سفر به دور آمریکا | قسمت 2 - صفحه 2

خانم شایسته عزیزم

یک صفحه تمام از حرفهای قشنگت را نوشتم تا بارها مرورشون کنم

«به چیزهایی نگاه کنیم که احساس بهتری به ما میدهند ، خاطراتی را به یاد بیاریم که به ما احساس امید میدهند ، پاهایمان را به سمتی که علاقه داریم تجربه اش کنیم ، هدایت کنیم » ٫٫٫٫٫

و تمام اینها یعنی ایجاد و خلق یک زندگی آگاهانه ٫٫٫٫

چیزی که خیلی زود از یاد میره ، هدفی که خیلی زود کمرنگ میشه ٫٫٫٫ واقعا علتش را نمی دونم ولی وقتی به خودم میام میبینم دارم به روش سابق زندگی میکنم ٫٫٫

نگرانی های سابق ٫٫٫

دوندگی های بی حاصل ٫٫٫٫

و در یک کلام روشی که سالها با آن زندگی کرده ام ٫٫٫

روشی که دوستش ندارم ٫٫٫٫

روشی که بارها خواستم تغییرش بدم ٫٫٫

اما عدم ایمان به خداوندی که شکل دهنده آرزو هاست و عدم اعتماد به فرداهایی پر نعمت تر و عدم داشتن لیاقت به نزدیک بودن به خدایی که فقط به رویاهای من شکل میده و محتاج هیچ خستگی جسمی و هیچ دست و پا زدنی از من نیست و تمام چیزهای این مدلی ، باعث میشه کمی به جلو هدایت بشوم و قدمی به عقب باز گردم٫٫٫٫٫

دوست دارم راحت و آسوده باشم اما نمیتوانم باور کنم که در این آسودگی ، نعمت و ثروت هست ٫٫٫ دوست دارم مثل استاد روی تختخوابم دراز بکشم و مطالعه تخصصی بکنم اما باورم نمیشه که وقتی روی تختم دراز کشیده و آسوده و راحتم ، ثروت به سراغم بیاید ٫٫٫٫٫

خانم شایسته عزیزم ٫٫٫٫ بخاطر تمام آنچه که به تصویر میکشی تا من کمی تکان بخورم تا کمی مغزم باور کند که میشود غیر از باورهای من هم طور دیگری زندگی را تجربه کرد ، سپاسگزارم ٫٫٫٫ منتظر قسمتهای بعدی هستم