اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چقدر نمایشگاه جالب و زیبایی بود، اون فروشگاه قدیمی که چقدر زیبا ساخته شده با اون ابزارهای قدیمی و زیبا، اون وسایل قدیمی سالیان گذشته که هنوز هم کار میکرد مثل اون دستگاه بستنی ساز و … اون فضای امریکای قدیم رو خیلی دوست داشتم که قبلا توی فیلم ها دیده بودم الان با دستان استاد عزیزم از نزدیک دارم میبینم.
واااای دیوار مرگ، خیلی سال بود که ندیده بودم استاد عزیزم خیلی خیییلی ممنونم خیلی ذوق کردم،رانندگی اون خانوم و موتورسواری آقایان دیوار مرگ چقدر جالب بود و نشون میداد که این افراد با تمرکز و تجربه زیاد این کار رو انجام میدن که حاصل سالها تلاش بود و یک سیر تکاملی رو طی کرده بودن، آفرین به اون افراد که با ایمان بر ترس شون غلبه کردن و تونستن این تجربه رو کسب کنن، تحسین برانگیزه
یک درخت ۱۹۰۰ ساله دیدم که چقدر جالب و زیبا داخلش خونه ساختن،چه ایده های جذابی، خدای من چقدر این فایل و این نمایشگاه ذوق و آرامش داشت. باز هم از استاد و مریم عزیزم تشکر میکنم.
خیلی ذوق کردم و خوشحال شدم وقتی با موضوع این فایل مواجه شدم. من همیشه از عتیقه جات خوشم میومده. یه وقتی فکر میکردم به این علته که من خواهان پیشرفت نیستم و مدام به چیزهای تاریخ مصرف گذشته و قدیمی رجوع میکنم به این خاطر که وجود داشتن و راحتن و امتحان پس داده ن. اما کمی بعد متوجه شدم نه، اینطور نیست. من به این دلیل از چیزهای عتیقه و قدیمی خوشم میاد که منو به دورانی وصل میکنه که آدما یه جور دیگه زندگی میکردن که در بعضی مواقع خیلی خیلی با زندگی امروز من و ما فرق داشته. همیشه دوست داشتم با دوره ها و آدمهایی که خیلی وقت پیش زندگی میکردن مرتبط بشم و حس و حالشون رو درک کنم. چون هیچ چیز در دنیا به اندازه ی درون و احساس آدما و تصمیمات و طرز زندگیشون منو شگفت زده نمیکنه. وقتی دیدم تو این نمایشگاه کلی وسایل قدیمی رو بازسازی کردن و دارن ازشون استفاده میکنن و فقط نگذاشتنشون پشت شیشه های قطور، خیلی ذوق کردم. دلم میخواست اونجا می بودم. دلم خواست یه نمایشگاه اینجوری از تاریخ ایران رو می دیدم. کلی ذهنیات قشنگ برام بوجود اومد که میخوام بنویسمشون و بابت این حظ کلی خدا رو شکر کردم.
نکته ی بعدی این بود که با دیدن دیوار مرگ پرت شدم به دوران کودکی. هنوز استاد عباسمنش راجع به این قسمت از فایل صحبت نکرده بودن که من تمام کودکیم به سرعت چند ثانیه از جلوی چشمم گذشت. رفتم به بچگی و قم و پارک سالاریه و درختای سر به فلک کشیده ش و چرخ فلک عظیمش که میگفتن بلندترین چرخ فلک ایرانه و ما خیلی به خودمون می بالیدیم به خاطرش و قطار و وسایل بازیی که تو پارک دیگه ای نبود. اون موقع بهترین و با امکانات ترین پارک شهر بود که میتونستیم کلی بازی کنیم و حتی بترسیم که گم بشیم. تو اون پارک دیوار مرگ هم بود. موتورسواری که اصلا سر و صورتش پیدا نبود و کلا با لباس و کلاه ایمنی پوشیده شده بود. هنوز صدای ممتد گاز موتورش و ترق و توروق تخته های دیوار که زیر لاستیک های عاج بلند موتورش دلهره ی فضا رو بیشتر میکرد تو گوشامه. واقعا کار وحشتناکی بود به نظرم اما هیجانش اجازه نمیداد دیگه نرم و نبینم. سالها بعد که یه مدل جدیدش اومد و دو نفر با دو موتور می چرخیدن. وقتی استاد عباسمنش از کودکیش و دیوار مرگ گفت انگار داشت جملات ذهن منو میگفت و برام خیلی هیجان انگیز شد اون لحظه. و به خاطر این لحظه و این اتصال و این هیجان کلی خدا رو شکر کردم. بعد که تصاویر موتور سوارها رو تو ویدئو دیدم که بدون لباس ایمنی و مهمتر ازین با موتورهای خیلی قدیمی این کارو میکردن و کلی خلاقیت هم به خرج میدادن هیجانم بیشتر و بیشتر و میشد و شکرگزاریم بیشتر و بیشتر. این که چقدر با خلاقیت و جالب درآمد می سازن و مردم برای ایجاد هیجان بیشتر با اشتیاق پول میدادن.
نکته ی بعدی که ازین فایل برام خیلی جالب بود این بود که با دیدن جون دادن به وسایل خیلی قدیمی و ترمیم کردن و استفاده ازشون ؛یاد یکی از خواسته های سالهای گذشته م افتادم. یادم افتاد سالها قبل وقتی میرفتم تاتر از یه سری کوچه های قدیمی تهران رد میشدم که خونه های قدیمی هنوز سرپا بودن و تبدیل به انبار و شرکت نشده بودن. با اون پنجره های خوشگل و نرده های فلزی بامزه که عاشق طرح و نقششونم. درهای چوبی و تراس های محشر. طرح آجر دیوارها و حیاطهای آجر فرش. اون موقع به خودم گفته بودم دلم میخواد یه خونه بسازم که دقیقا ازین معماری استفاده کنم ولی یه سری امکانات جدید که در ظاهر خونه دیده نمیشن اما برای رفاه امروزی لازمن هم داشته باشه. الان باز این رویایی که رویا نیست رو تو لیست رویاهام نوشتم و از به یاد آوردنش کلی لذت بردم و خدا رو شکر کردم.
نکته ی بعدی دیدن اون خونه درختی بود. یاد بازی های بچگیم افتادم که چنین تصوراتی داشتم و خیلی ازین تصورات از انیمیشن هایی میومد که اون روزا می دیدم. به این فکر کردم که چه جالب اون زمانی که خیلی موارد برای من فقط تخیل بود و به هیچ وجه امکانِ وجود نداشت در ذهن و دنیای من، یه جایی از دنیا و سالها قبل از من آدمایی داشتن با رویاهای من زندگی میکردن. اون خونه ی درختی متعلق به 1900 سال قبل بود. با دیدن اینها لحظه به لحظه به واقعی بودن هر رویا بیشتر ایمان میارم. و ازین بابت خیلی خوشحالم. واقعا ممنونم از جهان که من رو هدایت میکنه به سمت این فایل ها و تصاویر و ممنونم از سخاوت استاد عباسمنش که این تصاویر رو با ما به اشتراک میگذارن.
خیلی خوشحالم که تابوی رویاها داره برام شکسته میشه و هر چیزی ممکن. واقعا مفهوم کلمه ی رویا برام عوض شده. دیگه رویا به عنوان یک مورد غیرقابل دسترس معنی نداره. رویا فقط چیزیه که من فعلا ندارم و شوق ساختنش زندگیم رو زیبا میکنه. این که رویاها ذهن من رو منظم میکنن و اشکال و رنگها و تصاویر درهم و برهم ذهنم رو مرتب میکنن و حامل هر آنچه زیبایی که من میخوام هستن. این که رویاهای من در زندگیم وجود دارن و فقط من باید چشمهام رو بشویم و جور دیگر ببینم تا رویاها در زندگیم متجلی بشن. وقتی چشمای من توان دیدن پیدا کنن رویاها نم نم جون می گیرن و به سمتم میان. وگرنه اونها وجود دارن که ذهن من به عنوان رویا درکشون میکنه. من باید قدرت پذیرش پیدا کنم. من باید وجودم آماده ی اونها بشه. سطل من باید هم به لحاظ دهانه و هم به لحاظ عمق وسیع بشه تا مقدار بیشتری از باران رحمت الهی رو بتونه در خودش جا بده. والا این باران لاینقطع در حال بارشه و یکسان برای همه. این دریافتها حال منو خوب میکنن و آرامش زیادی برام میارن. خداروشکر که با این فلسفه از زندگی آشنا شدم. خداروشکر که دارم باورهام رو تغییر میدم. خداروشکر که این روزا منطقا دارم درک میکنم که همه چیز ممکنه و ناممکن فقط یه کلمه س. و زمانی از هیات یه کلمه به زندگی تبدیل میشه که من باورش کنم.
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند / بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
من حدود دو سال هست با سایت آشنا هستم اما از هفته پیش شروع کردم به گذاشتن کامنت و نظر
چرا چون شوق و احساس خوب درونی ام چنان به فوران درمیاد که نمی تونم مانع اون بشم و حتما مثل استادم عباس منش باید به اشتراک بذارمشون
الان دارم این جملات رو می نویسن در مدار فرکانسی استاد عباس منش دارم قرار می گیرم و می فهمم وقتی انرژی درونی مدار فرکانسی تغییر می کنه
وقتی که احس سهای خوب بالا میاد لازم هست به اشتراک گذاشته باشه
لازم هست که تو به بقیه بگی چقدر حال درونی ات خوب هست
لازم هست به بقیه بگی چون این احساس خوب داره تو روبه بالا تر می بره از نظر فرکانس و داره در من نغیییر به وجود میاره که ممن اسمش رو می ذارم بزرگ شدن ظرف ذهنی و وقتی ظرف ذهنی بزرگتر میشه سرریز میشه و وقتی سرریز میشه به شکل کلمات و به اشتراک گذاشتن با بقیه خودشو رو نشون میده
حالا می فهمم استاد عباس منش هم ظرف ذهنی اش اینقدر بزرگ شده که سرریز میشه و اون سرریز شدن ها رو با ما هم به اشتراک می ذاره
خدایا شکرت که امروز منو با این همه زیبایی آشنا کردی و به من فرصت دادی که با چشمهایم ببینم آنچه که خلق شده برای رفاه ما و اینکه دنیا اینقدر بزرگ هست که فراتر از ذهن و محدودیت ها یی است که ما برای خودمان خلق می کنیم
خدایا شکرت که منو با عباس منش آشنا کردی
خدایا شکرت که استادی بی نظیر مثل عباس منش را در سر راهم قرادادی استادی که حسادت نداره و من و ما رو در لذاتی که خودش می بره شریک می کنده . استادی بی نظیر که باورش رو به فراوانی و نعمته استادی که به من و ما داره نشون میده که اگر بخواهید به شما داده می شود
سلام و درود استاد عزیزم و همه ی هم فرکانسی های عزیزم
اول اینو بگم که این فایل با دکمه مرا به ناشنه ام هدایت کن) برام معلوم شد
امروز رفته بودم بیرون و پیش یکب از عزیزانم و بکمم تو شهر گشتم و واقعا یه حس عجیبی داشتم تو روز قبل الان دیگه زمان ذوز بعده😁
اما ساعت ۲۲ این فایل برام نمایش شد و دانلودش کردم و شب که خواستم بخوابم دیدمش
عجب فایلی بود منو کمی با تریفه رشد بشر آشنا کرد و به یاد چند خاطره جالب از دیوار مرگ که تو فایل هستش افتادم چون رفتم و دیدم خیلی جذاب بود و تمام جایگاه هایی که با چوب ساخته بودن و مارو به گذشته میلرد عر تصویر و زیبایی
از همه مهمتر چیزی که از این فایل برداشت کردم اینه که من یک آرزو رویا دارم که حرف از چوب و جنگل میزنه
کلبه ی چوبی در میون جنگل به وسعت بسیار زیبا و قشنگ که دقیقا اون خونه منو نشون گرفتند
و بعد اینکه منم از دستگاه های کلاسیک و قدیمی خوشم میاد مثل ماشبن های کلاسیک که باز منو یاد برند کمپانی تولید خودرو کلاسیک مدرن میندازه که باز اون توی دفترم نوشتم ماشین هایی با برند Rolls Royce که حرف از گذشته و بروز بودن میزنه ،
چقدر زیبا بود و اون قسمت بستنی فروشی با دستگاه قدیمی و بخار منو یاد اولین بستنی که پدربزرگم برام خرید و هنوز مزه اش تو دهنم مونده میندازه و هرچقدر خلاصه تر میبینم و حس میکنم این فایل بهم میگه روزی هدف و رویات برات خاطره میشه نگران نباش
همه ی خواسته هات دیده شدنیه و ظاهر شدنی ، خدایا چقدر میتونی اینقدر پیغامتو مرموز بگی
یکمم قلب و حسم امروز عاشقانه تر بود و حس میکنم دارم به قلب خیلی ها تاثیر فرکانسی میزارم چون عجیب تغییر کرده حال و روزم ولی باز ازش خواهانم از خدای یگانه
خیلی هارو بخشیدم و مسئولیت تمام زندگی و اتفاق های زندگیمو به گردن گرفتم
واقعا از زمان حال لذت ببرید چون واقعا این زمانه که میره وگرنه ما به خواسته هامون میرسیم با باور های خوب و درست
سلام به همه دوستان و عزیزان و به خصوص استاد عباس منش، خاله مریم و مایک عزیز امروز داشتم این فایل رو نگاه می کردم و یه حسی از درون بهم گفت که بیام نظر بدم در کل فایل قشنگ و جالبی بود من با دو تا از قسمت های این فایل خیلی حال کردم و ازشون لذت بردم:
۱. اون یارو که سوار موتور چهار چرخ بود و همینطور که می چرخید داشت پول ها رو جمع می کرد هم خنده دار بود و هم جالب و خلاقانه
۲. اون خونه درختیه عجب چیزی بود پسر محشر بود قطر به چه بزرگی و سن به چه بالایی اصلا معرکه
راستی استاد دیشب خوابتو دیدم که شما تو خواب تاکسی داشتی و تاکسیرون بودی همون تاکسی معروف خودت پیکان دنده آرژانتینی 😂😂😂 که رنگشم تو خواب آبی بود و من و چند نفر دیگه تو ماشین نشسته بودیم و منم خیلی خوشحال و هیجان زده بودم که با استاد عباس منش تو دنیای واقعی ملاقات کردم(یکی از آرزوهام ملاقات شما و خاله مریم و مایک تو دنیای واقعیه که امیدوارم بهش برسم 😍😍😍) و خیلی ام دلم می خواست به مسافرها معرفیت کنم و بگم ایشون استاد عباس منشه و سایتش بهترین سایت موفقیت دنیاست حتما سر بزنین و استفاده کنین بعد اونا پیاده شدن و من موندم با شما بعد فک کنم شما گفتی که دیدی اگه فرکانسمون با هم یکی باشه همدیگرو ملاقات می کنیم یا یه چیزی تو این مایه ها ولی اصل مطلب در مورد فرکانس بود و منم به تایید گفتم آره بعدشم بیدار شدم صبح بود و نزدیکای طلوع آفتاب، حس خوبی داشتم هم از دیدن شما تو خواب و هم از سپیده صبح در کل خیلی لذت بردم استاد دمت گرم که این زیبایی ها رو با ما به اشتراک گذاشتی هم از شما و هم از خدای مهربونم بینهایت ممنونم که این فرصتو بهم دادین تا بتونم این زیبایی ها رو ببینم و ازشون لذت ببرم، بهترین ها رو براتون آرزو می کنم و در پناه خدای مهربون باشین 😍😍😍😘😘😘
سلام خدمت استادگلم وخانوم شایسته عزیزمن از این فایل زیبا فهمیدم که با یک چیز ساده هم می توان ثروت ساخت خدایا شکرد ومثلا این ایده عالی که توی تنه درخت خونه ساخته بودن واستادخدا هدایت کرد به اونجا تااین زیبایی رابه تصویر بکشه خدایا شکرد وقتی خداراباورمیکنی هرکجاباشی وروی خدا حساب باز کنی خداوند مشتری برایت هدایت می کند خدایا شکرد خداوندا سپاسگزارم 👍👍❤؟؟؟؟
IN GOD WE TRUST
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
چقدر نمایشگاه جالب و زیبایی بود، اون فروشگاه قدیمی که چقدر زیبا ساخته شده با اون ابزارهای قدیمی و زیبا، اون وسایل قدیمی سالیان گذشته که هنوز هم کار میکرد مثل اون دستگاه بستنی ساز و … اون فضای امریکای قدیم رو خیلی دوست داشتم که قبلا توی فیلم ها دیده بودم الان با دستان استاد عزیزم از نزدیک دارم میبینم.
واااای دیوار مرگ، خیلی سال بود که ندیده بودم استاد عزیزم خیلی خیییلی ممنونم خیلی ذوق کردم،رانندگی اون خانوم و موتورسواری آقایان دیوار مرگ چقدر جالب بود و نشون میداد که این افراد با تمرکز و تجربه زیاد این کار رو انجام میدن که حاصل سالها تلاش بود و یک سیر تکاملی رو طی کرده بودن، آفرین به اون افراد که با ایمان بر ترس شون غلبه کردن و تونستن این تجربه رو کسب کنن، تحسین برانگیزه
یک درخت ۱۹۰۰ ساله دیدم که چقدر جالب و زیبا داخلش خونه ساختن،چه ایده های جذابی، خدای من چقدر این فایل و این نمایشگاه ذوق و آرامش داشت. باز هم از استاد و مریم عزیزم تشکر میکنم.
در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند باشید.
سلام
این فایل نشانه ی امروز منه که به سمتش هدایت شدم.
خیلی ذوق کردم و خوشحال شدم وقتی با موضوع این فایل مواجه شدم. من همیشه از عتیقه جات خوشم میومده. یه وقتی فکر میکردم به این علته که من خواهان پیشرفت نیستم و مدام به چیزهای تاریخ مصرف گذشته و قدیمی رجوع میکنم به این خاطر که وجود داشتن و راحتن و امتحان پس داده ن. اما کمی بعد متوجه شدم نه، اینطور نیست. من به این دلیل از چیزهای عتیقه و قدیمی خوشم میاد که منو به دورانی وصل میکنه که آدما یه جور دیگه زندگی میکردن که در بعضی مواقع خیلی خیلی با زندگی امروز من و ما فرق داشته. همیشه دوست داشتم با دوره ها و آدمهایی که خیلی وقت پیش زندگی میکردن مرتبط بشم و حس و حالشون رو درک کنم. چون هیچ چیز در دنیا به اندازه ی درون و احساس آدما و تصمیمات و طرز زندگیشون منو شگفت زده نمیکنه. وقتی دیدم تو این نمایشگاه کلی وسایل قدیمی رو بازسازی کردن و دارن ازشون استفاده میکنن و فقط نگذاشتنشون پشت شیشه های قطور، خیلی ذوق کردم. دلم میخواست اونجا می بودم. دلم خواست یه نمایشگاه اینجوری از تاریخ ایران رو می دیدم. کلی ذهنیات قشنگ برام بوجود اومد که میخوام بنویسمشون و بابت این حظ کلی خدا رو شکر کردم.
نکته ی بعدی این بود که با دیدن دیوار مرگ پرت شدم به دوران کودکی. هنوز استاد عباسمنش راجع به این قسمت از فایل صحبت نکرده بودن که من تمام کودکیم به سرعت چند ثانیه از جلوی چشمم گذشت. رفتم به بچگی و قم و پارک سالاریه و درختای سر به فلک کشیده ش و چرخ فلک عظیمش که میگفتن بلندترین چرخ فلک ایرانه و ما خیلی به خودمون می بالیدیم به خاطرش و قطار و وسایل بازیی که تو پارک دیگه ای نبود. اون موقع بهترین و با امکانات ترین پارک شهر بود که میتونستیم کلی بازی کنیم و حتی بترسیم که گم بشیم. تو اون پارک دیوار مرگ هم بود. موتورسواری که اصلا سر و صورتش پیدا نبود و کلا با لباس و کلاه ایمنی پوشیده شده بود. هنوز صدای ممتد گاز موتورش و ترق و توروق تخته های دیوار که زیر لاستیک های عاج بلند موتورش دلهره ی فضا رو بیشتر میکرد تو گوشامه. واقعا کار وحشتناکی بود به نظرم اما هیجانش اجازه نمیداد دیگه نرم و نبینم. سالها بعد که یه مدل جدیدش اومد و دو نفر با دو موتور می چرخیدن. وقتی استاد عباسمنش از کودکیش و دیوار مرگ گفت انگار داشت جملات ذهن منو میگفت و برام خیلی هیجان انگیز شد اون لحظه. و به خاطر این لحظه و این اتصال و این هیجان کلی خدا رو شکر کردم. بعد که تصاویر موتور سوارها رو تو ویدئو دیدم که بدون لباس ایمنی و مهمتر ازین با موتورهای خیلی قدیمی این کارو میکردن و کلی خلاقیت هم به خرج میدادن هیجانم بیشتر و بیشتر و میشد و شکرگزاریم بیشتر و بیشتر. این که چقدر با خلاقیت و جالب درآمد می سازن و مردم برای ایجاد هیجان بیشتر با اشتیاق پول میدادن.
نکته ی بعدی که ازین فایل برام خیلی جالب بود این بود که با دیدن جون دادن به وسایل خیلی قدیمی و ترمیم کردن و استفاده ازشون ؛یاد یکی از خواسته های سالهای گذشته م افتادم. یادم افتاد سالها قبل وقتی میرفتم تاتر از یه سری کوچه های قدیمی تهران رد میشدم که خونه های قدیمی هنوز سرپا بودن و تبدیل به انبار و شرکت نشده بودن. با اون پنجره های خوشگل و نرده های فلزی بامزه که عاشق طرح و نقششونم. درهای چوبی و تراس های محشر. طرح آجر دیوارها و حیاطهای آجر فرش. اون موقع به خودم گفته بودم دلم میخواد یه خونه بسازم که دقیقا ازین معماری استفاده کنم ولی یه سری امکانات جدید که در ظاهر خونه دیده نمیشن اما برای رفاه امروزی لازمن هم داشته باشه. الان باز این رویایی که رویا نیست رو تو لیست رویاهام نوشتم و از به یاد آوردنش کلی لذت بردم و خدا رو شکر کردم.
نکته ی بعدی دیدن اون خونه درختی بود. یاد بازی های بچگیم افتادم که چنین تصوراتی داشتم و خیلی ازین تصورات از انیمیشن هایی میومد که اون روزا می دیدم. به این فکر کردم که چه جالب اون زمانی که خیلی موارد برای من فقط تخیل بود و به هیچ وجه امکانِ وجود نداشت در ذهن و دنیای من، یه جایی از دنیا و سالها قبل از من آدمایی داشتن با رویاهای من زندگی میکردن. اون خونه ی درختی متعلق به 1900 سال قبل بود. با دیدن اینها لحظه به لحظه به واقعی بودن هر رویا بیشتر ایمان میارم. و ازین بابت خیلی خوشحالم. واقعا ممنونم از جهان که من رو هدایت میکنه به سمت این فایل ها و تصاویر و ممنونم از سخاوت استاد عباسمنش که این تصاویر رو با ما به اشتراک میگذارن.
خیلی خوشحالم که تابوی رویاها داره برام شکسته میشه و هر چیزی ممکن. واقعا مفهوم کلمه ی رویا برام عوض شده. دیگه رویا به عنوان یک مورد غیرقابل دسترس معنی نداره. رویا فقط چیزیه که من فعلا ندارم و شوق ساختنش زندگیم رو زیبا میکنه. این که رویاها ذهن من رو منظم میکنن و اشکال و رنگها و تصاویر درهم و برهم ذهنم رو مرتب میکنن و حامل هر آنچه زیبایی که من میخوام هستن. این که رویاهای من در زندگیم وجود دارن و فقط من باید چشمهام رو بشویم و جور دیگر ببینم تا رویاها در زندگیم متجلی بشن. وقتی چشمای من توان دیدن پیدا کنن رویاها نم نم جون می گیرن و به سمتم میان. وگرنه اونها وجود دارن که ذهن من به عنوان رویا درکشون میکنه. من باید قدرت پذیرش پیدا کنم. من باید وجودم آماده ی اونها بشه. سطل من باید هم به لحاظ دهانه و هم به لحاظ عمق وسیع بشه تا مقدار بیشتری از باران رحمت الهی رو بتونه در خودش جا بده. والا این باران لاینقطع در حال بارشه و یکسان برای همه. این دریافتها حال منو خوب میکنن و آرامش زیادی برام میارن. خداروشکر که با این فلسفه از زندگی آشنا شدم. خداروشکر که دارم باورهام رو تغییر میدم. خداروشکر که این روزا منطقا دارم درک میکنم که همه چیز ممکنه و ناممکن فقط یه کلمه س. و زمانی از هیات یه کلمه به زندگی تبدیل میشه که من باورش کنم.
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند / بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
سلام به استاد عباس منش عزیز
من حدود دو سال هست با سایت آشنا هستم اما از هفته پیش شروع کردم به گذاشتن کامنت و نظر
چرا چون شوق و احساس خوب درونی ام چنان به فوران درمیاد که نمی تونم مانع اون بشم و حتما مثل استادم عباس منش باید به اشتراک بذارمشون
الان دارم این جملات رو می نویسن در مدار فرکانسی استاد عباس منش دارم قرار می گیرم و می فهمم وقتی انرژی درونی مدار فرکانسی تغییر می کنه
وقتی که احس سهای خوب بالا میاد لازم هست به اشتراک گذاشته باشه
لازم هست که تو به بقیه بگی چقدر حال درونی ات خوب هست
لازم هست به بقیه بگی چون این احساس خوب داره تو روبه بالا تر می بره از نظر فرکانس و داره در من نغیییر به وجود میاره که ممن اسمش رو می ذارم بزرگ شدن ظرف ذهنی و وقتی ظرف ذهنی بزرگتر میشه سرریز میشه و وقتی سرریز میشه به شکل کلمات و به اشتراک گذاشتن با بقیه خودشو رو نشون میده
حالا می فهمم استاد عباس منش هم ظرف ذهنی اش اینقدر بزرگ شده که سرریز میشه و اون سرریز شدن ها رو با ما هم به اشتراک می ذاره
خدایا شکرت که امروز منو با این همه زیبایی آشنا کردی و به من فرصت دادی که با چشمهایم ببینم آنچه که خلق شده برای رفاه ما و اینکه دنیا اینقدر بزرگ هست که فراتر از ذهن و محدودیت ها یی است که ما برای خودمان خلق می کنیم
خدایا شکرت که منو با عباس منش آشنا کردی
خدایا شکرت که استادی بی نظیر مثل عباس منش را در سر راهم قرادادی استادی که حسادت نداره و من و ما رو در لذاتی که خودش می بره شریک می کنده . استادی بی نظیر که باورش رو به فراوانی و نعمته استادی که به من و ما داره نشون میده که اگر بخواهید به شما داده می شود
ممن. و سپاس استاد عباس منش نازنین
سلام و درود استاد عزیزم و همه ی هم فرکانسی های عزیزم
اول اینو بگم که این فایل با دکمه مرا به ناشنه ام هدایت کن) برام معلوم شد
امروز رفته بودم بیرون و پیش یکب از عزیزانم و بکمم تو شهر گشتم و واقعا یه حس عجیبی داشتم تو روز قبل الان دیگه زمان ذوز بعده😁
اما ساعت ۲۲ این فایل برام نمایش شد و دانلودش کردم و شب که خواستم بخوابم دیدمش
عجب فایلی بود منو کمی با تریفه رشد بشر آشنا کرد و به یاد چند خاطره جالب از دیوار مرگ که تو فایل هستش افتادم چون رفتم و دیدم خیلی جذاب بود و تمام جایگاه هایی که با چوب ساخته بودن و مارو به گذشته میلرد عر تصویر و زیبایی
از همه مهمتر چیزی که از این فایل برداشت کردم اینه که من یک آرزو رویا دارم که حرف از چوب و جنگل میزنه
کلبه ی چوبی در میون جنگل به وسعت بسیار زیبا و قشنگ که دقیقا اون خونه منو نشون گرفتند
و بعد اینکه منم از دستگاه های کلاسیک و قدیمی خوشم میاد مثل ماشبن های کلاسیک که باز منو یاد برند کمپانی تولید خودرو کلاسیک مدرن میندازه که باز اون توی دفترم نوشتم ماشین هایی با برند Rolls Royce که حرف از گذشته و بروز بودن میزنه ،
چقدر زیبا بود و اون قسمت بستنی فروشی با دستگاه قدیمی و بخار منو یاد اولین بستنی که پدربزرگم برام خرید و هنوز مزه اش تو دهنم مونده میندازه و هرچقدر خلاصه تر میبینم و حس میکنم این فایل بهم میگه روزی هدف و رویات برات خاطره میشه نگران نباش
همه ی خواسته هات دیده شدنیه و ظاهر شدنی ، خدایا چقدر میتونی اینقدر پیغامتو مرموز بگی
یکمم قلب و حسم امروز عاشقانه تر بود و حس میکنم دارم به قلب خیلی ها تاثیر فرکانسی میزارم چون عجیب تغییر کرده حال و روزم ولی باز ازش خواهانم از خدای یگانه
خیلی هارو بخشیدم و مسئولیت تمام زندگی و اتفاق های زندگیمو به گردن گرفتم
واقعا از زمان حال لذت ببرید چون واقعا این زمانه که میره وگرنه ما به خواسته هامون میرسیم با باور های خوب و درست
من از خدا میخوام منو همیشه در مسیر درست نگهداره
در پناه الله باشید
سلام استاد عزیز و خانم شایسته مهربانم من هم دیوار مرگ را دیده بودم و خاطره ش زنده شد ممنونم شاد سلامت سعادتمند وثروتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام به همه دوستان و عزیزان و به خصوص استاد عباس منش، خاله مریم و مایک عزیز امروز داشتم این فایل رو نگاه می کردم و یه حسی از درون بهم گفت که بیام نظر بدم در کل فایل قشنگ و جالبی بود من با دو تا از قسمت های این فایل خیلی حال کردم و ازشون لذت بردم:
۱. اون یارو که سوار موتور چهار چرخ بود و همینطور که می چرخید داشت پول ها رو جمع می کرد هم خنده دار بود و هم جالب و خلاقانه
۲. اون خونه درختیه عجب چیزی بود پسر محشر بود قطر به چه بزرگی و سن به چه بالایی اصلا معرکه
راستی استاد دیشب خوابتو دیدم که شما تو خواب تاکسی داشتی و تاکسیرون بودی همون تاکسی معروف خودت پیکان دنده آرژانتینی 😂😂😂 که رنگشم تو خواب آبی بود و من و چند نفر دیگه تو ماشین نشسته بودیم و منم خیلی خوشحال و هیجان زده بودم که با استاد عباس منش تو دنیای واقعی ملاقات کردم(یکی از آرزوهام ملاقات شما و خاله مریم و مایک تو دنیای واقعیه که امیدوارم بهش برسم 😍😍😍) و خیلی ام دلم می خواست به مسافرها معرفیت کنم و بگم ایشون استاد عباس منشه و سایتش بهترین سایت موفقیت دنیاست حتما سر بزنین و استفاده کنین بعد اونا پیاده شدن و من موندم با شما بعد فک کنم شما گفتی که دیدی اگه فرکانسمون با هم یکی باشه همدیگرو ملاقات می کنیم یا یه چیزی تو این مایه ها ولی اصل مطلب در مورد فرکانس بود و منم به تایید گفتم آره بعدشم بیدار شدم صبح بود و نزدیکای طلوع آفتاب، حس خوبی داشتم هم از دیدن شما تو خواب و هم از سپیده صبح در کل خیلی لذت بردم استاد دمت گرم که این زیبایی ها رو با ما به اشتراک گذاشتی هم از شما و هم از خدای مهربونم بینهایت ممنونم که این فرصتو بهم دادین تا بتونم این زیبایی ها رو ببینم و ازشون لذت ببرم، بهترین ها رو براتون آرزو می کنم و در پناه خدای مهربون باشین 😍😍😍😘😘😘
سلام خدمت استادگلم وخانوم شایسته عزیزمن از این فایل زیبا فهمیدم که با یک چیز ساده هم می توان ثروت ساخت خدایا شکرد ومثلا این ایده عالی که توی تنه درخت خونه ساخته بودن واستادخدا هدایت کرد به اونجا تااین زیبایی رابه تصویر بکشه خدایا شکرد وقتی خداراباورمیکنی هرکجاباشی وروی خدا حساب باز کنی خداوند مشتری برایت هدایت می کند خدایا شکرد خداوندا سپاسگزارم 👍👍❤؟؟؟؟
سلام استاد عزیز
امروز نشانه من این فایل جذاب بود، لذت بردم چون کلا عاشق عتیقه جات هستم
“دیوار مرگ” رو من هم مثل شما و خیلی از دوستان در بچگی دیده بودم
و اما خوشآیندترین بخش برام اون خونه نقلی جذاب در تنه درخت ۱۹۰۰ ساله بود
خیلی ازش حس گرفتم، خلاقیتش، زیبایش و کلا ساختارهای قدیمی اصیل به سبک انگلیسی همیشه از فیوردیتهام بوده و هست
ممنونم از این نشانه و حس خوب برای خلق
🦋🌷💫
خب خب خب
بالاخره شناسایی شدی خانم شایسته 😂😂😂
جلو بستنی فروشی ، چنجای فیلم هم پشتت به دوربین بود.
وای چقدر من باهوشم 😁😁
خیلی قبل تر هم از توضیحات یه فایل متوجه شدم عزیز دل استادی و من کامنت گذاشتم افشاگری کردم، ولی ندیدم منتشر بشه 😐 ، چند ماه بعدش دیگه خوده استاد گفت
کامنتم رو منتشر کنی هاااااا
در پناه خدا 🤓👋 😂💪
خدا قوت دلاور
سلام استاد عزیز
واقعا برای من خیلی قابل ستایش که هر جا به دنبال زیبایی هستین و این مسئله رو به مهارت عالی اجرا می کنید