سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۰ - صفحه 5

سلام به استاد و خانم شایسته نازنین

این قسمت هم پر از زیبایی بود

چقدر قشنگه وقتی دلت رو می سپری به خدا

و طوری هدایت میشی که شگفت زده میشی

، خانم شایسته عزیز هر بار که این فایلها رو می بینم اشک تو چشمام جنع میشه از این که

این دنیا چقدر زیبایی داره

از دیدن فایل نیاگارا که سیر نمیشم و هر بار فقط اشک می ریزیم ، چیزی که قبلا فقط لسمش رو شنیده بودم و شاید عکسی مبهم از گذشته ازش دیده بودم

توی حالتهلی مختلف خودم رو توی اونجا میبینم و خن ی آب و تیزی آب رو روی پوست صورتم احساس میکنم

دیگه تجسم کردن این زیباییها که از این قاب دارم میبینم داره برام راحت میشه

توی مترو خودم رو اونجاهایی که شما رفتید میبینم و وقتی به خودم میام می بینم یه لبخنده بزرگ روی لبم مونده با یه احساس ذوق در وجودم

شاید بیشتر از نیم ساعت همینطوری هستم در جاها و حالتهای مختلف

توی باشگاه ، مترو ، محل کار، دارم ظرف میشورم ….

خلاصه با زیباییهایی که شما از نزدیک میبینید دارم زندگی میکنم

خیلی سال پیش که بچه بودم دای بزرگم که الان به رحمت خدا رفته چند سال توی آمریکا بود توی بهترین شرایط و گاهی برای سوغاتی می آورد و چقدر ما لذت می بردیم

و آمریکا برای من جای لذت بخشی توی ذهنم هک شد

گذشت تا چند سال بعد حتی رشته دانشگاهم رو انگلیسی انتخاب کردم اون هم ناخوداگاه فقط چون از زبان انکلیسی خوشم میومد

و یادم میاد چند تا از دوستام توی دوران دانشگاه بهم میگفتن تو بالاخره میری خارج از ایران ؛ البته خیلی در مورد رفتن حرف نمیزدم ولی انکار از حالتها و افکار من میفهمیدن

؛ یه دوستی داشتم

که یه بار یه داستان نوشت و هر کدوم از دوستان اطرافش رو در سالهای بعد که کجا وچه شرایطی دارن رو در داستانش آورد

ومن رو در فسمتی از زندگی آینده م نوشته بود خارج از ایران در انگلیس و اون زمان می خندیدیم به این داستان

از اون داستان و روزها نزدیک به بیست سال گذشته و حالا باز هم این همه نشانه

و خدارو بابتش شکر میکنم

درسته که الان هیچ چیزی نیست از رفتن

ولی من مطمعنم که تمام این سفرنامه به دور آمریکا و دیدن زیباییهای اونجا همه و همه نشانه ست

نمیدونم چطوری و کی ، چون به من مربوط نمیشه من باید فقط یادبگیرم بندگی کنم ، مابقی ش با خودشه

دیگه حتی نمیگم حتما آمریکا چون من میخوام که لذت وزیباییهای بیشتر ببینم

می سپرم به خودش

توی این مدت چند تا دوست غیر ایدانی پیدا کردم که شاید خیلی در ارتبتط نبودیم ولی چقدر آدمهای شریف و مهربانی بودن

اینها همش نشانه ست

دوست داشتم که اسب سواری رو امتحان کنم کسی که فقط یک بار دیدمش به یک جای زیبا دعوتم کرد برای تجربه ی سوارکاری

در حالی که اصلا بهش نگفته بودم

اینها نشانه ست

خدایا شکرت

استا هیچ وقت اولین فایلی که ازتون رو شنیدم رو فراموش نمیکنم (قانون مدارها)جذب صحبتهای الهیتون شدم و موندگار شدم

خانم شایسته عزیز خداقوت برای تمام زیباییها و نشانه هایی رو که از طریق نگاه زیبا بین شما میبینم و میشنوم و لمس میکنم

خدایا سپاسگزارم ?????????????????????