سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 242 - صفحه 1

230 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده شهریاری» در این صفحه: 11
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    قَالَ عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی فِی کِتَابٍ ۖ لَا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنْسَى

    گفت: «علم آن، در کتابى نزد پروردگار من است. پروردگارم نه خطا مى‌کند و نه فراموش مى‌نماید.»

    ===================================

    ای وای و ای وای و ای وای ای داد از عشق

    از شوقش از جورش فریاد فریاد از عشق

    بی تابم با جانم چه کردی

    در کارت حیرانم چه کردی

    دیدی با ایمانم چه کردی

    جانانم

    راهی بی پایان داری ای عشق

    در رگها جریان داری ای عشق

    با سرها پیمان داری ای عشق میدانم

    من پریشانم از آن زلف در باد

    در دلم نیوایش نغمه سر داد

    شوق آن عطر گیسو مرا میخواند

    او ز هر سو

    به آن سو مرا میخواند

    او مرا او مرا او مرا میخواند

    میآیَم،میآیَم

    غروب امروز ،در حالیکه این آهنگ عاشقانه ی توحیدی رو میشنیدم،زیر باد خنک کولر ماشین هیوندا،با راننده شخصی که خدا فرستاده بود،غروب آفتاب و موج های طلایی دریا و زیبایی های جاده ساحلی جزیره رو به نظاره نشسته بودم تلاش میکنم روحم رو در جسمم نگه دارم،تلاش میکردم جلوی اشک هام رو بگیرم.

    اون همه زیبایی ،این همه عزت و احترام ،این مدار لذت بردن از دنیا و رها شدن در آغوش خداوند نه به اندازه ی عدالتش،که از رحمتش هم بیشتر بود ،بارها و بارها بغضم رو فرو بردم تا ازحجم عشقی که توی قلبم احساس میکردم صورتم خیس نشه.

    قرار بود بریم از انبار یک سری سفارش ها رو برداریم و ببریم به فروشگاه ها تحویل بدیم،منم که رفتم گفت به هیچی دست نزن،فقط آوردمت ببینی چه جوری فاکتور می‌زنیم و جمع میکنیم،بزور یک ماژیک رو گرفتم گفتم بزار من حداقل شماره ی فاکتور ها روی جعبه بنویسم،بعدشم که سفارشات تموم شد،ماشین و کولرش رو روشن کرد که تو همینجا بشین تا من بیام جعبه هارو بیارم.

    اینجور موقع ها اولش ذهنم مقاوت می‌کنه برای این همه عزت و احترام،میگه نه حالا انقدرم نباید همه چیز ساده باشه،انقدر هم که فکر می‌کنی ارزشش رو نداری ،نه مگه تو چیکار کردی که مستحق این همه خوبی باشی؟

    منم سعی میکنم آگاهانه ناظر به افکارم باشم و صدای استاد رو با خودم تکرار کنم که طبیعیش اینه ،طبیعیش اینه ما خوشبخت،سعادتمند،با انسان های صالح و سالم و شریف،ثروتمند زندگی کنیم،هرچیزی غیر ازین غیر طبیعیه.

    توی افکار خودم غرق بودم که دیدم یک نقطه‌ی آبی دارم از تنها همکاری که با من هم مدار بود،محجوبه جان،باز هم در زمان و مکان درست به دستم رسید.

    سلااام به سعیده عزیزم

    تحسینت میکنم خیلی زیاد

    تلاش هات جلو چشمم هست:

    اعراض از ناخواسته

    لب به اعتراض باز نکردن

    پذیرش پلن خداوند

    خلوت تو حیاط پشتی بیمارستان

    کامنت خوندن بجای حرف های

    چیپ بین همکارا

    مثال از آیه های قران

    یهو لبخند زدم و یاد این آیه های سوره ی لیل افتادم :

    فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى

    وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى

    فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى

    بعد صحبت های استاد برام منطقی تر شد،همینه،بازی همینه،هرجایی هستی روی خوبیها تمرکز کن،از ناخواسته ها اعراض کن،شما میری توی مدار آسونتر…

    برای همین من دارم تمرین ستاره ی قطبی امروزم رو توی کامنت مینویسم،این کامنت نوشتن برای من همه ش سوده و سوده و سوده …

    خلاصه نتیجه اون سپاسگزاری قلبی من توی ماشین شد،گشت دور جزیره،رایگان ، روی دوش خدا …با این آهنگ های عشق بازی با رب

    چیزی که خودم قصدش رو داشتم که تو روز های آینده برم ولی وقتی فرمون رو میدی دست اون ،پلن هاش همیشه از برنامه ریزی های تو بهتره.

    بعد همکارم میگه قصد نداشتم از جاده ساحلی بیاما،میخواستم برم مرکز جزیره،نمیدونم چی شد اومدم اینجا …

    با خنده بهش گفتم ببین یک آیه هست توی قرآن که خدا به پیامبرش میگه وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی،تو تیر ننداختی ،خدا تیر انداخت،الانم شما نیومدی خدا شمارو آورد :)

    بنده ی خدا یک وقتایی انقدر با تعجب به حرفایی که میزنم گوش میده یا نگاه می‌کنه که فکر میکنم ازم ترسیده :)))

    اون دفعه ای ناخودآگاه گفتم من نمی‌دونم منی که از گرما متنفرم اینجا چیکار میکنم ،بعد با تعجب میگه از گرما متنفری؟پس چرا اومدی اینجا ؟گفتم نمیدونم خدا گفت بیا منم اومدم

    یعنی باید قیافه ش رو میدیدی :))))

    یک اصطلاحی هم بکار برد که یادم نیست ،گفتم این که گفتی یعنی چی؟ توضیح‌که دا‌د فهمیدم ،مفهومش شبیه ی چیزی بود که کسایی که از غیب خبر دارند ، زدم زیر خنده گفتم بیخیال بابا،اینا چیه میگی

    ولی واقعا این انسان ،بینهایت انسان شریف و توحیدی و کار درست و صالح و سالمیه،بینهایت

    امروز هرجا میرفتیم ده قدم جلوتر می‌رفت از من در رو باز کنه برام ،جایی هم جعبه دستش بود نمیتونست صدتا عذرخواهی میکرد،من اینجور موقع ها خودم معذب میشم میگم این بنده ی خدا چرا اینجوری می‌کنه و بعد یادم میاد من چقدر همیشه توی سریال ها استاد رو تحسین کردم در رو برای خانم شایسته باز میکرد و باز نگه میداشت تا ایشون با احترام رد بشن،همینه دیگه ،من به کانون توجهم هدایت شدم …نتیجه ی بیشتر می‌خوام …مسیر رو درست رو با همون اشتیاق ادامه بدم.

    آخرِ این ٢ ساعت کار هم که عملا من هیچ کاری نکردم بهم میگه ببخشید خسته شدی :)))))

    واقعا جهان جهان مدارهاست،جهان جهان الطیبات للطیبینه،به میزانی که روی خودت کار می‌کنی ،به میزانی که به آدم های اطرافت نمیچسبی،به میزانی که به جریان هدایت اجازه میدی هدایتت کنه،همه ی اتفاقات خیلی راحت و خود به خود رخ میده و وارد زندگیت میشه ،استاد همیشه میگه این واژه ی خود به خود کلیده.

    هرجا دیدی مسیر داره سخت پیش می‌ره بدون یک ایرادی هست،جهان باید همه چیز رو ساده و راحت به ما بده.

    من واقعا اینو به تجربه لمس کردم,اتفاقات شگفت انگیز زندگیم که من براشون خیلی سپاسگزارم همشون خود به خود رخ داده ،خود به خود به چه معنا ؟

    به این معنا که وقتی من سمت رو خودم رو‌خوب انجام دادم ،خداوند سمت خودش رو عالی انجام داده.

