سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۳

هدایت و مهم‌تر از آن‌، اعتماد به جریان هدایت و سرسپردگی در مقابل آن، کلید این سفر و دلیل ماجراهای لذت‌بخشی‌ است که بخش کوچکی از آن ضبط و با شما به اشتراک گذاشته می‌شود.

ما هیچ برنامه‌ی از پیش تعیین شده‌ای برای این سفر نداریم.

همین حالا که در حال نوشتن این کلمات هستم‌، حتی نمی‌توانم کوچکترین ایده‌ای درباره اتفاقات زیبایی داشته باشم که قرار است فردا تجربه کنیم. فقط ایمان دارم زیبایی‌هایش بیش از آن است که بتواند در قوّه‌ی تخیلم بگنجد‌، زیرا خداوند استاد برنامه‌ریزی هاست.

ما فقط خودمان را به این جریان جاری‌ِ خوشبختی سپرده‌ایم‌ و تمام سعی‌مان اجرای «رها بودن و تسلیم این جریان بودن» در عمل است.

تمام سعی‌ ما این است که پاروها را کنار بگذاریم و اجازه دهیم این جریان خوشبختی‌، ما را به مسیرِ زیبایی‌های بیشتر هدایت کند. به نظر من تنها راهِ همراه شدن با این جریان هدایت‌، تشخیص نشانه‌ها‌، اعتماد به آنها و همراه شدن با آنهاست.

چراکه زبانِ گفتگوی این جریان‌، «از طریق نشانه‌هاست».

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۳
    150MB
    10 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

505 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رستا بانو 717» در این صفحه: 1
  1. -
    رستا بانو 717 گفته:
    مدت عضویت: 809 روز

    سلام حضور دوستان عزیز استاد و مریم عزیزم

    امیدوارم هرجایی این عالم که هستین شاد باشین

    الان تقربیا 1 هفته هست که به یه تضاد برخودم

    البته تضاد که نیست یه موضوع تکرار شونده که هر چند وقت یک بار برام پیش میاد

    یه وقتایی شدیدِ یه وقت های خفیف

    این چند روز خیلی سعی کردم که مثبت باشم

    به خیرش فکر کنم نگاهم بهش مثبت باشه و درسشو بگیرم

    اما انگار که خسته شدم بریدم از این همه لح شدن نادیده گرفتن خودم

    من نمیخوام مثل قبل باشم دوست ندارم دوباره عزتم رولح کنم خودم رو زیر پا بزارم

    انگار یه جنگی بین ذهن و قلبم شکل گرفته

    میدونم قلبم حقیقت رو میگه اما نجوای ذهنم خیلیه و زورم بهش نمیرسه خیلی میترسونم خیلی من تمام این سالها بخاطر همین ترس ها کوتا اومدم

    میدونم که اگه کوتا بیام دوباره بر میگردم سر جای اولم و تکرار دوباره این جریان

    این قدر که در این سال‌ها این چرخه برام تکرار شده و هر دفعه با کوتاه اومدن من تمام شده که

    دیگه برام مزه ای نداره و بی حوصلم کرده منم که کتک خورم ملس و انگار که قرار نیست درس بگیرم شکل زندگی کردنم تعققیر بدم

    و از اونجایم که جهان بر پایه لیاقت و عزت نفسه ول کن من نیست که نیست

    در گوشم میگه یا مثل بچه آدم خوت میای تو راه یا اینقدر ضربه ها سنگینی از طریق اطرافیان بهت میزنم که به خودت بیایی

    من خودم خوب میدونم دلیل این چرخه اشتباه نداشتن عزت نفس خود باوری و ترسه

    ترس های واهی نگرانی های الکیه که هیچ پایه و اساسی نداره و فقط تصورات ذهنیه برای تعقییر نکردن

    هر دفعه که این موضوع پیش میاد

    ذهنم بخاطر اینکه من کوتاه‌ بیام و بر گردم سر جایی که بودم همون ترس ها همیشگی ولی به یه شکل دیگه ای رو نمایش میده تا از تعقییر من جلو گیری کنه

    اما الان دیگه شرایطم خیلی فرق کرده خیلی

    من دیگه اون دختر

    قبل نیستم

    من شاگر عباس منشم

    من فایل های عباس منش رو گوش می‌دم و

    میبینم که بی واهمه و ترس و با ایمان جسارت ماشینش

    رو در جنگل میزاره میره

    2 ساعت پیاده روی میکنه حتی وسایل بیرون ماشین رو هم جمع نمیکنه

    تنها در دل جنگل چند روز میمونه

    بدونه ذره ای ترس

    حتی در جریان این قضیه هم هست که جنگل انتها نداره تا کیلومتر ها هم آدم داخلش پیدا نمیشه حیوانات خطر ناکی هم داره

    اصلان این 2 انسان شریف بخاطر همین فضا اومدن به این جنگل با این آگاهی که شرایطش اینه

    اومدن لذت ببرن کیف کنن ته اینکه هی بترسن هی افکار منفی پرورش بدن

    دیدن قسمت171و 170 سفر به درو آمریکا خیلی به من کمک کرد خیلی

    که بتونم بخودم و شرایط حالم کمک کنم

    توکلم بیشتر بشه ترسم کمتر

    اینا لطف خدا ست

    خداجون ممنونم

    دیشب نصف شب خیلی بهم فشار اورد فکر کردن به این موضوع

    صبح رفت پیاده روی کمی ذهنمو مرتب کردم برگشتم خوابیدم اما فایده نداشت نجواها

    بیشتر شد

    بلند شدم یه چایی برا خودم دم کردم

    گفتم خدایا بهم یه نشون بده کمکم کن بهت نیاز دارم

    امدوم داخل سایت داخل فایل های سفر به دور امریکا شروع کردم به گشتن ببینم کدوم قسمت رو ببینم

    که قسمت 13 به چشم خورد عکس استاد دیدم که روی صندلی نشسته داخل رود خونه

    گفتم خودشه

    پلیش کردم بدونه اینکه بخوام زوم کنم ببینم چه دستگیرم میشه به دیدن فایل ادامه دادم

    اینه سه کلمه به گوشم خورد

    ((((((نشانه ها ،هدایت خودتو بسپر جریان هدایت خداوند))))

    حسم گفت همینه همینه

    نشانه ها هدایت

    خودتو بسپر به جریان زندگی

    خداروشکر

    خداجونم اینا بهترین و بدرد بخور ترین کلمه های بودکه با شرایطم الان بهش نیاز داشتم.

    ممنونم خدا جونم که کنارمی و بهم میگی نشانه هارو دنبال کن من از طریق نشانه‌ ها هدایتت میکنم

    و تو هم با عمل کردن به همین هدایت ها راهتو پیدا میکنی

    پس با ایمان و توکل خودت رو بسپر به جریان زندگی که من همیشه کنارتم

    ممنونم خداجونم

    ممنونم که استاد رو سر راهم قرار دادی

    ممنونم استاد ممنونم دوستان

    ممنونم مریم عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: