https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/06/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-06-30 21:06:222024-07-25 14:35:26سفر به دور آمریکا | قسمت 2
1133نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بنام خدای عشق و ثروت و فراوانی. خداروشکر میکنم بابت شما خانم شایسته که دستی از دستان خداوتد هستید ک این زیبایی هارو بما نشون دادید و واقعا شمارو تحسین میکنم بابت اینکه هم غذا پختین و هم فیلمبرداری کردین از این همه زیبایی و ب فکر اعضا خانواده ی صمیمی خودتون هستید واقعا دوستون دارم و از خدا میخوام که در سریع ترین زمان ممکن از نزدیک شما و استاد خوبمون رو ببینم شاد و سالم و ثروتمند باشید ️
ویژگی ها و نکات مثبت فایل 2 سریال سفر به دور آمریکا:
مساحت 4 هزار هکتاری پارک، نگاه چقدررررر زمین بزرگ و بی انتهاست که فقط پارک را به این وسعت درست کردن
چی منظره ای شده دریاچه پارک با عکس که از درختان و آسمان افتاده روی آن
دختر که داشت ماهی میگرفت چقدر خوشگل است خدایا شکر که همه چی رو زیبا آفریدی
خانم شایسته عزیز بدون اینکه ترسی بکند که حرفه ای کار تدوین و تصویر برداری نیست اقدام کرد به ضبط و تدوین این سفر و در این مسیر همزمان که کلی زیبایی نشان داد به ما، مهارت خودش هم در تدوین و ظبط فایل بیشتر شد
خدایا بینهایت شکررررت بابت زیبایی که امروز برام نشان دادی
اول ویدیو رو دیدم و هر لحظه خودمو در اون مکان و در اون زمان پیدا میکردم ب نحوی ک انگار تموم اون لحظه ها روح منم همراه شما بوده.. اما وقتی متن رو خوندم دیگه انگار نبود بلکه تموم اون متن رو احساس کردم لمس کردم با گوشم صدای جیرجیرک ها رو شنیدم صورتم نسیم خنک رو لمس کرد و بوی شبنم و طراوت در مشامم پیچید…
چیزی ک من آموختم از قسمت دوم سفر:
خدای مهربان ب ما قدرت احساس داده
ما توانایی لمس هر آنچه تصور کنیم رو داریم
این همه زیبایی و آرامش ارزش قربانی کردن چیزهایی ک مارو از مسیر دور میکنه رو داره
از نعمت گوش چشم و زبانمون برای خواسته ها استفاده و لذت ببریم
خدایا سپاسگزارم ک منو باز هم ب این مسیر زیبا برگردوندی و باز هم دستمو گرفتی خدایا شکرت ک همیشه هوامو داشتی و داری و میدونم خواهی داشت
سلام به استاد جان عزیزم و مریم جان عزیزم و دوستان خوبم
خانم شایسته عزیزم بی نهایت سپاسگزارم که چقدر عاشقانه این فایل های عالی تدوین کردید علاوه بر این که چقدر مسئولیت های دیگه داشتید اما به خوبی همه کارها را انجام دادید و این نشون میده چقدر شما با خودتون در صلح هستید که تونستید از پس این حجم فشار کاری بر بیاین، احسنت به شما و شما بهترین الگو برای من هستید . من بسیار شما رو تحسین میکنم
خدایا بی نهایت سپاسگزارم به خاطر دیدن این همه زیبایی که تو این فایل دیدم
اول تحسین میکنم مریم جووون را که اینقدر درمورد این پارک بزرگ اطلاعات کاملی دادند.
همین ابتدای فایل فراوانی را نشون میده 40هزار هکتار وسعت این پارک بزرگ
یعنی بی نهایت درخت. بی نهایت زمین. بی نهایت آب
خدایا شکرت
انسان هایی که خودشون را ارزشمند میدونند وبرای تفریح خودشون وقت میگذارند.
همینجا از خداوند درخواست میکنم هدایتم کنه به سمت پارک ها وتفریحات عالی
چقدر این ویو زیباست. درخواست منم هست وقتی صبح بیدار میشم واز پنجره ی اتاقم بیرون رانگاه میکنم همچین ویویی را ببینم. خدایا شکرت. خدایا تو این فایل ها میبینم که زیبایی هست. اگه استاد از بندرعباس هدایت شده به این پارک زیبا منم میتونم هدایت بشم
الهی صدهزار مرتبه شکرت. یاد عظمت پروردگارم که هیچ برگی بدون اذن او به زمین نمی افته. ومن اشرف مخلوقاتش برگی بر آب نیستم. من خالق شرایطم هستم. من میتونم با کنترل ذهنم با توجه وتمرکز روی زیبایی ها. با کارکردن روی خودم تمام زندگیم را تغییر بدهم
بهترین الگو برای من استاد عباس منش هستند.
نکته ی بعدی
صبحانه ی مفصل در دل طبیعت. یه جمع سه نفری توحیدی. یه خانواده ی عاشق
وااای که چقدر من قهوه دوست دارم. واز زمانی که قهو ساز خریدم هرروز قهوه درست میکنم. هرروز خودم راتحسین میکنم. چون انسان ارزشمندی هستم. برای خودم ارزش قائل شدم وسیله ای که فقط مال خودم هست بخرم وازش استفاده کنم
نکته ی بعدی
عزت نفس بالای استاد
تحسین میکنم استاد را که خودشه. اونقدر عزت نفس بالایی دارند که راحت جلو دوربین لخت هستند. همینجوری که بودند
نکته ی بعدی
تحسین میکنم مایک عزیز که کارهایی راکه یاد گرفته الان تو سفر داره عملی انجام میده. همون جمله ی معروف استاد. حرفی که عمل نیاورد حرف مفت هست
یاد قدم 3 افتادم وپاشنه آشیل استاد که وقتی تمرکز از روی مایک برداشتن مایک هدایت شد به یک خانواده ی ارتشی ورفتن به اردو
تحسین میکنم مریم شایسته را که تمرکز وتوجه ی او روی نکات مثبت مایک هست ودرمورد اون صحبت میکنند
نکته ی بعدی
درست کردن غذا. اونم باهمکاری خانواده
مریم جووون که مرغ رامزه دارمیکنه وداخل فویل میپیچه
مایک که آتش آماده میکنه
واستاد که فویل های مرغ را داخل آتش میگذاره وبعدش مواظبه تا غذا آماده بشه
تحسین میکنم این پارک زیبا.
بازهم نکاتی از قدم ده. جلسه 6 قرآنی
وعده ی خداوند به بهشتی که خانه هایی که نهرهای آب زیر اون جاری هست ودرختان زیبا وفراوان. که درادامه میگه. این بهشت ادامه ی بهشتی هست که در دنیا داشتید.
خدایا منم میخوام بهشت را درهمین دنیا تجربه کنم. درادامه بیام تو بهشت اون دنیا
خدایا با این فایل ها میشه به راحتی فراوانی راباورکرد
میشه به راحتی فهمید که معنوی ترین کار دنیا ثروتمند شدن هست. وهرچقدر ثروتمند بشم نزد خدامحبوبتر میشم
ثروتمندان انسان های بی نهایت خوبی هستند که هم خودشون از نعمت ها استفاده میکنند هم الگویی میشن برای دیگران.
نکته ی مثبت بعدی
تحسین میکنم دختران جوانی که با آزادی کامل. دارند ماهیگیری میکنند. خودشون هستند. نه میخوان با پوش خودشون جلب توجه کنند نه از سراجبار میخوان آنچه دیگران میگن انجام بدن
خدایا منم میخوام جای زندگی کنم که آزادی داشته باشم
آزادی بیان. آزادی پوشش. آزادی فکری. آزادی مالی
آزادی زمان ومکان. ووو
نکته ی بعدی
درس هایی که از مریم جووون گرفتم
این جسم ما بی نهایت هوشمند هست. جسمی که درآن واحد میشه از همه ی حواس ها برای لذت بردن ازشون استفاده کرد
چشمانی که باید زیبایی ها را بهش نشون بدم وعادتش بدم در هرچیزی توجه وتمرکزش روی خوبی ها باشه. نکات مثبت هرچیزی را ببینه تحسین کنه. درخواست کنه. شکرگزاری کنه. تا بیشتر وبیشتر درمدار اون ها قرار بگیره
گوش هایی که باید تربیت بشه فقط درمعرض شنیدن خوبی ها باشه. فایل های استاد. رابارها گوش بده. اهنگ های زیبا رابشنوه. وباورهای عالی را گوش بده.
بهترین ورودی ها چشم وگوش وزبان هست
پاهایی که به سمت مسیری که علاقه دارم برم ولدت ببرم
قلبی که با شکرگزاری باز بشه و بیشتر وبیشتر توجه وتمرکز روی خوبی ها وشکرگزاری قلبی کنه
در ذهنم فکرهایی کنم که ایمانم بیشتر بشه.
واین یعنی به صلح رسیدن باخودم
خدایا شکرت قراره هدایت بشیم به زیبایی های بیشتر. واین یعنی فراوانی.
نکته مثبت اول جادههای سرسبز آمریکاست مخصوصا وقتی این سرسبزی و زیبایی عجین میشه با ساختمانها و خانههای بسیار زیبا و قشنگ مثل ساختمانی که در ثانیه 16 به نمایش گذاشته شد چقدر معماری زیبایی داره و من عاشق این سبک معماری خانه ها هستم که حس و حال زیبایی میده و سقف شیروانی داره و به نظرم چوبی هستن
نکته مثبت دوم تحسین میکنم استیت پارک رزولت رو و تحسین میکنم خود رئیس جمهور رزولت رو که به جایگاهی رسید که اسمش رو گذاشتن روی یک پارک و آفرین به لیاقتی که کسب کرده
نکته مثبت سوم جاذبه های طبیعی ای هست که استیت پارک رزولت داره و در همون بدو ورود در یک تابلو زیبا اونها رو نشون دادن از حیوانات مختلفی که داخل این پارک هست مثل جغد یا پرنده های قرمز رنگ تا مارمولکهایی با پوست های عجیب و غریب و جثه بزرگ تر از حد معمول البته اگه بشه اسمش رو مارمولک گذاشت!
نکته مثبت چهارم ویو زیبای استیت پارک که رو به دشتی پوشیده از درخت هست که تا چشم کار میکنه فقط سرسبزی و درخت های زیبا هست و دوربینی که گذاشتن تا این مناظر زیبا رو بتونی از نمای نزدیک تری ببینی
نکته مثبت پنجم رابطه پدر و پسری فوق العاده استاد مایک که سراسر احترام و عشق و لحظات لذت بخش هست از هم دیگه عکس میگیرن و از وجود هم دیگه لذت میبرن و با هم دیگه در صلح هستن
نکته مثبت ششم رابطه عاشقانه استاد و مریم که در صلح هستن با هم دیگه و عکس و فیلم های زیبا از هم دیگه میگیرن و به هم عاشقتم های حسی و درونی میگن و عشق تو زندگی زیباشون جاری هست و امیدوارم همینطور ادامه داشته باشه
نکته مثبت هفتم اسلاید اوت کردن و بزرگ شدن یک برابری سایز داخل ار وی و چقدر فضا بزرگ تر شد و چقدر دلباز شد و چقدر خوبه که ار وی انقدر امکانات عالی داره و میشه این همه راحتی رو داخلش تجربه کرد و چقدر خوب درستش کردن که با اینکه فضا بزرگ تر شد تعادلش رو خوب حفظ میکنه و به همه چیش خوب فکر کردن
نکته مثبت هشتم صبحانه خوردن در دل طبیعت زیبا رو تحسین میکنم اونم تخم مرغ های خوشمزه اونم در دل یک طبیعت بکر سر سبز سر میز صبحانه ای که بیرون آماده کردن برای اینکه لذت ببری و حالش رو ببری
نکته مثبت نهم تحسین میکنم مایک رو که قبل از انجام کارهاش تست میگیره اینطوری مطمئن میشه که کار درست انجام میشه یا نه
نکته مثبت دهم تحسین میکنم استاد عباس منش رو که سفر عشق و کار همه چیش یکی هست و در راحت ترین و لذت بخش ترین وضع ممکن زندگی میکنه و فایلها رو تدوین میکنه و پول میسازه و عشقش رو انجام میده و زندگی میکنه
نکته مثبت یازدهم تحسین میکنم عزت نفس بالای مایک رو که از خودش تعریف میکنه و میگه من بودم که آتش رو درست کردم و به خودش افتخار میکنه چه خوبه که آدم توانایی های خودش رو ببینه و خودش رو دست کم نگیره حتی برای انجام کارهای به ظاهر کوچک
نکته مثبت دوازدهم تحسین میکنم سنجاب زیبا رو با اون دست های کوچولوش و دم قشنگش و روحیه ماجراجویانه و بامزه اش که داره شیطونی میکنه این گوشه کنار استیت پارک
نکته مثبت سینزدهم دخترهای زیبایی که دارن ماهی گیری میکنن و دارن از وجود این استیت پارک و امکاناتش نهایت لذت و شادی رو تجربه میکنن در کنار هم دیگه و چقدر این دوستی ها و این کنار هم بودن ها و لحظات زیبا رو گذروندن ها رو تحسین میکنم امیدوارم همه بچه های سایت و خودم به این لحظات زیبا هدایت بشیم و این دوستی های شیرین و تجربه های دلچسب رو تجربه کنیم
نکته مثبت چهاردهم این آگاهی هست که بیایم چشم هامون رو به زیبایی ها باز کنیم به چیزهایی که قلبمون رو باز میکنه و که ما رو به وجد میاره، بیام گوش هام رو در معرض شنیدن چیزهایی قرار بدم که بهم امید میده ایمان میده و قوت قلب میده، پاهامون رو در مسیرهایی باز کنیم که علاقه داریم انجامشون بدیم علاقه داریم ببینمشون و به سمتشون بریم، بیایم در ذهنمون چیزهایی رو مرور بکنیم و خاطراتی رو به خاطر بیاریم که ایمان بیشتری برامون میسازه برای اینکه به سمت تجربه های وسیع تری حرکت کنیم
چقدر این قسمت سفرنامه حس خوب داره ،من عاشق مناطق سرسبزوجنگلیم و چقدر لذت بردم وقتی آر وی داشت اسلاید اوت میشد و چقدر همه جا تمیز و مرتب و چیده شدست داخل این خونه متحرک ما ، و چه جای سرسبزی ،و استاد عزیزم که همیشه در راحت ترین حالت ممکن داره با عشق هم کارشون انجام میده و هم لذت میبره ،چقدر هوس مرغ کردم و اوه اوه اون رون مرغی که استاد بازش کرد تا مغزه استخونش پخته بود و نوش جونتون و چقدر دوس داشتم تخم مرغای عسلی ومخلفات صبونه رو من عاشق زیتونم ،زیتون هسته دار ،نه پرورده چقدر حال میده رو اون میز بشینی و صبحونه بخوری اول صب تو اون نسیم خنکی که با توضیحات شما حس کردم مریم جان عزیز و دریاچه قشنگ و زیبا منو یاده دقیقا پرادایس انداخت و درختای اون طرف دریاچه دقیقا شبیه پرادایس بودن ، چقدر لذت بخشه تو این پارک قدم بزنی ،اوه خدای من 4هزار هکتار!!!!!!!!!!! چقدرررررررر درخت داشت این پارک و چقدر انبوه درختا بودن تو تصویر ، و اونجا که مریم جان داتشن بغل دریاچه را میرفتن و توضیح میدادن داشتم تجسم میکردم که اول صب شیرجه بزنم تو اون دریاچه ،و بچه هایی که آزاده آزاد داشتن ماهی گیری میکردن و اصن آزادی حس میشه واقعا راحتی ،امنیت ،و توحید خیلی جاها حس میشه ، ومن درگوشه ای از این کشور زیبا و بهشت زیبا چقدررررررر فراوانی دیدم ، و بارونی که همواره میباره و سرشار از فراوانیه این کشور و آخرای فیلم داشتم به درختای بلند و حاشیه جاده نگاه میکردم و چقدر مناظر زیبایی بود و چقدر حاشیه جاده تمیز بود ،واقعا سپاس گزارم مریم جان عزیز بابت عشقی که دارین و باعث میشیم ماهم سهیم باشیم در دیدن و تجربه این زیباییها و بخشش فقط مالی نیست ،شما بخشنده ترینی و چقدر به ما صحنه های زیبا بخشیدی و باعث شدین چشمامون زیبایی ببینن با تعریفای قشنگتون ، واقعا سپاس گزارم ازشما از استاد عزیز و از مایک که آتیش روشن کرد .
خداروشکر میکنم که دوباره درحال نوشتن هستم و بازم میخوام ردپا از خودم بزارم و یک تصویر کلی از چیزی که میخوام بگم دارم و ادامش رو خدا هدایت میکنه.
دیشب نشستم اهداف کوتاه مدت خودم و مشخص کردم اهدافی که دوست دارم توی این سی روز بهشون دست پیدا کنم
یکی از عواملی که باعث میشه که خیلی ما خوب بتونیم قدم های روزانه امون رو برداریم و پشت سرهم و تند تند کارهای مفید رو انجام بدیم اصل بهبود گرایی در عمل هستش
خب طبق این اصل ما از هر فرصتی هرچند کوچک برای رشد استفاده میکنیم
من یک روزایی هرروز یک تایمی میزاشتم و فقط درمورد اصل بهبود گرایی برای خودم مینوشتم و خب نتیجش عالی بود واقعا از هر فرصتی از هر دقیقه برای رشد استفاده میکردم و انگار فضای ذهنیم و کانون توجهم رو اماده کرده بودم تا برای رشد ازش بهره بگیرم و چقدر هم نتیجه خوب داشت برام و در یک کلام حالم خوب بود چون بهبود های کوچیک جلوی چشمم بود و میدیدمشون و بهشون توجه میکردم و خب هرقدمی هم که لازم بود برای اهدافم بردارم با این اصل برمیداشتم
الانم این کامنت رو اومدم همینطوری ازش استفاده کنم یعنی کامنتم رو فرصتی دیدم تا درمورد اصل بهبود گرایی صحبت کنم
چون حس کردم دارم درگیر یکسری مسائل که از کمال گرایی نشات میگیره میشم و خب سریعا اومدم این رو برطرف کنم و خداروشکر که هدایت شدم به این صفحه و اصلا خداروشکر ایده ایی بهم داده شد تا درمورد این موضوع صحبت کنم
در حین نوشتن این کامنت باید بگم که دیشب رابطه عاطفی رو تموم کردم و یکجورایی به رابطه جوری تغییر شکل دادم که نیازی نباشه نگران باشم، نیازی نباشه هعی چک کنم و اینور و اونور پیگیرش باشم،، از طرفی چون این موضوع همراه شد با هدفگزاری من که طبق جلسه 5 کشف قوانین اینکار رو انجام دادم (زیر همون جلسه هم کامنت گذاشتم و توضیحات دادم) خوب تونستم فضای ذهنم رو اینطوری برای اهدافم اماده کنم
یک نکته ایی رو بگم من اینجا به خودم که بهتره واقعا حالا که تصمیم گرفتم اینجور کامنت هارو بزارم زیر فایل سفر نامه خیلی خوبه که کامل و واضح و دقیق هرچی هست رو بگم،، خودافشایی کنم و خلاصه اینطوری کار کنم تا ردپاهام خیلی واضح تر باشه
قشنگ از احساسات ام بگم اینکه خوشحالم ناراحتم انگیزه دارم ندارم
درمورد افکارم بگم که چطوری هستن
و اینطوری مسیرم و بنویسم تا ردپاهام قشنگ من رو اصل برسونه همیشه و مسیر رو کامل برام شناسایی کنه
راستش بعد از تموم شدن رابطه هنوز یک سری افکار میاد و کانون توجه منم درگیر میکنه اما بنظرم کار درستی کردم همجنین توی کامنت توی کشف قوانین نوشتم که متعهد بشم حداقل تا 30 روز آینده بهش نه زنگی نه پیامی نه هرچی بدم.
همچنین کامنت هام رو از این به بعد بنظرم نیازی نیست حتما بدون وقفه بنویسم میتونم یک بخشیش رو بنویسم بعد نگهش دارم باز هرموقع حسم گفت بیان ادامه بدم این کامنت رو این خودش هم به من کمک میکنه هم به کیفیت کامنت و اینم ایده خوبی هست بنظرم
همچنین به خودم تعهد دادم توی این سی روز که هرروز یک فایل سفر به دور آمریکا و یک کامنت زیر اون فایل قرارر بدم که بیشتر جنبه ردپا داشته باشه خدایا شکرت بخاطر این فراوانی که بالای دویست قسمت سفر به دور آمریکا اماده شده و میتونم با خیال راحت هرتعداد روز که خواستم این تعهد رو ادامه بدم.
++++
خب یک خود افشایی اگر الان بخوام از خودم بکنم راستش بخاطر کمال گرایی و جهت ندادن اگاهانه کانون توجهم و توجهم رو گذاشتن روی محدودیت ها و چیزایی که حالم رو خوب نمیکنه الان یک احساس عجیبی رو تجربه کردم و خیلی زود متوجه میشم که نباید این احساس رو داشته باشم خیلی سریع باید حال خودم رو خوب کنم و نتیجه این حال خوب باید افکار قدرتمند کننده بیاد
اتفاقا یکی از چیزایی که باعث شد که من بیام کامنت بزارم درمورد بهبود گرایی همین بودکه حس کردم کمال گرایی داره احساس من رو بد میکنه
ما بچه های سایت باید بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم اگر بعد از این همه مدت توی سایت من قرار باشه همراه بشم با احساس بد که دیگه هیچ فرقی نکردم اینهمه مدت و عملا هیچی به هیچی شاید به این دلیل هم یکم استرس دارم که ترس ازاینده دارم
یکی دیگه از دلایل احساسم میتونه همون تموم شدن رابطه باشه که واقعا منطقی نیست اما چون شاید زیادی توجه دارم میکنم اینطوری شده و اتفاقا چندروز پیشا یک فایل از استاد دیدم توی این موضوع مطمئن هستم کمکم میکنه
ایده بهم داده شده برم یک دوش اب سرد سریع بگیرم و حال خودم رو خوب کنم و بشینم با اصل بهبود گراییییی تمامممم کارارو بکنم
میخوام جدی بهترین خودم رو بزارم توی اصل بهبود گرایی و هرچیزی که میدونم خدایا به امید تو لتس گوو
++++++
16:57
خب خببب از نتیجه کار بگممم عالییی خودم رو زور دوش آب سرد سرد قرار دادم و گفتگو های ذهنیم رو با خودم شروع کردم گفتم تو باید ذهنت رو کنترل کنی (با لحنی ملایم و دوستانه البته) تو باید بتونی خیلی خوب بهبودگرایی رو ایجاد کنیی،، بعد که احساسم همینطوری داشت بهتر میشد افکار بهتر و عالی تر میومد سراغم خداروشکر،، بعد بهم میگفت که تو با این قدرت خلق کنندگی که داری چرا باید احساس قربانی بودن بهت دست بده چرا باید حس کنی قربانی شرایط هستی بعد کم کم رفتم تو فرکانس شکرگزاری که اقا خداروشکر که دوره کشف قوانین رو دارم خداروشکر که تمرکز دارم توی خونه، خداروشکر که با تغییر فرکانس زندگی من هم هرلحظت تغییر میکنه و اینقدر این افکار بینظیر بود که خودم کلی کیف کردم و لذت بردم از این افکار فوق العاده بینظیر
بعد یک مورد دیگه الان میفهمم که چقدر خوبه که اینطوری کامنت گذاشتن رو شروع کردم،،
از فوایدش بخوام بگم: اینکه مسیرم رو بعد ها میبینم و میام کامنت هامرو میخونم و لذت میبرم، اینکه میام اینجا گفتگو های ذهنیم رو جهت میدم شاید اگر همین کامنت نبود من نمیرفتم حال خودم رو خوب کنم و به این درجه از احساس خوب برسم. و چقدر خوب میشه که این مسیر رو ادامه بدم و از هییچ هم مقاومت نداشته باشم شاید مغز بخاطر کمال گرایی یا احساس عدم لیاقت بگه این نوع کامنت هارو نزارم اما من مینویسم و مینویسم
خب خداروصدهزار مرتبه شکر
یک فکری که اومد توی سرم این بود که ببین سینا 689 روز از عضویتت میگذره که البته من تازه با امکانات سایت و این جور چیزا از روز پونصد ام اشنا شدم اما به هر حال 689 روز عضویت توی سایت داری معلومه که نباید مثل مردم عادی جامعه فکر کنی،، معلومه که باید شخصیت خاص و سبک شخصی خودت رو داشتی باشه اینقدر خوشم میاد ار این سبک شخصی میدونی واقعا وقتی بهش فکر. میکنم لذت میبرم چون یک سبک شخصی باحال رو همیشه از خودم تصور میشم یک شخصیت خاص یک شخصیتی که واقعا میتونه استثنایی عمل کنه و واقعا هم به خودم از این موضوع اعتماد دارم اگر هرروز گفتگو های ذهنیم رو اینطوری جهت دهی کنم عالی میشه
واقعا هم ما نباید عادی فکر کنیم، عادی عمل کنیم اینهمه عضو سایت مثلا باشم و باز بشینم سریال ببینم و وقتمو الکی هدر کنم؟ باز توی حالت یویو احساسی هردفعه قرار بگیرم؟ نه یک مسیر رو وقتی میگم میرم، میرم
این همون چیزیه که منظورم از شخصیت خاص هست وقتی میشینم پای یک کاری تمرکز صد در صد میزارم اقا این همه فایل از استاد و بارها کتاب خوندی درمورد تمرکز باز میخوای وقتی کاری میکنی حواست همه جا باشه؟ یعنی چی شوخی گرفتی مگه سینا جان؟
بعد توی حموم دوش اب سرد که بودم که البته خیلی هم طول نکشید کلا فکر کنم ده دقیقه ولی ده دقیقه مدام داشتم با خودم حرف میزدم اخراش دیگه رفته بودم توی فرکانس تشویق خودم و خودم رو حسابی تشویق میکردم که دمت گرم… تونستی این کار رو عالی انجام بدی چقدر اراده خوبی داری چقدر به رشد خودت هستی و حسابی از اینجور کارها و واقعا هم لذت بردم خداروشکر
خانم شایسته توی این فایل خیلی موضوع قشنگی رو اشاره کردم اونم این بود که ما جسم نامحدودی داریم و واقعا باید نهایت استفاده رو از این جسم ببریم
این کلمه “نهایت استفاده” خیلی برام بولد شد توی ذهنم میدونی واقعا من بتونم گفتگو هام رو جوری جهت دهی بدم که در هر لحظه نهایت استفاده از توان خودم رو در هرکاری بزارم چقدر سرعت رشد من میره بالاتر
نهایت توان خودم رو بزارم برای یک فایل و تمرکزی گوشش دادن
نهایت توان خودم رو بزارم روی ساختن باور احسدس لیاقت
نهایت توان خودم رو بزارم روی کنترل ورودی های ذهن
نهایت توان خودم رو بزارم توی کامنت نوشتن و گفتن نکات مهم
نهایت خودم رو بزارم روی زیبایی هارو دیدن
نهایت توان خودم رو بزارم تا توی کارم بهترین ِ بهترین بشم
نهایت خودم رو بزارم تا اصل بهبودگرایی در عمل رو اجرایی کنم و از هرلحظه ام استفاده کنم
نهایت استفاده از مغزم رو بکنم،، بهترین چیز هارو به چشمم نشون بدم، بهترین چیز هارو بنشوم، بهترین حرف هارو بگم و کلی از این نهایت ها
میدونی واقعا اگر ما نهایت توان خودمون رو بزاریم توی ایجاد احساس شور و شوق برای اهدافمون و در ادامه اون باعث میشه نهایت توان خودمون رو برای همون هدف بزاریم چقدرر رشد میکنیم چقدر پیشرفت میکنیم واقعا؟
وقتی میشه چرا همچین کاری نکنیم و البته به نظر من ریشه اش بازم برمیگرده به احساس خودارزشمندی یعنی من اینقدر خودم رو ارزشمند بودنم که اینطوری خاص عمل کنم
چون اگر خودمون رو ارزشمند ندونیم باعث میشه بگیم: مگه من کیم که بخوام بهترین تمرکز لیزری رو مثلا داشته باشم یا بهترین احساس رو داشته باشم
من به خودم بعضی وقتا واقعا میگم بابا یک عمر اینطوری زندگی کردی از حالا به بعد تماممم توانت رو بزار که بهترین احساس رو داشته باشی درطول روز میدونی اصلا دیوانه شو اشکال نداره از هرچیزی لذت ببر برقص برای خودت حسابی به خودت تشویقی بده حسابی برای خودت احسذس خوب ایجاد کن و سعی کن واقعا بهترییین احساس رو درخودت ایجاد کنی که این باز نیاز داره که بهتریین کنترل کانون توجه رو داشته باشی یعنی از دل نازیبایی ها هم زیبایی بکشی بیرون واقعا ارزش داره ما یک همچین کاری انجام بدیم و تمام وجود خودمون رو اگر بزاریم توی این مسیر نتایج فوق العاده لذت بخش هست
صد در صد خودت رو واقعا بزار برای عمل به هرچیزی که یاد میگیری و اون وقت ببین جهان چطوری کرنش میکنه در برابر تو،، این کار نیازمند اینه هرروز به خودم یاداوری کنم و بارها و بارها اینشکلی فکر کنم اصلا و کم کم خودش میفته روی دور و از یک جا به بعد من اینطوریی فکر میکنم دیگه خود به خود ^_^
چقدر دریاچه فوق العاده صاف و زلالی بود مثل ایینه انعکاس محیط رو روی خودش انداخته بود چقدرر زیبا بود این فایل
در استیت پارک روزولت
خدایاشکرت
این کامنت رو همینجا تموم میکنم و میخوام برم روی جلسه یک کشف قوانین طبق قدم روزانه ام کار کنم و بهترین خودم رو سعی کنم بزارم
خدایابینهایت سپاسگزارم ازت که منو اوردی دوباره توی این احساس خوب
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون به سمت زیبایی ها و خواسته های بیشتر باشه
سلام و سپاس از شما دوست عزیز چقدر این کامنت شما نکات کاربردی خوبی برای من داشت،در کل من آدم کمال گرایی هستم و با وجود داشتن هنرهای زیاد و موفقیت های خیلی خوبی ،خیلی از خودم راضی نیستم و همین باعث میشه حالم رو گاها بهم بریزه و بد بشه ،صحبت های شما یه تلنگری واسه من بود و از برنامه ی شما منم نکات مفیدی جهت برنامه ریزی برداشت کردم براتون بهترین ها رو آرزو میکنم
متشکرم که برام نوشتی این باعث شد بازم نوشته خودم رو مرور کنم.
و حالا که نقطه آبی شما رو دیدم این رو فرصتی و دونستم تا دوباره درمورد این موضوع باهم صحبت کنیم
به نظر من این اصل هایی که ما داریم درمورد قانون یاد میگیریم نهایتی نداره و میتونیم بعد از گذر زمان و تکرار تکرار در جنبه هایی ازشون استفاده کنیم که خودمون کیف کنیم ازاینکه این ایده به ما داده شده که مثلا از همین اصل بهبودگرایی توی چه زمینه هایی میشه استفاده کرد
بعد که متعهدانه به خودمون بگیم و یاداوری کنیم که هرروز روی این مسائل کار کنیم خود ذهن همکاری میکنه و این اطلاعات پشت سرهم میاد و مارو به خلاقیت میرسونه
اگر واقعا متعهدانه و بدون وقفه و منظم واقعا اطلاعات مربوط و به مغز بدیم
یعنی به این شرط این اطلاعات توی مغز ما شکوفا میشه
دوست دارم درمورد فرمول درک کردن صحبت کنم تا به خودم یاداوری کنم که چی میشه که یک موضوعی رو ما جوری درک میکنیم که میتونیم ازش در زندگیمون استفاده کنیم
مثلا من درمورد بهبودگرایی برای اینکه دقیق درکش کنم چون اول از همه متوجه شدم که بهبودگرایی چقدر فرضت های خوبی به ادم میده برای رشد و شکوفایی و وقتایی که طبق این اصل عمل کردم رو هم دیدم که چقدر سرعت رشد بالا بوده
اومدم برای اینکه بیشتر و بیشتر این موضوع رو درک کنم به طور منظم به مغزم ورودی درموردش میدادم یعنی میرفتم کامنت های مربوط به بهبودگرایی رو میخوندم، توی هرکامنتی که مینوشتم فرصتی بود برام که درمورد بهبودگرایی صحبت کنم (مثل همین کامنت که فرصتی دیدم تا بهبودگرایی رو در خودم تقویت کنم و البته این خودش هم طبق اصل بهبودگرایی هست:)
فکر میکردم درموردش، توی موضوعات مختلف بررسیش میکردم، مثال میزدم
مثلا اضل بهبودگرایی رو برای خودم توضیح میدادم بعد میگفتم خب طبق این اصل مثلا چطوری روی باور هام کار کنم؟ چطوری توی کارم پیادش کنم؟ چطور مفهوم کانون توجه رو با این اصل ترکیب کنم
مثلا توی کار کردن روی باور ها این رو درک کردم که اقا از هرفرصتی برای ورودی دادن به مغزم طبق باوری که میخوام درست کنم استفاده کنم مثلا پاشنه اشیل من میفهمم که باور کمبود هست و باور احساس لیاقت و مثلا فکر کردن به چگونگی و چرایی
هر کدوم رو که حسم میگفت هرلحظه که احساس میکردم فرصت دارم مثلا منتظر کسی هستم یا دارم کامنتی مینویسم روش کار کنم(هرچند تثی این زمینه خیلی خیلی بهتر میتونستم عمل کنم واقعا اما همینکه درکش که میشه اینجوری استفاده کرد خودش یک نوع بهبود هست و خب بازم طبق اصل بهبود گرایی باید خودم رو تشویق کنم)
مثلا درحین نوشتن کامنت بودم یهو توی اون کامنت مینوشتم که: خدایا شکرت که اینقدر فراوانی توی جهان هست که….(کار کردن روی باور فراوانی)
یا توی کامنت مثلا درمورد ویژگی های مثبت خودمم تو پرانتز ریز مینوشتم مثلا مینوشتم خدایا شکرت که اینقدر خلاق هستم که میتونم همچین چیزی رو درک کنم یا اصلا با خودم توی ذهنم همون لحظه که داشتم کامنت رو مینوشتم به خودم میگفتم سینا تو فوق العاده ایی ببین چقدر کامنت قشنگ و کاربردی نوشتی که میشه در عمل ازش استفاده کرد(و همین کار و الان دارم میکنم و به احساس خوب رسیدم)
خلاصه کلی خلاقیت میشه بهش داد
کلا میومدم بیس رو برای خودم تعریف میکردم بعد مثال های مختلف برای ذهنم میاوردم که بشه بیشتر و بیشتر ازش به صورت عملی استفاده کرد
=====
درمورد بهبودگرایی که الان بحث ما هست بخوام بگم
اومدم گفتم:خب بهبود گرایی متضاد کمال گرایی هستش و میگه که از هر فرصتی که گیرت اومد برای رشد در هرچیزی استفاده کن
بعد میومدم برای درک بیشتر این میومدم مثلا کمال گرایی رو باز برای خودم تعریف میکردم که ببینم متضادش چی میشه. درموردش فکر میکردم
بعد میرسیدیم به بحث اینه اقا منظور از “هر فرصتی” یعنی چی اصلا بعد به خودم میگفتم: هر فرصتی میتونه، سر کار باشه، توی ماشین باشه، موقع کامنت نوشتن باشه، حموم باشه، خلاصه همینطوری گسترشش میدم
بعد این که از هر فرصتی برای “رشد” منظور از رشد چیه: رسد میتونه توجه به نکات مثبت باشه، کار کردن روی باور ها باشه، کنترل ذهن و ورودی مناسب به ذهن باشه، منطق های یک باور رو یاداوری کردن باشه و خیلی خیلی زیاد میشه این رو گسترشش داد و واقعا وقتی اینطوری کلمه به کلمه بتونیم جملاتو درک کنیم اولش باید سعی کنیم بعد واقعا به مهارت میرسیم و مغز خودش به یک درجه ایی میرسه که خیلی سریعتر درک کنه چون شیوه اش رو فهمیدیم
و به این صورت هرچند من خودم خیلی خیلی بیشتر از این حرفا میتونستم به این موضوع عمل کنم واقعا و باید بارها و بارها به خودم باز یاداوری کنم میگم این کامنت رو اصلا فرصتی دیدم تا همین موضوع رو به خودن یاداوری کنم این کامنت رو فرصتی دیدم تا کنترل ذهن داشته باشم
این کامنت رو فرصتی دیدم تا سپاسگزار خداوند باشم از اینکه در این جمعی هستم که داریم همگی خودمون رو با ارزش میکنیم و کیفیت زندگیمون رو میبریم بالا
بعد هرچی میگذره و ما درک میکنیم و بعدش عمل میکنیم مرحله بزرگتر شدن ظرفمون اتفاق میفته یعنی میفهمیم که چقدررر کارهای بزرگتر و رشد های زیادی میتونم از همین یک اصل انجام بدم و خیلی مهمه که واقعا شل و سفت نکنیم
میدونی من به چه نتیجه ایی رسیدم توی این مرحله که خیلی وقت ها رسیدم که: وااووووو پسر با این اصل چه کارهای بزرگی میشه انجام داد احساس عدم لیاقت میومد توی ذهنم این رو تکرار میکرد که: اوکی میشه کارهای زیادی انجام داد اما تو مگه کی هستی که مثلا همچین کاری بکنی،، شاید به صورت واضح نمیشنیدمش اما از علائمش فهمیدم که این یا یک همچین چیزی توی ذهن من بوده که باعث میشده حتی از قانون هم استفاده انچنانی نکنم
اما سعی میکنم بارها به خودم و گفتگو های ذهنیم جهت بدم که سینا تو باید بهترین استفاده رو از اصل هایی که میدونی بکنی حتی من بعد از اینکه اینو تا حدی در خودم ایجاد کردم دیدم توی “درک کردن” قانون خیلی پیشرفت دارم میکنم اما عمل کردنو باز باید روی این موضوع بیشتر کار کنم که سینا یک جمله ایی از استاد میشنوی بلافاصله به تغییر فکر کن یعنی هرجمله باید تورور تغییر بده و ازدتو شخصیتی جدیدی بسازه و عمل کن به چیزایی که میدونه نتیجه میاره بعد به خودم منطق میاوردم که اگر قرار بود لایق استفاده ازش نباشی اصلا خدا تورو با این اگاهی ها اشما نمیکرد ببین چقدر لایق بودی و ظرفت اماده شده که تونستی اولا همچین چیزی رو بشنوی دوما درک کنی
مثلا من حدودا یک هفته پیش به یک درک بینظیری از انرژی بودن خدا رسیدم و یک لحظه هایی موهای تنم سیخ میشد که پسرر چقدررر میتونم با این زندگیم رو تغییر بدم اما اما توی اینجور مواقع این احساس ادم لیاقته یک احساس سرخوشی برای ما پدید میاره که توی مغز ما این اهنگ معروف میشه که:
منو این همه خوشبختی محاله محاله محاله…
بعد بجای اینکه بیایم بشینیم از اون اصل استفاده کنیم و زندگیمون رو تغییر بدیم توی تصور و خیال گیر میکنیم و اینقدر اینکار رو میکنیم که اون اطلاعات کمرنگ میشه و انگیزه ما هم میخوابه چون ما با عمل کردن ظرف خودمون رو بزرگ نکردیم و خب طبق قانون جهان یک چیزی یا بدتر میشه یا بهتر میشه و ما دوباره بر میگردیم سر پله اول
یعنی این یکی که منو له کرده چقدر هعی برگشتم سرخونه اول و از این دیدگاه کمال گرایانه و عدم لیاقت ضربه خوردم اما باز دوباره خدا به من لطف داره میرم توی جاده خاکی باز سریع برمیگردم.
یک مورد دیگه ام بگم مثلا من چندروزی روی گفتگو های ذهنی احساس لیاقت جسابی کار میکردم و دیدم واو! چه نتیجه ای داره به ارمغان میزنه یعنی من روتین خوابم درست شده بود، تغذیه ام درست شده بود، مهارت کسب کردن برای کارم درست شده بود خلاصه همه چیز ردیف ردیف بود. بعدش همینجوری کم کم کمرنگ تر شد این موضوع یعنی دو سه ساعت که ول میکردم این گفتگو های ذهنی رو احساس عدم لیاقت خیلی مسلح دوباره برمیگشت سرجای اولش و باز منو برگردوند خونه اول به طوری که من خوابم باز بهم ریخت، تغذیه ام بهم ریخت خلاصه همه چی عجیب و غریب شد،،،
ولی. من الان اگاهی هام بیشتر شده تجربه ام بیشتر شده کلا هم اینکارارو که میکنیم باعث میشه تجربه ما بیشتر بشه برای استفاده از قانون یعنی اگر فقط صبح تا شب بشنویم و بشنویم هم خوبه اما عمل کردن به نظر من بازدهی بالاتری داره…
باید همواره تکرار کنیم همواره و همواره یعنی تکرار یکی از مهم ترین اصلی هست که باید برای تغییر شکل فکر کردن انجام بدیم.
دوست عزیزم بازم ازت متشکرم که نوشتی
این کامنت فرصتی شد تا یکسری از اصول قانون رو مرور کنم و بهبودگرایی رو بازم برای خودم توضیح بدم و خلاصه کلی مطلب مهم گفتیم تازه من جایی هستم که اونقدر نمیتونستم تمرکز بزارم و بدون وقفه بنویسم اما طبق اصل بهبودگرایی استفاده کردم و این کامنت رو نوشتم از هرفرصتی که گیرم اومد.
و باززممم طبق اصل بهبود گرایی خودم رو باید حسابی تشویق کنم
اصلا به نظرم باید توی تشویق کردن خودمون مستر بشیم، استاد بشیم..
یک طوری که به خودمون بگیم من استاد تشویق کردن و تحسین کردن خودم هستم
الانن من اگر سینای قبلی بودم احتمالا میگفتم بزار برم خونه بعد میام جواب میدم اما به خودم میگم دمت گرم یک بهبود انجام دادی
برای دوستت کامنت نوشتی و البته به خودت کلی چیز رو مرور کردی
ذهنت رو جهت دهی دادی و حست رو خوب کردی
ایول…
این جمله آخر بهم چسبید اینکه بخوایم استاد استفاده از قانون بشیم:)
استاد بهبودگرایی استاد کانون توجه و البته با یاداوری این موضوع که: همیشه میشود بهتر هم عمل کرد و وقتی اینو بگی فکر میکنی تا بیشتر عمل کنی…
سپاسگذارم ازشما که زمان گذاشتید و جواب خیلی کامل با نکات کلیدی رو کامنت کردید ،احسنت و درود به شما که ایقدر خوب تونستی روی خودتون کار کنید و متعهد به رشدتون باشید که در هر شرایطی ایقدر جامع و کامل پاسخ بدید کامنت بزارید،بهتون تبریک میگم و آرزوی رشد و سلامتی براتون دارم
باز متن شما برای من نکات جدید و جالبی داشت من از همان روز شروع کردم به بهبود افکار و شخصیتم اولین کاری که کردم یه برنامه ریزی سالانه،ماهانه،هفته ای و روزانه نوشتم (از کتاب قورباغه را قورت بدم استفاده کردم که خیلی عالی بود)
و بعد خودم رو متهد کردم طبق برنامه ریزی پیش برم
روز اول به همه ی کارها نرسیدم
اما چون تلاش خودم را کرده بودم برای اون کارهایی که انجام گرفته بود
از خودم تشکر کردم و خودم رو تشویق کردم و حس خیلی خوبی در من ایجاد کرد
و تا امروز که چند روز گذشته
هر روز تساعدی به 60 ،70،80…درصد کاراهام طبق برنامه عمل کردم
و ذهنم خیلی آروم شده
و شور و شوق و انرژیم چند برابر شده
مثلا یکی از تصمیماتی که در برنامه ام گذاشتم این بود که روزی یه فایل سفر به دور آمریکا ببینم و کامنت بزارم
واینو جز روتین روزانه ام باشه
و تا الان خدا رو شکر 6 روز پیش رفتم
و جالبه من قبلا اصلا کامنت نمیزاشتم اما از روزی که شروع کردم خیلی دارم لذت میبرم و خدا رو شکر میکنم در خانواده ای قرار گرفتم و دوستانی دارم که هم برای رشد خودشون زمان میزارن و هم کمک میکنند به رشد همدیگه… خدا به وجود و زمان و زندگیتان خیر و برکت فراوان بده الهی آمین
خدایا شکرش بابت وجود پر برکت استاد و شما دوست عزیز که به من کمک کردی قدمی در راستای رشدم بر دارم سپاسگذارم
سلام درود فراوان به برادر ایران زمینم سینای عزیز سلام
امروز این فایل برام بعنوان نشونه امروزم آمدش.
شاید باورتون نشه من همیشه فایل هایی که بعنوان نشونه می آد خیلی کم پیش می آد کامنت هاش بخونم.
امروز که فایل دیدم، خیلی خیلی اتفاقی ،گوشیمو گذاشتم زمین کمی توی حال گرفته خودم و کامنت هایی که دیشب از عقل کل سرچ کرده بودم توی ذهنم مرور کردم.
امدم گوشیم روشن کردم دیدم آمده روی کامنت شماااا می بینید هدایت خدااا رو
می بینید وقتی خدا بخواد با آدم حرف بزنه چطوری همه چیزااا فراهم می کند تاشما رو آگاه کند،
برادر ایران زمین من، سیناجان امروز خدااا به وسیله کامنتت با من حرف زد.
تک تک کلمه هایی که تایپ کرده بودی انگاری خدا به من گفت،
درود برتو، درود خدا برتو که در مسیر توحید داری قدم برمی داری و برای رشد خودت حال خودت ،برای حال دلت،که هر لحظه داره درسینه ات می تپه و میگه من هستم،سینا من هستم، من خدااا هستم، همراه توام با تو راه می آم باتو خرید می آم با تو کنارتو رانندگی می کنم من خداا کنارتم و همراه تو،من همه چیز هاا رو که تودیدی من دیدم ، ومی بینم، همه چیزهای که تو شنیدی منم شنیدم و میشنوم،تو با من حرف بزن،باهم این مرحله رو پشت سر می زاریم،آدم ها معلم های ماهستند،ماموریت اینو دارند در فصلی از زندگی ما بیان درس شون بدنو برن،
ما وقتی دانش آموز یک معلم هستیم تا وقتی دانش آموز اون معلم هستیم اون معلم برامون مهم،اما وقتی سالها می گذره اون معلم و درس برامون میشه یه لبخند با تمام خاطرات خوب یا تلخی که ازاون سال تحصیلی یا معلم داشته باشیم،
اینها رو دارم برای خودم می نویسم که مروربشه،سخته اعتماد کنی به کسی نامردی ببینی،
سخت احساس قربانی شدن بهت دست بده فقط نگاه کنی.
اما درس شو بگیر و رهااا کن
درس چیه،
از جایی که زخم خوردی خودت بهبود بدی خودت رشد بدی،
آره برادر من درست گفتی درود برتو بهبود بدم خودم.
می دونی وقتی به طبیعت نگاه می کنم درختی که از دل یه صخره سنگ ریشه زده تنه زده و رشد کرده بهم چی رو ثابت می کنه.
اگه من سر سخترین آدم باشم مثل همان سنگ وقتی ترک بردارشتم این نشونه می ده از دل این اتفاق قرار یه درخت زیبا سرسبز شکوفا بشه.
خیلی زیبا نوشتی خدارو شکر من دوره قانون آفرینش رو دارم
چقدرررر این جمله ات دوست داشتم.
می دونی این طبیعی که حال آدم بعضی وقتا مدارش بالا پایین بشه و ناراحت بشه ،اما این عیب داره که تو همان حال بدی بمونی،
ببین تمام شدن یه رابطه نشون می ده که شما فرکانس تون تغییر کرد و اون دیگه در مدار شما نبود روند اتفاقات حکم مهر پایان شو زد.
درد داره احساس قربانی شدن ،احساس گناه و احساس قربانی شدن بدترین نوع درجه ارتعاشی و فرکانسی بارش خیلی منفی،
اما خدارو شکر کن در مسیر توحید هستی در مسیر آگاهی.
از خدا هدایت بخواه برای قلبت،برای آرامشت،برای به صلح رسیدن با خودت و خدای خودت،
خدایی که تو رو به اینجا آورد خودشم هدایتت می کنه،خودت به خدا بسپار همان خدایی که راه رو به پرنده ها نشون می ده ما روهم وسط راه زندگی تنها نمی زاره،
همه انسان ها تکه ای از خدا هستند.
تجلی از خدا هستند حالا بعضی هاشون در لباس گرگ برما ظاهر میشن،اعتماد ما و احساسات ما رو می درن،یا به قولی تجازو می کنند غارت می کنند می رن و جز به منافع حال خوبی خودشون فکر نمی کنند،خودشون حال خودشون رو اولویت بر همه چیز قرار می دن می رن،
سخت بگم باید ممنون شون باشیم.
که به ما درس رهایی دادن وابسته نباشیم،
اینکه ما قانون رو با این درس به عینااا تجربه می کنیم،قانون فرکانس و افکار خودمون حلاجی که می کنیم متوجه یکسری ترس ها در وجودمون میشیم ترس از دست دادن ترس هایی که هر آدم می تونه داشته باشه،احساس عدملیاقت در جنبه هایی که در لایه های ذهن ما پنهان و مخفی شده بود با این درس خودش نشون می دن کجاها من احساس خود ارزشمندی نکردم.
برادر ایران زمین من سینای عزیز
قصد راه نشون دادن و نصحیت رو ندارم چرا که معتقدم خدا خودش هدایتت می کنه خودت در مسیری هستی،
امیدوارم همانجوری که کامنت امروزت تسلی بر خاطر من شد چراغ هایی رو در ذهن و دلم روشن کرد.
کامنت من هم نور امیدت رو پرنورتر کنه،
من خیلی وقتاااا سعی می کنم فقط نگاه کنم با چشمانم احساس کنم فقط دوتا چشمم دارم نگاه می کنم، در جایگاه شاهد و ناظر هستم،و من قرار از یک قاب دور تر خودم رو ببینم دارم در این صحنه زندگی چی می کنم،
مطمئن باش روزی می رسه خودت ایستاده برای خودت کف می زنی که چطور از دل یه اتفاق سنگی یه درخت زیبااااا رشد کرد یه شخصیت تحسین برانگیز.
عزیزممم چقدررر قشنگ برام نوشتی بینهایت از قلب پاکت و حضورت خداوند رو سپاسگزارم و ازت ممنونم که اینقدر برام قشنگ نوشتی
دیروز صبح بود که کامنت شما به دست من رسید و خوندمش،، احساسم واقعا بهتر شد بعد از خوندن کامنت شما اون حس قربانی بودن و اینا که درموردش صحبت میکردم کمی بهتر شد اما ریشه ایی حل نمیشد باز میومد و باهام بازی میکرد و منو قرار میداد توی احساس بد و نمیزاشت کاری کنم
من میخواستم زودتر برای شما بنویسم حتی یکبار هم اومدم دیشب بنویسم اما گفتم بزار حسم خوب باشه بنویسم بزار چیزی برای گفتن داشته باشم بزار لطیف شده باشم بزار جوری بنویسم که فرکانسم رو احساس کنه و بتونم احساس خوبی و که. ازش دریافت کردم رو حتی بیشتر به دوست عزیزم برگردونم.
و بعد سپردم به خدا که در بهترین زمان و مکان خودش هدایتم کنه برای نوشتن
و الان خداروصدهزار مرتبه شکر میگم که خدا هدایتم کرد الان براتون بنویسم و اون موقع ها که دستم به نوشتن نمیومد و یکم نوشتم بعد پاک کردم میفهمم چه حکمتی داشته
امااا الان الان الان وایییی نمیدونی چه حالی دارم میکنم با خدای خودم چه احساس رهایی چقدررررر لطیف شدم یعنی من امروز نمیدونم 4،5 بار فقط اشک شوق ریختم (الان که اینو نوشتم چشام اشکی شد:)
و همین الان که اومدم کامنت شما رو پاسخ بدم یکبار دیگه کامنتتون رو خوندم و فقط یک لبخند ملیحی روی لبم بود که احساس قربانی شدن چیههه اصلا:))
و الان در احساس خالق بودنی رو دارم تجربه میکنم که یادم نمیاد اخرین بار کی اینطوری شده. الان اون حال بد و همه اونهایی که گفتم برای من تجربه ایی شد که چطور از قانون استفاده کنم به نفع خودم و دفعه بعدی که این احساسات بیاد دیگه 6،7 روز طول نمیکشه که به این حس رهایی برسم بلکه خیلی سریع تر از این حرفا میتونم بیفتم توی مسیر و وایییی وقتی احساست رو خوب میکنی انگار تازه چشمت باز میشه به این جهان و میگی من با وجود این همه نعمت داشتم گلایه و شکایت میکردم؟
من با اینهمه قدرت خلق کنندگی داشتم احساس قربانی بودن میکردم؟
منی که اینقدر خدا نزدیک منه و منو اجابت میکنه حالم بد بوده؟
و همینطوری میفتی توی سیکل مثبت احساس خوب و همه چی هعی بهتر و بهتر میشه
بعد کم کم ایده هایی میاد باز که روشنی دلت میشه که محکم تر قدم برداری و این مسیر تاجایی که خودم ادامه بدم برام پیش میره میدونی این خیلی خیلی خیلی مهمه که وقفه ایجاد نکنیم و چقدررر اونجا که بدون وقفه میشینیم بمبارون میکنیم ذهنمون رو لذت بخشه
حتی من بعد از این اتفاقات که احساس قربانی بودن کرده بودم که فقط درمورد رابطه نبود چندین مورد رو ذهنم کنار هم چیده بود تا بهم احساس بد بده تازه اون موقع بود فهمیدم نعمت حس خوب رو
فهمیدم که بابا من وقتی حسم خوب بود چقدر کارهام روان تر انجام میشد چقدر اراده میکردم کاری انجام بدم انجام میدادم.
چون من واقعا عادت نداشتم مدت طولانی احساسم بد باشه و واقعا میتونستم حال خودم رو خوب کنم اما این اتفاق افتاد که مهارت من بیشتر بشهدتوی کنترل کانون توجهم و به خودم یاداوری کنم شرایط خنثی هستن
یعنی امروز یکم که احساسم خوب شد اومدم سراغ جهت دهی کانون توجه نسبت به رابطه ایی که تموم شد. بعد ذهنم رو اینقدر خوب جهت دهی دادم که گفتمم خداروووشکرررر که همچین چیزی رو تجربه کردم و همچین چیزی الان تموم شده
اومدم گفتم:
•چقدر این رابطه باعث شد که من الگو تکرار شونده ام رو توی رابطه تشخیص بدم و بفهمم پاشنه آشیلم چیه و باز این خودش باعث میشه ادم بعدی که اومد توی زندگیم که یک فرد فوق العادست رو نخوام با این الگو تکرار شونده رابطه رو خراب کنم
•چقدر الان تایمم ازاد تر و یکپارچه تر شده و باعث میشه که بدون وقفه بشینم و روی مسائلی که دوست دارم کار کنم
•چقدر الگو رو بهم خوب نشون داد که وابسته نشدن فقط به حزف نیست و نیاز به کنترل ذهن و باور های مناسب داره
•چقدر من رو رشد داد این رابطه و الان که تموم شده یعنی فرکانس ها تغییر کرده و من اماده تر شدم برای رابطه بینظیر
•چقدر قانون رو بیشتر درک کردم با این رابطه و حتی با تموم شدنش
•چقدر احساس قربانی بودن رو که بارها و بارها شنیده بودم اما درک نمیکردم رو خودم تجربه کردم و فهمیدم داستان چیه و میفهمم از چه باور هایی میاد
و کلیییییییی نکته مثبت دیگه
بعد نکته اش اینجاست وقتی میایم میخوایم نگاهمون رو تغییر بدیم اولش سخته خب
ولی بعد از پنج دقیقه من دیدم همینطوری بیشتر و بیشتر نکته های مثبت خودشون رو به من دارن نشون میدن..
وایی خدای من
مثلا اومدم به فرصت هایی که هست توجه کردم اولش سخت بود اما من یهو از بس درونم داشت تراوش میکرد این فرصت ها که یهو نیم ساعت فقط داشتم توی خونه راه میرفتم و درمورد فرصت ها فکر میکردم و چنان شور و اشتیاقی در من به وجود اورد که وصف ناپذیر بود.
و من قبل از این احساس و این کنترل ذهن این احساس قربانی بودن یک سناریو اونم بدترین سناریو رو برای اینده برای من میچید اما الان دیدم بابا با این قدرت خلق کنندگی که من دارم با این خاصیت فراوانی جهان با این قدرتی که دارم خیلیییی اتفاقات فوق العاده و بینظیری میتونه توی هر مقطعی از زندگیم رخ بده من میتونم شرایط رو هرجایی که باشم به نفع خودم تغییر بدم و از هرچیزی فرصت بسازم:)
چه احساس سپاسگزاری قرار گرفتم که حد نداره
میدونی الان درک میکنم که چقدر مهارت احساس خوب مهمه حالا فارغ از بحث فرکانس بخوایم اصلا صحبت کنیم توی چیزایی که میبینیم برای یک ذهن منطقی اگه بخوایم بگیم
من مثلا وقتایی که احساسم بده از طرفی میخوام رشد کنم مثلا میدونم باید تمرکز لیزری بزارم روی یک کاری اما مگه این احساس بد میزاره من 5 دقیقه تمرکز کنم؟
از طرفی وقتی احساسم بده هم میل ندارم صبح زود بیدار شم دوست دارم شب زود بخوابم که فقط افکارم رو تموم کنم:)
اما وقتی افکار خوبی پرورش میدم و احساسم خوبه میتونم بدون وقفه تمرکز بزارم ث لذت ببرم از هرکاری که دارم انجامش میدم اینوووو قشنگ این چند روز تجربه کردم
عارفه جان توی کامنتتون گفتین که درسشو بگیر
قشنگ دارم درسشو میگیرم قشنگ دارم میبینم چه درس های بینظیری برام داشته و حتی خوشحالم که خدا بهم نشون داد که وقتی غرق بشی توی احساس بد چی میشه و از طرفی بهم اهمیت اینکه لحظه به لحظه حواسم به افکارم باشه رو نشون داد
خیلی وقت ها میشد من مثلا وسط یک درک های خیلی خوب، وسط یک تمرکز خیلی خوب پا میشدم و الکی راه میرفتم و چیزی میخوردم و کلا توی معرض یکسری ورودی خودم رو قرار میدادم
این کار روند رو قطع میکنه و دقیقا همون زمان رو دوباره لازم داره تا مارو برگردونه به همون حالتی که داشتیم تجربه میکردیم
اما اگر بدون وقفه واقعا اینو ادامه بدیم ما میتونیم. بترکونیم از بس فرکانس ما مثبت میشه
دقیقا همین اتفاقی که برای من افتاد یعنی از اون احساس منفی تا ایم احساس فوق العاده عالی کلا 3،4 ساعت ایجاد شد و الان همینجوری ادامه پیدا کرده چرا؟
چون. اون 3،4 ساعت بدون وققه خودم رو بستم به کنترل کانون توجه به جهت دهی به ذهن و دیدمم واقعاا چیزی هست که بخوام بهش توجه کنم و حالم. رو خوب کنم.
الان حالم عالیه
چون خدای من خدای فراوانی هست و وعده فراوانی میده چون خدای من همیشه داره وعده های خوب بهم میده
الان حسم عالیه چون این احساس نفس راحت رو داره برام به ارمغان میاره
خبری از اون دلشوره ها نیست که قشنگ توی قلبم و دلم احساسش میکردم
و همچنین باز میدونی کی روی حال عالی ما چطوری حال عالی میاد؟
وقتی که به این فکر میکنیییی
عارفههههه تو حالتتت عالیههه این یعنی اتفاقاتت عالی هم همین الان برای تو ایجاد شده چون جهان کارشو عالی انجام میده
و گفتن و یاداوری همین موضوع باز حال عالی در حال عالی میشه و این لوپ تا بینهایت ادامه داره.
و از این باور میاد که جهان بلا استثنا به فرکانس من پاسخ میده
امکان نداره من نسبت به یک چیز احساس خوبی داشته باشم(باور خوبی داشته باشم) و اونجوری که میخوام رخ نده
و این دقیق بودن قانون آرامش میده.
الان خیلی بیشتر میفهمم که چرا درک درست قانون اول از همه به آدم آرامش میده که بارها استاد ای موضوع رو اشاره کردن:)
چون میدونی امکان نداره غیر از اصول خودش این جهان عمل کنه امکان نداره فرکانسی رو دریافت کنه و پاسخ نده امکان نداره..
و اگر دریافت نمیکنی ببین فرکانس تو کجاش باید تنظیم بشه به همین زیبایی و آسونی…
امروز یک نکته دیگه ایی هم که. خیلییی بهم احساس خوب داد این بود که من همیشه این موضوع رو که میشنیدم از استاد یا توی متن ها و مقالات سایت میخوندم که با عنوان هماهنگی ذهن با روح هیچوقت درست درک نمیکردم
اما امروز تازه فهمیدم منظور چیه و باورت نمیشه چه ارامشی بهم درک این موضوع داد و اصلا بینظیر بود این اگاهی
و من از جلسه 11 کشف قوانین تونستم این اگاهی رو درک کنم. و دقیق اونجا استپ کردم فایل رو و نمیدونی چه حوشحالی درونم رو گرفته بود.
امروز خدارو قشنگ احساس کردم.
عارفه عزیزممم مرسی که برام. نوشتی و فرصتی رو فراهم کردی تا منم برات بنویسم و دوباره مسیر امروزم رو مرور کنم.
وااای سینای عزیز تو بهترین زمان هدایت شدم به کامنت شما که سراسر توحید بود درس بود یادگیری وبهبود گرایی
دوروز پیش با خودم تعهد دادم دوباره باتمرکز بیشتری روی خودم کار کنم. وهدایت شدم به اینکه از اول سفربه دور امریکا راتماشا کنم از انجایی که خداوند عاشقانه هدایتم میکنه به سمت بهترین ها. هدایت شدم به کامنت شما
خدای من انگار برای من نوشته بودی. انگار کلام خدابود تا بهم بگه دراین سفر تنها نیستی. سینا هم هدایت شده توی این دوره کنارت باشه. وازش درس یاد بگیری
منم این روزها دارم روی خودم کارمیکنم تا دوباره کنترل ذهنم را بدست بگیرم. یه جورایی مثل شما هستم.
از خداوند عزیزم درخواست میکنم در افکار من جاری بشه تا بتونم دیدگاه ارزشمندی رو برای دوست عزیزم بنویسم
سلاممم مرجان عزیزم
امیدوارم حالت عالی باشه
بینهایت از کامنت ارزشمندت سپاسگزارم
قبل از اینکه بیشتر باهم صحبت کنیم من یک موضوعی رو بگم:)
من سفرنامه رو که شروع کردم هدفم این بود که ردپا بزارم از خودم داستانش از این قرار بود که من حالم بد شده بود عجیب..
خب من عادت نداشتم به حال بد و سریع میتونستم حال خودمو خوب کنم اما اینقدر اون موقع توجهم رو روی نازیبایی ها گذاشتم که انگار چشمام به این همه نعمت فوق العاده ایی که خداوند در اختیار ما گذاشته بود بسته شده بود. خلاصه ردپا گذاشتم
اتفاقا وقتی که کامنت شما به دستم رسید دوباره کامنت خودم رو خوندم و یادم اومد توی چه احساساتی بودم
ولی الان به لطف خدای مهربان عالی عالی ام و وقتی فکر میکنم که چه چیزهایی اون موقع حالم رو بد کرده بود خندم میگیره و الان اصلا دیگه درک نمیکنم. اون احساس قربانی بودنی رو که اون موقع داشتم
و پیش رفت و من احساسم عالی شد
روز دوازدهم سفر بود که متوجه شدم که هرروز کامنت گذاشتن الان به من نمیسازه
اولش فکر کردم بی تعهدی هست و از زیر کار در رفتن هست اما بعد دیدم واقعا اینکه خودمو مجبور کنم که کامنت بزارم بیشتر احساسم رو بد میکنه من دوست دارم خیلی وقت ها درمورد یکسری چیزا با خودم خلوت کنم و ساعت ها فکر کنم و مثلا اینکه کامنت بزارم یهو تمرکز منو بهم میریخت و هعی به ساعت نگاه میکردم که نکنه یوقت کامنت گذاشتن یادم بشه!
به همین دلیل که دیدم داره احساسم بد میشه با خودم گفتم اوکی تو هدفت این بود که کامنت بزاری تا احساست رو خوب کنی پس هدف احساس خوب هست
اون زمان که کامنت گذاشتن رو شروع کردم واقعا کنترل ذهن برام سخت شده بود برای همین با کامنت گذاشتن خودمو میبستم تا کم کم حالم خوب بشه…
بنظرم خیلی مهمه ما هدف رو جدی بگیریم که احساس خوب هست.
خیلی وقت ها من این موضوع رو فراموش میکنم مثلا میام دو ساعت تمرین میکنم بعد میبینم بعد تمرین احساسم تغییر نکرد ولی فکر میکنم تمرین کردم چون دوساعت داشتم مینوشتم درصورتی که اگر احساس تغییر نکنه یعنی هیچکاری نکردی
حالا داستان برای منم همینطوری بود اون اوایل که من مینوشتم و نیاز داشتم به کنترل ذهن احساسم خوب میشد اما از روز دوازده ام به بعد احساس کردم بیشتر دیگه تمرکزم رو داره میگیره
البته این موضوع به سبک شخصی من مربوط هست یعنی هرکسی یک جوری عادت داره
خیلی ها با نوشتن اوکی هستن و روی باور هاشون کار میکنن خیلی با صحبت با خودشون
مثلا استاد توی یک فایلی میگن که: من خودم خیلی ادم نوشتنی نیستم و بیشتر براب کارکردن روی باور هام با خدا صحبت میکنم که داستانش هم میگن که توی بندر عباس صبح تا شب راه میرفتن و با خدای خودشون صحبت میکردن
بحث بحث شیوه انجام نیست
بحث میزان رسیدن به هدفی هست که پایه همه تمرینات هست پایه همه کارها هست
اونم احساس هست
یعنی من هدفم رو ایجاد احساس خوب قرار دادم
حالا از هر فرصتی که بتونم استفاده میکنم تا احساسم رو خوب کنم میتونه نوشتن باشه میتونه صحبت با خودم باشه و اینم خودش یکجورایی بهبود گرایی محسوب میشه.
موضوع و هدف احساس خوب هست
یک مثال دیگه بخوام بزنم
استاد رو اگر دقت کرده باشین درمورد روابط بارها درمورد تعهد نداشتن توی رابطه صحبت کردن (حالا شما که دوره عشق و مودت رو دارین حتما بهتر از من این موضوع رو شنیدین و درک کردین)
به این دلیل که ما انسانیم و امکان داره هر لحظه تغییر کنیم و ما یک جایی طرز فکرامون و فرکانس هامون مثل هم بوده و باهم وارد رابطه شدیم یک جای دیگه امکان داره متفاوت بشه و اگر بخوایم بگیم بخاطر اینکه تعهد داریم به زور اون رابطه رو نگه داریم درواقع هدف اصلی رو یادمون شده که احساس خوب بوده
بابا تو وارد رابطه شدی که احساس خوب رو تجربه کنی! حالا به زور با احساس بد چرا باید رابطه رو نگه داشت! فقط به خاطر اینکه تعهد داشتی
باید انعطاف پذیر بود!
یک جورایی من دوازده روز که کامنت گذاشتم خیلییی لذت بردم خیلیی احساسم خوب شد و خوشحالم که هم اون احساس بدم رو کامنت کردم هم این احساس خوبم رو و چقدر خوب شد
اصلا همین که شما دوست عزیزم برام پیام محبت آمیزی نوشتی و دیدگاه گذاشتی خودش به تنهایی برام خیلیی ارزشمنده و البته کلی اتفاق خوب و احساس خوب دیگه که از این ردپا ها بود
اما من روز دوازده ام خداوند این الهام رو به من کرد که تین تعهد تو دیگه داره احساست رو بد میکنه
چون من شخصیت خودم رو میشناسم…
وقتی میخوام تمرکز روی یک چیزی بزارم باید تعهدات الکی رو قطع کنم
و داشت تلاش من پراکنده میشد!
بنظرم اگر ما هدف کل تمرینات و اگاهی ها و همه چی که احساس خوب هست که هماهنگ شدن با روح هست رو درک کنیم خیلی بهتر میتونیم از تمرینات و دوره ها استفاده کنیم
باید واقعا به خودمون نگاه کنیم و بپرسیم: این یک ساعتی که من روی باور هام کار کردم چقدر روی احساس من تاثیر گذاشت؟؟ اون موقع میفهمیم که واقعا روی خودمون کار کردیم یا نه…
اخه اگر من یک ساعت بشینم به فراوانی توجه کنم مگه میشه احساس ام خوب نشه!
اگر من واقعا بیام به اینکه خدا دوست داره بیشتر از من ثروتمند بشم توجه کنم مگه میشه احساسم خوب نشه!
و هزار مورد دیگه
من خودم دوست دارم مثل لیزر روی یک نقطه تمرکز کنم
نمیگم خوب بودم اما سعی ام به همینه…
من به هدفم از ردپا گذاشتن توی کامنت های سفر به دور امریکا رسیده بودم و تمرکزم رو میخوام الان بزارم روی دوره کشف قوانین که واقعا از حق نگذریم خیلی کم لطفی کردم به خودم نسبت به این دوره و تمرینات بینظیر و فوق العادش
و خیلی برام مهمه که تمام وقت و انرژی ام رو براش بزارم تا اگاهی هاش رو درک کنم
یعنی به خودم گفتم:
دوست دارم خیلی خوب به اگاهی های این دوره مسلط بشم دوست دارم بهترین خودم رو بزارم توی کدنویسی های روزانه توی بازخورد گرفتن از کد ها و اصلا درک کنم این موضوع رو که دقیقا اصلاح و. بهبود کد ها رو چطور انجام بدم که هرروز کدنویس بهتری بشم میخوام درک کنم تک تک منطق تمرین هارو میخوام روی ترمز هام کار کنم و مهارت کسب کنم
راستش اون جوری که باید کار میکردم روی دوره اصلااا کار نکردم از این بابت از خودم راضی نیستم
البتههه که خودم رو به هیچ عنوان سرزنش نمیکنم چون بلاخره اینم مسیر بوده باید ظرفم اماده میشده باید یکسری چیزا رو تجربه میکردم!
حتی من خیلی وقت ها نمیتونم دقیق اون افکار و اون چیزایی که درک میکنم و اون چیزی که ته ذهنم هست رو بگم..
وقتایی که اینطوری میشم معمولا از کامنت گذاشتن دوری میکنم و اینقدر با خلوت خودم و اینکه دارم روی خودم کار میکنم حال میکنم که حد نداره!
++++
مرجان جان متن بالا رو چندساعت پیش نوشتم و الان فرصتی پیدا کردم تا بیام و کامنتم رو ادامه بدم
درواقع من کامنت شما رو فرصتی میبینم برای رشد و بهونه ایی برای کارکردن روی خودم و خب اینم از اصل بهبودگرایی یاد گرفتم
حالا که موضوع بحث ما بهبودگرایی هسن بازم بیا درمورد بهبود گرایی باهم صحبت کنیم تا بیشتر و بیشتر بره توی وجودمون و ملکه ذهنمون بشه. به هرحال فرصتی هست تا درمورد هرچیزی صحبت کنیم دیگه (پس بیا کمال گرا نباشیم)
بنظرم یکی از راه هایی که میتونیم بهبودگرایی رو توی خودمون ثبت کنیم اینه که تلقین کنیم به خودمون بارها و بارها مثلا وقتی یک حرکت بهبودگرایانه میزنیم به خودمون بگیم:من در این حد خوب بهبودگرا هستم
خب اگر بخوام همین الان ازش استفاده کنم باید بگم من اینقدر بهبود گرا هستم که دارم توی کامنتی که شما چندخط برام نوشتی با بهبودگرایی باز فرصتی دیدم تا روی خودم کار کنم
از طرفی شما هم این کامنت رو بخونی باز ذهنت این اطلاعات رو پردازش میکنه و شده یک کوچولو بازم به رشد منتهی میشه
و جایی هم هستم که شاید سینا کمال گرای قبل اگه میبود کامنت نمینوشت
پس من اینقدر خوب بهبود گرا هستم:)
اگر ما خودمون رو اینطوری تشویق کنیم و بگیم ایول مرجان چقدر خوب از اصل بهبود گرایی برای رشد استفاده میکنی کلی کمک میکنیم
چون کانون توجه ما گسترش میده هرچیزی رو که بخوایم وای که چقدر زندگیمون میاد دست خودمون اگر یاد بگیریم ماهرانه از قدرت کانون توجه استفاده کنیم.
واقعا این کانوم توجه نهایتی نداره
فکر کن توی کاری که داری انجام بدی با کنجکاوی از این سوال که:چه فرصت هایی شغل من داره؟
به فرصت های شغلت توجه کنی بعد اینقدر بهش توجه کنی که یهو به خودت میای میگی اینهمه فرصت بوده من نمیدیدم!
اگر به دارایی هات توجه کنی و عاشقانه سپاسگزارشون باشی لاجرم اونا بیشتر میشن
من خیلی با این کلمه لاجرم حال میکنم که استاد استفاده میکنه
اوایل معنیش رو نمیفهمیدم اما بعد فهمیدم که یعنی: جهان نمیتونه اینکار رو نکنه!
لاجرم یعنی چاره ایی جز این کار نداره
همینطوری که وقتی چیزی رو ول میکنی میفته باید این اتفاق بیفته که چیزی که بهش توجه میکنی گستزش پیدا کنه
فقط میمونه چقدر دیگه باور کنی و تمرین کنی که خود من خداییش توی این موضوع هنوز باید خیلی کار کنم برای همین هم از هر فرصتی استفاده میکنم تا درمورد این موضوع هات یا با خودم یا توی کامنت هام صحبت کنم و این اتفاق فوق العادست.
وقتی به این توجه کنی که چه ویژگی های مثبتی داری ناخودآگاه میری و ویژگی های مثبت بیشتری در خودت ایجاد میکنی
یعنی چاره ایی نداره که اینکار رو نکنی!
اصلا مغزت فرمان میده برو فلان کار رو بکن
یا خیلی اتفاقی قبلا از چیزی. متنفر بودی الان عاشقش میشی
درک من از این مفهوم که همه چی انرژیه خیلی بهم کمک کرد تا این برام منطقی بشه که اقا تو هر کدی بزنی اون باید اجرایی بشه انرژی که انرژی واحد هست از ابزار هایی که داره استفاده میکنه تا اون اتفاق بیفته.
بعد به این فکر کردم که عصب های مغزی منم انرژی ان پس من اگر به این انرژی جوری که دلم میخواد شکل بدم باید عصب مغزی جوری رفتار کنه که من ظرفمو اماده کردم
تک تک سلول هام هم باید اینطوری کار کنن
حتی این موضوع کمک کرد درک کنم که وقتی میگیم باور ها تغییر کنه لاجرم اون اتفاقات میفته یعنی چی.
این روزا دارم به عمل گرایی بیشتر فکر میکنم یک موضوع ایی که من همیشه داشتم
خیلی خیلی خوب درک میکردم اموزه هارو خیلی خوب میتونستم بفهمم منظور استاد چیه اما انگار عمل نمیکردم
یک موردی که فهمیدم اینکه حتی ما عمل نکنیم به اموزه ها هم بنظرم از احساس عدم لیاقت میاد یعنی گفتگویی که توی مغز ماست اینطوری که:اوکی من درک کردم که میتونم با این موضوع زندگیم رو برای همیشه عوض کنم و بهترین بشم توی دور و ورم اما من که لیاقتش رو ندارم!
میخوام بگم یک همچین جنس از طرز تفکری باعث میشه که حتی عمل هم نکنیم
من یک چیزی که استفاده کردم یک مدت و جواب داده این بوده که به شدت آگاهانه روی گفتگو های ذهنیم کار میکردم با خودم صحبت میکردم میگفتم تو باید عمل کنی تو لیاقت اینو داری با استفاده از این راز ها و قانون هایی که میدونی از جهان زندگیت رو برای همیشه در تمام ابعاد تغییر بدی و واقعا لایق بهترین ها هستی
اصلا برای همین هم به دنیا اومدی و اصلا اومدی توی این مسیر!!!
فکر کن توی این همه ادم که توی این عصر بدنیا اومدن چندنفر لیاقت اینو داشتن که این قوانین رو درک کنن؟
یکیش من بودم اونم توی بهترین جایی که میشد این قوانین رو به صورت ساده یاد گرفت! یعنی این سایت رویایی و فوق العاده…
بارها و بارها از این جنس گفتگو هارو باید توی ذهنم بیارم و تکرار و تکرار کنم و بگم سینا جان عمل کن لیاقتش و داری برای توعه
همه و همه اینهایی که میبینی همه بچه ها همه سایت استاد عباسمنش همه مطالب برای توعه کاری به درست بودنش و غلط بودنش ندارم مهم اینه که باورش کنم چون باور این موضوع خیلی به من کمک میکنه وگرنه حقیقتی که به صورت ایستا وجود نداره!
میخوام بگم بلاخره باید فرق منی که قانون رو میدونم با کسی که اینارو نمیدونه یک جایی مشخص بشه یا نه؟
باید بهترین ِ نتیجه رو توی حوزه که میخوام فعالیت کنم داشته باشم یا نه
اصلا مهم نیست چیکار میخوایم بکنیم ها!!
حتی باید یک دوش گرفتن ساده من با کیفیت تر شده باشه از زندگی قبلیم که این قوانین و نمیدونستم
یاد حرفای استاد توی جلسه دوازده دوره کسف قوانین میفتم درمورد پیشفرض های مثبت داشتن که واقعا کی ما اومدیم برای کارهامون از این قانون استفاده کنیم؟؟
اگر تمام این چیزایی که میدونم رو استفاده نکنم یعنی هیچکاری نکردم! مهم نیست چقدر میدونم باور ها رو اگر تغییر بدم زندگیم تغییر میکنه مهم اینه چقدر روی باور هام کار کنم!
وگرنه صبح تا شب من بگم باور ها زندگی ادم رو تغییر میده،، مهارت داشتن توی کانون توجه زندگیم رو میتونه تغییر بده و سرخوش بشم از اینکه میدونم! تا جایی که عمل نکنم یعنی هیج فرقی با اونی که نمیدونه پس قاعدتا عملم نمیکنه ندارم دیگه
بلاخره باید یک فرقی بین منی که لایق این صحبت ها شدم منی که این همه مدت داشتم ظرفمو اماده میکردم باشه یا نه!
عمل عمل عمل!
اگر ما واقعا عمل کنیم به هرچیزی که میشنویم و میفهمیم از قانون زندگیمون در تمام ابعاد با هر یک فایل تغییر میکنه!
درمورد جلسه دوازده کشف قوانین گفتم فکر کن همین جلسه رو واقعا کامل بهش عمل کنی و هرروز تمرین و تمرین کنی تا بهتر بشی توش میدونی چه اتفاقات فوق العاده ایی رو میتونی رقم بزنی(دارم به خودم میگم)…
خیلی جالبه حتی ما خیلی وقت ها پاشنه آشیلمون رو هم پیدا میکنیم اما باز روش کار نمیکنیم!…
ولی خب به نظرم بازم با همین کانون توجه میشه عملگرایی رو هم درخودمون قوی کنیم،،، مثلا به فرصت هایی که عمل کردن برای ما به ارمغان میاره توجه کنیم…
به جاهایی که خوب از قانون عمل کردیم توجه کنیم و تشویقش کنیم نه اینکه. هعی از خودمون گله کنیم که من خوب به قانون عمل نمیکنم(این یکی از مورد هایی بود که خود مم بهش توجه نمیکردم)
بیا به خودت بگو ایول فلان جا از قانون عمل کردم
بعد کم کم این باور در تو ساخته میشه که من کسی هستم که خوب به قانون عمل میکنم و بعد واقعا هم بهتر و بهتر به قانون عمل میکنی یعنی این باور کاری باهات میکنه که کاری جز عمل کردن به قانون نداشته باشی
دیشب اتفاقا داشتم به این موضوع فکر میکردم که چی میشه اگر اگاهانه حواسم به این باشه که به هرچیزی که میدونم عمل کنم
اولش دیدم پسرررر! من حتی شاید به یک درصد چیزایی که میدونم عمل نمیکنم…
مثل اینه که میدونیم یک چیزی برای ما ضرر داره اما انجامش میدیم
داشتم برای خودم همینطوری مینوشتم و به خودم گفتم خب ببین
تو درمورد اهرم رنج و لذت میدونی
درمورد پرداخت بها و قربانی کردن برای اهداف میدونی
درمورد:
ایمان
فقط روی خدا حساب باز کردن
کانون توجه
انتظارات مثبت
عاشق کارت بودن و ایجاد علاقه
استعاره گاز و ترمز و…
میدونی میخوام بگم مثلا منی که درمورد اگاهی بازرگانی میدونم و میدونم صد در صد نتیجش این میشه که عزت نفسم چند برابر میشه چرا نمیرم یهو پنح تا اگهی بازرگانی پشت سرهم بدم؟
و پامو تا ته بزارم رو گاز تا تکاملم رو طی کنم
میدونی من خیلی وقت ها خودمو توی یک همچین شخصیت ای تصور میکنم که پاشو تا ته گذاشته رو گاز و با تمام وجودش داره گاز میده
اگر ما پنج بار اگهی بازرگانی بدیم از کسی که صد ساعت داره دوره عزت نفس گوش میده و فقط چیزی یاد میگیره ایا کیلومتر ها جلو تر نمی افتیم؟ حالا من از خود بچه های سایت مثال زدم وگرنه نسبت به اطرافیان که یک هیولای بدون توقف میشیم که هیچ ربطی به گذشته نداریم
بزار یک سوال و جواب جذاب راه بندازیم هوم پایه ایی؟(این حرفا یهویی داره بهم گفته میشه و منم سریع مینویسمش)
-خب سینا چرا وقتی توی پارک داری قدم میزنی و یک جمعی رو میبینی نمیری سریع اگهی بازرگانی ارائه بدی؟
+میترسم
-دقیقا از چه چیز هایی میترسی؟
+از اینکه قضاوتم کنن، از اینکه وسطش استرسم بگیره خراب کنم، اصلا چی باید بگم و چطوری باید اینکار رو انجام بدم؟(ترمز ها)
-اوکی بیا یکی یکی درمورد این چیزایی که گفتی صحبت کنیم میترسی قضاوتت کنن اما یک سوال مگه اصلا قضاوت اونا مهمه؟ اصلا اره بیا فکر کنیم دارن توی دلشون میگن این پسره رو نگا چه خود خواهه چه دیوونه اییه یا هرچی ولی میدونی چیه اونا یک ماه بعد به طور کامل تورو فراموش میکنن(که. اگرم نکنن موردی نداره) اما تو اگر بری اینکار رو انجام بدی تا آخر عمررر تغییر کردی و ده هیچ از تمام همون هایی که تورو میخواستن بکنن جلو تریی حالا من اینارو گفتم که. یوقت اگر قضاوت یا مسخرت کردن یا خراب کردی وگرنه تو که خالق زندگیت هستی بیا قبل از اینکه بری اگهی بازرگانی بدی پیشفرض مثبت داشته باش باور های مناسب رو بساز و مرور کن
اینهمه کار کردی روی خودت که من خلق میکنم اوکی بیا خلق کن دیگه:)
میخوام بگم حتی اینکه ما میل به یک کاری داریم یا نداریم هم از ترمز های ذهنی میاد
که بپرسیم از خودمون چه ترمز هایی من دارم که دست به فلان اقدام نمیزنم
الان که دارم مینویسم به این فکر کردم چقدر شیوه فوق العاده ایی هست که با این جنس از سوال و جواب ترمز های خودمون رو پیدا کنیم که کاملا همین الان اصلا بهم الهام شد و تا حالا انجامش ندادم.
یا حتی اگر فکر میکنیم کاری نادرست هست رو دوباره سریع با گفتگو های ذهنیمون جهت دهی کنیم…
چی میشه اگر واقعا یک همچین شخصیت قدرتمندی بسازیم؟
حالاا بیا یک بارم شده ساختن این شخصیت رو با کمالگرایی به بعدا و یک موقع خاص موکول نکنیم و از همین الان مثل اون رفتار کنیم
مرجان عزیزم بیا با همه وجود و تمام توان عمل کنیم به هر انچیزی که میدونیم
و فقط از وقتایی حرف بزنیم و تجربیاتی رو بیان کنیم که عمل کردیم و نتیجه گرفتیم!
و اول از همه اینا رو به خودم گفتم…
عاشقتممم دوست خوبم که فرصتی رو برام فراهم کردی تا برات بنویسم
کامنتت در بهترین زمان ممکن بدستم رسید وبی نهایت خوشحال شدم وسپاسگزار
دوست خوبم. بهت قول میدم منم عملگرا باشم. ودر این مسیر هرموقع خداوند بهم گفت از نتایجم بنویسم
بحث بی نهایت زیبایی را شروع کردی
اول از همه بهت تبریک میگم که تونستی حال خودت راخوب کنی .از اینکه فهمیدی نزدیکی روح وذهن به چه معناست خوشحالم
سینای عزیز. بهت گفتم منم در روابط به تضاد عجیبی برخوردم. خیلی حالم بد شد ولی باکمک خدا سعی کردم درس هام رابگیرم وادامه بدم
برای اینکه عملگرا باشم دیشب ساعتی باخودم خلوت کردم. وسعی کردم هرآنچه خداوند بهم الهام میکنه رابنویسم. میدونی با اینکه خیلی رو خودم کار کردم وسریع پرونده ی خیلی چیزها رامیبندم. تو دام وابستگی افتاده بودم. تو دام مقایسه
خدارو شکر دارم روی دوره احساس لیاقت کار میکنم وخودم رالایق روابط عالی میدونم .امروز رفتم دیدن دوستم وباهاش رودر رو صحبت کردم. هرآنچه باعث دلخوری بود را گفتم. ایده هام. سوتفاهم ها. وخیلی چیزهایی که به موضوع ربط داشت. چقدر حالم خوب شد از اینکه باخودم به صلح رسیدم
دیدگاهم عوض شد
میدونی همیشه هدف میگداشتم وتارگت. بیشتر موقع ها به هدفم میرسم. ولی هیچ وقت هدفم احساس خوب نبوده. چون حس میکردم حالم خوبه. ولی واقعا بعضی وقت ها خوب نبودم وذهنم افسار زندگیم رادست میگرفت ونمیتونستم کنترل کنم.
با خوندن کامنت تو. منم امروز هدفم را احساس خوب قرار دادم وچقدر هدایت پشت هدایت
درمورد عزت نفس وتمرین آگهی بازرگانی. بارها انجامش دادم وخیلی قدرت گرفتم. فقط دربرابر مردها نتونستم انجام بدم.
یه باوری که قبلا داشتم فکر میکردم مردها فقط میخوان ازت سواستفاده کنند ولی وقتی متوجه پاشنه آشیلم شدم. شروع کردم باور سازی که همه ی مردها خوب ومتعهد هستند همه ی مردها میتونند یک دوست خوب باشند بدون سواستفاده.
وبرای اثبات اون شروع کردم به کامنت گذاشتن به آقایون گروه. وچقدر باعشق ومحبت جواب میدهند. یکی از اونها خودتو هستی. چقدر با چندتا کامنت کمکم کردی بدون اینکه حتی من رابشناسی
واین خیلی برام ارزشمنده
ولی هنوز نتونستم حضوری جلو آقای درخواست آگاهی بازرگانی کنم یا خیلی کم درخواست کمک داشتم
سینای عزیز
واقعا احساس لیاقت حرف اول رامیزنه. اگه خودن رالایق بدونی میتونی عمل گرا باشی.
من امروز سعی کردم بیشتر از روزهای دیگه عملگرا باشم. واقعا هم حالم بهتر شده
یکی دیگه از نکته های که بهش اشاره کردی تمرکزی بودن هست که متاسفانه کم تونستم انجام بدم. در مورد محصولات استاد که واقعا بیشتر محصولات مکمل هم هستند. با کشف قوانین زیاد نتونستم ارتباط برقرار کنم وبه شدت جلسه دوم مقاومت دارم. وتصمیم گرفتم. اوکی. شاید هنوز درمدار این جلسات نباشم. شاید احساس لیاقته باعث میشه اینقدر در پاسخ دادن حالم بد بشه. وسعی کردم. اول احساس لیاقت تمرکزی کارکنم سال جدید بیام کشف قوانین.
از کامنت تو که درمورد جلسات کشف قوانین هست خیلی درس ها یاد گرفته ام.
فکر میکنم باید تکاملم راطی کنم به خودم فرصت بدهم تا مقاومتم کمتر بشه.
ممنون که برام کامنت گذاشتی.
هرچی بهم گفته شد نوشتم. حجم آگاهی ها بالاست هرجوری اومد نوشتم
رد پایی میگذارم تا دوباره که برمیگردم یادم بیاد با خواندن یه کامنت چقدر مدارم بالا تر رفت. چقدر عملگرا تر شدم. چقدر این چند روزه بیشتر بهبود گرانه جلو رفتم
میدونی فکرمیکنم این تضادها خیر بزرگی برای هردوماداشت تا با گذاشتن ردپا وکامنت چندماه بالاتر برویم
من حس وتمرکزم با نوشتن وخوردن خیلی بالاتر میره. خیلی از قانون هایی که گوش داده بودم با کامنت شما برام منطقی شد وبهتر درکش کردم
منتظر کامنت ها ودرس های جدیدت هستم
دوست دارم بیشتر از نحوه ی کارکردن روی باورهای خودت برام بنویسی.
خداروشکر میکنم بابت کامنت قشنگی که برام نوشتی و بینهایت سپاسگزارم ازت بابت لطفی که من داشتی
کامنت شمارو که صبح دیدم الان برگشتم دوباره که بهش پاسخ بدم گفتم بزار کامنت خودم رو از اول دوباره بخونم
میدونی اولا خیلییی خوشحال شدم که اون چیزارو من نوشتم و یادمه دقیقا توی موقعیتی بودم و جایی بودم که امکان نداشت سینا کمال گرا اون کامنت رو بنویسه پس این خودش یعنی عالی دارم کار میکنم و باید
ادامه بدم
درمورد ادامه دادن هم میخوام صحبت کنم که وای که وقتی یک کوچولو روی این موضوع کار کردم چقدر احساس تغییر کردم.
وقتی داشتم کامنت خودم رو میخوندم چندتا موضوع به شدت توجهم رو جلب کرد یکیش این بود که چقدررر تایم من ارزشمنده! یعنی میدونی هرجی میگذره و بیشتر قدرت خودم رو درک میکنم بیشتر فرصت هایی که دارم رو درک میکنم این باور در من بیشتر زنده میشه که تایم من خیلی خیلی ارزشمنده و باید برای تایمم و وقتم ارزش قائل باشم متوجه شدم کلی کار میشه انجام داد و واقعا این کارها درصورتی میاد که برای وقت خودمون ارزشمند باشیم و بازم برمیگردیم به بهبود گرایی یعنی بهبود گرایی کمک میکنه از تک تک ثانیه هامون بهره ببریم و چقدررررررر شخصیت من بهبود گرا تر شده نسبت به قبل جقدر کارهای زیاد تری رو در طول روز انجام میدم و این فوق العادست
یکی از عواملی که باعث شده این شخصیت بهبود گرا در من بیشتر و بیشتر شکل بگیره بخاطر اینه که به طور منظم بهش اشاره میکنم یعنی
•توی پاسخ به شما اشاره میکنم بهش
•توی گفتگو های ذهنی خودم بهش اشاره میکنم
•مثال های مختلف رو خیلی زیاد میزنم برای خودم که میتونم بهبودگرایانه تر عمل کنم
میدونی این بهبودگرایی حد نداره حتی من هنوزم بعضی رفتار هام رو که زیر نظر میگیرم میبینم عههه اینجام دارم کمالگرایانه عمل میکنم و خوشحال و خرسند میشم که پیداش کردم پس تغییرش میدم خیلی جالبه در طی سه روز گذشته این ویژگی مثبت در شخصیت من به وجود اومده که دیگه از ترمز ها و یا اشتباهاتی که تکرار میکنم قرار نمیکنم بلکه با اغوش باز میرم توی دلش اونم بخاطر اینکه روی فایل الگو های تکرار شونده 7 کار کردم که خیلیی هدایتی بود و البته تا به امروز 6 تا کامنت هم پشت سرهم روی همون صفحه گذاشتم کاری که تا بحال نکرده بودم! ولی خیلی تجربه باحالی بود
میدونی توی کامنت بالا هم بهش اشاره کردم که من یک روزایی توی مود کامنت نوشتن هستم یم روزایی هم سکوت رو ترجیح میدم این روزا خیلی توی مود کامنت نوشتن بودم برای همین هم زیاد توی اون فایل کامنت منتشر کردم
اما همین سه روز چنان شخصیت من رو تغییر داد که لذت بردم کلی از کارهای عقب موندم رو انجام دادم و کلی بیشتر دارم به قانون عمل میکنم حالا اگر خودت بری کامنت هایی که اونجا منتشر کردم رو بخونی متوجه میشی
اما درمورد ادامه دادن گفتن میخوام صحبت کنم که پاشنه آشیل من بود
این الگو خیلی در من تکرار میشد که رشد خوبی میکردم و میفتادم توی مسیر اما تا یک جایی که پیش میرفتم ول میکردم و باز میرفتم توی پله اول و بعد دوباره به خودم میومدم و شروع میکردم با تعهد و باز میفتادم توی پله اول یعنی هعی به خودم تعهد میدادم هعی دوباره میفتادم پایین این الگو خیلی زیاد در من تکرار شده بود به طوری که میدیدم اگه من اون مسیری که 6 ماه پیش تعهد داده بودم رو ادامه میدادم الانن چه هیولایی شده بودم اما الان بازم روی نقطه اولش هستم چون دو سه بار شروع کردم و هعی ول کردم
به لطف فایل شماره 7 الگو های تکرار شونده تونستم قشنگ درک کنم این موضوع رو نوشتن برای منم خیلی خیلی زیاد تمرکز میاره و قبلا هم گفتم یک جورایی منو نگه میداره که بنویسم وقتایی که توی سایت مینویسم اغلب اینطوریه خیلی وقت ها خودم که برای خودم میخوام بنویسم امکان داره وسطش روند رو قطع کنم اما وقتی دارم توی سایت مینویسم خیلی تمرکزی و کامنت های طولانی مینویسم و البته از این کار هم حسابی لذت میبرم چون تمرکز خیلی حال خوبی بهم میده و دوسش دارم و چیزایی کمک میکنه کشف کنم که قبلا بهش فکر نکرده بودم
این روزا بازم عملگرا تر شدم به لطف بهبود هایی که توی شخصیتم دادم
وقتی داشتم روی فایل الگو تکرار شونده کار میکردم تازه فهمیدم واقعا اگر فقط یک فایل از فایل هارو ما بچسبیم بهش به طوری که درست درکش کنیم و عمل کنیم بهش چه تغییرات بنیادینی در ما رخ میده یعنی از یک فایل میتونیم کلی رشد میتونیم توی خودمون ایجاد کنیم به شرط ادامه دادن
بمونیم روش ناامید نشیم اولش خیلی دوست دارم حالا که فرصتی برای نوشتن دارم درمورد این موضوع صحبت کنم و مثال هایی بزنم و منظق هایی بیارم برای ادامه دادن.
فایل شماره 7 الگو های تکرار شونده درواقع داره درمورد این موضوع صحبت میکنه که ما یکسری اشتباهات رو تکرار میکنیم.. اونارو شناسایی کنیم و بیام بیینیم توی ذهن ما چیه که باعث میشه اونارو هعی تکرار و تکرار کنیم
من اولش نمیدونستم واقعا چه الگو های تکرار شونده اشتباه دارم به زور از مثال هایی که خود استاد زد تونستم یک مورد پیدا کنم اما ادامه دادم و نوشتن کامنت خیلی کمکم کرد که الگو های بیشتری رو پیدا کنم،،، مثلا میومدم دوتا بنویسم توی کامنت یهو 3 تا دیگه ام بهش در حین کامنت اضافه میشد
و خیلی خوب بود ولی اگر همون اول میگفتم نه بابا ولش کن بزار برم فایل بعدی و ناامید میشدم و ادامه نمیدادم این همه تغییر شخصیتی در من رخ نمیداد که حدود 16 تاالگو پیدا کردم توی دو سه روز و این خودش بینظیر بود همچنیم خیلی درک بیشتری از الگو های تکرار شونده کردم و قبلا درک نمیکردم اصلا به چه دردی میخورن اما به هر حال
این روزا خیلی بیشتر یاد گرفتم خودمو تحسین کنم و توجه کنم به کارهای کوچیکی که دارم انجام میدم و خیلی خوب دارم میشم توی این موضوع
من متوجه شدم بهترین راه باور ساختن جهت دهی به کانون توجه هست یعنی مثلا میخوای باور اینکه: فرصت ها زیاده رو بسازی،، باید ماهر بشی توی توجه کردن به فرصت هایی که هست
وای که درک استفاده و مهارت داشتن توی استفاده از کانون توجه واقعا انتهایی نداره
میدونی مرجان جان من کِی خیلی حرفه ایی تر شدم توی کانون توجه وقتی که واقعا شروع کردم به عمل کردن بهش،،،
دانش حقیقی از تجربه میاد ما وقتی عمل میکنیم به تعداد دفعاتی که عمل میکنیم درک و تجربه ما میره بالاتر
حالا راز سرعت بخشیدن به تعداد چیه؟ چطوری میتونیم پامون و بزاریم روی گاز تا خیلی زیاد استفاده کنیم از کانون توجه (یا هرچیزی)؟
بهبود گرایی
یعنی من درحین کامنت نوشتن بیام از جهت دهی کانون توجه به صورت اگاهانه استفاده کنم چطوری؟ با تحسین خودم با توجه به زیبایی ها با نوشتن درمورد اینکه
•چقدر خوب قانون رو دارم درک میکنم
•چقدر بهبود گرا تر شدم
•چقدر من بینظیرم که همچین کامنت های پر محتوایی مینویسم
•چقدر تغییرات مثبت فوق العاده ایی کردم
•چقدر کارهای خوبی کردم
و همینطوری میریم جلو
حین پیاده روی میتونیم باز دوباره از کانون توجه استفاده کنیم
خیلی وقت ها فکر میکنیم ما که انگار باید حتما پشت میز و دفتر جلومون باشه تا تمرین انجام بدیم و بتونیم اسمش رو بزاریم تمرین
اما خیلی وقت ها ما اگر بتونیم از همین لحظات کوچک استفاده کنیم و هرچی که میدونیم رو در عمل استفاده کنیم و البته “ادامه بدیم” این روند رو اون وقت اتفاقات خوبی میفته
واووو تازه یک موضوعی الان به یاد اوردم و یک اگاهی بهم داده شد
همینطوری که میدونی گفتیم چهار مرحله داریم دیگه
شنیدن،، درک کردن،،، عمل کردن،،، ادامه دادن
من تا عمل کردنش میرفتم همیشه اما ادامه نمیدادم خب.. الان حس میکنم فهمیدم داستان ادامه دادن چیه قبلا حتی درکش نمیکردم اما الان که روی این موضوع ادامه دادن کار کردم و فهمیدم پاشنه آشیلم هست تازه منظور استاد رو گرفتم شاید بالای صد بار این 4 مرحله رو شنیده بودم و برای خودم مرور کردم اما تازه درک کردم ادامه دادن یعنی چی
و الان در حین نوشتن این کامنت یهویی یادم اومد این چهار مرحله رو و خیلی باز دوباره احساسم بهتر شد
چون میدونم شخصیتم شخصیتی شده که باید ادامه بدم و ادامه بدم.
چقدر اتفاقات عالی منتظرمه! چقدر قراره حرفه ایی تر بشم توی قانون
درمورد اگاهی بازرگانی اینکه انجامش دادی گفتی چقدررر تحسینت کردم ایوللل! خداروشکر میکنم که اینقدر رشد و بهبود گرایی در خودم ایجاد کردم.
کامنت نوشتن واقعا موهبت خیلی بزرگی هست و ردپا هایی که به جا میزاریم بینظیری و خیلی کمک میکنه که ادم رشد کنه و بهبود انجام بده
من یک دوره هایی مقاومت دارم به کامنت نوشتن یک دوره هایی هم خیلی زیاد دوست دارم بنویسم و مقاومت هام رو برمیدارم دوره هایی که مقاومت ندارم میشینم و دو سه ساعت میبینی یهویی دارم کامنت مینویسم بدون اینکه خسته بشم یا چیزی حس کنم کامنت هام دقیقا توی فایل الگو تکرار شونده دقیقا همینطوری بود برای همین اینقدر تاثیر داشت توی رشد شخصیتم و البده چه ردپاهای فوق العاده صد در صد به جا گذاشتم از خودم و هرموقع دیگه بیام بخونمشون اتفاقات مثبتی میفته
درمورد یک شخصیت خاص داشتن توی کامنتم به شما نوشته بودم.
ساختن شخصیت واقعا خیلی روند جذاب و باحال و فوق العاده ایی هست یک شخصیت خاص داشتن رو وقتی تصور میکنم اصلا حالم عالی میشه و واقعا خیلی برام لذت بخش هست..
آره دیگه
خیلی وقت ها یک احساساتی بهم دست میده خیلی خاصه از اون احساس ها که آدم یهو به قدرت خودش پی میبره به قدرتی که قانون داره پی میبره…
یکی از کارهایی که ما بتونیم به حقیقت و قدرتمندی قانون پی ببریم میدونی چیه؟ اینه که بهش توجه کنیم
یعنی بیای اگاهانه به کارهایی فوق العاده ایی که میشه با قانون انجام داد توجه کنی و این توجه باز گسترش پیدا میکنه و باز بیشتر و بیشتر میشه
اصلا همین کلمه توجه. به تنهایی توی خیلی جاها واقعا میشه ازش بهره برد یعنی حتی چیزای بدیهی که به ذهن ما نمیرسه…
من مثلا اگر بیام به طولانی بودن کامنت هام توجه کنم کامنت های طولانی تری مینویسم
اگر به خوب کار کردن بدنم توجه کنم بدنم بهتر کار میکنه اگر به زیبا نوشتن ام توجه کنم بهتر مینویسم
اگر به شخصیت بینظیرم توجه کنم شخصیتم بهتر میشه و رشد میکنه یا اگر به خوبی های فلان شخصیت رو داشتن توجه کنم کم کم این هم در من شکل میگیره خیلی وقت ها ما شنیدیم که افراد شبیه کسانی که خیلی دوسشون دارن رفتار میکنن بخاطر اینکه خیلی به شخصیت اونها توجه میکنن و اونو توی خودشون هم گسترش میدن
الان اینو متوجه شدم که چرا قبلا ها که سریال و فیلم نگاه میکردم اینقدر دوست داشتم مثل شخصیت اول داستان رفتار کنم.
این قانون واقعا خیلی باحال
مثلا ما که این موضوع رو فهمیدیم میدونی چرا نباید ویژگی بد افراد رو بهشون بگیم؟
یعنی بگیم چقدر تو دروغگویی یا جملاتی مثل براچی اینقدر دروغ میگی؟
ما این جملات رو میگیم که طرف دیگه ب ما دروغ نگه درسته؟ اما ما وقتی این حرف رو میزنیم دو تا اتفاق داره میفته
1.هم خود ما داریم “توجه میکنیم به دروغگویی
2.هم اون فرد توجهش میره روی دروغگو بودن خودش و باعث میشه این رو برانگیخته کنه
(حالا من مثال دروغگویی رو میگم وگرنه توی هرچیزی میشه اپلای کرد)
ما واقعا خیلی وقت ها حواسمون نیست و از قانون داریم علیه خودمون استفاده میکنیم
صرف دونستن دلیلی بر عمل کردن نیست!
من خیلی وقت ها درک های خوبی از قانون میکنم و این روز ها تمرکزم رو بازم بیشتر از همه دارم میزارم روی عمل کردن
بازم از خدای مهربان کمک میخوام که درک های بیشتری به من از استفاده از قانون بده اصلا همینکه توجه کنم به اینکه” چچقدر خوب قانون رو درک کردم” خودش این پیام رو به خدا میفرسته که درک بیشتر میخوام.
خیلی مهمه که بتونیم فکر خدا رو بخونیم
اینکه خدا کاری به چیزایی که مینویسیم نداره بلکه به کانون توجه ما که منجر به احساس میشه کار داره
یک موضوع رو من اشاره کردم توی کامنتم که پامو تا ته بزارم رو گاز
خیلی دوست دارم نزدیک و نزدیک تر بشم به اون شخصیت و خدایا ازت میخوام هدایتم کنی! مثل همیشه
مرجان عزیزم ازت سپاسگزارم برام نوشتی
(خیلی زیاد)
عاشقانه برات بهترین هارو آرزو میکنم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگرت به سمت زیبایی ها و نعمت های بیشتر و بیشتر
سلام سینای عزیز. ممنون وسپاسگزارم که زمان میگذاری وبرام کامنت های بسیار عالی میفرستی. انگار یه دوره ی آموزشی عملی با تو شروع کرده ام
پسر چقدر عملگرا تر شدی. بهت تبریک میگم
کامنت های الگوهای تکرار شونده را دیدم ومنم شروع به دیدن دوباره ی فایل کردم. وعملگرا بودم شروع کردم به نوشتن. به قول استاد بیشتر باورهای ما مثل هم هست چون سیستم عصبی ما مثل همه. تقریبا همه ی اشتباهات تکرار شونده رو منم دارم. واینجوری روشون کار نکرده بودم.
واقعا ادامه دادن رو منم متوجه نشده بودم. منم چندروز با تعهد کار میکردم دوباره ولش میکردم.
نمیدونم چرا ترمز شدید ی روی دوره کشف قوانین داشتم یعنی پاشنه آشیل من بود ونمیومدم درمان کنم
به لطف کامنت های تو منم تعهد دادم واز دیشب شروع کردم دوره ی کشف قوانین را. با تمرکز نیم ساعتی فایل را گوش کردم نکته برداری کردم. درموردش باخودم صحبت کردم. دوباره رفتم کامنت شمارا خواندم در جلسه ی اول. خیلی بهم کمک کرد
انگار یه راهنما خدابرام فرستاده تا تو این دوره کمکم کنه
از دیشب بارها کامنتت زا خوندم. واقعا خیلی وقتها فقط فایل هارا مثل رادیو گوش دادم. عملگرا نبودم. ولی تعهد دادم بهبود گرانه عملگرا باشم
دیشب تمرکزی یک ساعت روی خودم کار کردم وچقدر حال دلم عالی بود.
موقع پیاده روی قانون راباخودم تکرار میکردم. با خودم صحبت میکردم. قربون صدقه ی خودم میرفتم وعشق میکردم. حال دلم عالی شده بود
درس بزرگی ازت یاد گرفتم عملگرا به کمک بهبود گرایه
چقدر این هفته ظرف وجودم بزرگتر شده. چقدر درکم از قانون بیشتر شده
خدارو شکر که هدایت شدم به شروع سفر به دور امریکا. واشنایی با تو
سینای عزیز. دوست خوبم. واقعا با وابستگی دست وبال خودمون رامیبندیم. وابستگی حتما رابطه با دوست یا جنس مخالف نیست. میشه وابسته ی بچه ات بشی. وابستهی دوستت بشی. انگار مغزت قفل میشه. انگار فقط تمرکزت روی اون هست. میدونی وقتی سعی کردم زنجیرهای وابستگی را باز کنم. انگار آزاد ورها شدم. درک بهتری از قانون پیدا کردم
تمرکزم خیلی بیشتر شده.
توی کارگام هواسم بیشتر به کارم هست وخیلی موفق تر بودم
این ها همه بخاطر عملگرا بودنم هست. سعی کردم قدم به قدم جلو برم. بهبود بدم
آرامتر باشم. توکلم رابیشتر کنم
فایل فقط روی خدا حساب کن خیلی بهم کمک کرد
خداروشکر دراین مسیر الهی قرار گرفتم
اره من لایق بودم. لایق این هستم که عملگرا باشم. اگه هدایت شدم به این سایت الهی یعنی لایق بهترین ها هستم
امروز صبح زود بیدار شدم. کد نویسی وشکر گزاری کردم واومدم تا جواب کامنت شما روبدهم. نیم ساعتی هست که مینویسم وچقدر حال دلم عالی شده. تمرکزم روی بهبود هست .
وقتی توجه کردم اصلا من این نیم ساعت فقط فکرم نوشتن کامنت بود. واین یعنی همون تمرکز
پارسال همین موقع شروع کردم به رژیم گرفتن واقعا عالی پیش رفتم و14 کیلو وزن کم کردم ولی چون ادامه ندادم 5کیلو دوباره چاق شدم تو الگوهای تکرار شونده متوجه شدم. اشتباه میکنم چند روز شیرینی نمیخورم دوباره شروع میکنم. یا موقع تمرین. حتما باید یه چیزی کنارم باشه بخورم. حتی یه قهوه یا نسکافه
یه جور لذت هست که با خوردن داره اشباع میشه. تصمیم گرفتم بهبود گرانه عملگرا باشم واین هفته اصلا بین تمرین انجام دادم چیزی نخورم.
یکی از کارهایی که این چند روزه انجام دادم. تحسین کردن دیگران. الگو برداشتن از دیگران که اگه برای دیگران جواب داده برای منم جواب میده واین باور وتحسین چقدر احساسم راعالی تر کرده
تو کامنت قبلی برات نوشتم هدفم راگذاشتم احساس خوب وچقدر باچیزهای کوچیک میشه احساست رو خوب کنی. چقدر با حرف زدن باخودت میتونی حالت راخوب کنی
افرین برمن که عملگرا بودم. خودم راتحسین میکنم. بخاطر عملگرابودنم
اگه همینجوری پیش برم لاجرم زندگیم تغییر اساسی میکنه
ممنونم دوست خوبم که کامنت مینویسی هم خودت لذت میبری وبیشتر یاد میگیری هم چراغ راهی برای من شدی.
یهو یاد این کامنتت افتادم که گفتی هدف رو احساس خوب گذاشتم
داشتم توضیحات فایل 9 کشف قوانین رو مطالعه میکردم و موضوع اون جلسه اینه:
بالاترین اولویت دانشجوی کشف قوانین زندگی، مهارت در ایجاد احساس خوب پایدار و غیر وابسته به عوامل بیرونی است.
و البته توضیحات جلسه 11 کشف قوانین که این هست موضوعش: جهت دهی آگاهانه کانون توجه و بیشتر ماندن در احساس بهتر
میدونی منظور از انجام سمت خودمون و هموار کردن مسیر توسط خودمون دقیقا همینه
حتی امسال استاد به ما گفتن که هدف رو بزاریم احساس لیاقت که نوعی از احساس خوب هست! اصل داستان..
حالا احساس خوب شامل
کارکردن روی ترمز ها میشه
جهت دهی ذهن میشه
تمرکز لیزری و شروع به خلق ارزش یا گسترس یک موضوع میشه!
مثلا دیدی که وقتی تمرکز خیلی زیادی روی یک موضوعی میزاری احساس خوبی داری پس تمرکز لیزری نوعی ایجاد احساس خوب هست
درواقع تمرکز همون کانون توجه ماست ک داره به یک نقطه خاص متمرکز میشه که بازم منجر به احساس میشه
چقدر واقعا این موضوع درکش مهمه و من از خودم انتظار دارم حالا که دارم درمورد این موضوع صحبت میکنم حتما حرف و عملم یکی باشه و واقعا احساس خوب داشته باشم همش به دنبال احساس بهتر باشم به دنبال حرف های بهتر باشم به دنبال ساختن باور های بهتر باشم.
میدونی قبلا با این حرف خیلی موافق نبودم چون میگفتم خب پس اگر به احساس خوبه پس نقش تمرکز و قدم برداشتن برای اهداف چی میشه تا اینکه فهمیدم بابا وقتی ک ما روی هدفمون تمرکز داریم و براش قدم برمیداریم به مراتب احساسمون بهتره از وقتی که استراحت داریم میکنیم و این اصلا تحقیقات روش انجام شده که افراد لذت بیشتری رو موقع کار تجربه میکنن نسبت به استراحت پس اینم جزوی از احساس خوب میشه.
مرجان درمورد این موضوع هم دوستدارم اگر فرصت داشتی بنویسی برام و نظر خودت و بگی
سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باش
عیدت مبارک سینای عزیزم. وااای که چقدر خوشحالم بابت هرلحظه ی زندگیم. دریافت هدایت ها.
سینا جااان سی روز کنترل ذهن وصبر کردن راتمرین میکنیم حالا با روزه گرفتن یا صلاه وکنترل ذهن. وبعد جایزه خداوند عید هست. مبارک هست. برکت هست.
تو هرچیزی توی هرخواسته ای میشه ازش استفاده کرد. فاصله ی فرکانسی بین درخواست واجابت فقط با احساس خوب توجه به نکات مثبت کنترل ذهن. صبور بودن هست. همون مثل روزه گرفتن.
سینای عزیزم. وقتی من میتونم طول روز جلو خودم رابگیرم. غذا ونوشیدنی نخورم. پس راحت میتونم جلو ورودی های دیگه هم بگیرم. روزه بشم. روزه ی کنترل ذهن. روزه کنترل ورودی ها. همنجور که اگه یه قطره اب بخورم روزه ام باطل میشه. پس اگه یه فیلم یا یه اهنگ منفی یا حرف ناجالب بزنم هم کنترل ذهنم خراب میشه. چقدر باید دوباره روش کار کرد تا بشه کنترلش کرد
سینا جااان. احساس خوب. وااای که میشه همه چی رو ربط داد به احساس خوب. احساس خوب نه اینکه همه اش بخندی وبرقصی. باید ته ناخوداگاهت احساست خوب باشه. راضی باشی. به قول استاد دردوره احساس لیاقت. اگه کار میکنی باهمه ی وجودت کار کن. اگه بازی وتفریح میکنی باهمه ی وجودت باشه. پنج روز درهفته کار دوروز اخرهفته هم استراحت
اگه امروز بدنم به خواب بیشتری نیاز داشت. حتما به خودم احترام بگذارم وبخوابم. این بهتر از ساعت ها تمرین وگوش دادن فایل است. چون بدن خسته هرچی هم فایل گوش بدی یا کار انجام بدی. حال دلت عالی نمیشه
سینای عزیزم. دوست خوبم. میشه با یک قهوه وچایی به احساس خوب رسید ولذت برد. وقتی باهمه ی وجودت بخوری. وقتی طعمش رامزمزه میکنی وقتی شکرگزار خداهستی که میتونی درارامش چای خورد
سینا جااان حتی وقتی ظرف میشویی میتونی حال دلت راعالی کنی ازاینکه کسی بوده کنارت تا بااونها غذا بخوری
وسایلی بوده که غذا اماده کنی. گاز بوده. سلامتی بوده مواد غذایی بوده. امنیت بوده. وانوقت بااشک شوق ظرف میشویی
میبنی چطوری میشه به راحتی احساست راخوب کنی
مثلا من الان قراره همراه پسرم یه ساعتی وقت بگذرونم چون میدونم فیلم دوست داره. فیلم لوسی راگرفتم باهم ببینیم. من از نظر قانون فیلم رو تماشاکنم پسرم هم کنارم باشه کلی حرف بزنیم وبخندیم
بهت پیشنهاد میکنم حتما فیلم لوسی راببینی که قدرت ذهن رانمایش میده
ممنون که برام نوشتی. همه چی احساس خوبه. واحساس خوب یعنی توجه به نعمت ها. شکرگزاری کردن.
وقتی از چیزی لذت ببری. درواقع داری شکر نعمت به جا میاری وهمون موقع حال دلت هم عالی میشه وباعث میشه ظرف وجودت بزرگتر بشه
من واقعا با کارکردن مواقعی که کار دارم وکارم خیلی زیاد باشه. ذوق میکنم. تعمت وفراوانی رامیبینم
وقتی نگا ساعت میکنم میبینم وااای ظهر شده. وکارها به راحتی انجام شده. تمرکزم روی کار بوده. همه ی اون لحظه ها دارم احساس خوب راتجربه میکنم
سلام سینای عزیزم. دوست خوبم. برات از همین ابتدای کامنتم خیر وبرکت وعشق وثروت را آرزومندم.
وااای پسر دمت گرم .چقدر تحسینت میکنم افرین چقدر ظرف وجودت بزرگتر شده چقدر کامنتات رنگ وبوی توحید داره. این مدت کوتاه چقدر هردومون بزرگ شدیم
خدایا ممنون وسپاسگزارتم بخاطر این سایت الهی. بخاطر استادم ومریم جوون بخاطر همه ی بچه های سایت بخاطر سینای عزیز
کامنتت دربهترین زمان ممکن بدستم رسید. زمانی که احساس لیاقت میکردم ودرساعتی که به خودم استراحت داده بودم هدایت شدم به سایت وکامنت تو.
توی ده دقیقه اشک ها بود که میومد. اشک شوق. اشک تحسین خودم وتو. اشک سپاسگزاری از ربم که این چنین هدایتمون کرده. منم بارها کامنت هامون را خوندم ودوباره درس جدید یاد گرفتم. همون دیروز موقع خوندن کامنتت خدابهم گفت این سینا. خودمن هستم. تو معلم خصوصی خواستی که ریز به ریز بهت تمرین بده. صحبت های او کلام منه که برقلبش جاری کردم تا دوباره رشدت بدم
سیمای عزیزم درمورد با هرسختی آسانی هست یاداوری کردی واقعا راست میگی افرین برنکته بینی وتوجه تو. هرگز فکرش هم نمیکردم قراره از طریق همین تضاده امیرتتلو رابطه ام دوباره خوب بشه. میدونی بعداز گفتن شما چقدر بگ های ذهنی من جابجا شد. اره چراکه نه. خدایی که تونسته از این طریق به لین سادگی رابطه ی من رو درست کنه پس میتونه به همین سادگی بقیه ی کارها رادرست کنه درمورد فروش تو کامنت های کشف نوشتم وترمزها. فقط با نوشتن یک کامنت ترمز بزرگی راشناسای کردم وامروز یه مشتری برام اومد که 5تا سرویس ازم بخره وکلی سفارش دیگه. دست خدابود. نشانه بود. که همین که توشروع میکنی زاویه دیدت راعوض کردن جهانت عوض میشه
خدای من چقدر عمل کردن به قانون لذت بخشه. چقدر عالی هست
راستی بهت تبریک میگم بخاطر انتخاب کامنتت. واقعا حقت بود. تو زیبا مینویسی وبهش تو کامنت ها توجه میکردی به قول خودت تحسین وتجسم. لاجرم باید این انتخاب می افتاد. افرین برتو که خوب قانون راعملی اجرامیکنی
سینا جاان کامنتت درحل مسائل خیلی عالی بود. واقعا من که الان تمرکزم روی فراوانی بود خیلی بهم کمک کرد وبازم سپاسگزارتم. توی کامنتت هم درمورد فراوانی صحبت کرد که اینم چون من کدش رانوشتم هرروز بهش هدایت میشوم. این چند روز هردفعه اومدم سایت به فراوانی کامنت ها فایل ها توجه کردم وخداروشکر کردم واین توجه من باعث شده هدایت بشم به کامنت هایی که واقعا باورهام راتقویت میکنند
افرین برمن. وقتی هدایت شدم به کامنتت برای اولین بار وخدابهم گفت برات دیدگاه بگذارم. این عملگرایی من باعث شد تا این کامنت ها ادامه دار بشه واینقدر هردوی ما رشد کنیم. وشاگرد زرنگه باشیم
یادمه قدیم ها چقدر این نامه نوشتن رادوست داشتم ومنتظر جواب بودن. وقتی داییم سرباز بود باعشق هرهفته براش نامه مینوشتم ومنتظر جوابش بودم. الان خاطرات اون روزها برام زنده شد همیشه دلم میخواست دوباره برای یکی نامه بنویسم وخداوند به بهترینش هدایتم کرد. همیشه خدا خیر مطلقه هرچی که میخوای بهترینش رو دربهترین زمان بهت هدیه میده.
خدایا ممنونتم. آره من لایق خیرمطلق توهستم درهردرخواستی.
والان که آگاهانه درخواست دارم واگاهانه باورهای توحیدی رامیسازم. ببین قراره چه اتفاقات شگفت انگیزی برام بیفته.
مرجان بازم بنویس عزیزم. با نوشتنت هم خودت رشد کردی هم سینا وخدامیدونه چه کسانی هدایت بشن به کامنت شماها.
سینای عزیزم روز مرد رو بهت تبریک میگم. تو مرد بزرگی هستی. یه روز میاد که جهان را جای بهتری میکنی برای زندگی
سینای عزیزم ملائک در برابر بزرگی تو سجده میکنند وخدابرات کف میزنه واز خلق تو به خودش میباله
منتظر کامنت های گهربارت هستم تا بیشتر یا بگیرم وعمل کنم
میخواستم تو سفربه دور امریکا قسمت 342بگذارم نمیشد منم دیگه کمالگرانیستم اومدم اینجا جواب دادم
کامنت قبلیم دستم خورد نصفه اومد خخخ ولی مهم نیست ما کمال گرا نیستیم! اتفاقا تمرینی شد که بفهمم دیکه کمال گرا نیستم
ولی کپی اش کردم این کامنت قبلی بود
•••••
مرجان عزیزم سلام
خیلیی ازت سپاسگزارم که برام مینویسی و چقدر خوشحالم که دوستی مثل تو دارم که اینقدر اگاهانه و هوشمندانه به قانون عمل میکنه
من کامنت هات رو دنبال میکنم و هرروز تحشینت میکنم همیشه چه بات بنویسم چه ننویسم عاشقانه تحسینت میکنم
مرجان میدونی من چرا کامنت گذاشتن رو دوست دارم؟
چون باعث میشه که ثانیه به ثانیه بنویسم و فکر کنم و بعد از حدودا مثلا نیم ساعت، یک ساعت یا بیشتر مغز من فضای فکریش کلا میشه قانون برای همین بعد از هرکامنت تغییر محسوسی در من رخ میده و برای همین هم مقاومت هام درمورد کامنت گذاشتن برداشته شد و دیگه ثانیه به ثانیه کامنت هام و ادامه میدم و ادامه میدم
به قول خودت وقتی که هم فرکانسی باشه دیگه جنسیت و سن و هرچیزی مهم نیست و اصل کر فرکانسِ
به نوح میگه اون پسر تو نیست(یعنی در فرکانس تو نیست) یعنی بالاتر از هر چیزی همین فرکانس است.
تو یکی از کامنت هات گفته بودی نمیدونی من چندسالمه باید بگم که من 2 ماه دیگه تازه 18 سالم میشه.
شمام فکر میکنم سنت 41/42 باشه.
دوست خوبم من خیلی خوشحالم واقعا دوستی مثل تو دارم، تو خانمی باهوش و مستقل و خوش فکر و خلاقی هستی. همیشه تحسینت میکنم و میگم چقدر مرجان سریع یاد میگیره و دست به عمل میزنه..
خداروشکر که این صحبت هارو باهم میکنیم و چقدر واقعا جفتمون تغییر کردیم
بزار از تغییراتم بهت بگم
خب توی سن و سال من بچه ها کلا توی یک فضای خاصی هستن من خب کلاس دوازدهم هستم
فضای مدرسه و دوستان و اینا خب حرفایی که اونقدر جالب نیست زده میشه
•••••
اره خلاصه
اتفاقا زدم روی اینکه کامنت حذف شه اما حذف نشد الانم واقعا نمیدونم حذف شده حذف نشده (خنده) ولی مینویسم
ببین توی مدرسه یکسری حرفا با بچه ها زده میشه که کلا اونقدر مناسب نیست دیگه توی فضای ما جوون نوجونا همینجوریه خودن میدونی چی میگم اما از موقعی که داریم باهم صحبت میکنیم من حتی یک ثانیه هم دیگه حرف های اونارو تکرار نکردم، اگر میبینم دور و ور هم جمع شدن درمورد یکسری مسائل صحبت میکنن نمیرم صحبت کنم
حتی یکی از هم کلاسی های من خودش عضو سایت هست اما اونم عضو سایتِ فقط حرفای قشنگش رو یاد گرفته و همون سبک زندگی قبلی رو داره
اما مرجان من تغییر کردم من صد درجه بهتر شدم من عملا تغییر فرکانس رو در خودم متوجه میشم.
اصلا دوست ندارم این بهونه رو بیارم که چون 17 سالمه عادیه که. اینجوری باشم یا چون دور و وری هام رو میبینم باید اینطوری باشم نه!
من دوست دارم خاص باشم میخوام خاص رفتار کنم من نمیخوام نتیجه اونارو بگیرم به هیج عنوان
مرجان درمورد شخصیت خیلی دلم میخواد صحبت کنم و خیلییی عاشق اینم که ریز به ریز زمان بزارم و روی بهبود های شخصیتیم کار کنم
((وایی یک لحظه نمیدونم چه حسی بود ولی یک حسی بهم دست داد گفت سیناااا تو خبلبیی خوش فکری:))
مرجان عزیزم من خب درمورد عجله نکردن باهات صحبت کردم یک کامنتی توی کشف قوانین برات گذاشتم و یک کوچولو درموردش گفتم از موقعی که اون قضیه رو درک کردم فهمیدم که من قبلش میخواستم همه چیز رو باهم درست کنم و خب این اتفاق نمیفتاد و از این شاخه به اون شاخه میپریدم اما الان میخوام فقط تمرکز لیزری روی موضوعات خاص بزارم و همینطوری برم پروژه بعدی و پروژه بعدی
من مرجان جلسه 6 کشف قوانین رو دارم روش کار میکنم توی این جلسه درمورد بهره برداری از قدرت تمرکز اساسب استاد صحبت کرده و اینکه چطوری میتونیم از قدرت تمرکز استفاده کنیم،، الان توی این عرصه از زندگیم دارم تمرکزم رو میزارم روی ساختن این موضوع
یکسری پلن و برنامه های خوب و باحالی دارم برای استفاده کردن از قدرت تمرکزم با تمام وجود و دارم روش تمرکزی دیگه کار میکنم میدونی میخوام درمورد چی بگم؟ درمورد بها پرداخت کردن
باید بهاش رو بدم
باید بهای اون شخصیت خاصی که میگم رو بدم مرجان وای اگر این رو اجرایی کنم که بتونم اون جنس از تمرکز رو بیشتر در خودم تقویت کنم چه اتفاقات فوق العاده ایی برام میفته و میخوام واقعا عملی کنم
راستش رو بخوای نمیخواستم بهت جواب بدم میخواستم یک هفته بگذره و بعد از یک هفته که عمل کردم به. اون سیستمی که برای خودم چیدم بیام از عمل کردم بگم
اما گفتم اینطوری امکان داره وسط راه بهونه بیارم و بگم ولش کن اما الان میخوام متعهد بشم که اون سیستمی و اون روتینی که چیدم رو برای خودم بسازم و قشنگ بهش عمل کنم
مرجان یک چیزی رو من میدونم اونم اینه که برای اینکه به تعهدمون جدی تر باشیم اونو میتونیم به یک کسی یا یک دوستی بگیم
از اونجایی که من تمام دوستام بلا استثنا اون ادم هایی نبودن که من میخواستم همشون رو خط زدم (بعد از اینکه باهات بیشتر صحبت کردم این تلنگر رو به خودم زدم که من باید دوستام هرچند کم ولی باکیفیت باشن مثل مرجان عزیزم) و این پیشرفت رو ازش راضیم
حالا میخوام توی این کامنت متعهدانه عمل کنم
مرجان من یکی از کارهایی که باید حتما بکنم برای اینکه به اون تمرکز لیزری که میخوام برسم اینه که ساعت 3:3٠ صبح باید بیدار بشم میدونی این تایم بهترین تایمی هست برای من تا بتونم نهایت استفاده رو از روزم ببرم
الان مغزم نجوا داده که نگو اینو به مرجان تو نمیتونی عمل کنی و باز دوباره خودتو سرزنش میکنی اما الان مرجان که اینو گفتم اگر بیدار نشم اینقدر مغزم نجوا میده که دیگه واقعا جرات نمیکنم بیدار نشم برای همین جدی اومدم بهت گفتم که واقعا دوست دارم صبح زود این تایم هرروز بیدار بشم هر موقعیتی که هست
میدونی میخوام جدیت رو داشته باشم یک داستان خیلی جالبی هم درمورد این موضوع دارم
من خب گفتم کلاس دوازدهم هستم خب همین دو روز پیش چهارشنبه ما ساعت 7:3٠ امتحان داشتیم
بعد من نمیدونم چی شد واقعت خوابم برده بود و بیدار شدم گوشیم رو که نگاه کردم دیدم ساعت 8:3٠ هست حالا منو بگی هم خندم گرفته هم شوکه شدم خخخ
گوشیم رو نگاه کردم گفتم یا خداا خخ یک حس خیلی جالبی داشت بعد کاری که کردم ببین به طرز معجزه اسایی من از خواب پریدم وقتی ساعت و نگاه کردم و خیلییی سریع لباس پوشیدم و سریع اسنپ گرفتم که برم سر جلسه امتحان حالا چون امتحان اونقدر امتحان خاصی نبود میدونستم اگر برم برگه رو بهم میدن
اما من به طرز معجزه اسایی سریع رفتم حاضر شدم که فقط سریعتر برم سر جلسه خب یعنی با تمام وجودم و تمرکزم تنها چیزی که برم مهم بود اون بود
خلاصه من رفتم امتحان رو خیلی سریع دادم و فکر کن اینطوری بهت بگم 8:3٠ بیدار شدم امتحان رو دادم 9:2٠ خونه بودم یعنی کلا یک ساعت هم طول نکشید (امتحان رو هم که سوالاش رو چون خود معلم اصلا گفته بود سریع دادم اومدم)
ولی خیلی این قضیه برام درس داشت و اصلا گفتم من باید خواب میموندم تا این درس رو بگیرم
میدونی یاد چی افتادم؟ یاد صحبت های استاد افتادم توی جلسه 1 کشف قوانین میگفتن که اکر با همون جدیت که میرین سرکار با همون جدّیت به این اگاهی ها نگاه کنین زندگیتون در تمام ابعاد تغییر میکنه و من تازه درک قشنگی کردم از این موضوع که تاا چه حد باید برام مهم باشه تا چه حد باید جدی بگیرم.
حالا من میخوام واقعا این بیدار شدن ساعت 3:3٠ رو دیگه جدی بگیرم دیگه الان وقت فکر کردن و به تعویق انداختنش نیست مرجان
حالا من کلا از همون اول تمرکز لیزری خیلی خوب اهمیتش رو درک کردم خب،، برای همین درموردش خیلی مطالعه کردم و فکر کردم ولی مستمر نبود چون توی فرکانس عجله بودم
خلاصه یکسری برنامه ها و. تصمیم های خیلی خوبی رو برای خودم گرفتم یعنی اگاهی بهم داده شد و میخوام با تمام وجودم بهش عمل کنم
((همین الانش مرجان مغزم داره نجوا. میده کامنت رو پاک کن یعنی در این حد سخته برام که عمل نکنم و فقط حرف زده باشه)) اما برام مهمه واقعا برام مهمه…
حالا یک کارایی رو میخوام بکنم که ایشالا بعد از نتیجه باهات صحبت میکنم
استاد توی فایل هدفگزاری و تاثیر ان در زندگی میگفتن که وقتی که میخوای یک هدفی انتخاب کنی اونو به افرادی که فکر خوبه بگو این باعث میشه که جا نزنی! حالا من اومدم بهت بگم مرجان خیلیی این موضوع برام مهمه واقعا باید یک همچین تمرکز لیزری رو شروع کنم همین الانش به تعویق انداختمش 5،6 روز خب یعنی 30 دی درموردش با خودم صحبت کردم و گفتم میخوام یک بهم شروع کنم یک همچین پروژه ایی رو اما جدی نگرفتمش
میدونی تا حدی شبیه اون پروژه تمرکز لیزری هایی منظورمه که استاد انجام میداده توی جنبه های مختلف که تمام فضای فکریش درگیر یک چیزی بوده من موقعی که میخواستم این پروژه رو چند روز پیشا شروع کنم توی یک کامنتی توی فایل الگو های تکرار شونده 7 درموردش صحبت کردم دیروز یک نقطه آبی روی همون کامنت برام اومد و چنان تلنگری برام شد که چرا هنوز شروع نکردم و به خودم قول دادم یک هفته با تمام وجودم اینطوری عمل میکنم و بعد از یک هفته میام و به اون دوستم جواب میدم و از اینکه اون تمرکز رو واقعا گذاشتم صحبت میکنم
مرجان عزیزم امیدوارم کامنت بعدی که برات مینویسم از روند روز هام که خیلی با تمرکز دارم پیش میرم صحبت کنم
و بارها دیگه از امروز به خودم یاداوری میکنم سینا! تو به مرجان قول دادی ها!!
مرجان جان از اونجا که واقعا احساس نزدیکی و هم فرکانسی بهت میکنم اصلا دوست ندارم زیر قول خودم بزنم اصلا اصلا! به هیچ عنوان پس تمام نیروهام رو اماده میکنم تا بهترین خودم رو ارائه بدم
طبق همیشه وقت تحسین و تشویق خودمه که:
+چقدر خداروشکر عمل گرا شدم
+چقدر برام مهم شده نتیجه داشته باشم خودم از حرفایی که میزنم
+چقدر داره شخصیتم بهتر و بهتر میشه
+چقدر خداروشکر میکنم که ازادی تمرکز خیلی عالی دارم و میتونم همچین تمرکزی رو بزارم
+وایی چقدر خوشحالم که دیگه توی فرکانس عجله نیستم
مرجان بعد از اینکه این پروژه رو اوکی کنم و با کامل عمل کنم به جلسه 6 میخوام بیام سراغ جلسه 2،3 و حمله کنم به ترمز ها و اگر واقعا عمل کنم به جلسه 6 ببین اون اعتماد به نفسه باعث میشه بترکونم میخوام تمان خلاقیتم، هوشم، استعدادم، ابزار هام و انرژیم رو استفاده کنم و این هدف رث محقق کنم الان فقط میخوام تا جایی که میتونم به جلسه 6 عمل کنم و بهاش رو بدم.
و البته خیلی هم درگیر تئوری نشم و سریع عمل کنم
خب تمرینات جلسه 6 تمرینات اساسی هستند که باید الان برم انجامشون بدم به سرعت و تمرکز لیزری بزارم براشون
پلنم اینه که تمرکز صد در صد بزارم روی تمرینش
میدونم خدا کمکم میکنه الان دیگه یکی اژ گفتگو های اصلیم برای ادامه دادن میدونی چیه؟ اینه که سینا تو مرجان گفتی که میخوای همچین کاری بکنی پس باید انجام بدی باید ادامه بدی هرجوری شده، اگر واقعا بخوای راهش رو پیدا میکنی پس برو تو دلش
حالا سعی میکنم کمال گرایی رو هم بزارم کنار دیگه میگم میخوام از هرچیزی که یاد گرفتم از بهبود گرایی از عمل گرایی از کانون توجه و.. استفاده کنم تا اون جنس از تمرکز رو درخودم ایجاد کنم و همچنین برام خیلی مهم شد که برم به اون دوستمون بگم که همچین پروژه ایی رو شروع کردم چون اصلا دیگه واقعا مرجان برعکس قبل نمیتونم بپذیرم که یک حرفی رو بزنم و. خودم بهش عمل نکنم
بریم که بسازیم این شخصیت رو
مرجان خیلیی دوستت دارم و مرسی که فرصتی رو برام فراهم میکنی بنویسم!
حتما عمل میکنم حتما عمل میکنم،، فرار نمیکنم باید عمل کنم من قول دادم بهت!
سینا جااان همون طور که بهت قول دادم سعی کردم عملگراتر باشم. تمریناتم رابهتر انجام بدم. بهبود بدم خودم را. اگه کامنت های منو بخونی در دوره کشف قوانین وحتما متوجه شدی که دارم پیشرفت میکنم. من متعهد هستم ودارم عمل میکنم.
دوست خوبم. آخرین کامنتت برام نوشتی وقول دادی سحرخیز بشی وتمرکزی جلسه 6 را کار کنی.
من با اینکه دلم برای کامنت ها ودرس هات تنگ شده ولی کامنت ننوشتم تا تمرکز داشته باشی.
مطمعنم تو به قولت عمل میکنی .سینای عزیزم. دوست خوبم. این یک ماه خیلی ازت درس یاد گرفتم. اگه برات ننوشتم ولی هرروز باهات صحبت کردم تو ذهنم. هرروز کامنت هات رو برای خودم مرور میکنم وبراش مثال یا تمرین پیدا میکنم.
هفته ی فوق العاده عالی رو گذروندم با اینکه خیلی شلوغ بودم ولی بیشتر تمرین عملی انجام دادم. کنترل ذهن. تمرین آگهی بازرگانی. میدونی هردفعه میخواستم با یکی رو به رو بشم. صحبت تو که میگفتی شاید طرف مسخره کنه ولی یه ماه دیگه یادش نیست. ولی من چقدر بزرگتر شدم چقدر ظرف وجودم بزرگتر میشه. واین کمکم میکرد باترسم روبه رو بشم. وااای که چقدر سخته. واقعا اگه تایید وقضاوت دیگران برامون بی اهمیت بشه چقدر راحتر میتونیم زندگی کنیم
به خودم افتخار میکنم که عملگرا شدم. توی دل ترس هام رفتم. ترس هایی که سال هاست دروجودم هست وچقدر بخاطرش خودم راسرکوب کردم. ترس هایی که از شرک میاد سخته تغییر. من چهل سال با این ترس ها بزرگ شدم. ولی ایمان دارم خدا کمکم میکنه جلسه ی 4 خیلی بهم کمک میکنه تا خودم راخالق شرایطم بدونم. خیلی باید روی این پاشنه آشیل کار کنم
ولی قراره بزرگ بشم. قراره شاگرد زرنگه بشم. پس کم کم بهبود میدم.
خدایا هدایتم کن تا چشمانم زیبایی ها رو ببینن…تا تربیتشون کنم تا عادتشون بدم برای دیدن نشانه های تو در جهان
…………..
قسمت دوم از سریال سفر به دور امریکا
توهمین تصویر اول چیزی که بجز اون سرسبزی و زیبایی و طبیعت اطراف و اون تمیزی بی نظیر به چشمم میاد…این هست که چقدر این اتوبان پهنه..چقدر بازه…از محیطش اطراف با کلی سیم و فنس و گاردریل و بلوک بتنی جدا نشده…چرا اونجا اصلا سیم اضافی مخابرات و برق و … رد نشده؟ چرا منظره خراب کن ندارن؟ وقتی استاد توی سریال زندگی در بهشت اون ریل های اطراف کابین رو بریدن من خودم اولش شوکه شدم…اما بعدش نتیجه رو که دیدم واقعا عالی بود…الان دارم فکر میکنم که روحیه آزادی طلبی استاد و حتما خانم شایسته به چنین جایی هدایتشون کرده…من وقتی این تصاویر رو میبینم خیلی بیشتر به این پی میبرم که چقدر زیبا بین هستن مردم این سرزمین که انقدر خودشون رو سختی میدن همه این کابلها رو از زیر رد کنن برای اینکه چشمانشون زیبایی ها رو ببینه…البته من اصلا از مسائل فنی اش خبر ندارم و شاید از نظر مسائل امنیتی و ساختاری و عملکردی هم بهتر باشه…اما این رو درک میکنم که چشم چیز اضافی نمیبینه…شلوغ پلوغ نیست…همه چیز ساده و شسسته رفته است…عالیه واقعا تحسین شون میکنم :)))
…………
نکته بعدی این آهنگ سفرنامه خیلی زیباست…میشه درخواستم کنم که فایلش رو روی قسمت اول بذارید تا ما هم داشته باشیم؟ خیلی حس خوبی داره…این آهنگ برای من هم معنا شده با تجربه سفر…تابستون…دیدنی های زیبا…لذت بردن و بودن در لحظه…از سازنده این اثر بی نهایت سپاسگزارم…و از انتخاب کننده اش هم تشکر میکنم
…………
من همیشه به یه خونه این که بشه جابجاش کرد فکر میکردم…حتی یادمه مامانم میگفت کاش بشه خونه ای بسازی که هر وقت محله ات دلت رو زد خونه ات رو برداری ببری یه جای دیگه…با اروی زمانی اشنا شدم که با خانم استر هیکس اشنا شدم…و وقتی شنیدم این بانو با یه اتوبوس مسافرتی لاکچری از شهری به شهری میره و سمینار برگزار میکنه خیلی هیجان زده شدم و رفتم تصویر این اتوبوس رو دیدم خیلی برام زیبا و خواستنی شد…وقتی با استاد اشنا شدم و متوجه شدم ایشون آروی دارند…خیلی بیشتر بهشون افتخار کردم… دیدن ار وی زیبا برای من همیشه هیجان انگیزه….واقعا همیشه فکر میکنم که ثروت در جهان چقدر گسترش داره که فک میکنم یه زمانی فرعون هم نمیتونست به یه همچین وسیله لاکچری فکر کنه الان فقط توی یکی از پارکهایی که استاد پارک میکنن جندین تا از این ماشینهای لاکچری هست…و این ها نمود گسترش ثروت در جهانه…چقدر داخلش به لطف پاکیزگی خانم شایسته همیشه برق میزنه…ساخته شدنش هیجان انگیزه…و بی نهایت در ساختش دقت شده…واقعا دمشون گرم که اینهمه بالا پایین شده توی جاده اون استحکام سازه رو به هم نمیریزه…واقعا یه خودم میگم باید توام توی کارت همینطور باشی…کاری کنی تا میتونی درش بهتر و بهتر بشی تا کارت اینجوری عالی باشه…هر روز بهتر بشی اگه میخوای هدایت بشی به جاهای بهتر جهان با استاندارهای بهتر
………..
روجیه خوب مایک هم واقعا برام تجسین برانگیزه…خیلی شخصیت نوجوونی اش رو دوست دارم…چون اغلب نوجوون های اطرافم بیشتر میخوان با خودشون باشن…و ارتباط خوبی با افراد دیگه ندارن…شاد نیستن عمیقا…ولی مایک همیشه شاده…حتی وقتی از خوشد خیلی تعریف میکنه دوست دارم اعتماد به نفسش رو…شاید اون کاره خیلی مهم نباشه اما یاد گرفته خودش رو خوب عرضه کنه…جوری که انگار اگه او انجامشون نده بقیه واقعا به یه دردسری می افتن…چقدر از مایک میشه چیز یاد گرفت
…………
رابطه خونوادگی خیلی خوب خانواده عباسمنش رو ستایش میکنم…با اینکه میدونم مایک از مادرش دوره اما رفتارش با خانم شایسته خیلی خوبه…و ارتباط قلبی بین شون هست…ربطی به خون و این چیزا هم نداره…واقعا ارتباط ما با هر آدمی فقط به درون خودمون برمیگرده که چقدر با خودمون در صلح هستیم…این دیگه برای من از اثبات گذشته…چون بارها نتیجه اش رو دیدم
…………..
خانم شایسته غذا ذرست کردن شما هیجان انگیزه…اصلا یه آدمی که به خداوند نزدیکه و با خودش در صلحه انکار همه کار رو با عشص انجام میده و اون عشق باعث میشه هرکاری میکنه بقیه فکر میکنن خیلی کار خوبی هست…واقعا من ازین صبحونه ها خواستم :))) قسمت بشه مهمون خانم شایسته باشیم :)))
……………
دیگه دارم از خواب خفه میشم :)) 20 ساعت شیفت سخت داشتم و باید بخوابم بنا به قولی که به الله دادم که هر روز یه کامنت برای تمرکز روی زیبایی ها این کامنت رو نوشتم تا دوباره یادم بیاد چه زیبایی هایی در جهان هست…من باید به چه زیبایی هایی توجه کنم…چه چیزهایی رو توی خودم بهبود بدم…کلا این کامنت نوشتن همش سوده…جالبه که اولش هم هیج ایده ای ندارم چی بنویسم………
خداوند همه گروه تحقیقاتی عباسمنش رو برای ما حفظ کنه که این فضا رو برای ما ساختن
یه سپاسگزاری ویژه هم از خانم شایسته برای ایده و زحمت تهیه این مجموعه :))) دوستتون میداریم همه
خدایا تو هدایتم کن که بنویسم اونچه که باید بنویسم :)
سلام به استاد عزیزم :)
و البته همراه همیشگی استاد جان خانم شایسته زیبا و مهربان که این عکس زیبا رو از استاد انداختید و بعنوان عکس این فایل گذاشتین :) این عکس توی زیباترین زمان روز در تمام سال فقط برای من گرفته شده :) من عاشق غروبم…وقتی آسمون نارنجی قرمز میشه خورشید نور طلایی اش رو داره از جهان جمع میکنه و کم کم از یه سمت آسمون زیبا می افته پایین :) یا شایدم ما میریم بالا :) و بهترین غروبها توی تابستونه که من عاشقشون هستم :) من عاشق روزهای گرم تابستونی هستم و زمانی که روزها بلندن و ما بیشتر افتخار حضور در محضر زیبای خورشید رو داریم :)
استاد زیبا و دوست داشتنی که زمانی حتی برام سخت به شما بگم استاد :) خیلی خیلی از ارتعاش شما فاصله داشتم و امیدوارم شما و خدای شما منو ببخشه :) استاد قبل از اینکه بخوام فایل این قسمت رو ببینم فقط بگم که همین عکس شما برای من کلی حرف داره….حتی اون منظره فوق زیبای پشت شما که هوش از سر آدم میبره…اون سبزی زیبای تابستونی که زرپاشیده شده روش از نور زیبای خورشید…به کنار
یعنی من میخوام بگم داستان ادمها با بقیه مخلوقات فرق داره….من ادمهای زیادی رو میشناسم که میرن کنار مخلوقات زیبای خدا عکس میگیرن که زیبا به نظر بیان :) اما کمتر هستن انسان هایی که وقتی کنار مخلوقات خدا هستن باعث زیبایی اونها شما میشن….برای من شما جز این دسته دوم هستید :)
یعنی شما به اون منظره اطرافتون زیبایی بیشتر بخشیدین…شما به نور ایمانی که در قلبتون روشن شده و گسترش دهنده نور خداوند هستید…یعنی مثل ماه که نور خورشید رو انعکاس میده هم خودش قشنگه هم آسمون رو زیباتر میکنه…شما هم همونطور هستید
یعنی میخوام بگم آدمهایی که نور خدا در قلبشون زنده میشه اونها نه تنها زیبا هستن بلکه زیباتر میکنن هرجایی که هستن
استاد ممنونم که این نور خدا رو توی زندگی من هم روشن کردید…من سالها آیه الکرسی رو میخوندم ولی انگار تازه میفهمم که معنی اون آیاتی که خداوند توضیح میدن که خداوند مومنان رو از تاریکی خارج میکنه به روشنایی میاره یعنی چی…من حتی میتونم بگم اینهمه مدتی که با آموزش های شما کار کردم اینهمه ارزش نور خدا رو درک نکردم و انگار تازه دارم از سایه در میام و به نور هدایت میشم…امیدوارم هیچ وقت این نور زیبا رو گم نکنم :)
……….
اما نکته دوم عکس روی لباس شما….چقدر ربط داره به داستان آشنایی من با شما
من توی وضعیتی که زندگی ام شده بود یه چمدون مثل چمدونی که روی لباس شماست و منتظر بودم که کارهای سفارت درست بشه بیام امریکا بودم…که……
یکدفعه انگار صاعقه زد به زندگی ام…اتفاقی که باید بدترین اتفاق زندگی من میبود…و واقعا اون موقع فکر میکردم بدترین هست…در حالیکه شرایط ویزام آماده بود کسی که توی امریکا بهم کار داده بود و ویزام رو اسپاسنر کرده بود کارم رو لغو کرد…من اینجا موندم بدون کار چون اینجا هم استعفا دادم…با پدر و مادرم زندگی میکردم…زندگی اونها رو هم صاعقه زد…زندگی مون شده بود مثل سریالهای جم…هر روز درگیری های پدر و مادرم…و من که جایی نداشتم برم…هر روز خدا رو صدا میکردم با استیصال داشتم دنبال یه کار دیگه میگشتم….مصاحبه پشت مصاحبه…شرایط خیلی پیچیده شده بود و من که قوانین رو نمیدونستم آسان شده بودم برای سختی ها…
و واقعا مثل موسی پیامبر یه جایی به خدا گفتم که خدایا اگه تو هدایتم نکنی من از گمراهان خواهم بود…بهش میگفتم هرکاری بگی میکنم فقط هدایتم کن
و خدا منو آروم آروم به شما هدایت کرد
اتفاقی که بدترین اتفاق زندگی من بود، منو نجات داد و نور خدا رو وارد زندگی من قرار داد…
خدا دست منو گذاشت توی دستای شما که توحید رو از شما یاد بگیرم…و این بهترین اتفاق زندگی من بود
ورق زندگی من کم کم برگشت…شرایط بهتر شده و با اینکه جاهایی باز هم نور خدا رو گم کردم اما همچنان ادامه میدم…هیچ وقت کاملا مسیر رو ترک نکردم…و از خدا میخوام حالا که هدایتم کرده نذاره از این مسیر خارج بشم :)
……………
زندگی داره هی بهتر میشه….و من بزودی بعد از حدود 3 سال باز باید به زودی چمدونم رو ببندم…اما اینبار توی یک شرایط بهتر…
اما اینبار دیگه روی وعده کسی حساب نکردم…فقط روی خدای خودم حساب کردم…و به خودم گفتم تا زمانی که داری توی مسیر توحید حرکت میکنی خدا برات درها رو باز میکنه اگه از مسیر خارج بشی دوباره مثل دفعه قبل درها برات بسته میشه و تو باز آتش جهنم رو تجربه میکنی مثل همون ماه های ابتدایی آشنایی با استاد…
سعیده اگه میخوای باز اون شرایط روحی و جسمی و اقتصادی و روابط زمانی که با استاد آشنا نبودی رو تجربه کنی این کار کردن روی ذهن رو فراموش کنی برو به شیوه ای که خودت درست میدونی عمل کن…
ولی اگه میخوای همین نور توی زندگی ات باقی بمونه…اگه میخوای همین بهتر شدن اوضاع ادامه دار بشه…همین رزق بی حساب بی حسابتر بشه…روابط بهتر بشه…این مسیر رو ادامه بده
اگه میخوای اون دنیا جلوی خدا آبرویی داشته باشی و وقتی خدا رو میبینی بهش بگی خدایا دمت گرم :) راضی ام ازت :) کیف کردم توی زندگی…این مسیر رو ادامه بده
اگه میخوای جز اونایی باشی که خداوند درکتابش وعده داده که به اونها نظری نخواهد افکند و کلامی با اونها حرف نمیزنه همون مسیر قبلی رو ادامه بده (واقعا خدایا چقدر ترسناکه که تو نخوای با من حرف بزنی…یا نگاهم کنی…چقدر احساس بی ارزشی خواهم کرد…یاد اون موقع می افتم یه کار بد میکردم مادرم با من قهر بود…و منو میدید یه سمت دیگه رو نگاه میکرد…چقدر گرون تموم میشد برام…واقعا خدایا هدایتمون کن…بی نوجهی و دوری تو از هر آتشی بدتره)
……………
باید برم سرکار…امشب شب یلداست…یلدای همه مبارک :)
هرچند من هنوز اعتقاد دارم طولانی شدن شب و تاریکی جشن گرفتن نداره…اما هر دلیلی برای شادی کردن و بودن در کنار عزیزان عالیه :)
بنام خدای عشق و ثروت و فراوانی. خداروشکر میکنم بابت شما خانم شایسته که دستی از دستان خداوتد هستید ک این زیبایی هارو بما نشون دادید و واقعا شمارو تحسین میکنم بابت اینکه هم غذا پختین و هم فیلمبرداری کردین از این همه زیبایی و ب فکر اعضا خانواده ی صمیمی خودتون هستید واقعا دوستون دارم و از خدا میخوام که در سریع ترین زمان ممکن از نزدیک شما و استاد خوبمون رو ببینم شاد و سالم و ثروتمند باشید ️
سلام به همه هم خانواده های عزیز
ویژگی ها و نکات مثبت فایل 2 سریال سفر به دور آمریکا:
مساحت 4 هزار هکتاری پارک، نگاه چقدررررر زمین بزرگ و بی انتهاست که فقط پارک را به این وسعت درست کردن
چی منظره ای شده دریاچه پارک با عکس که از درختان و آسمان افتاده روی آن
دختر که داشت ماهی میگرفت چقدر خوشگل است خدایا شکر که همه چی رو زیبا آفریدی
خانم شایسته عزیز بدون اینکه ترسی بکند که حرفه ای کار تدوین و تصویر برداری نیست اقدام کرد به ضبط و تدوین این سفر و در این مسیر همزمان که کلی زیبایی نشان داد به ما، مهارت خودش هم در تدوین و ظبط فایل بیشتر شد
خدایا بینهایت شکررررت بابت زیبایی که امروز برام نشان دادی
درود ب این خانوادهای زیبا و دوست داشتنی
و درود ب دوستان عزیز
اول ویدیو رو دیدم و هر لحظه خودمو در اون مکان و در اون زمان پیدا میکردم ب نحوی ک انگار تموم اون لحظه ها روح منم همراه شما بوده.. اما وقتی متن رو خوندم دیگه انگار نبود بلکه تموم اون متن رو احساس کردم لمس کردم با گوشم صدای جیرجیرک ها رو شنیدم صورتم نسیم خنک رو لمس کرد و بوی شبنم و طراوت در مشامم پیچید…
چیزی ک من آموختم از قسمت دوم سفر:
خدای مهربان ب ما قدرت احساس داده
ما توانایی لمس هر آنچه تصور کنیم رو داریم
این همه زیبایی و آرامش ارزش قربانی کردن چیزهایی ک مارو از مسیر دور میکنه رو داره
از نعمت گوش چشم و زبانمون برای خواسته ها استفاده و لذت ببریم
خدایا سپاسگزارم ک منو باز هم ب این مسیر زیبا برگردوندی و باز هم دستمو گرفتی خدایا شکرت ک همیشه هوامو داشتی و داری و میدونم خواهی داشت
به نام خدای وهاب
سلام به استاد جان عزیزم و مریم جان عزیزم و دوستان خوبم
خانم شایسته عزیزم بی نهایت سپاسگزارم که چقدر عاشقانه این فایل های عالی تدوین کردید علاوه بر این که چقدر مسئولیت های دیگه داشتید اما به خوبی همه کارها را انجام دادید و این نشون میده چقدر شما با خودتون در صلح هستید که تونستید از پس این حجم فشار کاری بر بیاین، احسنت به شما و شما بهترین الگو برای من هستید . من بسیار شما رو تحسین میکنم
خدایا بی نهایت سپاسگزارم به خاطر دیدن این همه زیبایی که تو این فایل دیدم
دوستتون دارم
به نام خدای مهربان
سلام ودرود استاد عزیزم ویار مهربان واستاد عزیزم مریم جووون وتمام همسفرهای عزیزم
روز دوم از سفر الهی. توجه وتمرکز روی زیبایی ها
روز دوم تشخیص اصل از فرع
نکات مثبتی که من یاد گرفتم
اول تحسین میکنم مریم جووون را که اینقدر درمورد این پارک بزرگ اطلاعات کاملی دادند.
همین ابتدای فایل فراوانی را نشون میده 40هزار هکتار وسعت این پارک بزرگ
یعنی بی نهایت درخت. بی نهایت زمین. بی نهایت آب
خدایا شکرت
انسان هایی که خودشون را ارزشمند میدونند وبرای تفریح خودشون وقت میگذارند.
همینجا از خداوند درخواست میکنم هدایتم کنه به سمت پارک ها وتفریحات عالی
چقدر این ویو زیباست. درخواست منم هست وقتی صبح بیدار میشم واز پنجره ی اتاقم بیرون رانگاه میکنم همچین ویویی را ببینم. خدایا شکرت. خدایا تو این فایل ها میبینم که زیبایی هست. اگه استاد از بندرعباس هدایت شده به این پارک زیبا منم میتونم هدایت بشم
الهی صدهزار مرتبه شکرت. یاد عظمت پروردگارم که هیچ برگی بدون اذن او به زمین نمی افته. ومن اشرف مخلوقاتش برگی بر آب نیستم. من خالق شرایطم هستم. من میتونم با کنترل ذهنم با توجه وتمرکز روی زیبایی ها. با کارکردن روی خودم تمام زندگیم را تغییر بدهم
بهترین الگو برای من استاد عباس منش هستند.
نکته ی بعدی
صبحانه ی مفصل در دل طبیعت. یه جمع سه نفری توحیدی. یه خانواده ی عاشق
وااای که چقدر من قهوه دوست دارم. واز زمانی که قهو ساز خریدم هرروز قهوه درست میکنم. هرروز خودم راتحسین میکنم. چون انسان ارزشمندی هستم. برای خودم ارزش قائل شدم وسیله ای که فقط مال خودم هست بخرم وازش استفاده کنم
نکته ی بعدی
عزت نفس بالای استاد
تحسین میکنم استاد را که خودشه. اونقدر عزت نفس بالایی دارند که راحت جلو دوربین لخت هستند. همینجوری که بودند
نکته ی بعدی
تحسین میکنم مایک عزیز که کارهایی راکه یاد گرفته الان تو سفر داره عملی انجام میده. همون جمله ی معروف استاد. حرفی که عمل نیاورد حرف مفت هست
یاد قدم 3 افتادم وپاشنه آشیل استاد که وقتی تمرکز از روی مایک برداشتن مایک هدایت شد به یک خانواده ی ارتشی ورفتن به اردو
تحسین میکنم مریم شایسته را که تمرکز وتوجه ی او روی نکات مثبت مایک هست ودرمورد اون صحبت میکنند
نکته ی بعدی
درست کردن غذا. اونم باهمکاری خانواده
مریم جووون که مرغ رامزه دارمیکنه وداخل فویل میپیچه
مایک که آتش آماده میکنه
واستاد که فویل های مرغ را داخل آتش میگذاره وبعدش مواظبه تا غذا آماده بشه
تحسین میکنم این پارک زیبا.
بازهم نکاتی از قدم ده. جلسه 6 قرآنی
وعده ی خداوند به بهشتی که خانه هایی که نهرهای آب زیر اون جاری هست ودرختان زیبا وفراوان. که درادامه میگه. این بهشت ادامه ی بهشتی هست که در دنیا داشتید.
خدایا منم میخوام بهشت را درهمین دنیا تجربه کنم. درادامه بیام تو بهشت اون دنیا
خدایا با این فایل ها میشه به راحتی فراوانی راباورکرد
میشه به راحتی فهمید که معنوی ترین کار دنیا ثروتمند شدن هست. وهرچقدر ثروتمند بشم نزد خدامحبوبتر میشم
ثروتمندان انسان های بی نهایت خوبی هستند که هم خودشون از نعمت ها استفاده میکنند هم الگویی میشن برای دیگران.
نکته ی مثبت بعدی
تحسین میکنم دختران جوانی که با آزادی کامل. دارند ماهیگیری میکنند. خودشون هستند. نه میخوان با پوش خودشون جلب توجه کنند نه از سراجبار میخوان آنچه دیگران میگن انجام بدن
خدایا منم میخوام جای زندگی کنم که آزادی داشته باشم
آزادی بیان. آزادی پوشش. آزادی فکری. آزادی مالی
آزادی زمان ومکان. ووو
نکته ی بعدی
درس هایی که از مریم جووون گرفتم
این جسم ما بی نهایت هوشمند هست. جسمی که درآن واحد میشه از همه ی حواس ها برای لذت بردن ازشون استفاده کرد
چشمانی که باید زیبایی ها را بهش نشون بدم وعادتش بدم در هرچیزی توجه وتمرکزش روی خوبی ها باشه. نکات مثبت هرچیزی را ببینه تحسین کنه. درخواست کنه. شکرگزاری کنه. تا بیشتر وبیشتر درمدار اون ها قرار بگیره
گوش هایی که باید تربیت بشه فقط درمعرض شنیدن خوبی ها باشه. فایل های استاد. رابارها گوش بده. اهنگ های زیبا رابشنوه. وباورهای عالی را گوش بده.
بهترین ورودی ها چشم وگوش وزبان هست
پاهایی که به سمت مسیری که علاقه دارم برم ولدت ببرم
قلبی که با شکرگزاری باز بشه و بیشتر وبیشتر توجه وتمرکز روی خوبی ها وشکرگزاری قلبی کنه
در ذهنم فکرهایی کنم که ایمانم بیشتر بشه.
واین یعنی به صلح رسیدن باخودم
خدایا شکرت قراره هدایت بشیم به زیبایی های بیشتر. واین یعنی فراوانی.
سلام به همراهان عزیز
نکات مثبت قسمت 2 سریال سفر به دور آمریکا
اول از همه بگم که عاشقتونم و خیلی دوستتون دارم.
نکته مثبت اول جادههای سرسبز آمریکاست مخصوصا وقتی این سرسبزی و زیبایی عجین میشه با ساختمانها و خانههای بسیار زیبا و قشنگ مثل ساختمانی که در ثانیه 16 به نمایش گذاشته شد چقدر معماری زیبایی داره و من عاشق این سبک معماری خانه ها هستم که حس و حال زیبایی میده و سقف شیروانی داره و به نظرم چوبی هستن
نکته مثبت دوم تحسین میکنم استیت پارک رزولت رو و تحسین میکنم خود رئیس جمهور رزولت رو که به جایگاهی رسید که اسمش رو گذاشتن روی یک پارک و آفرین به لیاقتی که کسب کرده
نکته مثبت سوم جاذبه های طبیعی ای هست که استیت پارک رزولت داره و در همون بدو ورود در یک تابلو زیبا اونها رو نشون دادن از حیوانات مختلفی که داخل این پارک هست مثل جغد یا پرنده های قرمز رنگ تا مارمولکهایی با پوست های عجیب و غریب و جثه بزرگ تر از حد معمول البته اگه بشه اسمش رو مارمولک گذاشت!
نکته مثبت چهارم ویو زیبای استیت پارک که رو به دشتی پوشیده از درخت هست که تا چشم کار میکنه فقط سرسبزی و درخت های زیبا هست و دوربینی که گذاشتن تا این مناظر زیبا رو بتونی از نمای نزدیک تری ببینی
نکته مثبت پنجم رابطه پدر و پسری فوق العاده استاد مایک که سراسر احترام و عشق و لحظات لذت بخش هست از هم دیگه عکس میگیرن و از وجود هم دیگه لذت میبرن و با هم دیگه در صلح هستن
نکته مثبت ششم رابطه عاشقانه استاد و مریم که در صلح هستن با هم دیگه و عکس و فیلم های زیبا از هم دیگه میگیرن و به هم عاشقتم های حسی و درونی میگن و عشق تو زندگی زیباشون جاری هست و امیدوارم همینطور ادامه داشته باشه
نکته مثبت هفتم اسلاید اوت کردن و بزرگ شدن یک برابری سایز داخل ار وی و چقدر فضا بزرگ تر شد و چقدر دلباز شد و چقدر خوبه که ار وی انقدر امکانات عالی داره و میشه این همه راحتی رو داخلش تجربه کرد و چقدر خوب درستش کردن که با اینکه فضا بزرگ تر شد تعادلش رو خوب حفظ میکنه و به همه چیش خوب فکر کردن
نکته مثبت هشتم صبحانه خوردن در دل طبیعت زیبا رو تحسین میکنم اونم تخم مرغ های خوشمزه اونم در دل یک طبیعت بکر سر سبز سر میز صبحانه ای که بیرون آماده کردن برای اینکه لذت ببری و حالش رو ببری
نکته مثبت نهم تحسین میکنم مایک رو که قبل از انجام کارهاش تست میگیره اینطوری مطمئن میشه که کار درست انجام میشه یا نه
نکته مثبت دهم تحسین میکنم استاد عباس منش رو که سفر عشق و کار همه چیش یکی هست و در راحت ترین و لذت بخش ترین وضع ممکن زندگی میکنه و فایلها رو تدوین میکنه و پول میسازه و عشقش رو انجام میده و زندگی میکنه
نکته مثبت یازدهم تحسین میکنم عزت نفس بالای مایک رو که از خودش تعریف میکنه و میگه من بودم که آتش رو درست کردم و به خودش افتخار میکنه چه خوبه که آدم توانایی های خودش رو ببینه و خودش رو دست کم نگیره حتی برای انجام کارهای به ظاهر کوچک
نکته مثبت دوازدهم تحسین میکنم سنجاب زیبا رو با اون دست های کوچولوش و دم قشنگش و روحیه ماجراجویانه و بامزه اش که داره شیطونی میکنه این گوشه کنار استیت پارک
نکته مثبت سینزدهم دخترهای زیبایی که دارن ماهی گیری میکنن و دارن از وجود این استیت پارک و امکاناتش نهایت لذت و شادی رو تجربه میکنن در کنار هم دیگه و چقدر این دوستی ها و این کنار هم بودن ها و لحظات زیبا رو گذروندن ها رو تحسین میکنم امیدوارم همه بچه های سایت و خودم به این لحظات زیبا هدایت بشیم و این دوستی های شیرین و تجربه های دلچسب رو تجربه کنیم
نکته مثبت چهاردهم این آگاهی هست که بیایم چشم هامون رو به زیبایی ها باز کنیم به چیزهایی که قلبمون رو باز میکنه و که ما رو به وجد میاره، بیام گوش هام رو در معرض شنیدن چیزهایی قرار بدم که بهم امید میده ایمان میده و قوت قلب میده، پاهامون رو در مسیرهایی باز کنیم که علاقه داریم انجامشون بدیم علاقه داریم ببینمشون و به سمتشون بریم، بیایم در ذهنمون چیزهایی رو مرور بکنیم و خاطراتی رو به خاطر بیاریم که ایمان بیشتری برامون میسازه برای اینکه به سمت تجربه های وسیع تری حرکت کنیم
خدایا شکرت.
به نام خداوند فراوانی ها
چقدر این قسمت سفرنامه حس خوب داره ،من عاشق مناطق سرسبزوجنگلیم و چقدر لذت بردم وقتی آر وی داشت اسلاید اوت میشد و چقدر همه جا تمیز و مرتب و چیده شدست داخل این خونه متحرک ما ، و چه جای سرسبزی ،و استاد عزیزم که همیشه در راحت ترین حالت ممکن داره با عشق هم کارشون انجام میده و هم لذت میبره ،چقدر هوس مرغ کردم و اوه اوه اون رون مرغی که استاد بازش کرد تا مغزه استخونش پخته بود و نوش جونتون و چقدر دوس داشتم تخم مرغای عسلی ومخلفات صبونه رو من عاشق زیتونم ،زیتون هسته دار ،نه پرورده چقدر حال میده رو اون میز بشینی و صبحونه بخوری اول صب تو اون نسیم خنکی که با توضیحات شما حس کردم مریم جان عزیز و دریاچه قشنگ و زیبا منو یاده دقیقا پرادایس انداخت و درختای اون طرف دریاچه دقیقا شبیه پرادایس بودن ، چقدر لذت بخشه تو این پارک قدم بزنی ،اوه خدای من 4هزار هکتار!!!!!!!!!!! چقدرررررررر درخت داشت این پارک و چقدر انبوه درختا بودن تو تصویر ، و اونجا که مریم جان داتشن بغل دریاچه را میرفتن و توضیح میدادن داشتم تجسم میکردم که اول صب شیرجه بزنم تو اون دریاچه ،و بچه هایی که آزاده آزاد داشتن ماهی گیری میکردن و اصن آزادی حس میشه واقعا راحتی ،امنیت ،و توحید خیلی جاها حس میشه ، ومن درگوشه ای از این کشور زیبا و بهشت زیبا چقدررررررر فراوانی دیدم ، و بارونی که همواره میباره و سرشار از فراوانیه این کشور و آخرای فیلم داشتم به درختای بلند و حاشیه جاده نگاه میکردم و چقدر مناظر زیبایی بود و چقدر حاشیه جاده تمیز بود ،واقعا سپاس گزارم مریم جان عزیز بابت عشقی که دارین و باعث میشیم ماهم سهیم باشیم در دیدن و تجربه این زیباییها و بخشش فقط مالی نیست ،شما بخشنده ترینی و چقدر به ما صحنه های زیبا بخشیدی و باعث شدین چشمامون زیبایی ببینن با تعریفای قشنگتون ، واقعا سپاس گزارم ازشما از استاد عزیز و از مایک که آتیش روشن کرد .
خدایا شکرت .
به نام خدای مهربان
سلام به دوستان عزیزم
خداروشکر میکنم که دوباره درحال نوشتن هستم و بازم میخوام ردپا از خودم بزارم و یک تصویر کلی از چیزی که میخوام بگم دارم و ادامش رو خدا هدایت میکنه.
دیشب نشستم اهداف کوتاه مدت خودم و مشخص کردم اهدافی که دوست دارم توی این سی روز بهشون دست پیدا کنم
یکی از عواملی که باعث میشه که خیلی ما خوب بتونیم قدم های روزانه امون رو برداریم و پشت سرهم و تند تند کارهای مفید رو انجام بدیم اصل بهبود گرایی در عمل هستش
خب طبق این اصل ما از هر فرصتی هرچند کوچک برای رشد استفاده میکنیم
من یک روزایی هرروز یک تایمی میزاشتم و فقط درمورد اصل بهبود گرایی برای خودم مینوشتم و خب نتیجش عالی بود واقعا از هر فرصتی از هر دقیقه برای رشد استفاده میکردم و انگار فضای ذهنیم و کانون توجهم رو اماده کرده بودم تا برای رشد ازش بهره بگیرم و چقدر هم نتیجه خوب داشت برام و در یک کلام حالم خوب بود چون بهبود های کوچیک جلوی چشمم بود و میدیدمشون و بهشون توجه میکردم و خب هرقدمی هم که لازم بود برای اهدافم بردارم با این اصل برمیداشتم
الانم این کامنت رو اومدم همینطوری ازش استفاده کنم یعنی کامنتم رو فرصتی دیدم تا درمورد اصل بهبود گرایی صحبت کنم
چون حس کردم دارم درگیر یکسری مسائل که از کمال گرایی نشات میگیره میشم و خب سریعا اومدم این رو برطرف کنم و خداروشکر که هدایت شدم به این صفحه و اصلا خداروشکر ایده ایی بهم داده شد تا درمورد این موضوع صحبت کنم
در حین نوشتن این کامنت باید بگم که دیشب رابطه عاطفی رو تموم کردم و یکجورایی به رابطه جوری تغییر شکل دادم که نیازی نباشه نگران باشم، نیازی نباشه هعی چک کنم و اینور و اونور پیگیرش باشم،، از طرفی چون این موضوع همراه شد با هدفگزاری من که طبق جلسه 5 کشف قوانین اینکار رو انجام دادم (زیر همون جلسه هم کامنت گذاشتم و توضیحات دادم) خوب تونستم فضای ذهنم رو اینطوری برای اهدافم اماده کنم
یک نکته ایی رو بگم من اینجا به خودم که بهتره واقعا حالا که تصمیم گرفتم اینجور کامنت هارو بزارم زیر فایل سفر نامه خیلی خوبه که کامل و واضح و دقیق هرچی هست رو بگم،، خودافشایی کنم و خلاصه اینطوری کار کنم تا ردپاهام خیلی واضح تر باشه
قشنگ از احساسات ام بگم اینکه خوشحالم ناراحتم انگیزه دارم ندارم
درمورد افکارم بگم که چطوری هستن
و اینطوری مسیرم و بنویسم تا ردپاهام قشنگ من رو اصل برسونه همیشه و مسیر رو کامل برام شناسایی کنه
راستش بعد از تموم شدن رابطه هنوز یک سری افکار میاد و کانون توجه منم درگیر میکنه اما بنظرم کار درستی کردم همجنین توی کامنت توی کشف قوانین نوشتم که متعهد بشم حداقل تا 30 روز آینده بهش نه زنگی نه پیامی نه هرچی بدم.
همچنین کامنت هام رو از این به بعد بنظرم نیازی نیست حتما بدون وقفه بنویسم میتونم یک بخشیش رو بنویسم بعد نگهش دارم باز هرموقع حسم گفت بیان ادامه بدم این کامنت رو این خودش هم به من کمک میکنه هم به کیفیت کامنت و اینم ایده خوبی هست بنظرم
همچنین به خودم تعهد دادم توی این سی روز که هرروز یک فایل سفر به دور آمریکا و یک کامنت زیر اون فایل قرارر بدم که بیشتر جنبه ردپا داشته باشه خدایا شکرت بخاطر این فراوانی که بالای دویست قسمت سفر به دور آمریکا اماده شده و میتونم با خیال راحت هرتعداد روز که خواستم این تعهد رو ادامه بدم.
++++
خب یک خود افشایی اگر الان بخوام از خودم بکنم راستش بخاطر کمال گرایی و جهت ندادن اگاهانه کانون توجهم و توجهم رو گذاشتن روی محدودیت ها و چیزایی که حالم رو خوب نمیکنه الان یک احساس عجیبی رو تجربه کردم و خیلی زود متوجه میشم که نباید این احساس رو داشته باشم خیلی سریع باید حال خودم رو خوب کنم و نتیجه این حال خوب باید افکار قدرتمند کننده بیاد
اتفاقا یکی از چیزایی که باعث شد که من بیام کامنت بزارم درمورد بهبود گرایی همین بودکه حس کردم کمال گرایی داره احساس من رو بد میکنه
ما بچه های سایت باید بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم اگر بعد از این همه مدت توی سایت من قرار باشه همراه بشم با احساس بد که دیگه هیچ فرقی نکردم اینهمه مدت و عملا هیچی به هیچی شاید به این دلیل هم یکم استرس دارم که ترس ازاینده دارم
یکی دیگه از دلایل احساسم میتونه همون تموم شدن رابطه باشه که واقعا منطقی نیست اما چون شاید زیادی توجه دارم میکنم اینطوری شده و اتفاقا چندروز پیشا یک فایل از استاد دیدم توی این موضوع مطمئن هستم کمکم میکنه
ایده بهم داده شده برم یک دوش اب سرد سریع بگیرم و حال خودم رو خوب کنم و بشینم با اصل بهبود گراییییی تمامممم کارارو بکنم
میخوام جدی بهترین خودم رو بزارم توی اصل بهبود گرایی و هرچیزی که میدونم خدایا به امید تو لتس گوو
++++++
16:57
خب خببب از نتیجه کار بگممم عالییی خودم رو زور دوش آب سرد سرد قرار دادم و گفتگو های ذهنیم رو با خودم شروع کردم گفتم تو باید ذهنت رو کنترل کنی (با لحنی ملایم و دوستانه البته) تو باید بتونی خیلی خوب بهبودگرایی رو ایجاد کنیی،، بعد که احساسم همینطوری داشت بهتر میشد افکار بهتر و عالی تر میومد سراغم خداروشکر،، بعد بهم میگفت که تو با این قدرت خلق کنندگی که داری چرا باید احساس قربانی بودن بهت دست بده چرا باید حس کنی قربانی شرایط هستی بعد کم کم رفتم تو فرکانس شکرگزاری که اقا خداروشکر که دوره کشف قوانین رو دارم خداروشکر که تمرکز دارم توی خونه، خداروشکر که با تغییر فرکانس زندگی من هم هرلحظت تغییر میکنه و اینقدر این افکار بینظیر بود که خودم کلی کیف کردم و لذت بردم از این افکار فوق العاده بینظیر
بعد یک مورد دیگه الان میفهمم که چقدر خوبه که اینطوری کامنت گذاشتن رو شروع کردم،،
از فوایدش بخوام بگم: اینکه مسیرم رو بعد ها میبینم و میام کامنت هامرو میخونم و لذت میبرم، اینکه میام اینجا گفتگو های ذهنیم رو جهت میدم شاید اگر همین کامنت نبود من نمیرفتم حال خودم رو خوب کنم و به این درجه از احساس خوب برسم. و چقدر خوب میشه که این مسیر رو ادامه بدم و از هییچ هم مقاومت نداشته باشم شاید مغز بخاطر کمال گرایی یا احساس عدم لیاقت بگه این نوع کامنت هارو نزارم اما من مینویسم و مینویسم
خب خداروصدهزار مرتبه شکر
یک فکری که اومد توی سرم این بود که ببین سینا 689 روز از عضویتت میگذره که البته من تازه با امکانات سایت و این جور چیزا از روز پونصد ام اشنا شدم اما به هر حال 689 روز عضویت توی سایت داری معلومه که نباید مثل مردم عادی جامعه فکر کنی،، معلومه که باید شخصیت خاص و سبک شخصی خودت رو داشتی باشه اینقدر خوشم میاد ار این سبک شخصی میدونی واقعا وقتی بهش فکر. میکنم لذت میبرم چون یک سبک شخصی باحال رو همیشه از خودم تصور میشم یک شخصیت خاص یک شخصیتی که واقعا میتونه استثنایی عمل کنه و واقعا هم به خودم از این موضوع اعتماد دارم اگر هرروز گفتگو های ذهنیم رو اینطوری جهت دهی کنم عالی میشه
واقعا هم ما نباید عادی فکر کنیم، عادی عمل کنیم اینهمه عضو سایت مثلا باشم و باز بشینم سریال ببینم و وقتمو الکی هدر کنم؟ باز توی حالت یویو احساسی هردفعه قرار بگیرم؟ نه یک مسیر رو وقتی میگم میرم، میرم
این همون چیزیه که منظورم از شخصیت خاص هست وقتی میشینم پای یک کاری تمرکز صد در صد میزارم اقا این همه فایل از استاد و بارها کتاب خوندی درمورد تمرکز باز میخوای وقتی کاری میکنی حواست همه جا باشه؟ یعنی چی شوخی گرفتی مگه سینا جان؟
بعد توی حموم دوش اب سرد که بودم که البته خیلی هم طول نکشید کلا فکر کنم ده دقیقه ولی ده دقیقه مدام داشتم با خودم حرف میزدم اخراش دیگه رفته بودم توی فرکانس تشویق خودم و خودم رو حسابی تشویق میکردم که دمت گرم… تونستی این کار رو عالی انجام بدی چقدر اراده خوبی داری چقدر به رشد خودت هستی و حسابی از اینجور کارها و واقعا هم لذت بردم خداروشکر
خانم شایسته توی این فایل خیلی موضوع قشنگی رو اشاره کردم اونم این بود که ما جسم نامحدودی داریم و واقعا باید نهایت استفاده رو از این جسم ببریم
این کلمه “نهایت استفاده” خیلی برام بولد شد توی ذهنم میدونی واقعا من بتونم گفتگو هام رو جوری جهت دهی بدم که در هر لحظه نهایت استفاده از توان خودم رو در هرکاری بزارم چقدر سرعت رشد من میره بالاتر
نهایت توان خودم رو بزارم برای یک فایل و تمرکزی گوشش دادن
نهایت توان خودم رو بزارم روی ساختن باور احسدس لیاقت
نهایت توان خودم رو بزارم روی کنترل ورودی های ذهن
نهایت توان خودم رو بزارم توی کامنت نوشتن و گفتن نکات مهم
نهایت خودم رو بزارم روی زیبایی هارو دیدن
نهایت توان خودم رو بزارم تا توی کارم بهترین ِ بهترین بشم
نهایت خودم رو بزارم تا اصل بهبودگرایی در عمل رو اجرایی کنم و از هرلحظه ام استفاده کنم
نهایت استفاده از مغزم رو بکنم،، بهترین چیز هارو به چشمم نشون بدم، بهترین چیز هارو بنشوم، بهترین حرف هارو بگم و کلی از این نهایت ها
میدونی واقعا اگر ما نهایت توان خودمون رو بزاریم توی ایجاد احساس شور و شوق برای اهدافمون و در ادامه اون باعث میشه نهایت توان خودمون رو برای همون هدف بزاریم چقدرر رشد میکنیم چقدر پیشرفت میکنیم واقعا؟
وقتی میشه چرا همچین کاری نکنیم و البته به نظر من ریشه اش بازم برمیگرده به احساس خودارزشمندی یعنی من اینقدر خودم رو ارزشمند بودنم که اینطوری خاص عمل کنم
چون اگر خودمون رو ارزشمند ندونیم باعث میشه بگیم: مگه من کیم که بخوام بهترین تمرکز لیزری رو مثلا داشته باشم یا بهترین احساس رو داشته باشم
من به خودم بعضی وقتا واقعا میگم بابا یک عمر اینطوری زندگی کردی از حالا به بعد تماممم توانت رو بزار که بهترین احساس رو داشته باشی درطول روز میدونی اصلا دیوانه شو اشکال نداره از هرچیزی لذت ببر برقص برای خودت حسابی به خودت تشویقی بده حسابی برای خودت احسذس خوب ایجاد کن و سعی کن واقعا بهترییین احساس رو درخودت ایجاد کنی که این باز نیاز داره که بهتریین کنترل کانون توجه رو داشته باشی یعنی از دل نازیبایی ها هم زیبایی بکشی بیرون واقعا ارزش داره ما یک همچین کاری انجام بدیم و تمام وجود خودمون رو اگر بزاریم توی این مسیر نتایج فوق العاده لذت بخش هست
صد در صد خودت رو واقعا بزار برای عمل به هرچیزی که یاد میگیری و اون وقت ببین جهان چطوری کرنش میکنه در برابر تو،، این کار نیازمند اینه هرروز به خودم یاداوری کنم و بارها و بارها اینشکلی فکر کنم اصلا و کم کم خودش میفته روی دور و از یک جا به بعد من اینطوریی فکر میکنم دیگه خود به خود ^_^
چقدر دریاچه فوق العاده صاف و زلالی بود مثل ایینه انعکاس محیط رو روی خودش انداخته بود چقدرر زیبا بود این فایل
در استیت پارک روزولت
خدایاشکرت
این کامنت رو همینجا تموم میکنم و میخوام برم روی جلسه یک کشف قوانین طبق قدم روزانه ام کار کنم و بهترین خودم رو سعی کنم بزارم
خدایابینهایت سپاسگزارم ازت که منو اوردی دوباره توی این احساس خوب
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون به سمت زیبایی ها و خواسته های بیشتر باشه
سلام و سپاس از شما دوست عزیز چقدر این کامنت شما نکات کاربردی خوبی برای من داشت،در کل من آدم کمال گرایی هستم و با وجود داشتن هنرهای زیاد و موفقیت های خیلی خوبی ،خیلی از خودم راضی نیستم و همین باعث میشه حالم رو گاها بهم بریزه و بد بشه ،صحبت های شما یه تلنگری واسه من بود و از برنامه ی شما منم نکات مفیدی جهت برنامه ریزی برداشت کردم براتون بهترین ها رو آرزو میکنم
سلام زهرا جان
متشکرم که برام نوشتی این باعث شد بازم نوشته خودم رو مرور کنم.
و حالا که نقطه آبی شما رو دیدم این رو فرصتی و دونستم تا دوباره درمورد این موضوع باهم صحبت کنیم
به نظر من این اصل هایی که ما داریم درمورد قانون یاد میگیریم نهایتی نداره و میتونیم بعد از گذر زمان و تکرار تکرار در جنبه هایی ازشون استفاده کنیم که خودمون کیف کنیم ازاینکه این ایده به ما داده شده که مثلا از همین اصل بهبودگرایی توی چه زمینه هایی میشه استفاده کرد
بعد که متعهدانه به خودمون بگیم و یاداوری کنیم که هرروز روی این مسائل کار کنیم خود ذهن همکاری میکنه و این اطلاعات پشت سرهم میاد و مارو به خلاقیت میرسونه
اگر واقعا متعهدانه و بدون وقفه و منظم واقعا اطلاعات مربوط و به مغز بدیم
یعنی به این شرط این اطلاعات توی مغز ما شکوفا میشه
دوست دارم درمورد فرمول درک کردن صحبت کنم تا به خودم یاداوری کنم که چی میشه که یک موضوعی رو ما جوری درک میکنیم که میتونیم ازش در زندگیمون استفاده کنیم
مثلا من درمورد بهبودگرایی برای اینکه دقیق درکش کنم چون اول از همه متوجه شدم که بهبودگرایی چقدر فرضت های خوبی به ادم میده برای رشد و شکوفایی و وقتایی که طبق این اصل عمل کردم رو هم دیدم که چقدر سرعت رشد بالا بوده
اومدم برای اینکه بیشتر و بیشتر این موضوع رو درک کنم به طور منظم به مغزم ورودی درموردش میدادم یعنی میرفتم کامنت های مربوط به بهبودگرایی رو میخوندم، توی هرکامنتی که مینوشتم فرصتی بود برام که درمورد بهبودگرایی صحبت کنم (مثل همین کامنت که فرصتی دیدم تا بهبودگرایی رو در خودم تقویت کنم و البته این خودش هم طبق اصل بهبودگرایی هست:)
فکر میکردم درموردش، توی موضوعات مختلف بررسیش میکردم، مثال میزدم
مثلا اضل بهبودگرایی رو برای خودم توضیح میدادم بعد میگفتم خب طبق این اصل مثلا چطوری روی باور هام کار کنم؟ چطوری توی کارم پیادش کنم؟ چطور مفهوم کانون توجه رو با این اصل ترکیب کنم
مثلا توی کار کردن روی باور ها این رو درک کردم که اقا از هرفرصتی برای ورودی دادن به مغزم طبق باوری که میخوام درست کنم استفاده کنم مثلا پاشنه اشیل من میفهمم که باور کمبود هست و باور احساس لیاقت و مثلا فکر کردن به چگونگی و چرایی
هر کدوم رو که حسم میگفت هرلحظه که احساس میکردم فرصت دارم مثلا منتظر کسی هستم یا دارم کامنتی مینویسم روش کار کنم(هرچند تثی این زمینه خیلی خیلی بهتر میتونستم عمل کنم واقعا اما همینکه درکش که میشه اینجوری استفاده کرد خودش یک نوع بهبود هست و خب بازم طبق اصل بهبود گرایی باید خودم رو تشویق کنم)
مثلا درحین نوشتن کامنت بودم یهو توی اون کامنت مینوشتم که: خدایا شکرت که اینقدر فراوانی توی جهان هست که….(کار کردن روی باور فراوانی)
یا توی کامنت مثلا درمورد ویژگی های مثبت خودمم تو پرانتز ریز مینوشتم مثلا مینوشتم خدایا شکرت که اینقدر خلاق هستم که میتونم همچین چیزی رو درک کنم یا اصلا با خودم توی ذهنم همون لحظه که داشتم کامنت رو مینوشتم به خودم میگفتم سینا تو فوق العاده ایی ببین چقدر کامنت قشنگ و کاربردی نوشتی که میشه در عمل ازش استفاده کرد(و همین کار و الان دارم میکنم و به احساس خوب رسیدم)
خلاصه کلی خلاقیت میشه بهش داد
کلا میومدم بیس رو برای خودم تعریف میکردم بعد مثال های مختلف برای ذهنم میاوردم که بشه بیشتر و بیشتر ازش به صورت عملی استفاده کرد
=====
درمورد بهبودگرایی که الان بحث ما هست بخوام بگم
اومدم گفتم:خب بهبود گرایی متضاد کمال گرایی هستش و میگه که از هر فرصتی که گیرت اومد برای رشد در هرچیزی استفاده کن
بعد میومدم برای درک بیشتر این میومدم مثلا کمال گرایی رو باز برای خودم تعریف میکردم که ببینم متضادش چی میشه. درموردش فکر میکردم
بعد میرسیدیم به بحث اینه اقا منظور از “هر فرصتی” یعنی چی اصلا بعد به خودم میگفتم: هر فرصتی میتونه، سر کار باشه، توی ماشین باشه، موقع کامنت نوشتن باشه، حموم باشه، خلاصه همینطوری گسترشش میدم
بعد این که از هر فرصتی برای “رشد” منظور از رشد چیه: رسد میتونه توجه به نکات مثبت باشه، کار کردن روی باور ها باشه، کنترل ذهن و ورودی مناسب به ذهن باشه، منطق های یک باور رو یاداوری کردن باشه و خیلی خیلی زیاد میشه این رو گسترشش داد و واقعا وقتی اینطوری کلمه به کلمه بتونیم جملاتو درک کنیم اولش باید سعی کنیم بعد واقعا به مهارت میرسیم و مغز خودش به یک درجه ایی میرسه که خیلی سریعتر درک کنه چون شیوه اش رو فهمیدیم
و به این صورت هرچند من خودم خیلی خیلی بیشتر از این حرفا میتونستم به این موضوع عمل کنم واقعا و باید بارها و بارها به خودم باز یاداوری کنم میگم این کامنت رو اصلا فرصتی دیدم تا همین موضوع رو به خودن یاداوری کنم این کامنت رو فرصتی دیدم تا کنترل ذهن داشته باشم
این کامنت رو فرصتی دیدم تا سپاسگزار خداوند باشم از اینکه در این جمعی هستم که داریم همگی خودمون رو با ارزش میکنیم و کیفیت زندگیمون رو میبریم بالا
بعد هرچی میگذره و ما درک میکنیم و بعدش عمل میکنیم مرحله بزرگتر شدن ظرفمون اتفاق میفته یعنی میفهمیم که چقدررر کارهای بزرگتر و رشد های زیادی میتونم از همین یک اصل انجام بدم و خیلی مهمه که واقعا شل و سفت نکنیم
میدونی من به چه نتیجه ایی رسیدم توی این مرحله که خیلی وقت ها رسیدم که: وااووووو پسر با این اصل چه کارهای بزرگی میشه انجام داد احساس عدم لیاقت میومد توی ذهنم این رو تکرار میکرد که: اوکی میشه کارهای زیادی انجام داد اما تو مگه کی هستی که مثلا همچین کاری بکنی،، شاید به صورت واضح نمیشنیدمش اما از علائمش فهمیدم که این یا یک همچین چیزی توی ذهن من بوده که باعث میشده حتی از قانون هم استفاده انچنانی نکنم
اما سعی میکنم بارها به خودم و گفتگو های ذهنیم جهت بدم که سینا تو باید بهترین استفاده رو از اصل هایی که میدونی بکنی حتی من بعد از اینکه اینو تا حدی در خودم ایجاد کردم دیدم توی “درک کردن” قانون خیلی پیشرفت دارم میکنم اما عمل کردنو باز باید روی این موضوع بیشتر کار کنم که سینا یک جمله ایی از استاد میشنوی بلافاصله به تغییر فکر کن یعنی هرجمله باید تورور تغییر بده و ازدتو شخصیتی جدیدی بسازه و عمل کن به چیزایی که میدونه نتیجه میاره بعد به خودم منطق میاوردم که اگر قرار بود لایق استفاده ازش نباشی اصلا خدا تورو با این اگاهی ها اشما نمیکرد ببین چقدر لایق بودی و ظرفت اماده شده که تونستی اولا همچین چیزی رو بشنوی دوما درک کنی
مثلا من حدودا یک هفته پیش به یک درک بینظیری از انرژی بودن خدا رسیدم و یک لحظه هایی موهای تنم سیخ میشد که پسرر چقدررر میتونم با این زندگیم رو تغییر بدم اما اما توی اینجور مواقع این احساس ادم لیاقته یک احساس سرخوشی برای ما پدید میاره که توی مغز ما این اهنگ معروف میشه که:
منو این همه خوشبختی محاله محاله محاله…
بعد بجای اینکه بیایم بشینیم از اون اصل استفاده کنیم و زندگیمون رو تغییر بدیم توی تصور و خیال گیر میکنیم و اینقدر اینکار رو میکنیم که اون اطلاعات کمرنگ میشه و انگیزه ما هم میخوابه چون ما با عمل کردن ظرف خودمون رو بزرگ نکردیم و خب طبق قانون جهان یک چیزی یا بدتر میشه یا بهتر میشه و ما دوباره بر میگردیم سر پله اول
یعنی این یکی که منو له کرده چقدر هعی برگشتم سرخونه اول و از این دیدگاه کمال گرایانه و عدم لیاقت ضربه خوردم اما باز دوباره خدا به من لطف داره میرم توی جاده خاکی باز سریع برمیگردم.
یک مورد دیگه ام بگم مثلا من چندروزی روی گفتگو های ذهنی احساس لیاقت جسابی کار میکردم و دیدم واو! چه نتیجه ای داره به ارمغان میزنه یعنی من روتین خوابم درست شده بود، تغذیه ام درست شده بود، مهارت کسب کردن برای کارم درست شده بود خلاصه همه چیز ردیف ردیف بود. بعدش همینجوری کم کم کمرنگ تر شد این موضوع یعنی دو سه ساعت که ول میکردم این گفتگو های ذهنی رو احساس عدم لیاقت خیلی مسلح دوباره برمیگشت سرجای اولش و باز منو برگردوند خونه اول به طوری که من خوابم باز بهم ریخت، تغذیه ام بهم ریخت خلاصه همه چی عجیب و غریب شد،،،
ولی. من الان اگاهی هام بیشتر شده تجربه ام بیشتر شده کلا هم اینکارارو که میکنیم باعث میشه تجربه ما بیشتر بشه برای استفاده از قانون یعنی اگر فقط صبح تا شب بشنویم و بشنویم هم خوبه اما عمل کردن به نظر من بازدهی بالاتری داره…
باید همواره تکرار کنیم همواره و همواره یعنی تکرار یکی از مهم ترین اصلی هست که باید برای تغییر شکل فکر کردن انجام بدیم.
دوست عزیزم بازم ازت متشکرم که نوشتی
این کامنت فرصتی شد تا یکسری از اصول قانون رو مرور کنم و بهبودگرایی رو بازم برای خودم توضیح بدم و خلاصه کلی مطلب مهم گفتیم تازه من جایی هستم که اونقدر نمیتونستم تمرکز بزارم و بدون وقفه بنویسم اما طبق اصل بهبودگرایی استفاده کردم و این کامنت رو نوشتم از هرفرصتی که گیرم اومد.
و باززممم طبق اصل بهبود گرایی خودم رو باید حسابی تشویق کنم
اصلا به نظرم باید توی تشویق کردن خودمون مستر بشیم، استاد بشیم..
یک طوری که به خودمون بگیم من استاد تشویق کردن و تحسین کردن خودم هستم
الانن من اگر سینای قبلی بودم احتمالا میگفتم بزار برم خونه بعد میام جواب میدم اما به خودم میگم دمت گرم یک بهبود انجام دادی
برای دوستت کامنت نوشتی و البته به خودت کلی چیز رو مرور کردی
ذهنت رو جهت دهی دادی و حست رو خوب کردی
ایول…
این جمله آخر بهم چسبید اینکه بخوایم استاد استفاده از قانون بشیم:)
استاد بهبودگرایی استاد کانون توجه و البته با یاداوری این موضوع که: همیشه میشود بهتر هم عمل کرد و وقتی اینو بگی فکر میکنی تا بیشتر عمل کنی…
دوست خوبم ازت سپاسگزارم برام نوشتی
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه
سلام و درود
سپاسگذارم ازشما که زمان گذاشتید و جواب خیلی کامل با نکات کلیدی رو کامنت کردید ،احسنت و درود به شما که ایقدر خوب تونستی روی خودتون کار کنید و متعهد به رشدتون باشید که در هر شرایطی ایقدر جامع و کامل پاسخ بدید کامنت بزارید،بهتون تبریک میگم و آرزوی رشد و سلامتی براتون دارم
باز متن شما برای من نکات جدید و جالبی داشت من از همان روز شروع کردم به بهبود افکار و شخصیتم اولین کاری که کردم یه برنامه ریزی سالانه،ماهانه،هفته ای و روزانه نوشتم (از کتاب قورباغه را قورت بدم استفاده کردم که خیلی عالی بود)
و بعد خودم رو متهد کردم طبق برنامه ریزی پیش برم
روز اول به همه ی کارها نرسیدم
اما چون تلاش خودم را کرده بودم برای اون کارهایی که انجام گرفته بود
از خودم تشکر کردم و خودم رو تشویق کردم و حس خیلی خوبی در من ایجاد کرد
و تا امروز که چند روز گذشته
هر روز تساعدی به 60 ،70،80…درصد کاراهام طبق برنامه عمل کردم
و ذهنم خیلی آروم شده
و شور و شوق و انرژیم چند برابر شده
مثلا یکی از تصمیماتی که در برنامه ام گذاشتم این بود که روزی یه فایل سفر به دور آمریکا ببینم و کامنت بزارم
واینو جز روتین روزانه ام باشه
و تا الان خدا رو شکر 6 روز پیش رفتم
و جالبه من قبلا اصلا کامنت نمیزاشتم اما از روزی که شروع کردم خیلی دارم لذت میبرم و خدا رو شکر میکنم در خانواده ای قرار گرفتم و دوستانی دارم که هم برای رشد خودشون زمان میزارن و هم کمک میکنند به رشد همدیگه… خدا به وجود و زمان و زندگیتان خیر و برکت فراوان بده الهی آمین
خدایا شکرش بابت وجود پر برکت استاد و شما دوست عزیز که به من کمک کردی قدمی در راستای رشدم بر دارم سپاسگذارم
سلام درود فراوان به برادر ایران زمینم سینای عزیز سلام
امروز این فایل برام بعنوان نشونه امروزم آمدش.
شاید باورتون نشه من همیشه فایل هایی که بعنوان نشونه می آد خیلی کم پیش می آد کامنت هاش بخونم.
امروز که فایل دیدم، خیلی خیلی اتفاقی ،گوشیمو گذاشتم زمین کمی توی حال گرفته خودم و کامنت هایی که دیشب از عقل کل سرچ کرده بودم توی ذهنم مرور کردم.
امدم گوشیم روشن کردم دیدم آمده روی کامنت شماااا می بینید هدایت خدااا رو
می بینید وقتی خدا بخواد با آدم حرف بزنه چطوری همه چیزااا فراهم می کند تاشما رو آگاه کند،
برادر ایران زمین من، سیناجان امروز خدااا به وسیله کامنتت با من حرف زد.
تک تک کلمه هایی که تایپ کرده بودی انگاری خدا به من گفت،
درود برتو، درود خدا برتو که در مسیر توحید داری قدم برمی داری و برای رشد خودت حال خودت ،برای حال دلت،که هر لحظه داره درسینه ات می تپه و میگه من هستم،سینا من هستم، من خدااا هستم، همراه توام با تو راه می آم باتو خرید می آم با تو کنارتو رانندگی می کنم من خداا کنارتم و همراه تو،من همه چیز هاا رو که تودیدی من دیدم ، ومی بینم، همه چیزهای که تو شنیدی منم شنیدم و میشنوم،تو با من حرف بزن،باهم این مرحله رو پشت سر می زاریم،آدم ها معلم های ماهستند،ماموریت اینو دارند در فصلی از زندگی ما بیان درس شون بدنو برن،
ما وقتی دانش آموز یک معلم هستیم تا وقتی دانش آموز اون معلم هستیم اون معلم برامون مهم،اما وقتی سالها می گذره اون معلم و درس برامون میشه یه لبخند با تمام خاطرات خوب یا تلخی که ازاون سال تحصیلی یا معلم داشته باشیم،
اینها رو دارم برای خودم می نویسم که مروربشه،سخته اعتماد کنی به کسی نامردی ببینی،
سخت احساس قربانی شدن بهت دست بده فقط نگاه کنی.
اما درس شو بگیر و رهااا کن
درس چیه،
از جایی که زخم خوردی خودت بهبود بدی خودت رشد بدی،
آره برادر من درست گفتی درود برتو بهبود بدم خودم.
می دونی وقتی به طبیعت نگاه می کنم درختی که از دل یه صخره سنگ ریشه زده تنه زده و رشد کرده بهم چی رو ثابت می کنه.
اگه من سر سخترین آدم باشم مثل همان سنگ وقتی ترک بردارشتم این نشونه می ده از دل این اتفاق قرار یه درخت زیبا سرسبز شکوفا بشه.
خیلی زیبا نوشتی خدارو شکر من دوره قانون آفرینش رو دارم
چقدرررر این جمله ات دوست داشتم.
می دونی این طبیعی که حال آدم بعضی وقتا مدارش بالا پایین بشه و ناراحت بشه ،اما این عیب داره که تو همان حال بدی بمونی،
ببین تمام شدن یه رابطه نشون می ده که شما فرکانس تون تغییر کرد و اون دیگه در مدار شما نبود روند اتفاقات حکم مهر پایان شو زد.
درد داره احساس قربانی شدن ،احساس گناه و احساس قربانی شدن بدترین نوع درجه ارتعاشی و فرکانسی بارش خیلی منفی،
اما خدارو شکر کن در مسیر توحید هستی در مسیر آگاهی.
از خدا هدایت بخواه برای قلبت،برای آرامشت،برای به صلح رسیدن با خودت و خدای خودت،
خدایی که تو رو به اینجا آورد خودشم هدایتت می کنه،خودت به خدا بسپار همان خدایی که راه رو به پرنده ها نشون می ده ما روهم وسط راه زندگی تنها نمی زاره،
همه انسان ها تکه ای از خدا هستند.
تجلی از خدا هستند حالا بعضی هاشون در لباس گرگ برما ظاهر میشن،اعتماد ما و احساسات ما رو می درن،یا به قولی تجازو می کنند غارت می کنند می رن و جز به منافع حال خوبی خودشون فکر نمی کنند،خودشون حال خودشون رو اولویت بر همه چیز قرار می دن می رن،
سخت بگم باید ممنون شون باشیم.
که به ما درس رهایی دادن وابسته نباشیم،
اینکه ما قانون رو با این درس به عینااا تجربه می کنیم،قانون فرکانس و افکار خودمون حلاجی که می کنیم متوجه یکسری ترس ها در وجودمون میشیم ترس از دست دادن ترس هایی که هر آدم می تونه داشته باشه،احساس عدملیاقت در جنبه هایی که در لایه های ذهن ما پنهان و مخفی شده بود با این درس خودش نشون می دن کجاها من احساس خود ارزشمندی نکردم.
برادر ایران زمین من سینای عزیز
قصد راه نشون دادن و نصحیت رو ندارم چرا که معتقدم خدا خودش هدایتت می کنه خودت در مسیری هستی،
امیدوارم همانجوری که کامنت امروزت تسلی بر خاطر من شد چراغ هایی رو در ذهن و دلم روشن کرد.
کامنت من هم نور امیدت رو پرنورتر کنه،
من خیلی وقتاااا سعی می کنم فقط نگاه کنم با چشمانم احساس کنم فقط دوتا چشمم دارم نگاه می کنم، در جایگاه شاهد و ناظر هستم،و من قرار از یک قاب دور تر خودم رو ببینم دارم در این صحنه زندگی چی می کنم،
مطمئن باش روزی می رسه خودت ایستاده برای خودت کف می زنی که چطور از دل یه اتفاق سنگی یه درخت زیبااااا رشد کرد یه شخصیت تحسین برانگیز.
درپناه الله مهربان.
سلاممم دوست خوبممم
عزیزممم چقدررر قشنگ برام نوشتی بینهایت از قلب پاکت و حضورت خداوند رو سپاسگزارم و ازت ممنونم که اینقدر برام قشنگ نوشتی
دیروز صبح بود که کامنت شما به دست من رسید و خوندمش،، احساسم واقعا بهتر شد بعد از خوندن کامنت شما اون حس قربانی بودن و اینا که درموردش صحبت میکردم کمی بهتر شد اما ریشه ایی حل نمیشد باز میومد و باهام بازی میکرد و منو قرار میداد توی احساس بد و نمیزاشت کاری کنم
من میخواستم زودتر برای شما بنویسم حتی یکبار هم اومدم دیشب بنویسم اما گفتم بزار حسم خوب باشه بنویسم بزار چیزی برای گفتن داشته باشم بزار لطیف شده باشم بزار جوری بنویسم که فرکانسم رو احساس کنه و بتونم احساس خوبی و که. ازش دریافت کردم رو حتی بیشتر به دوست عزیزم برگردونم.
و بعد سپردم به خدا که در بهترین زمان و مکان خودش هدایتم کنه برای نوشتن
و الان خداروصدهزار مرتبه شکر میگم که خدا هدایتم کرد الان براتون بنویسم و اون موقع ها که دستم به نوشتن نمیومد و یکم نوشتم بعد پاک کردم میفهمم چه حکمتی داشته
امااا الان الان الان وایییی نمیدونی چه حالی دارم میکنم با خدای خودم چه احساس رهایی چقدررررر لطیف شدم یعنی من امروز نمیدونم 4،5 بار فقط اشک شوق ریختم (الان که اینو نوشتم چشام اشکی شد:)
و همین الان که اومدم کامنت شما رو پاسخ بدم یکبار دیگه کامنتتون رو خوندم و فقط یک لبخند ملیحی روی لبم بود که احساس قربانی شدن چیههه اصلا:))
و الان در احساس خالق بودنی رو دارم تجربه میکنم که یادم نمیاد اخرین بار کی اینطوری شده. الان اون حال بد و همه اونهایی که گفتم برای من تجربه ایی شد که چطور از قانون استفاده کنم به نفع خودم و دفعه بعدی که این احساسات بیاد دیگه 6،7 روز طول نمیکشه که به این حس رهایی برسم بلکه خیلی سریع تر از این حرفا میتونم بیفتم توی مسیر و وایییی وقتی احساست رو خوب میکنی انگار تازه چشمت باز میشه به این جهان و میگی من با وجود این همه نعمت داشتم گلایه و شکایت میکردم؟
من با اینهمه قدرت خلق کنندگی داشتم احساس قربانی بودن میکردم؟
منی که اینقدر خدا نزدیک منه و منو اجابت میکنه حالم بد بوده؟
و همینطوری میفتی توی سیکل مثبت احساس خوب و همه چی هعی بهتر و بهتر میشه
بعد کم کم ایده هایی میاد باز که روشنی دلت میشه که محکم تر قدم برداری و این مسیر تاجایی که خودم ادامه بدم برام پیش میره میدونی این خیلی خیلی خیلی مهمه که وقفه ایجاد نکنیم و چقدررر اونجا که بدون وقفه میشینیم بمبارون میکنیم ذهنمون رو لذت بخشه
حتی من بعد از این اتفاقات که احساس قربانی بودن کرده بودم که فقط درمورد رابطه نبود چندین مورد رو ذهنم کنار هم چیده بود تا بهم احساس بد بده تازه اون موقع بود فهمیدم نعمت حس خوب رو
فهمیدم که بابا من وقتی حسم خوب بود چقدر کارهام روان تر انجام میشد چقدر اراده میکردم کاری انجام بدم انجام میدادم.
چون من واقعا عادت نداشتم مدت طولانی احساسم بد باشه و واقعا میتونستم حال خودم رو خوب کنم اما این اتفاق افتاد که مهارت من بیشتر بشهدتوی کنترل کانون توجهم و به خودم یاداوری کنم شرایط خنثی هستن
یعنی امروز یکم که احساسم خوب شد اومدم سراغ جهت دهی کانون توجه نسبت به رابطه ایی که تموم شد. بعد ذهنم رو اینقدر خوب جهت دهی دادم که گفتمم خداروووشکرررر که همچین چیزی رو تجربه کردم و همچین چیزی الان تموم شده
اومدم گفتم:
•چقدر این رابطه باعث شد که من الگو تکرار شونده ام رو توی رابطه تشخیص بدم و بفهمم پاشنه آشیلم چیه و باز این خودش باعث میشه ادم بعدی که اومد توی زندگیم که یک فرد فوق العادست رو نخوام با این الگو تکرار شونده رابطه رو خراب کنم
•چقدر الان تایمم ازاد تر و یکپارچه تر شده و باعث میشه که بدون وقفه بشینم و روی مسائلی که دوست دارم کار کنم
•چقدر الگو رو بهم خوب نشون داد که وابسته نشدن فقط به حزف نیست و نیاز به کنترل ذهن و باور های مناسب داره
•چقدر من رو رشد داد این رابطه و الان که تموم شده یعنی فرکانس ها تغییر کرده و من اماده تر شدم برای رابطه بینظیر
•چقدر قانون رو بیشتر درک کردم با این رابطه و حتی با تموم شدنش
•چقدر احساس قربانی بودن رو که بارها و بارها شنیده بودم اما درک نمیکردم رو خودم تجربه کردم و فهمیدم داستان چیه و میفهمم از چه باور هایی میاد
و کلیییییییی نکته مثبت دیگه
بعد نکته اش اینجاست وقتی میایم میخوایم نگاهمون رو تغییر بدیم اولش سخته خب
ولی بعد از پنج دقیقه من دیدم همینطوری بیشتر و بیشتر نکته های مثبت خودشون رو به من دارن نشون میدن..
وایی خدای من
مثلا اومدم به فرصت هایی که هست توجه کردم اولش سخت بود اما من یهو از بس درونم داشت تراوش میکرد این فرصت ها که یهو نیم ساعت فقط داشتم توی خونه راه میرفتم و درمورد فرصت ها فکر میکردم و چنان شور و اشتیاقی در من به وجود اورد که وصف ناپذیر بود.
و من قبل از این احساس و این کنترل ذهن این احساس قربانی بودن یک سناریو اونم بدترین سناریو رو برای اینده برای من میچید اما الان دیدم بابا با این قدرت خلق کنندگی که من دارم با این خاصیت فراوانی جهان با این قدرتی که دارم خیلیییی اتفاقات فوق العاده و بینظیری میتونه توی هر مقطعی از زندگیم رخ بده من میتونم شرایط رو هرجایی که باشم به نفع خودم تغییر بدم و از هرچیزی فرصت بسازم:)
چه احساس سپاسگزاری قرار گرفتم که حد نداره
میدونی الان درک میکنم که چقدر مهارت احساس خوب مهمه حالا فارغ از بحث فرکانس بخوایم اصلا صحبت کنیم توی چیزایی که میبینیم برای یک ذهن منطقی اگه بخوایم بگیم
من مثلا وقتایی که احساسم بده از طرفی میخوام رشد کنم مثلا میدونم باید تمرکز لیزری بزارم روی یک کاری اما مگه این احساس بد میزاره من 5 دقیقه تمرکز کنم؟
از طرفی وقتی احساسم بده هم میل ندارم صبح زود بیدار شم دوست دارم شب زود بخوابم که فقط افکارم رو تموم کنم:)
اما وقتی افکار خوبی پرورش میدم و احساسم خوبه میتونم بدون وقفه تمرکز بزارم ث لذت ببرم از هرکاری که دارم انجامش میدم اینوووو قشنگ این چند روز تجربه کردم
عارفه جان توی کامنتتون گفتین که درسشو بگیر
قشنگ دارم درسشو میگیرم قشنگ دارم میبینم چه درس های بینظیری برام داشته و حتی خوشحالم که خدا بهم نشون داد که وقتی غرق بشی توی احساس بد چی میشه و از طرفی بهم اهمیت اینکه لحظه به لحظه حواسم به افکارم باشه رو نشون داد
خیلی وقت ها میشد من مثلا وسط یک درک های خیلی خوب، وسط یک تمرکز خیلی خوب پا میشدم و الکی راه میرفتم و چیزی میخوردم و کلا توی معرض یکسری ورودی خودم رو قرار میدادم
این کار روند رو قطع میکنه و دقیقا همون زمان رو دوباره لازم داره تا مارو برگردونه به همون حالتی که داشتیم تجربه میکردیم
اما اگر بدون وقفه واقعا اینو ادامه بدیم ما میتونیم. بترکونیم از بس فرکانس ما مثبت میشه
دقیقا همین اتفاقی که برای من افتاد یعنی از اون احساس منفی تا ایم احساس فوق العاده عالی کلا 3،4 ساعت ایجاد شد و الان همینجوری ادامه پیدا کرده چرا؟
چون. اون 3،4 ساعت بدون وققه خودم رو بستم به کنترل کانون توجه به جهت دهی به ذهن و دیدمم واقعاا چیزی هست که بخوام بهش توجه کنم و حالم. رو خوب کنم.
الان حالم عالیه
چون خدای من خدای فراوانی هست و وعده فراوانی میده چون خدای من همیشه داره وعده های خوب بهم میده
الان حسم عالیه چون این احساس نفس راحت رو داره برام به ارمغان میاره
خبری از اون دلشوره ها نیست که قشنگ توی قلبم و دلم احساسش میکردم
و همچنین باز میدونی کی روی حال عالی ما چطوری حال عالی میاد؟
وقتی که به این فکر میکنیییی
عارفههههه تو حالتتت عالیههه این یعنی اتفاقاتت عالی هم همین الان برای تو ایجاد شده چون جهان کارشو عالی انجام میده
و گفتن و یاداوری همین موضوع باز حال عالی در حال عالی میشه و این لوپ تا بینهایت ادامه داره.
و از این باور میاد که جهان بلا استثنا به فرکانس من پاسخ میده
امکان نداره من نسبت به یک چیز احساس خوبی داشته باشم(باور خوبی داشته باشم) و اونجوری که میخوام رخ نده
و این دقیق بودن قانون آرامش میده.
الان خیلی بیشتر میفهمم که چرا درک درست قانون اول از همه به آدم آرامش میده که بارها استاد ای موضوع رو اشاره کردن:)
چون میدونی امکان نداره غیر از اصول خودش این جهان عمل کنه امکان نداره فرکانسی رو دریافت کنه و پاسخ نده امکان نداره..
و اگر دریافت نمیکنی ببین فرکانس تو کجاش باید تنظیم بشه به همین زیبایی و آسونی…
امروز یک نکته دیگه ایی هم که. خیلییی بهم احساس خوب داد این بود که من همیشه این موضوع رو که میشنیدم از استاد یا توی متن ها و مقالات سایت میخوندم که با عنوان هماهنگی ذهن با روح هیچوقت درست درک نمیکردم
اما امروز تازه فهمیدم منظور چیه و باورت نمیشه چه ارامشی بهم درک این موضوع داد و اصلا بینظیر بود این اگاهی
و من از جلسه 11 کشف قوانین تونستم این اگاهی رو درک کنم. و دقیق اونجا استپ کردم فایل رو و نمیدونی چه حوشحالی درونم رو گرفته بود.
امروز خدارو قشنگ احساس کردم.
عارفه عزیزممم مرسی که برام. نوشتی و فرصتی رو فراهم کردی تا منم برات بنویسم و دوباره مسیر امروزم رو مرور کنم.
عاشقتمممم
خداوند یار و نگهدار هممون:)
سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد پذیرا باش
وااای سینای عزیز تو بهترین زمان هدایت شدم به کامنت شما که سراسر توحید بود درس بود یادگیری وبهبود گرایی
دوروز پیش با خودم تعهد دادم دوباره باتمرکز بیشتری روی خودم کار کنم. وهدایت شدم به اینکه از اول سفربه دور امریکا راتماشا کنم از انجایی که خداوند عاشقانه هدایتم میکنه به سمت بهترین ها. هدایت شدم به کامنت شما
خدای من انگار برای من نوشته بودی. انگار کلام خدابود تا بهم بگه دراین سفر تنها نیستی. سینا هم هدایت شده توی این دوره کنارت باشه. وازش درس یاد بگیری
منم این روزها دارم روی خودم کارمیکنم تا دوباره کنترل ذهنم را بدست بگیرم. یه جورایی مثل شما هستم.
امیدوارم تواین سفرالهی همسفرهای خوبی باشیم
به نام خداوند مهربان
از خداوند عزیزم درخواست میکنم در افکار من جاری بشه تا بتونم دیدگاه ارزشمندی رو برای دوست عزیزم بنویسم
سلاممم مرجان عزیزم
امیدوارم حالت عالی باشه
بینهایت از کامنت ارزشمندت سپاسگزارم
قبل از اینکه بیشتر باهم صحبت کنیم من یک موضوعی رو بگم:)
من سفرنامه رو که شروع کردم هدفم این بود که ردپا بزارم از خودم داستانش از این قرار بود که من حالم بد شده بود عجیب..
خب من عادت نداشتم به حال بد و سریع میتونستم حال خودمو خوب کنم اما اینقدر اون موقع توجهم رو روی نازیبایی ها گذاشتم که انگار چشمام به این همه نعمت فوق العاده ایی که خداوند در اختیار ما گذاشته بود بسته شده بود. خلاصه ردپا گذاشتم
اتفاقا وقتی که کامنت شما به دستم رسید دوباره کامنت خودم رو خوندم و یادم اومد توی چه احساساتی بودم
ولی الان به لطف خدای مهربان عالی عالی ام و وقتی فکر میکنم که چه چیزهایی اون موقع حالم رو بد کرده بود خندم میگیره و الان اصلا دیگه درک نمیکنم. اون احساس قربانی بودنی رو که اون موقع داشتم
و پیش رفت و من احساسم عالی شد
روز دوازدهم سفر بود که متوجه شدم که هرروز کامنت گذاشتن الان به من نمیسازه
اولش فکر کردم بی تعهدی هست و از زیر کار در رفتن هست اما بعد دیدم واقعا اینکه خودمو مجبور کنم که کامنت بزارم بیشتر احساسم رو بد میکنه من دوست دارم خیلی وقت ها درمورد یکسری چیزا با خودم خلوت کنم و ساعت ها فکر کنم و مثلا اینکه کامنت بزارم یهو تمرکز منو بهم میریخت و هعی به ساعت نگاه میکردم که نکنه یوقت کامنت گذاشتن یادم بشه!
به همین دلیل که دیدم داره احساسم بد میشه با خودم گفتم اوکی تو هدفت این بود که کامنت بزاری تا احساست رو خوب کنی پس هدف احساس خوب هست
اون زمان که کامنت گذاشتن رو شروع کردم واقعا کنترل ذهن برام سخت شده بود برای همین با کامنت گذاشتن خودمو میبستم تا کم کم حالم خوب بشه…
بنظرم خیلی مهمه ما هدف رو جدی بگیریم که احساس خوب هست.
خیلی وقت ها من این موضوع رو فراموش میکنم مثلا میام دو ساعت تمرین میکنم بعد میبینم بعد تمرین احساسم تغییر نکرد ولی فکر میکنم تمرین کردم چون دوساعت داشتم مینوشتم درصورتی که اگر احساس تغییر نکنه یعنی هیچکاری نکردی
حالا داستان برای منم همینطوری بود اون اوایل که من مینوشتم و نیاز داشتم به کنترل ذهن احساسم خوب میشد اما از روز دوازده ام به بعد احساس کردم بیشتر دیگه تمرکزم رو داره میگیره
البته این موضوع به سبک شخصی من مربوط هست یعنی هرکسی یک جوری عادت داره
خیلی ها با نوشتن اوکی هستن و روی باور هاشون کار میکنن خیلی با صحبت با خودشون
مثلا استاد توی یک فایلی میگن که: من خودم خیلی ادم نوشتنی نیستم و بیشتر براب کارکردن روی باور هام با خدا صحبت میکنم که داستانش هم میگن که توی بندر عباس صبح تا شب راه میرفتن و با خدای خودشون صحبت میکردن
بحث بحث شیوه انجام نیست
بحث میزان رسیدن به هدفی هست که پایه همه تمرینات هست پایه همه کارها هست
اونم احساس هست
یعنی من هدفم رو ایجاد احساس خوب قرار دادم
حالا از هر فرصتی که بتونم استفاده میکنم تا احساسم رو خوب کنم میتونه نوشتن باشه میتونه صحبت با خودم باشه و اینم خودش یکجورایی بهبود گرایی محسوب میشه.
موضوع و هدف احساس خوب هست
یک مثال دیگه بخوام بزنم
استاد رو اگر دقت کرده باشین درمورد روابط بارها درمورد تعهد نداشتن توی رابطه صحبت کردن (حالا شما که دوره عشق و مودت رو دارین حتما بهتر از من این موضوع رو شنیدین و درک کردین)
به این دلیل که ما انسانیم و امکان داره هر لحظه تغییر کنیم و ما یک جایی طرز فکرامون و فرکانس هامون مثل هم بوده و باهم وارد رابطه شدیم یک جای دیگه امکان داره متفاوت بشه و اگر بخوایم بگیم بخاطر اینکه تعهد داریم به زور اون رابطه رو نگه داریم درواقع هدف اصلی رو یادمون شده که احساس خوب بوده
بابا تو وارد رابطه شدی که احساس خوب رو تجربه کنی! حالا به زور با احساس بد چرا باید رابطه رو نگه داشت! فقط به خاطر اینکه تعهد داشتی
باید انعطاف پذیر بود!
یک جورایی من دوازده روز که کامنت گذاشتم خیلییی لذت بردم خیلیی احساسم خوب شد و خوشحالم که هم اون احساس بدم رو کامنت کردم هم این احساس خوبم رو و چقدر خوب شد
اصلا همین که شما دوست عزیزم برام پیام محبت آمیزی نوشتی و دیدگاه گذاشتی خودش به تنهایی برام خیلیی ارزشمنده و البته کلی اتفاق خوب و احساس خوب دیگه که از این ردپا ها بود
اما من روز دوازده ام خداوند این الهام رو به من کرد که تین تعهد تو دیگه داره احساست رو بد میکنه
چون من شخصیت خودم رو میشناسم…
وقتی میخوام تمرکز روی یک چیزی بزارم باید تعهدات الکی رو قطع کنم
و داشت تلاش من پراکنده میشد!
بنظرم اگر ما هدف کل تمرینات و اگاهی ها و همه چی که احساس خوب هست که هماهنگ شدن با روح هست رو درک کنیم خیلی بهتر میتونیم از تمرینات و دوره ها استفاده کنیم
باید واقعا به خودمون نگاه کنیم و بپرسیم: این یک ساعتی که من روی باور هام کار کردم چقدر روی احساس من تاثیر گذاشت؟؟ اون موقع میفهمیم که واقعا روی خودمون کار کردیم یا نه…
اخه اگر من یک ساعت بشینم به فراوانی توجه کنم مگه میشه احساس ام خوب نشه!
اگر من واقعا بیام به اینکه خدا دوست داره بیشتر از من ثروتمند بشم توجه کنم مگه میشه احساسم خوب نشه!
و هزار مورد دیگه
من خودم دوست دارم مثل لیزر روی یک نقطه تمرکز کنم
نمیگم خوب بودم اما سعی ام به همینه…
من به هدفم از ردپا گذاشتن توی کامنت های سفر به دور امریکا رسیده بودم و تمرکزم رو میخوام الان بزارم روی دوره کشف قوانین که واقعا از حق نگذریم خیلی کم لطفی کردم به خودم نسبت به این دوره و تمرینات بینظیر و فوق العادش
و خیلی برام مهمه که تمام وقت و انرژی ام رو براش بزارم تا اگاهی هاش رو درک کنم
یعنی به خودم گفتم:
دوست دارم خیلی خوب به اگاهی های این دوره مسلط بشم دوست دارم بهترین خودم رو بزارم توی کدنویسی های روزانه توی بازخورد گرفتن از کد ها و اصلا درک کنم این موضوع رو که دقیقا اصلاح و. بهبود کد ها رو چطور انجام بدم که هرروز کدنویس بهتری بشم میخوام درک کنم تک تک منطق تمرین هارو میخوام روی ترمز هام کار کنم و مهارت کسب کنم
راستش اون جوری که باید کار میکردم روی دوره اصلااا کار نکردم از این بابت از خودم راضی نیستم
البتههه که خودم رو به هیچ عنوان سرزنش نمیکنم چون بلاخره اینم مسیر بوده باید ظرفم اماده میشده باید یکسری چیزا رو تجربه میکردم!
حتی من خیلی وقت ها نمیتونم دقیق اون افکار و اون چیزایی که درک میکنم و اون چیزی که ته ذهنم هست رو بگم..
وقتایی که اینطوری میشم معمولا از کامنت گذاشتن دوری میکنم و اینقدر با خلوت خودم و اینکه دارم روی خودم کار میکنم حال میکنم که حد نداره!
++++
مرجان جان متن بالا رو چندساعت پیش نوشتم و الان فرصتی پیدا کردم تا بیام و کامنتم رو ادامه بدم
درواقع من کامنت شما رو فرصتی میبینم برای رشد و بهونه ایی برای کارکردن روی خودم و خب اینم از اصل بهبودگرایی یاد گرفتم
حالا که موضوع بحث ما بهبودگرایی هسن بازم بیا درمورد بهبود گرایی باهم صحبت کنیم تا بیشتر و بیشتر بره توی وجودمون و ملکه ذهنمون بشه. به هرحال فرصتی هست تا درمورد هرچیزی صحبت کنیم دیگه (پس بیا کمال گرا نباشیم)
بنظرم یکی از راه هایی که میتونیم بهبودگرایی رو توی خودمون ثبت کنیم اینه که تلقین کنیم به خودمون بارها و بارها مثلا وقتی یک حرکت بهبودگرایانه میزنیم به خودمون بگیم:من در این حد خوب بهبودگرا هستم
خب اگر بخوام همین الان ازش استفاده کنم باید بگم من اینقدر بهبود گرا هستم که دارم توی کامنتی که شما چندخط برام نوشتی با بهبودگرایی باز فرصتی دیدم تا روی خودم کار کنم
از طرفی شما هم این کامنت رو بخونی باز ذهنت این اطلاعات رو پردازش میکنه و شده یک کوچولو بازم به رشد منتهی میشه
و جایی هم هستم که شاید سینا کمال گرای قبل اگه میبود کامنت نمینوشت
پس من اینقدر خوب بهبود گرا هستم:)
اگر ما خودمون رو اینطوری تشویق کنیم و بگیم ایول مرجان چقدر خوب از اصل بهبود گرایی برای رشد استفاده میکنی کلی کمک میکنیم
چون کانون توجه ما گسترش میده هرچیزی رو که بخوایم وای که چقدر زندگیمون میاد دست خودمون اگر یاد بگیریم ماهرانه از قدرت کانون توجه استفاده کنیم.
واقعا این کانوم توجه نهایتی نداره
فکر کن توی کاری که داری انجام بدی با کنجکاوی از این سوال که:چه فرصت هایی شغل من داره؟
به فرصت های شغلت توجه کنی بعد اینقدر بهش توجه کنی که یهو به خودت میای میگی اینهمه فرصت بوده من نمیدیدم!
اگر به دارایی هات توجه کنی و عاشقانه سپاسگزارشون باشی لاجرم اونا بیشتر میشن
من خیلی با این کلمه لاجرم حال میکنم که استاد استفاده میکنه
اوایل معنیش رو نمیفهمیدم اما بعد فهمیدم که یعنی: جهان نمیتونه اینکار رو نکنه!
لاجرم یعنی چاره ایی جز این کار نداره
همینطوری که وقتی چیزی رو ول میکنی میفته باید این اتفاق بیفته که چیزی که بهش توجه میکنی گستزش پیدا کنه
فقط میمونه چقدر دیگه باور کنی و تمرین کنی که خود من خداییش توی این موضوع هنوز باید خیلی کار کنم برای همین هم از هر فرصتی استفاده میکنم تا درمورد این موضوع هات یا با خودم یا توی کامنت هام صحبت کنم و این اتفاق فوق العادست.
وقتی به این توجه کنی که چه ویژگی های مثبتی داری ناخودآگاه میری و ویژگی های مثبت بیشتری در خودت ایجاد میکنی
یعنی چاره ایی نداره که اینکار رو نکنی!
اصلا مغزت فرمان میده برو فلان کار رو بکن
یا خیلی اتفاقی قبلا از چیزی. متنفر بودی الان عاشقش میشی
درک من از این مفهوم که همه چی انرژیه خیلی بهم کمک کرد تا این برام منطقی بشه که اقا تو هر کدی بزنی اون باید اجرایی بشه انرژی که انرژی واحد هست از ابزار هایی که داره استفاده میکنه تا اون اتفاق بیفته.
بعد به این فکر کردم که عصب های مغزی منم انرژی ان پس من اگر به این انرژی جوری که دلم میخواد شکل بدم باید عصب مغزی جوری رفتار کنه که من ظرفمو اماده کردم
تک تک سلول هام هم باید اینطوری کار کنن
حتی این موضوع کمک کرد درک کنم که وقتی میگیم باور ها تغییر کنه لاجرم اون اتفاقات میفته یعنی چی.
این روزا دارم به عمل گرایی بیشتر فکر میکنم یک موضوع ایی که من همیشه داشتم
خیلی خیلی خوب درک میکردم اموزه هارو خیلی خوب میتونستم بفهمم منظور استاد چیه اما انگار عمل نمیکردم
یک موردی که فهمیدم اینکه حتی ما عمل نکنیم به اموزه ها هم بنظرم از احساس عدم لیاقت میاد یعنی گفتگویی که توی مغز ماست اینطوری که:اوکی من درک کردم که میتونم با این موضوع زندگیم رو برای همیشه عوض کنم و بهترین بشم توی دور و ورم اما من که لیاقتش رو ندارم!
میخوام بگم یک همچین جنس از طرز تفکری باعث میشه که حتی عمل هم نکنیم
من یک چیزی که استفاده کردم یک مدت و جواب داده این بوده که به شدت آگاهانه روی گفتگو های ذهنیم کار میکردم با خودم صحبت میکردم میگفتم تو باید عمل کنی تو لیاقت اینو داری با استفاده از این راز ها و قانون هایی که میدونی از جهان زندگیت رو برای همیشه در تمام ابعاد تغییر بدی و واقعا لایق بهترین ها هستی
اصلا برای همین هم به دنیا اومدی و اصلا اومدی توی این مسیر!!!
فکر کن توی این همه ادم که توی این عصر بدنیا اومدن چندنفر لیاقت اینو داشتن که این قوانین رو درک کنن؟
یکیش من بودم اونم توی بهترین جایی که میشد این قوانین رو به صورت ساده یاد گرفت! یعنی این سایت رویایی و فوق العاده…
بارها و بارها از این جنس گفتگو هارو باید توی ذهنم بیارم و تکرار و تکرار کنم و بگم سینا جان عمل کن لیاقتش و داری برای توعه
همه و همه اینهایی که میبینی همه بچه ها همه سایت استاد عباسمنش همه مطالب برای توعه کاری به درست بودنش و غلط بودنش ندارم مهم اینه که باورش کنم چون باور این موضوع خیلی به من کمک میکنه وگرنه حقیقتی که به صورت ایستا وجود نداره!
میخوام بگم بلاخره باید فرق منی که قانون رو میدونم با کسی که اینارو نمیدونه یک جایی مشخص بشه یا نه؟
باید بهترین ِ نتیجه رو توی حوزه که میخوام فعالیت کنم داشته باشم یا نه
اصلا مهم نیست چیکار میخوایم بکنیم ها!!
حتی باید یک دوش گرفتن ساده من با کیفیت تر شده باشه از زندگی قبلیم که این قوانین و نمیدونستم
یاد حرفای استاد توی جلسه دوازده دوره کسف قوانین میفتم درمورد پیشفرض های مثبت داشتن که واقعا کی ما اومدیم برای کارهامون از این قانون استفاده کنیم؟؟
اگر تمام این چیزایی که میدونم رو استفاده نکنم یعنی هیچکاری نکردم! مهم نیست چقدر میدونم باور ها رو اگر تغییر بدم زندگیم تغییر میکنه مهم اینه چقدر روی باور هام کار کنم!
وگرنه صبح تا شب من بگم باور ها زندگی ادم رو تغییر میده،، مهارت داشتن توی کانون توجه زندگیم رو میتونه تغییر بده و سرخوش بشم از اینکه میدونم! تا جایی که عمل نکنم یعنی هیج فرقی با اونی که نمیدونه پس قاعدتا عملم نمیکنه ندارم دیگه
بلاخره باید یک فرقی بین منی که لایق این صحبت ها شدم منی که این همه مدت داشتم ظرفمو اماده میکردم باشه یا نه!
عمل عمل عمل!
اگر ما واقعا عمل کنیم به هرچیزی که میشنویم و میفهمیم از قانون زندگیمون در تمام ابعاد با هر یک فایل تغییر میکنه!
درمورد جلسه دوازده کشف قوانین گفتم فکر کن همین جلسه رو واقعا کامل بهش عمل کنی و هرروز تمرین و تمرین کنی تا بهتر بشی توش میدونی چه اتفاقات فوق العاده ایی رو میتونی رقم بزنی(دارم به خودم میگم)…
خیلی جالبه حتی ما خیلی وقت ها پاشنه آشیلمون رو هم پیدا میکنیم اما باز روش کار نمیکنیم!…
ولی خب به نظرم بازم با همین کانون توجه میشه عملگرایی رو هم درخودمون قوی کنیم،،، مثلا به فرصت هایی که عمل کردن برای ما به ارمغان میاره توجه کنیم…
به جاهایی که خوب از قانون عمل کردیم توجه کنیم و تشویقش کنیم نه اینکه. هعی از خودمون گله کنیم که من خوب به قانون عمل نمیکنم(این یکی از مورد هایی بود که خود مم بهش توجه نمیکردم)
بیا به خودت بگو ایول فلان جا از قانون عمل کردم
بعد کم کم این باور در تو ساخته میشه که من کسی هستم که خوب به قانون عمل میکنم و بعد واقعا هم بهتر و بهتر به قانون عمل میکنی یعنی این باور کاری باهات میکنه که کاری جز عمل کردن به قانون نداشته باشی
دیشب اتفاقا داشتم به این موضوع فکر میکردم که چی میشه اگر اگاهانه حواسم به این باشه که به هرچیزی که میدونم عمل کنم
اولش دیدم پسرررر! من حتی شاید به یک درصد چیزایی که میدونم عمل نمیکنم…
مثل اینه که میدونیم یک چیزی برای ما ضرر داره اما انجامش میدیم
داشتم برای خودم همینطوری مینوشتم و به خودم گفتم خب ببین
تو درمورد اهرم رنج و لذت میدونی
درمورد پرداخت بها و قربانی کردن برای اهداف میدونی
درمورد:
ایمان
فقط روی خدا حساب باز کردن
کانون توجه
انتظارات مثبت
عاشق کارت بودن و ایجاد علاقه
استعاره گاز و ترمز و…
میدونی میخوام بگم مثلا منی که درمورد اگاهی بازرگانی میدونم و میدونم صد در صد نتیجش این میشه که عزت نفسم چند برابر میشه چرا نمیرم یهو پنح تا اگهی بازرگانی پشت سرهم بدم؟
و پامو تا ته بزارم رو گاز تا تکاملم رو طی کنم
میدونی من خیلی وقت ها خودمو توی یک همچین شخصیت ای تصور میکنم که پاشو تا ته گذاشته رو گاز و با تمام وجودش داره گاز میده
اگر ما پنج بار اگهی بازرگانی بدیم از کسی که صد ساعت داره دوره عزت نفس گوش میده و فقط چیزی یاد میگیره ایا کیلومتر ها جلو تر نمی افتیم؟ حالا من از خود بچه های سایت مثال زدم وگرنه نسبت به اطرافیان که یک هیولای بدون توقف میشیم که هیچ ربطی به گذشته نداریم
بزار یک سوال و جواب جذاب راه بندازیم هوم پایه ایی؟(این حرفا یهویی داره بهم گفته میشه و منم سریع مینویسمش)
-خب سینا چرا وقتی توی پارک داری قدم میزنی و یک جمعی رو میبینی نمیری سریع اگهی بازرگانی ارائه بدی؟
+میترسم
-دقیقا از چه چیز هایی میترسی؟
+از اینکه قضاوتم کنن، از اینکه وسطش استرسم بگیره خراب کنم، اصلا چی باید بگم و چطوری باید اینکار رو انجام بدم؟(ترمز ها)
-اوکی بیا یکی یکی درمورد این چیزایی که گفتی صحبت کنیم میترسی قضاوتت کنن اما یک سوال مگه اصلا قضاوت اونا مهمه؟ اصلا اره بیا فکر کنیم دارن توی دلشون میگن این پسره رو نگا چه خود خواهه چه دیوونه اییه یا هرچی ولی میدونی چیه اونا یک ماه بعد به طور کامل تورو فراموش میکنن(که. اگرم نکنن موردی نداره) اما تو اگر بری اینکار رو انجام بدی تا آخر عمررر تغییر کردی و ده هیچ از تمام همون هایی که تورو میخواستن بکنن جلو تریی حالا من اینارو گفتم که. یوقت اگر قضاوت یا مسخرت کردن یا خراب کردی وگرنه تو که خالق زندگیت هستی بیا قبل از اینکه بری اگهی بازرگانی بدی پیشفرض مثبت داشته باش باور های مناسب رو بساز و مرور کن
اینهمه کار کردی روی خودت که من خلق میکنم اوکی بیا خلق کن دیگه:)
میخوام بگم حتی اینکه ما میل به یک کاری داریم یا نداریم هم از ترمز های ذهنی میاد
که بپرسیم از خودمون چه ترمز هایی من دارم که دست به فلان اقدام نمیزنم
الان که دارم مینویسم به این فکر کردم چقدر شیوه فوق العاده ایی هست که با این جنس از سوال و جواب ترمز های خودمون رو پیدا کنیم که کاملا همین الان اصلا بهم الهام شد و تا حالا انجامش ندادم.
یا حتی اگر فکر میکنیم کاری نادرست هست رو دوباره سریع با گفتگو های ذهنیمون جهت دهی کنیم…
چی میشه اگر واقعا یک همچین شخصیت قدرتمندی بسازیم؟
حالاا بیا یک بارم شده ساختن این شخصیت رو با کمالگرایی به بعدا و یک موقع خاص موکول نکنیم و از همین الان مثل اون رفتار کنیم
مرجان عزیزم بیا با همه وجود و تمام توان عمل کنیم به هر انچیزی که میدونیم
و فقط از وقتایی حرف بزنیم و تجربیاتی رو بیان کنیم که عمل کردیم و نتیجه گرفتیم!
و اول از همه اینا رو به خودم گفتم…
عاشقتممم دوست خوبم که فرصتی رو برام فراهم کردی تا برات بنویسم
خوشحال شدم برام نوشتی
بازم خوشحال میشم باهات صحبت کنم!
خداوند یار و نگهدارت عزیزم:)
سلام ودرود من را ازشهر زیبای یزد پذیرا باش.
کامنتت در بهترین زمان ممکن بدستم رسید وبی نهایت خوشحال شدم وسپاسگزار
دوست خوبم. بهت قول میدم منم عملگرا باشم. ودر این مسیر هرموقع خداوند بهم گفت از نتایجم بنویسم
بحث بی نهایت زیبایی را شروع کردی
اول از همه بهت تبریک میگم که تونستی حال خودت راخوب کنی .از اینکه فهمیدی نزدیکی روح وذهن به چه معناست خوشحالم
سینای عزیز. بهت گفتم منم در روابط به تضاد عجیبی برخوردم. خیلی حالم بد شد ولی باکمک خدا سعی کردم درس هام رابگیرم وادامه بدم
برای اینکه عملگرا باشم دیشب ساعتی باخودم خلوت کردم. وسعی کردم هرآنچه خداوند بهم الهام میکنه رابنویسم. میدونی با اینکه خیلی رو خودم کار کردم وسریع پرونده ی خیلی چیزها رامیبندم. تو دام وابستگی افتاده بودم. تو دام مقایسه
خدارو شکر دارم روی دوره احساس لیاقت کار میکنم وخودم رالایق روابط عالی میدونم .امروز رفتم دیدن دوستم وباهاش رودر رو صحبت کردم. هرآنچه باعث دلخوری بود را گفتم. ایده هام. سوتفاهم ها. وخیلی چیزهایی که به موضوع ربط داشت. چقدر حالم خوب شد از اینکه باخودم به صلح رسیدم
دیدگاهم عوض شد
میدونی همیشه هدف میگداشتم وتارگت. بیشتر موقع ها به هدفم میرسم. ولی هیچ وقت هدفم احساس خوب نبوده. چون حس میکردم حالم خوبه. ولی واقعا بعضی وقت ها خوب نبودم وذهنم افسار زندگیم رادست میگرفت ونمیتونستم کنترل کنم.
با خوندن کامنت تو. منم امروز هدفم را احساس خوب قرار دادم وچقدر هدایت پشت هدایت
درمورد عزت نفس وتمرین آگهی بازرگانی. بارها انجامش دادم وخیلی قدرت گرفتم. فقط دربرابر مردها نتونستم انجام بدم.
یه باوری که قبلا داشتم فکر میکردم مردها فقط میخوان ازت سواستفاده کنند ولی وقتی متوجه پاشنه آشیلم شدم. شروع کردم باور سازی که همه ی مردها خوب ومتعهد هستند همه ی مردها میتونند یک دوست خوب باشند بدون سواستفاده.
وبرای اثبات اون شروع کردم به کامنت گذاشتن به آقایون گروه. وچقدر باعشق ومحبت جواب میدهند. یکی از اونها خودتو هستی. چقدر با چندتا کامنت کمکم کردی بدون اینکه حتی من رابشناسی
واین خیلی برام ارزشمنده
ولی هنوز نتونستم حضوری جلو آقای درخواست آگاهی بازرگانی کنم یا خیلی کم درخواست کمک داشتم
سینای عزیز
واقعا احساس لیاقت حرف اول رامیزنه. اگه خودن رالایق بدونی میتونی عمل گرا باشی.
من امروز سعی کردم بیشتر از روزهای دیگه عملگرا باشم. واقعا هم حالم بهتر شده
یکی دیگه از نکته های که بهش اشاره کردی تمرکزی بودن هست که متاسفانه کم تونستم انجام بدم. در مورد محصولات استاد که واقعا بیشتر محصولات مکمل هم هستند. با کشف قوانین زیاد نتونستم ارتباط برقرار کنم وبه شدت جلسه دوم مقاومت دارم. وتصمیم گرفتم. اوکی. شاید هنوز درمدار این جلسات نباشم. شاید احساس لیاقته باعث میشه اینقدر در پاسخ دادن حالم بد بشه. وسعی کردم. اول احساس لیاقت تمرکزی کارکنم سال جدید بیام کشف قوانین.
از کامنت تو که درمورد جلسات کشف قوانین هست خیلی درس ها یاد گرفته ام.
فکر میکنم باید تکاملم راطی کنم به خودم فرصت بدهم تا مقاومتم کمتر بشه.
ممنون که برام کامنت گذاشتی.
هرچی بهم گفته شد نوشتم. حجم آگاهی ها بالاست هرجوری اومد نوشتم
رد پایی میگذارم تا دوباره که برمیگردم یادم بیاد با خواندن یه کامنت چقدر مدارم بالا تر رفت. چقدر عملگرا تر شدم. چقدر این چند روزه بیشتر بهبود گرانه جلو رفتم
میدونی فکرمیکنم این تضادها خیر بزرگی برای هردوماداشت تا با گذاشتن ردپا وکامنت چندماه بالاتر برویم
من حس وتمرکزم با نوشتن وخوردن خیلی بالاتر میره. خیلی از قانون هایی که گوش داده بودم با کامنت شما برام منطقی شد وبهتر درکش کردم
منتظر کامنت ها ودرس های جدیدت هستم
دوست دارم بیشتر از نحوه ی کارکردن روی باورهای خودت برام بنویسی.
خدانگهدارت
به نام خدای هدایتگرم
سلام سلامم دوست ارزشمند و خوب من
خداروشکر میکنم بابت کامنت قشنگی که برام نوشتی و بینهایت سپاسگزارم ازت بابت لطفی که من داشتی
کامنت شمارو که صبح دیدم الان برگشتم دوباره که بهش پاسخ بدم گفتم بزار کامنت خودم رو از اول دوباره بخونم
میدونی اولا خیلییی خوشحال شدم که اون چیزارو من نوشتم و یادمه دقیقا توی موقعیتی بودم و جایی بودم که امکان نداشت سینا کمال گرا اون کامنت رو بنویسه پس این خودش یعنی عالی دارم کار میکنم و باید
ادامه بدم
درمورد ادامه دادن هم میخوام صحبت کنم که وای که وقتی یک کوچولو روی این موضوع کار کردم چقدر احساس تغییر کردم.
وقتی داشتم کامنت خودم رو میخوندم چندتا موضوع به شدت توجهم رو جلب کرد یکیش این بود که چقدررر تایم من ارزشمنده! یعنی میدونی هرجی میگذره و بیشتر قدرت خودم رو درک میکنم بیشتر فرصت هایی که دارم رو درک میکنم این باور در من بیشتر زنده میشه که تایم من خیلی خیلی ارزشمنده و باید برای تایمم و وقتم ارزش قائل باشم متوجه شدم کلی کار میشه انجام داد و واقعا این کارها درصورتی میاد که برای وقت خودمون ارزشمند باشیم و بازم برمیگردیم به بهبود گرایی یعنی بهبود گرایی کمک میکنه از تک تک ثانیه هامون بهره ببریم و چقدررررررر شخصیت من بهبود گرا تر شده نسبت به قبل جقدر کارهای زیاد تری رو در طول روز انجام میدم و این فوق العادست
یکی از عواملی که باعث شده این شخصیت بهبود گرا در من بیشتر و بیشتر شکل بگیره بخاطر اینه که به طور منظم بهش اشاره میکنم یعنی
•توی پاسخ به شما اشاره میکنم بهش
•توی گفتگو های ذهنی خودم بهش اشاره میکنم
•مثال های مختلف رو خیلی زیاد میزنم برای خودم که میتونم بهبودگرایانه تر عمل کنم
میدونی این بهبودگرایی حد نداره حتی من هنوزم بعضی رفتار هام رو که زیر نظر میگیرم میبینم عههه اینجام دارم کمالگرایانه عمل میکنم و خوشحال و خرسند میشم که پیداش کردم پس تغییرش میدم خیلی جالبه در طی سه روز گذشته این ویژگی مثبت در شخصیت من به وجود اومده که دیگه از ترمز ها و یا اشتباهاتی که تکرار میکنم قرار نمیکنم بلکه با اغوش باز میرم توی دلش اونم بخاطر اینکه روی فایل الگو های تکرار شونده 7 کار کردم که خیلیی هدایتی بود و البته تا به امروز 6 تا کامنت هم پشت سرهم روی همون صفحه گذاشتم کاری که تا بحال نکرده بودم! ولی خیلی تجربه باحالی بود
میدونی توی کامنت بالا هم بهش اشاره کردم که من یک روزایی توی مود کامنت نوشتن هستم یم روزایی هم سکوت رو ترجیح میدم این روزا خیلی توی مود کامنت نوشتن بودم برای همین هم زیاد توی اون فایل کامنت منتشر کردم
اما همین سه روز چنان شخصیت من رو تغییر داد که لذت بردم کلی از کارهای عقب موندم رو انجام دادم و کلی بیشتر دارم به قانون عمل میکنم حالا اگر خودت بری کامنت هایی که اونجا منتشر کردم رو بخونی متوجه میشی
اما درمورد ادامه دادن گفتن میخوام صحبت کنم که پاشنه آشیل من بود
این الگو خیلی در من تکرار میشد که رشد خوبی میکردم و میفتادم توی مسیر اما تا یک جایی که پیش میرفتم ول میکردم و باز میرفتم توی پله اول و بعد دوباره به خودم میومدم و شروع میکردم با تعهد و باز میفتادم توی پله اول یعنی هعی به خودم تعهد میدادم هعی دوباره میفتادم پایین این الگو خیلی زیاد در من تکرار شده بود به طوری که میدیدم اگه من اون مسیری که 6 ماه پیش تعهد داده بودم رو ادامه میدادم الانن چه هیولایی شده بودم اما الان بازم روی نقطه اولش هستم چون دو سه بار شروع کردم و هعی ول کردم
به لطف فایل شماره 7 الگو های تکرار شونده تونستم قشنگ درک کنم این موضوع رو نوشتن برای منم خیلی خیلی زیاد تمرکز میاره و قبلا هم گفتم یک جورایی منو نگه میداره که بنویسم وقتایی که توی سایت مینویسم اغلب اینطوریه خیلی وقت ها خودم که برای خودم میخوام بنویسم امکان داره وسطش روند رو قطع کنم اما وقتی دارم توی سایت مینویسم خیلی تمرکزی و کامنت های طولانی مینویسم و البته از این کار هم حسابی لذت میبرم چون تمرکز خیلی حال خوبی بهم میده و دوسش دارم و چیزایی کمک میکنه کشف کنم که قبلا بهش فکر نکرده بودم
این روزا بازم عملگرا تر شدم به لطف بهبود هایی که توی شخصیتم دادم
وقتی داشتم روی فایل الگو تکرار شونده کار میکردم تازه فهمیدم واقعا اگر فقط یک فایل از فایل هارو ما بچسبیم بهش به طوری که درست درکش کنیم و عمل کنیم بهش چه تغییرات بنیادینی در ما رخ میده یعنی از یک فایل میتونیم کلی رشد میتونیم توی خودمون ایجاد کنیم به شرط ادامه دادن
بمونیم روش ناامید نشیم اولش خیلی دوست دارم حالا که فرصتی برای نوشتن دارم درمورد این موضوع صحبت کنم و مثال هایی بزنم و منظق هایی بیارم برای ادامه دادن.
فایل شماره 7 الگو های تکرار شونده درواقع داره درمورد این موضوع صحبت میکنه که ما یکسری اشتباهات رو تکرار میکنیم.. اونارو شناسایی کنیم و بیام بیینیم توی ذهن ما چیه که باعث میشه اونارو هعی تکرار و تکرار کنیم
من اولش نمیدونستم واقعا چه الگو های تکرار شونده اشتباه دارم به زور از مثال هایی که خود استاد زد تونستم یک مورد پیدا کنم اما ادامه دادم و نوشتن کامنت خیلی کمکم کرد که الگو های بیشتری رو پیدا کنم،،، مثلا میومدم دوتا بنویسم توی کامنت یهو 3 تا دیگه ام بهش در حین کامنت اضافه میشد
و خیلی خوب بود ولی اگر همون اول میگفتم نه بابا ولش کن بزار برم فایل بعدی و ناامید میشدم و ادامه نمیدادم این همه تغییر شخصیتی در من رخ نمیداد که حدود 16 تاالگو پیدا کردم توی دو سه روز و این خودش بینظیر بود همچنیم خیلی درک بیشتری از الگو های تکرار شونده کردم و قبلا درک نمیکردم اصلا به چه دردی میخورن اما به هر حال
این روزا خیلی بیشتر یاد گرفتم خودمو تحسین کنم و توجه کنم به کارهای کوچیکی که دارم انجام میدم و خیلی خوب دارم میشم توی این موضوع
من متوجه شدم بهترین راه باور ساختن جهت دهی به کانون توجه هست یعنی مثلا میخوای باور اینکه: فرصت ها زیاده رو بسازی،، باید ماهر بشی توی توجه کردن به فرصت هایی که هست
وای که درک استفاده و مهارت داشتن توی استفاده از کانون توجه واقعا انتهایی نداره
میدونی مرجان جان من کِی خیلی حرفه ایی تر شدم توی کانون توجه وقتی که واقعا شروع کردم به عمل کردن بهش،،،
دانش حقیقی از تجربه میاد ما وقتی عمل میکنیم به تعداد دفعاتی که عمل میکنیم درک و تجربه ما میره بالاتر
حالا راز سرعت بخشیدن به تعداد چیه؟ چطوری میتونیم پامون و بزاریم روی گاز تا خیلی زیاد استفاده کنیم از کانون توجه (یا هرچیزی)؟
بهبود گرایی
یعنی من درحین کامنت نوشتن بیام از جهت دهی کانون توجه به صورت اگاهانه استفاده کنم چطوری؟ با تحسین خودم با توجه به زیبایی ها با نوشتن درمورد اینکه
•چقدر خوب قانون رو دارم درک میکنم
•چقدر بهبود گرا تر شدم
•چقدر من بینظیرم که همچین کامنت های پر محتوایی مینویسم
•چقدر تغییرات مثبت فوق العاده ایی کردم
•چقدر کارهای خوبی کردم
و همینطوری میریم جلو
حین پیاده روی میتونیم باز دوباره از کانون توجه استفاده کنیم
خیلی وقت ها فکر میکنیم ما که انگار باید حتما پشت میز و دفتر جلومون باشه تا تمرین انجام بدیم و بتونیم اسمش رو بزاریم تمرین
اما خیلی وقت ها ما اگر بتونیم از همین لحظات کوچک استفاده کنیم و هرچی که میدونیم رو در عمل استفاده کنیم و البته “ادامه بدیم” این روند رو اون وقت اتفاقات خوبی میفته
واووو تازه یک موضوعی الان به یاد اوردم و یک اگاهی بهم داده شد
همینطوری که میدونی گفتیم چهار مرحله داریم دیگه
شنیدن،، درک کردن،،، عمل کردن،،، ادامه دادن
من تا عمل کردنش میرفتم همیشه اما ادامه نمیدادم خب.. الان حس میکنم فهمیدم داستان ادامه دادن چیه قبلا حتی درکش نمیکردم اما الان که روی این موضوع ادامه دادن کار کردم و فهمیدم پاشنه آشیلم هست تازه منظور استاد رو گرفتم شاید بالای صد بار این 4 مرحله رو شنیده بودم و برای خودم مرور کردم اما تازه درک کردم ادامه دادن یعنی چی
و الان در حین نوشتن این کامنت یهویی یادم اومد این چهار مرحله رو و خیلی باز دوباره احساسم بهتر شد
چون میدونم شخصیتم شخصیتی شده که باید ادامه بدم و ادامه بدم.
چقدر اتفاقات عالی منتظرمه! چقدر قراره حرفه ایی تر بشم توی قانون
درمورد اگاهی بازرگانی اینکه انجامش دادی گفتی چقدررر تحسینت کردم ایوللل! خداروشکر میکنم که اینقدر رشد و بهبود گرایی در خودم ایجاد کردم.
کامنت نوشتن واقعا موهبت خیلی بزرگی هست و ردپا هایی که به جا میزاریم بینظیری و خیلی کمک میکنه که ادم رشد کنه و بهبود انجام بده
من یک دوره هایی مقاومت دارم به کامنت نوشتن یک دوره هایی هم خیلی زیاد دوست دارم بنویسم و مقاومت هام رو برمیدارم دوره هایی که مقاومت ندارم میشینم و دو سه ساعت میبینی یهویی دارم کامنت مینویسم بدون اینکه خسته بشم یا چیزی حس کنم کامنت هام دقیقا توی فایل الگو تکرار شونده دقیقا همینطوری بود برای همین اینقدر تاثیر داشت توی رشد شخصیتم و البده چه ردپاهای فوق العاده صد در صد به جا گذاشتم از خودم و هرموقع دیگه بیام بخونمشون اتفاقات مثبتی میفته
درمورد یک شخصیت خاص داشتن توی کامنتم به شما نوشته بودم.
ساختن شخصیت واقعا خیلی روند جذاب و باحال و فوق العاده ایی هست یک شخصیت خاص داشتن رو وقتی تصور میکنم اصلا حالم عالی میشه و واقعا خیلی برام لذت بخش هست..
آره دیگه
خیلی وقت ها یک احساساتی بهم دست میده خیلی خاصه از اون احساس ها که آدم یهو به قدرت خودش پی میبره به قدرتی که قانون داره پی میبره…
یکی از کارهایی که ما بتونیم به حقیقت و قدرتمندی قانون پی ببریم میدونی چیه؟ اینه که بهش توجه کنیم
یعنی بیای اگاهانه به کارهایی فوق العاده ایی که میشه با قانون انجام داد توجه کنی و این توجه باز گسترش پیدا میکنه و باز بیشتر و بیشتر میشه
اصلا همین کلمه توجه. به تنهایی توی خیلی جاها واقعا میشه ازش بهره برد یعنی حتی چیزای بدیهی که به ذهن ما نمیرسه…
من مثلا اگر بیام به طولانی بودن کامنت هام توجه کنم کامنت های طولانی تری مینویسم
اگر به خوب کار کردن بدنم توجه کنم بدنم بهتر کار میکنه اگر به زیبا نوشتن ام توجه کنم بهتر مینویسم
اگر به شخصیت بینظیرم توجه کنم شخصیتم بهتر میشه و رشد میکنه یا اگر به خوبی های فلان شخصیت رو داشتن توجه کنم کم کم این هم در من شکل میگیره خیلی وقت ها ما شنیدیم که افراد شبیه کسانی که خیلی دوسشون دارن رفتار میکنن بخاطر اینکه خیلی به شخصیت اونها توجه میکنن و اونو توی خودشون هم گسترش میدن
الان اینو متوجه شدم که چرا قبلا ها که سریال و فیلم نگاه میکردم اینقدر دوست داشتم مثل شخصیت اول داستان رفتار کنم.
این قانون واقعا خیلی باحال
مثلا ما که این موضوع رو فهمیدیم میدونی چرا نباید ویژگی بد افراد رو بهشون بگیم؟
یعنی بگیم چقدر تو دروغگویی یا جملاتی مثل براچی اینقدر دروغ میگی؟
ما این جملات رو میگیم که طرف دیگه ب ما دروغ نگه درسته؟ اما ما وقتی این حرف رو میزنیم دو تا اتفاق داره میفته
1.هم خود ما داریم “توجه میکنیم به دروغگویی
2.هم اون فرد توجهش میره روی دروغگو بودن خودش و باعث میشه این رو برانگیخته کنه
(حالا من مثال دروغگویی رو میگم وگرنه توی هرچیزی میشه اپلای کرد)
ما واقعا خیلی وقت ها حواسمون نیست و از قانون داریم علیه خودمون استفاده میکنیم
صرف دونستن دلیلی بر عمل کردن نیست!
من خیلی وقت ها درک های خوبی از قانون میکنم و این روز ها تمرکزم رو بازم بیشتر از همه دارم میزارم روی عمل کردن
بازم از خدای مهربان کمک میخوام که درک های بیشتری به من از استفاده از قانون بده اصلا همینکه توجه کنم به اینکه” چچقدر خوب قانون رو درک کردم” خودش این پیام رو به خدا میفرسته که درک بیشتر میخوام.
خیلی مهمه که بتونیم فکر خدا رو بخونیم
اینکه خدا کاری به چیزایی که مینویسیم نداره بلکه به کانون توجه ما که منجر به احساس میشه کار داره
یک موضوع رو من اشاره کردم توی کامنتم که پامو تا ته بزارم رو گاز
خیلی دوست دارم نزدیک و نزدیک تر بشم به اون شخصیت و خدایا ازت میخوام هدایتم کنی! مثل همیشه
مرجان عزیزم ازت سپاسگزارم برام نوشتی
(خیلی زیاد)
عاشقانه برات بهترین هارو آرزو میکنم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگرت به سمت زیبایی ها و نعمت های بیشتر و بیشتر
به نام خدای مهربان
سلام سینای عزیز. ممنون وسپاسگزارم که زمان میگذاری وبرام کامنت های بسیار عالی میفرستی. انگار یه دوره ی آموزشی عملی با تو شروع کرده ام
پسر چقدر عملگرا تر شدی. بهت تبریک میگم
کامنت های الگوهای تکرار شونده را دیدم ومنم شروع به دیدن دوباره ی فایل کردم. وعملگرا بودم شروع کردم به نوشتن. به قول استاد بیشتر باورهای ما مثل هم هست چون سیستم عصبی ما مثل همه. تقریبا همه ی اشتباهات تکرار شونده رو منم دارم. واینجوری روشون کار نکرده بودم.
واقعا ادامه دادن رو منم متوجه نشده بودم. منم چندروز با تعهد کار میکردم دوباره ولش میکردم.
نمیدونم چرا ترمز شدید ی روی دوره کشف قوانین داشتم یعنی پاشنه آشیل من بود ونمیومدم درمان کنم
به لطف کامنت های تو منم تعهد دادم واز دیشب شروع کردم دوره ی کشف قوانین را. با تمرکز نیم ساعتی فایل را گوش کردم نکته برداری کردم. درموردش باخودم صحبت کردم. دوباره رفتم کامنت شمارا خواندم در جلسه ی اول. خیلی بهم کمک کرد
انگار یه راهنما خدابرام فرستاده تا تو این دوره کمکم کنه
ممنون بابت توضیحاتت درمورد گوگل گیپ
منم سریع دالنورد کردم. افرین مرجان چقدر عملگرا تر شدی. دمت گرم دختر
از دیشب بارها کامنتت زا خوندم. واقعا خیلی وقتها فقط فایل هارا مثل رادیو گوش دادم. عملگرا نبودم. ولی تعهد دادم بهبود گرانه عملگرا باشم
دیشب تمرکزی یک ساعت روی خودم کار کردم وچقدر حال دلم عالی بود.
موقع پیاده روی قانون راباخودم تکرار میکردم. با خودم صحبت میکردم. قربون صدقه ی خودم میرفتم وعشق میکردم. حال دلم عالی شده بود
درس بزرگی ازت یاد گرفتم عملگرا به کمک بهبود گرایه
چقدر این هفته ظرف وجودم بزرگتر شده. چقدر درکم از قانون بیشتر شده
خدارو شکر که هدایت شدم به شروع سفر به دور امریکا. واشنایی با تو
سینای عزیز. دوست خوبم. واقعا با وابستگی دست وبال خودمون رامیبندیم. وابستگی حتما رابطه با دوست یا جنس مخالف نیست. میشه وابسته ی بچه ات بشی. وابستهی دوستت بشی. انگار مغزت قفل میشه. انگار فقط تمرکزت روی اون هست. میدونی وقتی سعی کردم زنجیرهای وابستگی را باز کنم. انگار آزاد ورها شدم. درک بهتری از قانون پیدا کردم
تمرکزم خیلی بیشتر شده.
توی کارگام هواسم بیشتر به کارم هست وخیلی موفق تر بودم
این ها همه بخاطر عملگرا بودنم هست. سعی کردم قدم به قدم جلو برم. بهبود بدم
آرامتر باشم. توکلم رابیشتر کنم
فایل فقط روی خدا حساب کن خیلی بهم کمک کرد
خداروشکر دراین مسیر الهی قرار گرفتم
اره من لایق بودم. لایق این هستم که عملگرا باشم. اگه هدایت شدم به این سایت الهی یعنی لایق بهترین ها هستم
امروز صبح زود بیدار شدم. کد نویسی وشکر گزاری کردم واومدم تا جواب کامنت شما روبدهم. نیم ساعتی هست که مینویسم وچقدر حال دلم عالی شده. تمرکزم روی بهبود هست .
وقتی توجه کردم اصلا من این نیم ساعت فقط فکرم نوشتن کامنت بود. واین یعنی همون تمرکز
پارسال همین موقع شروع کردم به رژیم گرفتن واقعا عالی پیش رفتم و14 کیلو وزن کم کردم ولی چون ادامه ندادم 5کیلو دوباره چاق شدم تو الگوهای تکرار شونده متوجه شدم. اشتباه میکنم چند روز شیرینی نمیخورم دوباره شروع میکنم. یا موقع تمرین. حتما باید یه چیزی کنارم باشه بخورم. حتی یه قهوه یا نسکافه
یه جور لذت هست که با خوردن داره اشباع میشه. تصمیم گرفتم بهبود گرانه عملگرا باشم واین هفته اصلا بین تمرین انجام دادم چیزی نخورم.
یکی از کارهایی که این چند روزه انجام دادم. تحسین کردن دیگران. الگو برداشتن از دیگران که اگه برای دیگران جواب داده برای منم جواب میده واین باور وتحسین چقدر احساسم راعالی تر کرده
تو کامنت قبلی برات نوشتم هدفم راگذاشتم احساس خوب وچقدر باچیزهای کوچیک میشه احساست رو خوب کنی. چقدر با حرف زدن باخودت میتونی حالت راخوب کنی
افرین برمن که عملگرا بودم. خودم راتحسین میکنم. بخاطر عملگرابودنم
اگه همینجوری پیش برم لاجرم زندگیم تغییر اساسی میکنه
ممنونم دوست خوبم که کامنت مینویسی هم خودت لذت میبری وبیشتر یاد میگیری هم چراغ راهی برای من شدی.
برات از ته دلم آرزوی بهترین ها رابرات دارم
منتظر کامنت های سراسر درس وقانونت هستم
سلام مرجان جان
یهو یاد این کامنتت افتادم که گفتی هدف رو احساس خوب گذاشتم
داشتم توضیحات فایل 9 کشف قوانین رو مطالعه میکردم و موضوع اون جلسه اینه:
بالاترین اولویت دانشجوی کشف قوانین زندگی، مهارت در ایجاد احساس خوب پایدار و غیر وابسته به عوامل بیرونی است.
و البته توضیحات جلسه 11 کشف قوانین که این هست موضوعش: جهت دهی آگاهانه کانون توجه و بیشتر ماندن در احساس بهتر
میدونی منظور از انجام سمت خودمون و هموار کردن مسیر توسط خودمون دقیقا همینه
حتی امسال استاد به ما گفتن که هدف رو بزاریم احساس لیاقت که نوعی از احساس خوب هست! اصل داستان..
حالا احساس خوب شامل
کارکردن روی ترمز ها میشه
جهت دهی ذهن میشه
تمرکز لیزری و شروع به خلق ارزش یا گسترس یک موضوع میشه!
مثلا دیدی که وقتی تمرکز خیلی زیادی روی یک موضوعی میزاری احساس خوبی داری پس تمرکز لیزری نوعی ایجاد احساس خوب هست
درواقع تمرکز همون کانون توجه ماست ک داره به یک نقطه خاص متمرکز میشه که بازم منجر به احساس میشه
چقدر واقعا این موضوع درکش مهمه و من از خودم انتظار دارم حالا که دارم درمورد این موضوع صحبت میکنم حتما حرف و عملم یکی باشه و واقعا احساس خوب داشته باشم همش به دنبال احساس بهتر باشم به دنبال حرف های بهتر باشم به دنبال ساختن باور های بهتر باشم.
میدونی قبلا با این حرف خیلی موافق نبودم چون میگفتم خب پس اگر به احساس خوبه پس نقش تمرکز و قدم برداشتن برای اهداف چی میشه تا اینکه فهمیدم بابا وقتی ک ما روی هدفمون تمرکز داریم و براش قدم برمیداریم به مراتب احساسمون بهتره از وقتی که استراحت داریم میکنیم و این اصلا تحقیقات روش انجام شده که افراد لذت بیشتری رو موقع کار تجربه میکنن نسبت به استراحت پس اینم جزوی از احساس خوب میشه.
مرجان درمورد این موضوع هم دوستدارم اگر فرصت داشتی بنویسی برام و نظر خودت و بگی
فعلا دوست عزیزمم
بسم الله الرحمن الرحیم والحمدالله رب العالمین
سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باش
عیدت مبارک سینای عزیزم. وااای که چقدر خوشحالم بابت هرلحظه ی زندگیم. دریافت هدایت ها.
سینا جااان سی روز کنترل ذهن وصبر کردن راتمرین میکنیم حالا با روزه گرفتن یا صلاه وکنترل ذهن. وبعد جایزه خداوند عید هست. مبارک هست. برکت هست.
تو هرچیزی توی هرخواسته ای میشه ازش استفاده کرد. فاصله ی فرکانسی بین درخواست واجابت فقط با احساس خوب توجه به نکات مثبت کنترل ذهن. صبور بودن هست. همون مثل روزه گرفتن.
سینای عزیزم. وقتی من میتونم طول روز جلو خودم رابگیرم. غذا ونوشیدنی نخورم. پس راحت میتونم جلو ورودی های دیگه هم بگیرم. روزه بشم. روزه ی کنترل ذهن. روزه کنترل ورودی ها. همنجور که اگه یه قطره اب بخورم روزه ام باطل میشه. پس اگه یه فیلم یا یه اهنگ منفی یا حرف ناجالب بزنم هم کنترل ذهنم خراب میشه. چقدر باید دوباره روش کار کرد تا بشه کنترلش کرد
سینا جااان. احساس خوب. وااای که میشه همه چی رو ربط داد به احساس خوب. احساس خوب نه اینکه همه اش بخندی وبرقصی. باید ته ناخوداگاهت احساست خوب باشه. راضی باشی. به قول استاد دردوره احساس لیاقت. اگه کار میکنی باهمه ی وجودت کار کن. اگه بازی وتفریح میکنی باهمه ی وجودت باشه. پنج روز درهفته کار دوروز اخرهفته هم استراحت
اگه امروز بدنم به خواب بیشتری نیاز داشت. حتما به خودم احترام بگذارم وبخوابم. این بهتر از ساعت ها تمرین وگوش دادن فایل است. چون بدن خسته هرچی هم فایل گوش بدی یا کار انجام بدی. حال دلت عالی نمیشه
سینای عزیزم. دوست خوبم. میشه با یک قهوه وچایی به احساس خوب رسید ولذت برد. وقتی باهمه ی وجودت بخوری. وقتی طعمش رامزمزه میکنی وقتی شکرگزار خداهستی که میتونی درارامش چای خورد
سینا جااان حتی وقتی ظرف میشویی میتونی حال دلت راعالی کنی ازاینکه کسی بوده کنارت تا بااونها غذا بخوری
وسایلی بوده که غذا اماده کنی. گاز بوده. سلامتی بوده مواد غذایی بوده. امنیت بوده. وانوقت بااشک شوق ظرف میشویی
میبنی چطوری میشه به راحتی احساست راخوب کنی
مثلا من الان قراره همراه پسرم یه ساعتی وقت بگذرونم چون میدونم فیلم دوست داره. فیلم لوسی راگرفتم باهم ببینیم. من از نظر قانون فیلم رو تماشاکنم پسرم هم کنارم باشه کلی حرف بزنیم وبخندیم
بهت پیشنهاد میکنم حتما فیلم لوسی راببینی که قدرت ذهن رانمایش میده
ممنون که برام نوشتی. همه چی احساس خوبه. واحساس خوب یعنی توجه به نعمت ها. شکرگزاری کردن.
وقتی از چیزی لذت ببری. درواقع داری شکر نعمت به جا میاری وهمون موقع حال دلت هم عالی میشه وباعث میشه ظرف وجودت بزرگتر بشه
من واقعا با کارکردن مواقعی که کار دارم وکارم خیلی زیاد باشه. ذوق میکنم. تعمت وفراوانی رامیبینم
وقتی نگا ساعت میکنم میبینم وااای ظهر شده. وکارها به راحتی انجام شده. تمرکزم روی کار بوده. همه ی اون لحظه ها دارم احساس خوب راتجربه میکنم
ممنون که برام نوشتی. بازم میام باهات صحبت میکنم
هرموقع تونستی برام بنویس باعشق میخونم. حتی چند خط
به نام خدای مهربون
سلام سینای عزیزم. دوست خوبم. برات از همین ابتدای کامنتم خیر وبرکت وعشق وثروت را آرزومندم.
وااای پسر دمت گرم .چقدر تحسینت میکنم افرین چقدر ظرف وجودت بزرگتر شده چقدر کامنتات رنگ وبوی توحید داره. این مدت کوتاه چقدر هردومون بزرگ شدیم
خدایا ممنون وسپاسگزارتم بخاطر این سایت الهی. بخاطر استادم ومریم جوون بخاطر همه ی بچه های سایت بخاطر سینای عزیز
کامنتت دربهترین زمان ممکن بدستم رسید. زمانی که احساس لیاقت میکردم ودرساعتی که به خودم استراحت داده بودم هدایت شدم به سایت وکامنت تو.
توی ده دقیقه اشک ها بود که میومد. اشک شوق. اشک تحسین خودم وتو. اشک سپاسگزاری از ربم که این چنین هدایتمون کرده. منم بارها کامنت هامون را خوندم ودوباره درس جدید یاد گرفتم. همون دیروز موقع خوندن کامنتت خدابهم گفت این سینا. خودمن هستم. تو معلم خصوصی خواستی که ریز به ریز بهت تمرین بده. صحبت های او کلام منه که برقلبش جاری کردم تا دوباره رشدت بدم
سیمای عزیزم درمورد با هرسختی آسانی هست یاداوری کردی واقعا راست میگی افرین برنکته بینی وتوجه تو. هرگز فکرش هم نمیکردم قراره از طریق همین تضاده امیرتتلو رابطه ام دوباره خوب بشه. میدونی بعداز گفتن شما چقدر بگ های ذهنی من جابجا شد. اره چراکه نه. خدایی که تونسته از این طریق به لین سادگی رابطه ی من رو درست کنه پس میتونه به همین سادگی بقیه ی کارها رادرست کنه درمورد فروش تو کامنت های کشف نوشتم وترمزها. فقط با نوشتن یک کامنت ترمز بزرگی راشناسای کردم وامروز یه مشتری برام اومد که 5تا سرویس ازم بخره وکلی سفارش دیگه. دست خدابود. نشانه بود. که همین که توشروع میکنی زاویه دیدت راعوض کردن جهانت عوض میشه
خدای من چقدر عمل کردن به قانون لذت بخشه. چقدر عالی هست
راستی بهت تبریک میگم بخاطر انتخاب کامنتت. واقعا حقت بود. تو زیبا مینویسی وبهش تو کامنت ها توجه میکردی به قول خودت تحسین وتجسم. لاجرم باید این انتخاب می افتاد. افرین برتو که خوب قانون راعملی اجرامیکنی
سینا جاان کامنتت درحل مسائل خیلی عالی بود. واقعا من که الان تمرکزم روی فراوانی بود خیلی بهم کمک کرد وبازم سپاسگزارتم. توی کامنتت هم درمورد فراوانی صحبت کرد که اینم چون من کدش رانوشتم هرروز بهش هدایت میشوم. این چند روز هردفعه اومدم سایت به فراوانی کامنت ها فایل ها توجه کردم وخداروشکر کردم واین توجه من باعث شده هدایت بشم به کامنت هایی که واقعا باورهام راتقویت میکنند
افرین برمن. وقتی هدایت شدم به کامنتت برای اولین بار وخدابهم گفت برات دیدگاه بگذارم. این عملگرایی من باعث شد تا این کامنت ها ادامه دار بشه واینقدر هردوی ما رشد کنیم. وشاگرد زرنگه باشیم
یادمه قدیم ها چقدر این نامه نوشتن رادوست داشتم ومنتظر جواب بودن. وقتی داییم سرباز بود باعشق هرهفته براش نامه مینوشتم ومنتظر جوابش بودم. الان خاطرات اون روزها برام زنده شد همیشه دلم میخواست دوباره برای یکی نامه بنویسم وخداوند به بهترینش هدایتم کرد. همیشه خدا خیر مطلقه هرچی که میخوای بهترینش رو دربهترین زمان بهت هدیه میده.
خدایا ممنونتم. آره من لایق خیرمطلق توهستم درهردرخواستی.
والان که آگاهانه درخواست دارم واگاهانه باورهای توحیدی رامیسازم. ببین قراره چه اتفاقات شگفت انگیزی برام بیفته.
مرجان بازم بنویس عزیزم. با نوشتنت هم خودت رشد کردی هم سینا وخدامیدونه چه کسانی هدایت بشن به کامنت شماها.
سینای عزیزم روز مرد رو بهت تبریک میگم. تو مرد بزرگی هستی. یه روز میاد که جهان را جای بهتری میکنی برای زندگی
سینای عزیزم ملائک در برابر بزرگی تو سجده میکنند وخدابرات کف میزنه واز خلق تو به خودش میباله
منتظر کامنت های گهربارت هستم تا بیشتر یا بگیرم وعمل کنم
میخواستم تو سفربه دور امریکا قسمت 342بگذارم نمیشد منم دیگه کمالگرانیستم اومدم اینجا جواب دادم
سلام مرجان
کامنت قبلیم دستم خورد نصفه اومد خخخ ولی مهم نیست ما کمال گرا نیستیم! اتفاقا تمرینی شد که بفهمم دیکه کمال گرا نیستم
ولی کپی اش کردم این کامنت قبلی بود
•••••
مرجان عزیزم سلام
خیلیی ازت سپاسگزارم که برام مینویسی و چقدر خوشحالم که دوستی مثل تو دارم که اینقدر اگاهانه و هوشمندانه به قانون عمل میکنه
من کامنت هات رو دنبال میکنم و هرروز تحشینت میکنم همیشه چه بات بنویسم چه ننویسم عاشقانه تحسینت میکنم
مرجان میدونی من چرا کامنت گذاشتن رو دوست دارم؟
چون باعث میشه که ثانیه به ثانیه بنویسم و فکر کنم و بعد از حدودا مثلا نیم ساعت، یک ساعت یا بیشتر مغز من فضای فکریش کلا میشه قانون برای همین بعد از هرکامنت تغییر محسوسی در من رخ میده و برای همین هم مقاومت هام درمورد کامنت گذاشتن برداشته شد و دیگه ثانیه به ثانیه کامنت هام و ادامه میدم و ادامه میدم
مرجان عزیزم خیلی عمل گرا شدی دمت گرم واقعا ایول بهت
به قول خودت وقتی که هم فرکانسی باشه دیگه جنسیت و سن و هرچیزی مهم نیست و اصل کر فرکانسِ
به نوح میگه اون پسر تو نیست(یعنی در فرکانس تو نیست) یعنی بالاتر از هر چیزی همین فرکانس است.
تو یکی از کامنت هات گفته بودی نمیدونی من چندسالمه باید بگم که من 2 ماه دیگه تازه 18 سالم میشه.
شمام فکر میکنم سنت 41/42 باشه.
دوست خوبم من خیلی خوشحالم واقعا دوستی مثل تو دارم، تو خانمی باهوش و مستقل و خوش فکر و خلاقی هستی. همیشه تحسینت میکنم و میگم چقدر مرجان سریع یاد میگیره و دست به عمل میزنه..
خداروشکر که این صحبت هارو باهم میکنیم و چقدر واقعا جفتمون تغییر کردیم
بزار از تغییراتم بهت بگم
خب توی سن و سال من بچه ها کلا توی یک فضای خاصی هستن من خب کلاس دوازدهم هستم
فضای مدرسه و دوستان و اینا خب حرفایی که اونقدر جالب نیست زده میشه
•••••
اره خلاصه
اتفاقا زدم روی اینکه کامنت حذف شه اما حذف نشد الانم واقعا نمیدونم حذف شده حذف نشده (خنده) ولی مینویسم
ببین توی مدرسه یکسری حرفا با بچه ها زده میشه که کلا اونقدر مناسب نیست دیگه توی فضای ما جوون نوجونا همینجوریه خودن میدونی چی میگم اما از موقعی که داریم باهم صحبت میکنیم من حتی یک ثانیه هم دیگه حرف های اونارو تکرار نکردم، اگر میبینم دور و ور هم جمع شدن درمورد یکسری مسائل صحبت میکنن نمیرم صحبت کنم
حتی یکی از هم کلاسی های من خودش عضو سایت هست اما اونم عضو سایتِ فقط حرفای قشنگش رو یاد گرفته و همون سبک زندگی قبلی رو داره
اما مرجان من تغییر کردم من صد درجه بهتر شدم من عملا تغییر فرکانس رو در خودم متوجه میشم.
اصلا دوست ندارم این بهونه رو بیارم که چون 17 سالمه عادیه که. اینجوری باشم یا چون دور و وری هام رو میبینم باید اینطوری باشم نه!
من دوست دارم خاص باشم میخوام خاص رفتار کنم من نمیخوام نتیجه اونارو بگیرم به هیج عنوان
مرجان درمورد شخصیت خیلی دلم میخواد صحبت کنم و خیلییی عاشق اینم که ریز به ریز زمان بزارم و روی بهبود های شخصیتیم کار کنم
((وایی یک لحظه نمیدونم چه حسی بود ولی یک حسی بهم دست داد گفت سیناااا تو خبلبیی خوش فکری:))
مرجان عزیزم من خب درمورد عجله نکردن باهات صحبت کردم یک کامنتی توی کشف قوانین برات گذاشتم و یک کوچولو درموردش گفتم از موقعی که اون قضیه رو درک کردم فهمیدم که من قبلش میخواستم همه چیز رو باهم درست کنم و خب این اتفاق نمیفتاد و از این شاخه به اون شاخه میپریدم اما الان میخوام فقط تمرکز لیزری روی موضوعات خاص بزارم و همینطوری برم پروژه بعدی و پروژه بعدی
من مرجان جلسه 6 کشف قوانین رو دارم روش کار میکنم توی این جلسه درمورد بهره برداری از قدرت تمرکز اساسب استاد صحبت کرده و اینکه چطوری میتونیم از قدرت تمرکز استفاده کنیم،، الان توی این عرصه از زندگیم دارم تمرکزم رو میزارم روی ساختن این موضوع
یکسری پلن و برنامه های خوب و باحالی دارم برای استفاده کردن از قدرت تمرکزم با تمام وجود و دارم روش تمرکزی دیگه کار میکنم میدونی میخوام درمورد چی بگم؟ درمورد بها پرداخت کردن
باید بهاش رو بدم
باید بهای اون شخصیت خاصی که میگم رو بدم مرجان وای اگر این رو اجرایی کنم که بتونم اون جنس از تمرکز رو بیشتر در خودم تقویت کنم چه اتفاقات فوق العاده ایی برام میفته و میخوام واقعا عملی کنم
راستش رو بخوای نمیخواستم بهت جواب بدم میخواستم یک هفته بگذره و بعد از یک هفته که عمل کردم به. اون سیستمی که برای خودم چیدم بیام از عمل کردم بگم
اما گفتم اینطوری امکان داره وسط راه بهونه بیارم و بگم ولش کن اما الان میخوام متعهد بشم که اون سیستمی و اون روتینی که چیدم رو برای خودم بسازم و قشنگ بهش عمل کنم
مرجان یک چیزی رو من میدونم اونم اینه که برای اینکه به تعهدمون جدی تر باشیم اونو میتونیم به یک کسی یا یک دوستی بگیم
از اونجایی که من تمام دوستام بلا استثنا اون ادم هایی نبودن که من میخواستم همشون رو خط زدم (بعد از اینکه باهات بیشتر صحبت کردم این تلنگر رو به خودم زدم که من باید دوستام هرچند کم ولی باکیفیت باشن مثل مرجان عزیزم) و این پیشرفت رو ازش راضیم
حالا میخوام توی این کامنت متعهدانه عمل کنم
مرجان من یکی از کارهایی که باید حتما بکنم برای اینکه به اون تمرکز لیزری که میخوام برسم اینه که ساعت 3:3٠ صبح باید بیدار بشم میدونی این تایم بهترین تایمی هست برای من تا بتونم نهایت استفاده رو از روزم ببرم
الان مغزم نجوا داده که نگو اینو به مرجان تو نمیتونی عمل کنی و باز دوباره خودتو سرزنش میکنی اما الان مرجان که اینو گفتم اگر بیدار نشم اینقدر مغزم نجوا میده که دیگه واقعا جرات نمیکنم بیدار نشم برای همین جدی اومدم بهت گفتم که واقعا دوست دارم صبح زود این تایم هرروز بیدار بشم هر موقعیتی که هست
میدونی میخوام جدیت رو داشته باشم یک داستان خیلی جالبی هم درمورد این موضوع دارم
من خب گفتم کلاس دوازدهم هستم خب همین دو روز پیش چهارشنبه ما ساعت 7:3٠ امتحان داشتیم
بعد من نمیدونم چی شد واقعت خوابم برده بود و بیدار شدم گوشیم رو که نگاه کردم دیدم ساعت 8:3٠ هست حالا منو بگی هم خندم گرفته هم شوکه شدم خخخ
گوشیم رو نگاه کردم گفتم یا خداا خخ یک حس خیلی جالبی داشت بعد کاری که کردم ببین به طرز معجزه اسایی من از خواب پریدم وقتی ساعت و نگاه کردم و خیلییی سریع لباس پوشیدم و سریع اسنپ گرفتم که برم سر جلسه امتحان حالا چون امتحان اونقدر امتحان خاصی نبود میدونستم اگر برم برگه رو بهم میدن
اما من به طرز معجزه اسایی سریع رفتم حاضر شدم که فقط سریعتر برم سر جلسه خب یعنی با تمام وجودم و تمرکزم تنها چیزی که برم مهم بود اون بود
خلاصه من رفتم امتحان رو خیلی سریع دادم و فکر کن اینطوری بهت بگم 8:3٠ بیدار شدم امتحان رو دادم 9:2٠ خونه بودم یعنی کلا یک ساعت هم طول نکشید (امتحان رو هم که سوالاش رو چون خود معلم اصلا گفته بود سریع دادم اومدم)
ولی خیلی این قضیه برام درس داشت و اصلا گفتم من باید خواب میموندم تا این درس رو بگیرم
میدونی یاد چی افتادم؟ یاد صحبت های استاد افتادم توی جلسه 1 کشف قوانین میگفتن که اکر با همون جدیت که میرین سرکار با همون جدّیت به این اگاهی ها نگاه کنین زندگیتون در تمام ابعاد تغییر میکنه و من تازه درک قشنگی کردم از این موضوع که تاا چه حد باید برام مهم باشه تا چه حد باید جدی بگیرم.
حالا من میخوام واقعا این بیدار شدن ساعت 3:3٠ رو دیگه جدی بگیرم دیگه الان وقت فکر کردن و به تعویق انداختنش نیست مرجان
حالا من کلا از همون اول تمرکز لیزری خیلی خوب اهمیتش رو درک کردم خب،، برای همین درموردش خیلی مطالعه کردم و فکر کردم ولی مستمر نبود چون توی فرکانس عجله بودم
خلاصه یکسری برنامه ها و. تصمیم های خیلی خوبی رو برای خودم گرفتم یعنی اگاهی بهم داده شد و میخوام با تمام وجودم بهش عمل کنم
((همین الانش مرجان مغزم داره نجوا. میده کامنت رو پاک کن یعنی در این حد سخته برام که عمل نکنم و فقط حرف زده باشه)) اما برام مهمه واقعا برام مهمه…
حالا یک کارایی رو میخوام بکنم که ایشالا بعد از نتیجه باهات صحبت میکنم
استاد توی فایل هدفگزاری و تاثیر ان در زندگی میگفتن که وقتی که میخوای یک هدفی انتخاب کنی اونو به افرادی که فکر خوبه بگو این باعث میشه که جا نزنی! حالا من اومدم بهت بگم مرجان خیلیی این موضوع برام مهمه واقعا باید یک همچین تمرکز لیزری رو شروع کنم همین الانش به تعویق انداختمش 5،6 روز خب یعنی 30 دی درموردش با خودم صحبت کردم و گفتم میخوام یک بهم شروع کنم یک همچین پروژه ایی رو اما جدی نگرفتمش
میدونی تا حدی شبیه اون پروژه تمرکز لیزری هایی منظورمه که استاد انجام میداده توی جنبه های مختلف که تمام فضای فکریش درگیر یک چیزی بوده من موقعی که میخواستم این پروژه رو چند روز پیشا شروع کنم توی یک کامنتی توی فایل الگو های تکرار شونده 7 درموردش صحبت کردم دیروز یک نقطه آبی روی همون کامنت برام اومد و چنان تلنگری برام شد که چرا هنوز شروع نکردم و به خودم قول دادم یک هفته با تمام وجودم اینطوری عمل میکنم و بعد از یک هفته میام و به اون دوستم جواب میدم و از اینکه اون تمرکز رو واقعا گذاشتم صحبت میکنم
مرجان عزیزم امیدوارم کامنت بعدی که برات مینویسم از روند روز هام که خیلی با تمرکز دارم پیش میرم صحبت کنم
و بارها دیگه از امروز به خودم یاداوری میکنم سینا! تو به مرجان قول دادی ها!!
مرجان جان از اونجا که واقعا احساس نزدیکی و هم فرکانسی بهت میکنم اصلا دوست ندارم زیر قول خودم بزنم اصلا اصلا! به هیچ عنوان پس تمام نیروهام رو اماده میکنم تا بهترین خودم رو ارائه بدم
طبق همیشه وقت تحسین و تشویق خودمه که:
+چقدر خداروشکر عمل گرا شدم
+چقدر برام مهم شده نتیجه داشته باشم خودم از حرفایی که میزنم
+چقدر داره شخصیتم بهتر و بهتر میشه
+چقدر خداروشکر میکنم که ازادی تمرکز خیلی عالی دارم و میتونم همچین تمرکزی رو بزارم
+وایی چقدر خوشحالم که دیگه توی فرکانس عجله نیستم
مرجان بعد از اینکه این پروژه رو اوکی کنم و با کامل عمل کنم به جلسه 6 میخوام بیام سراغ جلسه 2،3 و حمله کنم به ترمز ها و اگر واقعا عمل کنم به جلسه 6 ببین اون اعتماد به نفسه باعث میشه بترکونم میخوام تمان خلاقیتم، هوشم، استعدادم، ابزار هام و انرژیم رو استفاده کنم و این هدف رث محقق کنم الان فقط میخوام تا جایی که میتونم به جلسه 6 عمل کنم و بهاش رو بدم.
و البته خیلی هم درگیر تئوری نشم و سریع عمل کنم
خب تمرینات جلسه 6 تمرینات اساسی هستند که باید الان برم انجامشون بدم به سرعت و تمرکز لیزری بزارم براشون
پلنم اینه که تمرکز صد در صد بزارم روی تمرینش
میدونم خدا کمکم میکنه الان دیگه یکی اژ گفتگو های اصلیم برای ادامه دادن میدونی چیه؟ اینه که سینا تو مرجان گفتی که میخوای همچین کاری بکنی پس باید انجام بدی باید ادامه بدی هرجوری شده، اگر واقعا بخوای راهش رو پیدا میکنی پس برو تو دلش
حالا سعی میکنم کمال گرایی رو هم بزارم کنار دیگه میگم میخوام از هرچیزی که یاد گرفتم از بهبود گرایی از عمل گرایی از کانون توجه و.. استفاده کنم تا اون جنس از تمرکز رو درخودم ایجاد کنم و همچنین برام خیلی مهم شد که برم به اون دوستمون بگم که همچین پروژه ایی رو شروع کردم چون اصلا دیگه واقعا مرجان برعکس قبل نمیتونم بپذیرم که یک حرفی رو بزنم و. خودم بهش عمل نکنم
بریم که بسازیم این شخصیت رو
مرجان خیلیی دوستت دارم و مرسی که فرصتی رو برام فراهم میکنی بنویسم!
حتما عمل میکنم حتما عمل میکنم،، فرار نمیکنم باید عمل کنم من قول دادم بهت!
خداوند یار و نگهدارت
به نام خدای مهربان
سلام دوست خوبم. سلام ودرود گرم من راازشهر یزد پذیرا باش.
سینا جااان همون طور که بهت قول دادم سعی کردم عملگراتر باشم. تمریناتم رابهتر انجام بدم. بهبود بدم خودم را. اگه کامنت های منو بخونی در دوره کشف قوانین وحتما متوجه شدی که دارم پیشرفت میکنم. من متعهد هستم ودارم عمل میکنم.
دوست خوبم. آخرین کامنتت برام نوشتی وقول دادی سحرخیز بشی وتمرکزی جلسه 6 را کار کنی.
من با اینکه دلم برای کامنت ها ودرس هات تنگ شده ولی کامنت ننوشتم تا تمرکز داشته باشی.
مطمعنم تو به قولت عمل میکنی .سینای عزیزم. دوست خوبم. این یک ماه خیلی ازت درس یاد گرفتم. اگه برات ننوشتم ولی هرروز باهات صحبت کردم تو ذهنم. هرروز کامنت هات رو برای خودم مرور میکنم وبراش مثال یا تمرین پیدا میکنم.
هفته ی فوق العاده عالی رو گذروندم با اینکه خیلی شلوغ بودم ولی بیشتر تمرین عملی انجام دادم. کنترل ذهن. تمرین آگهی بازرگانی. میدونی هردفعه میخواستم با یکی رو به رو بشم. صحبت تو که میگفتی شاید طرف مسخره کنه ولی یه ماه دیگه یادش نیست. ولی من چقدر بزرگتر شدم چقدر ظرف وجودم بزرگتر میشه. واین کمکم میکرد باترسم روبه رو بشم. وااای که چقدر سخته. واقعا اگه تایید وقضاوت دیگران برامون بی اهمیت بشه چقدر راحتر میتونیم زندگی کنیم
به خودم افتخار میکنم که عملگرا شدم. توی دل ترس هام رفتم. ترس هایی که سال هاست دروجودم هست وچقدر بخاطرش خودم راسرکوب کردم. ترس هایی که از شرک میاد سخته تغییر. من چهل سال با این ترس ها بزرگ شدم. ولی ایمان دارم خدا کمکم میکنه جلسه ی 4 خیلی بهم کمک میکنه تا خودم راخالق شرایطم بدونم. خیلی باید روی این پاشنه آشیل کار کنم
ولی قراره بزرگ بشم. قراره شاگرد زرنگه بشم. پس کم کم بهبود میدم.
تصمیم های بزرگی گرفتم وانشالله هفته ی دیگه بازم میام برات مینویسم.
دوست دارم برام بنویسی. من لیاقت دوستی با تو رو دارم. من با کامنت نوشتن باعث میشم هردومون دوباره تمرکزمون روی بهبود وقوانین باشه. پس برام بنویس
برات بهترین ها را آرزومندم
خیلی خیلی دوستت دارم
به نام خداوند و خالق زیبایی ها
………..
خدایا هدایتم کن تا چشمانم زیبایی ها رو ببینن…تا تربیتشون کنم تا عادتشون بدم برای دیدن نشانه های تو در جهان
…………..
قسمت دوم از سریال سفر به دور امریکا
توهمین تصویر اول چیزی که بجز اون سرسبزی و زیبایی و طبیعت اطراف و اون تمیزی بی نظیر به چشمم میاد…این هست که چقدر این اتوبان پهنه..چقدر بازه…از محیطش اطراف با کلی سیم و فنس و گاردریل و بلوک بتنی جدا نشده…چرا اونجا اصلا سیم اضافی مخابرات و برق و … رد نشده؟ چرا منظره خراب کن ندارن؟ وقتی استاد توی سریال زندگی در بهشت اون ریل های اطراف کابین رو بریدن من خودم اولش شوکه شدم…اما بعدش نتیجه رو که دیدم واقعا عالی بود…الان دارم فکر میکنم که روحیه آزادی طلبی استاد و حتما خانم شایسته به چنین جایی هدایتشون کرده…من وقتی این تصاویر رو میبینم خیلی بیشتر به این پی میبرم که چقدر زیبا بین هستن مردم این سرزمین که انقدر خودشون رو سختی میدن همه این کابلها رو از زیر رد کنن برای اینکه چشمانشون زیبایی ها رو ببینه…البته من اصلا از مسائل فنی اش خبر ندارم و شاید از نظر مسائل امنیتی و ساختاری و عملکردی هم بهتر باشه…اما این رو درک میکنم که چشم چیز اضافی نمیبینه…شلوغ پلوغ نیست…همه چیز ساده و شسسته رفته است…عالیه واقعا تحسین شون میکنم :)))
…………
نکته بعدی این آهنگ سفرنامه خیلی زیباست…میشه درخواستم کنم که فایلش رو روی قسمت اول بذارید تا ما هم داشته باشیم؟ خیلی حس خوبی داره…این آهنگ برای من هم معنا شده با تجربه سفر…تابستون…دیدنی های زیبا…لذت بردن و بودن در لحظه…از سازنده این اثر بی نهایت سپاسگزارم…و از انتخاب کننده اش هم تشکر میکنم
…………
من همیشه به یه خونه این که بشه جابجاش کرد فکر میکردم…حتی یادمه مامانم میگفت کاش بشه خونه ای بسازی که هر وقت محله ات دلت رو زد خونه ات رو برداری ببری یه جای دیگه…با اروی زمانی اشنا شدم که با خانم استر هیکس اشنا شدم…و وقتی شنیدم این بانو با یه اتوبوس مسافرتی لاکچری از شهری به شهری میره و سمینار برگزار میکنه خیلی هیجان زده شدم و رفتم تصویر این اتوبوس رو دیدم خیلی برام زیبا و خواستنی شد…وقتی با استاد اشنا شدم و متوجه شدم ایشون آروی دارند…خیلی بیشتر بهشون افتخار کردم… دیدن ار وی زیبا برای من همیشه هیجان انگیزه….واقعا همیشه فکر میکنم که ثروت در جهان چقدر گسترش داره که فک میکنم یه زمانی فرعون هم نمیتونست به یه همچین وسیله لاکچری فکر کنه الان فقط توی یکی از پارکهایی که استاد پارک میکنن جندین تا از این ماشینهای لاکچری هست…و این ها نمود گسترش ثروت در جهانه…چقدر داخلش به لطف پاکیزگی خانم شایسته همیشه برق میزنه…ساخته شدنش هیجان انگیزه…و بی نهایت در ساختش دقت شده…واقعا دمشون گرم که اینهمه بالا پایین شده توی جاده اون استحکام سازه رو به هم نمیریزه…واقعا یه خودم میگم باید توام توی کارت همینطور باشی…کاری کنی تا میتونی درش بهتر و بهتر بشی تا کارت اینجوری عالی باشه…هر روز بهتر بشی اگه میخوای هدایت بشی به جاهای بهتر جهان با استاندارهای بهتر
………..
روجیه خوب مایک هم واقعا برام تجسین برانگیزه…خیلی شخصیت نوجوونی اش رو دوست دارم…چون اغلب نوجوون های اطرافم بیشتر میخوان با خودشون باشن…و ارتباط خوبی با افراد دیگه ندارن…شاد نیستن عمیقا…ولی مایک همیشه شاده…حتی وقتی از خوشد خیلی تعریف میکنه دوست دارم اعتماد به نفسش رو…شاید اون کاره خیلی مهم نباشه اما یاد گرفته خودش رو خوب عرضه کنه…جوری که انگار اگه او انجامشون نده بقیه واقعا به یه دردسری می افتن…چقدر از مایک میشه چیز یاد گرفت
…………
رابطه خونوادگی خیلی خوب خانواده عباسمنش رو ستایش میکنم…با اینکه میدونم مایک از مادرش دوره اما رفتارش با خانم شایسته خیلی خوبه…و ارتباط قلبی بین شون هست…ربطی به خون و این چیزا هم نداره…واقعا ارتباط ما با هر آدمی فقط به درون خودمون برمیگرده که چقدر با خودمون در صلح هستیم…این دیگه برای من از اثبات گذشته…چون بارها نتیجه اش رو دیدم
…………..
خانم شایسته غذا ذرست کردن شما هیجان انگیزه…اصلا یه آدمی که به خداوند نزدیکه و با خودش در صلحه انکار همه کار رو با عشص انجام میده و اون عشق باعث میشه هرکاری میکنه بقیه فکر میکنن خیلی کار خوبی هست…واقعا من ازین صبحونه ها خواستم :))) قسمت بشه مهمون خانم شایسته باشیم :)))
……………
دیگه دارم از خواب خفه میشم :)) 20 ساعت شیفت سخت داشتم و باید بخوابم بنا به قولی که به الله دادم که هر روز یه کامنت برای تمرکز روی زیبایی ها این کامنت رو نوشتم تا دوباره یادم بیاد چه زیبایی هایی در جهان هست…من باید به چه زیبایی هایی توجه کنم…چه چیزهایی رو توی خودم بهبود بدم…کلا این کامنت نوشتن همش سوده…جالبه که اولش هم هیج ایده ای ندارم چی بنویسم………
خداوند همه گروه تحقیقاتی عباسمنش رو برای ما حفظ کنه که این فضا رو برای ما ساختن
یه سپاسگزاری ویژه هم از خانم شایسته برای ایده و زحمت تهیه این مجموعه :))) دوستتون میداریم همه
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا تو هدایتم کن که بنویسم اونچه که باید بنویسم :)
سلام به استاد عزیزم :)
و البته همراه همیشگی استاد جان خانم شایسته زیبا و مهربان که این عکس زیبا رو از استاد انداختید و بعنوان عکس این فایل گذاشتین :) این عکس توی زیباترین زمان روز در تمام سال فقط برای من گرفته شده :) من عاشق غروبم…وقتی آسمون نارنجی قرمز میشه خورشید نور طلایی اش رو داره از جهان جمع میکنه و کم کم از یه سمت آسمون زیبا می افته پایین :) یا شایدم ما میریم بالا :) و بهترین غروبها توی تابستونه که من عاشقشون هستم :) من عاشق روزهای گرم تابستونی هستم و زمانی که روزها بلندن و ما بیشتر افتخار حضور در محضر زیبای خورشید رو داریم :)
استاد زیبا و دوست داشتنی که زمانی حتی برام سخت به شما بگم استاد :) خیلی خیلی از ارتعاش شما فاصله داشتم و امیدوارم شما و خدای شما منو ببخشه :) استاد قبل از اینکه بخوام فایل این قسمت رو ببینم فقط بگم که همین عکس شما برای من کلی حرف داره….حتی اون منظره فوق زیبای پشت شما که هوش از سر آدم میبره…اون سبزی زیبای تابستونی که زرپاشیده شده روش از نور زیبای خورشید…به کنار
یعنی من میخوام بگم داستان ادمها با بقیه مخلوقات فرق داره….من ادمهای زیادی رو میشناسم که میرن کنار مخلوقات زیبای خدا عکس میگیرن که زیبا به نظر بیان :) اما کمتر هستن انسان هایی که وقتی کنار مخلوقات خدا هستن باعث زیبایی اونها شما میشن….برای من شما جز این دسته دوم هستید :)
یعنی شما به اون منظره اطرافتون زیبایی بیشتر بخشیدین…شما به نور ایمانی که در قلبتون روشن شده و گسترش دهنده نور خداوند هستید…یعنی مثل ماه که نور خورشید رو انعکاس میده هم خودش قشنگه هم آسمون رو زیباتر میکنه…شما هم همونطور هستید
یعنی میخوام بگم آدمهایی که نور خدا در قلبشون زنده میشه اونها نه تنها زیبا هستن بلکه زیباتر میکنن هرجایی که هستن
استاد ممنونم که این نور خدا رو توی زندگی من هم روشن کردید…من سالها آیه الکرسی رو میخوندم ولی انگار تازه میفهمم که معنی اون آیاتی که خداوند توضیح میدن که خداوند مومنان رو از تاریکی خارج میکنه به روشنایی میاره یعنی چی…من حتی میتونم بگم اینهمه مدتی که با آموزش های شما کار کردم اینهمه ارزش نور خدا رو درک نکردم و انگار تازه دارم از سایه در میام و به نور هدایت میشم…امیدوارم هیچ وقت این نور زیبا رو گم نکنم :)
……….
اما نکته دوم عکس روی لباس شما….چقدر ربط داره به داستان آشنایی من با شما
من توی وضعیتی که زندگی ام شده بود یه چمدون مثل چمدونی که روی لباس شماست و منتظر بودم که کارهای سفارت درست بشه بیام امریکا بودم…که……
یکدفعه انگار صاعقه زد به زندگی ام…اتفاقی که باید بدترین اتفاق زندگی من میبود…و واقعا اون موقع فکر میکردم بدترین هست…در حالیکه شرایط ویزام آماده بود کسی که توی امریکا بهم کار داده بود و ویزام رو اسپاسنر کرده بود کارم رو لغو کرد…من اینجا موندم بدون کار چون اینجا هم استعفا دادم…با پدر و مادرم زندگی میکردم…زندگی اونها رو هم صاعقه زد…زندگی مون شده بود مثل سریالهای جم…هر روز درگیری های پدر و مادرم…و من که جایی نداشتم برم…هر روز خدا رو صدا میکردم با استیصال داشتم دنبال یه کار دیگه میگشتم….مصاحبه پشت مصاحبه…شرایط خیلی پیچیده شده بود و من که قوانین رو نمیدونستم آسان شده بودم برای سختی ها…
و واقعا مثل موسی پیامبر یه جایی به خدا گفتم که خدایا اگه تو هدایتم نکنی من از گمراهان خواهم بود…بهش میگفتم هرکاری بگی میکنم فقط هدایتم کن
و خدا منو آروم آروم به شما هدایت کرد
اتفاقی که بدترین اتفاق زندگی من بود، منو نجات داد و نور خدا رو وارد زندگی من قرار داد…
خدا دست منو گذاشت توی دستای شما که توحید رو از شما یاد بگیرم…و این بهترین اتفاق زندگی من بود
ورق زندگی من کم کم برگشت…شرایط بهتر شده و با اینکه جاهایی باز هم نور خدا رو گم کردم اما همچنان ادامه میدم…هیچ وقت کاملا مسیر رو ترک نکردم…و از خدا میخوام حالا که هدایتم کرده نذاره از این مسیر خارج بشم :)
……………
زندگی داره هی بهتر میشه….و من بزودی بعد از حدود 3 سال باز باید به زودی چمدونم رو ببندم…اما اینبار توی یک شرایط بهتر…
اما اینبار دیگه روی وعده کسی حساب نکردم…فقط روی خدای خودم حساب کردم…و به خودم گفتم تا زمانی که داری توی مسیر توحید حرکت میکنی خدا برات درها رو باز میکنه اگه از مسیر خارج بشی دوباره مثل دفعه قبل درها برات بسته میشه و تو باز آتش جهنم رو تجربه میکنی مثل همون ماه های ابتدایی آشنایی با استاد…
سعیده اگه میخوای باز اون شرایط روحی و جسمی و اقتصادی و روابط زمانی که با استاد آشنا نبودی رو تجربه کنی این کار کردن روی ذهن رو فراموش کنی برو به شیوه ای که خودت درست میدونی عمل کن…
ولی اگه میخوای همین نور توی زندگی ات باقی بمونه…اگه میخوای همین بهتر شدن اوضاع ادامه دار بشه…همین رزق بی حساب بی حسابتر بشه…روابط بهتر بشه…این مسیر رو ادامه بده
اگه میخوای اون دنیا جلوی خدا آبرویی داشته باشی و وقتی خدا رو میبینی بهش بگی خدایا دمت گرم :) راضی ام ازت :) کیف کردم توی زندگی…این مسیر رو ادامه بده
اگه میخوای جز اونایی باشی که خداوند درکتابش وعده داده که به اونها نظری نخواهد افکند و کلامی با اونها حرف نمیزنه همون مسیر قبلی رو ادامه بده (واقعا خدایا چقدر ترسناکه که تو نخوای با من حرف بزنی…یا نگاهم کنی…چقدر احساس بی ارزشی خواهم کرد…یاد اون موقع می افتم یه کار بد میکردم مادرم با من قهر بود…و منو میدید یه سمت دیگه رو نگاه میکرد…چقدر گرون تموم میشد برام…واقعا خدایا هدایتمون کن…بی نوجهی و دوری تو از هر آتشی بدتره)
……………
باید برم سرکار…امشب شب یلداست…یلدای همه مبارک :)
هرچند من هنوز اعتقاد دارم طولانی شدن شب و تاریکی جشن گرفتن نداره…اما هر دلیلی برای شادی کردن و بودن در کنار عزیزان عالیه :)
امیدوارم همیشه شاد باشیم :)