    به این معنا که من اندازه ی مشت خودم درخواست میکنم اون اندازه ی مشت خودش میبخشه.

    همین الان که دارم مینویسم یک چیزی توی مغزم داره آیه ١٧ سوره ی سجده رو تکرار می‌کنه :

    فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

    پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایه شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند.

    اینجا قشنگ خدا میگه تو سمت خودت رو خوب انجام بده،نگران سمت من نباش !

    ولی کِی؟

    جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

    به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند

    نه یکبار و دوبار …نه … فعل مضارع ست.

    کارهایی که همیشه انجامش میدن،هر روز سعی میکنند ذهنشون رو کنترل کنند،احساس بهتری داشته باشند،روی شخصیت و باور هاشون کار کنند،صدق بالحسنی باشند.

    به الله قسم هرچقدر نگران بیرون از خودم نبودم و فقط روی خودم کار کردم خدا دقیقا کارهایی برام کرد که از چشم روشنی ها بالاتر بود ،به میزانی که روی مسیر درست نموندم و جاده خاکی رفتم،نتیجه ی اعمال خودم رو گرفتم.

    برای همینه همیشه سعی میکنم بنویسم از خودم رد پا بزارم ،همیشه سعی میکنم به دلیل رفتارهام فکر کنم،و تلاش کنم امروزم بهتر از دیروزم باشه ،استاد به کامنت من احتیاجی نداره،حتی بچه ها ،من،منم که به این نوشتن ها احتیاج دارم تا توی مسیر قانون بمونم.

    به قول‌قرآن:

    مَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا ۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۗ وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا

    هر که هدایت شود به سود خود هدایت شده و هر که گمراه گردد به زیان خود گمراه شده است و هیچ کس بار دیگرى را بر ندارد و ما هیچ قومى را عذاب نمى‌کنیم تا آنگاه که پیامبرى بفرستیم.

    یا این آیه شگفت انگیز سوره ی لقمان :

    وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ ۚ وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ

    و به راستى، لقمان را حکمت دادیم که: خدا را سپاس بگزار و هر که سپاس بگزارد، تنها براى خود سپاس مى‌گزارد؛ و هر کس کفران کند، در حقیقت، خدا بى‌نیاز ستوده است.

    اگر منِ سعیده امروز نمیتونستم بابت ماشینی که خدا برام فرستاده بود با اون راننده ی شریف توحیدی و اون فضا و اون آهنگ سپاسگزار باشم ،تو لامبورگینی خودمم بشینم نمیتونم به حال خوب برسم.

    اون بزن و برقص ها و اون ته حیاط بیمارستان و تو باغ گشتن ها،اون خنده های توی شیفت و اون اعراض از ناخواسته ها ،خیلی شیک و مجلسی رسید به اینجا !

    پس همون مسیر،اینجا هم جواب میده !

    چون:

    مسیر همون مسیره!

    خدا همون خداست!

    قوانین همون قوانینه!

    من!

    من باید سمت خودم رو خوب انجام بدم،بقیه ش حله.

    خدایا خودم دور سرت میگردم و دیگه برنمیگردم باشه؟

    دوستت دارم و جان منی و همه ی زندگیم.

    فرمون دست تو …

    من فقط می‌خوام بشینم روی دوشت و از مناظر لذت ببرم،اینکه کجا برم …با کی برم …کِی برم …چی بگم …

    رو خودت برنامه ریزی کن.

    چرا ؟

    چون من نه چیییزی می‌دونم و نه چیییزی بلدم!

    تووو میدونی و تو بلدی و تو اربااابی و تو قدرتمندی و تو ثروتمندی …

    بسم الله …

    ببینم چی کار می‌کنی :)

    بوس هم به کله ت ،قلب هم فراوانِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 180 رای:
  2. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ ﴿٩٧﴾

    ما می دانیم که تو از آنچه می گویند، دلتنگ می شوی.

    فَسَبِّـحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ ﴿٩٨﴾

    پس [برای دفع دلتنگی] پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی و از سجده کنان باش.

    وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّىٰ یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ﴿٩٩﴾

    و دایم به پرستش خدای خود مشغول باش تا یقین بر تو فرا رسد.

    ===================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به استاد شایسته جانم

    سلام به تموم رفیق های نازنین غار حرای من

    استاااااد اگر فکر کردی که فکر میکنی،فکر نکننن که من برگشتم:))))

    هر جا بری میام دلگرم و بی قرار

    بی من سفر نرو تنهام دیگه نذار

    تو با منی هنوزعطر تو با منه

    فردا داره به ما لبخند میزنه … :)

    تاززززه دیشبم تونستم یک کامنت بنویسم برای قسمت قبلی از سرکوچه مون ،تااااا آتلانتا:) انقدر به جانم چسبید که نگو،همین دیدن سریال سفر به دور آمریکا ،همین توجه به نکات مثبت،همین صلات ها،همین اعراض کردن از ناخواسته ها منو تا اینجا آورده،پس کجا دنبال چی بگردم؟

    استمرار در مسیر درست=صبر به معنی ثبات فرکانسی=کار کردن روی باور ها=هم مدار شدن با ایده ی الهامی تکاملی=دریافت الهامات و عمل بدون فکر=حصول نتیجه!

    نتیجه چی هست؟نتیجه ی احساس بهتر،احساس آرامش،احساس خوشبختی بدون قید وشرطه!

    مثل اون لحظه ای که استاد شایسته به ماهی ها گفت اینا سرشون گیج نمیره اینجوری؟ من پخخخخ زدم زیر خنده :))) خنده انفجاری،از همون خنده هایی که تو شیفت هام یهویی میومد :))) بعد همه میگفتن باز این سعیده اومد ،باز امروز اینجا عروسیه:)

    آخه ما همیشه موقع راند مریض ها،پرده ی مریض رو می‌کشیدیم براشون آهنگ میزاشتیم دست میزدیم میرقصیدیم:) یعنی وقت راند ،اگر یکی از کنار icu رد میشد احتمالا فکر میکرد بیمارستان این سالن رو اجاره داده برای حنابندونی چیزی :) جالبه که هیچ وقت هیچ مشکلی هم پیش نیومد!

    اینو حرف من رو‌اونایی میتونند درک کنند که خودشون تو بیمارستان کار میکنند،فضای بیمارستان اینجوریه که اگر تو با همکارت هم بگی بخندی،همراه مریض ها چپ چپ نگاهت میکنند،یا سوپروایزر میاد حالتو میگیره!

    اما برای من هیچ وقت هیچ مسئله ی اینجوری پیش نیومد،چون مهم نیست شما کجا کار میکنی،مدار،مدارت مهمه،همین الان نصف حافظه‌ی گوشی من،فیلم های مسخره بازی هامون توی icu,هرکدومش رو ببینی از خنده میترکی،چندوقت پیش همکارم زنگ زده بود گفتم چه خبر از بخش؟گفت خوووش به حال تو و محجوبه که از بخش رفتید،افتضاح،اصلا جو خراب شده،هیچ کس با هیچ کس حرف هم نمیزنه چه برسه به شوخی و …

    از نظر اون دلیلش عوض شدن هدنرس بخش بود ولی منی که ازقانون با خبرم می‌دونم داستان چیه.

    جهان کاری نداره شما از چی خوشت میاد،جهان به کانون توجه شما کار داره

    توی همون وضعیت که من همه ش داشتم میخندیدم و بشکن میزدم،بقیه درحال توی سروکله هم زدن بودن،این شد که مدار من جدا شد و من قدم به قدم هدایت شدم به محیط کار بهتر،اونا هم هدایت شدن به سمت کانون توجهشون!

    همین الانشم همینه ها،من و همکارم دیشب رفتیم میکامال،میکامال بزرگترین و شیک ترین و لاکچری ترین مرکز تجاری کیشه،من همش داشتم میگفتم چقدر اینجا بزرگ و قشنگه،همه ش داشتم به ثروتمندا و خریداشون توجه میکردم،به زوج های که عاشقانه دست در دست هم در حال خرید کردن بودن،به آهنگ های شادی که پخش میشد و من چیزهایی که دوست داشتم رو تجسم میکردم،بعد همکارم می‌گفت ببین فلان مغازه دار اینو گفت،یا چرا باید اینکارو بکنه !بهش گفتم ببین بیخیال،چرا فکرت رو واسه چیزایی که به ما ربطی نداره مشغول می‌کنی؟

    گفت نه آخه اینجوری بازار کار شرکت مارو خراب می‌کنه!

    بهش گفتم ببین هیچ کس نمیتونه به بازار کس دیگه اسیب بزنه،مسیر نادرست هیچ وقت نتیجه ی درست نمیده،چیزی که بهت کمک نمیکنه رهاش کن بره،بهش فکر نکن!نگرانش نباش!

    ولی خب …

    من که نمیتونم فکر کس دیگه رو تغییر بدم،در حد همین چندتا جمله ادوایسم رو دادم،بعدشم مشغول افکار خودم شدم.

    این رمز پیروزیه،این رمز طی کردن تکامل به صورت تصاعدیه،که تمرکزت رو بزاری فقط روی خودت ،فقط!

    این کاری بود که من سعی کردم خوب انجامش بدم،برای همین سرعت تغییرات زندگی من در سال دوم شاگردی استاد خیلی بیشتر بود،زندگی من کلا از بدنه ی جامعه و خانواده و دوست و فک وفامیل جدا شد.بدون اینکه تلاشی بکنم،اول از فریدونکنار تا گرگان ،بعد که با منجنیق توحید از گرگان تا کیش به طرفه العینی!

    اینجا چه اتفاقی میخواد بیفته؟الله و اعلم!

    من اگر مسیر درست رو ادامه بدم،اگر بتونم ذهنم رو کنترل کنم،اگر نزارم شیطان با نجواهاش من رو ناامید کنه،اگر مسیر کار کردن روی باورهام رو با همون اشتیاق ادامه بدم ،به قول استاد پاداش ها از همه طرف میرسه،همون خدایی که من رو از کار کردن در بخش icu آورده توی این شرکت بزرگ و توحیدی،بقیه ی کارهارم پیش میبره…

    یک چیزی که خیلی خوب تونسته م درک کنم و نمیتونم بگم من توش عالی بودم اما خوب عمل کردم اینکه آدم ها در هر اسکیلی که باشند بازهم قدرت رو میدن دست رئیسشون

    اون موقع که پرستار بودم همه چشمشون به دست هدنرس بود و چه چک و لگد هایی ازون آدم نمیخوردند،بعد من تلاش می‌کردم همیشه با خودم تکرار کنم هدنرس کیه؟هدنرس من خداست! و بعد همون آدمی که شرایط کاری رو برای بقیه جهنم کرده بود به من که می‌رسید بهترین خودشو ارائه می‌داد ،حالا الان هم همینه …به من میگن تو فلان شرکت کار میکنی؟میگم آره !میگن خب پس ! حتما برات خونه با امکانات کامل هم گرفتن آره ؟ من لبخند میزنم میگم نه خودم گرفتم !

    یعنی اونا فکر میکنند چون این شرکت خیلی بزرگه و خیلی آدم های ثروتمندی هستند پس وظیفه ی اونا اینکه همه چیز به من بدن،ولی من تموم تلاشم رو میکنم ضمن اینکه فقط روی ویژگی های مثبت شرکت و مدیرعاملم تمرکز کنم ،هر روز به خدا بگم خدایا مدیر عامل من تویی!این آدم قدرت خلق یک مگس هم نداره،هرچی داره از آن شماست،من به دست این آدم نگاه نمیکنم!من به شما نگاه میکنم!

    شاید شما از دست این آدم برسونی،شاید از هزاران دست دیگه،ولی من چشمم به دستات نیست،من چشمم به رزاق و وهاب بودن شماست.

    به تعبیر دیگه اینکه آدم ها اگر با یک ماهیگیر خیلی قهار آشنا بشن،انتظار دارند چون اون بلده پس باید بهشون حاضر و آماده ماهی بده،ولی من تلاش میکنم ازون آدم ماهیگیری رو یاد بگیرم،تلاش میکنم مسیری که اون رو تبدیل به یک ماهیگیر قهار کرده رو پیگیری کنم،نمیگم توی این کار عالی عمل کردم،به قول پیامبر شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهانه،اما مهم اینکه تلاشم رو میکنم،مهم اینکه هر روز به این فکر میکنم چطور توحیدی تر عمل کنم،چطور بهتر ،چطور درست تر .

    خداااا بده برکت ،چقدررر حرف زدم:)))

    این پر حرفی های من فقط برای سایت و بچه های هم مداره،وگرنه اصلا کاری به کار بقیه ندارم،خداوکیلی توی این موضوع به خودم نمره ی خوبی میدم،کلا سرم تو کار خودمه،من خیلی تغییر کردم .

    یادمه قبلا که ٣ روز میومدم کیش برای سفر،٣هزار تا استوری میزاشتم از همه چیز و همه جا،ااما الان تنها جایی که از زیبایی های کیش میگم توی کامنت های سایته،اونم اولا بخاطر خودمه چون تمرکز بر نکات مثبت،یکی از اصول زندگی من شده وبعد بخاطراینکه بچه هایی که من رو میشناسند و مسیر حرکتی من رو دیدند براشون باور پذیر بشه که همه چیز امکان پذیره و اینجوری تونسته باشم کمک کوچیکی به گسترش جهان توحیدی کرده باشم.همین.

    تنها دوستی هم که گاهی براش ازینجا عکس و ویدئو میفرستم دوست هم مدار منه که اونم به لطف الله ما به سمت هم هدایت شدیم نه اینکه خودمون تلاش میکنم که باهم در ارتباط باشیم.

    می‌خوام بگم الان بهتر میفهمم که استاد میگه حواست باشه خواسته هات رو برای چی میخوای؟ برای شوآف کردن؟برای نشون دادن به بقیه؟ یا برای احساس بهتر خودت ؟

    استاد تو دوره ی راهنمای عملی میگه حاضری خدا بهت یک ماشین آخرین مدل بده بعد این ماشین رو فقط تو ببینی؟سوارش بشی بری سرکار برگردی،و از چشم بقیه کلا نامرئی باشه و دیده نشه؟

    آره ،من سعی کردم اینو عمل کنم،من الان از چشم هرکسی که منو میشناسه،خانواده،دوست ،آشنا،نامرئی م.

    من دارم از زندگیم لذت میبرم،کاری به بقیه ندارم ،نه می‌خوام چیزی رو به بقیه نشون بدم ،نه دنبال اینم که بدونم بقیه به چه چیز هایی توی زندگیشون رسیدن،من می‌خوام به خواسته هام برسم تا این دنیا رو در تموم ابعادش درک کنم،چه اهمیتی داره بقیه بدونند من کجام و توی کدوم شرکت کار میکنم؟

    مطمئنم با همین فرمون پیش برم،به خواسته های بیشتر و بیشتر و بیشترم میرسم،چون اساس دنیا همینه ،توحید!

    من ثروت،سلامتی،عشق،رابطه و…رو می‌خوام برای نزدیکتر شدن به خداوند،این اون چیزی که توی زندگی من اولویت داره همیشه و تلاشمو کردم که روی این اصل پایدار بمونم.

    و مطمئنم اگر من همین مسیر درست رو ادامه بدم،و سمت خودم رو خوب انجام بدم،خداوند سمت خودش رو عالی انجام میده.

    وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ(٢٢یوسف)

    و چون به حد رشد رسید، او را حکمت و دانش عطا کردیم، و نیکوکاران را چنین پاداش مى‌دهیم.

    وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿١4القصص﴾

    و چون به رشد و کمال خویش رسید، به او حکمت و دانش عطا کردیم، و نیکوکاران را چنین پاداش مى‌دهیم

    یک موضوع کاملا یکسان در مورد دوتا پیامبر متفاوت!

    فرقی نمیکنه یوسف باشی یا موسی،شما حتی اگر رسالت پیامبری هم داشته باشی باید تکاملت رو طی کنی!این به معنی طول کشیدن مسیر نیست،این به معنی لذت بردن از مسیر و زندگی در لحظه ست.

    به الله قسم که اینارو برای خودم میگم،به قول آقای امیری(حمیدِ حنیف خودمون)اینجا دفتر مشق منه!

    هرچقدر بیشتر بتونم مسائل زندگیم رو با قانون و قرآن عجین کنم،بیشتر آسون میشم برای آسون ها و اتفاقات فوق العاده خود به خود وارد زندگیم میشه،اینو دیگه فقط از استاد نشنیدم،این رو توی این ٢سال شاگردی استاد بارها و بارها تجربه کردم.

    استاد ببخشید :)

    من آدم پرحرفی نیستم به خدا :)

    نمی‌دونم چه جوری اینجوری میشه :))))

    عاشقتونم ،بینهایت بینهایت

    به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 322 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    سلام عزیییزدلم

    بِبببییییییین،تا عکس پروفایلت رو دیدم گفتم اِی ننهههههه،قیافشو خدااااااااا،دووووورت بگردم جذاب،عاشق این پرستیژ و اخم های مردونه شدم رررررفت.

    بووووس به کله ی شما،بووووس به کله ی حافظ جان

    دوستت دارم بی نهایت

    مرررسی که برام نوشتی

    دستای فرشته کوووچولو رو از طرف من ببوس.

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان برای چرخیدن به دور سرتون

    درپناه نور آسمون ها و‌زمین باشید همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    سعیییده،سعییییده،سعییییده

    چقدر لبخند تو عااااشق فریییبه

    چقدر زیبایی تو‌دختر!

    سلام به روووی ماهت،سلام دلبندم

    نمیدونی چقدر خوشحال شدم روی ماهت رو دیدم،روی ماهت دختر نازت،الهی که خداوند حافظ و نگه دار تو دلی قشنگت باشه،دعا میکنم در بهترین زمان و‌مکان ببینمت.

    دووست دارم بی نهایت

    مراقب خوبی هات باش

    ممنونم برای همه ی عشق و محبتی که از روشنی قلبت فرستادی.

    درپناه خدای نورُ علی نور میسپارمت رفیق دلبر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    سلام به عزیزِ مهربونم زکیه جان

    ازت ممنونم که هربار با هر نقطه ی آبی قشنگت،نورِ الله رو‌برام میفرستی.

    قلب‌ِ سلیم و‌روشن و‌مهربونت رو‌ میبوسم و برات از خداوند بهترین هارو طلب میکنم.

    به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت

    درپناه نور آسمون ها وزمین باشی همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    سلام به رهای عزیزم

    دوست عزیز و‌مهربونم،ازت سپاسگزارم که با قلب روشنت برام نوشتی،تحسین تو،نشون دهنده ی زیبای های در‌ون خودته جانم،ازت سپاسگزارم.

    چیزی که به ذهنم رسید درمورد تسلط روی دوره های استاد بهت بگم اینکه،یا شما ایمان داری این مسیر مسیرِ سعادت دنیا و آخرتته و همه ی تمرکزت رو‌میزاری روی آموزش های استاد!

    یا ایمان نداری و ادامه نمیدی و‌میری دنبال روش خودت!

    من میگم چیزی مابین وجود نداره،یا رومی روم،یا زنگی زنگ!

    اگر به استاد ایمان داری باید بی چون و چرا شاگردی کنی،اگر نداری و داری بدون تمرکز و‌برنامه یک وقتایی به سایت سر میزنی،بدون که نتیجه ای ملموسی هم به دستت نمیاد.

    خطاب صحبت هام به شما نبودا،عزیز دلم،اینارو همینجوری به قلبم اومد و برات نوشتم.

    دوستت دارم دختر

    به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت

    درپناه نورِ آسمون ها وزمین باشی همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    سلام‌به داداش علی عزیزم

    سلام و سلامتی و‌نور‌و‌عشق و‌رحمت و مودت الله رو‌از‌روشنی قلبم برات میفرستم الهی که به قلبت بشینه.

    ازت سپاسگزارم که برام نوشتی،تلگراف های شما بینهایت پربرکته،ممنونم ازت.

    وقتی شنیدم دارین کتاب های خودتون رو مینویسید خیلی خوشحال شدم،این چیزی که من دوسش دارم،نویسندگی،رهاشدن در جمله ها و‌کلمات،وصل شدن به هدایت و نوشتن و‌نوشتن…

    درخواستم روبرای ارباب فرستادم،انشالله هروقت تایید شد خبرت میکنم.

    سپاس بی نهایت و‌نور و‌عشق و رحمت و مهربانی و قلب های فراوان برای چرخیدن دور سر خانواده ی چهار نفره ی قشنگتون

    به امید دیدارتون در بهترین زمان و‌مکان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    سلام به رفیق نازنین غارحرای من

    ازت سپاسگزارم برای تموم عشقی که برام فرستادی،تحسین تو،تجلی زیبایی های درون خودته.

    ممنونم و قلب مهربونت رو میبوسم و از خداوند برات بهترین هارو طلب میکنم.

    بوووس به کله ت فراوانِ فراوان

    درپناه نورِ آسمون ها وزمین باشی همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    سلام به مادر معنوی و عزیز و مهربونم

    خبرت هست که از خوبی خودت بی خبری؟به خدا خوب تر از خوب تر از خوووب ترررری

    مرررسی که برام نوشتید،بینهایت دوستتون دارم،شما و‌تک به تک دخترای قشنگتون رو!

    الهی که همیشه در پناه الله،غرق احساس عمیق خوووشبختی باشید.

    ایه ای که برام نوشتید به جانم نشست،قلب مهربونتون رو میبوسم و دعا میکنم در بهترین زمان و‌مکان ببینمتون.

    درپناه نور آسمون ها وزمین باشید همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    سلام به رفیق دلبرم،رضوان جان

    سلام و سلامتی و‌نور و‌عشق ورحمت الله به قلب مهربونت

    چطووری دختر؟عاشقتم،مرررسی که برام نوشتی.

    میگما رضوان،شما ها فقط کِشش فرکانسی دارید؟ها؟:)))

    وقت اسباب کشی کجااا بودید پس؟

    منو کشوندین اینجا،رهام کردید به امون خدا ؟:)))

    میگفتن جنوبی ها خونگرمند پسسس‌کو؟کجااییین پس نامردا :)))))

    صد،هیچ طلبتون!

    یک کشش فرکانسی نشونتون بدم،تا با شمالی آدم درنیفتید:))))

    عااااششششقتم من

    بوووس به کله ت!

    عاشق اون بافت های قشنگی شدم که میزنی،من خودم قبل نیلانیکا نوبت میخوام!

    کی بیام ؟

    منتظر خبرتم کشش فرکانسی:) !

    ببینم چی کار میکنی:)))

    میبینمت دختر،در بهترین زمان‌و‌مکان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: