ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 41

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد دهقان گفته:
    مدت عضویت: 388 روز

    سلام ب استاد عزیزم و دوستان مهربانم

    من اخیرا مرتکب 2 اشتباه شدم.

    1.فعالیت در اینستاگرام با شیوه نادرست.

    2.دوست شدن با شخصی ک ارزشم رو پایین می‌آورد.

    در نهایت هردو مسیر رو ب اتمام و پایان رسوندم

    و خداروشکر از اشتباهاتم احساس شکست یا ناتوانی نکردم و یچیزی در درونم بهم میگفت ک اینها باعث رشد تو خواهند شد و بنابردلایلی تو باید این اشتباهات رو انجام میدادی.

    درسی ک از شماره یک گرفتم این بود ک.

    اعتماد بنفس رفته بالا

    دیگه حرف افراد برام مهم نیست

    خجالتی نیستم دیگه

    شناختم نسبت ب انسانها زیاد شده

    دیدگاهم تعغیر کرده

    و باعث شد من وارد مدار زندگی در بهشت بشم.

    درسی ک از شماره دو گرفتم این بود ک.

    ارزش خودم رو بیشتر بدونم

    گفتار مناسب باید داشته باشم

    کردار مناسب باید داشته باشم

    هر شخصی ک میبینم دارای هرجنبه ای نیست.

    صبور باید باشم.

    مهم تر از همه نباید با هرشخصی دوست بشم شاید اون شخص از کلماتی استفاده کنه ک منو از مدار خارج کنه.

    ب هرحال تجربه خوبی بود و من ب جایی اینکه ناامید یا احساس ناتوانی کنم باید از این اشتباهات تجربه کسب کنم و روش هایی ک اشتباه بوده رو با روش های درست جایگزین کنم.

    استاد عاشقتم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    بنام خدای مهربان ،سلام استاد عزیزم ،خیلی ممنون ازشما به خاطر این فایلهای عالی که خیلی تاثیرگذاره ،خیلی خوشحالم برای به چالش کشیدن ما که میتونیم باهر جواب کلی چیز یادبگیریم،

    سوال اگر کاری رو اشتباه انجام میدی نحوه برخوردت باخودت چی بود؟ایا ازش درس گرفتی ،فکرکردی بهش،یا خودتو سرزنش کردی؟

    خب من قبلاً اگر اشتباهی میکردم سعی میکردم بهش فکر نکنم و آشغالها روزیر مبل قایم میکردم ،چون نمیخاستم باهاش روبرو بشم واین باعث میشد ،بازهم تکرارش کنم ،من سر این خودمو سرزنش میکنم که چرا به فلان کس کمک کردم واون کاری کرد که ازخودم متنفر بشم این منو عصبی میکرد،حالا بعد دوازده قدم خب خیلی باخودم رفتارم خوبه ،من بیشتر میترسم ازواکنش همسرم چون به شدت سرکوب میکنه چون اینجوری بزرگ شده ،من وقتی رانندگی میکردم باکوچکترین اشتباه تکرار میکرد تو مال این کار نیستی ولی جالبه من اهمیتی به حرفاش نمیدادم ولی اذیت میشدم من اصلأ خودمو تخریب نمیکنم وهربار دخترم میگه من نتونستم نمره خوبی بگیرم ،خودشو سرزنش میکنه همیشه بهش میگم چرا اینو به خودت میگی؟چراانقدر بدحرف میزنی باخودت؟چون کلا من عادت ندارم کسی رو سرزنش کنم چون فکر میکنم توی اون لحظه ادمها به اندازه کافی خودشون حالشون بد قرارنیست من بدتر کنم یادندارم به کسی تو اشتباه سرزنش وتخریب کنم ،جالبه بعضیا میگن اگه من اینجوری به خودم بگم دوباره تکرار میکنم ولی من اینجوری فکر نمیکنم ،حتی توی رانندگی وقتی مربی باهام بد وتند صحبت میکرد باهاش برخورد میکردم واجازه نمیدادم تخربیم کنه،همونطور که به کسی چیزی نمیگم باخودمم خوب صحبت میکنم ودیگه تکرار نمیکنم مگر اتفاق غیر منتظره که نمیشه جلوشو گرفت،خداروشکر که امروز خیلی خودمو دوست دارم من میدونم که فرصت هست برای بهتر شدن ،اینو استاد هم گفت قرارنیست من مثل کسی که بیست ساله رانندگی کرده باشم تازه همونم اشتباه میکنه ،اگر بخام هرکاری رو انجام میدم چیزی به عنوان استعداد وجود نداره این باور قوی که استاد که الگوی منه انجامش داده رو هرلحظه تکرار میکنم ،دارم این باورهای مثبت جایگزین میکنم باور های محدود کننده که از دیگران توذهنم مونده ،من اشتباه میکنم ویاد میگیرم وسعی میکنم مهارتمو تواون زمینه افزایش بدم ،عبارت های تاکیدی قدم نهم ازدوازده قدم کلی منو کمک کرد،من مینویسم که مریم توبهترینی فقط بلد نیستی بعد یاد کارهایی که ازپسش براومدم میفتم واونارو به خودم یاداوری میکنم ،یادمه امتحان رانندگی داشتم ازمون هربار رد میشدم به شدت ازواکنش همسرم ومادر همسرم اذیت میشدم ولی به خودم میگفتم بالاخره انجامش میدی من نگران بودم الان اصلأ برام مهم نیست ،بعضی ها در اطراف ما منتظرن تواشتباه کنی تا قضاوتت کنن،یادمه خونه مادر شوهرم غذا درست نمیکردم چون میترسیدم خراب کنم ولی بعدا که خودش کلی غذا خراب کرد ومن چیزی نگفتم شروع کردم غذا پختن جالبه کسانی ازت ایراد میگیرن که خودشون چیزی بلد نیستن ،من امروز توی روابطم هم کلی رشد کردم قبلاً واکنشم اصلأ جالب نبود ولی الان میدونم چه رفتاری باید انجام بدم اینم یکی دیگه از چالشهای زندگی من بود استاد عاشقتم برای دوستان گلم بهترین ها رو ارزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مهران سرگزی گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    سلام استاد وقتتون بخیر

    قسمت اول

    همین دو هفته پیش بود که توی ترید یک معامله ی خارج از پلن و استراتژیم ورود کردم (البته اینم بگم که من تازه 2 ماهه که دارم ترید میکنم و تازه کارم) که طبق خواسته من پیش نرفت و معاملم ضرر شد

    قسمت دوم

    و چون نپذیرفتم اشتباهمو و خواستم انتقام بگیرم از بازار به همین دلیل به معامله های خارج از پلن و استراتژیم ورود کردم و باعث شد بخش زیادی از سرمایمو اون روز از دست بدم این اشتباهم باعث شد هر چی که سود کرده بودم و بخشی زیادی از سرمایم از بین بره

    قسمت سوم

    درسایی که گرفتم از این اشتباه این بود که فقط طبق پلنم پیش برم طبق استراتژیم عمل کنم اگرم اشتباهی ازم رخ داد دنبال انتقام از بازار نباشم اشتباهمو بپذیرم خودمو دوست داشته باشم و دیگه معامله ای اون روز انجام ندم.

    با اینکه تازه 2 ماهه که ترید رو شروع کردم اما تو این 2 ماه حسابم سود ده شده تو این 2 ماه معاملاتم بیشتر سود میشن و خب درسته یک اشتباهی انجام دادم اما درسای بزرگی گرفتم و قطعا خیلی بیشتر از اون پولی که از دست دادمو میتونم به دست بیارم من خودمو تو همین زمان کوتاه هم به خودم ثابت کردم الهی شکرت

    قسمت چهارم

    باید درس هایی که گرفتمو بنویسم مثل همین کاری که الان انجام میدم

    خدا نگهدارتون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    امیرعباس بهزادی گفته:
    مدت عضویت: 413 روز

    سلام درود خدمت استاد عزیز و دیگر عزیزان

    مرحله اول

    اشتباهی که اخیرا آنرا انجام داده ام:

    رها کردن درس و کنکور در یک مدتی به علت احساس ناتوانی در خود و شرایط بیرونی بد

    مرحله دوم

    توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟

    آیا خودت را سرزنش کردی؛

    آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛

    یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟

    خب زمانی که من آن اشتباه را انجام دادم

    آنرا به عوامل بیرونی و شرایط نامناسب نسبت دادم و یا به ناتوانی های خودم در زمینه یادگیری و تمرکز و افسردگی نسبتش دادم.

    فوقالعاده احساس بدی داشتم چون میدانستم دانش آموزی هستم که قبلا درسخوان و موفق درزمینه درسی بوده و دقیقا سال آخر به دلیل مشکلات نمیتواند خوب عمل کند

    همش تقصیر دیگران و بد بودن خداوند میدانستم مسئله را

    فوقالعاده مظلوم نمایی میکردم.

    مرحله سوم

    درس هایی که من میتوانم بگیرم چیست؟ این است که من درهنگام ناتوانی درانحام کاری نبایددآنرا رهاکنم

    مهمترین درس من این بود که با کارکردن روی توانایی های خودم و استفاده از آنها میتوانم خیلی از مسائل زندگی ام را حل کنم و از آنها عبور کنم نه اینکه احساس شکست کنم و دیگر هیچ اقدام مثبتی انجام ندهم.

    این اشتباه چه فرصت هایی به من داد؟ مرا به سمت شناخت توانایی های خودم هدایت کرد

    به سمت عزت نفس و اعتماد بنفسی که به علت ندیدن توانایی ها نابود شده بود

    به سمت تغییر باورها و شناخت قوانین زندگی مرا هدایت کرد.

    از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    من توانایی حل آن مسئله و مشکل را درون خود دارم اما به علت اشتباهات قبلی خودم آنها در من کمرنگ شده اند که باید کم کم با شناخت خودم و کنترل ذهنم و شناخت جهان و خداوند و قوانین آن خودم را کم کم قوی کنم و بر مشکل و مسئله ام به راحتی پیروز شوم.

    مرحله چهارم

    پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟

    انجام تمارین

    کنترل ذهن

    تغییر باور های محدود کننده

    مهم نبودن حرف مردم

    شناخت توانایی های خودم

    توجه بیشتر به قانون تکامل

    احساس مثبت و مثبت نگری در زندگی

    قرار دادن مسئله تغییر به عنوان مهمترین مسئله زندگی ام.

    درود و سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 456 روز

    سلام و درود

    پاسخ به سوالات قسمت 3

    به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده ؟

    حق چند ساعت کاری را از صاحب کارم نگرفتم

    تجربه‌ای شد برام که این اشتباه را تکرار نکنم

    آیا خودت را سرزنش کردی؟

    لحظه ای خودم را سرزنش کردم

    آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؟

    تا حدکمی خودم را ناتوان دیدم ولی تمرکزم را روی بهبود خودم گزاشتم و خودم را بخشیدم

    چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟

    درس درخواست کردن حقم ،برای کارم و زمانی که گذاشته ام ارزش بیشتری قائل باشم

    این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟

    فرصتی شد ضعفم را بشناسم و روی خودم کار کنم تا اشتباهم را تکرارش نکنم

    از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    بخشیدن خودم و تمرکز روی بهبود خودم و باور هایم وارزش دادن به کار و زمانی که صرف کارم کرده ام میتواند باعث انگیزه و رشد کردنم باشد تا بتوانم با اعتماد به نفس بیشتری ادامه بدهم

    چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟

    فایل های مرتبط برای بهبود ضعف هایم را در سایت پیدا کنم، گوش بدهم و تمرین ها را روی خودم شروع کنم

    اگر دوباره در این موقعیت قرار گرفتم با ذهنیت قوی تری درخواستم را بگویم بدون در نظر گرفتن نتیجه

    (هدف غلبه بر ترس یا ضعفم است)

    قبل از شروع به کار موضوع هزینه کار را با صاحب کاردر میان بگذارم و بعد از توافق کارم را شروع کنم

    ممنون و سپاسگزارم از این فایل عالی با تمرین های فوق العاده اش که باعث شناخت توانایی ها و ضعف هایمان میشود و راهی نشانمان می دهد برای کار کردن روی خودمان

    با تشکر فراوان از زحمات استاد عباس منش عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ثوری خانوم گفته:
    مدت عضویت: 659 روز

    به نام خدا جون مهربون

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو جان و

    سلام به همه دوستان

    فایل های ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده

    منو وادار کرد در خودم جستجو کنم و ریز ریز احساساتم و رفتار هامو تحلیل کنم

    استاد جانم ازتون ممنونم شما باعث شدید بزرگترین مشکل خودم رو پیدا کنم

    هر کاری میکردم حس رضایت درونی و آرامش رو

    نمیتونستم پیدا کنم

    ولی خدارو هزاران مرتبه شکر که ضعفم رو پیدا کردم و

    به لطف خدا دارم روش کار میکنم

    و اما اشتباهاتی که مرتکب میشم…

    در ابتدا خودم رو خیلی زیاد سرزنش میکردم و مدتهای طولانی خودمو آزار میدادم و غم و غصه چاشنی همه لحظه هام میشد

    اما حالا که تا حدودی متوجه شدم که قانون چیه و چطور باید از اشتباهاتم درس بگیرم و در راستای رسیدن به خواسته هام ازش استفاده کنم

    وقتی اشتباهی ازم سر میزنه

    به خودم میگم حواستو جمع کن

    میتونی با توجه و آگاهی جلوی تکررشو بگیری

    و با یادآوری رفتاردهای درستم خودمو از اون حس بد خارج میکنم و سعی میکنم عصبانیت و خشونت رو از خودم دور کنم

    استاد جان شما دست خدا هستی در زندگی من … ممننم از این همه آگاهی های نابی که در اختیار مون قرار میدی

    اسمتون در شکر گزاری های هر روزم هست

    3/2/4

    ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    پروین گفته:
    مدت عضویت: 1349 روز

    با سلام و عرض ادب به استاد

    سوال جلسه 3 :

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    آیا احساس شما این بود که:

    1. ” اشتباهی است که رخ داده و اشکالی ندارد. ببینم چه درسی برایم دارد؛ ببینم چه تغییر یا بهبودی ایجاد کنم که در آینده این اشتباه تکرار نشود؛ ببینم چطور می توانم در این موضوع بهتر شوم ” ؛

    2. آیا به شدت خود را سرزنش کردی!

    3. آیا آن اشتباه را به شخصیت خود وصل کردی و به احساس ناتوانی رسیدی؟!

    4. آیا به این نتیجه رسیدی که کلا به درد این کار نمی خوری؟!

    پاسخ :

    ” اشتباهی است که رخ داده و اشکالی ندارد. ببینم چه درسی برایم دارد؛ ببینم چه تغییر یا بهبودی ایجاد کنم که در آینده این اشتباه تکرار نشود؛ ببینم چطور می توانم در این موضوع بهتر شوم “.

    تمرین جلسه 3:

    مرحله اول:

    به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده. ” و ”

    مرحله دوم:

    توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد :

    1. چه احساسی داشتی؟

    2. چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟

    3. آیا خودت را سرزنش کردی؟

    4. آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؟

    5. یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟

    در حال حاضر شغلی ندارم و از طریق سایت های کاریابی شغلی که مورد نظرم هست را پیدا میکنم و در صورت پذیرش رزومه ام، مصاحبه انجام میدم و از 1 روز تا 2 هفته مشغول به کار میشم. اما نهایتا بعد از این مدت توسط کار فرما عذرم را خواسته و منجر به ترک کارم میشه.

    آخرین شغلی که شروع کردم، در تعطیلات نوروز 1403 بود. کارم اداری بود اما در شرکت تجهیزات پزشکی که هیچ اطلاعاتی در این زمینه نداشتم چه برسه به اینکه به مشتری های شرکت برای انتخاب بهتر محصول مورد نظرشون بهشون مشاوره بدم.

    اما توسط کارفرما ( و جمع آوری یسری اطلاعات توسط خودم از سایت شرکت ) آموزش های لازم برای کار با نرم افزار شرکت، لیست قیمت ها، شناخت نیاز مشتری برای دریافت محصول مناسب نیازش و اطلاعات در خصوص تجهیزات و نحوه کارشون رو کسب کردم.

    ( از هفت سال پیش شروع به کار کردم اما چون در مدیریت مشکلات شخصی و کاری ضعیف بودم، باعث شد که بعد از هر شغلی 1 سال وقفه بیوفته و بیکار باشم. با توجه به سابقه افسردگی که داشتم و عدم مدیریت استرس هایی که وجود داشت مجبور به ترک کار میشدم. بنابراین تقریبا 5/4 سال تجربه کاری دارم. )

    خلاصه بعد از گذشت چند روز و ایراداتی که از کارم گرفته میشد ( مثل بی دقتی در وارد کردن اطلاعات، نداشتن تمرکز کافی در کار و سرعت عمل پایینی که داشتم. بطوریکه باعث میشد، 1 تا 2 ساعت اضافه تر از ساعت کاری در شرکت بمانم برای اتمام کارهای آن روز)، 0 تا 100 کار رو یاد گرفتم.

    ( واکنش هایم در مواجهه با گرفتن ایرادات کارم و آموزش جزئی ترین کارها مثل لوکیشن پیدا کردن ( با توجه به تجربه ای که از شغل های قبلی که داشتم)، این بود که عذرخواهی کنم از اشتباهاتی که رخ داده، نت برداری کنم که در سفارشات بعدی دوباره مرتکب اشتباه نشم، اشتباهاتم را به شخصیتم ارتباط ندم که باعث استرس بیشتری در کارم بشه . در مواجه با جزئی ترین آموزش ها هم واکنشم این بود که آموزش را می پذیرفتم که هم برام مرور بشه و هم اینکه آرامش داشته باشم در حین کارم و وقتم رو به گفتن ” این کارها رو میدونم ” تلف نکنم و ذهن آرامی در حین کار داشته باشم. )

    گذشت زمان، مشخص شدن اشتباهاتم و آموزش هایی که دیدم باعث شد که اشتباهات همکارام، کارفرمای مستقیمم و شریکش را هم متوجه بشم. و این مسئله را درک کنم که حتی کسانی که سابقه کاری خیلی بیشتری از من دارند هم اشتباه میکنند و تنها من نیستم که در کارهام اشتباه دارم. این تجربه بهم کمک کرد که با اشتباهات بعدیم بهتر کنار بیام.

    در حین این 2 هفته هر زمان که ازم در مورد کار پرسیده میشد، پاسخم این بود که همه جوانب کار خوبه و راحت و کم استرسه اما مسئله عدم دقت کافی و تمرکزم در حین کارم هست که کار رو سخت میکنه. و در پاسخ بهم گفته میشد که مسئله ای نیست و به مرور در حین کار این مسائل حل میشه.

    تا اینکه اولین روز بعد از تعطیلات عید فطر، در همان دقایق ابتدایی ساعت کاری، به من گفته شد که در این 3 روز ( چون کار شرکت 24 ساعته بود اما کادر اداری در تعطیلات بودند. ) مشکلاتی پیش آمده که منجر به آسیب شدیدی در کار شده.

    ( در حالی که بدون اینکه به من گفته شود، قبل از تعطیلات، ماموریت های 4 روز بعد را هم مشخص کرده و اطلاع داده بودم که کارشناس برای اعزام به ماموریت مسئله ای نداشته باشه. )

    تا خواستم شروع به بیان علت مسائل کنم، نه تنها به من فرصتی داده نشد بلکه اجازه اینکه سیستم و کارهایم رو بازبینی کنم که مشخص بشه که اشتباهات پیش آمده همه از جانب من بوده یا نه نیز به من داده نشد. و پیشنهاد سمت دیگری به من داده شد که هم پاره وفت بود و هم سبکتر از سمت قبلی بود .

    ( در ذهنم به این فکر کردم که حتی اگر مخالف بعضی اشتباهات پیش آمده باشم و مشخص بشه که مثلا این اشتباه از جانب من پیش نیامده هم کمکی به حل ماجرا نمیکنه. )

    بنا براین سمت پیشنهاد داده شده را رد کردم و گفتم که ترجیح میدم که ترک کار کنم. ( چون این احساس در من بوجود آمد که این پیشنهاد از سر دلسوزی هست. و از دیدگاه آنها انگار که در دریای این مشاغل، من محتاج این سمت در این شرکتم و اگر نپذیرم شغل دیگری مناسب تر از این شغل پیدا نخواهم کرد. )

    مرحله سوم:

    با توجه به توضیحات استاد عباس منش درباره ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده در برخورد با اشتباه، به این موضوعات فکر کن که:

    • سوال : چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟

    پاسخ : پذیرفتم که دقت، تمرکز و سرعتم در کار بسیار پایین هست و نیاز هست که به شدت و مستمر روش کار کنم.

    • سوال : این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟

    پاسخ : این اشباهات این فرصت را به من میدهد که در کنار مدتی که در پی شغل مناسب با توجه به شرایط موجود دارم، وقتی را مشخص کنم برای بهبود و حل این مسائل.

    • سوال : از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    پاسخ : از این زاویه به این اشتباهات نگاه میکنم که رخ دادن این مسائل به علت این است که به نقص هایی که دارم آگاه بشم و با تلاش برای بهبود این مسائل، استانداردهای کاری یا حتی شخصیم را بالا ببرم.

    مرحله چهارم:

    سوال : پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟

    پاسخ :

    1. در حال حاضر برای حل این مشکلات ( عدم دقت، تمرکز و سرعت عمل کافی در کار که حاصل ضعف در حل مسائل شخصی و کاری بوده که منجر به ایجاد این مسائل شده ) از 2 متخصص بطور همزمان و موازی کمک میگیرم ( یکی برای یهبود شرایط روحیم و یکی برای بهبود شرایط جسمیم ) .

    2. عمل به تجویزات این 2 متخصص و تمرین هایی که میدن ( مصرف دارو، انجام تمریناتی برای بالا برن عزت نفس، مصرف خوراکی و دمنوش های طبیعی و انجام دادن نرمش هایی که باعث بهبود لرزش های دست و پام که نتیجه اضطرابی که دارم هست . )

    3. گرفتن مدت زمان انجام کارها و کم کردن مدت زمان آنها به مرور، توسط تایمر .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مهشید گفته:
    مدت عضویت: 1634 روز

    سلام به اساتید عزیزم

    سلام به دوستان خوبم

    استاد، من هنوز نوشته های فایلهای نشانه دیروز و پریروزم رو نتونستم تکمیل کنم از بس که مفصل هستن و نکته دارن. اما الان دقیقه 8 فایل نشانه امروزمه و من نتونستم بقیه فایل رو گوش بدم و گفتم فعلا بیام این مطالب رو بنویسم…

    استاد، یه بار دیگه فایل نشانه ام من رو شگفت زده کرد و هنوز هم بعد از این همه مدت برای من عادی نشده این همزمانی فایلهای نشانه با اتفاقات زندگیم…

    دیروز به همراه 2 دوست دیگه رفته بودیم ناهار بیرون و چند تا جای جالب رو دیدن کردیم که تمام این برنامه ها هم در اثر چند تا همزمانیه فوق العاده جور شدن، ولی حالا من میخوام به موضوع این فایل بپردازم…

    آخرین جایی که رفتیم، به پیشنهاد من یه دریاچه ای نزدیکمون بود که من چند روز قبلش رفته بودم و خوشم اومده بودم و پیشنهاد دادم که بریم اونجا…

    وقتی که رفتیم اون دوستی که ماشین آورده بود گفت که فیریزبی و توپ فوتبال توی ماشینش داره و آوردشون که 3 تایی بازی کنیم…

    من تا حالا فریزبی بازی نکرده بودم و فقط توی فیلمها دیده بودم و خیلی خوشم اومد ولی اونا هردوشون بلد بودن …

    خلاصه دفعه های اول، خیلی کج پرتاب میکردم یعنی دیر رهاش میکردم و به جای اینکه مستقیم به سمت نفر مقابل حرکت کنه، به سمت راست متمایل میشد..

    دوستانی که باهام بودن هم خیلی خوب من رو راهنمایی میکردن که حالت دستم باید چجوری باشه و کمک میکردن که من زودتر مسلط بشم…

    خلاصه در یک مقطعی جهت پرتابهای من اصلاح شد و به خصوص یکی از بچه ها هم با هر پرتاب درست، خیلی تشویقم میکرد. ولی بعد دوباره یه جاهایی پرتابهام کج شدن…

    توی این مرحله، من هر بار که کج پرتاب میکردم، عذر خواهی میکردم یا میگفتم اوووووووه….. اَههههههههه و از اینجور حالتهایی که نشون میده: ای بابا بازم خراب شد!!!

    بعد یه لحظه توی بازی این فکر اومد توی ذهنم که: «اونا از اول بازی تا حالا یه بار هم درباره پرتابهای خودشون از این عکس العملها نشون ندادن!»

    البته اونا خیلی خوب بازی میکردن ولی خوب بالاخره بعضی وقتها هم که خراب میشد، از این عکس العمل ها نداشتن…

    تازه، این دفعه اولی بود که اصلا من فریزبی رو از نزدیک میدیدم!!

    همون دوستی هم که بیشتر تشویقم میکرد، این نکته رو هم گفت که تو کفشت مناسب ورزش و فعالیت اینجوری نیست. (اونا هردو کتونی پوشیده بودن)

    خلاصه،…. از یه جایی به بعد، دیگه هم به خاطر کفشهام خسته شده بودم، هم اینکه چون همه پرتابهام درست نبودن من گفتم که دیگه نیستم و شما بازی کنید.

    الان که به احساس اون لحظاتم فکر میکنم، احساس میکنم حسم اون موقعم حس خجالت بود. یعنی وقتی پرتاپ اشتباه میشد، احساس خجالت و شرمندگی بهم دست میداد.

    یعنی انگار که باید خیلی حرفه ای تر و مسلط تر بازی میکردم، ولی چون خوب بازی نکردم، نذاشتم که به بقیه هم خوش بگذره و بازیشون رو خراب کردم!!!… پس بهتره من دیگه ادامه ندم تا حداقل اونا خودشون بازی کنن و لذت ببرن.

    من هنوز بقیه فایل رو گوش ندادم. درواقع وقتی فایل نشانه ام اومد، اولش همینجوری یه نگاهی به متن فایل کردم و سوالش رو خوندم ولی چیز خاصی به ذهنم نیومد که برای جوابش بنویسم. بعد گفتم خوب بذار فایل رو گوش بدم، شاید از توی مثالهای استاد بتونم یه چیزی پیدا کنم…

    به دقیقه 2:22 که رسید، چشمهای من 4 تا شد با شنیدن این جمله:

    «««….میتونه ورزش باشه، مثلا شما میخوای یه حرکتی رو بکنی و یه توپی رو بزنی توی گل و نمیتونی این کار رو انجام بدی و اشتباه میکنی….»»»

    و یه دفعه بازی دیروز و اون فکری که موقع بازی از ذهن من گذشته بود یه دفعه اومد توی ذهنم.

    فعلا تا اینجا رو نوشتم تا بقیه فایل رو گوش بدم و تمرینش رو تکمیل کنم…

    ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

    نکات مهم فایل:

    + چرا مشارکت در کامنت‌های فایل‌ها به ما کمک می‌کنه که درک بهتری از موضوع داشته باشیم؟

    دلیلش اینه که هر کدوم از ما داریم از یک منظر به اون سوال فکر می‌کنیم و جواب میدیم و تمرین رو انجام میدیم و زاویه‌ای دیدی که یک نفر برای حل مسئله انتخاب می‌کنه، میتونه به بقیه هم کمک کنه.

    + در زمانی که اشتباهی انجام شد، باید به خودم بگم:

    ««این اشتباه انجام شد، هیچ اشکالی نداره. می‌تونم ازش درس بگیرم. این یه فرصتیه برای یادگیری.

    بشینم فکر کنم ببینم اگر دفعه دیگه خواستم این کارو انجام بدم، چجوری انجامش بدم که اشتباه نکنم؟»»

    و اون رو به عنوان یه فرصتی ببین، برای پیشرفت و برای یادگیری

    و ببین که آیا راحت بودی با اشتباه کردن؟

    چون، این نحوه واکنش ما نسبت به اشتباهاتمونه، که نشون میده که چه ذهنیتی داریم.

    یک ذهنیت قدرتمند کننده وقتی که یک اشتباهی رو انجام میده:

    + می‌پذیردش

    + و اون رو به عنوان یک فرصتی برای پیشرفت میبینه.

    مثلاً میگه:

    ««من توی این زمینه، این کارو انجام دادم و جواب نداد… یا کار اشتباهی بوده یا به شیوه نادرستی انجامش دادم… حالا باید ببینم که کجای کار ایراد داشته؟ چه درسی می‌تونم ازش بگیرم؟ چطور می‌تونم از این اشتباه به نفع خودم استفاده کنم؟»»

    و یک ذهنیت محدود کننده این نگاه رو داره که:

    این اشتباهه نشون میده که من به درد نخورم!

    این اشتباهه نشون میده که من آدم بی‌عرضه‌ایم یا من آدم ناتوانی‌ام!

    یا خیلی عصبانی میشه…

    یا خودش رو سرزنش و تحقیر می‌کنه…

    یا اگر کسی اشتباهش رو بهش بگه، ممکنه خیلی حالت تدافعی بگیره.

    ولی یک ذهنیت قوی میپذیره و میگه:

    ««آقا مسیر پیشرفت از همین جا شروع میشه.

    من یه کاری رو انجام میدم، حالا شاید هم دفعه‌های اول درست انجامش ندم. ولی با بازخوردایی که می‌گیرم و بهبودهایی که میدم، دفعه بعد هی بهتر و بهتر میشه.

    قرار نیست اگر یه اشتباهی کردم به این معنا باشه که من آدم اشتباه یا ناتوانی هستم!

    یا به این معنا باشه که من دیگه هیچ وقت نمی‌تونم اون کارو درست انجام بدم یا توی اون موضوع پیشرفت کنم!

    این نگرش که بخواهیم خودمون رو سرزنش کنیم، یا اگر یه اشتباهی کردیم فکر کنیم به درد این کار نمی‌خوریم، نگرش درستی نیست.

    ذهنیتی که خیلی از افراد شکست خورده دارن اینه که:

    با اولین اشتباه و با اولین خطا توی کارشون، توی بیزینسشون یا توی روابطشون، نتیجه گیریشون اینه که:

    آقا من به درد این کار نمی‌خورم…. من برای این کار ساخته نشدم!

    یا اگر اشتباه بکنم یعنی دیگه یه فاجعه‌ای رخ داده!

    و دیگه با باورهای خودشون یه سدی درست می‌کنن که دیگه پیشرفت نکنن.

    + ولی یه آدمی که ذهنیت قوی داره:

    می‌پذیره که این مسیره یادگیریه…

    و آدم از توی شکم مادرش که همه چیو بلد نیست که!

    آدم به دنیا میاد و برای اینکه پیشرفت کنه، یه کاری رو تست می‌کنه. بعد اگر درست انجامش نداد، شیوه انجامش رو تغییر میده و از یه زاویه دیگه تستش می‌کنه.

    + تمام این اشتباهات، خیلی خیلی به ما کمک می‌کنن که پیشرفت کنیم و یاد بگیریم.

    اینکه بشینیم فکر کنم: ««من اگر اون اشتباه را انجام دادم، دفعه بعد توی همچین موقعیتی چطور می‌تونم از اون اشتباه درس بگیرم که دیگه تکرارش نکنم؟»»

    یعنی به جای اینکه خودمو سرزنش کنم یا به خودم خیلی سخت بگیرم یا خودم را تخریب کنم، بگم:

    ««اشکال نداره…. اتفاق افتاد…

    دفعه دیگه چطور می‌تونم از این اشتباه به نفع خودم استفاده کنم؟

    چطور می‌تونم ازش درس بگیرم؟»»

    + اصلاً نباید اشتباهات خودمون رو با کارهای درست بقیه مقایسه کنیم.

    یک ذهن قدرتمند باید بتونه به خودش بگه:

    ««اشتباه پیش میاد…

    مهم درسیه که از اشتباه می‌گیرم.

    این میتونه بهترین هدیه خداوند باشه برای من که باعث بشه کلی پیشرفت کنم و کلی درس بگیرم.

    و کلی توی این مسیر، موفقیت‌های بیشتری کسب کنم.

    اصلا اگر این اشتباه نبود، شاید این درس رو انقدر خوب یاد نمی‌گرفتم»».

    + باورهای محدود کننده ای که ممکنه افراد در این زمینه داشته باشن:

    1- اگر من توی یه کاری اشتباه می‌کنم، به این دلیله که در انجام درست اون کار ناتوانم!

    یعنی انگار توانایی یه چیز ثابت و استعدادیه، که طرف باهاش به دنیا اومده! و اگر نداشته باشیش هم دیگه انگار نمیشه بهبودش داد!

    در صورتی که اینطور نیست….

    ما توی هر زمینه‌ای که خوب نباشیم، می‌تونیم بهتر بشیم.

    توی هر زمینه……. توی هر زمینه‌ای

    یعنی هیچ زمینه‌ای نیست که شما نتونی توش بهبود پیدا کنی.

    هیچ کاری در دنیا نیست که نشه آدم یادش بگیره، اگر علاقه داشته باشی و اگر بخوای.

    از آشپزی تا ورزش تا کدنویسی و ….

    یعنی این ذهنیت رو باید در خودمون ایجاد کنیم که:

    من آنچه را که بخواهم یاد بگیرم، می‌توانم یاد بگیرم…

    چیزی به نام استعداد ذاتی وجود نداره.

    چیزی که وجود داره اینه که:

    آدم اون چیزی رو که بهش علاقه داره، میره یاد میگیره…

    تکرار میکنه …

    اشتباه میکنه …

    بهبود میده …

    ادامه میده …

    ادامه میده …

    و توش بهتر میشه.

    حتی اگر به قول بعضیا بگن استعداد نداره.

    چون اون ذهنیته است که مهمه.

    در کل اینو یادت باشه که:

    آنچه را که تو بخوای یاد بگیری و توش پیشرفت کنی، می‌تونی توش پیشرفت کنی.

    هیچ چیزی اینجوری نیست که بگی من به درد این کار نمی‌خورم! کسی که اینجوری بگه یعنی خودش، داره خودش رو محدود میکنه با این حرف.

    همه ما این توانایی رو داریم….

    اصلاً مغز این توانایی رو داره که می‌تونه هر چیزی که بخواد رو یاد بگیره و توش بهتر و بهتر بشه.

    + توی این مسیر هم اشتباه می‌کنه و اشتباهاتم قسمتی از مسیرن برای یادگیری.

    هیچ اشکالی هم نداره، همه اشتباه می‌کنن، فقط ما نیستیم. ولی مهم اینه که:

    چه نگاهی بهشون داشته باشیم؟

    و چه درس‌هایی ازشون بگیریم؟

    و چطور خودمون رو بهبود ببخشیم؟

    به جای اینکه خودمونو سرزنش کنیم، یا اگر اشتباه کردیم به توانایی‌هامون شک کنیم.

    + اگر اشتباه کردیم به این معنا نیست که ما ناتوان و بی‌عرضه و به درد نخوریم!!! یا اینکه آدم اشتباهی هستیم!

    نه توی اون یه مورد، به هر دلیلی، من نتونستم خوب عمل کنم. حالا شاید تمرکز نداشتم و غیره. باید ببینم ایراد چیه؟

    ایرادشو در بیارم و ازش درس بگیرم و پیشرفت کنم.

    مثلاً توی بازی وقتی یه نفر اشتباه میکنه، به این معنا نیست که بلد نبوده. به این معناست که اون حرکت رو اشتباه انجام داده.

    ولی بهترین‌ها هم یه زمانی ممکنه اشتباه کنن و اینم طبیعیه. این اشتباه به این معنا نیست که بی‌عرضه و به درد نخورن و باید شک کنند به استعدادها و توانایی‌ها و ویژگی‌های خوبشون!!!

    به این معناست که:

    ««حالا یه چیزی پیش اومده و من باید ببینم که چه درسی ازش می‌گیرم، به جای اینکه بشینم خودم رو هی اذیت کنم، یا خیلی نگاه تدافعی بهش داشته باشم و یا اینکه خودم رو سرزنش کنم»».

    2- یه باور محدود کننده دیگه ممکنه این باشه که: اگر من اشتباه کنم، مردم دیگه خیلی منو حساب نمی‌کنن.

    یعنی ما خیلی مواظبیم که اشتباه نکنیم، به این دلیل که از واکنش دیگران میترسیم.

    مثلاً فکر میکنیم اگر من اشتباه کنم، ممکنه مردم من رو به عنوان یک آدم شکست خورده و به درد نخور ببینن.

    نه…. نظر مردم اصلاً مهم نیست.

    نکته مهم:

    ««ما برای مردم زندگی نمی‌کنیم… اینکه قرار باشه نظرات مردم در مورد رفتار ما، در مورد اعمال ما و در مورد تصمیمات ما، برای ما خیلی مهم باشه، به ما ضربه میزنه»».

    ما باید یه اصولی داشته باشیم و طبق اصول خودمون حرکت کنیم. حالا ممکنه اشتباه کنیم و مردم هم ببینن.

    چه اشکال داره؟! به خودت بگو:

    ««بزار مردم هرجوری که می‌خوان فکر کنن. ولی اگر من از اشتباهم درس بگیرم، دفعه بعد قدرتمندتر برمی‌گردم»».

    پس تا جایی که ممکنه سعی کن نگاه مردم رو و اون حساسیتی که در مورد این داری که مردم در موردت چی فکر میکنن رو، هی کمتر و کمتر کنی.

    به خودت بگو:

    ««من نباید کاری داشته باشم که مردم درباره من چی فکر میکنن…. نظر مردم درمورد من مهم نیست.

    مهم اینه که خودم می‌دونم دارم پیشرفت می‌کنم…. مهم اینه که خودم احساس کنم رو به جلو هستم،‌ فارغ از اینکه مردم هر فکری بکنن»».

    و اگر اشتباه کردی هم، نگران واکنش‌های مردم نباش. اصلاً دنبالشم نباش که بخوای اونا رو قانع کنی. دنبالشم نباش که براشون توضیح بدی. اصلاً کاری بهشون نداشته باش.

    به جاش:

    بشین با خودت خلوت کن و بگو: ««چه درسی می‌گیرم؟»»

    و قشنگ احساس خوبی داشته باش از اینکه این یک فرصته برای یادگیری.

    و بگو: ««هر بار بهتر میشم. این دفعه از درس‌هاش استفاده می‌کنم و درسمو می‌گیرم و دفعه بعد خیلی خیلی بهتر هم عمل می‌کنم»».

    + 3- یکی دیگه از باورهای محدود کننده در مورد این موضوع هم اینه که افراد میگن: ««اگر من توی یه چیزی اشتباه کنم، یعنی اینکه به دردش نمی‌خورم»»!

    و دیگه بعدش کلاً به اون قضیه فکر نمی‌کنن! یعنی فرار می‌کنن از تجربیات جدید، به این دلیل که فکر می‌کنن به دردش نمی‌خورن!

    نه… تو هر کاری رو که شروع کنی، احتمال داره توش اشتباه کنی، و این به این معنی نیست که تو به درد اون کار نمی‌خوری.

    به این معنیه که:

    یه سری درس‌ها رو هنوز بلد نیستی، و اون درس‌ها قابل یادگیریه.

    و یادش می‌گیری و تکرار می‌کنی

    و تمرین می‌کنی و روی خودت کار می‌کنی

    و ادامه میدی و ادامه میدی

    و بهتر میشی.

    بنابراین خودتون رو تخریب نکنید که من به درد این کار نمی‌خورم.

    خیلی از افراد اینجورین که وقتی که یه اشتباهی می‌کنن، دیگه سعی می‌کنن وارد اون موضوع نشن. سعی می‌کنن از اون موضوع فرار کنن چون به این نتیجه می‌رسن که به دردش نمی‌خورن!

    ولی افرادی که ذهنیت قوی دارن، بعد از اشتباهشون میگن:

    ««درس‌هاشو می‌گیرم و دفعه بعد دوباره اون کار رو انجام میدم که بهتر بشم…. فرار نمی‌کنم، بهبودش میدم»».

    + نکته بعدی اینه که بعضی وقت‌ها اشتباه برای این پیش میاد که ما از روش اشتباهی داریم کار رو انجام میدیم و اگه بریم سراغ یه روش دیگه نتیجه درست میشه، نه اینکه ما بلد نیستیم.

    پس نباید به توانایی‌هات شک کنی… به جاش بقیه روش‌ها رو امتحان کن.

    +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

    + نکته: تو هر کاریو که بخوای می‌تونی یاد بگیری

    می‌تونی توش عالی بشی

    می‌تونی بهتر و بهتر بشی….

    با تمرین، با تکرار، و با بهبود دادن روندی که داشتی انجام می‌دادی… و با فکر کردن.

    آدم کِی می‌تونه اینجوری فکر کنه؟

    موقعی که به خودش شک نکنه…. موقعی که احساس نکنه بی‌عرضه است….. موقعی که احساس نکنه نمی‌تونه از یه حدی بیشتر پیشرفت کنه.

    ویژگی مغز اینه که تا هر چقدر که بخواید می‌تونید پیشرفتش بدید.

    هر بار می‌تونه بهتر و بهتر بشه توی هر زمینه‌ای. هرچقدر ازش کار بکشی و هرچقدر که تمرینش بدی، میتونه توی اون زمینه قویتر و قویتر بشه.

    کار مغز اینه: ««هر چقدر بیشتر روی یه موضوعی کار کنی، مغز در اون زمینه قوی‌تر و قوی‌تر میشه»».

    مثلاً توی یه سری کارهای عملی مثل ورزش‌ها، دیگه بعد از هزاران بار تمرین و تکرار، مغز خودش یه سری عکس العمل‌ها رو انجام میده.

    حالا چرا اولش این اتفاق‌ها نمی‌افتاد؟

    این به دلیل اینه که یه سری الگوها اینقدر تکرار شدن که تبدیل شدن به یه شکل جدیدی توی سیم کشی مغز ما.

    و این نشون میده که مغز، توی هر زمینه‌ای می‌تونه پیشرفت کنه و کارهایی را انجام بده که تو الان اصلاً باور نمی‌کنی.

    و اگر با احساس خوب، با احساس خوب، با یقین به توانایی‌های خودت و توانایی یادگیریت تکرارشون کنی، اونوقت توی هر زمینه‌ای می‌تونه بهتر و بهتر و بهتر بشه.

    این قانون یادگیریه…. به شرطی که نترسی از اشتباه کردن و به شرطی که خجالت نکشی اگر اشتباه کردی.

    خودت رو سرزنش نکنی و فکر نکنی بی‌عرضه‌ای و به درد نمی‌خوری چون اشتباه کردی!

    + در نهایت، ذهنت رو مانیتور کن که وقتی اشتباه می‌کنی چه واکنشی داره نشون میده؟ و اگر دیدی خیلی واکنش بدی داره نشون میده و خیلی داره تحقیر و سرزنش می‌کنه، سعی کن هر بار این تمرینو انجام بدی و این نگرش رو تغییر بدی و بعد بینی:

    آیا دفعه های بعد راحتتر با خودت برخورد میکنی؟ آیا راحتتر درس‌هاشو می‌گیری؟

    آیا تغییری داره توی ذهنت ایجاد میشه؟ یا نه، زود ناامید میشی و دیگه ادامش نمیدی؟

    بعد ببین آیا کلاً نگرشت درباره اشتباه کردن، داره تغییر می‌کنه؟ آیا داره مثبت‌تر و قدرتمند کننده‌تر میشه؟

    اگر اینطور نبود باید برگردی و تمرینات رو دوباره انجام بدی.

    +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

    تمرین فایل:

    مرحله اول:

    به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.

    پاسخ:

    داستان فیریزبی که ابتدای کامنتم نوشتم.

    مرحله دوم:

    توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟

    پاسخ:

    احساس خجالت میکردم و حس میکردم که باید تمرین کنم و یاد بگیرم بعد باهاشون بازی کنم.

    البته از وسطهای بازی به اون عکس العملهایی که نسبت به پرتابهای خودم داشتم آگاه شدم و متوجه شدم که بقیه در مقابل پرتابهای اشتباهشون عکس العمل خاصی نشون نمیدن و خیلی عادی دارن بازی میکنن و لذت میبرن. با این حال دیگه اواخر بازی من ادامه ندادم.

    مرحله سوم:

    با توجه به توضیحات استاد عباس منش درباره ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده در برخورد با اشتباه، به این موضوعات فکر کن که:

    چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟

    پاسخ:

    چیزی که الان به ذهنم میرسه اینه که در درجه اول من باید سعی کنم که از این به بعد از اون لحظه ای که درش هستم لذت ببرم و از اون فرصتی که برای تجربه یه فعالیت جدید پیش اومده استفاده کنم و حتی شکرگزار باشم. به خصوص اینکه ما مشغول بازی بودیم ولی حتی اگر قضیه مربوط به کار هم بود، باز همین جواب رو میشد براش درنظر گرفت.

    موضوع دوم اینکه من باید بعد از هر پرتاب درستم هم خودم رو تشویق میکردم هم توی ذهنم و هم با کلامم و با حرکاتی که میتونستم انجام بدم و خودم به خودم امتیاز عالی بدم نه اینکه منتظر باشم بقیه از بازی من خوششون بیاد و تعریف کنن.

    این اشتباه، چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟

    پاسخ:

    شاید این اشتباه در این مرحله از زندگی یا در این موقعیت برام رخ داد تا من درسش رو یاد بگیرم و به مرور از موارد کوچیک و جزئی شروع کنم و رفتارم رو با خودم اصلاح کنم و با خودم مهربونتر باشم و حواسم باشه که دارم کمالگرایانه برخورد میکنم. تا در موقعیتهای دیگه ای که در آینده قراره برام پیش بیاد آمادگیش رو داشته باشم و درسش رو از قبل یاد گرفته باشم.

    از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    پاسخ:

    از این زاویه که من دفعه اولی بود که این بازی رو انجام میدادم و اتفاقا برای بار اول خیلی هم خوب بازی کردم و تازه کفش مناسب هم نپوشیده بودم.

    درضمن هدف از بازی، لذت بردن بود نه پرفکت بودن و بدون اشتباه بازی کردن که این نشون میده من توی اون شرایط نسبت به خودت کمالگرایانه برخورد کردم.

    مرحله چهارم:

    پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟

    پاسخ:

    برای جواب این سوال، من یه سری نکات و خاطرات که در این رابطه یادم میاد که اینجا مینوسمشون.

    من کاملا یادمه که بچه هم که بودم همش نگران این بودم که نکنه وقتی برادرم و پسرهای فامیل بازی می کنن منو بازی ندن، با اینکه اونا همیشه منو هم توی بازیهاشون راه میدادن.

    شاید به خاطر همینه که همش حس میکنم باید یه کاری رو خوب انجام بدم از ترس اینکه نکنه دیگه نزارن توی اون کار باشم.

    حتی بعدها که بزرگتر شدم هم توی جمعهای فامیلی و بازیهای خانوادگی هم همین حس رو داشتم که نکنه خراب کنم! و این موضوع اونقدر در من شدت گرفته بود که توی یه مقطعی حتی اگر یه کاری رو درست هم انجام میدادم و ازم تعریف میکردن، اعتماد به نفسمو از دست میدادم که الان اگه خراب کردم، ازم ناامید میشن. یعنی احساس میکردم که مثلا سر کار، برای فلان موضوع روی من حساب باز کردن و حالا من اگر نتونم انتظارشونو برآورده کنم خیلی احساس بدی پیدا میکنم.

    البته اینو هم بگم که الان این ویژگی ها خیلی در من کمتر شده اما خوب با توجه به تجربه دیروز مشخصه که هنوز هم هستن.

    حالا ایده هایی که برای بهبود این موضوع به ذهنم میرسه اینه که:

    + باید همونجور که در گذشته مغزم رو با افکار منفی بمباران میکردم، حالا بیام در هر لحظه و برای انجام هر کاری مغزم رو با افکار مثبت بمباران کنم…

    مثلا بگم:

    خدایا شکرت، چقدر قراره توی این کار بهمون خوش بگذره…

    خدایا شکرت، قراره یه چیز جدید رو تجربه کنم و خدا میدونه چقدر قراره رشد کنم و لذت ببرم…

    خدایا شکرت، من تا حالا شانس انجام این کارو نداشتم. ممنونم که این فرصت رو نصیب من کردی که تجربه اش کنم.

    خدایا شکرت که هر چیزی که لازم باشه بلد باشم رو بهم یاد میدی، تا تجربه لذتبخش تری داشته باشم.

    + مورد بعدی اینکه باید سعی کنم که بیشتر در لحظه باشم و از اون شرایطی که پیش اومده لذت ببرم و تا جایی که میتونم تجربه جالبتر و باحالتری رو برای خودم خلق کنم. حالا اون شرایط هر چی که هست: موقعیت کاریه، انجام یه بازی جدیده، پختن یه غذای جدیده،

    و اصلا لازم نیست نگران فکری که توی سر دیگران میچرخه باشم. چون احتمالا در بیشتر مواقع خیلی بهتر از اون چیزیه که من تصور میکنم و اصلا باید یاد بگیرم که خودم و تجربه خودم و لذت بردن خودم برام مهم باشه و نباید با هر حرکتی که انجام میدم، اولین فکری که توی ذهنم میاد درمورد نگرانیم راجع به تصور دیگران از خودم باشه!

    ضمن اینکه الان که قانون مدارها رو میدونم، باید یادم باشه که این تجربه و این موقعیت به خاطر لیاقت و مدارم بوده و اینطور نیست که با یه اشتباه کوچیک اتفاق خاصی بیوفته. اگر من با این افراد هم مدار باشم که جهان ما رو کنار هم نگه میداره و اگر هم هممدار نباشیم که من کار خاصی نمیتونم انجام بدم که با اونها بمونم.

    + حتی میتونم با مرور یه سری فکرای قدرتمند کننده، فکرهای اشتباه ذهنم رو خنثی کنم. مثلا به خودم بگم که اون افراد خیلی خوشحال و خوش شانس هستن که من توی تیم کاری یا تیم بازیشون هستن.

    + و مورد آخری که به ذهنم رسید، یادآوری این آیه بود که:

    إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ۚ

    …که یقیناً نیکی ها، بدی ها را از میان می برند… (بخشی از آیه 114 سوره هود)

    این آیه برای من این مفهوم رو داره که نگران اشتباهاتی که ممکنه انجام بدی نباش. چون نه تنها همه چیز خیلی خوب پیش میره، بلکه این وعده خداونده که اگر هم اشتباهی بکنی، خداوند اون اشتباه رو با اعمال درستی که انجام میدی، برات جبرانش میکنه.

    استاد عباس منش، خیلی خیلی ممنون برای این فایل ارزشمند

    سپاسگزار شما و خانم شایسته برای تهیه این فایلها هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    شیرین عبدی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2213 روز

    اره من فکر میکنم ادم پول ساختن نیستم

    فکر نمیکنم تغییراتی که کردم کافی باشه یا اصلا اصل باشه

    مدام خودم رو سرزنش میکنم که کاری که باید رو انجام ندادی، وگرنه جهان که مثل آینه س یه چیزی باید تغییر کنه دیگه

    از طرفی هم اینقدر زندگی روزانه‌م و… راحت تر شده، هدیه بیشتر دریافت میکنم، خودم خوشحالتر دارم در لحظه زندگی میکنم، چند وقتی یبار که مشتری میاد راحت میاد راحت انجام میشه

    نمی‌دونم…

    واقعا عاجز شدم در مقابل پول ساختن فقط خدا میتونه کاری کنه

    الان من متوجه شدم که من شدیداً باور خانواده و اطرافیانم رو دارم، مثلا میگن اه فلانی میخواد پنالتی بزنه!! طرف اصلا اینکاره نیست خرابش میکنه همیشه!

    طرف اصلا پول بلد نیس نگه داره فقط حروم میکنه

    بنده خدا هر وقت به کاری انجام میده نمیگیره براش

    خونه کارمندیه دیگه

    کار آزاد همینه

    ….

    و من دقیقا عین خانواده م فکر میکنم،

    من همینم دیگه هرکاری میکنم نمیشه

    بلد نیستم

    یاد نمیگیرم

    مشتری میاد استعلام میگیره نمیخره

    یعنی من قبل از اینکه برم جلسه میگم فایده نداره طرف خریدار نیست، پولداره میخواد با من بازی کنه طرف مجموعه داره ولی کار من تا حالا تو چشم نبوده الانم همینه اگر یه کار دیگه بود میخرید

    طرف کیفای خودشو میفروشه چرا باید تبلیغ منو بکنه

    ملت کجا پول برا کیفای ما میدن

    گرونه

    باباااااا،،،، طرف پونصد هزار تومان میده گیره‌مو میخره گیره‌مو!!

    مگه کم مشتری پولدار هست مگه کم ادم مشتاق هست مگه کم ادم منتظره اینا گالری شون بازکنن بیان خرید

    پی‌نوشت:

    الان اومدم کامنت رو بازخوانی کنم و بعد اپلود کنم، این بخش رو الان دریافت کردم باید اینجا اضافه ش کنم، خدایا شکرت

    توی فایل جلسه6 دوره کشف قوانین، استاد میگن که من زمانی که خواستم شرایط مالی‌م رو درست کنم تمرکز لیزری گذاشتم روی این موضوع و در یک مدت بسیار معقول و عالی نتایج من چنان پیشرفت کرد که دیگه هیچ ربطی به اون آدم قبل نداشتم و درباره ترمزهای ذهنی شون درباره ثروت و ثروتمندان صحبت کردن،،، من امروز داشتم جلسه رو گوش میکردم و مینوشتم و بهش فکر میکردم واقعا خواستم که من هم بتونم ضعفم رو پیدا کنم و تصحیح‌ش کنم ( چون دارم روی احساس لیاقتم برای موفق بودن کار میکنم این اشتیاق برای پیشرفت در من بوجود اومده) و وقتی استاد ترمزهای ذهنی خودشون رو مثال میزدن من واقعا واقعا با تمام وجودم مشتاق این تجربه بودم و باور عجیب طبیعی و غیرقابل انکاری در من بوجود اومد که اگر من هم همین روند رو انجام بدم قطعا درست میشه، (البته که تمام این افکار هدایت خدای من بود که جواب درخواست هام رو داشت میداد، اون اشتیاق رو در من بوجود آورد منو آماده دریافت کرد، خدایا شکرت) الان که اومدم این مطالب رو بازخوانی کنم یک لحظه اصلا فراموش کردم که این متن رو برای فایل ذهنیت قدرتمند کننده نوشتم و اونهایی که شنیدم دوره کشف قوانین بوده و قلبم دقیقا بهم گفت بفرما، این همون ترمزهایی هست که دوست داشتی بشناسی‌شون و روشون کارکنی، این گوی و این میدان

    خدایا شکرت من باور دارم که تو مشتاقتر از خود من برای موفق بودنم هستی برای همین به محض بوجود اومدن درخواست در درون من تو اجابت می‌کنی، خدایا شکرت خدایا شکرت( 4 آپریل)

    من کامنت رو 25 مارچ نوشتم امروز 3 آپریل

    دیروز توی جوب دادنم به سوالات جلسه سوم دوره کشف قوانین، برای چندمین بار خوندم و شنیدم که پیدا کردن ترمز ها نشونه ای هست برای اینکه

    یک) مشکل اساسی در این لحظه اینه که باید حل بشه

    دو) این ترمز وجود داره و باید بهش رسیدگی کنی … من جدیدا ترمزها و باورهای ناهماهنگ ذهنی‌ای رو تونستم ببینم به لطف خدا که اصلا یجوری طبیعی توی زندگی‌م بودن که تا وقتی خدا بهشون آگاهم نکرده بود اینقدر به طبیعی بودنشون باور داشتم مثل اینکه مثلا بگی طبیعیه که توی روز خورشید توی آسمون باشه

    سه) خودافشایی که می‌کنم درباره ترمز ذهنی خودش اصلا میزنه استحکام اون ترمز رو توی ذهنم از بین میبره که راحتتر منطق و فکت میتونه بهش نفوذ کنه

    به غرور سازنده م برمیخوره، به احساس لیاقتم برمیخوره و دیگه مقاومتم درباره اون ترمز و مقاومت ذهنم برای تغییر نکردن واقعا کم میشه

    چهار) پیدا کردن ترمز و قبول کردن اشتباه بودنش راه حل رو بهم نشون میده و خدا بی نهایت هدایت‌کننده س برای من

    من باور کردم که هر سوالی واضح بشه توی ذهنم خداوندم خیلی سریع و واضح جواب رو بهم میده، و همین باور هم تمام لطف و رحمت و اجابت خودشه که اینقدر بهم جواب داده و اینقدر بهم لطف داشته که در لحظه آگاهم کرده به این رابطه‌ی سوال و جوابی که باور کردم، هربار که سوالی توی ذهنم میاد میگم اوکی پس مینویسمش جواب میگیرم، اینقدر طبیعی اینقدر خدا رو توی این زمینه باور کردم خدایا شکرت

    حالا ضعف شخصیتی که من مدتهاست پذیرفته‌م که دارمش، بارها راجع بهش نوشتم و واقعا از همون لحظه خواستم که حلش کنم، همین خودسرزنشی هست، که چون خیلی ریشه ای بود واقعا کار برده و حقیقتا منم اونقدر جدی عمل نکردم

    اول ش که ذهنم میگفت مقصر خونه تون بوده مادرت هست که به شدت کمالگراست و … یکبار مفصل توی یک کامنت نوشتم و کلا سعی کردم که مسیولیت رو بپذیرم و اتفاقی که افتاده به لطف خدا هوشیارتر شدم در لحظه به این ضعف شخصیتی م و پیش اومده که به خودم یادآوری کردم که این فکر این رفتار این تنبلی و عقب انداختن عمل کردن ها و … ریشه‌ش کمالگراییه ها! و در بعضی موارد تونستم همون لحظه متفاوت عمل کنم

    یا اینکه در بعضی موارد وقتی شروع کردم به خود سرزنشی خدا لطف کرده به من و بهم گوشزد کرده و دست نگه داشتم و ادامه ندادم و در موارد خیلی انگشت‌شمار یک محبتی هم به خودم کردم

    اینکه یک راهکار کاربردی تا حالا نداشتم، چون این ریشه عمیق تر از اون چیزی هست که فکر میکردم، و البته که الان فهمیدم که ریشه در کمبود احساس لیاقت هم داره

    من چند مدتی هست روی احساس لیاقت م کار میکنم و خدا الان بهم گفته اینم توی همون دسته‌س ریشه‌ش اینجاست، پرسیده بودی چطور درستش کنم، اینه، همین که بهت میگم اگر قبول کنی راه حلش رو هم بهت میگم و کمکت میکنم

    إِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا

    دیشب توی کامنت یکی از دوستان خوندم و خدا بهم گفت این قسمت رو یادداشت کن من کار دارم باهات، برای هدایت امروز صبح بود میخواست از دیشب بهش فکر کنم و اون چراغه توی ذهنم روشن بشه، تا الان که این نوشتار اتفاق بیفته خدایا شکرت

    اون متن این بود “نکتش اینجاست که وقتی ناکامی رو تجربه میکنیم میایم به وجودمون برچسب نالایقی میزنیم و فکر میکنیم ما ایراد داشتیم که به اون هدف نرسیدیم یا خدا برامون نخواسته یا شانس نداشتیم، درصورتی که اصل ماجرا اینه ما نتونستیم طبق قانون رفتار کنیم وگرنه هر خواسته ای صددرصد میتونه اتفاق بیفته

    همین

    من که چند وقت پیش هدایت شدم به اینکه ضعف من در رسیدن به خواسته هام کمبود باور فراوانی و کمبود احساس لیاقته، الان خدا داره بهم نشون میده که احساس لیاقت فقط آنهایی که جلو چشمم بودن نبوده و حالا که اون جلو چشمی‌ها رو تا یه حدی حل کردم نوبت این ریشه‌دارترهاست،،، اصلا همین نشون میده که اون مقدار کار کردن درست و به یه حد معقولی بوده پس این یکی رو هم از همون مسیر به همون شیوه میتونی حل بکنی شیرین

    فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    به نام خداوند رحمتگر مهربان

    وَالضُّحَى ﴿1﴾

    سوگند به روشنایى روز (1)

    وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى ﴿2﴾

    سوگند به شب چون آرام گیرد (2)

    مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ﴿3﴾

    [که] پروردگارت تو را وانگذاشته و دشمن نداشته است (3)

    الله کبر

    خدایا سپاسگزارم

    استاد میگن که ایا وقتی اشتباه می‌کنی اینطوری فکر می‌کنی که باید ازش درس بگیرم، سری بعد چطور رفتار کنم و …

    نه من از صد درصد شاید ده درصد مواقع اشتباه کردن با خودم اینقدر مهربونم

    اون هم همون اندازه که مهر ورزیدم به خودم نتیجه مثبتش رو هم گرفتم

    ولی در یکسری موارد خیلی ریشه دار، تنها کاری که کردم همون‌طور که توی دوره دوازده قدم مثال زدن استاد، این بود که گفتم اوکی من آدم این مورد نیستم کلا و اصلا دیگه تکرارش نکنم، ( حس قربانی سرنوشت و تقدیر بودن)

    یکی از اصلی ترین این موارد توی بحث روابط هست که بقول استاد، گفتم عاغا من نمیتونم رابطه خوب داشته باشم، حالا یا خودم بد هستم یا اصلا آدم خوب وجود نداره، یا وقتی رفتم از اینجا توی یک جامعه دیگه آدم بهتر وجود داره یا یا یا …

    پرونده رابطه داشتن رو بستم کلا و گذاشتم کنار، کما اینکه تجربیاتی که داشتم بخاطر خودم اونقدر بد بودن، اونقدر بد، که حتی همین یک خط که دارم مینویسم هم احساس ناراحتی و وحشت بهم داده که دیگه این مبحث رو بیشتر توضیح نمیتونم بدم

    توی هر رابطه ای، با هر شخصی، خانواده دوست و یا روابط عاشقانه و احساسی، واکنش من همیشه این بوده که درنهایت اون زمانی که خواستم خارج بشم از قضیه گوشیمو خاموش کردم و تا یه مدت چشمگیری کلا همه چیز رو از ذهنم خارج کردم و قطع ارتباط، من کلا یکی از استعدادهای درونی‌م اینه که میتونم یک مساله رو به کل از ذهنم بیرون بندازم و بزارم اون ته ته ته ذهنم

    در صورتی که آشنایی با قوانین الهی کاری کرده توی این چند سال که تازگی ها اعتراف به این ضعف شخصیتی م کردم، روندش رو هم توی همین سایت نوشتم و الان دارم سعی میکنم به خودم بقبولونم که باید روش بیشتر کار کنم

    واقعا خداروشکر

    چون بهرحال یک نشتی انرژی هست و یک مقاومت درونی هست که جلوی حرکت من رو گرفته و مقدار زیادی از انرژی م رو داره به هدر میده

    بله من در مواردی درس میگیرم، مثل موارد کاری‌م، مثل اینکه به خودم تعهد دادم که فقط نقد کار کنم و نود و پنج درصد موفق شدم پای حرف م بمونم، یا اینکه مثل قبل بخاطر تعارف کردن کارهایی رو قبول نمیکنم که با اکراه انجام بدم یا برام زحمت و بار اضافه باشه چه در زمینه کار چه در زمینه روابط و دوستان و فامیل حتی توی خونه خودمون

    مهارت نه گفتن م بیشتر شده

    احساس رضایت م هم بیشتر شده از زندگی م

    الان وقت اینه که ریشه ای به این قضیه خودسرزنشی رسیدگی کنم

    نباید فکر کنم که ناتوان هستم، باید بگم اوکی، اینجا رو باید یاد بگیرم یا باید جور دیگه رفتار کنم، درست میشه، وحی منزل که نیست ، بقول مامانم که میگه قرآن خدا که نیست، میشه جور دیگه باشه!

    در آغوش گرفتن خودم و محبت کردن به خودم فقط غذای خوب لباس خوب اولویت قرار دادن خودم که نیست، در کنار آن‌ها احساس توانایی و لیاقت خلق و قربانی نکردن خودم هم هست، آدمیزاد اشتباه می‌کنه، ولی خوبی این دنیا و این خدا اینه که میگه میتونی جبران کنی

    حالا هرچی هم من بیام بنویسم و با خودم تکرار کنم که من ارزشمندم ، ماهر و متخصص و قابل اعتماد و … هستم، ولی از اونطرف هی اشتباهاتم رو به خودم یادآوری کنم و بگم تو اینکاره نبودی اصلا بلد نیستی ارتباط بگیری و … این شیوه فکری و رفتاری نه تنها منو ساکن نگه میداره بلکه اینقدر این ماشین سرجای خودش داره گاز میده ولی حرکت نمیکنه که تمام سوخت و انرژی منو داره مصرف می‌کنه و اصلا خودم هم دارم فرسوده میشم ذهنم خسته میشه، و جسمم الارم میده با ریزش مو، با پنیک با حمله الرژیک با …

    هماهنگ کردن ذهن و روح یعنی همین، یعنی آنچه که مینویسم برای همه موارد شخصیتی م قبولش داشته باشم، گزینش نکنم

    خدایا شکرت چه صبح پربرکتی خدایا شکرت

    هیچ چیز غیرقابل تغییری در جهان من وجود نداره

    اگر مشکل مالی دارم، میتونم تغییرش بدم و ثروت بسازم

    اگر از نظر برقراری ارتباط ضعیف هستم میتونم تغییرش بدم و به یک آدم حسابی تبدیل بشم که لایق معاشرت های ادم حسابیه

    اگر تمام این سالها نتونستم مستقل بشم میتونم تغییرش بدم و زندگی مستقل خودم رو داشته باشم

    نباید به هیچ وجه ناراحتی داشته باشم یا خودخوری کنم یا در هر شرایطی قرار دارم ناراحت کنم خودمو و به ناخواسته ها توجه کنم، فقط باید به خودم یادآوری کنم که خدا من رو با قدرت خلق آفریده من تنها مخلوق در جهان هستم که میتونم شرایط م رو 180 درجه تغییر بدم جوری که اصلا هیچ شباهتی به قبل نداشته باشه، من قدرتش رو دارم، و میتونم اولین قدم هم این هست که بپذیرم که میتونم تغییرش بدم

    خدایا شکرت که من رو خالق آفریدی که من برگی در یاد نیستم

    اینکه من فکر کنم ادم پولسازی نیستم، یک ذهنیت محدود کننده و ضعیفه

    اینکه من فکر کنم ادم یک رابطه حسابی که دلخواه م هست نیستم اشتباه و یک ذهنیت محدود کننده س

    اینکه من فکر کنم هیچکدوم از مواردی رو که به اشتباه فکر میکنم که کلیدهای اصلی مهاجرت هست ندارم، اشتباه و یک ذهنیت محدود کننده س

    اینکه من فکر کنم که بخاطر ترسی که بخاطر اتفاق خاصی توی بچگی من بوجود اومده دیگه نمیتونم شنا کردن یاد بگیرم اشتباهه من میتونم خیلی خوب و ماهرانه هم میتونم یاد بگیرم

    اینکه من فکر کنم که نمیتونم با مشتری جلسه داشته باشم و نتیجه دلخواه رو از جلسه م بگیرم چون کلاس مهارت و فن بیان نرفتم، یا چون فلان استایل رو ندارم یا چون اصلا مشتری ادم حسابی وجود نداره اشتباه و فقط و فقط ذهنیت محدود کننده س

    البته که من بسیار خوش زبان هستم، بسیار شیک پوش و خوش استایل هستم البته که من با هدایت خدا یاد گرفتم که در پی قانع کردن مشتری نباشم و فقط پرزنت کنم و چقدر از وقتی این تغییر در من ایجاد شده احساس بهتری دارم، جلسه های کاری بیشتری برام فراهم شده و موفقیت هایی هم به لطف خدا داشتم که هنوز که هنوزه و بهشون فکر میکنم حتی اگر در نهایت به نتیجه و قرارداد هم نرسیده ولی همون سبک سخنوری، متعهد موندنم به تغییر فکر و رویه رفتاری م واقعا واقعا بهم لذت میده و باور دارم که با همین تمرین و تکرارها دارم برای جلساتی آماده میشم که خدا جوری منو من حیث لایحتسب به رضایت قلبی میرسونه که الان حتی نمیتونم تصورش کنم

    توی هر زمینه ای که من اون کیفیت ایده‌ال و دلخواهم رو ندارم و با توجه به شناختی که از خودم دارم میدونم که چه ظرفیتی دارم، من میتونم بهتر بشم

    ثروت کار موفقیت فردی مهاجرت ارتباط روابط کاری معاشرت سلامتی

    آنچه رو که من بخوام یاد بگیرم میتونم

    اگر تا الان مکالمه زبان جدیدی رو که دارم آموزش میبینم با کسی تمرین نکردم، میتونم تمرین کنم و واقعا عالی پیشرفت کنم

    اگر تا الان درآمد n میلیون تومنی در ماه نداشتم میتونم داشته باشم

    سر استعلام جدیدی که به مشتری دادیم من به خودم میگفتم من آدم اینطور قرارداد ها و درآمد ها نیستم، هنوز ادم ش نشدم! یا می‌گفتم بابا طرف اصلا اینکاره نیست و ما با خیال این قراراداد فقط خوشیم، پیش داوری کردم و نتیجه رو خودم دارم رقم میزنم، کی گفته من آدم ش نیستم

    کی از من بهتر برای این پروژه کی از من بهتر و خلاق تر ماهر تر و متعهدتر و خوش قولتر برای این پروژه کی از من لایقتر برای ساخت ثروت و نعمت

    کی از این آدم مشتاق تر برای کار کردن با ما کی از این گروه مناسب تر برای این پروژه و این تجربه جدید، این آدمی که اینهمه دنیا دیده س و با روش کاری حرفه ای ما بیشتر از قبل مطمین میشه که ما گروه کاربلد و حرفه ای هستیم برای انجام پروژه کی از ما به کار کردن با هم بهتر و مناسب تر

    من برای دریافت هدایت برای تجربه اتفاقات خوب به احساس خوب نیاز دارم برای داشتن احساس خوب به آرامش احتیاج دارم ولی وقتی که توی ذهنم مدام نگران این باشم که نظر اطرافیان م نسبت به شرایط من رفتار من کار و زندگی و … من چیه است باعث میشه من مضطرب بشم، عجله کنم نگران باشم که نکنه جا بمونم یا شکست بخورم و ناتوان دیده بشوم

    این خیلی واقعا انرژی منو میگیره

    اینکه الان در این برهه زمانی شرایط خاصی رو من دارم تجربه میکنم، و اینکه خانواده م چه فکری میکنن خیلی داره انرژی منو میگیره، خیلی دارم ظاهرسازی میکنم که کسی متوجه نشه و همین واقعا داره هشتاد درصد انرژی منو میگیره، مدام دارم به چند قدم جلوتر فکر میکنم که چطور ظاهرسازی رو ادامه بدم، همین باعث شده اصلا یه مقدار بدهی داشته باشم و …

    و من واقعا میخوام راحت آرام آزاد و مرفه و مستقل زندگی کنم

    من خود واقعی‌م رو دیدم، من ظرفیت و سرمایه های درونی خودم رو که خدا بهم داده دیدم و همین که هنوزfulfill نشدم منو اذیت می‌کنه و خیلی دارم انرژی میگذارم که روی خواسته هام و نکات مثبت تمرکز کنم و در این مسیر هیچ کسی جز خدا نمیتونه منو کمک کنه یا کاری برام انجام بده

    من توانایی یادگیری دارم، حالا باید ببینم چیه مسأله‌ای که باعث شده من پیشرفت نکنم

    من قدرت خلق دارم، به اندازه کسانی که خدا بهم نشون دادتشون، چرا نمیتونم هنوز کامل ثروت خلق کنم

    من قدرت پولسازی دارم کارم واقعا ارزشمنده اون سال هنوز مهارت هام کمتر بود، اون سال هم کارهام به نسبت زمان ارزون نبودن ولی چطور اینقدر عالی فروش داشتیم پروژه بود پول مدام میومد

    باید اینو بفهمم خدایا #سوال من اینه لطفا پاسخ منو واضح بهم بگو

    دقیقا عین خط بالا که نوشتم، اگر من انگ ناتوانی و بی عرضگی یه خودم نزنم راه حل خودشو بهم نشون میده و درست میشه

    خدا منو به همه خواسته هام میرسونه

    هرچقدر روی یک موضوعی فکر کنم و وقت بگذارم ماهرتر میشم و کار خیلی آسون تر میشه

    مثل زبان جدیدی که دارم میخونم به لطف خدا

    اوایل ش باید خیلی تقلا کنم که هوشیار بمونم تجزیه و تحلیل کنم و ..‌

    ولی وقتی استمرار داشته باشم سیستم بندی میکنم و اونقدر راحت اتفاق میفته که خودم نمیدونم چطور شد

    اینقدر تمرین حل کردم که گرامر و جمله سازی در ذهن من نهادینه شد به لطف خدا

    هرچیزی

    پوبسازی

    عشق

    مهاجرت

    مدام روش کار کنم براحتی طبیعی و عالی اتفاق میفته

    شیرین نگو که من پوبسازی بلد نیستم، با همین تمرینات روزانه ذهنت اداپته میشه و طبق قانون اتوماتیک پول میسازی

    خودم کارم مشتری هام بدرد پولسازی نمی‌خوریم بنابراین من ناتوان هستم!!!!

    اتفاقا من پول نسازم کی بسازه من موفق نشم کی بشه مشتری م این ادم نباشه کی باشه درآمدم از کار خودم کار مورد علاقه نباشه از چی باشه

    اره من قراره که بتونم برای همین اینهمه آگاهی دریافت کردم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 3593 روز

    سلام به روی ماهتون استاد عزیز

    در حین اینکه فایل رو دیدم حسابی تحسین تون کردم و گفتم دمتون گرم لیاقت شو دارید که در این فضا و با این ویو زندگی کنید و هر روز صبح که پنجره رو باز می کنید نسیم دل نوازی به صورت تون می زنه ، لیاقت شو دارید ، هزاران بار تحسین کردم و این خواسته منم شدم

    بریم سر این فایل بی نظیر

    خدایا شکرت به خاطر حضور شما که دستانی از سمت خدا هستید برای کسانی که راه راست را می خواهند

    با دیدن این فایل متوجه شدم خیلی تغییر کردم ولی هنوز بیشتر باید تغییر کنم

    نگاه من به اشتباهاتم در سال قبل متفاوت بود و کامل تخریب گونه ،منفی، مقایسه و نجواهای شیطانی که هیچی نمیشه کی گفته تا کار جدید انجام بدی و هزاران حس بد

    ولی الان نگاهم کاملا متفاوته و همش خودم رو تحسین میکنم

    و وقتی نگاه می کنم میبینم هر روز در حال کسب تجربه های جدید هستم و هر لحظه دارم رشد میکنم ، می دونم ممکنه اشتباه هم بکنم ولی پذیرفتم که اشکال نداره طیبه عزیزم همه اینها در جهت رشد تو هست

    ..مثلاً امروز 5 ساعت از زمانم رو برای کمک به کسب گذاشتم که هیچ سودی برای من نداشت و وقتی برگشتم خونه ، یک لحظه نجواهای شیطانی اومد که تو ساده ل ی،همه ازت سو استفاده می کنند ، می‌تونستی این زمان رو روی خودت کار کنی و …‌

    همه این حرف ها شاید 5 دقیقه شد و حتی کمتر

    اگر طیبه قبل بودم شاید روزها در این حالت بد می موندم ولی سریع گفتم اشکال نداره حتما باید می رفتی ، حتما چیزی یاد گرفتی ، از الان یاد بگیر برنامه ریزی کنی برای بیزینس خودت تا هیچ وقت اضافه نداشته باشی

    و سریع حالم رو خوب کردم

    و یاد گرفتم که مصمم تر بشم برای بیزینس خودم‌ ، رشد شخصی خودم ،حتی اگر کار نداشتم بشینم کتاب بخونم ، بیام تو سایت ،به خواسته هام فکر کنم

    می‌دونم که امسال سال رشد من هست ، چون تمام تمرکزم رشد شخصی خودم هست و امسال مثل رانندگی تو اتوبان با سرعت بالا هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: