ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 19

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی نامجوفر گفته:
    مدت عضویت: 1385 روز

    به نام پروردگاری که مرا از هیچ خلق کرد و قدرت آفرینش را در من نهادینِ کرد

    سلام به همه بزرگان و دانشمندان سایت و سلام مخصوص بنده به فرد اول نابغه این سایت استاد هدایت شده ام

    وقتی دیدم امروز روی ماه شما رو خوشحال شدم در حال کمک به یک هم وطن بودم که دستی بودم از جانب الله که فرشته هدایت را نیز خودم دریافت کردم با دیدن این فایل مقدس برای من مقدس در این زمان مقدس و مکان مقدس الهی شکرش.

    استاد جان من تا دقیقه پنج دیدم و استاپ کردم که اطاعت امر کنم و سریع دفترم را باز کردم و چیزهای که امد در همان لحظه در ذهنم نوشتم که فکر نمی کردم روزی راجب آن ها بنویسم و نوشته هایم را اینجا تایپ می کنم تا بدانم خودم دوباره کجای زندگیم هستم الهی شکر.

    سوال : اگر یکی از دوستان من یا اعضا خانده من به موفقیت قابل توجهی برسند من چه احساسی درباره موفقیت آن فرد دارم ؟

    1.مهاجرت داود ( داماد خانواده ) به عمان و شروع کسب و کار خودش و کسب درآمد در یک کشور غریب در حالی که 3 فرزند دارد و یک همسر ( 1 فرزند از همسر اول و یک فرزند از همسر جدید و یک فرزند خوانده از طرف همسر سابق خواهر بنده) ؟

    / در ابتدا تازه با این مباحث آشنا شده بودم با استاد عزیزم در حالی که به نون شب هم مهتاج شده بودم و و با خودم گفتم اگر این آدم تونسته پس من هم میتوانم اگر استاد با هیچ رفت از قم به بندر عباس پس من هم خداوتد هدایتم می کند ( پیداکردن الگو ) و باور کردم و تنها با مبلغ حدودا5 میلیون اونم با کار کردن روی باورهام ساخته بودم دل زدم به جاده بدون هیچ برنامه ای از قبل مشخص رفتم اهواز و 2 سال خداوند همه جوره کمکم کرد و بعد از اهواز نشانه دوم مهاجرت به فضای بهتر رفتم تهران و بعد مدتی مهاجرت به روستا و بعد سفر به ترکیه کردم در حال حاضر استانبول هستم

    / موضوع بعدی اینکه ایشان ( داماد جان که مثل برادر هستیم ) تنها یک سال از من بزرگ تر هست متولد 61 اما الان با 2 فرزندش و همسرش زندگی خوبی دارد و عاشقانه زندگی می کند که البته خواهر من هم ازدواج دوم کرده ( فرزند خودش بازگشت به ایران و رفت پیش مادر خودش) پس چرا من همش توی دیوارم توو رابطه عاطفی

    حالا باور من چی بود: من اولش حسادت می کردم و احساس ناتوانی که چرا پس برای من نمی شود که البته من هم 2 مرتبه اقدام به ازدواج کردم که هر دو ناموفق بود

    ازدواج اولم دختری زیبا و تحصیل کرده دختری خوش اندام با خانواده اصیل و درست و حسابی که 5 سال طول کشید و بعد توافقی حدا شدیم دلیل این جدای چی بود

    اول این را اضافه کنم من انسان به شدت واکنشگرای بودم و البته هنوز هم هستم اما بهتر شدم ( نداشتن کنترل ذهن و تحت تاثیر دنیای اطرافم بودم اما داود داماد ما بسیار خونسرد تر از من بود و آرام تر و متفکر تر از من بود

    دوم من به دونبال پیدا کردن نقطه ضعف طرف مقابلم بودم و تمرکز من خلاف مقبت بود ( بی توجه بودم به نکات مثبت در حالی که داود با احترام صحبت می کرد و انرژی مثبت میداد و از ادم ها بهتر از من تعریف می کرد)

    سوم پدر من همش در گوشم نی گفت زنت به خاطر پولت و موقعیت تو با تو ازدواج کرده و من باور کرده بودم که پول به من ارزش و اعتبار داده موقعیت من باعث برقراری ارتباطات من با آدم ها شده در حالی که داود با جیبی خالی از پول و با ورشکستگی که داشت و بدون حضور خانواده اش به خواستگاری خواهر من آمد و ما همه عاشق این مرد شدیم و هستیم چون خودش را دوست داشت چون به خودش و توانای هایش باور داشت

    چهارم باور به خیانت ( به تو خیانت خواهند کرد ) ترس در افکارم

    یک روزی که داشتم از خانه ام میرفتم به سمت مغازه ام متوجه شدم پدر سمت دیگه خیابان داخل ناشین نشسته سلام کردم گفتم بابا شما اینجا چه کار دارید چرا کارخانه نرفتید ( داستان مفصلی دارم به خدا اما نمیخواهم بیاد بیاورم ) گفت تو نمیدونی ننیفهمی وقتی از خانه رفتی بیرون چه کسی وارد خانه تو میشه زنت کجا میره بعد از رفتن تو هان ( باز باور ترس باور بی ارزشمندی باور نداشتن لیاقت باور تهمت زدن باور اینکه همه بد هستن مگر خوبش ثابت شود باور اینکه تمرکز روی نکات منفی و همش ترس و ترس و ترس )

    فکر می کنید چی شد زندگی که من با عشق ساختم با دستان خودم از بین رفت و من دست از پا دراز تر برگشتم به تهران آن زمان ما اراک مدتی زندگی کردیم.

    پدرم اعتبارش از بین رفت و هیچ وقت طعم یک زندگی راحت را نچشید تا همین حالا به دلیل افکار و باورهاش که با همه ما هم داده بود.

    چهارم با خودم گفتم داود تخصص داره ( تعمیرکار ماشین های آلمانی و آمریکای هستن) هر کجا برود می تواند کار کند و پول بسازه

    / باور مقایسه. که انا من چی تنها یک فروشنده هستم چیزی بلد نیستم ( نه دیدم توانایی هایم را توانای ارتباط برقرار کردن توانای های که خودم ساخته بودم و باورم این بود من ناتوانم من باید حتما یک انسان توانا کنارم باشه . باور کنم که اگر چیزی هست من هم می توانم بیاموزم یادبگیرم توانای یادگیری دارم ) ( من الان در کارم که روانشناس حیوانات هستم و مربی سگ فوق العاده عمل می کنن کاری که من انجام میدم را هیچ کسی در دتیا ندیدم انجامش بدهد)

    پنجم باور اینکه سن من بالا رفته (40 ساله هستم ) من الان چطور دیگه می توانم ازدواج کنم آن هم با یک دختر خانم که اولین تجربه اش برای ازدواج من باشم .در حالی که داود ( داماد ما ) و شهاب ( پسرخاله ) الان فرزندانشان حداقل بیش از 10 سال سن دارند.

    / باور اینکه من ارزشمند هستم باور کن افراد بسیاری در سن بالا ازدواج کردن با دخترانی که اولین تجربه زوج شدن را دارند و بسیار خوشبخت هستند و پیدا کردن الگوها مثل داود که با وجود فرزند و بدون هیچ رسم و رسومی و هیچ تشریفاتی وهیچ پولی با سن بالا با خواهر من ازدواج کرد مثل ابراهیم که در سن بالا خداوند فرزند به ایشان داد مقل پیامبر اسلام که با خدیجه ازدواج کرد تو هم بنده خوب خدای تو هم بنده هدایت شده خداوندی این رو باور کن

    باور کن فراوانی خداوند را باور کن که بی نهایت دختران زیبا و توحیدی هستند که آرزو دارند با مردی فهمیده مناسب زیبا توحیدی مثبت اندیش آرام و محترمی مثل تو ازدواج کنند این رو باور کن

    ششم میبینم که دوستان و اقوام من هیچی نداشتند زمانی که من هم خانه داشتم هم ماشین ها داشتم و درآمد خوب و مناسب الان همه چیز دارند و من به دلیل تصمیمات اشتباه در گذشته همه چیز را از دست دادم و حالا چطور می تونم دوباره بسازم احساسم بد میشه

    / باور اینکه من ارزشمتد هستم باور اینکه اگر قبل توانستم پس باز هم می تونم باور اینکه ایده ها برای پول سازی فراوان هست باور اینکه هر چقدر ثروتمند تر نزد خدا محبوب تر و پول ساختن راحت ترین و لذت بخش ترین و معنوی ترین کار دنیاست باور کن که خداوند وعده داده به تو ثروتی خواهد داد که نتوانی بشماریش باور کن وعده خداند حق است باور کن که خداوند وعده فراوانی و فزونی داده باور کن تورو خدا باور کن باور کن که تو لایق ثروتمتد بودن و زندگی در صلح و ارامش هستی باور کن که خداوند از تو بنده خوبش حمایت می کنه باور کن باور کن که خداوند به تو پاداشی میدهد که اگر تمام مردم جهان جنع شوند نمی توانند تو را پاین بکشند و چیزی که خداوند به تو داده و حق توست را از تو پس بگیرند تو بنده پاک و مقدس خداوند عزیز دلم

    باور کن که الگوهای مثل پائولو کوئلیو های که در سن بالای 40 سالی به ثروتی رسیدن که می توانند یک وشور را بخرند باور کن

    هفتم همیشه از همه توقع داشتم همیشه همه مقصر بودن و از دقتی با قانون آشنا شدم دارم باور می کنم که تا همین لحظه در زندگیم هر اتفاقی را که تجربه کردم نتیجه باورهای خودم و نوع افکار کوچکم بوده و من در حال پذیرفتن خودم هستم و خودم را با تمام آنچه بودم و هستم و خواهم بود دوست دارم عاشق خودم هستم و هر تصمیم اشتباهی را که گرفتم درسش را یاد میگیرم و برای هر قدم درست و تصمیم درست حتی کوچک ترین ها هم خودم را تحسین می کنم خودم را تشویق می کنم کلاه از روی سرم به احترام خودم بر میدارم و در هر لحظه به خودم یادآور می شوم این زندگی یک بازی است که باید در حال یادگیری قوانین آن باشم و درست زندگی کنم به شکلی زندگی کنم که زمان تاریخی مرگم در برابر تنها حاکم جهان هستی تنها قدرت تنها منبع قروت تنها منبع آگاهی و تنها متبع احترام و عضمت پادشاه زمین و آسمان ها سرم را بالا بگیرم و با روی باز و با عضت و احترام ادامه زندگی بهشتیم را در آخرت نیز تجربه کنم

    و یادبگیرم که قضاوت تنها از جانب خداوند هست آن هم در آخرت و یاد بگیرم و باور کنم که حتی لحظه ای خودم را قضاوت نکنم حتی با دقیقه پیش خودم چون من در حال رشد و تغییر هستم و جهان به این شکل عمل می کند چون جهان در حال رشد و حرکت روبه جلو است و جهان خداوند ایستا نیست یا رشد می کنم و یا لح می شوم

    خیلی خیلی سپاسگزارتم استاد که با 5 دقیقه اول فایل باعث شدید من بیش از 1ونیم ساعت به درون خودم سفر کنم و ببینم از کجا به کجا آماده ام و چقدر رشد داشتم و این مسیر نامحدود همچنان برای من تا لحظه مرگم ادامه دارد

    استاد ارجمند از شما بی نهایت سپاسگزارم که شاگرد شما هستم به خود افتخار می کنم و سپاس و حمد از آن خداوندی است که خالق و فرمانروای جهانیان است که پاک و منزه از هر شرک و شبیح عاشقانه درخواست می کنم هدایتمان کن به راه مستقیم به راه کسانی که بی حساب نعمت بخشیدی و نه راه گمراهان که عضب فرمودی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 685 روز

    سلام به استاد عباسمنش و مریم بانو و همه دوستان سایت

    متاسفانه از رشد و پیشرفت برخی از افراد خصوصا فامیل دلگیر میشوم و نمی خواهم دیگران قبل از من پیشرفتی کنند.

    با حس حسادت خودم را با دیگران مقایسه می کنم و اگر شکستی برای فردی رخ بدهد متاسفانه احساس بدی ندارم.

    در فامیل چند نفر هستن که در حال حاضر از من رشد بهتری داشتن،مثلا دختر یکی از اقوام با اینکه کوچکتر از من است،خیلی زودتر از من شاغل شد، ازدواج کرد و صاحب دو فرزند زیبا و جذاب ، به کمک همسر کارمندش توانست در مرکز استان یک آپارتمان سه طبقه بخرد و خودروی روز،در عین حال که خیلی سرزنده،خوش رو و خوش پوش است و اتفاقا علاقه قلبی هم به او دادم اما متاسفانه در مقایسه با او احساس حقارت می کنم در حالی که خودم و همسرم هم شاغل و دارای زندگی کارمندی هستیم،فرزندی ندارم و خرید خانه در توانمان نیست.

    برای جواب سوال اول، خودم را راضی کرده ام که مقایسه را کنار بزارم و روی خودم در زمینه رشد مالی و مهارتی تمرکزی کار کنم،باور کنم که وقتی او توانسته این مسیر را سپری کند من هم می توانم خیلی راحت راه پیشرفت را پیدا کنم.برای رسیدن به خواسته ام از خدا درخواست کنم و با رها کردن و نچسبید به خواسته ام بقیه راه را به خدا بسپارم،شاد باشم و بدون ناراحتی و فکر مشغولی راحت زندگی کنم،سرم فقط در زندگی خودم باشد و با آرزوی موفقیت بیشتر از قبل برای او و خانواده اش برای پیشرفتم تلاش کنم،این را باور کنم که هر چقدر تعداد افراد موفق و ثروتمند اطرافم بیشتر شود،زمینه ترقی و رشد من بیشتر فراهم می شود زیرا این اتفاق برایم باورپذیرتر خواهد شد.

    سوال دوم،((الهام)) از ناهمواری ها و سختی های او خبر نداری و تنها داری ویترین کار را می بینی،به نظرم در این مسیر بی وقفه با حس شادی که از او سراغ دارم تلاش کرده و اولویتش رفاه خودش بوده و کاری به حواشی اطرافش نداشته ،از دستیابی هایش برای دیگران حرفی نمی زند و نتایجش اوضاع خوبش را بازگو می کند.شاد زندگی میکند و از دیگران تعریف می کند و هیچوقت ندیدم گله و شکایت کند .

    (….) عزیزم الان که این موضوع رو نوشتم احساس بسیار خوبی بهت دارم و از صمیم قلبم دلم می خواد اوج بگیری و برای شادی هزاران برابر رو آرزو می کنم.

    خدای خوبم به من توفیق استمرار در پیشرفت در مسیر بده و کمکم کن با عشق و بدون هیچ عجله ایی و با لذت با همسرم زندگی کنم و خودم و همسرم رو تحت فشار قرار ندهم و همه امور رو دست خودت بسپارم زیرا تو بی نهایت ودود و بخشنده ایی.

    استاد عباسمنش بزرگوار از شما برای قرار دادنمان در مسیر خودشناسی بسیار سپاسگزارم.خودشناسی برای من حلقه مفقود زندگیم همیشه بوده و خیلی مشتاقم خودم رو کشف کنم.

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    مریم جون گفته:
    مدت عضویت: 989 روز

    سلام استاد عزیزم من قبلا وقتی میدیدم یکی به موفقیتی رسیده حسادت میکردم اما بیشتر حسرت میخوردم تا حسادت چون کلاا حسود نیستم ،اما یک نکته خیلی مهمی که از وقتی یک سال پیش دوره عزت نفس رو خریدم متوجهش شدم این بود که تا یکسال پیش که میدیدم خواهرام ماشین می‌خرن ،وسایل زندگیشون رو عوض میکنن ،مسافرت میرن ،تولد میگیرن نه تنها حسادت نمیکردم بلکه اصلا تو وجودم نمیدیدم که حتی برا یک بار هم که شده از خودم بپرسم توام دوست داری اینا رو داشته باشی ؟اصلا تو لیاقت خودم نمیدیدم که برسه بهش فکر کنم و خودمو گول میزدم که من ساده زیستم ،من گذشته تجربیات و اشتباهات خیلی زیادی داشتم که منو از خواسته هام دور می‌کرد هرچند من همیشه خودمو دست کم میگیرم اما یکساله که همه چی تغییر کرده و من خیلی بهتر شدم ،استاد من بعضی مواقع که میبینم همکارام کاری شبیه به کارمنو دارن انجام میدم ی لحظه حس ترس میاد سراغم که ای وای دیدی چی شد اما بعداز چند لحظه سریع حالمو خوب میکنم و باورای خوب به خودم تزریق میکنم و سعی میکنم آگاهانه حال خودمو خوب کنم ،استاد ما باید خیلی حواسمون به این جمع باشه که گول نجواهای ذهن رو نخوریم چون ذهن مدام بهت ترس میده ومن خیلی دوست دارم مدام توجهم به فراوانی ونکات مثبت باشه ،واینو مدام به یاد خودم میارم که استاد همیشه میگه اگر ی آدمی هر جای دنیا تونسته ی کاری رو به نحو احسنت انجام بده توهم میتونی دوستون دارم استاد ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    زهره یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1429 روز

    سلام ودرود خدا بر استاد نازنین من ومریم بانوی توانمند وقدرتمندم

    درود خدا بر دوستان وخانواده عزیز ونازنین من

    باورهای قدرتمند کننده وباور های محدود کننده وضمیر ناخودآگاه

    هر زمان که استاد اسم باور یا پیش نویس میاد من یاد ضمیر ناخوداگاه خودمون میفتم وتاثیر شگفت انگیز اون در جنبه های مخطلف زندگیمون،چقدر دررابطه با افکار وگفتگو های ذهنمیمون در طول روز دقت داریم ،چقدر به اونها توجه میکنم طی یک فرآیند اتفاق افتاده در زندگیمون در طی روز گفتگوهای ذهنی ما چگونه است مثبت یا منفی با توجه به این مسئله میتونم بگم که ضمیر ناخودآگاه من توجهش به چه سمتی است مثبت یا منفی،مثلا همین مثالی که استاد جان شما زدید در مورد پبشرفت آدمها برخورد من چگونه است خوشحالم ویا ناراحت،غمگین میشم یا شاد،این مسیله نگرش مراذنشان میدهد زمانی که خوشحال میشوم منبه فرآوانی اعتقاد دارمو یقین دارم که هیچکس جای مرا نگرفته وهمه خلق جهان جا برای پیشرفت به اندازه کافی دارند این یعنی اینگه من ضمیر ناخودآگاه خودرا درست برنامه ریزی کردهام واگر احساس بد وغمگینانه داشته باشم یعنی اینکه ضمیر ناخودآگاه من نیاز به تلقین وتکرار وتمرین دارد چون جهان بر پایه فراوانی استوباور کمبود وضعف تنها وتنها درذهن ماست و خداوند جهان را بر پایه فراوانی آفریده است وبس ربم سپاسگزارم به خاطر وجودم در عرصه هستی واز استاد نازنین ام ومریم جانم سپاسگزارم به خاطر همه آموزشهای فوقالعاده جهان هستی که مرا با خود ببشتر آشنا کرده است.

    شاگرد شما وبنده ربم زهره یوسفی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    بهروز مروی گفته:
    مدت عضویت: 3184 روز

    سلام به استاد زیبایی ها و مریم بانوی عزیز و تمامی دوستان عزیز این دوره ارزشمند جدید…

    اینکه دیگران چه موفقیت هایی کسی کرده اند و چه احساسی از موفقیتشون دارم؟

    – علی عزیز دوست و یار همیشگی من طبق رویاهایی که داشت در یک اداره دولتی با حقوق بالا استخدام شدو همون جوری که میلش بود با یه خانم کارمند ازدواج کرد و درآمد جفتشون بالاست و با سرمایه گذاری هایی که کردند سود های خوبی دارند و چند تا ماشین سنگین خریدند و پولهای خوبی میسازند و اتفاقا هزینه های زندگیشون هم خیلی کم هست و الحمدالله خیلی موفق بودند.من چه احساسی دارم؟اللهی شکرت که دوستی که اونهمه سال با هم بودیم اینقدر خوب گلیمشو از اب کشید و شکر خدا اون روحیه ساده گیرانه ای که در مورد مسائل داشت جواب داد و به آرزوش که ماشین سنگین بود رسید در حالیکه حتی قوانین رو هم بلد نبود ولی ناخوداگاه خوب موفق شد و این ثابت میکنه وقتی در مورد ایشون اتفاق افتاد در مورد منی که خیلی بزرگ تر فکر میکنم و اهداف بزرگ تری دارم قطعا اگر همون ساده گیری ایشون و ذوق و شوق ایشون رو داشته باشم موفق خواهم بود.

    – بهزاد برادرم: خب ایشون کارمندن و با یه دختر کارمند ازدواج کردند و حقوق خوبی دارند و تونستن به تازگی خونه دومشون رو در مرکز استان خریداری کنند و شکر خدا سرمایه گذاری های خوبی انجام میدن داداش و من صمیمانه به خودشون تبریک گفتم.خب این موفقیت بهزاد بهم میگه کسی که در یک خانواده و سر یک سفره با هم بزرگ شدیم تونسته به موفقیت برسه پس برا منم میتونه این اتفاق بیفته دیگه دو تا داداش که خیلی نزدیکیم به هم و میتونم گذشته و طرز تفکر داداش رو یادم بیارم و ببینم خط مشی ایشون چی بود که الان نتیجه اش شده موفقیت و این خودش میتونه چراغ راه من باشه.

    خیلی دارم فکر میکنم و دوستان زیادی هستند که دارن نتیجه طرز تفکراتشون رو دریافت میکنند و موفق هم هستن اکثرا بحمدالله و من میام بدون مقایسه کردن بیزنس هر کدوم نگاه میکنم اونا چه باورهایی در مورد پول و ثروت داشتند و چگونه بسادگی ثروت خلق میکنند و البته من این جوری نبودم و در این مدت 7 سالی که با استاد زندگی میکنم یاد گرفتم و یاد میگیرم اگر به هر چیزی در بیرون یا درون خودم به گونه ای نظر کنم که به من احساس بهتری بدهد یعنی در مسیر درست هستم و این عالیه واقعا عالیه…

    چه موفقیت مالی چه موفقیت در روابط و سلامتی و… اون نگاهی که به من کمک میکنه و احساس منو بهتر میکنه خوب قطعا توش مقایسه و حسادت و نفرت و احساس بد و خشم و بی اعصابی و…نداره و این یعنی استمرار در ارسال فرکانس های خوب و خواسته و این یعنی عمل به قانون و عمل به قانون یعنی احساس بهتر و بهتر و این یعنی ساخت آینده بهمان شکلی که در مخیله مون متصورش شده ایم بارها و بارها….

    ممنونم از استاد عزیز بخاطر دوره جدید و هم زمانی این دوره بعد از دوره باارزش لیاقت که دیگه بهتر ارزشمندی یه دوره رو به رایگان یا پولی بودن اون نمیدونیم و این ثمره عمل به دوره قانون ارزشمندی است.

    اللهی الحمدالله…

    ممنونم استاد از صمیم قلبم

    ارادتمند شما : بهروز مروی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    رضا گلچمن گفته:
    مدت عضویت: 1477 روز

    با سلام وارادت موضوع جلسه خیلی خوب وعالیه

    وخیلی به عنوان یکی از مهمترین عوامل بیرونی زندگی ما هست چون با دیدن موفقیت افراد من خودم گاهی اوقات احساس خوب ندارم

    البته به میزان موفقیت افراد مختلف متفاوت هست

    مثلاً اگه فرزند خودمون موفق بشه خیلی احساس خوب و عالی داریم

    ولی اگه هم کلاسی فرزندمون باشه شرایط فرق داره

    وبا خودمون میگیم بچمون زحمت نمیکشه ،تنبله،ودر واقع با حسادت توجیهی برای عدم موفقیت پیدا میکنیم

    من خودم گاهی اوقات احساس خوب میکنم،

    وگاهی اوقات بی تفاوت هستم ،وبیشتر اوقات با توجه به شرایط اقتصادی فعلی که درگیر شدم احساس خشم و حسادت بسیار زیاد

    ممنون بابت فایل عالی شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 762 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    سوال ؟

    اگر یکی از افراد نزدیک به من به موفقیت های بزرگی برسه واکنش من در مورد شرایط ایشان چی هست ؟

    من به شدت خوشحال میشم بزارید با مثال توضیح بدم چند وقت پیش من توی کسب و کار خودم یه فروش داشتم بعد همکاران من خیلی ناراحت بودن و خیلی برای من عجیب هست انگار من سهم اونارو خورده بودم و بشدت ناراحت بودن به دلیل فروشی که من زده بودم منم برام مهم نبود واکنش همکارهام و لذت میبردم بعد اگه اشتباه نکنم 10روز بعدش همون همکار من که خیلی عصبانی بود از فروش من توی یه روز اگه اشتباه نکنم 2تا فروش زد و من خیلی خوشحال شدم جوری که رفتم پیشش و بهش تبریک گفتم و کلی با خودم صحبت کردم که دیدی میشود دیدی و از این صحبت ها کلا از درون خوشحال شدم و اگر همکار که چه عرض کنم برادرم یا پسر عموم یا هرشخص نزدیکی به من موفقیت کسب کند من بی نهایت خوشحال میشم و بهش تبریک میگم و الگو ازش میسازم برای خودم

    یعنی من به وسیله آموزه های شما یاد گرفتم کم کم مقاومت هارو بردارم و با خودم و جهان اطرافم در صلح باشم و بتونم ببینم موفقیت های افراد رو از دید بالاتری به موفقیت های افراد نگاه کنم از یه دید وسیع تر

    حالا شما برگشتی گفتی که شاید دوستم موفق بشه من خوشحال بشم و پسر عموم موفق بشه من ناراحت بشم من هرچقدر فکر میکنم خوشحال میشم اینطور نیست که ناراحت بشم بعضی هارو و بعضی هارو خوشحال بشم نه تمام سعیم رو میکنم که بتونم تحسین کنم و الگو بگیرم

    2:چند وقت پیش دوست من پورش ماکان خرید و من اصلا کلی خوشحال شدم و نشستم پشت ماشین کلی تحسین کردم اصلا رفتم پیاده روی و کلی شکر گذاری کردم

    3:یکی دیگه از دوست هام یه رابطه فوق العاده رو تشکیل داده بود و من کلی ذوق کردم و خوشحال شدم و گفتم خدایا شکرت

    خب یه نفر هست که من روند ایشان رو کلا دیدم که ایشان چه روندی داشت و چطور موفق شد تا حدودی میدونم اینجا مینویسم :

    جابر دانش خواه عموی کوچک خودم

    ایشان خب توی وضعیت فقر بزرگ شدن پدرشون کوچیک بودن فوت کردن تا جایی که من یادم میاد ایشون پول خرید یه دوچرخه هم نداشتن بعد ایشون مهاجرت کردن به بندرعباس و اونجا مشغول به کار شدن ادم شکر گذاری بودن نسبت به بقیه و ذهنیت خوبی داشتن پشت سر کسی حرف نمیزدن و دنبال پیشرفت بودن بعد از چند سال که من با ایشون صحبت کردم این حرف مال 5سال پیش هست یا شایدم 4سال پیش درآمد ایشان 60میلیون ماهیانه بود و الان دیگه اطلاعی ندارم از وضعیتشون اما من درس هایی که گرفتم از روند ایشون تا وقتی که خبر داشتم ازشون این بود که مهاجرت خیلی باعث پیشرفت میشه و شکرگذاری خیلی زیاد تأثیر داره یا راستگو بودن و سرت توی لاک خودت بودن و تمرکز رو صرف چیزهای الکی نکردن و دنبال موفقیت بودن همه این ها به شدت زیاد تأثیر داره توی مسیر و من به چشمم دیدم که ایشون از درامد صفر بعد از چند سال رسیدن به درآمد ماهی 60میلیون اونم 5سال پیش و خیلی الانم که به یاد آوردم برام لذت بخش بود که میشود فقط باید عمل کرد حرکت کرد

    انشاالله که هممون جز با تقوایان باشیم و از لحظه به لحظه زندگیمون لذت ببریم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 566 روز

    سلام و درود خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز

    خداروشکر برای این ک انقدر قشنگ و عیان هدایتمون می‌کنه سپاسگزارم بابت این فایل فوق‌العاده ک دقیقاً جواب سوالاتم رو گرفتم…

    وقتی وارد سایت شدم هدفم فایل دیگه ای بود اما دیدم فایل جدید اومده موقعی ک شروع کردم ب انجام تمرین ها تازه فهمیدم وای منی ک میگفتم اصلا حسادت ندارم چقدر این باور محدود کننده رو در خودم جا داده بودم و متوجه نمیشدم .. مثلا همینجور ک استاد گفتند زمانی ک کسی ب اون چیزی ک من میخواستم می‌رسید من دیگه اون مورد رو نمی‌خواستم و رها میکردم اما حتی خودم نمی‌فهمیدم و فقط یه حس بدی رو چند دقیقه تجربه میکردم و از کنارش میگذشتم….برای یک جاهایی از تمرین ممانعت داشتم ک حقیقت رو حتی ب خودم بگم اما گفتم و نوشتم و جواب تموم سوالاتم رو گرفتم اونم جوابایی ک حتی ب ذهنم خطور نمی‌کرد مثلا فهمیدم من یه الگوی تکرار شونده دارم ک حتی ریشش رو نمیدونستم کجاس یا این ک ب قول استاد احتمالا طرف مقابل من از بالا بهم نگاه نمیکنه قصده خورده گرفتن هم نداره بلکه باور من اینه و همه‌ی این ها برای اینه ک من در عزت نفسم مشکل داشتم حسادت پنهان داشتم و خودم متوجه نبودم الان معنی مورچه سیاه روی سنگ سیاه رو میفهمم…چ ترمز هایی ک در ما وجود داره و از اونا بی‌خبریم اما خدارو شاکرم ک امروز هدایتم کرد و از تمرینات جوابم رو داد و از استاد عزیز بابت این فایل سپاسگزارم .‌.. درس هایی ک من از تمرینات این فایل فوق العاده گرفتم:

    •با تمرین های پی در پی میشود در هر زمینه ای ب چیزی ک میخواهی برسی

    •این ک باید الگوهای تکرار شونده رو پیدا کنم و درستش کنم ….

    •باید عزت نفسم رو بالا ببرم و روی خودم کار کنم تا حس ناتوانی از من دور بشه

    •ثابت قدم بودن کنترل ذهن و قربانی کردن چیزهایی گذرایی ک فقط گول زننده هستند

    •تمام دنیا حول عدالت و قوانین ثابت خودش می‌چرخه پس اگر برای دیگران میشود برای من هم میشود فقط کافیه ب این ایمان داشته باشم

    •ب موفقیت های دیگران از زاویه ای نگاه کنم ک باورهام تقویت بشه و انگیزه بگیرم

    •رها کنم مسائل کوچیکی رو ک خودم رو ب اونا گره زدم و دستو پامو برای پرواز ب سمت موفقیت ها بسته مثل همون گوی سنگینی ک در کیلیپ با زنجیر ب پای اون مرد بسته شده بود و بقیه در حال پرواز بودند

    • حفظ آرامش و صلح در خودم با فهمیدن قانون تکامل ؛ عدالت و خیرخواهی خداوند

    واااای خدای من باورم نمیشه یک تمرین ساده و کوچک اینهمه جواب و درس برای من داشته باشه

    خدایا سپاسگزارم ک نمیذاری از این مسیر زیبا دور بشم و کمکمون کن تا بتونیم ثابت قدم بمونیم و اسیر مسائل و ناچیز های زمینی نشویم

    هزاران بار شکرت ای صاحب اختیار جهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مهردخت مافی گفته:
    مدت عضویت: 1680 روز

    سلام‌

    به محض اینکه شنیدم نظرتون چیه درباره موفقیت یک نفر از خوشحالی اشک جم شد تو چشمهام

    و وقتی تصور کردم که برادرم اون شخص هست شوق بیشتری پیدا کردم و خوشحالیم بیشتر شد

    من دیروز هم درباره سبک زندگی یه آدم پولدار شنیدم و تحسینش کردم و پرسیدم منبع درآمدش از چه راهی هست

    خودم هم خیلی هر روز از نظر مالی دارم پیشرفت میکنم ولی با توجه کردن به موفقیت افراد سعی میکنم خودم رو تو حال و هوای ثروتمندان قرار بدم تا به اهداف مالیم برسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    ص گفته:
    مدت عضویت: 2542 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و همراهان گرامی

    خسته نباشید میگم بهتون استاد جان خیلی هم سپاسگزارم

    میخام یه نکته بگم اونم اینکه درسته مطالب شما مفید کاربردی هست و جواب میده ولی خیلی سخته ، سخت میشه جواب گرفت ایکاش اینکارایی که میگین میتونستیم ناخودآگاه کار کنیم

    ایکاش مسیر یه کم آسان تر بود

    بریم سوال قسمت اول

    1_اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!

    1_ ج والا من اولا اطرافم کسیو ندیدم موفقیت مالی یا روابط یا چیز دیگه ای داشته باشه همه مون در یک شیب ملایم زندگی کردیم و از نظر من کسی نبوده بهتر از خود من بوده باشه منتها وقتی فرض میکنم این حالت و میرسم به اینکه من احتمال قوی حالت خنثی داشتم ینی اصلا برام مهم نبود

    و اگر افراد بسیار نزدیک به این موضوع میرسیدن میگفتم منی که اینهمه با عباس منش کار کردم چرا اونا جواب گرفتن؟ مگه اونا میدونن استاد چی گفته ؟ مگه اونا میدونن باید تغییر باور بدن ؟ اینا حتی قبول هم ندارن باورها نتیجه رقم میزنن؟

    پس عامل موفقیت چی بوده ؟ و میرسم به اینکه من کی میرسم ؟ چرا من نرسیدم مشکل کجاست ؟

    خدایی این برام پیش میومد نه انگیزه می‌گرفتم نه ناراحت میشدم نه خوشحال میشدم

    ولی به این فکر میکردم چرا من من نتونستم اون چی کار کرده که من نکردم ؟ و اینم بگم خیلی وقتا مثلا در بحث روابط افرادی و تو خیابون میبینم که نتیجه منو گرفتن اولا تحسین میکنمشون و به این فکر میکنم نکنه تمام آموزه های استاد غلطه ؟

    چرا این سوال میاد چون من شب و روز رو مسائل و موضوعات مطرح شده کار کردم و وقتی میبینم یه آدم معمولی مثلا با دختر مورد علاقه من تو رابطه اس میگم اقااااااا اینا چی می‌دونن من نمی‌دونم ینی آنقدر باورهای من مخربن ؟ نمی‌دونم میتونم مشکلم و توضیح بدم یا نه بعد میگم شاید باور طرف در این رابطه درسته بعد میگم چرا من نمیتونم درست کنم ؟ همش سوال در سوال میشم .

    در مورد قسمت های بعدی سوال چون واقعا من با زندگی کسی کاری نداشتم و زوم نبودم طبیعتاً هیچ احساسی ندارم بهشون

    استاد جان ایکاش یه موضوع یک هدف مشترک که دغدغه همه مون هست رو انتخاب کنید و قدم به قدم رسیدن به این هدف و بهمون بگین کلا گیج شدم موندم یه جا نمیدونمم چیکار کنم

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: