سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۴

آنچه من از در این سفر شاهد آن هستم‌‌، تجربه‌ی دست‌های بی‌نهایتِ نیروی هدایت‌گری است که‌، ما را در زمان مناسب در مکان مناسب قرار می‌دهد‌، به سمت زیبایی‌ها هدایت می‌کند‌‌، در لحظه‌، پارکهایی را برای‌مان رزرو می‌کند که‌ بقیه آدمها برای اقامت گزیدن در آنها -حداقل از ۶ ماه قبل- باید با برنامه ریزی قبلی آنجا را رزرو کرده باشند.

گاهی اوقات‌، ماجراهایی درست جلوی دوربینم رخ می‌دهد که‌، احساس می‌کنم همه چیز دست به دست هم داده و برنامه‌ریزی شده تا جلوی دوربین من رخ د‌هد و از ورای همه این تجربه‌ها‌، این پیام را به گوشم می‌رساند که:

دست‌های دیگری در کار است. دستهای توانمند نیرویی که مستقل و بی نیاز از قوانین محدودکننده‌ی آدمها‌ست.

نیرویی که اگر به او وصل شوی‌، اگر او را باور و انتخاب کنی‌ و جدّی بگیری، او نیز تو را انتخاب می‌کند و خواسته‌های قلبی‌ات را جدّی می‌گیرد.

اگر به او توجه کنی و در برابر برنامه‌اش سرسپرده باشی و به هیچ چیز-حتی زیبایی‌ها- نچسبی‌ و به قول قرآن‌، استعینوا بالصبر(رهایی) و صلوه(توجه به نکات مثبت هر لحظه) شوی‌، تو را در زمان مناسب‌، با اتقافات مناسب احاطه می‌کند و زیبایی‌هایی را به تو نشان می‌دهد که در هیچ منطق و استدلال ذهنی‌ای نمی‌تواند بگنجد.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۴
    270MB
    14 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

412 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیده مینا سیدپور» در این صفحه: 1
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1616 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم…

    دقیقه 4 فایل استپ زدم،چشام پر اشک و یه حسی قلبمو باز کرد و یه صدایی در درونم گفت: اینم درسته اونم درسته همه چیز منم!!!!

    همه چیز دست منه!!!!

    همه چیز رو من تدبیر و مدیرییت می کنم!!!!

    همه چیز تحت نظر وفرمان منه!!!!

    تو….او…آنها….همه….دارند تحت نظر و مراقبت و امر من توی این دنیا زندگی می کنند و روزگار میگذرونند و اموراتشون رو به انجام میرسونند، باز اونم منم…..

    آره خدا که داشت باهام حرف میزد…هنوزم داره حرف میزنه و مینویسه….

    ومن فقط تحت امر و مراقبت وخواست ونظر خودش دارم تایپ می کنم.

    شما استاد قشنگم گفتید اونایی که Rv دارند معمولا از چندماه قبل حتی 1 الی 2 سال قبل برای سفرهاشون برنامه می چینند و جا رزرو میکنند…

    در صورتیکه شما اکثرا در لحظه ودر عرض چندساعت ودر عرض چند روز تصمیم میگیرید که برید مسافرت و یا کاریو انجام بدید…

    بهم گفت: مینا هر دو درسته!!!!

    هم اونکه برای اینده اش انقدر برنامه ریزی مشخصی داره، مثل کساییکه برای کسب وکار و مسافرت و تحصیل و ازدواج و …همه چیزشون برنامه ریزی میکنند تاریخ مشخص میکنن و هم کسایی که خودشون رو به جریان میسپارند مثل خودت مثل سیدحسین عباسمنش، و در اکنون زندگی می کنید و قدم به قدم پیش میرید!!!

    دیدم واقعا که همینه وجز این نیست!

    اصلا قشنگی دنیا به همینه، به همین تفاوت دیدگاهها، به تفاوت افکار و گفتار و عملکردها…

    به تفاوت تصمیم گیریها و به تفاوت نتایج ها….

    به قول شما استاد عزیزم همه چیز باید تو این دنیای مادی باشه، تواین دنیای زمینی، توی زندگی هامون….

    آدم های عجول و بی صبر و استرسی که همش میخوام تند وسریع کارهاشون رو انجام بدن، همش باید همه چیزشون طبق خواسته واستاندارد خودشون پیش بره واگه نشه حسابی بهم میریزند!

    آدمهایی که همیشه با برنامه ریزی از پیش تعیین شده پیش میرن، گاهی متوکل هستند به نیرویی هدایت گری که حسش می کنند و گاهی فقط به نیروی خودشون باور دارند و به قدرت خودشون، واتفاقا سعی می کنند طبق استانداردها وطبق برنامه ریزی ها وطبق پیش بینی هاشون اموراتشون پیش بره و اکثر وقت هاهم نتایج طبق خواستشون اتفاق میفته وپیش میره….واگر هم نشد سریع از یه مسیر وراه دیگه که بازم از قبل انگار براش برنامه داشتند پیش میرند!!

    وهستند کسایی مثل من، که سعی می کنند رها باشند ….البته من یاد گرفتم ، تو گذشته خیلی خیلی آدم فلبداهه ای بودم و خیلی وقتها یه دفعه تصمیم به انجام کاری میگرفتم و یه حرکتی میزدم، حالا در هر موردی، خب بدون شک با عواقب تصمیماتم هم روبرو میشدم، ولی خب نسبت به الان که شخصیت پذیرنده تری دارم، واکنش های معقولی نسبت به نتیجه های بد نداشتم اون وقتا، یعنی چیزی به عنوان الخیر فی ما وقع در زندگیم وجود نداشت….

    یا من مقصر بودم، یا خدا، یا دیگران، که اتفاقات باب میلم پیش نمیرفت!!!!

    ولی خب شکر الله، از وقتی اومدم تو این مسیر الهی خیلی خیلی درکم در مورد الخیر فی ما وقع بهتر وبیشتر شده ، ولی میخوام اینو بگم که زیاد اهل برنامه ریزی های دور و بلند مدت نیستم!!!

    در کل میگم هر دو خوبه!

    هم اونکه برنامه ریزهای بلندمدت داره و همیشه هدف های از پیش تعیین شده ای داره، هم اونکه قدم به قدم پیش میره و کلی نگری میکنه و ریز نمیشه تو جزییات….

    مثلا من میگم میخوام تو کسب وکارم به این جایگاه برسم، دیگه نمیایم براش تاریخ ومکان و شرایط تصویب کنم که بعد اگه شرایط طبق خواسته ام پیش نرفت حالم گرفته بشه!!

    مثلا من الان یکسال واندی هست اومدم تو کار مورد علاقه ام که از دوران نوجوانی عاشقش بودم، الحمدالله ، الان در جایگاهی هستم که از خیلی از اونا که 10 الی 15 ساله تو این کار هستند جلوترهستم(بدون در نظر گرفتن مقایسه) ولی خب چون پسرم مهدی امسال دیپلم گرفته وباید ان شالله بره سراغ کسب وکار و به خاطر کم شنواییش مشکل درک مفاهیم جمله داره،حالا من اینم در نظر می گیرم که به خاطر شرایط مهدی یه شغل دوم هم داشته باشم که کنار مهدی باهم کسب وکاری رو راه اندازی کنیم ان شالله، یا اینکه کلا اون کار مورد علاقه ام رو بذارم کنار و بریم سراغ کار دیگه ای که بازم حس میکنم می تونم عاشقش باشم وتوش موفق بشم که منو پسرم کنار هم استاراش بزنیم ان شالله، نمیدونم هرچی خدا بخواد.

    یعنی میخوام بگم انقدر به خودم و خداوند وقوانین جهان هستی اطمینان دارم شکر الله، که میگم من بزرگترین سرمایه زندگیم رو که دارم، اونم صداقت ودرستی هست و شور وشوق، خب توکل که کنم سهمم رو که درست انجام بدم توی هر کاری و هر شرایطی می تونم سربلند و موفق بیرون بیام…

    پس چرا گیر بدم یا گیر کنم تو یه چیزی، یه خواسته ای یا هرچیزی!!!!!

    من اینطوری ام…یکی دیگه اینطوری نیست، مثل خواهرم، ایشون میگه من فقط راننده خوبی هستم وفقط می تونم راننده سرویس مدارس باشم واصلا نمیخوام و نمی تونم به شغل دیگه ای فکر کنم….

    یا مثلا من چه برای مسافرتهای داخلی چه خارجی، اصلا جلوتر از چند روز هیچ برنامه خاصی ندارم، مثلا توی ذهنم میگم اگه شد به لطف الله امسال دوسه تا مسافرت برم در همین حد!!!!!

    وبعد که می بینم شرایط اوکی هست سریع بلیط میگیرم و میرم، طوریکه خود پسرم متعجب میشه خانوادم تعجب میکنند میگن واقعا از قبل برنامه نداشتی میگم نه والله، یه دفعه به دلم افتاد، دلم خواست که برم فلان جا ….یا فلان چیز رو تجربه کنم!!!!!

    از وقتی وارد این مسیر شدم از وقتی تک تک اگاهیهای 12 قدم رو با دل وجون نوش جان کردم و بلعیدم…

    یاد گرفتم، درک کردم، باور دارم، که جهان با این چیزاش قشنگه، اصلا خاصیت این جهان همینه، اصلا زندگی اینطوری معنا پیدا میکنه، با همین تفاوت ها….

    میلیاردها آدم، و پوشش،و سبک تفکر و نوع رفتار توی دنیا وجود داره….

    نگاه کنید اخه توی خونه ی هزاران نفری که توی کل عمرمون دیدیم تا حالا شده ببنید وسایل وچیدمان 4 تا خونه شبیه به همه؟؟؟

    اصلا 2 تا خونه کاملا شبیه بهم دیزاین شده تا حالا دیدید؟؟؟؟

    تا حالا تو خیابون و تاکسی ومترو و مراکز خرید و مهمونی وعروسی ها دیدید 4 نفر دقیقا عین هم لباس پوشیده باشند؟؟؟؟

    یعنی انقدر تنوع رنگ و جنس و دکور، دیزاین، شکل، شمایل، پوشش وسبک …….وجود داره…

    بماند که تک تک ما تحت مراقبت ومحافظت و البته زیر نظر و به امر پروردگارمون داریم زندگی می کنیم اونم لحظه به لحظه….

    بارها شده ما یه تصمیمی گرفتیم یعنی دو دقیقه نشده ازش منصرف شدیم، کنسلش کردیم، بعد خودمون هم تعجب کردیم از رفتارمون و عملکردمون!!!

    ولی من میگم اونم درسته!!!!

    وبارها شده اصلا تمایل به انجام کاری، تمایل رفتن به جایی، یا دیدن کسی نداشتیم ولی انگار یکی هولمون داده وگفته باید انجامش بدیم وانجام دادیم بعد تعجب کردیم که چطوری اخه؟؟؟

    منکه نمیخواستم؟؟!!!!

    ولی من میگم اونم درسته!!!!!

    آقااااا همه چیز درسته…

    همه چیز سرجاشه…

    فقط یه چیز خیلی مهمه، اینکه منه مینا هوشیار باشم نسبت به اتفاقات یا نه….اینکه اگاه باشم به افکار وگفتار واعمالم یانه….

    اینکه واقف باشم که من بدون کمک وهدایت نیروی برترم هیچی نیستم و اون هست که داره انجامش میده یانه….

    اینکه من اگاه باشم که مسئول صد درصد اتفاقات زندگیم هستم یانه…

    اینکه من باور داشته باشم که فقط سهم مشخص و معینی دارم که باید اون رو به کمک خداوند پیدا کنم وبا کمک خودش انجام بدم وباقی امورات رو بهش بسپارم یا نه…

    اینکه قبول کنم وبپذیرم که وقتی در مسیر هدایت هستم هر تضاد وناخواسته ای پیش بیاد بگم الخیر فی ماوقع یا نه……

    از وقتی درک کردم که هیچ اتفاقی اتفاقی نیست…

    از وقتی درک کردم خاصیت دنیای مادی اینه که شب وروز و زشت وزیبا، بد وخوب، سرد وگرم ….

    اصلا دوقطبی بودن همه چیز درسته وباید باشه، خیلی آروم گرفتم….

    انگار طوری شده که حواسم وتمرکزم خیلی خیلی برگشته رو خودم، به اینکه این وسط من با وجود درک جهان دو قطبی میخوام کجا باشم؟؟؟؟

    آیا با دونستن تمام این دو قطبی ها و تفاوت ها ، من هنوز میخوام که، اون زیبا، اون روز، اون خیره، اون خوب ، اون خوشی اون ارامش اون خنده اون رهایی و اونکه در مسیری روشن هست باشم یا بر خلافش؟؟؟؟

    خدارو هزاران بار شکر به خاطر قوانین بدون تغییر وحاکم بر جهانش….

    که می تونی در لحظه تصمیم بگیری وهیچ جبری وجود نداره…

    و خداوند به قدر درک وفهم من، و قوانینش به قدر درک وفهم من برام در کار و در حال عمل هستند…

    وهر چقدر من تلاش کنم این قوانین رو توی زندگیم بهش پایبند باشم، بیشتر از مواهبش برخوردار میشم و چرخ زندگیم رونتر میچرخه….

    خدارو هزاران بار شکر که منو هدایت کرد به عمل، به راه و روش زندگی سیدحسین عباسمنش، و منو هدایت کرد تا بخوام که ایمانی از جنس ایمان سیدحسین عباسمنش ومریم شایسته داشته باشم…

    ان شالله که نسیب وقسمتم باشه هر لحظه توکل وایمان ویکتاپرستی شما استاد قشنگم…

    هرجای این دنیا هستید کنار مریم جان در پناه امن خدا باشید…

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: