سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۰

ما با توانایی حل مسئله متولد شده‌ایم. ما وارد این جهان شده‌ایم تا با حل مسائلی که با آنها مواجه می‌شویم‌، ظرف وجودمان را رشد دهیم و به این شکل آماده‌ی دریافت برکت‌های بیشتر بشویم.

هر مسئله‌ای که با آن مواجه می‌شویم‌، فرصت شگفت‌انگیزی است برای فعال کردن توانایی‌ای در وجودمان‌، که  تا آن لحظه از آن بی‌خبر بوده‌ایم. هر مسئله‌ای که حل می‌کنیم‌، احساس لیاقتی به ما می‌بخشد تا خودمان و توانایی‌های‌مان را بیشتر باور کنیم و جسارتی در وجودمان شکل می‌دهد که‌، ما را آماده‌ی برداشتن قدم‌های بزرگتر و حل مسائل اساسی‌تر می‌نماید.

این اصل و اساسِ داستان زندگی است. “سرعت رشد ما و سرعت طی شدن تکامل ما‌، به اندازه‌ی جسارتی است که برای نماندن در یک مسئله و قدم برداشتن برای حل اساسی آن‌، به خرج می‌دهیم”.

پس می‌توانیم بگویم‌، «سفر» به مسیر تکاملی‌ِ زندگی‌‌مان، سرعت می‌بخشد. زیرا وقتی پا در سفر می‌گذاری‌، یعنی به اندازه‌ی کافی متوکل شده‌ای. یعنی به اندازه‌ی کافی به خداوند و هدایت‌های او اعتماد داری. یعنی باورکرده‌ای که جهان ما:

«هر کجا مشکل جواب آنجا  رود،  و  هر کجا کشتیست آب آنجا رود»‌، است.

قانون جهان ما‌، «آب کم جو، تشنگی آور بدست،    تا بجوشد آبت از بالا و پست‌»، است.

و در یک کلام‌ یعنی‌، به اندازه‌ی کافی از مسائل‌ات بزرگتر شده‌ای. یعنی نگران مسائلی که ممکن است با آنها مواجه شوی‌، نیستی.

«سفر» فرصت شگفت‌انگیزی است برای جسور شدن و قدم برداشتن برای هر مسئله‌ی کوچک و بزرگی که ممکن است با آنها مواجه شوی و سپس ظرف وجودت را رشد دادن. چون سفر یعنی به سرعت تصمیم گرفتن و اقدام کردن. چون:

«سفر»‌، با «به تعویق انداختن» بیگانه است.

«سفر»‌، با «حساب و کتاب کردن و تصمیم نگرفتن»‌، بیگانه است

«سفر»‌، با «فرار کردن از مسائل»‌، بیگانه است

«سفر»‌، با «تصمیم گرفتن و اجرا نکردن»‌، بیگانه است

اما «خاصیت جادویی سفر» این است که‌، حتی اگر به مسئله‌ای برخورد کنی‌، به طرزی معجزه آسا‌، راه حل‌ها را به سمت‌ات روانه می‌کند. چون قانون جهان این است که‌، در برابر شجاعان‌، راهی جز کرنش ندارد.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۰
    220MB
    15 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سینا سبزواری» در این صفحه: 3
  1. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه دوستان عزیزم

    خداروسپاسگزارم تا دوباره فرصتی دست داده شده به من تا بنویسم و کنترل ذهن انجام بدم

    درمورد این موضوع چیت دی من بارها و بارها برای خودم صحبت کردم ولی بازم حس میکنم کافی نیست و همچنان دیشب و امروز درگیرش بودم خیلی جالبه یک احساسی هست من اسمش رو گذاشتم سرخوشی

    اینطوریه که مثلا یک چیز خیلی خوبی رو درک میکنی یا یک تصمیم اساسی رو میگیری بعد از سرخوشی اونو میندازی به بعد یعنی میگی اوه اوه اگر ابن تصمیم رو من اجرایی کنم دیگهه چه بشود! بعد میگی حالا من که میخوام این تصمیم رو بگیرم زندگیم رو تغییر بدم بزار امروز رو چیت کنم از فردا شروع کنم

    و این دقیقا دیشب برای من اتفاق افتاد و تاثیرشو دیدم که چطور یک روز بی نظمی خراب میکنه ماه ها منظم بودن رو

    ولی حسم رو بد نمیکنم چون تجربه ایی عالی شده و امروز رو خداروشکر قوی پیش میبرم و با حالی عالی

    خداروسپاسگزارم که در مسیر عالی هستم

    ردپا تاریخ 1402/1٠/1٠

    خداوند یار و نگهدار هممون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    سلام زهرا جان

    دوست عزیزم درمورد این موضوع خودم بارها دچارش شدم و پاشنه آشیل خود منه

    بارها شده که:

    یک چیزی رو درک کردم و خوشحال که این چقدر میتونه زندگی منو متحول. کنه اما سرخوش شدم و عمل نکردم.

    بارها متوجه شدم که مسیر موفقیت همین الانش برای من ساخته شده و فقط باید قدم بردارم اما باز دچار سرخوشی شدم و قدم برنداشته ام

    حتی تصمیمات فوق العاده ایی که میتونسته زندگی منو در تمام ابعاد تغییر بده رو گرفتم و حسابی خوشحال اما عملی نکردم “از صبح زود بیدار شدن بگیر تا کار کردن روی باور ها و. روتین برای انجام تمرینات و…

    اما میدونی به چه نتیجه رسیدم که این ریشه اش از کجاست؟

    احساس لیاقت

    یعنی همه اینا از احساس عدم لیاقت میاد همه این چیزایی که ته ذهنمون داریم و بهش فکر میکنیم اما عملی نمیکنیم

    اینطوری هست که اوکی اینطوری من موفق میشم ولی من مگه کیم؟

    من مگه کیم که صبح زود بیدار شم و رشد و پیشرفت کنم و برای خودم زمان بزارم؟

    من مگه کی هستم که از یک فایل چیز خاصی رو درک کنم که زندگیم رو تغییر بده

    یا مثلا

    اوکی مم فهمیدم با تغییر باور هام زندگیم عوض میشه و حتی بارها به خودمون میگیم من دیگه از فردا شروع میکنم اما گفتگو های ذهنی ما مارو منع میکنه

    یکی از اساسی ترین ترمز ها همین احساس عدم لیاقت هست!

    یعنی منی که وسط مسیر تقلب میکنم و ورودی هام رو کنترل نمیکنم یا کارهایی میکنم که. متضاد هست با قانون خب برای خودم ارزش قائل نیستم توی ذهنم!

    حتی خیلب جالبه برای اینکه ما باور احساس لیاقت رو هم بسازیم بنظرم باید اول خودمون رو لایق بدونیم که همچین باوری رو بسازیم:)

    چون اینطوری میشه که اوکی من اگر احساس لیاقت رو بسازم زندگیم عوض میشه ولی من که انسان خاص و ارزشمندی نیستم که بخوام به این درجه برسم!

    شاید متوجه نشیم همین حرف رو داره میزنه توی ذهنمون اما از عملکرد ما و احساس ما معلوم میشه که از این جنس گفتگو ها توی ذهن ما هست

    حالا ریشه اش هرچی میتونه باشه دیگه احساس عدم لیاقت خیلی وقت ها در ما ایجاد شده و خودش رو قوی کرده و شکی درش نیست که دچارش هستم

    من که از رفتار های خانواده و اطرافیان و بخاطر اوردن یکسری چیزا از کودکی کامل متوجه میشم این بنیادین در من ریشه کرده

    من یادم میاد همین چند هفته به طرز عالی خوب داشتم عمل میکردم یعنی اراده میکردم صبح بیدار میشدم به راحتی،، اموزش میدیدم،، تمرکزم عالی بود و…

    چرا؟

    چون دقیق یادمه گفتگو های احساس لیاقت رو شروع کرده بودم و حیرت زده از اینکه چقدر خوب دارم عمل میکنم چقدر انگیزه ام رفته بالاتر و همه چی عالی شده تمرین هام رو عالی انجام میدادم مهارتم رو بیشتر و بیشتر میکردم و خلاصه همه چی عالیی بود!

    حتی یادمه توی گوگل کیپ نوشتم فوت کوزه گری من دیگه گفتگو های احساس لیاقت هست!

    میومدم بارها و بارها چه با نوشتن چه با خودم توی ایینه صحبت کردن به خودم توی هرچیزی لیاقتمندی ام رو ثابت میکردم حتی چیزای کوچیک مثلا اگر میخواستم فایل ببینم میگفتم سینا تو باید بهترین درک و. بهترین عمل و تغییر رو از همین یک فایل داشته باشی و نتیجه بینظیری از همین یک فایل بگیری،،

    یا تو باید بتونی به راحتی صبح زود بیدار بشی تویی که انتخاب کردی خاص باشی تویی که انتخاب کردی لیاقتمند زندگی کنی باید اینطوری باشی

    همینطوری حالا دیگه بسته به خلاقیت میتونه توی خیلی جنبه ها استفاده بشه. و مهم نیست حالا از چه کلماتی استفاده میکنی مهم اینه که اون احساس لیاقته راجع به موضوعی که میخوای داشته باشی

    چه کسی میشینه روی باور های ثروت سازش کار میکنه؟

    کسی که خودش رو لایق ثروت بدونه

    چه کسی میره مهارت کسب میکنه تا بهترین بشه توی کارش؟

    +کسی که خودش رو لایق بدونه

    چه کسی اصلا از همین تمرین استفاده میکنه و ادامه میده؟

    +کسی که خودش رو لایق بدونه

    یا مثلا میتونه اینطوری هم باشه گفتگو ها ک به خودت بگی:

    تو باید بهتر از هر کس دیگه ایی ذهنت رو کنترل کنی

    تو باید بهتر از هرکس دیگه ایی بهای هدفت رو بدی

    تو باید تمرکز لیزری ات بیشتر از هرکس دیگه ایی باشه

    اینام جزوی از گفتگو هاست

    میگم با توجه به خلاقیت میتونه افزایش پیدا کنه

    حتی من به خودم میگفتم تو باید خلاقانه تر از هرکس دیگه ایی فکر کنی “تا توی همین تمرین هم بتونم خلاقانه فکر کنم”

    و واقعا هم میدیدم خیلی خلاقیت به خرج میدم

    و متوجه شدم چقدر ما پتانسیل داریم اگر اون احساس لیاقت رو بیدار کنیم

    و واقعا میشه در هر لحظه ازش استفاده کرد برای هرچیزی

    حتی من کاملا با این تمرین قانع شدم که دیگه درمورد قانون با کسی صحبت نکنم چون میگفتم سینا! تویی که خاصی قرار نیست همه درک کنن

    از طرفی باز برای اینکه مغرور نشم هم از این تمرین استفاده میکردم که سینا تو باید متواضع تر از هر کسی رفتار کنی همه اینا از لطف خداست

    و واقعا غرور جایی نداره

    … با ادب تر از هرکی دیگه ایی

    … کنترل کانون توجه ات رو

    ….شاد تر از هرکس دیگه ایی

    …مثبت اندیش و خوشبین تر از هرکس دیگه ایی

    باید به بهترین نحو انجام بدی

    اون موقع که این تمرین رو سعی میکردم خیلی زیاد در طول روز انجام بدم نتایجش بینظیر بود و تازه خیلی جا داشت که فرکانس قدرت بگیره اما همونم عالی بود

    کلا همه چی داشت خوب پیش میرفت

    ولی باز ول کردم انجام این تمرین رو

    مثلا میگفتم خب دیگه تموم شد من این و ساختم رفت تو. ذهنم دیگه!

    هرروز صبح بیدار میشم دیگه هرروز همه چی درسته دیگه

    اما از همون روز اول که شل کردم اون دستاورد ها هم کم کم داشتن محو میشدن اول اینطوری خودش رو نشون میداد که من مثلا صبح زود میشدم اما انگیزه قبل رو نداشتم و شاید دوست داشتم باز بخوابم و بعد کم کم همونم دیگه از بین رفتن

    این صبح زودی که من میگم اینطوری بود که دوازده شب میخوابیدم چهار صبح بیدار میشدم و حسابییی هم پر انرژی و فوق العاده بودم!

    خیلی گفتگو های زیادی ادم به خودش میتونه بده حالا تو هر زمینه ایی

    مثلا استاد یادمه توی فایل “حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی” گفتن که

    من وقتی رفتم تمپا برای دوره قانون سلامتی بخاطر تغذیه نامناسبی که داشتم بارها هوس میکردم اما به خودم میگفتم:

    نه تو باید بتونی خودتو کنترل کنی

    کلا جهت دهی به گفتگو های ذهنی خودش عالیه حالا هر نوعی که باشه

    این نوعی که من گفتم بیشتر از همه روی من جواب داده

    واقعا خداوند رو سپاسگزارم

    منم الان که این کامنت رو نوشتم میخوام دوباره و دوباره این گفتکو های ذهنی رو با خودم شروع کنم.

    میگم یک مدت ازش دور بودم اما الان کامنت شما و پاسخی که دارم میدم هدایتی بود از طذف خدا که شروع کنم و الانم دارم توی ذهنم به خودم میگم:سینا تو از همین لحظه باید این گفتگو هارو دوباره شروع کنی تا باز دوباره به تعویق نندازمش

    حتی من به خودم میگم تو باید بیشتر از هر کس دیگه ایی گفتگو های ذهنیت رو جهت دهی کنی

    تو باید نتیجه دستت باشه. اونم توی مدت زمان خیلی کوتاه!

    تو باید عزت نفست بیشتر از هرکس دیگه ایی باشه..

    “شاید توی این موارد بگیم خب عزت نفس که با حرف اینطوری ساخته نمیشه اما موضوع اینه که وقتی من میگم عزت نفسم باید بهتر از هر کس دیگه ایی باشه اگر میبینم پاشنه اشیل دارم میشینم تمرکزی روش کار میکنم و به این صورت این گفتگو ذهنی سبب عملکرد من میشه”

    درمورد این سرخوشی که گفتم هم این موضوع قابل استفاده است…

    میتونم به خودم بارها و بارها بگم،،، تو باید سریع دست به عمل بزنی تا پاشنه اشیلت رو پیدا کردی

    تو عادی نیستی تو مثل بقیه نیستی تو انتخاب کردی که خاص زندگی کنی پس سرخوشی رو نباید داشته باشی باید متعهدانه تر از هرکس دیگه عمل کنی

    دیگه همش برمیگرده به مهارت ما از استفاده از این تمرین

    بازم میگم مهم اون حرفایی که میزنه ادم نیست مهم اینه بتونه احساسش رو به وجود بیاره

    من احساس رو در خودم اینطوری به وجود میارم امکان داره شما ببینی یکسری گفتگو های دیگه به شما میسازه اما با تمرین واقعا ادم حرفه ایی تر میشه

    تمرین یعنی چی؟

    تکرار مهارت در معیار زمان (یا تعداد)

    مثلا همین الان شما که این کامنت رو داری میخونی به خودت بگو “من باید بهترین درک رو از این کامنت داشته باشم،،” من باید همین الان این تمرین رو و این چیزایی که یاد گرفتم رو شروع کنم،،،

    یا من همین الان به خودم میگم:

    “من باید کامنت با کیفیتی رو ارائه بدم

    ” باید با بهبودگرایی هرچیزی که توی ذهنم هست رو بنویسم و نخوام کمال گرایی به خرج بدم و…

    وقتی که شروع کنی از هرچیزی که به ذهنت میرسه این تمرین رو شروع کنی کم کم توش ماهر تر میشی

    خود من هنوز خیلیی جا دارم بهبود بدم خودم رو توی این موضوع ااما این تمرین بینظیرههه برای من واقعا وقتی که خوب تونستم گفتگو هام رو حهت دهی بدم معجزه اتفاق افتاده

    واقعا خیلی وقت ها ذهن بخاطر کمال گرایی مارو گول میزنه که حتما باید چیزای عجیب و غریبی یاد داشته باشیم تا به یکسری چیزها برسیم

    اما من میگم اگر واقعا همین یک مورد رو خوب یاد بگیریم و تمرکز کنیم روش و اینقدر توی همین یک مورد مهارت کسب کنیم توی هر موقعیتی قرار بگیریم میتونیم معجزه کنیم!

    میخوام بگم ما خیلی وقت ها توی این موارد هم ان سعیکم لشتی میشیم

    یعنی تلاشیمون رو پراکنده میکنیم

    اما اگر واقعا بتونیم توی یک چیزی رو انتخاب کنیم و متخصص بشیم راجع بهش خیلی نتایج بهتری میتونیم بگیریم.

    حتی بنظر من اینکه یک فایل خوب “که روی ما تاثیر گذار بوده” از استاد رو هزار بار ببینیم خیلی بهتره تا اینکه هزار فایل رو یک بار ببینیم حداقل این نظر منه…

    (حالا من دارم مثال های تمرین ها و این اموزه هارو میزنم وگرنه قانون توی هرچیزی یکیه چه در اسکیل بزرگ چه کوچک)

    کلا این گفتگو های ذهنی خیلی برای من دلچسبه

    من مثلا به خودم میگم تو باید احساست از هرکس دیگه ایی بهتر باشه عالی تر باشه بعد ناخودآگاه توجهم میره رو چیزایی که احساس منو عالی کنه.

    حتی توی همین بهبودگرایی که دفعه پیش زهرا جان باهم صحبت کردیم با جهت دهی به گفتگو های ذهنی میتونیم خیلی بهتر در عمل ازش استفاده کنیم چطوری؟

    من مثلا اینطوری به خودم میگم که تو باید از هر فرصتی برای رشد و پیشرفت استفاده کنی

    تو باید از هر فرصتی برای کنترل ذهنت استفاده کنی

    میگم خیلیی اگر مهارت پیدا کنیم توی این موضوع میتونیم پیشرفت کنیم حالا من هعی مثال میزنم چون فکر، فکر میاره هرچی مثال بیشتر بزنم بهتر میتونم ازش استفاده کنم

    مثلا به خودم میگم: سینا تویی که انتخاب کردی لیاقتمند زندگی کنی،باید خیلی زیاد خودت رو تشویق کنی تحسین کنی به ویژگی های مثبتت توجه کنی

    به رفتار ادم ها جوری نگاه کنی و از جنبه ایی بهش نگاه کنی که بهت احساس خوب میده مثلا اگر لبخندی توی خیابون میبینی کسی بهت میزنه خیلیی زیاد روش تاکید کن و بگو خدایا چقدر من دوست داشتنی هستم،، چقدر من خوش انرژی هستم که توی خیابون هم حتی به من لبخند میزنن

    اگر مثلا میبینی یکی بهت نگاه میکنه بجای اینکه غر بزنی یا خنثی باشی بیا بگو خدایاااا شکرت چقدر منو خوشگل افریدی که همه مجذوب من میشن هرجا راه میرم منو نگاه میکنن…

    و کلی کار مفید میشه انجام داد چون افرادی که احساس لیاقت دارن جنس فکرشون اینطوریه هرجا میرن خودشون رو لایق میدونن بهترین خودشون رو ارائه بدن

    کسی که خودش رو لایق میدونه از اموزه های استاد جوری استفاده میکنه و جوری بهشون عمل میکنه که منجر به نتیجه بشه.

    زهرا جان کامنت شما هدایتی برای من شد تا این تمرین رو به خودم یادآوری کنم. اول که کامنت شما رو خوندم و میخواستم جواب بدم

    واضح نمیدونستم چی باید بگم اما خداوند جواب رو بهم گفت و گفت درمورد این موضوع بنویسم و باعث شد دوباره خیلی قوی تر از قبل در هر موضوعی این تمرین رو شروع کنم!

    ازت بینهایت سپاسگزارم که برام نوشتی دوست عزیزم:)

    امیدوارم تونسته باشم خوب منظورم رو رسونده باشم و براتون مفید بوده باشه

    عاشقانه بهترین هارو برات میخوام.

    خداوند یار و نگهدارت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    سلام زهرا عزیزم

    مرسی از دیدگاهی که برام نوشتین و مثل همیشه این دیدگاه و پاسخ دادن بهش رو فرصتی دونستم برای پیشرفت و مرور یکسری چیز های اساسی

    و از اونجایی هم که یک همزمانی خیلی جالبی بود کامنتتون برام تصمیم گرفتم. بنویسم

    اونم جایی که سینای کمال گرایی قبلی احتمالا کلی این نوشتن رو به تعویق مینداخت تا یک شرایط عالی پیش بیاد و بنویسه اما من الان شروع کردم به نوشتن

    این روزا روز به روز که میگذره اهمیت لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه روی یک موضوعی (که برای ما قانون هست) رو بیشتر درک میکنم دارم فکر میکنم که چی میشه که من بیشتر و بیشتر از این خاصیت بهره ببرم.

    این رو بگم من خیلی روز به روز خداروشکر داره شخصیتم بهتر میشه و دارم روی خودم کار میکنم و بهتر درک میکنم مسائل رو و قوانین رو

    یک موردی رو که خیلی متوجه شدم که به رشد من کمک میکنه و متوجه تاثیر بینظیرش خیلی وقت ها بوده که شدم روند ثانیه به ثانیه هست

    خیلی دوست دارم الان که دارم مینویسم قشنگ درمورد این موضوع صحبت کنم تا حلش کنم و واقعا تبدیل بشه به عملکرد

    واقعا دیگه خیلی وقته کع نمیپسندم حرف های تئوری رو یا صحبت هایی که تاثیر انچنانی در نتیجه نداشته باشه دوست دارم بگم، تغییر کنم، نتیجش این بشه که کیفیت زندگیم رفته بالا تر

    این چندوقت که مقاومت ندارم برای نوشتن خیلی دارم عشق میکنم از فضایی که سایت برای ما فراهم کرده و لذت میبرم از اینپنوع ارتباط های که با بچه ها داریم توی سایت که واقعا جنسش متفاوته و عاشقانه دوست دارم فقط بنویسم و بنویسم

    و تمرکزم ام موقع کامنت نوشتن خیلی میره بالا یعنی یکی از کارهایی که بدون وقفه انجامش میدم نوشتن هست مهم نیست چقدر طول بکشه یک ساعت دو ساعت فقط میمونم پاش و مینویسم تا قشنگ هرچقدر مثال لازم نیاز دارم برای ذهنم بزنم

    این یک فرمولیه که من استفاده کردم تا بهبود گرایی رو در خودم ایجاد کنم یعنی هر کامنتی که مینوشتم یا اصلا با خودم درموردش مینوشتم حتما اشاره میکردم بهش و اینقدرخوب شدم توش و بازم دارم بهتر و بهتر میشم و البته بازم همیشه بهش اشاره میکنم

    چون بنظرم یکی از راههای که ما میتونیم قشنگ و کامل تمرین هارو انجام بدیم بهبود گرایی هست

    من ضربه کمال گرایی رو خوردم زهرا جان که چقدر منو نگه میداشت اما الان فهمیدم داستان چیه

    به مغز فقط باید بگیم تو شده برو دو دقیقه اقا فلان کتاب رو بخون،،، دو دقیقه از فلان فایل رو ببین و بعد میبینیم بعد از اون دقیقه دیگه خود مغز دوست داره همون کار رو بکنه…

    خب بریم سراغ اون مبحثی که میخواستم صحبت کنم

    ثانیه به ثانیه رو من برای حالتی به کار میبرم که وقتی مشغول انجام کاری هستیم، این ثانیه هاش به هم چسبیده باشه و ثانیه به ثانیه که داریم اونکار رو انجام میدیم فقط توی اون کار باشیم و روند رو قطع نکنیم مثلا

    من دارم به ویژگی های مثبت خودم توجه میکنم،، یا اصلا دارم جهت دهی میکنم کانون توجهم رو خب اگر من بیام در حین اینکه این کار رو دارم انجام میدم برم مثلا با یکی بیست ثانیه صحبت کنم و بعد برگردم به جهت دهی دوباره کانون توجه،، من از همونجایی که بودم توجهم شروع نمیشه، از همون پیشرفتی که کردم شروع نمیشه بلکه میفتم توی پله اول و باز باید کلی تلاش ذهنی بکنم تا اون فرکانسِ رو قوی کنم.

    فرکانس معنیش یعنی چیزی که هعی تکرار و تکرار میشه و خیلی قدرت عظیمی رو رقم میزنه.

    من خیلی وقت ها حس کردم که ته ذهنم یک ترمز و یک باور مخربی هست که داره کار میکنه و نمیزاره ثانیه به ثانیه رو انجام بدم

    البته خیلی انجامش میدم و حیلی زیاد درک کردم که چقدر مهمه اما از اونجا که نمیتونم یو یو بودن رو دیگه بپذیرم و کامل شخصیتم تغییرکرده این موضوع رو هم یک بار برای همیشه باید حل کنم

    خیلی جالبه توی این صفحع درمورد چیت کردن توی قانون گفتم الان دیگه تا حد خیلیی خوب فوق العاده ایی دیگه اون مشکل رو ندارم و کار کردم اساسی روش و خداروشکر

    چقدررر خدای من یاد. گرفتم بیشتر پیشرفت هام و ببینم چقدر یاد گرفتم بیشتز جهت دهی کنم کانون توجهم رو

    چقدررر تاثیری نداره حرف دیگران برروی من

    راه های مختلفی رو برای یاداوری خودم و جهت دهی گفتگو های ذهنی ام برای رعایت کردن این اصل تمرکز ثانیه به ثانیه انجام میدم تا همیشه به خودم یادآوری کنم.

    و اومدم اینجا فقط درمورد همین موضوع بگم تا هم دوباره بهش توجه کنم و توی ذهنم زنده اش کنم و هم ردپایی از خودم ثبت کنم

    من اول دی که شروع کردم و اومدم کامنت گذاشتم توی سایت و روی فایل سفر به دور امریکا

    حال روحی تقریبا بدی داشتم

    انگیزه هام خوابیده بود

    شور و اشتیاقم خوابیده بود و نمیدونستم اصلا دارم چیکار میکنم

    کارهام رو به تعویق مینداختم

    تو یک یو یو احساسی عجیب بودم،، اینطوری بود که حالم بد بود یهو به خودم میگفتم چته چرا احساس بد داری بعد میرفتم سریع دوش اب سرد میگرفتم و با خودم توی صلح میرفتم و انگیزه هام رو دنبال میکردم یک ساعت بعد باز میبینی توجهم میرفت روی نازیبایی ها و حسم رو بد کرد

    تاا وقتی این موضوع اداکه پیدا کرد که من بیشتر داستان این کنترل کانون توجه رو درک کردم و منطق پشتش رو فهمیدم و کاملا منطقی شد ته ذهنم که اینکه ما به زیبایی ها توجه میکنیم و زندگیمون بهبود پیدا میکنه یک توهم نیست

    و اتفاقا اونجا هم بود که دقیقا دری از اگاهی به روم از مفهوم ثانیه به ثانیه و درک اهمیتش هم باز شد

    اتفاقی که افتاد این بود:

    من با یک حالی خنثی داشتم فایل شماره یازده کشف قوانین رو نگاه میکردم که درمورد جهت دهی و کنترل کانون توجه بود بعد وسطاش یهو گفتم اوکی امتحان میکنم! میخوام ببینم چه تاثیری داره…

    اومدم چیکار کردم؟ شروع کردم به دیدن و توجه کردن به فرصت ها

    چون دلیل اون حس بدم رو هم که قبلا گفتم این بود که احساس قربانی شدن داشتم…

    اما گفتم اوکی بزار به فرصت ها توجه کنیم فکر میکردمم تهش پنج دقیقه طول بکشه و بازم برم دوباره ادامه فایل رو ببینم

    اما اول سعی و تلاش کردم تا یکی پیدا کنم، بعد بعدی اومد بعد باز بعدی اومد و همینطوری برو جلو یعنی من به یک جایی رسیدم اینطوری بود که حدود 45 دقیقه بدون وقفه داشتم فقططط درمورد فرصت ها با خودم صحبت میکردم و البته ثانیه به ثانیه ادامش میدادم،، وسطش چیزی نخوردم،، چیزی ندیدم،، نه فقط داشتم با خودم صحبت میکردم و توجه میکردم و نمیدونیییی حسم چطوری بود

    فکر کن ادامه فایل رو دیگه با اشک شوق نگاه میکردم منی که یک حس و حال خنثی عجیب و غریبی داشتم و رو به حال بدی بود به اون درجه رسیدم و اونجا بود که به قدرت خودم پی بردم که خداییی من،،، من میتونم هرچیزی رو گسترش بدم

    تو کامنت های اولمم که شما بهم پاسخ دادی از تموم شدن رابطم گفتم و حتی اونم حسم رو بد میکرد-با اینکه منطقی نبود حسم بد باشه-

    اما بعد از فقط حدود یک ساعت ثانیه به ثانیه جهت دهی دادن به ذهنم با تمرکز صد در صد به ذهنم اصلا میگفتم

    •خدایااا شکرتتت که این رابطه فرصتی بود تا من بیشتز خودمو بشناسم

    •الگو های تکرار شونده ام رو پیدا کردم

    •فرصتی هست تا ادم های فوق العاده تر بیان تو زندگیم و…

    و اینقدر این ادامه پیدا کرد و اینقدر با روحم هماهنگ شده بودم که یادم نمیومد اخرین بار کی اون حس رو تجربه کردم

    اما خیلی خوب بود

    موضوع اینجاست که ما اولش شاید سخت باشه که یک چیز زیبا پیدا کنیم اما اگر

    ادامه بدیم و روش بمونیم و رهاش نکنیم و ثانیه به ثانیه هم روش بمونیم معجزه میشه

    میگم فقط باید بپذیریم اولش به ظاهر شاید فکر کنیم چیزی نیست بهش توجه کنم

    اما

    اکر منطق بیاریم که اگر من تلاش کنم یک چیز زیبا پیدا کنم جهان امکان نداره که چیز زیبا تری به من نشون نده! اون موقعست که ادامه میدیم و ادامه میدیم

    زهرا جان خاصیت کامنت های من اینه که شاید یک تصویر کلی از چیزی که میخوام بگم داشته باشم اما واقعا نمیدونم چه چیزهایی قراره بگم

    ولی از بس اخرش دیدم که به چیزهای خوبی خدای من اشاره کرد و من گفتم که اهرم لذتی برای من فراهم کرده که بنویسم و بنویسم.

    و کقدر قراره این موضوع بهبود پیدا کنه

    این ردپاهایی که میزاریم خیلی خوبه

    من خودم امروز به یک کامنتم که چهارماه پیش منتشر کرده بودم خیلی هدایتی برخوردم و کامل متوجه میشدم تفاوت جنس نوشتن هام رو و خیلی انگیزم بیشتر شد تا همیشه از هر گوشه ای سایت که گیر اوردم بنویسم و بنویسم

    مرسی دوست عزیزم که فرصتی رو فراهم میکنی تا بنویسم

    خداوند یار و نگهدارت:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: