبی ولی بعد که میرفتی میدید اااا یجا میلنگ…
مثل همین الان استاد و بانو مریم نیازشون برطرف میکردن خیلیم لذت میبردن ولی الان که تو موقعیتش قرار گرفتن متوجه شدن که فقد نیازرو برطرف کردن ولی اصولی که باید یاد میگرفتن .
رو نمیدونستن که تویه جمع پینگ پنگ باز قرار بگیرن بتون حرفه ای امتیاز بیارن.و الان چقدر زیبا متوجه شدن و انرژی میزارن که یاد بگیرن و بهتر و بهتر و بهتر بشن و عادتهای گذشت رو فراموش کنن درود بر شماااا خدا نگهدارتون باشه الهی
و همون عادتی میشه که من دارم چند وقتی ازش مرخصی میگرم و بعد دوباره بر میگردم بهش …
پس باید حسابی تلاش کنم و انرژ بزرام تا اصولی و کار کشت برم جلو به امید رب العامین…
خدایا از تو کمک و هدایت میخوام .که من تسلیم تو هستم….
استاد منم تویه خونه ای که اجاره کردم میخ تو دیوار نمیزنم و مثل خونه خودم ازش مراقبت میکنم و همیشه به خانومم و به صاحب خونه میگم این خونه من فعلااا دارم توش زندگی میکنم تا به امید خدا خونه رویایی خودم رو بخرم که دیر نیست به امید رب….
و خانوم با صاحب خونه داشت حرف میزد گفت اقا عبادی اجازه نمید حتی میخ تو دیوار بزنیم که گفت بزنید و هر چندتا قاب دارید تو دیوار نصب کنید….
الهی صد هزار بار شکرت رب من برای تمام قشنگی های زندگیمون…
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشید…
بخدااا که بهترین جای دنیایمم گر قدر بدانیم و بمانیم قدردان.
یکی میاد بهت میگه تو خالقی؟
میگه چی؟!
میگی باباا خالقی میتونی هر چیزی را میخوای خلق کنی!
میگه: چطور چی میگی بابا؟
میگی: این جهان قانون داره و ثابته قوانینش یاد بگیر تکاملتو تو هر چیزی طی کن و لذت ببر از مسیرت که این مهمه نه فقط رسیدن به مقصد.
میگه: آها I see
میگم: come with me now, I’m gonna take you UP
.
بریم یک دایو کنیم تو نکات مثبت این قسمت:
+ چقدر ماشاا.. استایل هر دوی شما زیباتر شده.
+ چقدر خوشحالم که به این تمرین و کمپ آموزشی اومدید بازم این آزادی مالی، زمانی و مکانی شما را تحسین میکنم استاد و لذت میبرم و هر بار به این شکل به خودم یادآوری میکنم خواستهی مقدسم را و فراتر و طبیعی ترش، چیزی که لایقشم… لایقشیم… این باور را خیلی خیلی دوست دارم و بسیار هم بهم آرامش میده نگاهی که تو همون ابتدای دوره احساس لیاقت تاکید شد روش؛ اینکه «ما همین که خواستیم و به دنیا اومدیم اصلا لایقیم، لایق بهترین هاییم»، و حالا چقدر خوشحالم که صدای شما را دوباره میشنوم و در مورد باورسازی میگید استاد.
+ «تغییر اولش سخته ولی بعدش آسون میشه».
+ وقتی به یک چیزی عادت کنیم سخته که این عادت را تغییر بدیم وقت، انرژی و تمرکز بالایی را باید صدهااا بار بذاری تا انجام بشه و ساخته بشه این عادت جدید.
+ دقیقااا منم اینجورم استاد که تا وقتی پول میاد براش برنامه دارم و اینجور و اون جوری میشه، دوستی با پول را باید بهتر و بیشتر یاد بگیرم.
+ من عاشق این نگاهتم استاد که مسائل را یک جوری تو هر چیزی نگاه میکنی که ازش درس بگیری اون اتفاق اون مسئله را با قانون بهش نگاه میکنی. اینم یک عادتی بوده که نبوده و ایجاد شده. بریم که تورنمت را ببینیم.
چه لحظه های عمیقاا انصافا شادیه دیدن بازی شما استاد با بچه ها. ایول
+ چی شد داستان بچهها؟ اومدیم بعد از یک روز تمرینی فوق العاده به خونه که هودو بزنیم و غذا درست کنیم دیدیم کار نمیکنه میخواستیم گوشت درست کنیم گفتیم کل خونه را دود میکیره نو سازم هست … رفتیم یک دستگاه گریل نینجا بدون دود گرفتیم تازه این مدلم بهتر از اوناییه که داریم (( اقا دنیا در حال رشد هر روز چیزای بهتر و قوی تر میاد )) حالا باید استفاده کنیم ببینیم چطوره به صاب خونه هم پیام دادیم که اینجوره کار نمیکنه و اونم عذر خواهی کرد! فقط.
خب صادقانه اگر من بودم احتمال زیاد مینشستم درست میکردم و میگفتم در و پنجره ها را میذاشتم باز تا دود و بوی پختنم بره بیرون یا اینکه غذای آماده میخریدم بیارن برام … ولی خب نگاه و رفتارتون استاد و مریم جان بسیارر ستودنیه و تحسین برانگیز.
و این این چقدرر خوبه چقدر قشنگه؟
دو دسته ادم وجود داره چون الانم فصل باغ کرایه کردن مخصوصا تو این گرمای خوزستان، میدونم و میبینم این دو رفتار را که خودم مثل شمام استاد هر جا میرم اون جا را خونه ی خودم میدونم و میبینم و البته رفتار میکنم، جارو میزنم، حتی اگر چیزی اشغالی چیزی باشه جمع میکنم تمییزش میکنم گرد میگیرم این نظافت و تمییزی شخصی و محیطی را وقتی 19 سالم بود و مهاجرت کردم به تهران به تنهایی با force یادش گرفتم اولش مقاومت داشتم ولی بعد پذیرفتمش حتی بارها شد من چندین بار حقوق کاملمو دریافت نمیکردم و بارها به خاطر عدم رعایت بهداشت تو محیط کارم از حقوقم کم میشد – مثلا پشت میز بار غذا میخوردم در حالی که کارفرمام بهم میگفت اقااا جان شما برای خودت ارزش قائل باش پاشو موقع ناهارت برو سر میز مثل یک جنتلمن مثل یک مشتری بشین و لذت ببر از غذات و بعد بیا ادامه ی کارتو بده، خب من نمیفهمیدمچی میگه ( خنده) خلاصه … دسته دومم اینجوره من؟ من پول دادم پول باغ دادم 3 برابرشو باید استفاده کنممم اقاااا
توجه کردی مریم جان طرح تی شرتت با برند این گریلر یکیه! نینجا )))
+ استاد گفت من تورنمت گذاشتم مریم تنها شد با یک مربی و کلی چیز یاد گرفت استاد گفت ای باباا اینکه به ضرر ما شد مریم گفت نه بابا استادی که من میشناسم هر بار تو هر شرایطی با هر موقعیتی دنبال بهتر شدن و پیدا کردن راه هایی برای رشدد بیشتررر، و ما هر دومون سود کردیم، درودد بر صلح درونی.
واییی واییی گوشتاااا رووو الله الله
چقدر غذای ساده و کار راحتیه.
اینجاست که میگن الخیر فی ما وقع هر اتفاقی بیافته به نفع منه … اگر هوده سالم بود ما این همه اگاهی را هم متوجه نمیشدیم و البته این دستگاه بهتر هم فعلنا برخورد نمیکردیم باهاش.
خداروصدهزار مرتبه شکر برای این قسمت و بودن و دیدن و شنیدن و کامنت نوشتن و خواندن کامنت های اعلای بچه ها؛ عاشقتونمممم منننن
خدایا بابت هدایتم به دیدن این قسمت از سریال سفر به دور آمریکا بینهایت سپاسگزارم
چقدر تمثیل تغییر عادتها برای تغییر باورها زیبا بود و چقدر این مثال بهم کمک کرد که برای تغییر باورهام در هر زمینه ای نا امید نشم و بهتر درک کنم که وقتی عادتی در وجودمون نهادینه میشه برای تغییرش به یک عادت درست اگه با یکبار شنیدن بخوایم انجام بدیم اگه می بینیم نمیتونیم علتش اینه که مثل عادت قبلی باید عادت درست جدید هزاران هزار بار تکرار و تکرار و تمرین بشه تا توی وجودمون قرار بگیره
و این در مورد همه ی موضوعات صادق است
مثل عادتهای غلط مالی که وقتی استاد مثالش رو زدند که در دوره ی روانشناسی ثروت 1 هم قشنگ توضیح دادن من به خوبی درک کردم و مثالهای عینی اش تو زندگیم جلو چشمم اومد
و باید کلی کار کرد تا تک تک عادتهای غلط رو تغییر بدیم
و از همه قشنگ تر اینه که تو بحث باورها هم همینطوریه یعنی وقتی یک سری باوراای اشتباه داریم ، باورها چیه؟ فکرایی که میلیاردها بار تکرار شده و تبدیل شده به باور و الان که می خوایم تغییرش بدیم انرژی و زمان مناسب باید بگذاریم تا بتونیم تغییر بدیم
من نمی گم تغییر باورها سخته چون اینم دوباره یک باور میشه که به خودت می گی حتما باید برای تغییر باورها سختی کشید من می گم تغییر باورها مثل هر کار دیگه ای نیاز به تلاش مستمر ذهنی و صرف زمان مناسب و انرژی لازم داره و برای ساخت باور جدید باید به طور مستمر کار کرد تا اون باور تبدیل بشه به رفتار متفاوت و رفتار متفاوت نتیجه ی متفاوت به وجود میاره وقتی نتیجه رو می بینیم متوجه می شویم که باور جدید ایجاد شده و برای رسیدن به این نتیجه باید تلاش ذهنی مستمر کرد و از تمام راهکارها و منطق های درست استفاده کنیم تا به ذهن ثابت کنیم باور جدید درست هست و نتیجه ی درست ایجاد می کند و وقتی ذهن با ابزار منطق بپذیرد که باور جدید باعث می شود که نتیجه ی درست به دست آید اونوقت و ذهن به راحتی به کمک میاد تا باور درست در ذهن ما ایجاد بشه
وقتی به ذهن مان با منطق نشون می دیم که اگه به باورای قبلی ادامه دهد نتیجه زجر و نازیبایی و مشکلات هست ولی اگه این باور جدید رو داشته باشد نتیجه ی ایجاد شده لذت و شادی و خوشبختی در اون جنبه ی زندگی هست اینجا ذهن با ما همدست می شود تا برای رسیدن به اون لذت و خوشبختی قدم بردارد و ایینجاست که ناخودآگاه اعمال متفاوت از قبل ایجاد می شود
مثلا توی بحث عادتهای غذایی وقتی می ریم یک غذای نامناسب می خوریم اگه بیاییم اطلاعات کافی و منطقی برای ذهن جمع آوری کنیم و براش دلیل بیاریم که اگه به این عادتهای نامناسب ادامه بدی نتیجه اش چاقی و انواع بیماری هست و اگه عادت مناسب غذایی رو شروع کنی نتیجه اش سلامتی اندام مناسب انرژی سر به فلک کشیده و هوشیاری و سرحالی همیشگی هست برای رسیدن به لذت هایی که با منطق قوی درک کرده کمک می کنه تا با رفتار جدید و درست همون نتیجه ی درست ایجاد بشه تا به اون لذتی که پذیرفته برسه
و وقتی قانون تغییر باور رو بدونیم دیگه طبق همون قانون عمل می کنیم تا تغییر باور ایجاد شود فقط در ابتدا نباید دلسرد شد چون اولش نتیجه دیده نمی شود و احتیاج به زمان و تلاش ذهنی مستمر دارد و وقتی این روند ادامه پیدا می کند کم کم نتیجه میاد و وقتی نتیجه میاد دیگه برای موارد و جنبه های دیگر زندگی کار راحتتر میشه چون این روند رو وقتی به یاد بیاوریم ذهن می پذیره که اگه از همون راه بره دوباره نتیجه ی لذتبخش دیگری ایجاد خواهد شد و این بار نسبت به دفعه ی قبل کار راحتتر می شود
اگر بخواهیم خیلی واضح تر و با منطق خیلی بیشتری تغییر باورها رو درک کنیم در جلسه ی چهارم عزت نفس به طور مفصل استاد در این زمینه توضیح دادند که گوارای وجودتان باد
خدایا بابت کامنتی که برای این فایل گذاشتم بینهایت سپاسگزارم
همگی در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشیم
سلام عرض ادب خدمت شما درمورد اینکه گفتید وقتی قانون تغییر باور رابدونیم پاشنه آشیل خودمو پیدا کردم بله این تغییر باور که اینقدر استاد عباسمنش درموردش صحبت میکنند یه قانون داره ومن با درک این مطلب واستفاده از قانون میتونم باورهای عالی ثروت ساز را جایگزین باورهای محدود کننده را انجام بدم خیلی راحت ساده در عین حال خیلی سخت واحتیاج به انرژی اراده ای فولادی داردامیدوارم که از پس این کار بربیایم که نتیجه آن رسیدن به همه خواسته ها و آرزوهامون است
استاد این نکته در مورد عادت های بد که گفتین چقدر درست و دقیق هست چون واقعا بعداز شنیدن این اگاهی چقدر چیزها در مورد خودم برای من روشن شد متوجه شدم من تو زندگیم چندتا عادت بد داشتم که بعدش تغییرشون دادم که نتیجه گرفتم که قبلا نمیدونستم اینا عادت های بد من هستن چون دیگه اینقدر ضربه خوردم ازشون مجبور شدم تغییرشون بدم
من در گذشته یک عادت بد رفتاری که داشتم که ضربه های سنگین خوردم این بد من هر موقع ناراحت بود یااینکه به هر علت احساسم خوب نبود یا خلا درونی داشتم عادت کرده بود که حتما با یک عامل بیرونی درستش کنم
مثلا وقتی حالم بد بود میرفتم بیرون ،میرفتم فیلم میدیدم یا به خودم میگفتم برم مسافرت یا یک غذایی بخورم البته بگم این عوامل واقعا بعضی مواقعه واقعا کمک میکنه ادم یه ذره حواسشو از ناخواسته پرت کنه ولی اگه این دیدگاه رو داشته باشی برای رسیدن به احساس بهتر یا برطرف کردن خلا درونی حتما باید یک کار بیرونی رو انجام بدی عادت اشتباهی هست
بعد هرموقعه من میومدم اینکارهایی بیرونی که به ذهنم میرسید رو انجام میدم نه تنها حالم بهتر نمیشد بلکه مثله یک باطلاق هی تو احساس بد فرو میرفتم و حالم خوب نمیشد و همیشه من که اون کارهایی بیرونی نمیتونستم انجام بدم مثلا اگه شرایط مسافرت نداشتم و نمیرفتم هی حالم بدتر میشد هم به خاطره اینکه مسافرت رو نرفتم هم اینکه من حالم بد هیچ امکاناتی رو ندارم خلاصه این روند ادامه داشت و شده بود جزو عادت رفتاری من که بعداز کلی گوش دادم فایل های استاد من متوجه شدم این رفتار بسیار اشتباه هست که آدم بخواد با یک عامل بیرونی یا انجام کار بیرونی به احساس خوب برسه احساس خوب با تغییر زوایه دید با زدن عینک سبز به وجود میاد رسیدن به احساس خوب یک کار ذهنی با سپاس گذاری هست با دیدن نعمتهایی که من الان تو زندگیم هست باگوش دادن فایل های استاد هست با نوشتن افکارم و کار کردن خودم هست اینجوری من میتونم احساسم رو خوب کنم و هروز بهتر بهتر بشوم من وقتی متوجه شدم این عادت رفتاری اشتباه که میخواستم با مسافرت وفیلم و غذا درستش کنم که خیلی ضربه زده به من رو سعی کردم تغییر بدم
عادت سپاس گذاری
عادت دیدن نعمتهای زندگیم و گوش دادن فایل های استاد و تغییر زوایه دیدم رو جایگزین کردم سعی کردم دیگه این فرم جدید رو تو زندگیم داشته باشم این بشه عادت جدید زندگیم که چندماه دارم انجام میدم که باعث نه تنها هروز حالم و احساسم خوب باشه بلکه اتفاقات خوب و نعمتهای خداوند هروز وارد زندگیم بشه
خدایا شکرت برای در مدار دیدن این زیبایی ها و آگاهی های ناب بودنم
روز دوم از کمپ پینگپنگ هست و آگاهی های ناب که همراه با استاد و مریم جان یاد گرفتم
یکیاز عادت ها و باورهایی که از بچگی در من شکل گرفته بود درخصوص انتظار داشتن از دیگران بود و تنبلی کردنی که یاد گرفته بودم همه چی روبه پای دیگران بنویسم از خانواده ودولت و خلاصه هر چی غیر از خودم تا اینکه یک خواستنی برای بهبود برای تغییر برای بهتر شدن در وجودم شکل گرفت و وارد این مسیر شدم و هر چی بیشتر روی خودم کار کردم بهبودی اتفاق افتاد که تجربه اش نکرده بودم ، مثلا من عاشق فوتبال بودم و همیشه بازی های فوتبال روبا کلی ذوق و شوق نگاه میکردم ولی هیچوقت کلاسی باشگاهی نتونستم برم تا اینکه وارد دانشگاه شدم و دیدم تیمفوتسال هست ، رفتم ، سال اولش وارد تیم شدم ولی فقط تو تلویزیون نگاه کرده بودم و چند باری تو کوچه همینطوری بازی کرده بودم اصولی بلد نبودم ولی بعد حدود سه سال با وجود دخترایی که تجربه داشتن وقبل دانشگاه همبازی کرده بودن ولی من شدم کاپیتان تیم و برای اولین بار در تاریخ دانشکاه قهرمان کشور شدیم، با یکی از عادت های دیگه ای که داشتم چون اتاق مخصوص خودم رو نداشتم تو خونمون، موقع خواب خیلی داستان داشتم و میگفتم باید همه جا ساکت بشه وتاریک که بتونم بخوابم و کلی خودم رو عذاب می دادم تا اینکه به خودم اومدم و گفتم فعلا من د شرایطی هستم که جای مخصوص خودمروندارم چرا با این باور و عادت خودم رو دارم عذاب میدم و به طرز جادویی عادتی که سالها داشتم و باعث کلی احساس بد و نارضایتی در من بود رو به لطف خدا تونستم تغییر بدم و دیگه خیلی راحت میتونستم بخوابم یا درمورد ساعت خواب که عادت داشتم دیر بخوابم ولی باز اومدم تغییرش دادم ودیگه نمی تونستم دیر بخوابم شده مسافرت بودیم وخونه یکیاز فامیلامون که یه شب خود میزبان ما بجز ما یه مهمان دیگه داشت ولی من چون عادت زودتر خوابیدن رودر خودم شکل داده بودم حتی اون شب هم خیلی راحت جلوی بقیه گرفتم خوابیدم
استاد عزیزم و مریم بانوی بی نظیر بی نهایت استقلال مالی تون رو تحسین میکنم که اینقدر راحت میتونید هر جایی که باشید خیلی راحت هر چیزی که میخواید رو سفارش بدید بدون دغدغه پرداخت، چقدر باور الخیر فی ما وقع میتونه کن فیکون کنه ما رو برای بهتر شدن برای حال خوب خوب ترها داشتن و چقدر شما دوعزیزدلک تونستید خوب این باور الهی رودر خودتون رشد بدید که در هر مساله و موقعیتی خیر رو بینید، تو سفرها دیدیم که مثلا موقع تو جاده بودن واستون پیش افتاده با ترافیک سنگین مثلا مواجه شدید ولی چون همیشه از خدا میخواید در بهترین زمان و مکان قرار بگیرید و چون همون لحظه هم با تمرین وتکرار یاد گرفتید ذهنتون روکنترل کنید خیلی راحت هدایت میشید از مسیر دیگه برید یا قبل رسیدن به اون موقعیت ترافیک از یه جای سرسبز زیبا رد میشید ومیزنید کنار و لذت می برید، در این قسمت از سفر در این خونه زیبا هم این رو می بینیم که وقتی با مساله خراب بودن هود مواجه میشید برای خرید یک گریل پز قابل استفاده داخل خونه هدایت میشید که همین باعث حل شدن یک مساله دیگه برای سفرهای بعدی میشه که مشکلات گریل های قبلی رو هم حل کرده و کم جاتر هم هست، خدایا شکرت
آنچه برای خود میپسندی برای دیگران هم بخواه این رو سعی کردم درمورد هر چیزی اول خودم رعایت کنم که از طرف جهان ودیگران هم با من رفتار بشه، مثلا درخصوص روابط، مهم ترین فاکتور برای من احترام هست، پس اول میام خودم این رودر قبال آدما، محیط و هر چیزی دیگه، رعایت کنمتا از جنس اون رو خودم هم دریافت کنم
بام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی گل امروز هم اومدیم که کلی زیبایی با هم ببینم و رفتارهای عاشقانه دو زوج زیباا و دوست داشتنی وای چقدر خوشگل شدی مریم بانو اندام زیبا صورت زیبا موهای خوشرنگ پوست براق بازی کردن و استاد با عشق فیلم گرفتن خیلی خوشگل شدین اندام زیبای استاد و قوی شدن تو بازی تون اینکه استاد میفرمایید بازی مریم جان بهتر میشه و ایشونم میگن شما همیشه بهترین چقدر درس رفتار اخلاق منش به ادم میدین ممنونم استاد قشنگم یه سری عادتهای ناجالب منم همینجورم تا پول دستم میاد فکر میکننم چیکارش تا تموم شه یا سری رفتارها خیلی بدی دارم همه ادمها هنوز تو زندگیم هستن میدونم ادم زیاده عشق زیاده مبینم ولی من تنها میشم دوباره برمگیردم به گذشته میخوام همینو اصلاح کنم با یاری خداوند دیگه یه قدمم به گذشتم نرم به هر حال هر ک تا یه روز هایی تو زندگی ماهست و ما تا اون لحظه بابت بودنش باید خدارو شکر کنیم نه اینکه به گذشته مون فکر کنیم اینکه یه سریع ادمها رو کنار گذاشتم خوشحالم خیلی حالم خوبه زندگیم خوبه پیشرفتم خوبه اما اینکه دوباره برمیگردم نه همیشه باید روی خودمون کار کنیم تا بهعتر از قبل باشیم اینکه سرکارم یکسال یعنی میتونم هر صبح بیدار شم یکی دیگه از بهترین عادتهای منه منی که همیشه خواب بودم اینکه دیگه با هیچکس کل کل نمیکنم فقط میخندم توجه نمیکنم دعوا نمیکنم بحث نمیگیرم یکی دیگه از عادت های منه کمتر شده خیلی کم شده اما کلا حذف شه نه تمیزکار شدم و خیلی چیزاهایی دیگه که همیشه میگم باید بهترو بهتر شم مخصوص اخلاق و رفتارم و خداروشکر میکنم اینکه منم یه جاهایی میرم فکر کنم خونه خودمه تمییز میکنم خیلی خوب شدم عالی حالا یه چیزی دیگه اینکه اینقدر ثروت داشته باشی وسایل مورد نیازتو در لحظه بخری اینکه از خانمت تشکر کنی بابت این همه تمییزی ایننکه این همه تمییزی ببینی تو اخلاق و رفتارت تاثیر میزار قطعا چقدر شما دوتا زیبا شدین عاشقتونم من
سلام اسناد عزیزم و مریم زیبا خوش تیپ خیلی زیاد اندام زیباتون را تحسین میکنم استاد جان اول عادتها ی خوبم را مینوسم به لطف خداوند توی این 3سالو نیم یک سری از عادتها م مثبت شده من هر کار میکردم نمیتونم به صورت یک عادت هر روز تمرینهای را انجام بدم دیدم ذهن من داره به تمرینات مثل درسهای گذشته نگاه میکنه اومدم یک اهرم درست کردم من تا چند ماه خوندم دیدم تعقیر این اهرم کار و انرژی بالا میخواد گفتم خدایا کمکم کن این اهرم خیلی سفت خداوند هدایتم کرد تصویر سازی کن بلاخره یک به خودم دیدم دارم به صورت یک عادت هر روز تمرینها را انجام میدم خیلی خوشحال شدم اصلا آسون نبود واقعا اشکم را در آورد دومین اهرم اومدم توجه ام بزارم روی زیبایها نعمت ها بنویسم دیدم هیچ حوصله ندارم با تمرین نوشتن تبدیل به یک عادت هر چی میخونم نمیشد سفت سفت بازم خداوند هدایت کرد از تصویر سازی این مسله حل شده به لطف خداوند الان هر جا میرم یک مداد دستم راجب زیبایها نعمتها مینویسم اهرم سوم الان دارم روی پیاده روی کار میکنم یک عادت ناپسند داشتم من دیر به آرایشگاه میرفتم صورت جنگل میشد از پارسال با تمرین جلسه اول عزت نفس گفتم من نباید این تصمیم را عقب بندازم الان به لطف خداوند تبدیل به عادت شده صورت من اینقدر موهاش کم خودم تعجب کردم چی خدارا شکر میکنم به خاطر این عادت خوب من عادت دیگه داشتم یعنی استاد من اینقدر با تلفن با خواهر اینو اون صحبت میکردم که چی من همیشه گوشیم شارژ پولی نداشت اما الان مگر اینکه یک کار واقعا واجب داشته باشم نه به همسرم نه به هیچ کس دیگه گاهی به خواهرم زنگ میزدم دیگه با خودم گفتم خواستم یک سلام بکنم همون را هم پیام بعد جالبیش اینجاست هیچ کس هم به لطف خدا به زنگ نمیزنه خیالم راحت انرژیهام علکی مصرف نمیشه یک عادت دیگه من تا ساعت 12 ظهر میخوابیدم آلان به لطف خداوند صبح زود بیدارم یک عادت دیگه از قبل بهتر شدم اینکه من خانواده بزگ شده بودم که یکسره غیبت بود قبل از اینکه من با شما آشنا بشم خیلی تلاش کردم درست کنمش نتونستم به لطف خداوند تو خونه یا با کسی از کسی صحبت نمیکنم راستش از شما و مریم خانم صحبت میکنم چون میخوام کانون توجهات طرف شما باش راضی باشین دیگه سعی میکنم تصمیم هامو عقب نندازم انجام بدم کلی زمان برام باز شده عادت ناپسند دارم که از همسرم واقعا زحمت میکشه تشکر نمیکنم انگار که اون وظیفه ش باید سعی میکنم از ایشون تشکر قلبی بکنم یک عادت پسندیده دیگه با تمرین اینکه با پول دوست باشیم با پول راحت شدم همیشه دستم پول دارم نیازم را میگیرم اما علکی خرجش نمیکنم خدا را شکر عادتدنا پسند غذا خوردن را دارم من تا ابد نیاز دارم خیلی خودمو بهتر بهتر بکنم عادت ناپسند حمام نرفتن خیلی سختم هست همیشه به خودم میگم من کامل نیستم بی نقص نیستم اما میتونم سعی کنم تلاش کنم خودمو بهبود بدم ولی اعمال و عادتهای خوب را دوست همیشه سوالم از خداوند این بود خدایا میشه منم یکم مثل امام علی عمل خدای مهربون دانا هم میگفت بله میشه اینجانب ملیحه تمدنی خیلی جای کار دارم هیچ ادای هم ندارم اینا همش اعتبارش به خدای دانا توانا از صمیم قلب استاد جان سپاسگزارم
بنام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم ،مریم عزیزم و دوستان بینظیر این سایت الهی
استاد جان الحق که شما میگین من وقتی بهم گفته بشه میام حرف میزنم ودرسته چون خداوند از درخواست ها و نیازهای ما آگاهه.
این حرفایی ک زدی به جان و دلم نشست چون درگیری این روزها منه، یک عملکرد اشتباهم رو پیدا کردم ک سالهاست دارم اینطور رفتار میکنم وجز ضربه زدن به من و بی احترامی به من نتیجه ی دیگه ای نداشته ولی بازم نمیتونستم کنارش بذارم، تا اینکه ریشه ش و باوراشو در آوردم و دارم کار میکنم ولی انقد ریشه دار و عادت هست که بخدا این نوع فکر جدید و عملکرد جدید از من انگار انرژی فزیکی میگیره، انگار دارم کار فزیکی انجام میدم، زور لازم داره، تعهد لازم داره بر خلاف باور اشتباه و نجوای ذهن عمل کنی.
داستان از دوره ی احساس لیاقت شروع میشه، چون دوره رو خواهرم خریده دسترسی ندارم ب کمنتا و هم چون مرتبط بود با حرفاتون گفتم اینجا بنویسم نتیجه و درک جدیدم رو.
تو قرآان که میگه آنها کر ولالن و بر گوش و قلبشون مهر زدیم،داستان همین ترمزها و باوری اشتباه هست ک منجر ب عملکرد اشتباه ما میشه ولی چون انقدر غرقیم که اصلا نمیفهمیم ما چنین عملکردی داریم.
با کار کردن روی دوره احساس لیاقت و آگاهی هاش، ب مرور ک احساس لیاقتم بالا میره ،متوجه یکسری رفتارای اشتباهم میشم ک ریشه ش برمیگرده ب احساس عدم لیاقت و عدم درک درست قانون جهان یا حداقل ناتوانی برای عمل کردن بر طبق قانون جهان.
استاد نمیدونم تو کدوم فایل هست که شما میگین آدم اکثرا از جاهای کوچیک مسایلی که فکر میکنه بی اهمیت هست ضربه میخوره،
من از نظر برخوردهایی ک با من میشد بین دوستان، همکار همکلاسی،مشتری ،جایگاه خوبی داشتم و همیشه محترمانه و خوب با من برخورد میشد، احترام و عشق و تعریف رو دریافت میکردم.
ولی تو خونه با خواهر کوچکتر از خودم داستان فرق میکرد، ب من بی احترامی زیادی میشد ولی خب اهمیت زیادی نمیدادم میگفتم حالا تو خونست، چیز مهمی نیست. و نشانه های جهان رو نمیدیدم ک هر روز بیشتر و شدیدتر میشد.
در ظاهر فقط این بی احترامی بود، ولی ریشه ش برمیگشت ب عدم لیاقت و باورای نادرست و حتی شرک ، که من با دوره ی احساس لیتاقت فایل ده فهمیدم که درباره ی احساس گناه هست.
من آدمی بودم که باهوش و استعداد بالا بودم، دانشگاه رفته بودم، مهارت داشتم، زبان انگلیسیم خوب بود، برای خودم درآمد داشتم،
ولی خواهر کوچک من این خصوصیات رو نداشت و پیشرفتی نداشت و حتی تلاش هم نمیکرد و من ناخوداگاه مسولیتش خوشبختی خوشحالیش رو پذیرفته بودم حتی اگر خودش نخاد.
من هر کاری از دستم برمیومد میکردم حتی بدون اینکه خودش درخواست کنه از روی مثلا وظیفه ک خواهر بزرگم یا در این جایگاهم ،حالا خواهرمه غریبه ک نیست
ولی در مقابلش بی احترامی ناسپاسی، احساس گناه توهین و همچنین ادامه میدادم ، در ظاهر فکر میکردم چیز بزرگی نیست ولی قسمت بزرگی از تمرکز منو میگرفت و درگیر بود ذهنم و چ نشت انرژی بزرگی بود.
و رفتاری ک از باورای اشتباه نشات گرفته باشه باعث توقع میشه و اون توقع بروارده نشه باعث خشم و درگیری و احساس قربانی بودن میشه، مساله ای ک فکر میکنی ب ظاهر بی اهمیت هست چ نشتی لنرژی بزرگی هست،اون احساسای بد چقد اتفاقات ناخواسته رو میتونه بوجود بیاره.
من این رفتارها رو انجام میدادم و تحقیر و توهین رو ادامه میدادم چون این باورای نادرست رو داشتم
1:من باور نکرده بودم هر کسی هر جایی هست جای درستش هست و خداوند عادله، و من نمیتونم کاری بزای کسی بکنم، من ب زور میخاستم کسی ک خودش نمیخاد رو پیشرفت بدم ،در حالی ک خودم خیلی نیاز دارم ب پیشرفت و بهبود
2: طبق جلسه سوم احساس لیاقت من برای خودم اصول و خط قرمزی نداشتم، من نمیومدم برا خودم تعیین کنم ک من با آدما برخوزد درست میکنم و توقع دارم ک اوناهم همین رفتار رو کنند و اگر نکردن ترکشون کنم،
من یک سو برداشت داشتم از قانون ک این رفتاری ک میشه درست هست ک مسولیت صد در صدش با من هست و من میام روی خودم کار میکنم، ولی خب اولش باید اون داستان رو قطع کنم،،
3:من برای دستاوردایی ک داشتم و نعمتایی ک داشتم احساس لیاقت نمیکردم و احساس گناه داشتم ک بقیه اعضای خانواده م ندارن، و ی جورایی مسول برطرف کردن مشکلاتشون بودم، یک سرویس دهنده ی رایگان ک وظیفه ش هست
4: من زمانی خودمو مفید میدیدم ک کاری کرده باشم
دارم سعی میکنم بر طبق آگاهی های جدید عمل کنم و فقط مسول شادی و خوشبختی خودم باشم ولی این اوایل باید زور بیشتزی بزنم، تا میخام عمل کنم انکار باید جلو دهنم و ذهنموبگیرم
ولی آزامشش خیلی خوبه، میدونم و این باور نهادینه شده چون چندساله ، پس تلاش بیشتری لازمه ولی با توکل بخدا و گوش دادن بارها و بارهای فایل ها میتونم تغییر کنم آرام آزام
سپاسگزارم بهترین ها رو براتون میخام با عشق
خدایا هزاران بار شکر بخاطر هدایت من به این کامنت زیبا
خدایا هزاران بار شکر که منو به کامنتی هدایت کردی که دقیقا مسئله منو توضیح داده
خدایا هزاران بار شکر که دقیق و واضح مسئله ام رو بهم گفتی و درهارو به روم باز کردی
خدایا هزاران بار شکر که دست منو گرفتی بردی سمت کامنتی که بهش نیاز داشتم
خدایا هزاران بار شکر که هاجر عزیزم رو هدایت کردی این کامنت رو برام بنویسه
خدایا هزاران بار شکر چون یجوری دستمو گرفتی و بردی سمت این کامنت (از بین هزاران کامنت این سایت) که اولش تو شوک بودم پوستم مور مور شده بود چشام از حدقه زده بود بیرون که خدایا این چه کامنتی بود من دیدم؟
اینو انگار خدا برام نوشته
هاجر عزیزم سپاسگزارم ازت که این کامنت زیبارو نوشتی
دقیقا من هم با این مسئله روبروعم
منم رابطه خوبی با بقیه دارم
اما رابطه ام با خواهر کوچیکم اصلا خوب نیست.
یعنی من با هرکسی که بگی رابطه ام خوب و نرماله تقریبا از هیچ کس نمیترسم اما از خواهر کوچیکم میترسم، ترس دارم، شرک دارم، بزرگش کردم برا خودم
پیشش مواظب رفتارم هستم مواظبم که آرامشش بهم نخوره، مواظبم حالش بد نشه، همیشه حالش خوب باشه، اتاق رو فقط من جارو میکردم اذیت نشه، ظرفا اون سخت هارو من میشستم اون راحت هارو بشوره، سطل آشغال اتاقو من همیشه عوض میکردم، من خونه رو تمیز و جارو میکردم چون اون ازین کار خوشش نمیومد، من دوست داشتم زود بیدار بشم اما چون اون دیر از خواب پامیشد من مجبور بودم کارامو انجام ندم یا با ملاحظه انجام بدم که اون از خواب بیدار نشه و بدخواب نشه،
من نمیتونستم اتاق ورزش کنم چون اون اذیت میشد خوابش بهم میخورد، درسته من گرمم بود ولی من همیشه لباسامو عوض میکردم که گرمم نشه ولی اون راحت باشه بدون عوض کردن لباسی چیزی…
من جامو عوض میکردم که اون راحت باشه اوضاع وفق مرادش باشه
ولی اون وقتی رد میشد دستمو با پاش له میکرد چون من بخاطرش جامو عوض کرده بودم نزدیک بخاری نخوابم و اون راحت باشه
ولی در جواب بهم بی احترامی کرد، توهین کرد تحقیر کرد، محدودم کرد، خواسته هاش زیاد شد
با داد و بیداد و بی احترامی باهام حرف زد، دعوا شد، تو دعوا منو زد،
منکه اینقد هواشو داشتم اینقد مواظب بودم ناراحت نشه پس چی شد؟؟؟؟
چرا باهام رفتارش بد شد؟
و هاجر عزیزم دقیقا منم فکر میکردم اینقد مسئله مهمی نیس، باهاش کنار میومدم و فکر نمیکردم اینقد مسئله مهمی باشه.
گذشت و گذشت و گذشت…
دیدم حتی نفس کشیدنمم دارم بخاطرش کنترل میکنم یعنی من فکر میکردم ممکنه صدای نفس کشیدنم اذیتش کنه..مواظب بودم با صدای بلند نفس نکشم، وسایلامو با احتیاط بردارم صدا تولید نکنه خوابش بپره
و دیگه به جایی رسیدم به خودم گفتم پس من چی؟ من چرا تو این دنیام پس؟ اگه همه چی بخاطر اونه پس چه لازمه من زنده باشم؟
من همش دارم به اون سرویس میدم ناراحت نشه
پس من چی؟
جوری شد حتی زندگی کردن از یادم رفت، ذوق هیچیو نداشتم، حتی دوس نداشتم برم سر کار چون من فقط زنده بودم که به درخواست های خواهر کوچکتر از خودم عمل کنم،
چون من زنده بودم که فقط به یکنفر سرویس رایگان بدم، چون من فقط زنده بودم که ملزومات ارامش و شادی و خوشحالی یکنفرو محیا کنم و بعدش هم بی احترامی پشت بی احترامی ببینم
حسم بد شد، خیلی بد
حسم بهم گفت داری مسیرو اشتباه میری
این درست نیست یجای کار ایراد داره
خدایی هر جا شرک باشه اونجا جهنم میشه برات
فهمیدم مشرک شدم دچار شرک بزرگی شدم، یکنفرو شریک خدا کردم، ینفرو خدا کردم، انقد بزرگش کردم که حتی نمیتونم جلوش راحت نفس بکشم
قربون خدای خودم برم ما که با خدا همچین چیزی نداریم، براحتی میزاره نفس بکشم هرکاری دوس دارم انجام میدم منو ازاد گذاشته قوربونش برم من عشق من.
اما نمیدونستم وقتی یکی دیگرو بجا خدا مینشونی همچین بلایی سرت میاد
خیلی احساساتی شدم و دارم گریه میکنم
نمیدونم دیگ چی بگم
خدایا معذرت میخوام یکی دیگرو بجات خدا کردم خدایا میخوام فقط تورو بپرستم
خدایا خدا جونم منو راهنمایی کن هدایتم کن راهو بهم نشون بده، راه ازادی و رهایی رو بهم بگو
ای زیباترین و داناترین و محبوب ترین و آگاه ترین هدایتم کن
سلام به زهرای عزیز
خوشحالم که کامنت من باعث هدایت شما شد.
میدونی عزیزم منم دقیقا در شرایط مشابع شما هستم،میدونی بعضیا هستن ازدواج کردن با همسرشون مشکل دارن و تمام زنذگیشون رو تحت تاثیر قرار داده و باید حلش کنن، مشکل منم همینه چون بیشترین ارتباط رو با خواهرم دارم،اتاق مشترک زندگی مشترک، ولی متعهد شدم یکبار برای همبشه درستش کنم طبق قانون
اولش ناتوانیمو پذیرفتم و از خدا خواستم زبون و قلب من بشه برای رفتاز درست
بعدش مسولیت صد درصد رو پذیرفتم که البته چالشی هست ذهن هی میخاد از زیرش در بره،، این باعث میشه کینه نداشته باشی چون فرگانس خودم بوده و بعدش بگی پس کسی ک نیاز بع تغییر داره منم، من چ فرکانسی میفرستادم ک این شرایط رو توش بدم
و بشناسم ذهنم رو، و متعهد شدم اول دیگه بحث نمیکنم تا جایی ک میتونم ،چون همین باعث میشه از این فرکانس کم کم جدا بشم،، بعدش طبق جلسه سوم احساس لیاقت برای رابطه م با خولهرم یک اصول مساوی و برابر تعیین کردم که اگز این اصول رعایت نشه من نمیخام دیگه رابطه داشته باشم، برای خودم ارزش قایلم و امروز هم در شرایط عمل کردن بهش قرار گرفتم خیلی سخت بود،شیطان عذاب وجدان میداد، مادرم عذاب وجدان میداد ولی گفتم میخام طبق اصولم رفتار کنم، گفتم کسی ک برای من ارزش قایل نبست منم نمیخام خدماتی براش داشته باشم، صبح مثل حمیشه رفتار کرد و بعدش غروب مثل همیشه ک فقط کاری دازه لحنش خوب میشه ازم خواست اسم یک دارو رو بنویسم ،منم گفتم نمیشه برو همون داروخونه علایمت رو بگو بفهمه چی میخای،خیلی سخت بوذ عمل کردن بعش، عذاب وجدان میدادن بهم، ولی گفتم این حس بد پس در مسیر شیطانه و عمل کردم و بحث نکردم،،
یادت باشع عزیزم پاشنه ی آشیل از خوذت توقع نداشته باش چند روزه برطرف بشه یا آسون باشع، جهاد اکبر میخاد ولی آرامشش بینظیره
بهترین ها رو میخام براتون
به نام خداوندم
سلام استاد عزیزم سلام مریم جانم سلام دوستان خوبم
چه صبح زیبا ودل انگیزی خیلی خیلی لذتبخشه خدارو هزاران مرتبه شکر
هرموقع استاد صدای شما رو میشنوم وهربار درمورد یه موضوع مهم واساسی صحبت میکنید کلی انرژی میگیرم ودرس برای حرکت کردن
استاد اینجا شمادرمورد اصول درست بازی وعادت هاصحبت کردین
دقیقا استاد مسیر زندگیم بر اصل واساس اشتباه رفتم جلو وبه دلیل تکرار این مسیر اشتباه
با اینکه با اعماق وجودم گفته ها وآموزشهای شمارو درک کردم وقبول دارم خیلی زمان میبره واسم تا مسیر زندگیم رو عوض کنم.
با این مثالی که از بازی زدین خیلی بهتر ودقیق تر این موضوع رو درک کردم که باید تلاش صد درصدیم رو بزارم برای تغییر مسیرم وبا تکرار وتمرین میشه مسیر رو درست کرد.
یه مثال بزنم استاد از خودم،یه عادت اشتباهی که داشتم این که همیشه انگار من ضامن خوب بودن حال دیگران هستم وخوب بودن حالم وصل بود به خوب بودن حال خوب اطرافیانم.خداروشکر از وقتی از شما شنیدم که ما ضامن خوب کردن حال دیگران نیستیم سعی کردم تا این عادت اشتباه رو از خودم دور کنم خیلی خیلی بهتر از قبلم شدم ولی بخاطر عمق موضوع هنوز جای کار دارم.
استاد اینقدر از خودم غافل بودم که حتی خواسته ها ونیازهام رو زیر پا میگذاشتم تا شاید قصدوام وبدهکاری همسرم تموم بشه بعد نیازهامو برطرف کنم که هیچ وقت در طول سالها زندگیم این اتفاق نیوافتاد با اینکه میدیم هربار بدهکاریها بیشتر از قبل میشد باز من به مسیرم ادامه میدادم
تااینکه تو یکی از فایلهاتون شنیدم که گفتین بعضی رفتارهای آدمها پترن اونهاست وهیچ وقت عوض نمیشن واین جمله شما یه تلنگر بود واسه من که تا کی میخای به این مسیر ادامه بدی همونجا تصمیم گرفتم مسیرم رو تغییر بدم واز همون روز سرم رو از حساب کتاب همسرم آوردم بیرون وتمام تمرکزم رو گذاشتم رو خودم. استاد درسته که اینقدر عمق این ماجرا زیاد بود که هنوز به حدنرمال خودم نرسیدم اما خیلی بهتر از قبلم شدم وهمچنان تمرکزم رو خودم هستش تا به جایگاه درست خودم که حقم هستش برسم.
سپاسگزارم استادعزیزم که بخاطر حضور پاک ومفیدتون
مریم جان هم که همیشه قابل تحسین بودن وهستن سپاسگزار خداوندم که سعادت هم مسیر شدن با شما رو داشتم ودارم.همیشه ازتون درس گرفتم
واین اصلی که مریم جان بهش اعتقاد دارین وبهش عمل میکنید بی نظیر هستش اینکه شما باور دارین اگرانتظار دارین که خداوندبه مسیرهای بهتر درتمام جنبه ها هدایتتون کنه اینه که درمسیر الانی که هستین بهترین خودتون رو ارائه بدین
خیلی هیمن یه جمله شما واسم درس داشت انشاالله که منم بتونم درست از آموزه ها ودرسهایی که ازتون میگیرم درزندگیم پیاده کنم وبهش عمل کنم
دقیقا استاد منم همین اخلاق شمارو دارم وهمیشه سعیم این بوده که همینطور که از وسایل خودم نگهداری میکنم از وسایل دیگران هم نگهداری کنم.
سپاسگزارم ازتون
به نام خدا
سلام به همگی
چه خوب هر بار استاد فایل می زاره نکته های جالبی میگه که کلی درس داره کلی نکته داره
خدای بازی خوبیه
درس من اینه که عادت های که از قبل با ما بوده کم کم می تونیم کنار بزاریم
مبارک باشه این گریل زیبا
تحسینتون کردم لذت بردم که اون هم درس زیادی داره اگه پول باشه هر جا بری اگه وسیله ای نبود میشه تهیه کنیم
سفر خوش بگذره و غر نزنیم
شما هم با دست و دلبازی بهترین خرید می کنید
مریم جون هم درباره این گریل کلی توضیح خوبی دادن و در تمیزی عالی هستن
ما باید طوری رفتار کنیم که دوست داریم باهمون رفتار بشه
این مسیر پر از نعمت و برکت خواهد بود برامون
به قول استاد باورهای که غلط هست کنار بزاریم
روی خودمون کار کنیم با پول دوست باشیم درست استفاده کنیم درها باز میشه
من خودم قبلا زیاد ضرف و ظروف می خریدم الکی باید از این خونه به اون خونه ببرم کلی می شکنه وسالها استفاده ندارم الان فهمیدم این باور محدود کننده هست به اندازه هر وقت بخوای می خری این یکی از باورهای کمبود هست
هر چه تازه تر باشه بهتره وسایل هم روز به روز جدیدتر میاد
جهان پر از فراوانی هست تصمیم دارم دیگه مثل گذشته فکر نکنم و مقداری از اونها رو فروختم بقیه هم اندازه میگذارم
لباس های که اذافه هست دور می ریزم
امتحان کنید دوستان کلی انرژی می گیری میگی راحت شدم جا هم باز میشه برای وسایل خوب
تمرین کنیم تمرکز کنیم به زیبایها حتما شرایط بهتر میشه این عادتها یک دفعه بوجود نیومده پس تمرین می خواد اراده
عادتهای زیادی داریم جلوی پیشرفت ما رو
گرفتن
مثل عجله در کارها صبح ها اول نریم بدو بدو دنبال کار اول سپاسگزاری کنیم بیدار شدیم تمرین انجام بدیم حالمون خوب کنیم ببین چه جوری کارها پیش میره
تصمیم درست میگری انرژی ات بالاست کلی زیبایی می بینی
من همیشه عادت داشتم از مادرم عیدی می گرفتم دیروز گفتم باید امروز من عیدی بدم کم هم باشه بهتر از اینه همش من توقع داشته باشم دستم بردم توی کیفم عیدی دادم حالم خوب شد حس خوبی داشت
با عادتهای غلط ذهنمون شرطی می کنیم و همیشه عادتها ما رو به طرف های اشتباه می کشونن
عادتها رو یواش یواش تغییر بدیم من تصمیم دارم کم کم تغییرشون بدم تا برام موفقیت بیارن خودم بوجودشون آوردم خودم هم درستشون میکنم این بهونه هست بارها گفتم دست خودم نیست خودمو گول زدم چرا دست خودمه گول ذهن نمی خورم با تمرین با قدرت اراده و با تصمیم درست
سپاسگزارم بابت این فایل بی نظیر
در پناه خداوند باشید
بنام خداونده بخشنده و مهربانم…
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو قهرمان…
سلام به بچه های توحیدی این بهشت نازنین…
أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ ﴿15﴾
مگر از آفرینش نخستین [خود] به تنگ آمدیم [نه] بلکه آنها از خلق جدید در شبهه اند (15)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ﴿16﴾
و ما انسان را آفریده ایم و مى دانیم که نفس او چه وسوسه اى به او مى کند و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم (16)
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ ﴿17)
آنگاه که دو [فرشته] دریافت کننده از راست و از چپ مراقب نشسته اند (17)
مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ﴿18
[آدمى] هیچ سخنى را به لفظ درنمى آورد مگر اینکه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مى کند] (18)
وَجَاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ ﴿19﴾
و سکرات مرگ به راستى در رسید این همان است که از آن مى گریختى (19)
وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذَلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ ﴿20﴾
و در صور دمیده شود این است روز تهدید [من] (20)
وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ ﴿21﴾
و هر کسى مى آید [در حالى که] با او سوقدهنده و گواهى دهنده اى است (21)
بنام جان جانان…
خدارئ شکر میکنم که بار دیگه تنوستم زیبایی ها و قشنگی های دنیارو ببین و تحسین کنم….خدایا صد هزار بار شکرت
از خدا میخوام که به من قدرت بده تا یتونم اون چیزیرو که دیدم و شنیدم رو درک کنم و با جون دل بهش عمل کنم خدایا خودت کمک کن الهی صد هزار بار شکرت رب من برای این فرصت زیبا و قشنگ….
عادت…
خیلی از دوستامون که شهرستان هستن و میان خوزستان بندر ماهشهر…. .
میگن حسین شما چطوری اینجا زندگی میکنید و کار میکنید …دمای 50 تا 55 درجه و گاهن بیشترررر
همیشه این دیالوگ رو میگم که موجود دو پا تنها موجودی است که به تمام شرایط عادت میکنه…
حالا موضوعی که استاد گفت واقعااا همینه من خودم یه عادت زشتی دارم که هر چند وقت یکبار ازش مرخصی میگیرم و بعد دوباره برمیگردم بهش که این شد یه عادتی که به قول استاد باید خیلی براش انرژی بزاری و از ریشه بخشکونمش…
و عادتهایی زیاد دیگه ای که شاید به چشم نیاد ولی کنکاش که میکنی یا تو شرایش قرار میگیری میفهمی بابا تو اگر تونستی مراحلش رد کنی .
فقد شاید تونست باشی ولاغیر…
اگر بیای ببینی و متوجه بشی که داستان چیه مبینی بابا اره همشش طبق تجربه بود و تجربه ای که بر اساس یه نیازی بوده که باید برطرف میشد…
نیاز رو برطرف میکردی به خوبی ولی بعد که میرفتی میدید اااا یجا میلنگ…
مثل همین الان استاد و بانو مریم نیازشون برطرف میکردن خیلیم لذت میبردن ولی الان که تو موقعیتش قرار گرفتن متوجه شدن که فقد نیازرو برطرف کردن ولی اصولی که باید یاد میگرفتن .
رو نمیدونستن که تویه جمع پینگ پنگ باز قرار بگیرن بتون حرفه ای امتیاز بیارن.و الان چقدر زیبا متوجه شدن و انرژی میزارن که یاد بگیرن و بهتر و بهتر و بهتر بشن و عادتهای گذشت رو فراموش کنن درود بر شماااا خدا نگهدارتون باشه الهی
و همون عادتی میشه که من دارم چند وقتی ازش مرخصی میگرم و بعد دوباره بر میگردم بهش …
پس باید حسابی تلاش کنم و انرژ بزرام تا اصولی و کار کشت برم جلو به امید رب العامین…
خدایا از تو کمک و هدایت میخوام .که من تسلیم تو هستم….
استاد منم تویه خونه ای که اجاره کردم میخ تو دیوار نمیزنم و مثل خونه خودم ازش مراقبت میکنم و همیشه به خانومم و به صاحب خونه میگم این خونه من فعلااا دارم توش زندگی میکنم تا به امید خدا خونه رویایی خودم رو بخرم که دیر نیست به امید رب….
و خانوم با صاحب خونه داشت حرف میزد گفت اقا عبادی اجازه نمید حتی میخ تو دیوار بزنیم که گفت بزنید و هر چندتا قاب دارید تو دیوار نصب کنید….
الهی صد هزار بار شکرت رب من برای تمام قشنگی های زندگیمون…
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشید…
با عشق حسین عبتدی بنده خوب خدا….
یکی به من بگه این قسمت کی اومد روی سایت که من ندیدمش؟!! (خنده) واییی وایییی یک روز دیگه یک قسمت دیگه یک سفر به دور امریکاااای بینظیرر دیگه
سلامممممم پرانرژی تریننننن سلام دنیااا خدمت بهترین ها، صدااا نمیادد مااا چطوریم؟؟؟ عالیییی
بخدااا که بهترین جای دنیایمم گر قدر بدانیم و بمانیم قدردان.
یکی میاد بهت میگه تو خالقی؟
میگه چی؟!
میگی باباا خالقی میتونی هر چیزی را میخوای خلق کنی!
میگه: چطور چی میگی بابا؟
میگی: این جهان قانون داره و ثابته قوانینش یاد بگیر تکاملتو تو هر چیزی طی کن و لذت ببر از مسیرت که این مهمه نه فقط رسیدن به مقصد.
میگه: آها I see
میگم: come with me now, I’m gonna take you UP
.
بریم یک دایو کنیم تو نکات مثبت این قسمت:
+ چقدر ماشاا.. استایل هر دوی شما زیباتر شده.
+ چقدر خوشحالم که به این تمرین و کمپ آموزشی اومدید بازم این آزادی مالی، زمانی و مکانی شما را تحسین میکنم استاد و لذت میبرم و هر بار به این شکل به خودم یادآوری میکنم خواستهی مقدسم را و فراتر و طبیعی ترش، چیزی که لایقشم… لایقشیم… این باور را خیلی خیلی دوست دارم و بسیار هم بهم آرامش میده نگاهی که تو همون ابتدای دوره احساس لیاقت تاکید شد روش؛ اینکه «ما همین که خواستیم و به دنیا اومدیم اصلا لایقیم، لایق بهترین هاییم»، و حالا چقدر خوشحالم که صدای شما را دوباره میشنوم و در مورد باورسازی میگید استاد.
+ «تغییر اولش سخته ولی بعدش آسون میشه».
+ وقتی به یک چیزی عادت کنیم سخته که این عادت را تغییر بدیم وقت، انرژی و تمرکز بالایی را باید صدهااا بار بذاری تا انجام بشه و ساخته بشه این عادت جدید.
+ دقیقااا منم اینجورم استاد که تا وقتی پول میاد براش برنامه دارم و اینجور و اون جوری میشه، دوستی با پول را باید بهتر و بیشتر یاد بگیرم.
+ من عاشق این نگاهتم استاد که مسائل را یک جوری تو هر چیزی نگاه میکنی که ازش درس بگیری اون اتفاق اون مسئله را با قانون بهش نگاه میکنی. اینم یک عادتی بوده که نبوده و ایجاد شده. بریم که تورنمت را ببینیم.
چه لحظه های عمیقاا انصافا شادیه دیدن بازی شما استاد با بچه ها. ایول
+ چی شد داستان بچهها؟ اومدیم بعد از یک روز تمرینی فوق العاده به خونه که هودو بزنیم و غذا درست کنیم دیدیم کار نمیکنه میخواستیم گوشت درست کنیم گفتیم کل خونه را دود میکیره نو سازم هست … رفتیم یک دستگاه گریل نینجا بدون دود گرفتیم تازه این مدلم بهتر از اوناییه که داریم (( اقا دنیا در حال رشد هر روز چیزای بهتر و قوی تر میاد )) حالا باید استفاده کنیم ببینیم چطوره به صاب خونه هم پیام دادیم که اینجوره کار نمیکنه و اونم عذر خواهی کرد! فقط.
خب صادقانه اگر من بودم احتمال زیاد مینشستم درست میکردم و میگفتم در و پنجره ها را میذاشتم باز تا دود و بوی پختنم بره بیرون یا اینکه غذای آماده میخریدم بیارن برام … ولی خب نگاه و رفتارتون استاد و مریم جان بسیارر ستودنیه و تحسین برانگیز.
و این این چقدرر خوبه چقدر قشنگه؟
دو دسته ادم وجود داره چون الانم فصل باغ کرایه کردن مخصوصا تو این گرمای خوزستان، میدونم و میبینم این دو رفتار را که خودم مثل شمام استاد هر جا میرم اون جا را خونه ی خودم میدونم و میبینم و البته رفتار میکنم، جارو میزنم، حتی اگر چیزی اشغالی چیزی باشه جمع میکنم تمییزش میکنم گرد میگیرم این نظافت و تمییزی شخصی و محیطی را وقتی 19 سالم بود و مهاجرت کردم به تهران به تنهایی با force یادش گرفتم اولش مقاومت داشتم ولی بعد پذیرفتمش حتی بارها شد من چندین بار حقوق کاملمو دریافت نمیکردم و بارها به خاطر عدم رعایت بهداشت تو محیط کارم از حقوقم کم میشد – مثلا پشت میز بار غذا میخوردم در حالی که کارفرمام بهم میگفت اقااا جان شما برای خودت ارزش قائل باش پاشو موقع ناهارت برو سر میز مثل یک جنتلمن مثل یک مشتری بشین و لذت ببر از غذات و بعد بیا ادامه ی کارتو بده، خب من نمیفهمیدمچی میگه ( خنده) خلاصه … دسته دومم اینجوره من؟ من پول دادم پول باغ دادم 3 برابرشو باید استفاده کنممم اقاااا
توجه کردی مریم جان طرح تی شرتت با برند این گریلر یکیه! نینجا )))
+ استاد گفت من تورنمت گذاشتم مریم تنها شد با یک مربی و کلی چیز یاد گرفت استاد گفت ای باباا اینکه به ضرر ما شد مریم گفت نه بابا استادی که من میشناسم هر بار تو هر شرایطی با هر موقعیتی دنبال بهتر شدن و پیدا کردن راه هایی برای رشدد بیشتررر، و ما هر دومون سود کردیم، درودد بر صلح درونی.
واییی واییی گوشتاااا رووو الله الله
چقدر غذای ساده و کار راحتیه.
اینجاست که میگن الخیر فی ما وقع هر اتفاقی بیافته به نفع منه … اگر هوده سالم بود ما این همه اگاهی را هم متوجه نمیشدیم و البته این دستگاه بهتر هم فعلنا برخورد نمیکردیم باهاش.
خداروصدهزار مرتبه شکر برای این قسمت و بودن و دیدن و شنیدن و کامنت نوشتن و خواندن کامنت های اعلای بچه ها؛ عاشقتونمممم منننن
الهی روزی پر خیر و برکت داشته باشید بچه ها)))
به نام خدا ، سلام به استاد عزیز و دوستای گلم
خدایا بابت هدایتم به دیدن این قسمت از سریال سفر به دور آمریکا بینهایت سپاسگزارم
چقدر تمثیل تغییر عادتها برای تغییر باورها زیبا بود و چقدر این مثال بهم کمک کرد که برای تغییر باورهام در هر زمینه ای نا امید نشم و بهتر درک کنم که وقتی عادتی در وجودمون نهادینه میشه برای تغییرش به یک عادت درست اگه با یکبار شنیدن بخوایم انجام بدیم اگه می بینیم نمیتونیم علتش اینه که مثل عادت قبلی باید عادت درست جدید هزاران هزار بار تکرار و تکرار و تمرین بشه تا توی وجودمون قرار بگیره
و این در مورد همه ی موضوعات صادق است
مثل عادتهای غلط مالی که وقتی استاد مثالش رو زدند که در دوره ی روانشناسی ثروت 1 هم قشنگ توضیح دادن من به خوبی درک کردم و مثالهای عینی اش تو زندگیم جلو چشمم اومد
و باید کلی کار کرد تا تک تک عادتهای غلط رو تغییر بدیم
و از همه قشنگ تر اینه که تو بحث باورها هم همینطوریه یعنی وقتی یک سری باوراای اشتباه داریم ، باورها چیه؟ فکرایی که میلیاردها بار تکرار شده و تبدیل شده به باور و الان که می خوایم تغییرش بدیم انرژی و زمان مناسب باید بگذاریم تا بتونیم تغییر بدیم
من نمی گم تغییر باورها سخته چون اینم دوباره یک باور میشه که به خودت می گی حتما باید برای تغییر باورها سختی کشید من می گم تغییر باورها مثل هر کار دیگه ای نیاز به تلاش مستمر ذهنی و صرف زمان مناسب و انرژی لازم داره و برای ساخت باور جدید باید به طور مستمر کار کرد تا اون باور تبدیل بشه به رفتار متفاوت و رفتار متفاوت نتیجه ی متفاوت به وجود میاره وقتی نتیجه رو می بینیم متوجه می شویم که باور جدید ایجاد شده و برای رسیدن به این نتیجه باید تلاش ذهنی مستمر کرد و از تمام راهکارها و منطق های درست استفاده کنیم تا به ذهن ثابت کنیم باور جدید درست هست و نتیجه ی درست ایجاد می کند و وقتی ذهن با ابزار منطق بپذیرد که باور جدید باعث می شود که نتیجه ی درست به دست آید اونوقت و ذهن به راحتی به کمک میاد تا باور درست در ذهن ما ایجاد بشه
وقتی به ذهن مان با منطق نشون می دیم که اگه به باورای قبلی ادامه دهد نتیجه زجر و نازیبایی و مشکلات هست ولی اگه این باور جدید رو داشته باشد نتیجه ی ایجاد شده لذت و شادی و خوشبختی در اون جنبه ی زندگی هست اینجا ذهن با ما همدست می شود تا برای رسیدن به اون لذت و خوشبختی قدم بردارد و ایینجاست که ناخودآگاه اعمال متفاوت از قبل ایجاد می شود
مثلا توی بحث عادتهای غذایی وقتی می ریم یک غذای نامناسب می خوریم اگه بیاییم اطلاعات کافی و منطقی برای ذهن جمع آوری کنیم و براش دلیل بیاریم که اگه به این عادتهای نامناسب ادامه بدی نتیجه اش چاقی و انواع بیماری هست و اگه عادت مناسب غذایی رو شروع کنی نتیجه اش سلامتی اندام مناسب انرژی سر به فلک کشیده و هوشیاری و سرحالی همیشگی هست برای رسیدن به لذت هایی که با منطق قوی درک کرده کمک می کنه تا با رفتار جدید و درست همون نتیجه ی درست ایجاد بشه تا به اون لذتی که پذیرفته برسه
و وقتی قانون تغییر باور رو بدونیم دیگه طبق همون قانون عمل می کنیم تا تغییر باور ایجاد شود فقط در ابتدا نباید دلسرد شد چون اولش نتیجه دیده نمی شود و احتیاج به زمان و تلاش ذهنی مستمر دارد و وقتی این روند ادامه پیدا می کند کم کم نتیجه میاد و وقتی نتیجه میاد دیگه برای موارد و جنبه های دیگر زندگی کار راحتتر میشه چون این روند رو وقتی به یاد بیاوریم ذهن می پذیره که اگه از همون راه بره دوباره نتیجه ی لذتبخش دیگری ایجاد خواهد شد و این بار نسبت به دفعه ی قبل کار راحتتر می شود
اگر بخواهیم خیلی واضح تر و با منطق خیلی بیشتری تغییر باورها رو درک کنیم در جلسه ی چهارم عزت نفس به طور مفصل استاد در این زمینه توضیح دادند که گوارای وجودتان باد
خدایا بابت کامنتی که برای این فایل گذاشتم بینهایت سپاسگزارم
همگی در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشیم
خدانگهدار
سلام عرض ادب خدمت شما درمورد اینکه گفتید وقتی قانون تغییر باور رابدونیم پاشنه آشیل خودمو پیدا کردم بله این تغییر باور که اینقدر استاد عباسمنش درموردش صحبت میکنند یه قانون داره ومن با درک این مطلب واستفاده از قانون میتونم باورهای عالی ثروت ساز را جایگزین باورهای محدود کننده را انجام بدم خیلی راحت ساده در عین حال خیلی سخت واحتیاج به انرژی اراده ای فولادی داردامیدوارم که از پس این کار بربیایم که نتیجه آن رسیدن به همه خواسته ها و آرزوهامون است
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا و عزیز
استاد این نکته در مورد عادت های بد که گفتین چقدر درست و دقیق هست چون واقعا بعداز شنیدن این اگاهی چقدر چیزها در مورد خودم برای من روشن شد متوجه شدم من تو زندگیم چندتا عادت بد داشتم که بعدش تغییرشون دادم که نتیجه گرفتم که قبلا نمیدونستم اینا عادت های بد من هستن چون دیگه اینقدر ضربه خوردم ازشون مجبور شدم تغییرشون بدم
من در گذشته یک عادت بد رفتاری که داشتم که ضربه های سنگین خوردم این بد من هر موقع ناراحت بود یااینکه به هر علت احساسم خوب نبود یا خلا درونی داشتم عادت کرده بود که حتما با یک عامل بیرونی درستش کنم
مثلا وقتی حالم بد بود میرفتم بیرون ،میرفتم فیلم میدیدم یا به خودم میگفتم برم مسافرت یا یک غذایی بخورم البته بگم این عوامل واقعا بعضی مواقعه واقعا کمک میکنه ادم یه ذره حواسشو از ناخواسته پرت کنه ولی اگه این دیدگاه رو داشته باشی برای رسیدن به احساس بهتر یا برطرف کردن خلا درونی حتما باید یک کار بیرونی رو انجام بدی عادت اشتباهی هست
بعد هرموقعه من میومدم اینکارهایی بیرونی که به ذهنم میرسید رو انجام میدم نه تنها حالم بهتر نمیشد بلکه مثله یک باطلاق هی تو احساس بد فرو میرفتم و حالم خوب نمیشد و همیشه من که اون کارهایی بیرونی نمیتونستم انجام بدم مثلا اگه شرایط مسافرت نداشتم و نمیرفتم هی حالم بدتر میشد هم به خاطره اینکه مسافرت رو نرفتم هم اینکه من حالم بد هیچ امکاناتی رو ندارم خلاصه این روند ادامه داشت و شده بود جزو عادت رفتاری من که بعداز کلی گوش دادم فایل های استاد من متوجه شدم این رفتار بسیار اشتباه هست که آدم بخواد با یک عامل بیرونی یا انجام کار بیرونی به احساس خوب برسه احساس خوب با تغییر زوایه دید با زدن عینک سبز به وجود میاد رسیدن به احساس خوب یک کار ذهنی با سپاس گذاری هست با دیدن نعمتهایی که من الان تو زندگیم هست باگوش دادن فایل های استاد هست با نوشتن افکارم و کار کردن خودم هست اینجوری من میتونم احساسم رو خوب کنم و هروز بهتر بهتر بشوم من وقتی متوجه شدم این عادت رفتاری اشتباه که میخواستم با مسافرت وفیلم و غذا درستش کنم که خیلی ضربه زده به من رو سعی کردم تغییر بدم
عادت سپاس گذاری
عادت دیدن نعمتهای زندگیم و گوش دادن فایل های استاد و تغییر زوایه دیدم رو جایگزین کردم سعی کردم دیگه این فرم جدید رو تو زندگیم داشته باشم این بشه عادت جدید زندگیم که چندماه دارم انجام میدم که باعث نه تنها هروز حالم و احساسم خوب باشه بلکه اتفاقات خوب و نعمتهای خداوند هروز وارد زندگیم بشه
سپاس گذارم و خیلی خوشحالم
خدایاشکرت
بنام خدایی که بشدت کافیست
سلام
خدایا شکرت برای در مدار دیدن این زیبایی ها و آگاهی های ناب بودنم
روز دوم از کمپ پینگپنگ هست و آگاهی های ناب که همراه با استاد و مریم جان یاد گرفتم
یکیاز عادت ها و باورهایی که از بچگی در من شکل گرفته بود درخصوص انتظار داشتن از دیگران بود و تنبلی کردنی که یاد گرفته بودم همه چی روبه پای دیگران بنویسم از خانواده ودولت و خلاصه هر چی غیر از خودم تا اینکه یک خواستنی برای بهبود برای تغییر برای بهتر شدن در وجودم شکل گرفت و وارد این مسیر شدم و هر چی بیشتر روی خودم کار کردم بهبودی اتفاق افتاد که تجربه اش نکرده بودم ، مثلا من عاشق فوتبال بودم و همیشه بازی های فوتبال روبا کلی ذوق و شوق نگاه میکردم ولی هیچوقت کلاسی باشگاهی نتونستم برم تا اینکه وارد دانشگاه شدم و دیدم تیمفوتسال هست ، رفتم ، سال اولش وارد تیم شدم ولی فقط تو تلویزیون نگاه کرده بودم و چند باری تو کوچه همینطوری بازی کرده بودم اصولی بلد نبودم ولی بعد حدود سه سال با وجود دخترایی که تجربه داشتن وقبل دانشگاه همبازی کرده بودن ولی من شدم کاپیتان تیم و برای اولین بار در تاریخ دانشکاه قهرمان کشور شدیم، با یکی از عادت های دیگه ای که داشتم چون اتاق مخصوص خودم رو نداشتم تو خونمون، موقع خواب خیلی داستان داشتم و میگفتم باید همه جا ساکت بشه وتاریک که بتونم بخوابم و کلی خودم رو عذاب می دادم تا اینکه به خودم اومدم و گفتم فعلا من د شرایطی هستم که جای مخصوص خودمروندارم چرا با این باور و عادت خودم رو دارم عذاب میدم و به طرز جادویی عادتی که سالها داشتم و باعث کلی احساس بد و نارضایتی در من بود رو به لطف خدا تونستم تغییر بدم و دیگه خیلی راحت میتونستم بخوابم یا درمورد ساعت خواب که عادت داشتم دیر بخوابم ولی باز اومدم تغییرش دادم ودیگه نمی تونستم دیر بخوابم شده مسافرت بودیم وخونه یکیاز فامیلامون که یه شب خود میزبان ما بجز ما یه مهمان دیگه داشت ولی من چون عادت زودتر خوابیدن رودر خودم شکل داده بودم حتی اون شب هم خیلی راحت جلوی بقیه گرفتم خوابیدم
استاد عزیزم و مریم بانوی بی نظیر بی نهایت استقلال مالی تون رو تحسین میکنم که اینقدر راحت میتونید هر جایی که باشید خیلی راحت هر چیزی که میخواید رو سفارش بدید بدون دغدغه پرداخت، چقدر باور الخیر فی ما وقع میتونه کن فیکون کنه ما رو برای بهتر شدن برای حال خوب خوب ترها داشتن و چقدر شما دوعزیزدلک تونستید خوب این باور الهی رودر خودتون رشد بدید که در هر مساله و موقعیتی خیر رو بینید، تو سفرها دیدیم که مثلا موقع تو جاده بودن واستون پیش افتاده با ترافیک سنگین مثلا مواجه شدید ولی چون همیشه از خدا میخواید در بهترین زمان و مکان قرار بگیرید و چون همون لحظه هم با تمرین وتکرار یاد گرفتید ذهنتون روکنترل کنید خیلی راحت هدایت میشید از مسیر دیگه برید یا قبل رسیدن به اون موقعیت ترافیک از یه جای سرسبز زیبا رد میشید ومیزنید کنار و لذت می برید، در این قسمت از سفر در این خونه زیبا هم این رو می بینیم که وقتی با مساله خراب بودن هود مواجه میشید برای خرید یک گریل پز قابل استفاده داخل خونه هدایت میشید که همین باعث حل شدن یک مساله دیگه برای سفرهای بعدی میشه که مشکلات گریل های قبلی رو هم حل کرده و کم جاتر هم هست، خدایا شکرت
آنچه برای خود میپسندی برای دیگران هم بخواه این رو سعی کردم درمورد هر چیزی اول خودم رعایت کنم که از طرف جهان ودیگران هم با من رفتار بشه، مثلا درخصوص روابط، مهم ترین فاکتور برای من احترام هست، پس اول میام خودم این رودر قبال آدما، محیط و هر چیزی دیگه، رعایت کنمتا از جنس اون رو خودم هم دریافت کنم