https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-03 06:57:282024-07-12 23:30:03سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 243
165نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلامی گرم به شما دو فرشته ی عزیز چقدر من عاشق شما هستم چقدر من شمارو دوست دارم فکر نمیکنم به اندازه ی من کسی شما دو فرشته ی عزیز رو در این کره ی خاکی. دوست داشته باشه
چقدر تحسین میکنم اون دوست عزیز رو که با شما در ارتباط هستند
استاد حالا که این متن رو مینویسم 936 روز از ثبت نام من در این سایت الهی میگذره وقتی وارد سایت شدم کاملا یک شخص دیگه ای بودم و الان بعد از 936 روز کاملا یک شخص دیگه ای هستم من در تمام این روز ها به قول خودم یعنی گوش دادن به فایل هام عمل کردم و از این 936 حداقل 906 روزش رو هر روز فایل ها رو گوش کردم حتی زمانهایی شده که من چند ده ساعت به فایل ها گوش کردم
استاد
من با عزت نفس زیر صفر پر از احساس گناه پر از استرس و خشم پر از نگرانی در مورد حرف دیگران پر از اشوب و دلهره و شرک پر از نفرت از خود و اینکه خودم رو دوست نداشتم پر از احساس افسردگی و به ته خطر رسیده بودم وارد سایت شدم
و الان بسیار با احساس لیاقت بسیار بسیار بسیار باعزت نفس و محکم بدون ذره ای احساس گناه بدون ذره ای از استرس و خشم سر شار از احساس عشق و شادی بدون نگرانی در موردحرف مردم عاشق خودم و چقدر من شیرین و دوستداشتنی ام همیشه بخودم میگم که من چقدر شیرینم پر از احساس امید و ارامش و چقدر موحددددددددد چقدر یکتا پرست چقدر توحید درون قلب من شعله میکشه واقعا خدایا شکرت
ارامش روزانه ی من حداقل 98 درصد هست و بعضی وقت ها هم 100 درصد
من اینقدر متعهد بودم برای تغییر که ظرف این مدت 936 روز اینقدر تغییر در خودم ایجاد کردم که الان وقتی به گذشتم نگاه میکنم دو انسان کاملا. متفاوت از زمین تا اسمون رو میبینم
البته که خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی جا داره بهتر بشم و همیشه بدنبال پیشرفت کردنم بازم بهتر بازم بهتر بازم بهتر جهان ایستا نیست یا من دارم بهتر میشم یا افت میکنم هیچ چیزی ثابت نمیمونه
استاد بجایی رسیدم که با تغیرر فرکانسم خیلی سریع پاسخ جهان عوض میشه و میتونم خیلی سریع درک کنم
مثال میزنم در مورد روابط چون این موضوع پاشنه آشیل منه و عادت های بد همچنان کار خودشون رو گاهی انجام میدن
من کلی باورهای مناسب رو با خودم تکرار میکنم و بعد همه چی عالی رخ میده همونجوری که من میخوام در لحظه همه چیز تغییر میکنه
ولی گاهی وقتا با اینکه روی خودم خیلی کار میکنم رو این موضوع و وقتی با تضادی بر میخورم در مورد روابط مثلا یک شخصی یک حرف نامناسبی میزنه با اینکه من باورهای مناسب رو میدونم ولی یهو همش یادم میره
ولی حداقل خوبیش اینه که من سکوت میکنم و اعراض میکنم و جوابی نمیدم و فکر میکنم که باور مناسبش چی بود ولی وقتی هم که بیاد میارم ذهنم باز هم قبول نمیکنه و واقعا من هم به این نتیجه رسیدم که تغییر یک عادت بد اینقدر سریع و راحت اتفاق نخواهد افتاد حالا چرا من اینقدر تو روابطم مشکل دارم چون من قبلا از تمام ادم ها متنفر بودم به همین دلیل بود که میخواستم خودمو بکشم اما
الان تا حد خیلی خوبی پیشرفت کردم ولی جا داره که بسیار زیاد پیشرفت کنم من بارها خواستم روی دوره ی روانشناسی ثروت کار کنم اما بخاطر موضوع روابط نمیتونستم چون زندگیم کلا با ادم هاست و وقتی همش ادم ها و رفتاراشون تو ذهنم بودن که چرا اینکارو کرد به چه حقی اینجوری با من صحبت کرد و…. و قضاوتشون میکردم و عصبیم میکردن نمیتونستم روی روانشناسی ثروت کار کنم ولی الان تا حد قابل قبولی تونستم این موضوع رو بهتر کنم ولی هنوز خیلی جا داره که بهتر بشم و واقعاً تغییر عادت های نامناسب و باورهای نامناسب با دو سه روز کار کردن تغییر خاصی ایجاد نمیشه
البته خبر خوب اینه که وقتی یکم درست بشه بقیه ی کار راحت میشه و میره توی یک مومنتوم بهبود و بهبود اوج میگیره و سریع میشه اما به شرط بهبود داعمی
من یک دلیل داره که نمیتونم کامنتم رو خوب و باجزعیات بنویسم چون بهبود های من اونقدر زیاد هستند که واقعا نمیدونم کدوم رو بگم و اینقدر هدف برای خودم دارم که اصلا وقت نمیکنم کامنت بگذارم ولی هرروز من به فایل ها گوش میکنم و هر یک روز یا دو روز به وبسایت سر میزنم
الان هم میتونستم کامنتم رو خیلی بهتر بنویسم اما وقت ندارم واقعا بی نهایت استاد از شما و خانوم شایسته سپاسگزارم و بینهایت دوستتون دارم و عاشقتونم وقتی به هدف اصلیم برسم شما استاد عزیزم و خانوم شایسته رو تو خاک امریکا در یک ایالت زیبا دعوت میکنم و خودم میام شخصا دنبالتون و وقتی شما رو بخوام معرفی کنم
روی نمایشگر اونجا
یک متنی رو روی نمایشگر اونجا به همراه صدای هیجان انگیزی که از اسپیکر های اونجا پخش میشه همراه میکنم و اون متن هست
توحید عملی این متن رو با افکتهای بسیار جذاب تصویری و افکت های بسیار زیبای صدا همراه میکنم که تن هر بیننده و شنونده ای رو به لرزه در بیاره
و بعد از اون با یک افکت رعد و برق تصویر شما استاد و خانوم شایسته رو روی اکران به نمایش میگذارم با افکت بسیار الهی یک صدای زیبا و رویایی و دوباره متن توحید عملی رو کنار تصویر شما به نمایش میگذارم و با افتخار فریاد میزنم که من بخاطر شما دو استاد عزیزم و مسیر توحید به اینجا رسیدم با آموزه های توحید ی شما استاد عزیزم به اینجا رسیدم
ایده ی من خیلی بهتر از اون چیزی هست که نوشتم انشالله اگر در مشیت خداوند باشه انجام خواهد شد
استاد عکس پروفایلمو نگاه کن ببین شاگردت چقدر شیرین و دوستداشتنیه تو اون قلب خشگلم پر از عشق به رب العالمینه استاد شاگرد زیباروی و خوش قلب و خوش تیپ و خوش چهره و توحیدی تو ببین و لذت ببر خدایا شکرت برای همه چیز
من قصد داشتم بیام و برای خودم یه ردپایی بزارم و چیزایی که یاد گرفتم ازتون رو بنویسم
استاد جان خیلی ممنونم ازتون
وقتی داشتین بازی میکردین توجه من رفت به اون تمرکز بالایی که گذاشتین و چقدر لذت بهش بود،بعد یهو توجهم رفت به اینکه چقدر خوبه که یه عالمه توپ کنار دستتون هست و این باعث میشه که هی نخوای بری دنبال توپ و ذهنت از بازی دور بشه و این چقدر کمک میکنه که آدم اون چند ساعتی که تمرین میکنه خییلی حواس جمعتر و متمرکزتر باشه و خیلی بهتر و زودتر یادش بگیره،و ذهنم رفت تو جاهای دیگه زندگی که اگر من بتونم اون نشتی های انرژی رو که به خاطر باورای محدود و ضعیفمه رو پیدا کنم و اون سوراخارو ببندم اونوقت چقققدر متمرکزتر میشم برای رسیدن به اهدافم.
استاد جان من میخوام اعتراف کنم که مدت زیادیه با شما آشنا هستم و واقعا هم زیاد فایلاتون رو گوش میدادم،اما من از همون دسته افرادی بودم که توهم میزدم و یه انسان عجول و کمالگرایی بودم و اصلا نمیخواستم تکاملم رو طی کنم و واقعا تو این مدت فشار زیادی روم بود،ولی تکاملم طی شده و چند وقتیه قضبه تکامل رو خیلی بهتر درکش کردم و دارم هرروز سعی میکنم بهتر بشم تکاملم رو دارم طی میکنم دارم سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم،دارم کارگری میکنم از کاری که بلدشم و به خاطر کمالگرایی و توهم کنارش گذاشته بودم،کار مورد علاقم نیست ولی دارم سعیم رو میکنم که ازش لذت ببرم موفق هم بودم توش،واقعا استاد دارم روی شخصیتم کار میکنم و دوس داشتم بیام و از خودم رد پا بزارم
سلام به شما دوست ارزشمند و عضو قشنگ مون در این جمع صمیمی و بزرگ خانواده عباسمنش
سلام به شما آقا بهزاد محمدی عزیز
چقدر لذت بردم گفتین اومدین ردپا بزارین و ردپای قشنگی هم ثبت کردین. ازتون سپاسگزارم که دست به قلم شدین و نوشتین. سپاسگزارم که آگاهی هایی که دیدین رو به اشتراک گذاشتین. ازتون سپاسگزارم که اینجا هستین و اینقدر قشنگ دارین روی خودتون کار میکنید.عکس پروفایل تون رو دیدم و واقعا تحسین تون کردم و متوجه شدم شما هم مثل من دانشجوی دوره قانون سلامتی بودید. خطا کردید و دوباره در مسیر اصلاح و تکامل خودتون در حرکت هستید و بازم تحسین تون کردم.
چقدر قشنگ به سبد توپ کنار میز و نشتی انرژی گفتین.این جمله تون که گفتین:
“اینکه چقدر خوبه که یه عالمه توپ کنار دستتون هست و این باعث میشه که هی نخوای بری دنبال توپ و ذهنت از بازی دور بشه و این چقدر کمک میکنه که آدم اون چند ساعتی که تمرین میکنه خییلی حواس جمعتر و متمرکزتر باشه و خیلی بهتر و زودتر یادش بگیره،و ذهنم رفت تو جاهای دیگه زندگی که اگر من بتونم اون نشتی های انرژی رو که به خاطر باورای محدود و ضعیفمه رو پیدا کنم و اون سوراخارو ببندم اونوقت چقققدر متمرکزتر میشم برای رسیدن به اهدافم.”
منم پاشنه آشیلم عدم رعایت و درک قانون تکامل بود. که دارم سعی میکنم یادش بگیرم و نمیتونم بگم هنوز درست درکش کردم اما دارم تلاشم رو میکنم.بازم ممنون که دارین اینقدر خوب روی خودتون کار میکنید و عجله نمیکنید و از مسیر تغییر و ببودها لذت میبرید.
براتون از الله یکتا بهترین بهبودها رو در تمام جنبه های زندگیتون خواهانم.
1_تحسین و تمجید افراد با توجه به توانایی و ویژگی های مثبتی که دارند، باعث میشه اون انرژی مثبت رو به دیگران منتقل کنیم و خودمان هم سرشار از حال خوب بشیم.
( من هر وقت که کسی رو تحسین کردم و ویژگی خوب یا توانایی های اون رو گفتم،خودم بیشتر خوشحال شدم، انگار از من تعریف شده و حس بسیار عالی داره)
2_داشتن انگیزه برای زندگی و انجام فعالیت های ورزشی، ربطی به سن و سال نداره، و این برمیگرده به باور و روش تغذیه ای درست، بر اساس قانون سلامتی. و میشه 76 ساله باشی و 3 ساعت بدون وقفه بازی کنی بدون خستگی و بدون اینکه استراحت کنی.
بدن اگر بصورت طبیعی رشد کنه این توانایی رو داره که در سن 90 سالگی مانند 30 سالگی پاسخگویی فعالیت انسان باشه.
3_تشکر کردن علاوه بر اینکه باعث احساس خوب میشه،باعث پارتی بازی هم میشه و باعث میشه مربی دربست در خدمتت باشه.(کلی ایموجی خنده)
در واقع
تشکر کردن علاوه بر اینکه باعث احساس خوب برای هر دو طرف میشود باعث دریافت نعمت می شود.
4_چه خوبه که اگه بخواهیم مهارت، یا روش جدید زندگی رو بیاموزیم از همون ابتدا اصولی و درست یاد بگیریم، حال اگر به هر دلیلی اشتباه یاد گرفتم، حوصله کنیم و در اجرای درست اون حرکت یا اون باور استمرار داشته باشیم، تا دُرُست شود و انتظار نداشته باشیم، حرکتی که صدها بار اشتباه زدیم، با یه بار آموزش درست، اون حرکت درست شود و باید به همان مقدار بلکه بیشتر تمرین کنیم تا حرکت جدید در بدنمان بنشیند و در مورد باورهای غلط همین طور است.
موقعه ای متوجه اشتباه خود مون میشم، خیلی عالیه، چون در پی تصحیح آن برمیاییم، ولی اگر ندونیم که مسیر اشتباه است با قدرت پیش می رویم و کار سخت و سخت تر می شود.
5_خوبی و خونگرمی مردم آمریکا، چیزی که ما به عینه د سریال سفر به دور آمریکا دیدیم و جای بسی تحسین داره، وقتی می دیدم، که مردم وقتی از کنار هم رد میشن چنان گرم با هم سلام و احوالپرسی می کنند، انگار همدیگر رو می شناسند.(من چند بار اینکار رو انجام دادم و به غریبه ها با روی گشاد سلام کردم، آنها پاسخ می دادند ولی با چشمانی گِرد که این ما رو میشناسه؟ داره سلام میکنه؟)
استادیوم سرپوشیده مرسدس بنز، چه جالب بود قبلا مستند ساخت این نوع استادیوم ها رو دیده بودم. چند روز پیش یکی از بازی های اروپایی بود فکر کنم(من که سر نمیارم، بچهها نگاه می کنند)بعلت بارش باران و تگرگ، تعطیل شد. حال اگر این مدل استادیوم بود راحت سقف استادیوم رو میبستند و بازی می کردند.
استادان عزیزم مریم جان استاد عزیز،یک دنیا سپاس که هر بار با هر فایل ما رو سورپرایز می کنید و کلی درس می گیریم از شما و تجربیات و صحبت های با ارزش شما.
در پناه حق همه ی ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشیم الهی آمین
امروز روز چهارم از تمرینات کمپ تنیس هست و همه در حال انجام تمرینات صبحگاهی هستن. خدایا شکرت به خاطر فرصتهای تازه که هر روز بیشتر و بیشتر میشن.
من توی کامنتهای سفر به دور امریکا علاوه بر دیدن زیباییها و نوشتن نکات مثبت هر قسمت در مورد قوانین هم صحبت میکنم. البته همون لحظه یه حسی میاد که باید بنویسم و منم این کار رو انجام میدم.
در شروع همین قسمت خانم شایسته داره با یه خانمی تمرین میکنه که حدس میزنم بالای 50 یا شاید هم 60 سال سن داشته باشن. ولی نکته مثبت اینه که این حد از انگیزه برای یادگیری و ورزش کردن خیلی عالیه و اتفاقا به نظرم ضربات رو هم خوب میزنه و مشخصه چقدر اشتیاق داره. این نشون میده سن و سال هرگز مهم نیست. این نشون میده که اشتیاق برای بهتر شدن اصلا سن و سال نمیشناسه و اشتیاق برای برنده بودن. همین ابتدای این قسمت این اولین درس مهمیه که میتونیم بهش اشاره کنیم.
دارم پیشرفت در زدن ضربات رو هم توسط خانم شایسته میبینم. همون تمرینی که مربی روز دوم فکر میکنم به ایشون و استاد آموزش دادن که چطور به توپ ضربه بزنید. تبریک میگم به شما به خاطر این بهبودهایی که در خودتون ایجاد کردین. و البته این اشتیاق و عشق شما برای بهتر و بهتر شدن خیلی قابل تحسینه و ما هم از همین باورهای شما استاد و خانم شایسته داریم یاد میگیریم. در هر صورت ایجاد بهبودهای دائمی در هر جنبهای از زندگی به ما خیلی احساس خوبی میده و احساس خوب خودش اتفاقات خوب به وجود میاره. البته من در گذشته خودم به شدت آدم کمال گرایی بودم و توجهی به اینکه کمال گرایی یک عادت مخرب هست نداشتم و میخواستم که هر چیزی رو که میخوام یاد بگیرم یه شبه توش عالی بشم. این کمالگرایی هرگز به من کمکی نمیکرد چون از اونجایی که میخواستم همه چیز عالی و بدون نقص انجام بشه هیچوقت هم نمیتونستم اون پروژه و مهارت رو شروع کنم. چون این ویژگی به شما اجازه نمیده که کاری رو شروع کنی. تا اینکه به دوره شیوه حل مسائل رسیدم و اونجا خیلی عالی یاد گرفتم که چطور از این ویژگی فاصله بگیرم و به سمت بهبودهای جزئی ولی ادامه دار برم. که نتایجی که شما از اصل بهبودگرایی میگیری فوق العادهست و شما رو به نقطهای میرسونه که همیشه در طی یک مسیر لذت بخش در حال بهبود و بهتر شدن هستی بدون هیچ عجلهای. با تکرار و تمرین این اصل زندگی خیلی لذت بخش تر میشه.
دقایقی که استاد جان دارن تمرین میکنن خیلی عالیه. استاد چقدر بهتر شدین و تفاوت رو میشه احساس کرد که در زدن ضربات و جابجایی چقدر بهتر دارین عمل میکنید. استاد جان چقدر هم عالی میشه اگر که توی روز آخر تجربیات خودتون رو از این کمپ با ما به اشتراک بذارید و در موردش توضیح بدین.
چقدر جالب من این درخواست رو از شما داشتم بعد در ادامه همین قسمت شما دارین تجربیات ارزشمندتون رو از این کمپ با ما به اشتراک میذارین و در موردش صحبت میکنید.
یکی از تجربیات شما این بوده که شما اون دختر چینی – امریکایی رو تحسین کردین و نکات مثبت و تواناییهاشو به خودش و مادرش گفتین. و چقدر از تحسین شما خوشحال شده و اعتماد بنفسش بالا رفته. یادم هست توی یکی از سفرهایی که شما داشتین، سفرهای اولیه شما که با اتوبوس آر وی بود، خانم شایسته یه دختر بچهای رو دستش رو گرفت و برد توی آر وی و کلی امکانات بهش نشون داد، اون دختر بچه با خانوادهاش اومده بود. اون ذوق و شوقی که دختر بچه داشت از دیدن اتوبوس آر وی کاملا و مشخص بود. باعث شکل گیری خواستههای جدید در اون شد. و البته خانم شایسته اون دختر بچه رو تحسین میکرد. این قدرت تحسین باعث شکل گیری روابط زیبایی میشه. علاوه بر اینکه اعتماد به نفس در طرف مقابل ما بیشتر میشه.
استاد جان در مورد اون خانم 62 ساله صحبت کردین که من هم در ابتدای همین کامنت بهش اشاره کردم. در مورد اینکه با بالا رفتن سن شما میتونی هر علاقه و ورزشی که داری رو دنبال کنی. چقدر دوره قانون سلامتی عالیه که ما رو توی یک مسیر درست قرار داده که برای خود من باعث شده از همین الان خودم رو توی مسیر درست سلامتی قرار بدم و سلامتی آینده خودم رو تضمین کنم. تا زمانی که به شیوه قانون سلامتی نبودم متوجه نبودم که یکسری مشکلات توی بدن من بود اصلا طبیعی نبود و من فکر میکردم این مشکلات طبیعیه و باید باشه. مثل خارش شدید پوست، مثل گوش درد، مثل دندان درد، مثل درد کمر، مثل خواب های ناآرام شبانه، مثل پرخوری و … که بعد از دوره قانون سلامتی همه اینها ناپدید شدن. الان هرگز نمیتونم برگردم به شیوه قبل. با اینکه من اضافه وزن نداشتم هیچوقت ولی خداوند من رو به این دوره هدایت کرد تا ریشه تمام مشکلات بدنم رو بدونم. و استاد جان بسیار بسیار از شما سپاسگزارم که وقت گذاشتین اول خودتون و خانم شایسته ازش نتیجه گرفتین بعد با ما به اشتراک گذاشتین.
درس بعدی اینه که شما وقتی یک نکته جدید یه تکنیک جدید از ورزش یه مهارت جدید یاد میگیری باید بری و با اجرای مداوم اون و تمرین کردن توی زندگیت اپلای کنی. این خیلی درس مهمیه. هم در ورزش که توضیح دادین. و هم اینکه ما باید همین اصل رو در گوش دادن به فایلها انجام بدیم. که این یک کار دائمی و همیشگیه. اتفاقا یک دوستی در کامنت قسمت قبلی از من پرسیده بود که شما میگی من یک فایل رو صدها بار گوش دادم و آیا این برای شما خسته کننده نیست یا اینکه چطور میشه یه آدم اینقدر و این تعداد دفعات فایل گوش کنه؟ جوابش سادهست و برمیگرده به اینکه من میدونم و آگاهم از اینکه چه چیزی باعث میشه شکل فکر کردن من عوض بشه. چه عاملی باعث تغییرات میشه. چه عاملی باعث گرفتن نتایج بهتر و بهتر میشه. اجرای این قوانین که استاد توضیح میدن توی زندگی ما اصلا انتهایی نداره چون رشد و بهتر شدن ما انتهایی نداره. من با اختلاف این رو اولویت میذارم نسبت به هر چیز دیگهای چون این عامل اصلی تغییره. عامل اصلی تغییر باورهاست و تغییر باورها با یک دکمه فشار دادن نیست. طی یک روند و پروسه به وجود میاد. و هر بار هم سرعت این تغییرات بهتر و بهتر میشه و شما میفته توی یک مومنتوم که همینجوری پیش میری. بنابراین جواب این سوال برمیگرده به اینکه چقدر برای شما مهمه که در زندگیت تغییر کنی و بهتر و بهتر بشی؟ به اندازهای که برات مهم باشه و به اندازهای که اشتیاق داشته باشی برای بهتر شدن و پیشرفت کردن به همون اندازه وقت میذاری. وقتی من بدونم کار کردن روی احساس خود ارزشمندی باعث ایجاد نتایج بهتر و بهتر میشه خب براش وقت میذارم. یا در مورد هر موضوع دیگهای مثل سلامتی، مثل باورهای ثروت ساز و… همه اینها برمیگرده به اینکه من چقدر باور دارم که عامل اصلی خودم هستم و اگر من تغییر کنم همه چیز تغییر میکنه؟
در نهایت رسیدم به استادیوم زیبای مرسدس بنز. هم میتونه سرپوشیده باشه و هم سقفش باز میشه. جالبه وقتی که سقفش پوشده میشه آرم بنز روش هست. چقدر عالی و زیبا طراحی شده و تجربه دیدن فوتبال امریکایی توی این استادیوم واقعا عالی میشه.
خدایا شکرت بابت تمام این تجربیات عالی و فوق العاده و درسهای جدید که از این سری قسمتهای جدید و تمرینات گرفتیم. از تغییر عادتها و نحوه ایجاد اصولی عادتهای جدید تا آشنا شدن با آدمهای جدید، بهبود مهارتها و دیدن زیباییهای جدیدتر.
استاد جان و خانم شایسته مهربان از اینکه عاشقانه تجربیات این سری سفرها رو با ما به اشتراک گذاشتین بینهایت سپاسگزاریم.
استاد جان شما هروقت فایل جدیدی رو اپلود میکنید در سایت نمیدونید چقدر ذوق میکنم و دوست دارم تو اولین فرصت فایل جدید رو ببینم و گوش بدم
اول قصد نوشتن کامنت نداشتم ولی آنقدر ذوق زده شدم گفتم نکات مهمی که حین دیدن نوشتم رو براتون به اشتراک بذارم:
+همیشه احترام هر فردی رو بذار
+انسان موحد ی باش اما از دیگران تشکر کن
+افراد رو باید هرچیز خوبی تحسین کن
+گفتن ویژگی های خوب افراد
+متواضع بودن
+تشکر کردن از هم و
سپاسگزار بودن از استادت و هرچیزی :ارتباط گرفتن درست و دریافت نعمت ها
+همیشه این حس رقابت طلبیتو رو روشن نگه دار و در راستای درست ازش استفاده کن
+ارتباط گرفتن با انسان های جدید دوست داشته باش
+ همیشه مشتاق باش برای تجربه های جدید
+لذت ببر با خودت
با خودت در صلح باش
+ایجاد انگیزه در راستای هدفت
+با بالا رفتن سن توانایی هات محدود نمیشن
+با بالاتر رفتن سن آگاهی هات بیشتر میشن
+دیدن الگوهای درست
+ عادت هاتو برسی کن چون اونها خیلی نیروی قوی دارن
+عادت های بد رو باید تشخیص بدی تا بتونی تعویضشون کنی با عادت های درست
+وقتی روی خودت کار کنی وقتی توجهت رو به زیبایی ها باشه فرکانس درست رو ارسال میکنی و جهان همیشه
طبق قانون بی نقص تو رو هم مدار میکنه به انسان های بهتر به مکان های زیبا تر
خدایاشکرت
استاد جان من هم به خاطر میارم زمانی که شروع به یادگیری شنا کرده بودم چون از پدرم یاد گرفته بودم عادت های اشتباهی پیدا شده بود که تغییر کردنشون بسیار زیاد سخت بود اما با کمک خداوند با تکرار و تمرین و انگیزه و اشتیاق داشتن به یادگیری بد از 6جلسه تونستم نحوه ی درست رو یاد بگیرم.
استاد جان و خانم شایسته ی زیبا ازتون ممنون برای این قسمت بی نظیر سفر به دور امریکا
سپاسگزارم که این متن زیبا و نکات مهم درباره ارتباطات با مردم را نوشتید ،همچنین تبریک میگویم که تونستید شیوه درست و اصولی شنا کردن رو یاد بگیرید
من خودم وقتی که میخواستم شنا یاد بگیرم از یه فامیلمون که خودش استاد بود داشتم یاد میگرفتم اما فورا و سریع یاد گیری صورت نمیگرفت بعد از شاید چند جلسه پشت سرهم تازه نحوه دست و پازدن و نفس گرفتن را به صورت ابتدایی یادم گرفتم ،در صورتی که نحوه آموزش استاد تقریبا در حد حرفه ای بود
تکامل رمز پیشرفته
نه مثل آذرخش و ناگهانی تغییر کنیم
با آرزوی تندرستی و شادی و موفقیت بی پایان و شوق حرکت
ای پناه من و ای پروردگارم ، از شادی و اندوه من آگاهی و خواسته ها و ناخواسته های مرا بهتر از خودم میدانی. من را به آنچیزی هدایت کن که مایه شادی و لذت و آرامش و احساس خوب و اتصال به تو باشد. خدایا در مسیر توحید و یکتاپرستی قدمهای من را استوار بگردان و کمکم کن همواره بیاد داشته باشم جز تو پناه و یاوری ندارم.
—————————————————————————
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم در این سایت توحیدی. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر قوانین الهی و ایمانی که هر بار کامل و کامل تر میشه.
دیروز این فایل رو دیدم و البته در حین دیدن این فایل از خداوند درخواست کردم که خدایا من رو به سرزمینی هدایت کن که بتونم براحتی و به آزادی از اینترنت آزاد و پر سرعت استفاده کنم.
—————————————————————————
تغییر و بهبود عادتها موضوعی که جا داره هر روز روی خودم کار کنم.
یکی از کارهایی که من برای کنترل ذهن معمولاً انجام میدم اینه که بازی کامپیوتری میکنم و همزمان فایل گوش میدم. یکی از بازی های مورد علاقه من بازی Wing over Europe هست که سال 2006 ساخته شده و آخرین آپدیتش 2008 بوده. ولی من هنوز دارمش و بازی میکنم. سراغ چیزهای جدید تر هم نرفتم. به جرأت میتونم بگم الان چیزی حدود 15-16 ساله این بازی رو دارم روی کامپیوتر. به حدی توش به مهارت رسیدم که ماموریت هایی رو میساختم تنهایی با یه جنگنده اف پونزده همزمان با 8 تا میگ 23 درگیر میشدم و در 90٪ مواقع پیروز میشدم. این اواخر میرفتم توی اینترنت انواع مانورهای واقعی جنگنده ها رو مطالعه میکردم و تلاش میکردم توی بازی اجراشون کنم. یه ماموریت رو انتخاب میکردم که درگیری 1-1 بود. یعنی یه اف پونزده و یه میگ 23 و بدون شلیک موشک سعی میکردم فقط با گان (مسلسل) جنگنده رقیب رو بزنم. ماجرا خیلی چالشی تر میشد و من متوجه شدم همه این سالها کنترل فرامین روی کیبورد جاهای مختلفی قرار داشته که تو حین بازی باید دستمو بلند کنم از یه نقطه به یه نقطه دیگه ببرم. و یه مکث کوتاه لازمه تا دکمه رو پیدا کنم. و یه دکمه پر کاربرد رو کنار یه دکمه کم کاربرد گذاشته. بعنوان مثال دکمه S ایربریک (ترمز هوایی) بود کنارش دکمه A دکمه خلبان اتوماتیک… یه جایی توی حین مانور میخواستم بزنم S اشتباهی A رو میزدم بجای کاهش سرعت، هواپیما خودش کنترل رو به دست میگرفت و یه مسیر دیگه رو میرفت (ایموجی با دست تو پیشونی، من کلی تلاش کرده بودم لاک آن کنم)…
سه تا کنترل فرامین مهم منجمله اهرم تراتل (گاز) ایربریک (ترمز) و کنترل سکان عمودی (رادر) هر کدوم یه جای متفاوت بود… و من سالها همونجوری بازی میکردم.
بعد از دیدن این فایل یهو به فکرم رسید گفتم چرا من نمیام کیبورد بازی رو کاستومایز کنم، و اونجوری که خودم راحتترم کنترل فرامین رو بچینم. نگران چی هستم. فاجعه که رخ نمیده. نهایتاً کنترلر ها قاطی میشه و دوباره ریست میکنم.
و دکمه ها رو جوری چیدمان کردم که بدون بلند کردن دستم از روی کیبورد بتونم جنگنده رو کنترل کنم…
(تازه رسیدم به فناوری HOTAS نیروی هوایی آمریکا )
و نتیجه خیلی عالی بود، و دیدم بسیار بسیار بازی تحت کنترل من قرار گرفت. و حس خیلی واقعی تری بهم میداد. هنوزم چندبار دستم رفت سراغ عادت قدیمی ولی میدونم با تکرار و تمرین میتونم بهتر و بهتر بشم…
این که یه بازی بود و اصلا هم مسئله مهمی نیست و من 15 سال یه تغییر رو باید ایجاد میکردم ولی انجامش نداده بودم… خدا میدونه توی زندگی واقعی چقدر عادتهایی هست که هنوز تغییرش ندادم و تغییرش درهایی از نعمت و آرامش و احساس خوب رو بروی زندگیم باز میکنه مخصوصاً در برابر ترسها و در برخورد با آدمها…
دیشب توی جاده بودم. من معمولاً اگه تنها باشم مسیر فرعی رو به مسیر اصلی ترجیح میدم. از دل کوه و دشت برم برام خوشایند تره. یه جایی وسط دشت زدم کنار (قبلش هم طبق معمول داشتم با خداوند حرف میزدم ، یه جورایی داشتم نق میزدم…) یه جایی بهم گفت بزن کنار. گفتم نه خیر این نجوای ذهنه… گفت بزن کنار … زدم کنار … مثل کسی که دعوا داره… خب چیه … بفرما زدم کنار… گفت آسمون رو ببین ستاره ها رو ببین چقدر توی دل این تاریکی قشنگه.
آسمون شب یکی از موارد بسیار آرامش بخشه برای من. هر چقدر منفی باشم وقتی به عظمت آسمونها نگاه میکنم بیاختیار یاد آیه «إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَهٍ الْکَوَاکِبِ» می افتم و خضوع و خشوعم بیشتر میشه. به ناچیز بودن خودم در برابر پروردگار پی میبرم. یه حسی از آرامش و امید میاد سراغم.
و بعله بازم من دست به گوشی شدم و شروع کردم به عکس گرفتن از ستاره ها. دیدم عکسها خوب نمیشه چون باید فضا کاملاً تاریک باشه و انعکاس نور چراغ ماشینهایی که رد میشدن توی عکس میافته، از طرفی توی عکسهای لانگ اکسپوز دوربین باید ثابت باشه و عکسهای با شاتر 10-20-30 ثانیه گرفته بشه.
همون حس درونی بهم گفت برو پشت این تپه ها و از جاده دور شو. توی تاریکی مطلق. حالا منم میگم ماشین رو اینجا ول کنم و برم. ولی خودم هم میدونستم که من از تنهایی و تاریکی شب میترسیدم. وگرنه ماشین طوریش نمیشد. قبلاً توی پالایشگاه بارها این کارو کرده بودم. تنهایی توی تاریکی میرفتم زیر خطوط لوله های گاز ، انتهای پالایشگاه ، کپسول های آتش نشانی رو چک میکردم (هم خیلی تاریکه، هم خیلی خطرناکه به لحاظ ایمنی صنعتی). پالایشگاه هم توی دل دشت قرار داره ولی یه جورایی محیط دشت یه کم ناآشناتر و وحشی تره.
چراغ قوه و پایه دوربین رو برداشتم گفتم جهت غلبه بر ترسم هم که شده باید برم توی دشت و از جاده دور بشم.
و این آیات رو با خودم تکرار کردم «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» ؛ «وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ» و به خودم میگفتم خب فقط بلدی کامنت بنویسی و حرف بزنی؟! شاید تاریکی ترس داشته باشه برات ولی چقدر باور داری همه چیز در کنترل و اراده خداونده ؟؟ از دوردست یه صداهایی میومد شاید سگ بود یا شاید هم گرگ نمیدونم. ولی گفتم بیخیال بابا. نهایتاً غذای گرگها میشی به چرخه طبیعت کمک میکنی دیگه. تو که تو عمرت یه لگد به یه گربه نزدی چهارتا موش رو خوشحال کنی، حداقل خیرت به دوتا سگ و گرگ گرسنه میرسه. از جاده دور شدم و رفتم پشت تپه ها، توی تاریکی دوربین گوشی رو تنظیم کردم و گذاشتم روی پایه و چندتا عکس از آسمون گرفتم که خودم ذوق کردم. و بعدش که خیالم راحت شد و به آرامش رسیدم و دیدم واقعاً چیزی جز ترسهای الکی توی ذهن من نبود که باعث میشد من خودم رو از اون سکوت و آرامش دشت و زیبایی ستاره ها محروم کنم…
خدا میدونه چه ترسهای دیگه ای هست که باید یاد بگیرم آگاهانه برم تو دلشون.
—————————————————————————
دیروز صبح که نشانه روزانه ام رو باز کردم فایل قسمت 234 سفرنامه بود. و صحبتهای بسیار ارزشمند استاد عباس منش در مورد تمرکز و توجه کردن به خواسته ها و پاسخ همیشه مثبت جهان به کانون توجه و تمرکز ما. فرقی نمیکنه ما به چی توجه کنیم، جهان همونها رو بهمون میده، بیشتر و بیشتر و بیشتر. یه کامنت هم نوشتم براش که بعلت نجواهای ذهن از جریان هدایت جدا شدم. ولی خب کامنت رو توی یادداشت گوشی ذخیره کردم. و بخشیش رو اینجا براتون میذارم…
«بعد از دیدن این فایل دیدم چقدر شباهت هست بین آگاهی های این فایل و جلسه اول دوره عشق و مودت.
استاد توی فایل جلسه اول عشق و مودت در روابط میگه ما نمیتونیم چیزی رو از خودمون دفع کنیم و فقط میتونیم چیزی رو جذب کنیم. هر آنچه که در کانون توجه ما قرار بگیره، جهان اون موضوع رو به سمت ما هدایت میکنه و اون موضوع «خود به خود» وارد زندگی ما میشه.
الان دیدم توی این فایل هم توضیحات استاد حول همین موضوعه که به هرآنچه که توجه میکنیم از اصل و اساس اون موضوع بیشتر و بیشتر به زندگی مون وارد میشه.
باید یاد بگیرم چطوری در هر لحظه از درون به احساس بهتر برسم. و این هماهنگی درونی خود منه که احساس خوب رو رقم میزنه. این که هر بار بخوام تلاش کنم با چیزی یا شخصی خودمو هماهنگ کنم، هیچوقت به حال خوب نمیرسم.
————————
بعد از دیدن فایل یه حسی منو ترغیب کرد که کامنت بنویسم. و با دیدن این همه زیبایی و ثروت دائما این آیه توی ذهنم تکرار میشد که : «تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِیرًا» (ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺮﺝ ﻫﺎﻳﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭼﺮﺍﻏﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻭﻣﺎﻫﻲ ﺗﺎﺑﺎﻥ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩ)
وقتی عبارت «تَبَارَکَ» رو سرچ کردم دیدم چندبار این عبارت توی سوره های مختلف اومده، ولی مشخصاً توی سوره فرقان این عبارت سه بار تکرار شده. کلاً این عبارت «تَبَارَکَ» توی ذهنم خیلی ابهت و جایگاه خاصی داره. هم به عظمت خداوند میرسم، هم در برابرش احساس خضوع میکنم و هم احساس قدرت میکنم که سبحان الله ببین چه قدرتی پشتیبان ماست…
این آیات رو در ادامه براتون میذارم و امیدوارم همون حس خوب و مثبت رو برای شما هم داشته باشه.
همیشه و همواره سودمند و مبارک و پر از برکت است فرمانروایی رب العالمین که قرآن رو برای ما فرستاده تا مایه تشخیص خیر و شر باشه و ما رو هدایت کنه ، و آسمانها رو اینقدر زیبا و شگفت انگیز خلقت کرده و هر آنچه که ازش درخواست کنیم و بهش توجه کنیم ، طبق قوانین بدون تغییرش بهمون عطا میکنه و به زندگی مون وارد میکنه.
الحمدلله رب العالمین
الهی صد هزار مرتبه شکر
—————————————————————————
و در پایان سلام و درود و رحمت و نعمت بینهایت یگانه وهاب قدرتمند عالم، رب العالمین بر همه شما دوستان و اعضای خانواده ام.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
چقدر واقعا دوست دارم تنهایی تو تاریکی را تجربه کنم و بر اساس باورهایی که تو بچگی بهمون دادن واقعا من ترس دارم از این موضوع
یادمه بچه که بودم تو سن 10 سالگی سه ماه تابستون که میرفتیم شهرستان ،بعضی اوقات ساعت2 ،3 شب میرفتیم با بزرگتر ها برای آبیاری باغ
و چقدر بهمون احساس ترس میدادن از جنیان و پریا و ..
هنوزم تو وجودم هست ،و واقعا خیلی دوست دارم این تجربه را داشته باشم و با ترسم روبرو بشم.
خدا قوت که تونستی به این ترست غلبه کنی.
حمید جان چقدر خندیدم برای اون داستان سگ
و خوشحال کردن موش ها وغذای سگ و گرگ شدن.(استیکر خنده )
سپاس برای ایه های نورانی قرآن که برامون مثال زدی و نوری شد بر قلب ما .
حمید عزیزم نمیدونم من اینجوری شدم یا بقیه دوستان و شما هم این حس را دارید
به میزانی که مورد لطف و رحمت خدا قرار گرفتیم و در این مسیر سراسر لذت قدم برداشتیم ،بیشتر جذب و کشش داریم به سمت نور قرآن که قلبها نرم میکنه و یه حس و حال دیگه ای داره که نمیشه گفتش.
العان که این کامنت رو مینویسم زیر همون آسمون پر ستاره در خلوت ترین زمان ممکن تو حیاط نشسته ام ، ما عباسمنشی ها به هم نزدیک هستیم طوری که وقتی خاطره اون شبت روگفتی میخوام بگم ،حمید واستا حالا من بگم،البته این من یه منه، درونگراست، که اتفاقا همیشه ساکته ،اما نه در حضور دوستان هم مدارش.
من هم اوایل که کوهنوردی میرفتم میترسیدم،کم کم با این باور که من در آغوش خداوندم ،خداوند از من محافظت میکند و همچنین این که بلاخره که هممون یه طوری میمیرم ،اگر مرگ تقویمی من فرا برسه ،چیزی مسببش میشه ،چه بهتر که در طبیعت باشه ،خلاصه که هی جلوتر ،و جلوتر ،العان کوههایی میرم که دیگه پایان دست میرسم به یه روستای دیگه و از شهر کنده میشم ،و اوایل از اینه تنهام و از تاریکی خیلی میترسیدم ،بعد اومدم تایم پایان اومدن از کوه رو خیلی طولانی کردم به نحوی که با چراغ قوه گوشی مسیر رو میدیدم ،گاهی وسط دره تو تاریکی صدای خیلی معناداری از پشت سرم شنیده میشد ،چراغ مینداختم میدیدم یه پلاستیکه که لایه خار ها گیر کرده و در مصاف با باد چنین صدای تولید میکنه ،خلاصه که چیزی نبود جز دیدن کرم های شب تاب زیبا که انگار یه تیکه الماس جایی افتاده ،خارپشت هایی که یواش دست میگرفتم و کلی باهاشون صحبت میکردم و صدای شغال و خرگوش .
چند باری هم طی روز مار دیدم ،که یه بار کم بود پا رو دمش بزارم ،اما از وقتی مار دیدم دیگه از سوسک نمیترسم ، وقتی یکی ملخ روش میشینه جیغ می نه خندم میگیره ،از سگ ها کمتر میترسم ،منظورم اینه که تمام ترسها و چندش های کوچک از بین رفت یا بسیار کمرنگ شد
جای شما خالی چند روز دیگه قراره بریمگلیل،(مرز ترکمنستان ه) البته که عشق و حال من بعد اینکه همه خوابیدن و تنها با سکوت همگام شدم شروع میشه ،من و آتیش و سکوت و یه آسمون وحشتناک پر از ستاره و تاریکی و خدایی که همیشه هست
منم دلم یه گوشی خواست که بشه از ستاره ها عکس گرفت ،در حال حاظر گوشیم پر از غروب آفتاب های زیباست
من هنوز هم میترسم با این که هفته ای 2 روز میرم کوهنوردی، ولی لذتش به قدری در ذهنم بزرگه که قسمت ترس هیچ وقت موفق نمیشه منو منصرف کنه ،خیلی صحبت کردم ،مرسی گوش دادی.
آقا صبر کن یه چیز دیگه یادم اومد
چند وقت پیش خواب خیلی الهام بخش و آگاهی دهنده ای دیدم ،خواب دیدم بین ستاره ها تو تاریکی غوطه ورم،یه تاریکی که همه چیز دیده میشد ،یه رنگ تاریک ، همه سیاره ها رومیدیم ،عظمت مشتری رومیدیم ،زحل رو با اون حلقه های زیبا ش میدیم ،شکل سنگ های بودن که انگار یکی اینها رو تراش داده باشه و شکل گوی های در آورده باشه ،همش سنگی نبودن یه قسمت های شون خاک بود ،بعد از همون بالا تله خاک قهوه ای روشن دیدم ،عظمتش اون تله خاک در برابر اون فضا رو (مثل یه تیله بازی در برابر جثه انسان ،اینطوری تصور کن ) بود ،
بعد یه صدایی بهم گفت اونجا روبین ،اون زمین شماست ،در برابر عظمت آفرینش همینقدر کوچیکید، نمیدونی بیدار شدم چه حالی داشتم ،یه بغض خیلی سنگین که چرا بیدار شدم ،چرا اینجام و کلی چراغ تو ذهنم روشن شد ،
صدای تو سرم رو میشنوم که آخه اینا چیه تعریف میکنی ،پاکش کن ،ولی من میفرستم
درمورد ترس نوشتی و چقدر خوب که توجه نکردی و رفتی اون عکس های قشنگ رو از اون منظره جذاب رو گرفتی، خیلی بهت تبریک میگم و خیلی تحسین ات میکنم، یادم افتاد همین امروز عصر برای خونه ای که یکی از فامیل هامون بهم سپرده واسش مشتری پیدا کنم امروز گفتم برم دو سه املاکی دیگه بسپارم که بعد از املاکی دوم به سومی که رسیدم میخواستم برم داخلش که یکدفعه ذهنم گفت حالا نمیخواد همونا کافیه دیگه، درحالی که میدونستم مسئله ترسی هست که هر از گاهی خودی نشون میده ولی آگاهانه منم گفتم حالا که میگی نرو من میرم داخلش هر چقدر هم شلوغ باشه داخل و رفتم و به قول شما هیچ اتفاقی نیفتاد وخیلی راحت مطرح کردم و اطلاعات خونه روبهشون دادم
آقا حمید عزیز هر لحظه ات توحیدی تر باشه و ثروتمندتر در پناه رب العالمین
همیشه کامنت های شمارودنبال می کنم وازخوندن تک تک دیدگاههای علمی وقرآنی وقانونمندکیهانی تون لذت میبرم
من ایه زیبایی که درآخرهمه کامنت هاتون مینویسید خیلی دوست دارم وهرروزتوصلاتم وقت قنوتم میخونمش وبسیارلذت میبرم چون باخوندن این آیه زیبادرواقع خودم واعضای خانواده ام رودرپناه حفاظت ورحمت بی پایان الله یکتاوقدرتمندوثروتمندام قرارمیدهم .
همیشه خوندن کامنت دوستان و آگاهی های آن لذت بخش و آموزنده است
کامنت شما مثل همیشه عالی
ما نمیتونیم چیزی رو از خودمون دفع کنیم و فقط میتونیم چیزی رو جذب کنیم. هر آنچه که در کانون توجه ما قرار بگیره، جهان اون موضوع رو به سمت ما هدایت میکنه و اون موضوع «خود به خود» وارد زندگی ما میشه.
چقدر عالی گفتی
من جدیدا تجربه کردم
دلم میخواست تسویه کنم وامها را و همش تو فکر بودم و گاهی حتی برای پرداختی مجبور به جابجایی و قرض میشدم
و من نمیتونستم
دفع کنم ولی از وقتی به درآمد و واریزی بیشتر فکر میکنم
راحت تر شده
سپاس خدای را که با قوانین ثابت جهان را آفرید و این قوانین در هر لحظه کار میکند
درست بعداز گوش دادن به قدم ششم جلسه اول ونوشتن کامنتم در اون جلسه
هدایت شدم به دیدن این فایل جدید
خدایا شکرت هزاران بار شکرت
این فایل خودش به نظرم یه دوره ی کامل بود و بارها بارها باید دید و از آگاهی هاش نکته برداری کرد
استاد عزیزم سپاسگزارم از اینکه درهمین ابتدای فایل سنگ تموم گذاشتین و فیلم با تصویر و صحبتهای خانم شایسته مهربونم شروع شد و تمرکز وتوجه ایشون به مدیریت این مجموعه که خوب بوده
صحبتهای شما که بچه ها خیلی خوب بودن
مربی ها که خوب بودن
محیط ومکان که خوب بودن
تجربه خیلی خوبی بوده در همه ی زمینه ها و میزان توجه شما به خوبیهارو میشه درهمین دقایق ابتدایی فایل متوجه شد.
به شخصه لذت بردم از تماشای بازی شما و هیجان داشت برام مخصوصا بااین اهنگ.
تحسین میکنم که همیشه الگوی عملی هستین برای ما دراین سایت بهشتی.
متعهد شدم که همیشه سعی کنم تو زندگیم دنبال یادگیری اصولی هرچیزی باشم .
اولین بار بود همچین میوه ی سنگین رومیدیدم که رودرخت درمیادو خیلی تعجب کردم از هیبت میوه ای آقای جک …
جالب ترش اینکه طعم خوبی هم داره
ترکیبی از میوه های استوایی وانبه وهلو
دمت گرم خانم شایسته جان با برش اصولی تر این میوه رو خوشگل تر عین شکوفه های گل کردین .
خدایا این پسربچه رو میبینم استاد یاد خودم وبچه های سایت می افتم
خیلی وقتها ما بچه ها هم با آموزش های شما داریم یاد میگیریم که ضربه های محکم و دقیق واصولی تری بزنیم به نجواهای ذهن مون
یادمیگیریم که از تمرین کردن خسته نشیم
یاد میگیریم با ترس هامون روبرو بشیم
یاد میگیریم مسیر درسته و بها بدیم در مسیر بمونیم و کوچیکترین تغییرات خودمون رو نتیجه بدونیم و ارزشمند بدونیم و برامون عادی نشن وهرروز به ذهن مون یاداوری کنیم که کجابودیم وکجا هستیم وبا احساس خوب الان مون عشق کنیم و ازش انگیزه بگیریم .
حرفی که خانم شایسته زد خیلی به جانم نشست این سفر کلی برکت داشته نه فقط برای کسب مهارت در بازی پینگ پنگ بلکه یه سری بهبودهای شخصیتی هم داشته
ویک سری دیدگاه های بهتری بهتون داده
آدمهایی که باهاشون آشنا شدین
درسهایی که یادگرفتین
همه وهمه براتون سودمند بوده خداروشکر
و حالا صحبت های استاد جانم از زیبایی های این سفر جذاااااب
مودب بودن دختربچه ای که نظر شمارا جلب میکنه و به ما یاد میدین که بتونیم تحسین کنیم تشویق کنیم تایید کنیم ادمهایی که میبینیم ویژگی های خوبی دارن
مخصوصا بچه ها که باعث تقویت اعتماد به نفس شون میشه وراحت ارتباط برقرارمیکنن و ازهمه مهمتر حس خوبی دریافت میکنن .
خانم 62ساله ای که برای این ترینینگ اومده و اصلا به چهره شون نمیخورد این سن داشته باشن و چه جالب میگفته که سخت گیری کنین واقعا دمش گرم .
آدمی که انگیزه خوب وباور درست داشته باشه سن براش مهم نیست وسن رو محدودیت نمیبینه وتوانایی هاش رو رشد میده مخصوصا با رعایت قانون سلامتی
باور اینکه میتونه همراه با بالا رفتن سن
توانایی ها و آگاهی هامونم بیشتربشه.
از قدرت سپاسگزاری وتحسین کردن دیگران گفتین که اگه بتونیم این کاروانجام بدیم میتونیم اولا ارتباط بهتر
وموثر برقرارکنیم
دوما چقدر نعمت های بیشتری دریافت میکنیم .
من سپاسگزاربودن رو از بچگی درونم خداروشکر دارم
اما تحسین کردن دیگران رو بعداز اومدن به سایت وشرکت در دوره ها دراین دوسال خیلی آگاهانه دارم تمرین میکنم و میتونم بگم خیلی ازش نتیجه گرفتم مخصوصا
تو حیطه روابطی وعالی هست برام خداروشکر
از فروردین امسال که گفتین هدفمون بهبودشخصیت باشه
من و رسول جان تصمیم گرفتیم که روزه فکری داشته باشیم مخصوصا بعداز دوره احساس لیاقت که گفتین آگاهانه بیاییم نجواهامون رو کمتر کنیم ،ما این مدت داریم اگاهانه درباره دیگران یا اتفاق ها هم تمرکز میکنیم به نکات مثبت
مثل اینکه ذهن مون روزه است و فقط حق داریم درباره
خوبی آدمها فکرکنیم یا حرف بزنیم
و اوضاع خیلی بهتر داره پیش میره خداروشکر.
چه عالی گفتین که با این چندروز تمرین
قرارنیست چند سطح بالاتر برید باید این
موارد که یادگرفتین تکرار وتکرار وتمرین کنین ، درست مثل کاری که ما بچه ها هرروز وهرروز باید برای کنترل ذهن مون انجام بدیم واینجوری نیست که با گوش دادن به چندتا فایل یا شرکت تو دوره ها
فکر کنیم خب دیگه حالا فهمیدیم و
کل باورهامون تغییرکنه نیاز به زمان داره تا باورسازی درست انجام بشه وهماهنگی لازم اتفاق بیفته تو ذهن مون و تکرار وتمرین کنیم .
چه قدر عادتهای بد واشتباه ممکنه قوی باشن که حتی بدونی داری اشتباه میکنی ، بازم اون عادت کارش انجام میده و برای تغییر عادتها یه حرکت جهادی ومصمم وباانرژی باید بذاریم تا یه عادت معمولی رو کناربذاریم و اولین قدم اینه که بفهمیم این عادته اشتباهه وبپذیریم وتصمیم بگیریم تغییربدیم
از رفتار خوب مردم امریکا گفتین
مثل همیشه که باخودشون درصلح هستن
چه ورزشگاه خفنی نشون دادین از مرسدس بنز
چقدر زیبا و اصولی وحرفه ای طراحی شده
مخصوصا سیستم سقف ورزشگاه
واقعا تحسین برانگیز وحیرت آور بود
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم بابت تهیه این فایل
اول از همه تحسینتون میکنم که طی چند روز اینقدر پیشرفت کردین ، خداروشکر
چه جالب منم بصورت خصوصی شروع کردم به یادگیری تنیس و از همون اول با مربی حرفه یی استارت زدم خداروشکر
100٪ باهاتون موافقم که اگه از اول درست یاد بگیریم کار خیلی راحتر میشه و خیلی با سرعت پیشرفت میکنیم و کمتر هرز انرژی داریم
خداروشکر
همه انسانها به این کره خاکی اومدن ، که تا لحظه آخر خودشون و تجربه کنن و لذت ببرن .
حالا هر چقدر تنوع و تعداد تجربه هامون بیشتر باشه ، احساس بهتری داریم و ظرفمون بزرگتر میشه .
انگار با هر تجربه جدید ، درونم عمق پیدا میکنه
خدایا بینهایت سپاسگزارتم
ماشالا به اون خانم 62 ساله با انگیزه و زیبا که اومده حرفه یی یاد بگیره دمش گرم ، صورتش شبیه نیکل کیدمن ِ و من خیلی بازی این هنرمند و دوست دارم
تو برنامه AFI ، تقدیر از نیکل بود و هر کسی از خاطراتش و ویژگی های نیکل میگفت و جالبه اکثریت از لبخند همیشگی و آرامشش میگفتن و اینکه اعتقاد داره هر چیزی و که بخواد به راحتی بدست میاره
خدایا شکرت که در مدار کسانی هستم که مورد نعمت قرار گرفتن
واقعا این اخلاق تحسینگر بودن آدم و به عرش میرسونه
منم خداروشکر این رفتار و خصوصیت جز شخصیتم شده و معجزاتش هم هزاران بار تجربه کردم
ما انسان هستیم و سرشار از احساس و ذات ما به تحسین شدن علاقه داره
تحسین کردن آدم ها یعنی نفوذ به قلب شون
یعنی به تسخیر دراوردن آدم ها
منم عاشق تجربه کردن چیزهای جدید هستم مثل همین میوه جدید و البته با مزه
چقدر تنوع و فراوانی در این جهان هست که ما حتی ازش خبر هم نداریم
خانم ها چون جزیی نگر هستن و با ظرافت بیشتری کارها رو انجام میدن و این خانوم دستتون با ظرافت میوه رو باز کرد ، نوش جونتون
دقیقا همینطور استاد ، اروپا بخاطر نوع آب و هوا آدم ها خیلی باز نیستن و من چون خونگرم هستم همه خیلی سریع جذبم میشن و براشون خیلی لذت بخشه که ی آدم با سرعت باهاشون صمیمی میشه و بهشون محبت میکنه ، گاهی تعجب میکنن و بارها ازم پرسیدن شما کجایی هستی ؟ البته هر کی با من در ارتباط باشه ناخودآگاه شبیه من خونگرم میشه
دوست های دخترم هم ترجیح میدن بیان خونه ما چون از صمیمیت و انرژی خونه ما لذت میبرن
مهم اینکه وسط اروپا که همه سرد و یخ هستن من با اشتیاق و حرارت دارم لذت میبرم
و جالبه که بگم وجه شوخ و خونگرمی آدم ها رو برانگیخته میکنم و اون چیزی و که دوست دارم از آدم ها تجربه میکنم
استاد سپاسگزارتم برای دوره بینظیر عشق و مودت
و اما نکته جذاب آخر
تبلیغ ماشین بنز
چقدر این تبلیغ زیبا بود و با شکوه
مخصوصا اون عقاب جذاب
خیلی باحال بود سقف استادیوم ، شبیه گل باز و بسته میشد
واقعا امریکا کشور نعمت ها و رحمت هاست
هرآنچه خوبان دارند امریکا یکجا داره
از تنوع آب و هوایی گرفته
از خونگرمی و صمیمیت آدم هاش
از آزادی نژادی و قومی ، قبیله یی
از وسعت سرزمین
از ثروت و فراوانی
تمام آنچه که انسان دوست داره تجربه کنه به نظرم در امریکا هست
ایشالا که به زودی اونجا مقیم میشم و از این همه نعمت و رحمت و فراوانی لذت میبرم
ای اهل ایمان! همواره قیام کننده برای خدا و گواهان به عدل و داد باشید. و نباید دشمنی با گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نورزید؛ عدالت کنید که آن به پرهیزکاری نزدیک تر است. و از خدا پروا کنید؛ زیرا خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.
و صلات را در دو طرف روز و ساعات نخستین شب برپا دار، که یقیناً نیکی ها، بدی ها را از میان می برند، این برای یادکنندگان تذکّر و یاد آوری است.
یک چیزی رو که این روز ها متوجه شدم اینکه تعداد کامنت ها زیر هرفایل ،از قبل کمتر شده،چراش رو نمیدونم ولی اگر واقعا بچه ها بدونند قدرت صلات در سایت چقدر زیاده و چه هدایت هایی براشون داره،یکم جدی تر وقت میزاشتند برای نوشتن،شاید براتون باور پذیر نباشه ولی در تنگناهای زندگیم،اونجا که فکر کردم دیگه همه چیز تموم شد،همونجا خدا با یکی از کامنت های قبلیم به دادم رسیده و نجاتم داده،اینجا یک سایت معمولی نیست،اینجا جریان هدایت برقراره،اینجا غار اصحاب کهف که خدا بهشون گفت :
و اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد.
من با پیروی از قلب و احساسم این موضوع رو عنوان کردم،انشالله پیغام به دست کسانی که باید برسه،میرسه. . .
برم سر وقت کار خودم :)))
استاد توی جلسه ٣ ثروت درمورد کنترل کانون توجه و باور کمبود صحبت میکنه ،بار اولی که من این جلسه رو شنیدم گفتم خببببب،من که توی این موضوع مشکلی ندارم حله!!! من کانون توجهم رو کنترل کردم و فلان …
بعد که چندبار به صحبت های استاد گوش دادم دیدم اتفاااقاااا من دارم از همینجا ضربه میخورم،به قول استاد این باور کمبود همه جوره داره شیره ی مارو میمکه!
یکی از پاشنه های آشیل اساسی من،کمال گراییه،اینو دیگه خوب درک کردم،تمووووم تلاشمو میکنم به یک موقعیتی برسم بعد که بهش میرسم ذهنم میگه خب که چی؟شاهکار کردی؟عوضش فلان کار رو نکردی!
یعنی من در تموم جنبه ها تمرکزم روی کمبودمه،نمیتونم خوبی های خودم،استعدادهام،بهبود های شخصیتم ببینم.
خب ؟نتیجه ؟
نتیجه اینکه نتنها از مسیر لذت نمیبرم که اگر کنترلش نکنم،جهان از اساس همون کمبود وارد زندگیم میکنه،انقدر این موضوع مهمه که استاد تو دوره ی لیاقت اولین جلسه درمورد این موضوع صحبت میکنه که خودتون رو فقط با قبل خودتون مقایسه کنید،اگر از قبلتون بهترید پس توی مسیر درستید.پس شما کارتون رو درست انجام دادید.
همینو!همینو ذهن من نَوَفَهمَه!
یعنی به یک هدفی میرسم کلی هم ذوووق میکنما بعد یکم که میگذره ذهنم شروع میکنه به نجوا که شاخ غول شکوندی؟چیکار کردی حالا،بعد عین این آپاراتی ها ،پییییییییس ،تموم ذوق و اشتیاق و انرژیم دِرِین میشه.
و درنتیجه به قول استاد نتنها مسیر رو برای خودم سخت تر میکنم که یک گاری زهوار در رفته هم به خودم میبندم،حالا بِکشش اینو تا حالت جا بیاد !!!
امروز رفتم اسنپ بگیرم،دیدی یکی دو ثانیه طول میکشه تا اون فلش از تهران بیاد اونجایی که هستی؟یعنی GPS کار کنه؟
یک نگاه کردم دیییددددم اوووو چه راهی از تهراااان اومد تا مرکز ایران تا جنوووووب بعد دریا بعد به قول رضوان جنوب تر:))) تا رسید به کیش و جایی که هستم!
یک لحظه به ذهنم پوزخند زدم گفتم میبینی؟میبینی توی نقشه چقدر طول کشید تا برسه به من؟من این همه تغییر کردم تو چی میگی هر روز تو خوب نیستی،تو کافی نیستی،تو ضعیف عمل میکنی،تو فلان نتیجه رو نداری ؟میشه یکم اون دهان مبارک رو ببندی وبزاری من به آرامش برسم؟
نه اینکه آرامش نداشته باشم چرا دارم،چند وقت پیش با همکارم بودم بهم گفت خداروشکر دیشب حالم خیلی خوب بود،انرژیم خیلی بالا بود ،گفتم خب خداروشکر انشالله همیشه خوب باشی،گفت آره انشالله ،مثل شما
بعد به این حرفش فکر کردم دیدم اره،این خود خوری ها همه ش توی مغز منه وسعی کردم به نحو احسنت کنترلش کنم.
مثلا الان فصل گرماست و کیش یکم خلوته،فروشنده ها به نسبت باور هاشون که چقدر فکر میکنند گرما توی فروششون تاثیر گزاره،حالشون گرفته ست،یک رتبه بندی هم دارند :)))
از خوب و متوسط تا بد …که دیگه به زمین و زمان فحش میدن،ولی تا من میرم توی فروشگاه انقدر با انرژی بهشون سلام میکنم،حالشون رو میپرسم،سعی میکنم نگرانی هاشون رو کم کنم،یا هروقت میخوام خداحافظی کنم میگم انشالله مغازه تون پر از مشتری های پربرکت بشه،قشنگ میفهمم حالشون خیلی بهتر شده،مثل این ادکلن های پرفیوم که خط بو دارند؟شما با انرژی مثبتت اطرافت رو خوش بو میکنی.
یکی از کارهایی که تونستم اینجا طبق قوانین دوره عشق و مودت و قانون برانگیختگی خیلی خوب انجام بدم در رابطه با بدبین ترین و منفی ترین فروشنده ای که همه ازش بد میگفتند،دیدم این آدم یک ویژگی مثبت داره،اونم اینکه خیلی به کارش آگاهه و خیلی اطلاعات داره ،تاااا تونستم توی ذهنم این ویژگیش رو تحسین کردم،بیشتر ذهنی ولی در کلام هم همیشه نکات مثبتش رو بهش گفتم ،خب چی شد؟اصلا بازی عوض شد،اون آدم منفی که همه میگفتن این رد میشه حال ما بد میشه به من میرسه سعیده جون بیا اینجا بشین ،سعیده جون باید با من چایی بخوری،سعیده جون جزیره اگر کاری داشتی حتما بهم بگو! همین به همین راحتی.
حالا چرا نمیام از همین روش برای خودم استفاده کنم؟چرا به جای تمرکز روی جاهایی که نتیجه نگرفتم،هی کمبود هارو توی سرم بزنم؟
به خدا دوره ی احساس لیاقت که شروع شد من همون موقع گفتم من همیشه احساس بی ارزشی میکردم و دنبال کمک به دیگران برای کسب ارزش بودم ،اگر همین طرف معادله رو درست کنم ،قطعا شغل من عوض میشه!
به راحتی این اتفاق افتاد !
حالا الان باید با خودم عهد ببندم که این بیماری کمالگرایی رو تا جایی که ممکنه درمان کنم،و قسم میخورم اگر من بتونم این موضوع رو مثل احساس بی ارزشی درستش کنم،نتایج به صورت وااااضح عوض میشه،شک ندارم .
قانون خداونده ،نمیتونه جور دیگه باشه،وقتی شما بابت یک کار مثبتت احساس خوبی داری،جهان به احساس خوب شما احساس بهتر هدیه میده،وقتی هم تمرکزت رو کمبود و نداشته هاته،و نمیتونی ویژگی های مثبتت رو ببینی، از اساس همین کمبود وارد زندگیت میشه.
و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما میافزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.
من میخوام خودم رو متعهد کنم به بیشتر و بیشتر و بیشتر نوشتن اتفاقات خوب زندگیم،استاد همیشه میگه نوشتن قدرت داره،واقعا همین من وقتی دارم کامنت مینویسم کاملا میفهمم توی یک حباب نوری هستم که شیطان بهم دسترسی نداره،یک وقتایی ازون دور شکلک درمیاره،من رومو میکنم اونور! الان در حال حاضر روم اونوره:))))
خب برم کنکاش کنم ببینم چه نکات مثبتی رو میتونم شکارکنم و بنویسم تا افسار این ذهن چموش رو به دست بگیرم …
=====================================
اولیش همین امروز صبح،من خودم رفتم بازار بعد همکارم زنگ زد که ماشین دستمه،هوا هم گرمه،بمون همون مرکز تجاری تا بیام دنبالت بقیه ی جاهارو باهم بریم …
وقت برگشت هم گفتم من فلان فروشگاه پیاده میشم برای خرید ،گفتم من منتظر میمونم تا شما بیای ،از اون اصرار از من انکار که نه شما برو معطل میشی،گفت نه اصلا من خودم میام داخل میچرخم شاید چیزی به چشمم بخوره بخرم !!!!
به همین راحتی من هم خریدامو انجام دادم ،و هم راحت تا دم در خونه اومدم.
به قول استاد تو قدم نه :در حالت عادی آدم میگه خب این آدم یک چیزش هست که انقدر دوست داره بهت خدمت کنه،یک توقعی ازت داره،بعد میای اینجوری باور اینکه جهان من سرشار از انسان های شایسته هست رو خراب میکنی.
به خدا دیگه به تجربه متوجه شدم آدم ها خیلی خیلی بزرگتر از جسم و نیاز هاشون هستند،آدم ها روح های متعالی هستن که هر کدومشون میتونند مثل دستی از دستان خداوند بی مزد و منت کمکت کنند،چیزی که توی زندگی استاد همیشه اتفاق میفته.
=====================================
یک اتفاق خوب دیگه که امروز افتاده مامانم بچه هارو برده کلاس شنا،بدون اینکه من ازش بخوام ،بی مزد و منت ،همین پروسه ی آماده کردن بچه ها بردن و آوردنشون چقدر کاره؟مادر عزیز من با عشق داره این کارها رو انجام میده،و یک بار محض رضای خدا بهم نگفت چرا بچه هارو همراه خودت نبردی.هیچ وقت
یا پدرم که عاشقانه داره از بچه هام مراقبت میکنه و بهشون سرپناه داره و انقدر دخترا با بابام صمیمی هستند که من توی خوابمم همچین صمیمی رو باهاش تجربه نکردم!!!!
اون سری نیکا زده میگه به آقاجان گفتم شما که بازنشسته شدی کار نمیکنی ،حداقل برو میکانیکی کار کن :))))))))آخه چرا :))))
بعد من میخوام به بابام سلام کنم نمیتونم تو چشم هاش نگاه کنم:)))
الله اکبر این همه جلااااال،الله اکبر این همه شکووووووه :)))))
انقدر ذوق کردم،مخصوصا از وقتی استاد آگاهانه به کامنت ها امتیاز نمیده که من فکر میکنم بخاطر اینکه بچه ها برای اصل توحید کامنت بنویسند نه لایک گرفتن ،بعد این فایو استار از فیلتر رد شده،بسی به جانم چسبید.
خانم شایسته عاشقتم ،باشه؟
=====================================
دیشب برای اولین بار از یکی از فروشنده ها من سفارش گرفتم،اخه این سفارش گرفتن توی شرح وظیفه ی من نبود،کار همکارمه ولی خب بهم گفتن بهت سفارش بدیم ؟گفتم آره چرا که نه!
بعد انقدر حس خوبی داشت !قدرت خلق کنندگی،قدرت پول سازی،سفارش گرفتن،چک کردن با موجودی انبار،نوشتن سفارش توی گروه سفارش نمایندگی های کیش…
خدا میدونه چه احساس خوبی داشتم،احساس میکردم به گسترش جهان کمک کردم:)))) در حد دوختن سوراخ لایه ی اوزون :))))
=====================================
امروز دیدم تو قسمت تاپ کامنت ها از یک تا چهار اسم منه:))) به فاطمه جان پیام دادم گفتم این شما و این مَستِک سایت استاد عباسمنش:))))
فکر کنم همین روز ها استاد ایمیل بزنه دست از سر کچل ما بردار:))))چرا انقدر مینویسی تو :))))
پ.ن: مستک اسم گیاهی در مازندران است که لعنتی اگر بچسبه دیگه کنده نمیشه :))))
=====================================
یکم از قشنگی های جزیره بنویسم ،از فرهنگ ترافیکی بالا
چیزهایی که برای خودم خیلی جالب بوده مثل :
اینجا بوق زدن ممنوعه:) بوق بزنی چَک میخوری :)))
برای همین اینجا پر از سکوتِ آرامش بخشه.
اینجا موتورها همه برقی اند وهیچ گونه آلودگی صوتی ندارند و درضمن کنار تموم خیابون ها خط کشی لاین موتور و دوچرخه مشخص شده.
اینجا چراغ راهنما و این داستان ها خبری نیست ،هرجا رسیدی به فلکه،باید انقدر وایسی تا فلکه خالی بشه شما حرکت کنی،همیشه اولویت با اونیکه دور فلکه ست،هروقت اون رد شد شما هم میتونی بری.
اینجا جاده ها بینهایت تمیز و زیبا و دیدنیه،مخصوصا که نود و نه درصد ماشین ها خارجی اند،کلا برعکس زمانی که شمال بودم مینشستم توی تاکسی میخواستم زودتر برسم به مقصد،اینجا دوست نداری جاده تموم شه،زیر باد خنک کولر تاکسی ،غرق تجسماتت میشی و فقط زیبایی هارو تحسین میکنی و البته که همشون کارت خوان دارند و کم دیدم کسی از پول نقد استفاده کنه،و اینکه بینهایت راننده ها محترم و مهربونند و همیشه بهت احساس امنیت و آرامش میدن.
=====================================
دیروز عصر رفتم میکامال …چقدر این مجتمع تجاری خفنه،چقدر بزرگه،چقدر باحاله،چقدر جاهای تفریحی داره،حتی سرویس بهداشتی هاش شبیه اونایی که خانم شایسته همیشه فیلمشو میگرفت:)))
چقدر تحسین کردم ثروتمند هارو ،خانواده هایی که باعشق اومده بودند برای تفریح !!!
پس هوا اگر گرمه یا بلیط ها اگر گرونه برای همه نیست!!!
به قول استاد یک عده ای هستند که توی همین شرایط هم خوب پول میسازند هم خوب تفریح میکنند!
بعد وقت اذان شد،نیم ساعت طول کشید من توی یک لاین نماز خونه رو پیدا کنم،پیدا که کردم یک سوت بلبلی زدم و گفتم پسسسسر!چقدر باحاله!چقدر خوشگل ساختنش!
آقا نماز هم میخوای بخونی:)تو نمازخونه ی شیک و مجلسی باید بخونی :))) بخدا :))) ثوابش بیشتره :))))
=====================================
طولِ کامنتم داره از سرکوچه ی استاد این هام رد میشه ولی اشکال نداره،من باید بنویسم.
دوسه روزه نشانه ها بهم میگن برو شمال،چند روز مرخصی بگیر و برو،اولش دو دل بودم بعد دیگه دیدم خیلی واضح میگه برو گفتم چشم.
به مدیر عاملم که گفتم بدون هیچ اصراری یک هفته بهم مرخصی داد وگفت برو راحت باش فقط یادت باشه به آقای فلانی توی شرکت بگی که ازین تایم تا اون تایم رفتی گفتم چشم.
بعد خودش بلافاصله گفت ببین این بخاطر اینکه صرفا شرکت در اطلاع باشه وگرنه قرار نیست هیچی از حقوقتون کم بشه،نگران نباش.
من نشستم فکر کردم خدایا تو چقدر زندگی من رو عوض کردی،قبلا من میخواستم مرخصی بگیرم باید از ماه قبل درخواست برنامه ی ماه بعدم رو میدادم تازه اگر تایید میشد!!!
بعد اگرم کار فوری پیش میومد باید منت چند نفر رو میکشیدم شیفتامون رو باهم عوض کنیم ،یک سمت برنامه خودم رو سنگین تر میکردم که بتونم چند روز خالی کنم !!!!تازه اگر باهام همکاری میکردن،مرحله ی بعدی تایید هدنرس بود !!!بعد تایید هدنرس تایید دفتر پرستاری و عوض کردن برنامهی بخش و برنامه ی دفتر و ….
کی میره این همه راه رو ؟من!!!
٨سال این راه رو رفتم ،حالا وقتایی که شیفت جا به جا نمیشد و گریه ی مارو درمیاوردن بماند ….
امروز با یکی دوتا sms ویک زنگ،یک هفته مرخصی تاییدشد،همین!
آره جهان اینجوری هم کار میکرد،من خبر نداشتم،مدارهای بهتر ازینم هست،خیلی بهتر و خیلی راحت تر و خیلی آزاد تر …
مثل استاد :
آزادی مکانی،آزادی زمانی ،آزادی مالی
اگر من مسیر درست رو ادامه بدم بهش میرسم،قانون خداونده،نمیتونه جور دیگه ای باشه …
حالا من این وسط چیکاره م …ببینیم و تعریف کنیم …
=====================================
نمیدونم سایت گزینه ی بلاک داره یا نه :))) ولی استاد اگر صدامو میشنوی،لطفا من رو با مستک بودنم بپذیر :)))
نمیدونید چه لذتی داره توی سایت نوشتن و رد پا گذاشتن…قلب آدم رو روشن میکنه و یک احساسی تورو در آغوشت میگیره انگار که واقعا تو بغل خدایی.
ازت سپاسگزارم استاد برای اینکه یک روز تصمیم گرفتی این جهان توحیدی مجازی رو بنا کنی و راه ابراهیم رو ادامه بدی.
خیلی دوستون دارم و بینهایت مشتاقم در بهترین زمان و مکان ببینمتون.
سلام به روی ماه سعیده شهریاری این شاگرد نمونه .چقدر تحسینت کردم دختر
چقدر خوب مینویسی آخه دستت طلا.. منکه کلییی کیف کردم .من الان نشستم زیر درخت گردو با صدای زیبای پرنده ها که آدم مست میشه .صدای آب .صدای جیرجیرک وای خدای من یه گنجشکی بلند داره میخونه انگار داره بهم میگه منو هم بگو
خدایا شکرت .سعیده جان من کامنت شمارو توی همچین لوکیشنی خوندم و نمیدونید چقدرررر حالم عالی شد
امروز چندین و چند بار از عمق وجودم به خدا گفتم خدایا با وجود تمااااام تضادها و مشکلات ولی خیییلی شکرت و قلبم باز شد
سعیده جان چقدر به نکته خوبی اشاره کردی اینجا و کامنت نوشتن در این سایت عادی نیست معمولی نیست اینجا هر کلمه ای که بنویسی هزار برابر برکت به جاش بهت برمیگرده و سپاسگزارم ازت که این تلنگر رو زدی .هر چند من صبح کامنتم رو نوشتم و انگار که صبح پاشدم نمازم رو خوندم و خیالم راحته که نمازم قضا نشده وای چقدر درسته واقعا این کامنت ها چیزی جز صلات نیست مگه نماز توجه کردن نیست؟ پس هر چقدر کامنت بنویسم دارم نماز میخونم وای که الان از ذوق دیوانه میشم …سعیده جان بنویس همیشه که نوشتنت و کلماتت زندگی میدن شوق میدن ذوق میدن امید میدن . بنویس
ای کاش میتونستم این جای زیبایی که امروز اومدم رو عکسش و صداش رو براتون میفرستادم ببین سعیده جان کامنتت چقدر ارزششمنده که خدا خاسته تو این شرایط و توی این طبیعت ناب بخونمش به خودت افتخار کن.من تخسینت میکنم اینکه بتونی اینقدر خوب بنویسی یه نعمت و توانایی خیلی بالاییه هاااا چون من خودم نمیتونم اینقدر قشنگ و کامل و با تمرکز هر چی توی ذهنمه رو بنویسم و اینکه بتونی دقیقا حس خوبت رو دقیقا اتفاقات قشنگت رو بیان کنی هم نعمتیه و تو این توانایی رو خیلی خیلی داری بهت تبریک میگم
وقتی کامنتهاتو میخونم هزار بار تخسینت میکنم که ای کاش منم بتونم به این زیبایی بنویسم .خلاصه که بلههههه ببین نوشتنت چقدر خوبه حالا نگو خیلی نوشتم نگو زیاد شد بگو نمازم خیلی طول میکشه خدایاااا شکرت
سعیده جان کامنتت باعث شد قلبم باز بشه باعث شد کامنت نوشتن برام بشه مثل نماز خوندن.باعث شد خیییلی مهمتر و زیباتر بشه برام از این پس کامنت نوشتن
تا حالا میگفتم این سایت بزرگترین دفتر شکرگزاری منع که هیچوقت تموم نمیشه ولی حالا شده صلاتم شده نمازم شده توجه به خدای مهربون و نزدیکم وای من چقدر بزرگ شدم با همین یه کامنت
امیدوارم این حس ناب برای تک تکتون اتفاق بیفته که هر وقت کامنت نوشتید بعدش بگی عه امروز نمازمو خوندم یا نه؟ و بعد اگه نخوندی بیای قضاشو بخونی
از یکی از زیباترین منطقه آب و هوایی خرم آباد تااااااا جنوب و جزیره ازت سپاسگزارم سعیده جان
خوندن کامنتای تو همیشه برام لذت بخش و در عین حال کلی درس توشه
همیشه اخر کامنتات مینویسی شاگرد تنبل کلاس
بابااااا نگو اینووو
مارو خجالت زده میکنی
استاد ببخشید کامنت کم مینویسم
نه اینکه اتفاقات خوب رخ نده
نه اینکه چرخ دنده هام.روغن کاری نشده
نه اینکه اسون نشده باشم برای اسونی ها
چرا همه اینا رخ داده
منتها میخوام به نتیجه مالی برسم
دعوام نکنین اگر کم مینویسم
میخوام مثل شما به همه دنیا بگم
اصلا با خدا عهد بستم
خداجان من شما منو ثروتمندم کن من به همه میگم تو بودی
شما منو خوشبختم کن میگم تووو بودی
بخدا به همه میگم
میخوام جار بزنم و ایمانو تو دل همه بندازم
الان نتیجه مالی دستم نیست
پارتنر رویایی هم در کنارم نیست
نمیتونم متوجهشون کنم چقدررر این مسیر خووبه
خوب نه
عااالیه
چقدر از درون خوبم
چقدر سپاسگزارترم
و استاااد استاااد
چقدر احساس لیاقتم بهتراز قبل شده
ولی هنوز اون نتیجه ای که بقیه مد نظرشونه نیومده
که اونم میادش
به قول استیو هاروی
میگفت دنباله رو بقیه نباش
مسیر خودتو پیدا کن
و اینکه هیچوقت تسلیم نشووو
این تسلیم نشو رو روزی 100 بار به خودم میگم
استاد ی چیز دیگه
به قول جول اوستین
میگفت وقتی خدا ی چیزی رو در دلتون نجوا کرد
6 ماه براش عبادت نکنین
از 10 نفر نپرسین که این کار درسته یا نه
1000تا بهونه برای انجام ندادنش پیدا نکنین
فقط انجامش بدین
فقط انجامش بدین
مطیع اون حرفی باشین که در دلتون شنیدین
اون صدای خداست
خدا میخواد کمکتون کنه برسید به رویاهاتون
به اون صدا گوش کنید
قدم در چیزهای تازه بزارین
خدا هدایتتون میکنه
نگران نباشید.
خلاصه استاد عزیزم
دلم میخواد بترکونم با نتایجم
همممه برام دعا کنین
دعای دسته جمعی زودتر میگیره
انرژیش بیشتره
من توکل کردم به خدا
و از نتایجی که گرفتم راضی ام
استاد پول میاد خیلی کم ولی میاد
اینکه داره میاد اینقد خوشحااالم که نگو
گفتین اولش کم میاد ولی بعدش تصاعدی میره بالا
ی چیزی در قلبم گواهی میده که این اتفاق میفته
استاد مثل قبلا استرس اینکه اگه نشد چی رو ندارم
احساسم بیشتر یقین همراه با ایمان فراوان
خدا بهم نشونه داد
«راه درست است»
وقتی ازش پرسیدم روی ایده ای که بهم گفته فوکوس کنم به رویاهام میرسم؟
گفت راه درست است
خدا نمیاد که با صدای بلند حرف بزنه
عوضش تو قلبم میگه
با نشانه هاش بهم میگه
اینقد بهش ایمان دارم
اینقد قبولش دارم که خودش میدونه
خدایا
خدای مهربانم کمکم کن ایمانم هرروز بیشتر بشه
من باورت دارم با تمام وجودم
سعیده عزیزم تو منو ترغیبم کردی که بنویسم ازت ممنونم
حالم بهتر شد
ولی من ی چیزی خدا بهم گفت از تو کامنت تو
این تیکه که:
به قول استاد تو قدم نه :در حالت عادی آدم میگه خب این آدم یک چیزش هست که انقدر دوست داره بهت خدمت کنه،یک توقعی ازت داره،بعد میای اینجوری باور اینکه جهان من سرشار از انسان های شایسته هست رو خراب میکنی.
به خدا دیگه به تجربه متوجه شدم آدم ها خیلی خیلی بزرگتر از جسم و نیاز هاشون هستند،آدم ها روح های متعالی هستن که هر کدومشون میتونند مثل دستی از دستان خداوند بی مزد و منت کمکت کنند،چیزی که توی زندگی استاد همیشه اتفاق میفته.
من اینقدر همیشه بقیه بهم کمک میکنن
اینقد که خداوند لطف داره بهم
که شک میکنم که این ی چیزی میخواد
البته با دوره لیاقت و اینکه من انسان لایقی هستم یکمی این نجوای شیطان کمتر شده
ولی باز هم اگر مثلا یک اقایی بهم خیلی لطف میکنه
شیطان تو گوشم؛مریم این چییییی میخواد که اینجوری برخورد میکنه؟؟؟
و من قیافه ام میره در هم و خیلی جدددی میشم
به حدی که طرف از این همه مهربونیش پشیمون میشه
با خودم عهد بستم دوره دوازذه قدم رو تهیه کنم
البته هنوز روی ثروت 1 و دوره احساس لیاقتم و هنوز تموم نشدن
من خیلی دارم اسلو پیش میرم
ولی میخوام بیشتر لذت ببرم از مسیر
به قول استاد بخدا لذت در مسیر نه مقصد
میخوام از همین حال خوبم لذت ببرم
از اجیلی که طلب میکنم و خواهرم از ناکجاباد میاد و بهم اجیل تعارف میکنه و میگه مریم همشو ببرو از تو بهم خیلی رسیده
از اس ام اس های بابام که بهم میگه شب بخیر مریم
صبح بخیر مریم
رابطه شگفت انگیزم با بابام
من تو کامنتها نوشتم رابطه ام با پدرم فاجعه بود ولی الان همش قربون صدقه ام میره
از چلو مرغی کته ای که هوس میکنم و میبینم مامانم بدون گفتن من اماده کرده
از سپاسگزاری برای پولهام و یهو میبینم یکی خودجوش بهم پول میده
ازینکه اجیم دعوتم میکنه رستوران لذت ببرم
ازینکه هرروز خاله ام برام بستنی که دوست دارم رو میخره میاره میگه بخور
از کولرگازی که تازه خریدیم و خونه انگار زمستون تبریز شده
از میوه هایی که هرروز میخورم
قبلا اینجوری نبود اخه
ازون موقع که سپاسگزاری میکنم بخاطرشون شده هرروز و هرروز
از قربون صدقه ها و بوسه های خواهرزادم
از سلامتی خاله ام که معجزه شد و تو بیماستان حالش بهتر شد
از نشانه های خدا هرررر چی بگم کمه
از یادگیری اکسل و ورد
از اینکه باهیچکس قهر نیستم و رابطه هام عالیه
ازینکه ویس گوش میدم و کتاب میخونم
ازینکه لباس برای خودم میدوزم
و همینطور برای خانوادم و اونا خودشون بهم پول میدن بیشتراز چیزی که گفتم
من دارم حال میکنم
من خوشبختم
من خوشبختم
من خوشبختم
خداگواهه حالم عالیه و میدونم حال عالیه من چه اتفاقات فوق العاده ای پیش روم میاره
ازین تغییر شخصیت خودم حال میکنم
لذت میبرم
کیف میکنم
خودمو دوست دارم و میخوام به خودم بگم
مریم تو خیلی ارزشمندی
تو خییییلی تغییر در جهت مثبت داشتی
این مثبت نگری تو خیییلی ارزشمنده
این باخدا بودن تو خیییلی ارزشمنده
این هنر خیاطی و نقاشی تو خیلی ارزشمنده
تو خودت،افکارت و ایده هایی که توی سرته خیییلی ارزشمنده
تو خیلی قابل تحسینی و من بهت افتخار میکنم
به تک تک قدمهایی که طی کردی
به تغییر خودت و جهانت
به آرامشت
این ارامشت خیییلی ارزشمنده
این حال خوب و دید امیدوارانه ات خیلی ارزشمنده
اینکه خدا هوای تورو داره خییییلی ارزشمنده
اینکه فحش نمیدی
کار بد نمیکنی
متعهدی و پاک
این ها خیییلی ارزشمندن
قدر خودتو بیشتر بدون
تو واقعا ارزشمندی
«تو ی الماسی بین این همه کربن»
این جمله رو خداوند اوایل روزهای اشناییم با استاد نصف شب بیدارم کرد و هی زمزمه کرد هی گفت و گفت
تا نوشتمش
حالا میفهمم تفاوت خودمو با بقیه
من ایمان دارم
من ارامش دارم
من متوکلتر شدم
من رابطه ام با خدا بهتره
من ترسام رفته
اره من خیلی ارزشمندم چون روحم نزدیک ذات مقدس خداوند شده
عامو، دس مریزاد. اصلا فک نکن که نوشتن این کامنتا، ساده هس و چیزی نیس و من که دارم پرحرفی قلمی میکنم و… از این حرفا!
عامو، خدا به قلم قسم خورده! این الکی نیست. وسط جملاتت، کلا زیاد خود نیست انگاری میبینم! تو به اذن خدا دست به قلم میشی تا انبوهی از خلق رو در همین سایت مستفیذ کنی! شوخی شوخی، با سفیر قلمی خدا هم شوخی؟
سعیده، منم خیلی قابلیتهامو ذلیل میکردم و میکنم. گشتم و دیدم دلیلش محله ای هست که توش بزرگ شدم و به عرصه رسیدم…پایین شهر، زشت بود قپی بیای و برای خودت نوشابه باز کنی. اصلا کار ضایعی بود…مایه ی خنده.
حالا که توی محله ی دیگه ای زندگی میکنم و آدمهای خیلی زیادی رو تو این سالها دیده م، متوجه شدم که توسری خوردن و توی ذهن خوردن در کودکی، توی ساخته شدن عزت نفس اثر داره. هرچی بیشتر از اون فضاها فاصله بگیری، بیشتر درمان میشی.
چه خوب که به کیش مهاجرت کردی. اینجا یکی از مدینه های فاضله ایران هست که بدلایلی که نوشتی، محبوب من هم هست.
امیدوارم توی محیط عالی این جزیره، به زودی زود تغییرات اساسی رو خودت هم حس کنی… اونقدر که دیگه هیچ وقت به خودت لقب مستک ندی!
سعیده جان دو کامنت شما زیر این قسمت نوشتی . اولی رو همون روز خوندم دومی رو الان خوندم به تاریخ 16 تیر ساعت 12/30 ظهر شنبه .
هر دو رو کامل ذخیره کردم تو یه فایل جدا تو صفحه لپ تاپم که ….. و روش نوشتم کامنت سعیده
ببین هر چی میخونم بیشتر ازتوش به نکته و آگاهی و تفکر میرسم . اولی که داغونم کرد راستش . بلافاصله میخواستم ازت بپرسم منظورت از فلان مورد رو بیشتر بگو لطفا ( یه موردی خیلی داره ذهنم رو قلقلک میده خیلی دارم راجع بهش با خدا حرف میزنم . باید ذهنم آروم بگیره شاید بعد از خودت هم پرسیدم سعیده جانم)
ببین مستک جان قشنگ یه دوره کامل آموزشی از استاد رو تواین کامنتهات برامون نوشتی . خیلی خیلی دمت گرم دختر . من حالا حالا باهاشون کار دارم میشناسم خودمو .
هنوز ذهنم آروم نیست که نشانه ها رو دنبال کنم در اون حد که لایق اون نشانه هاست .ولی میدونم میدونم ایمان دارم که همیشه ته این ذهن شلوغ من تصمیمات بسیار عالی هست بسیار عالی .
راستی من عاشق فصل تابستان و هوای گرم و جزیره های جنوب هستم مخصوصا جزیره قشم و هرمز . توی اهرم رنج و لذتم دوره ثروت نوشتم که یه خونه اونجا خواهم خرید . خونه اول جای دیگه بود که خریدم به لطف خدا پس دومی هم میشه .
بنام اللّه که برکت جاریش را در زندگیم روان است وآسان قابل برداشت
سلام سعیده عزیز
انصافا زیباو باحال نوشتی اصلا نمیشه کامنت به این زیبایی وفراوانی را بخونم و ذوق نکنم و ننویسم
فوق العاده نوشتی ،،
1. آدمها میتونن اونقدر در خدمت باشن که خدابگه و به قول تو خرابش نکنیم با اینکه حتما اینهمه محبت میکنه چیزی میخواد
2.برانگیخته کردن افراد را ازشما درست یاد گرفتم وچقدر جالبه
3. کنترل ورودی ذهن باعث ورود نعمتهای بیحساب الهی میشه
از رانندگی در کیش گفتی واقعا ممنون احساس کردم رانندگی اونجا چقدر لذتبخش و باحاله ،، احساس میکنم رانندگی کردن اونجا شبیه رانندگی استاد در آمریکا آرام ولذتبخشه و انگار هیچکس عجله نداره و چقد بهم احترام میذارن
حالا در مورد سادگی جهان که نعمتها میتونن به سادگی در زندگی روزمره ما باشه فقط باید روی قانون شکرگزاری متمرکز باشیم و بدنیم که
واذ رمیت ما رمیت لکن اللّه رما
قدرت دست فقط و فقط خداست
شکر خدا که تونستم بنویسم و به قول خودت صلاه بجا بیارم و حال خوبی را از همین استارت روز تجربه کنم
خدایا برای امروز از تو جریان سادگی تجربه نعمتها را سائل هستم و به هر خیری ازتو فقیرم
به گمانم دیروز بود، یکی از نوتیف های گوگل که روی گوشی م میاد درباره فیلم اصحاب کهف بود:با خودم گفتم اوووو این فیلم خیلی قدیمیه چطور شده خبر براش نوشتن… و رها کردم.
الان اومدم کامنت این فایل رو اپلود کنم و هدایت شدم به اینکه اول کامنت ها رو بخونم… و هدایت شدم به این آیه که شما نوشته بودید
و اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد.
ممنونم که به هدایتتون گوش کردید و کامنت نوشتید.
در حال گدروندن و بازخوانی و اجرای دوباره تمرینات دوره کشف قوانین هستم و بی نهایت نتیجه هایی که خودم گرفتم و مثال ها و الگوهایی که خدا بهم داده باعث شده ایمانم قویتر بشه و ذهن نجواگرم داره تقلا میکنه و هرجا تقلا میکنه میفهمم که نشونه س!
یکی از تقلاهاش این بود که “شیرین چیه صبح تا شب داری مینویسی پاشو یه کاری کن یه مشتری جور کن! یه بازاریاب پیدا کن! یه راهی جور! کن”
و من
من تمام تقلاهایی که به فکر محدودم می رسید رو امتحان کردم و سالها دست و پازدم تا به زعم خودم گلیمم رو از آب بیرون بکشم گلیمی که با بزرگتر شدن و بیشتر شدن آرزوها و خواسته هام، سالها فکر میکردم خدا داده دستم و منو رها کرده و گفته باخودته! اگر خواستی یه راهی پیدا کن از اب بیرون بکش
خدایا شکرت
بعدها تا مدتها هم حاضر نبودم بهش حتی فکر کنم، از خودم یا از خدا هنوز کینه داشتم. از خودم چون ضعیف بودم و حتما تمام تلاشمو نکرده بودم، از خدا هم بخاطر اینکه تنها منو رها کرده
به لطف خدا تازه راه افتادم، در مقابل این سالهای تمام عمرم این چند وقتی که چشمم به واقعیت و توحید باز شده به شماره ی انگشتان دست میرسه.
خلاصه که ذهنم هنوز میگفت پاشو جور کن و من فقط میگفتم الان وقت برداشتن ترمزهاست گاز دادن ها رو من انجام دادم، من به این آگاهی باور دارم، و الان با خوندن این آیه و با یادآوری خدا که دیروز بهم چشمک زد باز هم یه امتیاز از ذهنم گرفتم و گفتم دیدی؟!
خداروشکر صدهزاربار شکر
سعیده جون نوشتی که:” من با پیروی از قلب و احساسم این موضوع رو عنوان کردم،انشالله پیغام به دست کسانی که باید برسه، میرسه”
بدست من رسید خیلی هم بهم چسبید، یکی دیگه از نشونه هایی که خدا بهم داد تا بگه آره دقیقا منظورم همین حرفها و تایید مسیرت هست و شک نکن شیرین! این بود: دیشب لباس خواهرزاده م رو دیدم روی لیبلش نوشته بود “”نیلا نیکان”” به خواهرم گفتم چه جالب من یه دوستی دارم اسم دوقلوهاش نیلا نیکا ست
و الان که خوندن کامنت شما رو داشتم ادامه میدادم اینقدر شبیه تمرینات من از دیروز تا حالا بود که شک کردم! گفتم وا! مگه میشه آخه
آره میشه، توی بی نهایت ذوق و خلاقیت خدا برای اجرای چگونگی ها همه چیز امکانپذیره
خداروشکر واقعا
آره جهان اینجوری هم کار میکرد،من خبر نداشتم، مدارهای بهتر ازینم هست،خیلی بهتر و خیلی راحت تر و خیلی آزاد تر
تازه از سفر برگشتم، بی نهایت فراوانی تجربه کردم و چه لایف استایل هایی دیدم، از غریبه ها تنها نه! حتی از دوستان خودم، و دارم فیلم های سفر کسی دیگه رو هم میبینم و بجای حسرت خوردن دارم فراوانی ها رو تایید میکنم
مرور میکنم
و میگم اینچنین زندگی ها و درامدها و لذت ها و ازادی و ازادگی هایی همین الان جاریه
و کامنت شما سعیده جون، تایید دلچسب خدای من بود، پاداش کنترل ذهن همین امروز ظهرم، تایید تجسماتم
و نوشته بودی “خودتو با قبل خودت مقایسه کن اگر بهتر شدی توی مسیر درست هستی”
اره من باور دارم بهتر شدم چون حس بهتری دارم
چون آسون شدم
چون خدا داره کارهامو برام انجام میده
الْحْمْدُ لِلّهِ الِّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لْوْ لا أَنْ هَدانا اللهُ»
ستایش تنها از آنِ خداست که به این [نعمتها] رهنمون شدیم؛ و اگر خدا راهنماییمان نمیکرد، [به اینها] راه نیافته بودیم
عاشقتم ک انقد پاک و زلال و دوست داشتنی هستی شاید باورت نشه اما مدتهاس ک بیشتر دنبال کامنتهای شما هستم تا فایلهای استاد انگار اون چیزایی ک استاد میگه ازم دوره و من دسترسی بهش ندارم ذهنم میگه خو استاد با تو فرق میکنه اون سالهاست ک رو خودش کار میکنه تو کجا و استاد کجا
اما ب شما ک میرسم ذهنم خاموشه ذهنم مطیعه ذهنم دیگه حرفی برای گفتن نداره من با خیال راحت ب مدار بالاتر میرم
الهی من قربونت برم ک انقد بانمک مینویسی ک گاهی کلی با خودم میخندم و با خودم میگم امان از دست تو سعیده
دلم میخاد همین الان تو این گرما بلیط بخرم بیام کیش و ی ماچ گنده از کله ت بکنم و برگردم
من خودم کارمندم مدتهاس دلم میخاد بیام بیرون و ب سبک خودم زندگی کنم اما هنوز جسارت اقدام پیدا نکردم بخاطر همین میدونم ک ول کردن کار رسمی بدون هیچ پشتوانه مالی چقد سخته و چ ایمان قوی لازم داره بخاطر همین اومدم بگم ک قدر خودتو بدون و خودتو دست کم نگیر و هر وقت شیطان خواست بگه حالا مگه چکار کردی شاخ غول شکوندی این حرفای منو پهش بگو تا ساکت بشه
برات بهترینها رو میخام ایشاله همیشه در صراط مستقیم بمونی چون چراغ راه خیلی از بچه های سایت هستی
وای دختر کلی کیف کردم از خوندن کامنتت ..من که خودم خیلی وقته کامنت ننوشتم..ولی همچنان درسایت حضور دارم..دختر گل کاشتی..دیوانه شدم..مخصوصا اون آیه های قران..وادارم کردی کامنت بنویسم..
سعیده جان منم ده روز مرخصی گرفتم شمال بودم الان دوروزه برگشتم هوا عالی وهمش بارانی کلی کیف کردم..سرسبزی..هوای خوب..آبشار..انگارسریال سفر دور آمریکای استادم بود..با روحیه عالی برگشتم سر شیفتم..
پس پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی، و از او آمرزش بخواه، که او همواره توبه پذیر است.
=====================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم ،سلام به استاد شایسته جانم،سلام به یاران توحیدی غار حرای من
خداروصدهزار مرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دیگه،یک روز تجربه ی بندگیِ با اختیار،نفس هایی که راحت میاد ومیره،آرامشی که از جنس نوره،چشم هایی که زیبایی های دنیا رو به نظاره نشسته …
عجیب این آهنگی که روی سریال ها میزارید برای من خاطره انگیزه ،منو مثل ماشین زمان میبره به عقب …قلب من رو باز میکنه،یک صدایی بهم میگه یادته سعیده؟یادته این آهنگ رو کجاها شنیدی؟ وسط بخش icu…یا بعد از شیفت شب و در حالت بیهوشی …یا عصرهایی که تازه از خواب بعد شیفت بیدار میشدی و یک قهوه میخوردی و شروع میکردی به نوشتن،و نوشتن و نوشتن …بدون اینکه بدونی خدا چه پلن هایی برات داره.
خداروشکر که امروز هم با باز شدن چشم هام،دیدن این قسمت از سریال شد تمرین ستاره ی قطبی من،هیجان ورزش و لذت یادگیری،اون بچه کوچولوی گوودوو،اون مهمونی با دوستان هم مدار،تحسین زیبایی های خانم شایسته،شنیدن صحبت های ارزشمند استاد،شگفتی های اون استادیوم هیولا…همه ش باهم یک صفای اساسی به جسم و جان و روح و قلب من داد.
طبق عادتم همزمان با خوردن قهوه م،سوره ی حدید و سوره ی سجده رو گوش دادم،این دوتا سوره عجیب به من قدرت میده که توحید رو اصل و اساس زندگیم قرار بدم و فارغ ازینکه بیرون از من چه خبره،به مسیر درست ادامه بدم.
اوست که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلط شد. آنچه در زمین فرو می رود و آنچه از آن بیرون می آید و آنچه از آسمان نازل می شود، و آنچه در آن بالا می رود می داند. و او با شماست هرجا که باشید، و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست.
[همه] امور را [همواره] از آسمان تا زمین تدبیر و تنظیم می کند، سپس در روزی که اندازه آن به شمارش شما هزار سال است به سوی او بالا می رود.
همین چند تا آیه رو بگیر و بعد به قول استاد تو دورهی کشف قوانین برو صفا کن برای خودت !
قدرت الله از هر حرفِ هر کلمه از هر آیه داره میچکه!
وقتی میتونی قدرتش رو باور کنی بیشتر و بیشتر و بیشتر روش حساب میکنی وبعد بیشتر و بیشتر و بیشتر میری توی دل ترس هات و در نتیجه بیشتر و بیشتر و بیشتر به خواسته هات میرسی.
کل بازی همینه !
توحید و قدرت توحید رو باور کن و حرکت کن!
خیلی ساده ست !ولی !
نودونه ونه دهم درصد جامعه نمیتونند این سادگی رو بپذیرند،به قول استاد برای همین هم نودونه و نه دهم درصد آدم ها نمیتونند خوشبختی رو تجربه کنند.
زندگی الان من برای خیلی ها عجیب غریبه،راستشو بخواید برای خودمم هنوز یکم عجیب غریبه ،یک وقتایی حتی نصف شب از خواب بیدار میشم ،سرجام میشینم به اطرافم نگاه میکنم میگم سعیده ؟تو اینجا چیکار میکنی ؟ بعد خودم به خودم جواب میدم من چه میدونم ،خدا میدونه :))) و دوباره میخوابم :))))
الان که اینو نوشتم نگرانی های بقیه برام منطقی تر شد و دیگه بهتر میتونم ازشون اعراض کنم،وقتی برای منی که نهصد روزه دارم تلاش میکنم قدرت توحید و توحید عملی رو بفهمم و هزارتا اتفاقات معجزه آسا رو دیدم که فقط از قدرت خداوند میتونسته اتفاق بیفته، ولی بازم هنوز ذهنم مقاومت داره و همه ش داره ازم سوال میپرسه چرا اینجایی ؟دیگه مادر عزیز و زحمتکش من که عمری به روش خودش زندگی کرده ،طبیعیه نگرانم باشه ،طبیعیه هربار چهارتا جمله ی نگران کننده هم بهم بگه،من باید همینجوری بپذیرمش.
پذیرش آدم ها با هر عقاید و مسلکی که دارند به آدم کمک میکنه بیشتر و بیشتر سرش توی کار خودش باشه و اجازه بده هرکسی به سبک خودش زندگی کنه،وقتی هم که یک مدت طولانی کاری به کسی نداری، عملا این اجازه رو از آدم ها میگیری که توی کارت فضولی کنند،عیسی به دین خود،موسی به دین خود.
زندگی هدایتی خیلی شیرین و هیجان انگیزه،هر بار که بیشتر درکش میکنم بیشتر مصمم میشم من ساخته شدم برای این مدل زندگی کردن…آره،یک وقتایی تنهایی اذیت میکنه اما به خودم میگم سعیده تو داری اون ریشه های درختی رو میسازی که میوه ش رو توی سریال های سایت میبینی،اگر الان بتونی به اندازهی کافی از تنهاییت لذت ببری و منتظر حضور کسی توی زندگیت نباشی،اونوقت جهان خودش کار هارو برات انجام میده.
این از تنهایی خودت لذت بردن یکی از کلید های موفقیت برای منه،من دوست ندارم همه بشناسنم،دوست ندارم صد تا آدم دوروبرم باشند و ارتباطات گسترده داشته باشم،به قول استاد مینیموم ارتباط اما با کیفیت.
این اصلا به معنی غرور نیست،به معنی ارزش قائل بودن به شخصیت خودت و خواسته هات و اون چیزی که روحت رو آروم میکنه.
وقتی آدم از تنهایی خودش با خدای خودش لذت میبره،نتنها آدم ها خیلی بی دلیل وبی توقع دوستت دارند که همون هماهنگی تو با خداوند انسان هایی رو توی زندگیت میاره که به تعبیر قرآن ارتباطت میشه :
در آنجا نه سخن بیهوده ای می شنوند، نه کلام گناه آلودی،
إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا ﴿٢6﴾
مگر سخنی که سلام است و سلام،
یادمه یکی از دوستان فکر کنم مریم جان بود که ازم پرسید درحالیکه مدت هاست حالمون خوبه و داریم روی خودمون کار میکنیم،اگر دوستامون بهمون بی توجهی کردن چطور احساس بی ارزشی نکنیم؟
اون موقع که میخواستم بهشون جواب بدم قلبم گفت الان نه،ولی همون ندا الان میگه بنویس،حتما الان زمان درستشه.
اگر بخوام از تجربه ی خودم بگم،که توی زمینه ی روابط این موضوع رو با گوشت و پوست و استخونم درک کردم،باید بگم:
اگر داری روی خودت کار میکنی و مدت هاست حالت خوبه و یهو میبینی یک آدم رفتار نامناسب باهات داره ،یا داره بیتوجهی میکنه ،یا هرچیزی که به چشم تو یک تضاد میاد و تعجب میکنی چطور ممکنه من که انقدر خوب دارم روی خودم کار میکنم و حالم خوبه،این اتفاق برام بیفته و البته شبیه یک الگوی تکرار شونده شده
اون چیزی که من به تجربه درک کردم از تجربه این موضوع، این بوده که مدار من داره عوض میشه و اون آدم با من رشد نکرده و جهان داره از بینهایت طریق اون رو از مدار من خارج میکنه تا انسان های شایسته تری رو وارد زندگیم کنه.
حالا !
یا من به جریان هدایت اجازه میدم که کار خودش رو درست انجام بده،و سعی میکنم رها باشم و به اون رابطه نچسبم و ضمن اینکه همچنان روی خوبی های اون آدم تمرکز میکنم،از نظر ذهنی خودم رو رها ببینم در جریانی که من رو بغل کرده و میخواد به جایی بهتری ببره…
بعد اونوقت میبینی که چطور اون آدم یا آدم ها به راحتی از زندگیت حذف میشند و انسان های بی نهایت شایسته تری وارد زندگیت میشند که هم باهات هماهنگ ترند و بیشتر از داشتنشون لذت میبری و توحیدی تر میشی و خوشبختی رو بیشتر و بیشتر تجربه میکنی .
یا من میچسبم به پیش فرض های ذهنیم ومیگم من میخوام خوشبخت بشم الا و بلا با این آدم،با این دوست ،با این خانواده و بعد اجازه نمیدم جریان هدایت کارش رو درست انجام بده و بعد همون زندگی و همون ارتباط و همون الگوهای تکراری …و تعجب میکنم چرا هیچ اتفاقی توی زندگیم نمیفته،چرا نتیجه ی دلخواه نمیاد.
توی این زمینه استاد تو جلسه ٢ قدم 6 خیلی خوب توضیح دادند وآموزش های اون جلسه منطق های خیلی قوی به ذهنت میده که فارغ ازینکه توی کدوم شهر یا خانواده یا زندگی هستی،جریان هدایت رو بپذیری و برای رسیدن به خواسته هات رها باشی.
این به این معنی نیست که الزاما هرکسی وارد جهان توحیدی میشه از خانواده ش،دوستش،همسرش و …جدا میشه،به هیچ وجه،اتفاقا در اکثر مواقع اعضای خانواده باهم رشد میکنند و مدار به مدار باهم میان بالا،تو همین سایت هم بینهایت دوستان ارزشمند هستند که میتونند ثابت کنند این موضوع رو.
اما اگر ما واقعا میخوایم خوشبختی رو در تموم ابعادش تجربه کنیم،باید بپذیریم که این دنیا قد یک چشم بهم زدن هم نیست و به بند های نامرئی شرک که مارو وصل کرده به یک مکان یا آدم خاص نچسبیم و اجازه بدیم جریان هدایت،مارو به سمت خواسته هامون هدایت کنه.
یکی از ابزارهای قدرتمند و قوی که به من کمک کرده تا جایی که برام امکان پذیر بوده کلام استاد رو مثل وحی منزل بدونم و تلاش کنم بهش عمل کنم ،قرآن و داستان های قرآنیه….مخصوصا ابراهیم …
و پروردگارش به او گفت: تسلیم شو. گفت: من در برابر پروردگار جهانیان تسلیمم.
داستان ابراهیم داستان تسلیمه!
میخوای دوست خدا باشی باید تسلیمش باشی.
منم منم رو بزاری کنار و بگی چشم!
هرچی تو گفتی چشم!
بازم برمیگردم به حرف استاد که میگه من خودم نمیتونم ادعا کنم توی زندگیم حتی یک ساعت تونستم تسلیم محض جریان هدایت باشم…اما به میزانی که تونستم ،نتیجه گرفتم.
به خدا اینارو به خودم میگم،امروز هم توی تمرین ستاره ی قطبیم نوشتم خدایا به قدرت سپاسگزاری و تسلیم هرچه بیشتر من ببار.
کمکم کن تسلیم جریان هدایت باشم ،کمکم کن منطقم رو خاموش کنم،کمکم کن اجازه بدم هدایتم کنی،کمکم کن که از شر نجوای ذهن و انس و شیطان در امان باشم .
به تجربه ،هر جایی از زندگیم نتیجه ی ملموس گرفتم ،حاصل تسلیم بودنم در برابر خدا بوده،هرجا نتونستم تسلیم باشم هیچ تغییری توی زندگیم رخ نداد.
یک لحظه صدای استاد عرشیانفر اومد توی سرم که گفت السلام هو التسلیم.
رفتم سرچ کردم دیدم یک حدیث از امام علی ،چقدر هم قشنگه:
الإمامُ علیٌّ علیه السلام : الإسلامُ هُو التَّسلیمُ ، و التَّسلیمُ هُو الیَقینُ ، و الیَقینُ هُو التَّصدیقُ ، و التَّصدیقُ هُو الإقرارُ ، و الإقرارُ هُو الأداءُ ، و الأداءُ هُو العَمَلُ
اسلام همان تسلیم است و تسلیم همان یقین و یقین همان تصدیق و تصدیق همان اقرار و اقرار همان به جا آوردن و به جا آوردن همان عمل کردن.
چقدر قشنگ کل بازی زندگی روی توی چندتا کلمه تعریف کرد.
خدارو صدهزار مرتبه شکر برای این همه هدایت و نور که بهمون کمک میکنه توی مسیر درست ادامه بدیم و سمت جاده خاکی نریم.
خدایا
خدای عزیز و شیرین و دلبرم
کمکمون کن،کمکمون توی مسیر درست استقامت بورزیم،کمکمون کن فارغ ازینکه نظر بقیه درموردمون چیه،یا جامعه چه اصولی داره،به روش ابراهیم زندگی کنیم و تسلیم محض جریان هدایت باشیم.خدایا من دوست دارم این آیه ی رو برای تموم لحظه های زندگیم سرلوحه قرار بدم :
و در راه خدا چنان که شایسته جهاد است، جهاد کنید؛ او شما را برگزید و بر شما در دین هیچ مشقت و سختی قرار نداد. آیین پدرتان ابراهیم، او شما را پیش از این «مسلمان» نامید و در این [قرآن هم به همین عنوان نامگذاری شده اید] تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما هم گواه بر مردم باشید؛ پس صلات را برپا دارید و زکات را بپردازید و به خدا تمسّک جویید. او سرپرست و یاور شماست؛ چه خوب سرپرست و یاوری و چه نیکو یاری دهنده ای است.
خدایا اگر تو کمکم نکنی و تو دستمو نگیری و تو هدایتم نکنی و تو مسیر رو برام روشن نکنی و من رو در پناه خودت حفظ نکنی ،من نه هیچی میدونم و نه هیچی بلدم و نه کاری از دستم برمیاد …
از قدرت و اراده ی کن فیکونت،بر من ببار.
نور آسمون ها وزمین
تنها تورا میپرستیم و تنها از تو طلب یاری میکنیم.
ما رو به راه راست،به راه بندگانت که به آنها نعمت داده ای هدایت کن.
خدایاشکرت برای فرصت یک صلات دوباره و هم نشینی با یاران بهشتی و صحبت از زیبایی ها و توحید و قرآن و قوانین…
بریم به امید الله برای خلق یک روز توحیدی دلچسب پر از اتفاقات خوب
چقدر لذت میبرم از کامنتهای زیبا و سراسر توحیدی شما
من مدتهاست که کامنتهاتون رو دنبال میکنم و از خواندنش لذت میبرم
چقدر آیات و احادیثی که مینویسین عالی هستن و این نشون میده چقدر مدارتون بالاست
آفرین به شما که اینقدر خوب هدایتهای الهی رو درک میکنید و بهشون عمل میکنید
اینکه در تنهایی اینقدر با خودتون و خدای خودتون در صلحید نشون میده که چقدر روی خودتون کار کردین
اینکه ابراهیم وار تسلیم الهامات الهی شدین و خونواده تون رو ترک کردین و از همه مهمتر از فرزندان دلبندتون دل کندید و دل به رب العالمین دادین و به قدرت پروردگار ایمان داشتین و مهاجرت کردین و در یک کلمه تسلیم بودین نشون میده که جزو بندگان خاص خداوند هستین
تشکر میکنم از شما دوست عزیز که با این دیدگاههای توحیدی تون باعث میشین هدایت رو بهتر درک کنم
ایمان رو بهتر درک کنم و معنی اعتماد به خداوند رو بهتر و بهتر بفهمم
سلام سعیده جان دختر گلم من همیشه کامنت هاتو میخون درسته تا حالا کامنتی برات نذاشتم ولی تو دلم پیش خدام همیشه برات ارزوی بهترین خوشبختی وسلامتی و پیشرفت وثروت در کنار دخترای گلت رو دارم هر وقت از شک هات.
نگرانیت میگی گفتم چرا ناراحتی خدا راشکر سلامتی با هدایت خدا رفتی کار عالی پیدا کردی والان خونه هم داری پیش بهترین ادمها هم هستی تازه از همه بالاتر وبهتر خدا هواتو داره دعای خیر این همه افراد خانواده عباس منشیت هم پشت سرته دیگه نگرانی برای چی مگه اون عزیزمون سارا مرادی همت رزا وخیلی از بچه های دیگه تنها تو کشور غریب نیستن دور از خونواده پس از موفقیت هات لذت ببرو زندگی رو زندگی کن زیبا وبا تمام وجود.
عزیزم همه ما تو مراحل مختلف زندگی تضادهای سختی داشتیم وبا مشکلات جنگیدیم ومهم اینه که خدا تنهامون نذاشته ما برنده شدیم ولز رو اونا رد شدیم وبزرگ شدیم من سالها با بیماری فرزندم جنگیدم بعد هم فوتش درسته خیلی اون سالهای نا اگاهی عذاب کشیدم ولی فکرشو میکنم میبینم من نسبت به تمام دوستا وافراد همسن خودم بیشتر رشد کردم موفقیت های بیشتری داشتم واز موقعی هم که خدا جونم دعامو براورده کرد وبا استاد اشنا شدم کلا مسیرم فرق کرده همه چی فرق کرده خدارا شکر .رشد کردم شکوفا شدم ودنبال خدای واقعی رفتم وپیداش کردم قوی شدم وباعث افتخار خودم وخانوادمم طوری که همسر وبچه هام میگن تو قابل قیاس با هیچ کس نیستی انشالله که پیش خدا هم اینقدر ارج وقرب داشته باشم
قبلنا غصه تنهایی میخوردم الان ارامش خدایی که دارم دوست ندارم با هیچ چی عوض کنم من خیلی به این حرف استادایمان دارم با تمام وجود که وقتی مدارمون بره بالا افراد از دورمون میرن واصلا ناراحت نمیشم یه نمونش همسایم بود با انکه خیلی صمیمی بودیم وقتی من اومدم تواین مسیر الهی یه روز اومد گفت میگم بچه ها با هم که هستند خیلی اذیت میکنند دیگه باهم ارتباط نداشته باشیم نظرت چیه منم خونسرد گفتم باشه زندگی خودته هر چی صلاح میدونی ورفت وجالبه همیشه توحرفام فقط خوبیش یادم میاد ومیگم وبعدش متوجه این رفتار خودم شدم که این خواست خدا بوده وگرنه با بودنش من اصلا وقت نمیکردم فایل گوش بدم یا کامنت بخونم وهمیشه باخوشحالی خدا را شکر میکنم باور میکنی امسال چند تااز نزدیکانم بدون کوچکترین حرف یا مشکلی بینمون اصلا خبری ازشون نیست ارووم اروم همه مثل گل قاصدک که دونه دونه پراش جدا میشه ومیره تو هوا ومحو میشه ادمای اطرافمونم میرن بدون کوچکترین مشکلی ومامیمانیم وخدا جون که هواسمون کاملا به مسیرمون باشه راهو بهمون میگه چاهو میگه ناراحت میشیم دلداریمون میده عصبانی میشیم اروممون میکنه میگه تو ازتو بعیده این رفتار توبا بقیه فرق میکنیها وتو ارووم میشی به قول استادجونم مثل گل که نگاه میکنه ولی نظر نمیده قضاوت نمیکنه ارووم ارووم میشی منکه اصلا زمین تا اسمون اخلاقم عوض شده بجای زود رنجی بیخیال حرف ورفتارها شدم تا یه رفتاری میبینم که اذیتم میکنه دونه دونه حرفای استاد میپیچه تو گوشم وزود ارووم میشم یا حرف دوستان وای این صحبتهای اقا رضا که گفت میگفتم باهاش کنار بیا من اینو چنند جا نوشتم جلوچشم باشه حتی کف دستم روزای اول تا ملکه ذهنم شد وبعد اون دیگه به رفتار همسرم وبچه ها واکنش نشون ندادم وای خودمم باور نمیکنم اینقدر اروم شدم.
داشتم از تنهایی میگفتم یوقتایی که نجوا میاد همه رفتن کی جاش اومد پس کو اون وعده ها حتما کار تو ایراد داره ومیخواد ناراحتم کنه که اوایل موفق میشد بعد یه روز یه ندایی بهم گفت پس این بچه های سایت چی مگه دوستات نیستن مگه نمیگی خونوادم پس اینا روحساب نمیکنی دوست از این بهتر که فقط ازشون یاد میگیری وفقط حرفای خوب میشنوی پس چرا حس تنهایی میکنی اونوقت بود که فهمیدم میگه خدا خلف وعده نمیکنه یعنی چی فقط مامتوجه نمیشیم وگرنه اون یادشه ومن افتخار میکنم به داشتن تک تک شما وخدا میدونه همه بچه ها روچقدر دوست دارم هر وقت کامنت ها رو میخونم که سلام اول کامنت نوشتن میگم سلام عزیزم وقربون صدقه شون میرم درسته بچه هارو ندیدم ولی از ته قلبم جواب سلامشونو میدم مثل اینکه روبرومن ودارن باهام سلام علیک میکنند.
خلاصه سعیده جون بدون ومطمئن باشتنها نیستی اول خدا بعد هم همه ما کنارتیم ودعای خیرمون بدرقه راهته انشالله شما وهمه همه اعضا خانوادم وحاکم بزرگ استاد جان در پناه خدا شاد سالم ثروتمند وسعادتمند در دنیا واخرت باشید.
بازم به موقع چیزی رو باید میخوندم که خوندمش, چقدر شده گیر میدیم به اینکه ادمهای اطرافمون هم باید باهامون رشد و تغییر کنند, گاهی وقتها سخته قبول کنیم هی لجبازی میکنیم هی میگیم نه فاطمه تو باید اجتماعی باشی(جلسه تکمیلی سیزده لیاقت) یا به نکات مثبتش توجه کنی ولی نمیییشه جهان کارشو میکنه شاید اصلا بقول دوست شما از طرف مقابل بی محلی ببینیم, من همیشه بخودم میگم خدا که نمیاد حررررف بزنه باهات پای تابلو و جزوه بده با نشونه بهت آلارم میده و همون حرف استاد اول با یه سنگ بعد اجر بعد بتون که تو بفهمی انقدر گیر ندی به خودت که باید بتونی بجوشی با ادمهای اطرافت مثل قبل
یادمه اوایل اشناییم با استاد یه رابطه عاطفی داشتم که عجیییب وابستگی دوطرفه داشت به دوماه نرسیده از اشناییم با استاد که فقطم رو سفرنامه کار میکردم تو دوساعت انقدر راحت تموم شد که خودمم موندم ولی خوشحال بودم بعد سه ماه دیدمش دیگه واقعا هیچ حرف مشترکی نمونده بود بینمون, بعد چندماه کار کردن رو خودم که خیلییی چیزارو باید اون اولا تو خودم تغییر میدادم به خودم اومدم دیدم خدااای من هفت هشت ماهه از دوستام خبر ندارم بازم خوشحال شدم گفتم همیینه تا اینکه حدودا چندماه بعدش قرار شد همو ببینیم کافه, به همون خدا بازم هیچ حرف مشترکی نبود بازم خوشحال بودم ناراحت نبودم و اون دوستان رو دیگه ندیدم
الان فقط دوتا دوست دارم که مثل خودم صداقت از سر و روش میباره, سالمه, بی توووقع از هم ,تولدامون یه تبریک تولد ساده ست(انقدر برای من این موضوع تولد حیاتی بود که دوسال پیش یکی از فایلای زندگی دربهشت دیدم خانم شایسته به استاد یه تبریک ساده سر غذا گفت و خلاصصص و من با تماااام وجودم خواستم اینجوری رها باشم و حالا میبینم شدم ,خدایا شکرت),شاید شده پنج ساعت باهم صحبت میکنیم ولی همش راجب خیاطی و نقاشی و اشپزی هامون که میخواهیم به همدیگه یاد بدیم
ولیییی برسیم به اون پاشنه اشیل من دختر بزرگه بودم تو نوه ها, گل سرسبد اصلا مگه میشه فاطمه نیاد و نباشه خیلی علاقه بهم زیاد بود ولی از یه جایی به بعد هم دیگه تمایلی نبود برم تو فامیل هم یه سری خط قرمزا برا خودم تعیین کرده بودم که رعایت نمیشد مثل غیبت. منو میگی همش خودخوری نمیتونستم نرم نمیتونستمم برم, که فایل دیدم که خیلییی قشنگ استاد میگفت حکایت کسی که میخواد فامیلشو نگه داره و رو خودش کار کنه حکایت کسیه که میخواد تو کویر برنج بکاره, اینارو میشنیدم ولی عمل سخت بود تا اخر اینکه خدا اون سنگ بزرگه را زد تو سرم ,توبه کردم و گفتم خدایا من شرک داشتم که بخاطر تنهایی و حرف و نظر بقیه جایی که دوست نداشتم میرفتم, ارومتر که شدم خدا برام یه عااالمه مثال اورد که اگه هدف داری تنهاییشو هم به جون بخر یکی از مثالها خودت بودی
تا اینکه اومدم رو دوره لیاقت کار کنم باز تازه دوزاریم افتاد که ینی چیییی بهترین رفیق من خودم باید باشم,
اون کسی که لازم دارم براش وقت بزارم خودمم
اون کسی که لازمه خوبیاشو بهش بگم, توانایی هاشو ارزشمند بدونم خودمم
این تنهایی نیست این پیدا کردن بهترین همراه زندگیه, چرا با خودم انقدررررر دوست نباشم که ساعتها بخوام با خودم صحبت کنم و وقت بگذرونم, انقدر حسش خوبه که میگم فاطمه این همه سال کجا بودی, انقدر حسش خوبه که تازه لمسش کردم وقتی استاد میگه حتی تو خیابون هم کاری به ادمهای دیگه نداشته باشید, با خدا حرف زدن یه چیزه با خودت حرف زدن یه چیز دیگه
سعیده چقدر از نوشتهات میشه فهمید مدارت کجاست ماشالله نومخدا ایولا نوش جانت این همه توحید و عشق خدارو شکر خدارو بینهایت شکررررررررررررررررررررررر…
کار درست توحیدی و رهااااااااا دمت گرمممممممممممممممممممم
سعیده اونجایی که گفتی ادمها میرن؟؟؟
برا من پیش اومده من الان حسین عبادی هستم که یه دوستت قدیمی دیگه ای نداره جز یکی دوتا…
و اونروز داشتم به این فکر میکردم که جهان هستی کارش درست میاره ادمهای هم فرکانسترووو اره میارم به لطف خودش
الان که من دارم اینو تایپ میکنم عصر پنج شنبست و من سر کار پشت سیسم نشستم و دارم با عشق کامنتتون رو میخونم و به این کامنتی که نوشتی و من رو منقلب کرد منی که گاهن روزی نیم ساعت تو در دیوار میرم از شر نجواهاااااااا
سعیده بزرگ قلب به خدا میسپارمت و به امید روزی که در مکام مناسب و زمان مناسب دیذار کنم باهتون و ایستاده دست بزنم براتون و بگم دمت گرم بانوووووووووووووووووووووووووووووووووو
به روال همیشه دفترم رو باز کردم و این ایه نازنین با عشق تقدیم به تو
عزیزم هزاران تبریک و تحسین و آفرین برای توحیدی عمل کردند.
مبارکت باشد در آغوش خدا بودن ، مبارک قلبت باشد با آیات قرآن عجین شدن ، مبارک روحت باشد پرواز و اوج گرفتن ، مبارک چشمانت باشد زیبایی ها را دیدن ، مبارک قلمتان باشد از الله نوشتن ، مبارک جانتان باشد تسلیم بودن .
خداروشکر برای استمرار توی مسیر .
دو سه روز است که متوجه شدم باید خالی بشوم تا اجازه بدهم خدا منو از نور خودش پر کند .
خدا رو شکر خدا مرتبا در حال هدایت و دستگیری از بندگانش است و صبح با یک رویای کوتاه عالی در خواب و کامنت شما ، کلیدهای این خالی شدن را در اختیارم گذاشت .
انشاالله که خودش کمک کند بهشون عمل کنم که من بدون حمایت الله هیچم هیچ .
وقتی داشتم قرآن می خوندم آیات 32 و 33 سوره زخرف برام سوال شد چطور با قانون میشه معناشون کرد بعد پیش خودم گفتم سعیده جان دوره دوازده قدم را واو به واو حفظ است ازشون بپرسم بعد حسم گفت مگه خدای سعیده نمیتونه جوابت را بده ؟ مگه تا حالا جواب همه سوال ها و در خواست هات را کی داده؟ پس از خودش می پرسم که اجابت میکند درخواست هر درخواست کننده ای را وقتی ایمان دارد جواب میگیرد ، که هممون بارها جواب گرفتیم و مطمئنیم جواب میدهد.
سعیده جانم این کامنت علاوه بر اینکه بوسه من را به روی ماهت در بر دارد ،برای خودمم هم تمرین عزت نفس است.
سعیده عزیز چه قدر من این کامنت رو دوست داشتم به خصوص که در زمان مناسب به دستم رسید. اونجایی که احساس میکردم توی حجم باورهایی که محدودم کردن دارم دست و پا میزنم و این جهاد اکبر رو خیلی بزرگتر از خودم میدیدم. تمام وجودم ترس از نشدن بود چون روی خودم حساب کردم نه روی سرپرست و یاورم. وقتی داشتم معنی ایه رو میخوندم” پروردگارش به او گفت تسلیم شو” قلبم پر از نور شد انگار کلام خدا بر قلبم جاری شد که گفت تسلیم شو قلبم در یک لحظه تسلیم شد.آرامش همه وجودم رو گرفت و نور حضور حق جوری به وجودم قدرت بخشید که انگار هر انچه که بخوام برام میشه. نمیدونم چه جور این حالم رو توصیف کنم.
چندتا برداشت داشتم از ایه ٨ سوره حج که دوست دارم اینجا بنویسم ردپایی بمونه ازم؛ پاشنه اشیل من توی ثروت برمیگرده به اینکه از خدا دورم میکنه و ادم بدی میشم که نه خدا دوستم داره نه بنده خدا! از خداوند کمک خواستم که خودش برام منطقی کنه که این باور اشتباه هست.
توی این ایه همون ابتدای ایه اشاره میشه به جهاد اکبر در راه خدا: برداشت من اینه جهاد اکبر همون تلاش برای برداشتن باورهای محدودکننده و مخالف جهان هستی هست. پشت این بیان شده که بر ما در دین هیچ مشقت و سختی قرار داده نشده که میشه همون جاده اسفالتی که استاد ازش میگن. اما نکته ای که هست اینه که اگر من در دین خدا در حال حرکت هستم باید در نعمت و ثروت زندگی کنم اگر توی نعمت و ثروت نیستم یعنی نه جهاد اکبرم موفقیت امیز بوده و نه در دین الله هستم.
بازم برام از این نشانه و ایه ها بذار تا هی بنویسم و با خودم تکرار کنم دوست خوبم.
یه کار دیگه که انجام میدم دنبال سبک زندگی و باورهای امام ها و پیامبرها میگردم. بعد یکی یکی تحلیلشون میکنم که برام منطقی بشه دیدگاه من چه قدر با دیدگاه واقعی اونا متفاوت هست.
ممنون سعیده زیبا از این کامنت فوق العاده ای که گذاشتی.
سپاس که هستی و برای خودت و ما مینویسی ،خدارو شکر که تلی مسک هستی…
من سالها با این واژه تسلیم بیگانه بودم و درک نمیکردم ،با خودم میگفتم چرا باید تسلیم بی چون و چرا باشم …به لطف استاد عزیزم با مفهوم واقعی تسلیم آشنا شدم و الان از خدا میخوام که بتونم تسلیم هدایتهای او باشم
حدیثی که از حضرت علی نقل کردی خیلی زیبا بود ،، خدا خیرت بده عزیز دل
تسلیم مثل ابراهیم که از راههای مختلف به دنبال خدا شناسی رفت و سپس ایمان آورد و تسلیم محض شد.
شما هم واقعاا واژه تسلیم رو خوب در زندگی ات اجرا کردی.خداوند حافظ و نگهدارتو و فرزندانت و هرچه خیر وخوبی نصیب شما عزیز دل
سلام به دوتا عشق زیبایم به دو استاد عزیزم
سلامی گرم به شما دو فرشته ی عزیز چقدر من عاشق شما هستم چقدر من شمارو دوست دارم فکر نمیکنم به اندازه ی من کسی شما دو فرشته ی عزیز رو در این کره ی خاکی. دوست داشته باشه
چقدر تحسین میکنم اون دوست عزیز رو که با شما در ارتباط هستند
استاد حالا که این متن رو مینویسم 936 روز از ثبت نام من در این سایت الهی میگذره وقتی وارد سایت شدم کاملا یک شخص دیگه ای بودم و الان بعد از 936 روز کاملا یک شخص دیگه ای هستم من در تمام این روز ها به قول خودم یعنی گوش دادن به فایل هام عمل کردم و از این 936 حداقل 906 روزش رو هر روز فایل ها رو گوش کردم حتی زمانهایی شده که من چند ده ساعت به فایل ها گوش کردم
استاد
من با عزت نفس زیر صفر پر از احساس گناه پر از استرس و خشم پر از نگرانی در مورد حرف دیگران پر از اشوب و دلهره و شرک پر از نفرت از خود و اینکه خودم رو دوست نداشتم پر از احساس افسردگی و به ته خطر رسیده بودم وارد سایت شدم
و الان بسیار با احساس لیاقت بسیار بسیار بسیار باعزت نفس و محکم بدون ذره ای احساس گناه بدون ذره ای از استرس و خشم سر شار از احساس عشق و شادی بدون نگرانی در موردحرف مردم عاشق خودم و چقدر من شیرین و دوستداشتنی ام همیشه بخودم میگم که من چقدر شیرینم پر از احساس امید و ارامش و چقدر موحددددددددد چقدر یکتا پرست چقدر توحید درون قلب من شعله میکشه واقعا خدایا شکرت
ارامش روزانه ی من حداقل 98 درصد هست و بعضی وقت ها هم 100 درصد
من اینقدر متعهد بودم برای تغییر که ظرف این مدت 936 روز اینقدر تغییر در خودم ایجاد کردم که الان وقتی به گذشتم نگاه میکنم دو انسان کاملا. متفاوت از زمین تا اسمون رو میبینم
البته که خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی جا داره بهتر بشم و همیشه بدنبال پیشرفت کردنم بازم بهتر بازم بهتر بازم بهتر جهان ایستا نیست یا من دارم بهتر میشم یا افت میکنم هیچ چیزی ثابت نمیمونه
استاد بجایی رسیدم که با تغیرر فرکانسم خیلی سریع پاسخ جهان عوض میشه و میتونم خیلی سریع درک کنم
مثال میزنم در مورد روابط چون این موضوع پاشنه آشیل منه و عادت های بد همچنان کار خودشون رو گاهی انجام میدن
من کلی باورهای مناسب رو با خودم تکرار میکنم و بعد همه چی عالی رخ میده همونجوری که من میخوام در لحظه همه چیز تغییر میکنه
ولی گاهی وقتا با اینکه روی خودم خیلی کار میکنم رو این موضوع و وقتی با تضادی بر میخورم در مورد روابط مثلا یک شخصی یک حرف نامناسبی میزنه با اینکه من باورهای مناسب رو میدونم ولی یهو همش یادم میره
ولی حداقل خوبیش اینه که من سکوت میکنم و اعراض میکنم و جوابی نمیدم و فکر میکنم که باور مناسبش چی بود ولی وقتی هم که بیاد میارم ذهنم باز هم قبول نمیکنه و واقعا من هم به این نتیجه رسیدم که تغییر یک عادت بد اینقدر سریع و راحت اتفاق نخواهد افتاد حالا چرا من اینقدر تو روابطم مشکل دارم چون من قبلا از تمام ادم ها متنفر بودم به همین دلیل بود که میخواستم خودمو بکشم اما
الان تا حد خیلی خوبی پیشرفت کردم ولی جا داره که بسیار زیاد پیشرفت کنم من بارها خواستم روی دوره ی روانشناسی ثروت کار کنم اما بخاطر موضوع روابط نمیتونستم چون زندگیم کلا با ادم هاست و وقتی همش ادم ها و رفتاراشون تو ذهنم بودن که چرا اینکارو کرد به چه حقی اینجوری با من صحبت کرد و…. و قضاوتشون میکردم و عصبیم میکردن نمیتونستم روی روانشناسی ثروت کار کنم ولی الان تا حد قابل قبولی تونستم این موضوع رو بهتر کنم ولی هنوز خیلی جا داره که بهتر بشم و واقعاً تغییر عادت های نامناسب و باورهای نامناسب با دو سه روز کار کردن تغییر خاصی ایجاد نمیشه
البته خبر خوب اینه که وقتی یکم درست بشه بقیه ی کار راحت میشه و میره توی یک مومنتوم بهبود و بهبود اوج میگیره و سریع میشه اما به شرط بهبود داعمی
من یک دلیل داره که نمیتونم کامنتم رو خوب و باجزعیات بنویسم چون بهبود های من اونقدر زیاد هستند که واقعا نمیدونم کدوم رو بگم و اینقدر هدف برای خودم دارم که اصلا وقت نمیکنم کامنت بگذارم ولی هرروز من به فایل ها گوش میکنم و هر یک روز یا دو روز به وبسایت سر میزنم
الان هم میتونستم کامنتم رو خیلی بهتر بنویسم اما وقت ندارم واقعا بی نهایت استاد از شما و خانوم شایسته سپاسگزارم و بینهایت دوستتون دارم و عاشقتونم وقتی به هدف اصلیم برسم شما استاد عزیزم و خانوم شایسته رو تو خاک امریکا در یک ایالت زیبا دعوت میکنم و خودم میام شخصا دنبالتون و وقتی شما رو بخوام معرفی کنم
روی نمایشگر اونجا
یک متنی رو روی نمایشگر اونجا به همراه صدای هیجان انگیزی که از اسپیکر های اونجا پخش میشه همراه میکنم و اون متن هست
توحید عملی این متن رو با افکتهای بسیار جذاب تصویری و افکت های بسیار زیبای صدا همراه میکنم که تن هر بیننده و شنونده ای رو به لرزه در بیاره
و بعد از اون با یک افکت رعد و برق تصویر شما استاد و خانوم شایسته رو روی اکران به نمایش میگذارم با افکت بسیار الهی یک صدای زیبا و رویایی و دوباره متن توحید عملی رو کنار تصویر شما به نمایش میگذارم و با افتخار فریاد میزنم که من بخاطر شما دو استاد عزیزم و مسیر توحید به اینجا رسیدم با آموزه های توحید ی شما استاد عزیزم به اینجا رسیدم
ایده ی من خیلی بهتر از اون چیزی هست که نوشتم انشالله اگر در مشیت خداوند باشه انجام خواهد شد
استاد عکس پروفایلمو نگاه کن ببین شاگردت چقدر شیرین و دوستداشتنیه تو اون قلب خشگلم پر از عشق به رب العالمینه استاد شاگرد زیباروی و خوش قلب و خوش تیپ و خوش چهره و توحیدی تو ببین و لذت ببر خدایا شکرت برای همه چیز
عاشقتونم به رب العالمین میسپارمتون
به نام خدای عزیزم
سلام استاد
من قصد داشتم بیام و برای خودم یه ردپایی بزارم و چیزایی که یاد گرفتم ازتون رو بنویسم
استاد جان خیلی ممنونم ازتون
وقتی داشتین بازی میکردین توجه من رفت به اون تمرکز بالایی که گذاشتین و چقدر لذت بهش بود،بعد یهو توجهم رفت به اینکه چقدر خوبه که یه عالمه توپ کنار دستتون هست و این باعث میشه که هی نخوای بری دنبال توپ و ذهنت از بازی دور بشه و این چقدر کمک میکنه که آدم اون چند ساعتی که تمرین میکنه خییلی حواس جمعتر و متمرکزتر باشه و خیلی بهتر و زودتر یادش بگیره،و ذهنم رفت تو جاهای دیگه زندگی که اگر من بتونم اون نشتی های انرژی رو که به خاطر باورای محدود و ضعیفمه رو پیدا کنم و اون سوراخارو ببندم اونوقت چقققدر متمرکزتر میشم برای رسیدن به اهدافم.
استاد جان من میخوام اعتراف کنم که مدت زیادیه با شما آشنا هستم و واقعا هم زیاد فایلاتون رو گوش میدادم،اما من از همون دسته افرادی بودم که توهم میزدم و یه انسان عجول و کمالگرایی بودم و اصلا نمیخواستم تکاملم رو طی کنم و واقعا تو این مدت فشار زیادی روم بود،ولی تکاملم طی شده و چند وقتیه قضبه تکامل رو خیلی بهتر درکش کردم و دارم هرروز سعی میکنم بهتر بشم تکاملم رو دارم طی میکنم دارم سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم،دارم کارگری میکنم از کاری که بلدشم و به خاطر کمالگرایی و توهم کنارش گذاشته بودم،کار مورد علاقم نیست ولی دارم سعیم رو میکنم که ازش لذت ببرم موفق هم بودم توش،واقعا استاد دارم روی شخصیتم کار میکنم و دوس داشتم بیام و از خودم رد پا بزارم
سلام به شما دوست ارزشمند و عضو قشنگ مون در این جمع صمیمی و بزرگ خانواده عباسمنش
سلام به شما آقا بهزاد محمدی عزیز
چقدر لذت بردم گفتین اومدین ردپا بزارین و ردپای قشنگی هم ثبت کردین. ازتون سپاسگزارم که دست به قلم شدین و نوشتین. سپاسگزارم که آگاهی هایی که دیدین رو به اشتراک گذاشتین. ازتون سپاسگزارم که اینجا هستین و اینقدر قشنگ دارین روی خودتون کار میکنید.عکس پروفایل تون رو دیدم و واقعا تحسین تون کردم و متوجه شدم شما هم مثل من دانشجوی دوره قانون سلامتی بودید. خطا کردید و دوباره در مسیر اصلاح و تکامل خودتون در حرکت هستید و بازم تحسین تون کردم.
چقدر قشنگ به سبد توپ کنار میز و نشتی انرژی گفتین.این جمله تون که گفتین:
“اینکه چقدر خوبه که یه عالمه توپ کنار دستتون هست و این باعث میشه که هی نخوای بری دنبال توپ و ذهنت از بازی دور بشه و این چقدر کمک میکنه که آدم اون چند ساعتی که تمرین میکنه خییلی حواس جمعتر و متمرکزتر باشه و خیلی بهتر و زودتر یادش بگیره،و ذهنم رفت تو جاهای دیگه زندگی که اگر من بتونم اون نشتی های انرژی رو که به خاطر باورای محدود و ضعیفمه رو پیدا کنم و اون سوراخارو ببندم اونوقت چقققدر متمرکزتر میشم برای رسیدن به اهدافم.”
منم پاشنه آشیلم عدم رعایت و درک قانون تکامل بود. که دارم سعی میکنم یادش بگیرم و نمیتونم بگم هنوز درست درکش کردم اما دارم تلاشم رو میکنم.بازم ممنون که دارین اینقدر خوب روی خودتون کار میکنید و عجله نمیکنید و از مسیر تغییر و ببودها لذت میبرید.
براتون از الله یکتا بهترین بهبودها رو در تمام جنبه های زندگیتون خواهانم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
بسم الله الرحمن الرحیم الرزاق الوهاب العلیم الغفور التواب الغنی القریب المجیب الحی القیوم
فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ
ﭘﺲ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺯﻛﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻤﺴّﻚ ﺟﻮﻳﻴﺪ . ﺍﻭ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﻭ ﻳﺎﻭﺭ ﺷﻤﺎﺳﺖ ; ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﻭ ﻳﺎﻭﺭﻱ ﻭ ﭼﻪ ﻧﻴﻜﻮ ﻳﺎﺭﻱ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺳﺖ .(٧٨)حج
سلام به رهروان حقیقت و راستی
درس های این فایل ارزشمند:
1_تحسین و تمجید افراد با توجه به توانایی و ویژگی های مثبتی که دارند، باعث میشه اون انرژی مثبت رو به دیگران منتقل کنیم و خودمان هم سرشار از حال خوب بشیم.
( من هر وقت که کسی رو تحسین کردم و ویژگی خوب یا توانایی های اون رو گفتم،خودم بیشتر خوشحال شدم، انگار از من تعریف شده و حس بسیار عالی داره)
2_داشتن انگیزه برای زندگی و انجام فعالیت های ورزشی، ربطی به سن و سال نداره، و این برمیگرده به باور و روش تغذیه ای درست، بر اساس قانون سلامتی. و میشه 76 ساله باشی و 3 ساعت بدون وقفه بازی کنی بدون خستگی و بدون اینکه استراحت کنی.
بدن اگر بصورت طبیعی رشد کنه این توانایی رو داره که در سن 90 سالگی مانند 30 سالگی پاسخگویی فعالیت انسان باشه.
3_تشکر کردن علاوه بر اینکه باعث احساس خوب میشه،باعث پارتی بازی هم میشه و باعث میشه مربی دربست در خدمتت باشه.(کلی ایموجی خنده)
در واقع
تشکر کردن علاوه بر اینکه باعث احساس خوب برای هر دو طرف میشود باعث دریافت نعمت می شود.
4_چه خوبه که اگه بخواهیم مهارت، یا روش جدید زندگی رو بیاموزیم از همون ابتدا اصولی و درست یاد بگیریم، حال اگر به هر دلیلی اشتباه یاد گرفتم، حوصله کنیم و در اجرای درست اون حرکت یا اون باور استمرار داشته باشیم، تا دُرُست شود و انتظار نداشته باشیم، حرکتی که صدها بار اشتباه زدیم، با یه بار آموزش درست، اون حرکت درست شود و باید به همان مقدار بلکه بیشتر تمرین کنیم تا حرکت جدید در بدنمان بنشیند و در مورد باورهای غلط همین طور است.
موقعه ای متوجه اشتباه خود مون میشم، خیلی عالیه، چون در پی تصحیح آن برمیاییم، ولی اگر ندونیم که مسیر اشتباه است با قدرت پیش می رویم و کار سخت و سخت تر می شود.
5_خوبی و خونگرمی مردم آمریکا، چیزی که ما به عینه د سریال سفر به دور آمریکا دیدیم و جای بسی تحسین داره، وقتی می دیدم، که مردم وقتی از کنار هم رد میشن چنان گرم با هم سلام و احوالپرسی می کنند، انگار همدیگر رو می شناسند.(من چند بار اینکار رو انجام دادم و به غریبه ها با روی گشاد سلام کردم، آنها پاسخ می دادند ولی با چشمانی گِرد که این ما رو میشناسه؟ داره سلام میکنه؟)
استادیوم سرپوشیده مرسدس بنز، چه جالب بود قبلا مستند ساخت این نوع استادیوم ها رو دیده بودم. چند روز پیش یکی از بازی های اروپایی بود فکر کنم(من که سر نمیارم، بچهها نگاه می کنند)بعلت بارش باران و تگرگ، تعطیل شد. حال اگر این مدل استادیوم بود راحت سقف استادیوم رو میبستند و بازی می کردند.
استادان عزیزم مریم جان استاد عزیز،یک دنیا سپاس که هر بار با هر فایل ما رو سورپرایز می کنید و کلی درس می گیریم از شما و تجربیات و صحبت های با ارزش شما.
در پناه حق همه ی ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشیم الهی آمین
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان عزیز
امروز روز چهارم از تمرینات کمپ تنیس هست و همه در حال انجام تمرینات صبحگاهی هستن. خدایا شکرت به خاطر فرصتهای تازه که هر روز بیشتر و بیشتر میشن.
من توی کامنتهای سفر به دور امریکا علاوه بر دیدن زیباییها و نوشتن نکات مثبت هر قسمت در مورد قوانین هم صحبت میکنم. البته همون لحظه یه حسی میاد که باید بنویسم و منم این کار رو انجام میدم.
در شروع همین قسمت خانم شایسته داره با یه خانمی تمرین میکنه که حدس میزنم بالای 50 یا شاید هم 60 سال سن داشته باشن. ولی نکته مثبت اینه که این حد از انگیزه برای یادگیری و ورزش کردن خیلی عالیه و اتفاقا به نظرم ضربات رو هم خوب میزنه و مشخصه چقدر اشتیاق داره. این نشون میده سن و سال هرگز مهم نیست. این نشون میده که اشتیاق برای بهتر شدن اصلا سن و سال نمیشناسه و اشتیاق برای برنده بودن. همین ابتدای این قسمت این اولین درس مهمیه که میتونیم بهش اشاره کنیم.
دارم پیشرفت در زدن ضربات رو هم توسط خانم شایسته میبینم. همون تمرینی که مربی روز دوم فکر میکنم به ایشون و استاد آموزش دادن که چطور به توپ ضربه بزنید. تبریک میگم به شما به خاطر این بهبودهایی که در خودتون ایجاد کردین. و البته این اشتیاق و عشق شما برای بهتر و بهتر شدن خیلی قابل تحسینه و ما هم از همین باورهای شما استاد و خانم شایسته داریم یاد میگیریم. در هر صورت ایجاد بهبودهای دائمی در هر جنبهای از زندگی به ما خیلی احساس خوبی میده و احساس خوب خودش اتفاقات خوب به وجود میاره. البته من در گذشته خودم به شدت آدم کمال گرایی بودم و توجهی به اینکه کمال گرایی یک عادت مخرب هست نداشتم و میخواستم که هر چیزی رو که میخوام یاد بگیرم یه شبه توش عالی بشم. این کمالگرایی هرگز به من کمکی نمیکرد چون از اونجایی که میخواستم همه چیز عالی و بدون نقص انجام بشه هیچوقت هم نمیتونستم اون پروژه و مهارت رو شروع کنم. چون این ویژگی به شما اجازه نمیده که کاری رو شروع کنی. تا اینکه به دوره شیوه حل مسائل رسیدم و اونجا خیلی عالی یاد گرفتم که چطور از این ویژگی فاصله بگیرم و به سمت بهبودهای جزئی ولی ادامه دار برم. که نتایجی که شما از اصل بهبودگرایی میگیری فوق العادهست و شما رو به نقطهای میرسونه که همیشه در طی یک مسیر لذت بخش در حال بهبود و بهتر شدن هستی بدون هیچ عجلهای. با تکرار و تمرین این اصل زندگی خیلی لذت بخش تر میشه.
دقایقی که استاد جان دارن تمرین میکنن خیلی عالیه. استاد چقدر بهتر شدین و تفاوت رو میشه احساس کرد که در زدن ضربات و جابجایی چقدر بهتر دارین عمل میکنید. استاد جان چقدر هم عالی میشه اگر که توی روز آخر تجربیات خودتون رو از این کمپ با ما به اشتراک بذارید و در موردش توضیح بدین.
چقدر جالب من این درخواست رو از شما داشتم بعد در ادامه همین قسمت شما دارین تجربیات ارزشمندتون رو از این کمپ با ما به اشتراک میذارین و در موردش صحبت میکنید.
یکی از تجربیات شما این بوده که شما اون دختر چینی – امریکایی رو تحسین کردین و نکات مثبت و تواناییهاشو به خودش و مادرش گفتین. و چقدر از تحسین شما خوشحال شده و اعتماد بنفسش بالا رفته. یادم هست توی یکی از سفرهایی که شما داشتین، سفرهای اولیه شما که با اتوبوس آر وی بود، خانم شایسته یه دختر بچهای رو دستش رو گرفت و برد توی آر وی و کلی امکانات بهش نشون داد، اون دختر بچه با خانوادهاش اومده بود. اون ذوق و شوقی که دختر بچه داشت از دیدن اتوبوس آر وی کاملا و مشخص بود. باعث شکل گیری خواستههای جدید در اون شد. و البته خانم شایسته اون دختر بچه رو تحسین میکرد. این قدرت تحسین باعث شکل گیری روابط زیبایی میشه. علاوه بر اینکه اعتماد به نفس در طرف مقابل ما بیشتر میشه.
استاد جان در مورد اون خانم 62 ساله صحبت کردین که من هم در ابتدای همین کامنت بهش اشاره کردم. در مورد اینکه با بالا رفتن سن شما میتونی هر علاقه و ورزشی که داری رو دنبال کنی. چقدر دوره قانون سلامتی عالیه که ما رو توی یک مسیر درست قرار داده که برای خود من باعث شده از همین الان خودم رو توی مسیر درست سلامتی قرار بدم و سلامتی آینده خودم رو تضمین کنم. تا زمانی که به شیوه قانون سلامتی نبودم متوجه نبودم که یکسری مشکلات توی بدن من بود اصلا طبیعی نبود و من فکر میکردم این مشکلات طبیعیه و باید باشه. مثل خارش شدید پوست، مثل گوش درد، مثل دندان درد، مثل درد کمر، مثل خواب های ناآرام شبانه، مثل پرخوری و … که بعد از دوره قانون سلامتی همه اینها ناپدید شدن. الان هرگز نمیتونم برگردم به شیوه قبل. با اینکه من اضافه وزن نداشتم هیچوقت ولی خداوند من رو به این دوره هدایت کرد تا ریشه تمام مشکلات بدنم رو بدونم. و استاد جان بسیار بسیار از شما سپاسگزارم که وقت گذاشتین اول خودتون و خانم شایسته ازش نتیجه گرفتین بعد با ما به اشتراک گذاشتین.
درس بعدی اینه که شما وقتی یک نکته جدید یه تکنیک جدید از ورزش یه مهارت جدید یاد میگیری باید بری و با اجرای مداوم اون و تمرین کردن توی زندگیت اپلای کنی. این خیلی درس مهمیه. هم در ورزش که توضیح دادین. و هم اینکه ما باید همین اصل رو در گوش دادن به فایلها انجام بدیم. که این یک کار دائمی و همیشگیه. اتفاقا یک دوستی در کامنت قسمت قبلی از من پرسیده بود که شما میگی من یک فایل رو صدها بار گوش دادم و آیا این برای شما خسته کننده نیست یا اینکه چطور میشه یه آدم اینقدر و این تعداد دفعات فایل گوش کنه؟ جوابش سادهست و برمیگرده به اینکه من میدونم و آگاهم از اینکه چه چیزی باعث میشه شکل فکر کردن من عوض بشه. چه عاملی باعث تغییرات میشه. چه عاملی باعث گرفتن نتایج بهتر و بهتر میشه. اجرای این قوانین که استاد توضیح میدن توی زندگی ما اصلا انتهایی نداره چون رشد و بهتر شدن ما انتهایی نداره. من با اختلاف این رو اولویت میذارم نسبت به هر چیز دیگهای چون این عامل اصلی تغییره. عامل اصلی تغییر باورهاست و تغییر باورها با یک دکمه فشار دادن نیست. طی یک روند و پروسه به وجود میاد. و هر بار هم سرعت این تغییرات بهتر و بهتر میشه و شما میفته توی یک مومنتوم که همینجوری پیش میری. بنابراین جواب این سوال برمیگرده به اینکه چقدر برای شما مهمه که در زندگیت تغییر کنی و بهتر و بهتر بشی؟ به اندازهای که برات مهم باشه و به اندازهای که اشتیاق داشته باشی برای بهتر شدن و پیشرفت کردن به همون اندازه وقت میذاری. وقتی من بدونم کار کردن روی احساس خود ارزشمندی باعث ایجاد نتایج بهتر و بهتر میشه خب براش وقت میذارم. یا در مورد هر موضوع دیگهای مثل سلامتی، مثل باورهای ثروت ساز و… همه اینها برمیگرده به اینکه من چقدر باور دارم که عامل اصلی خودم هستم و اگر من تغییر کنم همه چیز تغییر میکنه؟
در نهایت رسیدم به استادیوم زیبای مرسدس بنز. هم میتونه سرپوشیده باشه و هم سقفش باز میشه. جالبه وقتی که سقفش پوشده میشه آرم بنز روش هست. چقدر عالی و زیبا طراحی شده و تجربه دیدن فوتبال امریکایی توی این استادیوم واقعا عالی میشه.
خدایا شکرت بابت تمام این تجربیات عالی و فوق العاده و درسهای جدید که از این سری قسمتهای جدید و تمرینات گرفتیم. از تغییر عادتها و نحوه ایجاد اصولی عادتهای جدید تا آشنا شدن با آدمهای جدید، بهبود مهارتها و دیدن زیباییهای جدیدتر.
استاد جان و خانم شایسته مهربان از اینکه عاشقانه تجربیات این سری سفرها رو با ما به اشتراک گذاشتین بینهایت سپاسگزاریم.
به نام خداوند ثروت
سلام به استاد عزیز و مریم شایسته ی زیبا
سلام به همه دوستان هم مداریم
استاد جان شما هروقت فایل جدیدی رو اپلود میکنید در سایت نمیدونید چقدر ذوق میکنم و دوست دارم تو اولین فرصت فایل جدید رو ببینم و گوش بدم
اول قصد نوشتن کامنت نداشتم ولی آنقدر ذوق زده شدم گفتم نکات مهمی که حین دیدن نوشتم رو براتون به اشتراک بذارم:
+همیشه احترام هر فردی رو بذار
+انسان موحد ی باش اما از دیگران تشکر کن
+افراد رو باید هرچیز خوبی تحسین کن
+گفتن ویژگی های خوب افراد
+متواضع بودن
+تشکر کردن از هم و
سپاسگزار بودن از استادت و هرچیزی :ارتباط گرفتن درست و دریافت نعمت ها
+همیشه این حس رقابت طلبیتو رو روشن نگه دار و در راستای درست ازش استفاده کن
+ارتباط گرفتن با انسان های جدید دوست داشته باش
+ همیشه مشتاق باش برای تجربه های جدید
+لذت ببر با خودت
با خودت در صلح باش
+ایجاد انگیزه در راستای هدفت
+با بالا رفتن سن توانایی هات محدود نمیشن
+با بالاتر رفتن سن آگاهی هات بیشتر میشن
+دیدن الگوهای درست
+ عادت هاتو برسی کن چون اونها خیلی نیروی قوی دارن
+عادت های بد رو باید تشخیص بدی تا بتونی تعویضشون کنی با عادت های درست
+وقتی روی خودت کار کنی وقتی توجهت رو به زیبایی ها باشه فرکانس درست رو ارسال میکنی و جهان همیشه
طبق قانون بی نقص تو رو هم مدار میکنه به انسان های بهتر به مکان های زیبا تر
خدایاشکرت
استاد جان من هم به خاطر میارم زمانی که شروع به یادگیری شنا کرده بودم چون از پدرم یاد گرفته بودم عادت های اشتباهی پیدا شده بود که تغییر کردنشون بسیار زیاد سخت بود اما با کمک خداوند با تکرار و تمرین و انگیزه و اشتیاق داشتن به یادگیری بد از 6جلسه تونستم نحوه ی درست رو یاد بگیرم.
استاد جان و خانم شایسته ی زیبا ازتون ممنون برای این قسمت بی نظیر سفر به دور امریکا
خدایابی نهایت شکرت
سلام و درود به پریا خانم عزیز
سپاسگزارم که این متن زیبا و نکات مهم درباره ارتباطات با مردم را نوشتید ،همچنین تبریک میگویم که تونستید شیوه درست و اصولی شنا کردن رو یاد بگیرید
من خودم وقتی که میخواستم شنا یاد بگیرم از یه فامیلمون که خودش استاد بود داشتم یاد میگرفتم اما فورا و سریع یاد گیری صورت نمیگرفت بعد از شاید چند جلسه پشت سرهم تازه نحوه دست و پازدن و نفس گرفتن را به صورت ابتدایی یادم گرفتم ،در صورتی که نحوه آموزش استاد تقریبا در حد حرفه ای بود
تکامل رمز پیشرفته
نه مثل آذرخش و ناگهانی تغییر کنیم
با آرزوی تندرستی و شادی و موفقیت بی پایان و شوق حرکت
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»
(ﮔﻔﺖ: ﺷﻜﻮﻩ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺷﺪﻳﺪ ﻭ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﺍم ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻰﺑﺮم ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ چیزی را ﻣﻰﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﻴﺪ)
«یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»
(ﺍﻱ ﭘﺴﺮﺍﻧﻢ ! ﺑﺮﻭﻳﺪ ﺁﻥﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﻳﻮﺳﻒ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﺄﻳﻮﺱ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺟﺰ ﻣﺮﺩم ﻛﺎﻓﺮ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﺄﻳﻮﺱ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﻧﺪ)
(86-87 یوسف)
—————————————————————————
ای پناه من و ای پروردگارم ، از شادی و اندوه من آگاهی و خواسته ها و ناخواسته های مرا بهتر از خودم میدانی. من را به آنچیزی هدایت کن که مایه شادی و لذت و آرامش و احساس خوب و اتصال به تو باشد. خدایا در مسیر توحید و یکتاپرستی قدمهای من را استوار بگردان و کمکم کن همواره بیاد داشته باشم جز تو پناه و یاوری ندارم.
—————————————————————————
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم در این سایت توحیدی. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر قوانین الهی و ایمانی که هر بار کامل و کامل تر میشه.
دیروز این فایل رو دیدم و البته در حین دیدن این فایل از خداوند درخواست کردم که خدایا من رو به سرزمینی هدایت کن که بتونم براحتی و به آزادی از اینترنت آزاد و پر سرعت استفاده کنم.
—————————————————————————
تغییر و بهبود عادتها موضوعی که جا داره هر روز روی خودم کار کنم.
یکی از کارهایی که من برای کنترل ذهن معمولاً انجام میدم اینه که بازی کامپیوتری میکنم و همزمان فایل گوش میدم. یکی از بازی های مورد علاقه من بازی Wing over Europe هست که سال 2006 ساخته شده و آخرین آپدیتش 2008 بوده. ولی من هنوز دارمش و بازی میکنم. سراغ چیزهای جدید تر هم نرفتم. به جرأت میتونم بگم الان چیزی حدود 15-16 ساله این بازی رو دارم روی کامپیوتر. به حدی توش به مهارت رسیدم که ماموریت هایی رو میساختم تنهایی با یه جنگنده اف پونزده همزمان با 8 تا میگ 23 درگیر میشدم و در 90٪ مواقع پیروز میشدم. این اواخر میرفتم توی اینترنت انواع مانورهای واقعی جنگنده ها رو مطالعه میکردم و تلاش میکردم توی بازی اجراشون کنم. یه ماموریت رو انتخاب میکردم که درگیری 1-1 بود. یعنی یه اف پونزده و یه میگ 23 و بدون شلیک موشک سعی میکردم فقط با گان (مسلسل) جنگنده رقیب رو بزنم. ماجرا خیلی چالشی تر میشد و من متوجه شدم همه این سالها کنترل فرامین روی کیبورد جاهای مختلفی قرار داشته که تو حین بازی باید دستمو بلند کنم از یه نقطه به یه نقطه دیگه ببرم. و یه مکث کوتاه لازمه تا دکمه رو پیدا کنم. و یه دکمه پر کاربرد رو کنار یه دکمه کم کاربرد گذاشته. بعنوان مثال دکمه S ایربریک (ترمز هوایی) بود کنارش دکمه A دکمه خلبان اتوماتیک… یه جایی توی حین مانور میخواستم بزنم S اشتباهی A رو میزدم بجای کاهش سرعت، هواپیما خودش کنترل رو به دست میگرفت و یه مسیر دیگه رو میرفت (ایموجی با دست تو پیشونی، من کلی تلاش کرده بودم لاک آن کنم)…
سه تا کنترل فرامین مهم منجمله اهرم تراتل (گاز) ایربریک (ترمز) و کنترل سکان عمودی (رادر) هر کدوم یه جای متفاوت بود… و من سالها همونجوری بازی میکردم.
بعد از دیدن این فایل یهو به فکرم رسید گفتم چرا من نمیام کیبورد بازی رو کاستومایز کنم، و اونجوری که خودم راحتترم کنترل فرامین رو بچینم. نگران چی هستم. فاجعه که رخ نمیده. نهایتاً کنترلر ها قاطی میشه و دوباره ریست میکنم.
و دکمه ها رو جوری چیدمان کردم که بدون بلند کردن دستم از روی کیبورد بتونم جنگنده رو کنترل کنم…
(تازه رسیدم به فناوری HOTAS نیروی هوایی آمریکا )
و نتیجه خیلی عالی بود، و دیدم بسیار بسیار بازی تحت کنترل من قرار گرفت. و حس خیلی واقعی تری بهم میداد. هنوزم چندبار دستم رفت سراغ عادت قدیمی ولی میدونم با تکرار و تمرین میتونم بهتر و بهتر بشم…
این که یه بازی بود و اصلا هم مسئله مهمی نیست و من 15 سال یه تغییر رو باید ایجاد میکردم ولی انجامش نداده بودم… خدا میدونه توی زندگی واقعی چقدر عادتهایی هست که هنوز تغییرش ندادم و تغییرش درهایی از نعمت و آرامش و احساس خوب رو بروی زندگیم باز میکنه مخصوصاً در برابر ترسها و در برخورد با آدمها…
دیشب توی جاده بودم. من معمولاً اگه تنها باشم مسیر فرعی رو به مسیر اصلی ترجیح میدم. از دل کوه و دشت برم برام خوشایند تره. یه جایی وسط دشت زدم کنار (قبلش هم طبق معمول داشتم با خداوند حرف میزدم ، یه جورایی داشتم نق میزدم…) یه جایی بهم گفت بزن کنار. گفتم نه خیر این نجوای ذهنه… گفت بزن کنار … زدم کنار … مثل کسی که دعوا داره… خب چیه … بفرما زدم کنار… گفت آسمون رو ببین ستاره ها رو ببین چقدر توی دل این تاریکی قشنگه.
آسمون شب یکی از موارد بسیار آرامش بخشه برای من. هر چقدر منفی باشم وقتی به عظمت آسمونها نگاه میکنم بیاختیار یاد آیه «إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَهٍ الْکَوَاکِبِ» می افتم و خضوع و خشوعم بیشتر میشه. به ناچیز بودن خودم در برابر پروردگار پی میبرم. یه حسی از آرامش و امید میاد سراغم.
و بعله بازم من دست به گوشی شدم و شروع کردم به عکس گرفتن از ستاره ها. دیدم عکسها خوب نمیشه چون باید فضا کاملاً تاریک باشه و انعکاس نور چراغ ماشینهایی که رد میشدن توی عکس میافته، از طرفی توی عکسهای لانگ اکسپوز دوربین باید ثابت باشه و عکسهای با شاتر 10-20-30 ثانیه گرفته بشه.
همون حس درونی بهم گفت برو پشت این تپه ها و از جاده دور شو. توی تاریکی مطلق. حالا منم میگم ماشین رو اینجا ول کنم و برم. ولی خودم هم میدونستم که من از تنهایی و تاریکی شب میترسیدم. وگرنه ماشین طوریش نمیشد. قبلاً توی پالایشگاه بارها این کارو کرده بودم. تنهایی توی تاریکی میرفتم زیر خطوط لوله های گاز ، انتهای پالایشگاه ، کپسول های آتش نشانی رو چک میکردم (هم خیلی تاریکه، هم خیلی خطرناکه به لحاظ ایمنی صنعتی). پالایشگاه هم توی دل دشت قرار داره ولی یه جورایی محیط دشت یه کم ناآشناتر و وحشی تره.
چراغ قوه و پایه دوربین رو برداشتم گفتم جهت غلبه بر ترسم هم که شده باید برم توی دشت و از جاده دور بشم.
و این آیات رو با خودم تکرار کردم «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» ؛ «وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ» و به خودم میگفتم خب فقط بلدی کامنت بنویسی و حرف بزنی؟! شاید تاریکی ترس داشته باشه برات ولی چقدر باور داری همه چیز در کنترل و اراده خداونده ؟؟ از دوردست یه صداهایی میومد شاید سگ بود یا شاید هم گرگ نمیدونم. ولی گفتم بیخیال بابا. نهایتاً غذای گرگها میشی به چرخه طبیعت کمک میکنی دیگه. تو که تو عمرت یه لگد به یه گربه نزدی چهارتا موش رو خوشحال کنی، حداقل خیرت به دوتا سگ و گرگ گرسنه میرسه. از جاده دور شدم و رفتم پشت تپه ها، توی تاریکی دوربین گوشی رو تنظیم کردم و گذاشتم روی پایه و چندتا عکس از آسمون گرفتم که خودم ذوق کردم. و بعدش که خیالم راحت شد و به آرامش رسیدم و دیدم واقعاً چیزی جز ترسهای الکی توی ذهن من نبود که باعث میشد من خودم رو از اون سکوت و آرامش دشت و زیبایی ستاره ها محروم کنم…
خدا میدونه چه ترسهای دیگه ای هست که باید یاد بگیرم آگاهانه برم تو دلشون.
—————————————————————————
دیروز صبح که نشانه روزانه ام رو باز کردم فایل قسمت 234 سفرنامه بود. و صحبتهای بسیار ارزشمند استاد عباس منش در مورد تمرکز و توجه کردن به خواسته ها و پاسخ همیشه مثبت جهان به کانون توجه و تمرکز ما. فرقی نمیکنه ما به چی توجه کنیم، جهان همونها رو بهمون میده، بیشتر و بیشتر و بیشتر. یه کامنت هم نوشتم براش که بعلت نجواهای ذهن از جریان هدایت جدا شدم. ولی خب کامنت رو توی یادداشت گوشی ذخیره کردم. و بخشیش رو اینجا براتون میذارم…
—————————
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِیرًا»
(ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺮﺝ ﻫﺎﻳﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭼﺮﺍﻏﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻭﻣﺎﻫﻲ ﺗﺎﺑﺎﻥ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩ) (61 فرقان)
————————
«بعد از دیدن این فایل دیدم چقدر شباهت هست بین آگاهی های این فایل و جلسه اول دوره عشق و مودت.
استاد توی فایل جلسه اول عشق و مودت در روابط میگه ما نمیتونیم چیزی رو از خودمون دفع کنیم و فقط میتونیم چیزی رو جذب کنیم. هر آنچه که در کانون توجه ما قرار بگیره، جهان اون موضوع رو به سمت ما هدایت میکنه و اون موضوع «خود به خود» وارد زندگی ما میشه.
الان دیدم توی این فایل هم توضیحات استاد حول همین موضوعه که به هرآنچه که توجه میکنیم از اصل و اساس اون موضوع بیشتر و بیشتر به زندگی مون وارد میشه.
باید یاد بگیرم چطوری در هر لحظه از درون به احساس بهتر برسم. و این هماهنگی درونی خود منه که احساس خوب رو رقم میزنه. این که هر بار بخوام تلاش کنم با چیزی یا شخصی خودمو هماهنگ کنم، هیچوقت به حال خوب نمیرسم.
————————
بعد از دیدن فایل یه حسی منو ترغیب کرد که کامنت بنویسم. و با دیدن این همه زیبایی و ثروت دائما این آیه توی ذهنم تکرار میشد که : «تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِیرًا» (ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺮﺝ ﻫﺎﻳﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭼﺮﺍﻏﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻭﻣﺎﻫﻲ ﺗﺎﺑﺎﻥ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩ)
وقتی عبارت «تَبَارَکَ» رو سرچ کردم دیدم چندبار این عبارت توی سوره های مختلف اومده، ولی مشخصاً توی سوره فرقان این عبارت سه بار تکرار شده. کلاً این عبارت «تَبَارَکَ» توی ذهنم خیلی ابهت و جایگاه خاصی داره. هم به عظمت خداوند میرسم، هم در برابرش احساس خضوع میکنم و هم احساس قدرت میکنم که سبحان الله ببین چه قدرتی پشتیبان ماست…
این آیات رو در ادامه براتون میذارم و امیدوارم همون حس خوب و مثبت رو برای شما هم داشته باشه.
«تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»
(ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻜﻪ ﻓﺮﻗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ ، ﺗﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ) (1 فرقان)
«تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْرًا مِّن ذَٰلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُورًا»
(ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﺑﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ، ﺑﻮﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﻗﺼﺮﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﻣﻘﺮّﺭ ﻣﻰﻧﻤﺎﻳﺪ) (10 فرقان)
—————————
همیشه و همواره سودمند و مبارک و پر از برکت است فرمانروایی رب العالمین که قرآن رو برای ما فرستاده تا مایه تشخیص خیر و شر باشه و ما رو هدایت کنه ، و آسمانها رو اینقدر زیبا و شگفت انگیز خلقت کرده و هر آنچه که ازش درخواست کنیم و بهش توجه کنیم ، طبق قوانین بدون تغییرش بهمون عطا میکنه و به زندگی مون وارد میکنه.
الحمدلله رب العالمین
الهی صد هزار مرتبه شکر
—————————————————————————
و در پایان سلام و درود و رحمت و نعمت بینهایت یگانه وهاب قدرتمند عالم، رب العالمین بر همه شما دوستان و اعضای خانواده ام.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
النساء
یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُّبِینًا
ﺍﻱ ﻣﺮﺩم ! ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﻫﺎﻥ [ ﻭ ﺩﻟﻴﻠﻲ ﭼﻮﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﻣﻌﺠﺰﺍﺗﺶ ] ﺁﻣﺪ ; ﻭ ﻧﻮﺭ ﻭروﺷﻨﮕﺮﻱ [ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻗﺮﺁﻥ ] ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺷﻤﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻳﻢ .(١٧4)
النساء
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَهٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا
ﺍﻣﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻤﺴّﻚ ﺟﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺣﻤﺖ ﻭ ﻓﻀﻠﻲ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ، ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ .(١٧5)
سلام به حمید عزیزم بنده صالح و توحیدی
چقدر لذت بردم از کامنتت
چقدر واقعا دوست دارم تنهایی تو تاریکی را تجربه کنم و بر اساس باورهایی که تو بچگی بهمون دادن واقعا من ترس دارم از این موضوع
یادمه بچه که بودم تو سن 10 سالگی سه ماه تابستون که میرفتیم شهرستان ،بعضی اوقات ساعت2 ،3 شب میرفتیم با بزرگتر ها برای آبیاری باغ
و چقدر بهمون احساس ترس میدادن از جنیان و پریا و ..
هنوزم تو وجودم هست ،و واقعا خیلی دوست دارم این تجربه را داشته باشم و با ترسم روبرو بشم.
خدا قوت که تونستی به این ترست غلبه کنی.
حمید جان چقدر خندیدم برای اون داستان سگ
و خوشحال کردن موش ها وغذای سگ و گرگ شدن.(استیکر خنده )
سپاس برای ایه های نورانی قرآن که برامون مثال زدی و نوری شد بر قلب ما .
حمید عزیزم نمیدونم من اینجوری شدم یا بقیه دوستان و شما هم این حس را دارید
به میزانی که مورد لطف و رحمت خدا قرار گرفتیم و در این مسیر سراسر لذت قدم برداشتیم ،بیشتر جذب و کشش داریم به سمت نور قرآن که قلبها نرم میکنه و یه حس و حال دیگه ای داره که نمیشه گفتش.
سپاس برای وجود نورانی و قلب مهربونِت رفیق.
حق نگهدارت.
سلام به حمید عزیز،دوست هم فرکانسی ام
العان که این کامنت رو مینویسم زیر همون آسمون پر ستاره در خلوت ترین زمان ممکن تو حیاط نشسته ام ، ما عباسمنشی ها به هم نزدیک هستیم طوری که وقتی خاطره اون شبت روگفتی میخوام بگم ،حمید واستا حالا من بگم،البته این من یه منه، درونگراست، که اتفاقا همیشه ساکته ،اما نه در حضور دوستان هم مدارش.
من هم اوایل که کوهنوردی میرفتم میترسیدم،کم کم با این باور که من در آغوش خداوندم ،خداوند از من محافظت میکند و همچنین این که بلاخره که هممون یه طوری میمیرم ،اگر مرگ تقویمی من فرا برسه ،چیزی مسببش میشه ،چه بهتر که در طبیعت باشه ،خلاصه که هی جلوتر ،و جلوتر ،العان کوههایی میرم که دیگه پایان دست میرسم به یه روستای دیگه و از شهر کنده میشم ،و اوایل از اینه تنهام و از تاریکی خیلی میترسیدم ،بعد اومدم تایم پایان اومدن از کوه رو خیلی طولانی کردم به نحوی که با چراغ قوه گوشی مسیر رو میدیدم ،گاهی وسط دره تو تاریکی صدای خیلی معناداری از پشت سرم شنیده میشد ،چراغ مینداختم میدیدم یه پلاستیکه که لایه خار ها گیر کرده و در مصاف با باد چنین صدای تولید میکنه ،خلاصه که چیزی نبود جز دیدن کرم های شب تاب زیبا که انگار یه تیکه الماس جایی افتاده ،خارپشت هایی که یواش دست میگرفتم و کلی باهاشون صحبت میکردم و صدای شغال و خرگوش .
چند باری هم طی روز مار دیدم ،که یه بار کم بود پا رو دمش بزارم ،اما از وقتی مار دیدم دیگه از سوسک نمیترسم ، وقتی یکی ملخ روش میشینه جیغ می نه خندم میگیره ،از سگ ها کمتر میترسم ،منظورم اینه که تمام ترسها و چندش های کوچک از بین رفت یا بسیار کمرنگ شد
جای شما خالی چند روز دیگه قراره بریمگلیل،(مرز ترکمنستان ه) البته که عشق و حال من بعد اینکه همه خوابیدن و تنها با سکوت همگام شدم شروع میشه ،من و آتیش و سکوت و یه آسمون وحشتناک پر از ستاره و تاریکی و خدایی که همیشه هست
منم دلم یه گوشی خواست که بشه از ستاره ها عکس گرفت ،در حال حاظر گوشیم پر از غروب آفتاب های زیباست
من هنوز هم میترسم با این که هفته ای 2 روز میرم کوهنوردی، ولی لذتش به قدری در ذهنم بزرگه که قسمت ترس هیچ وقت موفق نمیشه منو منصرف کنه ،خیلی صحبت کردم ،مرسی گوش دادی.
آقا صبر کن یه چیز دیگه یادم اومد
چند وقت پیش خواب خیلی الهام بخش و آگاهی دهنده ای دیدم ،خواب دیدم بین ستاره ها تو تاریکی غوطه ورم،یه تاریکی که همه چیز دیده میشد ،یه رنگ تاریک ، همه سیاره ها رومیدیم ،عظمت مشتری رومیدیم ،زحل رو با اون حلقه های زیبا ش میدیم ،شکل سنگ های بودن که انگار یکی اینها رو تراش داده باشه و شکل گوی های در آورده باشه ،همش سنگی نبودن یه قسمت های شون خاک بود ،بعد از همون بالا تله خاک قهوه ای روشن دیدم ،عظمتش اون تله خاک در برابر اون فضا رو (مثل یه تیله بازی در برابر جثه انسان ،اینطوری تصور کن ) بود ،
بعد یه صدایی بهم گفت اونجا روبین ،اون زمین شماست ،در برابر عظمت آفرینش همینقدر کوچیکید، نمیدونی بیدار شدم چه حالی داشتم ،یه بغض خیلی سنگین که چرا بیدار شدم ،چرا اینجام و کلی چراغ تو ذهنم روشن شد ،
صدای تو سرم رو میشنوم که آخه اینا چیه تعریف میکنی ،پاکش کن ،ولی من میفرستم
آیا حمید دوست ارزشمندم سلام
قبل از هر چیزیممنونم ازت که مینویسی و چقدر قشنگ مینویسی و چقدر هر بار که مینویسی لذت میبرم و یاد میگیرم مخصوصا آیه هایی که اشاره میکنی
چقدر آرامش بخشه وچقدر انرژی نابی داره: «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
درمورد ترس نوشتی و چقدر خوب که توجه نکردی و رفتی اون عکس های قشنگ رو از اون منظره جذاب رو گرفتی، خیلی بهت تبریک میگم و خیلی تحسین ات میکنم، یادم افتاد همین امروز عصر برای خونه ای که یکی از فامیل هامون بهم سپرده واسش مشتری پیدا کنم امروز گفتم برم دو سه املاکی دیگه بسپارم که بعد از املاکی دوم به سومی که رسیدم میخواستم برم داخلش که یکدفعه ذهنم گفت حالا نمیخواد همونا کافیه دیگه، درحالی که میدونستم مسئله ترسی هست که هر از گاهی خودی نشون میده ولی آگاهانه منم گفتم حالا که میگی نرو من میرم داخلش هر چقدر هم شلوغ باشه داخل و رفتم و به قول شما هیچ اتفاقی نیفتاد وخیلی راحت مطرح کردم و اطلاعات خونه روبهشون دادم
آقا حمید عزیز هر لحظه ات توحیدی تر باشه و ثروتمندتر در پناه رب العالمین
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام حمیدامیری عزیز
همیشه کامنت های شمارودنبال می کنم وازخوندن تک تک دیدگاههای علمی وقرآنی وقانونمندکیهانی تون لذت میبرم
من ایه زیبایی که درآخرهمه کامنت هاتون مینویسید خیلی دوست دارم وهرروزتوصلاتم وقت قنوتم میخونمش وبسیارلذت میبرم چون باخوندن این آیه زیبادرواقع خودم واعضای خانواده ام رودرپناه حفاظت ورحمت بی پایان الله یکتاوقدرتمندوثروتمندام قرارمیدهم .
امیدوارم همیشه ایام درپناه رب العالمین سلامت ، شاد وثروتمند باشید
فالله خیرحافظا وهو آرحم الراحمین
به نام خداوند گردان سپهر
فروزنده ماه و خورشید و مهر
سلام حمید آقا
همیشه خوندن کامنت دوستان و آگاهی های آن لذت بخش و آموزنده است
کامنت شما مثل همیشه عالی
ما نمیتونیم چیزی رو از خودمون دفع کنیم و فقط میتونیم چیزی رو جذب کنیم. هر آنچه که در کانون توجه ما قرار بگیره، جهان اون موضوع رو به سمت ما هدایت میکنه و اون موضوع «خود به خود» وارد زندگی ما میشه.
چقدر عالی گفتی
من جدیدا تجربه کردم
دلم میخواست تسویه کنم وامها را و همش تو فکر بودم و گاهی حتی برای پرداختی مجبور به جابجایی و قرض میشدم
و من نمیتونستم
دفع کنم ولی از وقتی به درآمد و واریزی بیشتر فکر میکنم
راحت تر شده
سپاس خدای را که با قوانین ثابت جهان را آفرید و این قوانین در هر لحظه کار میکند
ترس از تاریکی و برطرف شدنش
عکس ستاره ها و آرامش در دشت
بسیار عالی بهتون تبریک میگم
و حتی عوض کردن دسته وبازی بهتر و حرفه ای تر
همگی یک معنی میده
به بهبود فکر کنیم
و بدانیم بهترینها بدست بیاوریم
شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم
وهمه ی دوستای بهشتیم
درست بعداز گوش دادن به قدم ششم جلسه اول ونوشتن کامنتم در اون جلسه
هدایت شدم به دیدن این فایل جدید
خدایا شکرت هزاران بار شکرت
این فایل خودش به نظرم یه دوره ی کامل بود و بارها بارها باید دید و از آگاهی هاش نکته برداری کرد
استاد عزیزم سپاسگزارم از اینکه درهمین ابتدای فایل سنگ تموم گذاشتین و فیلم با تصویر و صحبتهای خانم شایسته مهربونم شروع شد و تمرکز وتوجه ایشون به مدیریت این مجموعه که خوب بوده
صحبتهای شما که بچه ها خیلی خوب بودن
مربی ها که خوب بودن
محیط ومکان که خوب بودن
تجربه خیلی خوبی بوده در همه ی زمینه ها و میزان توجه شما به خوبیهارو میشه درهمین دقایق ابتدایی فایل متوجه شد.
به شخصه لذت بردم از تماشای بازی شما و هیجان داشت برام مخصوصا بااین اهنگ.
تحسین میکنم که همیشه الگوی عملی هستین برای ما دراین سایت بهشتی.
متعهد شدم که همیشه سعی کنم تو زندگیم دنبال یادگیری اصولی هرچیزی باشم .
اولین بار بود همچین میوه ی سنگین رومیدیدم که رودرخت درمیادو خیلی تعجب کردم از هیبت میوه ای آقای جک …
جالب ترش اینکه طعم خوبی هم داره
ترکیبی از میوه های استوایی وانبه وهلو
دمت گرم خانم شایسته جان با برش اصولی تر این میوه رو خوشگل تر عین شکوفه های گل کردین .
خدایا این پسربچه رو میبینم استاد یاد خودم وبچه های سایت می افتم
خیلی وقتها ما بچه ها هم با آموزش های شما داریم یاد میگیریم که ضربه های محکم و دقیق واصولی تری بزنیم به نجواهای ذهن مون
یادمیگیریم که از تمرین کردن خسته نشیم
یاد میگیریم با ترس هامون روبرو بشیم
یاد میگیریم مسیر درسته و بها بدیم در مسیر بمونیم و کوچیکترین تغییرات خودمون رو نتیجه بدونیم و ارزشمند بدونیم و برامون عادی نشن وهرروز به ذهن مون یاداوری کنیم که کجابودیم وکجا هستیم وبا احساس خوب الان مون عشق کنیم و ازش انگیزه بگیریم .
حرفی که خانم شایسته زد خیلی به جانم نشست این سفر کلی برکت داشته نه فقط برای کسب مهارت در بازی پینگ پنگ بلکه یه سری بهبودهای شخصیتی هم داشته
ویک سری دیدگاه های بهتری بهتون داده
آدمهایی که باهاشون آشنا شدین
درسهایی که یادگرفتین
همه وهمه براتون سودمند بوده خداروشکر
و حالا صحبت های استاد جانم از زیبایی های این سفر جذاااااب
مودب بودن دختربچه ای که نظر شمارا جلب میکنه و به ما یاد میدین که بتونیم تحسین کنیم تشویق کنیم تایید کنیم ادمهایی که میبینیم ویژگی های خوبی دارن
مخصوصا بچه ها که باعث تقویت اعتماد به نفس شون میشه وراحت ارتباط برقرارمیکنن و ازهمه مهمتر حس خوبی دریافت میکنن .
خانم 62ساله ای که برای این ترینینگ اومده و اصلا به چهره شون نمیخورد این سن داشته باشن و چه جالب میگفته که سخت گیری کنین واقعا دمش گرم .
آدمی که انگیزه خوب وباور درست داشته باشه سن براش مهم نیست وسن رو محدودیت نمیبینه وتوانایی هاش رو رشد میده مخصوصا با رعایت قانون سلامتی
باور اینکه میتونه همراه با بالا رفتن سن
توانایی ها و آگاهی هامونم بیشتربشه.
از قدرت سپاسگزاری وتحسین کردن دیگران گفتین که اگه بتونیم این کاروانجام بدیم میتونیم اولا ارتباط بهتر
وموثر برقرارکنیم
دوما چقدر نعمت های بیشتری دریافت میکنیم .
من سپاسگزاربودن رو از بچگی درونم خداروشکر دارم
اما تحسین کردن دیگران رو بعداز اومدن به سایت وشرکت در دوره ها دراین دوسال خیلی آگاهانه دارم تمرین میکنم و میتونم بگم خیلی ازش نتیجه گرفتم مخصوصا
تو حیطه روابطی وعالی هست برام خداروشکر
از فروردین امسال که گفتین هدفمون بهبودشخصیت باشه
من و رسول جان تصمیم گرفتیم که روزه فکری داشته باشیم مخصوصا بعداز دوره احساس لیاقت که گفتین آگاهانه بیاییم نجواهامون رو کمتر کنیم ،ما این مدت داریم اگاهانه درباره دیگران یا اتفاق ها هم تمرکز میکنیم به نکات مثبت
مثل اینکه ذهن مون روزه است و فقط حق داریم درباره
خوبی آدمها فکرکنیم یا حرف بزنیم
و اوضاع خیلی بهتر داره پیش میره خداروشکر.
چه عالی گفتین که با این چندروز تمرین
قرارنیست چند سطح بالاتر برید باید این
موارد که یادگرفتین تکرار وتکرار وتمرین کنین ، درست مثل کاری که ما بچه ها هرروز وهرروز باید برای کنترل ذهن مون انجام بدیم واینجوری نیست که با گوش دادن به چندتا فایل یا شرکت تو دوره ها
فکر کنیم خب دیگه حالا فهمیدیم و
کل باورهامون تغییرکنه نیاز به زمان داره تا باورسازی درست انجام بشه وهماهنگی لازم اتفاق بیفته تو ذهن مون و تکرار وتمرین کنیم .
چه قدر عادتهای بد واشتباه ممکنه قوی باشن که حتی بدونی داری اشتباه میکنی ، بازم اون عادت کارش انجام میده و برای تغییر عادتها یه حرکت جهادی ومصمم وباانرژی باید بذاریم تا یه عادت معمولی رو کناربذاریم و اولین قدم اینه که بفهمیم این عادته اشتباهه وبپذیریم وتصمیم بگیریم تغییربدیم
از رفتار خوب مردم امریکا گفتین
مثل همیشه که باخودشون درصلح هستن
چه ورزشگاه خفنی نشون دادین از مرسدس بنز
چقدر زیبا و اصولی وحرفه ای طراحی شده
مخصوصا سیستم سقف ورزشگاه
واقعا تحسین برانگیز وحیرت آور بود
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم بابت تهیه این فایل
سرشار از آگاهی وانرژی وعشق واحترام
خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم
خدا حفظ تون کنه ان شاالله
بنام خدای مهربون
سلام به روی ماهتون استاد جونم
سلام به روی ماهت مریم جونم
اول از همه تحسینتون میکنم که طی چند روز اینقدر پیشرفت کردین ، خداروشکر
چه جالب منم بصورت خصوصی شروع کردم به یادگیری تنیس و از همون اول با مربی حرفه یی استارت زدم خداروشکر
100٪ باهاتون موافقم که اگه از اول درست یاد بگیریم کار خیلی راحتر میشه و خیلی با سرعت پیشرفت میکنیم و کمتر هرز انرژی داریم
خداروشکر
همه انسانها به این کره خاکی اومدن ، که تا لحظه آخر خودشون و تجربه کنن و لذت ببرن .
حالا هر چقدر تنوع و تعداد تجربه هامون بیشتر باشه ، احساس بهتری داریم و ظرفمون بزرگتر میشه .
انگار با هر تجربه جدید ، درونم عمق پیدا میکنه
خدایا بینهایت سپاسگزارتم
ماشالا به اون خانم 62 ساله با انگیزه و زیبا که اومده حرفه یی یاد بگیره دمش گرم ، صورتش شبیه نیکل کیدمن ِ و من خیلی بازی این هنرمند و دوست دارم
تو برنامه AFI ، تقدیر از نیکل بود و هر کسی از خاطراتش و ویژگی های نیکل میگفت و جالبه اکثریت از لبخند همیشگی و آرامشش میگفتن و اینکه اعتقاد داره هر چیزی و که بخواد به راحتی بدست میاره
خدایا شکرت که در مدار کسانی هستم که مورد نعمت قرار گرفتن
واقعا این اخلاق تحسینگر بودن آدم و به عرش میرسونه
منم خداروشکر این رفتار و خصوصیت جز شخصیتم شده و معجزاتش هم هزاران بار تجربه کردم
ما انسان هستیم و سرشار از احساس و ذات ما به تحسین شدن علاقه داره
تحسین کردن آدم ها یعنی نفوذ به قلب شون
یعنی به تسخیر دراوردن آدم ها
منم عاشق تجربه کردن چیزهای جدید هستم مثل همین میوه جدید و البته با مزه
چقدر تنوع و فراوانی در این جهان هست که ما حتی ازش خبر هم نداریم
خانم ها چون جزیی نگر هستن و با ظرافت بیشتری کارها رو انجام میدن و این خانوم دستتون با ظرافت میوه رو باز کرد ، نوش جونتون
دقیقا همینطور استاد ، اروپا بخاطر نوع آب و هوا آدم ها خیلی باز نیستن و من چون خونگرم هستم همه خیلی سریع جذبم میشن و براشون خیلی لذت بخشه که ی آدم با سرعت باهاشون صمیمی میشه و بهشون محبت میکنه ، گاهی تعجب میکنن و بارها ازم پرسیدن شما کجایی هستی ؟ البته هر کی با من در ارتباط باشه ناخودآگاه شبیه من خونگرم میشه
دوست های دخترم هم ترجیح میدن بیان خونه ما چون از صمیمیت و انرژی خونه ما لذت میبرن
مهم اینکه وسط اروپا که همه سرد و یخ هستن من با اشتیاق و حرارت دارم لذت میبرم
و جالبه که بگم وجه شوخ و خونگرمی آدم ها رو برانگیخته میکنم و اون چیزی و که دوست دارم از آدم ها تجربه میکنم
استاد سپاسگزارتم برای دوره بینظیر عشق و مودت
و اما نکته جذاب آخر
تبلیغ ماشین بنز
چقدر این تبلیغ زیبا بود و با شکوه
مخصوصا اون عقاب جذاب
خیلی باحال بود سقف استادیوم ، شبیه گل باز و بسته میشد
واقعا امریکا کشور نعمت ها و رحمت هاست
هرآنچه خوبان دارند امریکا یکجا داره
از تنوع آب و هوایی گرفته
از خونگرمی و صمیمیت آدم هاش
از آزادی نژادی و قومی ، قبیله یی
از وسعت سرزمین
از ثروت و فراوانی
تمام آنچه که انسان دوست داره تجربه کنه به نظرم در امریکا هست
ایشالا که به زودی اونجا مقیم میشم و از این همه نعمت و رحمت و فراوانی لذت میبرم
استاد خیلی فایل بینظیری بود سپاسگزارتونم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿٨﴾
ای اهل ایمان! همواره قیام کننده برای خدا و گواهان به عدل و داد باشید. و نباید دشمنی با گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نورزید؛ عدالت کنید که آن به پرهیزکاری نزدیک تر است. و از خدا پروا کنید؛ زیرا خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۙ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿٩﴾
خدا به کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده داده است که برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ است.
=====================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به استاد شایسته جانم ،سلام به رفیق های نازنین غار حرا
به وقت ستاره ی قطبی و صلات الله در میانه روز
وَأَقِمِ الصَّلَاهَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ ۚ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ۚ ذَٰلِکَ ذِکْرَىٰ لِلذَّاکِرِینَ
و صلات را در دو طرف روز و ساعات نخستین شب برپا دار، که یقیناً نیکی ها، بدی ها را از میان می برند، این برای یادکنندگان تذکّر و یاد آوری است.
یک چیزی رو که این روز ها متوجه شدم اینکه تعداد کامنت ها زیر هرفایل ،از قبل کمتر شده،چراش رو نمیدونم ولی اگر واقعا بچه ها بدونند قدرت صلات در سایت چقدر زیاده و چه هدایت هایی براشون داره،یکم جدی تر وقت میزاشتند برای نوشتن،شاید براتون باور پذیر نباشه ولی در تنگناهای زندگیم،اونجا که فکر کردم دیگه همه چیز تموم شد،همونجا خدا با یکی از کامنت های قبلیم به دادم رسیده و نجاتم داده،اینجا یک سایت معمولی نیست،اینجا جریان هدایت برقراره،اینجا غار اصحاب کهف که خدا بهشون گفت :
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقًا
و اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد.
من با پیروی از قلب و احساسم این موضوع رو عنوان کردم،انشالله پیغام به دست کسانی که باید برسه،میرسه. . .
برم سر وقت کار خودم :)))
استاد توی جلسه ٣ ثروت درمورد کنترل کانون توجه و باور کمبود صحبت میکنه ،بار اولی که من این جلسه رو شنیدم گفتم خببببب،من که توی این موضوع مشکلی ندارم حله!!! من کانون توجهم رو کنترل کردم و فلان …
بعد که چندبار به صحبت های استاد گوش دادم دیدم اتفاااقاااا من دارم از همینجا ضربه میخورم،به قول استاد این باور کمبود همه جوره داره شیره ی مارو میمکه!
یکی از پاشنه های آشیل اساسی من،کمال گراییه،اینو دیگه خوب درک کردم،تمووووم تلاشمو میکنم به یک موقعیتی برسم بعد که بهش میرسم ذهنم میگه خب که چی؟شاهکار کردی؟عوضش فلان کار رو نکردی!
یعنی من در تموم جنبه ها تمرکزم روی کمبودمه،نمیتونم خوبی های خودم،استعدادهام،بهبود های شخصیتم ببینم.
خب ؟نتیجه ؟
نتیجه اینکه نتنها از مسیر لذت نمیبرم که اگر کنترلش نکنم،جهان از اساس همون کمبود وارد زندگیم میکنه،انقدر این موضوع مهمه که استاد تو دوره ی لیاقت اولین جلسه درمورد این موضوع صحبت میکنه که خودتون رو فقط با قبل خودتون مقایسه کنید،اگر از قبلتون بهترید پس توی مسیر درستید.پس شما کارتون رو درست انجام دادید.
همینو!همینو ذهن من نَوَفَهمَه!
یعنی به یک هدفی میرسم کلی هم ذوووق میکنما بعد یکم که میگذره ذهنم شروع میکنه به نجوا که شاخ غول شکوندی؟چیکار کردی حالا،بعد عین این آپاراتی ها ،پییییییییس ،تموم ذوق و اشتیاق و انرژیم دِرِین میشه.
و درنتیجه به قول استاد نتنها مسیر رو برای خودم سخت تر میکنم که یک گاری زهوار در رفته هم به خودم میبندم،حالا بِکشش اینو تا حالت جا بیاد !!!
امروز رفتم اسنپ بگیرم،دیدی یکی دو ثانیه طول میکشه تا اون فلش از تهران بیاد اونجایی که هستی؟یعنی GPS کار کنه؟
یک نگاه کردم دیییددددم اوووو چه راهی از تهراااان اومد تا مرکز ایران تا جنوووووب بعد دریا بعد به قول رضوان جنوب تر:))) تا رسید به کیش و جایی که هستم!
یک لحظه به ذهنم پوزخند زدم گفتم میبینی؟میبینی توی نقشه چقدر طول کشید تا برسه به من؟من این همه تغییر کردم تو چی میگی هر روز تو خوب نیستی،تو کافی نیستی،تو ضعیف عمل میکنی،تو فلان نتیجه رو نداری ؟میشه یکم اون دهان مبارک رو ببندی وبزاری من به آرامش برسم؟
نه اینکه آرامش نداشته باشم چرا دارم،چند وقت پیش با همکارم بودم بهم گفت خداروشکر دیشب حالم خیلی خوب بود،انرژیم خیلی بالا بود ،گفتم خب خداروشکر انشالله همیشه خوب باشی،گفت آره انشالله ،مثل شما
گفتم من؟گفت آره شما همیشه آرومی همیشه انرژیت مثبته
بعد به این حرفش فکر کردم دیدم اره،این خود خوری ها همه ش توی مغز منه وسعی کردم به نحو احسنت کنترلش کنم.
مثلا الان فصل گرماست و کیش یکم خلوته،فروشنده ها به نسبت باور هاشون که چقدر فکر میکنند گرما توی فروششون تاثیر گزاره،حالشون گرفته ست،یک رتبه بندی هم دارند :)))
از خوب و متوسط تا بد …که دیگه به زمین و زمان فحش میدن،ولی تا من میرم توی فروشگاه انقدر با انرژی بهشون سلام میکنم،حالشون رو میپرسم،سعی میکنم نگرانی هاشون رو کم کنم،یا هروقت میخوام خداحافظی کنم میگم انشالله مغازه تون پر از مشتری های پربرکت بشه،قشنگ میفهمم حالشون خیلی بهتر شده،مثل این ادکلن های پرفیوم که خط بو دارند؟شما با انرژی مثبتت اطرافت رو خوش بو میکنی.
یکی از کارهایی که تونستم اینجا طبق قوانین دوره عشق و مودت و قانون برانگیختگی خیلی خوب انجام بدم در رابطه با بدبین ترین و منفی ترین فروشنده ای که همه ازش بد میگفتند،دیدم این آدم یک ویژگی مثبت داره،اونم اینکه خیلی به کارش آگاهه و خیلی اطلاعات داره ،تاااا تونستم توی ذهنم این ویژگیش رو تحسین کردم،بیشتر ذهنی ولی در کلام هم همیشه نکات مثبتش رو بهش گفتم ،خب چی شد؟اصلا بازی عوض شد،اون آدم منفی که همه میگفتن این رد میشه حال ما بد میشه به من میرسه سعیده جون بیا اینجا بشین ،سعیده جون باید با من چایی بخوری،سعیده جون جزیره اگر کاری داشتی حتما بهم بگو! همین به همین راحتی.
حالا چرا نمیام از همین روش برای خودم استفاده کنم؟چرا به جای تمرکز روی جاهایی که نتیجه نگرفتم،هی کمبود هارو توی سرم بزنم؟
به خدا دوره ی احساس لیاقت که شروع شد من همون موقع گفتم من همیشه احساس بی ارزشی میکردم و دنبال کمک به دیگران برای کسب ارزش بودم ،اگر همین طرف معادله رو درست کنم ،قطعا شغل من عوض میشه!
به راحتی این اتفاق افتاد !
حالا الان باید با خودم عهد ببندم که این بیماری کمالگرایی رو تا جایی که ممکنه درمان کنم،و قسم میخورم اگر من بتونم این موضوع رو مثل احساس بی ارزشی درستش کنم،نتایج به صورت وااااضح عوض میشه،شک ندارم .
قانون خداونده ،نمیتونه جور دیگه باشه،وقتی شما بابت یک کار مثبتت احساس خوبی داری،جهان به احساس خوب شما احساس بهتر هدیه میده،وقتی هم تمرکزت رو کمبود و نداشته هاته،و نمیتونی ویژگی های مثبتت رو ببینی، از اساس همین کمبود وارد زندگیت میشه.
دقیقا تعبیر همین آیه ست :
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ
و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما میافزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.
من میخوام خودم رو متعهد کنم به بیشتر و بیشتر و بیشتر نوشتن اتفاقات خوب زندگیم،استاد همیشه میگه نوشتن قدرت داره،واقعا همین من وقتی دارم کامنت مینویسم کاملا میفهمم توی یک حباب نوری هستم که شیطان بهم دسترسی نداره،یک وقتایی ازون دور شکلک درمیاره،من رومو میکنم اونور! الان در حال حاضر روم اونوره:))))
خب برم کنکاش کنم ببینم چه نکات مثبتی رو میتونم شکارکنم و بنویسم تا افسار این ذهن چموش رو به دست بگیرم …
=====================================
اولیش همین امروز صبح،من خودم رفتم بازار بعد همکارم زنگ زد که ماشین دستمه،هوا هم گرمه،بمون همون مرکز تجاری تا بیام دنبالت بقیه ی جاهارو باهم بریم …
وقت برگشت هم گفتم من فلان فروشگاه پیاده میشم برای خرید ،گفتم من منتظر میمونم تا شما بیای ،از اون اصرار از من انکار که نه شما برو معطل میشی،گفت نه اصلا من خودم میام داخل میچرخم شاید چیزی به چشمم بخوره بخرم !!!!
به همین راحتی من هم خریدامو انجام دادم ،و هم راحت تا دم در خونه اومدم.
به قول استاد تو قدم نه :در حالت عادی آدم میگه خب این آدم یک چیزش هست که انقدر دوست داره بهت خدمت کنه،یک توقعی ازت داره،بعد میای اینجوری باور اینکه جهان من سرشار از انسان های شایسته هست رو خراب میکنی.
به خدا دیگه به تجربه متوجه شدم آدم ها خیلی خیلی بزرگتر از جسم و نیاز هاشون هستند،آدم ها روح های متعالی هستن که هر کدومشون میتونند مثل دستی از دستان خداوند بی مزد و منت کمکت کنند،چیزی که توی زندگی استاد همیشه اتفاق میفته.
=====================================
یک اتفاق خوب دیگه که امروز افتاده مامانم بچه هارو برده کلاس شنا،بدون اینکه من ازش بخوام ،بی مزد و منت ،همین پروسه ی آماده کردن بچه ها بردن و آوردنشون چقدر کاره؟مادر عزیز من با عشق داره این کارها رو انجام میده،و یک بار محض رضای خدا بهم نگفت چرا بچه هارو همراه خودت نبردی.هیچ وقت
یا پدرم که عاشقانه داره از بچه هام مراقبت میکنه و بهشون سرپناه داره و انقدر دخترا با بابام صمیمی هستند که من توی خوابمم همچین صمیمی رو باهاش تجربه نکردم!!!!
اون سری نیکا زده میگه به آقاجان گفتم شما که بازنشسته شدی کار نمیکنی ،حداقل برو میکانیکی کار کن :))))))))آخه چرا :))))
بعد من میخوام به بابام سلام کنم نمیتونم تو چشم هاش نگاه کنم:)))
الله اکبر این همه جلااااال،الله اکبر این همه شکووووووه :)))))
بگذریم :)
=====================================
دیشب کامنتهای دوره روانشناسی ثروت تایید شد،بعد دیدم یکیشو خانم شایسته فایو استار داده،منوووو داری :))) کره الاغ کد خدا،یووورتمه میرفت تو کوووچه هاااا :))))
انقدر ذوق کردم،مخصوصا از وقتی استاد آگاهانه به کامنت ها امتیاز نمیده که من فکر میکنم بخاطر اینکه بچه ها برای اصل توحید کامنت بنویسند نه لایک گرفتن ،بعد این فایو استار از فیلتر رد شده،بسی به جانم چسبید.
خانم شایسته عاشقتم ،باشه؟
=====================================
دیشب برای اولین بار از یکی از فروشنده ها من سفارش گرفتم،اخه این سفارش گرفتن توی شرح وظیفه ی من نبود،کار همکارمه ولی خب بهم گفتن بهت سفارش بدیم ؟گفتم آره چرا که نه!
بعد انقدر حس خوبی داشت !قدرت خلق کنندگی،قدرت پول سازی،سفارش گرفتن،چک کردن با موجودی انبار،نوشتن سفارش توی گروه سفارش نمایندگی های کیش…
خدا میدونه چه احساس خوبی داشتم،احساس میکردم به گسترش جهان کمک کردم:)))) در حد دوختن سوراخ لایه ی اوزون :))))
=====================================
امروز دیدم تو قسمت تاپ کامنت ها از یک تا چهار اسم منه:))) به فاطمه جان پیام دادم گفتم این شما و این مَستِک سایت استاد عباسمنش:))))
فکر کنم همین روز ها استاد ایمیل بزنه دست از سر کچل ما بردار:))))چرا انقدر مینویسی تو :))))
دوستان عزیز مستک هستم :))) مستک سایت استاد:))) همینه که هست :)))
پ.ن: مستک اسم گیاهی در مازندران است که لعنتی اگر بچسبه دیگه کنده نمیشه :))))
=====================================
یکم از قشنگی های جزیره بنویسم ،از فرهنگ ترافیکی بالا
چیزهایی که برای خودم خیلی جالب بوده مثل :
اینجا بوق زدن ممنوعه:) بوق بزنی چَک میخوری :)))
برای همین اینجا پر از سکوتِ آرامش بخشه.
اینجا موتورها همه برقی اند وهیچ گونه آلودگی صوتی ندارند و درضمن کنار تموم خیابون ها خط کشی لاین موتور و دوچرخه مشخص شده.
اینجا چراغ راهنما و این داستان ها خبری نیست ،هرجا رسیدی به فلکه،باید انقدر وایسی تا فلکه خالی بشه شما حرکت کنی،همیشه اولویت با اونیکه دور فلکه ست،هروقت اون رد شد شما هم میتونی بری.
اینجا جاده ها بینهایت تمیز و زیبا و دیدنیه،مخصوصا که نود و نه درصد ماشین ها خارجی اند،کلا برعکس زمانی که شمال بودم مینشستم توی تاکسی میخواستم زودتر برسم به مقصد،اینجا دوست نداری جاده تموم شه،زیر باد خنک کولر تاکسی ،غرق تجسماتت میشی و فقط زیبایی هارو تحسین میکنی و البته که همشون کارت خوان دارند و کم دیدم کسی از پول نقد استفاده کنه،و اینکه بینهایت راننده ها محترم و مهربونند و همیشه بهت احساس امنیت و آرامش میدن.
=====================================
دیروز عصر رفتم میکامال …چقدر این مجتمع تجاری خفنه،چقدر بزرگه،چقدر باحاله،چقدر جاهای تفریحی داره،حتی سرویس بهداشتی هاش شبیه اونایی که خانم شایسته همیشه فیلمشو میگرفت:)))
چقدر تحسین کردم ثروتمند هارو ،خانواده هایی که باعشق اومده بودند برای تفریح !!!
پس هوا اگر گرمه یا بلیط ها اگر گرونه برای همه نیست!!!
به قول استاد یک عده ای هستند که توی همین شرایط هم خوب پول میسازند هم خوب تفریح میکنند!
بعد وقت اذان شد،نیم ساعت طول کشید من توی یک لاین نماز خونه رو پیدا کنم،پیدا که کردم یک سوت بلبلی زدم و گفتم پسسسسر!چقدر باحاله!چقدر خوشگل ساختنش!
آقا نماز هم میخوای بخونی:)تو نمازخونه ی شیک و مجلسی باید بخونی :))) بخدا :))) ثوابش بیشتره :))))
=====================================
طولِ کامنتم داره از سرکوچه ی استاد این هام رد میشه ولی اشکال نداره،من باید بنویسم.
دوسه روزه نشانه ها بهم میگن برو شمال،چند روز مرخصی بگیر و برو،اولش دو دل بودم بعد دیگه دیدم خیلی واضح میگه برو گفتم چشم.
به مدیر عاملم که گفتم بدون هیچ اصراری یک هفته بهم مرخصی داد وگفت برو راحت باش فقط یادت باشه به آقای فلانی توی شرکت بگی که ازین تایم تا اون تایم رفتی گفتم چشم.
بعد خودش بلافاصله گفت ببین این بخاطر اینکه صرفا شرکت در اطلاع باشه وگرنه قرار نیست هیچی از حقوقتون کم بشه،نگران نباش.
من نشستم فکر کردم خدایا تو چقدر زندگی من رو عوض کردی،قبلا من میخواستم مرخصی بگیرم باید از ماه قبل درخواست برنامه ی ماه بعدم رو میدادم تازه اگر تایید میشد!!!
بعد اگرم کار فوری پیش میومد باید منت چند نفر رو میکشیدم شیفتامون رو باهم عوض کنیم ،یک سمت برنامه خودم رو سنگین تر میکردم که بتونم چند روز خالی کنم !!!!تازه اگر باهام همکاری میکردن،مرحله ی بعدی تایید هدنرس بود !!!بعد تایید هدنرس تایید دفتر پرستاری و عوض کردن برنامهی بخش و برنامه ی دفتر و ….
کی میره این همه راه رو ؟من!!!
٨سال این راه رو رفتم ،حالا وقتایی که شیفت جا به جا نمیشد و گریه ی مارو درمیاوردن بماند ….
امروز با یکی دوتا sms ویک زنگ،یک هفته مرخصی تاییدشد،همین!
آره جهان اینجوری هم کار میکرد،من خبر نداشتم،مدارهای بهتر ازینم هست،خیلی بهتر و خیلی راحت تر و خیلی آزاد تر …
مثل استاد :
آزادی مکانی،آزادی زمانی ،آزادی مالی
اگر من مسیر درست رو ادامه بدم بهش میرسم،قانون خداونده،نمیتونه جور دیگه ای باشه …
حالا من این وسط چیکاره م …ببینیم و تعریف کنیم …
=====================================
نمیدونم سایت گزینه ی بلاک داره یا نه :))) ولی استاد اگر صدامو میشنوی،لطفا من رو با مستک بودنم بپذیر :)))
نمیدونید چه لذتی داره توی سایت نوشتن و رد پا گذاشتن…قلب آدم رو روشن میکنه و یک احساسی تورو در آغوشت میگیره انگار که واقعا تو بغل خدایی.
ازت سپاسگزارم استاد برای اینکه یک روز تصمیم گرفتی این جهان توحیدی مجازی رو بنا کنی و راه ابراهیم رو ادامه بدی.
خیلی دوستون دارم و بینهایت مشتاقم در بهترین زمان و مکان ببینمتون.
قلبِ فرااااااوان از جنوب ایران به شمال فلوریدا
سلام به روی ماه سعیده شهریاری این شاگرد نمونه .چقدر تحسینت کردم دختر
چقدر خوب مینویسی آخه دستت طلا.. منکه کلییی کیف کردم .من الان نشستم زیر درخت گردو با صدای زیبای پرنده ها که آدم مست میشه .صدای آب .صدای جیرجیرک وای خدای من یه گنجشکی بلند داره میخونه انگار داره بهم میگه منو هم بگو
خدایا شکرت .سعیده جان من کامنت شمارو توی همچین لوکیشنی خوندم و نمیدونید چقدرررر حالم عالی شد
امروز چندین و چند بار از عمق وجودم به خدا گفتم خدایا با وجود تمااااام تضادها و مشکلات ولی خیییلی شکرت و قلبم باز شد
سعیده جان چقدر به نکته خوبی اشاره کردی اینجا و کامنت نوشتن در این سایت عادی نیست معمولی نیست اینجا هر کلمه ای که بنویسی هزار برابر برکت به جاش بهت برمیگرده و سپاسگزارم ازت که این تلنگر رو زدی .هر چند من صبح کامنتم رو نوشتم و انگار که صبح پاشدم نمازم رو خوندم و خیالم راحته که نمازم قضا نشده وای چقدر درسته واقعا این کامنت ها چیزی جز صلات نیست مگه نماز توجه کردن نیست؟ پس هر چقدر کامنت بنویسم دارم نماز میخونم وای که الان از ذوق دیوانه میشم …سعیده جان بنویس همیشه که نوشتنت و کلماتت زندگی میدن شوق میدن ذوق میدن امید میدن . بنویس
ای کاش میتونستم این جای زیبایی که امروز اومدم رو عکسش و صداش رو براتون میفرستادم ببین سعیده جان کامنتت چقدر ارزششمنده که خدا خاسته تو این شرایط و توی این طبیعت ناب بخونمش به خودت افتخار کن.من تخسینت میکنم اینکه بتونی اینقدر خوب بنویسی یه نعمت و توانایی خیلی بالاییه هاااا چون من خودم نمیتونم اینقدر قشنگ و کامل و با تمرکز هر چی توی ذهنمه رو بنویسم و اینکه بتونی دقیقا حس خوبت رو دقیقا اتفاقات قشنگت رو بیان کنی هم نعمتیه و تو این توانایی رو خیلی خیلی داری بهت تبریک میگم
وقتی کامنتهاتو میخونم هزار بار تخسینت میکنم که ای کاش منم بتونم به این زیبایی بنویسم .خلاصه که بلههههه ببین نوشتنت چقدر خوبه حالا نگو خیلی نوشتم نگو زیاد شد بگو نمازم خیلی طول میکشه خدایاااا شکرت
سعیده جان کامنتت باعث شد قلبم باز بشه باعث شد کامنت نوشتن برام بشه مثل نماز خوندن.باعث شد خیییلی مهمتر و زیباتر بشه برام از این پس کامنت نوشتن
تا حالا میگفتم این سایت بزرگترین دفتر شکرگزاری منع که هیچوقت تموم نمیشه ولی حالا شده صلاتم شده نمازم شده توجه به خدای مهربون و نزدیکم وای من چقدر بزرگ شدم با همین یه کامنت
امیدوارم این حس ناب برای تک تکتون اتفاق بیفته که هر وقت کامنت نوشتید بعدش بگی عه امروز نمازمو خوندم یا نه؟ و بعد اگه نخوندی بیای قضاشو بخونی
از یکی از زیباترین منطقه آب و هوایی خرم آباد تااااااا جنوب و جزیره ازت سپاسگزارم سعیده جان
عاشقتم در پناه خدا
بنام خدایی که شریک نداره
سلام عزیزم
خوندن کامنتای تو همیشه برام لذت بخش و در عین حال کلی درس توشه
همیشه اخر کامنتات مینویسی شاگرد تنبل کلاس
بابااااا نگو اینووو
مارو خجالت زده میکنی
استاد ببخشید کامنت کم مینویسم
نه اینکه اتفاقات خوب رخ نده
نه اینکه چرخ دنده هام.روغن کاری نشده
نه اینکه اسون نشده باشم برای اسونی ها
چرا همه اینا رخ داده
منتها میخوام به نتیجه مالی برسم
دعوام نکنین اگر کم مینویسم
میخوام مثل شما به همه دنیا بگم
اصلا با خدا عهد بستم
خداجان من شما منو ثروتمندم کن من به همه میگم تو بودی
شما منو خوشبختم کن میگم تووو بودی
بخدا به همه میگم
میخوام جار بزنم و ایمانو تو دل همه بندازم
الان نتیجه مالی دستم نیست
پارتنر رویایی هم در کنارم نیست
نمیتونم متوجهشون کنم چقدررر این مسیر خووبه
خوب نه
عااالیه
چقدر از درون خوبم
چقدر سپاسگزارترم
و استاااد استاااد
چقدر احساس لیاقتم بهتراز قبل شده
ولی هنوز اون نتیجه ای که بقیه مد نظرشونه نیومده
که اونم میادش
به قول استیو هاروی
میگفت دنباله رو بقیه نباش
مسیر خودتو پیدا کن
و اینکه هیچوقت تسلیم نشووو
این تسلیم نشو رو روزی 100 بار به خودم میگم
استاد ی چیز دیگه
به قول جول اوستین
میگفت وقتی خدا ی چیزی رو در دلتون نجوا کرد
6 ماه براش عبادت نکنین
از 10 نفر نپرسین که این کار درسته یا نه
1000تا بهونه برای انجام ندادنش پیدا نکنین
فقط انجامش بدین
فقط انجامش بدین
مطیع اون حرفی باشین که در دلتون شنیدین
اون صدای خداست
خدا میخواد کمکتون کنه برسید به رویاهاتون
به اون صدا گوش کنید
قدم در چیزهای تازه بزارین
خدا هدایتتون میکنه
نگران نباشید.
خلاصه استاد عزیزم
دلم میخواد بترکونم با نتایجم
همممه برام دعا کنین
دعای دسته جمعی زودتر میگیره
انرژیش بیشتره
من توکل کردم به خدا
و از نتایجی که گرفتم راضی ام
استاد پول میاد خیلی کم ولی میاد
اینکه داره میاد اینقد خوشحااالم که نگو
گفتین اولش کم میاد ولی بعدش تصاعدی میره بالا
ی چیزی در قلبم گواهی میده که این اتفاق میفته
استاد مثل قبلا استرس اینکه اگه نشد چی رو ندارم
احساسم بیشتر یقین همراه با ایمان فراوان
خدا بهم نشونه داد
«راه درست است»
وقتی ازش پرسیدم روی ایده ای که بهم گفته فوکوس کنم به رویاهام میرسم؟
گفت راه درست است
خدا نمیاد که با صدای بلند حرف بزنه
عوضش تو قلبم میگه
با نشانه هاش بهم میگه
اینقد بهش ایمان دارم
اینقد قبولش دارم که خودش میدونه
خدایا
خدای مهربانم کمکم کن ایمانم هرروز بیشتر بشه
من باورت دارم با تمام وجودم
سعیده عزیزم تو منو ترغیبم کردی که بنویسم ازت ممنونم
حالم بهتر شد
ولی من ی چیزی خدا بهم گفت از تو کامنت تو
این تیکه که:
به قول استاد تو قدم نه :در حالت عادی آدم میگه خب این آدم یک چیزش هست که انقدر دوست داره بهت خدمت کنه،یک توقعی ازت داره،بعد میای اینجوری باور اینکه جهان من سرشار از انسان های شایسته هست رو خراب میکنی.
به خدا دیگه به تجربه متوجه شدم آدم ها خیلی خیلی بزرگتر از جسم و نیاز هاشون هستند،آدم ها روح های متعالی هستن که هر کدومشون میتونند مثل دستی از دستان خداوند بی مزد و منت کمکت کنند،چیزی که توی زندگی استاد همیشه اتفاق میفته.
من اینقدر همیشه بقیه بهم کمک میکنن
اینقد که خداوند لطف داره بهم
که شک میکنم که این ی چیزی میخواد
البته با دوره لیاقت و اینکه من انسان لایقی هستم یکمی این نجوای شیطان کمتر شده
ولی باز هم اگر مثلا یک اقایی بهم خیلی لطف میکنه
شیطان تو گوشم؛مریم این چییییی میخواد که اینجوری برخورد میکنه؟؟؟
و من قیافه ام میره در هم و خیلی جدددی میشم
به حدی که طرف از این همه مهربونیش پشیمون میشه
با خودم عهد بستم دوره دوازذه قدم رو تهیه کنم
البته هنوز روی ثروت 1 و دوره احساس لیاقتم و هنوز تموم نشدن
من خیلی دارم اسلو پیش میرم
ولی میخوام بیشتر لذت ببرم از مسیر
به قول استاد بخدا لذت در مسیر نه مقصد
میخوام از همین حال خوبم لذت ببرم
از اجیلی که طلب میکنم و خواهرم از ناکجاباد میاد و بهم اجیل تعارف میکنه و میگه مریم همشو ببرو از تو بهم خیلی رسیده
از اس ام اس های بابام که بهم میگه شب بخیر مریم
صبح بخیر مریم
رابطه شگفت انگیزم با بابام
من تو کامنتها نوشتم رابطه ام با پدرم فاجعه بود ولی الان همش قربون صدقه ام میره
از چلو مرغی کته ای که هوس میکنم و میبینم مامانم بدون گفتن من اماده کرده
از سپاسگزاری برای پولهام و یهو میبینم یکی خودجوش بهم پول میده
ازینکه اجیم دعوتم میکنه رستوران لذت ببرم
ازینکه هرروز خاله ام برام بستنی که دوست دارم رو میخره میاره میگه بخور
از کولرگازی که تازه خریدیم و خونه انگار زمستون تبریز شده
از میوه هایی که هرروز میخورم
قبلا اینجوری نبود اخه
ازون موقع که سپاسگزاری میکنم بخاطرشون شده هرروز و هرروز
از قربون صدقه ها و بوسه های خواهرزادم
از سلامتی خاله ام که معجزه شد و تو بیماستان حالش بهتر شد
از نشانه های خدا هرررر چی بگم کمه
از یادگیری اکسل و ورد
از اینکه باهیچکس قهر نیستم و رابطه هام عالیه
ازینکه ویس گوش میدم و کتاب میخونم
ازینکه لباس برای خودم میدوزم
و همینطور برای خانوادم و اونا خودشون بهم پول میدن بیشتراز چیزی که گفتم
من دارم حال میکنم
من خوشبختم
من خوشبختم
من خوشبختم
خداگواهه حالم عالیه و میدونم حال عالیه من چه اتفاقات فوق العاده ای پیش روم میاره
ازین تغییر شخصیت خودم حال میکنم
لذت میبرم
کیف میکنم
خودمو دوست دارم و میخوام به خودم بگم
مریم تو خیلی ارزشمندی
تو خییییلی تغییر در جهت مثبت داشتی
این مثبت نگری تو خیییلی ارزشمنده
این باخدا بودن تو خیییلی ارزشمنده
این هنر خیاطی و نقاشی تو خیلی ارزشمنده
تو خودت،افکارت و ایده هایی که توی سرته خیییلی ارزشمنده
تو خیلی قابل تحسینی و من بهت افتخار میکنم
به تک تک قدمهایی که طی کردی
به تغییر خودت و جهانت
به آرامشت
این ارامشت خیییلی ارزشمنده
این حال خوب و دید امیدوارانه ات خیلی ارزشمنده
اینکه خدا هوای تورو داره خییییلی ارزشمنده
اینکه فحش نمیدی
کار بد نمیکنی
متعهدی و پاک
این ها خیییلی ارزشمندن
قدر خودتو بیشتر بدون
تو واقعا ارزشمندی
«تو ی الماسی بین این همه کربن»
این جمله رو خداوند اوایل روزهای اشناییم با استاد نصف شب بیدارم کرد و هی زمزمه کرد هی گفت و گفت
تا نوشتمش
حالا میفهمم تفاوت خودمو با بقیه
من ایمان دارم
من ارامش دارم
من متوکلتر شدم
من رابطه ام با خدا بهتره
من ترسام رفته
اره من خیلی ارزشمندم چون روحم نزدیک ذات مقدس خداوند شده
رنگ و بوی اونو گرفتم
معلومه که قلبم مثل الماس میدرخشه و نور میده…
خدایا دوستت دارم
به به… سعیده، کاکوی گلی!
عامو، دس مریزاد. اصلا فک نکن که نوشتن این کامنتا، ساده هس و چیزی نیس و من که دارم پرحرفی قلمی میکنم و… از این حرفا!
عامو، خدا به قلم قسم خورده! این الکی نیست. وسط جملاتت، کلا زیاد خود نیست انگاری میبینم! تو به اذن خدا دست به قلم میشی تا انبوهی از خلق رو در همین سایت مستفیذ کنی! شوخی شوخی، با سفیر قلمی خدا هم شوخی؟
سعیده، منم خیلی قابلیتهامو ذلیل میکردم و میکنم. گشتم و دیدم دلیلش محله ای هست که توش بزرگ شدم و به عرصه رسیدم…پایین شهر، زشت بود قپی بیای و برای خودت نوشابه باز کنی. اصلا کار ضایعی بود…مایه ی خنده.
حالا که توی محله ی دیگه ای زندگی میکنم و آدمهای خیلی زیادی رو تو این سالها دیده م، متوجه شدم که توسری خوردن و توی ذهن خوردن در کودکی، توی ساخته شدن عزت نفس اثر داره. هرچی بیشتر از اون فضاها فاصله بگیری، بیشتر درمان میشی.
چه خوب که به کیش مهاجرت کردی. اینجا یکی از مدینه های فاضله ایران هست که بدلایلی که نوشتی، محبوب من هم هست.
امیدوارم توی محیط عالی این جزیره، به زودی زود تغییرات اساسی رو خودت هم حس کنی… اونقدر که دیگه هیچ وقت به خودت لقب مستک ندی!
تو تاج سر این غار حرا هستی.
بهت خوش بگذره، لحظه به لحظه!
سعیده گلی سلام
خوبی دِتِرجان
من از کامنت یکی از دوستان در فایل بعدی ب این کامنت دومت هدایت شدم
کامنت هات همیشه عالی و پر محتواس
خداروشکر برای اسان شدنم برای استفاده از اونها و همزمانیم با شما در سایت
در مورد کمال گرایی گفتی
و امروز ب عینه دوباره دیدم ک من هنوز تفییر نکردم
داستان اینه
من از اسفند پارسال دوره خوشنویسی با قلم رو شروع کردم
و خرداد ماه دوتا ازمون مرحله مقدماتی و متوسط رو شرکت کردم همزمان
( استادم خیلی تشویقم کرد و گفت حتما قبول میشی و منم شارژ شدم و شرکت کردم)
سوال ازمون اسون بود
و من از عملکردم خیلی راضی بودم
و تو ذهنم نمره ٢٠ یا ١٩ بود
امروز ک رفتم کلاس استاد گفتن : تبریک میگم
هر دو ازمون رو قبول شدین
و اسمم رو توی سایت انجمن خوشنویسان نشونم داد
و من ب محضی که نگاهم ب نمره ام افتاد چنان تو ذوقی خوردم که نگو
مقدماتی ١٧؟؟؟؟
متوسط ١5 ؟؟؟
یعنی چی
کجا ها رو اشتباه داشتم
چرا باید نمره ام اینقدر بشه
و استادم گفت نمره ات خیلی هم خوبه شما بار اول فقط با س ماه کلاس دوتا دوره. رو همزمان امتحان دادی و قبول شدی
و گفت
اقای …
خانم …
( هنرحوهای کلاسمون هستن که بالای س ساله کلاس میان)
سه چهار بار رد شدن و قبول شدن بعد از سه سال
ولی باز ذهنم میگفت نوچ
اخه ازمون مقدماتی چرا باید ١٧ بشه
١5 دیگه چ نمره گندیه
من از اون خر خونهای دوره مدرسه و دانشگاه بودم و این نمره برام ضدحال بود
وقتی با شادی از ازمون اومدم بیرون گفتم جواب ک اومد ب خودم حایزه میدم و میرم فلان کافی شاپ تنهایی
ولی امروز ذهنم گفت
بتمرگ بابا ١٧ و ١5 جایزه داره
( تو پرانتز : ی ساعت پیش خدا ب دلم انداخت گفت برو سایت انجمن دوباره اسمت رو ببین
وقتی داشتم دنبال اسمم میکشتم دیدم تمام شرکت کننده های قبل از اسم من ک برای استان البرز و اصفهان و اذربایجان بودن
هیچکدوم نمره ٢٠ نداشت
شاید سه ۴ نفره ١٩ بودن
بیشمار نمره ١۴ و ١۵ دیدم
و فهمیدم که کلا اساتیدی که تصحیح کردن ٩٠ درصد رنج نمره رو بین ١۴ تا ١٧ دادن )
ظنر ب خواهرم که موضوع رو گفتم
گفت این کمالگرایی که نمیذاره ارزش کارت ببینی
دقیقا سعیده من کار نقاشی میکنم
مدرس زبانم (١5 سال بیشتر)
ولی تو نظرم اینه که اینا ک کار شاقی نیس
آسون
ولی در خقیقت همه نمیتونن مث من اینقدر شیرین و راحت گرامر درس بدن
همه مث من نمیتونن ی دایره صاف و صوف با بار اول بکشن
خواهرم از همکار سابقش گفت که منم میشناسمش این خانم هم مثل من زبان خونده و
ایشون توی مهد کودک ی مدت کار کرده
حالا برای خودش ی برند زده و نقاشی ب بچه ها یاد میده ولی ب زبان انگلیسی
و پارسال نرخ ی روز کارش تو مدرسه ب زبان فارسی ٨ تومن بود با کلی منت
حالا چی اموزش داده
چیزی ک من اصلا روم نمیشه این اموزش بدم و بنظرم خیلی مسخره و ساده و زشته
ولی این دختر اینقدررر احساس ارزشمندیش بالاست که برای کارهای بسیار ساده و بنظر من درپیت
با چنان منتی وقت میده
و قیمت میده که نگو
اون وقت من واسه بالا بردن نرخ حلسه خصوصی زبان ٣٠٠ تومنی
ی میلیون بار تو ذهنم حساب کتاب میکنم و میگم نکنه بالا میگم
و اگه زبان اموز نرخ ٣٠٠ داشته باشم
کلام و میندازم و بالا و رو ابرام
چرااا این باور کمبود اینقدر ریشه ای
چیکار کنم که احساس لیاقت و خود ارزشمندیم رشد کنه
چطور خودم بیشتر باور کنم
؟؟؟؟
و هزاران علامت سوال دیگه
در پناه خدا باشی
سلام مستک جان .
امیدوارم حال دلت عالی باشه
سعیده جان دو کامنت شما زیر این قسمت نوشتی . اولی رو همون روز خوندم دومی رو الان خوندم به تاریخ 16 تیر ساعت 12/30 ظهر شنبه .
هر دو رو کامل ذخیره کردم تو یه فایل جدا تو صفحه لپ تاپم که ….. و روش نوشتم کامنت سعیده
ببین هر چی میخونم بیشتر ازتوش به نکته و آگاهی و تفکر میرسم . اولی که داغونم کرد راستش . بلافاصله میخواستم ازت بپرسم منظورت از فلان مورد رو بیشتر بگو لطفا ( یه موردی خیلی داره ذهنم رو قلقلک میده خیلی دارم راجع بهش با خدا حرف میزنم . باید ذهنم آروم بگیره شاید بعد از خودت هم پرسیدم سعیده جانم)
ببین مستک جان قشنگ یه دوره کامل آموزشی از استاد رو تواین کامنتهات برامون نوشتی . خیلی خیلی دمت گرم دختر . من حالا حالا باهاشون کار دارم میشناسم خودمو .
هنوز ذهنم آروم نیست که نشانه ها رو دنبال کنم در اون حد که لایق اون نشانه هاست .ولی میدونم میدونم ایمان دارم که همیشه ته این ذهن شلوغ من تصمیمات بسیار عالی هست بسیار عالی .
راستی من عاشق فصل تابستان و هوای گرم و جزیره های جنوب هستم مخصوصا جزیره قشم و هرمز . توی اهرم رنج و لذتم دوره ثروت نوشتم که یه خونه اونجا خواهم خرید . خونه اول جای دیگه بود که خریدم به لطف خدا پس دومی هم میشه .
وای سعیده دستم بهت برسه دلم میخواد ماچت کنم محکم .
چی نوشتی آخه ؟؟؟؟
کار دارم باهاشون . مرسی که هستی و مینویسی .
به امید دیدارت به قول خودت با قلب فروووون از شمال کشور دامنه های زیبای البرز تا خورشید قشنگ جنوب
پروفایلت چقدر خوشگله آخه . هم خودت و هم خورشید پشت سرت عزیزم
( خیلی توصیه خوبی راجع به کامنت نوشتن گفتی عالی بود توصیه ات و من خیلی خوب دارم بهش عمل میکنم همونقدر که میتونم . واقعا خودمو تحسین میکنم . )
مراقب خودت و خوبی هات باش مستک جان
بنام اللّه که برکت جاریش را در زندگیم روان است وآسان قابل برداشت
سلام سعیده عزیز
انصافا زیباو باحال نوشتی اصلا نمیشه کامنت به این زیبایی وفراوانی را بخونم و ذوق نکنم و ننویسم
فوق العاده نوشتی ،،
1. آدمها میتونن اونقدر در خدمت باشن که خدابگه و به قول تو خرابش نکنیم با اینکه حتما اینهمه محبت میکنه چیزی میخواد
2.برانگیخته کردن افراد را ازشما درست یاد گرفتم وچقدر جالبه
3. کنترل ورودی ذهن باعث ورود نعمتهای بیحساب الهی میشه
از رانندگی در کیش گفتی واقعا ممنون احساس کردم رانندگی اونجا چقدر لذتبخش و باحاله ،، احساس میکنم رانندگی کردن اونجا شبیه رانندگی استاد در آمریکا آرام ولذتبخشه و انگار هیچکس عجله نداره و چقد بهم احترام میذارن
حالا در مورد سادگی جهان که نعمتها میتونن به سادگی در زندگی روزمره ما باشه فقط باید روی قانون شکرگزاری متمرکز باشیم و بدنیم که
واذ رمیت ما رمیت لکن اللّه رما
قدرت دست فقط و فقط خداست
شکر خدا که تونستم بنویسم و به قول خودت صلاه بجا بیارم و حال خوبی را از همین استارت روز تجربه کنم
خدایا برای امروز از تو جریان سادگی تجربه نعمتها را سائل هستم و به هر خیری ازتو فقیرم
متشکرم که نوشتی
متشکراز استاد
بزرگ وخانم شایسته عزیز
سعیده عزیز دوست ارزشمندم سلام
چقدر لذت بردم چقدر کیف کردم و چقدر خوشحالم برای هدایت شدن به کامنتت
واقعا چقدر نوشتن ارزشمند هست که یکسوره از قرآن و یک روز در تقویم به اسم قلم هست،
چقدر قشنگ اشاره کردی
مدارهای بهتر ازینم هست،خیلی بهتر و خیلی راحت تر و خیلی آزاد تر … فقط من از وجودشون خبر نداشتم چون در مدارش نبودیم
ولی چقدر قشنگمدار و فرکانست رو تغییر دادی که نتیجه اش شده راحت تر شدن آسون تر شدن برای دریافت نعمت ها
خیلی بهت تبریک میگم سعیده عزیز و کلی تحسین ات میکنم برای تعهدی که برای این بهبودی که ساختی داشتی
هر لحظه ات توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین
سعیده جان
دوست عزیزم
به گمانم دیروز بود، یکی از نوتیف های گوگل که روی گوشی م میاد درباره فیلم اصحاب کهف بود:با خودم گفتم اوووو این فیلم خیلی قدیمیه چطور شده خبر براش نوشتن… و رها کردم.
الان اومدم کامنت این فایل رو اپلود کنم و هدایت شدم به اینکه اول کامنت ها رو بخونم… و هدایت شدم به این آیه که شما نوشته بودید
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقًا
و اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد.
ممنونم که به هدایتتون گوش کردید و کامنت نوشتید.
در حال گدروندن و بازخوانی و اجرای دوباره تمرینات دوره کشف قوانین هستم و بی نهایت نتیجه هایی که خودم گرفتم و مثال ها و الگوهایی که خدا بهم داده باعث شده ایمانم قویتر بشه و ذهن نجواگرم داره تقلا میکنه و هرجا تقلا میکنه میفهمم که نشونه س!
یکی از تقلاهاش این بود که “شیرین چیه صبح تا شب داری مینویسی پاشو یه کاری کن یه مشتری جور کن! یه بازاریاب پیدا کن! یه راهی جور! کن”
و من
من تمام تقلاهایی که به فکر محدودم می رسید رو امتحان کردم و سالها دست و پازدم تا به زعم خودم گلیمم رو از آب بیرون بکشم گلیمی که با بزرگتر شدن و بیشتر شدن آرزوها و خواسته هام، سالها فکر میکردم خدا داده دستم و منو رها کرده و گفته باخودته! اگر خواستی یه راهی پیدا کن از اب بیرون بکش
خدایا شکرت
بعدها تا مدتها هم حاضر نبودم بهش حتی فکر کنم، از خودم یا از خدا هنوز کینه داشتم. از خودم چون ضعیف بودم و حتما تمام تلاشمو نکرده بودم، از خدا هم بخاطر اینکه تنها منو رها کرده
به لطف خدا تازه راه افتادم، در مقابل این سالهای تمام عمرم این چند وقتی که چشمم به واقعیت و توحید باز شده به شماره ی انگشتان دست میرسه.
خلاصه که ذهنم هنوز میگفت پاشو جور کن و من فقط میگفتم الان وقت برداشتن ترمزهاست گاز دادن ها رو من انجام دادم، من به این آگاهی باور دارم، و الان با خوندن این آیه و با یادآوری خدا که دیروز بهم چشمک زد باز هم یه امتیاز از ذهنم گرفتم و گفتم دیدی؟!
خداروشکر صدهزاربار شکر
سعیده جون نوشتی که:” من با پیروی از قلب و احساسم این موضوع رو عنوان کردم،انشالله پیغام به دست کسانی که باید برسه، میرسه”
بدست من رسید خیلی هم بهم چسبید، یکی دیگه از نشونه هایی که خدا بهم داد تا بگه آره دقیقا منظورم همین حرفها و تایید مسیرت هست و شک نکن شیرین! این بود: دیشب لباس خواهرزاده م رو دیدم روی لیبلش نوشته بود “”نیلا نیکان”” به خواهرم گفتم چه جالب من یه دوستی دارم اسم دوقلوهاش نیلا نیکا ست
و الان که خوندن کامنت شما رو داشتم ادامه میدادم اینقدر شبیه تمرینات من از دیروز تا حالا بود که شک کردم! گفتم وا! مگه میشه آخه
آره میشه، توی بی نهایت ذوق و خلاقیت خدا برای اجرای چگونگی ها همه چیز امکانپذیره
خداروشکر واقعا
آره جهان اینجوری هم کار میکرد،من خبر نداشتم، مدارهای بهتر ازینم هست،خیلی بهتر و خیلی راحت تر و خیلی آزاد تر
تازه از سفر برگشتم، بی نهایت فراوانی تجربه کردم و چه لایف استایل هایی دیدم، از غریبه ها تنها نه! حتی از دوستان خودم، و دارم فیلم های سفر کسی دیگه رو هم میبینم و بجای حسرت خوردن دارم فراوانی ها رو تایید میکنم
مرور میکنم
و میگم اینچنین زندگی ها و درامدها و لذت ها و ازادی و ازادگی هایی همین الان جاریه
و کامنت شما سعیده جون، تایید دلچسب خدای من بود، پاداش کنترل ذهن همین امروز ظهرم، تایید تجسماتم
و نوشته بودی “خودتو با قبل خودت مقایسه کن اگر بهتر شدی توی مسیر درست هستی”
اره من باور دارم بهتر شدم چون حس بهتری دارم
چون آسون شدم
چون خدا داره کارهامو برام انجام میده
الْحْمْدُ لِلّهِ الِّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لْوْ لا أَنْ هَدانا اللهُ»
ستایش تنها از آنِ خداست که به این [نعمتها] رهنمون شدیم؛ و اگر خدا راهنماییمان نمیکرد، [به اینها] راه نیافته بودیم
سلام ب سعیده عزیزم
نمیدونم چی بهت بگم
نمیدونم چی بگم ک تکراری نباشه انقد ک دوستان از خوبیهات گفتن
ب قول استاد من عاشقتم
عاشقتم ک انقد پاک و زلال و دوست داشتنی هستی شاید باورت نشه اما مدتهاس ک بیشتر دنبال کامنتهای شما هستم تا فایلهای استاد انگار اون چیزایی ک استاد میگه ازم دوره و من دسترسی بهش ندارم ذهنم میگه خو استاد با تو فرق میکنه اون سالهاست ک رو خودش کار میکنه تو کجا و استاد کجا
اما ب شما ک میرسم ذهنم خاموشه ذهنم مطیعه ذهنم دیگه حرفی برای گفتن نداره من با خیال راحت ب مدار بالاتر میرم
الهی من قربونت برم ک انقد بانمک مینویسی ک گاهی کلی با خودم میخندم و با خودم میگم امان از دست تو سعیده
دلم میخاد همین الان تو این گرما بلیط بخرم بیام کیش و ی ماچ گنده از کله ت بکنم و برگردم
من خودم کارمندم مدتهاس دلم میخاد بیام بیرون و ب سبک خودم زندگی کنم اما هنوز جسارت اقدام پیدا نکردم بخاطر همین میدونم ک ول کردن کار رسمی بدون هیچ پشتوانه مالی چقد سخته و چ ایمان قوی لازم داره بخاطر همین اومدم بگم ک قدر خودتو بدون و خودتو دست کم نگیر و هر وقت شیطان خواست بگه حالا مگه چکار کردی شاخ غول شکوندی این حرفای منو پهش بگو تا ساکت بشه
برات بهترینها رو میخام ایشاله همیشه در صراط مستقیم بمونی چون چراغ راه خیلی از بچه های سایت هستی
خیلی دوستت دارم بوس ب کله ت
سلام به سعیده عزیزم
هر روز تحسینت میکنم
به قول استاد تو قدم یک، خداوند به شجاعان پاسخ میدهد.
انصراف دادن و دل کندن از منطقه امنت، دوری از همسر، دوری از فرزند خیلی شجاعت میخواد.
مثل همیشه قلم زیبایی داری خیلی ازش لذت بردم
انشاالله یه روزی مثل خانم جی کی رولینگ نویسنده هری پاتر از قلمت کلی پول بسازی
سلام به سعیده جان
وسلام خدمت استاد عزیزم ودوستان خوبم..
وای دختر کلی کیف کردم از خوندن کامنتت ..من که خودم خیلی وقته کامنت ننوشتم..ولی همچنان درسایت حضور دارم..دختر گل کاشتی..دیوانه شدم..مخصوصا اون آیه های قران..وادارم کردی کامنت بنویسم..
سعیده جان منم ده روز مرخصی گرفتم شمال بودم الان دوروزه برگشتم هوا عالی وهمش بارانی کلی کیف کردم..سرسبزی..هوای خوب..آبشار..انگارسریال سفر دور آمریکای استادم بود..با روحیه عالی برگشتم سر شیفتم..
دوست عزیزم بازم بنویس که نوشتنت خوش است..
همیشه موفق و پایدارباشی..
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾
هنگامی که یاری خدا و [آن] پیروزی فرا رسد،
وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾
و مردم را ببینی که گروه گروه در دین خدا درآیند،
فَسَبِّـحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ ۚ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾
پس پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی، و از او آمرزش بخواه، که او همواره توبه پذیر است.
=====================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم ،سلام به استاد شایسته جانم،سلام به یاران توحیدی غار حرای من
خداروصدهزار مرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دیگه،یک روز تجربه ی بندگیِ با اختیار،نفس هایی که راحت میاد ومیره،آرامشی که از جنس نوره،چشم هایی که زیبایی های دنیا رو به نظاره نشسته …
عجیب این آهنگی که روی سریال ها میزارید برای من خاطره انگیزه ،منو مثل ماشین زمان میبره به عقب …قلب من رو باز میکنه،یک صدایی بهم میگه یادته سعیده؟یادته این آهنگ رو کجاها شنیدی؟ وسط بخش icu…یا بعد از شیفت شب و در حالت بیهوشی …یا عصرهایی که تازه از خواب بعد شیفت بیدار میشدی و یک قهوه میخوردی و شروع میکردی به نوشتن،و نوشتن و نوشتن …بدون اینکه بدونی خدا چه پلن هایی برات داره.
خداروشکر که امروز هم با باز شدن چشم هام،دیدن این قسمت از سریال شد تمرین ستاره ی قطبی من،هیجان ورزش و لذت یادگیری،اون بچه کوچولوی گوودوو،اون مهمونی با دوستان هم مدار،تحسین زیبایی های خانم شایسته،شنیدن صحبت های ارزشمند استاد،شگفتی های اون استادیوم هیولا…همه ش باهم یک صفای اساسی به جسم و جان و روح و قلب من داد.
طبق عادتم همزمان با خوردن قهوه م،سوره ی حدید و سوره ی سجده رو گوش دادم،این دوتا سوره عجیب به من قدرت میده که توحید رو اصل و اساس زندگیم قرار بدم و فارغ ازینکه بیرون از من چه خبره،به مسیر درست ادامه بدم.
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چیزى داناست.
هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
اوست که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلط شد. آنچه در زمین فرو می رود و آنچه از آن بیرون می آید و آنچه از آسمان نازل می شود، و آنچه در آن بالا می رود می داند. و او با شماست هرجا که باشید، و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست.
یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ
[همه] امور را [همواره] از آسمان تا زمین تدبیر و تنظیم می کند، سپس در روزی که اندازه آن به شمارش شما هزار سال است به سوی او بالا می رود.
همین چند تا آیه رو بگیر و بعد به قول استاد تو دورهی کشف قوانین برو صفا کن برای خودت !
قدرت الله از هر حرفِ هر کلمه از هر آیه داره میچکه!
وقتی میتونی قدرتش رو باور کنی بیشتر و بیشتر و بیشتر روش حساب میکنی وبعد بیشتر و بیشتر و بیشتر میری توی دل ترس هات و در نتیجه بیشتر و بیشتر و بیشتر به خواسته هات میرسی.
کل بازی همینه !
توحید و قدرت توحید رو باور کن و حرکت کن!
خیلی ساده ست !ولی !
نودونه ونه دهم درصد جامعه نمیتونند این سادگی رو بپذیرند،به قول استاد برای همین هم نودونه و نه دهم درصد آدم ها نمیتونند خوشبختی رو تجربه کنند.
زندگی الان من برای خیلی ها عجیب غریبه،راستشو بخواید برای خودمم هنوز یکم عجیب غریبه ،یک وقتایی حتی نصف شب از خواب بیدار میشم ،سرجام میشینم به اطرافم نگاه میکنم میگم سعیده ؟تو اینجا چیکار میکنی ؟ بعد خودم به خودم جواب میدم من چه میدونم ،خدا میدونه :))) و دوباره میخوابم :))))
الان که اینو نوشتم نگرانی های بقیه برام منطقی تر شد و دیگه بهتر میتونم ازشون اعراض کنم،وقتی برای منی که نهصد روزه دارم تلاش میکنم قدرت توحید و توحید عملی رو بفهمم و هزارتا اتفاقات معجزه آسا رو دیدم که فقط از قدرت خداوند میتونسته اتفاق بیفته، ولی بازم هنوز ذهنم مقاومت داره و همه ش داره ازم سوال میپرسه چرا اینجایی ؟دیگه مادر عزیز و زحمتکش من که عمری به روش خودش زندگی کرده ،طبیعیه نگرانم باشه ،طبیعیه هربار چهارتا جمله ی نگران کننده هم بهم بگه،من باید همینجوری بپذیرمش.
پذیرش آدم ها با هر عقاید و مسلکی که دارند به آدم کمک میکنه بیشتر و بیشتر سرش توی کار خودش باشه و اجازه بده هرکسی به سبک خودش زندگی کنه،وقتی هم که یک مدت طولانی کاری به کسی نداری، عملا این اجازه رو از آدم ها میگیری که توی کارت فضولی کنند،عیسی به دین خود،موسی به دین خود.
زندگی هدایتی خیلی شیرین و هیجان انگیزه،هر بار که بیشتر درکش میکنم بیشتر مصمم میشم من ساخته شدم برای این مدل زندگی کردن…آره،یک وقتایی تنهایی اذیت میکنه اما به خودم میگم سعیده تو داری اون ریشه های درختی رو میسازی که میوه ش رو توی سریال های سایت میبینی،اگر الان بتونی به اندازهی کافی از تنهاییت لذت ببری و منتظر حضور کسی توی زندگیت نباشی،اونوقت جهان خودش کار هارو برات انجام میده.
این از تنهایی خودت لذت بردن یکی از کلید های موفقیت برای منه،من دوست ندارم همه بشناسنم،دوست ندارم صد تا آدم دوروبرم باشند و ارتباطات گسترده داشته باشم،به قول استاد مینیموم ارتباط اما با کیفیت.
این اصلا به معنی غرور نیست،به معنی ارزش قائل بودن به شخصیت خودت و خواسته هات و اون چیزی که روحت رو آروم میکنه.
وقتی آدم از تنهایی خودش با خدای خودش لذت میبره،نتنها آدم ها خیلی بی دلیل وبی توقع دوستت دارند که همون هماهنگی تو با خداوند انسان هایی رو توی زندگیت میاره که به تعبیر قرآن ارتباطت میشه :
لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا ﴿٢5﴾
در آنجا نه سخن بیهوده ای می شنوند، نه کلام گناه آلودی،
إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا ﴿٢6﴾
مگر سخنی که سلام است و سلام،
یادمه یکی از دوستان فکر کنم مریم جان بود که ازم پرسید درحالیکه مدت هاست حالمون خوبه و داریم روی خودمون کار میکنیم،اگر دوستامون بهمون بی توجهی کردن چطور احساس بی ارزشی نکنیم؟
اون موقع که میخواستم بهشون جواب بدم قلبم گفت الان نه،ولی همون ندا الان میگه بنویس،حتما الان زمان درستشه.
اگر بخوام از تجربه ی خودم بگم،که توی زمینه ی روابط این موضوع رو با گوشت و پوست و استخونم درک کردم،باید بگم:
اگر داری روی خودت کار میکنی و مدت هاست حالت خوبه و یهو میبینی یک آدم رفتار نامناسب باهات داره ،یا داره بیتوجهی میکنه ،یا هرچیزی که به چشم تو یک تضاد میاد و تعجب میکنی چطور ممکنه من که انقدر خوب دارم روی خودم کار میکنم و حالم خوبه،این اتفاق برام بیفته و البته شبیه یک الگوی تکرار شونده شده
اون چیزی که من به تجربه درک کردم از تجربه این موضوع، این بوده که مدار من داره عوض میشه و اون آدم با من رشد نکرده و جهان داره از بینهایت طریق اون رو از مدار من خارج میکنه تا انسان های شایسته تری رو وارد زندگیم کنه.
حالا !
یا من به جریان هدایت اجازه میدم که کار خودش رو درست انجام بده،و سعی میکنم رها باشم و به اون رابطه نچسبم و ضمن اینکه همچنان روی خوبی های اون آدم تمرکز میکنم،از نظر ذهنی خودم رو رها ببینم در جریانی که من رو بغل کرده و میخواد به جایی بهتری ببره…
بعد اونوقت میبینی که چطور اون آدم یا آدم ها به راحتی از زندگیت حذف میشند و انسان های بی نهایت شایسته تری وارد زندگیت میشند که هم باهات هماهنگ ترند و بیشتر از داشتنشون لذت میبری و توحیدی تر میشی و خوشبختی رو بیشتر و بیشتر تجربه میکنی .
یا من میچسبم به پیش فرض های ذهنیم ومیگم من میخوام خوشبخت بشم الا و بلا با این آدم،با این دوست ،با این خانواده و بعد اجازه نمیدم جریان هدایت کارش رو درست انجام بده و بعد همون زندگی و همون ارتباط و همون الگوهای تکراری …و تعجب میکنم چرا هیچ اتفاقی توی زندگیم نمیفته،چرا نتیجه ی دلخواه نمیاد.
توی این زمینه استاد تو جلسه ٢ قدم 6 خیلی خوب توضیح دادند وآموزش های اون جلسه منطق های خیلی قوی به ذهنت میده که فارغ ازینکه توی کدوم شهر یا خانواده یا زندگی هستی،جریان هدایت رو بپذیری و برای رسیدن به خواسته هات رها باشی.
این به این معنی نیست که الزاما هرکسی وارد جهان توحیدی میشه از خانواده ش،دوستش،همسرش و …جدا میشه،به هیچ وجه،اتفاقا در اکثر مواقع اعضای خانواده باهم رشد میکنند و مدار به مدار باهم میان بالا،تو همین سایت هم بینهایت دوستان ارزشمند هستند که میتونند ثابت کنند این موضوع رو.
اما اگر ما واقعا میخوایم خوشبختی رو در تموم ابعادش تجربه کنیم،باید بپذیریم که این دنیا قد یک چشم بهم زدن هم نیست و به بند های نامرئی شرک که مارو وصل کرده به یک مکان یا آدم خاص نچسبیم و اجازه بدیم جریان هدایت،مارو به سمت خواسته هامون هدایت کنه.
یکی از ابزارهای قدرتمند و قوی که به من کمک کرده تا جایی که برام امکان پذیر بوده کلام استاد رو مثل وحی منزل بدونم و تلاش کنم بهش عمل کنم ،قرآن و داستان های قرآنیه….مخصوصا ابراهیم …
اونجا که خدا بهش میگه :
إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ
و پروردگارش به او گفت: تسلیم شو. گفت: من در برابر پروردگار جهانیان تسلیمم.
داستان ابراهیم داستان تسلیمه!
میخوای دوست خدا باشی باید تسلیمش باشی.
منم منم رو بزاری کنار و بگی چشم!
هرچی تو گفتی چشم!
بازم برمیگردم به حرف استاد که میگه من خودم نمیتونم ادعا کنم توی زندگیم حتی یک ساعت تونستم تسلیم محض جریان هدایت باشم…اما به میزانی که تونستم ،نتیجه گرفتم.
به خدا اینارو به خودم میگم،امروز هم توی تمرین ستاره ی قطبیم نوشتم خدایا به قدرت سپاسگزاری و تسلیم هرچه بیشتر من ببار.
کمکم کن تسلیم جریان هدایت باشم ،کمکم کن منطقم رو خاموش کنم،کمکم کن اجازه بدم هدایتم کنی،کمکم کن که از شر نجوای ذهن و انس و شیطان در امان باشم .
به تجربه ،هر جایی از زندگیم نتیجه ی ملموس گرفتم ،حاصل تسلیم بودنم در برابر خدا بوده،هرجا نتونستم تسلیم باشم هیچ تغییری توی زندگیم رخ نداد.
یک لحظه صدای استاد عرشیانفر اومد توی سرم که گفت السلام هو التسلیم.
رفتم سرچ کردم دیدم یک حدیث از امام علی ،چقدر هم قشنگه:
الإمامُ علیٌّ علیه السلام : الإسلامُ هُو التَّسلیمُ ، و التَّسلیمُ هُو الیَقینُ ، و الیَقینُ هُو التَّصدیقُ ، و التَّصدیقُ هُو الإقرارُ ، و الإقرارُ هُو الأداءُ ، و الأداءُ هُو العَمَلُ
اسلام همان تسلیم است و تسلیم همان یقین و یقین همان تصدیق و تصدیق همان اقرار و اقرار همان به جا آوردن و به جا آوردن همان عمل کردن.
چقدر قشنگ کل بازی زندگی روی توی چندتا کلمه تعریف کرد.
خدارو صدهزار مرتبه شکر برای این همه هدایت و نور که بهمون کمک میکنه توی مسیر درست ادامه بدیم و سمت جاده خاکی نریم.
خدایا
خدای عزیز و شیرین و دلبرم
کمکمون کن،کمکمون توی مسیر درست استقامت بورزیم،کمکمون کن فارغ ازینکه نظر بقیه درموردمون چیه،یا جامعه چه اصولی داره،به روش ابراهیم زندگی کنیم و تسلیم محض جریان هدایت باشیم.خدایا من دوست دارم این آیه ی رو برای تموم لحظه های زندگیم سرلوحه قرار بدم :
وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ ۚ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ ﴿٧٨﴾
و در راه خدا چنان که شایسته جهاد است، جهاد کنید؛ او شما را برگزید و بر شما در دین هیچ مشقت و سختی قرار نداد. آیین پدرتان ابراهیم، او شما را پیش از این «مسلمان» نامید و در این [قرآن هم به همین عنوان نامگذاری شده اید] تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما هم گواه بر مردم باشید؛ پس صلات را برپا دارید و زکات را بپردازید و به خدا تمسّک جویید. او سرپرست و یاور شماست؛ چه خوب سرپرست و یاوری و چه نیکو یاری دهنده ای است.
خدایا اگر تو کمکم نکنی و تو دستمو نگیری و تو هدایتم نکنی و تو مسیر رو برام روشن نکنی و من رو در پناه خودت حفظ نکنی ،من نه هیچی میدونم و نه هیچی بلدم و نه کاری از دستم برمیاد …
از قدرت و اراده ی کن فیکونت،بر من ببار.
نور آسمون ها وزمین
تنها تورا میپرستیم و تنها از تو طلب یاری میکنیم.
ما رو به راه راست،به راه بندگانت که به آنها نعمت داده ای هدایت کن.
خدایاشکرت برای فرصت یک صلات دوباره و هم نشینی با یاران بهشتی و صحبت از زیبایی ها و توحید و قرآن و قوانین…
بریم به امید الله برای خلق یک روز توحیدی دلچسب پر از اتفاقات خوب
دوستون دارم بینهایت
وقلب فراوانِ فراوانِ فراوان
از جنوب ایران
جزیره ی زیبای توحیدی کیش
بنام خدای مهربان
سلام به بنده خوب خدا خانم سعیده شهریاری
چقدر لذت میبرم از کامنتهای زیبا و سراسر توحیدی شما
من مدتهاست که کامنتهاتون رو دنبال میکنم و از خواندنش لذت میبرم
چقدر آیات و احادیثی که مینویسین عالی هستن و این نشون میده چقدر مدارتون بالاست
آفرین به شما که اینقدر خوب هدایتهای الهی رو درک میکنید و بهشون عمل میکنید
اینکه در تنهایی اینقدر با خودتون و خدای خودتون در صلحید نشون میده که چقدر روی خودتون کار کردین
اینکه ابراهیم وار تسلیم الهامات الهی شدین و خونواده تون رو ترک کردین و از همه مهمتر از فرزندان دلبندتون دل کندید و دل به رب العالمین دادین و به قدرت پروردگار ایمان داشتین و مهاجرت کردین و در یک کلمه تسلیم بودین نشون میده که جزو بندگان خاص خداوند هستین
تشکر میکنم از شما دوست عزیز که با این دیدگاههای توحیدی تون باعث میشین هدایت رو بهتر درک کنم
ایمان رو بهتر درک کنم و معنی اعتماد به خداوند رو بهتر و بهتر بفهمم
بهترین ها رو براتون آرزومندم
خدانگهدار
سلام سعیده جان دختر گلم من همیشه کامنت هاتو میخون درسته تا حالا کامنتی برات نذاشتم ولی تو دلم پیش خدام همیشه برات ارزوی بهترین خوشبختی وسلامتی و پیشرفت وثروت در کنار دخترای گلت رو دارم هر وقت از شک هات.
نگرانیت میگی گفتم چرا ناراحتی خدا راشکر سلامتی با هدایت خدا رفتی کار عالی پیدا کردی والان خونه هم داری پیش بهترین ادمها هم هستی تازه از همه بالاتر وبهتر خدا هواتو داره دعای خیر این همه افراد خانواده عباس منشیت هم پشت سرته دیگه نگرانی برای چی مگه اون عزیزمون سارا مرادی همت رزا وخیلی از بچه های دیگه تنها تو کشور غریب نیستن دور از خونواده پس از موفقیت هات لذت ببرو زندگی رو زندگی کن زیبا وبا تمام وجود.
عزیزم همه ما تو مراحل مختلف زندگی تضادهای سختی داشتیم وبا مشکلات جنگیدیم ومهم اینه که خدا تنهامون نذاشته ما برنده شدیم ولز رو اونا رد شدیم وبزرگ شدیم من سالها با بیماری فرزندم جنگیدم بعد هم فوتش درسته خیلی اون سالهای نا اگاهی عذاب کشیدم ولی فکرشو میکنم میبینم من نسبت به تمام دوستا وافراد همسن خودم بیشتر رشد کردم موفقیت های بیشتری داشتم واز موقعی هم که خدا جونم دعامو براورده کرد وبا استاد اشنا شدم کلا مسیرم فرق کرده همه چی فرق کرده خدارا شکر .رشد کردم شکوفا شدم ودنبال خدای واقعی رفتم وپیداش کردم قوی شدم وباعث افتخار خودم وخانوادمم طوری که همسر وبچه هام میگن تو قابل قیاس با هیچ کس نیستی انشالله که پیش خدا هم اینقدر ارج وقرب داشته باشم
قبلنا غصه تنهایی میخوردم الان ارامش خدایی که دارم دوست ندارم با هیچ چی عوض کنم من خیلی به این حرف استادایمان دارم با تمام وجود که وقتی مدارمون بره بالا افراد از دورمون میرن واصلا ناراحت نمیشم یه نمونش همسایم بود با انکه خیلی صمیمی بودیم وقتی من اومدم تواین مسیر الهی یه روز اومد گفت میگم بچه ها با هم که هستند خیلی اذیت میکنند دیگه باهم ارتباط نداشته باشیم نظرت چیه منم خونسرد گفتم باشه زندگی خودته هر چی صلاح میدونی ورفت وجالبه همیشه توحرفام فقط خوبیش یادم میاد ومیگم وبعدش متوجه این رفتار خودم شدم که این خواست خدا بوده وگرنه با بودنش من اصلا وقت نمیکردم فایل گوش بدم یا کامنت بخونم وهمیشه باخوشحالی خدا را شکر میکنم باور میکنی امسال چند تااز نزدیکانم بدون کوچکترین حرف یا مشکلی بینمون اصلا خبری ازشون نیست ارووم اروم همه مثل گل قاصدک که دونه دونه پراش جدا میشه ومیره تو هوا ومحو میشه ادمای اطرافمونم میرن بدون کوچکترین مشکلی ومامیمانیم وخدا جون که هواسمون کاملا به مسیرمون باشه راهو بهمون میگه چاهو میگه ناراحت میشیم دلداریمون میده عصبانی میشیم اروممون میکنه میگه تو ازتو بعیده این رفتار توبا بقیه فرق میکنیها وتو ارووم میشی به قول استادجونم مثل گل که نگاه میکنه ولی نظر نمیده قضاوت نمیکنه ارووم ارووم میشی منکه اصلا زمین تا اسمون اخلاقم عوض شده بجای زود رنجی بیخیال حرف ورفتارها شدم تا یه رفتاری میبینم که اذیتم میکنه دونه دونه حرفای استاد میپیچه تو گوشم وزود ارووم میشم یا حرف دوستان وای این صحبتهای اقا رضا که گفت میگفتم باهاش کنار بیا من اینو چنند جا نوشتم جلوچشم باشه حتی کف دستم روزای اول تا ملکه ذهنم شد وبعد اون دیگه به رفتار همسرم وبچه ها واکنش نشون ندادم وای خودمم باور نمیکنم اینقدر اروم شدم.
داشتم از تنهایی میگفتم یوقتایی که نجوا میاد همه رفتن کی جاش اومد پس کو اون وعده ها حتما کار تو ایراد داره ومیخواد ناراحتم کنه که اوایل موفق میشد بعد یه روز یه ندایی بهم گفت پس این بچه های سایت چی مگه دوستات نیستن مگه نمیگی خونوادم پس اینا روحساب نمیکنی دوست از این بهتر که فقط ازشون یاد میگیری وفقط حرفای خوب میشنوی پس چرا حس تنهایی میکنی اونوقت بود که فهمیدم میگه خدا خلف وعده نمیکنه یعنی چی فقط مامتوجه نمیشیم وگرنه اون یادشه ومن افتخار میکنم به داشتن تک تک شما وخدا میدونه همه بچه ها روچقدر دوست دارم هر وقت کامنت ها رو میخونم که سلام اول کامنت نوشتن میگم سلام عزیزم وقربون صدقه شون میرم درسته بچه هارو ندیدم ولی از ته قلبم جواب سلامشونو میدم مثل اینکه روبرومن ودارن باهام سلام علیک میکنند.
خلاصه سعیده جون بدون ومطمئن باشتنها نیستی اول خدا بعد هم همه ما کنارتیم ودعای خیرمون بدرقه راهته انشالله شما وهمه همه اعضا خانوادم وحاکم بزرگ استاد جان در پناه خدا شاد سالم ثروتمند وسعادتمند در دنیا واخرت باشید.
خدایا شکر که هست وخداراشکر که هستید.
سلام به سعیده ی عزیزم
بازم به موقع چیزی رو باید میخوندم که خوندمش, چقدر شده گیر میدیم به اینکه ادمهای اطرافمون هم باید باهامون رشد و تغییر کنند, گاهی وقتها سخته قبول کنیم هی لجبازی میکنیم هی میگیم نه فاطمه تو باید اجتماعی باشی(جلسه تکمیلی سیزده لیاقت) یا به نکات مثبتش توجه کنی ولی نمیییشه جهان کارشو میکنه شاید اصلا بقول دوست شما از طرف مقابل بی محلی ببینیم, من همیشه بخودم میگم خدا که نمیاد حررررف بزنه باهات پای تابلو و جزوه بده با نشونه بهت آلارم میده و همون حرف استاد اول با یه سنگ بعد اجر بعد بتون که تو بفهمی انقدر گیر ندی به خودت که باید بتونی بجوشی با ادمهای اطرافت مثل قبل
یادمه اوایل اشناییم با استاد یه رابطه عاطفی داشتم که عجیییب وابستگی دوطرفه داشت به دوماه نرسیده از اشناییم با استاد که فقطم رو سفرنامه کار میکردم تو دوساعت انقدر راحت تموم شد که خودمم موندم ولی خوشحال بودم بعد سه ماه دیدمش دیگه واقعا هیچ حرف مشترکی نمونده بود بینمون, بعد چندماه کار کردن رو خودم که خیلییی چیزارو باید اون اولا تو خودم تغییر میدادم به خودم اومدم دیدم خدااای من هفت هشت ماهه از دوستام خبر ندارم بازم خوشحال شدم گفتم همیینه تا اینکه حدودا چندماه بعدش قرار شد همو ببینیم کافه, به همون خدا بازم هیچ حرف مشترکی نبود بازم خوشحال بودم ناراحت نبودم و اون دوستان رو دیگه ندیدم
الان فقط دوتا دوست دارم که مثل خودم صداقت از سر و روش میباره, سالمه, بی توووقع از هم ,تولدامون یه تبریک تولد ساده ست(انقدر برای من این موضوع تولد حیاتی بود که دوسال پیش یکی از فایلای زندگی دربهشت دیدم خانم شایسته به استاد یه تبریک ساده سر غذا گفت و خلاصصص و من با تماااام وجودم خواستم اینجوری رها باشم و حالا میبینم شدم ,خدایا شکرت),شاید شده پنج ساعت باهم صحبت میکنیم ولی همش راجب خیاطی و نقاشی و اشپزی هامون که میخواهیم به همدیگه یاد بدیم
ولیییی برسیم به اون پاشنه اشیل من دختر بزرگه بودم تو نوه ها, گل سرسبد اصلا مگه میشه فاطمه نیاد و نباشه خیلی علاقه بهم زیاد بود ولی از یه جایی به بعد هم دیگه تمایلی نبود برم تو فامیل هم یه سری خط قرمزا برا خودم تعیین کرده بودم که رعایت نمیشد مثل غیبت. منو میگی همش خودخوری نمیتونستم نرم نمیتونستمم برم, که فایل دیدم که خیلییی قشنگ استاد میگفت حکایت کسی که میخواد فامیلشو نگه داره و رو خودش کار کنه حکایت کسیه که میخواد تو کویر برنج بکاره, اینارو میشنیدم ولی عمل سخت بود تا اخر اینکه خدا اون سنگ بزرگه را زد تو سرم ,توبه کردم و گفتم خدایا من شرک داشتم که بخاطر تنهایی و حرف و نظر بقیه جایی که دوست نداشتم میرفتم, ارومتر که شدم خدا برام یه عااالمه مثال اورد که اگه هدف داری تنهاییشو هم به جون بخر یکی از مثالها خودت بودی
تا اینکه اومدم رو دوره لیاقت کار کنم باز تازه دوزاریم افتاد که ینی چیییی بهترین رفیق من خودم باید باشم,
اون کسی که لازم دارم براش وقت بزارم خودمم
اون کسی که لازمه خوبیاشو بهش بگم, توانایی هاشو ارزشمند بدونم خودمم
این تنهایی نیست این پیدا کردن بهترین همراه زندگیه, چرا با خودم انقدررررر دوست نباشم که ساعتها بخوام با خودم صحبت کنم و وقت بگذرونم, انقدر حسش خوبه که میگم فاطمه این همه سال کجا بودی, انقدر حسش خوبه که تازه لمسش کردم وقتی استاد میگه حتی تو خیابون هم کاری به ادمهای دیگه نداشته باشید, با خدا حرف زدن یه چیزه با خودت حرف زدن یه چیز دیگه
لحظاتت پر از حس خوب دوست گلم
بنام خداونده بخشنده و مهربانم
سلام به سعیده خانوم عزیز و نورانی….
سعیده چقدر از نوشتهات میشه فهمید مدارت کجاست ماشالله نومخدا ایولا نوش جانت این همه توحید و عشق خدارو شکر خدارو بینهایت شکررررررررررررررررررررررر…
کار درست توحیدی و رهااااااااا دمت گرمممممممممممممممممممم
سعیده اونجایی که گفتی ادمها میرن؟؟؟
برا من پیش اومده من الان حسین عبادی هستم که یه دوستت قدیمی دیگه ای نداره جز یکی دوتا…
و اونروز داشتم به این فکر میکردم که جهان هستی کارش درست میاره ادمهای هم فرکانسترووو اره میارم به لطف خودش
الان که من دارم اینو تایپ میکنم عصر پنج شنبست و من سر کار پشت سیسم نشستم و دارم با عشق کامنتتون رو میخونم و به این کامنتی که نوشتی و من رو منقلب کرد منی که گاهن روزی نیم ساعت تو در دیوار میرم از شر نجواهاااااااا
سعیده بزرگ قلب به خدا میسپارمت و به امید روزی که در مکام مناسب و زمان مناسب دیذار کنم باهتون و ایستاده دست بزنم براتون و بگم دمت گرم بانوووووووووووووووووووووووووووووووووو
به روال همیشه دفترم رو باز کردم و این ایه نازنین با عشق تقدیم به تو
وَالَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْکَبُونَ(زحرف12)
و آنکه همه جفت ها را آفرید، و برای شما از کشتی ها و چهارپایان و آنچه که سوارش می شوید پدید آورد
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی…
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدااااا
سلام سعیده جانم
عزیزم هزاران تبریک و تحسین و آفرین برای توحیدی عمل کردند.
مبارکت باشد در آغوش خدا بودن ، مبارک قلبت باشد با آیات قرآن عجین شدن ، مبارک روحت باشد پرواز و اوج گرفتن ، مبارک چشمانت باشد زیبایی ها را دیدن ، مبارک قلمتان باشد از الله نوشتن ، مبارک جانتان باشد تسلیم بودن .
خداروشکر برای استمرار توی مسیر .
دو سه روز است که متوجه شدم باید خالی بشوم تا اجازه بدهم خدا منو از نور خودش پر کند .
خدا رو شکر خدا مرتبا در حال هدایت و دستگیری از بندگانش است و صبح با یک رویای کوتاه عالی در خواب و کامنت شما ، کلیدهای این خالی شدن را در اختیارم گذاشت .
انشاالله که خودش کمک کند بهشون عمل کنم که من بدون حمایت الله هیچم هیچ .
وقتی داشتم قرآن می خوندم آیات 32 و 33 سوره زخرف برام سوال شد چطور با قانون میشه معناشون کرد بعد پیش خودم گفتم سعیده جان دوره دوازده قدم را واو به واو حفظ است ازشون بپرسم بعد حسم گفت مگه خدای سعیده نمیتونه جوابت را بده ؟ مگه تا حالا جواب همه سوال ها و در خواست هات را کی داده؟ پس از خودش می پرسم که اجابت میکند درخواست هر درخواست کننده ای را وقتی ایمان دارد جواب میگیرد ، که هممون بارها جواب گرفتیم و مطمئنیم جواب میدهد.
سعیده جانم این کامنت علاوه بر اینکه بوسه من را به روی ماهت در بر دارد ،برای خودمم هم تمرین عزت نفس است.
حیلت رهـا کن عاشقـا دیـــوانه شو دیــوانه شـو
و انــدر دل آتـش درآ پـــروانه شـو پــروانه شـو
هم خـویش را بیگـانه کن هم خــانه را ویرانه کن
و آنگه بیـا با عاشقــان هم خانه شـو هم خانه شو
رو سینه را چـون سینهها هفت آب شو از کینههـا
و آنگه شــراب عشــق را پیمانه شو پیمــانه شـو
باید که جمله جــان شــوی تا لایق جانان شـوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
698
سلام و درود
سعیده عزیز چه قدر من این کامنت رو دوست داشتم به خصوص که در زمان مناسب به دستم رسید. اونجایی که احساس میکردم توی حجم باورهایی که محدودم کردن دارم دست و پا میزنم و این جهاد اکبر رو خیلی بزرگتر از خودم میدیدم. تمام وجودم ترس از نشدن بود چون روی خودم حساب کردم نه روی سرپرست و یاورم. وقتی داشتم معنی ایه رو میخوندم” پروردگارش به او گفت تسلیم شو” قلبم پر از نور شد انگار کلام خدا بر قلبم جاری شد که گفت تسلیم شو قلبم در یک لحظه تسلیم شد.آرامش همه وجودم رو گرفت و نور حضور حق جوری به وجودم قدرت بخشید که انگار هر انچه که بخوام برام میشه. نمیدونم چه جور این حالم رو توصیف کنم.
چندتا برداشت داشتم از ایه ٨ سوره حج که دوست دارم اینجا بنویسم ردپایی بمونه ازم؛ پاشنه اشیل من توی ثروت برمیگرده به اینکه از خدا دورم میکنه و ادم بدی میشم که نه خدا دوستم داره نه بنده خدا! از خداوند کمک خواستم که خودش برام منطقی کنه که این باور اشتباه هست.
توی این ایه همون ابتدای ایه اشاره میشه به جهاد اکبر در راه خدا: برداشت من اینه جهاد اکبر همون تلاش برای برداشتن باورهای محدودکننده و مخالف جهان هستی هست. پشت این بیان شده که بر ما در دین هیچ مشقت و سختی قرار داده نشده که میشه همون جاده اسفالتی که استاد ازش میگن. اما نکته ای که هست اینه که اگر من در دین خدا در حال حرکت هستم باید در نعمت و ثروت زندگی کنم اگر توی نعمت و ثروت نیستم یعنی نه جهاد اکبرم موفقیت امیز بوده و نه در دین الله هستم.
بازم برام از این نشانه و ایه ها بذار تا هی بنویسم و با خودم تکرار کنم دوست خوبم.
یه کار دیگه که انجام میدم دنبال سبک زندگی و باورهای امام ها و پیامبرها میگردم. بعد یکی یکی تحلیلشون میکنم که برام منطقی بشه دیدگاه من چه قدر با دیدگاه واقعی اونا متفاوت هست.
ممنون سعیده زیبا از این کامنت فوق العاده ای که گذاشتی.
در پناه خداوند ثروتمند، سعادتمند و سلامت باشید.
هوالحق
سلام سعیده جان
سپاس که هستی و برای خودت و ما مینویسی ،خدارو شکر که تلی مسک هستی…
من سالها با این واژه تسلیم بیگانه بودم و درک نمیکردم ،با خودم میگفتم چرا باید تسلیم بی چون و چرا باشم …به لطف استاد عزیزم با مفهوم واقعی تسلیم آشنا شدم و الان از خدا میخوام که بتونم تسلیم هدایتهای او باشم
حدیثی که از حضرت علی نقل کردی خیلی زیبا بود ،، خدا خیرت بده عزیز دل
تسلیم مثل ابراهیم که از راههای مختلف به دنبال خدا شناسی رفت و سپس ایمان آورد و تسلیم محض شد.
شما هم واقعاا واژه تسلیم رو خوب در زندگی ات اجرا کردی.خداوند حافظ و نگهدارتو و فرزندانت و هرچه خیر وخوبی نصیب شما عزیز دل